جملات شریعتی درباره مبارزه
23_12_2009 . 16:14
#1
جملات شریعتی درباره مبارزه



دوستان گرامی!
جهت تهیه آرشیوی برای دسته‌بندی موضوعی اندیشه‌های شریعتی، جملات شریعتی درباره مبارزه را با ذکر شماره مجموعه آثار و صفحه مربوطه، در این بخش وارد نمائید.


ــــــــــــــــــــــــــــــ
.
09_01_2010 . 22:51
#2
مبارزه
"... وقتی در صحنه‌ی حق و باطل نیستی،
هر کجا خواهی باش،
چه به نماز ایستاده باشی،
چه به شراب نشسته باشی،
هر دو یکی است..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
21_01_2010 . 19:42
#3
تقوای ستیز، نه تقوای پرهیز
"... خدایا!
به من "تقوای ستیز" بیاموز،
تا در انبوه مسئولیت نلغزم.
و از "تقوای پرهیز" مصون‌ام دار،
تا در خلوت عزلت نپوسم..."


مجموعه آثار ۸ / نیایش / ص ۹۹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
04_03_2010 . 14:15
#4
سه روش مشخص مبارزه
"... شیوه‌ای که در مبارزه اجتماعی برای اصلاح وجود دارد، برحسب بینش‌ها و مکتب‌های اجتماعی عبارت است از :

۱. روش سنتی و محافظه‌کارانه(ترادیسیونالیسم، کنسرواتیسم) :
رهبر محافظه‌کار اجتماعی چنین پدیده‌ای را، با همه خرافی بودنش، حفظ می‌کند، چون سنت است. و محافظ‌کار و سنت‌گرا، نگاهبان سنت است، چه، آن‌را شیرازه‌ی وجودی ملت‌اش می‌شمارد.

۲. روش انقلابی (رولوسیونیسم) :
رهبر انقلابی، به شدت و ناگهانی این پدیده را ریشه‌کن می‌کند، چون سنت خرافی کهنه و ارتجاعی و پوسیده است.

۳. روش اصلاحی(رفورمیسم)و تحولی (اولوسیونیسم) :
رهبر اصلاح‌طلب می‌کوشد تا یک سنت را بتدریج تغییر دهد و زمینه را و عوامل اجتماعی را برای اصلاح آن، کم‌کم فراهم آورد و آن را رفته‌رفته اصلاح می‌کند(راهی میان آن دو)

اما پیغمبر اسلام کار چهارمی می‌کند! یعنی سنتی را که ریشه در اعماق جامعه دارد و مردم،نسل به نسل، بدان عادت کرده‌اند و بطور طبیعی عمل می‌کنند، حفظ می‌کند، شکل آنرا اصلاح می‌نماید، ولی محتوا و روح و جهت و فلسفه‌ی عملی این سنت خرافی را، به شیوه‌ی انقلابی دگرگون می‌کند..."


مجموعه آثار ۲۱ / زن / ص ۵۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
05_03_2010 . 14:11
#5
روش‌ها در مبارزه اجتماعی
"... شیوه‌ای که در مبارزه اجتماعی برای اصلاح وجود دارد، برحسب بینش‌ها و مکتب‌های اجتماعی عبارت است از:

۱. روش سنتی و محافظه‌کارانه (ترادیسیونالیسم، کنسرواتیسم) :

رهبر محافظه‌کار اجتماعی، چنین پدیده‌ای را، با همه خرافی بودن‌اش، حفظ می‌کند چون سنت است، و محافظه‌کار و سنت‌گرا نگاهبان سنت است، چه، آن را شیرازه وجودی ملت‌اش می‌شمارد.


۲. روش انقلابی (رولوسیونیسم) :

رهبر انقلابی، به شدت و ناگهانی این پدیده را ریشه‌کن می‌کند، چون سنت، خرافه و کهنه و ارتجاعی و پوسیده است.


۳. روش اصلاحی (رفورمیسم) و تحولی (اولوسیونیسم) :

رهبر اصلاح‌طلب می‌کوشد تا یک سنت را بتدریج تغییر دهد و زمینه را و عوامل اجتماعی را برای اصلاح آن، کم‌کم فراهم آورد و آن را رفته رفته اصلاح کند (راهی میان آن دو).

اما پیغمبر اسلام کار چهارمی می‌کند! یعنی سنتی را که ریشه در اعماق و درون جامعه دارد و مردم، نسل به نسل، بدان عادت کرده‌اند و بطور طبیعی عمل می‌کنند، حفظ می‌کند، شکل آن را اصلاح می‌نماید، ولی محتوا و روح و جهت و فلسفه عملی‌ی این سنت خرافی را، به شیوه انقلابی دگرگون می‌کند.


استدلال منطقی محافظه‌کار این است که:

اگر سنت‌های گذشته را تغییر بدهیم، ریشه‌ها و روابط اجتماعی که در سنت حفظ می‌شوند و مثل سلسه‌های اعصاب، اندام‌های اجتماع را به خود گرفته‌اند، از هم گسسته می‌شوند و جامعه، ناگهان، دچار آشفتگی بسیار خطرناکی می‌شود، و برای همین هم هست که بر هر حادثه انقلابی بزرگ، آشفتگی و هرج و مرج و یا دیکتاتوری پیش می‌آید که لازم و ملزوم یکدیگرند، زیرا، ریشه‌کن کردن سریع سنت‌های ریشه‌دار اجتماعی و فرهنگی، در یک جهش تند انقلابی، جامعه را دچار یک خلاء ناگهانی می‌سازد که آثار آن پس از فرو نشستن انقلاب ظاهر می‌گردد.


و استدلال انقلابی این است که:

اگر سنت‌های کهنه را نگه داریم، جامعه را همواره در کهنگی و گذشته‌گرایی و رکود نگه داشته‌ایم؛ بنابراین، رهبر کسی است که آنچه را که از گذشته به صورت بندها و قالب‌هایی بر دست و پا و روح و فکر و اراده و بینش ما بسته است، ناگهان بگسلد و همه را آزاد کند و تمامی این روابط با گذشته و با خلق و خوی و عادات را ببُرد و قوانین تازه‌ای را جایگزین‌شان کند، وگرنه جامعه را منحط و مرتجع و راکد گذاشته است.


استدلال مصلح (رفورماتور)، که می‌خواهد از نقطه‌های ضعف دو متد انقلابی و سنتی بر کنار ماند، راه سومی را پیش می‌گیرد که تحول آرام و تدریجی است و اکتفا کردن به "سر و صورتی متناسب دادن" به یک امر نامطلوب، نه ریشه‌کن کردن آن و جانشین کردن سریع و بلاواسطه امری مطلوب.

این متد می‌کوشد تا جامعه را از رکود و اسارت در سنت‌های جامد نجات دهد، اما برای آنکه جامعه ناگهان در هم نریزد و زمینه آماده شود، اندک اندک و با روشی ملایم و یا مساعد کردن تدریجی زمینه اجتماعی و فکری جامعه، به اصلاح آنچه هست دست می‌زند و صبر می‌کند تا جامعه، با تحول تدریجی، به آرمان‌های خود برسد. انقلابی عمل نمی‌کند، بلکه طی مدت طولانی و برنامه‌ریزی مرحله به مرحله، به این نتیجه می‌رسد.

اما این شیوه "اصلاح تدریجی"، غالباً، این عیب را پیدا می‌کند که، در طی این مدت طولانی، عوامل منفی و قدرت‌های ارتجاعی و دست‌های دشمنان داخلی و خارجی، این "نهضت اصلاحی تدریجی" را از مسیر خود منحرف می‌سازند و یا آن را متوقف می‌نمایند و حتی نابود می‌کنند.

مثلاً اگر بخواهیم بتدریج اخلاق جوانان را اصلاح و افکار همه مردم را روشن کنیم، غالباً پیش از آنکه به هدف خود برسیم، از میان رفته‌ایم و یا عوامل فسادانگیز و مردم‌فریب بر جامعه غلبه یافته‌اند و ما را فلج کرده‌اند. رهبرانی که به اصلاحات تدریجی جامعه، در طی دوران نسبتاً کش‌دار و طولانی، معتقدند، در محاسبه عمل خود، منطقی اندیشیده‌اند، اما آنچه را به حساب نیاورده‌اند، عمل قدرت‌های خنثی کننده ضد اصلاح است، که همیشه، این "فرصت لازم برای انجام تدریجی اصلاحات" مجالی شده است برای آنکه عواملی که کمین کرده‌اند و در جست و جوی اغتنام فرصت‌اند، ظهور کنند و هر چه را مصلحان "آهسته ریس"، رشته‌اند، این مفسدان ریشه‌برانداز، ناگهان پنبه کنند و ورق را برگردانند.

اما پیغمبر اسلام یک متد خاصی را در مبارزه اجتماعی و رهبری نهضت و انجام رسالت خویش ابداع کرده است که، بی‌آنکه عواقب منفی و نقاط ضعف این سه متد معمول را داشته باشد، به هدف‌های اجتماعی خویش و ریشه‌کن کردن عوامل منفی و سنت‌های ترمزکننده جامعه، به سرعت نائل می‌آید و آن این است که: "شکل سنت‌ها را حفظ می‌کند ولی از درون، محتوای آن‌ها را، بطور انقلابی عوض می‌کند"

[...]

این پرش و حرکت خاص را در متد کار اجتماعی پیغمبر، "انقلاب در درون سنت‌ها، با حفظ فرم اصلاح‌شده آن" می‌توان نامید.

خیال می‌کنم با این توضیحات، مطلب و مقصود برای حضار محترم معلوم گردید، هر چند مثالی که در موضوع حج آورده‌ام مورد پسند بعضی نباشد که از قدیم گفته‌اند "المثال لا یسئل عنه".

پس محافظه‌کار، به هر قیمت و به هر شکل، تا آخرین حد قدرتش می‌کوشد که سنت‌ها را حفظ کند، حتی به قیمت فداکردن خویش و دیگران. و انقلابی همه چیز را می‌خواهد یک‌باره دگرگون کند و با یک ضربه در هم بریزد، نابود کند، و ناگهان از مرحله‌ای به مرحله‌ای بجهد، ولو جامعه آمادگی این جهش را نداشته باشد، ولی در برابر آن مقاومت کند و ناچار انقلابی ممکن است به خشونت و دیکتاتوری و قساوت و قتل عام توده مردم نیز! و مصلح هم که همیشه به مفسد فرصت و مجال می‌دهد!

اما پیغمبر با متد کارش راه دیگری می‌نماید که اگر بفهمیم و به کار گیریم، دستوری بسیار روشن و صریح گرفته‌ایم. برای روبروشدن با ناهنجاری‌ها و سنت‌های کهنه و فرهنگ مرده و مذهب مسخ شده تخدیرکننده و عقاید اجتماعی ریشه‌دار در عمق جامعه و افکار و عقاید خواب‌کننده و ارتجاعی که یک روشنفکر درست‌بین که رسالت پیامبرانه دارد با آن‌ها روبرو است و با این متد است که می‌تواند به "هدف‌های انقلابی" برسد، بی‌آنکه جبراً، همه عواقب و ناهنجاری‌های یک روش انقلابی را تحمل کند و نیز با مبانی اعتقادی و ارزش‌های کهنه اجتماعی درافتد، بی‌آنکه از مردم دور افتد و با آن‌ها بیگانه شود و مردم او را محکوم سازند.

[...]

ایده‌آلیست، متفکری آرمان‌خواه و انسانی خوب است که در "موجود"، زندگی می‌کند و در "موهوم"، اندیشه و احساس! رهبری است انقلابی، که ویران می‌کند، اما نمی‌تواند بسازد و در حرف زدن، از همه جلوتر است و در عمل کردن، از همه عقب‌تر، و جامعه‌ای را که می‌سازد، نقص ندارد، اما، نه با "آدم‌ها"، بلکه، با "کلمات"! و این است که "مدینه افلاطون"، از "مدینه محمد" برتر است، اما، به گفته خویش، نه در زمین، که در آسمان! چه، ایده‌آلیست یک "اتوپیاساز" است و چون، خوراکی را که برای گرسنه‌ها می‌پزد، "خیال پلو" است، هرچه بخواهند، چربش می‌کند!

و برعکس، رآلیست پروازهای اندیشه و صعود روح و بینش و تلاش و آرمان‌خواهی و کمال‌جویی را در آدمی می‌کشد و او را در سطح "آنچه هست" نگه می‌دارد و در قالب گارزش‌های موجود" و "وضع موجود" محصور می‌سازد و قدرت "خلاقیت" و "عصیان" و "دگرگونی عمیق زندگی" و "تغییر جبر تاریخ و شرایط جامعه و طرز تفکر و نوع نیازها و خواست‌ها و هدف‌های فعلی و همیشگی انسان" را فلج می‌کند و "تسلیم واقعیت‌ها" و "پذیرای آنچه هست" بارش می‌آورد!

[رآلیسم، گرسنه را مسموم می‌کند و ایده‌آلیسم، از گرسنگی می‌کشد!]


نه ایده‌آلیسم، نه رآلیسم، بلکه، هر دو!

اما اسلام، این "چراغ راهی" که "نه شرقی است و نه غربی"، این "کلمه پاکی که چون درختی پاک" ریشه در "زمین" دارد و شاخه، روی در "آسمان"، واقعیت‌های موجود را، در زندگی، در روح و جسم، در روابط جمعی، در نهاد جامعه و در حرکت تاریخ، برخلاف ایده‌آلیسم، "می‌بیند". هم‌چون رآلیسم، وجودشان را اعتراف می‌کند، اما، برخلاف رآلیسم، آن‌ها را "نمی‌پذیرد"، آن‌ها را "تغییر می‌دهد"، ماهیت‌شان را، به شیوه انقلابی، دگرگون می‌کند، و در مسیر ایده‌آل‌های خویش، "می‌راند"، و برای نیل به هدف‌های ایده‌آلیستی خویش، آرمان‌‌های "حقیقی"، اما غیر"واقعی" خویش، آن‌ها را "وسیله می‌کندگ؛ مثل رآلیست تسلیم آن‌ها نمی‌شود، آن‌ها را تسلیم خود می‌سازد. مثل ایده‌آلیست از آن‌ها نمی‌گریزد، به سراغ آن‌ها می‌رود. بر سرشان افسار می‌زند، رام‌شان می‌کند و، بدینوسیله، آنچه را "مانع" ایده‌آلیست بود، "مرکب" ایده‌آل خویش می‌کند..."


مجموعه آثار ۲۱ / زن / ص ۵۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
03_05_2010 . 18:13
#6
بر پای‌ آن‌ مرد باید بوسه‌ داد
"... سال‌های‌ ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ در رسید و من‌ در سیکل‌ دوم‌ که‌ ناگهان‌ طوفانی‌ برخاست‌ و دنیا آرامش‌اش‌ برهم‌ خورد و کشمکش‌ از همه‌ سو در گرفت‌ و من‌ نیز از جایگاه‌ ساکت‌ تنهایم‌ کنده‌ شدم‌ و… داستان‌ آغاز شد. همه‌ بزن‌ بزن‌ و بگیر بگیر و شلوغ‌ پلوغ‌… و اکنون‌ وارد دنیایی‌ شدم‌ از عقیده‌ و ایمان‌ و قلم‌ و حماسه‌ و هراس‌ و آزادی‌ و عشق‌ به‌ آرمان‌هایی‌ برای‌ دیگران‌.

مفصل‌ است‌؛ خاطره‌هایی‌ پر از خون‌ و ننگ‌ و نام،‌ و ترس‌ و دلاوری،‌ و صداقت‌ و دروغ‌، و خیانت‌ و فداکاری‌، و… و شهادت‌ها و… چه‌ بگویم‌؟

چه‌ آتشی‌؟ چه‌ آتشی‌؟ اگر آب‌ اقیانوس‌های‌ عالم‌ را بر آن‌ می‌ریختند، زبانه‌‌هایش‌ آرام‌ نمی‌گرفت‌، خیلی‌ پیش‌ رفتم‌… خیلی‌… مرگ‌ و قدرت‌ شانه‌ به‌ شانه‌ام‌ می‌آمدند.

به‌ هر حال‌ گذشت‌، آری‌، مثل‌ اینکه‌ دیگر گذشت‌ و من‌ از این‌ سفر افسانه‌ای‌ حماسی‌، که‌ منزل‌ها و صحراها بریدم‌، برگشتم‌ و با دست‌ خالی‌. و بسیاری‌ از آنها که‌ در آن‌ وادی‌ها در پی‌ من‌ می‌آمدند، برگشتند و فروختند و چه‌ گران‌، چه‌ ارازن‌! وزارت‌، مدیریت‌ کل‌، وکالت‌، نمایندگی‌… ریاست‌ فلان‌… هو… و من‌ آنچه‌ را اندوخته‌ بودم‌ و داشتم،‌ نفروختم‌. که‌ از هرچه‌ می‌دادند گران‌تر بود، معامله‌ مان‌ نشد و بالاخره‌ من‌ ماندم‌ و هیچ‌! و آمدم‌ آهسته‌ و آهسته‌ و خزیدم‌ به‌ این‌ گوشه‌ی‌ مدرسه‌ و… معلمی‌… و هرگز افسوس‌ نخوردم‌ و سخت‌ غرق‌ لذت‌ و فخر که‌ ماندم‌ و دنیا مرا نفریفت‌ و به‌ آزادی‌ام‌، به‌ ایمان‌ام‌ و به‌ راه‌ام‌، خیانت‌ نکردم‌… ایستادم‌، اما برنگشتم‌… اما بازنگشتم‌، به‌ بی‌راهه‌ هم‌ نرفتم‌ که‌ من‌ نه‌ مرد بازگشتم‌! استوار ماندن‌ و به‌ هر بادی‌ بباد نرفتن،‌ دین‌ من‌ است‌، دینی‌ که‌ پیروان‌اش‌ بسیار کم‌اند. مردم‌ همه‌ زادگان‌ روزند و پاسداران‌ شب‌.

جنید با مریدان‌ از میدان‌ بغداد می‌گذشت‌، سارق‌ مشهوری‌ را که‌ کوهستان‌های‌ حومه‌ شهر را در زیر شمشیر خویش‌ گرفته‌ بود، بر سر دار بالا برده‌ بودند، عبرت‌ خلق‌ را. جنید پیش‌ آمد و بر پای‌ او بوسه‌ زد. مریدان‌ خروش‌ کردند. گفت‌: بر پای‌ آن‌ مرد باید بوسه‌ داد که‌ در راه‌ خویش‌ تا بدین‌ جا بالا آمده‌ است‌!

بله‌!
صوفیان‌ واستدند از گرو می‌ همه‌ رخت‌ / خرقه‌ی‌ ماست‌ که‌ در خانه‌ خمار بماند!


و خدا را سپاس‌ می‌گویم‌… این‌ جمله‌ در ماندن‌ من‌ اثری‌ بزرگ‌ داشته‌ است‌. نمی‌دانم‌ از کیست‌ که‌ :

"... شرف‌ مرد هم‌چون‌ بکارت‌ یک‌ دختر است‌، اگر یک‌ بار لکه‌دار شد، دیگر هرگز جبران‌پذیر نیست‌."..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص ۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
04_05_2010 . 01:19
#7
این‌ بلندترین‌ مقامی‌ است‌ که‌ در زندگی‌ات‌ به‌دست‌ آورده‌ای
"... ساموئل‌ اسمایلز در کتاب‌ "اخلاق‌" زنی‌ را حکایت‌ می‌کند که‌ همسرش‌ را که‌ در کشاکش‌ سیاسی‌ مقامات‌ درخشان‌ و موقعیت‌های‌ برجسته‌ و حساسی‌ یافته‌ بوده‌ است، در کودتایی‌ او را می‌گیرند و دشمنان‌ ملت‌اش‌ به‌ جرم‌ آزادی‌خواهی و‌ وطن‌‌پرستی‌ تیرباران‌اش‌ می‌کنند و سپس‌ بر چوبه‌‌دار جنازه‌اش‌ را بالا می‌برند. وی‌ پیشاپیش‌ مردمی‌ که‌ به‌ نظاره‌ آمده‌ بودند و هر یک‌ سخنی‌ در ستایش‌ او می‌گفتند گفت‌: "همسرم‌! می‌دانم‌، می‌بینم‌، این‌ بلندترین‌ مقامی‌ است‌ که‌ در زندگی‌ات‌ به‌دست‌ آورده‌ای‌"!

وقتی‌ این‌ حکایت‌ را خواندم‌ به‌ این‌ فکر افتادم‌ که‌ اگر مرد نیز می‌توانست‌ سخن‌ زیبای‌ همسر "بس‌‌دانک"ش‌ را بشنود، چه‌ لذتی‌ می‌برد! در پاسخ‌ او می‌گفت‌؟ بی‌شک‌ می‌گفت‌: "همسرم‌، این‌ عالی‌ترین‌ و زیباترین‌ و عمیق‌ترین‌ ستایشی‌ است‌ که‌ در زندگی‌ شنیده‌ام‌، این‌ شدیدترین‌ و هیجان‌‌انگیزترین‌ لذتی‌ است‌ که‌ از تعبیری‌ برده‌ام‌. همسرم‌: تو نشان‌ دادی‌ که‌ مرا خوب‌، قشنگ‌، و دقیق‌ می‌شناسی‌، می‌فهمی‌. هیچ‌‌کس‌ این‌ "کلمه‌" را به‌ این‌ خوبی‌ معنی‌ نکرده‌ است‌… آری‌، مقامی‌ را که‌ تو برایم‌ رسم‌ کردی‌، از همه‌ی‌ مقاماتی‌ که‌ در ازای‌ فروش‌ میراث‌ اجدادم‌ و اندوخته‌های‌ خودم‌ می‌توانستم‌ به‌ دست‌ آورم‌، بالاتر و عزیزتر است‌"!..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص ۱۷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
04_05_2010 . 02:33
#8
لفظِ آلوده‌ به‌ ستایشی‌ و سطر آغشته‌ به‌ خواهشی
"... آدمیان‌ بر دوگونه‌اند: خلق‌ کوچه‌ و بازار، که‌ سر به‌ بند کرنش‌ زور می‌آورند، و گزیدگان‌، که‌ سر به‌ لبه‌ تیغ‌ می‌سپارند و به‌ ربقه‌ تسلیم‌ نمی‌آورند، و دل‌ به‌ کمند نیایش‌ دوست‌ می‌دهند. و بسیار اندک‌اند آنها که‌ در ظلمت‌ شب‌های‌ هولناک‌ شکنجه‌‌گاه‌ها و در آغوش‌ مرگی‌ خونین،‌ یک‌ "لفظِ" آلوده‌ به‌ ستایشی‌ نگفته‌اند، و یک‌ "سطر" آغشته‌ به‌ خواهشی‌ ننوشته‌اند، و آن‌گاه‌ در غوغای‌ پُر هراس‌ کفر و زور و خدعه‌ و کینه‌ی‌ قیصر، سر بر دیوار مهراوه‌ی‌ ممنوع‌ نهاده‌اند و در برابر "تصویر" مریم‌ ـ زیباترینِ‌ دختران‌ اورشلیم‌، مادر عیسی‌ روح‌‌الله‌، مسیح‌ کلمة‌‌الله‌، مریم‌ همسر محبوب‌ تئوس‌ که‌ اشباه‌‌الرجال‌ قرون‌‌وسطی‌ همسر یوسف‌ نجارش‌ می‌خواندند ـ غریبانه‌ اشک‌ ریخته‌اند، دردمندانه‌ گریسته‌اند، و سرودها و دعاهای‌ گدازان‌ از آتش‌ نیاز و از بیتابی‌ طلب‌ را از عمق‌ نهادشان‌ به‌ سختی‌ بر کشیده‌اند، و سرشار از شوق‌ و سرمست‌ از لذت،‌ بر سر و روی‌ تصویر "او" ریخته‌اند..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص ۲۰
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
16_07_2010 . 00:35
#9
مسئولیت
"... مسئولیت زاده‌ی توانایی نیست، زاده‌ی آگاهی است، و زاده‌ی انسان بودن..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
29_12_2010 . 20:39
#10
فردا خیلی دیر است!
"... همیشه دیر است و همیشه باید حساب کرد که فرصت نیست و هرگز سخنی را که میشود امروز گفت، کاری را که میشود امروز کرد نباید به فردا گذاشت زیرا همیشه دیر است.

برخلاف کسانی که مصلحت‌اندیش‌اند و می‌گویند هنوز زود است، من می‌گویم که همیشه دیر است.

هر کاری را که می‌خواهیم بکنیم، کاری است که لااقل باید صدها سال پیش می‌کردیم.

بنابراین دیر شده، هر کار که باشد، این است که فرصت نیست کار امروز را به فردا بیافکنیم.

این روایت که فرموده‌اند : "برای دنیایت آن‌چنان کار کن که گویی همیشه زنده خواهی ماند، و برای آخرت‌ات آن‌چنان که گویی فردا می‌میری"، چقدر عالی است .

به این معنا است که برای کارهای زندگی فردی و مادی و شخصی‌ات فکر کن که همیشه وقت هست اما برای کار مردم و آنچه که در مسیر اصالت کار و مسئولیت انسانی است، کار برای دیگران و جامعه و انسانیت، دستپاچه باش، همیشه بیاندیش فردا دیگر نیستی.

این است که من همیشه حرف آخر را اول می زنم، چون نگرانم اگر از اول شروع کنم، و به مقدمه‌چینی و امثال اینها بپردازم، دیگر به حرف آخر نرسم..."

.
27_05_2011 . 15:52
#11
جملات شریعتی درباره مبارزه
عاشقانه ،نه عاقلانه!

"... صحبت از جامعه‌ای است که نیمی از آن خوابیده‌اند و افسون شده‌اند و نیمی دیگر که بیدار شده‌اند, در حال فرارند. ما می خواهیم این خوابیده‌های افسون‌شده را بیدار کنیم، و واداریم که "بایستند". و هم آن فراری‌ها را برگردانیم و واداریم که "بمانند". این کار ساده‌ای نیست, به خصوص وفتی که این را در نظر بگیریم که ما خیلی نیستیم.

همان عده کمی هم که هستیم, خیلی بینا و آگاه و تجربه‌دار و باهوش و لایق نیستیم؛ و همان عده‌ی کم‌تری هم که هستیم, بی‌غرض شخصی نیستیم؛ و همان عده‌ی کم‌تر تری که می‌مانیم, باز همه‌مان با شهامت و قاطعیت و بی‌محافظه‌کاری و مصلحت‌بازی نیستیم؛ و همین چند نفری هم که آگاه‌اند و هم دانا و هم باهوش و هم لایق و هم تجربه‌دار و هم بی‌باک و هم پاک و هم عاشق راه و خودباخته ی هدف و چنان‌که برای چنین کاری لازم است, مردانی "علی‌وار", یعنی: روح های چند بعدی, خوش فکر, دانشمند, دلیر, مبارز, نترس, زرنگ, بی‌اعتنا به این و آن و مصلحت و آبرو و موقعیت, پارسا و تحقیرکننده‌ی پول و پست و پارتی, نویسنده, سخنور, سیاست‌مدار, جامعه‌شناس, زمان‌شناس, اسلام‌فهم, مردم‌فهم, سرکش, متواضع, صمیمی, محبوب, آشنا با تمدن و فرهنگ جدید و قدیم و... که این‌جور کسان که می‌توانند کاری "علی‌وار" هم بکنند, در این محیط "معاویه‌وار", بی شک اگر باشند, چندتایی بیشتر نیستند. آن هم تا درجه‌ی محدودی و همین ها هستن که هم باید خفته‌ها را بیدار کنند و هم رفته‌ها را برگردانند, و این مسئولیت‌ی سخت سنگین است.

تعداد آنها هم که این مسئولیت را می‌توانند انجام دهند, این اندازه کم, در عین حال, صد زنجیر بر پا دارند و صد دست‌بند بر دست و صد ریسمان بر گردن و صد شمشیر بر سر و صد مانع پیش پا و صد توطئه پشت سر و هر لحظه خطری و حادثه ای در انتظار... این‌ها اگر می‌خواهند کاری بکنند, باید "عاشقانه" کار کنند, نه "عاقلانه"!

راه‌های رفته, کوفته، معمول، و معروف رفتن, کاری است راسته و طبیعی و عادی. اما کسانی که می‌خواهند راهی تازه باز کنند, هیچ کس کمک‌شان نمی‌کند و حتی از پشت بر آنها خنجر می‌کشند. و با همه‌ی این اوضاع, آنها مصمم به هموار کردن راه ادامه می‌دهند. راه که باز شد, دیگر راه است و روندگان‌اش بسیار, اما اول کار باید از خیلی چیزها گذشت و تحمل کرد. این کاری است "پیغمبروار", از جانب کسانی که پیغمبر نیستند..."


مجموعه آثار ۱ / با مخاطب‌های آشنا / ص ۶۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
20_09_2011 . 16:18
#12
جملات شریعتی درباره مبارزه
"... هميشه مبارزه در جبهه داخل سخت‌تر و بيچاره‌كننده‌تر است، از جبهه‌ای كه دشمن خارجی در مقابل است..."


مجموعه آثار ۲۱ / زن / ص ۲۰۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
18_10_2011 . 20:10
#13
جملات شریعتی درباره مبارزه
"... کسی می‌تواند بایستد، که ایستادن را بداند و کسی ایستادن را می‌داند که آنچه را باید در برابرش به مقاومت بپردازد، به خوبی بشناسد..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۸۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
06_12_2011 . 23:57
#14
جملات شریعتی درباره مبارزه
"... قهرمان دليرانه مي‌جنگد، مردانه تسليم مي‌شود، و شرافت‌مندانه بر پيمان خويش وفادار مي‌ماند..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهایی / ص ۷۱۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان