نویسنده : حسن یوسفی اشکوری
موضوع : پاسخهایی برای اندیشیدن
ردیف : شماره ۵۸
اشاره :
این متن پاسخی است به یکی از کامنتهای مقالهی «اندیشه سیاسی امام علی» در جرس.
پرسش :
استاد عزیز! بسیار خواندنی و دلنشین بود. امیدوارم نتیجهی کامل تحقیقات حضرتعالی بهزودی در اختیار علاقهمندان به امام علی(ع) قرار بگیرد. درباره قسمت اول مقالهی شما با حضرتعالی قبلاً هم مکاتبه داشتهام حتما بهخاطر دارید. ایراد مهم دیدگاه جنابعالی( البته بهزعم بندهی حقیر) خلط بین خلافت الهیه در امور معنوی (و بهاصطلاح اهل عرفان در بعد طریقتی) امام علی(ع) با خلافت در امور صوری و حکومتی(جنبهی شریعتی) آن حضرت هست. در من لا یحضره الفقیه و کتاب حجت اصول کافی احادیثی دال بر دوام سلسلهی انبیاء و اولیاء از آدم تا خاتم و از خاتم تا قیام قیامت موجود است. که البته مستند و مؤید به قرآن هم هست. خلافت و حکومت یکی از شئون امام(ع) بود که در صورت رضایت مردمِ زمانه امام(ع) موظف به قیام به اصلاح امور مسلمین بود و در غیر اینصورت تکلیف از امام ساقط بود. توجه به حدیث ذیل در فهم این مطلب راهگشاست:
سید ابن طاووس(از علمای بنام شیعه در قرن هفتم) در کتاب کشفالمحجم روایت میکند که حضرت علیبنابیطالب(ع) فرمودند: پیغمبر(ص) بعد از واقعهی غدیر خم و در همان روزهای آخر عمر مبارکشان که نگران آینده بودند خطاب به ایشان فرمودند:
یابن ابیطالب! لک ولا امتی. فان ولوک فی عافیه و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم. و ان اختلفوا علیک فدعهم بما فیه. و ان الله سیجعل لک مخرجا.
یعنی: ای فرزند ابوطالب ولایت و سرپرستی امت من به عهدهی توست و تو ولی و سرپرست این امت هستی. پس اگر امت من با طیّبخاطر به امامت و ریاست تو گردن نهادند و اکثریت آنان بر زعامت تو اجماع کردند پس امر ریاست و حکومت آنان را بهدست بگیر و به اصلاح امور ایشان بپرداز و اگر دربارهی تو اختلاف کردند پس ایشان را به حال خودشان رها کن و مطمئن باش که خداوند برای تو برونرفتی از آن وضعیت قرار خواهد داد.
دکتر سروش در کتاب بسط تجربهی نبوی بهخوبی به تفاوت بین ایندو شأن امام(ع) اشاره کردهاند. متأسفانه خلط بین این دو جنبه از شخصیت امامان باعث کجفهمی در مقولهی ولایتفقیه شده است( که در صورت اعتقاد به آن چیزی فراتر از این نیست که فقیه جامعالشرایط را نمایندهی امام در اجرای احکام و امر حکومت و ریاست در مسائل سیاسی جامعه بدانیم.)
و لذا میبینیم که افرادی با شعار ذوب در ولایت پیدا میشوند و با عقاید جزم و دگم خود هیچ برداشت دیگری را از مقولهی ولایت برنمیتابند. و دکتر سروش بهخوبی متفطن این سوءبرداشت شده بود و لذا پیشنهاد کرده بود که بهجای ولایتفقیه از عبارت( زعامت فقیه) استفاده شود تا بین ولایت تکوینی با ولایت سیاسی فرق گذاشته شود. موفق باشید.
پاسخ :
با سلام و سپاس از یادداشت شما
در ارتباط با یادداشت شما، بدون این که به جزئیات گفتارتان بپردازم، به دو نکتهی مهمتر اشاره میکنم:
اول. تمایزگذاری بین دو مقولهی به تعبیرِ البته نه چندان دقیقتان «امور الهیه در امور معنوی» و «خلافت در امور صوری و حکومتی» از روزگاران گذشته هم مطرح بوده و انجام شده و ازجمله در کتاب «امامت و رهبری» مرحوم مطهری نیز بهطور روشن انعکاس یافته و من هم به آن توجه داشتهام اما بحث من در همین مفهوم خلافت و زعامت سیاسی بوده نه اوّلی و از این رو خلطی صورت نگرفته است. دلیل روشن آن این است که در گفتار من بُعد اول نفی نشده و این هم بدان جهت است که این میحث کلامی است و در مقولهی تاریخ نمیگنجد.
دوم. قابلتأمل این که خود شما اول بین آندو، تفکیک قایل میشوید ولی بلافاصله زعامت سیاسی را هم از «شئون امام» میدانید و این دیدگاه همان دیدگاه سنتی و غیرمستند رایج شیعه است و من در گفتگوهای مکتوب پیشین این دعوی را نادرست دانسته بودم. شما ادعا کردهاید پیغمبر حق خلافت و زعامت سیاسی را هم به علی داده و خود امام هم چنین حقی برای خود قایل بوده، اما چنین نیست و من در همین مقاله بهطور مستند نشان دادهام که هرگز علی، به رغم این که خود را همواره احق به خلافت سیاسی پس از پیامبر میدانست، برای خود حق زعامت الهی از جانب خدا و پیغمبر قایل نبود. بهطور خلاصه و در پاورقی( البته ناقص) مستندات ناقض این دعوی را هم مورد نقد و جرح قرار دادهام که ملاحظه کردهاید. در این چهارچوب اگر مراد از «ولایت» در روایت ابنطاوس زعامت سیاسی باشد، با مستندات ارائه شده از جمله در نهجالبلاغه در تعارض است. در هرحال اگر شما با دیدگاه من موافق نیستید، بر شماست اقامهی دلیل کند و مستنداً دعاوی و مستندات مرا نقد و رد کنید. موفق باشید
اشکوری
تاریخ انتشار : ۶ / آبان / ۱۳۹۲
منبع : سایت حسن یوسفی اشکوری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ