"... شاندل
این روح شگفتی که جز من، کمتر کسی او را خوب میشناسد.
هر شب با اندیشه دولاشاپل،
در انتظار سپیده دم بیدار میماند،
و قصهها حکایت میکرد،
و نغمهها مینواخت،
و ترانهها میسرود،
و آهنگها میساخت،
و خلوت تنهائیاش را از او پُر میکرد،
و سحرگاه، در رهگذرش،
بر او که میگذشت،
آن چنان مینمود که گویی با او سر و کاریش نیست..."
مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی ۲ / ص ۶۹۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین