با سپاس از مقدمهي آگاه کنندهتان
باید عرض کنم که بنده به عمق نیت و منظور شما واقف هستم و دلایل اساسی سخنان شما را بخوبی متوجه میشوم، اما فکر میکنم شیوهي نگارش شما و ارائهي ناکامل و سریع انبوهی از مطالب تاریخی به اضافهي برداشت عجولانه سبب شود که هرکسی که مطالب شما را در این مورد مطالعه کند، شدیدا با جنابعالی به اصطکاک برخورد و به جدل بپردازد. از این رو من فکر میکنم باید در نهایت چنین نتیجه گرفت که : از آنجا که طبق تعریف شما(بنی اسرائیل = بندگان خداوند = فرزندان مومن خداوند) قوم بنی اسرائیل همان مومنان و خداپرستان جهان و موحدین شریعت ابراهیمی شناخته و معرفی میگردند، بنابر این آن سرزمین نیز در نهایت به قوم و قبیله و نژاد مخصوصی تعلق ندارد و صاحبان اصلی و غایی آن همهي پیروان دین حق و همهي تسلیم شدگان دین یکتای خداوند میباشند. لذا آن سرزمین، نه متعلق به یهودیان انگلوساکسون، نه متعلق به اعراب بظاهر مسلمان، نه متعلق به مسیحیان غربی و شرقی میباشد. آن سرزمین متعلق به همهي پیروان دین حق بوده و معبد و میعاد تمامی حقپرستان و حق خواهان و موحدان جهان میباشد. با هر نژاد و قومیت و ملیت و ایدئولوژی و...
اینجانب البته داستان سرزمین مقدس را فراتر از این روایات و تفاسیر و دیدگاههای تاریخی میدانم و بر این باور هستم که مناسبات و مسائل سیاسی - نظامی - استراتژیک و صدالبته اقتصادی بزرگترین و اساسیترین دلایل ناکامی تحقق موارد فوق میباشد. ضمن آنکه نواحی و گسترهي زیست تمامی ادیان و پیامبران در ادوار مختلف تاریخ، بسیار با مرزبندیها و تفکیکهای جغرافیایی فعلی متفاوت میباشد. تمامی ادیان ابراهیمی در این نواحی ظهور کردهاند و گسترده شدهاند. حتی می توان حدس زد که چرا اسلام و پیغامبر آن، در سرزمینی دورتر از آن نواحی ظهور کرده است و از ناحیهای دیگر به نشر و گسترش افکار خویش پرداخته است!
هنوز دلایل و شواهد و مستندات تاریخی برای پیروان دین حق بخوبی مشخص نگشته است و هنوز بسیار موارد ناشناخته وجود دارد تا تمامی پیشفرضها و دلایل ناکافی امروزین را دگرگون سازند. متاسفانه چنانچه مدارک و شواهد محکم و مستندی هم توسط کاوشگران و تاریخشناسان و کارشناسان خطشناس و باستانشناس و ... بدست آیند، فورا توسط علمای دینی و دستگاه پرقدرت روحانیون در سراسر جهان و دولتهای بانفوذ منطقه و جهان نابود و یا مخفی میگردند و در اختیار علاقمندان و پیروان و مومنان قرار نخواهند گرفت.
تمامی بازیها و دسیسههای سیاسی و مذهبی پیرامون این موضوعات، تصنعی و خالی از منطق و شواهد مستند و کافی برای عرضه میباشند. تعصبات کور مذهبی و قومی و نژادی و جهل عمومی جوامع مذهبی و سایهي سنگین «زر - زور - تزویر» نیز شناخت و آگاهی را از پیروان حقیقی دور مینمایند و سبب فقر فکری و دینی و اجتماعی میگردند.
با اینهمه، موضوع اصلی و اساسی ما در اینجا، پرداختن به " موضع حزب در مورد اسرائیل" میباشد. به نظر من، بسیار موثر خواهد بود اگر بنابه گفتههای جناب محمدی، تعریفی روشن از اسرائیل داشته باشیم. سپس میتوان راحتتر و بیپردهتر پیرامون این موضوع اظهار نظر کرد.
اما بصورت کلی و بدون تفکیک صحیح و علمی موضوعات فوق، میتوان به این نتیجه رسید که اساسا چرا چنین حزبی باید از ارتباط با یک دولت و یا یک ملت در جهان، ترس و هراسی داشته باشد!؟ حتی اگر آن دولت رژیم اسرائیل باشد و آن ملت نیز، ملت اسرائیل!
اما فراموش نکنیم که :
اولاً : موضوع بحث ما اساسا نمی تواند پرداختن به چنین مسائلی باشد!
دوماً : تمامی جنایتها - ظلمها و فسادهایی که در آن سرزمین میرود ریشه در تفکر منحط و منحرف ملایان و روحانیون و تئوریسینهای مذهبینمای یهودیت - مسیحیت - اسلام دارد و اگر بنا باشد چنین حزبی براساس مرام و جهانبینی توحیدی به چنین موضوعاتی بنگرد، نهایتا باید تا فرا رسیدن شرایط مناسب و صلحی پایدار از هر حرکت و موضع شتابزدهای پرهیز کرد و در میان این معادلههای نکبتبار جهانی وارد نشد!
سوماً : نه رژیم نظامیان و تئوریسینهای نئو یهودیسم و نه توسعهطلبان و فرصتطلبان مسیحی و دستگاه فاسد پاپ و تشکیلات آخوندی - اقتصادی - سیاسی ایشان نمایندهي مسیحیت میباشند. در عالم اسلامی هم خداراشکر اساسا چیزی بنام « اسلام » وجود ندارد که بخواهد خود را عرضه نماید!
نتیجه :
بنابر این نه تکلیف آن سرزمین مشخص است. نه تکلیف ادیان ابراهیمی و پیروان و فلسفهي وجودیشان در این برهه مشخص است و نه نظامات فاسد و نظامی - اقتصادی - فرهنگی - سیاسی جامعهي بینالملل تکلیفش با خودش مشخص است که بتوان با تکیه بر آن موضعی مشخص اتخاذ کرد. بنابر این حزب پیروان شریعتی، نه باید و نه میتواند پیرامون چنین موضوعی کاری شتابزده و سطحی انجام دهند و مواضعی اتخاذ نمایند.
تاریخ انتشار : ۱۷ / آذر / ۱۳۸۹