جملات گوناگون شریعتی
23_03_2011 . 12:35
#71
نزدیک تر به خدا
من باید فرود آیم،
نباید بنشینم،
سال‌هاست، از آن لحظه که پر بر اندام‌ام رویید
و از آشیان، از بام خانه پرواز کردم
هم‌چنان می‌پرم. هرگز ننشسته‌ام
و دیگر سری نیز به سوی زمین و سواد پلید شهرها
و بام‌های کوتاه خانه‌ها برنگرداندم،
چشم به زمین ندوختم،
پروازی رو به آسمان،
در راه افلاک و هر لحظه دورتر و بالاتر از زمین
و هر لحظه نزدیک‌تر به خدا!


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین / بدون مرجع
.
24_03_2011 . 06:43
#72
چشم در چشم آسمان
ایستاده‌ بودم و دل برکنده از کویر،
همه تن، چشم کردم و در چشم آسمان دوختم.
و همه جان، نگاه کردم و در آن گوشه آسمان آویختم.
و در اعماق این کبود، به لذت جان می‌سپردم.
ودر آبی این دریا، به عشق جان می‌گرفتم.
و غرقه‌ی مستی و بی‌خویشی،
با آسمان، عشق می‌ورزیدم.
و اشک امانم نمی‌داد و می‌نگرستم و به نگرستین ادامه می‌دادم.
و می‌شنیدم که سکوت آبی وحی،
این سخن پیامبر را با دلم می‌گوید،
و من در عمق همه‌ی ذرات وجودم آن را به نیاز و حسرت، زمزمه می‌کنم که:
" اگر مأمور نبودم که با مردم بیامیزم و در میان خلق زندگی کنم،
دو چشم را به این آسمان می‌دوختم
و چندان به نگاه کردن ادامه می‌دادم
تا خداوند جانم را بستاند!‌ "

مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص
.
17_07_2011 . 23:12
#73
جملات گوناگون شریعتی
"...بايد از همه چيز گريخت و خزيد به گوشه اطاق تنها ،يك خلوت بزرگ و بي مرز،چراغ را خاموش كرد و تنها نشست و سيگاري دود كرد و با اين زبان حرف زد،نه،نشست و از لاي دودهاي مبهمي كه در پرتو كمرنگ آتش سيگار كه با هر پكي لبخندي مي‌زند و گوشه‌اي از تاريكي را مي سوزاند - پرواز آن حرف‌هاي رنگين و بي‌مرز بي‌وزن و بي‌شكل را تماشا كرد چه آتش بازي پرشكوه و خيال انگيزي..."
مجموعه آثار 13 / هبوط در كوير / ص572
***************************

.
01_08_2011 . 17:19
#74
جملات گوناگون شریعتی
حسین غریب است
متاسفانه جهان‌بيني ما آنقدر كوچك است كه تمام عاشورا تازه از روز تاسوعا شروع مي شود و بعدظهر فردا هم تمام مي‌شود و بعد ديگر در تاريخ خبري نيست،تا روز چهلم،كه باز اربعين است و شله اي و بعد قضيه تمام مي شود تا سال بعد،يعني يك روزونيم طول ميكشد در صورتيكه مساله يك روزو نيم نيست مساله ابديت تاريخ است.
مجموعه آثار 19 / حسين وارث آدم / ص103
.
22_08_2011 . 00:26
#75
شب قدر
" قدر= سرنوشت، تقدیر، حد واندازه، ارزش (Valeur - Terme)
توان، نیرو، حرمت، برابری، تهیه و تدبیر در امری، تعلق اراده به اشیاء در اوقاتش
اناانزلناه‌فی‌لیله‌القدر، و ما ادریک ما لیله‌القدر...
قدر هم به معنی ارزش است، هم تقدیر. لیله‌القدر خیر من الف‌شهر . یک لیله است، یک شب، اما: «خیر من الف‌شهر» . ارزشهای زمانی باهم فرق می‌کند.همین چند ساعت از تمام تاریخ قیمتش بیشتر است: تنزل‌الملائکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر...
روح و فرشتگان در آن شب از همه‌سو، در حال فرودآمدنند و یا در حال بارش‌اند، و با آنکه شب است و سیاه – سلام‌هی‌حتی مطلع‌الفجر – مسلما این شب شبی است، که ناگهان به یک انفجاری از خورشید خواهد پیوست و برای همین است که بااینکه شب است و سیاه و تیره است، آنقدر قیمت دارد و ارزش، چون ارزش می‌آفریند، تقدیر تازه‌ای می‌آفریند، انسانهای تازه‌ای می‌آفریند، همه زمانها اینجور نیست.
همه قرنها اینجور نیست. قرنهای تکراری و پشت سرهم و تهی، فراوان هستند که در آنجا انسان تازه‌ای، اندیشه تازه‌ای، حرکت تازه‌ای بوجود نمی‌آید و انسانها نشخوار کننده مفاهیم گذشته هستند و آنچه که به میراث برده‌اند، آنهم منجمد است؛ در این زمانهای کوتاه انقلابی سازنده و خلاق است که با این که سخت است، پر از شکنجه و پر از دشواری است، و حاکمیت با ظلمت است، اما چون پیوسته به فجر است، شب مقدس است... "


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۲۳۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
03_09_2011 . 02:43
#76
جملات گوناگون شریعتی
[size=x-small][size=x-small][size=small][size=medium]جهان بینی های حقیر
[/size][/size][/size][/size]
"...آن روح‌های مختصر و چهار انگشتی! که ظرفیت دلشان به اندازه‌ی یک انگشتانه است و پرش فکرشان تا نوک بینی‌شان، خیلی خوش و راحت و خاطرجمع‌اند و با یک انگشتر عقیق و یک جو ارتفاع محاسن و یک زیارت شاه عبدالعظیم و یک اطعام و چهار پول صدقه و چند صفحه قرائت مفاتیح، خود را در اقیانوس علم‌الیقین احساس می‌کنند و در آغوش حورالعین! و چنان خیالشان از عالم و آدم و دنیا و آخرت و حساب و کتاب جمع است که گویی متولّیِ پل صراط‌ ‌اند و ملائک بهشت از اطرافیان آقا به شمار می‌روند..."


[size=x-small][size=small][size=medium]
مجموعه آثار 8 / نیایش / ص50[/size][/size][/size]
.
20_09_2011 . 16:11
#77
جملات گوناگون شریعتی
سخن گفتن از شب


"...و... شب ها... وه! چه دشوار است سخن گفتن از شب‌ها، شب‌ها که آدم‌ها نیستند و دیوارها در ظلمت گم‌اند وچشم سلطان خفته است و پاسداران قلعه‌ها خواب‌اند: و... من مي‌مانم و تو بیدار و چشم عالمیان در خواب و ماه چشم انتظار چهار کبوتر که قفس‌هاشان را بشکنند و در هم آمیزند و در سینه مهربان آن تنهای زیبای آسمان... و... شب‌ها... که افسرده و رنجور مرا رها مي‌کنی و به خانه باز مي‌گردی و تنها در خانه را مي‌گشایی، خانه‌ای را که در آن صدایی و شور و شوقی اگر هست از دیوار همسایه مي‌آید. و صدای پاهایت شور در دل سکوت خانه مي‌افکند و ناگهان قطع مي‌شود و در اطاقت را مي‌گشایی و پا به اندرون مي‌نهی، آن که در آن گوشه چشم انتظار تو بر چهره‌ات خنده مي‌زند منم. و آنگاه از دل خنده‌ای مي‌زنی و باز مي‌گردی و در را کلید مي‌کنی و باز مي‌گردی و مرا کنارت مي‌نشانی و مي‌پرسی و مي‌پرسی و مي‌پرسی و من هم‌چنان ساکتم و سر در پیش و چشم بر قالی دوخته که دل و دماغ حرف زدن ندارم، که افسرده‌ام و گرفته‌ام و بیزار که زندگی سخت شده است و اختناق سنگین و استبداد بي‌رحم و قلعه استوار و زندانبان بیدار و همه آزارم مي‌دهند که با آنها خو نکرده‌ام و از دست استبداد شرابی ننوشیده‌ام و با دنیای اختناق انس نگرفته‌ام و با غضب و با وحشت و با دیوارهم‌دست و هم‌داستان نگشته‌ام و دل از تو بر نکنده‌ام و پایی که هر گامی را به سختی بر مي‌گیرد در هوای تو مي‌دود و سری که به بندی فرود نمي‌آید در دامن تو مي‌افتد و قامتی که چشم امیدی آن را خم نیافته است در معبد تو نماز مي‌گزارد و دلی که از طوفان‌های مرگ به لرزه نمي‌افتد از یاد تو پریشان مي‌شود و... سخت آزارم کرده‌اند و شکنجه‌ام مي‌دهند و دلم پاره گشته است و روحم در هم شکسته است و توانم از دست رفته است و امیدم فرو مرده است و... خسته‌ام..."


مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص122
.
27_09_2011 . 04:06
#78
جملات گوناگون شریعتی
"...اين ماييم که مسئوليت آن را داريم که اسلام را از صورت سنتهاي منجمد و شعائر موروثي و عادات مذهبي ناآگاه و خرافه‌هاي پوچ که فقط نسل پير خو کرده بدان را مي‌تواند قانع کند و در اين صورت، از حرکت زمان و تغيير نهادهاي اجتماعي فردا برکنار خواهد ماند، به صورت يک ايدئولوژي مسئوليت‌آفرين خودآگاه و هدايت‌کننده طرح کنيم تا نسل فردا و رهبران تعيين‌کننده‌ي زمان و زندگي و فکر و فرهنگ فردا که تحولات اجتماعي را رهبري مي‌کنند، نه تنها از آن نفرت نکنند و آن را سد ارتجاعي و سمّ خرافي و عامل تضعيف و تخدير انديشه‌ها و اراده‌ها تلقي ننمايند، بلکه به قدرت سازندگي و نقش مترقي و نيروي بيدارکننده و بسيج‌کننده‌ي آن ايمان پيدا کنند و به خاطر حقيقت يا لااقل مصلحت، بر آن تکيه کنند و به جاي مبارزه با آن، به ترويج و تقويت آن بپردازند..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص6
.
27_09_2011 . 23:43
#79
جملات گوناگون شریعتی
"...آنان که صبر را به معنی بردباری الاغ منشانه و بارکشی حمال‌مآبانه تفسیر کرده‌اند و از آن فلسفه تسلیم‌پذیری و ذلت و تن دادن به زور و ظلم و حق‌کشی و تجاوز و سکوت کردن در برابر هر فاجعه‌ای و جنایتی و هر منکری را دیدن و هر ستمی را کشیدن و هر قلدری و قداره‌بندی و غارت و خیانتی را دیدن و هر تعدی‌ای را به حقیقت، به اسلام، به مردم، به ارزشهای انسانی، به مقدسات اعتقادی و حتی به شرف خویش تحمل کردن و دم بر نیاوردن و سروکار همه را به قیامت انداختن و سرنوشت عدالت و انتقام و اصلاح و احقاق حق و طرد قدرتهای ظالم و فاسد ضدانسان را به آخرالزمان و ظهور حضرت موکول کردن... را استنباط کرده و به خورد مردم داده‌اند، همه کارگزاران جور و سحره فرعون و نفاثات فی‌العقد و خناسهای وسوسه‌گری بوده‌اند که از خون حسین افیونی ساختند و از صبر نیز هروئین، قرص خواب و واکسن مرگ و داروی بیهوشی تا راه تجاوز و چپاول و جنایت پیش پای تاتارهای غارتگر و ویرانگر و آدم‌کش، هموار گردد و خانه برای ورود دزدها امن و آرام باشد و نمرودها در خدایی کردن و قارونها در غارت کردن خیالشان راحت باشد و مطمئن که از هیچ کس صدایی برنمی‌خیزد، هیچ کس لب به اعتراض نمی‌گشاید و هیچ کسی دستی بلند نمی‌کند و سری بالا نمی‌کند و حتی از جایش جنب نخواهد خورد که سم «صبر» به اینها تزریق شده و پیکرشان فلج و خونشان مسموم و سرشان گیج و بیهوش شده است و آثار حیات، جز در روده‌هایشان، به کلی محو شده است و در برابر هیچ ضربه‌ای عکس‌العمل نشان نمی‌دهند. سم صبر! راستی هم که «صبر» نام نوعی دوای تلخ و زهر است، «صبر زرد»! که هم برای به اسهال انداختن در طب به کار می‌رود و هم برای «رنگ کردن»! در صنعت و آن هم رنگ زرد!..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص227
.
27_09_2011 . 23:52
#80
جملات گوناگون شریعتی
"...همه امیدم به احسان است در درجه اول و به دو دخترم دردرجه دوم و این که این دو را در درجه دوم آوردم، نه به خاطر دختر بودن آنها و امّل بودن من است؛ به خاطر آن است که در شرایط کنونی جامعه ما دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است، که دو راه بیشتر در پیش ندارد و به تعبیر درست دو بیراهه: یکی همچون کلاغ شوم در خانه ماندن و به قارقارکردن‌های زشت و نفرت‌بار احمقانه زیستن، که یعنی زن نجیب متدین؛ و یا تمام شخصیت انسانی و ایده‌آل معنوی‌اش در ماتحتش جمع‌شدن و تمام ارزشهای متعالی‌اش در اسافل اعضایش خلاصه‌شدن و عروسکی برای بازی ابله‌ها و یا کالایی برای بازار کسبه مدرن و خلاصه دستگاهی برای مصرف کالاهای سرمایه‌داری فرنگ شدن که یعنی زن روشنفکر متجدد و این هر دو یکی است، گرچه دو وجهه متناقص هم. اما وقتی کسی از انسان بودن خارج شود دیگر چه فرقی دارد که یک جغد باشد یا یک چغوک. یک آفتابه شود یا یک کاغذ مستراح! مستراح شرقی گردد یا مستراح فرنگی..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص235
.
06_10_2011 . 20:52
#81
جملات گوناگون شریعتی
[size=small]"...روشنفکر، پیامبر زمان خویش و جامعه خویش است..."[/size]

مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص60


[size=small]"...«عمل روشنفکر»، «حرف زدن» است البته حرف داریم تا حرف، حرفی که حرف می‌ماند و حرفی که کلمه‌اش، گلوله است و «مُرکّبش از خون شهید برتر است»!..."[/size]

مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص61
.
08_10_2011 . 10:00
#82
جملات گوناگون شریعتی
"...معماری که خود نمازخوان است و مسجدرو و جماعت و دعا را در طول عمری بر کرده است، با آنکه آرشیتکتی است که حتی فن معماری مساجد را خوب مطالعه کرده است، به یک گونه مسجد نمی‌سازد..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص263
.
09_10_2011 . 15:37
#83
جملات گوناگون شریعتی
"...در سفر، هرگاه فرازی و نشیبی سخت‌تر پیش می‌آید و پرتگاهی خطرناکتر و راه صعب‌تر، مردی و پایمردی روندگان راه خویش را آزمایشی می‌کند تا اگر مرد ادامه راه نیستند و پیشتر نمی‌توانند رفت، نگه‌شان دارد و برای طی منزل‌ها و مرحله‌های خطیرتر مردان راهی شایسته‌تر بجوید و اگر آنان را صبور یافت و خستگی‌نشناس و سرشار ایمان و یقین و اعتقاد به قافله‌سالار و پیشاهنگ راه، باز به حرکت آغاز کند و فصل سوم راه را که سربالایی صعب‌تر، ولی بلندتر و به مقصد نزدیکتر است، پیش گیرد.و اکنون ما در چنین آزمایشی هستیم..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص134
.
10_10_2011 . 02:36
#84
جملات گوناگون شریعتی
"...آنان که صبر را به معنی بردباری الاغ منشانه و بارکشی حمال‌مآبانه تفسیر کرده‌اند و از آن فلسفه تسلیم‌پذیری و ذلت و تن دادن به زور و ظلم و حق‌کشی و تجاوز و سکوت کردن در برابر هر فاجعه‌ای و جنایتی و هر منکری را دیدن و هر ستمی را کشیدن و هر قلدری و قداره‌بندی و غارت و خیانتی را دیدن و هر تعدی‌ای را به حقیقت، به اسلام، به مردم، به ارزشهای انسانی، به مقدسات اعتقادی و حتی به شرف خویش تحمل کردن و دم بر نیاوردن و سروکار همه را به قیامت انداختن و سرنوشت عدالت و انتقام و اصلاح و احقاق حق و طرد قدرتهای ظالم و فاسد ضدانسان را به آخرالزمان و ظهور حضرت موکول کردن... را استنباط کرده و به خورد مردم داده‌اند، همه کارگزاران جور و سحره فرعون و نفاثات فی‌العقد و خناسهای وسوسه‌گری بوده‌اند که از خون حسین افیونی ساختند و از صبر نیز هروئین، قرص خواب و واکسن مرگ و داروی بیهوشی تا راه تجاوز و چپاول و جنایت پیش پای تاتارهای غارتگر و ویرانگر و آدم‌کش، هموار گردد و خانه برای ورود دزدها امن و آرام باشد و نمرودها در خدایی کردن و قارونها در غارت کردن خیالشان راحت باشد و مطمئن که از هیچ کس صدایی برنمی‌خیزد، هیچ کس لب به اعتراض نمی‌گشاید و هیچ کسی دستی بلند نمی‌کند و سری بالا نمی‌کند و حتی از جایش جنب نخواهد خورد که سم «صبر» به اینها تزریق شده و پیکرشان فلج و خونشان مسموم و سرشان گیج و بیهوش شده است و آثار حیات، جز در روده‌هایشان، به کلی محو شده است و در برابر هیچ ضربه‌ای عکس‌العمل نشان نمی‌دهند. سم صبر! راستی هم که «صبر» نام نوعی دوای تلخ و زهر است، «صبر زرد»! که هم برای به اسهال انداختن در طب به کار می‌رود و هم برای «رنگ کردن»! در صنعت و آن هم رنگ زرد!..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص227

.
10_10_2011 . 10:11
#85
جملات گوناگون شریعتی
"...زندگی همچون یک خانه شلوغ و پراثاث و در هم و بر هم است و تو در آن غرق. این تابلو را به دیوار مقابل می‌زنی، ان قالیچه را جلو پلکان می‌اندازی، راهرو را جارو می‌کنی، نفت دیوترم تمام شده است، مبلها به هم ریخته است، هنوز اطاق پذیرایی را گردگیری نکرده‌ای، مهمانها دارند می‌رسند و هنوز لباس عوض نکرده‌ای، در آشپزخانه واویلاست و هنوز هم کارهات مانده است. یکی از مهمانها که الان می‌آید نکته‌بین و بهانه‌گیر و حسود و چهارچشمی همه چیز را می‌پاید، از این اطاق به آن اطاق سرمی‌کشی، از حیاط به توی هال می‌پری، از پله‌ها، به طبقه بالا می‌روی، برمی‌گردی، پرده و قالی و سماور و میوه و گل و سفره و چای و شربت و شیرینی و میوه و حسن و حسین و مهین و شهین و... غرقه در همین کشمکشها و گرفتاریها و مشغولیات و خیالات و می‌روی و می‌آیی و می‌دوی و می‌پری که ناگهان، سرپیچ پلکان جلوت یک آینه است، از آن رد مشو، لحظه‌ای همه چیز را رها کن، خودت را خلاص کن، بایست و با خودت روبرو شو، نگاهش کن، خوب نگاهش کن، او را می‌شناسی ؟ دقیقاً وراندازش کن، کوشش کن درست بشناسی‌اش، درست بجایش آوری، فکر کن، ببین این همان است که می‌خواستی باشی ؟ اگر نه پس چه کسی و چه کاری فوری‌تر و مهم‌تر از اینکه همه این مشغله‌های سرسام‌آور و پوچ و روزمره و تکراری و زودگذر و تقلیدی و بی‌دوام و بی‌قیمت را از دستت و دوشت بریزی و به او بپردازی، او را درست کنی، فرصت کم است، مگر عمر آدمی چند هزار سال است ؟..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص148
.
10_10_2011 . 20:01
#86
جملات گوناگون شریعتی
"...آدم در راهی که پیش می‌گیرد باید همچون کرگدن تنها سفر کند و سر پیش اندازد و شش‌دانگ حواسش در رفتن و بر راه رفتن باشد و از آوازها نهراسد و چشمش بر روی هر پدیده‌ای کور و گوشش در قبال هر شنیده‌ای کر باشد..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص255
.
11_10_2011 . 19:43
#87
جملات گوناگون شریعتی
"...بزرگترین و عالیترین حوزه درس پروفسور ماسینیون را من نه در سوربن و نه در کُلژدوفرانس و... که پای ستون مسجد مسلمانان پاریس دیدم که نشسته بود و چند سبزی‌فروش و عمله مفلوک عرب الجزایری را نشانیده بود و به آنها که هم، مذهب و هم، زبان خود را در فرانسه و در آغوش استعمار خویش فراموش کرده بودند، حمد و سوره یاد می‌داد..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص84
.
12_10_2011 . 10:52
#88
جملات گوناگون شریعتی
"...کار برای مردم و کار در راه آگاهی و حرکت اجتماعی- بخصوص در جامعه‌ای یخ‌بسته و سنگ شده- اگر خالصانه و اثر‌بخش باشد نیاز به تحمل محرومیت و رنج و فداکاری دارد..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص52
.
12_10_2011 . 22:55
#89
جملات گوناگون شریعتی
"...چه خوشبختند آنها که «زمینه انسانی»شان با «زمان اجتماعی»شان هماهنگ و حتی همانند است و مردم از او کاری را اقتضای زمان و نیاز خویش می‌خواهند که وی اساساً برای آن ساخته شده است..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص78
.
13_10_2011 . 10:58
#90
جملات گوناگون شریعتی
"...در سفر، هرگاه فرازی و نشیبی سخت‌تر پیش می‌آید و پرتگاهی خطرناکتر و راه صعب‌تر، مردی و پایمردی روندگان راه خویش را آزمایشی می‌کند تا اگر مرد ادامه راه نیستند و پیشتر نمی‌توانند رفت، نگه‌شان دارد و برای طی منزل‌ها و مرحله‌های خطیرتر مردان راهی شایسته‌تر بجوید و اگر آنان را صبور یافت و خستگی‌نشناس و سرشار ایمان و یقین و اعتقاد به قافله‌سالار و پیشاهنگ راه، باز به حرکت آغاز کند و فصل سوم راه را که سربالایی صعب‌تر، ولی بلندتر و به مقصد نزدیکتر است، پیش گیرد.و اکنون ما در چنین آزمایشی هستیم..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص134
.
13_10_2011 . 11:00
#91
جملات گوناگون شریعتی
"...عمر را به شناختن و دیدن خیلی چیزها و خیلی چهره‌ها می‌گذرانی، زندگی را شب و روز در کار تجربه کردنها و برخوردها و راست و ریس کردن صدها و هزارها مسئله و مشغله به سر می‌آوری، اما در این میان یکی هست که به او کمتر از همه می‌پردازی، یکی هست که پاک از او غافلی، یکی هست که از همه بیشتر به تو نزدیک است و تو از همه بیشتر از او دوری، او را یکبار هم ندیده‌ای، در او نگاه نکرده‌ای، به او خوب خیره نشده‌ای و اگر هر از چندی، شاید یکی دو بار در تمام زندگی چشمت به او افتاده و سر راهت قرار گرفته، نگاهت بر چهره‌اش لغزیده و گریخته و باز به دیگرها و دیگران مشغول شده‌ای و او را گم کرده‌ای و من اکنون می‌خواهم او را به یادت آورم، او کیست ؟خودت!..."

مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص148
.
13_10_2011 . 20:17
#92
جملات گوناگون شریعتی
"...پروین اعتصامی از همین دبیرستانهای دخترانه بیرون آمده و مهندس بازرگان از همین دانشگاهها و دکتر سحابی از میان همین فرنگ‌رفته‌ها و مصدق از میان همین دوله‌ها و سلطنه‌های «صلصال کالفخار من حماء مسنون» و انیشتن از همین نژاد پلید و شوایتزر از همین اروپای قسی آدمخوار و لومومبا از همین نژاد برده و مهراوه پاک از همین نجسهای هند و پدرم از همین مدرسه‌های آخوندریز و ... به هر حال آدم از لجن و ابراهیم از آزر بت‌تراش و محمد از خاندان بتخانه‌دار، به دل من امید می‌دهند که حسابهای علمی مغز مرا نادیده انگارد و به سرنوشت کودکانم در این لجن‌زار بت‌پرستی و بت‌تراشی که همه پرده‌دار بتخانه می‌پرورد امیدوار باشم..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص235
.
14_10_2011 . 03:48
#93
جملات گوناگون شریعتی
"در سفر، وقتی می‌توانی سفر را بفهمی، که غیر از تغییر مکان، تغییر زمان هم بدهی، از قرن خودت بیرون روی و چندی در عصری دیگر نشیمن کنی، سفر در جغرافیا اگر با سفر در تاریخ همراه بود سفر تمام شده است؛ وگرنه جابجا شدن بر روی زمین یعنی چه ؟ همه جا آسمان یکرنگ است و زمین هم که به نگاه کردن زیادش نمی‌ارزد. اما همراهان در سفر، آدم را همیشه در زمان حال نگاه می‌دارند، نمی‌گذارند یک قدم دور شوی..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص122
.
14_10_2011 . 03:49
#94
جملات گوناگون شریعتی
"...خودت را،
آن‌چنان بساز،
تا بتوانی،
بازیگرِ خوب و لایقِ
این نمایشی باشی،
که قلمِ تقدیر،
در صحنه‌ی این زمین،
برای فرزند آدمی،
نوشته است..."


مجموعه آثار ۱ / با مخاطب‌های آشنا / ص ۱۵۳
ویرایش : یک بار / شروین/ تطبیق با متن
.
14_10_2011 . 13:35
#95
جملات گوناگون شریعتی
"...هیچ کسی، در زیر آسمانی که ابرهای اسفندی، سیل‌آسا بر سرش باریدن گرفته و رعد و برق جهان را پر از نور و غوغا کرده است، دعای باران نمی‌خواند..."

مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص263
.
14_10_2011 . 13:37
#96
جملات گوناگون شریعتی
"...یاد شما همه چهره‌ها را زشت، همه زندگیها را لجن، همه حرفها را چرند، همه آرزوها را پست و همه آدمها را حقیر می‌نماید. دیدار شما آدمی را از بودن خویش شرمگین می‌سازد..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص225

.
14_10_2011 . 17:21
#97
جملات گوناگون شریعتی
"...نمیدانم آیا این فضولی است که مبانی اسلام‌شناسی و اجتهاد فکری و فقهی را اصلاح کنیم؟..."


مجموعه آثار 1 / با مخاطب‌های آشنا / ص173
.
15_10_2011 . 10:59
#98
جملات گوناگون شریعتی
"...و... شب ها... وه! چه دشوار است سخن گفتن از شب‌ها، شب‌ها که آدم‌ها نیستند و دیوارها در ظلمت گم‌اند وچشم سلطان خفته است و پاسداران قلعه‌ها خواب‌اند: و... من مي‌مانم و تو بیدار و چشم عالمیان در خواب و ماه چشم انتظار چهار کبوتر که قفس‌هاشان را بشکنند و در هم آمیزند و در سینه مهربان آن تنهای زیبای آسمان... و... شب‌ها... که افسرده و رنجور مرا رها مي‌کنی و به خانه باز مي‌گردی و تنها در خانه را مي‌گشایی، خانه‌ای را که در آن صدایی و شور و شوقی اگر هست از دیوار همسایه مي‌آید. و صدای پاهایت شور در دل سکوت خانه مي‌افکند و ناگهان قطع مي‌شود و در اطاقت را مي‌گشایی و پا به اندرون مي‌نهی، آن که در آن گوشه چشم انتظار تو بر چهره‌ات خنده مي‌زند منم. و آنگاه از دل خنده‌ای مي‌زنی و باز مي‌گردی و در را کلید مي‌کنی و باز مي‌گردی و مرا کنارت مي‌نشانی و مي‌پرسی و مي‌پرسی و مي‌پرسی و من هم‌چنان ساکتم و سر در پیش و چشم بر قالی دوخته که دل و دماغ حرف زدن ندارم، که افسرده‌ام و گرفته‌ام و بیزار که زندگی سخت شده است و اختناق سنگین و استبداد بي‌رحم و قلعه استوار و زندانبان بیدار و همه آزارم مي‌دهند که با آنها خو نکرده‌ام و از دست استبداد شرابی ننوشیده‌ام و با دنیای اختناق انس نگرفته‌ام و با غضب و با وحشت و با دیوارهم‌دست و هم‌داستان نگشته‌ام و دل از تو بر نکنده‌ام و پایی که هر گامی را به سختی بر مي‌گیرد در هوای تو مي‌دود و سری که به بندی فرود نمي‌آید در دامن تو مي‌افتد و قامتی که چشم امیدی آن را خم نیافته است در معبد تو نماز مي‌گزارد و دلی که از طوفان‌های مرگ به لرزه نمي‌افتد از یاد تو پریشان مي‌شود و... سخت آزارم کرده‌اند و شکنجه‌ام مي‌دهند و دلم پاره گشته است و روحم در هم شکسته است و توانم از دست رفته است و امیدم فرو مرده است و... خسته‌ام!..."


مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص122
.
16_10_2011 . 21:40
#99
جملات گوناگون شریعتی
"...آدم‌هایی که همیشه با کتاب و فکر و.... تماس دارند در معرض این خطرند که کم‌کم از واقعیت‌های نسلشان و زمانشان و جامعه‌شان دور بشوند، بریده شوند، ذهنی بشوند و فقط با کلمات و خیالات کتابهایشان آمیزش داشته باشند، و بعد اندک اندک زبانشان، احساسشان، دردهاشان، بینششان، از آنچه در پیرامون و محیطشان می‌گذرد، فاصله بگیرد..."


مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص22
.
17_10_2011 . 11:21
جملات گوناگون شریعتی
"... هم چون دردمندی که در خلاء فریادی برکشد که خود نیز نشنود سر در حلقوم قلب خویش مي‌برم و از جگر ضجه مي‌کنم و آن گاه سر بر می‌دارم و احساس مي‌کنم که همه ابرهای آسمان‌ها در دلم باریدن گرفته‌اند و آنگاه چشم در چهره تو که بر دامنم برافروخته است مي‌دوزم و با نگاه‌هایم که هم چون دو پروانه بر گلی بنشینند و پیرامونش پرواز کنند گونه‌هایت، پلک‌های نیمه خفته سنگینت، مژه‌های خیست، بناگوشت، بینی نانجیبت، لب‌های نجیب پارسای آب‌کشت را ناز مي‌کنم و در دل از بیچارگی خویش که اسیرم، مي‌گدازم، آن گاه قطره گرمی بر چهره‌ات مي‌افتد و تو مي‌فهمی و اظهار نمي‌کنی و آن را در دل مي‌گیری و لحظه‌ای همچنان آرام مي‌مانی، اما دردلت غوغا بیداد مي‌کند و بر مي‌خیزی اما در من نمي‌نگری و پا مي‌شوی اما در من نمي‌نگری و سرت را به کاری گرم مي‌کنی تا در من ننگری و لحظه‌ای بگذرد و سپس بي‌آنکه روی به من برگردانی از من سئوالی پرت‌تر و دورتر مي‌کنی و جوابی نمي‌شنوی. تکرار مي‌کنی و جواب نمي‌شنوی و سر برمی‌گردانی و کسی را نمي‌بینی..."


مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص124
.
17_10_2011 . 22:32
جملات گوناگون شریعتی
"...کسی که از حق اعتصاب کارگران دفاع می‌کند و کسی که اندیشه‌های مترقی درباره سندیکالیسم را آموخته است، تلقی و احساسشان از اعتصاب با کسی که عملاً در یک اعتصاب کارگری شرکت می‌کند همانند نیست..."


مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص170
.
19_10_2011 . 15:48
جملات گوناگون شریعتی
"...فقدان خدا،
سيمای طبيعت را،
ابلهي مي‌نمايد،
كه انسان،
خود را،
با او بيگانه حس مي‌كند.
.
غيبتِ خدا،
هستي را،
قبرستانِ بي‌كرانه‌اي مي‌كند،
كه انسان،
خود را،
در آن،
تنها مي‌يابد..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۹۳
ویرایش : یک بار / شروین/ تطبیق با متن
.
19_10_2011 . 15:58
جملات گوناگون شریعتی
"...فرمول آمیختن ماده‌ای سوختی را با اکسیژن دانستن، دانشی است و دست را بر روی یک بخاری تافته نهادن، دانشی دیگر. دانش راستین آمیزه‌ای از این دو است..."

مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص170
.
19_10_2011 . 16:02
جملات گوناگون شریعتی
"...شب قدر؟ شبي كه باران فرو مي‌بارد، هر قطره‌اش فرشته‌اي است كه بر اين كوير خشك و تافته، در كام دانه اي، بوته خشكي و درخت سوخته‌اي و جان عطشناك مزرعه‌اي فرو مي‌افتد و رويش و خرمي و باغ و گل سرخ را نويد مي‌دهد..."


مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص251
.
19_10_2011 . 22:01
جملات گوناگون شریعتی
"...معاشرت ذهنی همچون معاشرت عینی تأثیرگذار است..."


مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص183
.
25_10_2011 . 18:33
جملات گوناگون شریعتی
"...اخلاص: یکتایی در زیستن، یکتایی در بودن، یکتویی در عشق..."

مجموعه آثار 8 / نیایش / ص115
.
26_10_2011 . 22:29
جملات گوناگون شریعتی
"...اما کسی که تمام جهش اندیشه و نگاهش تا چهاردیواری خانه‌اش و محله‌اش بیشتر کشش ندارد، هرگز احساس عقب‌ماندگی، انحطاط و هراس از ابتذال ندارد. چه کسی از ابتذال وحشت دارد و از سقوط می‌هراسد ؟ کسی که قله‌ی کوه را می‌تواند ببیند، ولی آن کسی که جست و ارتفاعی را که احساس می‌کند یک متر و دو متر بیشتر نیست، احساس غرور، توفیق، سرشاری و پُری می‌کند و روحش تشنه و دلش نیازمند نیست..."


مجموعه آثار 8 / نیایش / ص52
.
26_10_2011 . 22:31
جملات گوناگون شریعتی
"...آلبر کامو می‌گوید: «من عصیان می‌کنم، چرا عصیان می‌کنم ؟ برای اینکه جهان علیرغم انسان بودن من است، برای اینکه این جهان بر اساس ظلم و ستم و تجاوز به انسان ساخته شده است، ناچار من اعتراض می‌کنم علیرغم خداوند، اما خداوند هم وجود ندارد!». آفرین! مشت زدن به هوا! این که پهلوانی نیست، من علیه کسی اعتراض می‌کنم که وجود ندارد! این باز چه جور عصیان و اعتراض است ؟ عصیان علیه هیچ کس، اعتراض علیه کسی که خودت می‌گویی نیست..."

مجموعه آثار 8 / نیایش / ص61

.
26_10_2011 . 22:31
جملات گوناگون شریعتی
"...اندیشه‌های بزرگ، نیازهای بزرگتر و دردناکتری دارند..."


مجموعه آثار 8 / نیایش / ص9
.
07_11_2011 . 12:06
جملات گوناگون شریعتی
"...چه هيجان و لذتي دارد قدم زدن توي خيابانهاي خلوت خلوت که پرنده پر نمي‌زند. آدم بي‌آنکه هي به زحمت ديدن چهره‌ها و هيکل‌هاي متفرقه بيهوده دچار شود قدم مي‌زند و فکر مي‌کند و خيال مي‌کند و توي خودش است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص86

.
08_11_2011 . 00:54
جملات گوناگون شریعتی
"...چه آتشي ؟ چه آتشي ؟ اگر آب اقيانوسهاي عالم را بر آن مي‌ريختند زبانه‌هايش آرام نمي‌گرفت..."

مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص12
.
08_11_2011 . 10:56
جملات گوناگون شریعتی
"...حسادت هنگامي در دل پديد مي‌آيد که انسان در طي راهي يا در کسب چيزي که بدان ارزش قائل است و آن را آرزو مي‌کند ديگري را از خود موفق‌تر و پيشرفته‌تر ببيند و به او حسد ورزد؛ شرط ديگر حسد هم اينست که آدمي که حسد مرد را تحريک مي‌کند هم شأن و همجنس وي تلقي شود و براي من هيچيک ازين «شرايط خلق و پرورش حسد» پديد نيامده بود که نه آن ميزها را شايسته خود ميدانستم و مي‌دانم و نه اين ميزداران را هم شأن و هم‌سطح خودم..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص65

.
08_11_2011 . 10:56
جملات گوناگون شریعتی
"...حسد زاده احساس حقارت روحي در برابر کسي است و ما هرچه بي‌پول‌تر بشويم و آنها هرچه پولدارتر شوند، احساس حقارت در برابرشان نمي‌کنيم و ازين است که حسد نيز نمي ورزيم..."

مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص66
.
09_11_2011 . 02:51
جملات گوناگون شریعتی
"...فداکاری یکجانبه سنگین ترین تحقیرها است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص72
.
09_11_2011 . 02:51
جملات گوناگون شریعتی
"...چقدر بودن و دم زدن و خوردن و خوابيدن و خوشبخت بودن در سطح لجن، گل بدبوي متعفن، صلصال کالفخار، آسان و راحت است. چقدر تحمل دردها و شوق‌ها و بيم‌ها و اميدها و آرزوها و فهميدن‌ها و احساس کردن‌هاي ماورايي در سطح بلند نزديک به خدا، آن سوي آسمان و... دشوار است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص74

.
09_11_2011 . 02:52
جملات گوناگون شریعتی
"...چقدر اين قفس برايم تنگ است، من تاب تنگنا ندارم..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص74
.
10_11_2011 . 02:28
جملات گوناگون شریعتی
"...چه هيجان و لذتي دارد قدم زدن توي خيابانهاي خلوت خلوت که پرنده پر نمي‌زند. آدم بي‌آنکه هي به زحمت ديدن چهره‌ها و هيکل‌هاي متفرقه بيهوده دچار شود قدم مي‌زند و فکر مي‌کند و خيال مي‌کند و توي خودش است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص86
.
10_11_2011 . 02:29
جملات گوناگون شریعتی
"...زانوانم شکسته است و پاهايم فلج، خسته و مجروح و پريشان و باري به سنگيني کوهي بر دوش و من در زير آن خم شده‌ام و از زير آن که چندين برابر من سنگين است بزرگ است آرام گرفته‌ام و تنها برق حسرت از چشمان بازم که همچنان به اين راه که تا افق کشيده است دوخته‌ام، ساطع است و جاده منتظر را در برابرم روشن ميدارد. جاده‌اي که سالها است چشم براه هر قدمم خود را بر خاک افکنده است اما ردپايي بر آن نيست و... نخواهد بود..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص77
.
10_11_2011 . 02:30
جملات گوناگون شریعتی
"...چقدر ندانستن‌ها و نفهميدن‌ها است که از دانستن‌ها و فهميدن‌ها بهتر است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص77
.
10_11_2011 . 02:33
جملات گوناگون شریعتی
"...هر بادامي که به طوطي اسير در سرزمين ارامنه ميدهي او را براي هند ديوانه‌تر مي‌کني..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص91
.
11_11_2011 . 12:31
جملات گوناگون شریعتی
"...واي که چه داستاني است اين داستان مريم و عيسي! از هيجان مي‌گريم! تبم شديدتر شده است و شقيقه‌هايم چنان ميکوبد که صدايش را ميشنوم، آه که نشستن و بر سر اين معني و اين احساس که در من افتاده است آرام گرفتن چقدر دشوار است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص107

.
14_11_2011 . 03:01
جملات گوناگون شریعتی
"...آه!كه تاريكي و سرما چه خطرناك است! كسي نميداند كه از چه خطري سخن مي‌گويم، كسي نميداند! نه كه تاريكي هراس‌انگيز است و سرما مرگبار! نه، كه تاريكي و سرما بر بلندي پارناس خطرناك نيست، سردي عظمت و ظلمت غرور را ميگويم كه خود دنيايي است، دنيايي كه از بسيار گرماها و بسيار روشنايي‌ها ارجمندتر و عزيزتر است..."

مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص152
.
15_11_2011 . 02:23
جملات گوناگون شریعتی
"...مهاجرت يعني گسيختن، گسستن و بريدن و دندان بر جگر نهادن و فرار، فرار از خويشتن..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص112
.
15_11_2011 . 02:25
جملات گوناگون شریعتی
"...هنگامي دستم را دراز کردم که دستي نبود، هنگامي لب به زمزمه گشودم که مخاطبي نداشتم و هنگامي تشنه آتش شدم که در برابرم دريا بود و دريا و دريا..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص117 و دفترهای سبز/ص43

.
15_11_2011 . 02:27
جملات گوناگون شریعتی
"...لحظه‌ها، همه همچون هم، هيچ يک پيام تازه‌اي ندارند، هيچ يک رنگي، بويي، خبري. همه تکرار ديگري اما چنان سنگين و کند مي‌گذرد که مرا در زير گامهاي خويش به خفقان آورده‌اند گويي صف طولاني گاوهاي وحشي‌اند که از زمين باطلاقي عبور مي‌کنند، هر گامي که مي‌گذارند تا زير سينه در گل لزج و سفت و غليظي فرو مي‌روند و براي برداشتن گامي ديگر بايد تلاشي طولاني کنند تا آن را از گل و لاي بيرون کشند و چه سخت! چه دشوار! چه طولاني! و من اينچنين عبور لحظه‌ها را بر روي خود احساس مي‌کنم..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص161
.
16_11_2011 . 02:58
جملات گوناگون شریعتی
"...در برابر تقدير تدبير هيچ نيست..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص203
.
16_11_2011 . 03:02
جملات گوناگون شریعتی
"...آه! چقدر رهايي‌بخش است اگر احساس کنم که از ياد همه آدم‌ها فراموش شده‌ام، حتي از ياد همه انسان‌ها، همه کسانم..."

مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص230
.
19_11_2011 . 04:01
جملات گوناگون شریعتی
"...آنکه شکست مرا احساس کرده است گويي، نه، به حقيقت،خود مرا احساس کرده است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص272
.
19_11_2011 . 04:02
جملات گوناگون شریعتی
"...من اكنون احساس مي‌كنم بر تل خاكستري از همه آتش‌ها و اميدها و خواستن‌هايم تنها مانده‌ام و گرداگرد زمين خلوت را مينگرم و اعماق آسمان ساكت را مينگرم و خود را مي‌نگرم و در اين نگريستن‌هاي همه دردناك و همه تلخ اين سئوال همواره در پيش نظرم پديدار است و هر لحظه صريح‌تر و كوبنده‌تر كه تو اينجا چه مي‌كني ؟ امروز به خودم گفتم:‌«من احساس مي‌كنم كه نشسته‌ام و زمان را مينگرم كه ميگذرد» همين و همين..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص296
.
22_11_2011 . 02:39
جملات گوناگون شریعتی
"...اي مرغک اسير! که در باغي دوردست مي‌خواني، زمستان است مگر اين قله کوهها را در زير پوشش برفها سپيد نمي‌بيني؟ سموم نسيم تيز و برنده را که همچون لبه تيز شمشير پوست بر اندامت ميتراشد بر چهره لطيف و لبهاي جوان و پيشاني معصوم و مهربانت احساس نمي‌کني؟ مگر در آينه نديده‌اي که چگونه کبود شده‌اند؟گيسوانت را کنار زن و بناگوشت را در آينه چشمان من ببين، ببين که سيلي بيرحم سرما چگونه آن را برده است؟ سرخي آن، سرخي آزردگي سيلي‌هاي پياپي و خشمگين زمستان است. من آن را مي‌بينم، من درست‌تر از تو مي‌بينم..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص327
.
22_11_2011 . 02:49
جملات گوناگون شریعتی
"...اي مرغك اسير كه در باغي دوردست ميخواني زمستان است آواي محزون تو را كه در قفسي ميخواني، از ميان هياهوي گوشخراش زاغان زشت و شاد كه آسمان را سياه كرده‌اند ميشنوم، و تو نيز نغمه‌هاي غمگين مرا كه از دوردست ميآيد ميشنوي و ميداني كه در اين باغستان افسرده كه در زير سم ستوران لشكر زمستاني پايمال گشته و بر ويرانه‌هاي يخ‌بسته و خاموشش كافور مرگ ريخته‌اند و اندام بيروح هزاران غنچه ناكام را در كفن سپيد پوشانده‌اند همچون تو مرغي هست كه در باغي دوردست ميخواند..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص331
.
23_11_2011 . 03:39
جملات گوناگون شریعتی
"...کسي‌که نمي‌خواهد ببيند پلکهايش را بي‌ثمر چرا بگشايد؟آنگاه که هيچ چيز در زندگي به ديدن نيرزد، آنگاه که هيچ چيز تماشايي نيست، دريغ است که نگاهي را که جز براي ديدارهاي پرشکوه و ارجمند نساخته‌اند بيهوده به هدر داد..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص349
.
24_11_2011 . 01:58
جملات گوناگون شریعتی
"...چه هراس‌انگيز است چراغي برافروختن درآنجا که جز زشتي هيچ نيست..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص350
.
24_11_2011 . 01:59
جملات گوناگون شریعتی
"...حتي فکر مکن که گذشته را فراموش کني تا بياد گذشته نيفتي و گرفتار نشوي..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص376
.
25_11_2011 . 02:01
جملات گوناگون شریعتی
"...تو چه ميداني که آوارگي در شهر براي راهب گوشه‌گيري که هرگز به سراغ هيچ فريبي از خلوت عظيمش پا به کوي و برزن ننهاده است سخت است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص394
.
25_11_2011 . 02:03
جملات گوناگون شریعتی
"...پيدا است که چشمان يک باستان‌شناس از ميان شهر‌هاي آباد، خانه‌هاي مجلل مسکوني و خيابانهاي مشجر و آسفالته و ساختمانهاي مدرن به يک خرابه تاريخي، يادگار قرنهاي فراموش شده چگونه مينگرد..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص412
.
26_11_2011 . 00:37
جملات گوناگون شریعتی
"...من شب و روز، همه جا، همه وقت سر به اندرون خود فرو برده‌ام و گوشم را بر روي ديواره روحم. کناره استخر کوچک سينه‌ام، سبوي خون‌آلود قلبم نهاده‌ام و ميشنوم، صداي ريزش باران‌ها است و جاري شدن رودها که از همه سو، از دور دست‌ترين سر منزلها و کوه‌ها و دشت‌هاي يخبندان و پوشيده از برف صحراي هستي‌ام، حياتم، خواستن‌ها و بودن‌ها و خودم‌هايم طغياني و کف بر لب و شتابنده، فرا مي‌رسند و به اين مرداب که روزي درياي زلال بي‌کرانه‌اي بود، به اين ويرانه- که روزي قصر بلند سر برداشته‌اي بود پر از غلغل چنگ و آواز و غزل و حماسه و جوش رقص و پايکوبي و زمزمه اميد و نوازش،خانه افسون و افسانه، ميعادگاه پريان و فرشتگان...- فرو ميريزند و من هر لحظه، هماره، شب و روز، همه وقت و همه جا صداي اين بارش‌ها و ريزش‌هاي پيوسته را که سينه‌ام را پر مي‌کنند و سبوي قلبم را لبريز مي‌کنند ميشنوم..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص420

.
26_11_2011 . 00:42
جملات گوناگون شریعتی
"...طغيان جنون‌آميز ثانيه‌ها که گاه ساعتهاي بسيارش همچون گذر برق در آسمان خيال ميگذرد و گاه يک ثانيه‌اش به طول ساعتي و شب و روزي و سالي قد مي‌کشد و مي‌آيستد و ميماند و هر کار مي‌کني نميرود و هرچه مينالي، مي‌گريي، التماس مي‌کني، بخود مي‌پيچي، فرياد مي‌کشي، مي‌خوابي، دراز مي‌کشي و پتو را بر سرت مي‌کشي و مشغول ساختن داستانها و تصوير‌ها و صحنه‌ها و حادثه‌ها و برخوردها و گفتگو‌ها و سفرها و باهم بودن‌هاي خيالي مي‌شوي و باز در پايان سرت را که از زير پتو بيرون مي‌کني مي‌بيني که هنوز آن ثانيه، آن لحظه، آن دقيقه نرفته است و گويي هرگز رفتني نيست و خواهد بود..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص429
.
30_11_2011 . 21:34
جملات گوناگون شریعتی
"...باطل مي‌تواند فتح کند، تسخير کند، بکشد، اما نمي‌تواند «پيروز» شود..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص1012
.
05_12_2011 . 01:12
جملات گوناگون شریعتی
"...کسي‌که در طوفان دست و پا مي‌زند و يا کشتي شکسته‌اي را در تندبادهاي غرق‌کننده اقيانوس ميراند وضعي دارد که هيچکس بر آن نمي‌شود که کنارش آرام بنشينيد و در گوشش ترانه‌اي نرم و عاشقانه بسرايد..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص506

.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان