عرفان
13_03_2013 . 13:12
#1
عرفان
بررسی موضوعی





دوستان گرامی!
منتظر دریافت نظرات شما درباره این موضوع هستیم.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
13_03_2013 . 13:14
#2
جملات شریعتی درباره عرفان
مطالعه جملات





دوستان گرامی!
جملات شریعتی درباره "عرفان" را در لینک زیر مطالعه فرمائید.


مطالعه جملات شریعتی درباره عرفان


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
13_03_2013 . 13:50
#3
نقد حسین کچوئیان بر عرفان شریعتی

س : شریعتى از منظر دیگرى نیز مورد انتقاد است، که به نظرم ما هنوز به آن نپرداخته‌ایم، و آن این‌که، بسیارى از عرفا، به نگرشِ عرفانى‌ی او ایراد می‌گیرند، و می‌گویند: کویریات شریعتى در قالب گفتمان‌هاى عرفانى نمی‌گنجد، و او، در این زمینه، دچارِ آشفتگى‌ی فکرى است. نظر شما در این مورد چیست؟

ج : عرفان شریعتى، از آن جاهایى است که، اتکاء و اعتمادِ بیش از حدِ او را به تجدد نشان می‌دهد. عرفان شریعتى، به میزانِ زیادى، عرفانِ سوژه‌محور است. عرفانى که یک انسانِ پرومته‌ای در آن ظاهر می‌شود. انسانى که، خود و تظاهرات‌اش را، در بطنِ وجود، داراى اصالت و ارزش می‌بیند. ما در شرق عرفانى داریم که، مقید به شریعت است، و از مجراى دیانت، و فکرى دینى، خود را بسط و گسترش می‌دهد. در واقع، این نوع عرفان، می‌خواهد در اوج خود، عارف را به وحدت با عالم برساند، به نحوى که خود مظهرِ حقیقتِ باطنىِ عالَم شود.


س : منظور شما از عرفان‌هایى است که مبناى این جهانى دارند؟

ج : بله، این نوع عرفان‌ها، ارجاعِ اصلی‌اش، هم خود به معناى سوژه، و هم به نیروهاى درون‌دنیایى، اتکا می‌کند، و باطن و فرایى براى این عالم قائل نیست. در واقع، خلسه‌ها و آرامش‌هاى این دنیا را، از دلِ عرفان می‌جویند. این نوع عرفان، هدف و مبنایش، خود، و اظهارِ خود، است، و مرجعِ اتکایش هم، نیروهاى درون‌دنیایى است، و عمدتاً تأثیرهاى روانى‌ی خودِ انسان است.

یک سطوحِ دیگرى هم از عرفان وجود دارد، که شاید بدواً این‌طور دیده نشود، و به عنوان عرفانِ درون‌دنیایى به نظر نیاید. این، در واقع، عرفانِ خودمحور است، که هدف‌اش رساندنِ خود به یک شکوهِ وجود‌شناسانه است، یعنى، "خود" را به عنوانِ بالاترین مظاهرِ این دنیا می‌بیند، و "خود" را در قید و بندهاى این عالَمِ موجود نمی‌بیند. و کویریاتِ شریعتى، به میزانِ زیادى، به این بینش اخیر، نزدیک است. یعنى، عرفان او، عرفانِ خلسه و آرامش نیست، عرفانى است که شکوه ویژه‌ای دارد، و با عمل و تحرک سازگار است. اما، در هر حال، عرفانى است که اوج‌گیرى‌ی خود، در صورتِ یک سوژه‌ی مستقل و خوداتکاء، در آن هدف است. درنتیجه، اگر منظورِ شما شکست قالب‌هاى عرفان در اندیشه‌ی شریعتى است، پاسخِ من این است که: بله، عرفانِ شریعتى، قالبِ عرفان‌هاى مرسوم ما نیست، و سیر و سلوک، به آن شکلى که مطرح است، در آن دیده نمی‌شود.

در عرفانِ ما، فرد براى ارتقاء، در تعارضِ با خود قرار می‌گیرد، و به یک معنا، دائماً خود را از مجراى تکالیفِ شرعى و سطوح اخلاقى می‌بیند، و از مسیرِ طریقت، به حقیقتى می‌رساند، که حقیقتِ باطنِ این عالَم است. وقتى انسان به آنجا برسد، دیگر خودش نیست. در این نوع عرفان، مشکلِ اصلى‌ی بشر، اراده‌اش است، و حلِ مشکل هم، به نفی اراده است. اگر به داستان هبوط برگردیم، از منظر دینى، همه‌چیز این عالم ناشى از خواست بشر است.


س : بر همین مبنا است که شریعتى می‌گوید دوست داشتن از عشق برتر است؟

ج : بله. چون، باز در این معنا، "خود" بیش‌تر ظاهر است. عشق، انفعال، و با محو خود سازگار است. هدف عاشق حتى شاید اظهار عشق نباشد. از صحنه بیرون رفتن است، تا معشوق باشد. اما، در دوست داشتن، منیت و خودیت حاضر است، و جلالِ دوست داشتن، به جذابیت و قدر "خود" است.


س : چون عرفا بر خلافِ این ایده نظر می‌دهند؟

ج : در عرفان دینى، ما باید به آخرِ قضیه برویم: فنا فى الله، و یا به بیان بایزید بسطامی‌، اریدالله ارید، مقامِ آخر تلقى می‌شود. و منظورِ این جمله، این است که، من نباشم. ولى، در عرفان‌هاى دیگر، مثلِ عرفانِ شریعتى، همیشه "من" مطرح است. و یا، تعبیرى که شریعتى از آندره ژید نقل می‌کند: بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد، این، اوجِ این گونه تفکر است، که سوژه‌محور تلقى می‌شود، و همه‌چیز در آدم مفهوم می‌یابد، و عظمتِ این عالم هم، به چشم و نگاهِ شما وابسته می‌شود. شاید بتوان به نوعى گفت: آن انسان مبارزه‌جویى، که او مطرح می‌کند، در واقع، یک منشأ‌اش، در همین رهیافت خلاصه می‌شود.

انسانِ فلسفى، یک انسانِ نزدیک به سنت است. همان‌طور که می‌دانید، مارکس، بزرگ‌ترین متفکر عصر تجدد است. او می‌گوید: فلاسفه‌ی موجود فلاسفه‌ی تفسیر بودند، ولى من، فیلسوف عمل هستم. و انسان متجدد، انسانِ عمل و تصرف‌گر می‌شود. به همین دلیل، اوجِ چنین فکرى، ابر مرد نیچه‌ای می‌شود، که قصدِ تصرف و تغییرِ همه‌ی عالم را دارد، و می‌خواهد عالم را بطور کامل تابعِ خود کند، شاید بتوان گفت که، غیر از جهات سیاسى، از لحاظِ نظرى، فیلسوفان را با چنان شدتى نفى و نقد می‌کند. از همین جاست که، مرحوم شریعتى، به سراغِ انسانِ مبارز می‌رود، و انسانِ فیلسوف یک انسانِ خموده و گوشه‌نشین و منفعل است. ولى، انسان مبارز، انسانِ تغییردهنده است. این حالتِ سوژه‌محورى، در انسانِ فعال و عمل‌گرا، ظهور بیشترى دارد. شریعتى، چنین شخصیتى دارد، و این شخصیت، در جاهاى مختلف، در اشکال و ایده‌آل‌ها، و تئورى‌هاى مختلف بروز می‌کند. شریعتى، انسانِ پرومته‌ای را بسیار می‌ستاید. انسانِ ایده‌آلِ او، انسانِ پرومته‌ای و عصیانگر است، که در مقابلِ خداوندان می‌ایستد، تا زمین را گرم و نورانى کند.


برگرفته از مصاحبه‌ی : منشور شریعتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین یک بار
.
15_03_2013 . 16:19
#4
نظر احسان شریعتی درباره عرفان شریعتی
احسان شریعتی





نام مقاله : معنويت در سپهر عمومی

موضوع : مقاله‌ای در آستانه سی و پنجمین سال‌یاد آموزگار "عرفان، آزادی، برابری"

مطالعه‌ی مقاله


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
15_03_2013 . 16:28
#5
نظر تقی رحمانی درباره عرفان شریعتی
تقی رحمانی





نام مقاله : شریعتی در زمانه‌ی ما، چگونه؟

موضوع : نگاهی به عرفان اجتماعی شریعتی

مطالعه‌ی مقاله در همین تالار


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان