گزارش سخنرانی سارا شریعتی
متن صحبت در پانل علوم اجتماعی، جامعه، سیاست، و فرهنگ / همایش دستاوردها و چالشهای علوم اجتماعی
عنوان این پانل، علوم اجتماعی، جامعه، سیاست، و فرهنگ است. من تلاش میکنم با استفاده از دو مفهوم سیاست و جامعه ، از نسبت علوم اجتماعی و قدرت، یعنی از امر سیاسی شروع کنم، تا از آن، قدرت علوم اجتماعی، یعنی امر اجتماعی را نتیجه بگیریم. برای اینکار نخست به نقش اجتماعی این علوم میپردازم.
نقشی که اغلب انتقادی ارزیابی میشود و برای من، نقشی که انتقادی خواسته میشود. نقشی که انتقادی میخواستیم و به همین دلیل هم به سراغ علوم اجتماعی رفتیم. به سراغ علوم اجتماعی به عنوان ابزار نقد اجتماعی. من، به نسلی تعلق دارم که به تعبیر گی روشه، در یک "عرفان تعهد اجتماعی" میزیست. تعهدی که انگیزهی اولیهی اغلب ما برای گرایش به علوم اجتماعی بود. برای ما، نه فقط در سنت جامعهشناسی انتقادی، بلکه با هر گونه استفادهای که از کلاسیکهای جامعهشناسی شود، رویکرد انتقادی به نظم اجتماعی و خصلت انتقادی این علوم بارز بود. در سنت مارکسی معطوف به تغییر، در سنت دورکیمی که مسائل نظری را از مشکلات عملی تفکیک نمیکند، و حتی در سنت وبری معطوف به فهم. در هر سه سنت، جامعهشناسی همواره خصلت انتقادی اولیه خود را حفظ نموده است. چرا؟ به این دلیل که کارکرد علمی جامعهشناسی، فهم جهان اجتماعی است، و به تعبیر بوردیو، این فهم با فهم قدرتها آغاز می گردد. قدرتهایی که اقتدارشان را از ناشناختگی ساز و کارهایی میگیرند که بر آن مبتنی هستند. در نتیجه، نفس فهم جهان اجتماعی، نفس مشارکت در آگاهیبخشی از جهان اجتماعی، ضرورتاً کارکردی انتقادی مییابد و از این نظر جامعهشناسی به نوبهی خود همواره منبع نقد اجتماعی بوده است.
اما به نظر میرسد که علوم اجتماعی امروز بیش از آن که منبع نقد اجتماعی باشد، به هدف نقد بدل شده است. هم نقد ما از آن، هم نقد قدرت از آن. هم نقد درونی و هم نقد از بیرون. این موقعیت را برخی از دوستان به بحران اعتبار یا حیثیت جامعهشناسی تعبیر کردهاند، که به یک معنا درست هم هست. اما از منظری دیگر و با استدلالاتی از جنس دیگر، میتوان این موقعیت را برعکس به قدرت خود علوم اجتماعی نیز نسبت داد. قدرت علوم اجتماعی به عنوان علومی در خدمت جامعه، علومی که، برغم همهی کمبودها، به نیاز جامعهی در حال رشد پاسخ میدهند، و در نتیجه، جامعه از آن استقبال میکند. این نیاز را می توان در استقبالی که از این رشته ها میشود، در استفادهي وسیع از فرهنگ علوم انسانی در رسانهها، و هم در استناد به نظریههای اصحاب این علوم در جامعه، دریافت. این استقبال تا حدیست که این علوم را به گفتهی دوستان، گاه در معرض عوامزدگی قرار داده است. این عوامزدگی هم خود قابل تحلیل است. چه چیز عوامزده میشود، دانشی که جامعه خود را بدان نیازمند میداند. عوامزدگی هم خود نشانگر یک نیاز عمومی است. نیازی که باعث میشود حتی آنها که مورد نقدش قرار میدهند، در نقد آن هم از فرهنگ عمومی همین علوم استفاده کنند و از آگاهیای که اصحاب همین علوم نسبت به کاستیهای رشتهی خود انتقال دادهاند، بهره جویند. این شرایط به نظر من دانش علوم انسانی را به یک مطالبهی عمومی بدل کرده است و این بزرگترین دستآورد این علوم است.
در این شرایط نباید به نام دانش آکادمیک، به تخلیهی این علوم از وجوه انتقادی، مداخلهگر، و متعهدانهاش پرداخت، به نیاز اجتماعی بیتوجه ماند، برای پرهیز از سیاست زدگی، به سیاستزدایی پرداخت و از آنچه میتواند یک دستآورد قلمداد گردد، چشم پوشید.
تاریخ انتشار : ۳۰ / اردیبهشت / ۱۳۸۹
منبع : وبلاگ رسمی دکتر احسان شریعتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین