ایدئولوژی در یک مکتب
نویسنده : شروین ارشادیان
موضوع : شرح و تالیفِ نظراتِ شریعتی
ایدئولوژی
در نگاهِ شریعتی، ایدئولوژی، در هر مکتبی، که عقیدهی مرامیی پیروانِ آن مکتب است، و یک "دعوتِ" فردی، گروهی، طبقاتی، ملی، و انسانی، برای رهایی، عبارت است از: تبیینگرِ یک "سیستمِ ارزشی"ی جهتبخش، در راستای شدنِ انسان و جامعه (طرحِ یک نظامِ اخلاقیی جهتبخش). تبیینگرِ چراییی آفرینشِ انسان، و هدف و معنای زندگیی انسانی (تبیینِ فلسفهی بودن و شدن ). یک بینشِ انتقادیی آرمانگرای، در راستای نقدِ مداومِ گفتمانِ غالبِ بر جامعه، و ساختارهای سلطهگرِ حاکمِ سیاسی (زور)، اقتصادی (زر)، و فرهنگی (تزویر)، در راستای خودآگاهیی تودهی مردم (تحلیلِ انتقادیی فرابرنده). تبیینگرِ یک جامعهی ایدهآل (چه باید ساخت؟). تبیینگرِ یک انسانِ ایدهآل (چه باید بود؟). تبیینگرِ یک نظامِ ایدهآلِ بشری (یک نظامِ جهانی). تبیینگرِ مسئولیتها، موضعگیریها، و آرمانهای انسانی، اجتماعی، گروهی، طبقاتی، و ملی (طرحِ آرمانهای مکتبی). و تبیینگرِ استراتژیی رهاییی از "وضعِ موجود" و رفتنِ به "وضعِ مطلوب" (چه باید کرد؟). که براساسِ جهانبینیی، و با تکیه بر نگاهِ انسانبینی، جامعهبینی، و تاریخبینیی آن مکتب، شکل گرفته است.
ایدئولوژی، عبارت است از: عقیدهای که، براساسِ جهانبینی، و نیز، شناختِ انسان، تاریخ، و جامعه، یعنی همان سهپایهی اساسیی مکتب، مسئولیتِ انسانی و اجتماعیی فرد (ایدئولوژی انسانی)، یک طبقه (ایدئولوژی طبقاتی)، یک گروهِ انسانی (ایدئولوژی حزبی)، یک ملت (ایدئولوژی ملی) را، در قبالِ مسائلِ زمانِ خویش، و وضعِ گروهی، طبقاتی، و ملیی خویش، در ارتباطِ او و گروهاش، با گروههای دیگر، طبقاتِ دیگر، قدرتهای دیگر، و نظامهای گوناگونی که، با آن در تماس است، و جریاناتِ جهانیای که، با آن درگیر است، و به طورِ کلی، در قبالِ سرنوشتِ خویش و صفِ خویش، تفسیر و تعیین میکند.
ایدئولوژی، عقیده ای است که، نظام و یا "وضعِ مطلوب" را، در زمینهی انسانی و اجتماعی، فکری یا مادی، در قبالِ نظام، و "وضعِ موجود"، نشان میدهد، و نیز، راهِ طیی فاصلهی میانِ وضعِ موجود و وضعِ مطلوب را، برای انسان، روشن میسازد.
ایدئولوژی، یک ضرووت، نه یک انتخاب
هر پدیدهای در هستی، که یک موجودِ "تکبُعدی" است، دارای یک حرکتِ "جبری"، براساسِ یک مکانیزیمِ غریزی است. اما انسان، که یک موجودِ "دوبُعدی" است، به علتِ برخورداری از سه خصوصیتِ اساسیی خویش، یعنی "خودآگاهی، انتخابگری، آفرینندگی"، که دیگر پدیدههای هستی، فاقدِ آنند، دارای یک حرکتِ "جبری _ اختیاری" است. و از آنجا که، غریزه، تنها قادر به هدایتِ بخشِ "جبری"ی وجودِ انسان است، بخشِ "اختیاری"ی وجودِ او، نیازمندِ یک بینشِ ویژهای، برای هدایتِ آن است، و این "بینشِ ویژه"، و این "علمِ هدایت"، ایدئولوژی است، که ادامهی غریزه در انسان است. که در نهایت، منجر به پدیدار شدنِ یک دینامیسمِ تعاملی و تقابلیی "غریزی _ ایدئولوژیک" در انسان شده است. پس، برای در پیش گرفتنِ یک زندگیی انسانی، براساسِ ارزشهای انسانی، برخورداری از یک ایدئولوژی، یک "ضرورت" است، و نه یک "انتخاب". و تنها انتخابِ ما، در نوعِ آن ایدئولوژی است، نه در برخورداریی از یک ایدئولوژی.
متنِ شریعتی
"... ایدئولوژی، عبارت از "عقیده"، و شناختِ عقیده است، و به معنیِ اصطلاحی، بینش و آگاهیِ ویژهای است، که انسان، نسبت به خود، جایگاهِ طبقاتی، پایگاهِ اجتماعی، وضعِ ملی، تقدیرِ جهانی، و تاریخِ خود، و گروهِ اجتماعیای که بدان وابسته است، دارد، و آن را توجیه میکند، و براساسِ آن، مسئولیتها و راهِحلها و جهتیابیها و موضعگیریها و آرمانهای خاص و قضاوتهای خاصی پیدا مینماید، و درنتیجه، به اخلاق، رفتار، و سیستمِ "ارزش"های ویژهای، معتقد میشود. یعنی، براساسِ جهانبینیای که داری، و بر پایههای نوعِ "جامعهشناسی"، و "انسانشناسی"، و "فلسفهی تاریخ"ی که داری، عقیدهات دربارهی زندگی و به زندگی، و رابطهی خودت با خودت، با دیگران، و با جهان، چیست؟ چگونه باید زیست، و چه باید کرد؟ چه اجتماعای باید ساخت، و یک نظامِ اجتماعی را به طورِ ایدهآل چگونه باید تغییر داد؟ و هر کس، به عنوانِ فرد، نسبت به جامعه، چه مسئولیتی دارد؟ چه درگیریها، چه پیوندها، چه دلبستگیها، چه ایدهآلها، چه نیازها، چه مبانیِ اعتقادی، چه ارزشهای مثبت و منفی، چه رفتارِ جمعی، چه ملاکِ خیر و شر، و بالاخره، چه ماهیتِ انسانی و هویتِ اجتماعیای دارد؟
بنابراین، ایدئولوژی، عقیدهای است که، جهتِ اجتماعی، ملی، و طبقاتیی انسان را، و همچنین، سیستمِ ارزشها، نظامِ اجتماعی، شکلِ زندگی، و وضعِ ایدهآلِ فرد و جامعه و حیاتِ بشری را، در همهی ابعادش، تفسیر میکند، و به "چگونهای؟"، "چه میکنی؟"، "چه باید کرد؟"، و "چه باید بود؟"، پاسخ میدهد..."
"... در ایدئولوژی، تضادِ بینِ موجود و مطلوب وجود دارد، یعنی، اعتراض به وضعِ موجود، و "انسان"ی که ساخته میشود. و یک نفیکنندهی "وضعِ موجود"، در برابرِ "وضعِ مطلوب" است. بنابراین، هر کسی که ایدئولوژی دارد، ایدهآل هم دارد، هم "جامعهی ایدهآل"، و هم "انسانِ ایدهآل"..."
اما، زیربنای این مکتب، یعنی جهانبینی، و سه پایهی سرسزده از آن، یعنی انسانشناسی، جامعهشناسی، و فلسفهی تاریخ، و سقفِ این ساختمان، یعنی ایدئولوژی، وقتی معنی و مفهوم دارند، وقتی به حیات و حرکت در میآیند، که در این مکتب، دو چیز مشخص باشد: جامعهی ایدهآل و انسانِ ایدهآل.
منبع : کانال تلگرام شروین ارشادیان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۲ بار