16_11_2012 . 14:21
|
|
shervin
مدیر
|
ارسالها: 2,717
تاریخ عضویت: Dec 2009
|
|
مقالات رحمانی سال ۱۳۹۲
|
|
07_04_2013 . 18:56
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
سیاست کلنگی شده
نام مقاله : سیاست کلنگی شده
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
اقای عسگر اولادی را تفهیم کردند که نظر بیت رهبری آن است که رفع حصر موسوی و کروبی غیر ممکن است، مگراین که توبه کنند. جالب آن است که تفهیم به این مرد با آن سابقه در امر مبارزه که برای اقتدار حاکمیت فعلی بس کار سازو کار راه بینداز بوده از موضع بالا و با تحکم بوده است. زمانه به نحوی است که برخی از مبارزان پیچیده گی انجام رفتار عادلانه را از دست می دهند. اما در مقابل عمل عسگر اولادی مسلمان، احمد اقا صدر حاج سید جوادی بود که در دفاع از حقوق کسانی که با وی بر سر مهر نبودند هم بر سر پیمان ایستاد تا به سوی معبود شتافت. حالا سوال این جاست که اگر شخص به ناچار در برابر کامیابی دنیا و خوش نامی قرار بگیرد باید کدام را انتخاب کند؟
گاهی شرایط آن سان سخت می شود که از دنیا هم مانده می شوی. عسگر اولادی مسلمان و موتلفه اسلامی زمانی که رقیب جدی خود یعنی نهضت آزادی را از حضور در مدیریت انقلاب حذف کردند، نمی پنداشتند که بوسیله جوانترهایی در عالم سیاست حذف می شوند که در گذشته نه چندان دور افتخار می کردند که در کنار اعضای موتلفه حضور و عکس یادگاری داشته باشند.
موتلفه اسلامی در انتخابات مجلس ششم شکست خورد و در نیافت که رهبری و بیت او روی اسب بازنده شرط نخواهد بست و در پی یافتن سواران دیگر می گردد، این سواران، نظامیان و بوروکراتهای تیم احمدی نژاد بودند.
حال به جایی رسیده است کار، که موتلفه و عسگر اولادی مسلمان باید تفهیم بشوند که ابتکاری هم نباید بدون اجازه بیت داشته باشند. چرا که ابتکار عمل، قدرت می خواهد که موتلفه دیگر ندارد. سیاست کلنگی شده در ایران که موتلفه در شکل گیری آن نقش داشت کار را به جای رسانده که نظامیان می گویند که چه بشود و چه نشود، البته با هما هنگی بیت رهبری، آن هم با بخش قدرتمند بیت.
موضع اخیر آقای عسگر اولادی مسلمان در مورد توبه موسوی و کروبی، نشان از حرکت شکست خورده جریانی می دهد که با نیت صواب آخرت و قدرت نمایی در عرصه سیاست موضعی گرفت که کمی جسورانه بود، یعنی اعلام رفع حصر از موسوی وکروبی و تعریف از هاشمی بدون هماهنگی با بیت رهبری. اما در نیمه راه ناچار به عقب نشینی شد. چرا که دیگر موتلفه بازی گری موثر هم در صحنه حکومت ایران نیست.
موتلفه نمی دانست که با حذف کارگزاران و اصلاح طلبان از عرصه قدرت دیگر بازی گری آنان هم منتفی می شود. این درک را هم باهنر و اعضای جوان موتلفه که در نهاد اسلامی مهندسان جمع شدند، هم نداشتند. که حذف کلنگی موسوی و کروبی و اصلاح طلبان آنان راهم در صحنه حکومت در ایران بی تاثیر می کندو از کارایی می اندازد. کار باهنر و دوستانش به جایی رسیده که در جمع های قدرت جایی ندارند. اینان در دهه60ه. ش در زدن ملی-مذهبیها و بعد جامعه مدنی و بعد دهه 80ه. ش درحذف اصلاح طلبان سنگ تمام گذاشتند و با این کارشان، دیگر حضور در قدرت راهم برای خود بی تاثیر کردند، چراکه کشتیبان قدرت در ایران احساس می کند که نیازی به این جریان ندارد. جریانی که در ضدیت با اصلاح طلبان بروی شاخه نشسته و از بن برید. البته ایشان گول شرایط اوایل انقلاب را خوردند که فکر می کردند با حذف نهضت آزادی و ملی-مذهبی ها از قدرت جای فراغ تر خواهند یافت. پس نتیجه گرفتن بر سر اصلاح طلبان می شود همان بلا را آورد، اما نمی پنداشتند که این بار بازننده ایشان خواهند بود.
اما درس موتلفه را به این دلیل آوردیم. البته قصد تحقیر را نداشتیم بلکه نکته آن است که باید اصلاح طلبان هم دقت لارم داشته باشند که بیت رهبری این بار سودای آن دارد که اعتبار آنان را بدون این که چیزی به ایشان بدهد در انتخابات خرج کند آن هم با تائید 3 کاندید ای ضعیف اصلاح طلب. چاره کار اجماع بر سر یک کاندیدای قوی است که اگر آمد و پذیرفته شد که می آید و اگر پذیرفته نشد، پس اصلاح طلبان نباید وارد انتخابات شوند، چرا که چنین اقدامی به معنی از دست دادن اعتبار باقی مانده است.
موتلفه از زمان شکست در مجلس ششم دیگر از نیروی تعیین کننده در حاکمیت تبدیل به جریان غیر موثر شده است. که به آنان دستور داده می شود که چه بکنند و چه نکنند. گاهی برای اطلاع دادن موضع بیت و نظامیان هم به بازی گرفته نمی شوند. مانند انتخابات دولت ریاست جمهوری نهم و دهم که از طریق مطبوعات بعد از پیروزی احمدی نژاد متوجه شدند که برنامه نظامیان و بیت چه بوده است. چنین سرنوشتی قابل درس گرفتن است؛ که در پی آن تکرارنباید رفت.
درس تاریخ آن است که اگر ناچار در میان کامیابی در قدر و خوشنامی در خدمت به مردم قرار گرفتی باید همانند احمد صدر حاج سید جوادی و موسوی و کروبی... دومی را انتخاب کنی. اما هوشیار باشی که روزی جامعه را کامیاب کنی. اما سرنوشت موتلفه و عسگراولادی چوب خداست که می گویند صدا ندارد؟
تاریخ انتشار : ۱۸ / فروردین / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_04_2013 . 12:01
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
انتخابات چگونه و خاتمی چه کند؟
نام مقاله : انتخابات چگونه، و خاتمی چه کند؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
تا خرداد ماه ایران در محور انتخاباتی قرار می گیرد . تبی که هر دوره بر می آید و باز فرو مینشیند . نمیتوان آن را ندید و هم نمیشود آن را همه چیز دانست . منتها هنر آن است که بتوان انتخابات را در راستای اهداف در خدمت گرفت . این کار مستلزم رفتار درست است که در وهله اول باید آن رفتار را یافت.
در شرایط فعلی بازیگران اصلی انتخابات نیروی های درون نظام هستند که ایجاد تحرک می کنند اما این همه ماجرا نیست . شناخت این بازی گران بسیار مهم است برای کسی که می خواهد به آزادی های اساسی برسد و دغدغه جامعه محور دارد . البته کنش ورفتار جامعه مدنی در ادامه این بازی مهم تر می شود.
القصه، در حال حاضر وضع از این قرار است که انتخابات در مرحله ای است که با رفتار درست خاتمی پیوند خورده است. در این مورد مشاوران خاتمی هم می توانند در رفتار صحیح نقش داشته باشند. فراموش نکنیم که در انتخابات اخیر این توجه به چند اصل مهم است که باید به آن عنایت شود تا راه را برای آینده همواره کند .اما قبل از پرداختن به موضوع بهتر است . مشخص شود که کنش انتخاباتی به چه منظور صورت می گیرد ؟
۱- پیروزی درانتخابات با کاندیدای قوی.
۲- تغییر در فضای جامعه و ایجاد نشاط برای حرکت به سوی دست بابی به آزادی های اساسی. این نگاه جامعه محور است که فرایند تحول در ایران را معطوف به جامعه مدنی می داند.
۳- آوردن رای قابل قبول در انتخابات بوسیله اصلاح طلبان برای ماندن در درون نظام به عنوان نیرویی که دارای رای مردمی است. چرا که احمدی نژاد با پول فراران و هم کاندیدای بیت رهبری با پول و وعده استمرار یارانه ها وارد می شوند، پس در این دوره نباید انتظار داشت که اصلاح طلبی برنده شود. عد ه ای را نظر بر آن است که تیم امنیتی نظامی و بیت رهبری اجازه نخواهد داد که اصلاح طلبی به قدرت باز گردد.
در این مورد نظر بسیاری برآن است که گزینه اول نباید هدف اصلی باشد . اگر چه باید در راه آن تلاش کرد ولی اگر محقق نشد دنیا به آخر نرسیده است. اما دومی و سومی در طول و عرض قابل دستیابی است . چرا که جامعه محوران را دغدغه آن است که به آزادی اساسی برسند و اصلاح طلبان را نیت آن است که که در قدرت با اتکای رای مردمی وارد شوند یا به تمامی از صحنه قدرت حذف نشوند .این نقطه تلاقی را باید مراقب بود وازآن سود جست با حفظ تفاوتهایی که دو نیروی مزبور دارند . عدم تعامل بر این تلاقی فرصتی از دست رفته است که به معنی فرصت سوزی است و از رفتار راهبردی خارج است.
با توجه به این شرایط و برنامه بیت رهبری در راه عدم اجماع اصلاح طلبان ، چه باید کرد یا جامعه محوران و اصلاح طلبان چه می توانند بکنند؟
مهم آن است که اجماع نسبی در میان اصلاح طلبان و سبزها و جامعه محوران بر سر هدف ورود به انتخابات شکل بگیرد که تلاقی آن گشودن فضا می باشد؛ حال یکی برای قدرت نشان دادن و دیگری برای نفس کشیدن.
حال چه می توان کرد؟
در وهله اول خاتمی و بعد مشاورانش سعی کنند که از تک روی پرهیز کنند . تیم خاتمی باید از تجربه ۱۳۸۴ درس بگیرند که با تک روی برخی از اصلاح طلبان در کاندیدا کردن آقای معین بدون نظر خواهی با دیگران به روند انتخابات ۸۴ ضربه وارد آوردند و یا شخص خاتمی در انتخابات مجلس با رای فردی مسئله آفرید.
خاتمی بهتر است که دو گزینه را در نظر داشته باشد، یا تا انتها کاندیدا باشد و یا بعد به نفع کسی کنار برود . اما در هر دو حالت وی باید اجماع سازی کند وفقط براجماع بر روی خودش متمرکز نشود بلکه اگر خودش نیامد در ایجاد اجماع کمک کند . در این مورد نکته مهم ترآن است وی چه می تواند بکند؟
نقش خاتمی و نیروی های مرجع اعم از چهره های مدنی و ملی و مذهبی و هم روحانیون و به خصوص هاشمی در دعوت از خاتمی و کمک به اجماع نسبی اصلاح طلبان در این مورد بسیار مهم است که هدف آن باشد که اجماع مناسب برروی فردی ایجاد کنند تا کسی دیگری نتواند خود را نماینده اصلاح طلبان درعمل بداند. چرا که نمی توان کسی را از عنوان اصلاح طلب محروم کرد.
در این راه حمایت موسوی و کروبی ضروری است. در عین حال رفع حصر شعار انتخاباتی مورد توقع مردم از کاندیدای اصلاح طلب می تواند باشد، نه شرط انتخاباتی.
اجماع نسبی بر سر خاتمی یا کاندیدای دیگر به رای زنی و گفتگو با نیروها نیاز دارد که در این مورد خاتمی می تواند فعال شود و اقدام کند تا دلخوری ایجاد نکند. امتیاز فرانسوا اولاند در میان کاندیدا های حزب سوسیالیست فرانسه آن بود که توان اجماع سازی و توان کار توجیهی داشت. خاتمی ازاین هنر باید بهره بگیرد. در این مورد چهره های ایرانی چندان هنرور نیستند چون عادت دارند که دیگران آنها را بخوانند .اما وقتی که محور نباشند در میدان منفرد می شوند . در این مورد هاشمی توانایی دارد.او این توانایی را در انتخاب رهبر نظام نشان داد. اگر چه در جهت مردم کاری این چنینی نکرده است . اما نیاز به رفتار اجماع ساز بخصوص اگر خاتمی کاندیدا نباشد از سوی خاتمی و دیگران ضروری است . نتیجه این اقدام برآمدن کاندیدای واحد می شود که رد صلاحیت آن آسان نیست اگر هم شد امکان اقدام هماهنگ مانند تحریم یا عدم شرکت بالا می رود که نتیجه اش برای حکومت هزینه دارد.
در صورت ورود در انتخابات شور و حالی جامعه را فرا می گیرد و در صورت عدم موفقیت با توجه به هدف گذاری ایجاد فضای باز با توجه به رای آورده شده امکان مانور کاندیدای اصلاح طلب وجود دارد که می تواند با توجه به رای خود قدرت مانور برای ایجاد فضا در جامعه داشته باشد.
به نظر می رسد جامعه ما باید سیاست یا همه یا هیچ را کنار بگذارد تا به لوازم دموکراسی نزدیک شود. توجه به این اصل ضروری است که بدون آزادی های اساسی هر نظامی که حاکم شود بعد از مدتی در برپاشنه دیکتاتوری یا آشوب خواهد چرخید . بهارعربی تجربه خوبی است برای پند گیری ما.
پس با نگاه جامعه محور به فرایند تحول در ایران نگاه کنیم. در این فرایند فرصت ها قرار نیست به پیروزی نهایی ختم شوند بلکه در فرایندی گام به گام به این سمت باید رفت که البته حوصله اش بحر مات می پزد، ولی چاره ای نیست چرا که راه های دیگر را آزموده ایم.
اما خاتمی و دیگران هم باید بدانند که برای پایان دادن به دور باطل استبداد و هرج مرج، میزانی برای نرمش وجود دارد در غیر این صورت لااقل سکوت می توان کرد. هم چنین لازم است که کار توجیهی کافی در مورد مواضع انتخاباتی صورت بگیرد .پس در این راه هم تدبیر و تحمل لازم است و هم هوشیاری و هم آبرو داری و توضیح راهبردی برای مخاطبان که کار ایران با یک انتخابات به سامان نمی شود.
پس خاتمی اجماع سازهم باید باشد. او می تواند به دنبال آن باشد که
۱- کاندیدا شود و نباید از ترس رد صلاحیت شدن کاندیدا نشود. این دین را وی به مردم دارد. در ضمن اگر رد صلاحیت شود این هزینه را باید حکومت بپردازد . تازه اصلاح طلبا ن در گذشته در مجلس چهارم رد شدند و در مجلس پنجم تایید شدند. در راه مردم می توان هزینه داد. به نظر می رسد اگر خاتمی دغدغه ملی دارد باید نشان دهد که به خاطر این دغدغه حاضر است که ملامت شود. رد صلاحیت او بس مشکل است. این را باید به خاطر داشت که بعد از ۱۳۸۸ه.ش امنیتی ها کارشان قانونی و حقوقی نیست. اینان با توجه به روحیه خاتمی و دیگران می خواهند که مردم از ترس مرگ، خود کشی کنند . پس می توان در جایی ایستاد و اما خشونت نکرد. کاندیدا شدن می تواند همان نقطه ایستادن وی باشد .او هم اکنون حمایت بسیاری برای کاندیداتوری دارد.
۲- اگر تائید شد که اجماع بر روی او انجام می شود. هم چنین باید حمایت رهبران سبز را هم داشته باشد.
۳- اگر رد صلاحیت شد باید اجماع ساز شود و روی کاندیدای رای آور سرمایه گذاری شود، در غیر این صورت شرکت در انتخابات یعنی تکرار تجربه موتلفه در انتخابات هفتم ریاست جمهوری و مجلس ششم که به نابودی سیاسی موتلفه انجامید و تبدیل به جریان حاشیه ای شد. این بلا بر سر اصلاح طلبان هم خواهد آمد. در این صورت خاتمی از دیگران بیشتر مورد پرسش خواهد بود. شرایط سختی است، پس دقت لازم است.
تاریخ انتشار : ۱۸ / فروردین / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
14_04_2013 . 12:09
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
این ایام، لقمانیان و خاتمی
نام مقاله : این ایام، لقمانیان و خاتمی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
او در حبس است چون قصد دیدار خاتمی را داشته که به وی بگوید که بیاید و کاندیدای اتنخابات ریاست جمهوری شود. وی و هادی احتظاظی با دو نفر دیگر، درراه تهران – همدان دستگیر می کنند. که چرا قصد گرم کردن تنور انتخابات به شیوه خود را داشته است. باری او در حبس است از وی خواسته شده است که ۱۵۰م تومان برای جرم نکرده یعنی دیدار با خاتمی وثیقه بگذارد. راستی که دراین زمان اجرای شریعت اسلامی تا چه حد عدالت دست مایه منافع حاکمان شده است، که میکشند عاشقی را که توعاشق از چرایی؟
اما حسین لقمانیان عاشق خاتمی نیست، او ملی وبا ور مذهبی دارد و کیل مردم بوده و دست پاک مانده البته درجامعه نفت زده ایران دست پاک ماندن ساده نیست. در حوزه زندگی ومدنی ایران فعالیت کرده است درجریان انتخابات مجلشس ششم زمانی که نهضتی ها و ملی –مذهبی ها دراستان همدان رد صلاحیت شدند.
هادی احتظاظی که در همدان زینب مصیبت کش ملی-مذهبی هاست و سه دهه است که هزینه می دهد از مال، جان و غیره... به ستاد ملی-مذهبی ها پیشنهاد کرد که از حسین لقمانیان حمایت کنیم.
القصه این شد که ما وانجمن اسلامی دانشگاه بوعلی همدان و معلمان همدان شدیم، حامی لقمانیان. در جریان انتخابات او موفق شد کاندیدای مورد حمایت جبهه مشارکت را شکست دهد و وارد مجلس شود. اما چرا به این نکته اشاره کردم به این خاطر که با وجود عدم حمایت جبهه مشارکت از وی او دچار کینه نشد ودرمجلس ششم خط گم نکرد. اگر چه به برخی از رفتارهای مشارکت در مورد کروبی انتقاد داشت. دیدیم که برخی از اصلاح طلبان به خاطر مسائل شخصی چه دعوا های فرعی که راه نینداختندکه اوج آن در شورای شهراول تهران بود که بس دلسرده کننده بود وآغازشکست انتخاباتی اصلاحات رقم زد.
اما لقمانیان کیست؟ معلمی با سابقه جانبازی، در همدان که با بازشدن فضای نسبی در جریان اصلاحات به کمک چند نفرکانون صنفی معلمان درهمدان را پایه گذاشت. این مجروج جنگی که از جانبازبودن خود موافقت اصولی نگرفت بلکه اعتبارجانبازی را در راه تقویت جامعه مدنی گذاشت، برخلاف بسیاری از رانت جانبازی برای خانه سازی بهره نگرفت. پس مورد وثوق مردم قرارگرفت چرا که نشان داده بود که ازجان خود، جیب برای مال اندوزی کیسه نکرده است. درنتیجه درشهرحامیان قدرتمند برای خود هم جمع نکرد می دانیم که این شیوه نماینده گان حرفه ای درمجلس است. اما دردل های هم شهریان بود و است. اما همشهریانی که به دولت نفتی محتاج هستند. به ناچارگاهی تنها، در دل با قهرمانان خود همدل هستند که این هم مصیبتی است.
نماینده مجلس در شهر همدان شدند و در برابر حجازی همدانی سرخم نکردن ساده نیست او پدر خوانده قدرت در همدان است چرا که فرزندش دربیت قدرتی دارد که البته در حال حاضر ضعیف شده است. بلایی که حجازی همدانی در همدان بر سرامثال هادی احتظاظی، حسین مجاهد و لقمانیان وحتی هاشم آغاجری... آورد به خاطر عدم تمکین به امثال حجازی ها ادامه دارد و خواهد داشت. اما هنر امثال لقمانیان سپر نینداختن بود. در جریان انتخابات ۱۳۸۸ ه. ش او حامی مهدی کروبی بود. انگارصراحت، جسارت را در کروبی یافته بود که از مدنیت و جامعه مدنی دفاع میکند. دردیداربا خاتمی میخواست به خاتمی بگوید که تو هم نباید سپربیندازی. درآخرین دیداربا او که چند ماه بعد از خرداد ۸۸ بود در خانه مهدی کروبی بود. صریح اما با حیا و با رعایت سن وسال انتقاداتش را به کروبی گفت و از کاستیهای ستاد وی گله داشت. ازمواضع تاخیری رهبران جنبش سبزانتقاد کرد.
اکنون حسین لقمانیان که به تعبیر مادرم رفتارش ولباسش به نماینده ها شباهت ندارد و شجاعتش را همه دیده ایم وانصافش را در گم نکردن جهت منافع ملی بارها مشاهده کرده ایم در حبس است و بیگما ن این بازداشت طولانی نخواهد بود. پیام وی به اصلاح طلبان و همه آنانی که شهرت و اعتباری دارند این است که تاثیرشما در مواضع رادیکال نیست، بلکه در حرکت درست برای مفید واقع شدن برای تقویت دموکراسی است درغیراین صورت با رانت حکومتی بالا آمدن وبعد موضع چپ گرفتن که بیشترتبرئه خودو حل مسئله شخصی است گره ازکارفروبسته جامعه ما نمی سازد.
او می خواست به خاتمی بگویید که اعتباررا باید درراه درست به نفع منافع ملی خرج کرد و ملاحضه کاری خاتمی درطی سالها باید در زمانی به تاثیرخود نزدیک شود و بتواند با موضع درست که یا کاندیدا شدن است یا اجماع سازی برسرکاندیدای واحد است، به عمل نزدیک شود والا دادن بیانیه تحلیلی از شرایط کارامثال خاتمی نیست.
لقمانیان نشان داد که با مقاومت اصولی بدون افراط گری باید عمل کرد. هراصلاح طلبی بهتر است که بداند مردم رفتار آنان را درتغییر بهتر فضا ی جامعه ملاک قضاوت قرارخواهد داد. چرا که اگررانت حکومتی زمینه مانوروفضای امن تری فراهم نمونه زکات این کار کمک کردن برای گشودن فضای جامعه و نه موضع انفعالی ونه موضع رایکال.
با توجه به این ویژگی ها ست که جانبازی که تائید صلاحیت خود را به واسطه حضوردرمیدان جنگ گرفته است، مشخص است که چه می خواست به خاتمی چه بگویید. حال درزندان پیام او گویا تراست نه؟ پیام اوبه خاتمی کنش مناسب دراین شرایط است که یا اجماع بساز یا اجماع کن.
تاریخ انتشار : ۲۴ / فروردین / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
16_04_2013 . 11:12
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
سه مرد ، سه عصا
نام مقاله : سه مرد، سه عصا
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی احمد صدر، طالقانی، و مصدق
می خواهم از احمد صدر، طالقانی ومصدق کبیر بگویم؛ اینان که خوش نامان، ناکام بودند. هر سه هم در آخر عمر سر به عصا و مضطرب برای فردای ایران رفتند. مصدق در تبعید گاهی، که خانهاش بود با عصا و مظلومانه به فردا مینگریست. طالقانی به ظاهر در اوج قدرت در مجلس خبرگان در ۱۳۵۸ سر به عصا نگران ایران فردا بود. در سال ۱۳۹۰، باز احمد صدر حاج سید جوادی سر به عصا نگران فردایی بود که در راه است. اما درد این است که دست به عصا، که سمبل قدرت است، باشی و در موقع سان دیدن آن را در هوا تکانی دهی. مگر آقای خامنهای دست به عصا در هنگام سان دیدن از پاسداران چنین نمیکند؟
اما رابطه این خوش نامان با عصا داستان دیگری است. اینان سر به عصا بودند و غرق در تفکر که فردای ایران چه خواهد شد؟ انگار اینان سر به عصا میزدند که عصای قدرت را مهار کنند.
این سر به عصا بودن روز ۱۵ آوریل در پاریس، در مراسم بزرگ داشت احمد صدر حاج سید جوادی توجهام را جلب کرد. در صفحه اکران پشت سخن رانان در تمام زمان مراسم، تصویر احمد صدر با عصا بود؛ تصویری که مرا به یاد طالقانی خوش نام و سر به عصا در مجلس خبرگان انداخت و بعد به احمد آباد رفتم و مصدق خوش نام سر به عصا را به یاد آوردم.
اما اینان چرا خوش نام هستند؟ در مراسم پاریس همه مخالفان و موافقان فکری، به پاس احترام احمد صدر، کلاه از سر برداشتند و هر کس به زبان خود به وی ادای احترام کرد؛ همان گونه که برای طالقانی و مصدق کردند. تنوع شرکت کنندگان نشان از مقبولیت زندگی فردی میکرد که با باور مذهبی حقوق بشررا پاس میداشت. در باره آن دو بزرگ هم موافقان و مخالفان چنین کردند، چرا که بزرگوارنه و سخت کوشانه چنین زیسته بودند، پس حق داشتند که تکریم شوند.
اما اینان چرا در سعادتمند کردن مردم ناکام شدند، در حالی که آرزویی چنین داشتند ودراین راه جوانی دادند و پایمردی کردند و چون ارغوان درخشیدند و آسمان روشن کردند. چرا زمین ایران زمین را روشنی مستمر نبخشیدند، اگر چه چنین میخواستند؟
برای من آن دو بزرگوار اسطوره دوران جوانی بودند و هستند اما احمد آقا را از نزدیک و در رابطه با همکاری ملی-مذهبیها و نهضت آزادی و موارد دیگر چون کمیته انتخابات آزاد و سالم ومنصفانه در کانون مدافعان حقوق بشر و چند مورد دیگر دیده بودم و با ایشان هم کاری موقت داشتم؛ کاری که البته طولانی و مستمر نبود. در آن دیدارها مشاهده کردم که وی چقدر منصف و دقیق و حتی تشکیلاتی است. او درعین حال بیریا و دریا دل بود. اگر جای منافع ملی یا جمع در میان بود خود را فراموش میکرد. به کسی به خاطر گذشتهاش سرکوب نمیزد، بخصوص اگر میدید که فرد به راه آزادی نزدیک شده است. داد از بیداد میخواست و صدای هر کسی میشد که بر او بیدادی رفته بود. همان گونه که در مورد پرونده قتلهای زنجیرهای چنین کرد.
و اسفا که این همه دریا دلی باشی و آن وقت بر تو چنین ظلم روا دارند. گویی تاریخ ما شده است داستان بنی عباسها که حاکماند و بنی هاشم که مغضوب قدرت.
احمد صدر در دوره ولایت آقای خامنهای دفن شبانه و سرکوب مردم و قتل دختر در تدفین پدرو قتلهای زنجیرهای..... را مشاهده و هر بار هم اعتراض کرد و با این کلام کهای انسانی که در قدرت هستی، من وکیل تو بودم، اگرمن را زندان کردی در ۸۰ سالگی مهم نیست اما این همه بیداد بر همه چرا؟
خلاصه پا پس نکشید و تا آخر برسر ایمان ایستاد. چون همان دو بزرگ، سر به عصا بود و مات به تقویم ایام تلخ در ایران نگاه میکرد، اگر چه ایمانش اجازه ناامیدی به وی نمیداد. اما فراوان، فراوان، انسانها را دیدهام که از این ناکامی ناامید شده و سپر انداختهاند. حال آنکه حرف آنها این بود که تا کی باید ظلم بر عدل بتازد؟ کجای کارما اشتباه است؟ در این باره با مهندس سحابی که حرف میزدم میگفت تلاش کن جواب را پیدا کنی. به هدی صابر که میگفتم، در جواب میگفت: نزدیک بین نشوی، مبارزه طولانی است. و من هنوز در جستوجوی جوابم: کجای کار ما خراب است؟ در دولت محوری است؟ ریشه در نفت زدگی ایران دارد؟ استبداد زدگی ما مانع است؟ ناتوانی در کار جمعی این خوش نامان را ناکام میگذارد؟ مشکل فلسفی ونظری است؟ عجولی قومی- ملی موثر است؟ شاید همه اینها؟
اگر ملت باز به هیجان آید و حرکت کند آن وقت آقای خمینی سر میزند و مشهور میشود و امثال صدر که سالها مبارزه کردهاند ناشناخته میمانند، پس دوباره میشود روز از نو روزی از نو. چاره چیست؟ آیا ما باید اول دموکراسی اجتماعی بخواهیم بعد به دموکراسی سیاسی برسیم؟ راهی که این خوش نامان نرفتند؟
بیگمان احمد صدر بزرگتر از آن است که من از او یاد کنم. یا بالاتر و بلند ایمانتر از آن است که از خدا برایش آمرزش بخواهم. اما در پاسداشت این خوش نامان، وظیفه امثال من این است که راه پیوند خوش نامی و کامیابی را با هم بکاوییم تا بیابیم؛ راه کامیابی ملی ایرانیان را که آرزوی این بزرگان سر به عصا بود. بیگمان میشود این راه رایافت. ایشان مشعل راه آزادی هستند اما نقشه راه را باید خودمان بیابیم.
پانویس:
انگیزه این کوتاه نوشته در مراسم ۲۵ فروردین در بزرگداشت احمد صدر حاج سید جوادی در پاریس ایجاد شد؛ با توجه به فضای مراسم و تنوع چهرههای شرکت کننده در آن. در این مراسم کسانی بودند که تاثیر آنان بربخشی از تاریخ ۴۰ ساله ایران انکار ناپذیر است. اما............
تاریخ انتشار : ۲۶ / فروردین / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
22_04_2013 . 09:20
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
ولایتی و احیای قدرت صفویه
نام مقاله : ولایتی، و احیای قدرتِ صفویه
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
احمد داود اوغلو درس خواننده بوستون وعضو انجمن اسلامی ای که ابراهیم دکتر یزدی بنیان گذارآن است، معمار سیاست خارجی ترکیه است. او قصد احیای قدرت ترکیه عثمانی را با توجه با شرایط جدید جهان دارد؛ طرحی که درحال انجام شدن است.
در برابر اما داود اوغلو همتایی ایرانی دارد که درپی احیای قدرت صفوی است؛ دکترولایتی، مشاور عالی رهبر جمهوری اسلامی. ولایتی در این مورد کتابی 4 جلدی هم منتشرکرده که نشان می دهد ایران و زبان وفرهنگ فارسی در زمان صفوی قدرتی جهانی بوده است.این تجلیل از صفویه، یک بار رهبری را به تائید ضمنی صفویه کشاند.اما درصفحه شطرنج سیاسی، ایران و نقش آن در منطقه، با توجه به شرایط حساس خاورمیانه، و انرژی ارزان آن بسیار مهم است. در نگاه رهبری نظام شرایط داخل جای نگرانی ندارد، پس با نقش منطقه ای ایران است که می توان در جهان جایگاه پیدا کرد؛ از دید او حتی در داخل هم می توان به خاطر قدرت خارج، اقتدار نشان داد و دیگران را مرعوب کرد.
دید گاه ولایتی، تثبیت جایگاه ایران به روش محافظه کارانه است؛ موضعی که در برابردیدگاه رادیکال و افراطی برخی از وابستگان جناح نظامی قرار می گیرد. این نگاه در پی آن است که همانند هاشمی رفسنجانی در سالهای ۱۳۶۸تا ۱۳۷۶ عمل کند منتها با این نگرش که تحت سیطره رهبری باشد و نگاه کره شمالی و نقش دیپلماسی چینی را تلفیق کند. این روش با نگاه هاشمی که بوروکرات بود، هماهنگ نیست. رهبرجمهوری اسلامی قصد بازی کردن و قدرت نمایی دربرابرغرب را هویتی می داند، بوروکرات ها را باور ندارد و با دموکراسی سر سازگاری ندارد.
در همین راستا قدرت صفوی که با دید ولایتی تبیین شده است ـ اگر چه با تئوری انقلاب 57 نمی خواند ـ برای بیت رهبری وبخشی از سپاه جذابیت دارد. لذا بی گمان آمدن ولایتی به عنوان کاندیدایی جدی، هم بستگی به عوامل گونا گون و هم برخوردغرب با ایران دارد. اما نتیجه وسوسه قدرت صفوی، با توجه به برآمدن مصراخوان المسلمین و تجربه ترکیه، از سوداهای مهم ایران این خواهد بود یا خواهد شدکه قدرت منطقه ای شود.قدرت صفویه یافتن و چالش با ترکیه با قدرت عثمانی، نقش ایران را در جهان هم مهم می کند.اما سئوال واقعی آن است که چنین قدرتی برای ایران متصور است؟
به نظر می رسد که رهبرحکومت و بخشی ازحاکمان چنین می اندیشند، اما باید دید نظر بیت رهبری در حال حاضر بر به صحنه آوردن کدام گزینه است.آیا در انتخابات از آن حمایت می کند.
اما در هر حال دکترین اقتدار ایران صفوی در آینده ایران جای دارد؛ دکترینی که به بوروکرات ها وهمراهی با نظامیان وتعادل آنها با یک دیگر نیاز دارد؛ امری که سیاست خارجی ایران هنوز به آن نرسیده است.باید دید کاندیدای بیت رهبری ولایتی خواهد بود یا جوانی که شعار های بلند را در منطقه خرج کند. تاکنون به نظرمی رسد که نگاه امثال حاج قاسم سلیمانی که مناسبات منطقه ای را می فهمد و حتی استفاده از خاتمی را برای قدرت منطقه ای ایران مفید می داند، هنوز با دل حاکمان ایران همراه نیست.
جامعه ایران دو راه دارد: تن دادن به دموکراسی ممکن یا ادامه تنش با غرب. راه سومی هم البته وجود دارد که همان تعادل با غرب به شکل پایدار ولی بدون دموکراسی است. دکترین ولایتی دراین جهت است. وی معتقد است که با استفاده از حربه نفت و دادن برخی امتیازات، اما ازموضع قدرت منطقه ای، می توان دموکراسی را در ایران منتفی کرد. به این ترتیب در بیت رهبری دو جریان در آینده با هم رقابت یا جدال خواهند داشت: 1- جریان نظامی- کلاسیک بیت 2- جریان کلاسیک- نظامی. ولایتی نماینده تفکر دوم است. امروز اما اختلاف در بیت و نظامیان برسر اولویت کدام روش به مثابه رفتار اول است.
اما هر تجربه ای در صد سال اخیر، بدون حمایت مردم شکست خورده است که آخرین آن تجربه دولت هاشمی بود؛ تجربه ای که تنش زدایی در منطقه، بدون دموکراسی در داخل را دنبال می کرد. اگر چه شکست او به معنی کامیابی مردم نبود. در حالیکه در شکست استبداد، آنچه مهم است کامیابی جامعه برای دموکراسی است، در غیر این صورت شکست استبداد، فقط به قیمت تخریب توان ملی جامعه می انجامد. در این مورد باید فکر کرد.
تاریخ انتشار : ۱ / اردیبهشت / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
25_04_2013 . 17:59
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
کاندیدای بیت رهبری؛ ولایتی یا لنکرانی
نام مقاله : کاندیدای بیتِ رهبری : ولایتی یا لنکرانی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
ایران به عنوان قدرت جایگزین دربرابرقدرتهای غربی وپیشتاز درنزد دیگررقبای مسلمان، در دیدگاه حسین شریعتمداری و برخی از فرماندهان جایگاه مهمی دارد. این نگاه باید با توجیه رویش دائم انقلاب، تصفیه نیروی های بینابینی نظام وایجاد حالت انقلابی دائمی درجامعه برای همیشه حفظ شود. نام این راهبرد، ریزش ازبالا و رویش ازپائین است.
در نزد رهبر نظام هم این موقعیت، جایگاه ویژه دارد. وی این دید گاه را با نگاه ولایتی درهم می آمیزد تا به خط تعدیل شده برسد. اکنون اما کفه تحلیل ازدید محافظه کارانه ولایتی، که مدل صفویه رابرای حکومت ایران در چشم اندازدارد، به سمت دیدگاه شریعتمداری بیشترمتمایل است. البته شرایط جهانی و شرایط داخلی هم به قدرت گرفتن جریان افراطی دربیت رهبری یاری رسانده است.
کاندیدای بیت برای ریاست جمهوری ازدوجریانی است که نگاه آنان حول روابط بین الملل است و یافتن جایگاه بلند برای ایرانی که خود در آن حکومت می کنند. این دو جریان مست از قدرت امنیتی برای اعمال نظم در جامعه هستند ودرمحاسبات خود درپی یافتن قدرت خارجی درمنطقه هستند.البته این نقش مهم خواستن در منطقه چندان هم بی زمینه نیست؛ ایران کشوری است بزرگ که نمی توان حاکمان آن را نادیده گرفت.
ذکراین نکته لازم است که جذابیت این جایگاه منطقه ای به اندازه ای است که هیچ حکومتی از سرنوشت حکومت های مشابه درس نمی گیرد؛شاید به این دلیل که هیجان، جذابیت نقش آفرینی و احساس رسالت تاریخی برای فردا به خطرات وعاقبت تلخ آن می چربد.
آنچه مشخص است شرایط حاضر روشن نمی کند که تمایل نهایی بیت به کدام گزینه است؛ولایتی یا فردی ازجناح جبهه پایداری مانند جلیلی یا لنکرانی. اما چرا هنوزاین تمایل روشن نیست؟ این ابهام دلایل داخلی وخارجی دارد. دلیل داخلی آن این است که گزینه ولایتی درمیان بخشی ازسپاهیان و بسیاری ازنیروهای طرفدار بیت رهبری دافعه دارد. ولایتی درعمل نیمی ازنگاه هاشمی را باوردارد، نگاه وی درمورد احیای قدرت صفویه دردرون جبهه اصول گرای مقبول نیست؛ اگرچه منفورهم نیست ودرشرایط دیگری ـ متفاوت از امروز ـ از طرف همین مخالفان پذیرفته می شود.
دلیل خارجی آن این است که رهبری نظام تمایل داشته با حفظ آبرو با غرب کنار آید، اما غربیان را چندان تمایل به کنار آمدن با حکومت ایران به شکل فعلی نیست.
طرح چهره هایی چون لنکرانی یا جلیلی که همانند گزینه احمدی نژاد در سال۱۳۸۴ هستند، نشان میدهد که در بیت رهبری دو دیدگاه برای رهبری اجرایی کشور وجود دارد و میتوان گفت شرایط داخلی و خارجی، تمایل رهبری حکومت به سمت هر گزینه را عمده میکند. در سال ۱۳۸۴بین قالیباف واحمدینژاد این انتخاب رخ داد. در آن دور ناگهان هم به خاطراعمال سیاست نئو کانها در جهان و هم ترس از بازگشت هاشمی، تمایل بیت رهبری به سوی احمدینژاد متوجه شد.
باید دید درسال ۱۳۹۲ ازمیان راهبرد احیای قدرت صفویه و راهبرد ریزش از بالا و رویش ازپائین، کدام یک در نزد رهبری و بیت و نظامیان برنده خواهند بود؟
فراموش نکنیم نقش منطقه ای مهم و درآمد نفت انجام این مانورها را دولت ایران فراهم می کند؛ قدرت نمایی ای که به قیمت اسقاط توان ملی تمام می شود و رفع آن از سوی همه ایرانیان تدبیروکمی شانس و موقعیت مناسب وتیز هوشی می طلبد.
تاریخ انتشار : ۵ / اردیبهشت / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
04_05_2013 . 13:04
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
انتخابات؛ مانور هاشمی برای خاتمی…
نام مقاله : انتخابات : مانورِ هاشمی برای خاتمی…
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
پیام های بیت رهبری درمخالفت با کاندیداتوری خاتمی به اشکال مختلف انجام گرفته ،اما خاتمی حاضربه دریافت حضوری پیام های اخطار نیست. این رفتار خاتمی نشان می دهد که وی در صدد سنجش فضای حضور است. این فضا را چه کسانی باید بسازند؟ بی گمان فعالان درعرصه های گوناکون ازروحانیون،مراجع ودانشگاهیان و کسانی که فضای باز را طلب می کنند تا در آن راحت تر نفس بکشند . به موازات این درخواست ها خاتمی نمی تواند «نه» بگوید چرا که با اعتبارخود بازی نادرستی کرده است. پاسخ خاتمی به دعوت ها باید «آری» باشد.
حقیقت آن است که جامعه سیاسی ایران بی حس و کرخت است. درچنین شرایطی می باید فشار امنیتی ها راعقب راند. ایشان با ایجاد رعب و وحشت همه را مبهوت کرده اند. این بهت را باید با حضوردر صحنه شکست. در این میان اگر آقای حسن خمینی سودای حضور خاتمی را دارد چرا این خواسته را رسمی نمی کند. جرات مطهری که گفت حتی رد صلاحیت خاتمی برکاتی خواهد داشت قابل تقدیر است وهشداری به سپاهیان است که به کمترازکل ایران قانع نیستند وتوجه دادن به حامی سپاهیان که بیت رهبری است. فشار امنیتی ها را باید چهره های نظام که با این امرمخالف هستند بشکنند، تا اعتماد و جرات اجتماعی افزایش یابد.
مانور هاشمی برای حضور
اما رفتار هاشمی را باید تعقیب کرد. وی دومین حرکت خود را انجام داد .اعلام این که تا چند روز دیگر درباره حضور یا عدم حضور منتظر خواهد ماند. به قول خودش دوستی که خود پرورده است ، حالا به او اعتماد ندارد . این برای هاشمی درد بزرگی است . حرکت اول آمدن مهدی هاشمی بود و بعد مانور لازم دراین مورد. حرکت دوم اعلام این که تا چند روزدیگراعلام حضور یا عدم حضورخواهد کرد. این بازی هاشمی با بیت است وحرکت دقیقی است .اگر درسال ۱۳۸۴ه.ش نوبت حذف هاشمی بود که احمدی نژاد آن را انجام داد و با همین حربه برعلیه موسوی هم وارد شد.الان زمانه چطور است؟ سخنان سردارمشفق را به یاد آوریم حتی در زدن خاتمی و موسوی- درنزد نظامیان که زبان قدرت را می فهمند-، حذف هاشمی پنهان بود که باید او را بزنند تا دوباره درساخت قدرت ایران مستقل ازرهبری قدرتی نداشته باشد. به گفته سردار مشفق هاشمی درپی تضعیف ولایت فقیه است. چراکه هاشمی از زمان دار شدن مقام ولایت گفت و برخی رفتارهای رفرمی انجام داد که نظامیان ورهبری نظام را خوش نیامد.
حال هاشمی قصد مانوردوم را دارد. او به خاتمی گفته که بیاید .هاشمی نشان داده است که آدم دوره ریسک است و می تواند چند بار تن به وزن کشی سیاسی دهد.چنین روحیه ای را خاتمی ندارد ،حال که فشاربرخاتمی زیاد است؛ هاشمی، بیت ورهبری را درمصاف سیاسی جدیدی قرار داده است.
انتخاب بیت: خاتمی یا هاشمی ؟
حال بیت باید انتخاب کند که کدام را ترجیح می دهد. اگر خاتمی را بپذیرد هاشمی نمی آید .اما اگر خاتمی را نپذیرد هاشمی کاندیدا می شود .حال باید دید که کدام کاندیدا برای بیت قابل تحمل است ،خاتمی یا هاشمی؟ رد صلاحیت هاشمی برای نظام بسیار معنی دارتر از رد صلاحیت خاتمی است اما باید توجه داشت که رد صلاحیت خاتمی هم درجامعه انعکاس منفی دارد وعواقب آن سخت است. بیت رهبری هم مانورخود را به شکل تهدید نشان داد و آن اعلام تاریخ دادگاه مهدی هاشمی بود.
مانور هاشمی انداختن توپ در زمین آقای خامنه ای است. اما اگر خاتمی نیامد با هاشمی چه باید کرد؟ البته نوع حمایت ازهاشمی با خاتمی متفاوت است. آمدن هاشمی برای طالبان فضای باز امکانی برای نفس کشیدن فراهم می کند. دراین جا است که فعالان مدنی با خاتمی بیشتر وبا هاشمی کمترهمراه خواهند شد.
اگر جامعه محوری نیاز است، که هست؛ اگر به فضا نیاز داریم، که داریم؛اگر به دنبال منجی نیستیم چون کار ایران با منجی راست نمی شود؛ اگردموکراسی یک شبه نمی خواهیم، چون دموکراسی برق و بادی را خیری نیست،که نیست؛ پس باید به روی کاندیدایی که توان ایجاد فضا دارد حساب مدنی باز کنیم. حساب مدنی از حساب سیاسی جدا است .در این جاست که به هاشمی یا خاتمی یا کاندیدای اصلاح طلبی که بر روی آن اجماع شود باید توجه واصرار داشت.
حال هاشمی با مانور خود فضا برای خاتمی- که ناز فراوان دارد چون نازکش هم دارد -باز کرده است. بیت اگر خاتمی را رد کند باید با هاشمی مدارا کند .آیا بیت رهبری ،هاشمی را دوباره می پذیرد؟ در این صورت باز باید با کسی مواجه شود که سابقه بیشتری ازرهبری نظام دارد و رهبر انقلاب برای او زمانی که ترور شد،دعا کرده که بماند. هاشمی مردی که در تصفیه مخالفان مروت نداشت ،اگر چه همان مخالفان با وی به فتوت رفتار کردند چون منافع ملی را باور داشتند . اکنون همین هاشمی ازمحدود شدن زمان زمام داری رهبری حرف می زند وحدی ازآزادی های مدنی را قبول دارد .اما مهم تر، نسبتی است که وی با قدرت رهبری نظام ایجاد می کند. این نسبت برای رهبری پرهزینه خواهد بود . پذیرفتن هاشمی آسان نیست.حضورهاشمی حتی با رای مناسب،نه حتی هاشمی پیروزدر انتخابات؛ موجب خواهد شد که وی دوباره ازاعتباراجتماعی بدست آمده خود، در برابررهبری موضع گیری سیاسی کند. چیزی که رهبری نظام چند سال زحمت کشیده که این توانایی را خنثی کند و برای زدن قدرت هاشمی معضل جدیدی به نام احمدی نژاد را آفریده است .
خاتمی وهاشمی حتی اگررای پیروزی نیاورند بازدربرابر سیاست های حاکم نظام چهره ای مخالف می شوند که اعتبارزا می باشد.
در همین راستاست که اگرخاتمی رد صلاحیت شود،اعتباربیشتری کسب می کند. اگربا حکم حکومتی بیایید مردم خواهند گفت که حکومت ترسید اورا تائید کرد.اگرهم در انتخابات رای نیاورد ، خواهند گفت که تقلب شده است. اگر حکومت در سال۸۸ خودش ابتکار شمارش مجدد آرا را مطرح می کرد امروز با خطرمضاعف شده اعتماد عمومی مواجه نبود که دیگر هر اعلام نتیجه ای مورد قبول بخشی ازجامعه قرارنگیرد.
خاتمی که برنامه می دهد وازطرفی نظر نهایی خود رااعلام نمی کند باید توجه داشته باشد که هر سلامی، علیکی دارد . دعوت ازوی می تواند با پاسخ وی مبنی بر تمایل تلقی شود منتها با اعلام چند هدف وسوال مشخص وچند شعار معین که جذابیت دعوت از او را بیفزاید.در هر حال امتناع خاتمی به دلیل ایجاد هزینه برای مردم منطقی نیست. رد صلاحیت خاتمی هم برای نظام هزینه دارد.اگر خاتمی به دلیل شرایط سخت اقتصادی نمی آید باید بداند که اگر او نتواند کدام کاندیدای اصلاح طلبی که اعتبار کمتری از وی دارد، می تواند مشکلات اقتصادی را حل کند . اماا گر خاتمی توان و حوصله مقابله مدنی را ندارد این را اعلام کند.وی را ادعا این است که می خواهد اصلاح امورکند، پس برای آن باید تلاش کند .
اما هاشمی هم در صورت کاندیدا شدن، اعتباری اعتراضی به وضع موجود می یابد که به معنی اعتبار برای خود وی است. او قصد نجات نظام را دارد .از نظروی باید اصلاحی صورت بگیرد اما ازنظرآقای خامنه ای نظام راه درستی رفته است. در این جاست که اختلاف نظرها میان هاشمی و رهبری حکومت شکل می گیرد.هاشمی اگر بازنده انتخابات شود بازخط خود را ازسیاست های فعلی جدا کرده است. و این برایش اعتبار می آورد.اگر چه بهترآن است که هاشمی اجماع ساز شود تا کاندیدا. چرا که رای آوری خاتمی به اعتبار اصلاح طلبی می افزاید.
جامعه محوری با راهبرد جدید
این جاست که راهبرد چانه زنی ازبالا و فشارازپائین به شکل ناخود آگاه وارونه و تبدیل به راهبرد اختلاف دربالا برای ایجاد فضا درجامعه می شود .البته اگرجامعه محوران این ویژگی را درک ومطابق آن عمل کنند.این راهبرد درحال شکل گیری است ،اما قوام نیافته است.
در عرصه صفحه شطرنج مه آلوده جامعه سیاسی ایران ،جامعه محوران را باید تیزهوشی باشد تا ازتنگه فعلی با ضربه کمتری عبورکند.چرا که برنامه نظامیان رساندن جامعه مدنی به صفر است.این اتفاق چند باردرتاریخ ایران افتاده است وبازهم می تواند بیفتد . هنرما درحال حاضربهترشدن اوضاع نیست بلکه جلوگیری ازبدترشدن اوضاع است. جامعه محوران را دغدغه قدرت یا نجات حکومت نیست بلکه درد آن است که با حذف جریان اصلاح طلب امکان تحولی که در ایران به دموکراسی حداقلی برسیم، عقب خواهد افتاد وتجربه تلخ به ما می گوید که در زمانی که سیاست کلنگی شود دیگرمدنیت و دموکراسی عقب خواهد رفت . شرایط نا مناسب منطقه ما ازیک سو که بنیاد گرایی را تقویت می کند وهم نوع دموکراسی واراداتی، بعد از یک جنگ یا حمله، برعلیه جامعه مدنی می تواند شکاف هایی را فعال کند که به نام آزادی، دموکراسی و حقوق شهروندی را به قهقرا برد.جامعه محوری با انتخابات ازاین زاویه نگاه می کند .اما درحال حاضراصلاح طلبان ودموکراسی خواهان و جامعه محوران نقطه تلاقی دارند.پس همه مسئول هستند .اما در این مسیر خاتمی با جامعه محوران مسئولیت وهاشمی منافع مشترک دارند.مسئولیت خاتمی درمرحله اول اجماع کردن برخود و درمرحله دوم اجماع سازی برروی دیگری است.بی گمان اولی اولویت دارد.
(توضیح؛ این مقاله در پی مقالات قبلی نگارنده در باره انتخابات می آید که در همین سایت منتشر شده است. در نتیجه از طرح مطالب تکراری پرهیزشده است.)
تاریخ انتشار : ۸ / اردیبهشت / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
04_05_2013 . 13:06
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
صورت مسئله کارگر ایرانی
نام مقاله : صورتمسالهی کارگرِ ایرانی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
یکی از نکاتی که بعد از طرح ایده سوسیالیستی، هم دربخشی ازجامعه ما بحران آفرید وهم موجب حرکتی و طرح باورهای عمیقی در جامعه ما شد، مفهوم طبقه کارگربود. اما روشنفکران و سیاسیون ما را توان آن نبود که میان آنچه باورآرمانی است و آنچه که در واقعیت در جریان است، تفکیک قائل شوند. یکی از این اشتباهات حامل رسالت کردن طبقه کارگر ایرانی بود که هنوز طبقه نشده و حتی از ابتدایی ترین امکانات هم برای شکل گیری صنفی محروم بود. در نتیجه متولیانی صادق یافت که می خواستند برطبقه کارگررسالتی را تحمیل کنند که توانایی انجام آن را نداشت. به همین دلیل درچند دوره فضای بازایجاد شده درایران، هدف گذاری برای کارگران ایرانی به ثمر نرسید. این هدف گذاری بلند پروانه بود و غیرعملی می نمود. طرفداران کارگر ایرانی، کارگری را می خواستند که کباده و رهبری انقلاب بر دوش کشد و برعلیه سرمایه داری رزم جانانه کند، در صورتی که کارگر ایرانی را خواسته های دیگر بود. از همین رو در چند فرصت تاریخی به دست آمده برای سازمان دهی صنفی کارگران در ایران، -که شرط اول قدم قدرت یابی است، –فرصت تاریخی از کف رفت. اینک اگررفتار های گذشته در نقد بررسی آنچه به نام کارگردرایران رخ داده است مورد بررسی قرارنگیرد فرصت هایی دیگرهم ازدست می رود.
از آغاز دهه ۱۳۸۰ شاهد حرکاتی بودیم که کارگران را به تشکل صنفی فرا میخواند در وهله اول به حق کارداشتن و تشکل داشتن میپرداخت. این رفتارهای سندیکایی در ایران امروز امری مبارک است. اما بر اساس تجربه، این حرکت از۳ طرف مورد تهدیدی قرار داردکه توجه و بررسی و آسیبشناسی آن ضروریست.
۱- حکومت با هرتشکل مستقل مخالف است و به دلیل درآمد نفتی و رانتی که به اقشار ایرانی میدهد، احساس نیاز به تشکل را در میان آنان هم کمتر میکند. این رفتار حکومت دقیق است چرا که وقتی فردی نیازهای خود را تامین شده بیابد، خود رااز رفتن به سمت تشکیلات بینیاز میداند چرا که نیازاولیه آدمی، درحد درک و توان اواز معیشت اوست. دولت نفتی هم ازآغاز انقلاب درجهت خنثی سازی تشکیلات کارگری به این شیوه متوسل شده و جواب هم گرفته و با اعتراضات کارگری برخورد عوام فریبانه داشته است. اما در فرصتهایی که امکان عقب نشینی حکومت فراهم شده مانع دیگری بر سر راه بوده که آن عامل دوم است که به طرفداران کارگران ایرانی بر میگردد.
۲- زمانی که در فرصتهای مناسب تنورتشکل و تجمع گرم شده، تشکیلات به کدام سو رفته است؟ کارگر بازوی انقلاب بوده یا بازوی حزب کارگری یا طبقه رزمنده بر علیه سرمایه داری... در نتیجه بحثهای مربوط به طبقه کارگرفراموش شده وآنچه مانده مسابقهای بوده برای جذب کارگران در یک حزب خاص و بعد دعوای بیپایان که سندیکا بهتر است یا شورا، یا سندیکا نهاد زرد وشورا نهاد انقلابی است و از این قبیل گفتگوهای کش دار؛ گفتگوهایی که بحث درباره صورت مسئله اصلی را که کارگرایرانی به تشکل نیاز دارد، به تعویق انداخته، آن هم در حالیکه شرط اول قدرت یافتن، داشتن تشکل درراستای کار و بهبود شرایط کارو زندگی است.
۳- مسئله مهم ترآن است که هر تشکل برای دوام وقوام به زمان مناسب برای پا گرفتن نیاز دارد.تشکل ها در ایران با وجود شروع خوب، بعد از مدتی به مشکلات عدیده ای بر می خورند که ریشه درعدم کار جمعی ایرانیان دارد. برای غلبه براین مشکل باید زمان مناسب در اختیارهرتشکل باشد تا به مرور زمان به این اصل برسد که چاره کار در تحمل یکدیگر با مکانیزم اجرایی برای حل اختلاف دردرون تشکل است. به عبارت دیگر مدیریت حل اختلاف، امرمهمی است که باید به آن مجهز شد.
خلاصه آنکه خواسته محوری جامعه کارگری ایرانی داشتن کار مناسب و تلاش برای داشتن تشکل است؛ تلاشی که اگر چه در یک دهه اخیرازسوی فعالان کارگری درایران انجام شده اما قابل نقد و بررسی است. در این ارتباط هر کمپینی برای دفاع از حقوق کارگران که صدای آنان در تشکل خواهی و حق کار مناسب باشد، اقدامی شایسته است.
تاریخ انتشار : ۱۲/ اردیبهشت / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
07_05_2013 . 21:20
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
انتخابات؛ دوئل مرگ و زندگی
نام مقاله : انتخابات: دوئلِ مرگ و زندگی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
انتخابات در ایران تبدیل به دوئل حذف جمعی یا مرگ عده ای دیگر شده است. به نظر می رسد عدم توان حل اختلاف در جامعه ای که از مرحله رهبران کاریزماتیک گذشته اما نتوانسته به مرحله قانونمندی برسد، مشکل آینده جامعه ماست. چرا که حرکت قانونمند نیاز به نظارت نهاد مستقل و اعتماد عمومی دارد.
این بحران، از انتخابات تا آکادمی گوگوش خود را نشان می دهد و نقطه مرکزی اش آنجاست که بازنده شکست را قبول نمی کند و در نتیجه فضا به سوی تقابل می رود.
برای پرهیز از رسیدن به این نقطه شرط عقل آن بود که در سال ۱۳۸۸ باز شماری آرا انجام و اعتماد عمومی جلب می شد. میزان سرایت بی اعتمادی در ایران را حتی در لیگ برتر فوتبال هم می توان به عینه دید. لیگ به معنی بازی دوره ای، شبیه زندگی روزمره و روابط اجتماعی است؛باید جریان داشته باشد تا یک پدیده بتواند ادامه حیات دهد. اما جدال بی پایان و حاشیه سازدر لیگ، به کیفیت فوتبال ایران هم که استعداد رشد و بالندگی دارد ضربه زده، چون در اینجا هم حاشیه بر متن غلبه کرده است. این لیگ باید برگزار شود، اما نمی تواند نتیجه ای برای رشد ورزش کشور مطلوب باشد. انتخابات هم چنین ویژگی ای را دارد چرا که حکومت به انجام آن نیاز دارد، اما نحوه انجام انتخابات، به تعالی واعتماد واحدهای جامعه به یک دیگر منجر نمی شود.
به عبارت دیگر بعد از انتخابات ۱۳۸۸ بحران عدم اعتماد در جامعه ما بروزعلنی و عریان یافته است؛ حالتی که به نظر میرسد در انتخابات ۱۳۹۲ هم افزون شود چرا که حکومت حاضر نیست به معیارهایی که منجر به اعتماد مردم شود تن دهد. در نزد حاکمان، ترس از گستاخ شدن مردم به اصل و معیار بازدارنده برای اعتماد سازی در جامعه تبدیل شده است. ازطرف دیگر بسیاری ازبازیگران سیاسی ناچار به شرکت کردن در انتخابات با همین مکانیزم فعلی هستند چرا که چاره ای نمی ببینند. هر چند حق اعتراض وغرزدن را برای خود محفوظ می دانند. اما شاید این بار جناح پیروزانتخابات قبلی، تبدیل به بزرگ ترین معترض این دوره شود.
در همین راستا برخورد با سفرهای دور چهارم احمدی نژاد نشان می دهد که قصد دارند به او بگویند جیک جیک مستان تو تمام شد و حالا زمستان است؛برخوردی که احمدی نژاد را عصبی ترمی کند واورا به عکس العمل وا می دارد.
در شرایطی که راهبرد ۳۴ ساله حکومت، حذف در بالا و جذب نو کیسه هااز پائین بوده و تعداد داوطلبان فراوان و برگزیدگان اندک، حمله به جناح دولت، آن را جری تر می کند. چنین است که بازی مرگ شروع شده و سیاست حذف جلوه بیشتری یافته است. در چنین فضایی دیواربتونی قدرت حاکمیت آرام آرام فرو می ریزد، هر چند پول نفت این ریزش را قدری به عقب می اندازد.
اما آیا این حذف شدن ها خوشحالی دارد، حتی اگر مطابق منطق مکافات و مجازات عده ای را راضی کند؟ طرد احمدی نژاد وهر کس دیگر، چه کمکی به جریان دموکراسی خواهی می کند؟
انقلاب با حربه حذف جلو رفته و اینک بنیان آن برحذف وطرد است؛ سنتی که ادامه یافته. حال آنکه وقتی رهبر نظام به عنوان حافظ قانون می گوید "من انقلابی هستم و بوروکرات و دیپلمات نیستم" باید از سوی خبرگان مورد سئوال قرار گیرد چرا که وی دیگر نمی تواند انقلابی باشد، باید حافظ نظام موجود باشد. انقلابی بودن معنی دارد، انقلابی باید براندازباشد.
انتخابات که در زمان شاه بی معنی بود بعد ازانقلاب معنی دارشد اما سلطه گران آن را تبدیل به میدان جنگ کردند و سیاست مداران بی تجربه ـ هر چند صادق ـ با رفتار نادرست به این میدان وارد و ماجرا ساز شدند. درموازنه قوای این چنینی هم برنده میدان کسی است که توان بیشتری دارد نه حقانیت بیشتری. در دوران پس از انقلاب بازرگان وخاتمی، برغم تفاوت ها و موقعیت های مختلف، و سپس موسوی و کروبی تیزهوشانه بر حقانیت بیشتر تکیه کردنداما فشار شرایط آنان را در موقعیتی خاص قرار داد و حالا بازی تبدیل شده است به بازی مرگ و زندگی.
در بازی مرگ و زندگی اما داوطلب فراوان نیست بی جهت نیست که حاکمان به شیوه کلنگی کردن سیاست روی می آورند. اما سیاستی که در نتیجه آن حتی ازکاندیدا شدن چهره های هنری و ورزشی برای انتخابات شوراها هم استقبال نمی شود و باز افراطی ها به میدان می آیند و به این چهره ها کارت زرد نشان می دهند؛ چرا که هر چه باشد ورود این چهره ها به سیاست شهری به روند مدنیت می افزاید وفضا را ازسختی و زمختی خارج می کند و برجذابیت کار مدنی می افزاید و هوا داران آنان را به سوی کارمدنی جذب می کند. اما این اقدام نظامیان را برمی آشوباند که چرا اداره شهریگری را به هنر و ورزش کشانده اند. در حالیکه جامعه به ورود این چهره ها برای جذابیت کارمدنی نیازمند است. اما نظامیان وامنیتی ها می خواهند شوراها درخدمت سیاست ایشان باشد و درآمد شهری را هم در خدمت منافع خویش بگیرند.
حال سخن این است که رئیس دولت فعلی که در چهارمین دور سفراستانی به وسیله حامیان دیروز بور می شود، چه باید بکند؟ مطابق رفتار معمول او باید مقابله به مثل کند چون اگر کوتاه بیاید به ضعف متهم می شود. این نوع رفتارها اگر چه دل مخالفان او را خنک می کند، اما از روال نا معقولی حکایت دارد که به تعبیر مولانا خون به خون شستن آمد محال.
سکان سیاست ایران به دست کسانی به خشونت بیشتر کشیده شد که با لباس روحانی آمدند، اما در عمل برخشونت سیاست افزودند. اینان تابع خاصیت قدرت و منطق انقلاب شدند حال آنکه توان آن را نداشتند که انقلابی به نام خدا را از انقلابات دیگر متمایز کنند.
دقت کنیم که در حذف کردن ها به مردم وجامعه مدنی و دموکراسی چه چیزی می رسد. این تیز هوشی لازم است در غیر این صورت سیاست در ایران می شود آنی که امثال حسین شریعتمداری ها می پسندند تا لقب تحلیل گر فرزانه از رهبری نظامی بگیرند که همه یاران گذشته را حذف می کند تا نظامی را حفظ کند که به خود وی ختم شود. حال احمدی نژادی که تجربه حذف ۳۴ ساله نظام را دارد باید چه کند؟ تدبیر به او می گوید که سکوت کند، اما غرورو منفعت شخصی و همچنین اینکه می داند بعد از انتخابات متهم به همه دزدی های کرده و نا کرده خواهد شد، او را وادار به حمله می کند. این رفتار فرار از حالت در سه کنج قرار گرفتن است و نتیجه کنش انسان های جاه طلب و.... است؛رفتاری که سیاست کلنگی در ایران آن را توجیه و تقویت می کند.
جامعه محوری و تدبیر دیگر
اما به حذف افراد و نظام ها نباید و دل خوش کرد. مهم رسیدن به ساحل آرامش و داشتن فرصتی برای فکر کردن به سازندگی کشورسن. در هر حذفی باید دقت کرد که طرف قدرتمند به دنبال چه منظوری است؛ این تدبیر آدمی را از سیاست حذف و بغض به افراد و نظام ها دور می کند و به تامل بیشتر در موضع گیری وا می دارد.
دولت احمدی نژاد تحت فشار است پس او هم باید حمله کند. اما سئوال این است که این حمله عاقبت به نفع چه کسی یا کسانی تمام می شود. باید دید کدام جریان در این میانه سود می برد؟ ایا جامعه مدنی ایران که ژله ای است ودموکراسی خواهان که نیروی تعیین کننده نیستند چقدر منتفع خواهند شد؟ به عبارتی راهبرد اختلاف دربالا وفضا در جامعه چقدرمی تواند از این اختلافات سود ببرد تا فضای تنفسی لازم برای جان گرفتن جامعه مدنی و احزاب و آزادی نسبی برای بیان عقیده بدست آید؟
انتخابات اخیر را باید از منظر جامعه محوری دید نه از منظرآمدن دولت امیدی که بتواند با آمدن خود همه اموررا بسامان کند. هرکس که در ایران به دنبال دموکراسی است باید بداند که کاردرست کردن درایران زمان براست و دولت ها را باید از منظر تعهد به جامعه مدنی سنجید. بر این اساس مهم آن است که بدانیم سیاست کلنگی به نفع جامعه مدنی نیست و جامعه محوران باید ازاین سیاست دوری کنند.
تاریخ انتشار : ۱۶/ اردیبهشت / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_05_2013 . 21:16
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
مطالبه محوری یا شخص محوری؟
نام مقاله : مطالبهمحوری یا شخصمحوری؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
نتخاباتی در پیش است که باز تا ۸ سال منتخب و رئیس جمهور آن، مدیر اجرایی کشور خواهد بود، با این تفاوت که جنبش سبز، هم بر این انتخابات و هم بر روابط درون نظام تاثیر گذاشته و سایه حضور موسوی و کروبی در همه جا مشهود است. ترس ازورود خاتمی، و حتی هاشمی، نامیدن خاتمی به عنوان کاندیدای مطلوب امریکا از سوی برادررهبری که به وی نزدیک است، همه و همه نشان ازتائیرآشکارو پنهان جنبش سبزبرهمه ارکان نظام دارد. از همین روست که امروز همه رفتار حکومت، با ترس ازمردم شروع می شود چرا که حتی اقبال رای آوری هرکاندیدا هم به نسبتی است که با فتنه و جنبش سبزبرقرارکرده یا می کند.
اما نباید به تاثیرسلبی دل خوش کرد. تا این جای کار، اثرتخریبی جنبش برحکومت موثر بوده است، اما چگونه می شود این تاثیررا به سوی روندی برد که نتیجه اش هم به نفع مردم باشد؟
واقعیات آن است که کنترل جنبش سبزپرهزینه بوده ودر درون نظام آشفتگی ایجاد کرده است. این آشفتگی وقتی به نفع مردم تمام می شود که بازیگرانی دموکرات در آن نقشی درست ایفا کنند؛ البته اگر هدف فقط ضربه زدن به رقیب نباشد و دستاورد ملاک باشد. شکست دشمن یا رقیب به معنی پیروزی طرف مقابل نیست. گاه در یک مصاف هردوطرف بازنده می شوند.
پس چه باید کرد؟
دوره فعلی زمان مطالبه محوری به معنی سال ۸۸ نیست. می شود این دوره را شخص محوری نامید. در شرایط فعلی دو کاندیدای مورد حمایت اصلاح طلبان، بخصوص خاتمی و حتی هاشمی باید بیایند تا فضای جامعه و کشورازاین که هست بدترنشود. چرا که جامعه باید سر حال باشد، تا مطالبه محوری معنی داشته باشد. درشرایط حاضر، مهم این است که چهره هایی که می توانند به بهبود فضا کمک کنند وارد میدان شوند تا نقشه هسته سخت حلقه امنیتی نظامیان را برهم بزنند. پس دراین دوره به ناچار شخص محوری جایگرین مطالبه محوری می شود؛ مطالبه محوری را هم باید دقیق مصرف کرد تا ازاغتشاش معنا نجات پیدا کنیم.
اما جامعه محوری ازاین اشخاص چه می خواهد. نکته جالب درمراجعه به خاتمی و هاشمی آن است که بخشی از فعالین جامعه مدنی ایران زیر فشار شدید و برغم همه تهدیدها به دیدار این دو نفر رفتند و از آن دو خواستند به میدان بیایند تا ایران کره شمالی وعراق نشود. نکته مهم درک بلوغ نسبی جامعه ایران است که سیاست را از طریق زندگی روزمره می فهمد و لازم نمی بیند به سیاست یارانه ای تن دهد؛ یعنی ازدولت پول بگیرد وبه شخصیت مدنی خود پشت کند.
این نکته ظریف را باید سیاسیون و دموکراسی خواهان درک کنند و متناسب با روش و ویژگی جامعه مدنی ایران موضع بگیرند. چرا که موضع سیاسی فقط پرستیژ نیست، مفید بودن مهم تر است.
در این شرایط به سوی بازار گرم انتخاباتی می رویم که نتیجه آن برای چند سال آینده مهم است. اگر چه انتخابات آخر زمان نیست، اما از پیوند مسائل کوچک و مرتبط زندگی ساخته می شود. فراموش نکنیم عملکرد شورای شهراول تهران چه ضربه کاری به اصلاح طلبان زد که از هزارهزار مقاله انتقادی راست ها مخرب تربود، چون مردم درعمل دیدند که اعضای شورا اهداف دیگری دارند. پس عملکرد جامعه محوران هم مهم است.
خواسته جامعه محوران و آنچه می توانند، بکنند
درک شرایط سخت جامعه ایران باعث می شود این بار خواسته داشته باشیم نه مطالبه محور باشیم به معنی سال ۸۸. چرا که سطح بالای توقع برای کاندیدا هایی که تحت فشارحکومت هستند می تواند آنان را ضیعف جلوه دهد و از کارایی آنان بکاهد. در این راه آنان که صدای و نفوذی دارند می توانند روشنگری کنند و شرایط را توضیح دهند که قرارنیست دولت کریمه ای بیایید و ایران را گلستان کند. به طور کلی هیچ دولتی درایران نمی تواند بدون جامعه مدنی به روند دموکراسی کمک کند. آمدن خاتمی یا هاشمی، اگر پیروزمیدان شدند یا با رای بالا کنار رفتند، در حقیقت به معنای آن است که ما به جنگ واین سیاست تنش زا در منطقه وجهان، بسته بودن فضای داخل و مشکلات اقتصادی مخالف ایم و درراه بهبود اوضاع قدم برمی داریم. دریک کلام هم ازقبرستان شدن ایران ابا داریم، هم می ترسیم ایران کره شمالی ویا عراق وسوریه شود.
چرا که این استعداد هم درحکومت ایران هست وهم درغرب برخی جریان ها به دنبال کلنگی کردن اوضاع ایران هستند. فروش سلاح درمنطقه، رفتاروحرکات اسرائیل و تهدید های امریکا و بازیگری تحریک آمیزایران درمنطقه نشان های کلنگی شدن اوضاع درایران است که باید جلو آن گرفته شود.
با توجه به این هشدارها با مردم سخن گفتن باید از وظایف جامعه محوران درانتخابات اخیرباشد. جامعه محوران و دموکراسی خواهان ازاین منظر انتخابات را رصد می کنند و واردشدن به آن را از این منظر مورد توجه قرار می دهند نه مطالبه محوری به سبک ۸۸، چرا که مطالبه محوری را باید دروقت دیگر پی گرفت.
در حال حاضر نیاز است که صدایی از درون حاکمیت بلند شود که جنگ نخواهد و دنبال حل بحران تولید وایجاد کاروتضمین امنیت جانی ومالی مردم باشد تا اوضاع جامعه به سوی بهبود رود. آن هم در شرایطی که وضع منطقه ما به سوی کلنگی شدن می رود ودر داخل هم نظامی ـ امنیتی ها اسب خود را زین کرده اند تا همه نهادهای مالی و اداری را به تسخیر خود در آورند، حتی شهرداری ها را.
پس نوبت مطالبه محوری نیست، بلکه نوبت آن است که از منظر جامعه مدنی مراقب باشیم که کسانی حاکم نشوند که مدل کره شمالی را در سر می پرورانند که در این صورت جامعه مدنی ژله ای ایران به قهقهرا می رود. درخواست فعالان گونا گون جامعه از دو کاندیدا برای شرکت درانتخابات هم در این راستا است. والا هر کس میداند که دموکراسی در جامعه ایران امری زمان براست.
تاریخ انتشار : ۱۹ / اردیبهشت / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_07_2013 . 17:06
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
حقیقت، مطلوب و واقعیت در انتخابات
نام مقاله : حقیقت، مطلوب، و واقعیت در انتخابات
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
داستان از این قرار است که حقیقت و آرمان مورد نظر ما، سوسیال دمکراسی با جوهر مذهبیاست. مطلوب مورد نظر ما، جامعه مدنی قوی است که دولت نتواند آن را نادیده بگیرد. اکنون اماواقعیت، یا عینیت، تحمیل شده به ما چیست؟ حکومتی که جامعه را به سوی کلنگی شدن می برد. پس به ناچار در این انتخابات، به طور موقت، از مطالبه محوریبه سوی فردمحوری می رویم که عملی است به ناگزیر. پس چنین اختیار می کنیم تا بازبه مطالبه محوری برسیم.
به تعبیر شریعتی گاه زمانی فرا می رسد که نمی توان خوب مرد. ما در این دوره قرار داریم و دردوره لوث شدن بسیاری ازارزشها غوطه می زنیم. این نوع دوره ها یا ایام در هردوران، شامل دوره ای می شود که معیارهای معمول فرو می ریزد تا معیارهای جدیدی شکل بگیرد. لذا مهم این است که بتوانیم دوره خود را درک کنیم و موضع گیری درستی داشته باشیم و بهتر رفتار کنیم. والا ناخودآگاه ازسرصداقت درزمین حریف بازی کرده ایم.
امثال شریعتی را، آرمان به کام بود. جان بر کف بودند؛دوران آنان دوره شورشی ها بود. نتیجه دوره شورشی ها انقلاب بود که رخ داد؛ انقلابی که آمد اما به بار ننشست و خشونتش بررحمتش چربید، و سنگدلی افزون کرد. حال در۳۵ سالگی انقلاب آنان که تیغ تسویه در کف داشتند، خود درمعرض تسویه قرار گرفته اند. دولت نفت فروش هم که پول را پارو می کند و یاران قدیم را جارو، سودای آن دارد که راه کره شمالی شدن ایران را هموار کند.
دراین سمت گیری به سوی کره شمالی شدن همه ضرر می بینند؛ از روحانی و بازاری تا روشنفکر همه بازنده هستند، هر چند بازنده اصلی مردماند؛ بازنده سیاستی که یاران قدیم حکومت هم در آن درمانده اند. در چنین شرایطی مردم کشوررا بر بادو صاحبان قدرت دیروزی، قدرت را ازکف رفته می بینند، حال آنکه این اولی و دومی تا دیروزمقابل هم بودند، یا راه خود می رفتند. اما امروزداستان، داستان دیگری است. اوضاع خطرناک تر وصدای پای چکمه ها نزدیک ترشده است. هسته اصلی نظامیانی که رهبری نظام آنان را "خواص" نامیده سودای آن دارند که به نام رهبری همه امور و منابع قدرت و ثروت را قبضه کنند وخیال خود راحت. جان ملت را در شیشه ترس و دلهره کشند وبرملک ایران زمین به قدرت بازو و زور تدبیرامورکنند؛قدرتی کهبا پول نفت دوپینگی می شودو قدرتمندترجلوه می کند.
حال که در چنین دوره ای قرار داریم هر کس که خطررا احساس می کند و می تواند کاری کند، باید دست به کارشود. البته بهترآن است که این عمل برای توقف حرکت رهبران نظامی وتغییرسیاست رهبری، حرکتی هماهنگ باشد. این هماهنگی هم به توافق مرحله ای و حداقلی میان همه کسانی که خطر را احساس می کنند نیاز دارد.
حاکمیت دراین واقعیت و عینیت ایجاد شده که با پول نفت، غران وبا تشرنظامی امنیتی ها مزین است، قصد دارددر منطقه مانور قدرت دهد تا در پرتوآن درداخل کشورهم اقتدارقبرستانی بر جامعه تحمیل کند.
حال سئوال این است که در این دوره می توان مطالبه محورماند؟ البته اگر باورداشته باشیم که مطالبه محوری، رفتاری مدنی است که با ارائه خواسته ها به کاندیدا درجهت قدرت یافتن مردم و استقرار نهاد های مدنی معنا می یابدو کاندیدا ها با اجابت خواسته ها برای بدست آوردن رای مردم با هم رقابت می پردازند؛ رفتاری که نمونه آن را درانتخابات ۱۳۸۸ دیدیم وتا طرح تغییردربندهای قانون اساسی بوسیله مهدی کروبی پیش رفت. آیا درحال حاضرمی توان به این معنی مطالبه محور بود که امری مطلوب برای ایران است؟ چنین به نظر نمی رسد. چرا؟ در حال حاضر چنان فضا را سخت وبسته کرده اند که حتی بخشی ازجامعه مدنی به سراغ کاندیدایی ۸۰ ساله می رود که بازاین کاندیدا توصیه به فرد دیگری برای کاندیدا شدن می کند. دردیداربا این دو کاندیدا، افراد دعوت کننده از آن دو می خواهند کاندیدا شوند تا کشوردر گرداب بیشتر فرو نرود. بی گمان این نوع خواسته با بیانیه های گونا گون کاندیداها درمورد برنامه محوری در سال ۱۳۸۸ متفاوت است. دراین سال حتی دوکاندیدای دیگرهم به مطالبه محوری تن دادند و احمدی نژاد هم وزیر زن به کابینه آورد.
پس مطالبه محوری را باید پاسداشت، اما تقلیل نداد وآن را لوث نکرد ودستخوش تنوع تفسیرهایفراوان نگردانید که دراین صورت معنی راهبردی خود را ازدست می دهد. گاهی پذیرش موقعیت جدید، حتی اگرنامناسب باشد، بهترازآن است که آدمی موقعیت جدید خویش راباتفسیرواژگان راهبردی توجیه کند.
توجه داشته باشیم که ورود ما به مرحله مطالبه محوری، ورود به مرحله واقعی و مطلوب جامعه است، چراکه جامعه مدنی، نتیجه موفقیتو کامیابی این ورود به مطالبه محوری دربرابردولت است و قدمی به سوی دموکراسی خواهی قلمداد می شود.
حال با درک شرایط فعلی، برای این دوره باید توصیه راهبردی داشت که آن حضورافرادی برای کاندیدا شدن است؛ افرادی که بتوانند به واسطه نفوذ و نام خود دربرابرقدرت امنیتی ها و نظامیان نقش بازی کنند. توجه به خاتمی و هاشمی از همین روست چرا که باید ظرفی به نام ایران باشدتا بتوان درآن اصلاحی انجام داد.
می توان گفت امروز ما متاسفانه درمرحله مطالبه محوری نیستیم، اما باید به سوی آن حرکت کنیم. نباید هم آن را فراموش کنیم که مرحله ای مطلوب است برای ایران. شخص محوری مختص این انتخابات است، چرا که می خواهیم مطالبه محوری را هم، با درک شرایط، حفظ کنیم و ادامه دهیم.
توجه کنیم که حرکت در تاریخ و اجتماع هیچ وقت خطی نبوده است و فراز و نشیب دارد. تدبیر و تامل می طلبد این کهنه سرا
تاریخ انتشار : ۲۴/ اردیبهشت / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_07_2013 . 17:08
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
ولایتی و صفویه؟ داوود اوغلو و دموکراسی
نام مقاله : ولایتی و صفویه؟ داوود اوغلو و دموکراسی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
حمد داوود اوغلو وعلی اکبرولایتی هردو درس خواننده فرنگ اند. هر دو وزیر خارجه بوده اند. هردوشان هم در مورد اقتدار کشورخودازطریق باز خوانی تاریخ گذشته دارای ایده بوده و خواستارقدرت منطقهای شدن کشورخود هستند؛ قدرتی که برمناسبات جهانی هم اثربگذارد. تا این جای کارهم آثارمکتوبی ارائه داده اند. تز داوود اوغلو در مورد سیاست خارجی وایفای نقش منطقه ای قدرتمند ترکیه است. ولایتی هم در کتابی چهار جلدی که مربوط به بررسی تاریخی صفویه است این دوران را برای ایران و اسلام، طلائی می داند. از این نظر ولایتی هم مقابل روشنفکران مسلمانی چون شریعتی قرار می گیرد و هم باآرای مرحوم مطهری هم نظر نیست...
به ظاهراشتراک فراوان میان این دو وجود دارد اما این همه ماجرا نیست. فرقی اساسی و شگرف دردیدگاه این دوسیاست مدار وجود دارد که موضوع این مقال است.
احمد داوود اوغلو، در سرمشق به دولت ملت مدرن می اندیشدودموکراسی را پذیرفته است. ترکیه را اصل می داند و حافظ منافع ملی کشور خود است. اشتراک مذهبی و زبانی را فرع بر این مسائل می داند چرا که در سرمشق مدرنکشورها در محدوده جغرافیای مشخص تعریف می شوند و عوامل هویتی چسب پنهان پیوندها هستند و نوعی رابطه خاص را برای خود طلب می کنند.
او سیاست خارجی ترکیه را براساس همزیستی بر مبنای تعامل با جهان و قدرت گرفتن در منطقه پی ریزی و از تنش های قومی و مذهبی پرهیز کرده در عین آنکه از اشتراک های مذهبی و زبانی و قومی سود جسته است.
سمت گیری برای عضویت در اتحادیه اروپا نیز ترکیه را در آستانه قدرتمندتر شدن در جهان اسلام قرار خواهد داد، چرا که با عضویت در این اتحادیهترکیه تبدیل پیشرفته ترین کشور مسلمان هم خواهد شد. در نتیجه قبله مسلمانان و مرکز تبادل غرب و خاورمیانه خواهد شد که سود اقتصادی سرشاری برای ترکیه دارد.
جالب آن است که ترکیه فعلی با تکیه بر هویت مذهبی- منتها با شکل فرهنگی- به این موقعیت دست یافته است. جالبتر اینکه لائیک های ترکیه به دلیل منافع خاص و سنتی قادر به بازی کردن نقش مزبور نیستند.
دموکراسی خواهی ممکن و تعامل با جهان براساس منافع ملی ترکیه، به ترکها گوشزد می کند که باید به تنش با کردها خاتمه داد، تا نظامیان به پادگان ها بازگردند. درهمین راستا ترکیه راه گفتگو با کردها را بازو خلاف لائیک ها عمل کرد. جالب آن است که او با تکیه بر فرهنگ مذهبی مشترک، ناسیونالیسم ترکی را تعدیل می کند تا راه پذیرش دولت-ـ ملت مدرن را برای پذیرش کردها هم هموار سازد چرا که اگر کشور درگیر جنگ داخلی شود، باید ازدموکراسی و توسعه چشم پوشید وامور را به نظامیان سپرد.
پس دکترین داوود اوغلو بر پایه دولت ـ-ملت مدرن است و او اقتداردر جهان و منطقه را بر پایه دموکراسی داخلی بنا کرده است و برهویت مذهبی، تکیه فرهنگی دارد. و چون در جهان به دنبال حفظ منافع ترکیه است، از اشتراکات زبانی و مذهبی وقومی درمنطقه به نفع رابطه و پیوند موثر در راستای قدرت ملی ترکیه استفاده می کند.
جالب تراینکه دردامن ارتش لائیک، اسلام گراها درترکیه ازنظامیان فاصله گرفته به دموکراسی روی آورده اند؛ با مردم خود پیوند اقتصادی و مدنی برقرار کرده و در نتیجه به نظم منطقی دنیای مدرن تن داده اند؛ سیاستی که رای مردم و قدرت اقتصادی و توان نظامی را به ترتیب به دنبال هم دارد.
علی اکبر ولایتی؛ در دکترین ولایتی اما ثروت و قدرت نظامی و بعد رای تزئینی مردم ملاک قرارگرفته است. اودید راهبردی ندارد. نگاه فرهنگی - تمدنی وی به تمدن صفویه در چهار کتاب تالیف شده ولایتی مشهود و تبیین وی از صفویه فاقد درک راهبردی است. علاوه برآن وی از درک شرایط زمانه غافل است و به نظر می رسد از نگاه وی، عوامل قدرت درنزد ولایت فقیه و نظامیان فراهم است. وی درنقدانقلاب مشروطیت نشان داده است که به دموکراسی و دولت -ملت مدرن توجه ندارد. سمت گیری او در تمام دوران مسئولیتش و بعد از آن هم همواره به طرف کانون قدرت بوده و به این ترتیب درعمل درمقابل دموکراسی قرار گرفته است.
ولایتی در سال ۱۳۸۴ در جریان انتخابات ریاست جمهوری در مصاحبه ای مفصل با روزنامه ایران تاکید کرد که تند روها با ترور بختیار و دیگران دراروپا رابطه ما وغرب را برهم زدند. اما همین ولایتی امروزدر کنار این تندروها قرار گرفته است.
سودای وی این است که رابطه محافظه کارانه با غرب را پی بگیرد، منتها در تئوری ولایتی رفتن به تاریخ گذشته ملاک است نه الهام گرفتن از آن؛ احیای قدرتی که بیت رهبری و نظامیان و پول نفت و نقش جغرافیایی ایران سامان ده آن هستند. در این تئوری دولت-ـ ملت مدرن جایی ندارد و در نهایت به طرف سمت گیری هویت شیعه افراطی سیر می کند وبا این هویت درعمل درمنطقه شکلی ازحکومت محافظه کارمانند عربستان سعودی، اما شیعه را در سر می پروراند. هویت طلبی در این جا تبدیل به وسیله دوری و تفرقه در داخل ایران و منطقه می شود نه وسیله تفاهم و تفاوت که فرهنگ سازاست. این جدال تا آن حد جدی است که آقای سیستانی به هاشمی توصیه می کند وارد انتخابات شو و ما ـ–عراق ـ-و بعد خودتان را نجات بده. این یعنی خطر جنگ فرقه ای در عراق که تمام منطقه را هم می تواند در بربگیرد. ولایتی به دنبال چنین هویتی است؟
اما ولایتی حتی دوراندیشی شاهان صفویه را هم ندارد که در زمان خود با داغ کردن افراطی هویت شیعه توانستند سلطنت کنند. در حالیکه درسرمشق دولت-ـ ملت مدرن شرط حکومت کردنپذیرفتن هویت ملی، فارغ از باورومذهب افراد است؛ حتی اگر حاکمان هویت دینی داشته باشندو آن را اعلام هم بکنند.
تئوری ولایتی دربازسازی اقتدار صفویه، درعمل ایران را هم دچارچالش جدی با جهان می کند و هم باعث ادامه تنش در منطقه خاورمیانه می شود. در پیش گرفتن سیاست محافظه کارانه با غرب، منتها از موضع قدرت می تواند به اقتدار نظامیان هم منجر شود که در تنش دائم با غرب به سبک صفویه گاهی وارد جنگ در مناطق مختلف جهان شوند یا بلند پروازی نظامی کنند.
مشکل دیگردیدگاه ولایتی آن است که ساختار بیت رهبری ازاستحکام در بار صفویه برخوردار نیست و مدل حکومت متمرکزو انتصابی جایگاه دورانی یا مدل مناسب حکومت نیست. در حالیکه سلطنت در دوره صفویه جایگاه مناسب و مقبولیت دورانی داشته است.
با این احوال این هر دو در منطقه نفتی خاورمیانه تئوری های بلند پروازانه مشترکی دارند اگر چه به مجریان خود وفادار نیستند. تجربه راه های میان برقدرت حداکثری درمنطقه به کام رهبران درزمانی محدود و به زیان مردم در درازمدت تمام می شوند. سرنوشت صدام و قذافی وسرنوشت پهلوی دوم درپیش روی ماست.
ولایتی تلاش کرده که دکترین خود را متناسب با موقعیت حاکمان ایران بنویسد، نه متناسب با شرایط و سرمشق جهانی درحالیکه صفویه خوب یا بددرسرمشق زمانی خود می زیستندورفتار می کردند.
در نتیجه احمد داوود اوغلو جواب می گیردو نان و کباب آن را مردم ترکیه می خورندو درعوض ولایتی، مردم ایران را کباب می کند تا حاکمان آن را بخورند. البته چنین کبابی اگر آماده شود، شوم است وحتی گریبان ولایتی را هم خواهد گرفت.
تاریخ انتشار : ۲۹ / اردیبهشت / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_07_2013 . 17:11
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
جلیلی، کاندیدای سپاهیان رهبر
نام مقاله : جلیلی، کاندیدای سپاهیانِ رهبر
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
علائم نگران کننده برای انتخابات ایران قوی تر می شود. انصراف لنکرانی به نفع جلیلی نشان می دهد، رهبران سپاهی کاندیدای خود را یافته اند؛نام این کاندیدا جلیلی است.
به نظر می رسد سپاه با این انتخاب دارد به غرب هم به خاطر ندادن امتیاز به حکومت ضرب شست نشان می دهد. به ویژه اینکه جلیلی گفته در دوره دولت بعدی هم همین سیاست هستهای ادامه خواهد یافت.
رهبران سپاهی در کشمکشی که با جناح های بیت رهبری دارند کاندیدای خود را جلو می آورند. حذف لنکرانی به این معنی است که روحانیت ذوب در ولایت هم باید به اذن رهبران سپاهی تصمیم بگیرند؛حتی اگر مصباح یزدی باشند.
جلیلی در واقع در برابر قالیبافی هم قرار می گیرد که با تمام خوش رقصی هایش در بیت رهبر در مورد چوب به دست بودن در برابرمردم و دانشجویان، سپاهیان به وی اعتماد ندارند. سپاهیانرهبر، بوروکراسی قالیباف و محافظه کاری ولایتی راهم قبول ندارند. باید توجه داشت که رئیس دفتر سیاسی سپاه از انتخابات "پیچیده وچند لایه" حرف زده است. این حرکت چند لایه و درلایه اول حذف کاندیداهای نزدیک به بیت است. تا بعد نوبت به مشایی وهاشمی برسد که برای آنان هم برنامه چیده اند. البته این نقشه را باید شناخت و می توان برای آن پاد زهریافت.
جلیلی به عنوان کاندیدای مطلوب رهبران نظامی خود را می نمایاند وبا شعارخیزش مستعضعفین اعلام موجودیت کرده است.
نظامیان را عادت به جراحی است تا درمان و مداوا. این ویژگی نظامیان است که در جای خود مناسب و قابل تامل است. اما تجربه کره شمالی را سپاهیان ایران از رهبر شنیده و خود و رهبر یه این تجربه دل داده اند. این تجربه چیست؟
حاکم شدن ارتش بر حزب دموکراتیک کره شمالی از سال ۱۹۸۲ با تائید کیم ایل سونگرهبر حزب و کشور قطعی شد.
بی گمان این تجربه جدیدی تری از تجربه استالین است و نوعی جلوگیری از تجربه بازگشت امثال خروشچف، بعد از استالین را تضمین می کند؛همان که در کره شمالی انجام شده است. تکیه به سلسله مراتب نظامی این حسن را دارد که از تعدد و تفاوت جلو گیری می کند.
در حزب، حتی از نوع متمرکز آن، باز جناح بندی وجود دارد و انتخابات لازم است، اما در ارتش چنین نیست. ارتش یک غلاف کاملا فلزی است که از بالاهر چه در آن ریخته شود تا پائین می آید. این مدل رهبری در کره شمالی آزمون موفقی بوده است. بعد از بنیان گذار کره شمالی تاکنون پسر و نوه بنیان گذار، بر کره حکم می رانند. مردم کره شمالی می گویندکه خوشبخت ترین مردم جهان هستند، بدبختی مردم جهان را درک می کنند و از خوشبختی خود را راضی هستند.
این مدل سیاسی حکومت در کره شمالی است که قدرت از حزب به ارتش واگذار شده است.
در چین اوضاع پیچیده تر است. قدرت میان ارتش و حزب و بوروکرات ها در تعامل و کشمکش است اما نقش ارتش به مرور زمان به بوروکرات ها واگذار می شود. منتها هم قدرت ارتش و هم قدرت حزب، در دولت بوروکرات با هم در کشمکش اندو برایرسیدن به نوعی از تعادل تلاش می کنند.
بیت رهبری و سپاه
رهبری حکومت سپاه را خواص نامید و در همان سخنرانی، در صبح گاه سپاه علت اصلی انحراف حکومت در صدر اسلام را انحراف خواص نامید. وی بعد ازآن به مرور زمان در بیت رهبری زمینه دولت مقتدر تر از دولت رسمی در ایران را فراهم آورد که سپاهیان در آن نقش مهمی دارند. درتمام کشورهای غیرغربی که از جنگی فارغ شده اند یا با قدرت مسلح به استقلال رسیده اند، ارتش مسلط بر امورداخلی و امور سیاسی است، که این ویژگی ساختاری ارتش است، چرا که نظم ارتشی نظمی سازمانی و قوی است و فوری برقرار می شود.
جنگ ۸ ساله این میدان را به سپاه داد که چنین نقشی بیابد. رهبری حکومت هم چنین نقشی را برای سپاه باور داشت. در نتیجه بیت رهبری ماوای رهبران سپاهی شد. بیت رهبری مرکزی برای تعادل قوا و دیگر جریانات طرفدار نظام هم شد. اما هاشمی رفسنجانی در بیت جایگاه خود را از دست داد، همان طور که بوروکراسی نظام هم در آن جایی ندارد. در حال حاضر کشمکش ها در بیت باید سمت و سویی مشخص یابد. حال در بیت جریانی که باب میل رهبری عمل می کند قصد دارد بیت را که هم در نقش حزب و هم دولت قرار گرفته به سمت اقتدار کامل جناح نظامی ببرد و مشکل تنوع دیدگاه ها در بیت را با سلسله مراتب نظامی حل کند.
برای اجرای این عملیات پیچیده، در مرحله اول احمدی نژاد، بوروکرات ها و دولت بوروکرات رسمیرا تضیعف کرد هر چند خوی وی بعد مشکل آفرین شد.
اینک برنامه سپاه این است که با آوردن سعید جلیلی مرحله دوم نقشه اش را عملی کند. از این پس بیت که به مانند یک حزب عمل می کرد در اختیار سپاه قرار می گیرد و درعوض رهبری، شخصیت اول و همه کاره کشور، به شکل کره شمالی خواهد شد. به این ترتیب حتی امکان بالا آمدن رهبری که بعد از او تجدید نظرطلب باشد منتفی می شود.
این نقشه برای رهبری اغوا کننده است و جذابیت هم دارد. دلایل زیادی هم برای مقبولیت این نقشه وجود دارد؛ دلایلی مانند اینکه سپاه درمنطقه نفوذ دارد، ایران نفت دارد، امریکا در منطقه مشکل دارد، مردم منطقه استعداد شورش برعلیه غرب دارند، غرب بحران دارد و...
این نکات، مدام درسخنان رهبرهم تکرارمی شودکه ضعف حریف راعلامت پیروزی خود می داند؛تحلیلی که سپاه آن را درذهن رهبرجا انداخته و اینکه زمینه اقتدارش فراهم است.
سعید جلیلی نماینده رهبران سپاهی است که باب میل رهبری هم عمل خواهد کرد. باید دید که برنامه نظامیان در بیت و جامعه چگونه پیش می رود. البته همیشه نقشه ها مطابق میل برنامه ریزان جلو نمی رود، اما شناخت نقشه طرف مقابل تیزهوشی لازم را برای عکس العمل مناسب فراهم می کند.
تاریخ انتشار : ۳۱ / اردیبهشت / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_07_2013 . 17:14
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
ما خوب عمل کردیم
نام مقاله : ما خوب عمل کردیم
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
ایران هم سرزمین فرصت ها است، هم کشور بر باد رفتن آن. اما این بار ما خوب عمل کردیم. جامعه محورانهبه دنبال حمایت از هاشمی آمدیم، اورا منجی ندانستیم بلکه در فصل مشترکی که هدفش جلوگیری ازنابودی ایران بود، او را به کاندیداتوری دعوت کردیم. یعنی درد مشترک را همه حس کرده ایم، اما چگونه آن را پاس بداریم تا راه رفته را بهتر برویم. چرا که خانه پدری و ملک مادری در خطراست. فاجعه درراه است اگرمراقب نباشیم.
تجربه می گوید که بعد از پایان دهه ۱۳۶۰ جامعه ما درمسیردرست تری نسبت به گذشته گام برداشته است. یعنی ناگهان راه عوض نکرده واز صفرآغازنکرده که سرانجام آن تجربه های تکراری تلخ بوده است. مانند رفتاری که بعد از ۱۳۴۱ انجام داد که پاک کردن همه تجربه های گذشته بود و تکرار تلخ تر حوادث؛که امروز مشغول تاوان دادن آن رفتارهاوسیاستهاهستیم.
اما چرا در این دو دهه بهتراز گذشته رفتارکرده ایم؟
هنوز بعد از دو دهه خط مبارزاتی جامعه ادامه یافته، دچار نوسان شده، اما تغییر کن فیکونی نکرده است. این به معنی انتقال تجربه به نسل دیگر است که از صفر شروع نکند. اگر چه خطرازصفر شروع کردن را باید همیشه جدی گرفت.
البته دستاورد به معنی هزینه ـ فایده مبارزه از دهه ۱۳۶۰ بیشتر بودهو آگاهی جامعه بالاتر رفته است. حتی با وجود حاکمیتی خطرناک وهسته سخت تخریب گرآن، که منطقه را هم دچاربحران کرده، نوع مقاومت مردم طوری بوده که حاکمیت نتوانسته هنوزایران را تبدیل به عراق دوره صدام وکره شمالی کند درحالیکه قصد آن را دارد و در پی آن است.
در مدل حکومتی مورد نظر حاکمیت فقط یک نفردرجامعه حرف می زندو بقیه فقط حق تائید کردن دارند؛حکومتی که اینکبا آوردن جلیلی درصدد بر پایی آن هستند.
در شرایطی که هم هسته سخت حکومت وهم بخشی از اپوزیسیون درعمل همانند فرقه عمل می کنند، جامعه محوران و نیروی های اصلاح طلب و دموکراسی خواه توانسته اند خط مبارزه اصولی را ادامه دهند.
مهم ترازهمه و تلخ ترازهمه، وضعیت منطقه است و تمام کشورهای آن، حتی ترکیه، در مناطقی از این کشور، وضع بدتری ازما دارند. درچنین منطقه ای کلنگی هم زندگی کردن و دچار جنگ داخلی و حمله خارجی نشدن وهم داشتن توان ادامه مبارزه با حکومت نفتی کار ساده ای نیست.
با این وصف هنوز ماجرا ادامه دارد و خطر از بیخ گوش ایران نرفته است. "سپاهیان رهبر" که گاهی "رهبران سپاهی" می شوند، قصدآندارند کهبرنامه خود را با آوردن جلیلی و حذف هاشمی کامل کنند. هر چند انتخابات در ایران هنوز در ابهام قرار دارد و باید بازی قالیباف و ولایتی را هم دید.
ولی همیشه معادله دو سر دارد و سیب سرنوشت ایران تا به پائین برسد، هزاران چرخ می خورد پس باید با دقت توجه داشت که بعد ازحذف هاشمی ازکاندیداتوری می توان به مجموعه اهداف مشترکی فکر کرد، که یک سر آن روحانیون وسردیگرش روشنفکران را در بر می گیرد. بازاریان و کارگران هم در همین ردیف با هم همدرد هستند. خلاصه دربرابرحکومت نفت فروش ایران جبهه ای در حال شکل گیری است که بحران اقتصادی و فشار سیاسی وحمله و تحریم را نمی خواهد. به عبارتی همه می خواهند که اول ایران بماند. ظرف وطن نشکند. این خواسته را باید مسئله همه کرد و در کوچه و بازار برد وبا صدای بلند فریاد زد وبرحول آن برنامه عمل تدارک دید و اینکه مردم حق دارند امنیت وحداقلی ازرفاه و آزادی سیاسی ومدنی داشته باشند.
این خواسته می تواند به هدف مشترکی منجر شود؛ داخل و خارج و بیرون و درون حکومت و در میان روحانیون و روشنفکران و کارگر و کارمند و بازاری دانشجو. هنرمند طرف دار یابد و شعارش این باشد: ایران باید خوب بماند.
منتها هر نیرویی در این رابطه باید میزان توان واثرگذاری خود را درست برآورد کند تا دچارفرصت سوزی ملی نشویم.
اصول راهبردی مهم
۱. دموکراسی خواهان باید بدانند که نیروی تعیین کننده نیستند اما نیروی موثر هستند. اگر می خواهند تعیین کننده باشند می باید جامعه مدنی در ایران قدرت مند شود.
۲. نیروی تعیین کننده در ایران یا قدرت خارجی است در زمانی که مداخله کند، یا دولت مستقر تا وقتی که می تواند با پول نفت جامعه را کنترل کند. نیروی تعیین کننده دیگر هنوز روحانیت و بازار است به شرطی که بتو اند همراهی کارمندان و روشنفکران را داشته باشد.
۳. رفتار رهبری و سپاهیان رهبر، به سمتی می رود که همه را علیه خود بسیج می کند. بایستی با همراهی هم این بسیج را به سمت ثمردهی برد. ثمرده کردن، این اعتراض به توافقی حداقلی همه نیازدارد؛توافقی که حفظ ایران وحق زندگی آبرومندانه وانسانی محور آن باشد.
۴. رفتار اصلاح طلبانه ـ-البته نه هر اصلاح طلبی ـ-اگر به سمت رادیکالیسم برود، ناگهان همه چیز از صفر شروع می شود که بازنده آن دموکراسی خواهان هستند. اما رفتار دموکراسی خواهانه بستگی به آن دارد که کدام روش ظرف ایران را حفظ کند والا تاکتیک بهانه است.
۵. ایران سرزمین فرصت ها است، اما تهدید هم جدی است. اگر چه هنوز به مرحله قرمز نرسیده ایم اما به آن نزدیک می شویم. درعوض درون جامعه و درون حکومت و هم در میان روحانیت و روشنفکران و حتی امثال هاشمی رفسنجانی - هاشمی هم باید بداند که رد صلاحیت او این معنی را داشت که بیت رهبری در دستان مجتبی خامئه ای قرار گرفته و او برای بقای خود هم به روحانیت حوزه و هم مردم نیاز دارد-و اشتراکی درحال شکل گرفتن است برمحور خطر برای ایران و تزلزل شخصیت ایرانی در جهان. لذا حکومتی باید در ایران استقرار یابد که که به بقای ایران و شخصیت ایرانی بها دهد. می توان چنین اجماعی ایجاد کرد، به شرط آنکه هر کس جای خود و توان خویش و نقش مناسب خود را بازی کندو توان جامعه را هم در نظر بگیرد.
تاریخ انتشار : ۶ / خرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_07_2013 . 17:17
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
رد صلاحیت هاشمی و جامعه محوران
نام مقاله : ردِ صلاحیتِ هاشمی و جامعهمحوران
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
رد صلاحیت هاشمی برای رهبری نظام به قیمت ریزش اعتبارش در میان روحانیت ودر بخشی از بدنه نظام تمام شد. هاشمی اما با مخالفت با سیاست های رهبری به میان آمده وتا آخرهم باید این راه ادامه دهد. یعنی تلاش برای تغییر سیاست های رهبری که "سپاهیان رهبر" و گاهی "رهبران سپاهی" حامیان اصلی آن هستند.
رد صلاحیت هاشمی ابعاد جدیدی را دامن زد که در اینجا به بعضی از ابعاد آن می پردازیم. در-دخالت نظامیان برای رد صلاحیت هاشمی ومخالفت و سکوت مراجع از این رد صلاحیت-نکات قابل تاملی وجود دارد.
بعد از رد صلاحیت هاشمی حتیفرزند جوادی آملی موضع گیری کرد. حالا هاشمی ازآقایان سیستانی تا وحید خراسانی را همراه خود دارد. مصاحبه پسر سیستانی باروزنامه الحیات نشان می دهد که دعوت سیستانی از هاشمی جدی بوده است. در ضمن بعد ازرد صلاحیت هاشمی، سکوت مراجع سنتی و حامی حکومت درمورد عدم تائید این اقدام شورای نگهبان قابل تامل است. همدلی با هاشمی حتی در مدرسین قم و جامعه روحانیت تهران همخود را نشان داد. درسنت سازمان رسمی دین، رسم براین است که وقتی به فردی پیام می دهند نشان تائید اودربرابردیگری می باشد.
پیام های آقایان اردبیلی و صانعی و بیات... به هاشمی نشان داد که آنان برای مرجعیت آقای خامنه ای شانی قائل نیستند و در نتیجه به هاشمی پیام می دهند. از طرفی موضع فرزند رهبر انقلاب هم امتیازی به نفع هاشمی قلمداد می شود؛ درخواستی که با بی پاسخ ماندن از سوی رهبر نظام، اقدامی مبنی بربی احترامی به خانواده خمینی تلقی می شود.
به نظر می رسد شورای نگهبان با رد صلاحیت هاشمی به رهبری نظام در درون حکومت بیشترضربه زد تا به اعتبار هاشمی. بعد از این هاشمی می تواند در میدان بازتری مانور دهد. او حتی در میان کاندیداهای فعلی هم قدرت و اعتبار دارد. در عوض میدان مانوررهبری محدود ترخواهد شد. اختلافات دردرون اصول گرایان درحال اوج گرفتن است و بعد ازانتخابات این اختلافات بیشترهم خواهدشد؛اختلافی که در نتیجه رهبری را به نظامیان نزدیک می کند و حاصل این نزدیکی مخالفت بیشتربا بوروکرات ها و روحانیون خواهدبود.
سیاست بیت رهبریبه سمت قدرت یافتن نظامیان و مجتبی خامنه ای سوق می یابد چرا کهمدل کره شمالی درحال تدارک دیده شدن است. اگر تمایل نظامیان بر تدارک مدل کره شمالی باشد ـ که هست ـ می باید درپی آن به دنبال رهبری مجتبی خامئه ای باشند؛ عملی که درحقیقت مقابله تمام عیاررهبری با روحانیت شیعه تلقی می شود. چرا که حتی امام علی برای خلافت امام حسن از کسی بیعت نگرفت.
سیاست امام ساختن ازرهبری نظام و استفاده نادرست ازتاریخ شیعه امامیه و هم استنادهای پراکنده ازسخنان رهبرانقلاب باعث می شود که کشمکش ها میان جناحها رنگ مذهبی شدید بگیرد.
نشاندن رهبر نظام درجایگاه ائمه شیعه، با اخلاق روحانیت سازگارنیست واختلافات را بیشترخواهد کرد. از طرفی نظامیان چارهای ندارند که برای کنترل روحانیت سنتی با حربه مصلحت نظام، برقدرت رهبری نظام بیفزایند و دراین راه هم ازهروسیله و توجیه مذهبی استفاده خواهند کرد.
به مرورزمان مخالفتها با سیاستهای رهبری دردرون نظام بلندتر خواهد شد. درنتیجه آنچه مهم است این است که مقابلهای درحال شکل گرفتن است که روحانیت را درمواجه با سپاهیان قرارخواهد داد. جالب آنکه هاشمی درسمت روحانیون قرارخواهد گرفت وزبان آنان خواهد بود. رهبری نظام هم، رهبر سپاهیان خواهد بود. شاید هیچ کس فکر نمی کرد که روزی چنین صف بندیدرحال شکل گرفتن باشد. معمولااین موقعیت ومنافع افراد و جریان ها است که بینش را تفسیروتعیین می کند.
جامعه محوران را چه نصیب؟
اگرراه دموکراسیدر ایران طولانی و سخت است که چنیناست، اگر دولت دربهترین نوع آن در ایران فقط همراه دموکراسی است، پس بانی اصلی دموکراسی یعنی جامعه محوران را در این میانه چه رسالت راهبردی و چه اهدافی باید منظور باشد؟ نقش جامعه محوران در کشمکش میان بوروکرات ها و روحانیونبا سپاهیان رهبرچه می تواند باشد؟ ایشان باید به کدام سمت بنگرند ؟
جامعه محوران را هدف آن است که:
۱. ایران بماند، و تبدیل به کره شمالی و یا عراق نشود چراکه هر کشوری که به سوی مطلقه شدنقدرت رهبریرفت، بعد ویران شد، ازعراق تا لیبی و سوریه امروز..... که دچار این سرنوشت هستند.
۲. مردم ایران حقوق انسانی یعنی حداقل رفاه و حق شهروندی داشته باشند. این حق به دست نمی آید مگر اینکه جامعه مدنی دربرابر دولت دیده شود. این امر نمی شود مگر اینکه حداقل ما ده سال فضای نیمه باز مدنی و سیاسی حتی، در اندازه های محدود داشته باشیم. چرا که زمان می خواهدکه تجربه با هم جمع وهم نهادینه گردد.
۳. اگر جامعه محوران باور داشته باشند که درفضای مناسب ودرزمانی میان مدت می توانند نیروی تعیین کننده باشند، پس ازقدرت یافتن نظامیان آسیب می بینند. لذا بوروکرات ها، کارآفرینان وروحانیونی که حاضربه تعامل با روشنفکران هستند، می توانند متحد راهبردی جامعه محوران باشند تا درجامعه هرجریانی جای خود را بیابد. هرحرکت تند از جانب نظامیان دموکراسی خواهی ایرانی را عقب می اندازد.
۴. تیزهوشی می خواهد که در کشمکش میان جناح های قدرت، جامعه محوران بتوانند بدون شیفتگی نسبت به قدرت، درگسترش فضا برای زنده شدنحیات مدنی وسیاسی درجامعه بکوشند. چنین کوششیهم سرزنش خارمغیلان وهم برخی دوستان را در پی دارد، اما چاره دیگری وجود ندارد. باید این مسیررا پرحوصله و امیدوار رفت وازهزینه سیاست ورزی برای مردم کاست.
تاریخ انتشار : ۱۳ / خرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_07_2013 . 17:19
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
بلبشوی مدیریت هسته ای
نام مقاله : بلبشوی مدیریتِ هستهای
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
کشمکش ولایتی و جلیلی نشان داد که پرونده هسته ای ایران چه وضع نا همگونی را طی می کند. بازیگران این عرصه در واقع یا ناتوان از مدیریت پرونده هستند، یا در روندی بسیار پیچیدهتلاش می کنند با ماجراجویی خطرناکی سرنوشت ملتی را به بازی بگیرند.
به همین دلیل می توان ازدو سناریو حرف زد:
۱. سردر گمی و مبارزه برای کسب قدرت در میان جناح های حاکمیت، حتی به قیمت اسقاط توان ملی ایران.
۲. هدایت پیچیده برنامه هسته ای بوسیله رهبری نظام.
در حالت اول، که بیشتر محتمل است، در حقیقت پرونده هسته ای تبدیل به میدانی برای کشمکش های سیاسی شده است. دراین حالت دو عامل تقدیر وبازیگری طرف مقابل، یعنی غربی ها، هدایت گر پرونده خواهد بود زیرا سیاست حکومت ایران مشخص نیست و درنهایت سرنوشتپرونده هسته ای ایران به سمت فاجعه می رود. نمونه این سیاست هم پذیرش دیرهنگام قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت در جنگ عراق برعلیه ایران بود. این قطعنامه در سال ۱۳۶۶ صادر شد. صدام حسین از صدور آن استقبال کرد در صورتی که آن را قبول نداشت، اما ایران در آن نکات مثبتی می دید ولی آن را کافی نمی دانست. این تعلل حکومت، به ضرر منافع ملی ما تمام شد.
حالا هم مجموعه عوامل و شواهد نشان از بلبشوی تصمیم گیری در نزد تصمیم گیرندگان سیاست هسته ای می دهد که ولایتی به چند مورد آن اشاره کرد و به نوعی تائید نظر حسن روحانی هم بود. این سخنان با تکذیب سست و بدون پاسخ روشن جلیلی مواجه شد که نشان می داد در ایران تصمیم گیرنده رهبری هم نیست؛اگر چه به نام او سخن می گویند. این سیستم در زمان رهبر انقلاب هم بود چرا که بعد از هر اختلاف، رهبر انقلاب دعوت به سازش می کرد اما باز اختلاف از جای دیگری بیرون می زد.
در این حالت مشخص می شود که نظامیان در عمل با توجه به کارت های خود، که زمانی احمدی نژاد بود و زمانی هم امثال جلیلی، سیاست بیت رهبری را هدایت می کنند هر چند در بیت مخالف هم دارند.
با این حال طرفداران مصالحه هسته ای در بیت رهبری مدام ضیعف یا کنترل شده اند. کم اثر شدن علی لاریجانی و سکوت وی و بعدهم کنار گذاشتن احمدی نژاد از روند تصمیم گیری ها در بیت رهبری، آن هم درست در زمانی که به مصالحه هسته ای علاقمند شد، نشان از این واقعیت دارد که در کشمکشبرنامه هسته ای، تصمیم ها به قدرت مخالفان و موافقان در برنامه هسته ای بستگی در بیت دارد.
از طرفی غرب در این مناظره ها بهتر درک می کند که تا چه میزان بازیگر اصلی شده و طرف مقابل توان خلق راهبرد موثر برای پیشبرد خواسته خود را ندارد.
در فرض دوم هدایت پیچیده و برنامه دار پرونده هسته ای ایران به دست تیمی قوی با مدیریت رهبری حکومت است که با مهره ها و کارت ها مدام بازی های متفاوت می کند تا زمان به دست آوردتا بتواند به غنی سازی بالا نائل آید و در حد توان از غربیان امتیاز بگیرد.
در این نقشه پیچیده و حساب شده، هر فرد، حتی نا دانسته، نقش خویش را بازی می کند تا حکومت به خواسته خود برسد. اما سئوال محوری این است که این خواسته چیست؟
-اگر این خواسته استمرار منازعه با غرب برای سرکوب داخلی است، بی تردید خواسته بسیار پر هزینه ای برای نظام بوده و عواقب آن نشان می دهد که برای ایران بحرانی ساخته که حکومت را هم گیر انداخته است و این مخمصه عواقب بسیار وخیم تری را به دنبال خواهد داشت. اگر قصد دست یابی به توانایی ساخت بمب اتمی باشد، هم با توجه به امکانات ایران و هم مخالفت تمام جهان با دست یابی ایران به بمب اتمی، رسیدن به این مرحله بدون کمک یکی از کشورهای صاحب این تکنولوژی امکان پذیر نیست. ساختن بمب به معنی ورود ایران به جنگی وحشتناک است که از ایران و حکومت آن چیز زیادی باقی نمی گذارد.
نباید فراموش کرد که مراحل ساختن بمب به دلیل سیر تکنیکی آن نمی تواند از چشم دولت های غربی پنهان بماند. آنها قبل از رسیدن به مراحل ساختن بمب، افکارعمومی تحریک شده در جهان را آمادهحمله به ایران خواهند کرد؛حتی در حالیکه حکومت ایران همواره ساختن بمب اتمی را رد کرده است.
- سیر ماجرای هسته ای برای حکومت ایران به منزله هویت و اعتبار تلقی می شود. حکومت ایران از آن جا که می داند غرب در پی ضربه زدن است منتظر است که با رفتار کژدار و مریز، در موقعیت مناسب و با آبرو داری با غرب مصالحه کندتا امتیاز لازم را بگیرد. در اینجا هم باز می توان نشان داد در زمانی هایی که این فرصت به دست آمده حکومت ایران درست در چهار چوب این سیاست عمل نکرده و در نتیجه از موقعیت به خوبی سود نجسته است.
نتیجه: مناظره سوم کاندیداهای ریاست جمهوری نشان داد که رهبری نظام در سرکوب مخالفان هماهنگ عمل کرده، اما در مهم ترین مسئله کشور که مسئله هسته ای است در عمل کار به دست تقدیر و نیرو های ماجراجو افتاده است که منافع خود را بر منافع مردم ایران ارجح می دانند. در نتیجه فرصت های مناسب برای حل مسئله هسته ای ایران از کف رفته است. جالب آنکه معرکه سازان این مصیبت برای ایران، اینک می خواهند بعد از حذف مخالفان به نام فتنه گر و انحرافی، با دشمن سازی از رقبای انتخاباتی خود باز به مدیریت فاجعه بار بر کشور ادامه دهند.
جریان حامی جلیلی در پی آن است که با حذف تمام رقبای انتخاباتی خود- حتی ولایتی -به عنوان تردید افکنانی که به دشمن کمک می کنند به بلبشوی مدیریت خود بر کشور ادامه دهند.
تاریخ انتشار : ۱۹ / خرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_07_2013 . 17:20
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
راز رفتار انتخاباتی مردم
نام مقاله : رازِ رفتارِ انتخاباتیی مردم
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
نکته مهم در رفتار انتخاباتی اخیر بخشی از اقشار جامعه، که خواستار شرکت در انتخابات هستند و بخش مهمی از آن را هم جوانان تشکیل می دهند، تلفیق دو مسئله مقابل با هم، یعنی شخص محوری با مطالبه محوری است. در واقع مردم در فقدان نهاد های مدنی که حالا سر کوب شده اند، از یک سو از چهره ها و شخصیت ها می خواهندکاندیدا شوند و از سوی دیگرمطالبه خود را، تا اندازه ای، به همین چهره ها و شخصیت ها تحمیل می کنند.
دعوت از هاشمی، بعد ازنا امیدی از آمدن خاتمی، و بعد تمایل به روحانی و عارف ودر خواست ائتلاف ازآنان نشان می دهد، که در نگاه مردم مطالبه محور ـ با خواست های حداقلی ـامایمعینی وجود دارد که قابل تامل است. یعنی آنها به دنبال تحقق خواسته های خود نیز هستند.
شناخت این خواسته ها ورفتار این مردم برای رسیدن به این خواسته، بسیار حیاتی و مهم است. چرا که کار بدان جا رسیده که مردمی که خود را بی پناه تصور می کنند، در عین حال می دانند مجبورند در کانال یک طرفه ای حرکت کنند و توان و امکان دور زدن و تعویض مسیر را ندارند.
آنها می دانند تنها راه ممکن این است که در همان مسیر تحمیلی حکومتو در میدان بازی ای که برایشان تدارک دیده شده، وارد شوندتا بتوانند سرعت فاجعه ای را که در حال وقوع است کاهش دهند و یا آن را متوقف کنند. این همان هنر سازگاری مردم ایران استکه تا حد توانایی سعی می کند به روش های تند روی نیاورند؛ البته زمانی هم که به رفتار تند متوسل می شوند ویران گر می گردد.
اما انتخاب راهبرد همراهیبا قدرت حاکم برای طرح خواسته های خود رفتار پیچیده ای است و اگر چه از روی ناچاریاست امااز سوی مردم ما و طی در تاریخ در برابر حاکمان، بارها و بار ها پی گرفته شده. البتهاین سازگاری اقدامی ریشه دار در تاریخ ملتی است که در چهار راه حوادث واقع شده است.
سازگاری ایرانی به طور مشخص در این انتخابات خود را نشان داد. بخشی وسیعی از مردم برای کشیدن ترمز حکومت وارد میدان انتخابات شده اندتا با همان چهره هایی که حکومت حاضر به قبول آنان است به حاکمان بگویند از وضع موجود خسته شده اند. جالب آنکه این روش تااندازه ایهم جواب داده تا جایی که امروز ولایتی از جلیلی انتقاد می کند که روش های تند تاثیر ندارد. به عبارت دیگر در اردوگاه اصول گرایان هم برای ربودن رای مردم اختلاف افتاده است.
این نمونه را آوردم تا نشان دهم که این روش مردم هم کارایی دارد و در واقع انتخاب میان بد وبدتر است. بی گمان این روش به کار گرفته شده بدون اشکال نیست، اما گاهی تنها راه ممکن است. این رفتار ممکن است برخی سیاسیون را خوش نیاید و مطلوب جلوه نکند اما در تاریخ ما به عنوان رفتاری ریشه دار قابل درک و دارای سابقه است.
تجربه می گوید می توان با این راهبرد همراه شد و در جهت تعالی آن کوشید، اما نمی توان آن را تخطئه کرد. مردمی را که به واسطه عوامل گوناگون، وقتی در تنگنا قرار می گریند به روشی این چنینی روی می آورند و به ناچار برای بقای خود تلاش می کنند، باید ستود.
خواسته های روشناین مردم این است که :
۱. دولت دوباره منظم و کار آمد شود تا در برابر دولت های پنهان و پراکنده بهتر عمل وآنان را کنترل کند.
۲. نظامیان به جای خود برگردندو در سیاست دخالت نکنند.
۳. از جنگ و حمله احتمالی به ایران ممانعت شود.
۴. حقوق شهروندی شان رعایت گردد.
۵. به حق انسانی و زندگی شرافتمندانه آنان توجه شود.
بی گمان پی گیری این اهداف در راستای شرکت در انتخابات و رای دادن به کاندیدایی که حاضر به پذیرش این خواسته ها باشد امری قابل دفاع است. فراموش نکنیم: در شرایط سختی قرار داریم.
تاریخ انتشار : ۲۲ / خرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_07_2013 . 17:23
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
دولت اعتدال، جامعه محوران و دموکراسی خواهی
نام مقاله : دولتِ اعتدال، جامعهمحوران، و دموکراسیخواهی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
جامعه محوری را مجالی آمده است که سر بجنباند و خود را نشان دهد و با امر سیاست از منظر زندگی ونان شب و شخصیت انسانی- به معنی حق حیات شهروندی- وارد تعامل شود، ودر دام دولت محوری نیفتد تا در دعوا میان قدرت های سیاسی ضربه نخورد و جوانمرگ نشود؛دعوایی که به زودی در ایران میان دولت محوران داغ خواهد شد؛دولت محوران اصول گرا، اصلاح طلبان و مخالفان گوناگون نظام در مثلثی به کشمکش ادامه خواهند داد که درامر سیاست معمول است و گریزی از آن نیست.
در همین راستا است که برقراری نسبت با دولت آقای روحانی از منظر جامعه مدنی امری ضروری می شودکه باید به آن پرداخت. به عبارت دیگر قبل از شروع کار دولت روحانی، جامعه محوران باید خواسته هاو طرح های عملی خود را مشخص کنند تا در کشمکش سیاسی برای جذب جامعه محوران از سوی سیاسیون، جا نمانند و بتوانند اجرای خواسته های خود را به پیش ببرند؛ خواسته هایی که هیچ جریان سیاسی نمی تواند آن را نفی کند.
۱. تعیین نسبت با دولت تدبیرو امید
باید مشخص کرد که دولت رهبر جامعه مدنی نیست، همان گونه که رهبر مخالفان هم نیست. دولت آقای روحانی دولتی اعتدالی در چهار چوب نظام جمهوری اسلامی است و قرار نیست نقشی فراتر از آن بازی کند.
-این دولت در نهایت اگر بتواند نهاد دولت را مقتدر و دولتهای دیگر مانند سپاه و بیت رهبری را کنترل کند کار بزرگی کرده است. به عبارت دیگر اگراین دولت به بوروکراسی خود در برابر نظامیان قدرت اعطا کند، کاری کارستان کرده است. چرا که دولت فعلی ساختار بورکراتیک خود را ناتوان کرده و حاکمیت هرج مرج بر کار دولت حد و حساب ندارد.
-تنش زدایی با جامعه جهانی از طریق حل پرونده هسته ای ایران و باز گرداندن پرونده به شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی، اقدامی مهم از سوی این دولت است که می تواند با تعامل با رهبر نظام و همکاری کشور های غربی صورت بگیرد.
-راه اندازی چرخه تولید در کشور و کاهش تدریجی تورم از دیگر اقدامات دولت تلقی می شود.
- تاکید بر اجرای قانون اساسی، با محوریت فصل سوم آن از دیگر اقدامات دولت تدبیر و امید است. روحانی در برنامه انتخاباتی خود از تشکیلات مدنی و صنفی هم حمایت و طرح کنترل نشر بعد از انتشار را عنوان کرده و در مورد نهاد های صنفی مجوزدار کنترل آنان را در قبال شکایت در دادگاه مجاز دانسته است. از حکمیت اصناف در مورد حل و فصل مسائل آنها دفاع کرده؛ برخی سیاست های فرهنگی و رعایت حقوق شهروندی و اختیار دادن به نهاد های مدنی را وعده داده است که می تواند مبنای گفتگو با وی بر سر قدرت یافتن جامعه مدنی باشد. این برنامه ها به مثابه سندی است که می توان بر روی آن گفتگو و اجرای آن را طلب کرد.
انجام این برنامه ها در عمل به معنی راه اندازی چرخه بوروکراسی دولت در نظام می باشد که انجام آن در حال حاضر چندان ساده نیست.
در این راستا تقاضای روشن شدن وضعیت رهبران در حصر جنبش سبز می تواند آغازی قانون مند باشد. اجرای قانون در باره رهبران جنبش سبز اقدامی مناسب است که رئیس قوه مجریه می تواند از رئیس قوه قضائیه بخواهد.
۲. خواسته جامعه محوران چه باشد؟
تجربه می گوید نباید هیزم در گیری جناحی حکومت شد. اما تدبیر هم می گوید نباید در این کشمکش ها بی طرف بود. پس چه باید کرد در این وانفسا؟
جامعه محوران باید بدانند زمانی می توانند قدرت مند شوند که نهاد های مدنی به جای افراد مستقر و پایدار شوند وعمر طولانی یابند. در پیش گرفتن راهبرد موثر و کارا از سوی جامعه محوران، می تواند هم به دولت هم یاری رساند و هم به دموکراسی خواهان قوت و توانایی دهد. چرا که رسم دیرینه آن است که با مختصر ایجاد فضای سیاسی به ناگهان طوفان مطالبات بالا می گیرد. به طوری که جناح مقابل را وحشتزده می کند و بعد از مدتی راست قدرتمند در ایران را، به عکس العمل خانمان سوز وا می دارد.
برای خنثی کردن این عکس العمل باید و می توان زمین بازی را عوض کرد. این تعویض زمین بازی به معنی آوردن سیاست به زندگی روزمره مردم است تا همراه با دموکراسی خواهان، جامعه گرایان اصلاح طلب و دموکراسی خواهان را تنها نگذارند. هر حمله به آزادی را حمله به نان شب و شخصیت خود بدانند. آن هم در شرایطی که باید پذیرفت سیاسیون به دلایل متفاوت، سیاست را به نان شب مردم پیوند نداده اند.
تجربه به ما می گوید که با طرح نگاه مدنی به جای نگاه سیاسی می توانیم از اشتباه دوره خاتمی فاصله بگیریم. چرا که اولویت دادن به خواسته های مدنی و صنفی و شهر وندی باعث می شود که در درون جبهه آشفته شده اصول گرا انسجام پیدا نشود.
البته ممکن است منتقدین به دیدگاه جامعه محوری بگویند که در این راهبرد حمایت از نیروی مترقی سیاسی کاهش می یابد، پس مطالبه محوری به دمو کراسی خواهان یاری نمی رساند. این تحلیل درست نیست چون این نیروی مترقی دموکراسی خواه است که در صورت طرح مطالبات جامعه مدنی به آن پاسخ مثبت می دهد. آنچه در عمل رخ می دهد، محوریت یافتن خواسته مردم است. در نتیجه جناح راست نمی تواند با فریب و اعوجاج مردم، خواسته دموکراسی خواهی را به سمت بازی جناحی ببرد و بهانه سرکوب آن را پیدا کند؛راهبردی که در دوره اصلاحات پی گرفته نشد و می باید این بار آن را آزمود. بخصوص دولت را به اپوزیسیون تبدیل نکرد بلکه از دولت روحانی اجرای قانون و تعهد به وعده های انتخاباتی را طلب کرد.
همچنین در فضای مناسب و برای نقد برخی از قوانین به منظور اصلاح آن قوانین می توان تلاش کرد. در همین رابطه خبرنگارانی که از روحانی باز گشایی انجمن صنفی روزنامه نگاران را طلب کردند، کاری شایسته نمودند؛راهی که همه فعالان مدنی و صنفی در دیدار با روحانی باید از او طلب کنند. با طرح این خواسته های قانونی، اگرجناح راست مخالفت کند، در برابر نان مردم ایستاده است. باید توجه داشت آن نهادهای صنفی می توانند مورد توجه و مورد مطالبه قرار بگیرند که با نان شب مردم در ارتباط باشند. چنین رفتار های مدنی به دموکراسی خواهان هم یاری می رساند تا هم خود را با شرایط جامعه همراه کنند و به راهبرد موثر برای نزدیکی به مردم نائل آیند و هم میزان تاثیر خود در میان مردم را بالا ببرند. در همین راستاست که مطالبه محوری جامعه نگر با دموکراسی خواهی همراهی راهبردی پیدا می کند.
به اختصار می توان گفت که جامعه ما می تواند با تقسیم کار منطقی از دولت وظیفه اش را طلب کند و از جامعه مدنی هم رسالتش را بخواهد و از دموکراسی خواهان هم رفتار اصولی در جهت تقویت مردم سالاری را طلب کند.
تاریخ انتشار : ۲۷ / خرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_07_2013 . 17:24
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
اینک تدبیر لازم است
نام مقاله : اینک تدبیر لازم است
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
ابعاد واقعه ۲۴ خرداد هنوز برای ما روشن نشده؛اتفاق بزرگی در شرف وقوع است اما این واقعه می تواند شوم یا خوش یمن باشد چرا که هنوز اول ماجرا است. ایران سرزمین زلزله خیزی است و ناگهان عادت (کون فیکونی) رفتار ها و سیاست ها سر بر می آورد و کار را نا به هنگام می کند. از همین روی است که باید برای مهار اوضاع همت به خرج داد و درایت نمود.
می توان گفت که چهار محور متداخل با هم، در ایران بعد از اتنخابات اخیر با هم در تعامل یا تقابل خواهند بود. دستاورد یا شکست را هم نحوه تعامل این چهار عنصر تعیین می کند. ۱- جامعه محوران و جامعه مدنی ایران ۲- حکومت و نحوه تعامل جناح های آن بخصوص نظامیان، بوروکرات ها و سنتی ها که در حال حاضر از اجزای قدرت مند نظام قلمداد می شوند. ۳- کشور های غربی ۴- دموکراسی خواهان و اصلاح طلبان که در مجموع سبزها نامیده می شوند.
جامعه محوران را گفتگو لازم است
دموکراسی خواهان را تیز هوشی لازم است و جامعه محوران را درایت کافی تا بتوانند از برهم خوردن توازن قوا به نفع بوروکرات ها که علیه نظامیان درحکومت رخ داده، سود کافی ببرند، نفسی کشند، دماغی چاق کنند و حالی بیابند. همچنین خود و دوستان را در یابند و در سایه امکان حداقلی تجدید قوا کنند. با ارزیابی ضعف های گذشته، مجالی پیدا کنند تا خواسته های خود را مهندسی و به قدرت عرضه کنند و بر سر اجرای آن با حکومت چانه بزنند.
از همین روی لازم است جامعه محوران دو کار را به انجام رسانند:
۱ـ در ۳ ماه آینده بر سر آنچه که می خواهند، در نهاد های مدنی خویش به توافق رسند؛ اقدامی که نه کاری خرد بلکه بس عظیم است. چرا که نهاد های مدنی در ایران بعد از آغازی خوب، به واسطه انواع مشکلات شخصی و خصلتی به مشکلات درونی دچار می شوند. پس چه خوب است که این نهاد ها بدانند رسم درست، تحمل قانون مند همدیگر است، که جز این چاره ای وجود ندارد. آدمیان شاخ و برگ هم هستند و شاخ وبرگ گاه هم را می آزارند اما باز باید یکدیگر را تحمل کنند چون به هم نیاز دارند. به عبارتی نمی توان بر شاخ نشست و از بن برید.
۲- هنر دوم عرضه قانون مند خواسته های این نهادهای مدنی به حاکمیت است چرا که باید مشخص کنند که چه می خواهند، به عنوان مثال:
- فعالیت مجدد نهاد قانونی به ثبت رسیده خود.
- راه انداختن نهاد صنفی جدید.
-اصلا ح نهاد خود که با تدبیر اداره نمی شود و از استقلال کافی برخوردار نیست.
هر کدام از این خواسته ها به ساز و کار مناسب نیاز دارد و باید آن ساز را با کارش هماهنگ کرد. والا مشکل می افتد کارها و ناکامی در پی دارد.
در این مورد سخن بسیار است که باید گفت اما مختصر اینکه در جامعه ما نهاد های قدرت مندی می تواند شکل بگیرد که بعضی به استقلال نیاز دارند، مانند کانون وکلا، برخی به راه اندازی، مانند انجمن صنفی معلمان ایران و خانه سینما و بعضی از نهاد ها هم باید شکل بگیرند و تقویت شوند.
اما جامعه محوران را تدبیر آن است که بر تقویت نهاد های مدنی که به نان شب مردم مربوط است، بپردازند و نشان دهند که این بار توان آن را دارند که از فرصت به دست آمده سود ببرند؛ کاری که همانا سود مند کردن جامعه را در پی دارد.
سیاسیون و تدبیر لازم
نصیحتی از دوره اصلاحات باید در گوش ها باشد که جریان راست در ایران هنوز پتانسیل دارد که تجدید قوا کند و هجوم مرگ بار آورد. مجلس ششم را فراموش نکنیم که متفکر اصلاحات درون حکومت، جریان راست را تمام شده می دانست ودر نتیجه هم زمان به راست سنتی و راست مدرن -جریان هاشمی و کار گزاران - حمله می کرد و حتی می پنداشت که باید ملی-مذهبی ها را هم به عنوان رقیب آینده نوازشی داد. در حالی که چند روز بعد راست افراطی با ترور او نشان داد که داستان به این سادگی ها هم نیست. راست سنتی هم که ازجریان اصلاح طلبی بی لنگر، که در شعار تند بود و در عمل بسیار کند، هراسان بود، میدان به راست افراطی داد که در انتخابات شوراهای دوم شهر میدان دار شوند تا زمینه فتح مجلس هفتم، هشتم، نهم و ریاست جمهوری نهم و دهم را برای قدرت یافتن راست افراطی فراهم کنند. اگر چه امروز کار به دان جا کشیده که از رفتار راست افراطی هم راست سنتی و هم راست مدرن آه از نهاد شان در آمده، اما راست اصول گرا هنوز باور دارد که در تصفیه اصلاح طلبان اشتباه نکرده است، حتی اگر این مهم را به وسیله راست افراطی حاصل نموده اند.
این تجربه برای آن ذکر کردم تا نشان دهم که رقیب را نباید دست کم گرفت. جریان راست سنتی که از پیوند نظامیان با سیاست ضربه خورده است حاضر شد با قبول بوروکرات هایی که محصول تفکر هاشمی است کنار آید و ریاست جمهوری را به آنان بسپارد. حتی شوراها را هم با تسامح بیشتر به اصلاح طلبان بوروکرات دهد تا از شر راست افراطی و نظامیان فارغ شود. مشکل تا بدان جا بالا کشیده که در درون بیت رهبری هم سه گرایش شکل گرفته است.
تجربه بوروکراتیک کردن نظام که معمار عملی آن هاشمی است باز در درون حکومت طرفدار یافته است. خطای نظامیان، کفه را به نفع بوروکرات های نظام سنگین کرده است. از همین روی است که هم اصلاح طلبان که سودای دموکراسی درون نظام را دارند و هم دموکراسی خواهان که در درون سبزها تعریف می شوند، می باید در سطح مطالبات و مهندسی کردن درست آن بکوشند. چرا که نباید از یک سوراخ دو بار نیش خورد. فراموش نکنیم که صرف طرح مطالبات سیاسی بدون توان انجام آن، راه به جایی نمی برد.
پس باید نگاه جامعه محور داشت و نهاد های مدنی را بازوی سیاسی خود نکرد، اما از آنان حمایت درست و سنجیده خواست و از خواسته آنان حمایت کرد.
ارزیابی درست از توانایی جریان اصول گرا و طیف بندی آن لازم است تا رفتار درست سیاسی پیشه کرد. باید تا حد امکان هم مانع نزدیک شدن افراطی ها به سنتی ها و هم مانع نزدیکی بوروکرات ها به اصول گراها گشت؛ اشتباهی که در دوره اصلاحات با طرد هاشمی به سوی راست در عمل رخ داد.
حالا مسئله این است که جریان اصول گرایان ابزارهای قدرت را در اختیار دارند. نهادهای نظامی و هم تربیون نماز جمعه و صدای و سیما و کمیته امداد و بسیاری از نهاد ها و بنیاد های بزرگ و کوچک که ثروت فراوانی دارند را در اختیار دارند. بیت رهبری هم به عنوان دولتی قدرت مند در دست اصول گرایان افراطی و میانه رو و سنتی است.
پس اگر نیک نظر کنیم متوجه می شویم که در ۸ سال حکومت احمدی نژاد قدرت اصول گرایان در خارج از دولت محکم تر شده و دولت در ایران بس ضعیف گشته است و در عوض دولت های دیگری سر برآورده اند که کنترل آنان ساده نیست.
اگر صورت مسئله این است پس تدبیر، تحمل و تامل لازم است. دموکراسی خواهان را تدبیرلازم است چرا که باید بدانند دولت تکنوکرات زمان می خواهد تا بتواند اوضاع خود را راست کند و آب رفته را به جوی برگرداند. همچنین باید بدانند که این دولت دموکرات نیست و باید با دقت کاری کرد که اجازه دهد نهاد های مدنی پایه در ایران آزاد شوند و تلاش برای این کار از سوی دموکراسی خواهان لازم است.
اصلاح طلبان هم باید بدانند که برای باز سازی بورو کراسی دولتی زمانی نیاز است تا روحانی بتواند با قدرت و دستاورد با اصول گراها تعامل کند. در این راه روحانی نیاز دارد مسئله هسته ای ایران با غرب را بهبود بخشد و دستاوردی به مردم نشان دهد و اصول گرایان افراطی را در بیت رهبری منزوی کند.
بخشی از اصلاح طلبان بر راه توقع روحانی نخواهند رفت چون خود را برحق می دانند. این رفتار نادرست است و در این جا باید تجربه مهندس سحابی و نهضت آزادی را مورد توجه قرار دهند. اینان باید بدانند در زمانی که از یکه تاز بودن خود در تاریخ معاصر ایران و از اصلاح طلبی خویش می گفتند، تاریخ را تحریف می کردند. اما جریان ملی ـ مذهبی به بهانه این سخن نادرست، از حمایت از جریان اصلاحات دست بر نداشتند در جریان این حمایت مرغ عروسی وعزا هم شدند. حالا باید دید خاتمی و دیگر اصلاح طلبان هم چنین ظرفیتی را از خود نشان خواهند داد یاخیر. به هر حال اگر معتقد به نجات ایران هستیم چنین رفتاری لازم و شایسته است.
مهم تر آن است که سیاسیون بدانند راه دموکراسی از نهاد های مدنی و تقویت آن می گذرد پس باید مطالبات خود را در این مسیر سامان دهند ودر این راه بهتر آن است که سیاسیون مطالبات جامعه را مهندسی شده و قابل عمل به دولت ارائه دهند و راهبرد حمایتی انتقادی را در تعامل با دولت روحانی- اگر بر سر تقویت نهادهای مدنی ایستاد ـ برگزینند.
تاریخ انتشار : ۳ / تیر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_07_2013 . 17:26
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
دولت روحانی و نان شب مردم
نام مقاله : دولتِ روحانی، و نانِ شبِ مردم
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
چندان سخت نیست که دریابیم با دولت نفتی و گازی، هر کس در ایران، در خانه دولت نشیند، به نوایی می رسد، حتی اگر مردم را بی نوا کند. به این امکان می گویند رانت. از رانت افراد مختلفی بهره می برند اما امتیاز در حکومت بودن این است که این رانت از زمین تا آسمان دنباله دارد و در سطوح مختلف خلق می شود؛ از عضویت در هیات علمی دانشگاه، تا رسیدن به مقام صدارت... بدون آنکه فرد مزبور شایستگی داشته باشد.
در دولت نفت فروش، پست های مدیریتی با پول هنگفت و امکانات سرشار همراه است؛پول هایی که موش را شیر می کند و به گربه پر پرواز می دهد. خلاصه چنان صاحب قدرت را مست می کند که سر درد بعد از مستی آن می تواند میلیون ها نفر را آواره کند که نمونه اش عراق بعد از صدام حسین است.
تازه این یک نوع مستی دولت نفتی و گازی است، نوع دیگر آن از نوع کشور های حاشیه خلیج فارس است که شیخی برای بچه اش به جای خریدن اسباب بازی، کارخانه اسباب بازی می خرد، برای برگزاری بازی جام جهانی در کشورش خیابان های اطراف ورزشگاه را خنک می کند تا استادیوم برای بازی مناسب شود. این مستی هم برای خود آفاتی دارد که بلایش بر سر مردم دیگر کشور ها، مانند سوریه، نازل می شود که جنبش مردمی کشور شان با دخالت عربستان و قطر تبدیل به جنگ داخلی شد. دولت ایران هم وارد این جدال شد و کار را بدتر کرد.
اما سخن ما امروز در باره این نوع دولت رانتی نیست، بلکه این بار می خواهیم بگوییم که در ایران و در دولت نفتی و گازی، هر وقت که به مسئله اقتصاد کلان توجه شده، بهبود نسبی در رفاه عمومی مشاهده شده، کار و تولید بهتر شده و خدمات عمومی جلوه یافته و شاخصه های راه سازی و رونق شهری و زیر ساخت ها تغییر کرده، به همان نسبت اگر به اقتصاد خانوار توجه نشده و کالاهای اساسی در دسترس مردم قرار نگرفته، موجی به نام پوپولیسم بالا گرفته که با تمسک به برخی از نقاط ضعف عملکردهای مزبور، توانسته دستاورد سیاست های اقتصادی را وارونه جلوه دهد و آن را بی ارزش کند؛ واقعیتی که در دوران در زمان پهلوی دوم هم شاهد بودیم.
در این مقال موضوع مورد توجه ما در دوره اصلاحات است؛دوره ای که به آن می پردازیم تا به تکرارش دچار نشویم.
دولت اصلاحات در بهبود شاخص های کلان اقتصادی حتی بهتر از دولت سازندگی عمل کرد، چرا که با فساد کمتری همراه بود و هم توانست از مدیران بهتری بهره ببرد وهم تجربه دوره سازندگی را داشت. در این دوره هرچند آزادی محدود مطبوعات باعث احتیاط مدیران در عمل می شد اما مجموعه عوامل موجب شدکه شاهد رشد اقتصادی و عملکرد اقتصادی بهتری باشیم.
امروز مقایسه عملکرد دولت اصلاحات با دولت سازندگی، دولت احمدی نژاد ودولت موسوی نشان می دهد که در زمینه تولید و توانایی علمی، کارنامه دولت اصلاحات قابل قبول تر است. اگر چه دولت موسوی در شرایط جنگی کشور را می گرداند، اما شرایط تولید و بهبود اقتصادی مناسب نبود.
اما این شاخصه های مثبت در دوره اصلاحات نتوانست مانع از رشد پوپولیسم احمدی نژادی شود که با شعار عدالت آمد و توانست در دور اول اصلاح طلبان را جا بگذارد؛ اگر چه این کار با تقلبی حداقلی در دور اول و اختلاف اصلاح طلبان حاصل شد.
اما در دوره اصلاح طلبان به شاخصه های اقتصاد خانوار، یعنی نان مردم به شکل عاجل توجه ای نشد و علت آن هم دلدادگی عجیب به لبیرالیسم بود. اصلاح طلبان متوجه نشدند که در متن جامعه ایران هیچ مدل اقتصادی کلاسیکی قابل اجرا نیست و علت آن هم ساختار نامناسب و هم وجود دولت نفتی است. اما همین نگاه نخبه گرا و تکنوکرات در اصلاح طلبان، که مردم حاشیه نشین را نمی پذیرفت و حتی در تحلیل سیاسی خود حاشیه را علیه متن می دانست، رای به احمدی نژاد در سال در سال ۱۳۸۴ راتوجیه ایدئولوژیک می کرد و بر این مبنا که فقرا علیه نخبگان رای داده اند. به عبارتی این نگاه می خواست با رجوع به کتابهای سیاسی متداول، شکست خود را توجیه کند، در حالیکه هم فساد ساختاری و ویژگی دولت نفتی را فراموش می کرد، هم رانتی را که به واسطه در حکومت بودن در اختیار داشت طبیعی می دانست.
این نگاه هنوز در اصلاح طلبان وجود دارد و به عنوان آسیبی که بازگشت پوپولیسم را موجب می شود، ایفای نقش می کند؛آسیبی که گامی جدی برای ترمیم آن برداشته نشده و در عوض تلاش می شود این ضعف با توجیهات کتابی و تئوریکی که به جامعه ماربطی ندارد، توجیه شود.
در این مورد مثالی می زنم. در غرب قدرت طبقات، حاصل درآمد بادآورده رانتی نفتی نیست. طبقات اقتصادی منافع مشخصی دارند که درستی و نادرستی آن موضوع بحث ما نیست، اما در ایران هر کس بر خانه دولت نشست، حتی اگر بی کفایت هم بود، یک شبه قارون شد؛ امری که می تواند به واسطه این نقش جایگاه حسادت پذیری ایجاد کند. پس نمی توان وضعیت اجتماعی و اقتصادی ایران را بر اساس فرمول بندی های جوامع غربی توضیح داد و دل خوش کرد که حاشیه بر متن شورید. آن هم در حالیکه اصلاح طلبان، هم قبل از انقلاب حاشیه اقتصادی و سیاسی قلمداد می شدند و هم امروز تیم احمدی نژاد به واسطه رانت دولتی دیگر در حاشیه نیست و به نوائی رسیده است که مپرس؛ مکنتی که سلیمان نبی هم به آن رشک می برد. البته اگر بگذارند با این ثروت باد آورده رانتی راه خود را ادامه دهد.
خلاصه داستان قدرت حکومتی در ایران، رانتی است نه محصول طبقات اجتماعی و اقتصادی و هر کس به خانه دولت رفت یا شهرت رانتی یافت، رقیب را تصفیه کرد و قدرت رانتی یافت.
به عبارت دیگر اگر عامل رانت را در تحلیل ها وارد نکنیم، دچار خطای راهبردی شده ایم. حتی تحلیل گر اصلاح طلبی هم که در باره هجوم حاشیه بر متن نوشته و با استفاده از تحلیل های کلاسیک غربی -به طرح نظر خود پرداخته، وی نیزبا امکانات رانتی توانسته است به مدارج بالا برسد. این خاصیت دولت رانتی است.
اما این همه ماجرا نیست رانت عواقبی هم دارد که باید به آن دقیق نگریست:
۱. در آمد رانتی تحول شگرف و قابل حسادت در جامعه ایجاد می کند. این مسئله هم حسادت برانگیز و هم حساسیت برانگیز است چرا که تحولی زود، تند و سریع در موقعیت افراد ایجاد می کند و زمینه تنش در جامعه را بالا می برد و بر اختلافات اجتماعی می افزاید.
۲. رانت، امکان فساد را در میان قدرتمندان و حاکمان و وابستگان آنان افزایش می دهد. اصطلاح آقازاده که در دوره جمهوری اسلامی باب شد در حقیقت واژه درستی بود که با دوره پهلوی که لیست شاهزاده ها محدود بود متفاوت است. در مفهوم آقازاده چند نکته نهفته است که دقت به آن از خطر فساد روز افزون پرده برمی دارد. آقازاده، بدون لیاقت لازم امکانات بدست می آورد و در میان افراد جامعه شاخص می شود و بعد باندی درست می کند که با طبقه اجتماعی فرق دارد. باند بسیار ناپایدار و تنش زا است. نو کیسه بوجود می آورد. نو کیسه گانی که می خواهند برهمه چیز دست اندازند و فاقد ادب و تربیت معمول خانواده های با فرهنگ هستند و این پدیده در غرب چندان معمول نیست.
۳. آقازاده ها نظم حداقلی اقتصادی و اجتماعی و حتی سیاسی جامعه و حکومت را به نفع خود برهم می زنند. این بی نظمی تا بالاترین روابط مدیریتی را در بر می گیرد. اختلاس ها و سوءاستفاده های مالی بدون آقا زاده ها ممکن نیست، ضمن اینکه آقازاده ها در هر بزنگاهی که گیر می افتند فرد دیگری را قربانی می کنند. در نتیجه آقازاده ها فساد را ساختاری می کنند.
یکی از مقامات امنیتی اصلاح طلب هم که مخترع و مروج واژه آقازاده هاست، می گوید فساد در ایران ساختاری شده است و آقازاده ها مروج این فساد هستند. فراموش نکنیم که احمدی نژاد هر دو بار با حمله به این آقازاده ها فضا را برای نیرو های خود مناسب کرد. پس پوپولیسم در ایران زمینه دارد و این مهم ترین خطری است که دولت روحانی را تهدید می کند. ادعای نظری تحقق لیبرالسم در ایران آزمون شکست خورده ای است که تکرار آن درست نیست. در جامعه ای که سرمایه داری قدرتمند ندارد، خصوصی سازی در آن می شود نظامی سازی ـ یا خودمانی سازی ـ که نتیجه هر دو را دیدیم. در عین حال هر نوع بی توجهی به اقتصاد خانوار در ایران باعث می شود که امکانات رانتی همراه با فساد، که مدتهاست بر اقتصاد ایران سایه انداخته، زمینه کینه و اعتراض را ایجاد کند؛حتی اگر زیر ساخت های اقتصادی بهبود یابد. دلیل آن هم این است که بخشی از درآمد باد آورده نفت در ایران، در هر دولتی، خواه و نا خواه به جیب رانت خواران می رود، حتی اگر رئیس دولت به این رانت خواری راضی نباشد. در نتیجه در صورت کوچک ترین نوسان قیمت نفت، که فشار آن به مردم می آید، رشد عوام فریبی در زیر پوشش عدالت طلبی را شاهد خواهیم بود. پس باید به اقتصاد خانوار توجه کرد و سبد نان مردم را خالی نکرد. نبایدتئوری راه گشای همدوشی عدالت و آزادی یا رفاه نسبی را فراموش کرد. نباید در دام روال های نظری که با جامعه ما هماهنگ نیست افتاد.
فراموش نکنیم که در ساختار حکومت های رانتی، این توانایی وجود دارد که موج پوپولیسم برعلیه هر نوع آزادی و بورو کراسی که به نان مردم بی توجه باشد، برانگیخته شود. اینک در برنامه های روحانی هم عدم توجه به نان شب مردم وجود دارد که باید به آن بپردازد تا چهار سال بعد در دامن حمله پوپولیسم نیفتد. چاره این کار را کارشناسان باید بکنند و راهی برای درمان آن بیابند.
تاریخ انتشار : ۱۰ / تیر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_07_2013 . 17:28
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
نظامیان و دموکراسی در خاورمیانه
نام مقاله : نظامیان، و دموکراسی در خاورمیانه
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
ارتش مصر با کودتای خود باز نشان داد که مشکل چند مجهولی خاورمیانه در امور گوناگون از شدت سادگی، پیچیده تر از آن است که در باره اش راه حلی تدارک دید. ساده است، چون مشخص است چه می خواهیم، اما پیچیده است چون رسیدن به آن مهم، خرد و تدبیر بسیار می طلبد و هیهات که از حوصله صبوران هم گاه بیرون می رود.
ارتش های خاورمیانه قدرتمند تر از نهاد های دیگر هستند. این ارتش ها در نهایت در مبارزه ضداستعماری نقش داشته یا در برابر اسرائیل از کشور دفاع کرده اند.در نتیجه به دلایل ساختاری در مناسبات سیاسی نقش یافته و بعد از جایگاه سیاسی به اقتصاد کشور هم دست انداخته و در نتیجه برمناسبات اجتماعی و حتی فرهنگی هم تاثیر گذاشته اند.
این ارتش ها در زمینه مسائل بین المللی، حتی خارج از مناسبات رسمی دولت هایشان، با کشور های قدرتمند خارجی هم رابطه دارند. مجموع این عوامل را اگر بنگریم، به این تصویر می رسیم که نظامیان در خاورمیانه دارای قدرتی هستند که اگر در مجموع به نفع استقلال ظاهری کشورشان باشد، به نفع دموکراسی و عادی شدن شرایط جامعه برای توسعه نیست.
قدرت نظامیان در امور سیاسی، محصول نقش آنان در استقلال کشورها یا دفاع آنان در برابر حمله خارجی و حمله احتمالی همسایگان است.به این ارتش ها نگاهی می اندازیم:
ارتش الجزایر
ارتش الجزایر محصول جنگ استقلال است و با کودتا برعلیه احمد بن بلا، قدرت خود را تحکیم و حفظ کرد.سپس نسلی از بوروکرات ها را بر سر کار آورد که به قدرت سیاسی ارتش کاری نداشته باشند. در جریان رشد اسلام گرایی افراطی این ارتش توانست بخشی از جامعه را مجاب کند که رای مردم را نادیده بگیرد و بر علیه دولت قانونی کودتا و بعد از تصفیه ای خونین بر کشور حکومت کند.در همین راستا با آوردن عبدالعزیز بوتفلیقه، که شاذلی بن جدید دیگری است، رفاه نسبی و برخی از آزادی های مدنی را همراه با سرکوب سیاسی شدید در کشور حاکم کرد.
ارتش این کشور به در آمد نفت متکی است و حمایت غرب را دارد.از استقلال نسبی، به دلیل در آمد نفت برخوداراست و در رابطه با همسایگان رفتار بلند پروازانه ندارد.جامعه الجزایر به دلیل دو قطبی شدن میان سنت گراها با اقشار مدرن بوروکرات، توان مقابله با ارتش را ندارد. بوروکرات ها از ترس بنیادگرایان سلطه ارتش را پذیرفته اند، البته تا اطلاع ثانوی. هر چند بهار عربی هم بر الجزایر تاثیر نگذاشت. قدرت ارتش در تمام امور، در آمد نفت و رابطه مناسب با غرب، و از همه مهم تر جامعه قطبی شده در الجزایر که میان سلفی گری و مدرن شدن تقسیم شده، برگ های برنده ارتش الجزایر در کنترل اوضاع است و باید به آن توجه کرد.
ارتش مصر
ارتش مصر در حوادث اخیر از روی دست الجزایر بازی کرد. منتها میان ارتش مصر و الجزایر تفاوت است. شباهت های اصولی آنان سر جای خود اما تفاوت آنان در این است که ارتش مصر رزمی تراست چون چند بار جنگیده اما ارتش الجزایر، اقتصاد نفتی کشور را هدایت می کند. ارتش مصر به کمک خارجی نیاز دارد و در حال حاضر به امریکا نزدیک است.در همین اقدام اخیر ارتش، با توجه با شکاف ایجاد شده در جامعه، با دخالت غیر قانونی و کودتا علیه دولت مرسی بدون اجازه آمریکا عمل نکرد. منتها در این میانه پول عربستان و برنامه این کشور را به عنوان بازیگر اصلی در خاورمیانه هم نباید فراموش کرد که خود مطلب مفصل می طلبد.
عربستان به اختصار می خواهدخاورمیانه همسو با غرب باشد، منتها سلفی گری براین کشورها حاکم شودو دموکراسی در کار نباشد..عربستان در این میانه، ایران و اخوان المسلمین را رقیب خود می داند و برای هر کدام برنامه دارد.البته عربستان اخوان المسلمین را برای خود خطرناکتر می داند چون از نفوذ این جریان در کشور های عربی مطلع است.
اقدام عربستان در برکناری حاکم قطر و اقدام حاکم جدید قطر، یعنی اخراج خالد المشعل از این کشور و برخورد با یوسف القرضاوی، حامی اخوان المسلمین، قابل تامل است.در انتخابات اخیر در میان مخالفان سوری هم ریاست ائتلاف مخالفان سوریه بدست طرفداران عربستان افتاده است. این حوادث نشان می دهد که این کشور بازیگر مهمی در خاورمیانه شده است. نقش عربستان حمایت از ارتش مصر و حمایت حزب النور، که سلفی است، از کودتای ارتش تمام حدس و گمان ها در باره بازیگری عربستان در ارتش مصر را تبدیل به یقین می کند.
ارتش مصر قدرت مالی نظامیان الجزایر و ایران را ندارد، اما توان کنترل کشور را دارد هر چند اخوان المسلمین هم قدرت مند است. در این میان مسئله مهم این است که دموکراسی با نظامیان تحکیم نمی یابد بلکه با همدلی اقشار جامعه با هم و غیر قطبی شدن جامعه شکل می گیرد.
نظامیان با ورود به سیاست و دخالت در روند قانونی در عمل دموکراسی را عقب می اندازند و بین اقشار جامعه که مقابل هم قرار گرفته اند برای خویش جای زیستن سیاسی پیدا می کنند.این زیستن جذابیت خود را دارد و تمایل دارد که طولانی تر شود.استبداد هم از همین زیستن نظامیان در سیاست نهادینه می شود. تمام جریانهای استقلال طلب در کشورهای افریقایی وآسیایی به دام ارتش های آزادی بخش خود افتادند و دیکتاتوری را تجربه کردند.
ارتش سوریه
در سوریه، ارتش در جامعه ای که قطبی شده، از روی دست الجزایر بازی کرد.این ارتش به کمک اقشار حامی خود و کمک روسیه وایران توانست با اعتماد به نفس ایدئولوژی اش را در برابر تحولات مقاوم کند.ارتش سوریه بازی سیاسی را به بازی نظامی مبدل کرد و به خشونت دامن زد تا سقوط نکند.سنت خونین تمدن بابلی در عراق و سوریه ریشه چند هزار ساله دارد.ارتش سوریه اکنون موفق شده است که با کمک ایران و روسیه با دوپینگ لازم موقعیت خونبار و بی رحم خود را محکم کند. پیروز این میدان خونبار هر که باشد در عمل وارث بدترین دوران معاصر تاریخ سوریه است. ضمن اینکه تجربه مداخله خارجی در عراق و افغانستان و سوریه هم فاجعه بوده است.
نظامیان ایران
نظامیان ایران قبل از انقلاب در جنگ و رزم آوری سابقه چندانی نداشتند، اما ارتش ایران در منطقه قدرتی قابل محاسبه بود. این ارتش هم درجنگ ظفار در عمان و هم در کمک لجستیکی، در منطقه ازخود توانایی نشان داده بود. اما تجربه جنگ هشت ساله در ارتش و سپاه همه چیز را عوض کرده است. در حال حاضر سپاه پاسداران قدرتی منطقه ای و بازیگر مهمی است که به خاطر حملات به امریکا در عراق و افغانستان توانسته قدرت خود را روز افزون کند. قدرت موشکی سپاه ایران بالا است.سپاه در عین حال در عمل بخشی از اقتصاد ایران را در دست گرفته است.
اما بحث ما در این جا چیز دیگری است. سپاه پاسداران، با توجه به نقش آن در منطقه وتوانش در برقراری نظم در داخل کشور مورد توجه رهبری نظام است. سپاه در حال حاضر مورد توجه غرب هم است که هم برای آن نقش مخرب قائل است و هم می خواهد به تعامل آن برسد.علاوه بر آن سپاه، هم بازوی نظامی دولت نفتی در ایران است و هم از قدرت منطقه ای مناسبی برخودارست و دارای انواع متحد جهانی و منطقه ای هم هست؛ از توان همسویی استراتژیک با کره شمالی تا روسیه و سوریه با حکومت بعثی.
توان رزمی سپاه، در آمد های گوناگون اقتصاد داخلی و خارجی، -نقش داخلی در برقراری امنیت و کنترل بسیج و نیروی های انتظامی و همچنین-نیرو های اعتقادی درون سپاه و هم میهن دوستی ارتش ایران ـ بخصوص در برابر تهدید خارجی ـ نظامیان ایران را در عرصه داخلی و خارجی قدرت مند ساخته است.
لذا با توجه به این ویژگی که هر عملی که باعث مداخله سپاه در سیاست شود به ضرر دموکراسی خواهد بود، مهم ترین مسئله راهبردی دموکراسی خواهان در ایران محاسبه توان نظامیان درمیدان سیاست کشور است.به عنوان مثال در قطبی کردن ایدئولوژیک جامعه، سپاه می تواند وارد میدان شود وراه تحول را مسدود کند. هر گونه اقدام رادیکال بی پشتوانه هم می تواند باعث شود نظامیان به عنوان برقرار کننده نظم فضای سیاسی را ببندند.کما اینکه سپاه در دوران اصلاحات با توان امنیتی خود و در دوران جنبش سبز با توان سرکوب اش وارد عمل شد.
اینک به نظر می رسد که مقاومت اصولی اما ناپایدار جامعه، بخشی از سپاه را به تفکر وا داشته که رفتار خود را تغییر دهد. اما همین بخش اگر موجودیت خود را در خطر ببیند وارد عمل خشن می شود.در همین راستاست که جامعه ما به دو نوع مواجه و سیاست در رابطه با نظامیان باید توجه کند. 1- ضرورت وجود نظامیان، اما در جایگاه مناسب خود. 2- تعامل منطقی و پر حوصله جریانات با هم به نحوی که به مداخله سپاه در امور سیاسی نیاز نباشد.
برخی از فرمانده هان سپاه، که تعداد شان در حال افزایش است، معتقدند سپاه باید در سیاست دخالت نکند و در برابر مردم قرار نگیرد؛ اتفاقی که در جنبش سبز افتاد و به ضرر سپاه تمام شد.از سوی دیگر سپاه، به سیاست موثر در منطقه نیاز دارد زیرا در غیر این صورت نظامی گری سپاه آینده ندارد؛دید گاهی که بایدنزد نظامیان تقویت کرد.
در مورد نظامیان در ایران باید توجه کرد که هنوز مرکز تصمیم گیری نظامیان، بیرون از نهاد آنان است و این امر خوبی است. این مرکز تا کنون در دربار و بیت بوده است که باید به نهاد انتخابی مردمی واگذار شود که البته این اتفاق امری دوران ساز خواهد بود؛هدفی که عملی کردن آن بسیار مهم و ظریف است. نباید اوضاع به سمتی پیش رود که این مرکز در درون ساختار نظامیان شکل بگیرد و فرماندهی و دستورات کاملا نظامی شود. انتخابات اخیر نشان داد که این ساختار هنوز شکل نگرفته است.
با این حال نشاندن سپاه و نظامیان در ایران به جای مناسب خود به عوامل گوناگون نیاز دارد.یکی از مهم ترین این عوامل آن است که هر جریان باید نقش خود را به درستی بازی کند و قدم اول، شناخت توان هر جریان از میزان قدرت خود و توان نظامیان است.
تاریخ انتشار : ۱۷ / تیر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
12_07_2013 . 19:00
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
روحانی، هاشمی و خاتمی
نام مقاله : روحانی، هاشمی، و خاتمی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
فشار بر روحانی برای فاصله گرفتن از اصلاح طلبان آغاز شده است. تعادلی لازم است تا صدای مردم هم شنیده شود. خاتمی و دیگران در راه بلند تر شدن این صدا می بایست نقش بازی کنند…
دولت روحانی در حال شکل گرفتن است. از هم اکنون خط و نشان های راست و راست افراطی شروع شده است. راست های افراطی با زبان نرم خط و نشان می کشند که چه کسی وزیربشود و که وزیرنشود. در کنار این فضا سازی سهم رهبری نظام در تعیین یا نظر نهایی دادن برای بعضی از ورزا هم وجود دارد. پس فشار بر روحانی کم نیست.
وزرات خانه های کلیدی در کابینه محل نزاع است. این وزرات خانه ها مانند کشور ، اطلاعات ،ارشاد ،خارجه و…هستند که برسر وزارت آن همیشه کشمکش وجود دارد.
با توجه به این فشارها است که باید و می توان انتظار داشت که بورکرات ها و طرفداران فضای باز در حکومت هم باید حرکت حساب شده خود را انجام دهند تا فضا برای تنفس جامعه مدنی باز شود.
چرا که اختیارات وزرای همراه با نهادهای در امور مربوطه خود می تواند به نشاط نهاد های مدنی منجر شود. حتی در ورزات خانه کم اهمیت دادگستری هم اگر وزیری همراه با جامعه مدنی سر کار بیایید به کانون وکلا در یافتن استقلال نسبی از قوه قضائیه یاری می رساند. با این حساب داستان وزارت آموزش عالی و کشور و ارشاد دیگر مجزا از این مسائل است و نقش بسیار مهمی در ایجاد نشاط در جامعه خواهند داشت. در جامعه کارمند ساز ایرانی که ویژگی دولت های جهان سومی است و به قدرت نفت هم مزین است ایجاد فضای مناسب برای زیست مدنی کار مندان به دموکراسی کمک خواهدکرد.
در دوره اصلاحات رفتار وزیر آموزش و پرورش و حتی آموزش عالی با کارمندان مدنی نبود. این خاصیت دولت رفاه است که در منطقه ما نان می دهد اما نام و شخصیت را به افراد جامعه نمی دهد.یعنی نهاد مدنی آنان را به رسمیت نمی شناسد.
روحانی می تواند به راست افراطی بگوید که با برنامه هایش در انتخابات شرکت کرده و مورد تائید مردم قرار گرفته است و از صافی تنگ شورای نگهبان هم رد شده ؛ پس مسئول اجرای برنامه های خود می باشد.اواین دین را به مردم دارد.برای اجرای درست این برنامه ها وی به همراهی مردم و جامعه مدنی ، سیاسیون ، احزاب و به خصوص به حمایت هاشمی و خاتمی نیاز دارد.
بوروکرات ها و اصلاح طلبان
روحانی با حمایت هاشمی و طیف یاران خاتمی و حمایت شخصیت های و جریان های سیاسی مدنی نیاز دارد تا بتواند در چانه زنی با رهبری و راست افراطی در تعیین وزرا به تعادل برسد.
در دوره اول خاتمی وادادن به وزرای تحمیلی تا به حدی بود که در وزارت آموزش پرورش فردی روی کار آمد که در عمل با اصلاح طلبان هماهنگی نداشت .در حالیکه وزارت آموزش پرورش به دلایل مختلف وزارت خانه مهمی است که می باید برای پیشبرد اصلاحات به آن توجه می شد.
روحانی مشکلات خاتمی را ندارد چون توقع مردم پائین است . همانند خاتمی از دموکراسی سخن نمی گوید . اما وی نیاز به حمایت دارد. فشار محترمانه بر روحانی از سوی راست شروع شده است. در مقابل باید بوروکرات ها و طرف داران جامعه مدنی هم با روحانی گفتگو کنند.
بی گمان رای به روحانی رای به برنامه های وی بوده است . جامعه ما را عادت آن است که اهل پی گیری نیستیم. در عوض راست افراطی این ویژگی جامعه را می داند. پس کار خود را شروع کرده است تا برنامه های اصلاح طلبانه روحانی را منتفی کند.
در حالی که نهاد های مدنی و احزاب و رسانه هستند که باید برنامه های ادعایی هر منتخب را پی گیری کنند و مدام به او گوشزد کنند که: ای روحانی آن وعده که کردی ، نرود از یادت. باز به وی بگویند که:اگر هم نتوانستی که وعده خود به جای آوری با مردم بگو که چرا نتوانستی.
به دلیل فشار بر احزاب و کنترل فضای امنیتی بر جامعه و عدم نشاط نهاد های مدنی، نقش برخی از افراد و شخصیت ها در حمایت از برنامه های روحانی بیشتر می شود. در این میان هاشمی و خاتمی چه نقشی می توانند بازی کنند؟
هاشمی؛ ادامه برنامه هایش
هاشمی را سودای باز سازی بورکراسی دولت است . یعنی فرستادن نظامیان بر سر جای خود که پادگان ها می باشد. احیای سازمان برنامه بودجه و بازگشت اقتدار به دولت و منظم کردن امور و بخشیدن اقتداربه بخش خصوصی که وی به آن نظر دارد. اما هاشمی باید بداند که با آمدن روحانی برسر کار امکان پیشبرد برنامه های وی وجود دارد، اما تضمینی برای اجرای موفق آن در کار نیست .مگر این که با دقت اوضاع را در نظر بگیرد. در این مورد او می تواند تجربه اصل ۴۴ قانون اساسی را در نظر داشته باشد . تغییر در اصل ۴۴ قانون اساسی در مورد مالکیت خصوصی در ایران که مشوق آن لیبرالهای کلاسیک بودند و هاشمی موتور تغییر آن بود و رهبری نظام بر اجرای آن صحه گذاشت و حمایت بسیاری از مخالفان را هم در پی داشت در نهایت به نفع نظامیان تمام شد و بخش خصوصی ،بخش عمومی نام گرفت . همه چیز به کام نظامیان رفت و صنایع بزرگ در اختیار سپاهی قرار گرفت که خود هاشمی می گوید ۸۰ درصد اقتصاد کشور را دارد و بقیه را هم می خواهد.
پس استقرار دولت بورکرات بعد از احمدی نژاد در ایران به کار و مراقبت طرفداران آن نیاز دارد که باید ادامه یابد . هاشمی ابزار این حمایت را دارد .اما باید انگیزه و دقت هم داشته باشد . چرا که نظامیان هم در ایران از مشاوران خوبی بهره می برند و هم امکانات در اختیار دارند. آنان نشان دادند که می توانند اوضاع را به نفع خود تغییر دهند .حتی از نیمه راه طرح هاشمی در باره اصل ۴۴ قانون اساسی را به نفع خود مصادره کنند. بی گمان در حال حاضر هم در مورد روحانی چنین برنامه ای دارند.
هاشمی را باید حوصله این پی گیری باشد تا تیم بورکرات و تکنوکراتش بتواند با تدبیر و اتکا به رای مردم در برابر نظامیان دست بالا را حس و حفظ کند و هم حمایت مردم را به دنبال خود داشته باشد. حمایتی که آسیب پذیر است و تضمین آن به رفتار موفق روحانی و عمل هاشمی و کنش خاتمی بستگی دارد . اما هاشمی می تواند با بازگشتن به تریبون نماز جمعه و هم تقویت نگاه خود در میان روحانیون در حوزه، به رهبری نظام نشان دهد که دیدگاه وی در میان جریان ها و نیروهای نظام طرفدار دارد. هاشمی می داند که تغییر سیاست های رهبری شروع شده است اما استمرار آن بستگی به توازن قوا دارد .این توازن قوا به حمایت مردم از روحانی و هم صدای بلند روحانیون و هم بوروکرات ها درون نظام نیاز دارد تا با هاشمی همراه شوند.چرا که کشمکش در اعلام نتیجه انتخابات اخیر تا ساعت ۳بامداد برای اعلام رای مردم نشان می دهد که راست افراطی در ایران قدرت مند است و در این راه از تائیر موثر بر رهبری نظام هم سود می برد و فضا را در ارکان قدرت از خود متائر می سازد.فشاری که راست افراطی برای آوردن وزرای مطلوب خود به روحانی می آورد را هم نباید دست کم گرفت.
خاتمی چه کند؟
شاید زمانه مناسبی باشد، تا خاتمی حس کند که امثال بازرگان و سحابی چه کشیده اند برای ایران . البته او هنوز یک هزارم زجرهای آن بزرگان را ندیده است .
اما خاتمی بهتر آن است که قبای ریاست را به کناری گذارد و مرد میدان جامعه مدنی شود و با رفتار خود واسطه مناسبی برای حکومت و مردم گردد. در فقدان احزاب و نهاد های مدنی برای باز سازی همین نهاد ها،خاتمی و بسیاری دیگر که تعلق به جامعه مدنی دارند می تواند کمک کار مردم شوند. دیدار وی از نسرین ستوده کاری جالب بود و توجه به فعال حقوق بشری، از سوی کسی که در تریبون رسمی در ایران از جامعه مدنی سخن گفت امری پسندیده اگر چه دیر هنگام بود.
حال زمان آن است که برخی از کاستی هایی که در دوران ریاست خود داشت را جبران کند وهم پروژه جامعه مدنی را پیش ببرد که کلید دست یافتن به دموکراسی است. دیدار با فعالان مدنی و هم واسطه انعکاس خواسته های این فعالان برای روحانی و هاشمی شدن از سوی خاتمی در مجموع باعث می شود که فقط صدای راست افراطی در جامعه بلندتر نشود . چرا که راست افراطی تلاش خواهد کرد که با حمله به اصلاحات روحانی را به عقب بکشاند. شنیده می شود که فشار بر روحانی برای فاصله گرفتن از اصلاح طلبان آغاز شده است. این فشار با رد کردن وزرای پیشنهادی وی همراه است .
پس تعادلی لازم است تا صدای مردم هم شنیده شود. خاتمی و دیگران در راه بلند تر شدن این صدا برای به گوش قدرت رسیدن آن می بایست نقش بازی کنند. نباید فراموش کرد که خاتمی با تمام انتقاداتی که بر وی وارد است در میان ریاست جمهوران دیروز و امروز نظام به دموکراسی نزدیک تر است .او به این منش وفا دار نشان داده است .اما این بار نقش او مهم تر از گذشته است .منتها اگر بخواهد و در پی انجام درست آن باشد کاری بس حوصله بر است، اما بی گمان امری شدنی است.
پس می توان گفت که تازه اول ماجراست .برای مردم ایران از هر جناحی دور جدیدی اغاز گشته است که تلاش همراه با مقداری شانس و نیز هم دلی میان تحول خواهان می تواند جامعه را قدمی به جلو ببرد. هر کس می تواند نقش خود را در یابد و به آن عمل کند. در این میان آنچه مهم است آن است که منافع افراد و جریان هایی با مردم همسو شده است. تا با نجات خود به جامعه هم کمک کنند. باید دید چه کسانی قادر به انجام درست این نقش هستند. از اپوزیسیون تا برخی از جریان های درون حکومت در حال حاضر سوار یک قایق هستند .با تلاش این قایق را می توان از طوفان نا اهلان نجات داد. باید دید و تلاش کرد و امید وار بود.
تاریخ انتشار : ۱۳/ تیر / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
12_07_2013 . 20:55
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
چرا شرکت در انتخابات؟
نام مقاله : چرا شرکت در انتخابات؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
دولتی در ایران نیاز است که بتواند نهاد دولت در ایران را در مقابل دولت های پنهان و آشکار تقویت کند. یکی از این دولت های پنهان سپاه پاسداران است ودومی بیت رهبری .
این دولت باید یا بهتر است بتواند یا مطلوب است بتواند در شرایط نامناسب منطقه ای و در دوره ای که گفتمان جنگ فرقه ای در حال رشد است و هم زمانی که کشور زیر فشار تحریم ها، دست و پا می زند:
۱-نهاد دولت را از طریق احیای سازمان برنامه بودجه منظم کند تا از طریق نظم و بودجه نویسی در اندازه ای جلوی بریز و بپاش که در میان حاکمان بی انظباط مالی دیگر سنت شده ،بگیرد.به امور کشوری مطابق قانون نظمی دهد .نظمی که بوسیله دولت قبلی به نفع بی انظباطی مالی به هم خورده است و بیشترین سود آن را سپاه و بسیج و بیت رهبری برده اند.
۲- اعتماد نسبی مردم را به حکومت از طریق احیای حقوق شهروندی از طریق اجرای فصل سوم قانون اساسی بازسازی کند.
۳- مسئله هسته ای ایران را با توجه به تمایل مردم با غرب حل کند.
۴- تحریم ها را متوقف و در جهت حل مشکل تحریم ها با حمایت مردم و همر اهی همه اجزا حکومت عمل کند.
۵ – تنش زدایی در منطقه را اصل قرار دهد و از خطر در گیری فرقه ای در منطقه پرهیز کند که خطر خانمان براندازی است.
این خواسته ها اگر چه حداقلی می نماید اما با توجه به شرایط منطقه و کشور مسائل مهمی هستند که اگر هر کاندیدا قادر به انجام آن باشد بی گمان قابل حمایت است. مجموعه عواملی که نشان می دهد منطقه و کشور در شرایط اعتلا نمی باشد، فراوان هستند. حتی روحیه انقلابی سال ۱۳۵۷ه.ش هم در جهان و منطقه حاکم نیست. رشد سلفی گری افراطی در منطقه و استعداد برخورد های ارتجاعی در داخل کشور به اندازه ای است که تا مدتی در جامعه ما نمی توان به پتانسیل تغییر مثبت موج ساز برای گام های مهم در جهت دموکراسی امید داشت . مگر این که ۵ مورد بر شمرده بالا در حدی مطلوب تحقق یابد.
نباید فراموش کرد که گاهی تلاش برای بدتر نشدن اوضاع خود، بهترین اقدام زمانه است، اگر باور داریم که حرکت در زندگی و جامعه همیشه رو به اعتلا نیست. شاید اگر توان درک شرایط را داشته باشیم و امکان تعدیل مواضع خود را فراهم کنیم به دموکراسی زودتر برسیم تا گرفتن مواضع خطی و یک نواخت که اصرار بر روی خواسته های درست اما غیرعملی .البته به شرطی که آرمان خود را فراموش نکنیم.
حال دقت کنیم در میان کاندیدا های ریاست جمهوری چه کسی می تواند به خواسته های ۵گانه برشمرده نزدیک باشد پس می توان به آن فرد رای داد.
نکته مهم تر آن است که تمایل جامعه ایران اصلاح طلبی است و تمایل به تغییر دارد. استدلال شرکت کننده گان در انتخابات این است که تا حد ممکن می توان از راه های کم هزینه تر این مسیر را پیمود.تا مردم بیشتری با عمل خود به این مسیرهای کم هزینه مانند رای دادن، تمایل علنی خود را به حکومت و به هم دیگران نشان دهند و هم با هم همراه شوند.
بی گمان اجماع برسر کاندیدای اصلاح طلب ضرورت شرکت در انتخابات را روز افزون می سازد. چرا که نمایان گر تصمیمی جمعی است که برای مخاطبان هم روحیه بخش است . ازهمین روی اقدام آقای عارف بسیار شایسته بود که نوعی تمرین و آموزش مدنی برای بسیاری می تواند باشد. چرا که تمایل بخشی مهم از جامعه ایران برای شرکت در انتخابات فقط برای نه گفتن به سیاست های فعلی حکومت است که رفتاری مدنی است.این ائتلاف افراد بیشتری را پای صندوق های رای خواهد کشید.
ائتلاف اصلاح طلبان برای نیروها ی سیاسی بیرون از حکومت، مانند بخشی از نیرو های ملی- مذهبی که به رغم نداشتن کاندیدا، حاکمیت فضای امنیتی بر جامعه وآزاد نبودن اتنخابات، به دلیل مصالح ملی شرکت درانتخابات را توصیه می کنند؛ توجیه پذیر می گردد چرا که مشاهده کردند که اصلاح طلبان حاضر هستند به خاطر منافع ملی و خواست بخشی از جامعه مدنی با هم ائتلاف کنند.
تاریخ انتشار : ۲۳ / تیر / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
12_07_2013 . 20:58
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
رفیق اول و آخر هدی
نام مقاله : رفیقِ اول و آخرِ هدی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
در مثلث اسطوره ای او، تختی جهان پهلوان الگوی جوانمردی بود. مهندس سحابی ،سمبل عزت ایران و مصدق سمبل غیرت ایرانی که با بیگانه سر سازش نداشت.اما همه سه تن در سپهر تابناک محمد آقا حنیف نژاد معنا و مفهوم پیدا می کرد .او اول و آخر همه ارجاعات هدی صابر بود. از نظر وی (محمد آقای )کادر همه جانبه، اگر زنده می ماند مشکلات مجاهدین خلق ایران حل می شد. اگر چه در این اواخر معتقد بود که کتاب شناخت محمد آقا را باید با پرتوی از قرآن طالقانی تصحیح کرد.
با این تفاسیر وی از فعالان شورای فعالان م.م شد. در قافله اصلاح طلبی در زمره جناح چپ قرار می گرفت. در انتخابات مجلس ششم سنگ تمام گذاشت. تا این که در دستگیریهای ملی – مذهبیها در سال ۱۳۷۹ه.ش بروی فشارسخت آوردند. بعد از آزادی از زندان ومشاهده شرایط جدید که به انفعال اصلاح طلبی از سوی وی تلقی می شد توجه هدی به سوی عوامل گوناگون می رفت تا راهی به سبک «محمد آقا» برای عبور از بحران فعلی جامعه بیابد، در فاصله نزدیک به هم به دلیل دو ضربه ممتد که خورده بود و فرو رفتن جامعه در حالت یاس ومشاهده برخی ازعوامل در درون ملی – مذهبیها انجمنهای دانشجویی و او را به سمتی هدایت کرد که دلایل آشفته گی اوضاع را بررسی کند. از مهر ماه ۱۳۸۲ تا خرداد ۱۳۸۴ه.ش دوره مرور بود .در این فرصت که در فضای زندان به دست آمده بود.
در جمع بندی هدی چند سوال محوری وجود داشت.
۱- بن بست اصلاحات در کجا ست؟
۲- چرا ملی – مذهبیها نمی توانند راه گشا تر شوند وقدرت مند تر جلوه کنند؟
۳- چراانجمن های اسلامی بر روی هویت خودشان ایستادگی نمی کنند؟
۴- روشنفکران مسلمان از نظر او از ایمان اجتماعی کنش زا فاصله می گیرند. در این مورد وی به مجموعه روشنفکران مسلمان از همه طیف ها نقد جدی داشت.
۵- اصلاح طلبی را هم جریانی ملاحظه کار و محافظه کار می دانست که به بن بست رسیده است.
۶- چشم انداز او در باره آینده ملی – مذهبیها هم که با وجود مهندس سحابی مایه می گرفت دیگر تابناک نبود.اگر چه در آخرین جمع بندی ها باز بر بضاعت ملی – مذهبیها تاکید کرد.
مجموعه این نکات و پرسش ها باعث شد که تمایل او به قرآن بیشتر شود. مطالعه ممتد و پی گیری را با قرآن شروع کرد. اما وی قرآن را با پیش فرض ها و نیاز هایش می خواند که همانا در یک کلام راه چگونه ماندن و چطور زیستن بود. از نظر وی هر گونه رد معجزه نبودن قرآن و این که قران کلام خدا نیست از اعتبار انداختن متن مقدس بود . در این مورد وی نظر بازرگان و شریعتی و طالقانی را باور داشت و به کلیه نظرات روشنفکران مسلمان بعد از انقلاب نقد داشت و آن را وارد نمی دانست.
از قرآن به خدا
از خدا به قرآن می رسند از قران به سنت و از سنت به فرهنگ مسلمانی و بعد در قالب احکام فرو می روند در نتیجه دیگر فقط اشکال و احکام اصل می شوند و حجاب شکل ،گوهر محتوا را در خود می برد. بعد جنگ هفتاد و دو ملت شکل می گیرد البته در مورد یک نام یا موضوع مشترک به نام اسلام یا دین دیگر که خود داستانی است پر از اشک و آه که امروز در جهان شاهد ان هستیم و هزاران کشته در درگیری های فرقه ای در میان پیروان یک دین که دیگری را کافر می دانند.کلید بهشت و رستگاری را در کشتن هم دین منحرف خود جستجو می کنند.
اما تجربه هدی طور دیگر شد .او از احکام و اشکال شروع کرد به قرآن رسید و بعد به خدا . اما چگونه این اتفاق رخ داد.
با توجه به مجموعه عوامل اجتماعی و هم شرایط روحی و نیاز وی نگاهی پرسشگر به متن در او شکل گرفت که محور آن توجه به خدا بود. اما چگونه خدایی؟
خدایی که هم رفیق است ،هم مهندس وهم کارسپار و خدایی که سر قرار حاضر است. .خدایی که سر تغییر جهان و انسان دارد .هر کس را که در سودای تغییر است و به پیش بردن کاری برای انسان. این انسان هر کجا باشد در هر زمان و مکان که سر کند. او باب گشاست. این خدا هر که را مشتاق ببیند پاسخ می دهد. او خدای همه است حال این انسان هر که می خواهد باشد . با توماس ادیسون است و یا با هر ورزش کاری که بخواهد قدرت انسان را رکوردی جدید بزند همراه است. خلاصه این خدا مشوق تغییر است .
این خدا مراقب است ومنتقد ،همان گونه که با موسی بود یا با داوود نبی یا با محمد چنین رفتار می کرد .
نگرش هدی
گفتیم که هدی پیش فرض هایی داشت که وقتی به سوی متن می رفت در جستجو پاسخی بود تا از متن مرجع بگیرد. غوغای درون و شور لازم در او را نظم دهد. اما پیش فرض های هدی متاثر از باورها و بینش وی هم بود.
هدی صابر دریافتی منظم و مهندسی شده از جامعه و جهان و انسان داشت .این باور نسل اول روشنفکران مسلمان با گرایش ملی-مذهبی می باشد که سمبل آن بازرگان است. این دریافت با نگاه ایمانی طالقانی و شور انگیزی و سازمانی حنیف نژاد در می آمیخت. در نتیجه قرآن برای هدی متن آموزشی و تشکیلاتی و هم جهان بینی در باره انسان ، تاریخ و جامعه قلمداد می شد.
این نگرش از خدا و قرآن یشرفت و شور و تعهد وآزادی بیرون می کشد. ودر مقابل نگاه بنیاد گرایانه می ایستد.در عین حال کتاب را به بنیاد گرایان تحویل نمی دهد. عملی که را هدی صابر معتقد بود که تمام روشنفکران دینی (حلقه کیان )در عمل و نا خواسته انجام داده اند چون درفهم متدولوژی قران ابرازهایی را در اختیار گرفته اند که نتیجه اش کنار رفتن قران از زندگی مردم است.این همان کاری است که حکومت دینی با اعمالش انجام داده است.
هدی صابر در فهم متن خدا محور بود. خدایی را پذیرفته بود که مهربان بود و سر تغییر داشت و دوست داشت که انسان ها هر روز در کاری باشند. در سرزمین این خدا شیطان موجودی عارضی بود که اصالت نداشت و وجود او برای رشد انسان بود . چرا که به تعبیر هدی صابراز داوود نبی- که وی فراوان دوستش می داشت- تا همه پیامبران ،انسانهایی بودند که با نقد از سوی خداوند ،راه یافته خودبودند.از خطا ها فرصت ها ساخته بودند .حالا قرآن چنین آموزی را به همه ما گوشزد می کند. پس باید پاشنه همت کشید و استوار و امید وار برای تغییر خود و جامعه کوشید.
خدای هدی در قرآن
چنین برداشتی از قرآن در زمانی از سوی هدی تکرار شد که باب زمانه نیست. متدولوژی فهم از کتاب آن را در وضعیت جدیدی قرار داده است که قران را متن پژوهشی می داند که باید به سوالاتی بیرون دینی پاسخ دهد.سوالاتی از قبیل وثاقت متن، آیا متن کلام خدا است یا کلام محمد است؟ در این قبیل سوالات دیگر جایی برای شور و ایمان و حرکت زایی از متن نمی ماند. این نظر هدی بود پس راه خود گرفت و تلاش کرد که با آوردن خدا به مفهوم کار و تلاش و رحمت دغدغه ایمانی خود را حل کند. وی باور داشت که روشنفکران با تحصیل کرده گان فرق دارند .او سودای روشنفکری نداشت و در دنیای پر پرسش آنان وارد نشد. مسئله حل کنی دغدغه وی بود.پس روش خود را در پی گرفت . باب بگشا را در کتابخانه حسینیه ارشاد شروع کرد و هم تاریخ معاصر ایران را درس داد. اما با ویژگی خواست خودش تاریخ را گشود. پس برای قهرمانان آن حماسه سرود و هم برای شکست های آنان گریست و بیگمان در فصل (محمد آقا) او با تمام حس درباره مجاهدین سخن گفت وهم شورآفرید و شاگردان را متائر ساخت.
در پیوند خدای زنده خلاق و مرور تاریخ معاصر ایران هم به شکل جان دار وجهت دار برای آزادی و عدالت وی به دنبال یافتن پاسخ برای بحران هایی بود که می پنداشت جامعه را فرا گرفته است و باید همیشه یکی پا پیش بگذارد و در برابر مشکلات پا پس نکشد.تا راهی گشوده شود. جان بر کف باشد و پای کار و خدا هم همراه او خواهد بود.
خدای گره گشا
تحفه هدی برای جوانان خدای گره گشا بود.گفتیم که این نگاه به قران وخدا، باب زمانه ما نیست و در دنیای روشنفکران که به نوعی حیرانی از اعمال حکومت دینی و برخی از مذهبیون رسیده اند جذابیت ندارد. اگر چه بسیاری از تحصیل کردگان را جذب کرده و می کند. باید دید که خدای بازرگان ها و میثمی ها و بسیاری از ملی – مذهبیها می تواند باز خدای روشنفکران دینی را به چالش بکشد؟
این خدا با عمل باورمندان، خود را برتر از خدای فیلسوفان ،عارفان و فقیهان- که بسیاری از ایشان از خدا زندانبان ساخته اند- می نشاند. باید توجه کرد که عرصه باور مردم و تحصیل کردگان چندان به دنبال روشنفکران نیست. به خصوص اگر زبان این نخبه گان سخت و خاص ومواضع آنان بسیار در تغییر و تحول باشد و چرا که مردم و حتی تحصیل کردگان، خدا و ایمان خود را طلب می کنند.اگر چه دست به قلم نیستند.
هدی این نقد را به شریعتی ، نوشریعتی ها و امثال بنده هم داشت که می گفت :شما گاهی به دنبال روشنفکران می روید. این کارشما با روش مردان اهل عمل متفاوت است .
نتیجه
خدای همیشه منتظر و پا کار هدی در قران زنده است. باید دید که باور مندان به این خدا می توانند باز روشنفکران و محققان را به نگرش جدید دعوت کنند. همان طور که( محمد آقای )هدی در عمل این کار را کرد و حتی بر شریعتی تاثیر گذاشت.
اما تردید نباید کرد که خدای زنده هم طرف داران زیادی دارد که که در وادی دنیای روشنفکری وارد نمی شوند.هدی با این افراد بسیار راحت تر بود تا با روشنفکران .
در مقاله بعد سیر حرکت هدی از سیاست به جامعه مدنی را بررسی می کنم.
تاریخ انتشار : ۱۹ / تیر / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
12_07_2013 . 21:02
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
همه کلید واژههای سحابی پسر
نام مقاله : همه کلیدواژههای سحابیی پسر
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
دو سال از آن روزهای فاجعه برای ما میگذرد. دردی جان کاه که پدر ،برادر و خواهر را از ما گرفت. اما میراث بر جا مانده از پدر، مشعل راهمان میشود. حماسه و میراث بر جای مانده از برادر، امیدوارمان میکند. همه محبتهای خواهر دلگرمیمان میدهد.
چرا که برای ملی – مذهبیها تراژدی، فاجعه و حماسه با هم خلق شد. بر تارک این جریان جایگاه یافت. آن هم در سرزمینی که آبستن حوادثی مهم است که میتواند ویرانگر و هم سازنده باشد.
در این مقال بیشتر از همه دغدغههای سحابی پسر_ اما پدر ما_ را مرور میکنیم . واژههایی که مدام تکرار میکرد. به قول بزرگی، در باغ سبز سحابی همه چیز برای ایران و مردم بود.
اینک پدر رفته است و ما ماندهایم بر سر میراثی از شکست و پیروزی ، سختی و درد شکنجه. اما بیرون از خانواده بزرگ ملی – مذهبیها به نام سحابی چه داریم که عرضه کنیم؟ آن هم در زمانی که مدام در معرض سرکوب و محدودیت هستیم. کار به قدری سخت شده که منتقدان به ملی –مذهبی ها میگویند که شما عادت دارید به سرکوب و زندان و از کسانی حمایت میکنید که وقتی سر کار بیایند، اولین قربانی را از میان شما انتخاب میکنند.
ایران بماند
اما از سحابی ( پدر ما) آموختیم که ایران کلید واژه اول است این کلید واژه (ایران) بسیار معنیدار است. امروز ایران در خطر است. او میخواست ظرف ایران بماند. در اسفند ۱۳۸۰ه.ش که بعد از انفرادی ۱۴ ماهه از زندان آزاد شد بر اثرخستهگی فراوان وقتی چانه به عصا میداد و چرتی میزد در نگاهش میشد این نگرانی را خواند که چه میشود سرنوشت این وطن. جملهای داشت به این مضمون که خامنه ای با ایران چه میکند؟ ای وای.
ایران و ماندن ظرف ایران دغدغه او بود. در سال ۱۳۸۴ ه.ش زمانی که از دلیل حمایت او از هاشمی میپرسیدیم ؟ میگفت بابا وضع بدتر میشود، همیشه تاریخ به جلو نمیرود شما تجربه ندارید. بعد ناگهان برافروخته میشد و میگفت اینها با این مملکت چه میکنند.
ماندن ظرف ایران و نشکستن آن، دغدغه سحابی بود، تا زنده بود. از سالها پیش به حفظ ایران میاندیشید و معتقد بود که ظرف ایران نباید، بشکند. انگارخطر را سالها پیش دیده بود خطری که امروز نزدیکتر شده است.
توسعه متوازن
زمانی که یک مبارز سیاست مدار میشود و بعد به تجربه در مییابد که توسعه متوازن راه نجات ایران است یعنی تلفیق اقتصاد خرد با کلان. رفاه نسبی مردم با راهاندازی و رونق تولید در جامعه میسر است. به جای طرح شعار آزادی و یا عدالت به توسعه متوازن روی آورد که به معنی ادامه راه مصدق در زمان حاضر است. او ایران را برای همه میخواست. با انعکاس دیدگاههای ملی و متنوع در نشریه ایران فردا ،ایران برای همه خواستن را نشان داد. در عین حال به قول خودش، زیر سقف سانسور حرکت کردن هم کار مهمی بود، تا بتواند به نسل جدید حافظه تاریخی مصدقیها را منتقل کند. از ایده توسعه متوازن که ادامه راه مصدق بود سخن بگوید و هم اولین نفری باشد که سیاست تعدیل اقتصادی را به صورت کارشناسی مورد نقد و بررسی قرار دهد. در عین حال جمعی کارشناس به دور مجله گرد آورد و هم کارشناس بسازد که چند تنی از آنان هم اکنون زندان هستند و مانند مدنی و رجائی و پدرام و رضایی و… و هم بسیاری عاشق ایران که تحت فشار و بازداشت و بازجوییاند مانند لشنی و آقا خانی و روئین و خوش سیرت و … .
در ایده توسعه متوازن او نظریه سوسیال دموکراسی داشت و همانند مشعل راه به این ایده میاندیشید؛ ایدهای که باید روی آن بسیار اما و اگر گذاشت. اما وی به آن باور داشت و معتقد بود خطاب قران ناس و ناس مردم معمولی هستند پس بدون تبعیض مردم را صاحب حق میداند.
کارشناس ملی
برادر می گفت که سحابی پسر ،عصاره نیم قرن خانواده ملی – مذهبی است. باز هدی می گفت که مهندس با طرح مسئله کار شناسی در میان سیاسیون توانست راه سیاست و توسعه متوازن را به هم پیوند زند. حال سخن از مبارزی درس خوان یا درس خوانی است که ایران دوست است که یا کارشناس ملی است و یا به کار شناس ملی باور دارد. این مبارز و کارشناس یکدیگر را به رسمیت می شناسند . هردو به دنبال توسعه متوازن در ایران اند. به عبارتی هماهنگ کردن تعهد و تخصص و ارج نهادن به ایده کارشناسی ملی در ایران فردا اصلی مسلم است چرا که عدالت با شعار حس وجان می گیرد اما با علم وعمل تحقق می یابد. پس واژه کارشناس ملی، کلید واژه مهمی در ادبیات سیاسی سحابی بود.در این نگاه هر کس در هر جا که به ایران می اندیشد می تواند در راه سربلندی ایران گام بردارد ، البته اگر ایران را دوست دارد. چون هر ایرانی می تواند از تخصص خود برای ایران مایه بگذارد تا توسعه متوازن عملی شود.
توسعه متوازن اگر در باغ سبزسحابی نقشه راه است، کار شناس ملی برنامه راه را می نویسد. در این جاست که سیاسیون و متخصصان در کنارهم قرار می گیرند و امکان تعامل هموار می شود.
ساختار دولت بوروکرات
این ایده را به نام مهندس بازرگان ذکر می کرد که دولت را اسقاط نکنیم. بعدها خودش این ایده را کامل کرد وتوضیح داد که درجریان انقلاب ما دولت را اسقاط کردیم نه تنها دولت مردان را چون دولت مردان با قدرت یافتن دربی دولتی ناشی ازانقلاب، قدرت را به سوی خود کامه گی بردند و در عمل بر بی قانونی افزودند .بارها این سخن درست دیگران را تکرار می کرد که در بی دولتی ضعیفان بیشتر آسیب می بینند. دولت در ایده اوبه عنوان موتور توسعه و اصل مهمی برای سامان دادن به امور بود.در این ایده با بسیاری چالش داشت .اما وی دلایل مهمی برای نظرش درانبان تجربه اش داشت.کلید واژه دولت در اندیشه سحابی جایگاهی در رابطه با توسعه متوازن داشت وبرقراری نظمی که مردم را به حساب آورد.
اخلاق، مذهب و هویت
مذهب از نظر او موجد اخلاق بود ، انگیزه بخش برای فعالیت و ایثار .مذهبی بودن برای او خود را در ایثارگری برای ایران ومردم نشان می داد.
برای مبارزه و توسعه متوازن بدون این که به نظرات آمار تیاسن آشنا باشد می گفت که مذهب و هویت ایرانی ما می تواند انگیزه برای دموکراسی و توسعه متوازن باشد و کارشناسنان ملی را انگیزه دهد و هم باعث شود مبارزان اخلاقی تر عمل کنند. در این ادعا الگویش مهندس بازرگان و طالقانی وحنیف نژاد بود.البته سحابی دیگران را غیر اخلاقی نمی دانست و به شجاعت بسیاری از مبازران غیر مذهبی باور داشت.
اما همگان می دانند که مذهبی بودن برای سحابی قید نبود. در نتیجه هویت مذهبی وی لطیف و جذاب، تحمل پذیردگر اندیشان و مدارا گر با مخالفان خود بود و این ویژگی و انگیزه را از باور مذهبی خود می گرفت.بود.آنان که با وی آشنابودند این نکته را در می یابند که وی از خدای خود آموخته بود که رحیم باشد.حتی زمانی خشمگین می شد .توان آن را داشت که از رفتار خود پوزش بخواهد و هم توان نقد خود را داشت. به همین خاطر بود که توانست به ایده های مهمی دست یابد. وی همیشه پذیرای نقد بود .
راه مستمر سحابی
در کوچه باغ های ایران نام سحابی هم هست. او را کلید واژه ای است که می تواند مشعل راه ما شود:«ایران باید بماند» واما این ایران با توسعه متوازن درست می شود. توسعه متوازن مدیر ، مبارز و کارشناس ملی می خواهد. این همه را دولتی مردمی هماهنگ می کند.
درهمین راستا برخورد حمایتی و انتقادی خود را با اصلاحات و هم جنبش سبز تا روزی که زنده بود، ادامه داد. این جملات وی را مرو کنیم . در کار جمعی منافع جمع از فرد برتر است و منافع ایران از گروه و جمع ما بالاتر.او با فراز ونشیب و بی گمان با خطاهایی در زندگی با عمل خود به این توصیه ها جلوه داد.پس مشعل راه ما شد.
تاریخ انتشار : ۱۰ / خرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
12_07_2013 . 21:06
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
هاشمی آمد، حالا نوبت خاتمی است
نام مقاله : هاشمی آمد، حالا نوبتِ خاتمی است
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
در آخرین مهلت ثبت نام خاتمی نیامد، به گفته خودش در سال ۱۳۷۶ مقام رهبری به وی گفته بود که به خاطر بچه سیدی رای آورده است .بر روی این واژه -بچه سید- تامل کنید . در سال ۱۳۸۰ نیز باز همین مضمون را گفته بود و باز دل خاتمی را لرزانده بود. این بار اما آن سان شرایط را بر او سخت گرفت که بچه سید که حالا شیخی است و نامی در جهان در کرده، نیامد.
حالا نوبت خاتمی است که باید شروع کند و متوقف نشود او نقش جدیدی را باید ایفا کند اگر می خواهد ایران ویران نشود ،خاتمی دردوعرصه میتواند نقش آفرین شود ۱-در عرصه بین الملل برای کسب اعتبار بیشتر برای هاشمی ۲- درعرصه داخلی برای افزودن بر سبد رای هاشمی و کاستن از آرای منفی وی.
خاتمی می تواند با اصولی مشخص و معین از هاشمی دفاع کند که خواسته حداقلی جامعه بحران زده ماست. اگرچه وی علیرغم میل باطنی خود وارد اتنخابات نشد. اما این آخرکار نیست اوهم می تواند و هم باید نقش جدیدی بازی کرده و برای پیروزی هاشمی تلاشی جانانه کند. در این راه تلاش او میتواند از کاندیدا شدنش موثرتر باشد.چرا که وی الگویی دارد هم چون مهندس سحابی که به خاطر و برای ایران در سال ۱۳۸۴ از هاشمی دفاع کرد با وجود این که از وی زخم خورده بود. اما خاتمی را وظیفه بیشتر است چون امکانات بیشتری در اختیار دارد. باز روایت است که وی موسوی و کروبی را برادران درحصرنامیده و شرایط خود را ازحصر آنان سخت تردانسته است. این سخن وی قابل درک است. پس برای پایان دادن به این شرایط سخت او هم باید تلاش کند .
حمایت ازهاشمی ازسوی خاتمی، می تواند با اصول و مشخص چهارچوب سازهم باشد و برخی از فرصت طلبان رای شکن را ازهاشمی دور کند. این مسئله بسیاری را نزدیک به وی می سازد این مهم را خاتمی و ملی-مذهبی و نهضت آزادی و… وچهره های جامعه مدنی ایران ،از معلمان تا هنرمندان روشنفکران دانشجویان می توانند ،انجام دهند.
خاتمی و دیگران می توانند در جذب جوانان و نیروهای روشن فکران به سوی هاشمی بکوشند و از طرفی می توانند تیم خاتمی با تیم اقتصادی هاشمی هماهنگ شوند تا نقطه ضیعف تیم اقتصادی هاشمی را بپوشانند. این نکته بسیارمهم است.
هاشمی می تواند بسیاری از روحانیون را قانع کند بیت رهبری و نظامیان بر روحانیون هم رحم نخواهند کرد. پس حمایت از هاشمی از سوی روحانیون ضروری ترمی نماید.تنها هاشمی است که می تواند سیاست های رهبررا تغییردهد به جز هاشمی فرد دیگری بعید خواهد بود که به این کار توانا باشد.روحانیت درحال درک وفهم جدی تر این تهدید از سوی سپاهیان هستند، هاشمی می تواند این قطعیت را درمیان روحانیت بیشتر ایجاد کند.
هاشمی می تواند بگوید که به اعتبار حضور اوست که موسوی و کروبی انتخابات را تحریم نکردند. این قدرت هاشمی است که روحانیت را به قدرت هاشمی مطمئن می کند. چرا که حمایت روحانیت و حوزه از وی به نفع روحانیت است.
حتی موتلفه در حمایت از هاشمی سود می برد. نظامیان به کسی رحم نخواهند کرد. بوروکرات ها وتجاروهمه باید در کنترل نظامیان درآیند. نظامیان به درآمد شوراهای شهر دست انداخته اند.آنان اسکله های غیر قانونی ورود کالا را دارند و دولت نفتی را کنترل می کنند و می خواهند که در آمد شهرداری ها را هم صاحب شوند. بی گمان ایشان به سیستم توزیع کالا هم رحم نخواهند کرد . سرمایه داری ملاک- تجاری و پیمانکارنظامی شکل خواهد گرفت که همه را بازنده خواهد کرد و توان ملی را اسقاط خواهد نمود.پس هاشمی می تواند که بازار سنتی و تجار را هم با خود همراه کند.
اما هاشمی باید با ارائه برنامه بوسیله کارشناسان ملی نشان دهد که اقتصاد پاک دستی را در دست انجام خواهد داشت و توانایی نقد دوران تعدیل را دارد .او می تواند استفاده از تیم اقتصادی خوش نام و افرادی مانند ستاری فر را در دستورکار خود قرار دهد.
اگر ایران در خطر است، که هست؛ می باید خاتمی در حد توان وارد میدان شود تا هم هاشمی را قوی تر و هم درجهت مردم چهارچوب دارتر کند .این وظیفه همه کسانی میتواند باشد که احساس خطر می کنند .
اکنون می تواند اتحادی بر علیه نظامیان بوجود آید همانند شیلی زمان ژنرال پینوشه که همه با هم برنظامیان پیروز شدند. والا ما به سمت کره شمالی شدن حرکت خواهیم کرد که فاجعه است. انتخابات یکی ازاین مصاف ها است. هرمصافی را که به نظامیان واگذارکنیم، مصاف بعدی سخت تر خواهد بود.اما ملت ایران جوان و با انرژی است این ویژگی هم آسیب دارد و هم امید ایجاد می کند.با تدبیر به امید بیندیشیم.
در ضمن ایران به منجی نیازندارد بلکه به رهبرومدیرهوشمند وبا تدبیرکه با مردم از موضع برابررابطه بگیرد، نیازمند است تا اعتماد مردم را به خود جلب کند.
تاریخ انتشار : ۲۲ / اردیبهشت / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
16_07_2013 . 18:35
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
زمان چانه زدن است
نام مقاله : زمانِ چانه زدن است
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
شرط گذاری راست افراطی و بخشی از نظامیان برای روحانی شروع شده و فشار بر وی زیاد است؛ از خط ونشان کشیدن ها تا به رخ کشیدن سابقه گذشته اش که در جریان 18 تیرماه 1378 چه گفته است. از وزرای پیشنهادی تا امر نهی به وی که باید به کدام جریان بله بگوید و به کدام جریان نه. خلاصه آنکه سیاست چماق و حلوای راست با روحانی شروع شده است. البته روحانی تا کنون عکس العملی به این خط و نشان ها نشان نداده، اما در مقابل این فشار ها، رفتار جامعه مدنی ژله ای ایران چه می تواند، باشد؟
تردید نمی توان کرد که نتیجه این انتخابات بوسیله اقشاری رقم خورد که خواستارتحقق حداقل هایی بودند؛حداقل هایی که جامعه را از جنگ احتمالی، تحریم های اعمال شده، فضای امنیتی حاکم بر کشور، گرانی افسار گسیخته و بیکاری نگران کننده نجات دهد؛خواسته هایی به حق که پاسخ مثبت روحانی، در میان کاندیداهای دیگر، به آنها او را برحق کرد.
حالا راست افراطی انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است، به روحانی می گوید سیاه نمایی نکن، چرا که دولت فعلی در ۸ سال گذشته دستاورد داشته آن هم در حالیکه روحانی معتقد است وضع بدتر از آنی است که فکر می کرده. حال درمان نگرانی های کسانی که به روحانی رای دادند، می طلبد که کابینه روحانی متناسب با برنامه هایش انتخاب شود.
در این میان برنامه راست افراطی آن است که مواجهه اصلاح طلب و اصول گرا راه اندازد و با مرعوب کردن روحانی از نزدیکی به اصلاح طلبان، او را تحت تاثیر قرار دهد. این مواجهه اما سیاسی است و دستاورد مناسبی ندارد. چرا که اصلاح طلبان دارای آهنگ واحدی نیستند و در مواجهه سیاسی امنیتی با راست افراطی کم می آورند. حال آنکه خواسته های بر حق جامعه مدنی ایران نباید دست خوش مسائل جناحی شود و بر جامعه مدنی ایران است که در این شرایط صدای خود را رساتر کند.
صدای سوم، جامعه مدنی
بیگمان جامعه مدنی ژله ای می تواند با ورود درست به مسئله نشان دهد که چه می خواهد. می تواند نشان دهد که در معادله قدرت در ایران، پایه اصلی که در حال شکل گرفتن است، همان خواست مردم است که اکنون صدای خود را بلندتر دارند و از هر جریانی می خواهند صدایشان را بشنود.
احزاب بدون نهاد مدنی، یتیم و دولت بدون جامعه مدنی، خودسر می شود. این سرنوشت محتوم را نباید فراموش کرد.
صدای سوم، جریان سومی در دنیای سیاست نیست بلکه جامعه مدنی است که با طرح مطالبات خود، هم به روحانی توجه می دهد که آن وعده که کردی نرود از یادت، هم به راست افراطی ایران می گوید که چه می خواهد. اما این خواسته ها را از موضع مدنی می گوید، یعنی چه می خواهد و چه سبک زندگی را می پسندد. در دوره اصلاحات، جریانات سیاسی صدای جامعه شدند و راست به دلیل منافع خود حق و باطل را با هم مخلوط و اصلاحات را متوقف کرد. تجربه به ما می گوید که این بار جامعه مدنی در قالب نهاد های ژله ای خود، باید در عین گفتگوی درونی، مطالبات معقول خود را ـ تاکید می کنم مطالبات معقول خود را ـ در فضای عمومی و در دیدار با روحانی و دیگران سیاست مداران، اعم از راست و اصلاح طلب و اپوزیسیون مطرح نماید.
به اعتقاد نگارنده تمام سیاسیون ایران باید این صدا را بشنوند تا به میل خود خواسته مردم را تعبیر نکنند. در این صورت است که اتفاق جدیدی در صحنه سیاسی ایران می افتد و ورود جامعه مدنی از منظر زندگی به دنیای سیاست عملی می شود؛اتفاقی که مبارک است و در انتخابات اخیر افتاد و نتیجه داد. پس باید این کار را پی گرفت.
اعلام نتیجه انتخابات، با وجود عدم تمایل حکومت به نتیجه آن، به این دلیل بود که قصد داشت به مردم چراغ سبزی نشان دهد. حالا جامعه مدنی ایران فرصتی دارد که صدای خود را بلند و خواسته هایش را رساتر مطرح کند؛ فرصتی برای اینکه فراموش نکند کار با دادن یک رای به سامان نشده و تازه اول کار است. به عبارتی می توانیم به جاده درستی وارد شویم که به منزل نجات راه می برد. درست است که رهزنان بیکار نیستند و توان بستن مسیر ناهموار را دارند، اما با رفتار درست می توان ناکام شان گذاشت.
چنین رفتار و در خواستی از سوی جامعه مدنی، به نفع روحانی هم است چرا که وی می تواند به اصحاب قدرت بگوید در برابر خواسته شما که فضای امنیتی را می پسندید، آنان که به من رای داده اند بدون وابستگی جناحی فضای باز می خواهند. از برنامه تعامل هسته ای من دفاع می کنند. روحانی از شفافیت بیشتر در برنامه هسته ای ایران سخن گفته است پس باید با تیمی گفتگوهای هسته ای را انجام دهد که به دنبال این شفافیت باشد.
روحانی از حکمیت نهادهای صنفی در امورشان گفته است. نهاد های مدنی باید این را از روحانی بخواهند تا وی در معرفی وزرا به مجلس بگوید که گردنش زیر دین به وعده هایش است.
این رفتار به نفع اصلاح طلبان، اعم از بیرون و درون حاکمیت هم هست، چرا که به قدرت می گویند صدای مردم به صدای آنان نزدیک تراست. اعلام خواسته ها و مطالبات تنها از سوی خاتمی یا سیاسیون می تواند باعث شود که راست افراطی با سیاسی کردن و دیدن این خواسته ها بازی را به هم بزند و به روحانی فشار بیاورد، اما جامعه مدنی، همان گونه که در انتخابات عمل کرد، می تواند خواسته خود را مطرح کند. جامعه مدنی با این رفتار خود یعنی طرح منطقی مطالبات به همه می گوید از هر کس که به خواسته هایش عمل کند، حمایت می کند.
در مورد تاثیر مثبت این رفتار می توان مثالی زد. حتی نماینده جامعه اصناف بازار تهران به مصباح یزدی انتقاد کرد. صنف بازاری محافظه کار تر از آن است که به مصباح نقد وارد کند اما این عمل را انجام داد. چرا که در سایه خواست مردم بود که افراطی گری عقب رفت. در نتیجه حتی نماینده رسمی اصناف بازار هم افراطی گری را مورد نقد قرار داد. این نقد ممکن نبود انجام شود، مگر اینکه فضایی برای طرح آن ایجاد می شد؛فضایی که با رای مردم ایجاد شد. پس می توان باز با طرح مطالبات از سوی جامعه مدنی فضا ایجاد کرد. روحانی به این فضا نیاز دارد، حتی جریان راست معقول هم به این مطالبات نیاز دارد تا از راست افراطی فاصله بگیرد. تا زمان معرفی کابینه، از آن جایی که راست افراطی روحانی را برای انتخاب وزرا تحت فشار خواهد گذاشت، روحانی برای چانه زنی با جناح راست و راست افراطی نیاز دارد که صدای معقول مطالبه محور از سوی جامعه مدنی بلندتر شود تا میدان مانور برای روحانی فراهم شود. پس زمان، زمان چانه زنی است.
تاریخ انتشار : ۲۳ / تیر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
22_07_2013 . 20:14
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
توقف روند فاجعه
نام مقاله : توقفِ روندِ فاجعه
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
جامعه ایران را فرصتی پیدا آمده است که بدون انقطاع حافظه تاریخی از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۲ به بررسی تجربه خود بنشیندو از آنچه در دوره اصلاحات به درستی انجام نداد یا از انجام آن غفلت کرد، درس بگیرد و با انجام آن در دوره فعلی، قدمی در راه تحکیم دموکراسی بردارد.
اکنون می توان باز شدن تدریجی فضا را برای رسانه ها و برخی از نهاد های مدنی و هم بعضی از احزاب مشاهده کرد؛ فضایی که در حال حاضر با مانور هاشمی و خاتمی خود را نشان می دهد.
در تاریخ معاصر ـ شاید برای اولین بار ـ ایده-یک فرد به جای یک ملت، -بعد از تکوین تدریجی آن شکست خورده، یا بهتر بگوییم متوقف شده هر چند منتفی نگشته است.
بعد از سال ۱۳۸۸ جریانی قدرتمند در حاکمیت با سرکوب جنبش سبز سودای آن را داشت که با توجه به زمینه ایجاد شده، همه امور فقط به نام رهبری نظام رقم بخورد تا نظر وی یگانه میدان شود. در همین راستا در دو سال اخیر حتی فرماندهان نظامی هم نظراتی را به نام رهبری اعلام وموازنه قوا را مدام با اعلام نظر رهبر به نفع وی، قطبی می کردند.
بسیاری را نظر بر این بود که این مسیر فاجعه است و به نفع هیچ کس نیست. چرا که تک صدایی در بهترین شکل خود، سرنوشت محمد رضا شاهی می یابد و در بدترین شکل، تجربه صدام و قذافی در منطقه در انتظار آن است. اما تمایل کمند بی مهار قدرت را انتهایی نیست.
از طرف دیگر اما نه جامعه ایران پذیرای این سنت خطرناک بود، نه بافت قدرت در ایران پذیرای این روال تکراری در تاریخ ما است. اگر چه استعداد و تلاش فراوانی در مسیر تک تازی در قدرت انجام گرفت و هنوز هم ادامه دارد.
دو عامل مهم این تک صدایی قدرت را متوقف کردند : ۱-خواست مردم که در انتخابات خود را نشان داد. ۲-حرکت برای تغییر توازن قوا در قدرت که محور انجام آن حرکت هاشمی و بعد در درجات بعدی خاتمی بود که با همکاری نخبگان و روشنفکران و رسانه ها تقویت و انجام شد. البته با توجه با سازو کار قانونی در قانون اساسی راه انجام آن هموار شد.
خلاصه آنکه این عوامل در کنار هم ـ تاکید می کنم در کنار هم ـ به روند توقف تک تازی در امور یاری رساندند.
شاید برای آن تحلیل گرانی که همه چیز را صفر و صدی می بینند این تحول انتخاباتی مهم نباشد وآن را خدعه حکومت بدانند چرا که این نگاه به دلیل دور بودن خواسته هایش زیاد به تحقق آن خواسته نمی اندیشد. اینان بیشتر به بیان آن خواسته ها، که درست هم هستند اما دور می باشد، قناعت می کنند. از طرفی به دلیل همان آرمانی گرایی -انسانی به میزان و تفاوت اندازه سختی هایی که به مردم وارد می شود توجه نمی کنند. به عبارتی در این نگاه اقتصاد با تورم ۲درصدی با تورم ۲۰۰ درصدی فرقی ندارد، اگر حکومت باب نظرش بر سر کار نباشد.
اما سخن من از توقف روندی مهم در تاریخ معاصر ایران است که راه خود سر شدن و بعد خود کامه شدن قدرت فردی ودر انتها رسیدن به بن بست نهایی را که به فاجعه ختم می شود متوقف کرده است؛ مسیری که از سال ۱۳۸۸ در ایران جدی شده بود، اما کلید آن از سال ۱۳۷۴ خورده و بدست نظامیان و امنیتی ها سامان داده شده است. این مسیر با نتیجه انتخابات اخیر دچار وقفه شده. دقت کنید دچار وقفه شده، متوقف نشده است.
فراموش نکنیم سابقه تاریخی روند خود کامگی دو پهلوی را که به سرنگونی آنان ختم شد که روند خودکامگی قدرت در جامعه ما مسئله ای جدی است. فراموش نکنیم ویژگی خود کامگی در منطقه ما نهادینه شده است. به راحتی هم منتفی نمی شود بخصوص اگر آن دولت آغشته به درآمد نفت و گاز باشد.
با عطف به این سابقه تاریخی در ایران و منطقه، بهترین اتفاق قطع کردن روند تک صدایی در قدرت است. واقعیت تلخ و سخت قدرت به ما می گوید باوجود حفظ آرمان های بلند توجه داشته باشیم که روند تحکیم تک صدایی در جامعه آن سان ما را به قهقرا می برد که حتی در صورت سرنگونی همراه با خشونت( آن و این خود کامه )، بازیافتن راه صحیح آزادی ممکن نیست که نمونه آن انقلاب ۱۳۵۷ است؛ اقدامی که ناگزیر بود و انجام شد اما ما را به دموکراسی نرساند.
تجربه به ما می گوید چند صدایی درقدرت را باید حتی در جامعه غیر دموکرات و حکومت نا مطلوب حفظ کردتا زمینه حضور صدا های دیگر فراهم شود.
در این مورد تجربه حمایت بازرگان از سه مرجع تقلید شیعه در جریان انقلاب را که به نظر انقلابیون جوان خوش نمی آمد دوباره مرور کنیم. بازرگان چیزی را می دید که جوانان نمی دیدند. برای او نام حکومت و مدل آن مهم بود اماعدم تمرکز قدرت مهم تر بود. وی با حمایت از سه مرجع تقلید شیعه در کنار آقای خمینی توازن قوایی را می دید که انقلابیون جوان آن را نمی دیدند.
زمانی که آن سه مرجع تقلید در برابر آقای خمینی، بوسیله انواع جریان های انقلابی جوان ضعیف شدند، زمینه انتقاد پذیری آقای خمینی هم کاهش یافت تا به حذف منتظری رسید. جالب آنکه آقای شریعتمداری، مرجع تقلید محافظه کار شیعه، با اصل ولایت فقیه هم مخالف بود. بازرگان به نیت افراد توجه نداشت بلکه می دانست که وجود چهره های هم قد در دنیای سیاست به باز شدن فضا یاری می رساند.
برای کسانی که در وادی انسانی و خوب آرمان ها زندگی می کنند مهم نبود که زدن هاشمی و خاتمی در چهار سال اخیر به چه نیتی انجام می گیرد، برای آنان، سابقه هاشمی و خاتمی مهم بود. حال آنکه در موازنه قوا، هاشمی در درون نظام و خاتمی در عرصه جهانی و هم داخلی مانعی برای تک صدایی شدن قدرت در ایران بودند. جالب آن است که در این مواقع گاهی فردی مانند هاشمی و یا خاتمی ممکن است خود نیز چنین تصوری از نقش خویش نداشته باشند، اما قدرت مطلقه این گونه تشخیص می دهد که او نباشد، پس او را حذف می کند.
تلاش برای زدن هاشمی و خاتمی در راستای مطلقه کردن قدرت فردی بود، چرا که قبل از آن احزاب و چهره های دیگر را به دلیل موقعیت شان ضعیف کرده بودند. اما عمل مردم در انتخابات و مانور هاشمی این نقشه را متوقف کرده، اگر چه آن را منتفی نکرده است.
توقف این روند خود یک تجربه مهم برای ملت ما است که می تواند تاریخی شود. چرا که تا کنون جامعه ما نتوانسته بود روندمطلقه شدن قدرت فردی را متوقف کند.
پس شاید همان عدم انقطاع حافظه تاریخی از سال۱۳۷۵ تا ۱۳۹۲ به فریاد ملت رسیده باشد. اما این عدم انقطاع حافظه تاریخی، درس های دیگری هم دارد که می توان با مرور آن به دستاوردهای جدیدی رسید. این حافظه به اصحاب قدرت می گوید که می شود مسیر صدام را نرفت، به مردم می گوید که در شرایط مناسب می توان به تعامل با قدرت پرداخت تا از فروپاشی نجات یافت، چرا که سیاست ورزیدن متناسب با شرایط، رفتار های متفاوت را می طلبد و با نظریه محض متفاوت است. فرق است میان نظریه انتزاعی و برنامه عمل یا نقشه راه داشتن؛ که البته هر کدام در جای خود نیکو است.
اما بیرحمی واقعیت زندگی وسیاست ما را هم به تیز هوشی و مرور آرمان ها و هم دقت در موضع گیری ها وا می دارد.
این عدم انقطاع می تواند هم ما را در توجه بیشتربه جامعه مدنی و نهاد های آن یاری دهد، هم می تواند به ما بگوید آن نهاد های مدنی که با نان شب مردم تماس دارند باید در اولویت قرار بگیرند. به اصلاح طلبان درون و بیرون حکومتی هم می گوید که اگر می خواهند در عرصه قدرت بمانند باید به نیاز جامعه توجه کنند. به دانشجویان می گوید که به جای سیاسی شدن سریع و تند و نگاه به حکومت و قدرت یا در برابر آن قرار گرفتن، بهتر آن است که رابط جامعه مدنی با حکومت باشند. یعنی صدای مردم را به اصحاب قدرت انعکاس دهند که این برای همه بهتر است چرا که دانشگاه زمان تمرین برای زندگی بیرون از دانشگاه است. خلاصه تجربه چند سال اخیر پیام های گوناگون برای عمل بهتر برای ما دارد اگر خوب بنگریم. پس هان ای دل عبرت بین، از دیده عبر کن هان.
تاریخ انتشار : ۳۱ / تیر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
26_07_2013 . 13:05
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
منش ابوذری نوری زاد
نام مقاله : منشِ ابوذری نوریزاد
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
شریعتی در توصیف ابوذر از زبان محمد گفت که تنها می آید، تنها برانگیخته می شود و تنها می میرد.
منش ابوذری منش اعتراض فردی است تا جمعی .کسی به انتخاب می رسد با هر سابقه ای و پس آن گاه زبان حق می شود . سستی های جامعه و سران جامعه و غفلت های دیگران و گاه معذوریت های دیگران را به دوش می کشد، اما بدون منت.
بر قدرت مندان فریاد می کشد. در یک کلمه مرغ حق می شود. این منش ابوذری است .در میان ملی-مذهبی ها دکتر ملکی چنین است پیر ما که از دنیا قناعت به ارث برده است و فریاد روز گار ما بر علیه ظلم است. او را دغدغه بحث راهبردی و تاکتیک نیست.او مرغ حق است.بر ظالم است و فریاد مظلوم.
اما امروز نوری زاد هم منش ابوذری دارد . با صدای رسا ، اما تنها، بر علیه هر گونه ظلمی که در جامعه ما شده است . به دیدار دراویش می رود.پای کودک بهایی را می بوسد . به دیدار خانواده هر زندانی می رود.هر جا کسی تنهاست نوری زاد در کنار اوست . در انجیل است که گاهی آخری ها،اولی ها می شوند. وی را دغدغه مصلحت و راهبرد نیست. روحیه وی چنین است.انگار می خواهد این تن را برای خلق خود،اما برای رضای خدا به آتش کشد تا صدایی باشد برای همه ظلم هایی که بر انسان های ایرانی رفته است.
به یاد دارم که دوران اصلاحات در میان اصلاحات طلبان که در تند باد لیبرالیسم غرق شده بودند، بودند کسانی که ابوذر شریعتی را با حسین الله کرم ها مقایسه می کردند.سخن من و ما این بود که این افراد از قدرت هستند و در پناه قدرت برسر آزادی و مظلوم می زنند .در حالی که ابوذر بر قدرت حاکم می زند واز حق می گوید و از منافع مردم.
در ذهن من رفتار دکتر ملکی ،ابوذری بود . امروز نوری زاد چنین می کند. شاید جامعه ایران آن سان رشد یافته است که رفتار های متفاوت در جهت آزادی را از سوی آزادی خواهان درک کند. آنچه نوری زاد می کند فقط کار اوست . اما موجی است که در آینده فراگیر می شود . اوهم مصداق منش ابوذری در جامعه ماست که مرغ حق شده است و از حق می گوید و بر قدرت فریاد می کشد و یاور همه مردمی است که برآنان ظلمی رفته است. پس باز ابوذری را در میان خود داریمکه تنهاست اما پشیمان نیست. این تنهایی قابل درک است .اما همیشه گی نیست.
تاریخ انتشار : ۴ / مرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
31_07_2013 . 15:46
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
جنبش ضد تحریم و پیام به دولت ها
نام مقاله : جنبشِ ضدِ تحریم، و پیامِ به دولتها
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
جامعه ایران در انتخابات پیامی داد که روشن بود. نه به جنگ، نه به تحریم. به عبارتی دیگرگفت می خواهد، زندگی کند، اما انسانی و سر بلند در تعامل با جهان. این پیام را مرکز سخت افزاری قدرت در ایران گرفته است. اما اگر چه در ظاهر با آن مخالف نیست ولی معتقد است غرب را سر سازش با ایران نیست با این حال از گفتگو استقبال می کند.
این تمایل حکومت به مذاکره، هم-به دلیل رای مردم به آقای روحانی، یعنی تلاش برای زندگی کردن بود و حق حیات داشتن، هم نتیجه مقاومت و تلاش جنبش سبز که افتان و خیزان پیام خود را به حکومت رساند که رای مردم را لااقل راباید خواند.
اینک به نظر می رسد در ساخت قدرت ایران، جریان راست افراطی را تمایل بر این است که به کوچکترین بهانه، با اعلام شکست گفتگو ها با غرب، داستان را تمام شده بداند و به اقتصاد مقاومتی روی آورد و بعد هم چون هر گونه آزادی به سود دشمنان است پس بساط فضای باز را بر چیند؛به عبارتی باز بحران را ادامه دهد.
در این سوی جهان هم نخست وزیر اسرائیل به عنوان نماینده نیروهای تنش زا بر علیه جمهوری اسلامی دست به کار شد و تحول انتخاباتی در ایران را نادیده گرفته و بر طبل تحریم و جنگ می کوبد.
اما چاره چیست؟
راه اندازی جنبش مدنی ضد تحریم ایده بسیار مناسبی است که نشان می دهد مردم ایران چه می خواهند، قصد دارند در این مسیر قدم های جدی بردارند و کار خود را شفاف تر کنند. چرا که مخالفت با جنگ و تحریم، خواسته برحقی است که بعد از تجربه افغانستان و عراق و سوریه و لیبی، حاضر نیستند در مخمصه منافع کسانی غرق شوند که به فردای بهتر برای ایران نمی اندیشند؛کسانی که راه درست برای جامعه را تدبیر نمی کنند. در جهان هم به کسانی که به خاطر منافع خود بر تحمیل بحران مدام برایران می کوشند، معترض هستند. در این مورد مثالی تاریخی قابل تامل است، چرا که زخم زدن را زخمی دیگر به تلافی طلب می کند. کودتای 28 مرداد بر زخمی نمک پاشید که در سال ۱۳۵۸ گروگان گیری را سبب شد. جدا از درستی و نا درستی این کار، این عمل توجیه رفتاردولت امریکا در ۲۸ مرداد بود که به دولت ملی دکتر مصدق، نه گفت. بی گمان برای هر دو ملت ایران و امریکا این وقایع تلخ است، اما باید توجه داشت که می توان مواقعی را که امکان تفاهم وجود دارد و این تفاهم به نفع طرفین است، شروع جدیدی تلقی کرد.
چاره آن است که:
۱. در جامعه ایران موج ضد تحریم به راه افتاد و این صدا بلندتر شود؛ از طریق امضای طومار تا برپایی سخنرانیهای عمومی و اعلام نظر در رسانه ها، از طریق مقالات و جلسات گوناگون تا دیدار با نمایندگان قوه سه گانه کشور. این خواست می تواند تبدیل به خواست ملی شود. دانشگاه و نهاد های مدنی می توانند این صدا را بلندتر گردانند. این حرکت باید از داخل آغاز گردد، بعد ابعاد بین المللی بگیرد. بانیان این جنبش می توانند نهاد های مدنی هنرمندان، معلمان، زنان و..... باشند. در این مسیر آقای عارف و خاتمی هم می توانند نقش بازی کنند. چرا که تحریم ها مردم ایران را در شرایط سخت قرار داده و می دهد.
۲. دولت روحانی که با وعده تعامل با جهان بر سر کار آمده، اگر با خواست مردم مواجه شود هم در گفتگو با جناح افراطی حکومت تواناتر است و هم در مذاکره با غرب با دست پر وارد می شود چون حمایت مردم را دارد.
۳. در صورت راه افتادن جنبش ضد تحریم، ایرانیان خارج از کشور با انعکاس این خواسته مردم ایران می توانند به افکار عمومی غرب و دولتها و سازمان های مدنی بگویند که مردم ایران صلح با جهان را می خواهند، پس دست دولت روحانی را که با شعار مصالحه برنامه هسته ای و تنش زدایی با جهان برسر کار آمده است برای گفتگو و تفاهم پس نزنند. در عین حال برای افکار عمومی غرب توضیح دهند که امنیت غرب با دموکراسی در ایران به شکل پایداری حفظ خواهد شد.
این اقدام ایرانیان خارج از کشور در جهت پیوند اصولی داخل و خارج خواهد بودو اقدامی وحدت بخش است. در عین حال این اقدام مورد توجه مردم ایران هم قرار خواهد گرفت و به سمت دهی داخل و خارج برای رسیدن به دموکراسی یاری می رساند.
۴. جنبش ضد تحریم می تواند بر قدرت جامعه مدنی ایران بیفزاید و آن را تبدیل به نهاد کند؛نهادی که توانسته به شکل مدنی، نه فقط جنبشی، قدرت خود را به دولت ها و جهان نشان دهد. چرا که جامعه ایرانی خصلت جنبشی دارد و مدتی است که جامعه مدنی ایران توانسته خود را ممتد و مستمر، حتی بدون نهاد های مدنی، نشان دهد، اما شدت سرکوب و قدرت دولت نفتی که نان می دهد اما شخصیت نمی دهد باعث شده جامعه مدنی ایران تحت فشار سخت باشد. استمرار فعالیت مدنی در قالب خواسته های گوناگون می تواند کمک کند که جامعه مدنی ایران از شکل جنبشی به شکل مدنی مستمردر آید. جنبش ضد تحریم می تواند در این راستا موثر باشد. پس این جنبش را شروع کنیم و یاری دهیم.
تاریخ انتشار : ۹ / مرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
05_08_2013 . 14:09
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
دولت راستگویان و شکاف در جریان راست
نام مقاله : دولتِ راستگویان و شکاف در جریانِ راست
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
به نظر می رسد که روحانی را سودای آن است که به ترتیب عبارتند از:
۱ـ نظم بورکراتیک را به دولت برگرداند.
۲- مطابق این نظم به اقتصاد ایران سامانی دهد؛ سامانی که به دوره هاشمی نزدیک می شود. اگرچه نباید فراموش کرد که سیاست های اقتصادی تعدیل در جامعه ما بحران زا است، منتها اوضاع و احوال درحال حاضر چنان آشفته است که نظم بخشیدن به بوروکراسی دولت هم چندان آسان نیست؛ اوضاعی آن سان وخیم که احمد توکلی از جریان راست سنتی هم می گوید نظامیان باید پا از اقتصاد کشور وا پس کشند.
۳- گفتگوی هسته ای را پیش ببرد؛ از همین روست که از یک دیپلمات حرفه ای استفاده کرده است.
اما انتخاب رحمانی فضلی و مصطفی پور محمدی هم نشان از راهبرد اصلی روحانی دارد که قابل مطالعه است و هم نشان از انتخاب دشواری که وی کرده؛ انتخابی که هم نیش است و هم نوش. پس اجرای موفق این راهبرد مدیریت می خواهد.
اما چرا نوش است؟ برای اینکه وزارت دادگستری با قوه قضائیه ایران در رابطه است. این پست تشریفاتی است و وزیر قدرت مند و لابی کاری می خواهد که بتواند نقش دولت را در امور قضایی در حد قانون تثبیت کند. پور محمدی این نفوذ را دارد. اما نیش هم است چرا که معلوم نیست وی به حقوق شهر وندی، که دولت وعده آن راداده، وفادار است و حاضر است در این مورد به قوه قضائیه فشار آورد.
وزارت کشور هم با مجلس سر کار دارد، لذا اگر با مجلس تعامل داشته باشد راه برای انجام برنامه هایش باز است. این نوش ماجرا است. اما نیش آن این است که رحمانی فضلی تا چه میزان هم با برنامه مدنی و هم فضای باز سیاسی مورد ادعای دولت روحانی همراه است؟
از سوی دیگر معاونین رئیس جمهور از برخی وزرای انتخابی به جامعه مدنی و خواسته مردم نزدیک تر هستند. انتخاب معاونینی که باید وزیر می شدند نشان از اتخاذ راهبرد روحانی برای تعامل با راست سنتی دارد.
روحانی می داند که رای مردم در جامعه جنبشی ایران، برای نظام سیاسی در ایران تعیین کننده مستمر نیست، و گاهی به مرور زمان قابل نادیدن گرفتن هم می شود. در عوض او با مجلسی روبرو است که در دست راست سنتی است. همان راست سنتی که در بازی قدرت، از سوی راست افراطی تحقیر شده و در انتخابات اخیر حتی نتوانست نماینده خود را در انتخابات داشته باشد. این جریاناز راست افراطی دل خوش نیست، اما راست خلاصه راست است و دیدگاه هایی دارد که با آزادی های مدنی و سیاسی همراه نیست. اما موقعیت راست سنتی روحانی را وا داشته است که در کابینه به حضور راست سنتی تمایل پیدا کند تا در مجلس و در بیت رهبری پایگاهی برای اعمال سیاست های خود داشته باشد. تا این جا رفتار او قابل درک است. وی می داند که نظامیان را با کمک راست سنتی می تواند کنار بزند. او تکنوکرات ها را که با خود دارد و بخشی از اصلاح طلبان را هم همراه خویش کرده، اما برای تعامل با مجلس و بیت رهبری به راست سنتی نیاز دارد تا از هجوم راست افراطی در امان بماند.
در ترکیب کابینه نشانی که هویدا است همانا رفتار دیپلماتیک است که روحانی به خرج داده است. وی هم از تناسب قوای قدرت در درون نظام خبر دارد و هم می داند که اگر فضا را خاکستری کند، از پس راست ایران بر نخواهد آمد، چرا که همه چیز در اختیار این جریان است. راست افراطی توان مانور دارد و اگر با راست همراه شود اوضاع را در اختیار می گیرد. در سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ این اتفاق افتاد.
کابینه، مردم و راهبرد روحانی
اما حالا روحانی با این چینش کابینه می تواند مردم حامی خود و بخصوص جوانان را راضی کند؟
مهمترین چالش روحانی با اتخاد راهبرد شکاف درمیان راست با راست افراطی است. استدلال اتخاذ این تصمیم هم تجربه دوره اصلاحات است که راست افراطی با راست میان دار شدند. در نتیجه وی برای انداختن این شکاف چینش کابینه را سامان داده است.
حال باید دید که با مردم و جامعه مدنی چه خواهد کرد؟ آیا راست سنتی با برنامه وی حاضر به همراهی است یا نه؟ بخصوص رفتار وزارتخا نه های کشور و اطلاعات و علوم و ارشاد در این مورد بیشتر مورد توجه هستند.
اما روحانی برنامه ای ارائه کرده است. شاید توجه وی به آن است که بهبود اوضاع اقتصادی می تواند شرایط را به نفع او در میان مردم تغییر دهد ولی حتی اگر در بعضی از امور فرهنگی یا سیاسی توان گشایش در امور را نداشته باشد؟ بی گمان این برداشت یا تلقی وی مشکل ساز خواهد بود چرا که اجرای برنامه وی ملاک راست گویی وی خواهد بود.
درست است که تیز هوشی در شکاف انداختن میان راست سنتی و راست افراطی یک راهبرد است اما اجرای برنامه های روحانی یک هدف و وظیفه است و راهبرد باید در خدمت هدف قرار بگیرد. در این باره می توان با راهگشایی و مدد از جامعه مدنی ایران حکومت را وادار به نرمش کرد. روحانی در این راه هم ابزار مناسبی دارد و هم قوانین مناسب برای تکیه کردن به آن، که می تواند به کار گیرد. او به صدای بلند اما نه تند، به مردم برای گوشزد کردن اجرای برنامه هایش نیاز دارد؛ صدایی که هم هسته سخت قدرت در ایران آن را بشنود وهم وزرای راست آن را خوب درک کنند. در این صورت است که راهبرد روحانی کامیاب خواهد شد.
تاریخ انتشار : ۱۴ / مرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
06_08_2013 . 19:30
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
نمایندگان جامعه مدنی و مراسم تنفیذ و تحلیف
نام مقاله : نمایندگانِ جامعهی مدنی و مراسمِ تنفیذ و تحلیف
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهِ مراسمِ تنفیذ و تحلیف
در چیده مان های تنفیذ و تحلیف نکات زیادی را می شود، درک کرد. چرا که مشاهده چند تصویر، خود از هزاران هزار نوشته گویاتر است.
در مراسم تنفیذ به عینه می شد ملاحظه کرد که جریان نظامیان و راست افراطی در این چیده مان دست برتررا دارند و افراد دعوت شده و هم نحوه نشستن و جای دادن به افراد و در اولویت قرار دادن آنها، به ترتیب توجه به روحانیون صاحب نفوذ در قدرت است بعد از روحانیون ذی نفوذ ،نوبت به نظامیان می رسید که در جای جای مراسم تنفیذ حضور داشتند.در این مراسم به غایت جای جریان مردمی و نیرو هایی که به روحانی رای داده بودند خالی بود.انگار روحانی در مراسم تنفیذ برای مخالفان خود سخن می گفت.
اما در مراسم تحلیف چیده مان و افراد دعوت شده با هم فرق داشت . علاوه برمیهمانان خارجی که فضا را به نفع روحانی تلطیف می کرد . در عین حال جناح تندرو مجلس هم حضور نداشت. همچنین در این چیده مان راست سنتی دست بالا را داشت و حضور اصلاح طلبان بورکرات هم به چشم می آمد.
مقایسه این دو مراسم نشان از آن دارد که مرکز قدرت در بیت و دو قوه در دست راست افراطی و راست سنتی است . حتی رئیس قوه قضائیه هم به طرف راست افراطی تمایل دارد.
نکته مهم دیگردر این دو مراسم که مانور و بازگشت قدرت مند هاشمی را نشان می داد نوعی رژه پیروزمندانه هاشمی و جناح بورکرات نظام هم قلمداد می شد که با استقبال راست سنتی مواجه شده است . منتها این استقبال مشروط و همراه با ترس و لرز از جناح افراطی است . بخصوص زمانی که رئیس مجلس ناچار شد که از این که در آغاز مراسم از این که اشاره به حضورنظامیان نکرده است معذرت بخواهد .
اگر به این دو مراسم دقت کنیم مشخص می گردد که چرا کابینه به این شکل سامان یافته است.
غایب بزرگ این مراسم خاتمی بود که امکان حضور پیدا نکرد.اما این غیبت یک مقام دولتی سابق بود که در حال حاضر مقامی ندارد .ولی نفوذ کلام و موقعیت دارد. در واقع خاتمی در مراسم با غیبت تحمیلی خود حضور پر رنگ تری از بسیاری از حاضران داشت.
اما در این دو مراسم حامیان اصلی روحانی که برای مخالفت با جنگ و تحریم به وی رای مشروط دادند جایشان خالی یود . این غیبت آن سان طبیعی می نمود که کسی به آن توجه نکرد. نماینده گان جامعه مدنی در این مراسم غایب بودند و حضورهویتی نداشتند. همین غیبت نشان می دهد که جامعه ما چه کم دارد و تا به این کمبود غلبه نکند راهی مطمئن به سوی دموکراسی هم نخواهد یافت و در فراز نشیب های سخت جامعه جنبشی شاهد رفت و آمد نظام ها و افرادی خواهد بود که نام از خود به جای می گذارند اما نشان پایدار هرگز.
در نگاه اولیه اگر حضور یا عدم حضورخاتمی یا مانور هاشمی به چشم می آید یا غیبت افراد تندرو دست راستی یا غیبت برخی از چهره های ملی و مذهبی و مشارکتی ها و دیگران؛ اما غیبت مهم تری که به چشم و نگاه ها نیامده است نشان از همان موقعیت بحرانی جامعه ما دارد که باید فکری به حال آن کرد.
غیبت هویتی چهره های مدنی و اجتماعی مشکل بنیادین جامعه ما را نشان می دهد. نماینده گان جامعه مدنی اعم از زنان ،اقوام ،هنرمندان ، ورزشکاران ، پزشکان ، ،مهندسان ، معلمان ، کارگران و کار آفرینان و….کجا بودند ؟چرا هیچ رسانه ای فقدان حضور آنان را طرح نکرد ؟ چرا تا این میزان این فقدان برای همه عادی می نماید؟ در حالی که ثبات پایدار و اصولی و تضمین دموکراسی، حضور نماینده گان این جریان ها در مجامع رسمی است.
تاریخ انتشار : ۱۵ / مرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
11_08_2013 . 16:37
|
|
shervin
مدیر
|
ارسالها: 2,717
تاریخ عضویت: Dec 2009
|
|
این صدا را بلندتر و کامل تر کنیم
نام مقاله : این صدا را بلندتر و کاملتر کنیم
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی نامهی زندانیانِ اوین و گوهردشت به باراک اوباما
نامه زندانیان از اوین و گوهر دشت به باراک اوباما طنین صدای اکثریت مردم ایران است که باید باز از داخل ایران پژواک وسیع تری بوسیله جامعه مدنی پیدا کند.درخارج کشور بوسیله ایرانیان دموکراسی خواه بلند تر و بلندتر شود تا در زمانی که روحانی دست خود را برای گفتگوی سازننده با غرب دراز کرد.کشورهای غربی به این در خواست پاسخ شایسته دهند، آن را پس نزنند. شرایط منطقه و ایران را به سوی جنگ و جدال سوق ندهند. چرا که هم در ایران طرف داران تنش قدرتمند هستند در این تنش منافع فراوان دارند و هم در غرب هواداران تنش بسیار نیرومند می باشند.
در ایران راست افراطی را سودای تنش مدام با غرب است تا هم بر سریر قدرت تکیه زد و هم منافع خود را ببرد. بعد از اتتخاب روحانی این جریان از سکه افتاده است اما از اصل خود نیفتاده و قدرت مند است. در میان نظامیان و هم در بخشی از بیت رهبری و در ارکان نظامی نیرو دارد و توان سازماندهی و سرکوب خود را حفظ کرده است.در صورت شکست گفتگوها باز می تواند در را بر پاشنه تنش با غرب بگرداند.در عین حال با توجه به سخنان اخیر رهبری نظام که اهل مذاکره است اما به مذاکره خوشبین نیست. فضا در صورت شکست مذاکرات برای راست افراطی می تواند مناسب شود. پس نباید قدرت راست افراطی را نادیده گرفت.اگر چه تا حد زیادی در حال حاضر از ضربه انتخاباتی که خورده است در توازن قوا در درون حکومت دست بالا را ندارد.
نیروهای قدرت مندی در جهان هستند که مصالحه ایران با غرب را نمی پسندند.در امریکا این نیروها حتی دولت اوباما را تحت فشار قرار داده اند تلاش دولت وی را در جریان روند صلح خاورمیانه به ناکامی کشانده اند. پس این نیروها می توانند با توجه به شرایط منطقه مانع از گفتگو سازننده میان ایران و غرب شوند. در این جاست که افکار عمومی این کشور باید درک کند که ایران با دولت روحانی برای حل مسئله هسته ای می آید.در این رابطه است که نقش ایرانیان خارج از کشور بسیار مهم می شود تا بتوانند این پیام و خواست مردم ایران به به افکار عمومی جهان منتقل کنند.خواستی که دولت روحانی را در انتخابات پیروز کرد.
حال چه می توان کرد.
موج ضد تحریم می تواند پیام این نامه رابازتر و کامل تر کند.این نامه با نامه ها و درخواست های نهاد های مدنی در ایران می تواند رساتر و رساتر گردد.در این نامه فرض برآن بوده است که روحانی با دست مصالحه جلو می آید و سودای بازیگری و گفتگو برای گفتگو ندارد.فرض دیگر برآن بوده است که دولت اوباما اهل مصالحه است اما تحت فشار تندروان است که در مصالحه هسته ای با ایران شکست بخورد. در نتیجه از اوباما خواسته شده است که دست روحانی برای گفتگو را پس نزند.
اما این همه ماجرا نیست. این نامه می تواند استمرار مبارزه برای دفع تحریم علیه مردم ایران باشد که مقصران آن هم در داخل قدرت ایران و هم در خارج هستند. هم از طرفی میثاق تفاهم برای حل بحران، قوانین بین المللی می باشد. که به نظر می رسد که باید مبنای تفاهم باشد.
روحانی در مصاحبه مطبوعاتی خود از وجود اراده سیاسی برای مصالحه هسته ای سخن گفت. این اراده باید در نزد هر دو طرف باشد. در طی این چند سال مذاکرات هسته ای هر از گاه به واسطه رفتار یک طرف به نتیجه نرسیده است. در مناظره سوم انتخاباتی ولایتی تصریح کرد که حداقل در یک نوبت تیم هسته ای ایران فرصت توافق را از میان برده است در مواقعی طرف غربی این چنین کرده است. که داستان آن مفصل است.
حال فرصتی دیگر فراهم آمده است که مذاکرات به نتیجه برسد. ولی خطر عدم تفاهم وجود دارد.
صدای مخالفت با تحریم ها به معنی این است که جامعه مدنی ایران پیام مشخص به حکومت و غرب دارد.نامه زندانیان در این راستا قابل ارج است. البته پیام این نامه می باید بوسیله جامعه مدنی ایران کامل تر شود. تصریح شود که که مردم ایران از حاکمان خود می خواهند که که با جامعه جهانی تعامل کنند. از جامعه جهانی هم انتظار تعامل دارند. این صدا را می توان بلند تر کرد و هر کس به سهم خویش در این راه می تواند تلاش کند در این مسیر ایرانیان خارج از کشور می توانند هم بر کامل شدن پیام بیفزایند و هم این صدا را در جهان بلندتر کنند به مردم ایران نشان دهند که صدای آنان در دنیا هستند تا به دین وسیله از تحریم و جنگ دور شویم.
تاریخ انتشار : ۲۰ / مرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
19_08_2013 . 19:39
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
از ۲۴ خرداد تا ۲۴ مرداد ۹۲
نام مقاله : از ۲۴ خرداد تا ۲۴ مرداد ۹۲
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
بعد ازسپری شدن دو ماه از پیروزی،روحانی را تاملی لازم است . جامعه مدنی و دموکراسی خواهان ایران را هم تدبیری .همان طور که نظامیان را هم تغییری در نقش خودو اصول گرایان یا راست ایران را توجهی به پیام مردم در انتخابات ضروری است .
به عبارت دیگر ضروری است درک شود که پیام های انتخاب مردم شنیده شده و تاثیر گذاشته ،اما هنوز به مرحله قابل قبول نرسیده است.این قابل قبول نبودن هم خود را در رای اعتماد مجلس به وزرا نشان می دهد .پس مدتی تلاش باید تا خون دل مردم ،شیر روان شود به کام آنان.
«نظامیان رهبر» که سودای سیاست مداری داشتند، در انتخابات شکست خوردند و کاندیدای آنان رای نیاورد. رفتار «چند لایه» آنان ـ همانند انتخابات 84 و 88 ـ موثر واقع نشد.اما این می تواند آغاز ماجرای عقب نشینی نظامیان از سیاست باشد که با مقاومت آنان همراه خواهد بود.
در همین ارتباط است که نظامیان را اگر سر جای خود بازگردانند، این بازگشت نیاز به رعایت 3 عامل مهم دارد:
۱. خروج نظامیان از اقتصاد ،که کار ساده ای برای دولت بورکرات روحانی نیست . اما مجلس این امکان را به روحانی در ۲۴ مرداد داده است.با توجه به رای اعتماد مجلس به تیم اقتصادی روحانی این امکان حقوقی فراهم شده است.اعلام رئیس ستاد نیرو های مسلح مبنی بر آمادگی کناره گیری سپاه از طرح های اقتصادی را هم باید به فال نیک گرفت و استقبال کرد.روحانی را سودا، دادن نظم به اقتصاد بی نظم کشور است ،که البته اصلاح اقتصادی با نظم اقتصادی متفاوت است.اصلاح اقتصاد ایران در برنامه روحانی معین و کاربردی نیست.
۲. راست افراطی که با کمک نظامیان در ایران قدرت گرفت، اکنون سکه اش از مد افتاده است و تقلبی می نماید.دربازار سیاست در ایران، این سکه تا دیروز نقد بود و میدان دار صحنه . حتی بدان سان نقدی و باب شده بود که رهبر نظام هم با این جریان در ابراز نظرات رادیکال مسابقه گذاشته بود. ایشان در سخنرانی در مشهد در نوروز امسال اعلام کرد که انقلابی است نه دیپلمات . -البته وی در 24 خرداد برنامه نظامیان و افراطیون را مبنی بر کشاندن انتخابات به دور دوم را نپذیرفت -.با این وصف مقام سیاسی کارش سیاست مداری است،نه ایجاد انقلاب.نظامیان باید دست از حمایت از این جناح بردارندو به جایگاه مناسب خود باز گردند. بخصوص که بدنه سپاه هم به این بازگشت تمایل دارد.
۳. نظامیان را بهتر آن است که «سیاست مداری نظامی» را کنار بگذارندو اگر می خواهند سیاستمدار شوند از لباس نظامی به در آیند واگر احترام مردم و مصلحت را می طلبند، جناح سیاسی خود بر این اساس انتخاب کنند و سراغ جریانات سیاسی بروند که ریشه دار هستند. و از همه اولی تر اقدام به ساختن جریان های افراطی نکنند،که نتیجه چنین «جریان ساختنی»کمک به افراطی گری است که پایدارهم نیست.
اصول گرایان یا راست
از سوی دیگر اینک جریان راست یا اصول گرا که در دوره احمدی نژاد زجر فراوانی کشید و دچار ناتوانی مفرطی شده، مجالی یافته است تا خود را در برابر راست افراطی مستقل نشان دهد . از نتیجه انتخابات 24 خرداد این جریان به واسطه تجربه و نفوذ خود در حکومت سود می برد نه به دلیل قدرت مندی در میان اقشار مردم .
روحانی در انداختن فاصله میان راست و راست افراطی موفق عمل کرده است،اما استمرار این سیاست کار ساده ای نیست . برای فاصله انداختن میان راست و راست افراطی، باید میزان ریسک روحانی مشخص باشد . عدم رای اعتماد مجلس به 3 وزیر روحانی نشان از پیام راست به روحانی داشت به این معنا که با فضای باز در آموزش و پرورش و دانشگاه موافق نیست و این به معنی تلاش برای ضربه زدن به پشتیبانی مردم از روحانی است . در این جاست که کار سخت روحانی و جامعه مدنی شروع می شود.
۱. چرا که باید تلاش کنند راست به طرف راست افراطی نرود. ۲. جامعه مدنی از روحانی ناامید نشود .
اصول گرایان به روحانی پیام دادند که ما از راست افراطی جدا می شویم، تو هم از اصلاح طلبان رها شو. این پیامی مشخص است و مشکل و سختی کار از همین جا آغاز می شود .روحانی اما به هر دو جریان نیاز دارد. روجانی برای موفقیت باید صدای جامعه مدنی را بلند کند یا بگذارد که بلند شود،آن گاه به راست نشان دهد که مردم چه می خواهندو سپس برنامه خود را پیشنهاد کند.از سوی دیگر اما جامعه مدنی به تدبیر و استمرار نیاز دارد .این جامعه، همان گونه که احساس ضرورت کرد و از هاشمی وخاتمی خواست که کاندیدا شوند،همان گونه که از روحانی و عارف ائتلاف طلب کرد و بعد از هاشمی و خاتمی حمایت از روحانی را خواست، امروز هم می تواند کار ساز باشد.امروز امکانات این جامعه مدنی ژله ای از دیروز بهتر شده وجامعه امیدوارتر گشته است.
البته هم توان مانور راست افراطی و هم توان راست در نظام چشم گیر است،اما بی آینده است . راست باید بپذیرد که نیاز به تغییرات اساسی دارد؛هر چند این پذیرش زمان بر است . در نتیجه فقط حمایت سیاسیون و جامعه مدنی از برنامه روحانی می تواند،رفتار راست را تعدیل کند. این حمایت باید مستمر اما انتقادی باشد، به نحوی که تعادل برقرار کند . فشارجریان راست برروحانی،او را از تعادل خارج می کند.اما هوشیاری جامعه مدنی و حمایت همراه با انتقاد از روحانی ،بر قدرت و تعادل روحانی می افزاید.
شاید بازیگر اصلی میدان، این بار جامعه مدنی باشد که به جای ایفای نقش بازیگر درجه سوم در عمل بازیگر نقش اول شود ، منتها به شرط استمرار و هوشیاری .چرا که در ایران برای رسیدن به حداقل فضای باز،جریانها باید در خود تغییراتی به وجود آورندو فقط خواست و فشار مردم می تواند هم به این تغییرات سرعت ببخشد و هم هزینه آن را کم کند.
تاریخ انتشار : ۲۸ / مرداد / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
26_08_2013 . 23:35
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
روحانی زمان زیادی ندارد
نام مقاله : روحانی زمانِ زیادی ندارد
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
صدای مخالفت با تحریم ها را در سال های اخیر، شورای ملی صلح در داخل کشور بلند کرد که دعوت کننده آن خانم عبادی بود که با کمک مهندس سحابی، خانم بنی اعتماد، سیمین بهبهانی... انجام گرفت. این اعلام منجر به تشکیل شورای ملی صلح در سال 1385 شداما سازمان های اطلاعاتی با اعضای آن برخورد شدیدی کردند. بعدها عضویت در شورای ملی شورا جرم سنگینی تلقی شد و محکومیت در پی داشت. با این حال جامعه مدنی ایران و جریان های سیاسی مانند ملی ـ مذهبی بار ها برای حل مسئله هسته ای پیشنهاداتی دادند که نمونه برجسته آن موضع ملی-مذهبی ها در رابطه با بیانیه استامبول درسال 1389 بود که به ابتکار ترکیه و برزیل مسئله هسته ای ایران را تا مرحله حل شدن برد؛پیشنهاداتی که از سوی امریکا نقض و با استقبال تندروها در تهران مواجه شد. در تمام دوران حکومت احمدی نژاد هم مخالفان تحریم صدای خود را بلند کردند. حتی در اوج جنبش سبز خانم عبادی با تحریم اقتصادی ایران مخالفت کرد و ایده تحریم سیاسی را داد. هم امضا کنند گان بیانیه 466 نفر و هم بیانیه 55 نفر زندانی چنین موضعی دارد. پس این ایراد که چرا امضا کنندگان این نامه ها از قبل به این تحریم ها اعتراض نکردند درست نیست. نام بسیاری از امضا کنندگان در فهرست شورای ملی صلح هست و مقالات و نوشته امضا کنندگان در مخالفت با تحریم ها هم وجود دارد.
چرا نامه به اوباما در حال حاضر توجیه دارد؟
مردم ایران در یک انتخابات به درستی به حکومت پیام داده اند که تحریم و جنگ را نمی خواهند. حال همین مردم به زبان متفاوت می گویند که: رئیس جمهور امریکا! ما می دانیم که شما هم از سوی تندرو ها تحت فشار برای ادامه بحران هسته ای هستید اما از شما می خواهیم که اگر دولت ایران برای حل مشکل هسته ای گام پیش نهاد، به آن پاسخ مثبت دهید. در همین رابطه است که نامه 55 نفر و 466 نفر معنی می یابد و ضروری می نماید.
از سوی دیگر در این نامه نام های متنوعی به چشم می خورد که با وجود دیدگاههای گوناگون بر مخالفت با تحریم ها مشترک هستند؛امر مبارکی که نشان دهنده حرکت مدنی حساب شده می باشد. این اشتراک نظر را باید مبارک دانست. پیوستن افراد گوناگون و حتی حمایت بخشی از حکومت هم نشان از قدرت جامعه مدنی و خواسته آن دارد. اما فراتر از این دو نامه و بیانیه ها که یک نمونه آن بیانیه کنشگران ملی-مذهبی خارج از کشور است، در درون جامعه هم نمایندگان جامعه مدنی در مورد موضع ضد تحریم فعال شده اند و این امر نشان می دهد که مسئله مخالفت با تحریم ها هم اعلام مواضع به دولت روحانی و حاکمیت و هم کشورهای غربی، با توجه به امکانات محدود جامعه مدنی که دوباره در حال نفس کشیدن است، می باشد.
گام بعدی چه می تواند باشد؟
اما اقدام مهم تر آن است که جامعه مدنی ایران و دموکراسی خواهان با برنامه و پیشنهاد سازنده به روحانی بگویند که از فرصت به دست آمده سود ببرد. برای انجام این مهم، روحانی باید باب دیپلماسی را به درستی بگشاید. بخشی از جامعه مدنی ایران امکان دیپلماسی عمومی را به روی سیاست هسته ای روحانی گشوده و برای او راه باز کرده است که این بار با اتکا به حمایت مردم در مذاکرات هسته ای حاضر شود. افکار عمومی به او این اجازه را می دهد که تیم هسته ای را خود اداره کند و در این راه با رهبری نظام هم از راه تعامل واردشود. منتها هدایت تیم هسته ای می باید به لحاظ اجرایی در دست روحانی و وزارت خارجه باشد. رهبری نظام گفته است که به مذاکرات خوش بین نیست، پس تیم بیت رهبری نمی تواند در مقام اجرایی مذاکرات وارد شود. سزاواراست کسانی مذاکرات را انجام دهند که برای آن برنامه جدیدی دارند؛ و روحانی مدعی این برنامه مناسب است. مذکرات می تواند از سوی وزارت امور خارجه دنبال و از جانب ایران یک صدا شنیده شود. این رویه به قانون اساسی نزدیک تر است، چرا که منسوبان رهبری پاسخ گو نیستند. این ایراد را دانشجویان هم در دیدار با رهبری نظام مطرح کردند اما پاسخ مناسبی نشنیدند. در نتیجه بهتر آن است که دولت پاسخ گو مسئولیت قانونی خود را انجام دهد تا جامعه مدنی هم بتواند از روحانی گزارش کار دریافت کند.
جامعه ایران با رای به روحانی خطر حمله به ایران را کاهش داد، اما حالاخواست جامعه مدنی حل با عزت مسئله تحریم ها است. مطابق قوانین این وظیفه دولت است که به این خواست مردم پاسخ دهد. در این راستا آنچه جلب توجه می کند، وجود گرایشات گوناگون در میان منسوبان رهبری نظام است که در مورد مسئله هسته ای سیاست واحدی ندارندوهنوز افراطیون در بیت قدرت مندند. موضع ولایتی که به دیدگاه روحانی نزدیک است نشان می دهد که گرایشات گوناگون در بیت رهبری می خواهند نظرات خود را علنی کنند.
اما در این رابطه مهم کاستن از درد مردم است که تحریم ها در کنار تنگ نظری های حکومتی آنان را هم ناراحت و هم تا حد زیادی ناامید کرده است. هر گشایشی در زندگی مردم برای آنان روحیه بخش خواهد بود و مشارکت سیاسی را افزایش و جامعه مدنی را تقویت خواهد کرد.
در همین راستا است که جامعه مدنی ایران باید از روحانی بخواهد که از فرصت به دست آمده داخلی و خارجی استفاده کند و تندروان داخلی و خارجی را از میدان عقب بزند، برای این کار توان دیپلماسی خود را به کار اندازد و در گفتگو های هسته ای و اجلاس آتی در نیویورک با دستان پر شرکت کند و به غرب و جامعه جهانی نشان دهد که دارای اختیار کافی است و صدای مردم ایران را انعکاس می دهد. با این وصف طولانی شدن اعلام دبیر شورای امنیت ملی نشان می دهد که بیت رهبری هنوز بر سر رسیدن گزینه مناسب با سیاست های هسته ای جدید با روحانی به توافق نرسیده و این امر نگران کننده است.
پس باز شایسته است که جامعه مدنی ایران خواست خود را بلندتر اعلام کند تا دست روحانی برای چانه زنی بازتر گردد، چرا که روحانی هم زمان زیادی در اختیار ندارد. اجلاس آتی در نیویورک می تواند فرصت مناسبی باشد که مذاکرات هسته ای را در روال مناسبی قرار دهد. دراین مسیر کارشناسان روابط بین الملل می توانند با ارائه روش مناسب برآگاهی جامعه بیفزایند، تا جامعه هم توان ارزیابی سیاست روحانی را داشته باشد. حضور جامعه مدنی واحزاب سیاسی در کنار دید کارشناسی توان جامعه و حتی حکومت را برای حفظ منافع ملی بالا می برد.
تاریخ انتشار : ۴ / شهریور / ۱۳۹۲
منبع : سایت روز آنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
27_08_2013 . 23:09
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
عبور از روحانی: نه! اما…
نام مقاله : عبور از روحانی : نه! اما…
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
تجربه دوره اصلاحات را باید مرور انتقادی کرد . خاتمی که درمقام ریاست جمهوری به قانون اساسی قسم خورده بود نمی توانست و نمی خواست رهبر جنبش اجتماعی مردم شود . این اشتباه را در دوره ملی شدن صنعت نفت عده ای کردند و از مصدق می خواستند که در لباس رهبر جنبش اجتماعی ظاهر شود . البته در میدان و مسئله ملی کردن نفت در مواجه با خارجی این امر ممکن بود که موفق هم شد.
اما در مقام نخست وزیر، مصدق به قانون اساسی قسم خورده بود و امکان ایفای نقش مخالف را نداشت. در دوره اصلاحات جریان روشنفکری ودانشجویان و برخی از سیاسیون اصلاح طلب در تبیین نقش اپوزیسون و پوزیسیون یا (مخالف و موافق) با نظام دچار تناقض شدیدی شدند.در نتیجه خاتمی هم در این رابطه دچار مشکل فراوان شد. توقع از خاتمی در رسانه های اصلاح طلب به عنوان منجی اصلاحات ،نه مدیر اصلاحات مطرح شد. در همین امتداد دانشگاه به خاتمی به عنوان رهبر اصلاحات نه مقام دولتی نگاه می کرد. در نتیجه سطح توقع از خاتمی متناسب توانش نبود . از طرفی جوانان و روشنقکران و بخشی از سیاسیون در حکومت با برآورد این که رهبر اصلاحات در مقام ریاست جمهور قرار دارد پس می تواند قدرتمند تر عمل کند، توقع مضاعفی از خاتمی داشتند که نتیجه آن سرخوردگی و اعلام شعار عبور از خاتمی بود. اعلام این شعار را باید بیشتر متوجه کسانی دانست که بعد از انتخابات مجلس ششم کار جریان راست را تمام شده می دانستند و به رقابت با حریفان احتمالی آینده فکر می کردند.در این رقابت از رانت حکومتی هم برخوردار بودند. اما زود مشخص شد که جریان راست ایران هنوز قدرت دارد. به عبارتی این عبور به این معنی بود که دیگر از کسی که منجی و رهبر اصلاحات می دانستند ناامید شده بودند . پس عبور از خاتمی طبیعی می نمود . اگر چه درست نمی نمود.
حال اگر توجه کنیم جریاناتی که با خاتمی همراه شدند اما وی را در مقام منجی نمی دانستند با او رفتار سنجیده تری را تنظیم کردند . ملی-مذهبی ها و برخی از جریانات وشخصیت ها چنین کردند . به عنوان نمونه مهندس سحابی و نهضت آزادی چنین برخورد کردند و حتی این تعادل را در مورد هاشمی در سال ۸۴ نشان دادند. چرا چنین بود ؟ مهم آن بود که ایشان از توان خاتمی اطلاع داشتند و هم از توانایی وامکان خاتمی .هم بر روی توان خود توهم نداشتند. در صورتی که برخی از اصلاح طلبان چنین توهمی به توان خود داشتند که نمونه آن مناظره تاریخی بعد از انتخابات مجلس ششم در حسینیه ارشاد بود که در آن مناظره مهندس سحابی تلاش کرد که به اصلاح طلبان پیروز در انتخابات بگوید که قدری آرام تر و با محاسبه توان خود اقدام کنید .
کار بزرگتر و سترگی که این جریانات کردند این بود که در رابطه با خاتمی و اصلاح طلبان «منش» نشان دادند و سهم خواهی نکردند تا روند اصلاحات را تحت تاثیرمنافع خود قرار دهند.
اگر چه این دقت راهبردی لازم است که مردم هنوز از خاتمی عبور نکرده بودند .اگر چه نارضایتی داشتند.
اگر چه روشنفکران و برخی از جریانات سیاسی چنین کردند و نتیجه آن به نفع دموکراسی در ایران نبود چرا که جایگزین مناسبی نداشتند.
ولی مهم تر آن بود که اصول و معیارهایی جریاناتی همانند نهضت آزادی را به ضرورت دموکراسی رسانده بود که خاتمی را آغاز و پایان آن نمی دیدند و جالب ترهم محدودیت های وی را درک می کردند، اما از وی هم عبور نکردند چون به وی نرسیده بودند که از او عبور کنند .بلکه در خطوطی با وی تلاقی می کردند .
این تجربه را باید کاوید تا دوباره داستان خاتمی با روحانی از سوی بخشی از جامعه ما که معروف به شتاب زدگی در کار هاست ، دوباره تکرار نشود .چرا که روحانی محافظه کارتر از خاتمی است و البته هم سیاست مدارتر .وی اعلام کرده است که پیام مردم را گرفته است.باید دید که دموکراسی خواهان هم توان مردم را محاسبه کرده اند. برنامه و نقش وی برای فضای باز در ایران ضروری است و حمایت از وی از سوی دموکراسی خواهان و جامعه مدنی می باید روشن و معین و همراه با مدیریت خواسته ها برای حفظ روحیه جامعه مدنی و برای ممانعت از سر خوردگی باشد.
مدیریت رابطه با روحانی چگونه؟
روحانی مقام رسمی کشور است و به قانون اساسی قسم خورده است و سابقه ای دارد که قابل دسترس همگان است . او برنامه ای را اعلام کرده است .نام دولت خود را دولت تدبیر و امید گذاشته است . اولویت کاری خود را اصلاح و نظم امور اقتصادی و برپایی بورکراسی ضربه خورده دولت گذاشته است و در پی آن از حقوق شهروندی در درون نظام سخن گفته است. در راستای این برنامه است که روحانی به رابطه با جهان و هم حتی رابطه با جامعه مدنی نگاه می کند. پس نگاه هزینه و فایده ای به روابط خود دارد نه نگاه ارزشی محض یا تعهد روشنفکری. البته در نگاه راهبردی در سیاست عامل هزینه فایده بسیار مهم است ، روحانی این گونه می اندیشد .
اگر درسیاست عمل توازن قوا مطرح است، که هست؛ باید دقت داشت که روحانی حتی دغدغه روشنفکری خاتمی را ندارد .این وِیژگی هم مثبت وهم منفی است . منتها بهتر آن است که از روحانی و تیم او شناخت دقیق داشته باشیم تا بتوانیم با راهبردی مناسب فضای باز در جامعه را به جلو ببریم . به عبارتی دموکراسی خواهان و جامعه مدنی در نقطه ای با روحانی تلاقی کرده اند . این نقطه تامین منافع مردم است تا زمانی که این مقام رسمی و تیم وی در این جهت هستند همراهی با او امری درست و ضروری است . عبور از روحانی هم دموکراسی نمی آورد چون توازن قوا در ایران به نحوی نیست که دموکراسی خواهان به عنوان نیروی تعیین کننده حاکم شوند . نزدیک ترین نمونه به این ادعای ما تجربه مصر و الجزایر و سوریه است. در ایران هم در صورت شکست روحانی راست افراطی حاکم می شود ، حتی به ضرب خون ریزی.برای اثبات این ادعا تجربه سال ۱۳۸۴ه.ش را در پیش رو داریم که جبهه مشارکت به عنوان وزن کشی با کاندیدای اختصاصی وارد شد و بعد موفق نشد که حتی کاندیدای خود را به دور دوم بفرستد. جامعه ایران برای عقب زدن راست افراطی و تعادل با جریان راست نیاز به بلوک دموکراسی خواهان و بورکرات ها دارد تا نهاد های مدنی قدرت یابند. در این شرایط است که دموکراسی خواهان وزنه قابل محاسبه در ایران خواهند بود . حتی جریان جنبش سبز با وجود قدرت مندی باز نیروی تعیین کننده نشد. اگر چه به عنوان نیروی موثر بر روند انتخابات اخیر تاثیر قابل ملاحظه گذاشت .
باید توجه کرد که دموکراسی خواهان در ایران می توانند موثر شوند، نه تعیین کننده . پس تعامل سازنده با روحانی لازم است نه عبور از وی و نه نفی وی .بلکه حمایت انتقادی تا مطابق برنامه ای که ارائه کرده است عمل کند. فراموش نکنیم که وی مقام رسمی دارد.
تاریخ انتشار : ۵ / شهریور / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی-مذهبی
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
03_09_2013 . 22:59
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
نسبت توانایی و خواسته ها؛ مسئله این است
نام مقاله : نسبتِ توانایی و خواسته ها، مساله این است
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
بسیاری می پرسند که چرا در سالهای اخیر گرایش غالب بر ملی-مذهبی ها تکیه بر واقعیت ها شده و آنها از آرمان های خود دور شده اند. برای پاسخ به این سئوال، ابتدا این توضیح لازم است که دیگر در شرایط جامعه ایران مهم طرح خواسته ها نیست، بلکه مهمتر توانایی در تحقق خواسته و مطالبات است. اغلب ملی-مذهبی ها با چنین دیدی به مسائل جامعه ایران نگاه می کنند.
آرمان ها مشعل راهند ولی نقشه راه باید عملی و تاثیر گذار باشد؛ البته زمانی که در وادی سیاست و عمل اجتماعی هستی، چرا که وظیفه روشنفکر منتقد فرق می کند. اگر چه در ایران به راحتی نمی توان حوزه های فعالیت را تفکیک کرد، اما می توان عرصه ها را توضیح داد و تفاوت نقش ها را در هر فرد، زمانی که فعال سیاسی است و زمانی روشنفکر منتقد، بررسی کرد.
القصه اینکه آرمان موجب می شود به جنایتی صحنه نگذاری، در لجن سیاست کاری بعضی ها غرق نگردی، اما عمل آدمی در حد ممکنات است. در این مورد مصدق بزرگ نمونه و الگو است. اما چرا الگو است؟ او قربانی تغییر سلطنت قاجاریه به پهلوی شد. سال ها مغضوب رضاشاه بود، اما نخست وزیر پهلوی دوم شد؛سلطنت و درباری که با جنایت و سرکوب مردم بر جای ایستاده بود. این نظام مطلوب مصدق نبود، چرا که مصدق را آرمانی بود سترگ و بزرگ. اما او نماینده مجلس همین نظام شد و بعد نخست وزیر نظام مشروطه سلطنتی که البته دیگر مشروطه نبود. مصدق به قانون اساسی قسم خورده وحتی مطابق عرف زمانه دست بوسی هم کرده بود. او اما نشان داد که راهبرد خود را براساس توان جامعه انتخاب کرده نه آرزوی خود، چرا که وی با سلطنت پهلوی مخالف بود. او سالها تبعید و انزوا را تجربه کرده بود، اما به خاطر منافع مردم با کینه شخصی یا دید آرمانی با نظام مشروطه سلطنتی که پهلوی اول و دوم در عمل به قوانین آن عمل نکردند، برخورد نکرد. او توانایی و خواسته ها را هماهنگ کرد اما از آرمان خود برای رسیدن به خواسته های ملی بهره گرفت. در نتیجه آرمان را خرج راهی نکرد که بر توهم خود و دیگران بیفزاید. پس در راستای منافع ملی عمل نمود وتبدیل به مصدق بزرگ شد. . مَشعل راه هم شد؛ هم نقشه راه برای دورانی که باید چگونه رفرم کرد، هم برای آینده تدارک دید.
اما زمانه ما
کمتر کسی همچون مهندس سحابی را در منش و روش مصدقی دیده ام. او درک کرد که دموکراسی خواهان در ایران تعیین کننده نیستند، پس باید درچنین مسیری، نظریه توسعه را با دموکراسی همراه و در عین حال تلاش کرد که نیروی رفرم گرای حکومت در حد توان تقویت شود. او در این راه هم به توانایی خود و هم به توان خاتمی آگاه بود. بارها می گفت :درست است که برخی سخن ها را ما گفته ایم، هزینه داده ایم، اما اگر خاتمی رئیس جمهور آن را بگوید، تاثیر بیشتری دارد، حتی اگر ناقص بگوید. چرا که در دراز مدت زبان مردم به حاکمان باز می شود.
روش سحابی نشان می داد که با توان نیروی دموکراسی خواه آشنا است، پس تعامل او با دولتی که تحول را می پذیرفت، هم امری راهبردی بود، هم روشی مصدقی قلمداد می شد منتها به شرط حفظ اصول و آرمان ها.
البته امروز بسیاری از کسانی که مصدقی هستند، اگردر زمان وی بودند در مقابلش قرار می گرفتند. در این مورد مثال فراوان است.
در سال ۵۷ در احمد آباد کرج سه نفر سخنرانی کردند که نماینده دو سازمان مهم آن زمان بودند آنان علل شکست مصدق را تکیه به بوژوازی دانستند و راه ممکن در ایران را در عمل یکسره کردن قدرت به نفع خلق ها دانستند. بعد اما دیدیم که نتیجه یکسره کردن قدرت به نفع خلق ها در عمل به نفع چه جریانی تمام شد.
سخنران سوم آن مراسم طالقانی دنیا دیده بود که صدایش همانند مصدق در آن زمان گم شد. او دعوت به اعتدال در روش کرد، بر بینش ها احترام گذاشت، کسی را افراطی ندانست و بر کاشانی خرده گرفت که در برابر مصدق ایستاده بود. اما برخی از جریانات وی را به جایی رساندند که هم خسته و نالان از رفتارها شد و هم به حکومتیان گفت شما را شورا ها را بر پا نمی کنید؟ در مورد جریانات سیاسی آرمان گرا واژه تند "جوجه" را به کار برد. در باره حکومتی ها گفته بود این ها منتظر بهانه هستندتا فضا را ببندند و به جوانان هم گفته بود که شما بهانه به دست آنان ـ حکومتیان ـ ندهید که دادند.
بی گمان در تاریخ معاصر ما بارها تجربه تلخ عدم محاسبه میان توانایی و خواسته هااز سوی نیرو های آرمان گرا تکرار شده و باز می شود، که نتیجه اش می شود یکی داستان های پر از اشک و آه، هر چند به باز خوانی انتقادی و راه گشا از گذشته منجر نمی شود. نقد های اشک و آهی به دلیل تعصب فراوان به نفی های تند و تیز ـ نه نقد های موثرـ از هم منجر می شود که هر فرد را به کوچک ترین اشتباه، به خیانت و جنایت متهم می کند.
فرق نفی های اشک و آهی با نقد های انتقادی آن است که درنفی های اشک و آهی فقط میراث دار غم دار گذشته می شوی و انگیزه برای انتقام یا تلافی پیدا می کنی و به نقد و بررسی خود نمی پردازی که اوج آن را در رفتار سازمان مجاهدین خلق ایران می توان مشاهده کرد. در اندازه های پائین تر هم همه جریانات سیاسی را در بر می گیرد که در این مورد خطاهایی دارند. به عنوان نمونه برخی از دوستان مصدقی که طیف گسترده ای هم هستندو به تجربه مصدق به عنوان اسطوره نگاه می کنند. در حالیکه تجربه مصدق به عنوان درسی بزرگ افتخار آمیز و در عین حال قابل نقد بررسی است. در این راستا باید گفت:
۱ - شرایط زمانه به ما می گوید که جریانات دموکراسی خواه در ایران تعیین کننده نیستند. این باور بسیار مهم است و مناقشه در آن می تواند به بحثی اصولی منجر شود که نتیجه اش مهم است. با این وصف کمتر نیرو و جریانی را مشاهده می کنیم که به این بحث دامن بزند تا بتوان به راهبردی موثر برای نیروی تعیین کننده شدن دموکراسی خواهان نائل آمد. چرا که نیروی های دموکراسی خواه در ایران، و حتی در منطقه، موثر هستند و اگر درست رفتار کنند به دموکراسی یاری می رسانند. آخرین آن واقعه مصر بود که محمد البرادعی تصریح کرد که در عمل بازیچه ژنرال ها شده است، ودلیل آن کوتاه نظری اخوان المسلمین و سادگی سکولارهای مصری بود.
۲- ما در دوره انقلاب و سرمشق آن زندگی نمی کنیم، دوره اصلاحات و رفرم هم قاعده برخورد خود را دارد. مشی زمانه را ما تعیین نمی کنیم، بلکه عوامل ویژه ای در آن تاثیر می گذارد که نیروی دموکراسی خواه باید آن را درک کند. در غیر این صورت نقش درستی در تحولات بازی نمی کند.
۳- دموکراسی خواهان برای تعیین کننده شدن در جامعه نفت زده و دولت نفت فروش، به جامعه مدنی قوی نیاز دارند و این راه هموار نمی شود مگر اینکه بتوانیم بخشی از حکومت در ایران را تا میزانی و به اندازه هایی همراه جریان دموکراسی خواه و جامعه مدنی بکنیم و یا به اقتضای منافع این جناح حکومتی، آنان حاضر به همراهی جامعه مدنی شوند. البته حکومتی ها هم ناز و مشکلات و توهمات خاص خود را دارند که در دوران اصلاحات در اصلاح طلبان دیدیم، اما چاره ای نیست، هر کس طاووس خواهد، جور هندوستان کشد.
۴- دموکراسی خواهی اگز در این سرمشق زمانه، وارد بازی نشود به عنوان نیروی مطرحی که می تواند انتقاد کند باقی می ماند و به میزان درک خود از واقعیت، یا مانعی برای تحول می شود، یا به آن کمکی غیر موثر می کند.
۵- در همین انتخابات اخیر هر جریانی می تواند هم میزان نقش خود را در همراهی و یا مخالفت با رخدادها ببیند و هم تاثیر خویش را ملاحظه کند. هم نیرو های دموکراسی خواه خارج از کشور می توانند توان خود را محاسبه کنند، هم نیروی های داخل کشور.
۷- اگر در مورد میزان توان خود و سرمشق زمانه هم تحلیل شویم، دموکراسی خواهان داخل و خارج از کشور می توانند نیروی موثری شوند. در همین راستا می توان به سئوال آغازین این مقال برگشت و گفت به نظر می رسد ملی-مذهبی ها هم می توانند به این ترتیب در زمره جریاناتی قرار می گیرند که با تمام نقاط ضعف خود، توانسته اند در تحولات سال های اخیر نقش معینی را به نفع دموکراسی خواهی در ایران ایفا کنند.
۸ - آخر اینکه بی گمان این درک درست و راهبردی در میان ملی-مذهبی ها در مورد "نیروی موثر بودن" برخی از کاستی های آنان را توجیه نمی کند.
تاریخ انتشار : ۱۲ / شهریور / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
09_09_2013 . 10:13
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
روحانی در نیوریورک
نام مقاله : روحانی در نیوریورک
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
مقدمه: مقامات حکومت ایران بعد از انقلاب در اجلاس های عمومی سازمان ملل متحد در سه شخصیت متفاوت ظاهر شده اند. شایسته است که روحانی با مرور این سه تیپ، مدلی را انتخاب کند که به منافع ملی نزدیک باشد؛ آن هم با توجه به شرایط منطقه و مسئله هسته ای و بحران سوریه، که هر کدام اگر بدون تدبیر لازم با آن برخوردی صورت بگیرد، ایران را درمعرض بحران و سختی قرار خواهد داد.
هاشمی با مانوور خود در مورد سوریه نشان داد که با سیاست سپاه و رهبری که سوریه را خط مقدم می دانند، مخالف است و قصد داردصدای دیگری را از سوی ایران به دنیا اعلام کند که تاثیر آن بسیار مهم است. به ویژه آنکه راهبرد مقابله بانظم نوین جهانی از سوی رهبری نظام با روش تقابلی و در گیری هژمونیک با عربستان، ایران را در منطقه در شرایط خطرناک قرار داده است به طوری که هم اکنون رهبری نظام از خطر در منطقه یاد می کند. ولی از چگونگی بیداری اسلامی که با اشتباهات ایران زودتر به بحران رهنمون شد دیگر یادی نمی شود. اکنون هاشمی می تواند اعلام کند که راهبرد توجه به عربستان از سوی او از راهبرد رقابت با عربستان بهتر بوده است. هم چنین اعلام نظر اخیر روحانی که اگر به سوریه حمله شود ما کمک انسان دوستانه می کنیم با راهبرد سپاه متفاوت است.
مقامات ایرانی در نیویورک
حضور رجائی در نیوریوک؛ مرحوم رجائی در نیویورک با نگاهی انقلابی ظاهر شد و در زمانی که دیگر جهان در آن حال وهوایی که عرفات در اجلاس سازمان ملل سخنرانی کرده بود، نبود. پیام رجایی به گذشته تعلق داشت و لحن دیپلماتیک نداشت، اگر چه سیاسی بود. وی قصد داد خواهی داشت و می خواست اعلام کند که نماینده مردمی است که تحت سلطه کسانی بوده که بسیاری از کشور های عضو سازمان ملل از آن نظام حمایت می کردند. این سخنرانی موثر و صائب نبود چراکه نظام سلطنتی پهلوی مطابق قوانین تا زمان برپایی نماینده رسمی کشور ایران در سازمان ملل متحد بود.
حضور خاتمی بعد از سالها نشان از روشنفکر سیاست مداری می داد که در ارائه نظرات کلی بسیار دست و دلباز، ولی درعمل سیاسی بسیار محتاط و محافظه کاراست. گفتگوی تمدنها ایده ای گفتمان ساز بود که نباید از سوی رئیس دولت اعلام می شد، اما از قضای روزگار، این ایده بیشتر مورد بهره برداری سیاسی قرار گرفت. تعجب آور این بود که این ایده بیشتر بستری شد تا خاتمی از مذاکره تمدنها فرار کند؛او حتی حاضر به دست دادن با کلینتون نشد. پس ایده گفتگوهای تمدنها سرو صدای بدون پشتوانه ایجاد کرد وبعد فراموش شد. این ایده زمانی بیشتر سیاسی جلوه نمود که مقام بعدی در نیویورک به گونه ای جهان را به مواجهه با ایران کشاند.
احمدی نژاد در نیویورک بسیار جلوه گر شد. زمانی رهبر انقلاب به آقای رجائی گفت که او نمی تواند هر موضعی بگیرد چون مقام دولتی است، اما زمانی که احمدی نژاد جهان را به انقلاب جدید نوید داد و هولوکاست را انکار کرد، باز از موضع مقام دولتی و دیپلماتیک و مسئولانه سخن نگفت و این رفتار با مخالفت مقامات رسمی ایرانی هم مواجه نشد. او در سازمان ملل متحد نوید قیام قریب الوقوع حضرت مهدی برای فتح جهان را اعلام کرد، در حالیکه روحانیت شیعه خبر دادن و خبر داشتن از زمان وقوع ظهور مهدی را نادرست می داند.
مواضع احمدی نژاد به غایت ساده سازانه و به قصد مصرف داخلی بود اما هزینه جهانی گزافی را به مردم ایران تحمیل کرد. تکرار این مواضع در سالهای بعد باعث شد که مقامات دست راستی اسرائیلی بارها از این موضع رئیس دولت ایران بر علیه منافع ملی ایران استفاده و جامعه جهانی را علیه حکومت ایران بسیج کنند، که امروز نتایج تلخ آن سیاست های غیر ملی و غیر مسئولانه را برای مردم ایران شاهد هستیم.
حال نوبت چهارمین مقام حکومت ایران در نیویورک است که در قالب یک دیپلمات سیاست مدار میانه رو در این اجلاس ظاهر خواهد شد. از همین رو روحانی باید سفر به نیوریورک را حساب شده انجام دهد. تا اینجا اولین اقدام، یعنی سپردن پرونده هسته ای به وزارت خارجه پیامی مناسب به غرب و جامعه جهانی و شایسته است که ایده و طرحی تضمین این موضوع باشد که ایران تحقیقات هسته ای خود را صنعتی و دانشگاهی و بر روند صلح آمیز آن تصریح می کند.
اگر چه انرژی هسته ای اگر حق مسلم است، اما تجربه فوکوشیما نشان داد که استفاده از هر حق مسلمی درست نیست، بخصوص برای ایران زلزله خیز. البته در این مورد باید کارشناسان نظر قطعی را بدهند.
اتتظار از روحانی آن است که مطابق برنامه اش در سیاست خارجی وارد عمل شود و میخ سیاست خارجی خود را در مجمع بکوبد و در این مسیر مرعوب تندروان داخلی نشود. او همچنین باید با سیاستی روشن افراطیون خارجی چون نخست وزیر اسرائیل را خلع سلاح کند. به نظر می رسد روحانی این امکان را دارد، باید دید از آن چگونه استفاده می کند. این انتظار مردم ایران از حضور وی درمجمع عمومی سازمان ملل است.
تاریخ انتشار : ۱۸ / شهریور / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
16_09_2013 . 11:19
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
اپوزیسیون ایرانی؛ حق و توانایی
نام مقاله : اپوزیسیونِ ایرانی، حق و توانایی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
سخن کهنه ای است این جمله که می گوید "میان حق و توانایی رابطه ای موثر در زندگی حاکم است که، عدم درک آن باعث ناکامی مضاعف می شود".
بسیاری را این سخن خوش نمی آیدوآن را سخنی نادرست می دانند یا محافظه کارانه. این دیدگاه در نقد جمله مزبور، هم درست وهم نادرست است. در عرصه بیان نظری و تئوری این سخن درست است، اما در میدان واقعیت نادرست است چرا که اسباب قدرت را باید فراهم آورد. در غیر این صورت در میدان حریف بازی خواهی کرد، و در نتیجه به تحقق امری یاری می رسانی که بر خلاف آن بوده ای.
در این مورد تجربه دیگری هم وجود دارد که می توان به آن توجه کافی کرد. نقد ضعف های حریف در زمانی به قدرت طرف مقابل منجر می شود که تناسبی میان دو نیرو وجود داشته باشد. در این مورد می توان به تجربه برخی از جریانات سیاسی توجه کرد که با نقد درست رفتار حکومت، خود را برابر و هم توان با حکومت می گیرند و در نقد رفتار حکومت به این تحلیل سیاسی می رسند که پس حقانیت جایگزینی دارند. در حالیکه نقد حاکمان، حتی اگر درست باشد، به معنی برابر بودن قدرت نقاد با قدرت حکومت نیست، حتی اگر نقاد در نقد خود حقانیت داشته باشد.
در محاسبات نیرو های مخالف و منتقد حکومتها در جوامع غیر دموکرات این ویژگی در میان نقادان و مخالفان حکومت شایع است. همین عامل در عمل به نوعی گفتمان منجر می شود که این جریانات توانایی های حکومت را نمی بینند، چون در تحلیل نهایی نظام مزبور را برچیده می دانند. از این رو در عمل از تحلیل اوضاع روزمره و توان چرخش حکومت غفلت می کنند و در همین جاست که دچار خطای تحلیلی می شوند. در روند حوادث از درک و تحلیل درست آن هم غفلت می ورزند، و در عمل تحولات و تغییرات را مشاهده نمی کنند. بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی چنین هستند.
در این مورد تجربه ای دارم در زندان در دهه ۶۰. مواضع سازمان فدائیان اکثریت در میان زندانیان طرفدار نداشت، اما مسئله مهم توهم جریانات سیاسی در میزان توان این سازمان بود. آنها معتقد بودند حزب توده و اکثریت، نظام را در مقابل مخالفان نگه داشته اند. چنین اغراقی ریشه در کجا داشت؟
در زندان باوری وجود داشت، و اکنون هم دارد، که مردم طرف نیروهای پیشرو هستند. آیا در واقع چنین است؟ آیا مردم طرف دار نیروی های پیشرو هستند؟ اینکه مردم می توانند طرفدار نیروی پیشرو باشند یک حرف است، امااین ادعا که مردم در عمل هم طرفدار آن نیرو هستند، سخن و ادعای دیگری است.
. بیان حق مردم از سوی نیرو های پیشرو، با طرفداری مردم از نیرو ی پیشرو تفاوت دارد. این اغراق زمانی اوج می گیرد که هر جریانی خود را "نیروی پیشرو" می داند و در نتیجه بر اساس توهم ایجاد شده در محاسبه توان خود می افزاید.
در بین اپوزیسیون ایرانی رسم است که در نقد ها به یکدیگر بیشتر حمله می کنند تا به عامل اصلی، چون از یک سو خود را محور تحولات می گیرند و از سوی دیگر در عمل برآوردی از مردم و حکومت ندارند. آنها در تحلیل شرایط هم این دید را ملاک قضاوت خویش می گیرند. مثلا در انتخابات اخیر از رای دادن بخشی از مخالفان حکومت آغاز می کنند و بعد نتیجه می گیرند که اگر این نیروهای فرصت طلب نبودند کار حکومت تمام شده بود. در صورتی که مردم و حکومت در عمل در این تحلیل غایب اند. با روز افزون شدن تعداد سایت ها در عمل شاهد هستیم که نقد های مختلف با همان موضع مزبور، یعنی غیبت عامل مردم و حکومت، و با تحلیل هایی از این دست ادامه می باید واین چنین روالی، به تحلیل درست از شرایط کشیده نمی شود. تاسف آور اینکه فضای این گونه نقد ها سایت های زیادی را در اشغال خود در آورده است.
مسئله مهم دیگر وقایع گذشته است که نحوه برخورد با آن مهم است. اصلاح طلبان با دفاع از گذشته خود، بخصوص در دهه ۶۰ بخشی از اپوزیسیون را به مخالفت وا می دارند. اما از آن جایی که اصلاح طلبان را هم امکان رابطه با مردم و هم امکان اجتماعی و هم حضور در قدرت است، در عمل نقش بازیگر را دارند. در نتیجه اپوزیسیون معقول باید از اعمال مثبت آنان دفاع کند.
تجربه تلخ توهم از توان خویش
در سال ۱۳۵۷ موسی خیابانی را درک این بود که انقلاب متعلق به ما بودو این ها (حکومت) دزدیدند و باید آن را پس بگیریم. این تحلیل نادرست کمک کرد تا جان هزاران نیروی مخلص کشور گرفته شود و در پی آن انقلاب، وارد جنگ با برادران دشمن شد. در آغاز جنگ عراق علیه ایران نشریه مجاهد، دو عکس، که یکی پاسدار بود و دیگری مجاهد را در کنار هم چاپ کرد که برعلیه دشمن می جنگند. داستان به آنجا رسید که به واسطه رفتار نادرست حکومت و راهبرد غلط مجاهدین خلق، مجاهدین در کنار صدام قرار گرفتند. به این ترتیب سریر خون در میان این دو نیرو به آزادی در ایران ضربه زد؛ ضربه ای که پایان نیافته و آخرین آن هم کشتار اخیر مجاهدین در اشرف است. کار آنسان تو در تو شده که دیگر پیدا کردن راه حل درست غیر ممکن شده است. بعد ها که این جمله موسی خیابانی را که در جنبش ملی مجاهدین از زبان خودش شنیده بودم مرور می کردم، متوجه شدم که این برآورد تا چه میزان نادرست بوده است، چرا که پیشاهنگ الزاما رهبرانقلاب نمی شود. در جامعه ای استبداد زده که فقط شاه و روحانیت را می شناخت، چگونه امکان داشت که مجاهدین رهبر انقلابی بشوند که در نهایت در مساجد پیروز شد و با حضور روحانیت گسترش یافت؟ این سخن طاهر احمدزاده را فراموش نمی کنم که می گفت "در آن زمان مجاهدین برخلاف تحلیل تاریخی خود که متاثر از تاریخ مشروطه و خلع سلاح مجاهدین و ستارخان بود، می باید سلاح را تحویل می دادند و کشور را به سوی فعالیت سیاسی می بردند. در آن صورت در روندی اصولی در قدرت سیاسی در ایران شریک می شدند. چون این امکان را داشتند که با جذب دانشجویان در سازمان خود بتوانند با داشتن افراد فراوان تحصیل کرده بدنه حکومت را در اختیار خود بگیرند. این روش به دموکراسی در ایران کمک می کرد؛ که البته این کار را نکردند".
افسوس که حتی اصلاح طلبان هم در دوره اصلاحات در مورد میزان توان خود دچار توهم شدند. منتها اقبال جامعه ما این بود که دوران مبارزه مسلحانه و تقدس سلاح در جهان و جامعه ما به سر آمده بود.
پس توهم برسر توان خود در میان اپوزیسیون ایرانی مسئله ای ریشه دار است که باید آن را درمان کرد. با توجه به تجربه چند دهه اخیر در منطقه و ایران باید پذیرفت که دموکراسی خواهان در هر باور و بینش، در ایران تعیین کننده نیستند، پس باید قدر فضای باز را بدانند تا بتوانند تعیین کننده شوند. این نکته را طالقانی به نیرو های موثرو جوان در سال ۱۳۵۷ بر سر مزار مصدق گفت اما اگر چه همه شنیدند اما هیچ کس گوش نکرد.
دوره جدید و تکرار توهم گذشته
اینک در دوران جدید که دوران غلبه نگاه کارشناسی در کنار کار سیاسی است، باز اصلاح طلبان حکومتی می توانند در عمل بخشی از اپوزیسیون را جابگذارند، چرا که آنان به واسطه امکانات خود قدم به جلو می گذارند، با نگاه کارشناسی عمل می کنند و با وجود برخی خطاهای گذشته، به دلیل رجوع جامعه به آنان ـ البته به دلیل نیاز جامعه به آنان ـ از اپوزیسیون موقعیت بهتری دارند. اصلاح طلبان به واسطه همان داشتن منفذهای تماس با جامعه از رقیب خود جلومی افتند. این جلو افتادگی اگر چه با سابقه نامطلوب آنان همراه است، اما در زمانی که صحبت از راه گشایی و کارگشایی برای مردم در برابر راست افراطی است، همین راه گشایی مورد استقبال جامعه قرار می گیرد. اما مشکل زمانی بیشتر می شود که بخشی از اپوزیسیون رادیکال با خطایی دیگر اپوزیسیونی را که با تعامل به اصلاح طلبان پرداخته خطاب قرار می دهد و آن را به سازشکاری متهم می کند. این خطا زمانی اوج می گیرد که این جریان سازش کار متهم می شود که با کار خود نظام را حفظ کرده است. یعنی باز ارزیابی غلط از توان مخالفان حکومت تکرار می شود.
خطای دیگر این جریانات این است که بخشی از اپوزیسیون دموکرات و اصلاح طلب را متهم می کنند که باعث عدم شکل گیری جریان جدی در خارج هستند. این نگاه هم نادرست است، چرا که دلایل گوناگون و شواهد موجود امکان وحدت مخالفان برانداز نظام با هم را منتفی می کند. به عنوان نمونه کمتر جریانی حاضر است با سازمان مجاهدین خلق یا سلطنت طلب ها همکاری کند. پس دموکراسی خواهان اصلاح طلب مانع وحدت مخالفان رادیکال نظام نیستند.
در همین زمینه نمی توان فراموش کرد و ندید که تلاش چندین ساله انواع جریانات اصولی خارج از کشور نتوانست به شکل گیری جریانی موثر بر تحولات ایران منجر شود. با وجودی که برخی از این جریانات اقدامات مثبتی هم کرده اند اما تلاش این جریانات به دلیل نداشتن نیروی معین در داخل کشور یا مرزبندی های عقیدتی باعث شده که این نیروها نتوانند در نقش نیروی موثر ظاهر شوند. از طرف دیگر اگر چه این افراد و جریانات، با حمایت از رفتار جامعه مدنی ایران توانسته اند صدای آنان در خارج از کشور باشند، اما نتوانسته اند نقش هماهنگ کننده یا نیروی موثر در راه اندازی تحولات در جامعه را بازی کنند، پس نکته مهم حلقه تنگی است که اپوزیسیون ایرانی را در خود گرفته است که خود را مبنا ی تحولات در جامعه ایران می گیرد. در حالیکه در بهترین شرایط این جریان بخشی از اجزای تحولات جامعه ایران است، آن هم در صورتی که بتواند درست وهوشیارانه عمل کند.
در این مورد می توان به انتخابات اخیر اشاره و توان مخالفان گوناگون حکومت را ارزیابی و میزان تاثیر گذاری نیروها در جامعه ایران را ارزیابی کرد. نکته مهم آن است که به نظر می رسید نیروی دموکراسی خواه ایرانی خارج از کشور، همان طور که برخی صاحب نظران می گویند، در بهترین حالت می تواند موثر شود. اما مشخص است که نیروی موثر بودن به معنای تصمیم گیرنده اصلی بودن نیست. این نیرو برای تاثیرگذاری بر روند حوادث می تواند با رفتار درست بر نیروی تصمیم گیرنده اثر بگذارد که برخی از افراد و جریانات در خارج از کشور چنین می کنند.
البته نیروی موثر شدن را هم نباید دست کم گرفت. برای همین است که مخالفان ایرانی حکومت باید خود را مبنای تحولات در ایران نگیرند، تا بتوانند با کنش درست به نیروی موثر تبدیل شوند.
فراموش نکنیم که نیروهای موثر دموکراسی خواه می توانند مردم را در استحکام نهادهای مدنی یاری دهند و به مرور زمان با قدرت یافتن نهادهای مدنی، تبدیل به نیروی تعیین کننده شوند؛ که این عمل کاری بزرگی است که دموکراسی خواهان خارج از کشور را هم در مسیر درست می اندازد و می تواند کمک کند که از حلقه خود اصل بینی خارج شوند و بتوانند بهتر عمل کنند و در روند دموکراسی خواهی در ایران موفق شوند.
تاریخ انتشار : ۲۵ / شهریور / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
22_09_2013 . 11:56
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
ملی-مذهبی ها، تولید ملی و سخنگوی سپاه
نام مقاله : ملی _ مذهبیها، تولیدِ ملی، و سخنگوی سپاه
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
مهندس سحابی میگفت که جریان موتلفه نهضت و ملی –مذهبیها را رقیب خود میدانست پس در حذف این جریان که گرایش کارشناسی ملی داشت، کوشید و دعوای تعهد در برابر تخصص را به راه انداخت. در صورتی که آدم متعهد در جایی که صلاحیت ندارد وارد نمیشود. این پاسخ بازرگان به جنگ نادرست میان تعهد و تخصص بود.
در دوران اصلاحات ملی- مذهبیها مورد هجوم نهاد امنیتی سپاه قرار گرفتند که اطلاعات موازی خوانده میشود . این نهاد امنیتی سپاه به بهانه برخورد با براندازان قانونی و یا براندازان خاموش جریان ائتلاف ملی-مذهبی را دستگیر کرد (مجموعه ائتلاف ملی – مذهبی شامل نهضت آزدی و شورای فعالان ملی – مذهبی میشد) و به زندان برد .نتیجه ماهها انفرادی و بازجوئی اعلام احکام سنگین برای ملی-مذهبیها بود . اما اطلاعات سپاه در این پرونده هم شاکی و قاضی و مجری حکم بود و هست.
البته این چنین حساسیت روی یک پرونده جای تامل دارد. که مرور برخی از ابعاد آن بعد از اظهارات سخنگوی سپاه در مورد ملی-مذهبیها خالی از فایده نیست چون حقایقی را روشنتر میکند.
لازم به یاد آوری است که در دوره اوج جنبش سبز این نهاد برخی از ملی-مذهبی ها را برای اجرای حکم دستگیر کرد . یکی از این افراد مرحوم هدی صابر بود . برخی از ملی-مذهبیها که در زندان هستند به بهانه اجرای این حکم باز داشت شدند. این آقایان رجائی و مدنی و پدرام میباشند. بسیاری دیگر هم تهدید به اجرای حکمی شدند که از طرف شورای امنیت ملی در سال ۱۳۸۲متوقف شده بود و فرمان جدیدی برعلیه آن صادر نشده بود. اما اطلاعات سپاه که باید در مورد مسائل امنیتی با وزارت اطلاعات هم کاری کند و مطابق قانون در مورد اقدام در مورد امنیت داخلی، تابع وزارت اطلاعات باشد سرخود به دستگیری ملی-ومذهبیها در زمان خاتمی اقدام کرد که با نظر وزارت اطلاعات آن زمان همراه نبود.
اما مهمتر این بود که بعد از اعلام توقف حکم از سوی شورای امنیت ملی باز سپاه اقدام به اجرای حکم برخی از ملی-مذهبی ها کرد که باز وجاهت قانونی نداشت. چرا که نه دستور شورای امنیت ملی ملغی شده بود و نه شعبه ۳۶ تجدید نظر استان تهران حکم را برای اجرا به شعبه اجرای احکام فرستاده بود . اگر این اجرای حکم قانونی بود، میباید همه افرادی را که حکم محکومیت داشتند به زندان میبردند. مطابق روال قانونی افراد یک پرونده مشترک شامل اقدام مشترک قضائی در اجرای حکم میشوند به عبارتی اطلاعات سپاه با اعمال نفوذ خود پروندهای را برای خود حیثیتی کرده و آن را پی گرفته است.
اما این همه اصرار برای برخورد با ملی-مذهبیها از سوی نهادهای امنیتی برای چیست؟
با موضع سخنگوی سپاه مبنی بر این که رقیب پروژههای عمرانی سپاه شرکتهای وابسته به ملی-مذهبیها هستند میتوان باز به داستانی طولانی بازگشت که همان توان مدیریتی و دید ملی و کارشناسی است که ملی-مذهبی ها را از آغاز انقلاب با موتلفه و بعد با جریان خط امام و بعد با جریان راست و راست افراطی به مرز بندی کشاند. محور این دید آن است که کشور به دموکراسی ملی و کار شناسی ملی نیاز دارد و هر جریانی میباید برای سر بلندی ایران به این موضوع توجه کند. چرا که ملی-مذهبیها معتقد به استفاده از توان ملی همه ایرانیان برای ساختن ایران بوده و هستند و به این نوع مدیریت باور دارند. بیگمان این باور به معنی وابستگی سیاسی همه مختصصان ایرانی به ملی-مذهبیها نیست.
حالا موتلفه بهتر میداند که زمانی که به نادرستی ملی-مذهبیها را حذف کردند خود مواجه با جریانی شدند که آنها را حذف کرد. جریان راست افراطی که سپاه از آن برای حذف کل جریان اصلاح طلبی استفاده کرد در ادامه کار به موتلفه هم رحم نکرد. چون توان رقابت مدیریتی با هیچ جریانی را نداشت پس چاره کار را در حذف همه رقیبان دید که رفیقان دیروز بودند.
راز خوانی سخن سخنگو
حال سخنگوی سپاه پرده از رازی برمی دارد که بسیار قابل تامل است. اما آن راز چیست؟
اهمیتی که ملی-مذهبیها به سرمایه ملی و کارشناسی ملی میدهند. یعنی شرکتهایی که با سرمایه داخلی و کارشناس ملی رقیب سپاه در پروژه های عمرانی بودند که در عمل در دوره احمدی نژاد حذف شدند. تازه ملی –مذهبی ها به این شرکت های ملی هم دید انتقادی اعتلائی دارند . این دید انتقادی بر محور اولویت بیشتر به مدیریت و هم توجه به حقوق کارمندان و کارگران است.
البته لازم به توضیح است که اگر سخنگوی سپاه می تواند نام یک شرکت که به ملی-مذهبیها منتسب است را در پروژه های عمرانی بیاورد که با سپاه رقابت کرده است. چرا که ملی-مذهبی ها از ایدهای حمایت میکنند که به تولید داخلی و سرمایه داخلی و کارشناس داخلی اهمیت میدهد. نه از شرکت خاص منسوب به خودشان.
البته اگر چنین شرکتی هم وجود دارد سخنگوی سپاه نام آن را بیاورد تا کارنامه آن مشخص شود که تا چه میزان در راستای منافع ملی عمل کرده است؟
حال دو سوال از سخنگوی سپاه می توان پرسید:
۱- آیا این همه فشار به جریان ملی-مذهبی در حقیقت زدن عقبه فکری و سیاسی دید کارشناسی ملی و مدیریت علمی در کشور نیست که در حقیقت توجه دیرینه ملی-مذهبیها در اهمیت دادن به تولید داخلی و کار کارشناسی ملی بوده و ربطی به شرکت خاص اقتصادی نداشته و ندارد. البته تاوانی که ملی-مذهبیها برای این باور دادهاند بسیار سنگین بوده است که یکی از این تاوانها به مرگ هدی صابر انجامید و بسیاری از نیرویهای اجتماعی نزدیک به جریانات ملی را تحت فشار و زندان قرار دادند و موجب اتلاف سرمایههای ملی شد و هم زمینه فرار مغزها را سبب گردید. سرمایه فراوانی را از کشور فراری داد که به عنوان مثال در ۸ سال اخیر نزدیک به ۷۰۰ میلیارد دلار بوده است.
آیا وظیفه سپاه نقش بازی کردن برای فشار غیر متعارف به چنین جریان سیاسی –فکری است؟ آیاچنین نقشی برای یک نهاد نظامی که به نادرستی وارد سیاست شده ( باز اخیرا از ورود به آن پرهیز داده شد )درست است؟ آیا سپاه جلوی عراق صدام حسین ایستاد که خودش بزرگترین کار فرمای اقتصادی در کشور شود آن هم کار فرمایی در شغلی که در آن تبحری ندارد.
می دانیم که تاوان این رفتارها را نیروی ملی در ایران می پردازند و ضرر آن را مردم باید تحمل کنند.
۲- تجربه قابل سنجش در مورد نقش انحصاری سپاه در سیاست و اقتصاد در این ۸ سال در برابر ماست که می تواند با کار نامه و عمل دیگر جریانات مقایسه شود. این مقایسه براین مسئله صحه میگذارد که دخالت سپاه در سیاست و اقتصاد به ضرر جامعه و مردم و حتی حکومت و بدنه سپاه بوده است. اگر سخنگوی سپاه بخواهد در این مورد حرف و سند فراوان است که میتوان ارائه داد.
برای مثال دولت مورد حمایت سپاه ضربه ای به اقتصاد ایران زده است که مثنوی هفتاد من کاغذ میخواهد. همچنین کارنامه سپاه در پروژه های عمرانی قابل دفاع نیست. جالب آن است که دولت مورد حمایت آن سان توان ملی و سرمایه ملی را به تاراج برده که حتی بدهی های قرار گاه خاتم انبیا را هم نمیتواند بدهد. تلخ تر آن که این قرار گاه بعضا به عنوان مقاطعه کار به شرکتهای کوچک پروژه داده است .حالا این قرار گاه چون پول پرداخت به این شرکتها را ندارد این شرکتها را هم زیر قرض برده و برخی از مدیران این شرکتها تحت تعقیب قرار دارند یا زندان رفتهاند. چون قصد تولید و سازندگی داشتهاند، اما مگر این شرکتها میتوانند از یک نهاد نظامی شکایت کنند که چرا معوقههای آنان را پرداخت نمیکند.
اگر چه نظامیان را سنت پاسخ گویی نیست اما بد نیست به کارنامه سیاسی و اقتصادی خود در این ۸ سال اخیر بنگرند. بعد به مواضع ملی-مذهبی حتی در دوره بازجوئی در زندان سپاه رجوع کنند. اگر وجدانی است خود قضاوت کنند. مناسب است که در این جا به نکتهای اشاره کرد و پرسشی را مطرح نمود که در این مدت کدام امکان رانتی در اختیار ملی-مذهبیها و دیگر نیروهای ملی قرار گرفته است؟ در این مورد میتوان به موردی خاص اشاره کرد که حتی در دوره اصلاحات هم با وجود صلاحیت کافی و مدرک لازم آقایان مسعود پدرام و علی رضا رجائی نتوانستند در دانشگاه تدریس کنند. حتی در دوره اصلاحات به جریانات ملی-مذهبی مجوز روزنامه ندادند. اجازه انتشار روزنامه میزان به نهضت آزادی داده نشد. دلایل مخالفت مسئولان این بود که جریان راست و سپاه با دادن این مجوزها مخالف است.
اما بهتر آن است که نظامیان از مدیریت اقتصادی و فرماندهی سیاسی دست بکشند. سخنگوی سپاه هم یک نظامی باشد نه تحلیل گر اقتصادی و سیاسی و طرف دار یک جناح خاص. در خاتمه باز جای سوال دارد که سخنگوی سپاه نام یک شرکت که با سپاه رقابت داشته است را بیان کند.
تاریخ انتشار : ۳۱ / شهریور / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
24_09_2013 . 11:25
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
نقش حکومت ایران در بن بست بهارعربی
نام مقاله : نقشِ حکومتِ ایران در بنبستِ بهارِ عربی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
بهار عربی در منطقه امید برانگیخت، موج ایجاد کرد و بعد دچار بحران شد تا امروز که شاهد بن بست سیاسی آن هستیم. اما بهار عربی در زیر پوست جامعه کشور های عربی چه تاثیری گذاشته؟ این مسئله ای است که باید به طور مستقل مورد بررسی بیشتر قرار بگیرد. در این مقال اما نگاه ما به حوادث سیاسی و تاثیر آن در بافت قدرت و حکومت های این کشورهاست.
مقاومت پیچیده و تو در توی حاکمان در کشورهای مزبور نشان می دهد که بهار عربی که امروز برخی آن را خزان می نامند، خود مسئله جدیدی شده است که بررسی می طلبد.
بهار عربی و ارتش های عربی
تب و تاب دنیای عربی و موجی که در دنیای عرب برخاست ابعاد مشترکی داشت. یکی از این ابعاد سیاست و قدرت است. هر چند این دنیا دارای نبض یکسانی نیست اما تب همانندی دارد. به همین دلیل نتیجه بهار عربی در کشورها همگون نبود، اگر چه در شروع با هم همدوشی داشتند و از همین رو با هم و به صورت متناسب جلو نرفتند. در این مورد می توان وضع سوریه را با تونس یا عراق داغ و خونین را با مغرب آرام مقایسه کرد.
امروز مصر، کانون محوری بهار عربی، دچار بحران است و هر تغییری در مصر بر دنیای عرب تاثیر می گذارد. بحران، مصر را به سوی بن بستی برده که بر جهان عرب هم تاثیر میگذارد، چرا که منقول است. در مصر می نویسند، در لبنان چاپ می کنند و در عراق می خوانند. این ضرب المثل، تاثیر مصر را نشان می دهد که هم مدل دولت ناصری اش عرب گیر شد و هم مدل اخوان المسلمین اش در جهان عرب قدرتمند گشت. اگر چه امروز عربستان با پول خود رقیبی در جهان عرب است و تبدیل به نیرویی تعیین کننده شده است، با این حال نمی توان نقش بارز مصر را نادیده گرفت.
نظامیان، دولت های عربی و میراث ناصر
بازیگری ارتش و نظامیان در تمام کشور های عربی ، بخصوص در کشور های الجزایر، سوریه و مصرنشان داد ارتشی که مرکزیت تصمیم گیری آن در درونش است، از کشورهایی که ارتش به فرمان رهبر و پادشاه است به مراتب خطرناک تر است. در همین راستا مقایسه مغرب و اردن با مصر و الجزایر قابل تامل است. پادشاهی مغرب واردن به مراتب از ارتش های آزادی بخش مصر و الجزایر معقول تر عمل کرده اند. ساختار قدرت سیاسی و کار دموکراسی در زمانی که نظامیان در مقام سیاسی کشور باشند، بسیار سخت تر می شود. ارتش الجزایر، بعد مصر و پس از آن سوریه در کشور های خود فاجعه آفریدند و موجب توقف بهار عربی شدند. این ارتشها الگوی رفتاری خود را از جمال عبدالناصر گرفتند.
ایران و بهار عربی
ایران را با دو گفتمان تاثیر گذار بر منطقه باید مورد بررسی قرار داد ۱- گفتمان انقلاب اسلامی و ۲- گفتمان حکومت اسلامی که در عین پیوستگی با هم تفاوت دارند؛ تفاوتی که باید به آن توجه شود.
ایران با گفتمان انقلاب اسلامی با بهار عربی موافق است و حق ملت ها را در تعیین سرنوشت آنان به رسمیت می شناسد؛ گرایشی که در حکومت ایران قدرت ندارد. در دوره اصلاحات این گرایش کمی قدرتمند اما بعد باز گفتمان حکومت اسلامی قدرت مند تر شد. امروز گفتمان انقلاب اسلامی می تواند تا حدی با سیاست خارجی روحانی خود را نشان دهد، دست از مصادره تحولات دنیای عرب بردارد و برای سوریه راه حل سیاسی ارائه کند. اما گفتمان جمهوری اسلامی در منطقه، به تقلید از تجربه اتحاد شوروی ، هژمونی طلب است. البته مصادره نام بهار عربی به بیداری اسلامی و بعد مصادره نام بهار عربی به بیداری انسانی از سوی احمدی نژاد نشان داد که اگر چه در حکومت هم بر سر مصادره نام بهار عربی اتفاق نظر وجود ندارد، اما هژمونی طلبی در منطقه نقطه مورد توافق است.
بر این اساس اما حکومت ایران در مورد بهار عربی چند اشتباه مهم انجام داد که باید مورد بررسی قرار بگیرد.
۱- حکومت ایران برای مقابله با امریکا همانند امریکا عمل کرد. برای خود منطقه نفوذ تدارک دیده و منافع ملی خود را از اقیانوس هند تا لبنان تعریف کرده است. منتها در منطقه نفوذ خود، به جای تامل با جهان به رقابت با آن پرداخته و آن هم با مزیت نظامی –ایدئولوژیک که در دنیای امروز پرهزینه است.
۲- بزرگترین اشتباه زمانی در این سیاست خود را نشان داد که بهار عربی رخ نمود و حکومت ایران نقش مثبتی در آن بازی نکرد.
۳- اولین مسئله تجربه حکومت داری در ایران بود که حتی راشد الغنوشی اعلام کرد که او خمینی نیست ومتاثر از تجربه اسلام گرا های ترکیه است وبه تجربه حکومتی ایران نمی اندیشد. [فراموش نکنیم که تجربه ایران بسیاری از مردم مصر را ترساندو آنان با مشاهده انحصار طلبی اخوان المسلمین، در عمل در برابر کودتای ارتش مصر مستاصل شدند].
۴-مسئله بعدی هژمونی طلبی حکومت ایران بود که کوشید بهار عربی را مصادره کند. در نتیجه این اقدام محمد مرسی، حتی در تهران رفتاری متفاوت از حکومت ایران نشان داد و بر مرزبندی شکلی و اختلاف انگیز با ایران اصرار کرد. این اقدام مرسی برای رضایت عربستان و غرب صورت گرفت اما راضی کننده نبود.
۵- برخی از رفتار های حکومت ایران باعث شد که مقامات مذهبی ومدرسه الازهر قاهره هم بر علیه توسعه طلبی مذهبی ـ–سیاسی ایران در مصر موضع بگیرند.
۶- اما بزرگترین خطای حکومت ایران در سوریه رخ داد؛ زمانی که اسد مبارزات مردم را به خشونت کشید. [در عمل به روش دیرینه ناصری روی آورد و بعد همین روش را ژنرال السیسی با اخوان المسلمین در مصر درپیش گرفت؛ روشی که ارتش الجزایر در سال ۱۹۹۰ به کار گرفته و موفق شده بود که اسلام گرا ها را سرکوب کند. ]بدین ترتیب اسد جامعه را به دو دسته تقسیم و با قطبی شدن جامعه، سرکوب خشن مخالفان را آغاز کرد.
منتها وضع سوریه بسیار ناگوارتر ازمصر است که با مداخله عربستان و قطر، به جهنمی تبدیل شد. این کشورها اما به بهانه نفوذ ایران در سوریه، مداخله خود را در این سرزمین توجیه کردند. ولی کار در همین حد متوقف نماند و پای جریان های افراطی به سوریه باز شد. امروز از حضور مسلحانه ۱۵ هزار القاعده ای در سوریه سخن می رود. به عبارتی سوریه بهشت القاعده شده، عراق ناامن تر شده و اینان خود را دولت شام و عراق می خوانندو در عمل ارتش آزاد سوریه را هم ناتوان کرده اند.
۷- حکومت ایران در جهان عرب به برخورد دو گانه با بهارعربی متهم شد، تاجایی که توجه جهان عرب را از سرکوب مردم بحرین دور کرد. حکومت ایران هم به مردم سوریه و هم به مردم بحرین ضربه مستقیم وارد آورد؛ رفتاری که ناشی از محاسبه غلط یک قدرت منطقه ای بود و موجب شد رهبری نظام که بهار عربی را( بیداری اسلامی)خوانده بود بعد از مدتی اعلام کند منطقه در وضع خطرناکی است. اما نگفت چرا و چه کسانی باعث شدند منطقه به چنین وضعی دچار شود؟
چاره چیست؟
امروز گرداب خلق شده در منطقه آسان ازآن دور نمی شود. زمانی فرماندهان سپاه از رسیدن به پشت خیمه های دشمن می گفتند، اما در سوریه جریانی افراطی در حال قدرت گرفتن است که کشتن شیعیان را واجب تر از کشتن همه دشمنان می دانند. راستی چه کسانی در دامن زدن به فاجعه نقش داشته اند؟ در چنین شرایطی است که روحانی و دولتش باید دیپلماسی گفتگو را جانشین دیپلماسی تقابل کنند. ایران باید در مورد سوریه به راه حلی سیاسی و بدون بشاراسد بیاندیشد. فقط با انجام چنین طرحی می توان موج افراطی گری در منطقه را کمی کنترل کرد.
مقبولیت بازیگری عربستان سعودی با پول نفت، به دلیل هژمونی طلبی ایران از 3 دهه پیش با منطق گفتمان انقلاب هماهنگی نداشت. حال اما عربستان بازیگری قوی در منطقه شده، خود را مدافع اسلام سنی در برابر ایران شیعه جلوه داده و در این مورد موفق هم شده است. اگر چه این کشور هم با میدان دادن و بازی گرفتن از القاعده با آتش بازی می کند، اما به دلایل گوناگون توان کنترل داخلی و ایجاد امنیت برای خود را فراهم آورده است. اینک کنترل یا خنثی کردن عربستان نیاز به رفتار سیاسی درست و تنش زدای ایران در منطقه دارد؛رفتاری که در دوره خاتمی پی گرفته شد.
شاید هنوز دیر نشده باشد و بتوان تهدید را به فرصتی برای حفظ منافع ایران تبدیل کرد. بی گمان روحانی در معرض چنین آزمونی قرار گرفته اما مهم تر خواست مردم ایران است که باید با صدای بلند صلح را در منطقه فریاد کنندتا حکومت ایران راهبرد منطقه ای خود را اصلاح کند. نباید فراموش کرد که حکومت جمهوری اسلامی به دلیل خطای توسعه طلبی به گفتمان انقلاب ایران ضربه زد، آن هم درست در زمانی که منطقه می توانست به سوی دموکراسی برود.
اگر در دوره بهار عربی جریان بازتری در ایران حاکم بود ، شاید بهارعربی به این زودی به بن بست نمی رسید.
تاریخ انتشار : ۱ / مهر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
01_10_2013 . 20:42
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
تفاهم درونی و نمود بیرونی؟
نام مقاله : تفاهمِ درونی و نمودِ بیرونی؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
نهادهای مدنی رامی تواند آغاز جدیدی باشد اما این آغاز از اول کار نیست تجربه دوره اصلاحات در پیش رو است. با مرور آن می توان پایه های نهاد های مدنی را در ایران را محکم کرد. نهاد های مطرح مدنی –صنفی در دوره اصلاحات با مشکلات بیرونی و درونی مواجه بودند که آسیب شناسی آن مهم است . بیگمان این نهاد ها از سوی ساختار قدرت و حاکمان به راحتی پذیرفته نمی شوند حتی اگر رسمیت یابند.
در شورای شهر اول هم وزارت کشور اصلاح طلب با شوراها و هم نهاد های مدنی و صنفی زیاد سر مهر نبود اگر چه آنان را تحمل می کرد. برای غلبه براین چالش این نهاد ها نیاز به انسجام درونی دارند تا در مقابل مشکلات خارجی دچار از هم پاشیدگی نشوند. چرا که همراهی دولت ها با این نهاد ها چندان قوی نیست از طرفی این نهاد ها در معرض هجوم و بازی های پیچیده اختلاف انگیز نهاد های امنیتی موازی و هم جناح راست افراطی قرار دارند و هم باید مراقب نفوذ برخی از افرادی باشند که از این نهادها قصد استفاده سیاسی –حزبی دارند. پس اگر ملاحظه کنیم هر نهاد مدنی در ایران از میان میدان مین عبور می کند که اگر این نهادها از انسجام نسبی و با برنامه محروم باشد با مشکلات زیادی که بر سر راه راهش خواهد بود به انشعاب و یا توقف می رسد.
اما این همه ماجرا نیست. تجربه ای زنده و درک شده و لمس شده ای هم وجود دارد که فعالان مدنی این نهاد ها آن را در دوره اصلاحات دیده اند که دارای ابعاد مثبت و منفی است. مرور این تجربیات می تواند از تکرار جنبه های تلخ آن بکاهد. به عبارتی اگر مشکلات کم نیستند اما تجربه هم زیاد است ومی تواند مانع از تکرار حوادث تلخ گذشته شود.
چالش درونی نهادها مدنی و صنفی
نهادهای مزبور باید بدانند که که میباید مکانیزم تحمل یک دیگر را علاوه بر روابط عاطفی به شکل حقوقی سامان دهند . چرا که چارهای جزء تحمل یکدیگر ندارند تا بتوانند عمر نهاد خود را بیشتر و کارایی آن را قدرتمندتر کنند.
۱. قانونمند کردن مقام مسول نهاد و الویت به منافع نهاد بر منافع فردی امری مهم است.
۲. حل مسئله تمایلات فردی در این نهادها مشکلساز است. باید با مکانیزم حل اختلاف و زماندار کردن مسولیتها و تعریف دقیق اختیارات روحیه فرد محوری در این نهادها را کنترل کرد. در همین رابطه میتوان مدت مسولیت افراد را زماندار و ریاست را چرخشی کرد و از مقام مدام العمری افراد را پرهیز داد. تا فعالیت مسولان قانونمند شود. در برابر نهاد پاسخگو باشند اختیار در چهارچوب قوانین نهاد تعریف شده باشد.
۳. مدیریت مطالبات از حکومت برای این نهادها بسیار مهم است. چون اگر افراط در خواسته صورت بگیرد. نهادهای امنیتی با رخنه در این نهادها تلاش میکنند تا آنان را به اختلاف کشانده و متوقف سازنند.
۴. خواسته و مطالبات این نهاد با توان درونی این نهادها باید هماهنگ باشد. در حالیکه خواستههای کلاسیک و حتی قانونی اگر با توان نهاد مزبور هماهنگ نباشد به رشد آن کمکی نمیکند.
۵. وجود نهاد مدنی و صنفی حامی هر صنف به آن قدرت میبخشد نه فقط قوانین نوشته شده مبنی بر حمایت از آنان بر روی کاغذ، یا حتی حمایتهای بدون پشتوانه عملی از مطالبات که فقط طرح رسانهایی شوند. . در نتیجه وجود و استمرار نهاد مدنی و صنفی نیاز مهمتری است که میتواند مطالبات هر صنف را مدیریت کند.
۶. در دوره اصلاحات برخی از نهادها با طرح مطالبات به حق، اما زیادتر از توانایی خود نسبت معادله تعادل قوا را به ضرر خود بر هم زدند. چرا که دولتها در جوامع مانند ما توان آن را ندارند که به راحتی به نهادهای مدنی و صنفی روی خوش نشان دهند و تنها با تکیه بر قانون نمیتوان بر مطالبات نهادهای مدنی اصرار کرد بلکه باید بر هر نهاد بر روی میزان توانایی خویش محاسبه داشته باشد تا امکان پیش برد آن خواسته را فراهم کند.
۷. در حال حاضر به نظر میرسد که نهادهای مدنی و صنفی مشغول سنگین و سبک کردن اوضاع و رفتار حکومت هستند. نوعی ملاحظه کاری را در رفتار احزاب و نهادهای مدنی در برآورد فضای مناسب برای امکان فعالیت را شاهد هستیم. که هم دارای نکات مهم است و هم تا حدی نگران کننده است. مهم است چون محاسبه کاری را نشان میدهد و نگرانکننده است چون که می تواند به توقف منجر شود و اگر چنین گردد در صورت بروز روزنهای ناگهان شاهد حرکات افراطی خواهیم بود که نتیجهاش سرکوب از جانب طرف مقابل خواهد بود.
۸. به نظر میرسد که نهادهای مطرح و شناخته شده میتوانند کار درونی و طرح مطالبات مهم خود را در جامعه آغاز کنند. چرا که با این کار هم به جامعه امید میدهند و هم آغاز گر فعالیت جدیدی خواهند شد.
۹. مخالفت با تحریمها از منظر جامعه مدنی ایران آغاز خوبی میتواند باشد صدای که هم مردم و هم حکومت و هم جامعه جهانی آن را بشنود و استقلال آن را از حکومت درک کند.
تاریخ انتشار : ۹ / مهر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
14_10_2013 . 11:23
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
جامعه جنبشی، جامعه مدنی و دولت اعتدال
نام مقاله : جامعهی جنبشی، جامعهی مدنی، و دولتِ اعتدال
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
جامعه ما در میانه وضعیت مدنی و جنبشی قرار دارد. از همین رو اینک می توان با باز کردن ویژگی این دو جامعه، تا حدی به منظور اصلی برای طرح این بحث وارد شد. چرا که با انتخاب روحانی به سمت ریاست جمهوری، جامعه مدنی ایران در وضع جدید و مهمی قرار گرفته است.
جامعه جنبشی
۱- در جامعه جنبشی اقشار مردم در صورت احساس خطر یا نیاز به میدان می آیند و خواسته ای را فریاد می زنند. موجی راه می اندازند و باز دوباره به کار خود می روند، تا وقت دیگر. این ویژگی در جامعه ما بارها تکرار شده است.
۲- در جامعه جنبشی، نهاد های مدنی پایدار و قوام یافته وجود ندارد.
۳- در جامعه جنبشی نقش افراد از نهاد ها قوی تر است.
۴- در جامعه جنبشی مطالبات کلی و یک پارچه است و تفکیک مدنی و صنفی و شهروندی چندان مطرح نیست.
۵- جامعه جنبشی خواب سنگینی دارد.
۶- جامعه جنبشی در استمرار خواسته خود مستمر برخورد نمی کند.
۷- در جامعه جنبشی مطالبات خرد و مهندسی شده قابل سنجش نیست و از ابهام برخوردار است.
۸- وضعیت جنبشی با جامعه جنبشی متفاوت است. چرا که جامعه مدنی هم گاهی شکل جنبشی پیدا می کند تا خطری مشترک را دفع کند یا اینکه به دستاوردی مشترک برسد، اما نهاد ها و جریان ها استمرار و استقلال خود را دارند.
۹- حکومت ها در مجموع از موانع تحول جامعه جنبشی به طرف جامعه مدنی هستند.
۱۰- هم تئوری ها و هم روشنفکران ورهبران با رفتار نادرست خود می توانند مانع از ورود جامعه جنبشی به جامعه مدنی شوند. در این مورد تاریخ معاصر ما شاهد مثال خوبی است.
جامعه مدنی
۱- جامعه مدنی، جامعه ای است که نهاد های مدنی در آن قوام یافته و تثبیت شده اند.
۲- نسبت دولت و احزاب با نهادهای مدنی تعریف شده ومشخص است.
۳- در جامعه گاهی مسئله ای تبدیل به یک خواسته فراگیر می شود و جامعه حالت جنبشی پیدا می کند، اما به استحکام نهادهای مدنی ضربه وارد نمی شود، بلکه این نهاد ها را با بحران روبرو می کند و این نهادها به ناچاربه باز سازی خود می پردازند، چرا که از شرایط جامعه ممکن عقب مانده اند و نیاز به باز سازی خود دارند.
۴- ساختار این نهاد ها با تغییر رهبران و مسئولان دچار بحران نمی شود. اگر چه برخی از این رهبران دارای توان کاریزماتیک هستند ولی ساختار نهاد مدنی پایدار است وتوانایی باز سازی وحفظ قدرت خویش را در برابر رهبران کاریزماتیک دارد.
۵- این نهاد ها هم دچار بحران درونی و هم فشار بیرونی می شوند، اما تا زمانی که مخاطب دارند امکان باز سازی خود را خواهند داشت. این توانایی تا به اندازه ای است که حتی حملات فشارهای دولتی را هم می تواند دفع کند.
۶- توانایی این نهاد به خواسته اعضای آن مربوط است چون به نان شب و نیاز مدنی اعضا ربط دارد، در نتیجه محافظه کار بودن یا رادیکال شدن آن طبیعی است و به عوامل ذهنی یا تئوریک ربط زیادی ندارد.
۷- هم مکانیزم حل اختلاف و هم مکانیزم برخورد با خطای مسئولان در این نهادها معین و تعریف شده است، ودر نتیجه توان عبور از بحران را دارند.
عبور از جامعه جنبشی و رسیدن به جامعه مدنی
بی گمان طی این مرحله برای جامعه ما مهم است به نظر می رسد نهاد های مدنی ژله ای ما در مرحله قوام یابی است. این نشان مبارکی است، اما نکته باریک آن است که این نهادهای ژله ای چند بار به مرحله قوام یافتن رسیده اما هر بار از بد حادثه، استوار ومحکم نشده است. پس این مشکل را باید چاره کرد. اگر دولتها دموکراسی نمی آورند اما در ایران به همراهی آنان برای ساختن نهادهای مدنی نیاز داریم. روشنفکران هم نهاد مدنی ساز و تقویت کننده آن نیستند اما جامعه مدنی به یاری آنان نیاز دارد. اما سخن مهم این است که در شرایط فعلی در منطقه پر بلای خاورمیانه و با وجود دولت نفت فروش، چگونه می توان به نهادهای مدنی در ایران قوام بخشید و استوار کرد:
۱- نهاد های مدنی در ایران برای قوام یافتن و استواری به زمان کافی نیاز دارند تا ور بیایند وقوام یابند. اعضای این نهاد ها با هم کشمکش می کنند تا در زمان مناسب یاد بگیرند می باید با هم کنار بیایند و چاره ای جز این ندارند. طی این مرحله برای یک نهاد به ۶ تا۱۰ سال نیازست. حال سخن این است که این فرصت را چگونه باید به کف آورد تا زمانی که به کف آمد از دست نرود.
۲- به طور معمول قاعده آن شده که فرصت بدست می آید اما از کف می رود. زمانی که فرصتی را با تلاش به دست آوردیم باید بدانیم که فضای (نیم بند باز) به ناگهانی و یک باره تبدیل به( فضایی به تمامی باز) نمی شود. پس باید قدر آن فضای نیم بند را دانست و شروع به تحکیم نهاد های مدنی در ایران کرد و انسجام درونی این نهادها را با قانون مند کردن آنها قوت بخشید. در عین حال باید ضرورت داشتن نهاد را به همگان یاد آوری کرد و در همین فضای نیم باز هزینه کار مدنی را پائین آورد و به مخاطبان دست آوردهای ملموس نشان داد تا به عینه ببینند که توجه به نهاد و نهاد سازی در زندگی آنان تاثیر محسوس گذاشته است.
۳- به نظر می رسد در جامعه ما امیدی ایجاد شده که دولتی با شعار اعتدال و اهمیت به نهاد های مدنی بر سر کار آمده است. جامعه ما تجربه ۸ ساله اصلاحات را در حافظه دارد و امکان بررسی کامیابی و ناکامی های آن را هم در اختیار دارد. در نتیجه در زمان حال و شرایط فعلی می توان مسیر سخت، اما اجتناب ناپذیر از جامعه جنبشی به مدنی را طی کرد، منتها این شروط لازمست:
۱- مرور تجربه گذشته. ۲- محاسبه نسبت توان و امکانات خواسته های نهاد های مدنی ۳- تقویت انسجام درونی این نهادها. ۴-ربط این نهادها با نان شب مردم و شناساندن نقش این نهادها به مردم ۵-پائین آوردن هزینه عضویت در این نهادها ۶- محتاج کردن حکومت به این نهاد ها، البته نه فقط در زمان انتخابات.
به نظر می رسد که باید برای رسیدن به جامعه مدنی و وضع پایدار نهادهای مدنی از فرصتی که مردم دراین انتخابات پیش آورده اند سود جست تا قدمی به سوی جامعه مدنی بر داریم. البته در حال حاضر به نظر می رسد نهاد های شناخته شده در جامعه ما بیش از حد معمول محتاطانه عمل می کنند که اگر چه قابل درک است اما باید با حرکت منطقی راه نشاط نهاد های مدنی را هم فراهم کرد.
تاریخ انتشار : ۲۲ / مهر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
21_10_2013 . 10:59
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
مدیریت دشمنی با امریکا یعنی چه؟
نام مقاله : مدیریتِ دشمنی با امریکا یعنی چه؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
گاهی جملات راز های مگو و زمانی هم سرهای پیچیده در خود پنهان دارند. به طور مثال آقای باهنر از "مدیریت دشمنی با امریکا" می گوید؛ نگاهی که در میان موتلفه هم طرفدار دارد. یعنی جریان راست سنتی هنوز درک نکرده که دشمن تراشی دائمی، در نهایت، حتی این جریان را هم اسیر راست افراطی می کند و کشور را به گرداب خواهد انداخت. از این مهم تر این است که بعد از این سخنان، باهنر و بسیاری از وابستگان جریان راست، هم بر بسته ماندن فضا و هم عدم آزادی زندانیان سیاسی اصرار کردند. این مواضع نشان از چه دارد؟
قصه در مورد ماهیت یا سیاست امریکا نیست، بلکه حدیث و نیت این سخن آن است که به بهانه سیاست خارجی، مردم و ایران را در اختیار عده ای معدود قرار دهیم تا اینان به نام دشمنی به نام غرب جامعه ای را اسیر کنند و بر سریر قدرت انحصاری باقی بمانند، والا کجای دین و آئین از مدیریت دشمنی برای همیشه سخن گفته است؟ به عبارت دیگر اگر مسئله مذهبی نیست ـ که البته هم نیست ـ و سیاسی است باید دید این سیاست به کام چه کسانی تمام می شود.
مدیریت دشمنی با امریکا رازی دارد که همانا حفظ مدیریتی است که در رفتار و منش خوددر راه کسب رضایت مردم ایران ناکام مانده؛ جریانی که تنها در ۸ سال اخیر با بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار در آمد نفتی رشد اقتصادی کشور را به صفر رسانده و حتی اقتدار دولت را هم در دست باند ها و گروهای ذی نفوذ و غیر مسئولی قرار داده است که فقط به فکر منافع خود هستند.
در نتیجه اصرار به مدیریت دشمنی با امریکا، با اتکا به-اعتبار مذهبی و فرهنگی و تمدنی ایران، در آمد نفتی و سپس-نقش منطقه ای ایران در جهان، به نفع عده ای معدود انجام می شود و در نهایت امر به ضرر همه خواهد بود . تجربه شوروی سابق در پیش روی ماست.
اما آیا می توان سه امکان برشمرده فوق را به آسانی هدر داد؟امکانی که متعلق به یک تفکریا جناح در ایران نیست؛ تفکر یا جناحی که نمی تواندبه شکل انحصاری ایران را در اختیار بگیرد و در اعتلای آن هم توانانیست، ولی اصرار فراوان دارد که با اسارت گرفتن سیاست داخلی از طریق سیاست خارجی نادرست، بر مدیریت انحصاری خود ادامه دهد.
امروزه مشخص شده که با کدام سیاست بهتر میشد ایران را اعتلا بخشید و به آن اعتبار و قدرت داد. حتی اگر در چهار چوب تنگ حکومت ایران هم دقت کنیم، رفتار دولت اصلاحات به مراتب از رفتار دولت سازندگی و دولت اصول گرا برای اعتلای ایران مناسب تر بوده؛ اگر چه ایران می تواند با نظمی دموکرات در داخل به موقعیت بالا و والاتری در منطقه و جهان دست یابد.
پس بی گمان ما به جای مدیریت دشمنی با امریکا و یا هر کشور دیگر، به مدیریت تعامل با جهان نیاز داریم تا از توان حوزه تمدنی خود سود ببریم، از موقعیت منطقه ای خود برای اقتدار ملی سود جوییم و از ارز ناشی از در آمد نفت برای توسعه پایدار استفاده کنیم.
باید قدمی جلوتر گذاشت و به جای مدیریت دشمنی با امریکا و غرب ـ به جای دشمن شناسی که در عمل به دشمن سازی تبدیل شده ـ با درک درست مناسبات ناعادلانه جهانی در فکر آن بود که چگونه مدیریت تعامل با جهان را پیش برد.
اصل مهم عرصه سیاست خارجی این است که در ادامه سیاست داخلی باشد و سیاست داخلی هم بر روال توسعه و دموکراسی و فضای باز. چنین حکومتی در جهان قابل احترام می شود، حتی اگر غرب یا امریکا از آن راضی نباشد. چنین حکومتی توان پیش بردن منافع خود در جهان را دارد.
در گامی به جلو، نگاه کارشناسی به ما می گوید هم سیاست خارجی موفق کشورهای غربی و هم هند و ترکیه در تعامل با امریکا در برابر ماست. ما با کار دقیق می توانیم روشن کنیم که کدام سیاست داخلی با کدام سیاست خارجی می تواند همراه شود. با ارائه عملی این سیاست به افکار عمومی جامعه خودست که می توانیم هر حکومتی را وادار کنیم در برابر ما سیاست تعاملی در پیش بگیرد. باید هم در این مورد جامعه مدنی را هم مجاب و دارای خواسته روشن نمایم.
حال نیروی دموکراسی خواه در این مورد چه راهبرد کارشناسانه ای دارد؟
تاریخ انتشار : ۲۹ / مهر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
27_10_2013 . 19:03
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
آقایان روحانی و علوی چگونه رفتار خواهند کرد؟
نام مقاله : آقایان روحانی و علوی چگونه رفتار خواهند کرد؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
ادعای مقام ریاست جمهوراین بوده که دولت راستگویان خواهد بود و دولت پاسخگو.
به مصداق این سخن که دو صد گفته چو نیم کردار نیست.آزمون مناسبی برای این ادعای دولت رخ داده است که امیدواریم که سرفراز از آن بیرون آید.
ماجرایی که در ملاقات خانواده موسوی و رهنورد رخ داد موضوع پیچیده ای نیست.ضرب و شتم و فحاشی طولانی در این در گیری صورت گرفته است که بسیاری از آن خبر دارند.
موضع رسمی وزارت اطلاعات که در سایت ایسنا منعکس شده بود، دوگانه بود .از طرفی رفتار دختر موسوی را محکوم کرده بود اما در مورد عملکرد مامور خود تصریح کرده بود که بررسی خواهد شد. اگر چه بهتر بود در مورد دختران موسوی هم این احتیاط به خرج داده می شد. هر موضع گیری در مورد عملکرد هردو طرف دعوا بعد از تحقیق رسمی و با هم اعلام می شد. همین قضاوت یک جانبه شائبه برخورد منصفانه را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
با این حال این واقعه آزمونی برای آقای علوی وزیر اطلاعات نرم خو است که نشان دهد که این نرمخوئی را تنها با ماموان خود دارد یا با مردم هم دارد.
مهم این است که برخورد بازجویان وزارت اطلاعات و ماموران این نهاد است که به قوه مجریه مربوط است و دولت پاسخ گوی این برخورد ها می باشد .
آقایان روحانی و علوی شاید ندانند که بازجوها وماموران این نهاد با برخی فعالان ومدنی و سیاسی برخورد می کنند و تصریح می کنند که چیزی عوض نشده است و به عبارتی فیل شان یاد هندوستان نکند.
بی گمان مشکلات دولت کم نیستند و حمله راست افراطی به دولت افزایش یافته است.این حمله استمرار خواهد داشت .اما دولت روحانی به حمایت مردم و نخبه گان نیاز دارد. این مردم و نخبه گان به امید و دلگرمی نیاز دارند که برخورد مناسب وزرا و پاسخگو بودن آنها ایشان را دلگرم می کند .پس مامور وزارت اطلاعات نباید در رفتار و کردار و گفتار به مردم بگویند که چیزی عوض نشده است.
آقای روحانی به درستی از تغییر خواهی مردم ایران به جهان و ایران سخن گفته اند.آیا نبایستی وزرای ایشان هم این پیام را به ماموران وزارت خانه ی تابع خود اعلام کنند.آقای روحانی به وزرای خود به درستی گفته اند که پیام مردم را بشنوند. آیا این برخورد ماموران وزارت اطلاعات در قضاوت سریع در محکوم کردن دختران موسوی با رویه دولت راست گویان هم خوانی دارد. این برخورد ها و مواضع ه به دولت مربوط می شود نه قوه مقننه و قضائیه.
به عنوان نمونه اتفاق روز عید غدیر و برخورد ماموران قوه مجریه با فعالان سیاسی و مدنی را چه پاسخ خواهند داد. شاید این برخورد این نکته را بیش از پیش یاد آوری کند که وزارت اطلاعات نیاز به توجه بیشتر برای تغییر رویه برای رعایت شهروندان دارد .این تغییر رویه را در راستای حقوق شهروندی مقام ریاست جمهور و وزیر اطلاعات می باید مد نظر قرار دهند.
بی گمان به دلیل رسانه ای شدن این وقایع موضع وزارت اطلاعات در باره برخورد روز عیدغدیر با دختران موسوی و رهنورد می تواند محکی باشد که دولت تا چه حد پاسخگو ست وبرخورد درست با این واقعه راست آزمایی برای دولت راستگویان خواهد بود. امید است از این آزمون موفق بیرون آیند تا دلها گرم و امید زنده تر شود.
البته شایسته است که آقای علوی برنامه خود را دوباره مرور کند.مرور برنامه لزوم برخورد درست با واقعه مزبور را به ایشان گوشزد می کند.
تاریخ انتشار : ۵ / آبان / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
29_10_2013 . 11:39
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
اگر دشمنی با آمریکا نه، پس چه؟
نام مقاله : اگر دشمنی با آمریکا نه، پس چه؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
مقدمه : رابطه ایران با امریکا دارای پیچیدگی خاصی است که سابقه ای طولانی ـ از دوستی مربوط به دوره مشروطه تا دشمنی در دوره جنبش ملی ـ داردوبعد از انقلاب به رابطه ای پر تنش رسیده است. باز گرداندن این رابطه به حالت معمول، چندان آسان نیست، چرا که رابطه معمول و معقول با امریکا هم مطابق استاندارد های معمول جهانی نیست. کشوری که تمام جهان را عرصه منافع ملی خود اعلام می کند با یک دولت همسایه یا قدرت منطقه ای تفاوت دارد. در عین حال بعد از فروپاشی شوروی، جهان تفاوت کرده است، که دراین باره فراوان گفته اند.
اما مسئله ما در این مقاله کاویدن امکان نوع رابطه معقول وعملی ایران با امریکا است.
ایران و امکانات آن
۱. ایران دارای حوزه تمدنی است و سابقه دیرینه دارد. این حوزه ابعادی مذهبی، زبانی و فرهنگی دارد که به ایران در منطقه جلوه خاص میدهد. در این مورد مصر و هند با ایران قابل مقایسه است.
۲. ایران موقعیت مهم منطقهای در خاور میانه دارد.
۳. ایران درآمد نفت و گازی دارد.
این سه عامل را اگر در کنار دانش فنی، جمعیت، وسعت سرزمینی و... قرار دهیم متوجه میشویم که ایران کشور مهمی در منطقه است و هر کس که بر تهران نشست میتواند کلاه سکندری قدرت بر سر کند و حال و احوال این کشور را خراب تر یا آبادتر سازد.
با این حال ایران را در منطقه به حال خود نمیگذارند. ضمن آنکه ایران، قدرتی متوسط است که نمیتواند چین یا هند یا روسیه شود، و در شرایط فعلی حتی تشکیل اتحادیه کشورهای حوزه تمدنی مشترکی که ایران در آن نقش محوری ـ همچون فرانسه در اتحادیه اروپا ـ داشته باشد باز از ایران یک قدرت جهانی نمیسازد.
در چنین فضایی اگر ایران بخواهد به شرق نگاه کند و با چین و روسیه همراه شود، چه دستاوردی میتواند داشته باشد؟ این نگاه زمانی قابل نقد است که بر محوری دشمنی با امریکا شکل بگیرد. در این حالت ایران برنده نیست چرا که این کشورها به دلیل ضعف در برابر امریکا و قدرت در برابر ایران، با کارت ایران برای خودشان بازی میکنند.
از سوی دیگر ایران متحدی قوی در منطقه ندارد؛ کشوریست تنها در عین قدرتمند بودن. البته ایران در صورت استحکام ملی درونی میتواند به آسیای میانه نگاه جدیتری بیندازد و از موضع قدرت با کشورهای خلیج وارد رابطه تعامل شود. اما در این میانه اگر رابطه با امریکا سامان نیابد در عمل این رابطهها شکل نخواهد گرفت. به عبارتی رابطه دراز مدت با کشورهای منطقه از موضع قدرت به نحوه و تناسب رابطه با امریکا بستگی دارد.
این در حالی است که سیاست خارجی ایران مبهم است و در تند باد منافع گروهی قرار دارد نه در معرض و سمت دهی به منافع ملی.
پس باید هم این سیاست خارجی را نقد کرد و هم سیاست پایداری به جامعه معرفی شود تا حکومت را وادار به پاسخی گویی به رفتار سیاست خارجی خود کند. به ویژه آنکه ایران اگر چه در منطقه تنها است، اما میتواند عامل ثبات یا بیثباتی منطقه هم باشد. در این راستا ایران چه میتواند بکند تا قدرت منطقهای شود و دارای نقش جهانی گردد؟ این امکان از طریق مقابله با غرب به دست میآید یا وابستگی به غرب یا با استقلال همراه با تعامل با جهان ممکن است؟
بیگمان راه وابستگی مطلوب و درست نیست چون تجربه پهلوی برای ایران شوم بود. راه تقابل هم درست نیست چرا که در این راه اگر به غرب ضربه هم بزنیم، صدمه بیشتری میبینیم. زمانی به نام یک ملت میتوان با کشوری وارد جنگ و کشمکش شد که موجودیت و زندگی مردم به خطر افتاده باشد.
حال سئوال این است که پس چگونه تعاملی را باید در رابطه با امریکا و غرب و حتی با جهان سامان داد؟
در این راه تجربیات روسیه، اروپا، چین، هند، ترکیه و کره جنوبی در پیش روی ماست و البته میتوان تجربه جدیدی هم خلق کرد. اما باید در وهله اول تعامل با جهان را پذیرفت. آن گاه با مرور تجربه دیگران و پی ریزی سیاست خارجی پایهدار، تاکتیکهای مناسب را برگزید. به نظر میرسد جریان یا تفکری که چنین سیاستی را در جامعه طرح کند میتواند با متاثر کردن جامعه مدنی حکومت را هم تحت تاثیر قرار دهد.
امریکا و رابطه با آن
امریکا میدان منافع ملی خود را برابر با همه جهان میداند. این ایده امریکایی را سینمای هالیوود هم به خوبی نشان میدهد. امکانات امریکا برای رهبری جهان هنوز منحصر به فرد است. در میان امریکائیان برای ایفای نقش رهبری جهان گرایشات متفاوتی وجود دارد اما در عین حال برسر رهبری جهان اختلاف وجود ندارد. ایده رهبری علمی تا رهبری نظامی تا سلطه برجهان در میان قدرتمندان امریکا طرفدار دارد. از طرفی در میان قدرتمندان جهان، که جهانیان را به مبصر تا رئیس داشتن عادت دادهاند، امریکا از نظام اجتماعی معتدلتری نسبت به روسیه و چین و حتی اروپا برخوردارست. در نظام آمریکایی جامعه مدنی زنده است و امکان نقد قدرت در اندازه هایی وجود دارد. هر چند در ایجاد احساس دخالت و سلطه، یا حتی رهبری علمی و تکنولوژی تغییری در میان امریکاییها ایجاد نمیکند. در چنین شرایطی امریکا جهان را به عرصه دوست و دشمن و رقیب تقسیم کرده است. البته این تقسیمبندی هم کامل نیست بلکه جزئیات بیشتری دارد. حال سیاست خارجی ایران می تواند مبتنی بر تعامل با جهان باشد، که این راهبرد با وادادگی به غرب متفاوت است. چرا که بی گمان دیگر نمی توان به سیاست ژاندارمی منطقه بازگشت. اما برای قدرت منطقه ای شدن، پنجه در پنجه شدن با امریکا هم درست نیست. ولی نکته مهم آن است که اگر امریکا در پی کنترل سیاست دفاعی ایران باشد، ایران باید چه بکند؟این جاست که می توان با مرور تجربه دیگران، مانند چین با روسیه ، فرانسه با آلمان و با امریکا، هند با روسیه و... به دنبال تجربه جدید بود. ولی شرط اول آن است که حکومت ایران نماینده مردم خود باشد و تمایل مردم را لحاظ کند.
بیگمان در سیاست، توازن قوا و اتخاذ تاکتیکهای مناسب میتواند شکلهای مناسبی از توازن قوای جدید بوجود آورد. اما اهداف و راهبرد به تاکتیکهای مناسب نیاز دارد.
نباید فراموش کرد که حکومت ایران راهبردی نامتوازن و نامتناسب با غرب داشته که مشکل زا شده است. از جمله ایران در جریان حمله امریکا به عراق و افغانستان با امریکا همکاری و در سوریه با دخالت حزب الله، مانع پیشروی نیروهای تندرو شده است که این به معنی عدم دسترسی مخالفان اسد به سلاح شیمیایی سوریه هم بود. در عوض این همکاری حزب الله باغرب، غرب هم حضور حزب الله را در سوریه جدی و بحرانی نکرد. حالا به نظر می رسدغرب به دنبال مهار دو جانبه حکومت اسد و مخالفان تند رو اسد است. این مهار دو جانبه به نفع ایران هم است چون در کوتاه مدت حکومت اسد را برنمی اندازد. این نوع همکاری ها باعث شده که مقامات بلند پایه ایران بعد از هر همکاری با امریکا احساس کنند که امریکا رو دست می زند و قابل اعتماد نیست. از همین رو مدام این سخن را تکرار می کنند. آن هم در صورتی که به نظر می رسد ایران گاه، بیش از حد در ارتباط با غربی ها دست و دل بازی نشان داده اما راهبرد ستیز باعث شده که این معاملات هم دستاورد نداشته باشد. پس باید دقت داشت و راهبرد را اصلاح کرد.
اتخاد راهبرد ستیز با امریکا نادرست است و حتی اگر تاکتیک هم عالی باشد، فقط زمان شکست را عقب می اندازد. اتخاذ راهبرد وابستگی هم به ناکامی منجر می شود. لذا انتخاب راهبرد تعاملی، با توجه به تجربیات دیگر کشورها، راهیست که بسوی ایران چشمک می زند، هرچند موفق بودن آن به عوامل گوناگون نیاز دارد.
اتخاذ هدف به توافق ملی نیاز دارد اما اتخاذ راهبرد و تاکتیک ها به نگاه کارشناسی نیازمند است.
تاریخ انتشار : ۷ / آبان / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
05_11_2013 . 11:02
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
ماه عسل تمام میشود؟
نام مقاله : ماهِ عسل تمام میشود؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ــــــ
اخبار کشمکش میان جناح راست و روحانی بالا گرفته تا جایی که مراسم عید غدیر برگزار نشده است. همان طور که محورهای اختلاف بیت رهبری و دولت مدام گسترده میشود. در اینجا ۳ محور مورد اختلاف وجود دارد : ۱-نوع رابطه با امریکا و غرب در مسئله هستهای ۲- مسئله دوره احمدی نژاد و بحران مالی در کشور ۳- مسئله رفع حصر رهبران جنبش سبز و آزادی زندانیان سیاسی؛ اختلافاتی که موجب شد مراسم عید غدیر برگزار نشود که در نوع خود بیسابقه است.
با این حال با سخنان اخیر رهبری در مورد تائید مشروط مذاکرات به ناگهان خبرهای خوشبینانهای شنیده شده است که نشان از شرایط متحول جامعه ما در نزد ارباب قدرت دارد. به نظر میرسد هم قهر و هم چانهزنی موجب شده که رهبری با تائید مذاکرات هستهای رفتار افراطیها را کمی کنترل کرده است. همچنین شنیده میشود که دوباره قول آزادی تدریجی زندانیان و رفع حصر رهبران جنبش سبز و همچنین کمک به دولت برای تقویت نهاد خود برای غلبه بر مشکلات، داده شده است.
تا این حد نوسان در موضع گیریها در نزد جناح راست و بیت رهبری که چند دسته مینماید نشان از آن دارد که دولت و مردم در صورت رفتار درست میتوانند باز به برخی از خواستههای خود برسند. با این وصف مرور موارد این اختلاف ضروری مینماید.
۱- نوع رابطه با غرب در مسئله هستهای
به نظر میرسد که تردید رهبر نظام در مورد رفتار مناسب غرب با نرمش قهرمانانه بوسیله راست افراطی تحریک شده است. در نتیجه میدان برای تاخت و تاز تندروان راست فراهم شده که به دولت بتازند تا به قول خود مانع از عزت شکنی ایران در برابر غرب شوند.
این رفتار دوگانه رهبری مورد مخالفت روحانی و هاشمی قرار گرفته اما به همراهی مناسب آقای خامنهای منجر نشده است. او اگرچه اجازه مذاکره داده است، اما به راست افراطی هم مجوز مانور علیه دولت را داده که از نظر روحانی در راه گفتگوها اشکال ایجاد میکند.
البته برخی گمانه زنیها بر آن است که این مدیریت فردی رهبر نظام است که به امریکائیها بگوید در درون ایران و حکومت هم مخالفان رابطه وجود دارند. برخی را هم گمانه بر این است که رهبر نظام به علت تردید در موضعگیری قاطع، تحت تاثیر جو قرار گرفته است و مطابق با این جو و شرایط موضع گیری میکند.
بخصوص بعد از دیدار اوباما با نخست وزیر اسراییل که وی بازتاکید کرد همه گزینهها روی میز است. این جمله رهبر جمهوری اسلامی را برانگیخت که در سخنرانی اخیر خود به اوباما واکنش نشان دهد. البته بعد از اعتراض خصوصی روحانی به رفتار راست، رهبری در سخنان اخیر خود باز مذاکرات را تائید کرد، اما همزمان به جریان راست فرصت داد تا سخنان خود را بیان کند؛ سیاستی که از نظر روحانی نادرست است.
چرا که روحانی و هاشمی را تحلیل بر این است که با توجه به وضع اقتصادی کشور و موقعیت ایران، این رفتار دوگانه چون از موضع قدرت نیست به ضرر کشور تمام و موجب امتیاز دادن بیشتر ایران میشود. بیدلیل نیست که هاشمی به شکل علنی با مخالفان رابطه و گفتگو با غرب و امریکا برخورد انتقادی میکند.
حال سخن این است که آیا رهبر نظام توان کنترل افراطی ها را ندارد یا به دنبال مدیریت رفتار دوگانه با غرب است؟ آن هم در حالیکه از نظر روحانی، با توجه به شرایط کشور، این نوع مانور دادن نیرو های داخلی در مخالفت و موافقت با امریکا و غرب به نفع ایران در گفتگوها نیست. و البته استدلال رفتار روحانی درست تر می نماید.
هر گونه ثبات در موضع رهبری نظام در مورد مسئله هسته ای نسبت به توازن قوایی که روحانی نسبت به جناح مقابل پیدا می کند، هم منوط به رفتار روحانی و هم نوع برخورد امریکا و غرب است. به عبارتی ابتکار عمل دراین مذاکرات در دست جناح راست و رهبری نیست، اما آنها از قدرت مانوربرخوردارند.
۲- بحران مالی و صندوق خالی دولت
اما مسئله بحران مالی کشور موضوعی ساده نیست. همه گزارشات از خالی بودن جیب دولت خبر می دهد والبته پول دار بودن باند های قدرتمند؛ وضعیتی که این نهاد ها رادارای قدرت مانوربیشتری در برابر دولت روحانی می کند.
در عوض روحانی اعلام می کند که کسر بودجه بیش از ۱۰۰هزار میلیارد تومان از بودجه ۲۳۰ هزار میلیارد تومانی است. این کسری بودجه را بر بدهی بیش از ۱۰۰ هزار میلیارد تومانی دولت به دو صندوق تامین اجتماعی وبازنشستگی اضافه کنید تا عمق مشکل خود را نشان دهد.
از طرفی روحانی متهم است که سیاه نمائی می کند. این نکته را حداقل دو بار رهبری به وی تذکر داده و پاسخ روحانی این بوده است که آمار و ارقام چنین می گویند. او اما نتیجه ای را شاهد نبوده است.
از طرفی بر آورد دولت این است که ۲۰۰ میلیارد دلار از در آمد نفت در عمل نیست و کسی هم نمی تواند پاسخگو باشد.
در دوره ۸ ساله احمدی نژاد، گروه های در قدرت در عمل دولت به مفهوم کلاسیک آن را از دور خارج کرده اند. پول نفت به کانال های دیگری وارد شده و در نتیجه سازمان تشکیلاتی سرکوب از وضع مناسبی برخوردار است. برخی نهاد ها و باند ها ثروت فراوانی دارند و امکانات خوبی برخوردار هستند. این افراد و نهاد ها از تغییر شرایط ناراضی هستند.
توانایی این جریانات تا حدی است که می توانند جدا از دولت روحانی ریخت و پاش و خود را حفظ کنند و حتی به دولت در ازای گرفتن امتیاز پول قرض بدهند.
در چنین وانفسایی راهبرد روحانی در کنار بازسازی ساختار دولت، کاهش تحریم ها و آزاد سازی بخشی از درآمد نفتی است که در چین و هند گیر افتاده شده است؛ پولی که در چین بیش از ۲۰ میلیارد یورو می باشد.
روحانی راهبرد خود را بر رضایت افکار عمومی گذاشته و این افکار عمومی به دنبال بهبود وضع اقتصادی است. پیروزی در این راهبرد، به مصالحه با غرب در مورد انرژی هسته ای نیاز دارد. او در صورت موفقیت در این میدان می تواند با قدرت در مورد مسائل در دیگر با راست و بیت رهبری وارد چانه زنی شود.
این پیروزی اما هم نیاز به همراهی غرب و هم افکار عمومی و بخشی از حاکمیت در ایران دارد.
خواست اصلی رهبری نظام حفظ تنش با غرب و در عین حال حل مسئله هسته ای است. روحانی در چنین شرایطی قرار دارد، از همین رو مذاکرات نمی تواند زیاد طولانی شود؛ نکته ای که غرب و روحانی به آن توجه دارند، منتها هنوز در غرب سیاست روشنی در این مورد اتخاذ نشده وکسی حاضر به ریسک در این مورد نیست. در واقع از سوی غربی ها رفتار محکمی دیده نمی شود.
سیاست مسلط از دید رهبری نظام و جریان راست به طور کلی حفظ رهبری مبارزه با امریکا وغرب است منتها با تنش کمتر؛ سیاستی که با برنامه دولت روحانی همراه نیست اما در سخنرانی اخیر رهبری نظام هم باز این ویژگی خود را نشان داد. البته نگاه مقابله با ایران در امریکا هم طرفدار دارد؛ نگاهی که می خواهد سطحی از تنش با ایران حفظ شود.
حصر رهبران جنبش سبزآزادی زندانیان سیاسی
ایران هوای بهاری و متنوع دارد. ناگهان در حالیکه همه وعده آزادی می دادند، همه چیز متوقف شد. به روحانی گفته شده که تقاضای چانه زنی و برنامه پیشنهادی تو برای رفع حصر و آزادی زندانیان دخالت در کار قوه قضائیه است پس مسئله به دولت ربطی ندارد.
قرار بوده است که رفع حصر و آزادی زندانیان حساب شده انجام شود اما ناگهان متوقف شده است.
در این مورد دو نظر است: ۱- جریان راست رهبری را با خود هم تحلیل کرده است که نرمش قهرمانانه در رابطه با خارج است و اگر همزمان در داخل و خارج رخ دهد، کنترل از دست می رود. در نتیجه روحانی باید در رابطه با خارج مذاکرات را پیش ببرد چون چاره ای جز این روش ندارد. دلیل ظاهری اتخاذ این سیاست هم آن است که وزارت اطلاعات در تحلیل خود تصریح کرده که با رفع حصر و آزادی زندانیان در مورد ثبات جامعه تضمینی نمی دهد.
۲- تحلیل دوم هم این است که رفع حصر و آزادی زندانیان نباید به نام روحانی یا هاشمی تمام شود پس به زمان دیگر برای امتیاز گرفتن و دادن واگذار شده است.
اگر چه باز زمزمه تدریجی آزادی زندانیان و رفع حصر، بعد از سخنان اخیر رهبری نظام مطرح شده که نشان دهنده رفتار بی ثبات در نزد اصحاب قدرت در ایران است.
برنامه روحانی، جامعه مدنی و افکار عمومی
روحانی بنا را بر اولویت دادن به رضایت افکار عمومی گذاشته است نه بر همراهی جامعه مدنی، در حالیکه وی به حمایت جامعه مدنی نیاز دارد.
اگر چه این موضع قابل درک است اما نباید از جامعه مدنی جوانان و دنیای مجازی و نخبگان هم غفلت کرد هر چند در راهبرد باید به سمت عامل اصلی رفت، ولی میتوان با ظرافت بیشتری عمل کرد.
از طرف دیگر همراهی انتقادی جامعه مدنی با روحانی لازم است. جامعه مدنی میداند که اگر روحانی شکست بخورد ایران عقبتر خواهد رفت. در این جا است که برخوردی مرزی با دولت روحانی از سوی جامعه مدنی و نخبگان و روشنفکران و جوانان و دنیای مجازی شروع میشود. آنان باید چگونه برخورد کنند که نقدشان به کمک روحانی بیاید؟
برنامه راست افراطی ناامید کردن مردم از روحانی و در گیر کردن وی با روشنفکران و دنیای مجازی است؛ در گیریای که در دوره خاتمی رخ داد و به نفع کسی تمام نشد. به نظر میرسد جامعه مدنی و روشنفکران تا حدی به این ظرافت توجه دارند اما عملی کردن این تجربه در تاریخ ایران که زود روابط قطبی میشود به حوصله و استمرار و تمرین نیاز دارد. در این راه اولین قدم مدیریت مطالبات است و دومین آن سمتدهی مطالبات به سوی قوای قضائیه و مقننه، همراه با نقد همدلانه و مستقل از دولت.
بیگمان چنین نگاهی به جامعه محوری نیاز دارد که هنوز در جامعه ما چندان باب نیست، اما در حال مزه مزه کردن این تجربه است. راه درست پیمودن دموکراسیخواهی هم همین است.
تاریخ انتشار : ۱۴ / آبان / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
19_11_2013 . 03:07
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
شریعتی شهادت و صالحی عاشورا
نام مقاله : شریعتی شهادت و صالحی عاشورا
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی عاشورا
مقدمه :
این مقاله در ادامه بحث مقایسه ای میان نگاه شریعتی با صالحی نجف آبادی می آید.این دو کتاب مهمی در باره قیام امام حسین نوشته اند. تاکنون در این مقایسه چند مطلب نگاشته ام که دو تا از این مقالات رادر سایت روز به نام های کتاب شهید جاوید چرا؟ و ثمرات شهید جاوید و چالش هایش منتشر کرده ام. این مقاله در پی آن دو می آید.
شریعتی نگاه اسطوره ای و صالحی نجف آبادی نگاه تاریخی را در واقعه عاشورا پی می گیرند.
عاشورا در فرهنگ ما زنده و معنی داراست.پرداختن به شهادت شریعتی و دید تاریخی به عاشورا ازمحوری ترین مسائل برای روشنفکران ایرانی و بخصوص مسلمان است.چرا که در این نقد و بررسی مسئله تاریخ و اسطوره به مثابه موضوع روز در برابر ما قرار می گیرد.
تلاش شریعتی و روشنفکران مسلمان در نهضت سازی به نظام سازی منتهی شده است؛ حال اگر این نظام مطلوب نظر ایشان باشد و یا نباشد.
در این مرحله است که نیاز به آموزه صالحی خود را نشان می دهد،چرا که تاثیر کتاب شهید جاوید صالحی او را به اصلاح نگاه به تاریخ شیعه عاشورا کشاند واثرات شهید جاوید ادامه یافت و وی تا زمانی که زنده بود به مسائلی پرداخت که در ادامه راه کتاب شهید جاوید بر محور حق مردم و حکومت باز می گشت. آثار بعدی صالحی نجف آبادی به دلیل نگاه مردم محور به قیام امام حسین وی را به تبیین حقوق مدنی سیاسی میان حاکم و مردم رهنمون کرد که موارد مثال آن فراوان است. یکی از مهم ترین این تاثیرات طرح این نظر است که در اسلام جهاد ابتدائی نداریم. وی در کتاب (جهاد در اسلام) مفصل در این مورد بحث کرده است. به مصداق این نگاه نمی توان برای دعوت به اسلام جنگ راه انداخت.
پس پرداختن به کتاب شهید جاوید صالحی،پرداختنی زنده است که بعدها درادامه عواقب حکومت در شیعه،حتی مرحوم منتظری وبعدها شاگردان وی به دنبال حقوق مردم ووظیفه حاکم رفتن و( رساله حقوق انسان) منتظری اثری قابل تامل دراین مورد است.
در حالیکه در نگاه اسطوره شریعتی،حکومت خود مردم است. حاکم مانند مردم است و باید درمدینه فاضله زندگی برابر کنند. شریعتی دردوران نهضت سازی قرار داشت ودر این دوره از آفات نظام گفتن چندان تاثیر گذار نیست. اصولا در این دوره قرار نبود او برآفات دوره نظام شدن نهضت انگشت بگذارد. اگر چه شریعتی از تفاوت نهضت و نظام برای ما گفت.
در دوره نظام شدن یک عقیده،حق وحقوق وظیفه، متقابل مطرح است دیگر همه مسائل امری اخلاقی و ایثاری نیست. درنتیجه شاهد بودیم که ازمیان رهروان شریعتی به جز معدودی به مسئله شرایط دوران نظام نپرداختند و باز بر روش حکومت آرمانی تاکید کردند و بر نگاه خود ماندند.
مقایسه زنده و راهبردی میان دید شریعتی وصالحی در مورد عاشورا بسیار مهم است چرا که ما درآتمسفر شریعتی نفس می کشیم و به این تنفس محتاجیم، و چون ما را ازآرمان ها دورنمی کند اما با صالحی از نگاه تلسکوپی شریعتی به نگاه میکروسکپی نائل می شویم و جزئیات را مشاهده می کنیم اما درسپهر شریعتی درجزئیات مهندس سحابی و صالحی نجف آبادی گم نمی شویم.آرمان و جهت را ازدست نمی دهیم ولی تندتر و هم هوشیارتر، اگر چه تلختر، روابط قدرت را درک می کنیم اما به هر قدرتی هم بله نمی گوییم.
فرق نهضت و نظام را ازشریعتی آموخته ایم و درعین حال تفاوت های آن را در این دوره باید بفهمیم وتجربه کنیم تا برمیراث روشنفکران چیزی افزون کنیم یا سئوالی را بر پا گردانیم که راه گشا باشد.
در راه گشایی های فکری و نظری، رسم حوزه و دنیا مدرن بر آن است که سنت فکری را می کاوند و ازنظر خود آغاز نمی کنند بلکه با بررسی میراث به دیدگاه خویش می رسند. در حالیکه روشنفکری معاصر ما عادت به آن ندارد. حتی سئوال اساسی نیز چنین نقشی دارد.
در این زمینه شریعتی و سحابی و صالحی و منتظری ودیگر روشنفکران مسلمان نکات بس در خوری برای نقد و بررسی دارند. اینان در حال حاضر زمینه ای را خلق کرده اند که تعامل و گفتگو میان اندیشه و باورهایشان در راه و رفتار اصلاح دینی در ایران موثر است.
اما ورود مصداقی به مسائل و با توجه به سپهر کلیات، مرحله ای جدید می تواند باشد که توجه به آن عرصه جدیدی ازمحصول روشنفکری را به ارمغان خواهد آورد.در دوره روشنفکر مصداقی باید با کاویدن کلی و جزئی میراث و باز خوانی و نقد آن دردوران دقیق تری را رقم زد. مقایسه نظر صالحی و شریعتی در مورد عاشورا در همین راستا صورت گرفته و برای نگارنده هم مفید بوده است. پس:
۱. بررسی دیدگاه صالحی و شریعتی در مورد عاشورا بازگشت به گذشته نیست بلکه توجه به میراث فکری تاثیر گذار در جامعه ما برای نقد بررسی بهتر است.
۲. شریعتی همه چیز را در نهضت میدید و در آرمان بلند انسانی خود بر مدار ایثار میرفت. عاشورا هم برای وی در همین مداربود. اما زمانی که نظام به نام عاشورا استقرار یابد چه باید کرد؟ اینجاست که مسئله حقوق و حق خود را مینماید. صالحی با دیدی فقهی و زبان حوزوی به مسئله پرداخت؛ آن هم درزمانی که کاریزمای رهبر انقلاب خیره کننده بود و حتی چشم بزرگی چون منتظری را هم به خود خیره کرده بود. وی متاثر از فرهنگ امام حسین و عاشورا برای حکومت کردن نظر مردم را اصل دانست. این دقت مثال زدنی است.
۳. عاشورا ازوقایع تاثیر گذار در تاریخ زنده ماست. نقد وبررسی دیدگاهها در باره عاشورا میتواند گفتمان ساز و موثر بر دیدگاه ما باشد. امروز که با حکومتی دینی مواجه هستیم، یا با هر حکومتی که مواجه باشیم، دیگر نمیتوان با قرائت عرفانی از عاشورا که روشنفکران دینی انجام میدهند مسئله حقوق مردم وحاکم را حل کرد. یا بهره روز آمد از واقعه مهم در تاریخ ما جست و در همین رابطه است که باید در کناربحث ایثار و شهادت، در عاشورا فلسفه حرکت قیام امام که براساس حق و حقوق حاکم و مردم است هم تبیین شود.
شریعتی و صالحی در این مورد سخن مهمی دارند. پرسش مهمی که صالحی به آن پرداخت این است که آیا حاکم، حتی اگر معصوم و قدیس باشد، باز در مقابل مردم مسئول است یا نه؟ این حق چیست؟ گفتگو در این زمینه است که نیاز ۳۴ ساله جامعه ماست؛ گفتگویی که میتواند همه بنیانهای نگاه به رابطه مردم و حکومت را درهم بریزد یا آن را ترمیم کند. اما مهم آن است که این بنیادیترین گفتگوها میتواند برای جامعه ما باشد.
۴. دیدگاه مقایسهای میان این دو نگاه نکات جدیدی را هم برجسته میکند.
به طور کلی نگاه تاریخی صالحی به عاشورا و علت شهادت حسین، امروز ما را به ابعادی جدیدی از قیام عاشورا نزدیک می کند که به آن محتاج هستیم.امامان ما مرگ محور نبودند. حتی امام حسین، زمانی که از مدینه خارج شد، تا روز عاشورا داوطلب جنگ نبود. یزید بر خلاف سنت خلفای قبلی حاکم شده بود و امام این را بدعت می دانست، پس با آن مخالف بود اما به دنبال عمل انتحاری نبود. شهید جاوید این نکته را به خوبی می کاود. شریعتی با تاکید بر شهادت و آگاهی به این نکته توجه می دهد، اما این آگاهی را به شکل مصداقی صالحی نجف آبادی باز می کند و روشن می سازد.
بیگمان بیشتر می باید به این دو کتاب و تاثیرات آن پرداخت چرا که هنوز برای جامعه ما حرف دارند ..
تاریخ انتشار : ۲۷ / آبان / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
20_11_2013 . 10:39
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
نامهای که حقیقت میگفت
نام مقاله : نامهای که حقیقت میگفت
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : ـــــ
سال پیش بود که ۶ فعال ملی-مذهبی از داخل کشور در نامه ای به رهبری نظام نوشتند و تصریح کردند که هر گونه موضع اقتدارگرایانه در خارج و در رابطه با کشورهای دیگر از میزان توجه دموکراسی داخلی و توجه به افکار عمومی می گذرد.به خصوص در رابطه با کشوری مانند ایران که در منطقه و جهان جایگاه مهمی دارد.
آنان خواستار انتخابات آزاد شدند . البته این انتخابات آزاد را مراحلی با لغو نظارت استصوابی و باز شدن فضا در حد تحمل جریانات حکومت می دیدند که حداقل آقای خاتمی بتواند کاندیدا شود.
به این خواسته توجه معقول نشد. اما روند حوادث به سمتی رفت که بخشی از خواست مردم برآورده شد یعنی رای، رای دهندگان خوانده شد.
همین همراهی حکومت فضایی مناسب برای مذاکرات هسته ای آماده کرد که رئیس دولت قبلی با وجود تقاضا ی فراوان از کشور های غربی برای گفتگو نتوانست پاسخ مثبت از آنان بگیرد.در عوض غرب از گفتگو با دولت جدید که حمایت رای قابل ملاحظه مردم را دارد،استقبال کرد. در حالیکه امریکا چند سال است که به دنبال گفتگو با ایران است.
دقت در مواضع آن نامه ۶ فعال ملی-مذهبی نکاتی را برای ما و هم نگارنده عمده می کند که قابل توجه است :
۱. رهبری نظام فکر می کرد که با اعلام رای بالا در انتخابات ۱۳۸۸ه.ش می تواند در مذاکره ات هسته ای با غرب دست بالا را داشته باشد که جنبش سبز این قاعده را بر هم زد.غرب از سال ۱۳۸۸ با ایران وارد گفتگوی سازنده نشد. پس مردم را نمی شود ،نادیده گرفت. در نتیجه ثابت شد که هر نقشه ای این گونه ریخته شود یا باید بر منافع ملی چشم بگذارد و به غرب امتیاز دهد یا باید مردم را در فشار اقتصادی قرار دهد.
۲. نیروی های ملی و دلسوز و دموکراتی بودند که با این نامه برسر مهر نبودند استدلال ایشان این بود که ربط مسئله هسته ای به انتخابات و هر موضع داخلی درست نیست . به دلیل خطر جنگ باید از هر گونه گفتگویی که خطر جنگ را عقب می اندازد حمایت کرد.
اما استدلال ۶نفر نویسنده نامه آن بود که مجموعه شرایط در حال حاضر به جنگ ختم نمی شود اگر چه خطر آن وجود دارد . ولی با توجه به وضع جهان و جامعه ایران باید ایران به نمایندگی از مردم خود با غرب مذاکره کند تا دستاورد داشته باشد. چون اگر غرب بر خواسته حداکثری بر حکومتی که نماینده مردم نیست پا فشاری کند آنگاه حکومت ایران هم در مقابل آن می ایستد در نتیجه جنگ حتمی تر می شود. از طرفی هر عقب نشینی از سوی حکومتی که حاضر نیست به مردم خود بها دهد. موجب می شود که کشورهای غربی امتیاز بیشتری بخواهند واین ویژگی در هر صورت به ضرر منافع ملی است.مجموعه استدلال ۶ فعال ملی-مذهبی بر شناخت از مناسبات جامعه ایران و قدرت حاکم و درک از روابط بین الملل حکایت داشت.
۳. مذاکرات اخیر نشان داد با وجوداینکه که این دولت نماینده بخش قابل ملاحظه ای ازمردم البته توجه به شرایط ایران است باز در گفتگو ها می باید مورد فشار قرار بگیرد.کشمکش میان دو طرف مذاکره کننده نشان داد به میزانی که دولت ایران حمایت مردمی داشته باشد می تواند امتیاز کمتری بدهد. تازه می دانیم که هم غرب به مصالحه با ایران نیاز دارد و هم ایران به این مصالحه نیاز دارد.
۴. حال اگر در ایران انتخابات آزاد تری برگزار می شد و فضای باز تری در کشور حاکم می شد؛ بی تردید گفتگو ها به نفع ایران بیشتر سوق می یافت. نامه ۶ فعال ملی-مذهبی در پی این راهبرد بود. ایران با حمایت افکار عمومی جهانی در مذاکرات دست بالایی داشت.
۵. حال که ۵ فعال ملی-مذهبی از روحانی خواسته اند که باید توجه داشته باشد هر گفتگوی موفق و پایدار با غرب از کانال توجه به آزادی های داخلی و حل مشکلات اقتصادی مردم و توجه به حقوق همه اقوام ایرانی می گذرد باز بر نکته راهبردی درستی تاکید کرده اند که دولت روحانی به تلاش در راه اجرای آن می خوانند.
تاریخ انتشار : ۲۹ / آبان / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی[/color]
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
29_11_2013 . 10:30
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
جامعه ایرانی : گرایشات آن و اولویت روحانی
نام مقاله : جامعهی ایرانی : گرایشاتِ آن، و اولویتِ روحانی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی دولتِ روحانی
جامعه ایران صدا های متفاوتی دارد که تفکیک آن ها قابل تامل است. این صداها را می توان این گونه برشمرد:
۱- افکار عمومی که اولویت بر نان، مسکن و کاروامنیت دارد.
۲- جامعه مدنی که اولویت بر فعالیت مدنی صنفی و حقوق شهروندی دارد.
۳- نخبگان و روشنفکران که اولویت بر آزادی بیان و عقیده دارند.
۴- جوانان که اولویت بر آزادی مدنی و زیست شاد دارند.
۵- فضای مجازی که اولویت بر آزادی مدنی و بعد بر آزادی عقیده... دارد.
دولت ها در ایران هر کدام با عمده کردن یکی از این شعارها وارد انتخابات، اما زمانی موفق می شوند که مابقی صداها را همراه یا مرعوب کنند. با این حال بی تردید در ایران افکار عمومی بالاترین قدرت را دارد. برخلاف اینکه گفته می شود که شعار خاتمی توسعه سیاسی بود، اما رای وی باز به خاطراین بود که نماینده تغییر قلمداد شد. اما شانس خاتمی و روحانی در این بود که جامعه مدنی و نخبگان و جوانان را هم همراه خود کردند؛ اتفاقی که در انتخابات ۱۳۸۴ نیفتاد. حتی رای جامعه مدنی و نخبگان هم نتوانست در برابر رای افکار عمومی نقش بازی کند. اما در انتخابات ۱۳۹۲ با وجود رای ندادن بخشی از جامعه مدنی و نخبگان، افکار عمومی و جوانان توانست بخشی از جامعه مدنی را وارد انتخابات کند و روشنفکران را هم جذب نماید.
الویت دولت روحانی کدام است؟
اولویت درست روحانی توجه به افکار عمومی است. راه آن هم، حل مشکل اقتصادی از طریق بهبود فضای کسب و کار، کاهش تحریم ها و برداشتن آنها در طی زمان، بازسازی بوروکراسی دولت در برابر نهاد های گوناگون است.
نقشه راه هم گفتگو با امریکا و غرب بر سر برنامه هسته ای ایران و اعتماد سازی است تا از این طریق با جریان راست و رهبری در ایران وارد چانه زنی و فضای کشور در عرصه هایی بازتر شود. این نقشه قابل نقد و بررسی است. سایه و روشن این برنامه خود را نشان می دهد. امیدی هم برانگیخته است، اما تدابیری هم از طرف راست و راست افراطی وجود دارد که می خواهد این نقشه را مدیریت کند تاجریان کار از دست جریان راست خارج نشود.
روحانی در روش و کار خود سایه و روشن دارد. تیم حرفه ای مذاکره کننده با غرب دارد اما تیم اقتصادی ای که کارنامه موفقی در گذشته داشته باشد، ندارد. وزیر ارشادی همراه دارد اما وزیر کشوری که متزلزل است. زین سان می توان وضعیت وزرای کابینه را برشمارد. بی گمان تیم روحانی برخاسته از موقعیت و توان او است، اما او اگر راهبرد خود را تحقق بخشد سایه هایش در پرتو روشنی هایش قرار می گیرد.
روحانی و رهبری نظام
سایه روشن های این رابطه هم محسوس است بخصوص بعد از کشمکشی که به عدم دیدار با رهبری در مراسم عید غدیر منجرشد؛مراسمی که انجام آن در نظام قطعی بود.
اما محورهای اختلاف نظر رهبری با روحانی برسر ۱- مسئله هسته ای ۲- رفع حصر و آزادی زندانیان ۳- و هم چنین اختلاف برسر آنچه که از سوی رهبری سیاه نمائی ازدوره احمدی نژاد خوانده می شد، بوده است.
اما بعد از چند روز باز علائم روشنی از سوی رهبری هم مبنی بر حمایت از مذاکرات هسته ای و هم تمایل به رفع حصر و آزادی زندانیان و کمک به کار آمدی دولت از بیت به روحانی داده شده که می گویند نتیجه رای زنی هاشمی و روحانی با بیت رهبری بوده است. نوسان مواضع در ایران میان دولت و رهبری در این ۱۰۰ روز بسیار متنوع تر از زمان خاتمی بوده است. در بیت رهبری میان دستجات آن هم کشمکش بسیار بالا گرفته است. با این وصف برخی ازرفتار های راست سنتی نشان از آن دارد که بیت رهبری در تحقق وعده ها به روحانی چندان یک دست نیست.
گزارش صد روزه روحانی در مورد عملکرد دولت با مشکلات دولت قبل بسیار مهم است. این گزارش باید واقع گرایانه باشد. این گزارش می تواند در عمل راست افراطی را که حامی دولت قبلی بود منفعل کندو راست سنتی را برای مدتی همراه روحانی نگه دارد. همچنین بیت رهبری را به علت حمایت از دولت قبلی زیر سئوال افکار عمومی ببرد. از همین روست که گزارش صد روز می تواند برگ برنده روحانی به حساب آید؛البته اگر مذاکرات هسته ای پیش رود.
روحانی و جامعه مدنی و روشنفکران و جوانان
سه جریان فوق می دانند که در صورت شکست روحانی فضای کشور بدتر خواهد شد؛ هم به لحاظ حقوق شهروندی و هم آزادی مدنی و هم آزادی بیان.
اما این همه ماجرا نیست باید دید که این سه جریان می توانند فضای مطالبات را به سوی قوه قضائیه و مقننه بکشند و بیت رهبری و رهبری را از طرف افکار عمومی طوری تحت تاثیر قرارتاثیر قرار دهند که در عمل با خواسته های دولت روحانی موافق کنند. این کارسخت و ظریف اما ممکن است. در عین حال روحانی باید این مسیر را برود منتها با چه روش و چه کمکی از سوی مردم. روحانی می تواند جامعه مدنی را به کمک بخواهد.
چرا نباید در دانشگاه ها در روز ۱۶ آذر مراسم دانشجو با آزادی برگزار شودو هم مقامات دولت و هم روشنفکران نتوانند سخن خود را بگویند؟ چرا دولت از جامعه مدنی هم برای حمایت از مذاکرات هسته ای و هم برای اجرائی برنامه های خود کمک نمی گیرد؟
در این مورد جامعه مدنی، جوانان و روشنفکران می توانند خواستار تغییر برخی از قوانین مجازات اسلامی شوند و در این مورد به بحث بشینند. می توان در این مسیر خطاب را قوه قضائیه قرار داد و با ارائه طرح مشخص خواستار لغو قوانین مربوط به اعدام در برخی از جرائم شد. می توان مجلس را خطاب قرار داد و خواستار همکاری نمایندگان با دولت شد. می توان از وزرا خواست برنامه صنفی مدنی دولت را اجرا کنند. به نظر می رسد که نگاه لابی های بسیار محرمانه دولت با راست و بیت رهبری اگر با حمایت مردم همراه نباشد نتیجه نخواهد داد. روحانی باید بداند که برنامه وی به حمایت مردم نیاز دارد، در غیر این صورت راست آن را متوقف خواهد کرد.
دولت از نیروی مدنی حامی خود می تواند استفاده کندو جامعه مدنی، روشنفکران و جوانان هم در عین استقلال، پیکان خواسته و مطالبات خود را به سوی قوه قضائیه و مجلس بکشانند.
افکار عمومی و دولت
رضایت افکار عمومی اگر هدف اصلی باشد اما رضایت و کمک دیگر نیرو ها را نمی توان فراموش کرد. دولت می تواند با توضیح بیشتر افکار و برنامه خود در میان روشنفکران و در دانشگاه ها و در فضای مجازی قدرت خود را در چانه زنی با راست بیشتر کند. اما این تلاش نمی تواند نافی تلاش مستقل جامعه مدنی باشد. به نظر می رسد جامعه مدنی ایران به روحیه نیاز داردو انتظاری که می کشد نشان از نوعی واکنش دارد، در حالیکه می باید به کنش هم فکر کرد. دولت روحانی به جامعه مدنی و جامعه مدنی به فضائی که دولت می سازد نیاز دارند.
حال که خطر جنگ دور شده است، می توان هم به روابط بهتر با غرب و هم شرایط بهتر در ایران فکر کرد. در این مورد دولت روحانی نباید فقط به لابی گری و نگاه نخبه پرور توجه کند. برنامه بیت و راست افراطی قیچی کردن نوک دولت روحانی است. راست سنتی نیز در این قیچی کردن نقش بازی خواهد کرد. حمله هماهنگ آقایان اژه ای و لاریجانی ها به سیاست دولت نشان از آن دارد که روزهای سخت دولت روحانی شروع شده است. در این میان روشنفکران و جوانان و جامعه مدنی و نیروی های سیاسی در تعامل با دولت می توانند محور مطالبات و خواسته های خود را به سوی قوه قضائیه و مقننه ببرند. در این حالت البته از روحانی رهبری اپوزیسیون نسازند اما حمایت مشروط خود را نشان دهند. دولت هم می تواند از توان جامعه مدنی و زبان روشنفکران و انرژی جوانان سود ببرد؛کاری که تا کنون کمتر کرده است.
تاریخ انتشار : ۵ / آذر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
03_12_2013 . 10:07
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
دانشجوی بوروکرات
نام مقاله : دانشجوی بوروکرات
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی دانشجو
مقاله دانشجوی بوروکرات در پی مجموعه بحث هایی می آید که از سال ۱۳۸۵ در نقد وبررسی جنبش دانشجویی در سایت روز انعکاس یافت که بهانه آغاز آن، بزرگداشت روز دانشجو در آن سال بود. اما در هر حال نسل امروز دانشجویی ایران که می توان آن را دانشجوی بوروکرات نامید، داستان جدیدی دارد.
سه نسل دانشجوی معاصر را می توان این گونه صورت بندی کرد: ۱- نسل آرمانی و عدالت خواه ۲- نسل اندیشه ورز و آزادی خواه ۳- نسل واقع گرا و بوروکرات.
۱. دانشجو و آرمان عدالتخواهی
نگارنده برآن است که نسل اول دانشجویی از دهه ۴۰ تا بعد تا ۱۳۶۰ نسلی آرمانی بود که می خواست سیاست و فعالیت را با حماسه بیامیزد و ناجی ملتی شود که در بند بود. پس سیاست به منزله امری حماسی بود که او را به خود می کشید تا دنیایی نو بسازد که در آن از ستم و ظلم و استعمار خبری نباشد. پس باید جان بر کف بود یا برای جان برکفان تلاش می کرد یا کاری برای پیروزی جان بر کفان انجام می داد تا یاری و همراهی نشان داده باشد. دراین دوره شعر و ادبیات در و بر اندیشه سیاسی ایران جلوه داشت و البته آن هنری بهتر بود که درد مردم را بگوید و خواننده خوب هم شعر مخالف سیستم می خواند. فیلم ساز خوب هم قیصر می ساخت که قهرمان آن به تعبیر شریعتی به سیستم نه می گفت. مطابق چنین نگاهی چه گوارا چهره زمانه بود و علی، حقیقتی بر گونه اساطیر بود. حتی به تعبیر برژنیسکی، امریکا و سرمایه داری در حال افول بود که وظیفه اصلی به عقب انداختن این افول در برابر سوسیالیسم بود تا شاید راه چاره ای گشوده شود.
دانشجو در دانشگاه با فضای مدنی بازی مواجه بود که انواع آزادی در آن وجود داشت و دانشجو با عبور از این آزادیها و امکانات دانشجویی به مخالفت سیاسی با حکومت می رسیدکه شرح آن داستان مفصلی است. در این دوره سخن از کسانی بود که جان برکف بر همه آزادی های فردی چشم می پوشیدند و برای خلق خانه راه را روشن می کردندو می رفتند. یا به تعبیر شاملو "عموهای" خلق بودند که برای آرمان برابری، جان دادند، رفتند. آن نسل، گل سرخی چون مهدی رضایی داشت که از خوان نعمت پدر، بدون اینکه جوانی کند قدم در راه نهاد و هیچ نپرسید و نهراسید که انجام کارش چگونه میشود. این نسل ظلم ستیز می شد، مقام مهندسی را کنار می زد و به تخصص خود پشت می کرد تا شاید کودکان محروم با به دست آوردن حق زندگی، متخصص های آینده شوند. نسل فدائیان و مجاهدین بیشتر مهندس و پزشک بودند.
به یاد دارم که دائی ام که دوست علی میهندوست بود در نقد او می گفت :او بهترین شاگرد دبیرستان ما بود و با استعداد بالا. اگر مهندس می شد بیشتر خدمت می کرد تا این که چریک شد. علی چه کم داشت ؟حکومت او را بالای سرش می گذاشت.
من سخن دائی ام را نمی پسندیدم. علی میهندوست، ستاره بود. ستاره را به زمین چه کار. او به تعبیر شریعتی کار حسناتی نمی کرد و کار صالحاتی می کرد؛ یعنی کار اصلی را انجام می داد و پیچ تاریخی جامعه را تعیین می کرد. او راه آزادی و عدالت را برای جامعه می گشود که در پی آن هزاران هزار، مهندس مردمی بر می آمد. اگر چه بعد ها دلیل اصلی این عصیان بر شاه را دانستم، چرا که شاه اگر آزادی فردی محدودی می داد، اما آزادی سیاسی و مدنی نمی داد و برای تحصیل کردگان این بدترین تحقیر قلمداد می شد.
خلاصه آن نسل را، سودا تغییر جهان بود؛ سرمشق زمانه سوسیالیسم بود و هر کس خارج از این موضع بود باید در کناره ها نظاره گر بازی اصلی می شد. دانشگاه هم مرکز این بازی یعنی مبارزه استبداد و آزادی بود.
سیاست، بازی یا دوئل مرگ جان برکفان بود که با سیاست مداران خائن مبارزه می کردندو مرز خون آلودی وجود داشت که این دو را از هم جدا می کرد.
این فضا بعد از انقلاب و تا پایان جنگ هم ادامه داشت. منتها این بار "برادران دیروز" با هم برسر تاویل عدالت به جنگ زود هنگام رفتند. برادران -دوران مبارزه با رژیم پهلوی -بر سر تفسیر عدالت و نوع آزادی به جدال برخاستند. البته برادران حاکم شده، این جدال را خونین کردند چرا که منافع داشتند. اما برادران دیروز، که امروز "برادران دشمن" شده بودند در ترویج خشونت و عکس العمل در چاهی افتادند که برادران دیروزشان، یعنی حاکمان روز برای آنان تدارک دیده بودند. هر کس و جریانی و حتی پیری چون بازرگان هم که ازنتیجه جدال این فاجعه پرهیز می داد، صدایش شنیده نمی شد؛هم چنان که شنیده نشد.
دانشگاه مرکز این کشمکش باقی ماند تا با انقلاب فرهنگی تعطیل شد، امااین نگاه تا پایان جنگ برهمین منوال ماند. در جدال نیروهای مخالف با حکومت، از دو طرف رهبری اصلی با دانشجویانی بود که هم برسر آرمان و هم قدرت با هم می جنگیدند.
شاخص مهم آن دوران در عرصه جهانی و داخلی چند محور عمده و روشن داشت که می توان آن را این گونه برشمرد:
۱- سوسیالیسم باب زمانه بود و آرمان بلند بشری، که مذهبی و غیر مذهبی را به خود می کشید.
۲- مبارزه مطلوب، مدل مردمی و انقلابی بود. البته برخی نوع چریکی آن را می خواستند. قاعده هم خشم انقلابی بود که حکومت را اسقاط کند و نظم جدیدی به بار آورد. البته سختی وخشونت استبداد حاکمان هم دلیل اصلی جا افتادن این مشی بود.
۳- جهان در پای آرمان می سوخت و دانشجو در دانشگاه این آرمان را می فهمید و با تفسیر خاص آن را مطالعه می کرد. منتها نه در کلاس درس، بلکه در کلوب های فوق برنامه مانند کوه نوردی و.... که جذابیت آن برکلاس های درس هم غلبه می کرد. اقلیت مبارز دانشگاه بر اکثریت آن غلبه منزلتی داشتند و از احترام برخوردار بودند. در حقیقت آنان ستاره هایی بودن که با ایثار جان خود جلوه می کردند. این دانشگاه با وجود داشتن موقعیت و شغل و آزادی مدنی بر نظم سیاسی که تحقیرش می کرد، می شورید و جامعه برین می خواست.
۴- این نوع سیاست ورزی ویژگی خود را داشت و توانایی هایی را طلب می کرد که هر کس را یاری پیشتازی در آن نبود. اما رهروان آن محبوب می شدند. قبول شدگان آن هم که مرگ را می پذیرفتند ستاره ای در آسمان تاریک این دیار می گشتند. کسانی که به زندان می رفتند قهرمان دوران می گشتند. هواداران این مبارزان هم مداحان این مبارزان می شدند و در عمل حامیان این مبارزان. اما ارزش های این جریان اقلیت، الگوی زمانه بود، حتی اگراین هواداران خود توان انجام آن آرمانی را که به آن اعتقاد داشتند، نمی داشتند. در این مورد می توان از هزاران متخصص نام برد که تخصص خود را در برابر آرمان سازمانی و جریان مطلوب خود، هیچ می دانستندو احساس دین شدید برای جریان مطلوب خود می کردند تا کاری برای آن جریان انجام دهند.
۵- ویژگی این دوره آن بود که دانشجو با زندگی بعد از دانشگاه پیوند نمی یافت. پایان تحصیل دانشگاهی پایان سیاست ورزی بودودر عمل اندک افرادی که در وادی سیاست می ماندند یا به راه سیاست داغ و حرفه ای می رفتند و اکثریت ی هم به دنبال زندگی. از این نسل دانشجویی پدران و مادران فراوانی بوجود آمدند که به فرزندان دانشجوی خود سفارش می کردند به دنبال سیاست در دانشگاه نروند چرا که سیاست است که پدر مادر ندارد.
در این نسل، سیاست به زندگی نزدیک نشد، بلکه یا آرمانی قلمداد شد یا امری پلید و پلشت و راه میانه ای در آن وجود نداشت. پس سیاست امری آرمانی ماند که می باید سیاست پلشت را افشاء می کرد. در عوض آرمان و ایثار جلوه خاص یافت و تاریخی برای خود ساخت که هنوز هم مهمترین قسمت تاریخ معاصر ایران است؛ و اگر چه کم ثمربرای بهبود وضع جامعه، اما هم چنان پر جلوه می نماید.
۲. دانشجو و اندیشه آزادی
زمان به سختی بر ملتی گذشت، دیدگاه نسلی را شاهد شدیم که بعد از سال ۱۳۷۰ در ایران عمده تر شدو بر نسل قبلی نقد آورد و اندیشمندان خود را یافت، یا ساخت، وحتی از اندیشه اندیشمندان نسل گذشته برداشت خود را ارائه داد که البته محور آن اندیشه آزادی بود.
با فروپاشی بلوک شرق باد در جهان بر بادبان لبیرالیسم می وزید. به هر دلیل رقیبی به نام یعنی "کمونیسم دولتی" شکست خورده بود و رقیب پیروز همه چیز را به حساب خود می ریخت. البته این رسم روزگار است. هر چند همان طرف پیروز هم به مرور زمان به دلیل نداشتن حریف برای بازی، خود هم دچار تحول می شودهم دچار بحران های سخت. چراکه کسی نیست که عیبش را ببیندورقیبی نیست تا به خاطر گوشزد خطر آن، کاستی هایش را توجیه کند.
بااین حال داستان ایران، بعد از انقلاب و کشمکش برای استقلال از سلطه خارجی و در گیری داخلی برای دموکراسی وآزادی، متفاوت بود. البته دیگر از آزادی سیاسی و حتی مدنی خبری نبود، اما تجربه حکومت دینی هم مطلوب نبود و نسل آرمان خواه در تحقق آرمان خود کامیاب نشده بود. دوران باز خوانی و مرور اعمال گذشته سر رسیده و دوران آه و افسوس در مورد تلاش های سخت اما کم دستاورد گذشته باب شده بود. دیگر شور و شوق نسل اول در کار نبود، اما خواست آزادی هم چنان زبانه می کشید ودانشگاه مکان و خواستگاه آزادی بود و هست.
در چنین فضایی که آزادی اندیشه، مدنی و سیاسی بشدت محدود بود، اندیشه آزادی به مطابق سرمشق زمانه خود را باز سازی کرد. سرمشق جهانی، تفکر و اندیشه ورزی با گرایش فلسفی شده بود. مدل مطلوب و غالب زمانه آزادی خواهی لیبرال گشته بود. روشنفکر ما از کلیت آرمان خواهی به کلی نگری فلسفه آمده بود تا با شناخت معرفت درست راه سعادت بیابد که این سخنان را با دانشجو راحت تر می گفت و دانشجو کبوتر نامه بر آزادی برای خود و دوستانش و هم جامعه اش بود. اصلاحات در ایران در این دوره رخ داد که دوره حقوق بشر و دموکراسی خوانده می شد.
اما خواست آزادی این بارشکل مدنی داشت، چرا که آزادی فردی وجود نداشت. یعنی حق پوشش، حق انتخاب برای زنان، حق انتخاب سبک زندگی، همراه با استبداد سیاسی.
به این نیاز این نسل چه پاسخی داده شد؟ جواب، بحث های بی انتهای اندیشگی فلسفی بود. قرار بود نسل دانشجو با آموختن معرفت و بحث هایی که به غایت ذهنی بود دیگر به چاله جدیدی نیفتد. راه بردن بحث هایی در باره آزادی به مطالب انتزاعی و توجه به علوم پایه ای و بحث های پایه ای در عمل مخاطب چندانی نداشت و نتیجه آن می شد که دانشجو بعد از دانشگاه نمی دانست باید چه کند. چه نسبتی میان آنچه معرفت فلسفی خوانده می شود با زندگی صنفی و فردی و اجتماعی وجود دارد. بعد از دانشگاه که قرار نبود وی در سمینارهای آزادی خواهی شرکت کند، در باره فلسفه آزادی سخن بگوید یا فیلسوف شود. همه دانشجویان هم که اندیشمند فلسفی یا سیاست مدار نمی شدند. تازه سیاست ورزی هم که اندیشه و فلسفی نیست. در نتیجه همین نگاه با وجود تاثیر مثبت، کار منفی خود را هم کرد و آن هم در اوج دوره اصلاحات که اصلاح طلبی به نقشه راه نیاز داشت. این کلی گویی های فلسفی و نظری به جریان اصلاحات که دانشجویان در برپایی آن نقش داشتند یاری اصولی نکرد هر چند به راه انداختن آن کمک کرد، حال آنکه اصلاحات برای به بار نشستن به نقشه راه نیاز داشت که با کلیات فلسفه گویی نقشه راه بدست نمی آمد، بلکه گاه باعث گم شدن مسیر می شد که البته هم شد.
اندیشه دانشگاهی در کلیات و انتزاع گویی ماند. چرا که روشنفکران این دوره کلی گوی بودند. برخی از این روشنفکران هم که سیاسی شدند، چون از مرحله اندیشه ورزی و نظری به سوی سیاست رفته بودند سیاست را به مثابه زندگی، یعنی هر تصمیم سیاسی که به نان مردم تاثیر دارد، به دانشجو نیاموختند. شاخص این نگاه در رفتار رئیس جمهوری وقت بود که اندیشمند می نمود تا سیاست مداری که بتواند با بحران هایی که بر سر راهش گذاشتند، روبرو شود. این ویژگی -روشنفکر سیاست مدار-هم مضار خاص خود را داشت و اگر چه هزینه زا، مانند دوره قبلی برای جامعه نبود اما دستاورد دوران سازهم نداشت. چراکه نسلی آزاد بیرون از دانشگاه باز تبدیل به تحصیل کرده منفعل می شود که کلیاتی را فرا گرفته امابه مرور زمان آن را از یاد می برد. در این کلی گویی حدیث آزادی در مواجهه با استبداد، آزادی فضلیت و معرفت فکری بود و مستبدان، جاهل و کم دان فرض می شدند و باید کنار می رفتند. فعالیت مخالفت آنان با آزادی هم نه به خاطر منافع بلکه جهل آنان بود. چنین فرضی درباره مستبدان بس ساده سازی در پی داشت. از همین رو عمده بحث ها در باره آزادی و دموکراسی در کلیات و انتزاع گری ناب بود.
اندیشه آزادی و اندیشه سیاسی نمی توانست و نتوانست شکل راهبردی به خود بگیرد. در نتیجه از هزاران هزار دانشجویی که از آزادی سیاسی در دانشگاه شنیدند، در عمل و پس از فارغ التحصیلی کسی به سوی سیاست به مثابه ضرورت نرفت و نتوانست جامعه ایران را از حالت جنبشی خارج کند. در حالیکه جامعه جنبشی در زمانی به هیجان می آید و بعد دوباره فرومی نشیند اماجامعه مدنی چنین نیست.
از طرف دیگر دانشجویان به عنوان نمایندگان تحصیل کرده جدید در جامعه به سمت نهادهای مدنی جذب نشدند، چون سیاست امری کلی و مربوط به اندیشه وفضلیت بود تا مربوط به زندگی روزمره که نان شب افراد و آحاد و اقشار و طبقات جامعه بدان مربوط می شود.
۳.دانشجوی بوروکرات
نباید تعجب کرد که از گل نسل اول و از خمیر نسل دوم، نسل سومی برآید که شباهتی به دو نسل قبل ندارد. نه آرمان گرا است، نه حوصله اندیشه ورزی و بلند خواهی و بحث نظری دارد. این نسل را می توان "دانشجوی بوروکرات" نامید که ویژگی های خود را دارد.
این ویژگی ها چیست؟
۱- این نسل را شوق زندگی است و از هزینه دادن پرهیز دارد.
۲- به آینده شغلی خود می اندیشید. دانشگاه برای او محل سرمایه گذاری است تا از آنجا وارد بازار کار شود.
۳-دارای شخصیت شهروندی است و خود را صاحب حق و زندگی می داند، و دوست دارد این حق را با کمترین هزینه به دست آورد.
۴- با جهان آشنا است و این آشنایی در او هم توقع و هم آگاهی ایجاد کرده است.
۵- توان انعطاف فراوان دارد تا زندگی بهتری بکند و لذا با هیچ نظامی سیاسی پیمان عقیدتی نمی بندد.
۶- این نسل را باید از منظر زندگی به سیاست علاقه مند کرد، نه با فلسفه، نه با آرمان بلند.
این ویژگی ها یک تهدید است، چرا که به ظاهر به تفکر و آرمان چندان توجه ندارد. اما به راستی تهدید را می توان به فرصت تبدیل کرد. چرا که دو نسل قبلی در عمل دستاوردی ملموس برای زندگی آنان در پی نداشته است. تجربه نسل اول داغ بوده اما بعد یخ زده است. هیجان ایجاد کرده اما بعد افسرد گی در پی داشته است. نسل دوم هم فکر ایجاد کرده اما بعد به دلیل انتزاعی بودن فراموش شده است. -اما چرا فرصت است برای اینکه این ویژگی می تواند، دانشجوی امروزی را به سیاست از منظر زندگی و شغل آینده به سیاست نزدیک کند. این نوع نزدیکی به زندگی بعد از دانشگاه پایدار و معنی دار است و رابطه دانشجوی بوروکرات را باسیاست عینی و واجب می سازد؛ چون به آینده وی مربوط می شود، در نتیجه تلاش خواهد کرد که به دلیل ربط سیاست به نان شب اش به سیاست علاقه مند شود، منتها از منظر زندگی. اما این رابطه بستر مناسب وکانال می خواهد. اما کدام کانال کدام؟
-دانشجو بعد از دانشگاه سه عرصه زیست دارد که عبارتند از : زیست مدنی و اجتماعی، زیست خصوصی، زیست سیاسی.
حال چگونه می شود بین این سه عرصه رابطه برقرار کرد و از ویژگی این نسل دانشجویی فرصتی ساخت تا هم خود و هم جامعه هم از این فرصت بهره مند شود؟
دانشجو در دانشگاه باید بیاموزد یا بهتر است بیاموزد که زندگی واقعی وی بیرون از دانشگاه شروع می شود. او باید بیاموزد که سیاست به نان شب وی مربوط می شود و هر تصمیم سیاسی حکومت بر تمام روابط زندگی او، از رابطه عاطفی و جنسی و اخلاقی و اجتماعی و حتی موقعیت خانوادگی و شغلی وی تاثیر می گذارد. در دو نسل گذشته سیاست این گونه به دانشجو آموزش داده نشده بود چرا که روشنفکران نظریه پرداز این گونه با دانشجو سخن نمی گفتند و حکومت هم به دنبال آموزش دانشجو از منظر سیاسی به مثابه زندگی یا بخشی از زندگی نبود. اما واقعیت آن است که سیاست چون هوا انسان را محاصره و آن سان نفوذ می کند که وجود آن را در زندگی فراموش می کنیم. در این مورد انسان حق دارد که از مسائل زمخت و سخت فرار کند، اما اگر از راه مناسب با آن تماس برقرار کند می تواند از زمختی و خشونت آن بکاهد. اما آن راه چیست؟ این همانا ورود به سیاست از منظر زیست مدنی و صنفی یا ورود به امر سیاست از منظر نان شب است.
اما-بستر حضور در امر سیاسی به مثابه نان شب چه می تواند باشد؟در وهله اول باید روشن ساخت که سیاست به مثابه شغل یا سیاست به مثابه مبارزه، امری است که همه به دنبال آن نمی روند، در نتیجه امر سیاست و سیاسی شدن مربوط به افرادی خاص است.
اما چون اکثریت مردم به سیاست مربوط هستند، تحقق چنین سیاست ورزی از منظر زیست مدنی و صفی محقق می شود.
لذا نهاد مدنی، چه اجتماعی و چه صنفی، ضرورت شکل گیری دارد و دانشجو با عضو شدن یا برپایی این نهادها می تواند سیاست دولت و حاکمان را در ارتباط با زندگی خود تحت تاثیر قرار دهد. در غیر این صورت دیگران برای او تصمیم می گیرند. در دانشگاه، دانشجو از این منظر باید به سیاست نزدیک شود. چرا که اگر به فکر زندگی خود هم باشد از این منظر نگاه سیاسی وی توجیه می گردد. چرا که زندگی در جامعه ای که نهاد مدنی ندارد برای اقشار تحصیل کرده همراه با سر شکستگی است و شخصیت این افراد درعمل از سوی حکومت نادیده گرفته می شود.
آیا از این منظر روشفکران ما به امر سیاسی پرداخته اند تا سیاست را کم هزینه و ازشکل آرمانی و یا به عنوان امر دغل خارج کنند ؟ به هر حال دموکراسی زمانی می آید که حضور مردم در فعالیت سیاسی هم کم هزینه شود. در دو دوره آرمان گرایی و اندیشه ورزی در دانشگاه سیاست این گونه مطرح نشده و به دانشجو این توجه داده نشد که باید بیرون از دانشگاه به امر سیاسی از منظر زندگی بپردازد تا شخصیت و نان شب اش حفظ گردد. او اگراز این منظر به سیاست نزدیک نشود، دیگران نیز، شخصیت و نان شب او را پاس نمی دارند.
به نظر می رسد که نسل بوروکرات را از این منظر می توان به امر سیاسی به عنوان یک ضرورت از منظر زندگی جلب و جذب کرد. باید دید که روشنفکران به عنوان مرجع فکری جامعه تحصیل کرده، در این مورد چه عرضه خواهند کرد؟
روشنفکران و دانشجوی بوروکرات
روشنفکری مصداقی می تواند دانشجوی بوروکرات را به سیاست، از منظر زندگی نزدیک کند؛ روشنفکری که از پرداختن به کلیات به سوی مصداق ها میل کند و بین انتزاع گری و نگاه انضمامی رابطه برقرار کند. اگر از آزادی می گوید، در عین حال روشن کند که آزادی در این مرحله و برای هر مخاطب چه می تواند باشد.
تاریخ انتشار : ۱۲ / آذر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
10_12_2013 . 09:59
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
آیا رابطه ایران و امریکا ورق می خورد؟
نام مقاله : آیا رابطهی ایران و امریکا ورق میخورد؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی رابطهی ایران و آمریکا
آیا دولت اوباما به ایران به عنوان متحد تاکتیکی خود در منطقه نگاه می کند؟
این مقاله بر چند فرض استوار است:
۱- امریکا بعد از بیست سال در یافته که ابرقدرتی جهان به تنهایی برایش سودزا نیست.
۲- توجه امریکا به سوی اقیانوس آرام است در نتیجه در خاورمیانه به دنبال متحدی قوی می گردد تا آرامش در منطقه را حفظ کند. در این میان ایران مهم ترین کشور در این منطقه است و به دلایل مهم و گوناگون در این مورد بدیل ندارد. ترکیه و عربستان توان این نقش را ندارند. دو دولت امریکا وایران در حالت کشمکش در مورد صدام حسین و هم در مخالفت با طالبان با هم همکاری کرده اند.
۳- این متحد در منطقه باید ویژگی هایی داشته باشد که منافع دو طرف را تضمین کند.
۴- هم در ایران و هم در امریکا تمایل به تعامل در حال قوت گرفتن است اما این تعامل مخالفان جدی هم دارد که نمی خواهند این رابطه شکل بگیرد.
۵- این رابطه براساس منافع متقابل می تواند باشد که با وابستگی و سر سپردگی متفاوت است. منتها دولت ایران باید به دموکراسی داخلی تن دهدتا چنین رابطه ای به معنی عدم وابستگی سیاسی شکل بگیرد.
برژنیسکی در کتاب "فرصت دوباره" به همه این مسائل و نقش ایران در منطقه اشاره کرده که در حقیقت مانیفست دولت اوباما است. در این کتاب به نقش ایران، جدا از نوع حکومت آن، پرداخته و اهمیت ایران در منطقه توضیح داده شده است.
ایده رابطه جدید بین دو کشور
به نظر می رسد امریکا موفق شده است از سیاست مداخله مستقیم، که از دوره بوش پسر شکل غالب در روابط خارجی امریکا بود فاصله بگیرد و به سوی مهار همه جانبه کشورها در راستای منافع ملی خود تغییر جهت دهد. در این راستا ایران نقش مهمی در دولت اوباما بازی خواهد کرد که گاه می تواند به عنوان متحد تاکتیکی امریکا مورد محاسبه قرار گیردو نقشی مهمتر از عربستان بازی کند؛نقشی که البته پیچیده خواهد بود. این رویه در حال مزمزه کردن از سوی امریکا و ایران است و در این مورد علائمی را می توان مشاهده کرد.
اولین مورد این سیاست خود را در سوریه نشان می دهد. امریکایی ها زمانی که متوجه شدند در سوریه نمی توانند بر روی مخالفان تندرو اسد حساب کنند بازی پیچیده ای را با ایران، عربستان و رژیم اسد آغاز کردند که در نوع خود قابل تامل است. آنها این سیاست را در مصر هم به شکل دیگری اعمال کردند. مجموعه این سیاست ها به نفع دولت اسرائیل هم تمام می شود و البته توسط مخالفان اسرائیل. منتها در صورت موفقیت کامل این سیاست، اسرائیل هم نقش مهم خود را در منطقه برای امریکا از دست می دهد.
درسوریه: زمانی که قدرت تندروها در سوریه افزون شد، مانور امریکا آغاز گردید که به نفع ایران هم بود. عربستان اما در این مانور شکست خورد. داستان به این منوال پیش می رود که سلفی ها باید همزمان با تضعیف اسد نابود شوند. اما این همه ماجرا نیست، چرا که امریکا اجازه داد تا حزب الله، که جریانی تروریستی از سوی غرب اعلام شده، وارد سوریه شود و به کمک رژیم اسد سلفی های تند رو را از مراکز سلاح شیمیائی دور کند. بعد ازاین عمل حزب الله از سوریه خارج شد، امریکا توانست بدون حمله به سوریه، سلاح های شیمیایی آن کشور را نابود کند و این اقدام به نفع اسرائیل تمام شد.
حال یک رژیم تضعیف شده بهتر از یک حکومت سلفی در سوریه خواهد بود. ایران هم از این معامله پیچیده سود خواهد برد.
عراق: در عراق هم شرایط خاصی در جریان است که باز به نفع عربستان نیست.
دولت عراق باید سر پا بماند تا امریکا از فشار خلاص شود. این وِیژگی به نفع ایران است لذا هر دو کشور به دنبال بقای دولت مالکی هستند و در نتیجه به همکاری امنیتی با هم نیاز دارند.
افغانستان: در افغانستان وضع بدتر است. امریکا به ثبات در این کشور نیاز دارد و ایران می تواند به ثبات در این کشور کمک کند. در این کشور طالبان مهار ناپذیر است و بازی عربستان و امریکا با طالبان ریسک بیشتری دارد، تا بازی و معامله با ایران، چرا که طالبان مسئولیت پذیر نیست اما ایران به هر حال دولت است.
لبنان: در این کشور وضع پیچیده است، اما سلفی ها غیر قابل مهار و فرمان سر خود هستند. در نتیجه حزب الله قابل مهار ترست، چون هم رهبری واحد دارد و هم به ایران نیاز دارد.
عربستان سعودی، امریکا و منطقه: داستان زمانی درد آور می شود که در قالب کشمکش دو کشور ایران و عربستان تضاد شیعه و سنی هم توجیه می شود. این بهترین وضعیت برای اسرائیل در منطقه است و امریکا در صورت کنترل این جدال از آن سود خواهد برد.
اما عربستان نگران بهبود روابط ایران با امریکا است که همان سیاست توصیه شده ولی رضا نصر به اوباما است که در قالب سیاست همراهی با شیعه در برابر اهل سنت در منطقه مطرح شد. اجرای این توصیه عربستان را در منطقه نگران و ضیعف می کند.
نباید فراموش کرد که امریکا که همواره توانسته اعراب نگران را به دنبال خود بکشد، از این لحاظ چندان مشکل ندارد اما با چموشی جمهوری اسلامی باید سیاست پیچیده ای در پیش بگیرد. در چنین شرایطی کشمکش ایران و عربستان به شکل پیچیده، میدان مانور ایران را هم تنگ خواهد کرد. چهره اسلامی ایران در سوریه به چهره حامی شیعه تغییر یافته است. البته این جدال را عربستان این گونه صورت بندی کرده و موفق شده است منطقه را تحت الشعاع قرار دهد چرا که پیام ایران، انقلاب اسلامی بوده اما بعد از بهار عربی، ایران در سوریه وارد باتلاقی راهبردی شد که به هویت و ادعای اعتقادی خود بیشتر ضربه زد. حالا حکایت ایران به دلیل مسئله سوریه وارونه شده چرا که قبل از این به عنوان نماینده مردم مسلمان در برابر غرب خود را معرفی می کرد اما در حال حاضر در نزد افکار عمومی جهان عرب تبدیل به طرف کشمکش شیعه و سنی شده است.
غرب نیز با یک تیر دو نشان زده؛ هم اسرائیل را از دسترس توجه کشورهای عربی و مسلمان دور کرده و هم جدال در خاورمیانه را به دلیل رفتار نادرست عربستان و ایران به جدال میان مسلمانان کشانده است. و البته خود کرده را تدبیر نیست.
عربستان سعودی در صورت توافق تاکتیکی امریکا با ایران، که در حال وقوع است، بازنده می شود. اما این همه ماجرا نیست چرا که سیاست خارجی ایران دارای نوسان های شدید است و سیاست خارجی اوباما در امریکا هم مخالفان زیادی دارد. در نتیجه مجموعه عواملی وجود دارد که می تواند این رابطه را باز شکر آب کند. به عبارت دیگر در داخل ایران و در منطقه و در درون حاکمیت امریکا زمینه به هم خوردن رابطه ایران و امریکا وجود دارد.
ایران؛ کدام سیاست خارجی؟
به طور کلی در ایران دو سیاست خارجی از آغاز انقلاب وجود داشته است:۱) دموکراسی و منافع ملی در خدمت قدرت منطقه ای شدن ایران باشد. ۲) قدرت منطقه ای ایران در خدمت منافع ملی و دموکراسی ملی قرار بگیرد. در کنار این دو نگاه غالب گرایشات بینابینی هم وجود داشته است. نگاه مهندس بازرگان موید دید دوم و نگاه رهبر انقلاب موید دید اول است. منتها با فراز نشیب هایی دولت های بعد از انقلاب، ایران گاه نزدیک به سیاست اول یا دوم بوده است. اما زمانی گذشته و تجربه فراوان جمع گشته که قابل اعتنا و پی گیری است و می توان با عنایت به آن راهبرد جدیدی انتخاب کرد. در شرایط فعلی روحانی تمایل دارد که با سیاست تعامل با جهان بر نقش منطقه ای ایران صحه بگذارد و از مرحله ستیز با غرب خارج شود. این سیاست آغاز خوبی است که می تواند با سیاست اوباما همراه شود و در عمل تندرو های امریکایی را در انزوا قرار دهد. در این وادی، جامعه مدنی ایران و اپوزیسیون اصولی که خود آغازگر این سیاست خارجی بوده است می تواند با روحانی همراه شود منتها برلزوم فضای باز داخلی تاکید کند و این دو را لازم و ملزم هم بداند. چرا که ایران به ثبات در سیاست خارجی خود نیاز دارد.
البته این سیاست به معنی خوش باوری به تغییر بنیادین به سیاست خارجی امریکا نیست که تغییراصولی و اساسی کرده است. چرا که در این میان باید از سیاست هایی که مداخله امریکا در جهان را در چهارچوب قوانین بین الملل می خواهند، در برابر افراطی هایی مانند نئو کان ها حمایت کرد. برژینسکی که معمار سیاست خارجی دولت امریکاو اوباما است، معتقد است امریکا باید با قوانین بین الملل همراه شود؛ سیاستی که در میان نئوکان ها طرفدار ندارد.
اما این همه ماجرا نیست چرا که سیاست مدیریت دشمنی با امریکا در میان صاحبان قدرت در ایران هم طرفدار دارد. این نگاه در امریکا هم پر طرفدار و قدرتمند است. پس هم راهبرد جدید دولت امریکا و هم راهبرد دولت روحانی با موانع روبرو است.
لذا تنها راه ممکن که می تواند جریان راست افراطی در ایران را عقب بزند و راست سنتی را هم از مدیریت دشمنی با امریکا به تغییر بکشاند حمایت قدرتمند و مستمر جامعه مدنی از راهبرد تعامل با جهان است؛ سیاستی که روحانی بدان تمایل دارد. در این میان نکته ظریف در استقبال از جواد ظریف در فرودگاه این بود که زنان بیشتر از مردان به استقبال وی آمده بودند، چرا که مادران و زنان صلح طلب هستند.
در این راستا روشنفکران و دانشجویان می توانند زبان توسعه و ترویج این پیام باشند. در این راه فرهنگ سازی کنند و نشان دهند که تعامل با وابستگی سیاسی و نوکری متفاوت است و توضیح دهند که ستیز و منطق آن، در درونش ترسی وجود دارد که می انگارد که توان تعامل و گفتگو با رقیب را ندارد پس با تولید ترس بر دشمنی می افزاید. تفسیر کنند که در سایه تعامل، عزت ایران بیشتر جلوه می کند و هم نشان دهند که مدیریت دشمنی با غرب تجربه شوروی سابق را دارد. در نتیجه نگاه مدیریت دشمنی را می توان در جامعه عقب زد و ضرورت رابطه با اساس منافع ملی را بدون خوش بینی یا خوش باوری به غرب سرمشق زمانه کرد.
خاتمه
نباید منتظر رفتار امریکا یا غرب بود، می باید راهبرد تعامل با جهان را مطرح کرد و قدرت منطقه ای ایران را در این راستا در خدمت منافع ملی و دموکراسی قرار داد. قرار نیست ایران همانند زمان پهلوی وابسته به غرب و امریکا شود. تجربه های بهتری هم وجود دارد که مناسب تراز همه فرانسه و هندوستان هستند که با اساس منافع ملی هم با امریکا رابطه برقرار کرده و هم توانسته اند استقلال خود را حفظ کنند. بستر سازی نظری برای چنین رابطه ای که به حکومت هم توجه و هم راهکار نشان می دهد وظیفه روشنفکران و نیروی های راهبردی است.
تاریخ انتشار : ۱۹ / آذر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
12_12_2013 . 12:43
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
تلاشگر حقوق بشر پیر ماست
نام مقاله : تلاشگرِ حقوقِ بشر پیرِ ماست
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی دکتر ملکی
سخن از دکتر ملکی است که ابوذر گونه ای است در این زمانه که آدرس ها را غلط می دهند . براستی ویژگی ابوذری چیست ؟ بر ظلم بودن و بر حکومت نقد زدن و ایستادن در کنار مظلوم و کشمکش با ظلم و بی عدالتی. به مانند خروس بی محل بودن و خواب خفته گان را آشفته تر کردن. این منش ابوذری است. حال شاید عملی این چنین در راهبردی نگنجد. می توان این رفتار را نقد زد اما ابوذری بودن چنین است. امروز نوریزاد هم چنین می کند بگذارید که بکند.
در این جاست که هر اعتراضی ابوذری نیست.اما پیر ما منش ابوذری دارد.چرا که توانسته است که دو ویژگی نخواستن و نداشتن را سر لوحه زندگی خود کند و هر کجا بر ظلم و بی عدالتی بشورد. ملکی را همه می شناسند از رهبر نظام تا همه سازمان های سیاسی سابقه دار و امروز فعالان جوان سیاسی و مدنی . او در همه جا هست ،بی ادعا، برای تحقق آزادی. یک عمر تلاش برای آزادی و استقلال دانشگاه که خانه آزادی است او را شایسته تقدیر می سازد .
اهدای لوح کورش به تلاشگر حقوق بشر از سوی کانون مدافعان حقوق بشر باز این ویژگی ابوذری دکتر ملکی را برجسته می کند. گویی این جان شیفته را خستگی نیست. با عهدی که با خدای خود بدون هیاهو و تبلیغات بسته است بر جا استوار ایستاده است. می توان با وی همراه نبود و می توان به مواضع وی نقد داشت، اما نمی توان به صراحت و اعتقاد وی به آزادی و عدالت شک داشت.
تلاش برای کاستن ظلم و خشونت در راستای حقوق بشر
از منش صادقانه و رایکال این پیر ماست که در دوسال اخیر علاوه براین که چون همیشه بر در خانه هر انسان زجر کشیده رفته و از پای نیفتاده و با این قد خمیده و تن تکیده از پای ننشسته ؛ علاوه براین تلاش های شبانه روزی همان شور ابوذری وی را به آغاز گری دو کار مهم وا داشته است:
۱- کمپین در راه صلح و نه به جنگ و تحریم .۲- حرکت برای لغو احکام اعدام به شکل تدریجی که (لگام) نام گرفته است.
لگام را گام به گام پیش ببریم، پیر ما و دوستانش با شکل دهی این کمپین راه مهمی را در پیش گرفته اند.ای کاش این کمپین از همان آغاز با حمایت افراد بیشتری اعلام می شد. اما این اقدام به همراهی همه گان وهم به اقدامات سنجیده و مهم نیاز دارد تا از مرحله کمپین به مرحله آموزش و پذیرش و هم قانونی شدن برای لغو برخی از احکام اعدام منتهی شود.
دکتر ملکی و دوستانی که این کمپین را راه انداخته اند به یاری دانشجویان برای تبلیغ این ایده نیاز دارند تا در مراسم دانشگاهی این ایده را به بحث بگذارند.
به حمایت روشنفکران نیاز دارند تا در این باره به جای بحث های انتزاعی بیشتر بپردازند و نظریه پردازی کنند.
به حمایت روحانیون نیاز دارند تا شواهد فقهی را در مورد لغو برخی از احکام اعدام توجیه و تفسیر شرعی کنند.
به حمایت وکلا نیاز دارند تا لوایحی تهیه کنند تا خواستار لغو برخی از احکام اعدام شوند.
به حمایت تشکلات زنان نیاز دارند تا این ایده انسانی را در جامعه بسط دهند تا در دیدار با مقامات دولتی و مجلسی خواستار رسیدگی به لغو قوانین مربوط به اعدام شوند.
در نهایت به یاری همه نهادهای مدنی نیاز دارند.
بی گمان تجربه ابوذری دکتر ملکی و ارتباطات گسترده وی و دوستان لگام به ایشان این فرصت خواهد داد تا در راه تحقق حقوق بشر گام های اصولی تری بردارند. چرا که نگاه جامعه محور و مطالباتی حوصله و همراهی همه را می طلبد.
تاریخ انتشار : ۲۱ / آذر / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
12_12_2013 . 14:41
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
دیپلماسی ظریف،سنت دکتر یزدی است
نام مقاله : دیپلماسیی ظریف، سنتِ دکتر یزدی است
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی دیپلماسیی ظریف
در مذاکرات اخیر دولت ایران با کشورهای غربی، بیش از حد شاهد رفتاری هستیم که متعلق به سنت بازرگان و یزدی و امیر انتظام است .این نگاه باور داشت که با حفظ نگاه انتقادی با غرب و امریکا باید رابطه را حفظ کرد؛ چرا که منافع ایران در این چهار چوب بهتر رعایت می شود. در همان زمان جریان هایی بودند که باور داشتند در عین استقلال باید رابطه با بلوک مشهور به کشورهای مترقی را عمده کرد که این بلوک از طریق غیرمتعهدها به شوروی هم نزدیک می شد.
در جریان نطق پیروزی دور اول انتخابات در امریکا، زمانی که اوباما سخنرانی می کرد، یک نفر در جلوی جمعیت بیشتر از اوبامای برگزیده شده، خوشحال تر بود. او کسی جز جکی جکسون نبود که چند بار کاندیدای ریاست جمهوری در امریکا شد، اما نتوانست ازطرفِ حزب دموکرات نماینده اصلی برای انتخابات ریاست جمهوری در امریکا شود. آن شب او اشک شوق می ریخت، چون می دید که راه او نتیجه داده است.
در مذاکرات ژنو شاید خوشحالتر از ظریف دکتر ابراهیم یزدی بود، چرا که زمان نشان داد که راه دیپلماسی که ایشان باور داشتند و از قضا به نفع منافع ملی ایران بود، روش درستی بوده است؛ حتی با همه کج تابی هایی که هنوز حکوت با منافع ملی فراگیر دارد.
فراموش نکنیم که در اوج دلبری مبازره ضدامپریالیستی، که هوش و هوس از سر همه غرب ستیزان که در حقیقت غربی فکر می کردند را برده بود، دو نفر جرات کردند که به عنوان نمایند ه از مردم ایران به شکل علنی با برژنیسکی دیدار کنند و رسما نظرت خود را به ایشان اعلام کنند . بازرگان و یزدی چنین کردند. به روایت منشی جلسه رابرت گیس که بعدها رئیس سازمان سیا و وزیر دفاع امریکا هم شد: مرد جوان ریشوی همراه بازرگان از سیاستهای امریکا در این جلسه نسبت به انقلاب ایران انتقاد می کرد. این مرد همان دکتر ابراهیم یزدی است. در اسنادی که از سفارت امریکا به دست دانشجویان افتاد، اگر نیک نظر شود از آقای عباس امیر انتظام هم چنین رابطه انتقادی با امریکا را در دیدارهایش می شود ملاحظه کرد.
دیدار بازرگان و یزدی با برژینسکی در الجزایر، بهانه برای حذف جریانی شد که غربزده خوانده می شد اما در واقع اینان غربزده نبودند. یعنی مطابق پارادیم زمانه ضد امریکا نبودند در حالیکه در آن سالها جریان روشنفکری جهانی که متاثر از غرب بود هم علیه غرب بود. به تعبیر اندیشمند ایرانی در آن سالها غرب هم ضد خودش بود.
بازرگان به تاسی از سنت مصدقی، و یزدی و امیر انتظام به تاسی از بازرلان مطابق منافع ملی ایران نوع رابطه با امریکا را تعریف می کردند و به جو روشنفکری هم توجهای نداشتند. اگر چه نگاه تند بازرگان به شوروی و مارکسیست قابل انتقاد است اما این نگاه را یزدی کمتر دارد.
بازرگان تصریح کرد که من هویدا نیستم و آقای خمینی هم شاه نیست که برای یک ملاقات رسمی از آقای خمینی اجازه بگیرم. در حالیکه او نمی دانست که بسیاری هستند که از آقای خمینی یک صاحب اختیار می سازند که بسی بالاتر از هر قانونی رفتار خواهد کرد.
اما بحث را به مرکز ثقل آن ببریم.امروز دکتر یزدی می تواند بگوید که سیاست ورزی او درست بوده است. دیپلماسی با دشمن هم باید وجود داشته باشد. لج بازی کردن به منظور عدم گفتگو مستقیم با امریکا، که به تعبیر مهندس سحابی(شل امپریالیسم) است بیشتر به ضرر منافع ملی بوده است.
دیپلماسی گفتگو، سازش از موضع پائین نیست و ضعف هم قلمداد نمی شود. در بیانیه اخیر در ژنو نکتهای کلیدی وجود داشت که کشورهای غربی تصریح کردند که اگر به پاسخ گفتگو ایران توجه نمی کردند، دیگر بهانهای برای مجازات ایران نداشتند . چرا که ایران پیشنهاد گفتگو داده بود که کشورهای غربی باید پاسخ می دادند. از طرفی گفتگو مستقیم با امریکا بهانه از امریکا گرفت، چرا که دولت ایران نشان داد که آماده احترام متقابل است. اما عدم رابطه به مفهوم بیاعتنایی به طرف مقابل است که تحریک کننده است.
این مناسبات در سیاست ورزی، جدید و بدیع نیست اما سیاست خارجی و داخلی ما از این روال دور افتاده است و مروجان به این سیاست ورزی را هم از قدرت دور کرده است.
در ۳۴ سالی که خیال حوصله ی بحر می پزد هیهات، روش دکتر یزدی و امیرانتظام که در حقیقت سنت دپیلماسی مصدقی است، در سیاست خارجی آزمون موفقی را پس داده است؛ مشروط به رعایت منافع مردم ایران که آقای جواد ظریف آن را ادامه می دهد. باید دید که چگونه تا انتها می رود.
البته روال تاریخ آن است که کوشند گان اصلی در راه هدف نصیبی کمتری می برند.اما اگر راهی درست باشد ادامه آن به وسیله هر کس و جریانی، برای بانی این راه امیدوار کننده و دلگرم کننده است. حال پیرمرد در سال ۸۲ سالگی می تواند اعلام کند که راهی که در سیاست خارجی توصیه می کرده است درست بوده است. مردی که بنیان گذار انجمنی در امریکا بوده که از این انجمن سیاستمدارانی ملی و مردمی بیرون آمده اند و با توجه به شرایط خاورمیانه و افریقا سیاستمداران این انجمن به دموکراسی و آزادی وفادار بوده اند، منتها با تمام فراز و نشیبهای یک راه سخت در چنین جوامعی.
تاریخ انتشار : ۲۱ / آذر / ۱۳۹۲
منبع : سایت راه سبز
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
17_12_2013 . 16:02
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
ماندلا، غرب و ایران
نام مقاله : ماندلا، غرب، و ایران
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی مراسمِ خاکسپاریی ماندلا
اتفاقی که در مراسم رسمی در سووتو در افریقای جنوبی افتاد، با حضورو سخنرانی اوباما و مقامات غربی، نکته قابل توجه ای داشت که محورعمده آن این بود که مقامات غربی حامی دولت نژاد پرست افریقا در مراسم مردی شرکت کردند که تا چند سال پیش او را تروریست می دانستند و از دولت نژاد پرست حمایت می کردند.اما مقامات این کشور ها با وجود آن حمایت های بی شائبه از رژیم آپارتاید در مراسم ماندلا شرکت و از او تجلیل کردند. جالب آن بود که کشورهای معروف بلوک شرق که مخالف آپارتاید بودند در این مراسم حضوری ملموسی نداشتند؛ به راستی چرا؟
مگر نه این است که رژیم های شوروی و چین انقلابی و حتی هندوستان از حزب کنگره افریقای جنوبی حمایت می کردند و مخالف آپارتاید بودند. اما چرا اوباما سخنران اصلی مراسم بود. چرا از نمایندگان کشورهای حامی حزب کنگره در دوران سخت مبارزه خبری نبود؟
فارغ از قدرت تعیین کننده کشورهای غربی در امور اقتصادی و سیاسی که بر روابط ناعادلانه جهان حاکم است، نکته ای راهبردی هم در مورد حضور غربیان و عدم حضور شرقیان وجود دارد که به آن می پردازیم.آن نکته این است که رژیم های مزبور بسته نیستند و با همه خطاهای عمدی و غیر عمدی، در حقیقت نان مناسبات و انتخابات آزاد داخلی جوامع خود را می خورند. وجود جامعه مدنی و داشتن شرایطی که چرخش قدرت سیاسی را در اندازه هایی عملی می کند،دو عاملی است که باعث انتقاد و نقد قدرت می شود و زمینه آن را فراهم می کند که کشورها در تب و تاب تحولات حکومت ها امکان نقد و بررسی اعمال صاحبان قدرت را داشته باشند.
دو ویژگی چرخش قدرت و جامعه مدنی، این امکان را فراهم می آورد که اوباما به سخنران اصلی مراسم تبدیل شود و دولت های غربی در جای ویژه بنشینند، اما از حامیان گذشته ماندلا و کنگره ملی خبری نباشد.
به راستی سیستم بسته و دولت سالار با بالاترین و والاترین آرمان های بشری چه می کند؟ وقتی که دولت محوری همه چیز و کس شود دیگر امکان نقد و بررسی رفتار حکومت میسر نیست. حتی با آمدن پوتین هم امکان نقد استالین به شکل ساختاری در جامعه روسیه فراهم نیست. اما در امریکا یک میلیون مقاله در زمان حکومت بوش پسر علیه نئوکان ها نوشته می شود، جامعه مدنی امریکا احساس خطر می کند و یک سیاه پوست رئیس جمهور می شود. سخنرانی اوباما در مراسم بزرگداشت ماندلا تا آن حد بدیهی بود که دیگرکسی فکر نمی کرد او وارث دولتی است که یار و یاور نظام آپارتاید بوده و هم اکنون از منافع اسرائیل، دولتی که در خاورمیانه صلح را تهدید می کند، حمایت می کند. در عوض حکومت هایی که ادعای مبارزه با سلطه را داشتند و تا مدتی هم در این راه وفا دار ماندند یا پیام انقلابشان چنین بود در ادامه راه تبدیل به نظام های بسته ای شدند که در عمل حتی توان مانور برای ماندلا را هم نداشتند.حتی نتوانستند از حمایت خود در دوران سخت از کنگره ملی افریقا بگویند.
ایران و ماندلا
ایران در این مراسم غایب بزرگ بود، چون بسته عمل کرده و نقش شوروی سابق را بهتر پسندیده است. با وجود تمایل دولت روحانی برای شرکت در این مراسم، فشار راست افراطی و ترس راست سنتی از این مراسم به حدی بود که روحانی نتوانست در این مراسم شرکت کند؛ مراسمی که نمایش بزرگ با شکوه ضد تبعیض نژادی هم قلمداد شد. روحانی با شرکت در این مراسم می توانست بگوید که پیام انقلاب ایران رهایی بوده است اما قدرت بسته در ایران نشان داد که چگونه در فراز و نشیب حوادث به درستی متهم می گردد.
دو کشور به این مراسم نرفتند: اسرائیل و ایران. داستان اولی که معلوم است اما قصه ایران مهم است. چون بسته بودند و از سوی دیگر اعتبار جهانی روحانی برای صاحب قدرت در ایران تحریک کننده است. اما آنچه بر صحنه جهان به خاطر غیبت ایران نقش می بندد تاسف آور است چرا که مردم ما حق داشتند در مراسم بزرگداشت مردی بزرگ،شرکتی در خور توجه داشته باشند اما حکومت بسته این حق مردم را مانع شد.
تاریخ انتشار : ۲۶ / آذر / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
25_12_2013 . 10:45
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
دانشگاه و مدنیت سیاسی جامعه محور
نام مقاله : دانشگاه و مدنیتِ سیاسیی جامعهمحور
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : _____
روز خوب ۱۶ آذر ۱۳۹۲ را باید تکرار کرد، منتها با باز بینی موقعیت دانشگاه و دولت و جریان راست افراطی که در بسیج دانشجویی نفوذ دارد. ۱۶ آذر امسال آغاز خوبی برای دانشجوی ایرانی بود که توانست این را روز را با دید مدنی و توسعه گرا که صلح طلبی را باور دارد گرامی بدارد.
آن سه قطره خون اگر در اعتراض به نیکسون بر خاک ریخت، به خاطرحمایت امریکا از استبداد بود پس جوهر ۱۶ آذر ضد استبدادی و مقاومت برای آزادی است. امروز این ایده شفاف تر خود را می نماید، چرا که بعد از ۶۰ سال، جنبش دانشجویی این روز را همچنان به آزادی خواهی پیوند زده وجوهر آن اعتراض را پاس داشته است.
دانشگاهی که نگاه مدنی داشته باشد، خانه (مدنیت سیاسی) شود و از منظر مدنیت به سیاست نگاه کند، اولویت هایش هم متفاوت و میدان فعالیتش هم نوع دیگر می شود. همان طور که رابطه اش با حکومت و در اینجا دولت روحانی هم تعریف جدیدی می یابد.
این نگاه دیگر دولت محور نیست که یا بر دولت باشد یا با دولت .
قبل از انقلاب دانشگاه خانه آزادی بود و بر دولت و حکومت؛ نگاه دولت محور داشت و مطابق شرایط زمانه یاور جریان چپ مذهبی و غیر مذهبی شد. بعد از انقلاب اما نگاه دولت محور به دو دسته تقسیم شد: مخالف و موافق.
برادران دوست بر دولت پهلوی حالا رقیب و بعد برادران دشمن شدند و کار به کشمکش خونین هم رسید. آنان که بر قدرت بودند مورد ظلم کسانی قرار گرفتند که در قدرت بودند. در مسابقه من یا تو، برادران دیروز دشمنان امروزشده بودند. در این تقابل دانشگاه مطابق نگاه دولت محور خود وارد این جدال خونین هم شد. زندان اوین هم متهم و هم بازجوی دانشجو داشت که هر یک خود را حق می پنداشت و برای شکستن طرف مقابل به خود اجازه می داد هر عملی را انجام دهد. دولت محوری را پایانی نبود.
زمانه دیگر گشت اما دانشگاه دیگر نشد. در دوره اصلاحات باز فضای دانشگاه به دو دسته تقسیم شد که در دولت و بردولت خوانده می شدند. اما این قاعده بحران خود را نشان داد و دانشگاه به جمع بندی پر هزینه ای رسید و باید به طرف نگاه جامعه محور می رفت اما دیگر دوره فضای نیمه باز اصلاحات پایان یافته بود.
با توجه به تجربه جنبش دانشجویی در دوره اصلاحات که به طرف جامعه محوری آمد
۱۶ آذر امسال می تواند شروع مجددی با تکیه به تجربه جامعه محوری باشد. در این صورت نوع مواجه جنبش دانشجویی با حکومت و جناح بندی آن، جامعه مدنی و نیز بدنه دانشجویی و تعریف نقش فعالیت دانشجویی متفاوت می گردد.
دانشجو، حکومت و جناح بندی های آن
دانشگاه کان سیاست است اما چه نوع سیاستی؟ دولت محوری یعنی یا بر دولت بودن یا با دولت بودن؟ هر دو این نقش ها در ایران بازی شده و جواب مطلوب در راه تعمیق فضای باز نیافته است.
دانشگاه خانه مدنیت سیاسی می تواند باشد. اگرچه رفتن این میسرساده نیست اما چاره ای از رفتن آن هم نیست.
در این رابطه ملاک می تواند مبتنی بر میزان همکاری دانشجو و جنبش و جریان دانشجویی با حکومت باشد و بر اینکه آیا دولت روحانی، یا هر جناح حکومتی، تا چه میزان حاضرند به نهاد های مدنی و آزادی های مدنی احترام بگذارند و فضا را برای این نوع فعالیت ها باز کنند.
دانشگاه جامعه محور اپوزیسیون نظام نیست اما کارگزار حکومت هم نیست بلکه از منظر زندگی مدنی به روابط قدرت نگاه می کند. در این راستا به جناح های حکومت هم نظر دارد که آیا آنان می خواهند شرایط کسب و کار و حقوق شهروندی و عزت کشور و جامعه را نگاه دارند یا خیر. بر این اساس است که دانشجو رابطه خود را با حکومت تنظیم می کند. در این حالت او به طور قرار دادی و کلاسیک بر دولت یا با دولت نیست بلکه متناسب با برنامه و عمل حکومت با آن رابطه برقرار می کند.
این تجربه در دوره اصلاحات و قبل از انقلاب در دانشگاه نبود و نتایج منفی خود را هم به جا گذاشت چرا که دولت محوری جنبش دانشجویی آفات خطرناکی دارد.
امروز هم برخورد با دولت و حکومت از منظر مدنیت سیاسی می تواند دانشجو را به راهبرد جدیدی برساند.
دانشگاه، جامعه مدنی و نهادهای مدنی
اگر از منظر زندگی، شغل و شخصیت شهروندی به سیاست نگاه شود جنبش دانشجویی در عمل لولای رابطه جامعه مدنی به حکومت، منتها از منظر جامعه مدنی است .
دانشجوی جامعه محور فضای مدنی دانشگاه را عرصه تعامل نهاد های مدنی با احزاب و حکومت می کند ولی خود در کنار نهاد های مدنی می ایستد. چنین کاری تا کنون کمتر شده است. نهاد دانشجویی نهادی مدنی است. اگر چنین شود در دانشگاه چهره های مدنی هم حضور می یابند و در این همایش های دانشجویی دانشگاه، لولای ارتباطی سیاست و مدنیت می شود. در این راستا است که دستور کار جنبش دانشجویی مدنی می شود ودر نتیجه امر سیاسی را هم شکل مدنی می بخشد.
سوژه هایی مانند توجه به حقوق شهروندی یا آلودگی هوا و یا آزادی نهاد های مدنی و یا توجه به لغو تدریجی احکام اعدام و... می توانددر دانشگاه محل اتصال جامعه مدنی با دانشگاه و به چالش کشیدن حکومت و دولت در این زمینه شود.
دانشجو و بدنه دانشگاهی
بی گمان کمترین التفات به بدنه دانشجویی در تاریخ جنبش دانشجویی شده است. دانشجو بعد از دانشگاه چه می شود؟ چه می کند؟ با آرمان های دوره دانشجویی چگونه برخورد می کند؟
بی توجهی به زیست دانشجو در دوره دانشجویی تنها از طریق توجه به ویژگی صنفی دانشجو در دانشگاه است که می تواند تعدیل شود. در این زیست صنفی دانشجو می آموزد که در آینده چگونه شخصیت و زیست مدنی پیدا و مسئله صنفی خود را با مدیریت و کمک دانشجویان حل کند. این زیست مدنی زمانی موفق می شود که دانشجو در دانشگاه جامعه مدنی را بشناسد، با آن ارتباط برقرار کند و از منظر جامعه مدنی با دولت و حکومت وارد تعامل شود. رسیدن به این وِیژگی به آینده وی هم مرتبط می شود، زیرا یاد می گیرد که در حقیقت بیرون از دانشگاه است که زندگی مدنی و واقعی شروع می شود و در دانشگاه او می تواند این زندگی تمرین کند .
در خاتمه به نظر می رسد که فعالیت دانشجویی می تواند دوره جدیدی را از منظر جامعه محوری شروع کند که در آن محوریت با مدنیت سیاسی باشد. در این حالت تعامل دانشجو با قدرت، هم از منظر زیست مدنی فردی و هم زیست اجتماعی رقم می خورد. این گونه نزدیک شدن به سیاست، هم بدنه دانشجویی رابه مدنیت سیاسی ترغیب می کند و هم می تواند راه جدیدی در پیشبرد مطالبه محوری قلمداد شود .
تاریخ انتشار : ۴ / دی / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
30_12_2013 . 11:00
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
جامعه مدنی و محیط زیست
نام مقاله : جامعهی مدنی و محیطِ زیست
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی محیطِ زیست
احساس مسئولیت جامعه مدنی بیشتر می شود؛ احساسی که باید هم را باید ستود و هم مشوق بود و هم یار و هم پی گیرانه در راستای راه گشایی آن تلاش کرد.
از این جمله است (کمپین لگام )از سوی برخی از فعالان مدنی وسیاسی که اقدامی قابل ارج است اما باید عمق یابد و استمرار پیدا کند.
همچنین تعامل ۲۰۰ فعال زن با لایحه منشور حقوق شهروندی و مهلت خواستن از روحانی برای بحث و بررسی بیشتر درباره منشور پیشنهادی دولت که هم می تواند به عمق بیشتر و تحققی کردن منشور یاری رساند، هم ضمانت اجرایی لازم را برای آن فراهم کند.
حالا هم با اقدام مسئولانه دیگری مواجه هستیم که همانا اعلام فعالان مدنی و هنرمندان در مورد یاری رساندن جامعه مدنی برای محیط زیست است که اقدامی عملی و دلگرم کننده و مبارک است که استمرار آن می تواند مسئولان را در برابر مردم پاسخگو کند.
چرا که امروز در شهر های آلوده بزرگ ایران که سرای ما ایرانیان است همه چیز و کس دارد پژمرده و جان ها ملول می شود. جان انسان ها در معرض بیماری و مرگ است و استعدادهای آینده که غنچه های زندگی ما هستند در معرض بیماری و مشکلات مغزی قرار دارند وسرب و... مصرف می کنند در حالیکه باید هوای پاک را تنفس کنند.
این احساس مسئولیت مدنی از طریق تعامل با مسئول محیط زیست دولت شکل گرفته است. اگر چه در عین تعامل با نهاد دولتی محیط زیست می باید تفاوت نهاد مدنی با نهاد دولتی هم مورد توجه قرار بگیرد.
هماهنگی این فراخوان را چهره های فرهنگی و هنری و رسانه ای نمایندگی می کنند حرکت و امضا کنندگان بیانیه که افراد شناخته شده در رشته های کاری خود می باشند می تواند آغازی موثر باشد برای بهبود فضای محیط زیست تهران و چند شهر دیگر که حالت طبیعی خود را از دست داده است. از جمله توجه به دریاچه ارومیه و دیگر فضاهای زیست محیطی که در حال نابودی هستند.
این نوع فراخوان ها نشان می دهد که عنصر خلاق ایرانی در نهاد های مدنی می تواند سرنوشت مناسبی برای ایران رقم بزند و گاه تهدید را به فرصت تبدیل کند.
کمپین دفاع از محیط زیست با بخشیدن داوطلبانه یارانه به محیط زیست ایران اقدام عملی را هم پی گرفته، اما بیگمان این یکی از راه حل هاست که با اقدامات گسترده دیگر می تواند تقویت و جدی شود. این اقدام می تواند اصحاب هنر و رسانه را هم به مردم جامعه نزدیکتر کند و راه رفتار مدنی را هموارتر سازد.
این کمپین می تواند در وهله اول مسئله بنزین مصرفی در ایران را تبدیل به مسئله ای ایرانی و حتی جهانی کند و دولت را نسبت به تغییر کیفیت بنزین مصرفی، که عامل عمده آلودگی هوا است حساس و مسئول کند. در ادامه این حرکت می تواند جامعه جهانی را هم متوجه کند که تحریم بنزین با جان مردم ایران بازی می کند و باید این بازی مرگ بار را خاتمه داد.
ایرانیان خارج از کشور هم می توانند از طریق آگاه کردن جامعه جهانی از این کمپین به حمایت از محیط زیست یاری رسانند؛ کمپینی که به دنبال زیست سالم در هوای پاک است که حق طبیعی هر انسانی است.
تاریخ انتشار : ۹ / دی / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
06_01_2014 . 11:33
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
راست افراطی چرا می تازد؟
نام مقاله : راستِ افراطی چرا می تازد؟
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : درباره راست افراطی
راست افراطی به بهانه مختلف می تازد، اما چرا؟ الف : از موضع قدرت می تازد. ب : برای تحکیم قدرت خود می تازد اما از موضع ضعف.
الف : بی گمان از موضع قدرت نمی تازد، چرا که در ۸ سال گذشته آزمون خوبی پس نداده و امور کشور را نابسامان کرده، بخشی از قدرت را از دست داده، در درون خود چند دستگی دارد و در بیت رهبری ضعیف شده است. همچنین در انتخابات شوراها و ریاست جمهوری به مقصد نرسیده است و با راست سنتی که متحد او بوده مشکل دارد. بخشی از منافع اقتصادی خود را از دست داده و دولت روحانی همراه با او نیست و در صدد کم کردن حضور راست افراطی در قدرت است. مواضع مخالف مذاکره با امریکای راست افراطی هم پیش نمی رود. با این حال راست افراطی در ایران امید به بازگشت دارد چرا که جامعه را آن سان شخم زده که اصلاح و بسامان کردن این مسیر،که باتلاقی هم شده است چندان آسان نیست، بخصوص با توجه به موقعیت دولت روحانی.
ب : برای تحکیم مجدد قدرت می تازد، اما از موضع در حال "ضعیف شدن" این عمل را انجام میدهد چرا که زمان به نفع راست افراطی نیست، پس تلاش می کند جامعه را ناامید کند تا در صورت انفعال مردم باز امور را در دست بگیرد. آن هم با روش هایی از این قبیل :
۱- جنجال در مورد سفر خاتمی به قم که مبادا با علما دیدار کند. [در عمل هم هر زمان با خاتمی مواجه شده وی عقب نشسته است].
۲- فعال شدن در دانشگاه در اجرای سیاست های حمله به دولت و جامعه مدنی
۳- هجوم رسانه ای برای ترساندن جامعه از هر حرکت احتمالی که نشان می دهد راست افراطی اگر چه در موضع قدرت نیست اما بدون قدرت هم نیست.
دو روز تبلیغات به مناسبت بزرگداشت راهپیمایی دستوری ۹ دی ۱۳۸۸، نتیجه اش تجمع ۳۰۰ نفری در تهران بود، اما همین حجم تبلیغاتی دو روزه، در صدا و سیما و در دل جامعه مدنی ایجاد رعب کرد. همزمان در حالیکه مشاهده می شود که حملات اخیر به دلیل دیدار نمایندگان مجلس با روحانی و طرح روحانی مبنی برضرورت رفع حصر بوده، راست افراطی با حمله به موسوی و کروبی تلاش کرد تاثیر این دیدار و دیگر تلاش ها برای رفع حصر را خنثی کند.. پس جامعه ما در حالت بیم و امید زندگی می کند. اما چگونه می توان به امید جامعه افزود؟ برای این کار باید ابزار قدرت راست افراطی را شناخت و آن را در حد توان خنثی کرد.
ابرازهای قدرت راست افراطی کجا هستند؟
۱- ایجاد حساسیت فرهنگی به نام توهین به مقدسات تا بخشی از روحانیت را با خود همراه کند مانند حمله به مقاله دکتر غروی
۲- استفاده از بسیج دانشجویی در دانشگاه برای مقابله و برخورد وایجاد جنجال و بعد محکوم کردن دانشجویان و ایجاد ترس و وحشت در دانشگاه.
۳- حضور خیابانی در اعتراض به تهاجم فرهنگی برای تحت فشار قراردادن دولت روحانی و وزرا
۴- تحرک نمایندگانش در مجلس برای جو سازی و مرعوب کردن دولت و جامعه مدنی مانند جنجال بر سر دیدار هیات اروپایی در دیدار با نسرین ستوده و جعفر پناهی؛ جنجالی که باعث شد هم این هیات نتواند با دیگران دیدار کند و هم تهدید به استیضاح وزرادر پی داشت.
۵- مانور برخی از فرماندهان نظامی در تخریب روابط خارجی دولت.
۶- فعال شدن اطلاعات سپاه برای کنترل امنیتی فعالان سیاسی.
۷- در اختیار داشتن قسمتی از قوه قضائیه برای اجرای احکام محدود کننده.
پس راست افراطی، رسانه و بسیج و بخشی از قوه قضائیه را در اختیار دارد. همین طور حمایت ضمنی بیت رهبری و در حوزه قم هم تا حدودی نفوذ دارد. پول کافی هم که دارد.
این ابزارها را باید شناخت و مطابق با آن عمل خنثی سازی انجام داد. هر چند باید پذیرفت که راست افراطی در این مدت از این ابزارها به خوبی استفاده کرده است.
در چنین فضایی شناخت ابزارهای راست افراطی و موقعیت آن و بررسی توان نیروی جامعه مدنی و میزان همراهی دولت با جامعه مدنی بسیار مهم است.
راست افراطی و فضای عمومی
راست افراطی در افکارعمومی اعتبار خود را از دست داده و یارانه ها و شعار عدالت به عکس خود مبدل شده است. راست افراطی با راست سنتی مشکل دارد و در برابر افکار عمومی جامعه شعار مناسبی مانند سال ۱۳۸۴ ندارد. افکار عمومی در ایران امروز با رای دادن و ندادن خود می تواند در نظام چالش ایجاد کند. افکار عمومی مهم ترین حربه جامعه مدنی و تحول خواهان ایران در حال حاضر است که می تواند با درخواست فضای باز، برگ برنده عقب زدن راست افراطی باشد. هم سویی با افکار عمومی می تواند در سیاست های حکومت تغییر ایجاد کند و همچنین تعاملی باشد. چرا که افکار عمومی اولویت را به امنیت و مبارزه با گرانی و تورم و بعد آزادی می دهد. حال باید روشنفکران و نهاد های مدنی و صنفی و رسانه های طرف دار آزادی می توانند میان نان و آزادی رابطه برقرارو حمله بی محابا از سوی راست افراطی را برای نا امیدی مردم را خنثی وافکار عمومی را به سمت درست هدایت کنند؟
این کار حوصله و برنامه و صبوری و هدف گذاری می خواهد. باید توجه داشت که راست افراطی در پی ناامیدی افکار عمومی و مقابله روشنفکران و دانشجویان با دولت روحانی است. اگر به این هدف برسد مجلس بعدی را در اختیار می گیرد و روحانی را خلع سلاح می کند.
باید با این برنامه راست افراطی در ایران مقابله کرد. این مقابله به حفظ امید و فعال شدن جامعه مدنی در قالب مطالبات مشخص از قوه قضائیه و مقننه و در خواست از دولت برای اجرای برنامه هایش امکان پذیرست.
تاریخ انتشار : ۱۶ / دی / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
22_01_2014 . 15:31
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
نقد و بررسی تجربه بازرگان مهندس
نام مقاله : نقد و بررسیی تجربهی بازرگان
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی مهندس بازرگان
جلد سوم خاطرات دکتر یزدی که روی اینترنت قابل دسترسی است نکات مهمی دارد که باید به آنها جداگانه پرداخت. اما از محورهای مهم این خاطرات، برخی سطرهای نانوشته یا کمتر توضیح داده شده است که نیاز به خوانش دارد. نگاه مهندس بازرگان به انقلاب هم از جلوه های مهم این کتاب که بخشی از آن در خاطرات دکتر یزدی آمده است.
برنامه بازرگان در ارتباط با انقلاب
بازرگان مهندس به سیاست گام به گام باور داشت ومی پنداشت می شود جامعه را با عقلانیت ریاضی و محاسبه در مبارزه جلو برد و به هدف رساند.
بازرگان این نگاه مهندسی و منظم را به نظام آفرینش هم تسری می داد. وی در کتاب راه طی شده، هستی را چنین می بیند: خداوند با دقت تمام با نگاه ریاضی و عقلانیت کامل جهان را خلق و تدبیر امور کرده، پس انسان هم باید چنین باشد چرا که آفریده هوشمند خداوند است اگر این انسان موحد باشد بهتر می تواند تدبیردر اعمالش را عملی کند.
بازرگان برای روند مثبت تحولات در ایران معتقد بود که باید شاه برود . این سخن را از سال ۱۳۴۲ هم به گونهای گفته و در سال ۱۳۵۷ باز آن را تکرار کرده بود. اما بازرگان مهندس بود و برای رفتن شاه برنامه داشت. اگر چه او قانون اساسی مشروطه را باور داشت اما در سال ۱۳۵۷ میخواست این قانون هم با آرامش و با تغییراتی به جمهوری تغییر یابد .بی گمان وی را می توان با ژاک برک اندیشمند فرانسوی در مخالفت با انقلاب فرانسه مقایسه کرد؛او اما از قضای روزگارنخست وزیر انقلاب شد.
هدف بازرگان مهندس
هدف وی حفظ نظم و ساختار بوروکراسی دولت و در عین حال با زیان کمتر وبه هم نریختن اوضاع کشور و همچنین توجه به رعایت قانون و رعایت انصاف در رفتارها بود . این ویژگی او را نمی توان در روش انقلابی خواند.او در دل برده(الیوم المرحمه) محمد در فتح مکه بود .طالقانی از آقای خمینی خواست که هنگام ورود به ایران عفو عمومی اعلام کند، که نکرد. اما بازرگان اهل احساسات هم نبود؛ او می خواست مرحمت ساختاری باشد از همین روی تلاش کرد برای انتقال قدرت به شکل آرام برنامه ریزی کند، اما گام به گام در مهندسی خود عقب رفت هر چنداز هدف خود دست نکشید.
می توان رفتار بازرگان را از سال ۱۳۵۶ تا پیروزی انقلاب و بعد از آن، برای رفرم به جای انقلاب با سه نوع روش ملاحظه کرد:
۱- تلاش برای انتقال قدرت به شکل آرام و قانونی
۲- قبول نخست وزیری انقلاب برای کنترل اوضاع به نفع رفرم.
۳- نقش مسالمت آمیز برای تاثیر بر قدرت برای جلو گیری از رفتارهای افراطی
۱- تلاش برای انتقال قدرت به شکل رفرم
بازرگان معتقد بود شاه باید برود. اما در زمانی که روند انقلاب سرعت میگرفت، میدانست که اگر این باران سیل شود ـ که شد ـ دیگر اوضاع فرق خواهد کرد؛ که کرد. وی با این حال از شروع تا پیروزی انقلاب سه روش به کار برد تا ساختار دولت اسقاط نشود که ناکام ماند.
- رفتن شاه و سپردن قدرت به ولیعهد و اجرای قانون اساسی به شکل معقول و درست
که با تند باد حوادث این سیاست دیگر عملی نبود و شاه هم حاضر به کناره گیری به نفع پسر نبود.
- سپردن کار به شورای سلطنت و بعد اعلام شرایط جدید و برگزاری انتخابات
- گرفتن حکم نخست وزیری بختیار از آقای خمینی وبعد اعلام انتخابات برای تعیین تکلیف نظام. با وجود اینکه میدانست جایگزین و نخست وزیر انقلاب خواهد بود.
۲- قبول نخست وزیری برای انتقال آرام قدرت
در تمام این مدت تلاش وی آن بود که جلو رفتارهای غیر قانونی را بگیرد، اما نتیجه کار استعفای وی بود. در متن استعفای اونکته جالبی بود که نشان میداد همه را متحد علیه سیاست خود میبیند.
او در گفتار با مردم در رسانه ملی ازمواضع آقای خمینی، از اعدامها، از خود سری کمیتهها و از گروههای سیاسی و.. گله و حتی اعلام کرد که به دلیل وجود برخی از توصیههای آقای خمینی دولت او چاقوی بیدسته است.
۳- تاثیر بر قدرت برای جلو گیری از رفتارهای افراطی
بازرگان مهندس بعد از استعفا تا آخرعمر سیاسی ماند و سیاسی و دولت محور عمل کرد. زبان به انتقاد از حکومت گشود؛ از سیاستهای داخلی تا سیاست ادامه جنگ انتقاد میکرد اما در عین انتقاد به قانون اساسی و رقتار حکومت در سال ۱۳۶۴کاندیدای پست ریاست جمهوری اما رد صلاحیت شد.
دو جهت متفاوت
بررسی خاطرات دکتر یزدی نشان می دهد که بازرگان مهندس به روند انقلاب انتقاد داشته و از اعلام آن هم پرهیز نمی کرده هرچند برخی از این انتقادات مورد قبول دکتر یزدی هم نبوده است . اما این انتقادات چه بوده است؟
بازرگان مهندس باور داشت که برای اداره امور آمادگی وجود ندارد و با انتقال آرام قدرت ـ که آقای خمینی می تواند در انجام آن موفق شود ـ کشور به هم نخواهد ریخت و دولت اسقاط نخواهد شد.در حالیکه آقای خمینی معتقد بود مردم گرم شده اند و باید کار را تمام کرد.بازرگان این گرم شدن مردم را سیلی می دانست که تخریب کننده است و باید جلو آن را گرفت.
نگاه مهندسی وی مورد قبول نزدیک ترین یارانش هم نبود. تجربه او این بود که باید جلو انفجار دیگ جوشان مردم را گرفت که هم به جامعه و هم به مردم آسیب می زند. به نظر می رسد که بازرگان مهندس با وجودی که می دانست انقلاب قاعده خود را دارد می خواست با اراده اما با علم و محاسبه جلو روند حوادث انقلاب را بگیرد که این روند هم قواعد خود را دارد.بازرگان مهندس می پنداشت راه طی شده بشر را انسان می تواند با تدبیر بهتر طی کند؛ همان طور که انبیا توانسته بودند راه طولانی رشد و تکامل جامعه و انسان را کوتاه کنند.چون می پنداشت بعد از ختم نبوت با توجه به وجود تجربه انبیا می شود با توجه به تکامل جامعه انسانی راه رشد را کم هزینه تر پیمود. سودای وی در طول زندگی چنین بود در نتیجه با روند حوادث انقلاب موافق نبود و به نقد درونی آن پرداخت تا آخر کار هم به این سیاست ادامه داد و خوش نام اما ناکام در تحقق باور خود ماند.
نیاز به نقد و بررسی تجربه بازرگان
بازرگان در دو روایت متفاوت از سازش کار به انسانی واقع گو و اصولی و آزادیحواه در جامعه روشنفکری و انسانی قابل احترام در نزد مردم تغییر کرده است.
به نظر می رسد زمان آن است که مهندس بازرگان را از منظر عملی بودن ایده هایش هم مورد بررسی قرار داد. بی گمان او حق می گفت و درست می اندیشید، اما حق همیشه عملی است یا نه؟
تدبیر و برنامه زمانی به عملی شدن نزدیک می شود که میان خواسته ها و اهداف و توانایی تحقق آن، نسبتی معقول برقرار شود.
بیگمان خواست بازرگان مهندس هم با این نوع نقد و بررسی بازرگان همراه است چون تلاش میکند که بین کامیابی در هدف و خوش نامی راه بگشاید چرا که به شهادت تاریخ جامعه ما در تعارض کامیابی و خوشنامی به دموکراسی نرسیده است
تاریخ انتشار : ۲ / بهمن / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
27_01_2014 . 15:37
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
میناچی در ایران و گولن در ترکیه
نام مقاله : میناچی در ایران و گولن در ترکیه
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی دکتر ناصر میناچی
میناچی، ناصر شریعتی بود .تا حدی هم روایت خود را از شریعتی داشت. دلداده به کار فرهنگی بود. بسیار مذهبی و هم مخالف مارکسیسم به خاطر غیر خدا پرست بودن آن مرام بود. با خرافات مذهبی هم مخالف بود.
مسلمانی متشرع بود که با کراوات نماز می گذاشت و آداب دین پاس می داشت.وی دو دسته مخالف داشت که بر وی می شوریدند. اما او بر هر دو دسته غلبه کرد. ولی نتوانست بر قدرت دولت یا حکومت زمانی که بر وی خشم گرفتند غلبه کند.
سودای او ساختن حسینیه ارشادی بود که موج فرهنگی درست کند . بتواند فراگیر شود. به تعبیر شریعتی حسینه یک نهاد شود. اگر چه هم چنان به صورت جنبش باقی ماند.چرا که نهاد شدن الزامات خود را دارد. نهاد به سرمایه و پول و هم حامی اجتماعی و بانی نیازمند است که حسینیه ارشاد آن را داراست. میناچی در این راه تلاش می کرد که آخرین آن برپایی کتابخانه بزرگی در کنار حسینیه بود که در نوع خود بی نظیر است.
زمانی که به وی گفتند که چرا این مکان رابه جای کتابخانه دانشگاه دین پژوهی دایر نمی کنی با لبخندی گفت آن وقت دولت و حکومت بر رویش دست می گذارند و استقلال آن را می گیرند.بی گمان وی درست می گفت.
در صورتیکه میناچی بر دو جریان مخالف خود که ضد مذهبی ها بودند و هم جریان مذهبی خرافه گرا، پیروز شد. با شریعتی موج و جنبشی ممتد ایجاد کرد که هیچ وقت نخوابید . مگر در زمانی حکومت خشم گرفت و حسینیه را قفل کرد؛ در قبل و بعد ار انقلاب چنین شد. پس حکومت مانع نهادینه شدن نهاد حیسینیه ارشاد شد؛ چه مذهبی و چه غیر مذهبی آن.
در ایران دولت قوی است و با رانت نفت قوی تر شده است و حسینیه نهاد مستقل از دولت بود، اما همیسشه دولت یا دولتی ها سایه سنگینی بر آن اعمال می کردند. این سایه سنگین امکان شکل گیری مدیریت باز را از یک نهاد مستقل می گیرد. هنر میناچی حفظ استقلال لرزان حسینیه از حکومت مذهبی بود . این هنر بس سخت بود که میناچی ماهرانه انجام می داد. اما این کار سخت آفاتی هم داشت. امکان شکل گیری عادی و روال اداری که امثال فتح الله گولن در دولت غیر نفتی ترکیه می توانند بکنند را منتفی می کرد. چرا که در ترکیه دولت به کمک نهاد های مدنی محتاج است تا از درد مردم بکاهند حتی اگر با آن نهاد ها سر مهر نباشد. جنبش گولن از این نیاز دولت سود برد و خود را نهادینه کرد. هزاران مدرسه و نهاد را سامان داد. این جریان مدنی بسیار قوی است؛ درستی یا نادرستی اعمال آن منظور نظر نیست.
در ایران هم انجمن حجتیه زیر مهمیز دولت قرار گرفت که جریانی راست بود.
اما جریانات نو گرا در ایران در کنترل شدیدتر قرار دارند. حسینیه ارشاد نهادی لرزان اما دارای ثروت کافی است و بسیاری از نزدیکان حکومت می خواهند مدیر این نهاد شوند. برای تصاحب این مدیریت با میناچی در افتادند. برایش پاپوش می دوختند که وی می باید برای این بحران سازی ها وقت کافی می گذاشت. عاقبت همین جریان قوی در حکومت اجازه دفن او را در حسینیه ندادند. جریانی که برای تصاحب حسینیه برنامه دارد.
برپا نگه داشتن نهاد مذهبی مستقل در حکومت دینی کار بس دشواری است که میناچی هنر انجام آن را داشت؛ آن هم در دولت نفتی و رانتی که نفوذ خود را اعمال می کند و استمرار می بخشد. میناچی و نهادش دربرابر فشار قدرت حکومت به طور نسبی ایستادند.یکی از نتایج آن هم عدم اجازه دفن پیکرمیناچی در حسینیه ارشاد بود.
این قدرت نمایی حکومت در برابر یک نهاد مستقل مدنی مذهبی به ما نشان می دهد که رام کردن مهار سرکش قدرت در ایران تاچه حد ظریف و سخت است و نیاز به آن دارد که جامعه مدنی ،حکومت را پاسخگو کند.
به راستی شورای شهر تهران در برابر این اجحاف چه پاسخی دارد؟
میناچی دور از محل مدفن اصلی خود به خاک سپرده می شود . این خاکسپاری نشان می دهد که در تکاپوی مدنیت جامعه ما هنوز در مرحله جنبشی است.شناخت دولت رانتی و هم توانا ساختن جامعه مدنی در ایران نیاز جامعه ما ست.
تلاش میناچی و نوع دفن وی نشان از نیازی می دهد که جامعه ما به آن محتاج است؛ نهاد مدنی مستقل از حکومت ها با هر عنوانی که داشته باشند.
تاریخ انتشار : ۷ / بهمن / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
29_01_2014 . 10:25
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
توان و خواست جامعه ایرانی
نام مقاله : توان و خواستِ جامعهی ایرانی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی جامعهی ایرانی
جریانی که قدرتمندان در ایران را نگران می کند جامعه مدرن شهری و حتی روستایی ایران است که با سیاست های حکومت در کشور همراه نیست. این عدم همراهی همان زیست متفاوت مدنی و نحوه تفسیر زندگی است. چرا مدل زیست و سفارشی حکومتی به جامعه ایران پاسخ نگرفته است؟ چرا حتی اقشار سنتی هم به اندیشه علی مطهری بیشتر گرایش دارند تا تفکر معروف به مصباح یزدی؟ این تحولات را نه باید دست کم گرفت و نه باید تنها در انحصار جریان سیاسی خاص و معینی دید.
درعین حال این گرایش مدنی، در رفتار محافظه کارانه است و به دنبال روزنه ای برای اعمال سلائق وتحقق خواسته های خود می گردد؛ حال خاتمی نشد، روحانی. روحانی نشد خلاصه فرد دیگر. به عبارت دیگر در هر حال کسی را پیدا می کند تا نشان دهد که چه می خواهد، چگونه وبا چه هزینه ای هم می خواهد.
جامعه ایرانی در صورت امکان بروز و حضور نیمه آزاد و محدود خود را اعلام می کند: راست افراطی را نمی خواهد و راست سنتی را هم تا حدی تحمل می کند چون با آن اشتراکاتی دارد. نمونه این ادعا انتخابات شوراهای شهر است که افرادی معمولی کاندیدا می شوند و رای می آورند این افراد به دید گاه مدرن نزدیک هستند. اما همین افراد و شورای شهری خاکستری با ویژگی های مثبت و منفی خود، خویش را به جامعه می نمایانند که البته با نگاه سیاسی دموکراسی خواه هم تفاوت دارد.
در انتخابات شوراهای اخیر راست افراطی شکست خورد و راست سنتی کنترل شد. و افراد معمولی و عادی وارد شورا شدند که در عمل به رفتار مدرن نزدیکتر هستند. این افراد با هزینه ـ فایده کردن روحانی را به جلیلی ترجیح می دهند.
توان جامعه ایرانی را باید درک کرد، آن گاه است که می شود برای آینده قدمی به جلو برداشت. در غیر این صورت جریان دموکراسی خواهی در افساید اجتماعی قرار می گیرد و حکومت آن را سرکوب و منزوی می کند. در این مورد باید به انتخابات مجلس آینده و تحولات پیش رو توجه داشت که هر تصمیم جامعه ایرانی به شرط حداقل فضا رد و طرد جریان افراطی و کنترل جریان راست سنتی خواهد بود.
متولی ثابت و انحصاری و نادرستی آن
لذا به ناچار متولی خواسته های مدنی در ایران، به دلیل بازی سخت سیاست، نمی تواند یک جریان یا فرد باشد. به هر دلیلی این نیرو می تواند زمانی ملی- مذهبی ها، زمانی جبهه مشارکت و زمانی موسوی و کروبی و... می توانند باشند. البته جای این نیرو ها بالا و پائین می شود و گاه جریان یا فرد جدیدی هم وارد می شود. چون لیگ فوتبال تیم های مطرح جایشان عوض می گردد. در دوره اصلاحات و دوره روحانی این جابه جایی را شاهد هستیم. ولی در نگاه جامعه محور دیگر جریان سیاسی اصل ماجرا نیست بلکه این خواسته ها و مطالبات آنان است که مهم می گردد.
تجربه قابل بررسی مجلس هفتم
در دوره اصلاحات جریانات مطرح اصلاح طلب درون حاکمیت به طور طبیعی اما غیر مدنی، رهبری مطالبات را به اعضای خود گره زد. حتی با کروبی و هاشمی به مرز بندی شدید رسیدند و به سمت حذف یک دیگر رفتند؛امری که قابل درک بود اما درست نبود.
اصلاح طلبان در مسیرانتخابات مجلس هفتم در عمل به تحریم رسیدند. افراطیون جریان راست که همین سیاست را دنبال می کرد رقیب را از صحنه بیرون راند و مجلس را در دست گرفت. چرا که می دانست در صورت رقابت نتیجه را خواهد باخت.
حال سوال این است که راه دیگری وجود داشت؟ به عنوان نمونه کروبی معتقد به شرکت در انتخابات مجلس هفتم بود و دلایل خود را داشت. اما راه حلی هم که اکنون پیشنهاد می شود با نگاه کروبی یکسان نیست، هرچند هم سو با آن است چرا که نگاه کروبی دولت محور بود.
اگر آن زمان نگاه جامعه محور حاکم بود توجه می کرد که دموکراسی در ایران کاربر و زمان بر و حوصله بر است. در مقابل جناح راست حکومت هم امکان آنکه رقیب سیاسی را تبدیل به دشمن کند در اختیار دارد. خلاصه آنکه می شد رفتار دیگری پی گرفته شود.
ازسوی دیگر رسم برآن است که جریانات در ایران به تشخیص خود عمل می کنند یعنی حذف ملی- مذهبی ها باعث نمی شود که جبهه مشارکت نیز انصراف دهد یا حذف خاتمی دلیل انصراف موسوی نمی شود.
با توجه به چنین ویژگی صحنه سیاست در ایران، نگاه جامعه محور می تواند نقش بازی کند؟ جریان سیاسی دموکراسی خواه در این حیطه چه می تواند بکند؟
در انتخابات مجلس هفتم اصلاحات طلبان سرنوشت اصلاحات را به خود گره زدند و در نتیجه از ظرفیت تغییر در جامعه استفاده نشد. در حالیکه اگر انتخابات با موج تحریم مو اجه نمی شد افرادی غیر مشهور اما نزدیک به گرایش اصلاح طلبی به مجلس می رفتند چرا که در ایران سالها است اگر رقابت حداقلی صورت بگیرد، راست سنتی کنترل و راست افراطی منزوی می شود. بی گمان این به ضرر اقتدار گرایی حاکم است. مسئله مهم در جامعه محوری، تغییر سیاست ها است تا تغییر آدم ها وتغییر رفتارها است تا تغییر نام ها.
اما مسئله ظریف و باریک تر از مو این است که جامعه محوری هم قواعد خود را دارد و آن وفاداری به جامعه مدنی و تضمین قدرت این جامعه است. در این جاست که رفتار جامعه محور بوی معامله به نفع گروه و یا جریان و فردی نمی گیرد، آرمان مردم را وا نمی گذارد و جانب قدرت را نمی گیرد.
با توجه به شرایط فعلی جامعه، ترفند راست افراطی و حتی راست سنتی این خواهد بود که به وسیله شورای نگهبان با رد صلاحیت گسترده چهره های مشهور که حتی پرونده هم ندارند، مجلس آینده را در اختیار بگیرد تا دولت روحانی را کنترل کند.
برای غلبه بر این ترفند تکراری چه می توان کرد؟ با توجه به اینکه دولت روحانی به مجلس همراه با خود برای انجام اصلاحات نیاز دارد تا مجلس مدام به وزرا کارت قرمز نشان ندهد، باید به این مسئله از هم اکنون اندیشید منتها با نگاه جامعه محور.
در عین حال باید توجه داشت که برگ برنده جامعه محوری وجود جامعه ای شهری شده است که به دنبال حقوق خود اما به شکل ملاحظه کارانه است؛آن هم هم دردرون حکومتی که یک نفر نمی تواند همه چیز را پیش ببرد. هم وجود هاشمی و خاتمی و هم سایه سنگین موسوی و کروبی بر عرصه سیاست ایران وهمچنین حضور نیروی های سیاسی مطرح و موثر از عواملی است که می تواند به گشایش فضا در ایران یاری برساند، منتها به شرط رفتار درست و عمل حساب شده. در فضای باز می توان هم به خواسته های اساسی تر توجه کرد هم توجه داشت که آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر رهبران جنبش سبزو دیگر مطالبات می تواند با راهبرد برخورد متناسب با انتخابات مجلس هم به پیش رود.
البته با عطف به مسئله محوری که نگاه جامعه محورست؛نگاهی که به گشایش فضا می اندیشد و پیمان خود را بر و با هر صاحب قدرت براساس آزادی بهتر استوار می کند.
تاریخ انتشار : ۹ / بهمن / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
05_02_2014 . 10:20
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
دولت روحانی، دانشگاه و تحرک
نام مقاله : دولتِ روحانی، دانشگاه، و تحرک
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی رابطهی روحانی با دانشگاه
سخنان عتاب آلوده با راست افراطی از سوی روحانی در جمع دانشگاهیان نشان از چه دارد؟ رسم آن است واژگانی از قبیل "برخی ها" و "بعضی ها"، "آنها" و.... که در سخنان مقامات مطرح می شود، بعدا به وسیله کسانی دیگر مصداق می یابد. یعنی مشخص می شود که منظور آن مقام چه یا که بوده است. بی گمان این گفتار پیچیده که در زبان فارسی به ابهام و ایهام تنه می زند جای مانور فراوان دارد، اما در وادی سیاست سخن با پاسخ مخالفان مصداق خود را نشان می دهد. جریان راست افراطی با نقد سخنان روحانی نشان می دهد که خود را مصداق سخن می داند.
اما داستان آن است که این جریان در دانشگاه قدرت دارد. یعنی در قالب بسیج دانشجویی که از خارج دانشگاه هدایت می شود توان بر هم زدن مراسم دانشجویی و بعد هم متهم کردن همان دانشجویان را دارد. این عدم امنیت را چه کس یا کسانی باید برطرف کنند؟
روحانی درجمع دانشگاهیان در چند محور سخن گفت که به طور عمده برنقد فعالیت دانشگاهی استوار بود و هم جنبه صنفی و هم جنبه سیاسی داشت.
اما سخن و مشکل این است که چگونه و چه کسی باید به وزیر علوم اجازه دهد که به وظیفه قانونی اش عمل کند.اگر عمل کند که مجلس وارد می شود و بعد سئوال و استیضاح صورت می گیرد.
اگر دانشجو هم وارد شود که مورد هجوم قرار می گیردو آن وقت آرامش مورد نظر روحانی برهم می خورد. از سوی دیگر در حالیکه راست افراطی توان جنجال آفرینی دارد، طرف داران فضای باز در ایران توان استمرار و سازمان دهی کافی را ندارند. پس برای این مشکل یباید چاره ای اندیشید.
لذا سخنان روحانی لازم است اما کافی نیست چرا که بیشتر توصیه هایش درست است اما چه کسی این توصیه ها را به گوش می گیرد؟ راست افراطی می داند که دانشگاه مستقل و زنده برای این جریان خطرناک است. پس باید تدبیری عملی اندیشید تا فضای نقد در دانشگاه امن شود و برای این کار راهکار وجود دارد.
روش هایی از قبیل:
۱- اعلام تشکیل انجام های دانشجویی و ضوابط آن به گونه ای که بتواند راه را برای شکل گیری فعالیت علمی و صنفی و سیاسی دانشجویان باز کند و همچنین حمایت موثراز تشکیلات دانشجویی موجود که اجازه کار ندارند.وزارت ارشاد، آموزش عالی و...هم نباید در برابر فشار های غیر قانونی تشکیلات را به قوه قضائیه حواله دهند. آنها باید مشکل خود را با این قوه حل کنند زیرا قانونی بر علیه فعالیت نهاد ها ابلاغ نشده است.پس برخورد کنونی وزرا با نهاد های صنفی که به حوزه کار ایشان مربوط می شود پسندیده نیست.
۲- اعضای دولت باید همان طور که به مجلس می روند در دانشگاه ها هم حضور یابند و با استاد و دانشجو در مراسم عمومی و خصوصی سخن بگویند. این مشروعیت دادن می تواند بر قدرت دانشگاه بیفزاید. نشست های منظم ماهانه مقامات در دانشگاه ها با استادان و دانشجویان می تواند بر سر مسائل مشخص برگزار شود؛نشست هایی که با حضور مسئولان امنیت آنها هم بالا می رود.
۳- دستگاه سیاست خارجی ایران می تواند برای مذاکرات هسته ای از توان دانشگاه سود ببرد.
۴-....
به نظر می رسد سخنان روحانی در جمع دانشگاهیان لازم است اما کافی نیست و اگر با راهکار عملی همراه نشود، همانند سخنرانی های دوره آقای خاتمی می شود که فقط سخن درمانی بود و حتی التهاب رسانه ای بوجود می آورد؛سخنانی که تحرکی در فضای واقعی دانشگاه ایجاد نخواهد کرد.باید توجه داشت که اگر چه جامعه ما ازمرحله سخن درمانی نگذشته است اما به مکمل سخن درمانی، که همان کار درمانی است هم نیاز دارد. کار درمانی هم برای نسل دانشجوی بوروکرات به لوازمی نیاز دارد که دولت و مقامات دولتی باید در تدارک آن لوازم قدمی بردارند تا دلگرمی در دانشگاه ایجاد شود.
دولت روحانی مطابق برنامه هایی که اعلام کرده در دانشگاه زمینه مناسب دارد اما این زمینه را فعال نکرده است.در برابر دانشگاه هم برای فضای باز به یاری دولت روحانی نیاز دارد چرا که راست افراطی با فضا مقابله می کند. به طور خلاصه آنکه دانشگاه و دولت روحانی برای باز کردن فضا به یکدیگر نیاز دارند. حال باید دید سخنان روحانی زمینه عملی برای تحرک بیشتر دانشگاه در جهت حضور علمی و مدنی و کارشناسی در جامعه را فراهم خواهد آورد یا خیر؛زمینه ای که نیاز به برنامه عملی و پی گیری دارد.
تاریخ انتشار : ۱۶ / بهمن / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
07_02_2014 . 10:33
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
به یاد منوچهری که هم «داور» و هم «پناه» بود
نام مقاله : به یادِ منوچهری، که هم "داور"، و هم "پناه" بود
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی منوچهر دوارپناه
در بهمن ۱۳۸۷ه.ش شورای فعالان ملی _ مذهبی ستونی استوار و مردمی در شهر فومن را ازکف داد. اگر چه نام و یادش از جان ها نرفته است.
نامش منوچهر بود به داور پناه هم ملقب بود.نام ها با مسما بر افراد گذاشته می شوند. آن ها تداعی آرزوها و نیازها و راز های والدین برای فرزندان خود هستند که به نوعی استمرار امید و آرزوی والدین را هم نشان می دهند . هستند کسانی که از نام خود واقعیت می سازند و نیز هستند کسانی که بر نام خود به واسطه اعمال و رفتار نادرست خط می کشند.
اما منوچهر ما به تناسب نام خود در حد توان درخشش وجلوه ای داد.
او زندان کشیده در دهه ۶۰ بود با آرمانی بر کف؛ با جانی شیفته و شوریده .عبور از دهه ۶۰ و زندان شدن در زندان های شمال که برای زندان هایش نام جهنم سبز می توان گذاشت وی را پخته تر کرد؛ نه کینه ورز و کینه مند.
فضای امنیتی و سنگین استان گیلان برای فعالیت سیاسی به خصوص در فومن و رشت بس سنگتن تر و سخت تر از دیگر شهرها بود. اعدام های دهه ۶۰ سکوت سنگین برای فعالیت مدنی و سیاسی این استان حاکم می کرد که شکستن این فضا ساده نبود. اما بودن امثال منوچهر که با داوری گذشته خود راه آینده را بنمایانند. یعنی نگاه مدنی به سیاسی و فعالیت مردمی و با مردم بودن.
نشریاتی که در اواخر دهه ۶۰ منتشر می شدند خود مجرای فضای جدید در شهرها بودند. انتخاب منوچهر «ایران فردا» بود.
او ماهی فروشی در بازار سنتی فومن بود . در مغازه ماهی فروشی خود در ماه های اول فروش نشریه ایران فردا را تا ۲۰۰ عدد رساند . در همان مغازه عکس های شریعتی و طالقانی و بازرگان بر دیوار بود که به حرمت و مرام مردانه منوچهر مورد هجوم افراطی ها قرار نمی گرفت.
او مجرای ورود هوای تازه به فومن بود. با تلاش و صمیمی تکیه گاه دانشجویان و هم روشنفکران فومن و هم دیگر شهرهای شمال به خصوص در شهر رشت نیز بود
در دوره اصلاحات هم در انتخابات مجلش ششم فعال تر شد. کاندیدا های مورد حمایت ملی- مذهبی ها در شهرهای گیلان آرای خوبی بدست آوردند که منوچهر در سامان دادن به این فعالیت های انتخاباتی در کنار دیگران فعالان بس موثر بود .
منوچهر توان جمع داری داشت و هم حوصله و توان حل اختلاف در میان دوستان و حتی مردم شهر. این دو ویژگی چهره وی را از یک فعال سیاسی به سوی چهره ای اجتماعی و مدنی می برد و هم او را در میان دوستان صاحب وزن و اعتماد می کرد.
بی گمان اگر او به آرمان های ملی-مذهبی وفا دار بود زندگی و منش و رفتار وی هم برای ملی-مذهبی ها اعتبار آورد. در مراسم های ختم وی مشخص شد که آن مرد یک لا قبا در فومن و و روستاهای اطراف چقدر اعتبار دارد.
تجلیل از منوچهر نشان داد که که نامی که بر وی گذاشته شده بس در خور او بوده است . او داروی بی طرف در حل اختلافات بود و پناه بسیاری در هدایت آنان و هم باز گشودن روزنه های فکری برای جوانان .
اگرنشریه «ایران فردا» وجریان ملی-مذهبی در شهر ها آوازه گرفت بخش بزرگی ازاین کار بردوش داورپناه در فومن و رشت و حسن زرافشان در قزوین و ابراهیم رضایی در اهواز و… بود که اکنون درمیان ما نیستند اما یادشان با ماست.
منوچهر در روزهایی که در تک و تای رفتن به دیار باقی بود چند بار در مرز زندگی و مرگ قرار گرفت. در این دوران تلقی او از مرگ این بود: انگار خواب شیرین ۱۰هزار ساله است. چنان سبک بال رفتن و پذیرای مرگ بودن نشان از زندگی ساده و زیست پاک او می داد که رفتنش آه بر دل های ما نهاد.
تاریخ انتشار : ۱۸ / بهمن / ۱۳۹۲
منبع : سایت ملی - مذهبی
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
16_02_2014 . 09:24
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
آزادی بیان، بنیان دموکراسی
نام مقاله : آزادیی بیان، بنیانِ دموکراسی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی آزادیی بیان
آزادی بیان در خاورمیانه به مانند همه جوامع به فرهنگ مناسب، جامعه مدنی قوی، دولت پاسخگو و قانون مناسب برای تضمین آزادی بیان نیاز دارد.
اما موانع اساسی آزادی بیان در جوامع خاورمیانه از دو سوی ناشی می شود ۱- حکومت های شبه مدرن که دموکرات نیستند ۲- سنت فرهنگی همراه با برخی از باورهای مذهبی که آزادی بیان را تهدید خود می داند.
به عبارتی قدرتمندان از قدرت سیاسی و مذهب مردم برای تهدید آزادی بیان که پایه اصلی و تحکیم دموکراسی است سود می جویند. اما کشورهای مسلمان و خاورمیانه چه دولت ها و چه جوامع آن در موقعیت همانند قرار ندارند. ترکیه و تونس در تلاش برای رسیدن به دموکراسی هستند. در مصر و سوریه نظامیان برقدرت سوار هستند. در عربستان قدرت پادشاهی و سنت مذهبی بسیار قوی است. در اردن و مراکش شاهد رفروم تدریجی هستیم و.... ایران وضع متفاوتری دارد که موضوع بحث من می باشد.
ایران و آزادی بیان
دموکراسی خواهی ایرانی سابقه طولانی دارد که از اواسط قرن نوزدهم شروع شده است. در میان طرفداران آزادی، روشنفکران مسلمانی بوده اند که تلاش کرده اند که بین دین و فرهنگ و آزادی رابطه مثبت برقرار کنند.این جریان در ایران توانسته است که موثر باشد و موج های اجتماعی در کنار روشنفکران دیگر ایرانی برقرار کند. اما تا رسیدن به مرحله برگشت ناپذیر به دموکراسی و آزادی بیان راه طولانی در پیش داریم.
به عنوان نمونه در جامعه ما آزاد بیان است اما آزادی بعد از بیان نیست. قدرت حکومتی و برخی از جریانات مذهبی با کمک برخی از قوانین به آزادی بیان حمله می کنند و ایجاد رعب و وحشت می کنند.
موقعیت فرهنگی و سیاسی و جامعه مدنی و هم قوانین ما حالت دو گانه دارند که به تشریح اختصاری آنان می پردازم.
۱- موقعیت فرهنگی جامعه و آزادی بیان
سطح فرهنگ جامعه در میان اقشارمردم بخصوص شهر نشین به حد و اندازه ایی است که طالب حقوق شهروندی و آزادی های مدنی و اجتماعی هستند.
میزان اقشار تحصیل کرده ای جامعه ما بالا است. خواسته بسیاری از زنان در جامعه برابری مردان حقوقی و فرصت های شغلی می باشد.حتی حق کاندیدا شدن برای مقام ریاست جمهور می باشد.
در میان برخی از روحانیون ایرانی تمایل به نرمش برای آزادی های مدنی ایجاد شده است.به عنوان نمونه آیته الله منتظری که فقیه سرشناش در امور مذهبی است حق شهروندی بهائیان را پذیرفته است.
این تمایل در ایران برای آزادی بیان بوسیله روشنفکران هم تئوریزه می شود روشنفکران مسلمان آزادی بیان را با عقاید دینی اسلام نزدیک می کنند این تلاش برای تعامل میان اسلام با آزادی بیان با توجه به وجود اقشار شهر نشین و تمایل برخی از روحانیون به تعامل اسلام با آزادی بیان، چشم انداز امید بخشی به بهتر شدن آزادی بیان در جامعه ما می دهد.
در مقابل جریان هایی هستند که با این رشد فرهنگی برای آزادی شهروندی در ایران مقابله می کنند. این جریان ها به توجیه این که اسلام با آزادی بیان به شکل غربی آن موافق نیست. تلاش می کنند که بنیان آزادی در ایران که همان آزادی بیان است را تهدید کنند. به همین خاطر است که با توجه به مذهبی بودن اکثریت مردم ایران.بهتر است که از تلاش مذهبیون آزادی خواه درایران حمایت کرد چرا که این تلاش در ایجاد فضای بهتر برای بدست آوردن آزادی در ایران موثرتر است.
۲- حکومت و آزادی بیان
حکومت ها با آزادی به طور کلی سر مهر نیستند. با این وصف در جامعه ما آزادی مسئله مهمی است که مردم آن را طلب می کنند این کشمکش به اندازه ایی است که در درون حکومت جمهوری اسلامی جریاناتی ایجاد کرده است که به آزادی بیان در اندازه هایی باور دارند. از همین روی است که در سالهایی اخیر انتخابات با هیجان بیشتری دنبال می شود چون جناح حکومتی که از آزادی هر چند محدود حمایت می کند مورد اقبال مردم قرار می گیرد.
به عنوان مثال در انتخابات ۱۳۶۷ ه.ش مردم به آقای خاتمی رای دادند که از آزادی بیان در مقایسه با رقیب انتخاباتی خود حمایت می کرد. در سال ۱۳۹۲ه.ش هم وضع به همین منوال بود و کاندیدایی که از آزادی بیشتری حمایت می کرد انتخاب شد.
اما این یک سوی ماجرااست. در حکومت ایران مخالفان آزادی قوی هستند. اینان با توسل به برخی از قوانین و قوه زور و قهریه جلوی آزادی بیان را در جامعه را می بندند. از اختیارات خود در قوه قضائیه و نهاد های امنیتی سواستفاده می کنند.
به عبارتی خواست مردم برایب آزادی بیان در حکومت ایران هم کشکمش کرده است منجر به ایجاد جناج هایی شده است که با هم برای تصاحب رای مردم به رقابت می پردازند اگر چه این رقابت به دموکراسی معقول و قابل قبول نزدیک نشده است.
۳- جامعه مدنی و آزادی بیان در ایران
جامعه مدنی ایران در حال شکل گرفتن است.اگر چه با فشار های زیاد روبرو است. نهاد های مدنی زیادی در ایران شکل گرفته اند. اما هنوز قدرتمند نشده اند در سالهای اخیر این نهاد در عین تلاش با مشکلات فراوانی امنیتی مواجه بوده اند. اما به سختی به کار خود ادامه می دهند. اعضای فعال آن به زندان می روند از کار اخراج می شوند.
اما بدون نهاد های مدنی قوی آزادی بیان حامی واقعی ندارد.نهاد های مدنی در ایران در تکاپوی آزادی هستند.اقشار جدید شهری و حتی روستایی تمایل دارند که با ایجاد نهاد مدنی از حقوق خود محافظت کنند برخی از قوانینی که مانع از آزادی مدنی است را تغییر دهند. از همین روی با به راه انداختن کمپین های گوناگون تلاش خود را ادامه می دهند. درانتخابات ۱۳۹۲ جامعه مدنی ایران با تیز هوشی تلاشک رد که جناحی که در ایران طرف دار تشنج و کشمکش با جهان بود را از ریاست قوه مجریه دور کند. اما هنوز جناح های افراطی در حکومت ایران قدرت دارند.
در مجموعه رفتار جامعه مدنی ایران برای رسیدن به آزادی های اساسی مانند آزادی بیان در جریان است.
۴- قوانین و آزادی بیان
در قانون اساسی و قوانین مدنی ایران قوانین متضادی وجود دارد که می تواند آزادی بیان را تهدید کند.این قوانین با حق تفسیر انحصاری از سوی حکومت به خصوص برخی از قضات قوه قضائیه باعث می شود بر علیه آزادی بیان به کار گرفته می شود.که تلاش جامعه مدنی ایران برای تغییر این قوانین ادامه دارد.
اگر چه برخ نابرابری های قومی و جنسیتی و عقیدتی در این قوانین وجود دارد که تبعیض آمیز است. در عین حال قوانینی هم وجود دارد که به برابری شهروندان حکم می کند. تلاش فعالان مدنی براین است که قوانین برابرطلب مبنای تفسیر قوانین شوند. هم چنین قوانین تبعیض آمیز تغییر کنند. چنین تلاشی برای تغییر قوانین در ایران ادامه دارد.
آزادی بیان و تلاش جامعه مدنی
به اختصار می توان گفت که در جامعه ایران کشمکشی در جریان است که به دنبای استقرار آزادی است این کشمکش با خواست مردم شهری طالب حقوق شهروندی مبارزه مردم را شکل مدنی-سیاسی داده است که نوعی رشد یافته گی فرهنگی جامعه.را می رساند. رشدی که توانسته است در درون حکومت طرف دار یابد و هم جامعه مدنی را فعال سازد و قوانین ناعادلانه را به چالش بکشاند.
در این میان اندیشمندان مسلمان که در پی تعامل دموکراسی با اسلام هستند نقش مهمی بازی می کنند چرا که زمینه فرهنگی جامعه را برای آزادی بیان و عقیده مساعد می کنند
اندیشمندان غربی و هم جوامع غربی می باید این نقش را درک کنند. با حمایت از این نقش راه هر جامعه را برای رسیدن به آزادی بیان به رسمیت بشناسند. در عین حال با تعامل با اندشمندان آن جامعه تجربیات خود را منتقل کنند.
سوئد کشوری دارای تجربه های مهم در باره آزادی است که می تواند برای تجربه اندوزی نه تقلید مورد توجه جوامع دیگر قرار بگیرد.
* این مطلب در سمینار آزادی بیان در شهر دانشگاهی (اوپسالاUPPSALA( سوئد در روز ۱۲/۰۲/۲۰۱۴ ارائه شده است.
تاریخ انتشار : ۲۷ / بهمن / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
19_02_2014 . 11:02
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
حصریان و تقاضای رسمی دادرسی عادلانه
نام مقاله : حصریان و تقاضای رسمیی دادرسیی عادلانه
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی حصرِ موسوی و کروبی
آیا می توان امید داشت که در ایران حاکم و محکوم نقش سنتی خود را تغییر دهند و بازی دیگری شروع کنند که به کامیابی ملی ختم شود؟
بیش از هزار روز از حصر رهبران جنبش سبز می گذرد. در حالیکه خبر از رفع حصر بود، ناگهان همان روحیه ۱۸۰ ساله ایرانی رخ نمود و حاکم اعلام کرد که حصر ملغی نمی شود. گفته اند که تا عید نوروز در مورد رفع حصر سخنی گفته نشود یا اینکه این اقدام تا اصلاع ثانوی عملی نمی شود.
داستان این حصر مطابق معمول باز بر "رو" کم کردن تمرکز یافته است. حاکم برای نشان دادن اقتدار خود می خواهد "روی محکوم" را کم می کند در حالیکه این کار نشان می دهد این محکوم، در حقیقت حاکم برافکار عمومی است. اما "رو کم کردن" عملی ناکام است و با منش مذهبی و اخلاقی همراه نیست و در نتیجه کاری باطل است.
اما این نوع کنش حکومت و واکنش حصر شوندگان، که البته با مقاومت درست همراه است، به نفع چه کسانی است؟ آیا کامیابی ملی را در پی خواهد داشت؟ راستی این قاعده را سر تغییر است؟
داستان حصر و تبعید در سامانه قدرت در ایران جدید نیست؛ از طرفی مقاومت هم حدیث جدیدی نیست گر چه لازم است. زمانی که آزادی در راهبرد به بن بست استبداد بر می خورد باید بر موضع آزادی ایستاد همان گونه که مصدق ایستاد. اما این اقدام می تواند شرط لازم باشد که از سوی مصدق و منتظری و بسیاری دیگر هم صورت گرفت.
اما مصدق می توانست در عین مقاومت وارد گفتگوی حقوقی با حکومت و افکار عمومی جهان شود؛ عملی که ممکن نشد.
حالا هم حصر سه ساله باید رفع شود. این نوع حصر در حقیقت ایزوله کردن زندانی است که از زندان هم بدتر و ناگوارتر است.
بیش از هزار روز مقاومت رهبران جنبش سبز و آزادی زندانیان سیاسی همانند فانوس دریایی است که می درخشد. اما فانوس دریایی لازم است ولی کافی نیست باید نقشه راهی هم تدارک دید تا به کامیابی هم رسید و بازی به طرف برد-ـ برد سیر کند. اگر چنین نشد راه مقاومت باز است. نکته مهم این است که مقاومت و ایستایی را با کنش مدنی همراه کنیم.
قاعده بر این است که زمانی که حصر صورت می گیرد، محصور شده با سکوت و بی اعتنایی به فشار حاکم، مقاومت نشان می دهد. این نوع مقاومت مورد احترام قرار می گیرد. حاکمان هم این سکوت را لجبازی متهم می نامند. هر طرف خواستار آن است که دیگری به اشتباه خود اعتراف کند. این شیوه معمول در جامعه ما است. اما آیا می توان این رویه دولت محورانه را به جامعه محوری تغییر و راه حل حقوقی ارائه داد تا در نتیجه کار به داوری و قانون بکشد.
حال بعد از بیش هزار روز حصر، سخن این است که چه می توان کردتا مسئله حصر رهبران به صورت سنتی در تاریخ ایران حل نشود. در نزد بسیاری مقاومت با این تلقی همراه است که حصریان نباید از اصحاب قدرت خواسته قانونی داشته باشند و این عمل حمل بر ضعف تلقی می شود. اما این تلقی درست است؟ به نظر می رسد چنین نیست.
سکوت قضائی و رسمی یعنی تقاضای دادخواهی عادلانه رهبران جنبش سبز با مقاومت ایشان همراه بوده اما شاید زمان آن رسیده است که رهبران جنبش سبز در نامه ای، با گرفتن وکیل و به شکل رسمی از مقام قضایی بخواهند که در دادگاه علنی و مطابق قانون اساسی و قوانین مدنی ایران دادرسی عادلانه شوند. رهبران جنبش سبز و یا خانواده ایشان می تواننددر این مورد اقدام کنند. البته تاکنون بارها درخواست دادگانه عادلانه توسط آقای کروبی و همچنین مشاورآقای موسوی مطرح شده اما شکایت رسمی و گرفتن وکیل و تقاضای برگزاری دادگاه مرحله دیگری را در مسئله حصر بوجود خواهد آورد.
این عمل دستاورد های مناسبی خواهد داشت از جمله اینکه:
۱- در وهله اول به مردم امید داده می شود که ایشان سکوت نکرده و با اعتراض رسمی و مدنی خود به حصر رضا نداده اند.
۲- مراحل قانونی داخلی را برای دادرسی طی کرده اند.
۳- زمینه دادخواهی بین المللی را در صورت عدم دادرسی داخلی فراهم کرده اند.
۴- افکار عمومی وحامیان خود را به یاری طلبیده اند.
۵- حکومت را هم وارد چالش مدنی کرده اند که می تواند برای قوه قضائیه جمهوری اسلامی درس مهم و مثبتی باشد و مسئولان حصر را در مواجهه رسمی حقوقی قرار خواهد داد تا پاسخگوی حصریان شوند.
۶- طرح این شکایت و تقاضای دادرسی زمینه گفتگو و موضع گیری در افکار عمومی و رسانه ها و در میان اصحاب قدرت و مراجع معتبررا بالا می بردو باز مسئله حصر تبدیل به موضوع روز می گردد.
۷- رفع حصر می تواند وجود زندانیان سیاسی در زندان را هم غیر قابل توجیه کند.
باید دید که شاهد چنین اقدامی از سوی رهبران جنبش سبز و یا خانواده های آنان خواهیم بود یا نه. اگر چنین کنند پاسخ جامعه، شخصیت ها و جریانات می تواند به این خواست مثبت باشد. هم چنین این کارسنگ محکی برای رفتار مدنی مخاطبان هم می تواند باشد.
تاریخ انتشار : ۳۰ / بهمن / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
05_03_2014 . 10:47
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
علی مطهری و سنت معقول
نام مقاله : علی مطهری و سنتِ معقول
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی علی مطهری
در اوج ورود به کشمکش شریعتی چی ها و مطهری چی ها، که مرحوم مطهری در دامن زدن آن تاثیر داشت، کمتر کسی می پنداشت دیدگاهی معروف شده به نگاه "مصباحی" میدان دار معرکه شود و کار بدان جا رسد که تا مدتها نگاه امثال مطهری را هم به محاق برد؛ که هنوز نیز برده است.
داستان اختلاف نظر مرحوم مطهری و شریعتی واقعی بود اما با مسئله التقاط و مارکسیسم جنبه نادرستی پیدا کرد. یعنی اختلاف دیدگاه به سمت نادرستی رفت چرا که چپ در ایران مسئله جامعه نبود اما روشنفکری مسئله جامعه بود. به عبارت دیگر اختلاف مطهری و شریعتی می توانست به عنوان نمادی از دو دیده گاه مذهبی شکل واقعی تری به خود بگیرد. حتی ورود بازرگان هم که به دلیل کاهش اختلاف بود، باز به دلیل برخورد با التقاطی انگاشتن شریعتی نتوانست به باز کردن صورت مسئله که بسیار اساسی بود، کمکی کند. چرا که صورت مسئله روشنفکری زمانه در آن موقع مسئله چپ و التقاط بود که اگر چه موضوع مهمی بود اما از اساس، سخت گیرانه و ناروایی بود که به جریان روشنفکری مذهبی در ایران زده می شد. چرا که سرمشق زمانه، دید خود را تحمیل می کند و روشنفکر مذهبی هم که چون بید بر سر ایمان خود ایستاده بود، اتهام التقاط برایش بس دلتنگ کننده بود و مرحوم مطهری با زدن اتهام التقاط از جاده درست بینی خارج شد.
هنوز هم اگرچه زمانه ای گذشته و رسم طور دیگر شده، اما جوی همان جوی است، هرچندآب، آن آب نیست. جوی جامعه همان است اما آب روان دیگر مسئله مارکسیسم و التقاط نیست. بلکه شاهد ظهور تمام قد راست افراطی و نوعی بنیاد گرایی هستیم که بخشی از واقعیت جامعه ما است. امروز همان عوام زدگی آغشته به قدرت در لباس زور خود را به نام اسلام به همه تحمیل می کند و قاعده رای مردم را، حتی در امور جزئی هم برنمی تابد .
اما اگر امروز مرحوم مطهری بود مانند پسرش موضع می گرفت و دیگر در نگرانی از خطر التقاط به طرف دید گاهی های مانند مصباح یزدی نمی رفت؛چرا که وی هم اصولی مشرب بود و نظرات مرحوم بروجردی را درک کرده بود و هم مانند مرحوم منتظری قدرت استدلال و بحث داشت و می دانست با زور کار پیش می رود اما امور راست نمی شود.
امروز صورت مسئله جامعه ما واقعی است چرا که سنت با تمام ابعاد مثبت و منفی اش به میدان آمده و حتی به چند گرایش تقسیم شده است این سنت هم توان باز سازی مداراگرانه و هم توان بازسازی تمامیت خواهانه را از خود نشان داده است. آن هم در شرایطی که جامعه از مرحله تقابل سنت و مدرنیته عبور کرده و مشغول هضم و درک دیدگاههای جدید است.
در این میان آرای مطهری و شریعتی هم جایگاه دارد، اما نسبت تعامل میان روشنفکر مذهبی با نگاه رفرم گرای مذهبی چه می تواند باشد؟ این سئوال مهمی است. چرا که نگاه سنتی رفرم گرا در ایران هم طرف دار و هم ریشه و نیز مدرسه دارد. این مدرسه توانا است و روی پا است و توان نقد و بررسی آرای خود را دارد و تاثیر پذیر هم است. مدرسه ای که اثر و متد و روش و شاگرد و نیرو دارد و در جامعه اقشار حامی پس هم از قدرت اقتصادی و هم توان سیاسی اجتماعی برخوردار است؛قدرتی که از حامیان خود می گیرد.
رفرم گرای مذهبی یا روحانیون اصولی اگرچه محافظه کار و ملاحظه کار هستند اماخطر عوام زدگی هم آنها را تهدید می کند که این خود نشانگر نفوذ این جریان در میان اقشار جامعه است. حال سخن بر سر این است که روشنفکران مسلمان باید چه نسبتی با این جریان پیدا کنند؛ بخصوص با پدیده هایی مانند علی مطهری و همچنین نقشی که مرحوم منتظری ومدرسه شکل گرفته وی و آقای صانعی بازی می کنند. [ البته این افراد در یک سطح نیستند اما به هم نزدیک اند].
حال به اختلاف نظر اینان با روشنفکران و هم امتیازات مرحوم مطهری می پردازیم که در گذشته با روشنفکران مذهبی به مرز بندی شدید هم رسید؛ اگر چه می توانست این گونه نباشد.
مرحوم مطهری و آقای علی مطهری
مرحوم مطهری وسواس عجیبی داشت و از درک خوبی برخوداربود، اما در مواردی اصرار و برداشت هایی از متون دینی داشت که برای جریان روشنفکری قابل قبول نبود؛ برداشت هایی که آزادی را محدود می کرد. روش استدلالی از او فردی قابل گفتگو می ساخت، اما مهم این بود که در رقابتها، گاه از جاده قضاوت منصفانه خارج می شدو گاه آئین رفاقت در رقابت را به حسادت واگذار می کرد؛مختصاتی که در مرحوم منتظری دیده نمی شد.
مطهری در دهه ۴۰ شمسی اندیشمندی همراه با روشنفکران آزادی خواه بود. در دهه ۵۰ به رقابت با شریعتی پرداخت و بعد در تضاد با اندیشه چپ قرار گرفت که تحت تاثیر آن هم بود. (به آخرین اثر اقتصادی وی و نظرات ایشان به فلسفه تاریخ که در دو جلد در سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ بیان و توسط آقای حداد عادل جمع آوری شده است توجه کنید. وی در مواردی حتی بیشتر از شریعتی تحت تاثیر آرای چپ از فلسفه تاریخ قرار گرفته است که در جای خود باید به آن پرداخت).
با این حال وی در این دهه بشدت بر سه مورد اصرار کرد:
۱- رهبری روحانیت در جنبش سیاسی و رد صلاحیت روشنفکران؛نگاهی که انحصار قدرت می آورد. وی در کتاب روحانیت و جنبش های صدساله اخیر مفصل به این مورد پرداخته و ریشه اختلاف را هم از التقاط اقبال لاهوری شروع کرده است. وی برای طرح اختلاف سیاسی به مسائل نظری و فلسفی می پرداخت در حالیکه این نوع ریشه یابی امکان تفاهم را کاهش می دهد.
۲- مرزبندی با اعلامیه جهانی حقوق بشر برسر آزادی و عقیده فکر، نه آزادی بیان.
جالب این است که فرزند وی هم به گونه ای براین دو مورد اصرار دارد اما با دلایل واستدلال سخن می گوید که باید با آن به گفتگو نشست.
۳- عدم قبول برخی از برابری های حقوقی میان زنان و مردان و برخی آزادی های مدنی برای شهر وندان.
مطهری برای این باور هایش استدلال کلامی و بعد دلایل فقهی تدارک می دید و آن را طرح می کرد.
اختلاف مطهری با شریعتی از تفسیر خلقت انسان در قران شروع و به برخی از باور های مذهبی ختم می شد. این اختلاف نظرها طبیعی بود اما نحوه برداشت و تاثیر آن طبیعی نبود و به صف بندی ای منجر شد که به نفع جامعه و باور مذهبی نبود چرا که طیف مطهری از روشنفکران زده و به سوی جریان سنتی اما بنیادگرا رفت که دهه۱۳۶۰ را در ایران سیاه تر و خونین تر کرد. با این وصف جریان سنتی در ایران ریشه دارد و راه تغییر در ایران و خاورمیانه از طریق تحول این جریان می گذرد؛جریانی که مدرسه، مخاطب اجتماعی و قدرت بسیج مردم را در اختیار دارد. این جریان تجربه تلخ اما مهمی از همکاری با بنیاد گرایی دارد و آن این است که بنیاد گرایی شیعه به نفع جریان مذهبی در ایران عمل نکرده و در تمام عرصه ها در عمل رد شده و امتحان موفق نداده است. پس سنت معقول که ریشه قوی دارد می باید در مرزبندی با افراط گرایی کاری بکند و در این مسیر به نقد خود بپردازد. اما این یک طرف ماجرا است.
روشنفکران مسلمان و ضرورت گفتگو
اما روشنفکران و بخصوص روشنفکران مسلمان هم می توانند نقش مهمی بازی کنند.
. به دلیل نیاز ضروری به زیست مشترک در جامعه نکات قابل اشتراک میان جریانات فکری را هم باید عمده و برسر آن گفتگو کرد تا حوزه زیست زندگی قابل تحمل و تنوع زیست های مذهبی و نوگرا و سکولار به رسمیت شناخته شود. در عین حال باید به وجود اختلاف دیدگاه ها در مورد عرصه های مشترک زندگانی در یک جامعه هم توجه شود.
ضرورت گفتگو با سنت معقول مانند مطهری و به رسمیت شناختن آن در برابر دیدگاهی که سمبل آن مصباح ِیزدی است ضروری می نماید چرا که سنت معقول در جامعه هست و خواهد بود و تعامل با آن ضروری است [در عین وجود اختلاف نظر در زیست و زندگی و برداشت ها.
در جامعه متنوع سنت معقول جایگاه داردو قرار هم نیست مانند ما بیندیشد و نوگرا شود بلکه قرار است که انواع سبکهای زندگی به رسمیت شناخته شود. یک کاسه کردن جامعه با هر ادعایی نادرست است. تنوع به تسامح نیاز دارد و به روش مناسب حل اختلاف متکی است. پس نیازما و جامعه است که اگر کسی می خواهد در سنت زندگی کند و رفرم هم بخواهد به جای مصباح یزدی به سوی مطهری نگاه کند که دیگری را می پذیرد.
بی گمان تنوع زیست و سبک زندکی در جامعه وجود خواهد داشت اما افراطی گری که می خواهد تنوع را به رسمیت نشناسد باید عقب زد. امروز علی مطهری از دید گاه خود دفاع می کند و باز نگاه فکری پدرش را به شکل شاخصی به عالم سیاست و رفتار مدنی کشانده است و جریان راست افراطی را به چالش می کشد. این نگاه را می توان به نقد کشید اما به عنوان بخشی از باور مردم باید آن را به رسمیت شناخت و با آن به گفتگو نشست. گفتگو انتقادی هم نشست
چرا که امروز توجه به آزادی و دموکراسی و حقوق بشرحق شهروندی و مداراگری دیگر امری بیرونی از جامعه ما تصور نمی شود بلکه تبدیل به گفتگوی درون فرهنگی و حتی درون دینی شده است که جریانات گوناگون می توانند با یگدیگر در مورد حدود و اندازه های آن بحث کار و موثر کنند.
تاریخ انتشار : ۱۴ / اسفند / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
11_03_2014 . 10:03
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
عواقب فساد دور زدن تحریم ها
نام مقاله : عواقبِ فسادِ دور زدنِ تحریمها
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : دربارهی تحریمها
این سخن رهبری نظام را که می گفت ما تحریم ها را دور می زنیم در کنار این گفته آقای اژه ای بگذاریم که می گوید بابک زنجانی با سپاه رابطه کاری داشته است. آن گاه اگر به فساد بابک زنجانی و بدهی کلان وی به سیستم بانکی، که بسیار چشم گیراست، توجه کنیم، مشخص می شودمدیریت دور زدن تحریم ها، موفق نبوده است. البته مسئله عدم مدیریت درست تجربه جدیدی نیست، امااین شکست تا آن سان موثر بوده که امروز سخن از "نرمش" می رود.
حال سئوال این است که در سیاه چاله های اقصاد ایران که با پول نفتی مزین می شود چه سیاست هایی بحران زاست؟
بلند پروازی های سیاسی و منطقه ای که پول نفت آن را تحریک می کند، در رهبران کشورهای نفتی عاملی تحریک کننده برای ابر قدرت شدن و به صورتی عجولانه و شتاب زده است که معمولا به سوی نظامی گری می رود. این نظامی گری خطرناک، برای ایران فرصت سوزی ملی به دنبال آورده است. مسیر صدام حسین که می خواست نامش در تاریخ ثبت شود ـ که شد اما به چه قیمت و با چه عنوانی ـ نمونه این بلند پروازی است. رهبران حکومت ایران همانند صدام عمل نمی کنند اما روال درست اعتبار دادن به ایران را هم نمی دانند یا مطابق منافع خود نمی دانند. از همین روی انداختن کشور به دست اندازهای متوالی به اسقاط توان ملی ختم می شود که تاکنون هم شده است. آنها در عین حال استفاده از روش هایی را که با منافع ایران نمی خواند، کنار هم نمی گذارند.
نتیجه این رفتارپر خطر حاکمان ایران آن است که نظامیانی که حساب پس نمی دهند وارد سیاست می شوند چرا که می توانند قسمتی از بلند پروازی شتاب زده حاکمان را اجراکنند. روش این نگاه نظامی آن است که با پیدا کردن قدرت مقابله تخریبی با دشمن در هر منطقه قدرت دفاعی باز دارندگی به کشور می دهد، اما کشور را در حالت نه جنگ ونه صلح ـ حتی در بهترین شرایط ـ نگه می دارد. این نگاه از رهبران کشور انسان هایی با قدرت در جهان می سازد، هرچند این معامله تا صبح دم خواهد پائید.
علاوه بر این در کشور های نفتی با پول نفت می توان وارد برخی از کشمکش های منطقه ای شد و قدرت نمایی کرد؛کاری که ایران در عراق و افغانستان. و... می کند که مطابق عرف ناگفته سیاست جهانی کاری معمول است اما برای ایران و کشور های همانند ماپرهزینه است. در عرف امروز دیگر حتی هژمونی پرهزینه را هم امر درستی نمی دانند چون تخریب های بعدی توان ملی آن کشور را در پی دارد.
حتی روش رهبری پرهزینه امریکا در جهان مورد نقد نظریه پردازان این کشور قرار گرفته است. حال محاسبه کنید که چنین سیاست پر خرجی از سوی ایران تا چه اندازه برای منافع ملی ما پر هزینه است.
ویژگی بلند پروازی در کنار ورود نظامیان به سیاست نتیجه اش می شود ایجاد روابط نا متعارف در مناسبات ساختاری قدرت که به معنی فساد بیشتر در ساختار قدرت است که برای برخی نعمت و برای ملت زحمت و رنج به بار می آورد. اما داستان زمانی پر بلاتر می شود که کشور نفتی به قصد مقابله با فشار با پول نفت به مصاف رقیبان برود. در این رفتار همان دولت و بوروکراسی نادرست آن هم دور زده می شود و در نتیجه حساب و کتاب ها هم بر هم می ریزد. چنین است که کار روحانی شده اشاره به فساد؛ اشاره ای که لازم است اما کافی نیست.
حال مشخص شده دور زدن تحریم ها با اراده سپاه و بوسیله امثال بابک زنجانی چه نتیجه ای دارد.
اینک سئوال بعدی این است که چرا در نظام ارزشی که حکومت تبلیغ می کند، در دورزدن تحریم ها فساد فزونی گرفته است؟ممکن است گفته شود مورد زنجانی نادر است، اما چنین نیست فساد در ایران ساختاری شده و سیاست های بلند پروازانه سیاسی هم براین فساد دامن می زند.
امروز سخن از اسنادی است که از دولت قبلی به دست دولت فعلی افتاده است. باید دید با این اسناد چه خواهند کرد. بی گمان برای گروکشی استفاده می شود همان گونه که روحانی هم از بودن نام افرادی که به فساد متهم هستند در جیب خود می گوید. اما راه حل اصلی و مهم آن است که دولت روحانی با طرح نا کارآمدی دور زدن تحریم ها، راه سیاست تعامل با جهان را در افکار عمومی مطرح کند و از مردم حمایت بخواهد. سیاست کنایه زدن اصحاب قدرت به نفع نیروی اصلاح طلب نیست چرا که اهرم ها در دست جریان راست افراطی است. روحانی باید در این مورد به تجربه دوره خاتمی توجه کند؛کار و اقدام اصولی تر لازم است. می توان زمین بازی مواجهه با مدیریت فاسد را به دوره ۸ ساله کشاند و علت آن را به بحث گذاشت. آنگاه است که هم بلند پروازی سیاسی و دخالت نظامیان و هم فساد امثال بابک زنجانی زنجیره مرتبطی می شود که باید مورد نقد قرار گیرد.
دولت روحانی باید توجه کند که این اقدام از کنایه زدن بهتر است. از طرفی جامعه مدنی هم باید به این روش دولت برخورد مسئولانه کند. روحانی از مطبوعات خواسته هزینه فساد را بالا ببرند اما دولت هم باید در راه تضمین امنیت رسانه ها اقدامی عاجل انجام دهد.
دولت روحانی می تواند اسامی و اسناد مربوط به فساد در مورد تحریم ها را به افکار عمومی بکشاند. می گویند اگر ابعاد پرونده بابک زنجانی که نمونه دور زدن تحریم ها است مطرح شود، خیلی ها را در گیر خواهد کرد.
این اقدام دولت هم به جامعه مدنی فرصت نقد این سیاست ها را می دهد و هم انتخابات آینده را به نفع نگاه اصلاح طلب تقویت کند. باید دید که دولت روحانی در این مورد چه خواهد کرد؟
تاریخ انتشار : ۲۰ / اسفند / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
13_03_2014 . 10:33
|
|
ehsan
مدیر
|
ارسالها: 1,197
تاریخ عضویت: Jan 2010
|
|
اشتون، هاشمی و رفتار مدنی
نام مقاله : اشتون، هاشمی، و رفتارِ مدنی
نویسنده : تقی رحمانی
موضوع : _____
دیدار اشتون با جلیلی تامل برانگیز است. چرا که این رفتار اگر جنس سیاسی داشته باشد از رفتارمدنی هم حکایت می کند. اما هاشمی در میان بررسی ما چه کاره است؟ رفتار او هم مهم است؛هم در نحوه برخوردش با انتخابات اخیر و هم در مواضعی که در آینده خواهد گرفت. بخصوص با توجه به مصاحبه های اخیر وی که از جامعه مدنی و نیاز به مقاومت مردم می گوید.
در غرب باید رفتار را در کنار افکار و اطوار گذاشت تا متوجه شد که غربیان در چه فضایی سیر می کنند. اشتون می داند که جریان جلیلی در ایران قدرت دارد پس با او دیدار می کند، اما این ظاهر ماجرا است. زیست مدنی در همان روحیه با دوستان مروت و با دشمنان مدارا ریشه دارد؛زیستی که غرب تا حدی به آن رسیده است. اشتون مطابق این آموزش به دیدار جلیلی می رود، یعنی این سیاست ریشه رفتاری هم دارد؛رفتاری که البته می تواند مورد سوءاستفاده هم قرار بگیرد اما فعلا موضوع بحث ما نیست.
در عین حال اشتون با فعالان مدنی زن هم دیدارو با مقامات مسئول فعلی دولت ایران هم مذاکره می کند. باید توجه کرد که اروپا و غرب با این رفتار مدنی، سیاست خود را هم عمق می بخشند. این رفتار همه جانبه نگر تدبیر لازم برای مانور دادن در جهت منافع جامعه در خود دارد.
حال مخالفان این سیاست در ایران می توانند به نتیجه این رفتار مدنی توجه کنند و اگر خواستند، برای مصلحت خود هم که شده، از آن بیاموزند. مخالفان دیدار اشتون با فعالان مدنی در صدد تراشیدن بهانه برای دولت روحانی هستند؛ از مقامات سپاهی تا نمایند گان مجلس شروع به موضع گیری کرده اند اما ناشیانه عمل می کنند. یعنی خودشان تصریح می کنند که ایران هم مانند اوکراین، آتش زیر خاکستر است. از بیان ایشان می توان نتیجه گرفت که لااقل بخشی قابل توجهی از مردم با حکومت مشکل دارند. در تمام سخنان مخالفان با دیدار فعالان زن با اشتون، مقایسه ایران و اکراین صورت گرفته است. اما اینان توجه ندارند که مادر ستار بهشتی از همه مراجع حقوقی ایران داد خواست اما جوابی نگرفت.
این رفتار مدنی را در حکومت ایران تا حدی خاتمی تمرین می کرد اگر چه ملاحظه هم فراوان داشت. کروبی اما این رفتار مدنی انجام می داد و به یاد داریم که ملاقات وی با دکتر یزدی در دوره ریاست مجلس صدای مقامات نظام را در آورد.
در غرب این رفتار مدنی جا افتاده است و مورد استفاده و سوءاستفاده هم قرار می گیرد، اما در درستی این رفتار نباید شک کرد.
حال هاشمی چه میتواند بکند؟ این رفتار در جامعه ما در حال تمرین است، اما در نزد ارباب قدرت چندان مقبول نیست. هاشمی سخن از گذشته می گوید، از لزوم مقاومت مدنی و از نیاز به رفتار حزبی و برای مقاومت مدنی مردم مثال از هند دوره گاندی می آورد. او هم چنین به درستی ازتغییر سیاست رهبری نظام در برابر تغییر رهبری دفاع و به آن عمل کرد.
وی البته در نقد گذشته خود جدی نیست و اشاره وار به برخی از تند روی های خود گریزی می زند و می رود، یا از حزبی دفاع می کند که رفتار حزبی و تمایل به رقابت با رقیبان نداشت. با این حال امروز که او از رفتار مدنی مردم و ضرورت وجود حزب دفاع میکند سخن درست می گوید و به نیاز جامعه اشاره دارد.
حال که هاشمی از مقاومت مدنی و رفتار سیاسی رقابت پذیر می گوید می توان هم به تائید سخنش نشست و هم به انتظار عملش و از وی خواست آنچه می گوید را انجام دهد، چرا که جامعه ما به همراهی صاحبان قدرت برای رسیدن به فضای باز و مدنی نیاز دارد.
اگر چه این همه کار فعالان مدنی جامعه نیست، ولی باید دید که وی رفتار مدارا با همه آحاد جامعه را شکل خواهد دادو به آن عمل خواهد کرد یا نه. می توان این را از وی خواست و مطرح کرد، تا فاصله حرف و عمل وی کمتر شود.
اشتون معجزه نکرده که آنچه راکه آموخته به کار می گیرد، باید دید هاشمی هم آنچه را که تجربه کرده به کار می گیرد. مهم تر آن است که باید دید جامعه مدنی و سیاسیون هم به مدارای مدنی در جامعه رسیده اند یا نه. چرا که این جریان سوم برنده نهایی رفتار مدنی است.
تاریخ انتشار : ۲۲ / اسفند / ۱۳۹۲
منبع : سایت روزآنلاین
__________________
ویرایش : ۰ بار / شروین
|
|
|