اسلام‌شناسی
24_02_2011 . 23:26
#1
اسلام‌شناسی
نشر مستضعفین





فهرست مقالات :

اسلام‌شناسی ۱
اسلام‌شناسی ۲
اسلام‌شناسی ۳
ـــــ


ـــــــــــــــــــــــــــــــ
.
24_02_2011 . 23:40
#2
اسلام‌شناسی ۱
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

بخش اول


انواع اسلام‌شناسی :

۱. اسلام‌شناسی دگماتیسم

۲. اسلام‌شناسی انطباقی

۳. اسلام‌شناسی تطبیقی


اقسام اسلام‌شناسی دگماتیسم :

اسلام‌شناسی دگماتیسم فقیهانه (اسلام‌شناسی حوزه و روحانیت از آغاز تا کنون)
اسلام‌شناسی دگماتیسم فیلسوفانه یونانی (اسلام‌شناسی مطهری ـ طباطبائی)
اسلام‌شناسی دگماتیسم صوفیانه (اسلام‌شناسی دبّاغ / سروش)
اسلام‌شناسی دگماتیسم متکلمانه (اسلام‌شناسی اشاعره)


اقسام اسلام‌شناسی انطباقی :

۱. اسلام‌شناسی انطباقی علمی ـ ابزاری (عبده ـ بازرگان)

۲. اسلام‌شناسی انطباقی علمی ـ دیالکتیکی (مجاهدین خلق ـ پیمان)

۳. اسلام‌شناسی انطباقی علمی ـ نقدی (مصطفی ملکیان)

۴. اسلام‌شناسی انطباقی قرآنی ـ تفسیری (گروه فرقان)

۵. اسلام‌شناسی انطباقی قرآنی ـ علمی (طالقانی)

۶. اسلام‌شناسی انطباقی کلامی ـ فلسفی (معتزله)

۷. اسلام‌شناسی انطباقی صوفیانه ـ نقدی (غزالی ـ حافظ ـ مولانا)

۸. اسلام‌شناسی انطباقی علمی ـ فلسفی (سیدجمال)


اقسام اسلام‌شناسی تطبیقی :

اسلام‌شناسی تطبیقی تاریخی ـ دیالکتیکی (شریعتی)
اسلام‌شناسی تطبیقی علمی ـ فلسفی (اقبال)


ابزار اسلام‌شناسی دگماتیسم :

۱. اسلام‌شناسی دگماتیسم فقهی (فقها)

۲. اسلام‌شناسی دگماتیسم حدیثی (اخباریون)

۳. اسلام‌شناسی دگماتیسم کلامی (متکلمان)

۴. اسلام‌شناسی دگماتیسم فلسفی (فلاسفه)

۵. اسلام‌شناسی دگماتیسم عرفانی (صوفیان)

۶. اسلام‌شناسی دگماتیسم سنتی (عوام)

۷. اسلام‌شناسی دگماتیسم اقتصادی (بازار / زمینداری)

۸. اسلام‌شناسی دگماتیسم سیاسی (ولایت فقیه)

۹. اسلام‌شناسی دگماتیسم منطقی (مشائیون ارسطوئی)

۱۰. اسلام‌شناسی دگماتیسم تفسیری (مفسرین)


ابزار اسلام‌شناسی انطباقی :

اسلام‌شناسی انطباقی علمی (سیّانتیست‌ها)
اسلام‌شناسی انطباقی دیالکتیکی (دیالکتیسین‌ها)
اسلام‌شناسی انطباقی اقتصادی (سرمایه‌داری و سوسیالیسم‌ها)
اسلام‌شناسی انطباقی سیاسی (لیبرالیسم‌ها / دموکرات‌ها)
اسلام‌شناسی انطباقی نقدی (نقادها)


ابزار اسلام‌شناسی تطبیقی :

اسلام‌شناسی تطبیقی تاریخی (معتقدین به علم و فلسفه تاریخ)
اسلام‌شناسی تطبیقی دیالکتیکی (معتقدین به متدولوژی دیالکتیکی)
اسلام‌شناسی تطبیقی علمی (معتقدین به عقلانیت نقدی و عقلانیت استدلالی و عقلانیت استقرائی و عقلانیت نظری و عقلانیت عملی)



فوری‌ترین وظیفه تئوریک نشر مستضعفین: از فوری‌ترین وظیفه تئوریک نشر مستضعفین مرزبندی بین اسلام‌های تاریخی و اجتماعی و سیاسی موجود است. چراکه تا زمانیکه ما نتوانیم مرزبندی‌های اسلام‌های تاریخی ـ اجتماعی ـ سیاسی موجود مشخص نمائیم، شبه و بازار تئوریک اسلام‌های موجود به عنوان بزرگ‌ترین عامل رکود و خمود سوبژکتیو و ابژکتیو جامعه ما را اسیر خود خواهد ساخت. زیرا آن‌چنان‌که هگل به درستی می‌گوید. در یک جامعه دینی همه تغییر و تحولات ارتجاعی و انقلابی و اصلاحی و استکمالی آن از دین می‌گذرد و تا زمانیکه ما نتوانیم دین را که آینه تمام نمای خواسته‌های ارتجاعی و انقلابی و اصلاحی یا استکمالی یک جامعه می‌باشد، در جایگاه حقیقی آن قرار دهیم امکان تحول و تکامل و انحطاط در آن جامعه نخواهد بود. این موضوع رمز استراتژی نظری شریعتی می‌باشد که با اصل "نجات اسلام قبل از مسلمین" بیان می‌کرد. چرا که این شعار شریعتی مضمونی کاملاً عکس شعار سیدجمال داشت که معتقد به "نجات مسلمین قبل از اسلام بود" و در همین راستا بود که سیدجمال بر‌ای انجام این مقصود و منظور خود از هر مکانیزمی جهت نجات مسلمین استفاده می‌کرد. از عساکره جرار تا تشویق دربارهای و... برعکس عبده و رشید رضا که معتقد به نجات اسلام قبل از مسلمین بودند و برای نجات این اسلام بود که محمد عبد ه و رشید رضا از هر مکانیزمی استفاده می‌کردند. از تدوین و تبلیغ نهج البلاغه امیرالمومنین که یک کتاب ضد خلفاء و به‌خصوص عثمان بود تا استفاده از علم استقرائی سیانس عصر خود تا توسط آن بتوانند با نجات اسلام از عرصه شبه‌ها و مشخص کردن مرزبندی میان اسلام‌های تاریخی اسلام سلفیه را که اسلام تغییر و حرکت و تکامل است از اسلام‌های طبقاتی تاریخی موجود بازشناسی نمایند تا توسط این اسلام سلفیه یا اسلام حرکت و تغییر و تحول و تکامل، جامعه‌های منحط اسلامی دو باره توسط این لکوموتیو بر ریل حرکت و اعتلا و تکامل قرار گیرد. بنا بر این اگر بپذیریم که جامعه ایران یک جامعه دینی است و اگر بپذیریم دین مورد اعتقاد این مردم اسلام می‌باشد و اگر بپذیریم این اسلام در بستر تاریخ بعد از تکوین خود تا کنون هزار چهره طبقاتی و تاریخی و اجتماعی و سیاسی بخود گرفته است و اگر بپذیریم که مسیر تحول ابژکتیوی این جامعه از مسیر سوبژکتیوی این جامعه عبور می‌کند، لذا فوری‌ترین کار جهت تحول اعتلائی این جامعه مرزبندی میان اسلام‌های موجود این جامعه است. تا توسط آن بتوانیم با نجات از شبه تئوریک و نظری این جامعه را از انحطاط عملی نجات دهیم. به این دلیل بود که کوشیدیم به عنوان فوری‌ترین مسئولیت تئوریک نشر مستضعفین در سلسله مقالاتی به تبین این موضوع مهم بپردازیم .

عوامل تکوین انواع اسلام و انواع شیعه در تاریخ اسلام بعد از مرگ محمد: اسلام محمد بر عکس دین موسی و عیسی (که به صورت مجرد از جامعه و تاریخ توسط وحی یا فهم بی‌ واسطه بر آنها حاصل شد) به صورت ابژکتیو و در بستر پراکسیس اجتماعی ـ تاریخی قطره قطره بمدت ۲۳ سال بر محمد باریدن گرفت. که همین موضوع نزول تدریجی به موازات پراکسیس اجتماعی محمد باعث گردید تا وحی محمد (قرآن) بر عکس وحی موسی و عیسی وحی ائی تاریخ‌مند گردد و همین تاریخ مندی وحی محمد باعث گردید تا وحی محمد قابلیت و آبستن عقلانی و تاریخی شدن پیدا کند. یعنی تاریخ به عنوان یک بستر فعلیت یافتن اسلام تاریخی و اسلام عقلانی از دل اسلام وحی ائی محمد بشود. بخاطر این حقیقت بود که از همان آغاز شکل‌گیری اسلام و قرآن و حرکت محمد تاریخ به عنوان یکی از مکانیزم‌های تطور و تکامل اسلام و قرآن مطرح گردید و در این رابطه بود که اسلام مانند غنچه بسته‌ای در پروسه تاریخ شروع به باز شدن و شکوفائی کرد. البته این خاصیت تاریخ مندی اسلام زمانی توانست صورتی همه جانبه بخود گیرد که خود وحی محمد (به لحاظ ساختاری برپایه طبقه بندی آیات و فونکسیون آیات از محکمات و متشابهات گرفته تا ناسخ و منسوخ و بیان سمبلیک آیات و دیسکورس عصری آن و...) در کنار این تاریخ مندی صاحب یک دینامیسم شده بود که این دینامیسم درونی وحی در کنار آن تاریخ مندی و در بستر آن اجتماعی بودن موضوع وحی و با توجه به مکانیزم شناخت انسان از واقعیت خارجی که بر پایه فهم شخصی یا اجتماعی از واقعیت می‌باشد. (نه فهم بی‌ واسطه و مستقیم خود واقعیت آن‌چنان‌که در وحی انجام می‌گیرد) این‌همه باعث گردید تا قرآن و محمد به عنوان منابع اولیه و اصلی و اصیل اسلامی در بستر تاریخ به صورت اسلام‌شناسی متعدد در آید. یعنی اسلام واحد قرآن و محمد به صورت اسلام شناسی‌های متعدد و متکثر متبلور گردد. بنابراین اسلام‌شناسی عبارت است از فهم تاریخی از اسلام محمد و قرآن بهمین دلیل تا محمد سر بر خاک گذشت اسلام شناسی‌های تاریخی شروع به شکلِ گرفتن کرد. که این نهضت اسلام‌شناسی تا امروز هم ادامه دارد و ادامه خواهد داشت اگرچه آن‌چنان‌که در جریان کوه آتش فشان هم مشاهده می‌کنیم، در مراحل اولیه اتش فشان بعلت وجود حرارت اولیه مواد خروجی از دهانه مخروط آتش فشان صورت مذاب داشته و همین صورت مذاب باعث می‌گردد تا تمامی مواد گوناگون موجود در مذاب خروجی از دهانه آتش فشان که صورت آتش دارند صورتی محلول و مذاب و واحد داشته باشند و در آن مذاب اولیه آتشین خروجی هیچیک از مواد موجود در مواد مذاب نسبت به دیگری قابل تفکیک نباشد. در رابطه با اسلام وحی ائی محمد بر عکس اسلام تاریخی بعد از مرگ محمد این موضوع قابل مشاهده است. چراکه در اسلام وحی محمد بدلیل این‌که این اسلام مستقیم از چشمه وحی توسط محمد دریافت می‌گردید و تحت لوای ولایت محمد تبلیغ و ترویج میشد تا زمانیکه محمد زنده بود صورت وحدانیت و خلوص خود را از دست ندادند و فقط این اسلام واحد و یک دست وحی ائی در بستر پراکسیس ۲۳ ساله نفس‌گیر و طاقت فرسای محمد چهره اجتماعی به خود گرفت و به این دلیل بود که در زمان محمد فقط اسلام محض وحی ائی وجود داشت و از اسلام شناسی‌های رنگارنگ بعدی تاریخی و عقلانی خبری نبود ولی بمحض مرگ محمد آن‌چنان‌که خود پیش‌بینی می‌کرد اسلام واحد وحی ائی محمد با قطع منبع وحی و قطع ولایت محمد به اسلام تاریخی زمینی ـ بشری بدل گردید و اینجا بود که اسلام‌شناسی جانشین اسلام محض وحی ائی محمد گردید و اسلام شناسی‌های متعدد جای خود را به اسلام واحد محمد و قرآن داد و هر رویکرد و نگرشی سعی می‌کرد شکل خاصی از قرآن برداشت نماید. که مطابق آن بتواند اسلام را به عنوان مدافع و تبین کننده منافع اجتماعی تاریخی خویش در آورد ماحصل این‌که در بستر تاریخ آهسته آهسته با نمودار شدن انواع اسلام شناسی‌ها اسلام‌شناسی به صورت یک افروج در آمد که در پروسه شکل‌گیری این افروج انواع اسلام شناسی‌های با انگیزه و غایت متعدد پیدا شدند. که نخستین این اسلام شناسی‌ها اسلام شناسی‌های تاریخی بودند که با گرایش‌های طبقاتی سیاسی ظاهر گردیدند و از همان لحظه اولیه که تشریفات به خاک سپاری محمد توسط علی در حال انجام بود این انواع اسلام‌شناسی توسط موضع گیریهای مختلف مهاجرین و انصار و در راس آنها شیخین در سقیفه در حال شکل‌گیری و تکوین بود. اما هرچه این تاریخ اسلام در بستر زمان بیش‌تر شکفته می‌گردید اسلام‌شناسی در شکل اسلام‌های مختلف تاریخی و عقلانی بیش‌تر شروع به عرض اندام کردند. اگر چه افروج اسلام‌شناسی که از بعد از مرگ محمد رو به آغازیدن کرد، تا به امروز در حال گسترش می‌باشد ولی بهر حال پنج قرن اول را می‌توان دوره تاسیس و تکوین انواع اسلام شناسی‌ها گذاشت و دوران بعدی تا امروز را دوران تاریخی و استقرار این اسلام شناسی‌های گوناگون به‌وجود آمده در آن پنج قرن اول نامید. به همین منظور برای بررسی پروسه تکوین و پیدایش انواع اسلام شناسی‌ها باید از همان پنج قرن اول شروع کرد آنچه در رابطه با مطالعه پروسه شکل‌گیری این اسلام شناسی‌های تاریخی و عقلانی دارای حائز اهمیت می‌باشد عبارت است از متدولوژی مطالعه که بهترین متدولوژی مطالعه انواع اسلام‌شناسی عبارت می‌باشد از متدلوژی علمی که بر پایه دسته‌بندی مشخصات ذاتی و عرضی آنها به مطالعه اسلام شناسی‌های مختلف می‌پردازد. که در این رابطه آنچه حائز اهمیت است ریشه پیدایش انواع اسلام شناسی‌ها بر پایه عمده شدن ابعاد گوناگون منشور خود اسلام و قرآن می‌باشد. به عبارت دیگر عامل شکل‌گیری انواع اسلام بعلت رشد ابعادی از منشور متکثرالابعاد اسلام می‌باشد که با رشد آن بعد از اسلام دیگر ابعاد اسلام تحت شعاع آن بعد قرا ر می‌گیرد. برای مثال از همان اوایل با شکل‌گیری دو جبهه سقیفه و علی دو نوع اسلام‌شناسی به‌وجود آمد که ریشه طبقاتی ـ تاریخی ـ اجتماعی داشت. که مطابق هریک از این اسلام شناسی‌ها ابعادی از اسلام که در یک حرکت انطباقی یا تطبیقی تایید کننده منافع آن گروه هوادار خود بود رشد می‌کرد بنابراین شکل‌گیری انواع اسلام‌شناسی در تاریخ اجتماعی بیش از ۱۴۰۰ ساله اسلام معلول رشد ابعادی از اسلام در بستر شرایط اجتماعی و تاریخی خود می‌باشد. به همین دلیل است که با توجه به شرایط مختلف تاریخی و امکان قابلیت پذیری اسلام و در کنار آن امکان رشد اسلام‌های عقلانی در بسترهای مختلف عقلانیت جهانی که توسط فرهنگ‌ها صادر و وارد می‌شود باعث گردید تا پیدایش اسلام شناسی‌ها عقلانی در کنار اسلام شناسی‌های تاریخی توسط پیوند مؤلفه‌های سوبژکتیو اسلام و قرآن با شرایط ابژکتیو برونی (فرهنگ‌های عقلانی جهانی) صورت گیرد و این موضوع باعث گردید تا در عرصه شکل‌گیری انواع اسلام بر پایه تاثیر‌پذیری شرایط درونی و شرایط برونی یا سوبژکتیو با ابژکتیو بموازات تغییر شرایط برونی رابطه ابژکتیو با سوبژکتیو‌ها اشکال متعدد از خود برو ز دهد. که جهت تبین این اشکال متعدد باید به تبین رابطه سوبژکتیو اسلام با شرایط ابژکتیوی و فرهنگی مسلط جهانی بپردازیم. در این راستا اشکال مختلفی که این رابطه سوبژکتیوی یا درونی با شرایط ابژکتیوی یا برونی بخود می‌گیرد در یک تقسیم‌بندی کلی به سه دسته بزرگ تقسیم می‌گردد که عبارت می‌باشد از:


۱. اسلام‌شناسی دگماتیسم :

که در این اسلام‌شناسی رابطه بین سوبژکتیو که همان نوع فهم مشخص از اسلام می‌باشد به صورت یکطرفه از اسلام به فرهنگ‌های مسلط یا ابژکتیو می‌باشد بدون هیچ‌گونه تاثیر‌پذیری سوبژکتیو از ابژکتیو نخستین اسلام‌شناسی مدونی که در این رابطه توسط مکانیزم فوق در تاریخ اسلام توانست به صورت نظری و عملی قد علم کند نحله اشاعره بود. که این نحله کلامی که در برابر نحله معتزله تکوین پیدا کرد و ماهیتی عکس العملی نسبت به آن نحله کلامی داشت، برپایه همان رابطه یک سویه بین سوبژکتیو و ابژکتیو شکل گرفت و برای بیش از هزار سال توانست تقریباً تمامی نحله‌های مسلمان را زمین‌گیر نماید. زیرا همین رابطه یک طرفه باعث شد که تنها بعدی از اسلام به شکلِ سرطانی رشد نماید و ابعاد دیگر اسلام وحی ائی در محاق و کسوف و خسوف برود. اینجا بود که در اشاعره بعد عبودیت و تعبد رشد کرد در صورتی که در اعتزالیه بعد عقلانیت رشد پیدا کرد و همین رشد بعد عقلانیت اعتزالیه بود که باعث گردید تا عباسیان به‌خصوص مامون با پیوند این عقلانیت به فلسفه یونان شرایط مسخ و دگرگونی اسلام و مسلمانان را فراهم کنند بنا براین یکی از دلایلی که عباسیان به حمایت از حرکت اعتزالی به عنوان اسلام‌شناسی می‌پرداختند عبارت بود از این‌که معتزله بعلت تیز کردن دندان عقلانیت گرسنه مسلمانان عقول مسلمانان را آماده جویدن فلسفه یونان می‌کردند لذا با ورود و ترجمه فلسفه یونان در عصر عباسیان به‌خصوص مامون فرهنگ یونانی به عنوان شرایط بیرونی یا ابژکتیو در برابر اسلام عقلانی ـ کلامی معتزله قرار گرفت که این ابژکتیو قوی سوبژکتیوی و اسلام را تحت‌تاثیر خود قرار داد و توانست تمامی پایه‌ها و مؤلفه‌های دینامیک اسلام را ایزوله کند. اینجا بود که در یک تقسیم‌بندی کلی بین این دو مقوله سوبژکتیو و ابژکتیو امکان شکل‌گیری سه حالت وجود داشت . یا سوبژکتیو با ابژکتیو رابطه یک طرفه تحمیلی از سوبژکتیو به ابژکتیو پیدا می‌کرد که در این حالت اسلام‌شناسی دگماتیسم شکل می‌گیرد و یا این‌که رابطه سوبژکتیو با ابژکتیو به صورت دو طرفه از ابژکتیو به سوبژکتیو صورت می‌گرفت. که در این صورت این رابطه انطباقی نامیده می‌شود و یا این‌که رابطه ابژکتیو و سوبژکتیو به صورت دو طرفه بر پایه تاثیری پذیری و عمده شدن بعد سوبژکتیو مادّیت می‌یابد که در اینصورت اسلام‌شناسی تطبیقی حاصل می‌شود. بنا بر این سه نوع اسلام‌شناسی انطباقی و تطبیقی و دگماتیسم بر پایه سه حالتی که بین سوبژکتیو با ابژکتیو محیط به‌وجود می‌اید شکل می‌گیرد یعنی یا سوبژکتیوی و به صورت یک طرفه بر ابژکتیوی و سوار می‌گردد که در این صورت اسلام را اسلام دگماتیسم می‌نامند . یا این‌که سوبژکتیو بر ابژکتیو اثر متقابل می‌گذارد البته با اولویت ابژکتیو یا شرایط بیرونی محیط که این اسلام را اسلام‌شناسی انطباقی می‌نامند. سوم این‌که بین اسلام و محیط یا سوبژکتیو با ابژکتیو رابطه دو طرفه وجود دارد البته با اولویت سوبژکتیو یا درون که این اسلام را اسلام تطبیقی می‌نامند بنابر این آنچه که باعث گردیده تا از بعد مرگ محمد اسلام صورت مونیستی خویش را رها کند و اسلام‌ها و تشیع‌ها جانشین اسلام واحد عصر محمد گردد عبارت می‌باشد از:

۱. اولاً از بعد از پیامبر اسلام‌شناسی جانشین اسلام گردید و علت این امر آن بود که در عصر محمد بدلیل این‌که اسلام مستقیما از سرچشمه اولیه خودش یعنی وحی که همان درک بی‌ واسطه بود برداشت می‌شد و از آنجائیکه خود این وحی مستقیم در پروسه مبارزات حرکت محمد نازل میشد لذا خود وحی به صورت اسلام بر مسلمانان عرضه می‌گردد و دیگر برای اعتقاد و ایمان به این اسلام نیازمند به اسلام‌شناسی که عبارت بود از شناخت و فهم مسلمانان از اسلام نداشت به‌خصوص که از آنجائیکه محمد بر پایه اصل ولایت خود که عبارت بود از تکیه بر شخصیت خود به‌جای ارائه دلیل و استدلال و حجت در پروسه تبلیغ و ترویج مکتب‌اش باعث گردید تا در مرحله حیات پیامبر اسلام وحی ائی بر خلاف اسلام تاریخی و اسلام عقلانی که بعداً پیدا گردید به صورت واحد مطرح گردد و زمینه ائی جهت پیدایش اسلام‌های متعدد و متکثر پیدا نکنند اما بعد از پیامبر به علت این‌که با مرگ محمد اسلام از سرچشمه نخستین وحی قطع گردید و اصل ولایت محمد که دلالت بر حجت و دلیل وحی می‌کرد با مرگ محمد از میان رفت و به جای اصل ولایت محمد اصل عقلانیت انسانی جانشین آن گردید لذا با جایگزین شدن عقلانیت انسان به‌جای ولایت و قطع شدن اسلام از سرچشمه اولیه وحی و جایگزین شدن تاریخ به‌جای آن شرایط نوینی برای اسلام به‌وجود آمد که در یک کلام این شرایط نوین عبارت بود از بشری شدن اسلام یا به عبارت دیگر تاریخی شدن اسلام بود البته اسلام بر عکس پیام انبیاء ماقبل محمد آن‌چنان‌که به اشاره رفت از آغاز نزول خود سمت‌گیری بشری شدن داشت و سر نزول تدریجی قرآن در مدت ۲۳ سال برعکس وحی انبیا سلف محمد که همگی دفعی بودن در همین نکته نهفته است چراکه جاری شدن وحی حتی در کوچکترین مسائل اجتماعی محمد یا مسائل خانوادگی محمد را ابی لهب تا داستان عایشه در سوره نور بزرگ‌ترین پیامی که با خود حمل می‌کند این حقیقت است که محمد تمام تلاشش بر این قرار داشت تا به هر شکلی شده است قرآن را بشری کند و تمام عظمت محمد در این امر نهفته است که محمد برعکس تمامی انبیاء سلفش وحی را زمینی کرد و آن‌را بشری ساخت تنها دو امر منبع وحی و اصل ولایت در زمان محمد آسمانی بود که با مرگ محمد این دو ریسمان هم قطع گردید و بدین صورت بود که با قطع وحی از منبع وحی و با قطع ولایت توسط مرگ محمد وحی محمد به دو منبع جدید متصل گردید که عبارتند از:

الف) عقلانیت بشر به‌جای ولایت قطع‌شده وحی

ب) تاریخ به جای قطع منبع وحی که این دو پیوند جدید باعث گردید تا اسلام با مرگ محمد حالت مونیستی گذشته خود را رها کند و به سرزمین تاریخ و عقلانیت انسان سرازیر گردد و از اینجا بود که وحی بشری محمد با قطع آن دو چشمه ماورائی کلام بشری گردید و با بشری شدن صد در صد اسلام و وحی بعد از مرگ محمد اسلام‌شناسی تاریخی و عقلانی جانشین اسلام وحی ائی دوران محمد گردید و با جایگزینی اسلام‌شناسی تاریخی و عقلانی به جای اسلام وحی ائی اولیه بود که اسلام‌ها و شیعه‌ها و... جانشین اسلام یکتای محمد گردید. رفته رفته با سرد شدن مذاب‌های آتشین آتش فشان وحی محمد تعددها و تکثرها هویدا گشتند و انواع اسلام و کدامین اسلام جانشین اسلام مونیستی وحی ائی واحد محمد گشت.


۲. با مرگ محمد و قطع ولایت و قطع وحی برای همیشه و پیوند قرآن با دو امر عقلانیت انسان و تاریخ موضوع اسلام‌ها و شیعه‌ها و دین‌ها جانشین اسلام یکتای اولیه گردید. اما آنچه در پروسه تحول و پیدایش اسلام‌ها حائز اهمیت بود این حقیقت بود که پیدایش اسلام‌شناسی تاریخی و عقلانی به‌جای اسلام با مرگ محمد تعریف اسلام هم عوض شد چراکه تعریف اسلام در زمان محمد عبارت بود از عین وحی که تجسم آن خود محمد بود و دیگر بین مسلمانان و محمد بر پایه اصل ولایت واسطه وجود نداشت و مسلمان توسط محمد پیوند مستقیم با وحی داشتند و همین امر بود که تا وحی از محمد ریزش می‌کرد بدون هیچ‌گونه وقفه ائی این وحی در وجدان توده‌ها بدل به ایمان می‌شد و هر کس بر حسب ظرفیت وجودی خودش تا از منبع وحی جرعه ائی می‌گرفت بهمان اندازه در وجود خود بدل به ایمان می‌کرد و توسط آن به نبرد با ضد ایمان و کفر می‌پرداخت . به همین دلیل بود که دیگر لازم نبود تا محمد برای جنده ابن جناده صحراگرد در مخفی گاه خود در خانه ارقم بن ابی ارقم بالای کوه صفا کلاس اسلام‌شناسی بگذارد تا توسط این کلاس پس از دوره ائی بتواند از جنده این جناده صحراگرد ابوذر غفاری مومن بسازد. بلکه تنها در یک جلسه جنده این جناده در خانه ارقم بن ابی ارقم با دریافت جرعه ائی از باران وحی بدل به ابوذر می‌شود و یک راست با محمد خداحافظی می‌کند و از همان لحظه که از صفا پائین می‌آید با آن جرعه به کوه آتشفشانی بدل می‌شود و نبرد خود را با اصحاب دارالندوه و برده داران و تجار قریش از سر می‌گیرد و همین موضوع رمز و پاسخ به این سوال بزرگ است که چرا وحی در زمان محمد می‌توانست آن‌چنان تولید ایمان بکند که به‌قولِ جواهر لعل نهرو در کم‌تر از نیم قرن اسلام توانست از قریه دور افتاده مکه بر پایه این ایمان تمامی تمدنهای موجود و تمامی امپراطوری‌های زمین را مسخر خود سازد و بزرگ‌ترین تمدن بشریت را به‌وجود آورد پس دلیل این امر در مستقیم بودن وحی در زمان محمد بود که باعث می‌گردید تا وحی در زمان محمد بر پایه اصل ولایت مستقیم بدل به ایمان و آگاهی شود بنا براین در زمان محمد وحی بی‌ واسطه بود. اما با مرگ محمد وحی با واسطه عقل انسان و تاریخ به مسلمانان پیوند پیدا کرد و همین سر پل شدن عقل انسان و تاریخ بود که باعث شکل‌گیری انواع اسلام‌ها و انواع شیعه‌ها گردید.

ادامه دارد


تاریخ انتشار : ۱ / اسفند / ۱۳۸۹

منبع : سایت نشر مستضعفین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
23_03_2011 . 14:10
#3
اسلام‌شناسی ۲
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

بخش دوم


اسلام محمد در گردونه تاریخ و عقلانیت :

با مرگ محمد دو حادثه عظیم در تاریخ بشریت به وقوع پیوست. یکی برای همیشه بارش وحی بر بشریت قطع گردید و دیگر برای همیشه اصل ولایت در تاریخ بشریت قطع شد. یعنی بعد از مرگ محمد دیگر نه کسی می‌تواند مدعی وحی داشته باشد و نه کسی می‌تواند مدعی ولایت بر مردم بکند. دو حادثه عظیم دیگری که با مرگ محمد در رابطه با دو حادثه فوق اتفاق افتاد، عبارت از این‌که با قطع وحی محمد با منبع وحی، وحی محمد که همان قرآن می‌باشد با تاریخ پیوند پیدا کرد. با قطع ولایت محمد عقلانیت انسان جانشین اصل ولایت محمد شد و ماحصل این جابجائی و استحاله این بود که قرآن و اسلام محمد از گردونه منبع وحی و اصل ولایت خارج شد و در گردونه جدید که همان تاریخ و عقلانیت بود قرار گرفت.

و این گردونه دو مؤلفه‏ائی از همان روز مرگ محمد در شرایطی که هنوز جنازه محمد به خاک سپرده نشده بود، عامل تکوین اسلام تاریخی گردید. با شروع پروسه اسلام تاریخی بود که اسلام‌های تاریخی از پی هم متولد شدند که اولین آن‌ها اسلامی بود که در سقیفه متولد گردید و دیگری اسلامی بود که در خانه محمد در کنار جسد پیامبر توسط علی و طرفدارانش در حال شکل گرفتن بود. سومین، اسلامی بود که در همین لحظه ابوسفیان از آن دم می‌زند (و خطاب به علی و عباس که مشغول کفن و دفن محمد بودند بر علیه سقیفه می‌گوید‌ای بدبختی‌ها وای ذلیل‌ها چرا ساکت نشسته‌اید اشاره کنید تا به حمایت از شما تمام کوچه و پس کوچه‌های مدینه را پر از سرباز کنم. علی در پاسخ به او می‌گوید ابوسفیان بدبخت خری است که بر پشتش بار می‌کشند و ذلیل گوسفندی است که شیرش را می‌دوشند. ابوسفیان چقدر کینه تو به اسلام طولانی شد. مرا به نیرو و لشکریان تو نیازی نیست). دیگری اسلامی است که عمر در زمانی که اسرای ایرانی را به مدینه وارد می‌کند، در موضع قدرت، مسلمانان را مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید به شکرانه این نعمت اسرای عرب خود را آزاد کنید و از اسیران ایرانی به جای آن استفاده کنید. دیگر اسلامی است که در ربذه تنها و گرسنه با مرگ ابوذر شعله ور می‌گردد. دیگری اسلامی است که مروان بن حکم از آن دم می‌زند و عبدالله ابن مسعود را در زیر شکنجه این اسلام نابود می‌کند. دیگری اسلامی است که تا بر سریر قدرت می‌نشیند شعار الحق القدی می‌دهد و فریاد بر می‌دارد که وَاللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ، وَمُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ، لَرَدَدْتُهُ; فَإِنَّ فی الْعَدْلِ سَعَهً. وَمَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ، فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضیَقُ ـ خطبه ۱۵ ـ نهج البلاغه ـ به خدا سوگند که در اجرای عدالت اجتماعی مال‌های غارت شده توده‌ها را از غارت گران می‌گیریم حتی اگر به پشت مهریه زنانشان برده باشند و یا با این اموال کنیزانی خریده باشند. چراکه در عدل گشادی وجود دارد و کسی که از عدل در ضیق قرار گیرد از جور بیش‌تر عذاب خواهد دید.

دیگری اسلامی است که در جمل در جبهه برده داران و زر اندوزان به رهبری عایشه‌ام امومنین و طلحه و زبیر قرار دارد. دیگر اسلامی است که در پای تندیس عدالت در محراب کوفه نعره فزت به رب الکعبه سر می‌دهد. دیگری اسلامی است که در صفین توسط قرآن‌های سر نیزه خود را به نمایش می‌گذارد. دیگری اسلامی است که در مرج العذرا با آن حجربن عدی و یارانش به فتوی شریعت و فقاهت سر بریده می‌شوند. دیگری اسلامی است که در عصر تاسوعا با شعار عمر سعد خطاب به سی هزار سپاه شیعه کوفه در حمله به اردوگاه حسین اعلام می‌کند که یا خیل االه ارکبی و ابشری بالجنه ـ لشکر خدا آمده حمله به اردوگاه حسین بشوید تا شما را بشارت به بهشت دهم.

دیگری اسلامی است که در آخرین لحظه‌ای که مجروح و خون آلود از اسب افتاده بر زمین و تمامی اصحاب و یارانش را از دست داده است به زور بر روی زانوهای خویش تکیه می‌دهد و آخرین کلام خود را خطاب به لشکریان سعد این‌چنین مطرح می‌کند: یا شیعه آل سفیان! ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احرا فی دنیاکم ـ‌ای شیعه ابوسفیان اگر دین ندارید و اگر از معاد حراسی در دل ندارید، بکوشید تا انسان‌های آزاده‏ائی باشید و قس علی هذا بنابراین با پیوند اسلام و تاریخ توسط مرگ محمد اولین مرحله تکوین اسلام‌ها از دل اسلام واحد محمد به وجود آمد. دومین فرایند پیدایش اسلام‌ها فرایند زایش و رویش عقلانیت جانشین شده ولایت بعد از مرگ محمد بود که از اواخر قرن اول هجری این پروسه با شکل‌گیری دو نحله معتزله و اشاعره نمودار گردید.


تقدم تکوینی اسلام‌های تاریخی بر اسلام‌های عقلانی :

پس از مرگ محمد عامل انحراف تاریخی اسلام‌های عقلانی در خدمت اسلام‌های تاریخی شد. نکته قابل توجه‏ائی که در رابطه با پروسه شکل‌گیری انواع اسلام‌ها در بستر تکوین اولیه آن باید در نظر داشته باشیم، عبارت از این حقیقت است که اسلام‌های تاریخی زودتر از اسلام‌های عقلانی پس از مرگ محمد زایش و رویش کردند و همین تقدم زمانی اسلام‌های تاریخی بر اسلام‌های عقلانی بود که باعث گردید تا اسلام‌های عقلانی تا انتها همه در اختیار اسلام‌های تاریخی قرار گیرند. به این دلیل بود که رفته رفته بین اسلام‌های تاریخی و اسلام‌های عقلانی وحدت به وجود آمد و دیگر این دو مؤلفه به صورت جداگانه در تاریخ اسلام نمود نیافتند و لذا در همین رابطه است که برای شناخت و مطالعه انواع اسلام‌ها در تاریخ اسلام:

اولاً ) باید بر پایه شناخت اسلام‌های تاریخی به شناخت اسلام عقلانی بپردازیم نه بالعکس.

ثانیاً ) باید در شناخت اسلام‌های تاریخی اسلام‌های تاریخی را به عنوان ابژکتیو در نظر بگیریم که در برابر اسلام‌های عقلانی که صورتی سوبژکتیو دارند بتوانند به عنوان متدلوژی شناخت مطرح گردند.

ثالثاً ) بر پایه رابطه بین این دو نوع اسلام است که می‌توانیم ماهیت این اسلام‌ها در پروسه تاریخ مورد شناسائی قرار دهیم.


انواع اسلام‌های تاریخی و انواع اسلام‌های عقلانی :

پروسه تکوین اسلام‌های تاریخی آن‌چنان‌که مطرح شد، تقدم زمانی بر پروسه شکل‌گیری اسلام‌های عقلانی دارد.، زیرا دقیقاً با اعلام مرگ محمد اسلام‌های تاریخی شروع به رویش کردن آنچه در رابطه با پروسه تکوین اسلام‌های تاریخی در قیاس با پروسه تکوین اسلام‌های عقلانی باید مدنظر قرار گیرد، عبارت از این حقیقت که ریشه و عامل پیدایش اسلام‌های تاریخی، قدرت و نظام تقسیم قدرت می‌باشد. برعکس اسلام‌های عقلانیت که ریشه و عامل پیدایش آن تاثیر‌پذیری انطباقی یا دگماتیسم از عقلانیت کلامی یا عقلانیت فلسفی یونانی یا عقلانیت فقهی یا عقلانیت صوفی گری مشرق زمین یا عقلانیت ابزاری علم سیانس جدید و... می‌باشد. بنابراین بر این مبنا حال می‌توانیم به تقسیم‌بندی اسلام‌های تاریخی و اسلام‌های عقلانی بپردازیم:


الف) انواع اسلام‌های تاریخی :

آن چنان که فوقاً مطرح شد بر پایه قدرت و سیستم توزیع قدرت شکل می‌گیرد که از آنجائی که انواع قدرت در تاریخ عبارتند از قدرت زر و قدرت زور و قدرت تزویر و هم‌چنین از آنجائی که سیستم‌های توزیع قدرت‌های سه‌گانه فوق عبارتند از سیستم‌های اجتماعی توزیع قدرت اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی، دوم سیستم‌های فردی توزیع قدرت‌های اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی، که بر این مبنا حال می‌توانیم به بیان انواع اسلام‌های تاریخی بپردازیم که عبارت می‌باشد از:

۱. اسلام مدافع توزیع فردی قدرت‌های سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی که چنین اسلامی، اسلام استبدادگر، اسلام استثمارگر و یا اسلام استحمارگر و یا دو تا و سه تای اینها می‌باشد.

۲. اسلام مدافع توزیع اجتماعی قدرت‌های سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی که چنین اسلامی اسلام عدالت خواه و آزادی‌خواه و رهائی بخش و پلورالیسم می‌باشد، که در شرایط مختلف تاریخی بر پایه نوع مناسبات اجتماعی – اقتصادی مادی پیدا می‌کند. بنا براین می‌توانیم بر پایه معیارهای فوق به تقسیم‌بندی اسلام‌های تاریخی بعد از محمد بپردازیم. مثلاً اسلام عثمان را اسلام استثمارگر بنامیم، اگر چه اسلام عثمان استبدادگر نیز بود. و ابوذری که معاویه جرات کشتن آن را پیدا نمی‌کند، توسط حکومت توتالی‌تر عثمان به راحتی آب خوردن تبعید می‌شود و در تبعید خاموشانه می‌میرد. ولی از آنجائی که بعد استثمارگری حکومت عثمان بر دو بعد استحمار‏گرانه و استبداد ‏گرانه او غلبه دارد لذا لازم است که حکومت عثمان را استثمارگر بنامیم. در این رابطه است که امام علی در توصیف حکومت عثمان بیش‌تر در این رابطه تکیه می‌کند و یا حکومت معاویه و یزید گرچه هم استحمارگرند و هم استثمارگر ولی از آنجائیکه بعد استبداد ‏گرانه آن‌ها بیش‌تر غلبه دارد لذا این حکومت را حکومت استبداد‌گر یا توتالیتر می‌نامیم. به خاطر این زاویه از فونکسیون این حکومت می‌باشد که باعث می‌گردد تا به راحتی حجر و یارانش در مرج العذار سر بریده شوند. یا امام حسن در منزلش به‌دست همسرش مسموم شود. یا مالک اشتر و... توسط لشکر عسل نابود گردند. یا بلال در دمشق خاموش گردد. یا حسین و اهل بیتش به‌دست شیعیان علی در کربلا آن‌چنان قتل عام شوند و... یا مثلاً در رابطه حکومت عباسیان مامون را به خاطر سیطره استحمار‏گرانه که در عرصه تقسیم قدرت داشت، به طوری که نه تنها در راستای سیاست استحمار‏گرانه خود فلسفه یونان را از غرب به جهان اسلام آورد و نکاح بین عقلانیت اسلامی و عقلانیت فلسفه یونانی به وجود آورد (و بزرگ‌ترین ضربه فکری در تاریخ اسلام بر اندیشه اسلامی وارد ساخت تا آنجا که دیگر اندیشه اسلامی در زیر بار اندیشه فلسفه یونانی و منطق ارسطوئی هر گز نتوانست قد راست کند و تا امروز اسلام در زیر این فشار نتوانسته است قد راست کند) بلکه در این راستا تا آنجا پیش رفت که حتی در بستر حرکت استحمار‏گرانه خود توانست امام رضا را مجبور به قبول ولایتعهدی خود بکند و همین موضوع است که اسلام مامون عباسی (بر عکس مثلاً اسلام متوکل و اسلام هارون رشید که چهره‌ای استبداد ‏گرانه داشت) یک اسلام استحمار‏گرانه بود. یا مثلاً اسلام صفویه با آنکه صفویه در استبدادگری و توتالی‌تر ید طولانی در تاریخ ایران و تاریخ بشر داشته‌اند و با این‌که استثمار در عصر صفویه به علت شکل بورژوازی کلاسیک در ایران و رشد زمینداری به اوج خود بعد از ساسانیان به علت قدرت دولت مرکزی ایران که پیوسته از طرف قبائل بیرونی در معرض خطر قرار داشتند بی‌ مثال بوده است و در استبداد به شهادت تاریخ تنها حکومتی در تاریخ ایران بوده است که مزدورانی آدم خوار داشت که دشمنان سیاسی خود را زنده زنده در اختیار این انسان‌های آدم خوار قرار می‌داد و این مزدوران مانند سگان آدم خوار آزادی خواهان را زنده زنده می‌خوردند. اما به دلیل این‌که شاه فنر قدرت صفویه بر استحمار از طریق شیعه و ملیت و تصوف قرار داشت، لذا بر این اساس اسلام صفویه را اسلام استحمار‌گر می‌نامیم و یا اسلام فقاهتی حاکم اگرچه در عرصه استثمار در عرض دو سال به اندازه همه تاریخ ایران زمینه استثمار توده‌ها را فراهم ساخته است و در عرض ۶ ماهه اول سال ۸۵ به اندازه دو برابر دوران پهلوی توده‌های زحمتکش ما توسط بورژوازی ایران استثمار شده‌اند و در عرصه استبدادگری اگرچه این رژیم تنها با یک فتوا در عرض یکماه در مرداد ماه سال ۶۷ بیش از بیست برابر کل اعدام‌های دوران پهلوی اعدام کرد ولی با همه این احوال از آنجائیکه هم زور و هم زر در عرصه نظام فقاهتی حاکم لباس تزویر به تن دارند ما اسلام فقاهتی حاکم را اسلام استحمارگر می‌دانیم وقس علیهذا.


ب) انواع اسلام‌های عقلانی: در رابطه با انواع اسلام‌های عقلانی آن چنان که فوقاً مطرح کردیم این اسلام‌ها:

اولاً) بر پایه رابطه انطباقی با فرهنگ‌های بیرونی شکل می‏یافتند.

ثانیاً) در راستای دسیسه‌های اسلام‌های تاریخی به وجود آمدند که براین مبنا اگر بخواهیم اسلام‌های عقلانی را تبین نمائیم با توجه به انواع فرهنگ جهانی بیرونی که از همان قرن اول هجری تاکنون وجود داشته است می‌توانیم این فرهنگ‌ها را بدین شکل دسته‌بندی کنیم:

* فرهنگ یونانی یا عقلانیت فلسفی یونانی.

* فرهنگ تصوف هندی یا عقلانیت صوفیانه هندی.

* فرهنگ فقهی یهودی یا عقلانیت فقیهانه یهودی که فربه‌ترین فرهنگ فقهی بشر می‌باشد.

* فرهنگ کلامی مسیحیت یا عقلانیت کلامی مسیحیت.

* فرهنگ پزیتیویستی علم سیانس بعد از رنسانس غرب یا عقلانیت ابزاری بر پایه این فرهنگ‌های غالب و فربه برونی بود که انواع اسلام عقلانی در تاریخ اسلام شکل گرفت که بنا براین انطباق اسلام‌های عقلانی عبارت می‌باشند از:

۱. اسلام فیلسوفانه یونانی که شامل تمامی اشکال آن از اسلام فیلسوفانه سینوی و اسلام فیلسوفانه صدرائی و اسلام اشراقی سهروردی و اسلام مشائی خواجه نصیرالدین طوسی و مطهری و طباطبائی و... می‌شود.

۲. اسلام صوفیانه هندی یا شرقی که شامل تمامی مشرب‌های صوفیانه تاریخ اسلام از اسلام صوفیانه زاهدانه غزالی تا اسلام عاشقانه مولوی و اسلام رندانه حافظی و... می‌گردد.

۳. اسلام فقیهانه حوزه‏ائی که شامل تمامی مشرب‌های فقهی تاریخ اسلام از اسلام فقیهانه شیخ طوسی تا اسلام فقیهانه اصولی شیخ مرتضی انصاری و اسلام فقیهانه سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه ملا احمد نراقی و خمینی از اسلام فقیهاتی مشروطه‌خواه ملا کاظم خراسانی تا اسلام فقاهتی مشروعه خواه شیخ فضل الله نوری.

۴. اسلام کلامی متکلمین که شامل تمامی مشرب‌های کلامی از اسلام متکلمانه فخر رازی تا اسلام متکلمانه امام الحرمین جوینی و بالاخره اسلام متکلمانه خواجه نصیرالدین طوسی و طباطبائی.

۵. اسلام عالمانه سیانسی که شامل تمامی مشرب‌های علمی تاریخ اسلام می‌شود از اسلام عالمانه فلسفی سید جمال تا اسلام عالمانه دینی عبده و رشید رضا و اسلام عالمانه اقتصادی ـ اجتماعی بازرگان و ... می‌باشد.


انواع اسلام دگماتیسم و انطباقی و تطبیقی :

حال با عنایت به محورهای مطرح شده می‌توانیم به تبین انواع اسلام‌شناسی دگماتیسم و انطباقی و تطبیقی بپردازیم اگر بخواهیم محورهای فوقاً مطرح شده بر این پایه تبین نمائیم می‌توانیم بگوئیم که:

۱. اسلام در عصر خود محمد به دلیل این‌که اولاً به سرچشمه وحی متصل بود و در ثانی به دلیل این‌که بر پایه ولایت محمد اسلام وحی‏ائی هیچگونه نیازی و پیوندی و رابطه‏ائی با عقلانیت جهانی برون از اسلام نداشت لذا این اسلام یک اسلام مونیستی بود که هم شامل اسلام تهییجی بود وهم شامل اسلام تبلیغی بود و هم شامل اسلام برنامه‏ائی.

۲. اسلام وحی محمد برعکس پیامبران سلف محمد در مدت ۲۳ سال در عرصه پراکسیس سخت و نفس‌گیر اجتماعی بر محمد و مدینه محمد نازل شد تا توسط آن محمد بتواند وحی را بشری کند در این راستا است که محمد توانست وحی آسمانی را زمینی و بشری کند و در رابطه با این وحی زمینی شده محمد است که قرآن داستان پراکسیس جامعه ساز محمد و پیوند محمد با سلف تاریخی خود می‌باشد البته در عرصه تبینی و تشریحی و تبلیغی و ترویجی.

۳. وحی زمینی شده محمد با همه این احوال تا زمانی که محمد زنده بود با دو ریسمان ولایت محمد و منبع وحی اسلام هنوز به آسمان متصل بود. با مرگ محمد این دو ریسمان برای همیشه قطع گردید. به همین دلیل بود که بعد از محمد هم وحی خاتمه پیدا کرد و هم ولایت که محمد هم خاتم ولایت بود و هم خاتم آورنده وحی. لذا به این دلیل بود که با مرگ محمد اسلام کاملاً زمینی شد.

۴. آنچه با مرگ محمد و قطع وحی و قطع ولایت جایگزین این دو مؤلفه گردید، عبارت بود از جایگزین شدن مؤلفه تاریخ به‌جای موضوع منبع وحی و جانشین شدن عقلانیت بشری به‌جای اصل ولایت محمد می‌باشد.

۵. با قطع هویت وحی‏ائی از اسلام و پیوند هویت تاریخی به اسلام از آنجائیکه هم خود قرآن و حی محمد بر پایه مکانیزم آیات در عرصه محکمات و متشابهات و ناسخ و منسوخ و... به قرآن از نظر ساختاری دینامیسم بخشیده می‌باشد و هم از آنجائی که با پیوند عقلانیت و تاریخ به اسلام با استحاله از اسلام وحی‏ائی به اسلام تاریخی برعکس اسلام وحی‏ائی که عین اسلام بود چراکه از سرچشمه اولیه آن دریافت می‌گردید. در اسلام تاریخی اسلام‌شناسی جانشین اسلام محض محمد می‌گردد و به علت این جایگزینی اسلام تاریخی به جای اسلام وحی‏ائی بود که اسلام‌شناسی متولد اسلام‌شناسی اسلام عقلانی شده بود که توسط انسان فهم می‌شد نه اسلام محمد که توسط وحی اعلام می‌گردد آنجائی که وحی درک بی‌ واسطه است لذا اسلام محمد تمامی اسلام بود نه درک اسلام. آن چنان که در اسلام‌شناسی مطرح می‌باشد.

۶. پس در مرحله اسلام‌شناسی فهم انسان از اسلام بود و از آنجائیکه فهم انسان‌ها بر پایه خود ویژگی‌های دراکه انسان متفاوت می‌باشد لذا انواع اسلام‌شناسی به عنوان یک مقوله اپیستمولوژی ظهور کرد.

۷. با تاریخی شدن اسلام و زمینی شدن اسلام و عقلانی شدن اسلام که همگی بلافاصله پس از مرگ محمد صورت گرفت انواع اسلام‌ها شکل گرفت و پروسه تعددگرائی و تکثرگرایی اسلام از سرگرفته شد.

۸. پروسه تکثر گرائی اسلام تاریخی به لحاظ زمانی مقدم بر پروسه تکثر گرائی اسلام عقلانی می‌باشد چراکه تکثر گرائی اسلام تاریخی بر پایه دو مؤلفه قدرت و سیستم توزیع قدرت شکل گرفت در صورتی که تکثر گرائی اسلام عقلانی بر پایه پیوند با فرهنگ‌های غالب بیرونی جهانی بود.

۹. روند شکل‌گیری انواع اسلام اگرچه در آغاز به صورت زمانی صورتی منفک داشت ولی بعد از پیدایش و شکل‌گیری این دو فرایند در یکدیگر ادغام گردید و دلیل آنهم این بود که پروسه تکثر گرائی اسلام عقلانی در خدمت تکثر گرائی اسلام تاریخی بود و در این رابطه بود که اسلام عقلانی در شاخه‌های مختلف آن چه شاخه صوفیانه و چه شاخه متکلمانه و شاخه فقیهانه و چه شاخه فیلسوفانه و چه شاخه نقادانه و چه شاخه دیالکتیکی و چه شاخه عالمانه و... همه در عرصه‌های تبین و تبلیغ و تشریح و تهییج در خدمت اسلام تاریخی در دو شاخه عدالت خواهانه و ظالمانه در آمد به این ترتیب بود که در عرصه اسلام‌شناسی سه نوع اسلام‌شناسی دگماتیسم و انطباقی و تطبیقی ظهور کرد.

۱۰. بنابراین اسلام‌شناسی سه‌گانه انطباقی و تطبیقی و دگماتیسم معلول پیوند انواع اسلام‌های تاریخی و انواع اسلام‌های عقلانی بود.

۱۱. پایه دینامیسم اسلام و پیوند اسلام با فرهنگ‌های بیرونی جهت عصری شدن اسلام و فهمی بودن اسلام‌شناس و اختلاف در فهم اسلام به دلیل خود ویژگی‌های دراکه انسانی و پیوند اسلام عقلانی با اسلام تاریخی همه و همه باعث گردید که پروسه پیوند اسلام فهمی با شرایط بیرونی بر دو پایه ابژکتیو و سوبژکتیو صورت بگیرد به این ترتیب که سوبژکتیو در اسلام‌شناسی عقلانی و فهمی همان فهمی از اسلام می‌باشد که توسط اسلام‌شناس از اسلام وحی‏ائی محمدی صورت می‌گیرد. برای نمونه برای کسی که از اسلام وحی‏ائی محمد فقط فقه آن را می‌فهمد، اسلام محمد در فقه خلاصه می‌شود. و این اسلام فقهی فهمیده شده در عرصه فرهنگ‌های غالب جهانی برای عصری شدن حالت سوبژکتیو پیدا می‌کند. در صورتی که آن فرهنگ‌های برونی صورت ابژکتیو پیدا می‌کند حال از رابطه این سوبژکتیو وان ابژکتیو سه حالت اتفاق می‌افتد حالت اول این‌که معتقد شویم که رابطه سوبژکتیو با ابژکتیو یک رابطه یک طرفه می‌باشد این‌چنین اسلامی را اسلام دگماتیسم می‌نامیم شکل دوم این‌که معتقد شویم که بین سوبژکتیو و ابژکتیو رابطه دو طرفه وجود دارد اما آن رابطه دو طرفه با غلبه ابژکتیو و انفعال سوبژکتیو همراه می‌باشد که در این صورت اسلام‌شناسی را اسلام‌شناسی انطباقی نامیده می‌شود حالت سوم این‌که معتقد شویم که سوبژکتیو با ابژکتیو رابطه‏ائی متقابل دارند اما اولویت فونکسیون با سوبژکتیو می‌باشد و ابژکتیو در خدمت سوبژکتیوی باشد این حالت از اسلام‌شناسی را اسلام‌شناسی تطبیقی نامیده می‌شود.

بر افراشته باد پرچم مبارزه تئوریک در راه شفاف‌سازی انواع اسلام‌های موجود
بر افراشته باد پرچم اسلام تاریخی عدالت خواهانه تطبیقی
بر افراشته باد پرچم اسلام عقلانی آزادی خواهانه تطبیقی
برافراشته باد اسلام عقلانی پلورالیته تطبیقی
بر افراشته پرچم مبارزه طبقاتی اسلام عقلانی عدالت خواهانه تطبیقی
بر افراشته باد پرچم مبارزه اصلاح‌طلبانه و دمکراتیک و آزادی خواهانه اسلام عقلانی تطبیقی تاریخی
زنده باد عدالت
زنده باد آزادی
زنده باد آگاهی
زنده باد دموکراسی
زنده سوسیالیسم
زنده باد پلورالیسم معرفتی ـ اجتماعی ـ عقیدتی ـ سیاسی
پیش به سوی تبلیغ و ترویج اسلام نقادانه تطبیقی
پیش به سوی مبارزه تئوریک با اسلام دگماتیسم فقاهتی حاکم
پیش به سوی مبارزه تئوریک با اسلام‌های انطباقی رنگارنگ
پیس به سوی پرورش تئوریک اسلام تطبیقی و تاریخی و دیالکتیکی شریعتی
پیش به سوی پرورش تئوریک اسلام تطبیقی علمی فلسفی اقبال
پیش به سوی نقد تئوریک اسلام انطباقی علمی ـ فلسفی سیدجمال
پیش به سوی اصلاح تئوریک اسلام انطباقی علمی ـ دینی عبده
پیش به سوی نقد تئوریک اسلام دگماتیسم صوفیانه

ادامه دارد


تاریخ انتشار : ۱ / فروردین / ۱۳۹۰

منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
27_06_2011 . 03:06
#4
اسلام‌شناسی ۳
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

بخش سوم


اسلام، غیر از اسلام‌شناسی است

اسلام شناسی‌ها معلول پیوند اسلام با تاریخ است نه ذهن فاهمه کانتی

آیا اسلام‌شناسی غیر از اسلام است؟ سوال‌هائی که ممکن است در اینجا پس از طرح این سلسله دروس اسلام‌شناسی در نشر مستضعفین در ذهن مخاطبین مطرح شود و لازم می‌بینیم در مقدمه این قسمت از مقالات اسلام‌شناسی به ذکر و پاسخگوئی آن‌ها بپردازیم عبارتند از اینکه:

آیا اسلام‌شناسی غیر از خود اسلام است؟

چه تفاوتی بین اسلام و دین ابراهیمی (که تمامی انبیاء اولعزم الهی که علاوه بر این‌که خود را پیرو دین ابراهیمی می‌دانستند همگی دین خود را به بیان قرآن اسلام می‌دانستند و خود را مسلمان می‌خواندند و اسلام دین واحد تمامی آن‌ها بوده است) وجود دارد؟

آیا با توجه به این‌که معلم کبیرمان در چهل سال پیش اسلام‌شناسی تبین و تدوین کرده است، نیازی است که در این زمان ما هم دوباره اقدام به تبیین و تدوین اسلام‌شناسی بکنیم؟

اگر اسلام‌شناسی را عصری کردن اسلام و قرآن و وحی بر پایه رابطه تطبیقی بین معرفت دینی و معرفت بشری تعریف کنیم در این زمان و در این عصر چه نیازی به تدوین و تبین دوباره اسلام‌شناسی داریم؟

اگر اسلام را خدا و قرآن و سنت تعریف کنیم و اسلام‌شناسی را معرفت عصری به اسلام بر پایه اجتهاد در اصول و فروع بدانیم و اجتهاد را عقلانیت تطبیقی معرفت دینی و معرفت بشری بنامیم این اسلام‌شناسی در این زمان به کدامین نیاز ما می‌تواند پاسخگوی باشد؟

آیا اسلام‌شناسی اقبال و شریعتی نمی‌تواند در این زمان نیازمان به اسلام و دین و رابطه معرفت دینی و معرفت بشری پاسخگوی باشد؟

در تدوین و تبیین اسلام‌شناسی چه رابطه ائی باید بین معرفت دینی و معرفت بشری حاکم می‌باشد؟

مبانی معرفت دینی در دستگاه اسلام‌شناسی تطبیقی اقبال و شریعتی چگونه تعریف می‌شود؟

در عرصه تنظیم و تدوین اسلام‌شناسی چه رابطه ائی باید بین معرفت دینی و معرفت بشری بر قرار گردد؟

آیا مانند اسلام‌شناسی مهندس مهدی بازرگان و پرتوی از قرآن و اسلام‌شناسی مهندس محمد حنیف نژاد رابطه بین معرفت دینی و معرفت بشری باید به صورت انطباقی و یک طرفه از معرفت علم تجربی بشری (یا علم سیانس) به سمت معرفت دینی باشد؟

آیا مانند اسلام‌شناسی مطهری رابطه بین معرفت دینی و معرفت بشری باید به صورت انطباقی و یک طرفه از معرفت فلسفی ارسطوئی و یونانی بشری به سمت معرفت دینی باشد؟

آیا مانند اسلام‌شناسی عبدالکریم سروش توسط عقیم کردن معرفت دینی در کتاب قبض و بسط و تجربه نبوی و عمده کردن فونکسیون معرفت بشری رابطه بین معرفت بشری ناطق و معرفت دینی صامت باید به صورت انطباقی و یک طرفه از معرفت عرفانی به سمت معرفت دینی باشد؟

آیا مانند اسلام‌شناسی هزار ساله فقاهتی حوزه رابطه بین معرفت دینی و معرفت بشری توسط نفی معرفت بشری و محدود کردن اصل اجتهاد در عرصه فروعات فقهی و عمده کردن و مطلق کردن و فرازمانی کردن آیات عصری و زمانی و امضائی (نه تاسیسی) فقهی قرآن و نادیده گرفتن تمامی آیات تاریخی و اجتماعی و انسانی و وجود‌شناسانه و معرفت‌شناسانه و... که بیش از ۸۰% آیات قرآن را در بر می‌گیرد رابطه بین معرفت دینی و معرفت بشری باید به صورت معرفت فقهی منجمد غیر عصری و فرازمانی و دگماتیسم هزار ساله باشد؟

آیا مانند اسلام‌شناسی اقبال و شریعتی اسلام‌شناسی بر پایه تعریف مشخص از معرفت دینی و معرفت بشری و تبین مشخص از ذاتی‌ات دین (توحید و نبوت و معاد) و عرضی‌ات دین (مناسبات حقوقی و سیاسی و اجتماعی و طبیعی و تاریخی و حتی اخلاقی و... دین) رابطه بین معرفت دینی و معرفت بشری (که آخرین دستاوردهای عقلانی و تجربی و کلاسیک بشر در دیسپلین‌های مختلف علوم انسانی و طبیعی و... می‌باشد) به صورت تطبیقی بر پایه اصل اجتهاد در اصول و دینامیسم مکتب و کانتکس بودن معرفت دینی و عصا بودن معرفت بشری تکوین پیدا می‌کند؟

از چه زمانی در تاریخ اسلام موضوع اسلام‌شناسی به عنوان یک ضرورت مطرح شده است؟

آیا توسط خود قرآن و شعار حسبنا کتاب الله مانند خوارج نمی‌توانیم در این زمان از قرآن راهنمای عمل خود بسازیم؟

چه تفاوت ساختاری بین اسلام‌شناسی شریعتی با اسلام‌شناسی اقبال وجود دارد؟

آیا از مثنوی مولوی در این زمان می‌توانیم یک اسلام‌شناسی عصری بسازیم؟

آیا بدون اسلام‌شناسی عصری و کنکریت در این شرایط پیچیده تاریخی و اجتماعی کشور ما می‌توانیم حرکتی تاریخی بیافرینیم؟


پاسخ :

در پاسخ به سوال‌های فوق نخستین موضوعی که به عنوان اصل پایه در اینجا باید به آن توجه بشود، اصل معرفت‌شناسانه شناخت انسان از وحی و اسلام می‌باشد (که شریعتی در مقدمه کتاب امت و امامت و روش شناخت اسلام و مقدمه درس اول اسلام‌شناسی ارشاد به تفصیل مطرح کرده است) رابطه معرفت‌شناسانه ما با قرآن و وحی و اسلام مانند رابطه معرفت‌شناسانه ما با طبیعت و تاریخ می‌باشد. یعنی آن‌چنان‌که بر پایه پتانسیل نظری و عملی و تاریخی ما در شرایط مختلف تاریخی به دستاوردهای متفاوتی از شناخت طبیعت و تاریخ دست پیدا می‌کنیم که گاهاً این دستاوردها متناقض و پارادوکسیکال می‌باشند (مثل تفاوت جهان‌شناسی بطلمیوس با جهان‌شناسی کپرنیک و کپلر و گالیله) در عرصه شناخت وحی و اسلام هم ما با همین پدیده معرفت‌شناسانه روبرو هستیم و دلیل این امر از نظر شریعتی و اقبال به علت ذهن فاهمه کانتی و دکارتی است که انسان صاحب آن می‌باشد زیرا انسان در مطالعه بیرون و درون خود نمی‌تواند آن‌چنان‌که ارسطوئیان معتقد بودند تماشاگر محض باشد و دست از بازیگری ذهنی بر دارد و همین جایگزین شدن ذهن فاهمه کانتی انسان به‌جای ذهن آینه ائی ارسطوئی است که باعث می‌گردد تا در عرصه معرفت‌شناسی طبیعت و تاریخ و جامعه و وحی و... انسان بازیگر اگزیستانسیالیستی جانشین انسان تماشاگر ارسطوئی بشود. که با جایگزینی انسان بازیگر به جای انسان تماشاگر در عرصه اپیستمولوژی است که از آنجائیکه ذهن فاهمه انسان بازیگر اگزیستانسیالیستی یک مقوله تاریخی می‌باشد، لذا این امر باعث می‌گردد تا در عرصه معرفت‌شناسی ما نتوانیم طبیعت و جامعه و تاریخ و وحی را آن‌چنان‌که هست در یابیم. بلکه از زاویه و عینک ذهن تاریخی فاهمه به مطالعه آن بپردازیم. اما از آنجائیکه ذهن انسان یک مقوله تاریخی می‌باشد لذا تمامی عوامل طبقاتی و اجتماعی و تاریخی در تکوین این ذهن فاهمه دخیل می‌باشند. که حاصل این ذهن فاهمه آن‌چنان‌که شریعتی می‌گوید تکوین جهان‌بینی انسان می‌باشد. که این جهان‌بینی با جهان‌شناسی متفاوت می‌باشد و انسان برای جهان‌شناسی مجبور است که از کانال جهان‌بینی که همان ذهن فاهمه می‌باشد به جهان‌شناسی بپردازد که حاصل آن تنوع برداشت‌ها می‌باشد که یکی از دلایل انواع اسلام شناسی‌ها از نظر شریعتی همین موضوع می‌باشد. دلیل دیگر تنوع اسلام شناسی‌ها بازگشت پیدا می‌کند به دینامیزم درونی این مکتب که به خاطر دو اشکوبه ائی بودن ساختار این مکتب (اشکوبه عصری و زمانی و اشکوبه فرازمانی یا اشکوبه ذاتی‌ات و اشکوبه عرضی‌ات یا اشکوبه محکمات و اشکوبه متشابهات) باعث شده تا اسلام و وحی به صورت یک مقوله تاریخی در بستر زمان و تاریخ دارای حیات و رشد و تکامل گردد که مکانیزم شدن آن آن‌چنان‌که اقبال می‌گوید بر پایه اصل اجتهاد در اصول و فروع در کانتکس رابطه معرفت دینی و معرفت بشری می‌باشد بنابراین مطابق آنچه فوقاً مطرح کردیم:

اسلام‌شناسی، معرفت عصری به اسلام می‌باشد.

اسلام‌شناسی، با اسلام متفاوت است.

به موازات حرکت تاریخ و جامعه و... اسلام‌شناسی هم باید حرکت کند.

حرکت و رشد اسلام‌شناسی که بر پایه اجتهاد در اصول و فروع می‌باشد با دو مؤلفه ذهن فاهمه و دینامیزم درونی مکتب انجام می‌گیرد.

تفاوت اسلام‌شناسی شریعتی با اسلام‌شناسی اقبال که هر دو اسلام‌شناسی تطبیقی می‌باشد این است که اسلام‌شناسی تطبیقی اقبال با مؤلفه ذهن فاهمه تدوین پیدا کرده است، در صورتی که اسلام‌شناسی تطبیقی شریعتی توسط مؤلفه ذهن فاهمه و مؤلفه دینامیزم درونی اسلام مدون شده است.

البته این نظریه غیر از نظریه صاحب کتاب قبض و بسط است که جهت تبین و تشریح ادعای خود به این موضوع تکیه می‌کند که اصلاً اسلام‌شناسی با اسلام متفاوت است چراکه اسلام‌شناسی یعنی شناخت ما از اسلام و اسلام یعنی خود اسلام که در ادامه این موضوع او معتقد است که از آنجائیکه در اسلام‌شناسی موضوع شناخت ما از اسلام مطرح است با عنایت به این‌که این شناخت ما از اسلام به تعداد انسان‌های گذشته و حال و آینده متفاوت می‌باشد لذا به تعداد انسان هائی که از اسلام شناخت دارند ما اسلام‌شناسی داریم که اسلام‌شناسی همه آن‌ها هم با هم متفاوت می‌باشد به عبارت دیگر از دیدگاه او گرچه خود اسلام واحد می‌باشد و اسلام شناسی‌ها متعدد و متکثر اما آن اسلام ناب مانند یک طلسم است که برای هیچ احد البشری قابل دسترسی نیست لذا حتی خود محمد پیامبر بزرگ اسلام هم که بنیانگذار این اسلام می‌باشد از نگاه او برداشتش از اسلام یک نوع اسلام‌شناسی است نه خود اسلام به همین دلیل او در تز تجربه نبوی خود تجربه پیامبر اسلام را با استناد به این کلام مولوی که می‌گوید:

دفتر چهارم ـ چاپ نیکلسون ـ صفحه ۷۱۴ سطر ۱۳ به بعد:

نه نجومست و نه رملست و نه خواب / وحی حق والله اعلم بالصواب
از پی روپوش عامه در بیان / وحی دل گویند آن را صوفیان
وحی دل گیرش که منظر گاه اوست / چون خطا باشد چو دل اگاه اوست


اولا با تاسی از علامه اقبال لاهوری که وحی را از جنس تجربه عرفانی می‌داند، در ثانی تجربه قرآن را تجربه شخصی خود محمد می‌داند که بر پایه این شخصی دیدن قرآن توسط تجربه محمد که نام‌اش وحی نامیده می‌شود، از نظر او باعث گردیده که خودویژگی‌های محیطی و جغرافیائی و عصری و نسلی محمد که گاهاً صورت غیر علمی و حتی ضد علمی دارد (مثل آیه ۵. سوره الملک که خود او به عنوان نمونه این مدعای خود مطرح می‌کند که در این آیه از شِهَابٌ ثَاقِبٌ به عنوان وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِلشَّیاطِینِ ـ یاد می‌کند) به وحی محمد و درنتیجه قرآن جاری گردد در این رابطه است که او قرآن و وحی را اسلام‌شناسی محمد می‌داند نه خود اسلام. که تمامی پیامبران ابراهیمی از ابراهیم تا محمد مدعی آوردن آن بودند (اشاره به آیه ۸۵. آل عمران که می‌فرماید: وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ... ـ و یا آیه ۶۷. سوره آل عمران که می‌فرماید: مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یهُودِیا وَلَا نَصْرَانِیا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا...) که از نظر او فهم آن برای تمامی انبیا ابراهیمی غیر ممکن می‌باشد. لذا هر کدام بر طبق شناخت و تجربه باطنی و عرفانی خود از آن اسلام ناب غیرقابل دسترس بشر یک شناخت نسبی به اندازه ظرفیت تجربه عرفانی خود بر داشت کرده‌اند و آن را تحت عنوان وحی نبوی مطرح کرده‌اند. که پیامبر یا نبی این تجربه عرفانی‌شان به عنوان اسلام برای انسان‌های عصر و نسل خود آورده‌اند .بنابراین از آنجائیکه که خود اسلام به عنوان دین واحد می‌باشد، به علت این‌که این پیامبران بر پایه تجربه عرفانی خود که نام‌اش را وحی گذاشته‌اند شناخت و تجربه متفاوتی از آن اسلام واحد کرده‌اند، ادیان که همان اسلام‌شناسی متفاوت از نگاه او می‌باشد، پدید آمده‌اند. در همین رابطه است که بعد از این‌که او قرآن را تجربه عرفانی شخصی محمد اعلام می‌کند که مطابق آن محمد یک نوع شناخت شخصی از اسلام واحد و عام و کلی و غیرقابل دسترس تمامی و کلی آن برای بشر به ارمغان می‌آورد. که او در خود همین وحی محمد یا از نگاه او تجربه عرفانی شخصی محمد همین تلورانس تجربه ائی محمد هم تبین می‌کند به این ترتیب که معتقد است که حتی خود قرآن هم تماما به لحاظ سطح و حد تجربه عرفانی یکسان و یک سطح نیستند . بعضی از آیات که از نگاه او آیات اولیه مکی قرآن می‌باشد دلالت بر تجربه‌های عرفانی سطحی محمد می‌کند و بعضی از آیات از نگاه او مثل آیات اول سوره حدید دلالت بر عمق تجربه عرفانی شخصی محمد می‌کند و باز در همین رابطه است که خود او با استناد به یک حدیثی که ملاصدرا در کتاب اسفار مطرح می‌کند (ان للله عبادا لیس له بالانبیاء یغبطه نبوه... که خداوند بندگانی دارد که نبی نبستند ولی در تجربه عرفانی آن‌چنان رشد کرده‌اند که خود پیامبران هم غبطه این بندگان می‌خورند.) از آنجائیکه از نظر او وحی انبیا تجربه عرفانی شخصی خود پیامبران بوده است که برای غیر پیامبران هم بعد از آن پیامبران ممکن می‌باشد، لذا این امر باعث گردیده تا تجربه باطنی محمد بعد از مرگ محمد توسط عرفا که از نظر او در راس آن‌ها مولوی قرار دارد، اعتلا پیدا کند. به همین دلیل از نظر او پدیده عشق در عرفان عرفای اسلامی (که سوژه‏ائی وارداتی از شرق آسیا و هند توسط عرفای اسلامی بوده است و قبل از عرفای اسلامی این کیس در تصوف هند وجود داشته است) که اولین بار توسط احمد غزالی برادر محمد غزالی مطرح گردید و توسط مولوی ادامه یافت، اعتلابخش همان تجربه عرفانی شخصی محمد می‌داند که در محمد به صورت خشوع بوده است (اشاره به آیه ۲۱. سوره حشر که می‌فرماید: لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیهِ اللَّهِ...) و در تجربه عرفانی امام محمد غزالی این خشوع بدل به زهد می‌شود و بالاخره در احمد غزالی و ادامه آن مولوی بدل به عشق می‌گردد و در این رابطه است که او به وحی یا تجربه عرفانی به عنوان یک پروسس می‌نگردد که در فرایندهای مختلف به شکلی باعث فهم شخصی نبی و عارف از اسلام شده است و این امر باعث گردیده تا مشارالیه اگرچه در بحث اسلام‌شناسی بر پایه متعدد بودن شناخت شخصی افراد از اسلام به تعداد افراد دارای شناخت اسلام‌شناسی مطرح کند (که هیچ معیاری منطقی نسبت به ارایش میزان اسلام‌شناسی آن‌ها وجود ندارد و با هیچ معیاری نمی‌توانیم برتری یک اسلام‌شناسی نسبت به اسلام‌شناسی دیگر را اثبات کنیم، چرا که آن اسلام موضوع اسلام برای ما قابل دسترسی و شناخت نمی‌باشد. ولی در تجربه نبوی از آنجائیکه او بر پایه تجربه شخصی عرفانی به تبین وحی در اسلام‌شناسی می‌پردازد از آنجائیکه در این کتاب وحی را از جنس تجربه عرفانی اعلام می‌کند و آن را به صورت یک پروسس که دارای فرایندهای متوالی رو به اعتلا حتی بعد از مرگ پیامبر در عرفای قرن پنجم و ششم می‌باشد که حاصل این اندیشه اسلام‌شناسی بی‌ در پیکری می‌باشد که در قبض و بسط مطرح گردیده است. و در کتاب تجربه نبوی به صورت نخبه گرائی در می‌آید که توسط انبیاء و در راس آن‌ها عرفای اسلامی قرن پنجم و ششم که در نوک پیکان همه این‌ها از نظر او مولوی قراردارد، باعث می‌گردد تا اسلام‌شناسی این‌ها و در راس همه آن‌ها اسلام‌شناسی مولوی قرار گیرد که از نظر او اسلام‌شناسی مولوی به عنوان شاخص اسلام‌شناسی عرفا می‌باشد ولی با همه این‌ها آنچه خمیر مایه تمامی اندیشه عبدالکریم سروش در رابطه با وحی و اسلام‌شناسی تعیین می‌کند عبارتند از:

معرفت دینی با خود دین متفاوت می‌باشد.

معرفت دینی ممکن می‌باشد اما شناخت خود دین برای انسان غیر ممکن می‌باشد.

معرفت دینی یک امر بشری می‌باشد.

معرفت دینی از آنجائیکه یک امر بشری می‌باشد و غیر مقدس در تلائم فکری با دیگر معرفت‌های بشری قرار دارد اما این تاثیر‌پذیری معرفت دینی از دیگر معرفت‌های بشری صورتی یک طرفه دارد یعنی معرفت دینی از دیگر معرفت‌های بشری تاثیر می‌پذیرد.

اما به خاطر این‌که برعکس اندیشه اقبال لاهوری (که دستگاه معرفت دینی را بر پایه دیدگاه و اپیستمولوژی مشخص و معینی تعریف می‌کند) عبدالکریم سروش هیچ تبینی از خود دستگاه معرفت دینی ندارد. این امر باعث گردیده تا معرفت دینی در دستگاه سروش بر عکس اقبال و شریعتی که یک معرفت دینامیک و پویا و تاثیر‌گذار است، در دستگاه سروش به صورت یک امر منفعل و تاثیر‌پذیر درآید (که در همین رابطه سروش شعار دین حداقلی در برابر دین حداکثری مطرح می‌کند که کارش آن‌چنان‌که مولوی می‌گوید: گه چنین بنماید گه ضد این / جز که حیرانی نباشد کار دین فقط ایجاد حیرت در انسان که یک فونکسیون سوبژکتیو فردی می‌باشد است و هیچ‌گونه فونکسیون اجتماعی دیگری ندارد و در همین رابطه است که سروش با تاسی از شایگان به موازات دفاع از دین فقهی فلسفی دگماتیسم مطهری به جنگ اندیشه شریعتی می‌رود و آن را دین ایدوئولوژیک و دین حداکثری مطرح می‌کند. البته در این رابطه دین فرد‌گرا و دنیا گریز و آخرت گرای اواخر عمر مهندس مهدی بازرگان را هم به یدک می‌کشد، تا دین شریعتی را دین حداکثری و دنیا‌گرا و ایدولوژیک و ضد دموکراتیک و قدرت‌گرا و قشری و معیشت اندیش و معرفت گریز مطرح کند. تا دین خود را دین پلورالیسم‌گرا و دموکراتیک پرور و قدرت گریز و معرفت اندیش و تجربه‌گرا و لاغر و حداقلی و آخرت‌گرا مطرح کند) که البته خود این منفعل بودن معرفت دینی در دستگاه سروش که با اصطلاح صامت بودن معرفت دینی مطرح می‌کند باعث شده تا معرفت دینی سروش که یک معرفت دینی انطباقی بشود. (برعکس معرفت دینی اقبال و شریعتی که مضمونی دینامیک و پویا و تطبیقی و تاثیر‌گذار و تاثیر‌پذیر دارد) به همین علت است که سروش در کتاب قبض و بسط می‌گوید دین یک امر صامت است که باید آن را به حرف درآورد. آن‌چنان‌که خدای سروش در کتاب تجربه نبوی صورت منفعل پیدا می‌کند به عبارت دیگر در کتاب قبض و بسط سروش این معرفت دینی است که به صورت یک امر صامت و منفعل و تاثیر‌پذیر یک طرفه می‌شود. ولی در کتاب تجربه نبوی این خود خداست که به صورت یک امر صامت در می‌آید. چراکه خدای سروش در تجربه نبوی جزء دستگاه دین نیست و لذا در کتاب قبض و بسط و تجربه نبوی دین را قرآن و سنت معنی می‌کند و خداوند را به عنوان یک امر ابژه که محور اصلی و حتی فرعی دین است مطرح نمی‌کند و آن را در بستر خداشناسی یا سبژه محدود می‌کند.

خود اسلام با اسلام‌شناسی متفاوت می‌باشد.

و لذا وحی شناخت پیامبران و عرفای اسلامی از اسلام توسط تجربه شخصی عرفانی‌شان می‌باشد آن‌چنان‌که وحی نبوی خاص پیامبر اسلام می‌باشد وحی عرفانی عرفای قرن پنجم و ششم که در راس آن‌ها مولوی قرارداد متکامل‌تر از وحی نبوی می‌باشد و گرچه اسلام‌شناسی از نگاه او به سه دسته اسلام‌شناسی معیشت اندیش و اسلام‌شناسی معرفت اندیش و اسلام‌شناسی تجربه اندیش تقسیم می‌شود که پارادایم کیس اسلام معیشت اندیش از نگاه او شریعتی می‌باشد و پارادایم کیس اسلام‌شناسی معرفت اندیش از نگاه او مطهری است و پارادایم کیس اسلام‌شناسی تجربه اندیش در این زمان از نگاه او (به زبان نا گفته) خود او می‌باشد بهر حال با توجه به این‌که از نظر او اسلام‌شناسی یک امر ذومراتب می‌باشد که هیرارشی این امر ذومراتب از دانی به عالی اول اسلام‌شناسی معیشت اندیش شریعتی می‌باشد که یک اسلام‌شناسی قشری و دنیاگرا و حداکثری و قدرت‌طلب و غیر دموکراتیک و ظاهر بین و ایدئولوژی پرور می‌باشد. دوم اسلام‌شناسی معرفت اندیش مطهری می‌باشد که بر پایه عقلانیت و معرفت استوار می‌باشد. سوم اسلام‌شناسی تجربه اندیش خود او می‌باشد که بر پایه تجربه باطنی و عرفان حاصل شده است.

ادامه دارد


تاریخ انتشار : ۱ / تیر / ۱۳۹۰

منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان