برای پیگیری و دستگیری گروه فرقان چندین گروه تشکیل شده بودند که هر یک با توجه به سرنخهایی که داشتند تلاش میکردند اعضای گروه فرقان را دستگیر کنند. افرادی که پیش از انقلاب با فرقان ارتباط داشتند اطلاعات زیادی از این گروه و کسانی که به آنها پیوسته بودند داشتند که میتوانست در ردیابی آنها مؤثر باشد. عیسی معرفی اهل حسنآباد قلهک یکی از کسانی بود که در این زمینه نقش مهمی داشت. (۶)
تا پیش از دستگیری گستردهی اعضای گروه فرقان هر از چند گاه اخبار نادرستی از دستگیری اعضای فرقان و پایگاه های آنها در صفحات اول روزنامهها انتشار مییافت. برای مثال در ۲۴ شهریور ۵۸ روزنامهها خبر از کشف مخفیگاه و انبار مهمات گروه فرقان در یکی از روستاهای اراک و دستگیری ۵ نفر دادند.
فرماندهی عملیات دستگیری گروه فرقان از سوی دادستانی انقلاب را حمیدرضا نقاشیان(۷) سر اکیپ حفاظت از خمینی به عهده داشت که محمد هنردوست (۸) و محمد کریمی او را همراهی میکردند. از آنجایی که ناطق نوری در مدرسه علوی مسئول انتظامات بود و نیروهایی که در کار انتظامات فعال بودند پیگیر این پرونده شده بودند او و برادرش عباسعلی که در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشته شد نقش فعالی در این پرونده داشتند.
مسئولیت عملیات پیگیری و تعقیب و مراقبت علیه گروه فرقان از سوی دیگر با احمدیان از گروه منصورون بود. وی از سوی سازمان مجاهدین انقلاب به این كار اقدام كرد. (پرونده محسن شریعت، كد ۲۰۴۱۶)
مرتضی الویری و محمدباقر ذوالقدر و محمد بروجردی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به همراه تشکیلات این سازمان از دیگر نیروهای درگیر در تعقیب و مراقبت و دستگیری اعضای گروه فرقان بودند. (۹)
جمال اصفهانی از اطلاعات کمیته مرکز گروه دیگری را تشکیل میداد که نقش فعالی در دستگیری اعضای فرقان داشت.
کلاهسبزهای تیپ نوهد از جمله زمان شاهوزهی، محسن افشار بکشلو، محمد نصراللهی، حمید جراحی،(۱۰) محمود احمدزاده، اکبر پژمان از طریق علیاکبر ناطقنوری در این پروژه به خدمت گرفته شده بودند و بعدها به واحد اطلاعات سپاه پاسداران پیوستند.
بازجویی از اعضای گروه فرقان توسط محمدباقر ذوالقدر، حمید نقاشیان، شیرازی، اسدالله لاجوردی، محمد عطریانفر و ... صورت میگرفت. حکام شرع دادگاه اعضای گروه فرقان عبارت بودند از علیاکبر ناطقنوری، عبدالمجید معادیخواه و محمدمحمدی گیلانی که تنها یک در یک دادگاه شرکت داده شد. مسئولیت اعدامها به عهدهی محمد کچویی، اصغر رخصفت و حمیدرضا نقاشیان بود.
1۹ دی ماه ۵۸ پس از ۸ ساعت درگیری گودرزی همراه ۳۵ نفر در پایگاههای این گروه در خبابانهای جمالزاده (خانه شماره ۲۳كوچه اخوان)، خزانه فرحآباد، سه راه آذری، کمال، تهرانپارس، تهراننو، شمال شهر و مرکز تهران دستگیر شدند. و در ۳ بهمن همان سال نیز اعضای شاخه نظامی آن گروه دستگیر شدند. (شماره بازیابی ۱۱۶۰، ص ۱۲۸) پیش از آن تعدادی از اعضای فرقان در تهران دستگیر شده بودند.
جمال اصفهانی رئیس اطلاعات کمیته و یکی از مسوولان پرونده فرقان میگوید:
«بعد از ترور آقای مطهری این مساله جدی شد. بچههای کمیته و اطلاعات و سپاه هر کدام جداگانه و به صورت موازی بازداشتهایی را به صورت کور و خودجوش انجام دادند. مردم در دانشگاهها و خیابانها هر کس را که فکر میکردند به گروه فرقان گرایش دارد لو میدادند و او بازداشت میشد. یادم هست که رانندهای با زنش دعوایشان شده بود و آن زن، شوهر خود را به عنوان قاتل شهید مطهری به ماموران معرفی کرده بود و روزنامهها هم تیتر زدند که «قاتل مطهری بازداشت شد». تا اینکه همان زمان آقای مهدویکنی در مقام ریاست کمیتهها، آقای آذریقمی در مقام دادستان و آقای محسن رضایی در مقام ریاست اطلاعات سپاه جلسهای گذاشتند و تصمیم گرفتند که برنامههایشان را متمرکز کنند.»
محمد عطریانفر، یکی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از جمله عوامل کشف این گروه و بازجویی از اعضای آن بوده، در این زمینه به «شهروند امروز» میگوید:
«... با این حال ترورها دوش به دوش بازداشتها و پیگیریها ادامه پیدا كرد. در زندان اوین بند جدیدی را كه زمان شاه ساخته شده بود و الان معروف به 209 است، اختصاص دادند به كسانی كه دستگیر میشدند. بچههای مجاهدین انقلاب با توجه به سوابق آشناییشان با فضای زندان و بازجویی در سالهای قبل از انقلاب توسط بخش اطلاعات كمیته به كمك گرفته شدند و سرانجام اطلاعات لازم درباره 21 خانه تیمی گروه فرقان جمعآوری شد... از طرف مجاهدین انقلاب اسلامی، محمد بروجردی بیشتر از همه در جریان این پرونده و پس از بروجردی، «جمال» (جمال اصفهانی) كه ظاهرا مسئولیت واحد اطلاعات كمیته را بر عهده داشت نقش داشت. در یک عملیات شبانه، اكبر گودرزی هم بازداشت شد؛ ... به گفته او در آن شب عموم بچههای فرقان یعنی حدود شصت تا هفتاد نفر بازداشت شدند و این گروه به كنترل درآمد. تمام سلولهای بند 209 اوین پر شد و ترورها متوقف شد.» http://www.tabnak.ir/pages/?cid=9802
مرتضی الویری در این زمینه میگوید:
«در آن زمان آقای هاشمی رفسنجانی وزیر كشور بود. من به نزد ایشان رفتم و درباره تشكیلاتمان با ایشان صحبت كردم و خواستم به ما فقط ۵ دستگاه اتومبیل پیكان و ۵ دستگاه بیسیم بدهند تا بدین ترتیب با گروه فرقان و تروریستهای دیگر مقابله كنیم و با اتومبیل به تعقیبشان بپردازیم. آقای هاشمی رفسنجانی موافقت كرد و دستور داد كه آنچه خواستهایم به ما بدهند بدین ترتیب ما اسلحه داشتیم و بیسیم هم گرفتیم و آماده بودیم تا با گروه فرقان مقابله كنیم. دوستی [محسن شریعت] داشتم كه در دوران سربازی با یكی از فرقانیها در یك پادگان بود. او به نزد ما آمد و گفت كه یكی از فرقانیهای را میشناسد و اینكه دوران سربازی را باهم گذراندهاند و میتواند در حال حاضر به آن شخص نزدیك شود و رابطه برقرار كند. ما پذیرفتیم و به دوستم گفتم كه با آن شخص تماس بگیرد و خود را هواخواه او معرفی كند و بگوید كه میتواند خانه و امكانات برایشان مهیا كند.
دوستم این كار را كرد و آنها كه فعالیت زیرزمینی داشتند و نیازمند جا و مكان بودند از گفته دوستم استقبال كردند. ما خانهای را در اطراف مدرسه رفاه در نظر گرفتیم و یك طبقه آن ساختمان دو طبقه را برای گروه فرقان تعیین و طبقه دیگر را گذاشتیم تا مأموران ما در آنجا شنود كنند.
برای اینكه شنود كنیم یك خط تلفن هم برایش كشیدیم و یك میكروفن هم در سقف گذاشتیم كه به ضبط صوت مأمور ما منتهی میشد و او میتوانست مكالمات غیرتلفنی را ضبط كند. كارمان كه تمام شد گروه فرقان در آنجا مستقر شدند.
مدتی گذشت و ما توانستیم از طریق مكالمات آنها اطلاعات خوبی كسب كنیم حتی رفت و آمدها را نیز با تعقیب كردن پیگیری میكردیم و چند كادر قوی مسئول تعقیب آن بودند.
اطلاعات ما از شبكه تروریستی فرقان هر روز كاملتر میشد و عاقبت زمانی فرا رسید كه كل شبكه شناسایی گردید و با كمك نیروهای كمیته انقلاب اسلامی در یك زمان به تمام خانههای تیمی آنها حمله شد و همه شان یا دستگیر شدند و یا در درگیری از بین رفتند. بدین ترتیب شبكه تروریستی گروه فرقان كاملاً متلاشی شد.» (خاطرات مرتضی الویری، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاب اول ۱۳۷۵ صفحه ۸۶ تا ۸۸).
الویری در مورد مسئولیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تعقیب و مراقبت از فرقان میگوید:
«به هر حال ما این خانه را برای فرقانیها گرفتیم و سرنخهائی را هم پیدا کردیم، سپس موضوع را در شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب مطرح کردیم و پرسیدیم که آیا سازمان اساساً میخواهد روی این برنامه وقت بگذارد یا نه؟ تصویب شد که وقت بگذاریم و آقای دکتر داروسازی را که شاید نخواهند نامشان را ذکر کنم، مسئول کمیته پیگیری فرقان کردیم.» http://tarikhirani.ir/fa/news/ ۴/bodyView/723
حمیدرضا نقاشیان در همین رابطه میگوید:
«ابتدا به زندان قصر رفتم و با حمید نیكنام ملاقات كردم. من او و برادرانش را میشناختم. در جلسه اول فقط سكوت كرد و مثل یخ منجمد بود، ولی بعدها خیلی به ما كمك كرد. برای رسیدگی به این پرونده، بخشی را در زندان اوین در اختیار ما گذاشتند كه شماره تلفن داخلی آن 209 بود و به همین نام هم مشهور شد. هنوز هم همین اسم را دارد.
ما هم امكانات شنود و پیگیری نداشتیم و محدودیتهای خاصی داشتیم. تشكیلات ساواك از بین رفته و اتصال به بخشهای زیادی از مخابرات غیرممكن شده بود. ما برای یك شنود ساده باید به محل میرفتیم و یك ضبط صوت را به سیم داخل كیوسك مخابرات وصل میكردیم و پشت سر هم نوارها را عوض میكردیم و وقتی بر میگشتیم، مینشستیم و آنها را گوش میدادیم.»
نقاشیان در مورد ضربه به خانههای تیمی گروه فرقان و دستگیری گودرزی میگوید:
«آن شب یازده خانه تیمی را زدیم، من فرماندهی كل عملیات را داشتم و با تیمها در ارتباط بودم ولی وقتی او را به اوین آوردند، دیدمش. او به محض اینكه چشمش به من افتاد، سخت یكه خورد. شاید پیش خودش فكر نمیكرد جمع آوریشان كار ماست! من قبل از انقلاب، نوعاً در جلسات سؤال پیچش میكردم، ولی قطعاً تصور نكرده بود كه گزارش كارهای او را برای شهید مطهری و دیگران میبرم؛ به همین دلیل برایش بسیار حیرتآور بود كه من آنجا به عنوان كسی كه قرار است از او بازجویی كند، ایستادهام. ... من هفتهای یك بار خدمت امام میرفتم و به ایشان گزارش میدادم و با مرحوم احمد آقا صحبت میكردم. گاهی شكایتی داشتم كه مطرح میكردم و امام به احمدآقا دستور رسیدگی میدادند.»
اکبر گودرزی به همراه حسن آقرلو در پایگاه خیابان جمال زاده، کوچه اخوان، شماره ۲۳، در تاریخ ۱۹/ ۱۰/ ۵۸ دستگیر شدند. پس از رد و بدل کردن آتش در نیمههای شب، دو تن از نیروهای کلاه سبز تیپ نوهد ارتش به نامهای حمید جراحی و اکبر پژمان پلههای ساختمان را از پایین به بالا غلتیده و خود را به اتاق اکبر گودرزی رسانده و یک نارنجک داخل اتاق او میاندازند که باعث بیهوشی او میشود. گفته میشد نیروهای کلاه سبز تحت امر علی صیاد شیرازی که بعدها به فرماندهی نیروی زمینی ارتش رسید بودند. به گفتهی مقامات شرکت کننده در دستگیری گودرزی آنها تا پیش از سقوط پایگاهی وی اطلاعی از حضور وی در محل نداشتند.
حسن آقرلو واقعه سقوط این پایگاه و دستگیری خود و اکبر گودرزی را چنین شرح میدهد:
«حدود ساعت ۳ بعد از نیمه شب بود که برادرم اکبر مرا بیدار کرد و گفت زنگ طبقه بالا را میزنند و خانمی که در آنجا زندگی میکند میگوید چند نفر با تفنگ جلوی در ورودی ایستادهاند. از اینجا ما فهمیدیم که خانه لو رفته و درصدد مقابله برآمدیم. با دو کلتی که داشتیم چند تیر به سمت محل تیراندازی شلیک کردیم ... در این مدت به طور مرتب رگبار مسلسل به ساختمان مسکونی ما بسته میشد ... به هر حال پس از چند لحظه که ما همچنان به تیرها پاسخ میدادیم، یک نارنجک توأم با رگبار مسلسل به هال پرتاب شد که در این هنگام برادرم اکبر شروع کرد به ناله کردن، من به گمان این که گلوله به وی اصابت کرد به طرف او رفتم و در آغوشش گرفتم، اما به علت تاریکی بیش از حد موضع جراحت در سر او دیده نمیشد. در طول مدتی که مأمورین یکسره به سوی ما تیراندازی میکردند، من به طور نیمه خیز برادرم را که به حالت اغما افتاده بود، نفس مصنوعی میدادم. در لحظات آخر هم که نارنجک گاز سمی به اتاق پرتاب کرده و قادر به تنفس نبودیم، برای این که امکان به بیمارستان رساندن برادرم وجود داشته باشد، هیچ چارهای جز تحویل سلاحها و تسلیم خود ندیدم.»
پرونده حسن آقرلو ، کد پرونده ۸۶۴۱ ، بازجویی ۷/۲/۵۹
یک مقام آگاه در سپاه پاسداران پس از دستگیری گودرزی مدعی شد در پایگاهی که او به سر میبرد جلسهی سران این گروه بوده و ۱۵ نفر در آن خانه همراه با گودرزی دستگیر شدند. روزنامه اطلاعات ۲۲ دیماه ۵۸
شکنجهی زندانیان فرقان
از آنجایی که اکثر اعضای فرقان در یورش سراسری به خانههای تیمی آنها دستگیر شده بودند و امکان سوختن اطلاعات آنها نبود، شکنجهی آنها که شامل کابل زدن و قپانی بود به شکل حساب شده و در صورت لزوم صورت میگرفت. به گفتهی دوستانم که از نزدیک در جریان بودند، تمامی اعضای فرقان که اعدام شدند مورد شکنجه قرار گرفته بودند اما اکبر گودرزی، حمید نیکنام و مهدی آیتی بیشتر از بقیه شکنجه شدند.
یکی از دوستانم تعریف میکرد حمید نقاشیان به او و حسن ملکیپور گفته بود شما دو نفر جا دارد ۳۰۰ تا کابل بخورید، از آن بیشتر خواهید مرد. در پاسخ آنها که پرسیده بودند از کجا اینقدر دقیق میگویی، پاسخ میدهد: تجربهی ساواک اینجاست ما همه را میخوانیم و آموزش میگیریم.
وی همچنین میگفت: ۴ ماه بعد از دستگیریام، من و مسعودرضا امیری را به سالن دادگاه بردند تا فیلم دوم دادگاه گودرزی را ببینیم، آن موقع ۹ ماه از دستگیری مسعودرضا میگذشت ولی هنوز پاهایش به خاطر ضربات کابل داغون بود. وی بیش از یک سال در انفرادی ۲۰۹ به سر برد و عاقبت در سال ۶۰ اعدام شد.
اسامی تعدادی از اعضای گروه فرقان
۱- حمید احمدیان ۲- جمشید احمدی ۳- فرهاد اقبالی ۴- غلامرضا بهرامینژاد ۵- مهدی حسینی ۶- حسن حسینیخرمآبادی ۷- تقی شعبانی ۸- مجید عزیزی ۹- محمدرضا ظریففرد ۱۰- رحیم اسدزاده ۱۱- امیر هوشنگ فعله نوتاش ۱۲- احمد رضاییملایری ۱۳- داود درستی ۱۴- فرشاد رحیمی ۱۵- حسن عزیزی ۱۶- عبدالرضا رضوانی ۱۷- محمود مشهدی ۱۸- محسن خطیبی ۱۹- حسن آقرلو ۲۰- سعید مرآت ۲۱- عباس عسگری ۲۲- مرتضی واحدی ۲۳- صالح قنادی ۲۴- حسین گلزار ۲۵- سیدمصطفی حسینیجوادی ۲۶- حسین فلاح ۲۷- زهرا ترابی ۲۸- سیدمصطفی بیژنی ۲۹ - علی حاتمی ۳۰- ناصر شیرینکامی ۳۱- عباس امینی ۳۲-مجید مرآت ۳۳- نورالله خدارحمی ۳۴- رسول همکار ۳۵- محمد مهری ۳۶- عارف رضوانی ۳۷- علیرضا شاه بابابیکتبریزی ۳۸- علیرضا ابراهیمزاده ۳۹- غلامرضا بیات ۴۰- حمید نیکنام ۴۱- حسن نوری ۴۲- بهرام آذرتیموری ۴۳- غلامرضا یوسفی ۴۴- سعید واحد ۴۵- محمد متحدی ۴۶- اکبر گودرزی ۴۷- علیاکبر منصوری ۴۸- ابوالقاسم (محسن) سیاهپوش ۴۹- علی فلاح اسدی ۵۰- حسین ملکی ۵۱- حمید متحدی ۵۲- فریبرز کشاورز ۵۳- احمد محبی ۵۴- محمد نیکنام ۵۵- امرالله الهی ۵۶- محمد نوری ۵۷- محمدحسین بیدهندی ۵۸- پیروز پورمند شهیدلو ۵۹- محمود کشانی ۶۰- محمدعلی بصیری ۶۱-کمال یاسینی ۶۲- مسعود تقیزاده ۶۳- علی مشکینی ۶۴- سعید یاسینی، ۶۵- مصطفی اشرفیموسوی ۶۶- سیدمهدی آیتی ۶۷- فرهمند توکلی ۶۸- محراب مندیزاده ۶۹- غلامرضا اربابی ۷۰- مسعودرضا امیری ۷۱- شیرین رضایی ۷۲- مصطفی شریفی ۷۳- اکبر قاسمی ۷۴- گوهر (خدیجه) گودرزی ۷۵- رسول گیاهی ۷۶- کاظم متحدی ۷۷- شیوا (شیدا) مرآتنوبری ۷۸- فرحام مقبلیزال ۷۹- حسن ملکیپور ۸۰- محمدرضا ملکیپور ۸۱- مرتضی نبیالهی ۸۲- جعفر کفاشان ۸۳- وفا قاضیزاده ۸۴- نسرین نکوبخت. ۸۵- عباس اسدی ۸۶- کامبیز عباسی کوسچی ۸۷- نیکو سخن ۸۸ اروج امیرخانزاده ۸۹- فروردین ۹۰- حسین چرندابی ۹۱-هوشنگ دریانورد ۹۲- عباس هاشمی ۹۳- علی خادمی -۹۴ علی سیرانی ۹۵ - حمید میرحاجی ۹۶- ایرج افشاری ۹۷- حسین قاسمی ۹۸- محمد حسینی ۹۹- نورمحمدی ۱۰۰- صادق مرآت ۱۰۱- مهین احمدیان ۱۰۲- معصومه بهرامینژاد ۱۰۳- معصومه دارایی ۱۰۴- شیدا خسرونیا ۱۰۵ - حلیمه (مهدخت محمدزاده) ۱۰۶- منصوره شاهبابابیگ تبریزی.
تمام کسانی که در رابطه با فرقان هرکجای ایران دستگیر میشدند به اوین فرستاده میشدند. برای مثال وابستگان فرقان که در نقده و تبریز دستگیر شده بودند به اوین منتقل کردند و بعد از چند سال آزاد شدند.
در جریان حمله به خانههای تیمی فرقان و پایگاههایشان مقادیر زیادی پول و سلاح و امکانات چاپی به دست نیروهای پاسدار افتاد. مهمترین مخفیگاه فرقان در كلاك كرج در تاریخ ۶/۸/۵۸ كشف و وسایل زیر به دست آمد:
ـ یك آزمایشگاه مجهز شیمی و مقدار زیادی مواد منفجره
ـ یك تن گوگرد و مقدار زیادی تجهیزات جنگی، نارنجك، ادوات و آلاتی كه برای ساختن فشنگ و چاشنیهای انفجاری بكار میرفت و همچنین تعدادی بمب ساعت شمار
ـ بیست و هشت قبضه مسلسل كلاشینكف و یوزی، بیش از هزار تیر فشنگهای مختلف
- سه قبضه کلت و یک قبضه کلت مخصوص پرتاب گاز اشکآور
ـ تعدادی باطری انفجاری و گاز اشكآور
ـ سه دستگاه بیسیم
ـ شش كارتن چاپ شده از اعلامیههای گروه فرقان
ـ مبلغ چهار میلیون و پانصدهزار ریال وجه نقد و تعدادی چك و شناسنامه جعلی (شماره بازیابی ۱۱۶۰) و روزنامه اطلاعات ۷ آبان ۱۳۵۸
بعد از دستگیری گروه فرقان نیروهای درگیر در این موضوع تشویق شدند و قطعه زمینی در ملاصدرا و شیخ بهایی به آنها داده شد (خاطرات ناطق نوری 188 تا189).
محاکمه و اعدام اعضای گروه فرقان
در ابتدا محاکمهی اعضای گروه فرقان به محمد محمدیگیلانی رئیس حکام شرع اوین سپرده شد اما به دنبال اختلاف وی با قدوسی دادستان کل انقلاب و نقاشیان بازجو و مسئول پرونده و ناطقنوری که در پشت صحنه رشتهی قضایا را در دست داشت این مسئولیت از او سلب شد و به خواست آنها با حکم آیتالله منتظری و مشکینی به علیاکبر ناطقنوری و عبدالمجید معادیخواه سپرده شد. تا پیش از ۳۰ خرداد محمدیگیلانی به خاطر آنکه سه پسرش عضو مجاهدین بودند (۱۱) در چنین پروندههایی مورد اعتماد رژیم نبود و تصور دستگاه قضایی این بود که وی تحتتأثیر مجاهدین است. کما این که پروندهی سعید متحدین، محمدرضا سعادتی و تقی شهرام نیز برای محاکمه به او داده نشد.
محمدی گیلانی پس از آغاز به کار دادگاه فرقان اعلام کرده بود که «از این به بعد (۸ بهمن ۵۸) خانواده شهدا و خبرنگاران میتوانند در جلسات محاکمه اعضای گروه فرقان شرکت داشته باشند.»
گیلانی معتقد بود سری بودن و یا علنی بودن جلسات دادگاه بستگی به نظر حاکم شرع دارد و نه دادستان. علنی بودن محاکمات گروه فرقان قبل از هر چیز دست خمینی، رفسنجانی و باند حاکم را در تبلیغات لجامگسیختهای که علیه نیروهای چپ و مجاهدین کرده بودند رو میکرد و نشان میداد که این گروه بر اساس برداشتشان از اسلام و به منظور مقابله با حاکمیت «آخوندیسم» دست به ترور زدهاند. از مقایسه گفتههای نقاشیان و ناطقنوری که هر دو در موضوع برکناری گیلانی و برگماری لاجوردی دخیل بودند مشخص میشود که هیچیک راست نمیگویند.
حمیدرضا نقاشیان در ارتباط با چگونگی برکناری گیلانی از قضاوت پروندهی فرقان میگوید:
«ابتدا آقای گیلانی، قاضی بودند. اولین محاكمه هم مربوط به حمید نیكنام، ضارب شهید قرنی بود. شهید لاجوردی كیفرخواست را خواند و در این فاصله آقای گیلانی سه چهار بار احساساتی شدند و متهم را لعن و نفرین كردند. من دو سه بار یادداشت دادم كه آقا! قاضی باید بیطرف باشد و حق ندارد عصبانی بشود، ولی ایشان ترتیب اثر ندادند. من دادگاه را تعطیل و به وقت دیگری موكول كردم و بلافاصله نزد شهید قدوسی رفتم و ماوقع را شرح دادم. در آنجا پیشنهاد دادم كسانی به عنوان قاضی انتخاب شوند كه زندان رفته باشند و این فضا را بشناسند و با روند این گونه محاكمات آشنا باشند و لذا آقایان انواری، معادیخواه و ناطق را پیشنهاد كردم. آقای قدوسی پذیرفتند و به من فرمودند برای انجام این كار به قم بروم. آقای انواری به علت بیماری از قبول این مسئولیت خودداری كردند و من به قم رفتم و با جلب نظر حضرت امام احكام قضاوت را نوشتم و امضا گرفتم و برگشتم . » http://qachib.blogfa.com/post-298.aspx
برخلاف ادعای نقاشیان، ناطقنوری که از قضا نقاشیان نوچهی اوست اعتراف میکند وقتی که ریاست دادگاه به وی محول شد او به دیدار لاجوردی رفته و پذیرش دادستانی پرونده را به او پیشنهاد میکند و لاجوردی بعد از مخالفت اولیه می پذیرد:
«گروه فرقان به كمك آقایان نقاشان و هنردوست و نیروهاى صیادشیرازى دستگیر شدند... بعد من به آقاى بهشتى گفتم حضرت عباسى اینها را دست كسى بدهید كه شل نباشد كه بعد اینها را آزاد كند. مرحوم بهشتى بسیار زرنگ بود یك لبخندى زد و گفت خودت . تا گفت خودت، من لكنت زبان گرفتم. آمادگى هم نداشتم یك دفعه گفتم: "م م.. من اصلاً تا به حال قضاوت نكردم، قاضى نبودم پدرم و پدر بزرگم هم قاضى نبودند". مرحوم بهشتى فرمودند: مگر پدر من رییس دیوان عالى كشور بود انقلاب شده خودت قاضى باش. آقاى معادیخواه و انوارى هم كمك مىكنند. گفتم بسیار خوب اما اگر من بخواهم قاضى شوم براى این پرونده دادستان آن را باید خودم انتخاب بكنم. مرحوم شهید بهشتى فرمود: بكن. یكى دو روز فكر كردم و قاطعتر و جدىتر از مرحوم شهید لاجوردى پیدا نكردم. لذا با توجه به شناختى كه مرحوم لاجوردى از منافقین در زندان داشت و با اینها در زندان بحثهاى طولانى كرده بود، به مغازه ایشان در بازار رفتم و بعد از احوال پرسى گفتم : آقا اسدالله یك خوابى براى من دیدهاند و من هم یك خواب براى تو دیدهام. مرحوم بهشتى به من گفته كه پرونده گروه فرقان را پیگرى كنم. من هم فكر كردم تنها كسى كه میتواند دادستان این پرونده باشد شما هستى! ایشان فرمود: من به درد دادستانى نمىخورم. حافظهام ضعیف است. دادستان باید حافظه قوى داشته باشد گفتم عیبى ندارد با همین حافظه قبولت دارم شما بیا. گفت اگر تكلیف و وظیفه است مىآیم. گفتم بله وظیفه است (خاطرات ناطق نوری جلد ۱، ص۱۸۶)
تردیدی نیست ناطقنوری در نقل گفتههای بهشتی دروغ میگوید چرا که حکم مشترک آیتالله منتظری و مشکینی برای او و عبدالمجید معادیخواه جهت تصدی دادگاه فرقان در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۸ صادر شده است در حالیکه بهشتی در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۵۸ از سوی خمینی به ریاست دیوان عالی کشور رسید و لاجوردی در تاریخ ۴ بهمن هم دادستان دادگاه بود!
نکتهی قابل توجه آنکه حکم انتصاب ناطقنوری و معادیخواه به خط حمید نقاشیان است.
در ثانی حمید نقاشیان میگوید به قم رفته و «با جلب نظر حضرت امام احكام قضاوت» ناطقنوری و معادیخواه را گرفته است. خمینی در تاریخ سوم بهمنماه ۱۳۵۸ به خاطر عارضهی قلبی به تهران منتقل و در بیمارستان قلب بستری شد.
نقاشیان در همان مصاحبه و یک پارگراف قبل در مورد چگونگی انتخاب لاجوردی به سمت دادستانی گفته بود:
«ما برای انتخاب دادستان با آقای ناطق مشورت كردیم و به این نتیجه رسیدیم كه باید فردی زندان كشیده و آشنا با تفكر گروهكهای گوناگون سیاسی باشد. وقتی به این نتیجه رسیدیم كه شهید لاجوردی فرد مناسبی است، موضوع را با شهید قدوسی در میان گذاشتیم و ایشان هم تأیید كردند، سپس در معیت آقای ناطق به مغازه آقای لاجوردی در بازار رفتیم. ایشان روسری فروشی داشت و از دیدن ما خیلی تعجب كرد. وقتی پیشنهاد ما را شنید، مهلت خواست تا فكر كند و پس از استخاره، جواب ما را بدهد. فردا صبح به من تلفن زد كه میآیم. ایشان رابطه نزدیكی با شهید كچویی و اصغرآقا رخصفت داشت و از آنها هم كمك گرفت. ... خودم برای ایشان كارت ورود به زندان صادر كردم و حكم بازپرس و نمایندگی دادستانیاش را از مرحوم شهید قدوسی گرفتم.» http://qachib.blogfa.com/post-298.aspx
نکتهی بدیع در تاریخ قضاوت این که همه چیز را از قبل آراستهاند؛ بازجو و مسئول دستگیری متهمان(نقاشیان)، حاکم شرع و مسئول قضایی پرونده (محمدی گیلانی) را برکنار و افراد مورد نظر خودشان (ناطقنوری و معادیخواه) را انتخاب میکند و حاکم شرع مربوطه(ناطقنوری) دادستان مورد نظرش (لاجوردی) را برمیگمارد و دادستان مربوطه(لاجوردی) رئیس زندان مورد علاقهاش (کچویی) را انتخاب میکند تا پرونده را به شکلی که میپسندند جمع و جور کنند.
احمد قدیریان معاون اجرایی لاجوردی و قدوسی که تا زمان برکناری لاجوردی در دیماه ۶۳ اعدامها نیز تحت نظر وی صورت میگرفت در مورد تعداد اعضای اعدام شدهی فرقان میگوید:
«اعدامیهای گروه فرقان ۴، ۵ نفر بیشتر نبودند و مابقی توبه كردند، عدهای هم به جبهه رفتند و شهید شدند. آنها تا آخر عمر با آقای لاجوردی رابطه بسیار صمیمانهای داشتند، از زندان كه آزاد شدند، عمدتاً در جلسات قرآن منزل ایشان شركت میكردند. من معتقدم لاجوردی حق ناشناخته و حتی مورد ناسپاسی قرار گرفتهای، برگردن این انقلاب دارد. فكر میكنم واقعاً كسی جز مرحوم امام، شهید بهشتی و شهید قدوسی بهدرستی به این نقش پی نبردند.» http://rajanews.com/Detail.asp?id=90380
حمیدرضا نقاشیان در مورد تعداد اعضای اعدام شدهی فرقان میگوید:
«ما ۶ نفر اعدامی داشتیم، در حالی كه شهدا 9 نفر بودند. [وی احمد لاجوردی، هانس یوآخیم لاریب و محسن بهبهانی را از آنجایی که وابسته به رژیم نبودهاند در زمرهی قربانیان محسوب نمیکند] قاتل بعضی از این افراد یك نفر بود. یكی از علل هم این بود كه امام به من فرمودند: "برو و به حكام شرع بگو فقط برای كسانی حكم اعدام صادر كنند كه آدم كشتهاند." در اسلام بعضی از جرمها از جمله محاربه با نظام هم حكم اعدام دارد، منتهی در آن روزها، حضرت امام به دلیل آشنا نبودن جهان با احكام اسلامی، چنین مصلحت میدیدند كه جنبه رأفت بیش از خشونت مطرح شود. حكام شرع به این فرمایش امام دقت كردند و لذا تعداد اعدامیها بیش از ۶ نفر نشد.» http://alef.ir/vdcfj1de.w6dxvagiiw.html?7txt
ناطقنوری در خاطراتش برخلاف نظر نقاشیان در مورد فرمان خمینی در ارتباط با فرقان مینویسد:
«با توجه به این که حضرت امام فرموده بودند: "نفس عضویت در فرقان محاربه با خدا و رسول است" اما حکام و قاضیان شرع که آقایان: ناطق نوری، معادیخواه و آقای انواری بودند با این اندیشه که جوانان کم سن و سال فریب رهبران فرقان را خوردهاند، با دیده اغماض محاکمات را اداره میکردند.» (خاطرات ناطقنوری، ج ۱، ص ۱۸۷)
عبدالمجید معادیخواه در مورد تعداد اعدامیها میگوید:
«میدانید چرا میگویم برگ زرین دستگاه قضایی است؟ به خاطر اینکه تعداد اعدامیهای گروه فرقان، کمتر از تعدادی است که این گروه، شخصیتها را ترور کرده بودند.» شهروند اردیبهشت 1387شماره ۴۴
عطریانفر درباره اعدامشدگان میگوید: از حدود 110 نفری كه بازداشت شده بودند، ۲۵ و حداكثر سی نفر بیشتر اعدام نشدند. http://www.tabnak.ir/pages/?cid=9802
این ادعاها درحالی صورت میگیرد که دهها نفر از اعضای فرقان اعدام شدند که نام تعدادی از آنها در اطلاعیههای دادستانی و روزنامهها آمده است. از این تعداد بیش از ۲۰ نفر در فاصلهی بهمن ۵۸ تا خرداد ۵۹ اعدام شدند که نام آنها در جرائد رژیم آمده است:
-۱ بهرام آذرتیموری ۱۷ اسفند ۱۳۵۸ درگیری
۲-سید مهدی آیتی ۶ اسفند ۱۳۵۸ زیر شکنجه کشته شد
۳-غلامرضا اربابی تیر ۱۳۶۰
۴-مرتضی اشرفی موسوی ۷ تیر ۱۳۶۰ (قبلاً به ده سال زندان محکوم شده بود)
۵-حسن آقرلو ۳ خرداد ۱۳۵۹
۶-امرالله الهی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۷-مسعودرضا امیری ۲ آبـــــان ۱۳۶۰
۸- عباس اسدی فروردین ۱۳۶۱
۹-اروج امیرخانزاده ( تبریز ۱۳۶۱)
۱۰-ایرج افشاری ۱۳۶۱
۱۱-محمدعلی بصیری ۵ بهمن ۱۳۵۸
۱۲-مسعود تقیزاده ۹ بهمن ۱۳۶۰
۱۳-علی حاتمی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۱۴-معصومه دارابی ۱۲ مهر ۱۳۶۰
۱۵-شیرین رضایی ۲۸ فروردین ۱۳۶۲
۱۶-ابوالقاسم (محسن) سیاهپوش ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۱۷-علی سیرانی ۴ مهر۱۳۶۰
۱۸-علیرضا شاه بابابیگ تبریزی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۱۹-مصطفی شریفی ۸ تیر ۱۳۶۰
۲۰-عباس عسکری ۳ خرداد ۱۳۵۹
۲۱-کامبیز عباسی کوسچی بهمن ۱۳۵۸
۲۲-علی فلاح اسدی ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۲۳-اکبر قاسمی ۱۳۶۱
۲۴-محمود کشانی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۲۵-جعفر کفاشیان ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۲۶- اکبر گودرزی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۲۷-گوهر(خدیجه) گودرزی ۱۳۶۲
۲۸-رسول گیاهی ۱۳۶۱ (درگیری)
۲۹-کاظم متحدی بهـــــــــار ۱۳۶۱
۳۰-محمد متحدی ۹ بهمن ۱۳۶۰
۳۱-احمد محبی ۶ تیـــــر ۱۳۶۰
۳۲-سعید مرآت ۳ خرداد ۱۳۵۹
۳۳-شیوا (شیدا) مرآت نوبری ۲۶ مهــــر ۱۳۶۰
۳۴-فرجام مقبلی زال ۱۴ مهـــــر ۱۳۶۰
۳۵-حسن ملکیپور ۲۷ مهــر ۱۳۶۰
۳۶-محمدرضا ملکیپور ۶ دی ۱۳۶۰ (وی به همراه مرتضی نبیاللهی در مشهد دستگیر شده بود)
۳۷-محراب مندیزاده ۱۴ مهر ۱۳۶۰
۳۸-مرتضی نبیاللهی ۸ آذر ۱۳۶۰ (وی در سال ۵۸ با آن که زخمی شده بود از زندان پادگان عشرت آباد فرار کرد و پس از دستگیری در مشهد به سرعت اعدام شد. )
۳۹-حمید نیکنام ۵ بهمن ۱۳۵۸
۴۰-حسن نوری ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۱-محمد نوری ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۲-نیکوسخن ۱۳۵۸
۴۳-سعید واحد ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۴-کمال یاسینی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۵-غلامرضا یوسفی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۶-وفا قاضیزاده ۳ بهمن۱۳۵۸ (درگیری)
(محمود سعیدی در سال ۱۳۶۱ در نماز جمعه همدان به دار آویخته شد. موضوع پروندهی وی شبیه اروج امیرخان زاده بود. این دو میتوانند یک نفر باشند که یکی از اسامی مستعار بوده باشد)
علیرغم ادعاهای عناصر رژیم تعدادی از اعضای فرقان همچون،شیرین رضایی، شیوا مرأت، حسن و محمدرضا ملکیپور، سید مهدی آیتی، علی حاتمی، مسعودرضا امیری، احمد محبی، غلامرضا اربابی، علی سیرانی، مصطفی شریفی، مرتضی اشرفی موسوی و ... در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشتند با این حال به جوخهی اعدام سپرده شدند.
عبدالمجید معادیخواه حاکم شرع دادگاه در مورد نحوهی دادرسی گروه فرقان در پاسخ به سؤالات نشریه شهروند میگوید:
س : کی به زندان رفتید؟
ج : شاید ۲۴ساعت از دستگیری این افراد نگذشته بود که رفتم.
س : بند خاصی بودند؟
ج : بله. همین بند 209 که الان زبانزد است، احتمالاً کارش را با همین گروه شروع کرده است. آنجا از آقای نقاشان سراغ قاتل شهید مطهری را گرفتم. گفت اعدامش کردیم. من شوکه شدم. برایم عجیب بود که در فاصله حدود ۲۴ساعت او را اعدام کردهاند.
س : وقتی آقای نقاشان به شما گفت که قاتل را اعدام کردند، شما اعتراض نکردید که چرا بدون دادرسی این اتفاق افتاده؟
ج : من گفتم که این کار از هر جهت خیلی بد است. ایشان گفت بقیه را هم میکشیم.
س : حکم اعدام قاتل شهید مطهری را چه کسی داده بود؟
ج : نمیدانم. هنوز هم مشخص نیست. بعدا هم که مشغول کار شدم، دیگر نپرسیدم چه کسی این حکم را صادر کرده است. احتمالاً آقای محمدی گیلانی باید حکم را داده باشد. چون اوین یک افرادی را برای این کارها داشت. آن افرادی که آن زمان در اوین مشغول بودند، در رأسشان محمدی گیلانی بود. بقیه نیروهای ایشان بودند.
س : رأی صادر نمیکردید؟
ج : نه. فقط برای اکبر گودرزی و دو نفر دیگر حکم صادر کردم.
در جریان احکام هم بودید؟
نکته جالبش همین جا بود. وقتی قضیه تمام شد، یک شب لیستی را آوردند که من احکام را امضا کنم. گفتم من که اصلاً در محاکمه اینها نبودم که امضا کنم. گفتند که آقای منتظری به شما حکم داده است. گفتم اگر در آن حکم، دو نفر قاضی وجود داشته، پس چرا محاکمه تنهایی انجام شده است؟
س : یعنی آقای ناطق آنها را محاکمه کرده و حکم دادند؟
ج : من دقیق نمیدانم.» شهروند شماره ۴۴ اردیبهشت 138۷
معادیخواه که امروز خود را مخالف خشونت و اهل مدارا و گفتگو نشان میدهد، کمتر از یک ماه پس از اعدام تعدادی از اعضای گروه فرقان که به حکم وی صورت گرفت در نماز جمعه ۲۳ خرداد ۵۹ به عنوان سخنران پیش از خطبهها حضور یافت و گفت: «در هر وزارتخانهای، مؤسسهای و در هر سازمان بزرگی باید در همانجا یک دادگاه انقلاب پیشبینی شود، هرکس ثابت شد که برای متوقف کردن چرخ انقلاب کوچکترین عملی انجام میدهد، کمترین کیفرش اعدام انقلابی است.» نشریه مجاهد شماره ۹۰ سه شبنه ۲۷ خرداد ۱۳۵۹
ناطق نوری در گفتگو با نشریه یادآور و در پاسخ به سؤال «یکی از مهمترین ویژگیهای دادگاه فرقان این بود که تعداد اعدامیهای آن خیلی کمتر از کسانی بود که به دست آنها شهید شده بودند»، میگوید:
«فقط سه چهار نفر از اینها لجبازی کردند و بر مواضع خود ماندند و گرنه بقیه برگشتند. علت هم این بود که دوستان ما و از جمله مرحوم لاجوردی انصافاً برای بحث و روشنگری اینها وقت و انرژی فراوانی گذاشتند و اغلب تا سپیده صبح با اینها صحبت میکردند. گاهی هم اینها را با سرانشان روبرو میکردیم»
و همچنین در ادامه میگوید:
"...چند وقت بعد از رسیدگی به پرونده فرقان، رفتم اوین و دیدم یک خانمی مثل کارمندان آن مجموعه غذا میبرد و میآورد. لاجوردی گفت: "این را میشناسی؟ خودت محاکمهاش کردی." زن سعید مرآت بود! خودش و شوهرش خیلی هم تند بودند، حالا به خاطر نوع برخورد ما شده بود از پرسنل خدمتگزار اوین! این شیوه سبب شد که شاکله فکری اینها به هم بریزد و به اسلام واقعی برسند..."
تا آنجا که میدانم سعید مرآت ازدواج نکرده بودکه همسرش «پرسنل خدمتگزار اوین» شده باشد. شاید منظور کس دیگری بوده است.
در جریان کشتار سال ۶۷ در تهران باقیماندهی اعضای فرقان در زندان که ۶ نفر میشدند همچون هواداران شریعتی (آرمان مستضعفین و موحدین) نزد هیئت ویژه مرگ برده نشدند.
برای آزادی باقیمانده اعضای گروه فرقان در سال ۷۰ نیز ناطق نوری به عنوان حاکم شرع و لاجوردی دادستان نظر میدادند. این در حالی بود که در دوران یاد شده این دو پست قضایی نداشتند. لاجوردی رئیس سازمان زندانها بود و ناطق نوری نمایندهی مجلس.
اکبر گودرزی رهبر فرقان
اکبر گودرزی با نام مستعار «عباس» در ده کوچکی به نام دوزان (بین خمین و الیگودرز) در سال ۱۳۳۵ به دنیا آمد. از آنجا که پدرش چوپان بود، فرقانیها از وی با عنوان «چوپان زاده آزاده» یاد میکردند. وی بین سالهای ۵۱ و ۵۲ از الیگودرز به خوانسار رفت و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرده و سپس به قم عزیمت کرد و ضمن آن که در دبیرستان درس میخواند در مدرسه علمیه آیتالله نجفی نیز به صورت نیمه وقت به تحصیل پرداخت. گودرزی سپس به تهران آمده و مدتی در مدرسه چهلستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و در سال ۵۶ با مطرح کردن بحث شکل و محتوا از سلک روحانیت خارج شد. وی روحانیت شیعه را مصداق آیهی ۳۴ سورهی توبه میدانست و معتقد بود مراجع تقلید و دستگاه روحانیت به ناحق اموال مردم را به عنوان خمس، زكات، سهم امام، صدقات و ... میگیرند و سیستم باطلی را بهوجود میآورند که سد راه خداست.
«یا ایهاالذین امنوا ان كثیراً منالاحبار و الرهبان لیأكلون اموالالناس بالباطل و یصدون عن سبیلالله والذین یكنزون الذهب والفضه ولاینفقونها فیسبیلالله فبشرهم بعذاب الیم.» (توبه:3۴)
اى كسانى كه ایمان آوردهاید، به یقین بسیارى از دانشمندان اهل كتاب و راهبان آنها، اموال مردم را به باطل مىخورند و مردم را از راه خدا باز مىدارند و كسانى كه طلا و نقره را گنجینه مىسازند و در راه خدا هزینه نمىكنند همه آنان را به عذابى دردناك بشارت ده. وی به شدت به حرام و حلال خداوند باور داشت و امکان نداشت ذرهای در این راه مماشات به خرج دهد و یا از اموال عمومی استفاده شخصی کند.
گودرزی که از استعداد شگرفی برخوردار بود و ذهن خلاقی داشت در سال ۵۷ در حالی که تنها ۲۲ سال از سن او گذشته بود دهها جلد کتاب تفسیر قرآن و شرح آیات و ترجمه و تشریح ادعیه و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه و ... انتشار داده بود.
مرتضی مطهری از سال ۵۵ خطر اکبر گودرزی را احساس کرده و عدهای را برای زیر نظر گرفتن وی مأمور کرده بود. به اعتقاد او گودرزی که از قضا چون بسیاری از پیامبران «چوپان» و «چوپانزاده» بود میتوانست «غائله»ای همچون محمدعلی باب و «بابیه» علم کند و چالشهای بزرگی را برای دستگاه روحانیت به وجود آورد.
مرتضی الویری یکی از اعضای رهبری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که یکی از مسئولان تعقیب و مراقبت و دستگیری گروه فرقان بود در مورد گودرزی میگوید:
«چیزی كه برای من جالب توجه بود زندگی آقای گودرزی بود. ایشان هنگام دستگیری در خانه بسیار ساده و فقیرانهای زندگی میكرد و زیلوی مندرسی در آنجا بود، ولی در همان خانه فقیرانه 300هزار تومان نگهداری میشد. این امر نشان میداد كه او در كار خودش چقدر جدیت و اعتقاد داشت، اما به هر حال سبك و سلیقه خاص خود را داشت و پولها را صرف رفاه خود نمیكرد.»
جمال اصفهانی مسئول اطلاعات کمیته میگوید:
«یک بار من پدر و مادر او را آوردم و روبرویش نشاندم. آنها گفتند که تو با نظام مشکل داشتی، ولی مشکلت با خانواده چه بود و چرا رابطهات با ما را قطع کردی؟ من یک بار به زخمزبان به اکبر گودرزی گفتم که تو حداقل میتوانستی به خانوادهات محبت داشته باشی و به آنها سر بزنی. اکبر گودرزی به من گفت که پولهایی که من داشتم و از سرقت بانکها به دست آمده بود، متعلق به بیتالمال بود و من شرعاً اجازه نداشتم که با آن پول به دیدن پدر و مادرم بروم. »http://www.shahrvandemrouz.com/content/ ۴ 76 ۴ /default.aspx
با آن که از گودرزی به عنوان رهبر گروه فرقان یاد میشود اما وی در بازجوییها و دادگاه منكر نقش رهبری خود شده و ادعا میکند كه بحث رهبری در گروه فرقان مطرح نبوده بلكه وی صرفاً مباحث ایدئولوژیكی را طرح میكرده است. در دادگاهی که برای رسیدگی به پروندهی او تشکیل شد ناطق نوری و معادیخواه محاکمهی او را توأمان به عهده گرفتند و لاجوردی نقش دادستان را داشت.
موارد اتهامی اكبر گودرزی در دادگاه توسط دادستان چنین مطرح شد:
ـ مسخ اندیشه توحیدی با اتكا به دروغ و تزویر
ـ تأسیس و بنیانگذاری و رهبری گروه فرقان با مشی مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی
ـ ایجاد رعب و وحشت در جامعه و زمینه سازی برای برقراری یك دیكتاتوری یعنی خط آمریكا
- ترور شخصیتهای قابل قبول مردم و نیز ترور كسانی كه باید توسط دادگاههای عدل اسلامی مجازات میشدند (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اكبر گودرزی، كد 18383).
در این «دادگاه» لاجوردی در نقش دادستان به جای دفاع از کیفرخواست، به صورتی تحریف شده تفاسیر قرآن صورت گرفته از سوی فرقان را مورد تمسخر قرار داده و از گودرزی به عنوان «ملعون کثیف» نام میبرد.
همچنین در متن کیفرخواست آمده بود: «دادگاه انقلاب اسلامی، امروز با چهرهای روبروست که در تاریخ جنایت و انحراف و بدعت، به سختی میتوان همانند او را جست و در پلیدی نیز دارای نبوغهایی است. ... بدون شک دادگاه انقلاب را توان آن نیست که این نابغه جنایت و تزویر را کیفر دهد و جز عذاب الهی همه کیفرها در این زمینه نارساست.... فرقان به رهبری داهیه اکبرخان که روی خانهای تاریخ را سفید کرده، پیشگام در جنایت میشود...»
اکبر گودرزی در دادگاه همچنان بر مواضع خود پایداری کرده و به دفاع از عملکرد فرقان پرداخت. وی در پاسخ به ناطقنوری گفت: «در مورد زمینهسازی برای روی کار آوردن رژیم دیکتاتوری، حرف بیربطی است، برای اینکه ما در برابر رژیمهای دیکتاتوری و ضدمردمی حرکت کردیم و نوشتهها و گفتهها و عملکرد ما مشخص میکند که نه تنها جویای رژیم دیکتاتوری نبودهایم، بلکه قربانی این رژیمها بودهایم و با تمام توانمان با این رژیمها مبارزه کردهایم.»
وی همچنین در پاسخ به ناطقنوری که مدعی بود مطهری را به خاطر نوشتن مطلبی علیه شریعتی ترور کردهاند گفت: «این دروغ است» و در ادامه توضیح داد: «اصولاً موضعگیری ما در برابر مطهری و امثال او، هیچوقت به عنوان این که اینها نظریات و افکار مخالف دارند، نبوده. موضعگیری ما در برابر اینها به خاطر وجود رژیمی بوده که حاکم بوده و اینها هم در رأس این رژیم جا داشتند. در سرکوبی مردم نقش داشتند و دستور میدادند.»
او چندین بار از ناطقنوری خواست تا دلایل ترور مطهری را که در اطلاعیه فرقان آمده در دادگاه بخواند که ناطق نوری از انجام آن سرباز زد.
وی همچنین در دادگاه جعل واژهی «ماتریالیسم منافق» از سوی مطهری را خدمت به دستگاه ساواک و رژیم شاه دانست و اضافه کرد: «جامعه ما قربانی اصطلاحاتی چون مارکسیست اسلامی شد و افرادی از این مملکت قربانی همین اصطلاحات شدند، چه در زندانهای رژیم، چه در رابطه با توده مردم. وقتی این اصطلاحات مطرح شدند، مردم یک حالت بدبینی نسبت به [عدهای] پیدا کردند که این اصطلاحات و این اتهامات بر آنها بار میشد و این خودش عاملی بود در جدایی مبارزین از مردم و مردم از آنها.» وی همچنین به «تفتیش عقاید» در جلسه دادگاه اعتراض کرد. و در پاسخ به ناطق نوری که از او میپرسید اگر حضور در شورای انقلاب جرم است چرا نگاه شما به آیتالله طالقانی فرق میکند و او را همسنگ با مطهری نمیدانید گفت: «نقشی که طالقانی در شورای به اصطلاح انقلاب داشته، مثل نقش علی بود در شورای عمر، علی هم در شورای عمر شرکت میکند.»
گودرزی به عنوان آخرین دفاع با استناد به آیات قرآن به استقبال مرگ رفت و گفت: «مطلب به عنوان این که بخواهم از خودم دفاع کنم ندارم، فقط یک سری مسائل را دربارهی خط مشی کلی خودمان و این موضوعات میخواهم مطرح کنم. بسمالله الرحمن الرحیم، اشهد ان لا الله الا الله و اشهد ان محمد رسولالله و اشهد ان علیا ولیالله. قالالله العظیم فی کتابه: قال امنتم له قبل ان اذن لکم انه الکبیر کم الذی علمکم السحر فلسوف لا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف و لا صلبنکم اجمعین. قالوا لا ضیرانا الی ربنا منقلبون.[سوره الشعراء آیات ۴۹ و ۵۰] فرعون گفت شما پیش از این که برایتان اجازه داده شود، به او ایمان آوردید. او رهبر بزرگ شماست که شما را سحر آموخت. پس به زودی آگاه میشوید. حتما دستها و پاهایتان را بر نحو خلاف قطع میکنند و شما را همگی به دار میآویزند. گفتند چارهای نیست و قطعاً ما به سوی پروردگارمان برگرداندهایم. به راستی ما از خداوند طمع داریم که پروردگارمان برایمان گناهانمان را بیامرزد. از این که ما اولین گرایش یافتگان باشیم. اصولاً نظامات حاکم بر جوامع... (صحبت گودرزی توسط ناطقنوری قطع شد و اجازه نداد ادامه دهد)
حمیدرضا نقاشیان و دیگر بازجویان و متصدیان سرکوب گروه فرقان تلاشکردهاند که به دروغ گودرزی را شخصی مذبذب و سست عنصر معرفی کنند که در همان ابتدای ورود به اوین اسامی کسانی که مطهری و رفسنجانی و قرنی را ترور کرده بودند لو داد. در حالی که در دادگاه مشخص شد او حسن گودرزی و مهدی حسینی دو نفر از اعضای سپاه پاسداران و به قول ناطق نوری «بهترین چهره»های نظام را به عنوان ضارب آنها معرفی کرده بود.
گروه فرقان پس از اعدام اکبر گودرزی در ویژهنامهای که به یاد او انتشار داد وی را ششمین شهید ایدئولوژیک نامید. در ابتدای یادنامهی مزبور آمده است:
«با یاد زندگی سراسر درد و محرومیتش و فریادهای آغازین از جان برخاستهاش که جوانان مرحوم و پاک را ابوذر وار به رویارویی با غارتگران خلق و ملکهای ظالم بر میشوراند... » فرقان ، شماره ۲۶ ، خرداد ۱۳۵۹ ، ص ۵
«با یاد رگبارهای آتشیناش که در غیر منتظرهترین موقعی که دشمن انتظارش را نداشت، قلب و مغز عناصر خیانتکار نظام نوپا را نشانه گرفت و به آنها فهماند که به سادگی نمیتوانند بر سرنوشت ملت محروم کشورمان تسلط یابند ... و خواب و خیال امپراطوریهای روم باستان و واتیکان قبل از رنسانس را در سر بپرورانند .» فرقان، شماره ۲۶ ، خرداد ۱۳۵۹ ، ص ۵
«آری، شهید ششم ایدئولوژیک شیعه، اکبر گودرزی چوپان زاده آزاده، این الگوی درد و رنج و محرومیت و انسانیت و این تجسم عینی عصیان و قاطعیت و سازشناپذیری و آزادگی، در طول زندگی گوتاه و سراسر تلاش و حرکتش با فریاد و قلم رسواگرش به تمام آنها که مشتاق اسلام و قرآنند، فهماند که تا اسلام و قرآن اسیر طبقه و قشر خاصی همچون روحانیت است، هدایتگری و تکامل آفرینی اندیشه توحیدی انتظاری عبث و بیهوده است و قبل از این که از اسلام و توحید انتظار رهاییبخشی و آزادسازی داشته باشیم، باید که خود اسلام و توحید را از اسارت متولیان غاصبش آزاد ساخت.» فرقان شماره ۲۶ ، هشتم خرداد ، ۱۳۵۹ ، ص ۳
در تراکتی که فرقان پس از اعدام گودرزی پخش کرد آمده است:«ما آزادانه فکر کردیم، آزادانه عمل کردیم و آزادانه هم میمیریم»
اعضای اصلی گروه فرقان
اکبر گودرزی، عباس عسگری، حسن آقرلو، علیرضا شاه بابابیك تبریزی، علی حاتمی، محمد متحدی، سعید مرآت، کمال یاسینی، مهدی آیتی، حمید نیکنام اعضای اصلی فرقان را تشکیل میدادند.
عباس عسگری دانشجوی پلیتکنیک و نفر دوم فرقان محسوب میشد و در مطالب انتشار یافته از سوی منابع امنیتی و پژوهشی رژیم و در جریان نخستین بازجویی خود در تشریح نگاه فرقان به روحانیت شیعه میگوید: «از صفویه به بعد روحانیت همواره در کنار رژیم فاسد حاکم ، بر گرده مردم سوار بوده و به تحمیق آنها پرداخته است و اکثریت روحانیت .... در مقابل ظلم و ستم و بدعتهای رژیم سکوت میکردهاند.»
حسن آقرلو در یک خانه تیمی با اکبر گودرزی زندگی میکرد و به لحاظ نوشتاری و قلمی به وی کمک میکرد و تا آخرین لحظه بر اعتقاداتش پافشاری کرد.
علیرضا شاه بابابیك تبریزی دانشجوی رشته مكانیك دانشگاه صنعتی تهران بود و در بهار 57 برای تهیه وسایل از قبیل كلت و ارزیابی چگونگی ارتباط با جنبشهای آزادیبخش حدود یك ماه به خارج سفر كرد و از جمله تخصصهای وی در زمینه شیمی و مواد انفجاری بود. نشریه آخوندیسم چگونه به قدرت میرسد در نتیجه تلاشهای او تهیه شد. وی در بازجوییهای خود میگوید: «من به اندیشه فرقان معتقد میباشم. من از زمینههای این اندیشه از طریق مطالعه آثار دکتر شریعتی آشنا گشتم». یک بار لاجوردی به اعضای دستگیر شدهی فرقان در زندان گفت: ما یک روزنههای امیدی داشتیم که گودرزی از مواضعاش برگردد ولی در رابطه با شاه بابا بیک این روزنه را هم نداشتیم.
سعید مرات: دانشجوی دانشكده ارومیه و از عناصر فعال گروه بود كه در تهران و آذربایجان در جهت تحقق اهداف فرقان تلاش كرد.
علی حاتمی معلم مدرسهی جهانآرا در قلهک بود و در زمرهی شاگردان شریعتی به شمار میرفت.
در اسناد مرکز اسناد نقلاب اسلامی راجع به او آمده است: «معلمی به نام علی حاتمی كه در بخش كتابخانه مسجد [خمسه] مشغول به كار بود، عدهای از جوانان را كنار خود گرد آورده بود و برای آنان از مباحث اخلاقی و برداشت قرآنی میگفت. شیوه رفتاری و خصوصیات فردی او باعث جذب جوانانی میشد كه به این مركز راه پیدا میكردند. مدتی نگذشت كه به دعوت حاتمی، گودرزی برای برگزاری جلسات تفسیر قرآن به مسجد اعظم قلهك آمد. ورود این طلبه جوان و حرفهای تازهای كه از برداشتهای قرآنی داشت برای جوانان جذابیت داشت.» (پرونده محمود كشانی، شماره بازیابی ۱۱۵۶)
او که چهرهی شناخته شدهای بود بعد از ترور قرنی دستگیر و سپس آزاد شد. بعد از ترور مطهری دوباره دستگیر شد و تا سال بعد که اعدام شد در زندان بود. وی در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشت. در آخرین دفاع او آمده است: «خدایا تو شاهدی که من در گروه نظامی نبودم و هیچ اطلاعی هم از این که فرقان گروه نظامی داشته، نداشتم و ترورها از دید من برخوردی غیراصولی و محکوم است» (پرونده علی حاتمی۹۳۶، آخرین دفاعیه ۵۹/۳/۲) افرادی چون محمد موسویخوئینیها، محمد غرضی و محمد مفتح که بعدها در زمرهی مقامات رژیم قرار گرفتند به خوبی وی ر ا میشناختند. مفتح پیش از انقلاب از طریق او تلاش کرد که گودرزی را برای تفسیر قرآن به مسجد قبا ببرد که مورد قبول گودرزی قرار نگرفت.
علی حاتمی تفسیر سورهی «کهف» را که یکی از اولین تفاسیر قرآن فرقان بود برای چاپ در خارج از کشور در اختیار دکتر محمد ملکی قرار داد. عدهای که فرقان را نمیشناختند این گروه را «کهفیها» مینامیدند.
شیرین رضایی معلم و یکی از اعضای خانوادههای قدیمی قلهک بود که در اواخر ۵۶ با علی حاتمی ازدواج کرد. وی مدت کوتاهی در سال ۵۸ به زندگی مخفی رویآورد. او در سال ۶۱ دستگیر شد و در همه مراحل بازجویی و دادگاه از مواضع فرقان و دیدگاههایش دفاع کرد. او که دارای دختر خردسالی به نام هاجر بود در اواخر ۶۱ در حسینیه اوین در مناظره با لاجوردی و موسوی مسئول فرهنگی زندان به دفاع از مواضع فرقان پرداخت. موسوی که در مقابل استدلالهای وی قادر به پاسخگویی نبود همانجا گفت اگر دست من بود همین جا میدادم تیربارانت کنند. تهدید موسوی چندی بعد اجرا شد و شیرین مقابل جوخهی اعدام قرار گرفت.
بسیاری از عملیات نظامی فرقان توسط محمد متحدی لیسانسیه دانشگاه علم و صنعت طراحی و اجرا شد. از او به عنوان رهبر شاخهی نظامی فرقان یاد میشود. وی در پرونده بازجویی خود جز دو سه خط مطلب دیگری را به عنوان اعتراف مطرح نكرده است (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده محمد متحدی، کد ۵۱۶۹).
وی ساعاتی پیش از اعدام در گفتگوی ضبطشدهای با محمدحسن عبد یزدانی میگوید: »قرآن منطق مسجل ماست و ما منطقمان را از قرآن میگیریم نه بر اساس رأی خودمان و استثنا و تفسیری هم بر آن نمیبندیم» و در ادامه میگوید:« ما مبنای حرکتمان را خواست مردم قرار نمیدهیم. ما یک حرکت سیاسی نداشتیم که با یک شعار خدمتگزاری به مردم بخواهیم حرکتهایمان را دنبال کنیم. ما یک حرکت اعتقادی و ایدئولوژیک داشتیم. در وهله اول، فضل و رضایت خداوند را میجستیم و در رابطه با رضایت خداوند بوده که خودمان را در برابر سرنوشت مردم، مسئول میدانستیم.» یادآور شماره ۶،۷،۸ ص ۲۰۰
کمال یاسینی دانشجوی تربیت معلم یکی از کسانی بود که برای اعضای گروه فرقان کلاس ایدئولوژی میگذاشت. روز ۱۲ اسفند ۵۸ یکی از بستگان کمال به مدد هم نامی با قدوسی دادستان کل انقلاب، توانست یک ملاقات حضوری پیش از اعدام برای مادر کمال بگیرد. در ملاقات مزبور کمال با خوشحالی به مادرش خبر داده بود که روز بعد به همراه تنی چند از دوستانش اعدام خواهند شد. او به مادرش تأکید کرده بود که آنشب به همین مناسبت با دوستانش جشن خواهند گرفت و شادمانی خواهند کرد. او سپس بخشی از وسایلاش را به عنوان یادگاری به مادرش داده بود. کمال با اعتقاد راسخ نسبت به اعمالی که انجام داده بود به جوخهی اعدام شتافت. (۱۲) امیر عراقی فرزند حاج مهدی عراقی میگوید: »غیر از یوسفی که ضارب حاجآقا بود، برخی از آنها خیلی معتقد و مصر بودند و روی عقایدشان هم ایستادگی میکردند! ... بعضی از آنها تا همان لحظه آخر سر حرفشان بودند. مخصوصاً ضارب مرحوم مفتح بسیار شاد و شنگول بود و میگفت داریم میرویم پیش خدا.»
سید مهدی آیتی پیش از آن که به فرقان بپیوندد، با مجاهدین در ارتباط بود. برای آن که فرقان را به مجاهدین وصل کنند او را مورد شکنجههای وحشیانه قرار دادند. وی در اسفندماه ۱۳۵۸ طبق گواهیای که پزشکی قانونی به خانوادهاش داد در زیر شکنجه کشته شد. مهدی بیش از دیگر اعضای فرقان مورد شکنجه قرار گرفت. هر گاه کچویی و لاجوردی او را میدیدند امکان نداشت او را مورد ضرب و شتم قرار ندهند. یک بار لاجوردی و کچویی با چند نفر از اعضای فرقان که بعد از ترور مطهری دستگیر شده بودند سر مسائل صنفی بحث میکنند، لاجوردی میگوید شما پارهی تن امام را کشتید حالا امکانات بیشتر هم میخواهید؟ مهدی جواب میدهد آنقدر از این پارههای تن امامتان را خواهیم کشت تا امامتان هم بمیرد. لاجوردی و کچویی آنقدر مهدی را میزنند که تا چند روز خون بالا میآورد. وی در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشت و به گفتهی گودرزی در دادگاه آشنایی وی با آیتی به سال ۵۳ یا ۵۴ بر میگردد که وی در جلسات تفسیر قران وی شرکت میکرد. آیتی سپس مبادرت به تکثیر تفسیر سورهی کهف میکند. گودرزی در مورد او در دادگاه میگوید: » این آشنایی و ارتباط تا یک سال یا ۱۵ ماه پیش از سقوط رژیم قبلی ادامه داشت و به خاطر مسائلی که مطرح شد و در پرونده هم این مسائل را مطرح کردهام، ارتباط ما با ایشان قطع شد... نسبتهای دروغی هم که داده شده، همه بیپایه است.»
توابین فرقان
پروژهی تواب سازی در زندانهای جمهوری اسلامی با دستگیری گروه فرقان آغاز شد. در جو ملتهب پس از انقلاب عدهای به خاطر هیجانی که اعمال چریکی داشت به این گروه پیوسته بودند و در جوی که گروههای سیاسی هنوز از خمینی به نیکی یاد میکردند، دستگیر و به زیر فشارهای روحی و جسمی برده شدند. در نتیجهی زمینهی مناسبی وجود داشت تا بخشی از افراد این گروه به جرگهی توابین بپیوندند و یا از دیدگاههای سابق خود فاصله بگیرند.
از آنجایی که تعداد دستگیر شدگان زیاد نبود و عوامل این پروژه وقت زیادی داشتند تا روی افراد انواع و اقسام فشارهای روحی و ایدئولوژیک وارد کنند نتایج مثبتی هم گرفتند. تعدادی از اعضای فرقان علیرغم داشتن حکمهای سنگین در سالهای اولیه دههی ۶۰ از زندان آزاد شدند.
در پروسهی توابسازی، معادیخواه، لاجوردی، عباس عبدی، جلالالدین فارسی (۱۳)، حجتالاسلام احمد احمدی و ... شرکت داشتند. عباس عبدی به عنوان کسی که از اسناد سفارت آمریکا اطلاع دارد و تحلیلگر سیاسی است تلاش میکرد با حضور در سلولهای انفرادی و تشکیل کلاسهای جمعی با لطایفالحیل فرقان را به آمریکا وصل کند و در جو ضد آمریکایی آن دوران از آب گلآلود ماهی بگیرد.
عبدالکریم سروش و علی مطهری نیز با حضور در اوین به بحث با گودرزی پرداخته و سوالاتی را از وی پرسیده بودند.
لاجوردی به عنوان دادستان از توابین فرقان خواسته بود تا با نوشتن نامههایی به دادگاه ضمن آن که خود را بیگناه جلوه میدهند گودرزی را عامل انحراف خود معرفی کرده و خواستار مجازات وی شوند. در دادگاهی که برای گودرزی برگزار شده نامههایی از این دست توسط لاجوردی قرائت شد. وی تعداد آنها را ۴۲ نامه ذکر کرد.
جدا از چند مصاحبهای که از اعضای گروه فرقان در تلویزیون پخش شد و افراد نادم و تواب به نقد عملکرد خود پرداختند در سال ۵۹ محمدحسین بیدهندی، علی حاتمی، امرالله الهی، محمد مهری، حسن عزیزی، محمود متحدی، محمود كشانی و حمید احمدیان در گفتگویی که در روزنامهی کیهان انتشار یافت به تحلیل دلایل خود برای پیوستن فرقان پرداختند. آنها تضاد با امپریالیسم و روابط سازشكارانه دولت موقت با آمریكا و ملاقات مهدی بازرگان با عوامل امپریالیسم در الجزایر را از جمله دلایل خود برای پیوستن به فرقان اعلام کردند که واقعی نبود. ملاقات بازرگان و یزدی با برژنیسکی در آبان ۵۸ صورت گرفت در حالی که افراد یادشده در سال ۵۷ و پیش از تشکیل جمهوری اسلامی به فرقان پیوسته بودند و ضدیت با «آخوندیسم» دلیل وصل آنها به فرقان بود. در میزگرد یاد شده آنها حرفهای باب طبع بازجویان، دستگاه قضایی و افراد درگیر در پروژهی توابسازی را تکرار میکردند. توابسازان تلاش میکردند دلیل رشد گروههایی چون فرقان را هم نتیجهی عملکرد «دولت موقت» جلوه دهند تا رقیب را در تنگنا قرار دهند. بعدها از این جنس مصاحبهها در سالهای اولیه دههی ۶۰ در رسانههای رژیم به وفور انتشار یافت.
در نتیجهی سیاست توابسازی تعدادی از اعضای گروه فرقان به همکاری گسترده با دستگاه اطلاعاتی پرداختند و یا بعدها ادارهی بهداری اوین در سیاهترین روزهای تاریخ میهنمان را به عهده گرفتند.
مجید مرآت که به همکاری گسترده با رژیم پرداخته بود یکی از متصدیان بهداری اوین شد. شیدا خسرونیا همسر وی نیز به همکاری با دادستانی پرداخت. ناصر شیرینکام و رسول همکار توابانی بودند که در شناسایی و دستگیری «رهروان فرقان» فعال بودند.
محمد نیکنام برادر کوچکتر حمید نیکنام نیز با بازجوها همکاری میکرد و حتی اجازه پیدا كرده بود كه شبها به خانه برود. گفته میشود به اصرار او دادستانی از آزادی برادرش «حمید» خودداری کرد و عاقبت وی اعدام شد. حمید پس از ترور مطهری دستگیر شده بود اما از آنجایی که مدرکی علیه وی نبود قصد آزادیاش را داشتند.
محسن خطیبی یکی از توابین فرقان در سال ۶۰ از زندان آزاد شد و به همکاری با دادستانی ادامه داد. وی به دروغ مطرح میکرد که از زندان فرار کرده است و به این ترتیب سعی میکرد اعتماد افراد را به خود جلب کند.
یکی از توابین فرقان داماد یکی از مسوولین دادستانی انقلاب شد.
گفته میشود حدود دوازده نفر از زندانیان وابسته به فرقان از زندان به جبهه رفتند و پنج نفر آنها از جمله نورمحمدی و احتمالاً صالح قناد کشته شدند.
حمید احمدیان دیگر تواب فرقان پس از آزادی به آمریکا رفت و پزشک شد. مهین احمدیان خواهر (به تصحیحات مراجعه شود) وی با یکی از بازجویان اوین ازدواج کرد. بازجوی مربوطه ظاهراً درگیر پروندهی شهرام جزایری شد و به دوبی رفت. رحیم اسدزاده دیگر تواب فرقان نیز پس از آزادی، به تحصیل ادامه داد و وکیل دادگستری شد. غلامرضا بهرامینژاد یکی از دیگر توابین فعال زندان بود که خواهرش معصومه نیز جزو توابین بود. عارف رضوانی نیز یکی از توابین فعال فرقان بود که با یکی دیگر از توابین فرقان به نام هایده ازدواج کرد.
ارتباط فرقان با مجاهدین و سیا و موساد
بخشی از نظام پس از گذشت ۳۰ سال از دستگیری و اعدام اعضای گروه فرقان در حالیکه کلیهی اعضای این گروه دستگیر شده و هیچ چیزی از آنها پنهان نمانده بود تلاش میکنند این گروه را به مجاهدین و آمریکا و اسرائیل و موساد وصل کنند و در این رابطه دلایل ابلهانهای را نیز مطرح میکنند. از جمله:
احمد قدیریان معاون اجرایی علی قدوسی و لاجوردی در ارتباط با دلایل ارتباط گروه فرقان با مجاهدین میگوید:
«من ترجیح میدهم خاطرات خود را درباره فرقان، با رابطه این گروه با سازمان مجاهدین خلق آغاز كنم. كسانی كه پیگیر مسائل مبارزاتی در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب بودند، میدانند كه سازمان مجاهدین خلق، برای پوشش دادن به ترورهایش، ده الی پانزده گروه یا خرده گروه ایجاد كرده بود، یعنی اساساً چون قبل و بعد از انقلاب تا خرداد ۶۰، به هر دلیلی نمیخواست برخی از اقدامات تروریستی به پایش نوشته شود، آن را از طریق ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم و حتی القاء به یكی از این گروههای خودساخته انجام میداد، بالطبع از دیدگاه من، گروه فرقان ناشی از اراده سازمان مجاهدین بود. برخی از افراد به وجود این رابطه اعتقادی ندارند، اما من دست كم نمیتوانم این واقعیت را نادیده بگیرم كه رفتارهای تروریستی گروه فرقان شباهت زیادی به مجاهدین داشت. وقتی انبار اسلحه گروه فرقان در یكی از باغهای كرج كشف شد، ما دیدیم به همان شیوه منافقین، اسلحهها را انبار كردهاند، یعنی اسلحهها را گریس زده، داخل مشمع گذاشته و دفن كرده بودند؛ همان شیوهای كه بعدها در خانههای تیمی فرقان یا باغهائی كه به اینها تعلق داشت، مشاهده كردیم.»
آیا چنانچه کسی بخواهد فلزی را زیر خاک پنهان کند به غیر از این عمل میکند؟ متأسفانه سه دهه است که جان و مال مردم میهنمان در اختیار افراد کوتهفکری چون احمد قدیریان است که امروز با درجه سرداری سپاه در دفتر خامنهای خدمت میکند.
غلامعلی حداد عادل برای اثبات نظریهی خود میگوید:
«احتمال قوی میدهم که اینها در لایههایی پنهایی با مجاهدین خلق هماهنگ بودند. شاید هم ترور آقای مطهری را با موافقت و صلاحدید و چراغ سبز مجاهدین انجام داده باشند. من این را بعید نمیدانم. یک قرینه حدس من این است که فردای شهادت مرحوم مطهری، سازمان مجاهدین خلق بیانیهای دادند، اگر آن بیانیه را ملاحظه کرده باشید، کاملاً دو پهلو است. در آن فضاها که همه این ترور را محکوم میکردند، بیانیه مجاهدین خلق طوری بود که این ترور را از آن جهت محکوم میکرد که میگفت هنوز وقت این کار نرسیده است! از متن اعلامیه سازمان مجاهدین، محکوم کردن صریح و روشن این کار فرقانی ها بر نمیآید .» یادآور شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۲۹
برخلاف ادعای حداد عادل عضو سابق انجمن سلطنتی فلسفه وابسته به دفتر فرح پهلوی که تنها به یمن وصلت دخترش با مجتبی خامنهای دارای موقعیت ویژه در نظام شده و در دروغگویی و جعل تاریخ ید طولایی دارد، مجاهدین به صریحترین و شدیدترین شکل ممکن ترور مطهری را محکوم کرده و از وی به عنوان «شهید» یاد کردند. همچنین در آن دوران کتاب «جاذبه و دافعهی علی علیهالسلام» نوشتهی مرتضی مطهری یکی از منابع مطالعاتی مجاهدین بود. در اطلاعیه مجاهدین که در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ صادر شد آمده است:
«به نام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن ابراز تأسف شدید از ضایعه فقدان استاد مرتضی مطهری شهادت ایشان را به امام خمینی، خانواده آن مرحوم و جمیع روحانیون مبارز تسلیت میگوید. بدیهی است که مبادرت به ترور ایشان از هر جهت محکوم و مردود بوده و جز در خدمت ارتجاع و تقویت امپریالیسم آمریکا نیست. در چنین شرایط حساس مجدداً هشدار میدهیم که استعمار و ارتجاع دست در دست یکدیگر در صدد هستند با هر توطئهایی که ممکن باشد صفوف متشکل مبارزه مردم ما را از هم گسیخته و با ایجاد تفرقه و نفاق اسباب سرکوب نیروهای انقلابی را فراهم کنند. از این نظر ما در موقعیتی هستیم که تنها با رعایت حداکثر هشیاری و قاطعیت تمام نیروهای اصیل و مبارز و با تسلیت مجدد به خانواده استاد شهید. اطلاعات شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ صفحهی ۹
مجاهدین همچنین اولین گروهی بودند که ترور رفسنجانی را محکوم کردند و مسعود رجوی به بالین وی شتافت. در اطلاعیه مجاهدین آمده است:
«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، با کمال تأسف از سوءقصد ناجوانمردانه نسبت به استاد هاشمی رفسنجانی اطلاع یافتیم. سوءقصد خائنانهای که جز در خدمت منافع دشمنان خلق ایران نمیتواند باشد. از خداوند بزرگ سلامت هرچه زودتر آن حضرت را مسئلت داریم همچنین حفاظت هرچه بیشتر از آیات عظام را در همین جا با تأکید تمام خواستار میشویم. به امید ریشهکن شدن همه اقدامات و گروههای ضدانقلابی.» اطلاعات ۵ خرداد ۵۸ صفحهی ۲
مجاهدین ترور تیمسار قرنی را «اقدام نابجای قتل» دانستند. در اطلاعیه این گروه آمده است:
«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، چنانکه بارها متذکر گردیدهایم، تفاوت بارز و بسیار آشکاری میان اعمال صالح و موضعگیریهای مناسب انقلابی با اقدامات حاد و ناپختهی خشونت بار وجود دارد. به این دلیل سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله اقدام نابجای قتل سرلشگر قرنی را تقبیح میکند. به اعقتاد ما علیرغم مسئولیتهای سرلشگر مزبور در مقام ریاست ستاد ارتش تا وقتی که فعالیت و حقطلبی آزادی سیاسی و حقوقی جزایی در یک محیط دمکراتیک برای نیروهای مختلف امکانپذیر است، اقداماتی از این قبیل نمیتواند اصولی و به جا تلقی شود.» روزنامه اطلاعات ۴ اردیبهشت ۵۸ صفحهی ۸
مجاهدین با صدور اطلاعیههایی ترور حاجمهدی عراقی و مفتح را نیز محکوم کردند.
اسدالله بادامچیان که به اعتراف سعید امامی در توطئه برای قتل احمد خمینی نیز دست داشته میگوید:
«من همان موقع هم بارها گفتم كه این گروهی كه اسم فرقان گرفته و به نام اكبر گودرزی مشهور شده، در واقع شعبهای مثل شعبات جنبش مجاهدین است كه منافقین ایجاد كردند. جنبش مجاهدین برای كارهای روزمره و سیاسی است و گروه فرقان به عنوان بازوی نظامی و ضربه به نظام عمل میكند. من اعتقاد عمیق دارم كه فرقان، گروه ضربت و ترور سازمان منافقین بود و همه این نقشهها را هم داخل زندان طراحی كردند. بیتردید با امریكا هم در ارتباط بودند، چون میدانستند چه كسانی را باید بزنند. بعضیها میگویند كه آقای قرنی و آقای مطهری و سایرین اسمشان در لیست گوادلوپ بوده كه اگر درست باشد و اسناد گوادلوپ منتشر شود، دقیقاً مشخص خواهد شد كه فرقان یك گروه آمریكایی است كه از طریق سازمان امریكایی منافقین عمل كرد» . http://entezaremotahar.blogfa.com/post-361.aspx نشریه یادآور شمارهی ۶ ، ۷ ، ۸ ص ۱۲۸ تا ۱۳۰
این اظهار نظرها در حالی صورت میگیرد که وی خود مدعی است: «من فرصت پیدا نكردهام شرح محاكمات فرقانیها را بخوانم». بدون تردید او شرح بازجویهای فرقانیها را هم نخوانده است و اگر میخواند هم فرقی نمیکرد. اسناد انتشار یافته مذاکرات گوادلوپ برعکس حاکی از آن است که غرب خواهان تغییر مسالمتآمیز نظام شاهنشاهی و روی کار آمدن عناصری چون قرنی و مطهری و خمینی بود. مأموریت ژنرال هویزر هم جلوگیری از کودتای ارتش و انتقال آرام قدرت به این دسته افراد بود و نه حذف آنها.
عبدالکریم موسویاردبیلی که نزدیک به یک دهه (اسفند ۵۸ تا شهریور ۶۸) پست دادستانی کل کشور و ریاست شورای عالی قضایی را به عهده داشت میبایستی بر اساس سند و مدرک نظر دهد در رابطه با ارتباط فرقان و مجاهدین میگوید:
«شواهدی حکایت از رابطهی سازمانی گروه فرقان با سازمان مجاهدین خلق در دست است كه عبارتند از:
الف) از نظر ایدئولوژی، گروه فرقان در انتشارات خود و تحلیلهای قرآنی منتشرهاش نشان داده است كه بهطور دقیق در خط این سازمان حركت میكند، همان برداشتهای مادی از مفاهیم اسلامی را كه سالها و بارها از زبان اعضای سازمان شنیدهایم، در نوشتههای گروه فرقان میبینیم.
ب) از نظر استراتژی نیز گروه فرقان همان مسیری را طی میكند كه سازمان مجاهدین ترسیم كرده است. در رابطه با امامخمینی هم بهطور دقیق همان برداشتهای درون سازمان مجاهدین را دارد.»
موسوی اردبیلی، عبدالكریم؛ غائله ۱۴ اسفند ۵۹ ظهور و سقوط ضد انقلاب، انتشارات نجات، ۱۳۶۴، ص ۶۸.
جواد منصوری که در آن ایام فرماندهی سپاه پاسداران را به عهده داشت و سپس معاونت کنسولی وزارت خارجه را اداره میکرد و بعدها به عنوان سفیر رژیم در پاکستان و چین انتخاب شد بدون آن که مدرکی ارائه دهد میگوید:
«اعتقاد قطعی دارم که ترور شهید مطهری، سیا یا موساد اسرائیل به گروه فرقان خط داده است. من مطمئنم که گروه فرقان با سفارت آمریکا رابطه داشت. در آن زمان سیا و موساد در تجزیه و تحلیلهای خود به این نتیجه رسیده بودند که پس از امام، به احتمال قریب به یقین آقای مطهری جانشین ایشان خواهد بود. پس بهتر است که ایشان را از میان برداریم.» نشریه یادآور شمارهی ۶ ، ۷ ، ۸ صفحهی ۶۰
معصومه ابتکار (ماری) معاون خاتمی و یکی از دستاندرکاران پروژهی گروگانگیری در کتاب «تسخیر» مینویسد:
«در هر ساختمان مرکزی سفارت، ده ها سند سری و فوق سری مربوط به سلطنت طلبانی یافتیم که در ترور شهروندان عادی و مأموران کمیته ها دست داشتند. تکان دهنده ترین اسناد درباره گروهی سیاسی به نام فرقان بود. فرقان گروه کوچکی متشکل از نوجوانانی بود که حتی از ابتدایی ترین شناخت درباره اسلام بی بهره بودند، چه رسد به بینش لازم درباره مسایل معاصر. رهبران این گروه به اعضا آموخته بودند که قتل شخصیت های مذهبی موقعیت آن ها را بهبود می بخشد. با همین تفکر آیت الله مطهری و آیت الله مفتح توسط آن ها به شهادت رسیدند. مردم معتقد بودند که گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت می کنند. اسنادی که در سفارت به دست آمد، درستی گمان مردم را ثابت کرد. این اسناد نشان می داد آمریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.» http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/36 ۴ 50
تردیدی نیست که ادعای معصومه ابتکار در مورد دست یافتن به «دهها سند سری و فوق سری مربوط به ترور شهروندان عادی و مأموران کمیتهها توسط سلطنتطلبها» واقعی نیست چرا که یک سند هم در این مورد انتشار نیافت و در مورد فرقان هم «تکاندهندهترین اسناد» ادعایی چیزی نیست جز یک سند مغشوش. در پی اشغال سفارت آمریکا توسط «دانش جویان پیرو خط امام» در تاریخ 12 اسفند ۱۳۵۸ سند زیر مبنی بر این که فرقان با سفارت آمریکا ارتباط دارد انتشار یافت. در حالی که خود این سند هم حاکی از این است که هیچ ارتباطی بین آنها و سفارت نبوده است و تنها منبع سفارت از قول آخوندی که آنها را میشناخته علیه فرقان گزارش داده است:
«محرمانه
از سفارت آمریکا در تهران
به وزارت امور خارجه و فوری
یکی از دوستان قدیمی دفتر سیاسی، که یک طلبه قدیمی است و سال گذشته مرکز بحث های ایدئولوژیک برای شاگردانش بود، یک دید خلاصه ای از فرقان داد. یازده نفر از شاگردان قدیمی این شخص عضو گروه فرقان در تهران هستند که تعداد اعضای گروه فرقان چهل الی پنجاه نفر می باشد. آن ها ترکیبی از چپ گراها و راست گراها هستند اگرچه بیشتر آن ها نامتعادل هستند. به جز بعضی از افراطیون، اغلب، اصول اسلامی را قبول دارند و احساس می کنند که ترور راهی است که آن ها از دست روحانیونی که با نظرات آن ها هماهنگی ندارند خلاص شوند. یکی از اعضای فرقان افتخار می کرد که آن ها در نظر دارند خرابکاری را با ترور هفته ای یک روحانی شروع کنند و تا رسیدن به موفقیت ادامه دهند. اشکال در این است که در این که موفقیت چه می تواند باشد به توافق نرسیدند. منبع بیان داشت اعضای گروه فرقان که با آن ها در تماس است توجه شان را به اهداف داخلی معطوف کرده اند.» http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/36 ۴ 50
رضا گلپور و بخشی از جناح راست رژیم معتقدند که روحانی مزبور محمد موسوی خوئینیها بوده است که پیشتر در جلسات قرآنی که در مسجد جوزستان برگزار میکرد تعدادی از اعضای فرقان را میشناخت. وی در جریان اشغال سفارت آمریکا ریاست دانشجویان پیرو خط امام را به عهده داشت و رابط دفتر خمینی با آنها بود.
عزتالله شاهی (مطهری) یکی از گردانندگان اصلی کمیته مرکز در مورد رابطه مجاهدین با فرقان میگوید:
«این گروه، خود سازمان یافته و خود ساخته بود. در آن زمان خیلی تلاش شد که ردی از مجاهدین در این گروه یافت شود، اما ردی نبود.» یادآور شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۱۳۳
«این که جریان فرقان وابسته به مجاهدین خلق بود و مجاهدین خلق از کاری که آنها میکردند با خبر بودهاند به نظر من درست نیست. هیچ شاهدی هم در مجموعه بازجوییها بر تأیید این مدعا پیدا نکردیم. ... مجاهدین خلق رفتار فرقان را کور میدانستند و حتی به ظاهر محکوم هم میکردند. ... این موضوع را که فرقان بازوی نظامی مجاهدین بوده باشند، بنده رد میکنم، چون هیچ مدرکی مبنی بر تأیید این مسئله ندیدم.»
یادآور شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۱۰۵
با این حال وی در جای دیگری فرقان را به آمریکا و صهیونیسم وابسته دانست بدون آنکه مدرکی ارائه دهد.
مرتضی الویری در مورد ارتباط مجاهدین و فرقان میگوید:
«اینها مجاهدین خلق را جریانی التقاطی و آلوده به سیستمهای ماركسیستی میدانستند، درحالیكه دیدگاههای خود را اسلام زلال و خالص میدانستند، بنابراین مجاهدین خلق را قبول نداشتند.» وی ضمن نفی نفوذ مجاهدین در فرقان و یا اطلاع از حرکت آنها میگوید: «اصلاً ارتباطی نداشتند» وی همچنین در مورد وابستگی فرقان به عوامل خارجی میگوید:
«در گروه فرقان هیچگونه عامل خارجی دخالت نداشت و صرفاً برمبنای اعتقاد و نگرش خاص مذهبیشان بود. دلیل روشن آن هم زندگی بسیار ساده و پرهیزكارانه آنها بود. اگر عواملی در اینها وجود داشت، به هر حال نمودهایی از آنها بروز میكرد. یكی اینكه باید از نظر تمكن و امكانات مالی قدرت مانور برای عامل نفوذی ایجاد میكردند، درحالیكه آنها درنهایت تنگدستی و كمبود امكانات زندگی میكردند، به طوری كه وقتی ما پیشنهاد تهیه خانه تیمی به آنها دادیم استقبال كردند. نكته دوم این است كه بههیچوجه در مسائل سیاسی به نفع هیچ كشوری موضعگیری نمیكردند، بلكه رسالت خود را جنگ و مبارزه با تمام امپریالیسمهای موجود میدانستند، درحالیكه اگر میخواستیم با آن نگرش نگاه كنیم باید نسبت به یكی از كشورهای دنیا انعطاف نشان میدادند.» وی اضافه میکند: «بههرحال در مورد گروه فرقان سرسوزنی دال بر اینكه از جایی حمایت شوند وجود نداشت. تنها چیزی كه میشود مشاهده كرد این است كه آنها با نگرش خاصی كه به اسلام داشتند خودشیفته بودند، به این مفهوم كه دیدگاه و نگرش خود را مبنا و پایه قرار میدادند و به آن اعتماد میكردند. در كل آنها فرقهای شده بودند كه به باور خود بسیار مؤمن بودند.»
حبیبالله آشوری متولد ۱۳۱۵ در یکی ار روستاهای گناباد بود. وی تحصیلات حوزوی خود را در حوزهی علمیه مشهد پی گرفت و از دانشکده الهیات تهران نیز فارغالتحصیل شد. وی سالها در مشهد و سپس در تهران به فعالیتهای تبلیغی اشتغال داشت و چندین بار دستگیر و یک بار نیز به نقاط بد آب و هوا تبعید شد. وی پس از انقلاب، سازمان اسلامی شورا «ساش» را تأسیس کرد و کوچکترین ارتباطی با فرقان نداشت. آشوری فرد بسیار ساده زیستی بود که لباس مندرس میپوشید و با دوچرخه رفت و آمد میکرد و در سرمای پاییز و زمستان مشهد حتیالامکان بخاری روشن نمیکرد و مخالف سرسخت اشرافیت روحانیت بود. او حتی برای صرفه جویی، قبایش را هم قدری کوتاه میگرفت. آشوری معتقد بود «توحید» به معنی دقیق کلمه نفی هرگونه دوآلیسم است و ماتریایسم در جوهر خود به دوآلیسم راه میبَرد. وی همچنین بر این عقیده پای میفشرد که منهای دیدگاه فلسفی، در عمل مارکسیستهایی هستند که رفتارشان بر توحید و یگانگی دلالت دارد و یکپا موحدند و در عوض روحانیونی بوده و هستند که عملشان اوج شرک است و به دوآلیسم اجتماعی و توجیه طبقات ستمگر راه میبَرد.
زمانی که کتاب «توحید» وی در سال ۱۳۵۵ انتشار یافت، در مشهد و قم مخالفتهای گستردهای با آن صورت گرفت. مطهری که از انتشار این کتاب سخت ناراحت و نگران بود در مقدمهی علل گرایش به مادیگری به تفاسیر مادی از قرآن سخت حمله کرده و برای به کرسی نشاندن حرفش سخن غیرواقعیای را به مارکس نسبت داده و مدعی شد: »يکى ديگر از کارهاى خطرناک ماترياليستها، تحريف آيات قرآن کريم و تفسير مادى محتواى آيات با حفظ پوشش ظاهرى الفاظ است. اين طرح را مارکس صد سال پيش براى ريشهکردن دين از اذهان تودههاى معتقد ارائه کرده و گفته است: براى مبارزه با مذهب در ميان تودهها بايد از خود مذهب استفاده کرد، به اين صورت که مفاهيم مذهبى را از محتواى معنوى و اصلى خود تخليه و با محتواى مادى پر نمود تا مردم مذهب را به صورت مکتبى مادى دريابند. پس از اين مرحله، دور افکندن پوسته ظاهرى مذهب کارى بس ساده است.»
علی دوانی به نقل از مطهری میگوید: «کتاب توحید آشوری، کتاب مزخرفی است. من آن را دیدهام. این شیخ را هم میشناسم. شیخ جسور و روداری است. آمده بود خانهی ما. با جسارت گفت: تو نباید در قلهک و بالای شهر باشی. باید بروی میدان شوش! و پایین شهر و میان مردم عادی. گفتم : آشیخ! اگر من با این حجم کار که دارم بروم میدان شوش که دیوانه میشوم. مگر من تکلیفم را نمیدانم که تو باید بیایی برایم تعیین تکلیف کنی؟!» یادآور شمارهی ۶،۷،۸ صفحهی ۸۲
آشوری در تاریخ ۱۱ آبان سال ۵۹ هنگامی که برای انجام کاری به محوطهی مجلس شورای اسلامی رفته بود به به حکم قدوسی دادستان کل کشور دستگیر و در اوین به بند کشیده شد و یک سال بعد در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۶۰ به اتهام ارتداد و داشتن دیدگاههای نزدیک به فرقان به اصرار محمدتقی مصباح یزدی و ابوالقاسم خزعلی اعدام شد. دستگیری وی از سوی بسیاری از چهرههای سیاسی از جمله طاهر احمدزاده، علیاصغر حاجسیدجوادی، پوران شریعترضوی، محمد ملکی، ابوذر ورداسبی، مجید شریف، مریم طالقانی، حاج خلیل رضایی، حاج محمد شانهچی، حسن توانائیان فرد، پرویز خرسند، جلال گنجهای و ... محکوم شد.
وی یکی از دوستان نزدیک خامنهای بود. احمد قابل یکی از روحانیون مشهدی خطاب به خامنهای مینویسد:
«وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی میدهد که در جلسات متعدد و تلاشهای مکرر و ناموفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری (پیش از پیروزی انقلاب)، سخن اصلی شما این بود که «مطالب کتاب توحید، از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است». شگفتانگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟! یکی شایستهی «گور» باشد و دیگری شایستهی «رهبری نظام اسلامی». البته کم نیستند کسانی که سخنان پر شور شما در مسجد امام حسن (ع) را در مشهد و قبل از انقلاب را به یاد دارند که پس از قرائت آیهی «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض، و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین» با صدای بلند، فرمودید: «ماتریالیسم تاریخی، آقا، ماتریالیسم تاریخی»!
مهدی خزعلی نیز در یادداشتی از گفتگو و دیدار پیش از انقلاب خامنهای با پدرش که معتقد بود آشوری مرتد و کافر است سخن میگوید. در این دیدار خامنهای به دفاع از آشوری پرداخته بود. مهدی خزعلی در مورد نحوهی صدور حکم اعدام آشوری میگوید:
«یک روز مرحوم لاجوردی از اوین تلفن زد، نظر پدر را در مورد کتاب توحید و آشوری میخواست. پدر مثل همیشه گفت: «این توحید، عین کفر است و نویسنده کتاب مرتد است»! لاجوردی، آن سوی خط تلفن را روی اسپیکر گذاشته بوده و آشوری نیز این نظر را میشنود. لاجوردی مثل این سؤال و جواب از آیتالله مصباح یزدی هم انجام میدهد. این دو سؤال و جواب تلفنی، ملاک صدور حکم ارتداد آشوری توسط لاجوردی و منجر به اعدام وی میشود ! » http://islamworldnews.com/fa/display-news.php?nid=4161
لازم به ذکر است که در آخر کتاب توحید گفتاری در باب صبر، نوشتهی سیّدعلی خامنهای تبلیغ شده بود. خامنهای دوست نقاشی داشت به نام «موحد» که طرح روی جلد کتاب آشوری و طرحهای کتاب حج دکتر شریعتی را کشیده است.
با این همه وقتی خامنهای به قدرت فائقه تبدیل شد در بارگاهش خزعلی و مصباح یزدی که «قاتل» آشوری بودند جایگاه ویژهای یافتند.
آرمان مستضعفین و فرقان
دستگاه تبلیغاتی رژیم یک چندی تلاش کرد آرمان مستضعفین را که بر پایهی دیدگاههای شریعتی(۲) شکل گرفته بود به فرقان ربط دهد اما از آنجایی که این گروه در سال ۶۰ از بین رفت دیگر پیگیر ماجرا نشدند چرا که منفعتی برایشان نداشت.
حمید رضا نقاشیان مدعی است:
«از آذر و دی ۵۹ گروهی به نام «آرمان مستضعفین» كه خود را وارث تفكر فرقان میدانستند، شروع به كار تبلیغاتی كردند. مركزیت اینها در خزانه تهران و برد تبلیغاتیشان بسیار محدود بود. بعد كه دستگیر شدند، معلوم شد بیش از 7، 8 نفر هم نیستند. آرمان مستضعفین هم قائل به اسلام منهای روحانیت بودند.»
تردیدی نیست آنچه نقاشیان میگوید واقعیت ندارد. آرمان مستضعفین (سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران) پیش از انقلاب توسط باقر برزویی معروف به حسین که فعالیت فرهنگی داشت تشکیل شد. بنابر آنچه كه در آرم این گروه آمده، بنياد آن در تابستان سال ۱۳۵۵ گذاشته شده بود و پس از انقلاب به فعاليت فكري پرداخت و نشریهای به نام آرمان یا پیام مستضعفین منتشر میکردند که گروه نیز به نام نشریه شهرت پیدا کرد. فعاليت آرمان مستضعفین تا بهمن ۱۳۶۰ ادامه داشت تا این که رهبری این گروه از جمله باقر برزویی، اربابی و سحرخیز( دو نفر اخیر تواب شدند و در جهاد زندان کار میکردند) دستگير شدند. باقر برزویی رهبر این گروه هم بعد از آزادی از زندان دیگر فعالیت سیاسی نکرد. این گروه برخلاف فرقان اعتقاد به برخورد فيزيكي با روحانيت نداشت؛ به عكس تأكيد داشت كه ميبايد با روش شريعتي با روحانيت برخورد كرد؛ يعني بايد مردم را از آنان گرفت، نه آنان را از مردم. اين گروه طي دو سال، جزوات عقيدتي و سياسي متعددي منتشر كردند، از جمله : « وحي جلد اول، «هجرت بستري كه از بعثت عاشورا آفريد»، «خلق كرد ايران» (در 2 مجلد)، «پيام مستضعفين»، «مجموعه مقالات» كه همه آنها در نشريه «آرمان» چاپ شده بود.
ارتباط گستردهی فکری «آرمان» با تفكر شريعتي در جزواتي مانند: «گامي فراپيش در راه بارور ساختن متد هندسي او» و «چه نيازي به حركت شريعتي» آشکار است و این برخلاف دیدگاههای فرقان است که خود را ادامه دهنده و تکامل یافتهی دیدگاه شریعتی معرفی میکرد.
هیچیک از اعضای رهبری این گروه از جمله رهبر آن باقر برزویی اعدام نشدند. اما دو نفر از اعضای سابق دانشجویی این گروه به نامهای مجید پوررمضان و مهدی سعیدیان ۱۲ مرداد ۶۷ و ۶ مهر ۶۷ در گوهردشت و اوین به اتهام مجاهد اعدام شدند. پوررمضان در دادگاه نپذیرفت که در ارتباط با «آرمان مستضعفین» دستگیر شده و اتهام خود را مجاهد گفت و سعیدیان در زندان هوادار مجاهدین شد و پس از آزادی به این سازمان وصل شد و پس از دستگیری مجدد در ارتباط با این گروه اعدام شد. در رشت نیز سه نفر از هواداران این گروه به نامهای مسعود، سعید و ایرج ببری اعدام شدند. در زندان مشهد مرتضا عجم که در زندان هوادار مجاهدین شده بود در سال ۶۷ اعدام شد. پیشتر نیز برادران طباطبایی اهل قمشه در زندان اصفهان اعدام شده بودند. محمدرضا روانیان (همدان)، حسین جنگی، حسین متقی، رسول آقایی و عبدالعلی آقایی (سبزوار) نیز بدون آن که هیچ عملیات نظامی داشته باشند در سالهای اولیه دههی ۶۰ به جرم داشتن باور متقاوت اعدام شدند.
در سال ۶۰ سه نفر از هواداران این گروه به نامهای برادران نصیری و بهرام برناس به تیمهای عملیاتی مجاهدین پیوستند و پس از دستگیری اعدام شدند.
پاورقی :
۱. متن اطلاعیه بازرگان و مطهری در آذرماه ۵۶
«نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی، مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است، اینجانبان تبادل نظر در این مسائل را ضروری دانستیم و در یک سلسله مذاکرات به این نتیجه رسیدیم که تا حدود زیادی وحدت نظر داریم و با توجه به اینکه بیشترین افراد که دچار این سردرگمی و بیهوده کاری هستند، از قشر حقیقتطلباند، وظیفه شرعی دانستیم، عقاید و نظریات مشترک خود را در این زمینه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفضیل به اطلاع عموم و به ویژه این قشر برسانیم. باشد که وسیله خیری برای رهایی از این سردرگمی و بازگشت به وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود.
آنچه درباره آن مرحوم شایع است یا مربوط است به جنبه گرایشهایش و یا استنباطها و اظهارنظرهایش در مسائل اسلامی که در آثار و نوشتههای او منعکس است. اینجانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشتههای مشارالیه، با شخص او فیالجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبتهایی از قبیل سنیگری و وهابیگری به او بیاساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام، از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرایش غیر اسلامی نداشته است.
ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود[شریعتی تنها ۴ سال و اندی در فرانسه بود] و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه میافزود، در مسائل اسلامی (حتی در مسائل اصولی) دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست که: ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم للاعنون.
از اینرو، با توجه به اقبال فراوان جوانان به کتب مشارالیه و اینکه خود او در اواخر عمر در اثر تذکرات متوالی افراد بیغرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجه اشتباهات خود شد و به یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آنها داد، اینجانبان بر آن شدیم به حول و قوه الهی ضمن احترام به شخصیت و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام بدون مجامله و پردهپوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و یا دشمن مغرض، طی نشریاتی نظریات خود را درباره مطالب و مندرجات کتابهای ایشان بالصراحه اعلام داریم. از خداوند متعال مدد میطلبیم و از همه افرادی که بیغرضانه نظریات مستدل خود را در اختیار ما قرار دهند و ما را در این راه یاری نمایند متشکر خواهیم شد.
والسلام علی من اتبع الهدی - مهدی بازرگان، مرتضی مطهری»
۲. کتاب «پرتوی از قرآن» نوشتهی آیتالله طالقانی یکی از منابع مورد استفادهی فرقان بود. جدا از نگاه مثبتی که گودرزی نسبت به آیتالله طالقانی داشت و در دادگاه نیز بیان کرد برخوردهای سیاسی و اصولی آیتالله طالقانی نیز در نگاه مثبت فرقان به وی مؤثر بود. در دورانی که اعضای «جامعه روحانیت مبارز»... در دانشگاه تهران در اعتراض به عدم صدور مجوز از طرف دولت برای ورود خمینی به کشور تحصن کرده بودند، یکی از اعضای فرقان در محل یکی از اطلاعیههای فرقان در مخالفت با روحانیت را پخش میکند که توسط هواداران «روحانیت مبارز» به شدت مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. وی روز بعد به منزل آیتالله طالقانی مراجعه کرده و میگوید من بر اساس اعتقاداتم چنین اطلاعیهای را پخش کردم شما هنوز به قدرت نرسیده این بلا را به سر من آوردهاید در صورتی که قدرت داشته باشید با مخالفانتان چه خواهید کرد؟ آیتالله طالقانی به شدت ناراحت شده و گریه میکند و او را دلداری میدهد.
۳. دستگاههای تبلیغاتی رژیم تلاش میکنند از مطهری چهرهی یک متفکر و فیلسوف و مبارز بسازند در حالی که وی عضو انجمن سلطنتی فلسفه بود و دیدگاههایی به شدت عقبافتاده و واپسگرا داشت. مطهری در دههی ۵۰ یکی از روحانیونی بود که با هر برداشت و تفسیر جدیدی از اسلام به شدت مخالفت میکرد و با کسانی که با رژیم شاه به مبارزه میپرداختند دشمنی آشکار داشت. وی برخلاف شریعتی در میان قشر جوان و مبارز و مذهبی پیش از انقلاب هیچجایگاهی نداشت. از آنجایی که در دانشکده الهیات تدریس میکرد مورد توجه آخوندهای حوزه علمیه قم هم نبود.
وی در نامهای به خمینی خواستار موضعگیری وی علیه شریعتی شده و نوشته بود:« کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاههای ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد و مدعی شد که ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشتهاند .»
ناطقنوری در مورد مطهری میگوید: «زمانی بود که دکتر شریعی در زندان بود و مقاله اومانیسم را نوشته بود که به نظرم کیهان چاپ کرد. در آن مجلس مرحوم مطهری با عصبانیت فرمود: «علمای ما نمیدانند که این مقاله با اسلام چه میکند!» بحث به مجاهدین خلق کشیده شد و انحرافاتی که داشتند. من گفتم: «حاج آقا! اولیهای اینها آدمهای بدی نبودند.» همین که این جمله را گفتم، ایشان با عصبانیت به من حمله کرد و گفت: «چه میگویی آقای نوری؟ همان اولیهای اینها منحرف و خبیث بودند که اینها منحرف شدند.»
نشریه «یادآور» شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۳۲
تعبیر «خبیٍث» را مطهری در مورد حنیف نژاد، سعید محسن و بنیانگذاران مجاهدین به کار میبرد.
مطهری همچنین به شدت با مظاهر ایرانی و فرهنگ قبل از اسلام مخالف بود. او در مورد فردوسی میگوید:
«اینهمه سر و صدا برای عظمت فردوسی، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجیان از تمام كشورها برای احیاءِ شاهنامه، و تجلیل و تكریم از این مرد خاسر زیان بردهی تهیدست برای چیست؟ !برای آنست كه در برابر لغت قرآن و زبان عرب كه زبان اسلام و زبان رسول الله است، سیسال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامهی افسانهای را گردآورده است. نزول سورهی تكاثر، برای از بینبردن افتخار به موهومات ملّیگرایی است. قرآن فاتحهی مباهات و فخریهی به استخوانهای پوسیدهی نیاكان را خوانده است؛ و با نزول سورهی أَلْهَیٰكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ دیگر كدام مرد عاقلی است كه به اوهام و موهومات بگرود، و به نام و اعتبار پدران مرده و عظام پوسیدهی آنها در میان قبرها خوشدل گردد؟ او با گامهای قویم خویشتن خود در راه افتخار و شرف میكوشد .تبلیغات برای فردوسی و شاهنامه، تبلیغات علیه اسلام است. فردوسی با شاهنامهی افسانهای خود كه كتاب شعر (یعنی تخیلات و پندارهای شاعرانه) است خواست باطلی را در مقابل قرآن عَلم كند؛ و موهومی را در برابر یقین بر سر پا دارد. خداوند وی را به جزای خودش در دنیا رسانید، و از عاقبتش در آخرت خبر نداریم. خودش میگوید:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده كردم بدین پارسی
چو از دست دادند گنج مرا نبد حاصلی دسترنج مرا
ما در زمان خود هر كس را دیدیم كه خواست عجم را در برابر اسلام عَلم كند، و لغت پارسی را در برابر قرآن بنهد، با ذلّت و مسكنتی عجیب جان داده است. فَاعْتَبِرُوا یـٰٓأُ اولِی الابْصَـٰارِ»
مطهری همچنین در دورانی که نظام جمهوری اسلامی حاکمیتی نداشت در مورد چهارشنبه سوری میگوید: «قرآن میگوید: هر امر به اصطلاح قدیمی و هر سنت قدیمی را به دلیل آن كه گذشتگان ما چنین میكردهاند، نیاكان ما این چنین بودهاند و ما باید راه نیاكان خودمان را برویم، انجام دادن، محكوم است، چرا؟ میگوید ممكن است نیاكانتان اشتباه كرده باشند، ممكن است نیاكانتان عقل و شعور نداشته باشند. آن كه دلیل نمیشود. نیاكان ما در گذشته چنین میكردهاند، ما هم چنین میكنیم! چهارشنبه آخر اسفند میشود، بسیاری از خانوادهها (كه باید بگوییم: خانوادههای نادان) آتشی و هیزمی روشن میكنند، بعد آدمهای سر و مر و گنده از روی آتش میپرند: ای آتش زردی من از تو، سرخی تو از من! این چقدر حماقت است كه میپرسیم چرا چنین میكنید؟ میگویند: این سنتی است میان ما مردم، از قدیم پدران ما چنین میكردهاند. قرآن میگوید:«اولو كان آباوهم لا یعقلون شیئا . »
اگر هم پدران گذشتهتان چنین كاری میكردند شما وقتی میبینید یك كار احمقانه است و دلیل حماقت پدران شماست رویش را بپوشانید. چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید میكنید؟ این فقط یك سند حماقت است كه كوشش میكنید این سند حماقت را همیشه زنده نگه دارید، ماییم كه چنین پدر و مادرهای احمقی داشتهایم : «اولو كان آباوهم لا یعقلون شیئا». (منبع: شهید مطهری، نشریه نصیحت ۴۹۰)
۴. مسئلهی جنسی یکی از دغدغههای اصلی بازجویان و حکام شرع و ... بود برای همین در بازجویی از اعضای فرقان روی آن دست میگذاشتند. یکی از بازجویان پروندهی فرقان محمد عطریانفر بود که بعدها به خاطر روابط غیراخلافی جنسی در نظام معروف شد و به همین دلیل پس از دستگیری در تابستان ۸۸ به سرعت به خواستههای بازجویان تن داد و با انجام مصاحبههای گوناگون تلویزیونی و رسانهای از زندان آزاد شد. حاکم شرع دادگاه اعضای فرقان نیز معادیخواه بود که در سال ۶۱ پس از برملا شدن روابط غیراخلاقیاش به دستور خمینی از پست وزارت ارشاد برکنار شد. گفته میشد وی با یکی از خوانندگان کوچه بازاری زمان شاه ارتباط داشت. روابط غیراخلاقی حمیدرضا نقاشیان مسئول پرونده فرقان با دختران جوان نیز زبانزد محافل رژیم است.
۵. «پس از ترور شهید مطهری، روزی در دانشکده الهیات نزد شهید مفتح بودم. دیدم دکتر مهدیزاده معاون وقت دانشکده پاکتی را آورد و به آقای مفتح داد و گفت باز هم نامه نوشتهاند. شهید مفتح پاکت را باز کرد و خواند و رنگش پرید ولی سعی کرد خونسرد باشد. نامه را داد به من خواندم. دیدم با حروف درشت و رنگ قرمز نوشته است: «فرقان» ما مطهری را به این دلیلها کشتیم و تو را هم به همین دلیلها خواهیم کشت.»
«یادآور» شمارهی ۶، ۷ ، ۸ صفحهی ۸۴
۶. عیسی معرفی قبل از انقلاب با علی حاتمی آشنا شده بوده و در کتابخانه مسجد اعظم قلهک فعالیت میکرد. رابطهی عیسی معرفی با کمال یاسینی و رسول گیاهی بگونهای بود که آنها را سه تفنگدار مینامیدند. با شروع جنبش در سال ۵۶ و مشاهدهی موضع ضد خمینی و ضد روحانیت فرقان، عیسی معرفی به اردوی مقابل رفت. بعد از شروع ترورهای فرقان وی نقش فعالی در رابطه با شناسایی و دستگیری فرقانیها داشت. بعد از دستگیری اعضای فرقان او هفتهای یکی دو بار به ۲۰۹ میرفت و سعی میکرد با تضعیف روحیهی دستگیر شدگانی چون علی حاتمی و محمدرضا ملکی پور و ... آنها را وادار به مصاحبه کند. وی بعدها در رژیم به مقامات بالاتری هم دست پیدا کرد. آخرین سمت او رئیس دفتر وزیر آموزش و پرورش (حسین مظفر) در دولت اول خاتمی بود.
۷. حمیدرضا نقاشیان متولد ۱۳۳۳ و از نوچههای ناطقنوری است. وی بعدها به معاونت وزارت اطلاعات در دوران ریشهری و لجستیک سپاه پاسداران در دوران رفیقدوست و ریاست حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در دوران ناطقنوری رسید. در معامله بر سر گروگانهای آمریکایی نقش داشت و سپس به یکی از میلیاردهای رژیم تبدیل شد. در ارتباط با او مقالهی جداگانهای نوشتهام که در آدرس زیر موجود است.
۸. محمد هنردوست در سال 1332 در تهران به دنیا آمد. وی که در پایهگذاری اطلاعات کمیته نقش داشت در دو دوره ریاستجمهوری خامنهای و رفسنجانی مشاور سیاسی ریاست جمهوری بود و مدتی نیز معاون بینالملل وزارت نفت شد و در سال ۱۳۷۶ به مدیرکلی امور بینالملل سازمان صدا و سیما منصوب شد و در سال ۱۳۸۵ به قائم مقامی ریاست سازمان صدا و سیما رسید. در مهرماه ۱۳۸۶ در اثر حمله قلبی فوت کرد. ضرغامی در وصف وی گفت: مرحوم هنردوست از فرماندهان بزرگی بود كه اقدامات چریكی در زمان جنگ در غرب كشور انجام داده بود و اینجا هم نگاهی جنگی نسبت به مقابله با دشمن داشت.» هنردوست همراه با حمیدرضا نقاشیان به غارت اموال عمومی پرداخت و بر کارخانجات «مبلیران» دست انداخت و همراه با دوستانش مؤسسات مصادره شده زیادی را به چنگ آوردند.
۹. در جریان سرکوب مجاهدین و گروههای چپ نیز اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که اطلاعات سپاه پاسداران و بخش ۲۰۹ اوین را اداره میکردند نقش به سزایی داشتند. حسین فدایی، محسن آرمین، محمد باقر ذوالقدر و... از جمله شکنجهگران مهم ۲۰۹ اوین بودند.
۱۰. حمید میرحاجی به هنگام دستگیری هر دو دستش توسط حمید جراحی یکی از تکاوران ارتش هدف قرار گرفت. وی که به زندان ابد محکوم شده بود جز توابین فرقان شد و در سالهای اولیه دههی ۶۰ آزاد شد و به وزارت ارشاد و آموزش و پرورش پیوست و به همکاری با حداد عادل پرداخت. وی هماکنون عضو گروه عربی دفتر برنامهریزی کتب درسی است.
۱۱. جعفر گیلانی در سال ۵۹ در تصادف رانندگی کشته شد. کاظم ۱۰ مرداد ۶۱ در حمله به خانه تیمیشان در تهران به همراه تعداد زیادی از کادرهای مجاهدین کشته شد. (نشریه مجاهد ش ۲۱۴ ، ص 1 و صفحات متعدد داخلی). مهدی گیلانی هنگام تلاش برای خروج از کشور در سال ۶۱ کشته شد. متأسفانه به غلط از سوی نیروهای سیاسی شایع شد که محمدی گیلانی فرزندانش را محاکمه و حکم اعدامشان را صادر کرد و رژیم نیز بعدها به منظور آن که پایبندی وابستگانش به نظام را تبلیغ کند روی آن مانور داد و حتی احمدی نژاد به همین خاطر به گیلانی نشان «عدالت» داد و هیاهوی بسیاری کرد. http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=53256
در حالی که برعکس گیلانی به شدت پارتیباز و فامیلباز بود. در نامهای که تیرماه ۶۰ انتشار یافت فرزندان گیلانی به یاد پدرشان آورده بودند که وی در سال ۵۸ از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری دفاع کرده بود. در مراسم اعطای نشان درجه یک «عدالت» به گیلانی، آیتالله مفید رئیس دیوان عالی کشور هم حضور داشت که تلاش زیادی به خرج داد تا پسرش محمدحسین که در ارتباط با مجاهدین دستگیر شده بود اعدام نشود. پسر وی در جریان کشتار ۶۷ هم زنده ماند و پس از کشتار از زندان آزاد شد. اما برادرزادهاش با نام خانوادگی بیگی در اوین اعدام شد.
۱۲. در روزنامهها و سایتهای وابسته به رژیم نامهای از کمال یاسینی در نقد اعمالی که انجام داده بودند، انتشار یافته که به صورت جداگانهای بایستی به آن پرداخته شود. بعد از دستگیری علی حاتمی یکی از رهبران فرقان و دستگیری کمال و ... به خاطر جوی که در خانوادهی یاسینی و حاتمی به وجود آمده بود و از طرف دیگر به خاطر خبر دار شدن کمال از تشکیل گروهی به نام «پیروان راه فرقان»، او با اعتقاد به این مسئله که افراد نبایستی کورکورانه و از روی احساسات و بدون تعمق راهی را که آنها پیش گرفته بودند، دنبال کنند، نامه مزبور را سه روز قبل از اعدام مینویسد. تصور او بر این پایه بود که اگر کسی میخواهد راه آنها را دنبال کند با شناخت و آگاهی این کار را انجام دهد نه بر اساس وابستگی خانوادگی و از روی احساسات. چنانکه از تیتر این نامه و مفاد نامه بر میآید آن را خطاب به دو دایی و خواهرش و شیرین رضایی همسر علی حاتمی نوشته بود منتهی نامهی خصوصی او به بستگانش، سر از رسانههای رژیم درآورد.
۱۳. جلالالدین فارسی کاندیدای حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و گروههای همسو برای اولین دوره ریاست جمهوری بود که به خاطر افغانیالاصل بودن از رقابت بازماند و سپس در سال ۷۱ محمدرضا رضاخانی را در مزرعهی شخصیاش به قتل رساند و بدون آن که یک روز زندانی شود با اعمال نفوذ شیخ محمد یزدی رئیس قوه قضاییه و محمدیگیلانی رئیس دیوان عالی کشور از مجازات معاف شد و پس از کودتای ۸۸ دوباره به یکی از چهرههای فرهنگی و سیاسی نظام تبدیل شد.
توضیح: علاوه بر منابع یاد شده در این تحقیق از نوشتهی احمد گودرزی http://rima.blogfa.com/post-17.aspx و علی کردی مدیر بخش تحقیق، در معاونت پژوهشی مركز اسناد انقلاب اسلامی در نشریه «یادآور» شماره ۶، ۷، ۸ و ماهنامه الکترونیکی دوران شماره ۷۷ هم استفاده کردهام.
در این آدرس میتوانید بخشی از دادگاه اکبر گودرزی را ملاحظه کنید. لاجوردی کیفرخواست اکبر گودرزی را میخواند. چنانچه ملاحظه میشود حرفی از ترور کازرونی و امیرانتظام نیست.
تصحیحات بعد از انتشار:
علیرغم تلاشی که برای ارائهی اطلاعات درست داشتم متأسفانه آنچه که در این تحقیق در مورد مهین احمدیان آمده نادرست است. از این بابت پوزش میخواهم؛ منصوره شاهبابا بیگ با یکی از بازجویان ازدواج کرده بود.
سعید مرأت پیش از دستگیری با حلیمه محمدزاده (مهدخت) ازدواج کرده بود. وی یکی از توابین زندان بود که با دادستانی انقلاب همکاری میکرد. ادعای ناطق نوری درست است. حلیمه پس از آزادی با یک آخوند ازدواج کرد.
صادق مرأت نیز اگر چه به خاطر ارتباط با افراد وابسته به فرقان دستگیر شده بود اما وی مارکسیست بود و رابطهای با فرقان نداشت.