گزارش سخنرانی و مصاحبه اشکوری
14_02_2010 . 02:32
#1
گزارش سخنرانی و مصاحبه اشکوری
یوسفی اشکوری





دوستان گرامی!
منتظر دریافت اطلاعات شما در این مورد هستیم.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
05_05_2010 . 16:12
#2
مسئله، حفظ منافع است‌
سخنران : حسن یوسفی اشکوری

موضوع : جنبش سبز و نقش روحانیت


مقدمه :

جمعه شب گذشته، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۹، برابر با ۳۰ آوریل ۲۰۱۰، حسن‌یوسفی‌اشکوری، روحانی سرشناس مقیم ایتالیا، در یکی از کلاس‌های درس دانشکده شیمی دانشگاه فنی شهر وین به ایراد سخنرانی پرداخت. اشکوری که پس از شرکت در کنفرانس برلین در سال ۱۳۷۹ و در پی اظهارات‌اش در خصوص اجباری نبودن حجاب در اسلام به جرم ارتداد محکوم به اعدام شده بود، در مراحل بعدی و توسط دادگاه ویژه روحانیت به هفت سال حبس و خلع لباس روحانیت محکوم شد. او پس از گذراندن پنج سال از دوران محکومیت و در پی آزادی از زندان در سال ۱۳۸۳، ایران را به مقصد اروپا ترک کرد و هم‌چنان بر مواضع انتقادی خود علیه شرایط حاکم بر ایران اصرار می‌ورزد.


آقای اشکوری که به همت "انجمن فرهنگی ایرانیان اتریش" به وین دعوت شده بود در آغاز سخنان خود در بحثی با عنوان "جنبش سبز و نقش روحانیت" بر لزوم شناخت نهاد روحانیت تاکید کرد و در مورد تاریخچه شکل‌گیری نهاد روحانیت گفت:

سابقه روحانیت شیعه را از نظر تاریخی ما می‌توانیم تا قرن چهارم ـ پنجم به عقب ببریم. به این معنا که بعد از پایان غیبت صغرا و آغاز غیبت کبرای امام دوازدهم شیعه، که سال ۳۲۹ هجری است، گروهی پیدا شدند که آن موقع در میان علما و فقها نام‌شان همین بود، ولی این‎ها ادعای نیابت از جانب امام غایب را داشتند. چون وقتی غیبت کبرا اعلام شد، یک خلاء رهبری در جهان شیعه به وجود آمد. ولی یک عده‌ای هم پیدا شدند که گفتند نه. اما غایب شده و روزی ظهور خواهد کرد و این هم در تفکر شیعه سابقه دارد، یعنی هر امام شیعه که از دنیا رفته، یک عده‌ای به مهدویت او اعتقاد پیدا کرده بودند.


یوسفی اشکوری با طرح این مسئله که نیابت این افراد در آغاز تنها در مورد مسایل دینی بود و کم‌کم با گذشت زمان هم بر گستره‌ی نظری و هم عملی آن‌ها افزوده شد ادامه داد:

از قرن چهارم ـ پنجم تا دوران صوفیه این نیابت خیلی گسترش پیدا نکرده بود، ولی از دوران صفویه که روحانیت آمد در کنار حکومت قرار گرفت و با حکومت هم‌پیمان شد و مشروعیت سلطنت صفوی را کسی مثل "محقق‌کرکی" تایید کرد، حکومت‌ها هم به حمایت پرداختند. یعنی یک رابطه دو طرفه بین قدرت سیاسی و قدرت روحانی پیدا شد. نهاد روحانیت در ایران شکل گرفت. تا آن زمان نهاد روحانیت به مفهومی که امروز می‌شناسیم، تقریباً وجود نداشت. ولی به هر حال بر حوزه‌ی قدرت و ادعاهای روحانیت افزوده شد.


آقای اشکوری با تشریح روند گسترش نفوذ روحانیت از جنگ‌های ایران و روس و جنبش مشروطه تا زمام‌داری مستقیم در پس از انقلاب اسلامی ایران، و با اشاره به فراز و نشیب‌های سی سال گذشته، نهاد روحانیت پس از انقلاب را چنین معرفی و طبقه‌بندی می‌کند:

با انقلاب اسلامی و استقرار نظام ولایت فقیه، آن هم از نوع مطلقه‌اش، روحانیت شیعه وارد یک مرحله‌ی تازه‌ای شده و در حال تجربه‌ی یک تحول تازه است. در درون روحانیت جریان‎های مختلفی شکل گرفته و در حال شکل گرفتن است، که در یک تقسیم‌بندی کلی، روحانیت بعد از انقلاب را در سه گروه می‌توان طبقه‌بندی کرد: گروه اول روحانیونی که سنتی هستند و ما نام‌شان را می‌گذاریم سنتی سیاسی‌بنیادگرا و اساساً وارد دنیای مدرن نشده‌اند و مدرنیته را نمی‌فهمند و اگر هم فهمیده باشند غالباً آن را قبول ندارند، اما در عین حال سیاسی هم شده‌اند.

مشخصه اصلی این دسته در حوزه اندیشه سیاسی، اعتقاد به تشکیل نظام دینی و مذهبی در عصر غیبت است. گروه دوم روحانیتی که از قبل وجود داشته و هنوز هم وجود دارد، روحانیون سنتی هستند. این روحانیون سنتی یا اساساً سیاسی نیستند یا سیاست برای آن‌ها در حاشیه است؛ یعنی گاهی ممکن است در امور حکومتی و سیاسی اظهار نظر کنند. این روحانیون سنتی که از عصر گذشته وجود داشتند، به خصوص از صفویه به بعد، معتقد به حکومت اسلامی و شرعی نیستند؛ دلیل‌شان هم خیلی روشن است. به خاطر این که طبق تئوری عقیدتی و کلامی شیعه، حکومت شرعی فقط با رهبری معصوم امکان‌پذیر است. گروه سوم روحانیونی هستند که ما نام این‌ها را روحانیون سنتی متمایل به نوگرایی می‌گذاریم. این گروه با گروه اول و دوم متفاوت است. هر سه گروه وابسته به عالم سنت هستند. گروه سوم هم در مجموع در همان چهارچوب قرار می‌گیرد، اما به دنیای مدرن نزدیک‌تر شدند و سعی می‌کنند بین دین و دمکراسی سازگاری ایجاد کنند.


یوسفی اشکوری در تببین این که چرا روحانیون سنتی گروه دوم در برابر رویدادها و حوادث چند ماه گذشته و برخوردهای قهری حکومت با جنبش سبز سکوت می‌کنند می‌گوید:

یک نکته این است که این‌ها در طول این سی سال درسته که حکومتی نیستند و به لحاظ تئوریک خیلی فاصله و انتقادات زیادی دارند و گاهی هم مطرح می‌کنند، به خصوص خصوصی، خیلی مطرح می‌کنند، اما این‌که حاضر نیستند موضع علنی بگیرند، مسئله حفظ منافع است و ارتباطات و منزلت‌هایی که از حکومت می‌گیرند.


تاریخ انتشار : ۱۰ / اردیبهشت / ۱۳۸۹

منبع : سایت یوسفی اشکوری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
14_11_2010 . 00:46
#3
نوانديشي ديني راه نجات جوامع اسلامي
گزارش سخنرانی حسن يوسفي اشکوري

موضوع : بزرگداشت استاد محمد تقی شریعتی


مقدمه:

حسن يوسفي اشکوري معتقد است که نوانديشان ديني به دنبال فهم دوره اسلام و بازسازي انديشه تاريخي اسلام هستند. بر همين اساس، آنها از يک طرف سنت را نقد مي‌کنند و از سويي عناصر زنده سنت را بازسازي مي‌کنند. نوانديشان ديني با اين شيوه در پي آن هستند که با توجه به افکار و انديشه‌هاي جديد در نهايت يک پروژه اجتماعي را تعقيب کنند. پروژه‌يي که «خروج جوامع اسلامي از وضعيت منحط و عقب مانده در تمام ابعاد» را مدنظر دارد. آنچه خوانديد بخشي از سخنراني حسن يوسفي اشکوري در مشهد است که به دعوت جبهه مشارکت ايران اسلامي منطقه خراسان رضوي و در آستانه سالگرد درگذشت محمدتقي شريعتي در اين شهر ايراد شد. خبرگزاري ايسنا متن سخنان اين پژوهشگر را مخابره کرده است که مي‌خوانيد :


استاد محمدتقي شريعتي يکي از آغازگران نوگرايي ديني در ايران است. اما حق استاد آنچنان که شايسته است گذارده نشده است. توقعي که در دوران بعد از انقلاب بوده، حداقل در گذشته )قبل از انقلاب( نبوده است، ولي در دوران بعد از انقلاب کمتر به ايشان توجه شده است. در واقع از شخصيت‌هايي مانند دکتر شريعتي با توجه به شهرت جهاني که داشتند کم وبيش ياد شده، اما از آغازگراني چون محمدتقي شريعتي کمتر ياد شده است. اداي حق افراد موثر در جريان‌هاي فکري يک وظيفه اخلاقي، ديني و ملي است، مجالسي نظير «چهره‌هاي ماندگار» براي اين اشخاص نيز بايد برگزار شود. هم اکنون چهره‌هاي روشنفکري در جامعه هستند که مردم آنها را نمي‌شناسند. در پاريس دانشجويي خارجي روي شخصيت شريعتي مقاله مي‌نويسد ولي دانشجوي ايراني درباره فوکو و هايدگر کار مي‌کند. با اين اوصاف، اگر مي‌خواهيم گسست فرهنگي ميان نسل جديد و جامعه با گذشته اتفاق نيفتد بايد حقايق به نسل امروز منتقل شود.

شخصيت‌هايي نظير دل آسايي، سرجمعي، عبدالکريم شريعتي و شانه‌چي در عرصه‌هاي مختلف جزء پايه گذاران حرکت‌هاي ديني سياسي در مشهد بوده‌اند. حتي دکتر علي شريعتي نيز از محصولات فکري استاد محمدتقي شريعتي است. بنابراين بايد از تفکرات اين استاد نوانديش سخن گفت. نوانديشي ديني با عناوين مختلفي بيان مي‌شود. از سويي نوانديشي ديني يکي از مباحث پرمناقشه به لحاظ مفهومي و اجتماعي در جامعه کنوني است و در جهان اسلام هم جريان‌هاي متفاوتي در اين ارتباط هست. اين جريان‌ها شامل جنبش عام اسلامي، سنت گرا، بنيادگرا، نوگرا - نوانديش يا روشنفکري ديني است.


در سال‌هاي اخير که بحث روشنفکري ديني مطرح شده و چهره‌هاي شاخص درباره آن صحبت مي‌کنند، مباحث پرمناقشه‌يي مطرح مي‌شود به ويژه از ديد فکري و مفهومي مي‌گويند اين اصطلاح مناقشه ايجاد مي‌کند، زيرا روشنفکري با دينداري سازگار نيست. با اين مقدمه، موضوع بحث من در اينجا تحت عنوان «نوانديشي ديني راه نجات ما» ارائه مي‌شود. اين موضوع را به عنوان مبحثي استراتژيک و ايدئولوژيک البته به مفهوم قديم عنوان مي‌کنم و معتقدم با وضعيت اجتماعي و راه برون رفت ما از اين وضعيت تناسب دارد. نوانديش در برابر سنتي انديش قرار دارد، سنتي انديش هر چه را که مي‌پذيرد بدون نقد و پرسش قبول مي‌کند ولي روشنفکر هر چه را قبول مي‌کند بعد از پرسش، نقد و تحليل مي‌پذيرد و تقليد چيزي را قبول نمي‌کند. در سال‌هاي اخير به مبناي درون ديني توجه زيادي نشده و بيشتر از ديد فلسفي، هرمونتيک و بحث‌هاي جديد و برون ديني به آن توجه شده است. مبناي قرآني بسياري از حرف‌هايي که روشنفکران ديني مي‌زنند دقيقاً روشن نيست و اصلاً توجه زيادي به قرآن نمي‌کنند که اين يکي از کاستي‌هايي است که بايد به آن پرداخته شود. مبحث بعدي که بسيار مهم است مشخص شدن متوليان نوانديشي ديني است. در هر حيطه‌يي که فردي بخواهد صحبت کند بايد صلاحيت فکري، علمي و انديشه‌يي داشته باشد.

موضوع مورد بحث ديگر که بسيار مهم است، غايت، اهداف و اثرات اجتماعي نوانديشي ديني است و اينکه اين نوانديشي ديني آيا پروسه است يا پروژه؟ هر پروژه الزاماً بايد داراي هدف معيني باشد : هدف مشخص نوانديشي ديني يا بازسازي انديشه ديني چيست، اين نوع انديشه چه کار مي‌خواهد انجام دهد؟ به کجا برسد؟ مي‌خواهد دين را تبليغ کند؟ از دين دفاع کند؟ اجزاي فراموش شده دين را احيا کنند؟ خرافه زدايي کنند؟ يا از طريق دين آگاهي اجتماعي ايجاد کنند؟ نمي‌خواهم بگويم کدام درست يا نادرست است، موضوع مهم ديگر در باب روشنفکري، اشتراکات يا افتراقات جريان نوانديشي ديني با ساير جريان‌هاي اسلامي معاصر است، جنبش اسلامي مفهوم عام اين حرکت است، اما در درون جنبش اسلامي در سراسر جهان اسلام جريانات مختلفي داريم که اين جريان‌ها شامل سنت گرايي، بنيادگرايي و نوگرايي هستند که هر کدام در درون خود نحله‌هاي مختلفي دارند. ديگر مبحث قابل توجه در باب نوگرايي ديني بحث، نقد و بررسي جريان نوانديشي ديني در طول يک قرن اخير جهان اسلام است. اين جريان نوگرايي بايد به طور خاص تحليل شود.

معتقدم پايه گذار و آغازگر و سرسلسله جريان نوانديشي ديني سيدجمال الدين اسدآبادي است. البته منظورم سيدجمال الدين اسدآبادي که در عروه الوثقي بيشتر فعاليتش سياسي است نيست، منظور سيدجمال الدين اسدآبادي که در مقالات جماليه منعکس شده، است. سيدجمال جرقه‌هاي اوليه را زده است، حتي وجه غالب شخصيت سيدجمال الدين وجه روشنفکري نيست بلکه يک روحاني سياسي و مبارز است، به همين دليل در سطح جهان اسلام هم بنيادگرايان و هم نوگراها او را آغازگر خود مي‌دانند و تناقض همين جاست.

به واقع تناقضي در کار نيست، سيدجمال بارقه‌هاي اول نوگرايي ديني را زده است، نوانديشي ديني از سيدجمال آغاز مي‌شود، بعد آغازگر واقعي آن اقبال لاهوري است و بعد هم در سطح جهان اسلام شخصيت‌هايي مثل شريعتي و حسن حنفي ادامه دادند. هميشه گفته‌ام تابلوي نوانديشي ديني جمله معروف اقبال لاهوري است که مي‌گويد «اکنون وقت آن رسيده است که در کل دستگاه مسلماني تجديد نظر کنيم.» تا تجديد نظر نکنيم و تا به ساختمان جديد از انديشه ديني نو و مدرن، تازه و پويا، خلاق، اخلاقي و عقلي نرسيم سرنوشت جوامع اسلامي تغيير نخواهد کرد.

بايد تاريخ، فرهنگ و انديشه معارف و آداب دين را مورد نقد قرار دهيم اما با معيارهاي اصلي خود دين. از نظر اجتماعي، سياسي اگر بپرسيد که نوانديشي ديني دنبال چيست و چه پروژه‌يي را تعقيب مي‌کند بايد بگويم نوانديشان ديني اهتمام به فهم دوباره اسلام دارند که اين فهم با هدف تغيير در احوال مردم و خروج از بن بست عقب ماندگي اجتماعي سياسي و تمدني و ورود به جهان مدرن است.

نوانديشان ديني مي‌خواهند با فهم دوباره اسلام و بازسازي انديشه تاريخي اسلام از يک طرف سنت را نقد و از سويي عناصر زنده سنت را بازسازي کنند و با توجه به افکار و انديشه‌هاي جديد در نهايت يک پروژه اجتماعي را تعقيب مي‌کنند. اين پروژه اجتماعي «خروج جوامع اسلامي و مسلمان از وضعيت منحط و عقب مانده در تمام ابعاد» است. وقتي به آخرين نامه شريعتي براي پدرش نگاه مي‌کنيد، مي‌بينيد با اين جمله آغاز مي شود که «پدرم، استادم، مرادم، به روشني، محسوس است که اسلام تولدي دوباره مي‌يابد» و ادامه مي‌دهد که اين تولد دوباره اسلام بشارت دهنده چيست؟ و در آينده ما را به کجا مي‌برد؟ بنابراين افرادي مثل شريعتي و يا شريعتي پدر هرگز در فکر دفاع از دين به مفهوم دفاع متکلمين نبودند، اينها مبلغ ديني به مفهوم سنتي نبودند، مي‌خواستند از طريق تحول در دين و انقلاب در تفکر، در جامعه انقلاب ايجاد کنند.

روشنفکران اخير توجه زيادي به انقلاب اجتماعي ندارند، آنها بيشتر به بحث‌هاي فلسفي و فکري مي‌پردازند : از اين رو در طول دوران قبل و بعد از انقلاب در دوره‌يي اين فکر جدي و مطرح شد. جمله معروف دکتر شريعتي که «هر انقلابي قبل از آگاهي فاجعه است» اين مفهوم را مي‌رساند که منظور از انقلاب آگاهي بخش، انقلاب در تفکر و انديشه‌ها بود. دکتر شريعتي گفت : «اول بايد اسلام نجات پيدا کند، تا اسلام نجات پيدا نکند و تفکر اسلامي عوض نشود، سرنوشت جامعه عوض نمي‌شود.» اين حرف را دکتر شريعتي ۳۰ سال قبل گفت، هنوز انقلاب و جمهوري اسلامي به وجود نيامده بود، ولي اکنون در حقانيت اين حرف نبايد ترديد کنيد که تا تفکر ديني در سطح جامعه پراکنده نشود سرانجام خرافه گرايي تجديد بنا مي‌کند. اکثريت جامعه ايران مسلمان و شيعه هستند و هر تغيير و تحولي در جامعه از بستر دين مي‌گذرد. هيچ تغيير و تحولي نمي‌تواند در جوامع اسلامي بدون توجه به دين، عقايد و باورهاي مردم باشد. با اين توضيحات، به نظر مي‌رسد چالش استبداد و آزادي، عقب ماندگي و پيشرفت، در بحث نظري و مفهومي زيرمجموعه چالش اساسي به نام سنت و تجدد جاي مي‌گيرد. اما چرا نوانديشي ديني راه نجات ماست؟ اکثريت مردم ايران مسلمان هستند و در جوامعي مثل ما هر تغييري بايد از بستر تحول در بينش و تفکر دين صورت بگيرد. سنت ملي و اسلامي نداريم، چون تمام سنت‌ها ديني است : چه اسلامي و چه غيراسلامي؛ زيرا سنت ايراني پيش از اسلام قوي‌تر بوده است و از نظر تاريخي اولين نظام دموکراتيک و خداسالار را ساسانيان پايه گذاري کردند، بنابراين تمام فرهنگ و گذشته ما تاريخ سه هزار ساله ديني است. حتي آناني که ضددين مي‌شوند در جامعه ما به نوعي دين‌خو هستند زيرا دين جزء ذات ماست. اگر از اين وضعيت راضي هستيم که دعوايي نيست، ولي اگر راضي نيستيم و مي‌خواهيم قدم به دنياي نو بگذاريم و به آزادي، دموکراسي و آزادي بشر برسيم اين مباحث معني پيدا مي‌کند. نسبت ما با جهان مدرن چيست؟ آيا با دستاوردهاي دنياي مدرن موافقيم و آنها را مفيد مي‌دانيم يا نه. بايد تعيين تکليف شود وقتي مي‌گويند جامعه مدني و بعد مي‌گويند مدينه النبي منظور چيست؟


تاریخ انتشار : ۲ / اردیبهشت / ۱۳۸۶

منبع : روزنامه اعتماد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
01_01_2011 . 06:25
#4
جایگاه روحانیت در جنبش مدنی ایران باید چگونه باشد؟
سخنران : حسن یوسفی اشکوری

موضوع : جنبش مدنی ایران و نقش روحانیت

تهیه و تنظیم : رضا جعفریان


مقدمه :

شنبه شب (۱۸ دسامبر) در پاریس به همت جمعی از دوستداران آیت الله منتظری مجلس بزرگداشتی به مناسبت سالروز فوت ایشان برگزار گردیدوسخنران اصلی آن یوسفی اشکوری بود. وی این پرسش را مطرح نمود که چرا در پاسداشت و بزرگداشت آیت الله منتظری به عبارتی همه از جای برخاسته اند، این مهم به ویژه در خارج کشور جای بررسی دارد و تأکید اصلی من نیز بر آن است که چگونه می شود، افرادی که اساسا اکثریت آنها مذهبی نبودند و حتی مذهب ستیز هم بودند، جذب ایشان گردیدند و نتوانستند از ایشان تجلیل ننمایند؛ تبیین چرایی این موضوع بسیار حائز اهمیت و راهگشا می باشد.

با سه پیش فرض می توان به آن پرداخت: انقلابی بودن ایشان که در خارج کشور نمی تواند دلیل موجهی برای تجلیل باشد چرا که انقلابی بودن در شرایط کنونی چندان موجه و سکه رایج نیست، مجتهد بودن که فقط از دید گاه مقلدان قابل طرح است احترام است و نه همه، ولی اساسی ترین تبیین تأکید بر ویژگیهای بارز انسانی آیت الله منتظری نسبت به سایر شخصیتهایی است که بعداز انقلاب در سطح ایشان می بودند.

این ویژگیها عبارتنداز : صداقت – که باعث جذب تمامی گروهها حتی مخالفان می گردد-، شجاعت - به ویژه در لحظه ایی که ایشان به حقیقتی می رسید به راحتی آنرا اعلام می نمود واین در ایران مخصوصا در بین سیاستمدارانی که داری نفوذ می باشند چندان رایج نیست، چرا که ممکن است این نوع نقد باعث کاهش نفوذ فرد شود، ویژگی دیگر اصالت بر انسانیت و مقدم دانستن آن بر همه امور می باشد- به عبارت بهتر نواندیشان دینی برخی اصول ومفاهیم را مقدم بر دین می شمارند که چون بحث ما نیست فقط در یک خط به آن اشار می نمایم. نوایدشی دینی از دینی دفاع می­کند که عاقلانه، عادلانه ، انسانی و اخلاقی باشد و این امور را مقدم بر دین بداند-، وآیت الله منتظری نیز علی رغم آنکه مرجعی سنتی بودند بدین مهم اهتمام ویژه در فتوای خود داشتند؛ ایشان از حقوق همه انسانها مسلمان و غیر مسلمان حتی بهائیان دفاع می کردند و از رنج ایشان رنجیده می شدند واین در فضای داخلی ایران یک نوع تابو شکنی است به خصوص در مورد بهائیان که ایشان اعلام نمودند باید حقوق شهروندی این افراد به رسمیت شناخته شود و رعایت گردد .

آقای اشکوری برای در ک بهتر حاضران از این خصوصیت ایشان به فتوای که آیت الله منتظری برای اولین بار در زمینه حکم ارتداد مطرح نمودند با ذکر خاطره ای مربوط به مسئله ای که در افغانستان پیش آمده بود و فردی به دلیل تغییر دین به مسیحیت امکان داشت اعدام شود اشاره نمود، این روشنفکر دینی تأکید کرد که آیت الله منتظری اولین فقیهی بود که فتوا داد کسی را به صرف عقیده و برای تغییر دین نمی توان اعدام کرد و در آن قضیه نیر چون قاضی القضات کابل –ب ه تعبیر ایشان- شاگرد آقای منتظری در قم بوده است، از آیت الله کسب تکلیف می کند آن مرحوم نیز می گوید که وی نباید اعدام گردد- بنا به گفته خود ایشان-

و این بسیار مهم است که فقیهی با این دایره نفوذ که می تواند جان انسانی را درکشور دیگری نجات دهد به این اصول انسانی پایبند باشد.

در ایران علاوه بر این دو فراز مورد اشاره، مسئله اعدامهای ۶۷ است که آیت الله منتظری تنها مقامی بود که با صراحت و شجاعت با آن مخالفت کرد و این همه دشمن برای خود ایجاد کرد. به تعبیر آقای اشکوری آیت الله منتظری با این استدلال متمایز فقهی که چه تضمینی وجود دارد که اگر من امروز سکوت نمایم در آینده زنده باشم تا بتوانم این امور را اصلاح نمایم و جبران کنم به موقعیت خود پشت پا زد و همه چیز را فدای انسانیت و پاسداشت آن نمود و این به تعبیری همان مذهب علیه مذهب شریعتی می باشد؛ که می تواند عامل رهایی و نجات انسانها گردد.

یوسفی اشکوری پس تببین چرایی احترم و پاسداشت آیت الله منتظری پرسش دیگری را در ادامه مباحث خود در این جلسه مطرح نمود،که البته اشاره کرد هدفش از آن فقط طرح بحث می باشد تا درباره آن اندیشیده شود.

این نواندیش دینی یکی از اصلی ترین دغدغه امروزینش را پاسخ و بررسی و اندیشیبدن به این پرسش اعلام نمود که جایگاه روحانیت در جنبش مدنی ایران چگونه است و باید چگونه باشد؟

به خصوص از آن جهت که بازهم در این جنبش عده ای به دنبال این هستند که از آقایان فتوا بگیرند و مسئله ای که پیش می آید با توجه به اینکه به تعبیر آقای اشکوری اساس جنبش مدنی امروز ایران برای تساوی حقوق می باشد، آیا این باز باعث نمی گردد که آقایان در آینده (مثلا در قانون اساسی بعدی) برای خود حق ویژه ای قائل شوند؟!

به همین دلیل یک عده از اساس مخالف تقاضا از روحانیت برای حضور فعال در جنبش هستند اما گروهی دیگر نیز با این استدلال که اکثریت جامعه حداقل به عدد مذهبی است، از روحانیون می خواهند که فعالتر شوند.

آقای اشکوری توضیح داد که بحث اصلی چیز دیگری می باشد؛ چراکه حتی اگر روحانیون در جنبش حضور نیابند و یا از آنها چیزی نخواهند، در جامعه به عنوان یک طبقه قدرتمند حضور دارند و اکثریت آنها از مشروطه تا به حال با مسئله تساوی حقوق انسانها مشکل داشته اند. اگر به مشروطه نگاه کنیم وقتی در اصل ۸ متمم قانون اساسی تساوی حقوق همه انسانها مطرح گردید، فقط سید محمدطباطبایی به آن رای مثبت داد و بقیه برآشفتند و در پایان نیز پس از مجادلات بسیار آن قانون را با تغییر دو حرف بدین صورت در آوردندکه همه انسانها در برابر قانون دولتی برابرند و بدین صورت آن قانون منحرف گردید و از حیز انتفاع خارج شد ؛ چراکه مجلس با این عمل تأیید نمود که حق قانون گذاری برای خود را فقط در امور عرفی قائل می باشد و نه شرعی - باتوجه به اینکه دایره این شرعیت با حقوق مدنی نیز تداخل داشت- .
اشکوری در ادامه مطرح نمود با توجه اینکه نهاد روحانیت در طول تاریخ قابل حذف نبوده و اسلام منهای روحانیت فقط از حیث نظری و نه عملی قابل طرح می باشد، اکنون نیز حضور می تواند در دفاع از حقوق مردم و مبارزه برای آزادی و عالت مهم و مفید باشد اما باید توجه کنیم این حضور و نقش آفرینی روحانیون تیغ دو دم است و می تواند در نهایت مضر هم باشد. مثلا اگر امروز از آنها فی المثل در باره جائر بودن حاکم نظر خواسته شود، بر همان مبنا می توانند در آینده نیز نظر دهند و یک رئیس منتخب و محبوب و دموکرات را هم صرفا به دلیل اینکه مطایق نظر آقایان عمل نکرده جائر و نامشروع اعلام کنند. حتی در حال حاضر نیز در ایران ما با مراجع متعددی مواجه هستیم که هرکدام به تعبیری اسلامی کاملند و هر کدام دیگاهی دارند! فراموش نکنیم که ما حتی یک الازهر هم ند اریم که یک حرف بزند و یک فتوا از شورای افتای آنها صادر شود.

این روشنفکر دینی در پایان مباحثش تأکید نمود آنچه به عنوان راه حل به نظرش می رسد آن است که باید با روحانیون گفتگو شود و آنها را به این جمع بندی رساند که برای حفظ شأنیت دین و کمک به جنبش مدنی ایران و رهایی مردم بپذیرند به عنوان نهادی مدنی در جامعه فعالیت کنند، بدون اینکه برای خود حق ویژه ای در حکومت- زعامت- ، نظارت بر دولت و نهادهای سیاسی و مدنی، قضاوت و حتی تفسیر اختصاصی و انحصاری دین قائل باشند اگر این «حق ویژه» منتفی شود، حضور روحانیان به عنوان عالمان و کارشناسان معارف دینی و یا متصدیان برخی آداب مذهبی مفید و به سود دن و روحانیت و جامعه باشد. در واقع این اقدام عالمان دین هم به سود دین است و هم به نفع جامعه و هم به سود خودشان چرا که در این صور جایگاه و منزلت واقعی آنان بیشتر حفظ می گردد.


تاریخ انتشار : ۲ / دی / ۱۳۸۹

منبع : سایت ملی – مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
22_02_2011 . 05:21
#5
مصاحبه با رادیو زمانه در ارتباط با ابتکار رهبران جنبش سبز و نگرانی حاکمیت
گفت‌وگو با حسن یوسفی اشکوری
گزارشى از سراج‌الدین میردامادی

نزدیک یک هفته است که میرحسین موسوی و مهدی کروبی در بازداشت خانگی به‌سر می‌برند. این دو چهره‌ی مخالفان دولت از هرگونه وسایل ارتباطی با خارج از منزل خودشان محروم شده‌اند و حتی فرزندان آنها نیز حق دیدار والدین خودشان را ندارند.

در گفت‌وگو با حسن یوسفی اشکوری، دین پژوه و تحلیل‌گر سیاسی مقیم آلمان از او پرسیده‌ام: فکر می‌کنید خلا ارتباط با رهبران جنبش اعتراضی چه اثراتی را در آینده‌ی پیش روی جنبش اعتراضی مردم ایران خواهد داشت؟
اگر قبول کنیم که این جنبش تاکنون هم در عمل تحت تأثیر حرکت‌ها و خیزش‌های مردم از پایین بوده و نه لزوماً از بالا، می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که پس از این هم اگر این انقطاع و گسست جدی شود و ادامه پیدا کند، چندان لطمه‌ای به جنبش وارد نخواهد آمد. چون تاکنون و در طی این دو سال نشان داده شده این ظرفیتی که در بدنه‌ی اجتماعی جامعه هست، یعنی جوانان و دانشجویان به‌خصوص در شهری مثل تهران یا شهرهای بزرگ دیگر، بسیار کارآمد است.

حتی اگر برگردیم به بعد از ۲۲ خرداد ۸۸ این جوانان و این مردم بودند که از صبح ۲۳ خرداد به کوچه‌ها و خیابان‌ها آمدند و با شور و حرارت ادامه دادند و بعد، سه روز بعد در ۲۵ خرداد سه میلیون نفر به خیابان آمدند و همین طور ادامه پیدا کرد. این حرکت و جوشش مردم از پایین بود که کسانی مثل آقایان موسوی و کروبی را وادار کرد که به مردم بپیوندند و البته جانانه و دلیرانه تاکنون از خواست‌های خود و مردم حمایت کردند و عقب ننشستند. اگر قضیه را اینگونه تحلیل کنیم و ببینیم و این را صادق و درست بدانیم، به نظر می‌آید که این انقطاع اگرهم جدی شود، چندان تأثیری نخواهد داشت زیرا جامعه و مردم و جوانان و همین نیروهایی که تا به‌حال بوده‌اند و حماسه‌ی ۲۵ بهمن را آفریده‌اند، بازهم راه خود را ادامه خواهند داد.

نکته‌ی دیگر این است که من فکر نمی‌کنم اساساً این حصر خانگی چندان جدی باشد. حکومت به‌ویژه بعد از تحولات یک هفته‌ی اخیر فکر می‌کنم به این نتیجه رسیده است که کار به این سادگی‌ها نیست. چندماه پیش آقای خامنه‌ای در قم اعلام کردند که «فتنه‌ی ۸۸» نظام را بیمه کرد، اما اکنون سکوت کرده‌اند و فکر می‌کنم که خودشان هم به این نتیجه رسیده‌اند که موتور حرکت در بدنه‌‌ی جامعه است. نارضایتی در بدنه‌‌ی جامعه ریشه دارد و این جنبش اعتراضی ریشه‌دارتر از آن است که با بودن یا نبودن آقایان موسوی و کروبی این حرکت از بین برود.

به همین دلیل فکر می‌کنم که این حصر خانگی هم چندان جدی نیست و بیشتر برای پاسخگویی به این معترضان افراطی و کمی هم کنترل اوضاع است. با همه‌ی این حرف‌ها تصور من این است که اگرهم بر فرض این انقطاع ارتباط به‌وجود آید، لطمه‌ای به بیرون نخواهد زد و بالاخره گروه‌ها، بخشی از همین رهبران جنبش سبز در داخل و خارج، سازمان‌ها و نهادهایی تشکیل خواهند داد و این راه را ادامه خواهند داد. ضمن این که به‌هرحال آنها در هر شرایطی باشند، خواه‌ناخواه دیدگاه‌ها و نظرهای‌شان به بیرون هم منتقل می‌شود و اصلاً وجود و حیات اینها چه در حصر، چه در بیرون و چه در داخل خانه و یا حتی در زندان، خود مایه‌ی انسجام جامعه است، مایه‌ی امید جامعه است و نفس وجود و حضور اینها خود به خود به نوعی به این جنبش، حرکت و تحول تازه خواهد داد.

به‌نظر می‌رسد آقایان موسوی و کروبی در زمینه‌ی فراخوان‌ها برای حضور خیابانی و یا جهت‌گیری جنبش و پیام‌ها و اطلاعیه‌هایی که می‌دادند، بی‌شک تأثیر زیادی در حیات و راهبری جنبش تا اینجای کار داشتند. با توجه به این که احزاب پیشروی اصلاح‌طلب هم در عمل در تنگناهای شدید در داخل کشور قرار دارند. آیا ممکن است با تمام این تنگناها و بازداشت خانگی به‌نوعی راهبری جنبش و هدایت به بیرون از کشور منتقل شود؟

بله، احتمالش خیلی زیاد است. به‌خصوص همانگونه که ‌‌می‌بینیم به‌تازگی حتی سازمان مجاهدین انقلاب به‌طور رسمی از خارج از کشور یک نوع اعلان حضور کرده است. البته نمی‌دانم چقدر این جدی هست یا نیست، ولی به‌هرحال وقتی شرایط داخل کشور کاملاً مسدود شود و هیچ کاری نشود در داخل کشور کرد، این رهبری جمعی به ‌وسیله‌ی نهادها و سازمان‌ها می‌تواند به خارج از کشور منتقل شود. اتفاق‌های یک‌ماه اخیر و آمدن آقای دکتر اردشیر امیرارجمند به خارج از کشور به‌عنوان مشاور عالی آقای میرحسین موسوی و تأسیس شورای هماهنگی راه سبز امید که به‌تازگی اعلان شده است، نشان‌ می‌دهد که بالاخره این نوع رهبری از طریق ارسال پیام‌، اعلام حضور و انتشار فراخوان‌ می‌تواند به خارج از کشور منتقل شود و شاید اجتناب‌ناپذیر باشد.

من اما فکر نمی‌کنم که اساساً به این زودی چنین نیازی پیدا شود که به‌طور کلی این نوع رهبری در خارج از کشور متمرکز باشد. هنوز فکر می‌کنم که در داخل کشور امید هست و بعد، بالاخره غیر از آقایان موسوی و کروبی کسان دیگری هم هستند؛ بخش‌های دیگری هم هستند در داخل کشور که می‌توانند این کار را انجام دهند. ضمن این که باز تأکید می‌کنم، خود این حصر خانگی را من چندان جدی نمی‌بینم. بیشتر مقطعی می‌بینم. به‌هرحال از ناحیه‌ی آنها هم در هر شرایطی باشند، این‌ پیام‌ها می‌تواند به خارج منتقل شود و این حرکت را به نوعی رهبری کند.

دستگاه‌های حکومتی خیلی اصرار داشتند که حرکت ۲۵ بهمن را بی‌تأثیر و کوچک نشان دهند، ولی در عمل موج عصبانیت و خشمی که در مجلس و سایر گروه‌های همسو با حاکمیت وجود دارد، حکایت از واقعیت دیگری می‌کند. نسبت بازداشت خانگی آقایان موسوی و کروبی را در خصوص تجمع و راهپیمایی ۲۵ بهمن چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بله همین طور است که می‌فرمایید. روزنامه‌ی کیهان اعلام می‌کند که ۳۰۰، ۴۰۰ نفر بیشتر نیستند، اما ما می‌بینیم که این‌همه نیرو ریخته‌اند توی خیابان. خب این همه نیرو برای چیست؟ برای همین ۳۰۰، ۴۰۰ نفر بوده یا برای هزار نفر بوده؟ نه. این موجی که حرکت کرد و راه افتاد، آنها را غافلگیر و نگران کرد. این حرکت‌های خشم‌آلود و مهارگسیخته‌‌شان به‌خوبی نشان می‌دهد که در درون خودشان جدی گرفته‌اند و امروز متوجه شده‌اند که رهبران جنبش سبز بسیار محبوب‌تر و عمیق‌تر و اثرگذارتر از دو سال پیش هستند. حتی کلماتی که مسئولان به کار می‌برند نشان‌دهنده‌ی این است که ماجرا را جدی گرفته‌اند. رئیس قوه قضاییه اعلام می‌کند که اگر ما اینها را دستگیر کنیم، امامزاده یا قهرمان می‌شوند. خب مفهوم سخن این است که بالاخره مخالفان شما امامزاده هستند نه شما. شما امامزاده‌کش هستید و آنها طبعاً قهرمان و محبوب ملت هستند.

برای همه‌ی ما غیر قابل تصور بود که بعد از یک‌سال سرکوب، زندان و اینهمه فشار، بازجویی، محدودیت برای جامعه و جوانان و فعالان سیاسی، باز مردم بی‌پناه به خیابان بیایند. این نشان می‌دهد که آقایان موسوی و کروبی ابتکار خوبی به‌خرج دادند و حاکمیت را در شرایطی قرار دادند که هر تصمیمی بگیرد به ضررش تمام می‌شود. خوشبختانه این بار دیگر انصراف ندادند و مردم هم پیام را گرفتند و به کوچه و خیابان ریختند. تازه فردا هم باز ما این فراخوان را داریم. باید ببینیم چه اتفاقی می‌افتد. با این زمینه‌ای که وجود دارد، به نظر من فردا هم مورد استقبال واقع خواهد شد و مردم خودی نشان خواهند داد.

در نهایت می‌خواهم بگویم که آقایان موسوی و کروبی ابتکار خوبی به‌خرج دادند. کارشان خوب و موفق و مؤثر بوده و حاکمیت را در موضع دفاعی قرار داده است؛ به گونه‌ای که با این گفتارهای بی‌سروته و متناقض آنها را در انزوا و در شرایط انفعالی قرار داده است. در مجموع فکر می‌کنم که بعد از یک‌سال رکود خیابانی، این جنبش یک حرکت تازه‌ی خیابانی را سامان داد و این هم با ابتکار آقایان موسوی و کروبی بود و حاکمیت به شدت نگران ادامه‌ی این وضع است.
اقتباس از سایت رادیو زمانه:
http://www.radiozamaneh.com/politics/2011/02/20/1942

فایل صوتی را از اینجا بشنوید:


تاریخ انتشار : ۳ / ۱۲ / ۱۳۸۹

منبع : سایت یوسفی اشکوری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
25_10_2011 . 03:02
#6
زنان مذهبی با حجاب تحمیلی مبازه کنند
مصاحبه با : حسن یوسفی اشکوری

مصاحبه‌کننده : منصوره شجاعی / مدرسه فمینیستی

موضوع : تغییرِ مفهوم ِحجاب از قبل انقلاب تا امروز


مدرسه فمینیستی :

حسن یوسفی اشکوری، محقق و یکی از پژوهشگران برجسته در حوزه نواندیشی دینی است. وی پس از حضور در کنفرانس برلین در اردیبهشت ۱۳۷۹ به همراه برخی دیگر از شرکت کنندگان در آن کنفرانس محاکمه شد. اتهام ایشان ابتدا ارتداد بود که حکم اعدام را برای وی در پی داشت. اما پس از چندی به اتهام مخالفت وی با حکم اجباری حجاب برای زنان و نیز نشر اکاذیب درباره قتل‌های زنجیره‌ای و توهین به مقدسات و شرکت در کنفرانس برلین، مجموعا به هفت سال زندان تعزیری محکوم شد که پس از گذراندن دو سوم از مدت زندان اش، آزاد شد. حسن یوسفی اشکوری عضو هیئت تحریریه ایران فردا بود و همینطور به خاطر نظرات نواندیشانه اش حتا از تدریس در دانشگاه محروم شد.

با توجه به نظرات تحول خواهانه حسن یوسفی اشکوری در حوزه مسائل زنان، در مدرسه فمینیستی بر آن شدیم که با ایشان در رابطه با «حجاب» به گفتگو بنشینیم. متن زیر حاصل گفتگوی منصوره شجاعی است با حسن یوسفی اشکوری است:


س : جناب اشکوری از این که وقت ارزشمندتان را به این گفتگو اختصاص دادید از شما سپاسگزاریم. اگر موافق باشید گفتگو را با این پرسش آغاز کنیم: همین طور که در متون و مقالاتی که از سوی اندیشمندان حوزه زنان خوانده ایم و خود نیز تجربه کردیم ، حجاب زنان به شکل نمادین در جریان فکری موسوم به ملی ـ مذهبی در جنبش ضدشاه، نقش مهمی در معرفی گرایش سیاسی زنان متعلق به این طیف داشت. این جریان فکری هم اینک در کنار جنبش زنان و جنبش دموکراسی خواهی، مبارزات مدنی را به طور فعال ادامه داده است. حالا با توجه به این که یکی از مطالبات مشخص و عینی این زنان «اختیار و آزادی در نوع پوشش است» و حتی بخش هایی از بدنه اجتماعی این جریان فکری نیز عملا مروج این خواست اخیر هستند، به نظر جنابعالی تکلیف چیست؟

ج : اول بد نیست اشاره کنم به اصطلاح و مفهوم «ملی ـ مذهبی» که شما ظاهراَ آن را در معنای عام تری به کار برده اید. این عنوان در بیست سال اخیر مطرح شده و در ادبیات سیاسی ایران تقریباَ جا افتاده است. در معنای کنونی آن «ملی ـ مذهبی» به گروهی و یا جریانی اطلاق می شود که حول محور زنده یاد مهندس عزت الله سحابی پس از تأسیس و انتشار ماهنامه «ایران فردا» از سال ۷۱ شکل گرفت و در عرصه فرهنگ و سیاست فعال شد. از نظر سیاسی می توان آغاز فعالیت این جریان را انتخابات مجلس پنجم و بعد در دورۀ ریاست جمهوری هفتم دانست. اما جریان عام تر آن شامل جریانهای دیگری چون نهضت آزدی، جاما (گروه دکتر سامی ـ دکتر قهاری)، جنبش مسلمانان مبارز (دکتر پیمان)، جامعه زنان انقلاب اسلامی (خانم اعظم طالقانی) و گروه مهندس لطف الله میثمی که فعلا ماهنامه «چشم انداز ایران» را منتشر می کنند که در واقع ادامه راه ایران فرداست، می شود؛ چنان که نامش هم همان معنا را به یاد می آورد.


س : تاریخچه ای که شما درشرح این حریان فکری ارائه کردید و نام سازمان ها و افراد مجددا خاطره زنان این گروه و “حجاب اسلامی” خاص آنها را به یاد می آورد که در زمان شاه ، نوعی لباس رزم برای آنان محسوب میشد. هرچند که بعد از انقلاب دیگرنه آن شکل غالب را حفظ کرد و نه آن مفهوم را، اما علیرغم این تفاوت به سرعت پذیرفته شد.

ج : بله در مورد حجاب باز ناچارم از این فرصت استفاده کنم و به یک گزارش تاریخی دیگر اشاره کنم که یقین دارم اکثریت افراد به ویژه جوانان از آن اطلاع ندارند. اصطلاحی رایج است تحت عنوان «حجاب اسلامی» که امروز عمدتاَ به حجاب رایج یعنی حجاب با پوشش چادر اطلاق می شود. اما این اصطلاح در دهه بیست تا چهل شمسی به وسیله جریان ملی ـ مذهبی های آن زمان، با پیشگامی شخصیت هایی چون مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی، دکتر سحابی، دکتر نخشب و بعدتر نهضت آزادی و انجمن های پیرامون آنها (مانند انجمن های اسلامی دانشگاهها، انجمن اسلامی معلمان، انجمن اسلامی مهندسین، انجمن اسلامی پزشکان و به ویژه انجمن اسلامی بانوان) باب و مصطلح شد. این نوع حجاب که عبارت بود از روسری (بدون چادر) و مانتو و شلوار و احیاناَ دامن بدون شلوار اما با جوراب. این نوع زنان به لحاظ ظاهر، شیک و مدرن و آراسته و پاکیزه و غالباَ همراه با آرایش خفیف بودند و در انظار ظاهر می شدند. هرچند برخی از این نوع زنان در عین مذهبی بودن حتی بدون روسری هم بودند. این گروه از زنان مسلمان با این انتخاب و ابداع می خواستند از یک سو با زنان سنتی و کهنه اندیش مرزبندی کنند و از سوی دیگر از زنان مدرن غیر مذهبی و به تعبیر آن روزها «غرب زده» و یا به تعبیر نمادین دیگر «عروسک فرنگی» فاصله بگیرند. حجاب اسلامی در آن روزگار چنین معنایی داشت اما پس از انقلاب هم آن نسل به حاشبه رانده شد و هم این عنوان به سود سنتی ها مصادره شد به گونه ای که «حجاب اسلامی» به معنای حجاب با چادر و گاه روبنده گرفتند. شاید اصطلاح «حجاب برتر» برای چادر، برای توجیه این مصادره باشد.

اما حجاب برای این تیپ زنان مسلمان در دوران پیش از انقلاب در مرحله اول یک «هویت مذهبی» بود و در مرحله دوم یک نوع «پرچم مبارزه» و اعتراض علیه وضع موجود و به طور خاص فرهنگ مدرنیزاسیون پهلوی. به ویژه این دومی پس از اعلام مبارزات سیاسی- انقلابی در اواخر دهه چهل و اوائل دهه پنجاه به شدت پُر رنگ و غلیظ شد. در این گرایش از قضا زنان مذهبی و زنان لائیک غیر مذهبی (به طور خاص سازمان مجاهدین خلق و سازمان فدائیان) تا حدودی به هم نزیک بودند. گرچه زنان غیر مذهبی انقلابی از روسری و مانند آن استفاده نمی کردند (مگر برای مصالح امنیتی) اما برای نشان دادن مخالفت خود با فرهنگ غربی و مصرفی نظام حاکم، ساده می پوشیدند و معمولا از آرایش استفاده نمی کردند. در سال انقلاب، سال ۵۷ که جنبش عام خیابانی شکل گرفت و با شتاب اعتراضات سمت و سو و رنگ اسلامی و مذهبی به خود گرفت و در اواخر زنان محجبه چادری خیابانها را پُر کرد، زنان بی روسری مسلمان نیز عموماَ روسری به سر کردند و بسیاری از زنان لائیک و مبارز نیز به علامت همراهی با انبوه زنان محجبه و هم به نشانه مبارزه و مقاومت با رژیم مستبد حاکم، از روسری هم استفاده کردند.


س : ضمن تایید اشاره دقیق شما به جریان حجاب سازی و حجاب خواهی، بد نیست به یک نکته اشاره کنم که متاسفانه یکی از مضرات این کلیشه سازی در پوشش این بود که تا سالها عموم مردم این تصور را داشتند که تنها زنان باحجاب در مبارزات ضد شاه شرکت داشتند و حتی در فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی زنانی که برای کار مردمی به محلات فقیر نشین ،مناطق محروم وحتی مناطق جنگی و یا آسیب دیده از بلایای طبیعی می رفتند ،متاسفانه به دلیل کلیشه ای که در نوع پوشش رعایت می کردند خود به دست خود، این خلط را در ذهن توده مردم ایجاد کردند که تمام این مدت فقط زنان کاملا مذهبی و محجبه دلسوز مردم و فرهنگ و اجتماع بوده اند و نه زنان به قول شما “شیک و مدرن و آراسته و پاکیزه و غالباَ همراه با آرایش خفیف” و سالها طول کشید که تعدادی اززنان با تحمل انواع و اقسام ایرادگیری و خرده گیری های بی اساس این کلیشه ها راشکستند و سلیقه و انتخاب فردی در پوشش و آرایش مناسب درمحیط های متفاوت را تا حد امکان جایگزین آن کردند.

ج : بله متاسفانه از این دست شائبه ها که منبعث از این جریان بوده کم وبیش وجود داشته اما اکنون دیگر بیش از نیم قرن از آغاز حجاب اسلامی زنان مسلمان مدرن و بیش از سه دهه از هویت سیاسی یافتن روسری گذشته و اکنون حداقل دیگر هویت سیاسی و انقلابی حجاب بی معنی است چرا که عملا بلاموضوع است. اما در مورد اصل پوشش سر و گردن. از نظر دینی، من شخصاَ حجاب (در شکل جلباب که در قرآن آمده) را از احکام تغییرپذیر می دانم و تابع فرهنگ و مصالح زمانه، اما در عین حال، امروز هم اگر زن مسلمانی اعتقادی به وجوب شرعی حجاب باور داشته باشد، حق اوست که چنان باشد و کسی نمی تواند او را از این انتخاب منع کند، اما یک چیز مسلم است و آن این که امرور باید همه زنان دموکرات و مدافع آزادی و حقوق بشر (و مردان نیز) با صراحت و شفافیت و با صدای بلند با حجاب اجباری و تحمیلی مخالفت کنند. زیرا این تحمیل، مانند انواع دیگر تحمیل، نه با موازین دینی سازگار است و نه با معیارهای دموکراسی و حقوق بشر منطبق.


س : به نکته بسیار مهمی اشاره کردید، و آن هم معیارهای مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشری است که برای مثال در کشورهایی با قوانین اسلامی به هچوجه رعایت نمی شود اما به نظر می رسد در برخی از جوامع پیشرفته غربی نیر در این موضوع مداخله های دولتی و قانونی صورت گرفته از جمله در فرانسه، که به نوعی مداخله دولتی در امر خصوصی اتفاق افتاده که به نوعی آن روی سکه حجاب اجباری است.

یوسفی اشکوری: بله همین طور است. گرچه جوامع اروپایی در باره مهاجران و از جمله مسلمانان و به طور خاص زنان محجبه و بیشتر زنان دارای روبنده یا برقع مشکلاتی دارند که باید آنها را به درستی درک کرد و همدلانه به تحلیل نشست و گرنه نمی توانیم منصفانه داوری کنیم، اما در عین حال باید گفت اولا، این همه سختگیری و اعمال خشونت و محدود ولو تحت عنوان قانون، با الفبای دموکراسی و حقوق بشر و آزادیهای فردی سازگار نیست و حداقل غربیان لیبرال را دچار تناقض در منطق و رفتار می کند؛ ثانیا، تجربه نشان داده که این نوع سختگیریها در عمل نه تنها بی فایده است بلکه نتیجه عکس می دهد. باید راه حل مناسب و مؤثری پیدا کرد.


س : جناب اشکوری، دوباره به ایران برمیگردیم با توضیحاتی که درباره حجاب و تاریخچه کوتاهی که از «حجاب اسلامی» گفتید چرخش حجاب ضد استبدادی به حجاب استبدادی را چگونه تحلیل می کنید.

یوسفی اشکوری: داستان حجاب اجباری یا به تعبیر شما «حجاب استبدادی» در دوران پس از انقلاب و در جمهوری اسلامی، به علل و عوامل متعددی بر می گردد. یک عامل مهم همان است که چندی پیش خانم نوشین احمدی خراسانی روی آن انگشت گذاشتند و آن، زمینه های فرهنگی و انقلابی موجود در ذهن و زبان و ادبیات روشنفکری و عمدتاَ میان روشنفکران انقلابی، در مورد غرب و سرمایه داری و نقش زنان در این نظام بود. در چند دهه پیش از انقلاب با تحلیلی که در حوزه فرهنگ بورژوایی و سرمایه داری از نوع غربی و داخلی وجود داشت، زن عاملی مهم در گسترش این فرهنگ و به ویژه فرهنگ مصرفی و شادخواری، که شیشه عمر نظام سرمایه داری است، شمرده می شد، و در کشورهای پیرامونی و جهان سوم هم از زن برای گسترش چنین فرهنگی استفاده می شد. در توضیح این تحلیل گفته می شد که برای مصرفی کردن جامعه، ابتدا زن می بایست مصرفی می شد تا مشوقی برای مصرفی کردن جامعه باشد. مدگرایی، خودآرایی، آرایش های افراطی، لذت پرستی، کامجویی نامحدود، مهمانی های اشرافی، اختلاط هر چه بیشتر زن و مرد و … از ابزارهای لازم برای گسترش و تعمیق این فرهنگ و در واقع این سیاست شمرده می شد. به این نوع زنان به طعن «عروسک فرنگی» گفته می شد. این تفسیر و تحلیل در پیش از انقلاب به وسیله روشنفکران انقلابی و ضد امپریالیست ترویج می شد. در بستر چنین زمینه هایی بود که در اوایل انقلاب، روشنفکران دموکرات و آزادی خواه نیز تمایلی به عروسک فرنگی شدن زنان نداشتند و دوست داشتند زنان ساده باشند و غیر فرنگی و از این رو مذهبی ها نوعی پوشش اسلامی (حتی چادر) و رعایت بیشتر عرف جامعه را بی اشکال می دیدند و غیر مذهبی ها هم در برابر فرهنگ حجاب گرایی نظام انقلابی یا سکوت کردند و یا گاه از آن به عنوان یک اقدام انقلابی برای مقابله با فرهنگ بورژوایی مصرفی غرب گرایانه استقبال هم کردند. اما به هرحال به نظر می رسد که این شمار روشنفکران ضد استبداد، که طبعا با حجاب اجباری مخالف بودند، در برابر زور و اجبار زوری، سکوت و یا آن را تأیید نکردند، بلکه بیشتر به دلیل استراتژیک و یا تاکتیک چنین روشی را تحمل کردند و در هرحال آن را موقت و گذرا می دانستند.

آنچه گفته شد البته در مقام تحلیل چرایی رخداد تحمیل حجاب اجباری و تأیید آن از سوی برخی آزاد اندیشان آن زمان و یا حداقل سکوت در برابر این رخداد مهم است و نمی خواهم در باب تصور و تصویر ارائه شده از نقش زن در غرب و فرهنگ مصرفی، داوری نهایی بکنم اما برای این که به ورطه تفریط نیفتیم به اجمال عرض می کنم که به گمان من آن تصویر، یکسره خلاف و نادرست نبود و از وجوهی می تواند درست باشد. منتها دو نکته در این زمینه قابل توجه است. یکی این که در آن زمان این فرهنگ را یکسره توطئه غرب استعماری تلقی می کردیم که درست نبود، و دیگر این که در آن زمان با امید و حسن ظن فراوانی که نسبت به انقلاب و رهبران و رهبری روحانی انقلاب وجود داشت، کمتر کسی تصور می کرد که این تبلیغ و یا تحمیل حجاب در ادارات دولتی به چنین تحمیل و غلظتی برسد که امروز مشاهده می شود.


س : آقای اشکوری، همان طور که اشاره کردید آن تصویر باسمه ای و افراط گرایانه جامعه مصرفی از زن مورد تاییدشما هم نیست . حالا ما با چند مسئله مواجه هستیم یکی اینکه تعیین معیار برای تصویرسازی مناسب و نورم های مقبول جامعه از سوی چه جریانی میبایست صورت بگیرد (البته چنانچه در اساس معتقد به ضرورت تعیین این معیار باشیم) و دیگر این که مکانیسم حذف آن تصویر در جامعه به جز قوانین محدود کننده و فشارهای دولتی از چه طریق می بایست تعبیه می شد که خود منجر به تعیین کلیشه هایی از نوع دیگر نمی شد؟

ج : واقعیت این است که فرهنگ و آداب یک ملت نه یک روزه و چند ساله ساخته و پرداخته می شود و نه مقام و مسئولی برای فرهنگ سازی و اخلاق و آداب و سنن مردم وجود دارد و یا از جایی تعیین شده و می شود. فرهنگها و آداب ماندگار در طول قرون و در تعامل فرهنگها و عوامل متعدد و متنوع پدید می آیند و شکل می گیرند و می بالند و می مانند و یا می روند. البته دین همواره یکی از مؤلفه های ایجاد فرهنگ و سنن بوده و هست اما در عین حال باید اذعان کرد که اولا دین یکی از عوامل تأسیس فرهنگ است نه بیشتر و ثانیا در دین نیز تفسیر کلیشه ای از فرهنگ و نیز مرجع ثابت و یگانه ای برای تعیین نوع خاص از فرهنگ و سنت تعبیه نشده است؛ هر چه هست، انسان است و کنش جمعی آدمیان در جوامع انسانی و متکثر بشری. با این همه در تمام جوامع گروههای مرجع وجود دارند که در فرهنگ سازی و کلیشه پردازی ها نقش فائقه دارند. مانند روشنفکران و نظریه پردازان و فیلسوفان و هنرمندان و نویسندگان و ادیبان.

آن نوع کلیشه سازی یا الگو پردازی محصول تفکر و ایدؤلوژی های خاص آن زمان بود. به گمانم در صورت تغییر بینش ها و روشهای نخبگان این الگوه ها قابل تغییر بودند. اما برای این که اصولا کلیشه سازی قالبی و احیانا مخدوش و ضد آزادی ساخته نشوند، نباید اسیر هیچ نوع کلیشه سازی به مثابة امر ایدؤلوژیک و فرا زمانی شد. در کنش و واکنش های فرد و جامعه است که الگوهایی ساخته می شوند و سپس می شکنند و باز هم این روند ادامه پیدا می کند. آزادی یعنی دیالکتیک آزادی بت سازی و بت شکنی دایمی.


س : با توجه به تمام نکاتی که به آن اشارات دقیقی داشتید مهم ترین عامل در تحمیل حجاب اجباری از نظر شما چه بود؟

به گمانم مهم ترین عامل در تحمیل حجاب اجباری و جا افتادن آن، فرهنگ عمومی جامعه و به ویژه افکار عموم علما و روحانیون اعم از انقلابی و غیر انقلابی بود. با این توضیح که اکثریت قاطع مردم ایران مسلمانند و در تفکر و آداب دینی آنان حجاب یک واجب شرعی تلقی می شود و از این رو رعایت آن را لازم می شمارند. در زمان شاه، به رغم ناخرسندی از بی حجابی و به ویژه برهنگی برخی زنان جوان در تهران و برخی شهرهای بزرگ و در میان دولتمردان و رجال، این وضع را تحمل می کردند اما حال که انقلاب شده و رهبری آن را یک مرجع دینی و دیگر روحانیان در دست دارند و نظام انقلابی هم رسماَ و قانوناَ اسلامی است، دیگر همه انتظار دارند که مقررات دینی و از جمله پوشش زنان اصلاح و تصحیح شود. در مقطع انقلاب مردان و زنان مسلمان عموماَ چنین فکر می کردند. حتی نواندیشان و چریکهای مسلمان نیز چنین بودند. نمونه اش سازمان مجاهدین خلق که هنوز هم نه تنها از حجاب اسلامی چشم نپوشیده اند بلکه از غلظت حجاب شان نیز کم نشده است. روحانیون نیز وضعیت و تفکرشان روشن است. به هرحال بسیار بعید می دانم که در دوران پیش از انقلاب حتی یک نفر روحانی بوده باشد که به وجوب شرعی حجاب و نیز اجباری شدنش اعتقاد نداشته باشد. در میان غیر روحانیون نیز شاید انگشت شمار بودند که به وجوب شرعی حجاب اعتقاد نداشتند. شاید حدود ده سال پیش از انقلاب وقتی کتاب «مسأله حجاب» آقای مطهری منتشر شد، جنجالی پیرامون آن پدید آمد. چرا؟ برای این که ایشان به عنوان یک مجتهد و عالم دین استدلال کرده بود که پوشش صورت و دستهای زنان (به اصطلاح فقهی وجه و کفین) واجب نیست! قطعاَ شمار قابل توجهی از نواندیشان اسلامی بودند که با اجباری شدن حجاب و به طور کلی این همه اعمال محدودیت علیه زنان مخالف بودند اما در آن مقطع به انگیزه مصلحت سنجی برای رعایت حال مردم و یا برای جلب نظر علما و به ویژه برای پیشرفت امور انقلاب و تحقق اهداف مهم تر و مانند این ملاحظات، یا همراهی و توجیه کردند و یا سکوت کردند و به هرحال شد آن که نباید می شد.

به هرحال حجاب اجباری یک حلقه از حلقات اجباری ها و استبدادگرایی در جمهوری اسلامی است، از این رو نمی توان جدای از دیگر حلقات، آن را بررسی و تحلیل کرد. مثلا آزادی و دموکراسی به معنای غربی و امروزی آن، چندان در فرهنگ ما جایی ندارد. فرهنگ و مبانی دموکراسی و حقوق بشر هنوز هم استوار نشده و حداقل در مقطع انقلاب از ارج و قُربی برخوردار نبودند. فرهنگ تسلیم و تحمل هر نوع ستم و استبداد ـ و بدتر از این ها، تملق ارباب قدرت در ذهن و زبان ایرانیان ریشه دار و قدرتمند است. به طور خاص زن و مسائل مربوط به وی اصولا در ذهن و زبان روشنفکران ایرانی و از جمله مذهبی ها تقریبا غائب است و در هرحال بهای لازم به آن داده نشده و هنوز هم داده نمی شود. در مقطع انقلاب در آن فضای امید و خوش بینی، کمتر روشنفکری با عمق تفکر روحانیون و علما و پیامدهای آنها در عرصه سیاست و حکومت آشنا بود و یا به آن بهای لازم را می داد. مجموعه این عوامل در جا افتادن استبداد دینی و از جمله حجاباستبدادی، مؤثر بودند


س : شما به طور مشخص به موضوع حق و به موضوع حق انتخاب اشاره کردید. این دو موضوع یک بار در تابعیت از عوامل بیرونی مثل فشار و سرکوب حاکمیت رنگ باخته و بار دیگر نیز در تابعیت از عوامل درونی مثل رعایت رسوم رایج و پذیرش کلیشه های تعیین شده و رودربایستی های برخی افراد… تأثیر پذیری این دو تابع نسبت به هم را چگونه ارزیابی می کنید.

ج : در هرحال این دو عامل هم بر یکدیگر اثر می گذارند و هم یکدیگر را تشدید می کنند و این هر دو به مبانی فلسفی و اجتماعی و تاریخی بر می گردند. از باب مثال وقتی اندیشه تشخص فرد (تفرّد) و به ویژه استقلال فرد در برابر جامعه و نظام سلطه، وجود ندارد و یا به شدت رنجور و ضعیف است طبعاَ، هم زور و تحمیل به سادگی ممکن می شود و هم تحمل ناموجّه و رودربایستی های محافظه کارانه و ملاحظات نامعقول و افراطی در برابر فرهنگ آبا و اجدادی و میراثی ـ و به تعیر شما کلیشه ای ـ قدرتمند و حاکم می گردد. از یک سو به گفته نظامی «خواری خلل درونی آرد/ بیدادگری زبونی آرد» و از سوی دیگر همین خواری و زبونی خود از عوامل تحمّل و تحمیل هر نوع استبداد و هر نوع سلطه پذیری می شود. در تاریخ ما این رابطه دیالکتیکی ریشه دار است و در چرخه زمان پیوسته بازسازی می شود.

با وجود این میراث اما تاریخ نشان داده است که همواره کسانی راه تحولات مهم و اصلاحگرانه را گشوده اند که از دلیری، پایداری و شجاعت لازم برخور دار بوده و به جنگ کلیشه ها رفته و تابوشکنی کرده اند؛ گرچه تاوان پیشگامی را هم پرداخته اند. در تاریخ معاصر ایران اگر زنانی چون «صدیقه دولت آبادی» ها نبودند، شاید هنوز هم وضعیت زنان ما بدتر از این بود. البته این پیشگامی ها غالباَ در آغاز، چندان مهم جلوه نمی کنند و حتی گاه مضر دانسته می شوند اما در سیر تحولات بعدی روشن می شود که همان جرقه ها و کورسوها توانسته اند تبدیل به شعله های پُر فروغ شوند. مثلا همان ظاهر شدن «طاهره قرةالعین» بدون روبنده در محفل مردان در حدود ۱۷۰ سال پیش و در آن شرایط، خود گامی بزرگ در جنبش رهایی زنان از قید اسارت تاریخی و فرهنگی زنان ایرانی بوده است.

با این همه باید دو نکته را فراموش نکرد. یکی این که رعایت عرف و هنجارهای جامعه در حد معقول و مفید ـ ولو به ناچاری و خلاف عقاید شخص ـ لازم است (البته این که معقولیت و مفید بودنش را خود، تشخیص دهد)، و دیگر این که به گمان من الان زمان آن رسیده است که برخی کلیشه ها شکسته شود و مثلا زنان روشنفکر مذهبی با حجاب تحمیلی و اجباری به روشنی و با قاطعیت مخالفت و حتی برای حذف آن مبارزه کنند.


منصوره شجاعی : بسیار سپاسگزارم و به امید پیروزی در مبارزه برای رسیدن به آزادی انتخاب در وجه فردی و نیز اجتماعی وسیاسی آن.


تاریخ انتشار: ۱ / آبان / ۱۳۹۰

منبع : سایت یوسفی اشکوری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان