نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : در حاشیه مباحثات و منازعات رادیکالها و میانهروها برای گذار به دموکراسی
غرض ما از این نوشتار اثبات این مدعات که به کمک اسطوره رستم و سهراب میتوان بخشی از تاریخ معاصر را مورد بررسی قرار داد و درس فراوان از آن گرفت. این درس بر این نکته مبتنی است که سهراب ارادهگرایانه و بیتجربه میخواهد حاکمان جهان را نابود کند و رستم که پدر سهراب است و تجربه فراوان دارد، میداند که آیین سروری و پهلوانی دو امر متفاوت است و در تمدن بزرگ ایرانی، حاکم، پیامبر، پهلوان و نظامی از یکدیگر جدا هستند، هرچند سایرین میتوانند بر رفتار حاکم تاثیر بگذارند، اما سهراب قصد دیگری داشت و رستم محافظهکارتر از آن بود که بتواند با پسر گفتوگو کند و سهراب عجولتر از آنکه تجربه بیاموزد و به تجربه تن دهد. در تاریخ معاصر ما رادیکالها بر پدران خود شوریدهاند اما در کشمکش رادیکالها با لیبرالها و دموکراتها با آزادیخواهها این ناپدری است که حاکم شده و به پدر و پسر رحم نکرده است. به عبارتی کیکاووس حاضر نیست که نوشدارو به سهراب بدهد، چون از اتحاد پدر و پسر ناراحت و نگران است و کیان خود را در خطر میبیند، به دیگر سخن در اسطوره رستم و سهراب، پسر به دست پدر کشته میشود و افرادی اعم از افراسیاب و کیکاووس از این مرگ نصیب میبرند. در کشمکش میان آزادیخواهان و دموکراتهای رادیکال، نیروهای قبل از دموکراسی سود میبرند. این نیروها شامل سلطنتطلبان و بخشی از سنتیها بودهاند. حال چگونه میتوان به این داستان پایان داد و اسطورهای دیگر خلق کرد.
اسطوره بازنمودن امر واقع
سهراب پهلوان است، اما درس نیاموخته و به جستوجوی پدر خود از مادر، نشان پدر میپرسد. مشخص میشود که وی فرزند پیلتن رستم است که نهنگ از دریای نیل در میآورد. جهان تا جهان پدید آمده، سواری چون او نیامده است. دل شیر دارد، تن ژنده پیل- این اوصاف بر ارادهگرایی سهراب میافزاید و سودای سروری بر جهان را در سر میپروراند. در همین جاست که نیروی اهریمنی از بیتجربگی سهراب سود میبرد تا به او مسیر غلط را بنمایاند یعنی جنگیدن با ایرانزمین که سرزمین رستم است. مواجهه با ایران، رستم را به میدان خواهد کشید و عاقبت نیز چنین میشود. رستم برای حفظ نظم موجود با وجود ناراحتی فراوان از سلطنت کیکاووس عازم کارزار میشود، چون ایران در خطر است. رستم محافظهکارتر از آن است که وارد کنکاش با فرزند شود. سهراب رفتار ارادهگرایانه اما صادقانه از خود نشان میدهد، اما مصلحت حکم میکند که رستم حتی برخلاف اصول اخلاقی سهراب را بعد از کشتی گرفتن قربانی کند. در این اسطوره میتوان رفتار سهراب و رستم را در چند اصل خلاصه کرد و به قسمت سوم بحث رسید.
۱. سهراب بیتجربه اما با اراده و پرتوان است.
۲. سهراب به جای آمدن به ایران برای جستوجوی پدر، با سپاه به ایران میآید و به عبارتی الت دست افراسیاب میشود. در حالیکه نمیداند که پدرش به خاطر وطن، فرزند خود را قربانی میکند.
۳. سهراب نمیداند که پهلوانی با حکمرانی فرق دارد و فرپهلوانی با فرحکمرانی متفاوت است. به عبارتی هرکسی را برای کاری ساختهاند. سهراب آیین نبرد میداند، اما عاطفی است و خدعه جنگ نمیداند و در تاکتیک اسیر رستم میشود، این نشاندهنده ویژگی رادیکالیسم جوان است. اما داستان رستم متفاوت است :
۱. رستم باتجربه و محتاط است و حتی از توان خود آگاه است.
۲. رستم حافظ نظم موجود است، اگرچه با کیکاووس اختلاف دارد، اما به جایگاه اجتماعی – سیاسی خود واقف است و امکان نقد پادشاه را دارد، اما جانشینی وی را متصور نیست. او به یاد دارد که پدران وی در بحران تعیین جانشین وسوسه نشدند و با شاه شدن پهلوانان مخالف بودند. این دو دیدگاه در مقابل یکدیگر قرار میگیرند و نتیجه آن برخلاف یونان پدرکشی نیست، بلکه پسرکشی است. اما نکته مهم این است که در این جدال پسرکشی، پدر برنده نیست. بلکه ناپدریها قدرتمند جلوه میکنند و برنده این جدال خواهند بود. افراسیاب و کیکاووس در حقیقت دشمن یکدیگر هستند و از پیوند اراده و قدرت سهراب و تجربه رستم سود نخواهند برد، اما متاسفانه اراده و توان سهراب با تجربه و اعتبار رستم راه گفتوگوی با هم را نمییابند.
تاریخ معاصر با توجه به اسطوره رستم و سهراب
تاریخ صد ساله ما مدعی تجربه اسطوره رستم و سهراب است. در مقاطعی مختلف پسران عجول در مخالفت با پدران محافظهکار خود، به ناپدریها روی آوردهاند که در عمل افراسیاب یا کیکاووس گونه بودهاند. به زبان سیاسی در مقاطع تاریخی نیروهای میانهرو و رادیکال طبقه متوسط که باید بانیان تحقق دموکراسی باشند، با جدال و کشمکشهای داخلی یا عدم کمک به یکدیگر آب به آسیاب نیروهای قبل از دموکراسی یا غیردموکرات ریختهاند. این واقعیت غمانگیز بارها در جامعه ما تکرار شده، اما میباید از وقوع آن به نفع تحقق دموکراسی جلوگیری کرد. برای جلوگیری از این واقعه میباید گذشته را مورد بررسی قرار داد و دلیل این کشمکش یا جدال دو قشر و لایه طبقه متوسط در جامعه را مورد بازشناسی قرار داد. تکرار این کشمکش میان جریانهای درون طبقه متوسط، نشان از بیماری مزمن کشمکش، راهبردهایی برای تحقق آزادی و عدالت در جامعه ما میدهد. در این دور تکراری در تاریخ معاصر، رادیکالها با خواستههای افراطی یا مشروع بدون راهبرد عملی در تقابل با میانهروهای آزادیخواه قرار میگیرند که موقعیت محکمی در سیستم ندارند. در نتیجه رادیکالها میان نیروی میانهرو و اقتدار طلب فرق نمیگذارند و در این مواجهه، نیروهای رادیکال سرکوب، مهار یا کنترل میشوند که نتیجه کار یکسان است و نتیجه همان تضعیف جریان دموکراسیخواه است. در شرایطی که رادیکالها سرکوب، کنترل و مهار میشوند، در مواجهه با میانهروها قرار گرفته و تا حدودی مشروعیت آنان را زیر سوال میبرند. از سویی نیروهای میانهرو به دلیل محافظهکاری و تجربه در فزونخواهی رادیکالها، از ترس برهم ریختن نظم کلی به محافظهکاران غیردموکرات نزدیک میشوند که چنین تعاملی نیز رفتاری نادرست است. به عبارتی استمرار پسرکشی در جامعه، سنت دیرینه شده اما بعد از این پسرکشی پدر نیز مغلوب ناپدری میشود که بر هر دو جریان غلبه میکند.
اسطوره کیخسرو به جای اسطوره رستم و سهراب
اسطورهها در فرهنگ جامعه کارکرد دارد، اساطیر ایرانی پر از جلوههای گوناگون هستند. حکمرانی کیخسرو و پسر سیاوش نتیجه درایت تعامل سازنده عنصر سازنده ایرانی است، او به خودسری کیکاووس پدربزرگ خود پایان میدهد و با میدان دادن به رستم و پهلوانان و اندیشمندان جامعه انتقام سیاوش را میگیرد و به خودکامگی افراسیاب و کیکاووس با شیوههای مختلف پایان میدهد. عناصر بنیادینی در این اسطوره وجود دارد که آن را با اسطوره رستم و سهراب متفاوت میکند.
۱. اصلاح ساختار دولت و دربار کیانی با تغییر حاکم از کیکاووس به کیخسرو
۲. همراهی ایرانیان در مخالفت با افراسیاب و تورانیان
۳. دادگری حاکم جدید در درون جامعه، در حالیکه که کیکاووس خودخواه، بلندپرواز و ظالم بود اما کیخسرو چنین نبود و رعیتپرور و عدالتگستر بود.
۴. کیخسرو مشورتپذیر از بزرگان، صاحب دانش و خرد و... است.
۵. رستم و پهلوانان و دیگران به دنبال آن نیستند که حاکم شوند، بلکه به دنبال این هستند که حکومت خوب داشته باشند و از کیخسرو حمایت میکنند. با چنین دیدی با نقد تاریخ معاصر مشخص میشود که طبقه متوسط که بانی دموکراسی در ایران است در دو لایه کلان دموکرات، آزادیخواه نیاز به توافق اصولی برای تحقق دموکراسی دارد. توافق اصولی که در تاریخ معاصر کمتر به آن دست یافته است. این توافق اصولی میباید با درایت و راهبردی مشترک همراه گردد که به دستاورد ملموس منجر شود. این درایت حکم میکند که دموکراتها که رادیکالها هستند، باور کنند که به دلایل گوناگون داخلی و خارجی نباید سودای تسخیر کامل دولت را داشته باشند. این سودا باعث حذف آنان از صحنه اجتماعی و ضربه به دموکراسی خواهد شد. آزادیخواهان میانهرو باید بدانند که محافظهکاری بیش از حد که از تجربه پرهیز برمیخیزد سبب دور شدن از متحدان واقعی شان میشود هراس از رادیکالیسم و جریانات دموکرات، اگر نیروی میانهرو را به سوی محافظهکاران بکشاند، نیروهای افراطی مخالف دموکراسی حاکم بر میدان سیاست خواهند شد. از همین روی میانهروها نباید تقصیر را به گردن دموکراتها و رادیکالها بیندازند، بلکه میباید نقش خود را در ایجاد افراط و تفریط در جامعه مورد ارزیابی قرار دهند. در سایه تفاهم آزادیخواهان و دموکراتهای رادیکال است که میتوان به اهداف مشترک رسید و به راهبرد واحد برای تحقق اهداف نائل آمد. پذیرش این سه اصل بنیادین که نیاز جامعه ماست یعنی ۱. تحقق دولت- ملت مدرن است، ۲- در دولت- ملت مدرن شهروندان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن دارند. ۳. دولت قانونمند عرصه تحقق قوانین است و حوزه عمومی محل عرصه ایده و ایدئولوژیهاست، که میباید مورد توافق همگان قرار بگیرد. آنگاه این درایت و توافق حکم می کند که نیروهای طرفدار دموکراسی با گرایش میانهرو و رادیکال بر تحقق دولت – ملت مدرن همت گمارند. در سایه این توافق میتوان امیداوار بود که در جامعه حوزههای رادیکال دموکرات و لیبرال به وجود آید و بر ساختار قدرت نیز تاثیر قانونمند بگذارد. به عبارتی با حضور میانهروها در قدرت، امکان تاسیس حزب وجود دارد. اما محافظهکاران سنتی و افراطی چنین اجازهای را به رادیکالها نمیدهند. اسطوره رستم و سهراب را باید در این مورد کنار گذاشت و به اسطوره کیخسرو گرایش یافت. چنین امری محقق نمیشود مگر اینکه آزادیخواهان، رادیکالها و دموکراتها با خوانش تاریخ گذشته به قصد نقد خود اقدام کنند و در بزنگاههای مهم در فضای مناسب با همکاری اصولی با یکدیگر راه پر پیچ و خم و سنگلاخ دموکراسی خواهی را هموار کنند.
تاریخ انتشار : ۲۶ / مرداد / ۱۳۸۵
منبع : روزنامه شرق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ