مقالات احسان سال ۱۳۹۵
06_04_2016 . 09:21
#1
مقالات احسان سال ۱۳۹۵
فهرست کلی





فهرست مقالات : جدید

ـــــ



.
06_02_2017 . 16:04
#2
دیوار توهمی است که نابود می‌شود!



نام مصاحبه : دیوار توهمی است که نابود می‌شود!

مصاحبه با : احسان شریعتی

مصاحبه‌کننده :

موضوع :


س : وقتی می‌گوییم دیوار، سابقه تاریخی که در ذهن ما شکل می‌گیرد آن‌را از مفهوم مرز به تنهایی متمایز می‌کند. دیوار چین به یادمان می‌آید، دیوار برلین، دیوار غزه و این اواخر دیواری که ترامپ دستور ساختش را صادر کرد میان مرز مکزیک و امریکا. کارکرد اجتماعی و سیاسی و تاریخی دیوار چیست؟ و آیا دیوارها تنها ابزاری برای جدا کردن هستند یا مفهومی فراتر دارند و در واقع فرستنده پیام‌هایی هستند به دنیا؟

ج : دیوار یک مفهوم تاریخی بسیار قدیمی است که سابقه‌اش به پیش‌تاریخ و عهد پارینه‌سنگی برمی‌گردد. انسان روی دیوار غارها تصاویری کشیده است که امروز خواندن این تصاویر به درک ما از انسان آن زمان کمک می‌کند. برای مثال مجموعه غارهای لاسکو در جنوب فرانسه که قدمت غارنگاره‌های آن متعلق به دوران پارینه‌سنگی است. این تصاویر نشان می‌دهند که بشر اولیه چه نگاهی داشته است به این جهان یا جهان دیگر. این‌ تصاویر نشانگر مفاهیم نمادینی هستند که در تاریخ هنر و دین و فرهنگ اهمیت دارند. نشان می‌دهد انسان از همان قدیم با حیوان متمایز بوده است. درست است که این نقاشی‌ها روی دیوار غارها در ابعاد ناخودآگاه‌تر و ابتدایی‌تر نسبت به آثار انسان امروز خلق شده‌اند، ابتدایی بودن الزاما به معنی بدوی یا حیوانی‌تر بودن آنها نیست، بلکه اتفاقا نشانگر ابعاد ماورایی ذهن بشر از همان آغازه هاست. روی دیوارهای این غارها را که نگاه‌کنید مثلا تصویر یک گله اسب را می‌بینید که میل انسان به طی راه‌های طولانی را نشان می‌دهد یا بیانگر تخیل و میلِ رفتن از این جهان به فراسوست. همین که انسان برای مرده‌هایش احترام قائل است، مرده‌ را تدفین می‌کند و یا به زندگی پس از مرگ فکر می‌کند، نشان می‌دهد که آدمی خود را با جایی که در آن حضور دارد بیگانه احساس می‌کند. همان قدر که خود را به خاک و سرزمینی که در آن است متعلق می‌داند، در کنارش نیاز به جهان دیگر و به‌اصطلاح به ماورا هم در ذهن او نقش می‌بندد. و همه این مفاهیم در این نقاشی‌های دیواری روی غارها نقش بسته است. این البته مبحثی است در تاریخ هنر یا دین‌شناسی یا متافیزیک. به قول شوپنهاور «انسان موجودی است متافیزیکی» و یکی از معانی متا، ورای چیزی بودن است (چنانکه «پس از» یا «بسوی»).


س : با به وجود آمدن شهرها کارکرد دیوارها تغییر کرد؟

ج : از این جا که شروع کنیم، ذهن به‌سمت بزرگترین دیواری می‌رود که بشر ساخته و آن دیوار چین است. دیواری که اگر مقابل آن بایستید عظمتش شما را مسحور می‌کند و آن‌قدر بزرگ است که می‌توانید روی آن راه بروید. این دیوار را امپراتوری چین برای دفاع از خود ساخته است. پس یکی از نخستین کارکردهای دیوار، مسئله دفاع است. انسان از تهاجم دشمن می‌ترسد و می‌خواهد از خود دفاع کند. برای نمونه، در قرآن می‌خوانیم که ذوالقرنین که می‌گویند کوروش دوم بوده است، برای حفاظت مردم از تاخت‌و تاز یاجوج و ماجوج دیوار می‌سازد. در رابطه با خود این دیوار بحث‌هایی وجود دارد و احادیث و روایات بسیار درباره آن نقل شده است. در شهرهای قدیمی قلعه‌هایی می‌بینیم که هویت آن‌ها را می‌ساختند. اصولا شهر در یونانی که به آن پولیس می‌گوییم، مهم‌ترین شاخصه‌اش دیوارها و برج و باروهای دفاعی است و در واقع این شهرها با بُعد نظامی‌ تعریف می‌شوند. شهرها قلعه‌هایی بودند که با کثرت و تنوع (پولوس) و حالت نظامی و جنگی (پولموس) تعریف می‌شدند. شهرهایی در قدیم ساخته شده‌اند که فلسفه ایجادشان کارکرد نظامی‌ بوده است، مثل تورینو در ایتالیا و یا سبزوار در ایران. اما دیوار در عصر جدید کارکردهای دیگری هم پیدا کرد. فرسکو در ایتالیا، نقاشی‌های بزرگی بود که که روی دیوار و سقف کلیساها و اماکن عمومی کشیده می‌شد که در دوره پیش از رنسانس پیام‌های مذهبی را منتقل می‌کرد و در رنسانس این نقاشی‌ها رفته رفته با پیام‌های انسانی کشیده می‌شدند. فرسکو اصلا از واژه افرسکو به معنی تر و تازگی می‌آید. این خود دوره‌ای است در تاریخ هنر. و در دوران معاصر هم جنبش هنری «مورالیسم» را داریم که هنر دیوارنگاری‌ها مشهور است و بیشتر هم جنبشی مکزیکی است. مورالیسم مکزیکی جنبشی هنری است که به اصطلاح با ارجاع به هنر پیش‌کلمبیایی، به بازنمایی حوادث سیاسی و ملی انقلاب 1910 مکزیک و نمایش قهرمانان ملی و حوادثی که هویت مکزیک و امریکای لاتین را می‌سازد، به‌راه می‌افتد. مورالیسم مکزیکی البته در آغاز جنبه اعتراضی داشت ولی بعد دولت مکزیک خود به یک سفارش‌دهنده تبدیل شد و بر آن سرمایه‌گذاری کرد و این ژانر دیگر الزاما آن معنای اعتراضی انقلابی را ندارد. این‌ها البته بحث‌های هنری تاریخ دیوار است. در واقع از دیواری حرف می‌زنیم که به مثابه یک محمل و تخته سیاه به محل پیام‌های اعتراض‌آمیز مردم تبدیل می‌شود.

دیوارنویسی و نقاشی دیواری در دوران معاصر به یک جنبش اعتراضی تبدیل شد که مردم نظراتشان را برروی دیوارها می‌نوشتند. بیشتر وقوع آن هم در دیکتاتوری‌ها و جاهایی است که استبداد بیشتر نمود دارد. مثلا دیوار توالت‌های عمومی جایی است که می‌شود فهمید مردم واقعا چطور فکر می‌کنند! در انقلاب ما هم مردم با شابلون، تصاویر شخصیت‌های انقلابی را روی دیوار می‌کشیدند. تصویر دکتر شریعتی هم یکی از همین تصاویر بود که با ابزار ساده‌ای مثل مقوا و اسپری رنگ تکثیر می‌شد. الان گرافیتی یک ژانر است در نقاشی شبیه رپ در موسیقی. در حال‌حاضر هم به‌عنوان یکی از جنبش‌های اعتراضی در جهان مطرح است.


س : در سریال‌ها و فیلم‌های امریکایی دیوار بسیار اهمیت پیدا می‌کند. مثلا در سریال پرطرفدار واکینگ‌دد دیوار به مسئله اصلی تبدیل می‌شود. در همین دوره ترامپ از ساخت دیوار حرف می‌زند. آن هم در زمانه‌ای که گمان می‌رفت با از بین رفتن دیوار برلین در چند دهه قبل، تفکر پشت آن از بین رفته باشد. واقعا این تفکر یا فروریختن دیوار برلین شکست خورد و دوباره در حال احیا شدن است یا از ابتدا هم شکست نخورده بود فقط زمینه‌ای برای ظهور به این شکل نداشت؟

ج : درست است که از منظر تاریخی تفکر دیوارسازانه ضربه خورده و جنبه نظری دیوارسازی مطرود شده است. اما ما هنوز به ابعاد فلسفی دیوار وارد نشده‌ایم. اصلا تقسیم درون و بیرون و مرزکشیدن یکی از شاخصه‌های ذهن بشر است. اشکال هندسی و ریاضی در واقعیت به شکل کامل وجود ندارند و در واقع محصول ذهن هستند. ذهن بشر هندسی فکر می‌کند و از همین رو مرزها و دیوارها را می‌کشد. اصولا این مرزها و جداسازی‌ها غالبا ذهنی است. در واقعیت مرزهایی که یک شی را از دیگری متمایز می‌کند درهم‌تافته و فلو هستند، اما وقتی این مرز به صورت ذهنی درمی‌آید خیلی دقیق و تبدیل به خط می‌شود و در واقعیت معماری آن‌را به دیوار تبدیل می‌کند. در واقعیت مرزهای میان پدیده‌ها خیلی در هم‌تنیده و پیچیده است و هر چیز قابل تبدیل به چیز دیگر است. این طور نیست که هر چیز و غیر آن چیز، به صورتی که ما در ذهن داریم و مثلا میان کشورها مرز می‌کشیم از هم مجزا باشند. در واقعیت، جهان روزی هاویه و فضای درهم برهمی بوده که بعدا پدیده‌های متمایز در آن شکل گرفته‌اند و منظومه‌ها به وجود آمده‌اند؛ و هر ذره-لحظه، از ذره-لحظه دیگر متمایز شده‌است؛ که باز تبدیل‌پذیر به‌یکدیگر هستند. در این زمینه، ژاک دریدا اصطلاحی دارد به‌نام مفاهیمِ indécidables، یعنی تصمیم‌ناپذیرها. برای نمونه، مفهومی دارد به‌نام «فارماکون» که می‌توانیم تریاق ترجمه‌اش کنیم. این تریاق هم می‌تواند دارو باشد هم سم و مرز میان این دو مشخص نیست. یا یک مثال دیگر، مفهوم جنسیت است. روانشناسی جدید و علم روانکاوی به ما می‌گوید هر زنی یک بعد مردانه دارد و به‌عکس. یا موردِ شوخی‌های طبیعت، مثل مسئله ترنس‌سکچوال‌ها که مردان و زنانی هستند که از نظر روحی و وجدانی عکس چیزی هستند که در ‌ظاهر جسمی هستند. این پدیده مثالی است از این که جنسیت و هویت جنسی به‌طور مطلق و قاطع از هم قابل‌تفکیک نیست و هر چیزی می‌تواند به غیر خود بدل شود. بشر این را دوست ندارد و اغلب تمایل دارد به ثبوت‌گرایی و فیکسیسم؛ یعنی دوست دارد هر چیزی همان که هست بماند. اسم این را اگر بگذاریم کنسرواتیسم یا محافظه‌کاری هویت‌گرایانه، با پدیده‌ای مواجه‌ایم که به‌صورت ادواری و مزمن در جامعه انسانی تکرار می‌شود. الان ما در دورانی هستیم که با بحران سرمایه‌داری، بازگشت محافظه‌کاری را شاهدیم. در برابر جنبش‌های انتقادی و اعتراضی، آنچه حرکت و موومنت تغییر و تحول‌خواهی را زیرسوال می‌برد کنسرواتیسم و حفاظت از هویت است. از دل لیبرالیسم، آنارشسیم بیرون آمد، از سوسیالیسم، استالینیسم و از ناسیونالیسم، فاشیسم به وجود آمد و این‌ها موجب زیرسوال رفتن جنبش‌ها شد. حال گاه این واکنش مشروع است و گاه نامشروع. مثلا اگر یک ملت مورد تهاجم دشمن خارجی قرار گیرد و بخواهد از خود دفاع کند، دفاع از ملیت طبیعی است، اما اگر خود بخواهد ظلم پیشه کند، می‌شود فاشیسم و مشروعیت دفاعی از دست می‌رود.


س : محافظه‌کارها دیوار می‌سازند؟

ج : ما در حال‌حاضر در غرب که نظام سرمایه‌داری را رهبری می‌کند، شاهد بازگشت‌های ارتجاعی و محافظه‌کارانه یا کنسرواتیست هستیم که گاهی ممکن است شکل نئولیبرال بیابد. یعنی نئولیبرالیسم و کنسرواتیسم یکی شود چنان‌که در دوره جورج بوش پیش آمد. یعنی بنام دفاع از «دموکراسی و حقوق بشر» جنگ‌هایی راه می‌اندازند که از دل آن ابوغریب و گوانتانامو به پا می‌شود؛ زندان می‌سازند و خود زندان یعنی دیوار و دیوارسازی. میشل فوکو می‌گوید در دوره مدرن است که عقل بشر چنان دیواری می‌سازد که جنون را مهار کند. اگر به تیمارستان‌های مدرن رفته باشید، چنان که من برای ملاقات دوستی، یکی از آنها را در پاریس دیده‌ام، می‌بینید که در آنجا همه چیز قفل می‌شود. در اتاق، درها و کشوها و .. همه چیز قفل شده‌است. خود تیمارستان‌ها هم مثل زندان هستند. جدا کردن، دیوار ساختن و مدام مهار کردن روحیه‌ای است که شکل مدرن به خود گرفته و مدرنیته آن را سازماندهی نوین کرده است، یعنی به صورت نامرئی این هدف را پیش می‌برد. در دنیای سنت، شاه (و ملأ و مترف و احبار يا رهبان) با خدم و حشم می‌آمد و وحشت میان مردم ایجاد می‌شد. هر از گاهی از راه دیدن و تصاویر است که وحشت و ارعاب ایجاد می‌شود. چنان که داعش هم سعی دارد با تصویر همین بازی را بکند.


س : دیوار ساختن در امریکا چه تاثیری در وجهه امریکا خواهد داشت؟

ج : نئوکنسرواتیسم امریکایی می‌خواهد دیوار بسازد که اصولا با ذات و تعریف امریکا، بمعنای Far West، غرب دوری کلمه، در تناقض است. در امریکا دو گرایش وجود دارد. یکی امریکای اصیل و حقیقی که اتفاقا جایی است که بنا بود دیواری نباشد و ملل فراری جهان و بلادیدگان می‌رفتند به امریکا یا جایی که بتوانند قلمروی آزادی را بسازند. مفهوم دیگر امریکای واسپ یا همان White Anglo-Saxon Protestant است که جرج بوش نماد آن است؛ یک امریکایی موفق. یک تیپولوژی موفق در زمینه زر و زور هم همین آقای ترامپ است که عده‌ای معتقدند تنها خوبی او در این است که شمشیر را از رو بسته و دیگر لااقل تزویر ندارد! شنیدم ژیژک گفته بود خوب است که ترامپ رئیس جمهور امریکا شود چون تعارف ندارد. و سپس جنبش‌ها در جهان به‌راه خواهند افتاد. همین الان هم می‌بینیم که به محض ورود ایشان، جهان به هم ریخته و همه جا مردم و بویژه زنان تظاهرات کرده‌اند. ویزاها را هم که برداشته و قرار است زیر قراردادها بزند... اگر بگوییم الخیر فیما وقع، خوبی این ماجراهای تأسف‌بار ایجاد جنبش‌هاست. یک بدی بزرگ اما برای خود امریکا دارد و اصولا سیمای امریکا را در افکار عمومی جهانیان زیرسوال می‌برد. این کنسرواتیسم امریکایی در حال حاضر چیز وحشتناکی است که زر و زور در آن با هم جمع شده‌اند و اتفاقا من می‌گویم تزویر هم حضور دارد. توده‌های مردمی که به ترامپ رای داده‌اند فکر کرد‌ه‌اند که با آمدن او آن‌ها هم به پول و پله می‌رسند و این نشان از تزویر جدیدی دارد که ظاهرش صداقت است. او حرف‌های «صادقانه» و عوامفریبانه پوپولیستی می‌زند، اما آنچه به‌عنوان حقیقت به مردم می‌گوید در واقع دروغ است. دروغ شاخدار همین است که یک میلیاردر امید محرومین مادی و مستضعفین عقلی شود. بنابراین این یک تزویر خطرناک است. ساخت دیوار در مرز مکزیک و امریکا هم جنبه نمادین دارد.


س : نمادین به معنای داشتن معنایی فراتر از یک دیوار معمولی؟

ج : امریکای شمالی می‌خواهد خود را در برابر امواج مهاجرت امریکای جنوبی، مکزیکی‌ها و کارگران لاتینی‌تبار حفظ کند و بطور فیزیکی و مکانیکی، شمال و جنوب را از هم جدا کند. اگر یکی از کارکردهای دیوار را ترس بدانیم، کارکرد دیگر آن جنبه اقتصادی است و بحث طمع. یعنی نگذارند خارجی‌ها به امریکا بیایند و اگر می‌آیند فقط به عنوان نیروی استثمار کار بیایند و همه چیز حساب شده باشد. جنبه جداسازی دیوار هم که روشن است. مثل دیواری که اسرائیل بین خود و فلسطینی‌ها ساخت. دیوار در مغز خود ترامپ است که عین این فروبستگی است و از این پس، دیگر خود او هم زندانی است و ازاد نیست. وقتی به امریکا یا کانادا می‌رویم، در فرودگاه پشت هر گیشه پلیس‌هایی که نشسته‌اند که هر یک از ملیت‌های مختلف اند. در نظامی که می‌خواهد جهان را مدیریت کند، در سیستمی که بر اساس یک «قرارداد» و نه بر اساس سنت و هویت تاریخی و دینی و زبانی و طبقاتی به‌وجود آمده، چطور می‌خواهد دیوار بکشد؟ نفس این یک کار با توجه به قانون اساسی امریکا تناقض‌آمیز می‌نماید، ولی به‌هرحال این پدیده به وجود آمده و دارد جهل به ظاهر مدرن، اما زیادی باستانی بشری را نمایندگی می‌کند.


س : در عصر ما که زمانه نفوذ رسانه‌هاست و در واقع نمی‌شود چیزی را از دید عموم پنهان کرد، کارکرد دیوارها چه خواهد بود؟ و این که آیا رسانه دیوار را از بین می‌برد یا خودش دیوارساز است؟

ج : رسانه‌ها دیوارها را برمی‌دارند. با گسترده شدن ابزارهای ارتباطی، یک جهان جدید در حال به وجود آمدن است به نام جهان مجازی که فضایی آزاد است و البته اجتناب‌ناپذیر. در آینده همه باید دستآوردهای خود را به‌صورت آن‌لاین با دیگران به رقابت بگذارند و ارزش‌ها، زیبایی‌ها و زشتی‌ها همه رو خواهند بود و دیگر مرز و دیواری وجود نخواهد داشت. این مسئله البته ایجاد وحشت می‌کند و محافظه‌کاران و کنسرواتیسم‌ها را تحریک می‌کند و به واکنش وامی‌دارد. البته مضحک این است که محافظه‌کاران خود از این ابزار استفاده می‌کنند. مثلا آقای ترامپ هر روز با موبایلش توئیت می‌کند! یعنی حتی به رسانه‌های رسمی کشور خودش هم اعتماد ندارد‌. و این البته روش درست و موفقی است. من هم تاکنون در اینجا خیلی مصاحبه کرده‌ام اما از 99 درصد آن‌ها راضی نیستم. چون رسانه‌های رسمی محدودیت‌هایی دارند که بر اساس آن‌ها گاه حرف‌هایی که می‌زنم را جور دیگری جلوه می‌دهند. و مجبور میشویم پناه ‌بریم به توئیتر و فیس‌بوک و تلگرام و... این امکان برای اطلاع‌رسانی به وجود آمده و طبیعی است که همه قدرت‌ها را به وحشت ‌اندازد. چرا که بالاخره اطلاعات درز می‌کند و مرزی وجود ندارد. مثل مورد ویکی‌لیکس که حجم بزرگی از افشاگری را انجام داد و البته موجب ترس می‌شود. بنابراین سعی می‌کنند دیوار بسازند که فیلترینگ و پارازیت‌ از انواع ابتدایی آن به شمار می‌آید. قدرت‌های بزرگ با روش‌های جدیدتر این کار را انجام می‌دهند و در واقع از دیوار نامرئی استفاده می‌کنند. مثل ساختار سراسربین که بنتام برای ساخت زندان پیشنهاد کرده بود. ساختاری شبیه به زندان «کمیته مشترک ضدخرابکاری شهربانی-ساواک» خودمان در زمان شاه. در واقع ساختاری که شامل دو استوانه هم مرکز است که استوانه بیرونی سلول‌های زندانیان است و استوانه درونی محل استقرار نگهبان‌ها. شکل ساخت آن به گونه‌ای است که زندانیان متوجه نمی‌شوند که در کدام لحظه تحت نظراند؛ به‌گونه‌ای که انگار هر لحظه همه ان‌ها تحت نظارت زندانبان هستند. همه زندانی‌ها دیده می‌شوند اما ناظر دیده نمی‌شود. در دنیای مدرن هم قدرت پنهان است. مثلا نظارت در همین دنیای مجازی هم به‌شیوه‌ای پنهان وجود دارد. هر کسی یک آی‌دی مشخص دارد و وقتی شما از طریق کوکی‌های نفوذی سایت‌ها را می‌بینید، کوکی هم دارد شما را نگاه می‌کند؛ همه سلایق و علایق شما طبقه‌بندی می‌شود تا تبلیغات مناسب برای شما ارسال شود. غرض در این ماجرا تجاری است ولی البته می‌تواند سیاسی هم باشد. مثلا مایکروسافت و.. می‌توانند در خدمت CIA درآیند و به‌این طریق بتوانند همه جهان را نظارت کنند. چنان که امریکا نظارت و تجسس می‌کند حتی در کار اروپا و متحدینش.


س : رسانه‌ها می‌توانند کارکرد عکس داشته باشند. این به‌نفع تفکر دیوارساز است یا به‌ضرر آن؟

ج : رسانه‌ها می‌توانند در گسترش آگاهی و آزادی نقش مثبت داشته باشند، درعین‌حال آسیب‌شناسی خود را دارند و می‌توانند تحریف‌گر هم باشند. می‌توانند بین واقعیت و دروغ بازی کنند. جنبش‌ها و تحرکاتی بر اساس اخبار دروغ راه بیندازند. درست است که الان شما برای دریافت اطلاعات در هر موردی از گوگل استفاده می‌کنید، اما در گوگل با انبوهی از اطلاعات بی‌ارزش مواجه می‌شوید که نود درصدش بی‌اعتبار است. پیدا کردن اطلاعات درست در آن حجم عظیم بسیار سخت است. این می‌تواند موجب گیجی و گمراهی مخاطب شود. تحرکات دروغین راه بیافتد و این آزادی که احساس می‌کنیم یک دفعه تبدیل شود به اسارت. در واقع می‌رویم زیر نظر نوعی نظام توتالیتر نرم‌افزاری و این خود بحث‌هایی را در حوزه رسانه مطرح می‌کند. به‌هرحال جنبش و ضد جنبش، محافظه‌کاری و حرکت، همه این‌ها در شکل‌های جدید مطرح می‌شود. در چنین فضایی این شکلی که ترامپ از دیوار ارائه می‌دهد خیلی عقب‌مانده است. او می‌خواهد با یک دیوار بتنی جلوی حرکت جمعیت را بگیرد، درحالی‌که ما در جهانی کوچک‌شده زندگی می‌کنیم و حمل و انتقال جمعیت بسیار ساده شده است. الان مردم در روستاها ماهواره می‌بینند و این حتی روی رفتار و مصرفشان تاثیر گذاشته است. زن‌های روستایی از خواهر من که در یک روستای دورافتاده طبابت می‌کرد، بوتاکس می‌خواستند چنانکه در سریال‌های ترکی کانال‌های ماهواره‌ای دیده بودند. وقتی همه جهانیان می‌تواند همه جهان را ببیند، مردم هنگام خطر و ضرر، جنگ یا بلایای طبیعی، مهاجرت می‌کنند. الان سیل مهاجران جنگ‌زده به‌سوی اروپا و غرب روان است. هزاران کشته و مصدوم هم دارد؛ اما در خواست آن‌ها خللی وارد نمی‌کند. در چنین جهانی مسائل باید جهانی حل شود. یعنی کل جهان و مسائل مربوط به آن‌را به هم مربوط ببینیم که این، با تفکر دیوارسازانه ناممکن است. همین کشور چین که اینترانت می‌سازد و مرزش را می‌بندد، خود مجبور است کالاهایش را به جهان بفروشد و بخرد و اگر کاملا بسته باشد، ضرر خواهد کرد. اگر می‌خواهید کالایتان را به جهان بفروشید، ناچارید مرزهایتان را بازتر کنید. یا در کشور ما همین موضوع احمقانه فیلترینگ. این فقط برای عده‌ای متخصص کامپیوتر شغل درست کرده است. یک عده متخصص انفورماتیک رفته‌اند مقامات را متقاعد کرده‌اند که می‌توانیم روند انتقال اطلاعات را کنترل کنیم. بعد این مکانیسم سنگین و پرهزینه کُند کردن اینترنت را راه انداخته‌اند و از آنسوی دیگر، انواع فیلترشکن‌ها را هم در بازار می‌فروشند؛ یعنی از هر دو سو سود می‌کنند و هیچ چیز هم عوض نمی‌شود. نتیجه‌اش فقط کندی و اختلال است. اطلاعات هم همچنان پخش می‌شود، و اصلا دیواری وجود ندارد، مگر فایروالِ کامپیوترتان!


س : در ایران، قبل و بعد از انقلاب دیوارها ابزاری برای اعتراض و بعدها تبلیغات دولتی و بعد از آن باز اعتراضات مردمی شدند. دیوار این خاصیت را در ترکیه، عراق قبل و بعد از صدام، حلب و حتی اروپا هم دارد. بنکسی مشهورترین هنرمند گرافیتی انگلیسی است و گرافیتی‌ روی دیوارهای فرانسه و انگلیس و آلمان مشهورند. آیا همه آن‌ها یک زبان مشترکند یا پیغامشان به فراخور جغرافیا و تاریخ فرق می‌کند؟

ج : نیازهای انسان مشترک است و هر پیامی که دارد برای تمام دنیا و تاریخ است. هانا آرنت بحثی دارد در مورد اثر هنری که می‌گوید فرق اثر هنری با محصولات دیگر بشر این است که برای همه نسل‌ها می‌ماند و همیشگی است. این هنر اعتراض هم جهان‌شمول است و فرازمانی و فرامکانی. این‌ها نقش انقلابی نوشتار را نشان می‌دهد. افلاطون می‌گفت نوشتار سم است. چرا که سقراط معتقد بود فلسفه امری زنده است و برای همین هم نمی‌نوشت. چون بر این باور بود که باید فلسفه را زندگی کنیم و فلسفه هنر زندگی است. بنابراین باید با صدا و گفتگو حضور داشته باشد. وقتی شما می‌نویسید، آنچه نوشته‌ می‌شود یک لغت مرده است و تبدیل می‌شود به نقشی و این نقاشی جان ندارد. از این‌رو برای اندیشه سم است. اطلاعاتی که به‌وسیله اینترنت در دسترس ماست، باعث شده ما دیگر چیزی را حفظ نکنیم و راجع به هیچ چیز اطلاعاتی نداشته باشیم. لازم هم نیست داشته باشیم. یک کارتون بود که ترامپ را نشان می‌داد که در گوگل جستجو می‌کند که یک رئیس جمهور باید چه کار کند! همه چیز را می‌توان در اینترنت جستجو کرد، از نحوه پختن غذا تا رئیس جمهور شدن! این باعث شده انسان‌ها نه فکر کنند، نه اطلاعات داشته باشند و نه کتاب بخوانند. این رویکرد از نظر افلاطون سم است و البته نوشتار در نظر ژاک دریدا به‌عکس کارکرد دیگری دارد. او معتقد است پیش از آن که حتی سخن بگوییم، اندیشه گویی در جایی نوشته شده و ما گویی داریم از روی چیزی، سرنوشتاری (آرشی-اکریتور) می‌خوانیم. طبیعت کتابی است از قبل نوشته شده که باید علائم آن را بخوانیم. در واقع طبیعت کتاب تکوینی است که وقتی به‌صورت کتاب مقدس نوشته و خوانده می‌شود، به کتاب تشریعی بدل می‌شود. وقتی ما اثری می‌نویسیم به‌عنوان یک اثر هنری جاوادنه می‌شود. شما گشایشی در نگاه و انکشافی در «حقیقت» ایجاد می‌کنید، چیزی را به نمایش می‌گذارید و جهانی را که پنهان بوده را «نامستور» و آشکار می‌سازید.


س : دیوار هم می‌تواند نقش آشکارسازی داشته باشد؟

ج : وقتی آن دیوار ساخته شود، مکزیکی‌ها آن‌سوی دیوار خواهند نوشت. دیواری که می‌خواهد شمال و جنوب و جهان سرمایه و کار را از هم جدا کند. آن‌جا این کارکرد جداساز را دارد، اما در شکلی دیگر، ممکن است یک دیوار در درون یک ملت ایجاد شود؛ مثل دیوار برلین که دو نظام سیاسی صرف، یک ملت و یک فرهنگ را از هم جدا کرده بود. همان‌قدر که طبیعی است هر ملتی میل داشته باشد که چنین دیوارهایی را بردارد، بشریت هم به‌طورکلی در نهایت دیوارها را برخواهد داشت و همه مرزها برداشته خواهد شد. این یک تمایل طبیعی فطری انسانی و طبیعی است، چون دیوارها در اساس بی معنا هستند. مثلا مرزهایی که میان کشورها کشیده شده است. بیشتر بلوچستانی که در ایران است، آن طرف مرز است و این در مورد کردها هم صادق است. این مرزها نسبی است. منظورم این نیست که باید این مرزها خدای ناکرده جا به جا شود و کوچک شویم! بلکه به‌عکس منظور این است که فراموش نکنیم که اگر مرزها شکننده، ذهنی، مصنوعی و انتزاعی است، و به یاد داشته باشیم که بشر میل به برپایی دیوار ندارد، پس باید مدام این مرزها را فراخ‌تر سازیم و بکوشیم با هم‌گرایی، مرزنشین‌ها را از آنِ قلمروی فراخ خود سازیم.


س : این مفهوم دیوار به‌عنوان محافظت از خود که گفتید با میل به از بین بردن دیوارها در تناقض نیست؟

ج : این تناقض در خود مفهوم «هویت» است. بشر هم می‌خواهد خودش باشد و هم کنجکاو است تا دیگری را بشناسد و به جهان دیگری پای نهد. دیگری برایش جهانی دیگر است. اگر میان این جهان و جهان دیگر مرز بکشیم، بشر میل دارد به آنسو پرواز و فرار و مهاجرت کند. هجرت یکی از نیازهای طبیعی انسان است، چنان‌که می‌بینیم برخی اقوام و تیره‌ها مدام در حال ییلاق و قشلاق اند. آدمی در حالی‌که متعلق به یک سرزمین است، تفاوتش با سایر حیوانات در این است که میل به فرار و ماورا دارد، و این متناقض‌نمایی است ذاتیِ انسان. از یک‌سو می‌خواهد خود را در برابر دیگران حفظ کند، و از دیگر سو میل دارد به یکی شدن دارد با دیگری.


س : این میل به دیگری است که مفهوم «خود» را روشن می‌کند؟

ج : انسان نمی‌تواند فقط خودش باشد. اتفاقا این دیگری است که خود را می‌سازد. به تعبیر سارتر، «نگاه دیگری» است که برای من «خود»آگاهی می‌آفریند. هنگامی که دیگری نیست و من تنها هستم، متوجه نیستم که خودم هستم! وقتی متوجه خودمان می‌شویم که دیگری نگاهمان ‌کند. در این حالت است که نوعی «تغیّر» یا غیر شدن به وجود می‌آید و در نسبتِ دیگری و خود، آگاهی زاده می‌شود. متفکرین «پساساخت‌گرا» نشان می‌دهند آن «درونی» که ما فکر می‌کنیم، تعبیری ذهنی است و کاملا توهم‌آمیز است. ما چیزی نیستیم جز «بیرونی» که «تا» خورده است! مفهوم تاخوردگی می‌آموزد که ذهنیت ما و خودآگاهی ما همان امر بیرونی است که گویی بر روی «خود» تا خورده و درونی ایجاد شده است که می‌تواند باز شود. بنابراین درون و بیرون، خود و دیگری، اموری بس نسبی و درهم‌تنیده است و می‌تواند به یک-دیگر تبدیل شود. مانع فقط دیوارهای ذهنی است. دیوارهای عینی هم محصول دیوارهای ذهنی اند. برخی آدم‌ها را می‌بینیم که درون دیوارهای ذهنی خود زندانی اند. همین آقای ترامپ عین این بسته بودن، فروبستگی، در خودماندگی متوهمانه و متکبرانه است. طفلک آزاد نیست. مریض خودآگاهی کاذب است. چیزی به‌شکل هویتی که او فکر می‌کند، به‌خصوص در شاکله امریکایی مفهوم وجود ندارد. امریکا کشوری است که دویست سال بیشتر قدمت ندارد. بر اساس قرارداد عده‌ای مهاجر و خارجی به وجود آمده است. من فکر می‌کنم ایده دیوار عارضه‌ای گذرا است، و جنبش‌هایی را به وجود می‌آورد که دیوار را خواهند شکست. اصلا تفکر دیوار محکوم به شکست و فروپاشی است. پلاس می‌شود مثل پلاس‌کو !


تاریخ انتشار : ۰۰ / بهمن / ۱۳۹۵

منبع : هفته نامه کرگدن / شماره ۳۸
_____________________________
ویرایش : شروین ۰ بار
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان