"... تفکرِ شریعتی، تفکرِ بزنگاهها است، شناساییِ بزنگاههای فرهنگی، انسانی، و اجتماعیِ همین "ما"ی موجودِ گرفتار. شناساییِ بزنگاههایی، که محصولِ شناختی میدانی است، و نه انتزاعی. شاید، به همین دلیل است که، ما نیز، بر سرِ هر بزنگاهی، خود را، با او، مواجه میبینیم، و به او میپردازیم. این را، منِ فرزند نمیگویم، این را، همهی آنهایی میگویند که، با طمأنینه، یا از سرِ ناشکیبایی، نقد یا حمله به شریعتی را، در دستورِ کارِ روزِ خود قرار دادهاند. واکنشهایی که در برابر او میبینیم، گاه، به دلیلِ صحتِ پرسشهایی است، که شریعتی طراحی کرده، و هنوز، پرسشهای زمانهی ماست، و گاه، پاسخها است که جدالبرانگیز است. در این تفکرِ بزنگاهی، مهمتر از پاسخهای شریعتی، روشِ او، در طرحِ پاسخ است.
رویکردِ شریعتی، به مقولاتِ مختلف، رویکردِ پاندولی است. نشاندنِ مفاهیم در موقعیتهای پارادوکسیکال. رفت و آمدِ مدامِ بینِ موقعیتهای دوگانهای، که در این ۱۵۰ ـ ۲۰۰ سالِ گذشته، انسانِ ایرانی، به آن دچار شده است. در پرداختن به هر موضوعی، اول، آن شرایطِ پاندولی را فراهم میآورد. دلیلاش روشن است. میداند مخاطباش دچارِ ذهنیتِ کلیشهای است، گرفتارِ "این" یا "آن" است: این و آنِ شرق و غرب، این و آنِ سنت و مدرنیته، این و آنِ عقل و دل، این و آنِ دیروز و فردا. شریعتی، متوجهِ درگیریِ جامعه، و گرفتار شدناش در این دوگانهها است، و از همین رو، دعوتِ خود را، در چنین فضایی ترسیم میکند.
کلیدواژهی پروژهی شریعتی، آگاهیبخشی و خودآگاهی دادن است. در محتومیتِ "بودن"، تردید انداختن، و "شدن" را، بدل به ضرورتِ آگاهانه کردن. برای تحققِ این پروژهی خود، بدیهی است که، باید، از همان اول، امکان و اقتدارِ مخاطباش را بشناسد: امکان و اقتداری ثنویتزده، کلیشهای، شتابزده، و ترس خورده. به همین دلیل است که، در طرحِ هر پاسخی، قبل از اینکه در پیِ ایجاب باشد، وجهِ سلبیِ آن را نیز لحاظ میکند. قبل از اینکه بگوید چه باید کرد، میگوید چه باید نکرد. مثلاً، در دعوتِ به دین، در آغاز، به نقدِ موقعیتِ دین در جامعه میپردازد، و اینکه، چه چیز دین نیست، و نتیجه میگیرد که: سنت، مذهب نیست. سنت، متصلب است، و مذهب، دینامیک. در بحثِ شرق و غرب، باز همین موضع را دارد، و شرقزدگی را، روی دیگرِ غربزدگی میداند. یا، در تزِ بازگشت به خویشتن، بلافاصله میپرسد کدام خویشتن؟ و میگوید: خویشتنِ آزاد شده از چهار زندان، و از جمله، آزاد شده از زندانِ دیروز. اگر به دیالکتیکِ سلب و ایجاب، در اندیشهی شریعتی، دقت نکنیم، میتوانیم، هر بار، بخشی از آرای او، را عَلَم کنیم، و در برابرِ بخشِ دیگرِ اندیشهی او، قرار دهیم.
خطرِ "زدگی"، مهمترین هشدارِ اوست، "شرقزدگی"، "غربزدگی"، و "سنتزدگی". خطرِ دیگری، که این پروسهی آگاهی را، تهدید میکند، تَشَبُّه است. "تشبهِ به سنت" و "تشبهِ به غرب". شریعتی، به انسانِ از خودبیگانه، حمله میکند، حال، این مسخشدگی، توسطِ سنت باشد، یا امرِ ظاهراً مدرن، در هر دو حال، جوهراً یکی است. شریعتی، در مقابلِ "زدگی"، "تشبه"، و "مسخ شدگی"، سوژه را، مینشاند: انسانِ خودآگاهِ مختارِ قادر به عصیان..."
برگرفته از مقاله : زنان در پروژه شریعتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین