نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین
موضوع : روش در گرو نگرش / چه نیازی به متدولوژی؟
۱. رسالت پیشگام در جامعه :
رسالت پیشگام در هر جامعه ائی از جوامع بشری بر پایه شرایط تاریخی ـ طبقاتی ـفرهنگیـ اجتماعی آن جامعه شکل میگیرد که شامل دو بخش میباشد:
الف) کشف حقیقت
ب) تزریق خودآگاهی طبقاتی یا خودآگاهی ملی و قومی و فرهنگی یا خودآگاهی انسانی به متن طبقه و گروه اجتماعی مربوطه میباشد.
۲. تعریف پیشگام :
تعریف پیشگام عبارت است از عقلانیت نقادانه ائی که رسالت خودآگاهی بخشیدن به مستضعفین جامعه دارد.
۳. تفاوت پیشگام با تکنوکرات :
بر پایه مبانی این تعریف از پیشگام است که در اینجا میتوانیم بهعنوانِ فونکسیون این مبانی تعریفی به طرح تفاوت بین پیشگام و تکنوکرات بپردازیم.
اولا سازمان پیشگام دارای رسالت مشخصی میباشد که آن، خودآگاه ساختن مستضعفین جامعه میباشد از آنجایی که خودآگاهی که رسالت پیشگام است مانند علم سیانس یا علم نالج یک مقوله عام و مجرد و کلی و فرازمانی و فرامنطقهای نمیباشد و صورت خاص و کنکرت دارد لذا برعکس علم در بستر عقلانیت ابزاری که صورتی عام و کلی و فرامنطقهای و فرازمانی دارد و همچنین عالم که در عرصه عقلانیت ابزاری جایگاهی عام و فرامنطقهای و فرازمانی دارد یعنی در عرصه عقلانیت ابزاری ما همهجا یک پزشک داریم یا یک عالم فیزیک داریم یا عالم شیمی داریم و عالم شیمی که در امریکا تحصیل کرده میتواند در ایران با همان فونکسیونی که علم او در امریکا دارد در اینجا هم داشته باشد یا مثلاً پزشکی که صد سال پیش در هلند پزشک بوده است اگر امروز در قید حیات باشد میتواند با همان فونکسیون صد سال پیش در ایران به طبابت بپردازد علی هذا بر مبنای عقلانیت ابزاری پیشگام که عقلانیت ابزاری اصطلاحا تکنوکرات نامیده میشود میتوان تکنوکرات بهصورتِ عام و کلی و فرامنطقهای و فرازمانی وجود داشته باشد.
اما در رابطه با پیشگام از آنجائیکه در تعریف پیشگام گفتیم پیشگام عبارت است از عقلانیت نقادانهای که رسالت خودآگاهی بخشیدن جامعه را بعهده دارد یعنی آنچنانکه در تکنوکرات عقلانیت ابزاری مطرح میباشد در پیشگام عقلانیت نقادی مطرح است لذا در این رابطه استکه تکنوکرات جایگاه خود را با پیشگام عقلانیت ابزاری تعریف میکند.
چرا که در پیشگام ابزاری (البته طرح ترم پیشگام ابزاری غلط میباشد و بیان آن در اینجا فقط جهت مقایسه بین عرصه عقلانیت ابزاری و عقلانیت نقادانه میباشد وگرنه منبعد ما بهجای پیشگام ابزاری که اصطلاحی غلط میباشد همان ترم تکنوکرات بکار میبریم که اصطلاحی صحیح و علمی میباشد و اصطلاح پیشگام فقط در عرصه عقلانیت نقادانه بکار میبریم (علم بهمعنای سیانس نه به معنای نالج) حال این سیانس میتواند در هر دیسیپلینی از سیانس مطرح شود خواه دیسیپلین شیمی باشد یا دیسیپلین طب باشد یا دیسیپلین جامعهشناسی و ... باشد این سیانس موضوع آن دیسیپلین صورتی عام دارد و بیانگر رابطه انسان با طبیعت یا جامعه و ... میکند اما در ترم پیشگام قضیه فرق میکند چراکه موضوع کار پیشگام مانند تکنوکرات علم سیانس نیست و دیسیپلینهای عقلانیت نقادانه مانند دیسیپلینهای عقلانیت ابزاری بر پایه تمایز بین علمهای سیانس شکل نمیگیرد بلکه بر پایه تنوع زمانی و مکانی و تاریخی جامعه بهوجود میاید بعبارت دیگر اگر در عرصه عقلانیت ابزاری ما میتوانیم پزشک ایران را به افغانستان یا لبنان یا عراق بفرستیم و در آنجا پزشک ایرانی از همان فونکسیونی برخوردار باشد که در ایران برخوردار است در عرصه عقلانیت نقادانه ما نمیتوانیم پیشگام مستضعفین ایران را به لبنان یا غزه یا افغانستان یا عراق بفرستیم تازه اگر چنین کاری هم بکنیم پیشگام مستضعفین ایران در عراق و لبنان و غزه و افغانستان هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند و تازه هر کاری هم که انجام دهند غلط میباشد و سورنا از دهان گشادش نواختن خواهد بود. چرا که موضوع کار پیشگام مستضعفین کشف پتانسیلهای اجتماعی ـ سیاسی ـ طبقاتی یک جامعه است که دستاورد این کشف توسط پیشگام بهصورتِ خودآگاهی مادّیت سوبژکتیو پیدا میکند که پیشگام پس از کشف این خودآگاهی که برای او ایجاد مسئولیت میکند مسئولیت دارد که این خودآگاهی طبقاتی یا خودآگاهی ملی یا خودآگاهی انسانی بدرون طبقه یا گروه اجتماعی منتقل نماید بر این اساس استکه ما پیشگام مستضعفین کلی نداریم همچنین برای بر این مبنا است که ما نمیتوانیم مانند تکنوکرات عقلانیت ابزاری که صادرات و وارداتپذیر است پیشگام مستضعفین صادراتی به کشور هایدیگر داشته باشیم یا پیشگام مستضعفین وارداتی از کشورهای دیگر جهان به کشور ایران داشته باشیم همچنین ما نمیتوانیم یک نشر مستضعفین عام داشته باشیم چرا که موضوع نشر مستضعفین کشف خودآگاهی و انتقال خودآگاهی در عرصه عقلانیت نقادانه میباشد طبیعی استکه یک مقوله عام خودآگاهی مانند علم عام و همگانی سیانس در عرصه عقلانیت ابزاری نداریم تا گفتیم خودآگاهی فورا با ید به آن اضافه کنیم که خودآگاهی کدام جامعه؟ و آن جامعه در کدامین مرحله زمانی و مکانی و اجتماعی تاریخ؟ اینجا استکه تا گفتیم نشر مستضعفین باید فورا بپرسیم که نشر مستضعفین کدام جامعه؟ یا نشر مستضعفین کدام طبقه؟ یا نشر مستضعفین کدام مرحله تاریخی؟ یا کدام شرایط اقلیمی و جغرافیائی و اجتماعی؟ و بهمین دلیل استکه اگر به مرحلهای که معتقد گردیم که نشر مستضعفین ما یک نشر مستضعفین عام و کلی و فرامنطقهای و فر ا زمانی است که در هر گوشه جهان و در هر مقطع تاریخی برای همه جوامع مختلف بشری میتواند مفید به فایده باشد باید فاتحه این نشر مستضعفین را خواند و مطمئن باشیم که این نشر خاکشریسم مستضعفین میباشد (اشاره به داستان کیسه کش حمام و تجویز خاکشیر برای هر بیماری کیس تحت عمل خود از کمر درد تا قرض و ... میباشد که معلم کبیرمان در کنفرانس تشیع علوی و صفوی تحت عنوان اسلام خاکشیریسم مطرح میکند) بنا براین هر ملتی و کشوری باید نشر مستضعفین خاص خودش داشته باشد و نشر مستضعفین ایران برای مستضعفین کشورهای دیگر از نگاه اکسیولوژی یا ارزششناسی جز یک علم نالج (نه علم سیانس) چیز بیشتری نخواهد بود و بهمین ترتیب استکه اگر نشر مستضعفین برای جامعه ایرانی خودآگاهی باشد برای پیشگام جامعه غیر ایرانی صورت دانستن و دانائی پیدا میکند و در این رابطه استکه وظیفه پیشگام مستضعفین هر جامعهای این استکه اولاً خودآگاهی خاص و کنکرت آن جامعه را کشف کند و پس از کشف آن خودآگاهی آن خودآگاهی به جایگاه خاص خودش تزریق نماید بعبارت دیگر نشر مستضعفین حق ندارد خود آگاهی طبقاتی که خاص طبقه خاص ایران میباشد بهجای آنکه آنرا در همان طبقه خاص ایران تزریق نماید به گروه اجتماعی ایران تزریق کند در آن صورت این خودآگاهی تزریقی هیچ فونکسیونی نخواهد داشت یا در همین رابطه خودآگاهی ملی که در یک شرایط خاص اجتماعی جهت وحدت ملی باید به گروه اجتماعی تزریق کند اگر نشر مستضعفین اقدام به چنین کاری بکند فونکسیون آن ایجاد تفرقه در جامعه بهجای وحدت ملی خواهد بود همچنین در رابطه با خودآگاهی انسانی هم قضیه بهمین ترتیب است چراکه در زمانیکه بحث خودآگاهی انسانی مطرح میشود موضوع آن انسان است به معنای اعم کلمه نه طبقه خاص یا ملت خاص در چنین صورتی نشر مستضعفین باید مخاطباش از طبقه مرحله خودآگاهی طبقاتی و از ملت مرحله خودآگاهی ملی به کل بشریت از هر رنگ و پوستی برگرداند البته نکتهای که در همین جا در تکمیل موضوع فوق باید مطرح کنیم عبارت است از اینکه آنچنانکه فوقاً مطرح شد به موازت تغییر جامعه و طبقه و زمان تاریخی نوع خودآگاهی هم عوض میشود و بموازات تغییر خودآگاهی هم بلحاظ مضمونی و هم بلحاظ نوعی خودآگاهی پیشگام مستضعفین هم عوض میشود بعبارت دیگر یک نفر مانند فرانتز فانون ممکن است برای ملت الجزایر دهه ۵۰و ۶۰روشنفکر باشد اما همین فرانتز فانون در آن دهه برای ملت ایران یک عالم است نه یک پیشگام، پیشگام بودن او فقط برای ملت الجزایر دهه ۵۰و ۶۰ میباشد حتی همین فرانتز فانون برای دهه ۸۰ و ۹۰ ملت الجزایر پیشگام نمیباشد چرا که شرایط اجتماعی طبقاتی و تاریخی ملت الجزایر بعد از پیروزی انقلاب تغییر کرده است و جامعه الجزایری نیازمند به پیشگام جدیدی میباشد تا خودآگاهی جدید ملت الجزایر را کشف کند و آنرا به طبقه یا گروه اجتماعی الجزایری تزریق نماید همچنین در رابطه با این موضوع اگر پیشگام ایرانی در خارج زندگی میکند و او در فکر آن استکه بهعنوانِ پیشگام ملت ایران یا جامعه ایران یا طبقهای در ایران رسالت خود را ایفاء نماید باید بر پایه کشف خودآگاهی جامعه ایران مسئولیت و وظیفه خود را تعریف کند نه بر پایه خودآگاهی کشورهای اروپائی یا امریکائی اگر برای ملت اروپا و امریکا مقابله با گرم شدن زمین و نقش مخرب گازهای گلخانهای یک وظیفه عمده میباشد برای ملت ایران این یک وظیفه فرعی میباشد چرا که در این رابطه ملت ایران نه سر دیگ است و نه ته دیگ ماحصل اینکه:
الف) پیشگام عقلانیت نقادی است نه عقلانیت ابزاری
ب) عقلانیت ابزاری بخاطر اینکه موضوع کارش علم سیانس میباشد در هر دیسیپلین آن صورتی عام و کلی دارد اما عقلانیت نقادی بخاطر اینکه موضوعش خودآگاهی اجتماعی میباشد دارای صورتی خاص و مشخص و کنکرت میباشد.
ج) عقلانیت ابزاری موضوع کار تکنو کرات است در صورتیکه عقلانیت نقادی موضوع کار پیشگام میباشد.
د) عقلانیت نقادی پیشگام زمانپذیر و جامعهپذیر و ... میباشد در صورتیکه عقلانیت ابزاری نه زمانپذیر است نه جامعهپذیر است.
دوما رسالت دوم پیشگام که مبنای رسالت اولش میباشد کشف حقیقت است اگر پیشگام نتواند کشف حقیقت بکند طبعاً توانائی کشف خود آگاهی هم نخواهد داشت زیرا خود آگاهی پیشگام در کادر یک عقلانیت نقادانه حاصل میشود که هدف از انتقال این خودآگاهی کاهش درد رنج اجتماعی جامعه میباشد و انجام این عقلانیت نقادانه توسط نقد قدرت در جامعه صورت میگیرد و از آنجائیکه قدرت در جامعه بر سه پایه زر و زور و تزویر تقسیم میشود لذا عقلانیت نقادانه پیشگام بر پایه نقد سه قدرت زر و زور و تزویر جامعه خودش به انجام میرسد و از آنجائیکه قدرت در سه پایه آن در جوامع مختلف صورت خاص و کنکرت دارد لذا هرگز دستاورد نقادانه یک کشور و یک جامعه را نمیتوان به جامعه دیگر تزریق کرد و در همین راستا است که در همین جا میتوانیم به نکته مهم دیگری هم اشاره کنیم و آن اینکه گفته میشود که در نشر مستضعفین ارگان عقیدتی سیاسی و تئوریک حزب مستضعفین ایران چرا مسائل سیاسی منطقه ائی یا کشورهای دیگر مطرح نمیشود که برای پاسخ به این سوال با اشاره به مقدمه ائی که سارتر بر کتاب مغضوبین زمین فرانتز فانون مینویسد و در آن مقدمه میگوید که من این کتاب فرانتز فانون را در فرانسه ترجمه کردم چراکه این کتاب فانون یک کتاب نیست بلکه یک بم ساعتی است که من آنرا گرفتهام و در روسپی خانه پاریس منفجر میکنم بعبارت دیگر آنچه سارتر در اینجا میخواهد بگوید عبارت از این حقیقت میباشد که از آنجائیکه سارتر یک روشنفکر فرانسوی و حداکثر یک روشنفکر اروپای غربی بود زمانی سارتر اقدام به ترجمه و مقدمه نویسی بر کتاب مغضوبین زمین میکند که میداند کتاب مغضوبین زمین یک نقد قدرت بر قدرت سهگانه حاکم بر فرانسه میباشد و از آنجائیکه فانون قدرت حاکم بر فرانسه را نقد میکند درنتیجه سارتر میتواند بهعنوانِ روشنفکر جامعه فرانسه از کتاب فرانتز فانون بهعنوانِ یک پیام خودآگاهی بخش برای مردم فرانسه استفاده کند بنا براین با توجه به این مساله استکه از آنجائیکه نشر مستضعفین بهعنوانِ ارگان حزب مستضعفین ایران وظیفه انتقال خودآگاهی در سه ساحت خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی ملی و خودآگاهی انسانی بر حسب شرایط مختلف زمانی خویش دارد و سر پل انتقال این خودآگاهی سهگانه فوق توسط خودآگاهی اعتقادی و خودآگاهی اجتماعی صورت میگیرد لذا نشر مستضعفین ایران برای اینکه در این وظیفه و مسئولیت خود دچار مجرد اندیشی و ذهنی گرایانه نشود تنها در صورتی به تحلیل اجتماعی یا سیاسی یا اقتصادی کشورهای دیگر میپردازد که بداند این تحلیل نه بهعنوانِ دانستن جهت اشباع نظری در اختیار طرفداران خود قرار میدهد بلکه بالعکس بهعنوانِ یک عامل یا کاتالیزور خودآگاهی بخش در خدمت جامعه ایران قرار میگیرد وگرنه بدون در نظر گرفتن این عامل اگر تنها بر پایه تحلیل برای تحلیل به تحلیل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کشورها و ملتهای دیگر بپردازد حاصلی جز انباشت ذهنی و اشباع نظری که خود یک عامل پاسیفیسم است نخواهد داشت البته باز هم تاکید میکنیم که زمانی که تحلیل سرنوشت خلقهای دیگر عامل انتقال تجربه و یا زمینه رشد خودآگاهی تودههای خودمان بشود در آن صورت نه تنها تحلیل سرنوشت خلقهای دیگر باعث پاسیفیسم خلق ما نمیگردد بلکه بالعکس خود وسیله رشد خودآگاهی تودهها و انتقال تجربه مبارزاتی تودههای ما میگردد. بنابراین مسئولیت اولیه پیشگام کشف حقیقت میباشد و کشف حقیقت پیشگام بر پایه ادبیات نقادانه او نسبت به قدرت سهگانه حاکم بر جامعه صورت میگیرد اما سوال مهمی که در اینجا مطرح میشود عبارت از اینکه:
چگونگی کشف حقیقت توسط پیشگام؟ یعنی اگر آموختیم کشف حقیقت کلید کشف خودآگاهی و زمینه انتقال خود آگاهی به تودهها میباشد حال اینجا این سوال فربه مطرح میشود که این حقیقت کشف شده چه میباشد که مضمون خودآگاهی برای تودهها دارد و در عرصه نقد قدرتهای سهگانه حاکم بر جامعه بهوجود میاید در یک کلام مضمون حقیقت کشف شده عبارت میباشد از باورهای استحاله شده تودهها بعبارت دیگر آنچه باعث میگردد که پیشگام در در عرصه کشف حقیقت خود این حقیقت کشف کرده خود را بدل به خودآگاهی اجتماعی بکند عبارت از اینکه پیشگام توسط کشف حقیقت عامل تغییر باورهای اجتماعی را فراهم میکند و با جایگزین کردن باور راستین کشف کرده جدید بهجای باور گذشته خودآگاهی طبقاتی و اجتماعی و اعتقادی در جامعه بهوجود میآورد چراکه انسانها همواره بر مبنای باورهای اعتقادی یا سنتی یا تاریخی یا طبقاتی زندگی میکنند و تا زمانیکه این باورها تغییر نکند خودآگاهی در آنها تحقق پیدا نمیکند.
مولانا در کل مثنوی فقط یکبار از لاک دون نگرانه عارفانه خود خارج شده و یا در وادی اجتماع و رسالت پیشگام و طریقه انتقال خودآگاهی از متن جامعه بدرون خودآگاهی ساز تودهها را تبین نموده است و آن داستان مسجد مهمان کش در دفتر سوم صفحه ۵۷۵ از سطر دوازده به بعد میباشد حقیقت این داستان بدین صورت استکه : یک مسجدی بود در شهر ری که باور مردم بران بود ه است که این مسجد هر کس که شب مهمانش شود مهمانش را میکشد البته در باب اینکه این مسجد وجود داشته یا نه هم از خود داستان بر میآید و هم با توجه به اینکه قضیه بیش از اینکه یک موضوع تاریخی باشد یک جنبه اساطیری در میان مردم داشته است لذا در این رابطه بود که مولانا از این قصه غیر تاریخی و غیر واقعی بهترین استفاده را میکند به این صورت که مولانا آن مسجد مهمان کش را میگرد نماد باورهای سنتی و خرافهای جامعه که باعث زمینگیر شدن تودهها میگردد و تا زمانیکه این باورها توسط پیشگام عوض نشود امکان تحقق خودآگاهی و انتقال آن خودآگاهی به متن مردم وجود نخواهد داشت لذا ابتدا در آغاز این داستان به بیان باورهای سنتی و خرفهای میپردازد:
یک حکایت گوش کنای نیکپی / مسجدی بد بر کنار شهر ری
هیچ کس در وی نخفتی شب ز بیم / که نه فرزندش شدی آن شب یتیم
بس که اندر وی غریب عور رفت / صبحدم چون اختران در گور رفت
خویشتن را نیک ازین آگاه کن / صبح آمد خواب را کوتاه کن
هر کسی گفتی که پریانند تند / اندرو مهمان کشان با تیغ کند
آن دگر گفتی که سحرست و طلسم / کین رصد باشد عدو جان و خصم
آن دگر گفتی که بر نه نقش فاش / بر درش کای میهمان اینجا مباش
شب مخسپ اینجا اگر جان بایدت / ورنه مرگ اینجا کمین بگشایدت
وان یکی گفتی که شب قفلی نهید / غافلی کاید شما کم ره دهید
خلاصه آنچنانکه مشاهده کردید مولانا پس از طرح خرافات از زبان خود مردم دربارهی آن مسجد مهمان کش یک مرتبه موضوع صحبت را عوض میکند و سکانس جدید نمایشنامه را به نمایش میگذارد و آن زمانی است که بشرح حال آن پیشگام شب جامعه میپردازد که در لباس آن مهمان تازه وارد شب هنگام به جامعه جهت خوابیدن در آن مسجد مهمان کش (بخوان باورهای سنتی جامعه) وارد آن جامعه میشود و در این راستا است که آن میهمان شب تصمیم میگیرد که باورهای خرافی مردم را درهم بشکند تا با جایگزین کردن باورهای نوین زمینه خودآگاهی و تحول جامعه را فراهم کند. البته از نظر مولانا آنچنانکه در این سکانس داستان خواهید دید نخستین کاراکتر اینچنین پیشگامی مرگ جوئی میباشد آنچنانکه در این داستان مولانا در رابطه با کاراکتر مرگ جوئی پیشگام بزرگترین پیشگام بشر را حسین بن علی و صحنه کربلای حسین میداند:
تا یکی مهمان در آمد وقت شب / کو شنیده بود آن صیت عجب
از برای آزمون میآزمود / زانک بس مردانه و جان سیر بود
گفت کم گیرم سر و اشکمبهای / رفتهگیر از گنج جان یک حبهای
بعد از اینکه از نظر مولانا این پیشگام وارد جامعه ری شد و تصمیم گرفت تا با باورهای مردم مقابله کند برای شکستن باورهای مردم ابتدا تصمیم گرفت تا شب در مسجد بخوابد زمانیکه مردم دیدند که این پیشگام تصمیم گرفته است تا باورهای خرافی آنها را بدل نماید ابتدا کوشیدند با نصایح پیشگام را از برخورد با ذهنیت آنها منع نمایند:
قوم گفتندش که هین اینجا مخسب / تا نکوبد جان ستانت همچو کسب
که غریبی و نمیدانی زحال / کاندر اینجا هرکه خفت آمد زوال
اتفاقی نیست این بارها / دیدهایم ما جمله اصحاب نهی
پس از اینکه مردم دیدند که با طرح این خرافات در باب مسجد مهمان کش پیشگام تازه وارد مرعوب این خرافات واقع نمیشود و آماده قبول این باورهای خرافی آنها نمیباشد تصمیم گرفتند از زاویه دیگری به تهدید پیشگام و ایجاد رعب در دل او بپردازند :
قوم گفتندش مکن جلدی برو / تا نگردد جامه و جانت گرو
آن زدور آسان نماید به نگر / که به آخر سخت باشد ره گذر
بالاخره آن مهمان شب در پاسخ به همه این آسمان و ریسمان کردند مردم در برابر او با تاسی از کربلای حسین آخرین موضع خود را در برابر آنها اعلام کرد و آن این بود که:
آن غریب شهر سر بالاطلب / گفت میخسبم در این مسجد بشب
مسجداگر کربلای من شوی / کعبه حاجت روای من شوی
هین مرا بگذارای بگزیده دار / تا رسن بازی کنم منصور وار
زیباترین ترمی که مولانا جهت تعریف پیشگام مطرح میکند همین ترم غریب سر بالاطلب میباشد که در این ترم و اصطلاح تمامی مشخصات یک پیشگام نهفته است چرا که پیشگام در عرصه پراتیک خود غریب است و غربت او بخاطر فهم اوست که آنچنانکه مولانا میگوید فهم او مضمون سر بالاطلب دارد بالاخره آن مرد شب بدرون مسجد رفت ولی تصمیم گرفت درون استراتژی تغییر باورهای مردم را به اجرا گذارد نه از برون:
باز گو کان پاکباز شیر مرد / اندر آن مسجد چه بنمودش چه کرد
خفت در مسجد خود او را خواب کو / مرد غرقه گشته چون خسپد بجو
خواب مرغ و ماهیان باشد همی / عاشقان را زیر غرقاب غمی
نیمشب آواز با هولی رسید / کایم آیم بر سرتای مستفید
پنج کرت اینچنین آواز سخت / میرسید و دل همیشد لختلخت
گفت چون ترسم چو هست این طبل عید / تا دهل ترسد که زخم او را رسید
چونک بشنود آن دهل آن مرد دید / گفت چون ترسد دلم از طبل عید
گفت با خود هین ملرزان دل کزین / مرد جان بد دلان بی یقین
وقت آن آمد که حیدروار (علی ابن ابیطالب وار) من / ملک گیرم یا بپردازم بدن
بر جهید بانگ بر زد کای کیا / حاضرم اینک اگر مردی بیا
در زمان بشکست ز آواز آن طلسم / زر همی ریزید هر سو قسم قسم
ریخت چندان زر که ترسید آن پسر / تا نگیرد زر به بیرون راه در
بعد از آن برخاست آن شیر عتید / تا سحرگه زر به بیرون میکشی
چنانکه مشاهده کردید بالاخره آن مرد با خوابیدن در مسجد بهصورتِ عملی با باورهای مردم مقابل کرد و بعد که توانست آن خرفههای اعتقادی مردم توسط کشف حقیقت زیر رو کند آن باورهای سنتی خرافهای مردم بدل به خودآگاهی شد و همین خودآگاهی بود که بهصورتِ آن زرها از آن گنجهای پنهان سرریز شد آنچنانکه مشاهده کردید مولانا در این داستان به بیان استراتژی تغییر باور پیشگام در رابطه با جامعه گرفتار سنت و خرافات و کلاسیسم میپردازد و در این رابطه استکه این اصول را بهعنوانِ پیش فرض دیدگاه خود قرار میدهد
۱. از نظر مولانا مهمترین عاملی که تودهها و جامعه را زمینگیر میکند سنتهای اجتماعی است (که این سنتهای اجتماعی یا بهصورتِ تاریخی و یا به شکلِ فرهنگی و یا بهصورتِ مذهبی و یا در شکل روابط تولیدی در میان جامعه رواج پیدا کرده است) و تا زمانیکه این سنتها در جامعه دچار تغییر و تحول نگرد امکان تحول اجتماعی وجود نخواهد داشت در این داستان مولانا سنتهای اجتماعی در شکل خرافاتی که مردم در رابطه با مسجد مهمان کش معتقد بودند و بر پایه آن خرافات آن مهمان را یا آن پیشگام را نصیحت میکردند بیان میکند شاید طرح مسجد در این داستان بهصورتِ خرافههای اعتقادی و مذهبی باشد که اگر چنین باشد مولانا وجه عمده سنتها و خرافات اجتماعی را در قالب خرافات اعتقادی و مذهبی میداند که اگر چنین باشد دستاورد بسیار پر ارزشی خواهد بود.
۲. از نظر مولانا ستنهای اجتماعی به شکلی که در میان تودهها نهادینه شده باشد خواه در شکل اقتصادی یا روابط تولیدی باشد یا در شکل فرهنگی و تاریخی و یا در شکل مذهبی بهر حال برای تحول آن باید فقط و فقط از طریق عمل تحول سوبژکتیوی پیشگام شروع کرد چرا که سنتها در شکلگیری خود اگرچه ریشه در ابژکتیو تاریخ و جامعه دارد اما پس از اینکه نهادینه شدند خود سوبژکتیو بهصورتِ مستقل عمل میکند لذا پیشگام در اولویت مسئولیت هایش از نظر مولانا باید نقد فرهنگی جامعه را در دستور کار خود قرار دهد بعبارت دیگر آنچنانکه در تعریف پیشگام مطرح کردیم پیشگام عبارت است از عقلانیت نقادانه قدرت در سه شکل آن در هر جامه میباشد اما آن تعریفی که مولانا در این داستان از پیشگام ارائه میدهد تعریفی غیر از تعریف فوق از پیشگام میباشد چرا که از نگاه مولانا مطابق آنچه در این داستان میگوید پیشگام عبارت است مسئولیت نقاد سنتهای یک جامعه میباشد یعنی از نظر مولانا پیشگام با نقد قدرتهای سهگانه حاکم در یک جامعه آنچنانکه شریعتی میگوید و انتقال آن به درون خودآگاهی تودهها جامعه را دچار تحول نمیکند بلکه بالعکس با نقد خود سنتهای اجتماعی جامعه را آبستن تحول میکند بعبارت دیگر اگر بخواهیم همین نظر مولانا را تئوریزه کنیم میتوانیم این موضوع را اینچنین مطرح کنیم که از نظر مولانا فرهنگ یا سوبژکتیو جامعه زیر بنای یک جامعه را تشکیل میدهد و خود فرهنگ جامعه عبارت میباشد از مجموعه باورهای فردی و باورهای اجتماعی و باورهای تاریخی و باورهای اعتقادی و باورهای قومی و ملی و ... که با تحول آنها جامعه دچار تحول زیر ساختی میشود یعنی از نظر مولانا تا زمانیکه باورهای شخصی و باورهای اجتماعی و باورهای تاریخی و باورهای قومی و ملی یک جامعه را عوض نکنیم امکان تحول سوبژکتیو و بالطبع امکان تحول فرهنگی و بالطبع امکان تحول ابژکتیو در آن جامعه وجود نخواهد داشت اما اینکه در استراتژی تحول فرهنگی و سنتی پیشگام از نظر مولانا که بر پایه تغییر باورها امکانپذیر است کدام باورها اولویت پیدا میکند نکتهای استکه در این تئوری مولانا هیچ اشارهای به آن نشده است توضیح آنکه از آنجائیکه آنچنانکه مطرح کردیم اگر قبول کنیم که سوبژکتیو یک جامعه فرهنگ آن جامعه را تشکیل میدهد و اگر این را هم بپذیریم که زیر ساخت فرهنگ آن جامعه باورهای آن جامعه را تشکیل میدهد از آنجائیکه آنچنانکه فوقاً مطرح کردیم باورهای یک جامعه صورت یکدست ندارد و خود به چند دسته تقسیم میشوند.
ادامه دارد
تاریخ انتشار : ۱ / آبان / ۱۳۸۹
منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین