پلورالیسم معرفتی و پلورالیسم فکری و پلورالیسم اعتقادی و پلورالیسم اجتماعی و پلورالیسم سیاسی و پلورالیسم اقتصادی و پلورالیسم اطلاعاتی و ... بستر ساز تحقق شعار:
آگاهی - آزادی - برابری
نفی: زر - زور - تزویر
استقرار: پلورالیسم - دموکراسی - سوسیالیسم می باشد
یکی از نویسندگان نشر مستضعفین
ضرورت تاریخی - اجتماعی برای دامن زدن به نهضت نظری پلورالیسم در جامعه ما توسط نشر مستضعفین ایران بعنوان ارگان عقیدتی - سیاسی حزب مستضعفین ایران: اصل پلورالیسم یا کثرت گرائی با اصل پلورالیزه کردن یا پلورالستیک متفاوت می باشد چراکه اصل پلورالیسم دلالت بر سوبژکتیو یا عقلانیت نظری یا عقلانیت معرفتی می کند در صورتیکه اصل پلورالستیک یا پلورالیزه کردن دلالت بر عقلانیت عملی یا مکانیزم ابژکتیو کردن پلورالیزم در جامعه می باشد لذا از آنجائیکه بدون یک عقلانیت نظری امکان نیل به عقلانیت عملی وجود ندارد ( آنچنانکه بدون یک جهان بینی امکان دستیابی به یک ایدولوژی تغییری وجود نخواهد داشت )
برای آنکه بتوانیم صاحب یک روش پلورالستیک جهت پلورالیزه کردن سیاست و آگاهی و معرفت و اقتصاد و اطلاعات و فرهنگ جامعه مان در بستر آزادی بیان و آزادی قلم و آزادی احزاب و آزادی سندیکا و آزادی مطبوعات و آزادی اندیشه و ... شویم باید قبلا معتقد به یک نگرش پلورالیستی در عرصه جهان بینی و معرفت بشویم و تا زمانیکه توسط نگرش پلورالیستی نتوانیم صاحب یک جهان بینی پلورالیستی گردیم امکان دستیابی به یک روش یا عقلانیت عملی پلورالستیکی وجود نخواهد داشت اما نکته قابل توجه و حیاتی در اینجا عبارت از متدولوژی یا چگونگی دست یابی به تئوری فوق است چراکه ما به دو شکل می توانیم به این سوبژکتیو پلورالستیک دست پیدا کنیم:
1 - از زاویه درون ذهنی یا سوبژکتیو
2 - از زاویه برون ذهنی یا ابژکتیو یا جامعه و تاریخ .
فلسفه یونان و بخصوص دیدگاه ارسطوئی و فلسفه اشراق و دیدگاه صوفیگری و در راس آنها مولانا جلال الدین بلخی از طرفداران متدولوژی اول می باشند که توسط درون و سوبژکتیو می کوشیدند به تئوریزه کردن و تبیین پلورالیسم بپردازند اما معلم شریعتی طرفدار عرصه متدولوژی دوم می باشد که بر پایه ابژکتیو یا تاریخی و اجتماعی دیدن مقوله پلورالیسم می کوشد به تئوریزه کردن و تبیین پلورالیسم از منظرگاه انسان و اجتماع و تاریخ بپردازد اما از آنجائی که پلورالیسم معرفتی و بالطبع پلورائیزه کردن عملی یک امر ذو مراتب می باشد نه یک حقیقت مشککه و یکدست لذا این امر باعث گردیده است تا توسط متدولوژی درونی یا ذهنی یا سوبژکتیوی ( که همان متدولوژی اول می باشد که توسط اندیشه یونانی و تصوف شرق ساپورت میشود ) نتواند تمامی مراتب درونی و برونی این امر ذومراتب را ببیند که اوج این منظر دیدگاه مولانا می باشد که در مثنوی فقط دو مرتبه از مراتب پلورالیسم را تبیین و تئوریزه می نماید و دیگر توان روئت مراتب ابژکتیو پلورالیسم پیدا نمی کند اما در متدولوژی دوم ( چنانکه فوقاً گفته شد تک سوار این عرصه فقط معلم کبیرمان شریعتی است ) پلورالیسم را بر پایه برون یا ابژکتیو تبیین می نماید و اصلا پلورالیس و پلورالیزم را یک محصول تاریخی می بیند نه یک امر ذهنی و نظری و درونی و سوبژکتیو لذا در این رابطه استکه تاریخ را علم شدن انسان و جامعه انسانی تعریف می کند که انسان در نمای فرد و جامعه از آغاز پیدایش خود بر طبق قوانین معین و مسیر مشخص و منازل کنکرت مانند رودخانه ائی حرکت کرده است و توسط این حرکت شدن و تکامل خود را میسر ساخته است و همین موضوع باعث گردیده تا از آنجائیکه شریعتی پلورالیسم را بعنوان یک مقوله تاریخی می بیند لذا در تبیین پلورالیسم تمامی مراتب پلورالیسم از مرحله پلورالیسم معرفتی تا مرحله پلورالیسم عقیدتی و پلورالیسم اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اطلاعاتی و ... در زیر چاقوی تشریح تئوریک خود قرار دهد و توسط این عمل عرصه تئوری، پلورالیسم را به فرایندهای دمکراسی و سوسیالیسم و ... بکشاند و به آن مرحله و مرتبه از تئوری اندیشه پلورالیسم برسد که نتیجه گیری کند که بدون اندیشه پلورالیسم و پلورائیزه کردن جامعه نه امکان تحقق سازمانگری و حزب وجود خواهد داشت و نه می توانیم به سوسیالیسم و دمکراسی دست پیدا کنیم و تازه اگر در شرایطی هم این شعار پلورالستیکی از جریانی یا نحله ائی یا حزبی هم بلند شود و این شعار عملی در آن جریان یا نحله یا حزب یا رویکرد از یک پشتیبانی تبیینی و فلسفی و معرفتی و نظری پلورالیستی برخوردار نباشد در مدت کوتاهی در بستر پارادوکسیکال میان نظر و عمل یا جهان بینی و ایدئولوژی یا تفسیر و تغییر دچار محاق و خسوف و کسوف می گردد و اصل دسپاتیزم معرفتی و دسپاتیزم سیاسی و دسپاتیزم حزبی و دسپاتیزم فکری و دسپاتیزم قلمی و دسپاتیزم اجتماعی و دسپاتیزم سندیکائی و دسپاتیزم مطبوعاتی و دسپاتیزم رسانه ائی و ... جانشین پلورالیسم معرفتی و پلورالیسم سیاسی و پلورالیسم حزبی و پلورالیسم فکری و پلورالیسم قلمی و پلورالیسم اجتماعی و پلورالیسم سندیکائی و پلورالیزم مطبوعاتی و پلورالیسم رسانه ائی می گردد که مطابق این پروژه و دکترین برای مثال شما نمی توانید در عرصه تبیینی و معرفتی و نظری و اعتقادی معتقد به ولایت فقیه یا ولایت مطلقه فقاهتی باشید و بعد بخواهید در عرصه عملی و سیاسی و اجتماعی معتقد به اصلاحات و آزادی یا سوسیالیسم یا دموکراسی یا مردم سالاری یا آزادی قلم و احزاب و سندیکا و بیان و فکر و ... بشوید تازه اگر چنین ادعائی هم داشته باشید یک نفاق بزرگ است که هسته این نفاق بالاخره در دامن توتالیتر و اتوکراتیک و دسپاتیزم و استبداد خواهد شکست نه در دامن آزادی و دمکراسی و مردم سالاری چراکه همیشه روش در گرو نگرش یا عمل در گرو معرفت یا ایدولوژی در گرو جهان بینی است نه بالعکس و همین پارادوکس رمز شکست شعار باصطلاح اصلاحاتی است که بطور مشخص از سال 76 یعنی دوران مبارزات کاندیداتوری انتخابات دولت هفتم از طرف محمد خاتمی و طرفدارانش مطرح گردید که مطابق آن کوشیدند حول شعار جامعه مدنی ( و البته بعدا جامعه اخلاقی یا اصلاحات سیاسی هم به آن اضافه شد ) یک حرکت اصلاحی در نظام بیست ساله مطلقه فقاهتی آنزمان ایجاد کنند و بنا بر ادعای خود مقبولیت را جانشین مشروعیت کنند یا مردم سالاری دینی را جانشین نظام مطلقه فقاهتی نمایند یا آزادی را جانشین استبداد کنند و قس علیهذا اگر چه این مدعیان اصلاحات تنها موفقیتی که در این رابطه توانسته اند بدست آورند مشغول کردن بیش از دوازده ساله مردم بوده است یعنی توسط این شعارهای دروغین بوده که این منادیان تقسیم قدرت از بالا بیش از دوازده سال توانسته اند حتی بیش از بیست میلیون از جمعیت 36 میلیون نفری صاحب رای ایران را دنبال خود بکشند و مردم را با نشان دادن سراب به امید آب پیرو و هوادار خود کنند و در انتظار آب نبوده و نداشته در بیابان انتظار نگه دارند بطوریکه اگر بگوئیم در این مدت شانزده ساله جامعه ما حتی یک گام هم بطرف آزادی و دموکراسی و مردم سالاری و جامعه مدنی و جامعه اخلاقی و ... پیش نرفته است سخنی بگزاف نگفته ایم یعنی جامعه ما در شرایط فعلی در همان خاکریزی قرار دارد که سال 60 و 61 قرار داشته است و هیچ موفقیتی در این رابطه نداشته است و پیوسته در همان سیکل استبداد و توتالیتر و اتوکراتیک و فقاهت مطلقه دست و پا می زند این استکه پس از 8 سال دولت باصطلاح اصلاحات خاتمی با اعلام اینکه من در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم یک تدارکاتچی بیشتر نبوده ام آب پاکی بروی دستان توده های بیست و چهار میلیونی پیرو خود که در دولت هشتم به او رای داده بودند می ریزد و جای خود را به فاشیستی ترین دولت تاریخ ایران می دهد و بقولی یک مرتبه از کوه یخ زده مدعیان اصلاحات موش زائیده می شود و از پس از این حرکت ارتجاعی بود که این مدعیان باصطلاح اصلاحات یک مرتبه شعارشان عوض می شود و در برابر توده های هوادار خود که مدت 8 سال می خواستند با گفتن آب نبات و آب نبات دهانشان را شیرین کنند پس از اینکه دیدند جز فاشیسم و دسپاتیزم و توتالیتر دستاوردی برای توده های هوادار خود نیاورده اند شعار اصلاحات مرد و زنده باد اصلاحات سر می دهند و این بار کوشیدند شعار جامعه اخلاقی را جانشین جامعه مدنی کنند غافل از آنکه همه این شعار ها سر و ته یک کرباسند و علت اصلی شکست شعار باصطلاح اصلاحات آنها نه اشکال شعار جامعه مدنی یا جامعه اخلاقی یا گفتگوی تمدنها بوده است بلکه علت اصلی شکست نهضت باصطلاح اصلاحات که تحت شعار جامعه مدنی خاتمی یا جامعه اخلاقی دبّاغ ( سروش ) یا جنبش سبز موسوی و ... گاه در این جامعه سر بلند می کند و برای مدتی مردم را مشغول و سر گرم می کنند و توده ها را دنبال سر خود به امید آب بطرف سراب می برند این است که همه این جریانهای به اصطلاح طرفدار اصلاحات می خواهند در کادر سه اصل:
1- اعتقاد و التزام به ولایت مطلقه فقاهتی
2- اعتقاد و التزام به نظام مطلقه فقاهتی حاکم
3- اعتقاد و التزام به قانون اساسی مطلقه فقاهتی
توسط استراتژی فشار از پائین و چانه زنی از بالا به پلورالیسم و آزادی و دمکراسی و تقسیم قدرت و مردم سالاری اهدائی از دست مقام عظمای فقاهت برسند که این امر نشدنی است چرا که آن مردم سالاری ادعائی طرفداران طیف باصطلاح اصلاحات با سه اصل اعتقادی و نظری و معرفتی فوق سنخیت ندارد و حاصل این پارادوکس شکست آن شعارهای اصلاحاتی جامعه مدنی یا جامعه اخلاقی یا گفتگوی تمدنها یا مردم سالاری در غلتیدن دو باره به همان دسپاتیزم و توتالیتر و اتوکراتیک و استبداد فقاهتی که سی سال است اسیر آن می باشیم است بدون اینکه طرفداران دولت مستعجل اصلاحات برای یکبار علت شکست خود را تبیین نمایند بنابراین علت اصلی شکست حرکت دوازده ساله باصطلاح اصلاحات در همین پارادوکس بین عقلانیت نظری و عقلانیت عملی می باشد چراکه تا زمانیکه عقلانیت نظری ما بر پایه دسپاتیزم باشد در عرصه عملی ( تازه اگر صادق باشیم ) طرح شعارهای پلورالیستی سیاسی و حزبی و اجتماعی و فکری و ... بدهیم بجائی نخواهیم رسید لذا اول باید عقلانیت اعتقادی و نظری و حقوقی و شرعی و فقاهتی موجود پلورالستیکی کرد سپس بآید شعار اصلاحات اجتماعی و عملی و سیاسی و ... سردهیم بنا براین تا زمانیکه ما بخواهیم در کادر سه اصل:
1- اعتقاد و التزام عملی به ولایت مطلقه فقاهتی
2- اعتقاد و التزام عملی به نظام مطلقه فقاهتی
3- اعتقاد و التزام عملی به قانون اساسی
تحول اجتماعی و سیاسی ایجاد کنیم نظام مطلقه فقاهتی حتی به اندازه یک پر کاه هم حاضر به ریزش قدرت بجانب توده ها نخواهد بود و در تقسیم قدرت با بالائیها هم بیدی نیست که با اینگونه بادها قابل لرزش باشد و در این رابطه استکه بآید گفت که هر حرکت اصلاحاتی که در این جامعه انجام گیرد محتوم به شکست خواهد بود و تنها آن نهضت اصلاحاتی در ایران قوام می گیرد که قبل از طرح شعارهای پلورالیستیکی اجتماعی و سیاسی و فکری و حزبی وضعیت خود و موضعگیری خود را با سه اصل دسپاتیزمی فوق روشن نماید و اینجا استکه بآید بگوئیم تنها اصولی که می تواند جانشین سه اصل فوق قرار گیرد پلورالیسم معرفتی و اعتقادی و اجتماعی و سیاسی و ... می باشد و تا زمانیکه وضعیت ما با این خطوط قرمز سه گانه رژیم مطلقه فقاهتی روشن نشود انجام هر حرکتی تحت هر شعاری آب در هاون ارتجاع کوبیدن است بدین دلیل است که جریان ما از آغاز شروع حرکت بیرونی خود در سال 58 بنای حرکت نظری خود را بر این عقلانیت نظری پلورالستیکی قرارداده است و تحت عنوان پلورالیسم اسلامی در سه عرصه اسلام انطباقی و اسلام تطبیقی و اسلام دگماتیسم سعی کرده است تا به این بحث پلورالیسم اسلام شناسی یا کثرت اسلام شناسی دامن بزند زیرا از نظر نشر مستضعفین تنها راه نهضت عملی پلورالستیکی دامن زدن به این نهضت نظری و اعتقادی و ... پلورالیستی معرفتی و اسلام شناسی می باشد زیرا آنچنانکه هگل می گوید دریک جامعه دینی و مذهبی هم راه سعادت وهم راه شقاوت هم حرکت ارتجاعی و هم تحول انقلابی از دین می گذرد و بدون در نظر گرفتن دین در جامعه دینی هر گونه حرکتی و تحولی محتوم بشکست خواهد بود لذا برای دامن زدن به پلومیک ترویجی پلورالیسم بآید دامنه این پلورالیسم را ابتدا به پلورالیسم اسلام شناسی و شیعه شناسی بکشانیم و در کادر این پلومیک آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی می گفت بین شیعه علوی و شیعه صفوی سیم خاردار بکشیم یا بین اسلام ابوذر و اسلام مروان حکم خط کشی کنیم و قس علیهذا و تا زمانیکه وضعیت ما با این نهضت نظری مشخص نگردد امکان تحقق اصلاحات در نظام مطلقه فقاهتی وجود نخواهد داشت و هرگونه اصلاحاتی در ایران محکوم به شکست خواهد بود البته به این امر واقفیم که ورود نظری به این عرصه ها یا خط سرخ های رژیم فقاهتی اولا نیازمند دست مایه اولیه نظری می باشد در ثانی نیازمند پرداخت بهای سنگینی به رژیم مطلقه فقاهتی است باکی نیست چراکه اگر یک پروژه دارای اصالت و پتانسیل و موفقیت و صداقت باشد هرگز نباید صعوبت تحقق آن پروژه مانع گرایش ما به آن پروژه بشود پروژه پلورالیسم در عرصه نظری و عملی آن تنها پروژه ای استکه در این زمان می تواند اصلاحات ما را تضمین نماید به این خاطر است که نشر مستضعفین آنچنانکه در سال 58 فوری ترین کار دامن زدن به پروژه پلورالیستی اسلام شناسی انطباقی و تطبیقی و دگماتیسم می دانست در این شرایط هم باز وظیفه فوری برای همه نیروهای صادق و طرفداران واقعی اصلاحات دامن زدن به این پروژه نظری و عملی پلورالیستی دینی و معرفتی و اعتقادی و تفسیری و تبیینی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی می داند و معتقد است که تا زمانیکه با هر بهائی وضعیت ما با این پروژه نظری مشخص نگردد هرگونه حرکت اصلاحی در ایران محکوم به شکست خواهد بود.
پیش بسوی برپائی نهضت پلورالیستی معرفتی
پیش بسوی دامن زدن به نهضت نظری پلورالیستی اسلام شناسی ( انطباقی - تطبیقی - دگماتیسم )
پیش بسوی دامن زدن به نهضت نظری پلورالیستی جهان بینی توحیدی بر پایه پلورالیسم فلسفی تاریخ - انسان - جامعه - طبیعت
پیش بسوی دامن زدن به نهضت نظری پلورالیستی شیعه شریعتی در کانتکس شیعه علوی - شیعه صفوی، اسلام اموی - اسلام محمدی، شیعه ابوذری - شیعه ابوسفیانی، اسلام مروان حکمی - اسلام عمار یاسری
زنده باد نهضت پلورالستیکی سیاسی و حزبی و سندیکائی و شورائی برپایه نهضت پلورالیستی توحیدی پلورال تاریخی - پلورال انسانی - پلورال اجتماعی - پلورال طبیعت شریعتی
زنده باد نهضت دمکراسی خواهی مردم ایران در بستر اسلام پلورالیته شده - شیعه پلورالیته شده - توحید پلورالیته شده شریعتی
زنده باد نهضت سوسیالیستی کارگران و دانشجویان و زحمت کشان ایران در بستر معرفت پاپییولار و اقتصاد پاپی یولار و سیاست پاپی یولار
زنده باد پلورالیسم معرفتی شریعتی
زنده باد پلورالیسم اعتقادی شریعتی
زنده باد پلورالیسم اجتماعی شریعتی
زنده باد پلورالیسم سیاسی شریعتی
زنده باد پلورالیسم اقتصادی شریعتی
پلورالیسم معرفتی و پلورالیسم فکری و پلورالیسم اعتقادی و پلورالیسم اجتماعی و پلورالیسم سیاسی و پلورالیسم اقتصادی و پلورالیسم اطلاعاتی و ... بستر ساز تحقق شعار:
آگاهی - آزادی - برابری
نفی: زر - زور - تزویر
استقرار: پلورالیسم - دموکراسی - سوسیالیسم می باشد
یکی از نویسندگان نشر مستضعفین
شریعتی و نهضت نظری و عملی پلورالیسمی و پلورالیته ائی و پلورالستیکی معرفتی و اعتقادی و اجتماعی و سیاسی و اطلاعاتی در ایران: قبل از اینکه بحث تئوریک نهضت پلورالیسم و پولاریزاسیون در عرصه عقلانیت نظری و عقلانیت عملی شروع کنیم بهتر دیدیم که بلحاظ نسب شناسی و ریشه تاریخی این نهضت فلاش بکی به اندیشه معلم کبیرمان شریعتی داشته باشیم و از آنجائیکه شریعتی بعنوان تک سوار و معلم سترگ اندیشه پلورالیستی در جهان اسلام و بنیانگزار نهضت پلورالیستی در جهان اسلام و شیعه در عرصه عملی و نظری می باشد با طرح دیدگاه او این بحث را آغاز کنیم در رابطه با بیان پروسه تاریخی تئوری پلورالیستی در اندیشه شریعتی نخست بآید به این نکات توجه ویژه داشته باشیم:[/code]
1- نهضت پلورالیستی از آغاز در اندیشه شریعتی جوان یا شریعتی جامعه شناس وجود نداشت و این نهضت بطور مشخص بزرگترین دستاورد در مرحله شریعتی کامل می باشد که از سال 48- 49 این شریعتی کامل از دل شریعتی جامعه شناس متولد گردید ، با استحاله شریعتی انطباقی - علمی به شریعتی تطبیقی - ایدولوژیک اولین دستاورد آن استحاله شریعتی علمی به شریعتی تاریخی بود.
2- مقصود از شریعتی تاریخی که همان شریعتی کامل می باشد ، آن شریعتی است که تمامی پدیده را بجای اینکه بر پایه متدولوژی استقراری فرانسیس بیکنی مانند پوزیتویستها ، علمی تبیین نماید بر پایه تاریخ تبیین می کرد و همین تاریخی دیدن تمامی پدیده های طبیعی - انسانی - اجتماعی شریعتی بود که باعث گردید بزرگترین انقلاب و تحول متدولوژی و جهان بینی شریعتی اتفاق بیافتد و بعنوان بزرگترین عامل جهت تبدیل شریعتی انطباقی به شریعتی تطبیقی یا شریعتی جامعه شناس به شریعتی کامل مطرح گردد.
3- نگاه تاریخی شریعتی در مرحله شریعتی کامل خود بعنوان آخرین خاکریز و فتح الفتوحات نظری شریعتی نبود بلکه بالعکس بعنوان اولین سنگری بود که شریعتی کامل توسط آن توانست حمله های نظری خود را یکی پس از دیگری از آن سنگر از سر گیرد که این حملات برای شریعتی ایجاد دستاوردهای جدیدی می کرد که نخستین و بزرگترین این دستاورد ها همین نهضت پلورالیستی شریعتی در عرصه عقلانیت نظری و عقلانیت عملی بود.
4- شروع نهضت پلورالیستی اندیشه شریعتی که از بعد از کشف نگاه تاریخی شریعتی تحقق پیدا کرد نخستین بار در سال 1348 توسط شریعتی در کنفرانس علی بنیانگزار وحدت بشکل تئوریک مطرح گردید که بعدا در ادامه آن در کنفرانسهای شریعتی کامل تا آبان سال 51 یعنی مدت سه سال توسط خود شریعتی پرورده گردید.
5- در کنفرانس علی بنیانگزار وحدت که شریعتی پلورالیته متولد گردید شریعتی با تکیه بر روایاتی مثل لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لکفر او لقتله و یا روایت ان فی اختلاف امتی رحمه یا ان فی اختلاف علماء امتی رحمه که بطرق مختلف از جانب شیعه و سنی از پیامبر اسلام نقل گردیده است ابتدا به تبیین نظری اصل پلورالیسم معرفتی پرداخت و سپس بر پایه پلورالیسم معرفتی فوق به تبیین طبیعی بودن پلورالیسم دینی و پلورالیسم مذهبی شیعه و سنی یا تشیع و تسنن پرداخت و در کانتکس این پروژه بود که شریعتی اصل وحدت شیعه و سنی با حفظ پلورالیسم را حسنه دانست و در همین کنفرانس شریعتی اصل وحدت فکری تشیع و تسنن را غیر ممکن و منفی اعلام کرد.
6- اگرچه شریعتی در کنفرانس علی بنیانگذار وحدت تلاش تئوریک می کرد تا به تبیین پلورالیسم دینی و مذهبی و اسلامی از زاویه معرفتی بر پایه قران و روایات بپردازد ، آنچه مهمتر از ریشه قرانی و روایاتی بود و شریعتی در این کنفرانس حاضر به بیان آن نشد ولی در ادامه تحولات بعدی نظری او هویدا گشت این حقیقت بود که شریعتی کشف پلورالیسم و نهضت پلورالیستی خود را ( آنچنانکه خود او در این کنفرانس می گوید ) از روایات و احادیث و آیات مطرح شده در این کنفرانس نگرفته بود ( اگرچه این روایات و احادیث بعدا ایمان او را به کشف نگاه پلورالیته خود محکم تر کرد ) ولی به ضرب قاطع می توان گفت نهضت پلورالیته شریعتی معلول کشف نگاه تاریخی او در مرحله شریعتی تطبیقی یا شریعتی کامل بود.
7- نگاه تاریخی قوی ترین عامل تبیینی جهت تبیین و تکوین پلورالیسم یا نهضت پلورالیستیکی می باشد چراکه تا زمانیکه ما انسان و تاریخ و جامعه و هستی و وجود را نتوانیم با نگاه تاریخی ببینیم هر گز امکان ندارد که بتوانیم معتقد به پلورالیسم معرفتی یا پلورالیسم دینی یا پلورالیسم اسلام شناسی یا پلورالیسم شیعه شناسی و غیره بشویم و دلیل این امر هم عبارت از اینکه تنها با تاریخی دیدن این امور است که وجود این امور برای ما طبیعی می شود یعنی انواع اسلام تنها هنگامی که پایه طبیعی و تاریخی داشته باشد می توانیم بعنوان یک امر مثبت تلقی کنیم یا انواع ادیان توحیدی مثل مسیحیت یا یهودیت و یا ... وقتی که پیدایش آنها ریشه تاریخی داشته باشد می تواند امری مثبت برای ما تلقی گردد و بهمین ترتیب در رابطه با انواع شیعه و سنی فقط زمانیکه با نگاه تاریخی به آنها نگریسته شود می تواند حسنه و مثبت باشد و بهمین دلیل است که زمانیکه شریعتی به مساله فلسطین می رسد فریاد می زند و می گوید : والله اگر فلسطینی در دری که به پهلوی فاطمه زدند شریک باشد و والله اگر موشه دایان محقّ انتقام گیری دری که به پهلوی فاطمه خورده از مردم فلسطین باشد - این نگاه پلورالیستی شریعتی همه مولود همان تاریخی دیدن شیعه و سنی و مسیحیت و یهودیت می باشد.
8- پروژه نهضت پلورالیته شریعتی هم در عرصه نظری و هم در عرصه عملی از بعد از کنفرانس علی بنیانگذار وحدت رو به اعتلا گذاشت و تا آنجا پیش رفت که شریعتی در تبیین فلسفی پلورالیسم بالاخره در اسلام شناسی هندسی ارشاد جهان بینی فلسفی پلورالیته را برای اولین بار در تاریخ اسلام بر پایه فلسفه تاریخ تبیین نمود و بدین صورت بود که از نگاه شریعتی هم انسان و هم جامعه و هم طبیعت همه بر پایه تاریخ تبیین می شوند و همه پلورالیستیک می باشند.
9- پلورالیسم مولود نگاه تاریخی است یعنی تا زمانیکه ما با نگاه تاریخی به طبیعت و انسان و جامعه نگاه نکنیم نمی توانیم صاحب یک نگرش پلورالیستیک گردیم و تازه اگر هم معتقد به پلورالیسم بشویم باز این پلورالیسم تا زمانیکه با نگاه تاریخی تبیین نگردد دارای فوندانسیون تئوریک نخواهد بود و از آنجائیکه در پروژه نهضت پلورالیته شریعتی پلورالیسم مولود نگاه تاریخی شریعتی بود این پروژه روزبروز در دستگاه اندیشه شریعتی چکش کاری و پرورده تر و بارورتر گردید.
10- از آنجائیکه در پروژه نهضت پلورالیته شریعتی که بر پایه عقلانیت تاریخی استوار بود عقلانیت تاریخی شریعتی بر پایه عقلانیت دیالکتیکی استوار بود این عقلانیت دیالکتیکی علاوه بر اینکه توانست عقلانیت تاریخی شریعتی را آبستن نهضت پلورالیسم نماید خود باعث پیوند عقلانیت تاریخی شریعتی با عقلانیت سوسیالیسم او گردید که این امر عامل پیوند نهضت پلورالیسم شریعتی با عقلانیت سوسیالیسم شریعتی گردید و از این پیوند بود که پروژه سوسیال دمکراسی شریعتی متولد گردید و ماحصل آن این شد که در پروژه سوسیال دمکراسی شریعتی هم دمکراسی یک مقوله تاریخی باشد و هم سوسیالیسم و این هر 2 بر پایه عقلانیت دیالکتیک تبیین گردد ، اینجا بود که شعار حزب شریعتی که در کنفرانس قاسطین - ناکثین - مارقین مطرح کرد بصورت آگاهی - آزادی - برابری درآمد و گرچه شریعتی بعد از آزادی از زندان بعلت برخورد عکس العملی که با جریان اپورتونیستی درون سازمان مجاهدین خلق پیدا کرده بود سعی کرد تا شعار استراتژیک خود را که آنچنانکه مطرح کردیم عبارت بود از آگاهی - آزادی - برابری بدل به عرفان - برابری و آزادی کند و توسط شعار عرفان یک پایه خود سازی فردی مذهبی جهت مارکسیست نشد ن هواداران به شعار خود بیافزاید ولی این تغییر شعار دکتر در محیط بعد از زندان و محیط بعد از نابودی تشکیلات مجاهدین ( بعلت کودتای اپورتونیستی و واکنش های سکتاریستی که این انحراف در جامعه ایجاد کرد ) باعث انحراف شعار استراتژیک شریعتی گردید چراکه اصلا با شعار عرفان - برابری - آزادی نه تنها نمی توان فرد ساخت بلکه مهمتر از آن این شعار در اجتماع سازی هم عقیم می باشد زیرا شعار استراتژیک بآید بر پایه مکانیزم جامعه سازی استوار باشد نه مکانیزم فرد سازی در این راستا بود که ما این شعار بعد از زندان شریعتی یعنی شعار عرفان - برابری - آزادی را یک مرحله اعتلا در حرکت شریعتی تلقی نکردیم و دو باره به همان شعار استراتژیک قبلی شریعتی که شریعتی در کنفرانس قاسطین و مارقین و ناکثین مطرح کرده بود بازگشت کردیم و معتقدیم که تنها بر پایه این شعار است که می توانیم جامعه مورد قبول شریعتی را بر پا نمائیم و تنها بر پایه این شعار است که می توانیم حزب مستضعفین بر پایه سه ستون پلورالیسم معرفتی - دمکراسی و سوسیالیسم بر پا کنیم چراکه در این شعار شریعتی بر عکس شعار عرفان و برابری و آزادی بر پایه جامعه سازی تئوری خود سازی مطرح می کند در صورتیکه در شعار عرفان برابری و آزادی تئوری عرفان یک تئوری خود سازی فردی و سوبژکتیو می باشد و همین عامل باعث میگردد تا بر پایه شعار عرفان - برابری - آزادی ما نه توانائی فرد سازی داشته باشیم و نه توانائی تغییر و تحول در جامعه و حزب بدست آوریم البته شریعتی در جزوه خود سازی انقلابی که باز آنهم بعد از زندان مطرح کرد ه است مکانیزم فرد سازی بر سه پایه مبارزه - عبادت - کار مطرح می کند که توسط آن تئوری فرد سازی شریعتی در عرصه حزب و جامعه کاملا تئوریک و علمی می گردد و دیگر نیازمند به طرح عرفان در کنار دو مؤلفه آزادی و برابری وجود ندارد. البته در همین جا بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که یکی از عوامل بحران سال 60 حرکت نشر همین بستر قرارداد شعار سه مؤلفه ای عرفان - برابری و آزادی بجای شعار سه مؤلفه ای قبلی شریعتی یعنی آگاهی - آزادی - برابری بود چرا که طرح عرفان مکانیکی در حرکت نشر در سال 60 باعث گردید تا عرفان در تشکیلات نشر مستضعفین از صورت جمعی و تشکیلاتی بصورت عرفان سوبژکتیو و فردی درآید که حاصل چنین استحاله ائی قطعا بصورت پزیتیویستی یا قشریگری در حرکت نشر در سال 60 شد و همین پوزیتیویست در حرکت نشر مستضعفین در سال 60 بود که باعث گردید تا بعنوان بزرگترین عامل کشتی تشکیلات نشر مستضعفین را به گل بنشاند و زمین گیر کند.
11- طرح پروژه نهضت پلورالیته شریعتی بر پایه دو پروژه عقلانیت دیالکتیکی و عقلانیت تاریخی باعث گردید تا توحید بعنوان دستگاه فلسفی شریعتی برای اولین بار در عرصه عقلانیت دیالکتیک تبیین فلسفی پلورالیسم شود و در این راستا بود که دیگر برای شریعتی دیگر توحید مانند گذشته اولا اصلی در کنار اصول دیگر مثل نبوت و معاد و عدل و امامت نبود بلکه از نگاه شریعتی زیر بنا فقط یک اصل بیشتر نبود و آنهم توحید بود که مادّیت آن در اصول دیگر مثل نبوت و معاد و عدل و امامت نمود می کرد ثانیا - خود توحید هم مانند گذشته در پروژه شریعتی در اشکال توحید ذاتی و توحید صفاتی و توحید افعالی و ... تبیین نمی گشت بلکه بالعکس در پروژه شریعتی توحید دو باره باز تعریف شد و در توحید باز تعریف شده شریعتی توحید بصورت توحید طبیعی - توحید تاریخی - توحید انسانی - توحید اخلاقی و توحید اجتماعی درآمد که همه اینها بر پایه توحید تاریخی که خود آن بر پایه عقلانیت دیالکتیکی تبیین می شد استوار گردید.
12- مطابق این نگرش جدید شریعتی بود که توحید تاریخی دیالکتیکی شریعتی در اسلام شناسی ارشاد ( درس اول و دوم البته در جلسه تکراری درس اول هم که در تاریخ بهمن ماه سال 50 صورت گرفت نکاتی در رابطه با تاریخی تبیین کردن توحید دیالکتیکی توسط شریعتی مطرح گردید که بی سابقه بود ) با توحید فلسفی که با اقتباس از فرید وجدی در مقدمه اسلام شناسی مشهد مطرح کرده بود تفاوت ماهوی داشت چراکه در اسلام شناسی مشهد توحید فلسفی شریعتی نه تنها بر پایه تاریخ تبیین نگشته بود بلکه بالعکس بر پایه اخلاق فردی تبیین گشته بود که حاصل فونکسیون آن توحید انطباقی شریعتی ضمانت فلسفی اخلاق در عرصه سوبژکتیو بود نه در بستر ابژکتیو اجتماعی.
13- بر این مبنا بود که پروژه پلورالیته شریعتی که از کنفرانس علی بنیانگذار وحدت رو به آغازیدن کرد بعنوان یک امر تکامل پذیر و استکمالی و ذومراتب شروع به رشد در فرایندهای عملی و نظری کرد و بدین صورت بود که در اسلام شناسی ارشاد این پروژه دارای پایه فلسفی تبیینی گشت و در تشیع صفوی و علوی پروژه پلورالیسم شریعتی دارای نمود تاریخی شد و در مقدمه امت و امامت پروژه پلورالیسم شریعتی بصورت یک متدولوژی و رویکرد در آمد و در کنفرانس تفسیر سوره روم پیام امید به روشنفکر مسئول و تفسیر سوره انبیا که همزمان با این در جلسه چهلم تاریخ ادیان و اسلام شناسی مطرح گردید پروژه پلورالیسم شریعتی بصورت علم تفسیر متن یا هرمنوتیک نمود پیدا کرد.
پلورالیسم معرفتی و پلورالیسم فکری و پلورالیسم اعتقادی و پلورالیسم اجتماعی و پلورالیسم سیاسی و پلورالیسم اقتصادی و پلورالیسم اطلاعاتی و ... بستر ساز تحقق شعار:
آگاهی - آزادی - برابری
نفی: زر - زور - تزویر
استقرار: پلورالیسم - دموکراسی - سوسیالیسم می باشد.
مولانا و پروژه پلورالیسم: البته اگرچه مولانا با توجه به عصری که می زيسته است نتوانسته به اندازه کافی با پروژه پلورالیسم پراتیک نماید ولی بهر حال در عرصه دیسکورس صوفیانه و فردی خویش از زوایائی با پروژه پلورالیسم بر خورد کرده است که شناخت آن برای ما می تواند دارای ارزش نظری باشد. مبانی که مولانا در مثنوی بر پایه نگاه پلورالیستیکی خویش به آن نگاه می کند در جاهای مختلف مثنوی به اشکال مختلفی مطرح گردیده است که از جمله:
1- پلورالیسم معرفتی که معلول تفاوت نگاههای مختلف افراد و تفاوت در فهم افراد می باشد که مطابق آن هر کسی جهان را به شکلی فهم می کند که با فهم دیگری از جهان متفاوت می باشد و همین تفاوت فهم ها است که از نگاه مولانا باعث شکل گیری پلورالیسم معرفتی و پلورالیسم افراد و پلورالیسم ادیان و پلورالیسم فکری در جامعه می شود بطوریکه مولانا در داستان فیل و تاریکی و تلاش مردم برای دیدن فیل قصه تکوین پلورالیسم معرفتی که از حقیقت واحد ابژکتیو سرچشمه می گیرد مطرح می کند مطابق آنچه مولانا در داستان پیل مطرح می کند یک جهان واحد و یک حقیقت واحد هستی وجود دارد اما از آنجائیکه که هر کس بر اساس دستگاه فهم و دراکه خود با این حقیقت واحد روبرو می گردد لذا با توجه به اینکه فهم این حقیقت واحد با خود حقیقت واحد متفاوت می باشد و از آنجائیکه هر کس بر پایه دستگاه دراکه خود جهان را فهم می کند ماحصل آن میشود که به تعداد افراد فهم جهان از وجود واحد شکل گیرد که تمامی این فهم های متفاوت عاملش خود خداوند می باشد چراکه بشر را او این جور آفریده است که توانائی فهم حقیقت بوسیله خود حقیقت نداشته باشد بلکه بالعکس فهم وجود بواسطه عمل فهم و شناخت انجام گیرد ( به این دعای محمد توجه کنید که اقبال لاهوری در فراز اول احیای تفکر دینی خود آورده است که مطابق بیان اقبال محمد پیوسته از خدا می خواست که رب ارنی الاشیاء کما هی - خدایا اشیا آنچنانکه هستند به من بشناسان ) اینجا است که دیدگاههای متفاوت مطرح می گردد و چون عامل این دیدگاههای مختلف فهم متفاوت نسبی انسان ها می باشد و از آنجائیکه فهم متفاوت پدیده ها توسط انسانهای متفاوت عامل تضارب اندیشه می گردد لذا این مؤلفه ها باعث میگردد تا:
اولا: این فهم ها نسبت به یکدیگر نسبی باشند و هیچکس مدعی فهم مطلق نداشته باشد و در نتیجه بشریت در عرصه شناخت به یکدیگر وابسته باشند و خرد جمعی در عرصه تفاهم بین فهم های مختلف حاصل گردد بنابراین مطابق این دیدگاه مولانا فهم مطلق در جلیقه هیچ کسی وجود ندارد.
ثانیا: فهم های افراد در بر خورد با یک حقیقت واحد متفاوت می باشد.
ثالثا: افراد بر پایه فهم نسبی خود حقایق و واقعیتها را فهم می کند.
رابعا: بخاطر نسبی بودن دستگاه فهم انسانها فهم های انسانها هم نسبی می باشند.
خامساً: همه انسانها در فهم اشیا جایزالخطا می باشند چراکه حقیقت بوسیله خود حقیقت شناخته نمی شوند بلکه حقیقت بوسیله دستگاه دراکه و فهم انسان ها شناخته می شود که این عمل باعث میگردد تا فهم های مختلف بوجود آید.
سادسا: فهم برتر مولود خرد جمعی است که خرد جمعی بر پایه پذیرش پلورالیسم معرفتی یا پلورالیسم فهم های مختلف بوجود می آید و تا زمانیکه این فهم ها در محیط آزاد نتوانند با یکدیگر تضارب آزاد داشته باشند امکان دست یابی به فهم بر تر یا خرد جمعی وجود نخواهد داشت.
حال بر پایه این تبیین می پردازیم به اصل داستان پیل که در دفتر سوم مثنوی چاپ نیکلسون صفحه 157 از سطر 14 به بعد به این شکل مطرح شده است:
پیل اندر خانه تاریک بود / عرضه را آورده بودندش از هنود
از برای دیدنش مردم بسی / اندر آن ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود / اندر آن تاریکیش کف می بسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد / گفت همچون ناو دانستش نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید / آن بر او چون باد بیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود / گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست / گفت خود این پیل چون تختی بده است
همچنین هریک به جزوی چون رسید / فهم آن می کرد هر جا می شنید
از نظر گه گفتشان بد مختلف / آن یکی دالش لقب داد آن الف
در کف هریک اگر شمعی بدی / اختلاف از گفتاشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دست است و بس / نیست کف را بر همه آن دسترس
بنا براین در این داستان مولانا پیل را کلیت جهان و وجود می داند که در برابر انسان قرار گرفته است و از آنجائیکه انسان نمی تواند بدون واسطه جهان و کلیت آنرا فهم کند و حتما بآید توسط حواس خود این حقیقت واحد و کلیت جهان را فهم کند لذا کلیت جهان در برابر در تاریکی و محاق قرار می گیرد که در این تاریکی آدمی توسط حواس مختلف خود باید آنرا فهم کند ولی چون حواس انسانها در کانتکس شخصیت متفاوت انسان متفاوت فهم می کند در نتیجه فهم های گوناگون انسان بوجود می آید که این فهم های متفاوت آدمی زمینه نسبی شدن فهم ها و جایزالخطا بودن انسان و بستر لازم جهت تضارب آرا را در انسان فراهم میسازد این پلورالیسم، پلورالیسم معرفتی می باشد که خود بخود باعث شکل گیری پلورالیسم دیگری فراهم می کند که عبارت است از پلورالیسم اعتقادی که باز این پلورالیسم هم مانند پلورالیسم اولی فردی می باشد چراکه زمانیکه فهم ها از یک حقیقت واحد متفاوت گردید از آنجائیکه این فهم ها در افراد مختلف مادّیت پیدا می کند و این فهم های مختلف توسط افراد مختلف در جامعه جاری و ساری می گردد لذا توسط این جریان است که پلورالیسم فهم ها باعث شکل گیری پلورالیسم عقاید و افکار و اندیشه های و اعتقادات در جامعه می شود که مولانا این پلورالیسم را در داستان موسی و شبان در دفتر دوم مثنوی مطرح می کند.
2- در این داستان مولانا در عرصه یک دیالوگ نقدی که بین دو نفر یکی موسی نماینده یک نگاه پیامبرانه به وجود و دیگری یک شبان نماینده یک نگاه عامیانه به وجود به تبیین پلورالیسم تفسیری می پردازد بطوریکه مولانا مطرح می کند قصه از آنجا آغاز میشود که روزی موسی در بیابانی از مسیری می گذشت که تصادفا با چوپانی که مشغول عبادت بود بر خورد می کند از آنجائیکه این چوپان با آن نگاه عامیانه اش به وجود با خدا راز و نیاز می کرد از دیسکورسی در کلام استفاده می کرد که با نگاه متعالی پیامبرانه موسی قابل قبول نبود لذا بعلت اینکه موسی بر پایه آن جهان بینی پیامبرانه ائی که داشت یک اعتماد یقینی به نگاه خود داشت لذا در این رابطه تاب تحمل دیدگاه عامیانه شبان را به خود راه نداد و جهت تصحیح دیدگاه شبان بر پایه دیدگاه خودش با آن شبان وارد دیالوگ عقیدتی شد البته این متد موسی بر پایه نفی دیدگاه چوپان جهت جایگزین کردن دیدگاه خود در ضمیر چوپان استوار بود.
مثنوی - چاپ نیکلسون - دفتر سوم - صفحه 157 از سطر چهاردهم به بعد :
دید موسی یک شبانی را به راه / کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجائی تا شوم من چاکرت / چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامه ات شویم شپشهایت کشم / شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت / وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من / ای بیادت هی هی و هیهای من
زاین نمط بیهوده می گفت آن شبان / گفت موسی با که هستی ای فلان
گفت با آنکس که ما را آفرید / این زمین و چرخ از او آمد پدید
گفت موسی های بس مدبر شدی / خود مسلمان نا شده کافر شدی
این چه ژاژ ست و چه کفر است و فشار / پنبه اندر دهان خود فشار
گند کفر تو جهان را گنده کرد / کفر تو دیبای دین را ژنده کرد
چارق و پاتابه لایق مر تورا ست / آفتابی را چنینها کی رواست
گر نبندی زاین سخن تو حلق را / آتشی آید بسوزد خلق را
آتشی گر نامدست این دود چیست ؟ / جان سیه گشته روان مردود چیست ؟
با که می گوئی تو این با عم و خال / جسم و حاجت در صفات ذوالجلال
شیر او نوشد که در نشو و نما ست / چارق او پوشد که او محتاج پا است
دست و پا در حق ما استایش است / در حق پاکی حق آلایش است
لم یلد و لم یولد او را لایق است / والد و مولود را او خالق است
زانک از کون و فسادست و مهین / حادثست و محدثی خواهد یقین
گفت ای موسی دهانم دوختی / وز پشیمانی تو جانم سوختی
جامعه را بدرید و آهی کرد تفت / سر نهاد اندر بیابان و برفت
خوب تا اینجا مولانا سعی کرده بعنوان یک تماشاگر از مشاهده خود رپورت یا گزارش نماید و در این گزارش بر پایه دو دیدگاه عامیانه و پیامبرانه به طرح گزارش بپردازد اما از این مرحله به بعد مولانا حالت تماشاگری خود را رها می کند و بصورت بازیگر وارد صحنه دیالوگ این دو نفر می شود و سعی می کند با یک نگاه پلورالیستیکی با هر دو اندیشه عامیانه و پیامبرانه برخورد نماید البته با برخورد پلورالیستیکی که در برخورد پلورالیستیکی با نگاه پیامبرانه موسی مولانا به موسی آموزش می دهد که نگاه هر کس به وجود بر پایه نوع زندگیش شکل می گیرد کسی که چوپانی زندگی می کند نگاه چوپانی دارد و کسی که پیامبری زندگی می کند نگاه پیامبری دارد البته این موضوع مولانا در دفتر چهارم صفحه 253 از سطر 29 به بعد به این شکل مطرح می کند:
چون تو بر گردی و بر گردت سرت / خانه را گردنده بیند منظرت
ور تو بر کشتی روی بریم روان / ساحل یم را چو خود بینی دوان
ور تو خوش باشی بکام دوستان / این جهان بنمایدت چون بوستان
ور تو باشی تنگ دل از ملهمه تنگ بینی کل عالم را همه
چون تو جزو عالمی ای خوش مهین / کل آنرا همچو خود دانی یقین
ماحصل اینکه مولانا می خواهد برپایه نگرش الطرق الی الله بعدد انفس الخلایق راه بطرف الله در بستر پلورالیسم بصورت کثرت نفس های افراد متفاوت می باشد اینچنین مطرح کند که هر کس خدا را بر مبنای نگاه و جهان بینی و زندگیش تجربه می کند و در جهان هیچ دو انسانی وجود ندارد که خدا را بصورت مجرد از زندگی و جهان بینی خود خدا را تجربه نمایند و دارای تجربه واحدی از خدا باشند اینجا است که مولانا با زبان خدا به جان موسی می افتد و اصل پلورالیسم معرفتی را برای موسی تبیین می نماید و این در حالی است که برای تبیین اصل پلورالیسم در رابطه با چوپان هم مولانا در ملاقات دو باره ایی که بین موسی و آن شبان بوجود می آید دوباره این قضیه را برای چوپان مطرح می کند و در آنجا از زبان موسی به شبان می گوید حتی اگر دیدگاه تو برای من کفر هم باشد آزادی چراکه جهان از تو در امان می باشد لذا در این مناظره پلورالیسم فقط برای موسی تبیین می گردد چراکه در برخورد این دو نفر در بیابان این موسی بود که تحمل عقیده مخالف را نداشت و لذا بر آن شبان بر شورید :
وحی آمد سوی موسی از خدا / بنده ما را چرا کردی جدا؟
تو برای وصل کردن آمدی / نی برای فصل کردن آمدی
تا توانی پامنه اندر فراق / ابغض الاشیا ء عندی الطلاق
هر کسی را سیرتی بنهاده ام / هر کسی را اصطلاحی داده ام
در حق اومدح و در حق تو ذم / در حق او شهد و در حق توسم
ما بری از پاک و ناپاکی همه از / گرانجانی و چالاکی همه
من نکردم امر تا سودی کنم / بلک تا بر بندگان جودی کنم
هندوان را اصطلاح هند مدح / سندیان را اصطلاح سند مدح
من نگردم پاک از تسبیحشان / پاک هم ایشان شوند و در فشان
ما زبانرا ننگریم و قال را / ما درون را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود / گرچه گفت لفظ ناخاضع رود
چند زین الفاظ و اضمار و مجاز / سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
بنابراین قصه تفاوت فهم ها ی داستان فیل مولانا منتهی شد به تفاوت تفسیرهای متفاوت یا تفاوت عقاید متفاوت یا تفاوت اندیشه های متفاوت اما قصه پلورالیسم فهمی و پلورالیسم فکری و پلورالیسم اعتقادی و دینی مولانا بهمین جا خاتمه پیدا می کند چراکه از آنجائیکه پلورالیسم مولانا برپایه جهان بینی تصوف استوار می باشد و جهان بینی تصوف بر پایه بی اختیاری انسان و بی مقداری دنیا و فردیت و اندیویدالیسم استوار است و هیچگونه سمت گیری اجتماعی و تاریخی ندارد لذا مولانا توانائی اینکه بتواند در عرصه تفسیر و تبیین پلورالیسم معرفتی و فردی خود دامنه پلورالیسم خود را از فردیت و اندیشه خارج کند و به عرصه اجتماع و تاریخ بکشاند نداشته و ندارد و همین عامل باعث میگردد تا پلورالیسم اجتماعی را نفی کند و آنرا با تفسیرهائی سخیفی منفی جلوه دهد مثلا در داستان درم و انگور و آن چهار نفر ترک و فارس و عرب و رومی با اینکه مولانا می داند که پلورالیسم فرهنگی و نژادی و جنسیت یکی از مهمترین پلورالیسم هائی است که قرآن در سوره الحجرات آیه 13 بصورت شفاف و عریان مورد تائید قرار داده است که:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ - ای مردم ما شمارا( در فردیت ) از نر و ماده خلق کردیم ( و زمانیکه شما از فردیت خارج شدید و جامعه تشکیل دادید تکثر و پلورالیسم در جامعه بر پایه فرهنگ و نژاد و زبان بوجود امد لذا پس از اینکه شما را در فرایند فردیت از زن و مرد خلق کردیم در فرایند اجتماعی ) ما شما را به شعوب و قبائل تغییر دادیم ( پلورالیسم اجتماعی ) اما غرض از این پلورالیسم اجتماعی لتعارفوا برای این بوده است تا شما همدیگر را بهتر بشناسید پس از زاویه نگاه قران پلورالیسم اجتماعی نه تنها منفی نیست بلکه بالعکس بدون پلورالیسم اجتماعی امکان شناخت جامعه یا دیالکتیک اجتماعی از بین میرود ) با این تفاسیر مولانا در این داستان پلورالیسم اجتماعی فرهنگی و نژادی را نفی می کند و آنرا معلول جهل و نادانی جامعه می داند.
مثنوی چاپ نیکلسون دفتر دوم صفحه 374 از سطر 18 به بعد
چارکس داد فردی یک درم / هریکی از شهری افتاده بهم
فارسی و ترک و رومی وعرب / جمله با هم در نزاع و در غضب
فارسی گفتا از این چون وارهیم / هم بیا کین را به انگوری دهیم
ان عرب گفتا معاذالله لا / من عنب خواهم نه انگور ای دغا
ان یکی ترک بد گفت ای گوزوم / من نمی خواهم عنب خواهم اوزوم
آنکه رومی بود گفت این قیل را / ترک کن خواهم من استافیل را
در تنازع آن نفر جنگی شدند / که زسر نامها غافل بدند
مشت برهم میزدند از ابلهی / پر بدند از جهل و از دانش تهی
صاحب سر عزیزی صد زبان / گر بدی آنجا بدادی صلحشان
پس بگفتی او که من زین یکدرم / آرزوی جمله تان را میخرم
چونکه بسپارید دل را بی دغل / این درمتان می کند چندین عمل
یک درمتان میشود جار المراد / چار دشمن میشود یک زاتحاد
گفت هر یکتان دهد جنگ فراق / گفت من آرد شما را اتفاق
پلورالیسم معرفتی و پلورالیسم فکری و پلورالیسم اعتقادی و پلورالیسم اجتماعی و پلورالیسم سیاسی و پلورالیسم اقتصادی و پلورالیسم اطلاعاتی و ... بستر ساز تحقق شعار:
آگاهی - آزادی - برابری
نفی: زر - زور - تزویر
استقرار: پلورالیسم - دموکراسی - سوسیالیسم می باشد - بخش آخر
و یا در داستان تضاد دو قبیله اوس و خزرج يا انصار در انتهای دفتر دوم مثنوی آنچنانکه ابن خلدون در کتاب مقدمه ائی بر تاریخ خود می گوید ، پیامبر در دوران حیات پیامبری خود دو معجزه بزرگ داشت، یکی معجزه قرآن بود و دیگری معجزه الفت بین قبائل متخاصم شبه جزیره عربستان ، که پیامبر در برخورد با این تخاصم قبیلگی و طائفه ائی هرگز به نفی این قبائل نپرداخت، بلکه بالعکس معجزه محمد این بود که این قبائل و تخاصم قومی را در بستر پلورالیسم اجتماعی اعتلا بخشید و با حفظ هویت، آنها را متحد کرد.
آنچنانکه در تفسیر سوره قریش دیدیم که قبل از بعثت محمد و شروع نهضت اجتماعی تاریخی محمد، قبیله قریش که قبیله و عشیره و دودمان خود محمد بودند و همگی قبیله قریش نسبشان به نضربن کنانه جد محمد که نامش قریش بود میرسید و همین قبیله قریش سکاندار حیات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی شهر مکه بودند. اما این قبیله زمانیکه در عرصه تضاد طبقاتی شقه شقه گشتند و وحدت نسبی خود را از دست دادند و در عرصه مبارزه طبقاتی گرفتار بنی ها شدند ( مثل بنی هاشم و بنی امیه و بنی تمیم و بنی کلب و...) که هر کدام از این بنی ها بر مبنای جایگاه اقتصادی - اجتماعی - سیاسی خود نمایندگی بخشی از طبقات اجتماعی شهر مکه را یدک می کشید، لذا بصورت عریان به جان هم افتادند و هریک سعی میکرد دیگری را جهت حفظ منافع طبقاتی و اقتصادی خویش از میان بردارد. بطوریکه آنچنان این تضاد قبیله ائی گسترده شده بود که حتی بعد از بعثت محمد و شروع حرکت او بزرگترین مانع و دشمنان حرکت محمد از دل این قبیله جوشید و این تضاد آنچنان پیشرفت کرد که حتی ابی لهب عموی محمد، پسر عبد المطلب و برادر عبدالله، پدر محمد در راستای منافع طبقاتی قریش بعنوان عمده ترین دشمن محمد و نهضت محمد قد علم کرد. همچنین زن او که خواهر ابوسفیان از خانواده بنی امیه بود، باز در این رابطه یکی از عمده ترین دشمنان رویاروی محمد گردید. لذا از آنجائیکه محمد برای شروع نهضت خود مجبور بود تا نهضت خود را بر پایه استراتژی وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ - سوره الشعراء آیه 214 - ای محمد نهضتت را از قریش و اقربینت آغاز کن - از قریش شروع کند و از آنجائیکه این نهضت محمد مجبور بود در پروسس تاریخی خود تحت هدایتگری مردانی از قریش در طول بیش از سه قرن از سقیفه بنی ساعده در سال 11 هجری، تا مرگ المعتصم بالله بدست هلاکو خان مغول باشد و تمامی جنگها و جنایت های بعد از محمد، از جنگهای جمل و صفین علی گرفته، تا نزاع های خانمانسوز امام حسن و فاجعه کربلا و فشار و شکنجه و حبس و قتل فرزندان علی از سقیفه تا پایان حکومت عباسیان، همه بدست این قبیله انجام گیرد. لذا محمد مجبور بود، نهضت خود را بر پایه تحول این قبیله استوار سازد ، آنچنانکه محمد همین موقعیت تاریخی در مدینه در میان دو قبیله اوس و خزرج که انصار نهضت محمد را تشکیل می دادند داشت چراکه در مدینه هم تضاد خونین بین دو قبیله اوس و خزرج تا زمان هجرت محمد از مکه به مدینه که باز ریشه طبقاتی و اقتصادی داشت، حیات اجتماعی - تاریخی شهر مدینه را در ورطه نابودی و سقوط قرار داده بود . اما با همه این احوال محمد می خواهد توسط این دو جامعه به گل نشسته دو روستا یا دو قریه مکه و مدینه بقول جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند، بزرگترین تمدن تاریخ بشریت را بر پا کند. پس بی تفاوت نمی تواند از کنار این دو جامعه منهزم عبور کند. اینجا بود که نهضت محمد جبراً و قطعا می بایست از این شاهراه دو گانه مکه و مدینه یا قریش و اوس و خزرج عبور بکند. اما و هزار اما محمد با چه مکانیزمی می خواهد این معجزه عظیم نهضت خود را که آنچنانکه فوقاً مطرح شد بقول ابن خلدون دست کمی از معجزه قران نداشت به انجام برساند. آنچه در پاسخ این سوال بآید در یک کلمه مطرح کنیم محمد برعکس آنچه مولانا می گوید توسط پلورالیسم اجتماعی این معجزه خود را به انجام رسانید و منظور ما از پلورالیسم اجتماعی در اینجا عبارت از این است که محمد بر عکس آنچه مولانا می گوید کثرت اجتماعی موجود در مکه و مدینه را از بین نبرد بلکه به تضادهای اجتماعی با حفظ کثرت هویتی خویش جهت بخشید تا این پلورالیسم اجتماعی علاوه بر اینکه هویت پیدا کند در بستر اعتلا بخشی قرار گیرد اینجا است که می بینیم حتی در شورای سقیفه بنی ساعده هم دو قبیله بزرگ انصار مدینه که بلافاصله بعد از مرگ محمد تشکیل گردید، باز این دو قبیله با همان هویت قبیلگی خود حضور دارند. البته در رابطه با قریش هم موضوع بهمین شکل ادامه داشت، آنچنانکه شعار یزید در شام در برابر اسرای کربلا در لحظه ائی که سرهای بریده شهدای کربلا در برابرش قرار داشت و اسرای نهضت کربلا در زنجیر رویاروی او قرار داشتند و یزید در اوج پیروزی با کوبیدن چوب بر سرهای بریده اوج پیروزی خود را به نمایش می گذاشت، این شعار را می خواند که کجایند آن پدران و اجداد و خویشاوندان من که در جنگ بدر و احد کشته شدند، بدانند که انتقام خون آنها را از بنی هاشم گرفتم. اینها بهائی بود که محمد بخاطر حفظ پلورالیسم اجتماعی پرداخت کرد. نباید چنین فکر کنیم که محمد نتوانست این هویتهای اجتماعی نژادی و قبیلگی از میان بر دارد بلکه بآید چنین اعتقاد داشته باشیم که محمد نمی خواست این کثرت هویتی اجتماعی مکه و مدینه را از بین بیرد بلکه مهمتر از آن می خواست این کثرت هویت اجتماعی و قبیلگی و عشیرتی فوندانسیون پلورالیسم اجتماعی مدینه النبی قرار دهد و اگر نه اگر محمد می خواست این هویتهای اجتماعی و قبیلگی از بین ببرد براحتی توسط زور و سرنیزه می توانست چنان کاری را در زمان انجام دهد که استالین چهارده قرن بعد از محمد با سرنیزه به نفی این هویتهای اجتماعی و نفی این پلورالیسم اجتماعی در بلوک شرق پرداخت، و تقریبا در زمان حیاتش هم موفق گردید. ولی آنچنانکه بعدا دیدیم این پلورالیسم اجتماعی - نژادی - فرهنگی که استالین مدعی سرکوب کردن آن بود، نابود نشده بلکه بصورت آتش زیر خاکستر، مانند ققنوسی از آن خاکستر استالینی سر برکشید و آن امپراطور سر بر فلک کشیده را مانند برف در آفتاب تموز آب کرد پس محمد خودآگاهانه هویتهای قومی - نژادی - فرهنگی – زبانی را حفظ کرد تا با حفظ آنها پلورالیسم اجتماعی را بر پا کند ، و با برپائی پلورالیسم اجتماعی بتواند آزادی اجتماعی و پلورالیسم سیاسی و پلورالیسم تشکّل های سیاسی - اجتماعی- اقتصادی درون جامعه که تنها بستر پراکسیس اجتماعی هستند برپا کند . در همین رابطه بود که در دوران سخت حرکت سیزده ساله مکی خود که زیر شدید ترین فشار فیزیکی - اجتماعی - اقتصادی قریش قرار داشت، استراتژی پلورالیستیکی خود جهت پلورالیته کردن قریش با سوره قریش چنین به نمایش گذاشت.
سوره قریش - لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ - ( برای ائتلاف و کاهش تخاصمات قریش و برای جایگزینی الفت بجای نزاع میان قریش ) - إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاء وَالصَّيْفِ ( ائتلاف و الفتی که با ایجاد امنیت عامل تحول و حرکت قریش در زمستان و تابستان می گردد ) فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ ( اینچنین ائتلاف و الفتی در قریش نه با نفی پلورالیسم هویتی اجتماعی آنها شکل می گیرد بلکه تنها با یک پلاتفرم انجام شدنی است و آن اینکه قریش با حفظ پلورالیسم اجتماعی خود سمت گیری خود را از درون قبیلگی که حاصلش جنگ و خونریزی است به برون قبیلگی تغییر دهد، که این سمت گیری برون قبیلگی عبارت می باشد از سمت گیری بطرف توحید و صاحب این خانه کعبه می باشد. تنها با این پلاتفرم سوبژکتیوی است که شما می توانید به الفت واقعی دست پیدا کنید ) - الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ – ( فقط اینچنین ائتلاف و الفتی است که فونکسیون ابژکتیو آن برای قبیله قریش نفی جوع یا استثمار و نفی خوف یا استبداد خواهد بود).
مولانا برعکس محمد بدلیل اینکه نمی تواند بر پایه جهان بینی فردی صوفیانه خود پلورالیسم اجتماعی را فهم کند لذا مکانیزم محمد در اعتلای اجتماعی اوس و خزرج و قریش بر پایه پلورالیسم اجتماعی یا حفظ کثرت های زبانی و نژادی و فرهنگی توسط محمد تبیین نمی کند بلکه بالعکس با بیان در شکستند و تن واحد شدند دیدگاه منفی خود نسبت به پلورالیسم اجتماعی را به نمایش می گذارد. مثنوی دفتر دوم صفحه 376 از سطر شش به بعد
دو قبیله کاوس و خزرج نام داشت / یک زدیگر جان خون آشام داشت
کینهای کهنه شان از مصطفی / محو شد در نور اسلام و صفا
اولا اخوان شدند آن دشمنان / همچو اعداد عنب در بوستان
وزدم المومنون اخوه بپند / در شکستند و تن واحد شدند
صورت انگورها اخوان بودند / چون فشردی شیره واحد شدند
غوره و انگور ضدانند لیک / چونک غوره پخته شد شد یار نیک
سوی انگوری همی رانند تیز / تا دوئی بر خیزد و کین و ستیز
پس در انگوری همی درند پوست / تا یکی گردند وحدت وصف اوست
آفرین بر عشق کل اوستاد / صد هزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاک مفترق در رهگذر / یک سبوشان کرد دست کوزه گر
البته همین موضوع مولوی در دفتر چهارم مثنوی در شرح حدیث انما المومنون اخوه هم مطرح می کند در آنجا هم مولوی تکثر اجتماعی یا پلورالیسم اجتماعی را امر حیوانی می داند نه بستر انسانی و تبیین می کند که هدف رسالت انبیاء و عرفاء برداشتن یا نفی این پلورالیسم اجتماعی و جایگزین کردن آن با مونیست اجتماعی می باشد. همان مونیست اجتماعی که پایه در نفی پلورالیسم اجتماعی دارد: مثنوی نیکلسون - دفتر چهارم - صفحه 642 از سطر پنجم به بعد
جان حیوانی ندارد اتحاد / تو مجو این اتحاد از جان باد
گر خورد این نان نگردد سیر آن / ور کشد بار این نگردد او گران
بلک این شادی کند از مرگ او / از حسد میرد جوبیند برگ او
جان گرگان و سگان هریک جداست / متحد جانهای شیران خدا
جمع گفتم جانهاشان من باسم / کان یکی جان صد شود نسبت بجسم
همچو آن یک نور خورشید سما / صد بود نسبت بصحن خانها
لیک یک باشد همه انوارشان / چونک بر گیری تو دیوار از میان
چون نماند خانها را قاعده / مومنان مانند نفس واحده
مثنوی دفتر اول صفحه 36 چاپ نیکلسون در تفسیر آیه 285 سوره البقره:
لا نفرق بین احد من رسله / ده چراغ ار حاضر آید در مکان
هر یکی باشد بصورت غیر آن / فرق نتوان کرد نور هریکی
چون بنورش روی آری بی شکی / گر تو صد سیب و صد ابی بشمری
صد نماند یک شود چون بفشری / در معانی قسمت و اعداد نیست
در معانی تجزیه و افراد نیست / منبسط بودیم و یک جوهر همه
بی سر و بی پا بدیم آن سر همه / یک گهر بودیم همچون افتاب
بی گره بودیم صافی همچو آب / چون بصورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایهای کنگره / کنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان آن فریق / نکتها چون تیغ پولادست تیز
گرنداری تو سپر واپس گریز / پیش این الماس بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا / زین سبب من تیغ کردم در غلاف
تا که کژ خوانی نخواند بر خلاف
سوال بزرگ: چرا مولانا پلورالیسم فلسفی - معرفتی و فردی - فکری - دینی فهم کرد اما از درک پلورالیسم اجتماعی - سیاسی - تاریخی ناتوان ماند، برعکس شریعتی که پروسه پلورالیسم از اولین قدم آن که عبارت بود از پلورالیسم معرفتی - فلسفی با شعار شناخت اسلام غیر خود اسلام می باشد در امت و امامت و اسلام شناسی ارشاد تا پلورالیسم فکری - فردی - دینی با شعار لو علم ابوذر مافی قلب سلمان لقتله و یا لکفره در علی بنیانگذار وحدت پیش رفت و از پلورالیسم معرفتی - فلسفی و پلورالیسم فردی - فکری - دینی به پلورالیسم اجتماعی - فرهنگی - نژادی - سیاسی دمکراتیک در بازگشت به خویش و امت و امامت و از پلورالیسم اجتماعی - سیاسی - فرهنگی به پلورالیسم تاریخی - انسانی - سوسیالیستی در کنفرانس حسین وارث آدم رسید ؟
پاسخ: اگر بخواهیم به این سوال فربه تاریخی یک جواب اجمالی در حد ظرف این مقاله بدهیم باید بگوئیم علت عمده پیدایش این دوگانگی تئوریک بقول مولانا، تفاوت دو منظر گاه است چراکه مولانا از منظرگاه سوبژکتیو صوفیانه به پلورالیسم می نگردد. طبیعی است که در آن صورت قد و اندام او نمی تواند جز دو پلورالیسم معرفتی ( داستان فیل ) و تفسیری ( داستان موسی و شبان ) بیند اما شریعتی از منظر ابژکتیو که همان تاریخ و اجتماع می باشد پلورالیسم را مشاهده می کند بهمین دلیل شریعتی هم می تواند پلورالیسم تاریخی را در کانتکس سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی مشاهده کند و هم می تواند پلورالیسم اجتماعی را در کادر دمکراسی تبیین نماید. و هم می تواند پلورالیسم تفسیری در کادر قبول جنگ تفسیر بین ابوذر و سلمان در حد مرگ و قتل و کفر ببیند. و هم می تواند پلورالیسم معرفتی در حد و قد و اندازه هایدگر مشاهده کند. که فهم یک موضوع غیر خود آن موضوع است فهم یک مقوله سوبژکتیو ذهنی فردی تاریخی می باشد، در صورتیکه موضوع یک واقعیت کنکرت ابژکتیو خارجی می باشد، هم می تواند مانند ژان پل سارتر شعار بدهد که:
اگر چه با عقیده تو مخالفم ولی حاضرم خود را به اتش بکشم. یا راضی شوم تا مانند عین القضات همدانی شمع آجینم کنند تا تو آزادانه حرفت را بزنی و هم می تواند مانند مصدق فریاد بر آورد که:
سوسیالیسم دولتی یعنی نان خودت بخور اما حرف دیگران بزن - دمکراسی بورژوازی یعنی حرف خودت بزن ولی نانت ما بخوریم - حکومت مطلقه فقاهتی یعنی حرفت ما می زنیم و نانت هم ما می خوریم - ولی سوسیال دمکراسی شریعتی یعنی نانت را خودت بخور و حرفت را هم خودت بزن.
بنا براین در منظرگاه شریعتی اصل زیر بنا و فوندانسیون اندیشه شریعتی بر پایه پلورالیسم استوار می باشد و بدون پلورالیسم امکان تحقق دمکراسی و سوسیالیسم نخواهد بود از نظر شریعتی تا جامعه به پلورالیسم معرفتی یا اپیستمولوژیک، آزادی قلم و آزادی بیان و آزادی کتاب و مطبوعات، و پلورالیسم فکری تکثر رای ها نه تعدد راس ها، و پلورالیسم عقاید آزادی مذهب و مکتب و اندیشه ها، و پلورالیسم اجتماعی آزادی احزاب و آزادی فعالیت سندیکائی و شورائی، و پلورالیسم سیاسی توسط تفکیک قوا و انتخابی بودن تمامی نهادهای حکومتی و متولیان قدرت از راس تا ذیل، و پلورالیسم اطلاعات توسط پاپی یولار، و طبقاتی و اجتماعی کردن آگاهی و خبر و... نرسد، امکان هیچگونه تحول اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در آن جامعه نخواهد بود بنا براین از منظرگاه شریعتی مهمترین رسالت ما پلورالیزه کردن معرفت و اندیشه و تفسیر و جامعه و سیاست و اقتصاد و اطلاعات می باشد و تا زمانیکه ما نتوانیم به پلورالیسم در خودمان و در تشکیلات حزبی مان و در زندگی اقتصادی مان و در مذهب مورد اعتقاد مان و در جامعه مورد نظرمان برسیم امکان هیچ گونه تحولی در آن جامعه نخواهد بود بآید تلاش کنیم تا به یک تئوری پلورالستیک دست پیدا کنیم. بآید مبارزه کرد تا در عرصه پلورالیسم اندیشه و تفکر و عقیده و دیدگاه و مذهب زمینه تضارب آراء را در یک جامعه فراهم کنیم . بآید کوشید تا با مبارزه دمکراتیک در سطح جامعه امکان آزادیهای احزاب و مبارزات سندیکائی و شورائی فراهم کنیم.
زنده باد پلورالیسم معرفتی برپایه آزادی تفکر و آزادی قلم و آزادی اندیشه
زنده باد پلورالیسم عقاید بر پایه آزادی عقیده و آزادی مذهب و آزادی مرام و آزادی فرهنگها و آزادی نژادها و آزادی اقلیتها
زنده باد پلورالیسم اجتماعی بر پایه آزادی احزاب و آزادی فعالیت سندیکائی و آزادی شوراها ی پائینی
زنده باد پلورالیسم سیاسی برپایه تفکیک قوا و انتخابی بودن تمامی متولیان قدرت و نهادهای قدرت از پائین تا بالا
زنده باد پلورالیسم اطلاعات بر پایه پاپی یولار کردن تمامی اطلاعات اقتصادی - سیاسی - اجتماعی جامعه
زنده باد پلورالیسم اقتصادی بر پایه نفی سرمایه داری و نفی انحصار اقتصادی و نفی لیبرالیسم اقتصادی توسط اجتماعی کردن تولید، و اجتماعی کردن توزیع، و اجتماعی کردن مصرف، همراه با نفی تولید دولتی و توزیع دولتی و مصرف دولتی و نفی بوروکراتیک و تکنوکراتیک و میلیتاریسم حاکم بر جامعه.