نظر مرتضی مطهری
28_12_2009 . 01:08
#1
نظر مرتضی مطهری
فهرست مخالفان





دوستان گرامی!
منتظر دریافت نظرات شما درباره این موضوع هستیم.



فهرست مقالات :

من متهم می‌كنم / محمد حیدری
اشتراک یا افتراق / محمد اسفندیاری
رویارویى دو فکر دینى / محمد حیدری
شریعتی و مطهری / دکتر پوران شریعت‌رضوی
نامه مطهری به رهبر انقلاب / مرتضی مطهری
حلقه استاد مطهری / دکتر پوران شریعت‌رضوی
بهره‌برداری ساواک از اختلافات / دکتر پوران شریعت‌رضوی
ریشه اختلافات استاد مطهری با شریعتی / دکتر پوران شریعت‌رضوی
نامه استاد مطهری به آیت‌الله خمینی درباره‌ی شریعتی / دکتر پوران شریعت‌رضوی
انتقاد استاد مطهری بر مقایسه‌کنندگان سیدجمال و شریعتی / دکتر پوران شریعت‌رضوی
خاطرات حاج احمدعلی بابائی از اختلافات مطهری با شریعتی / دکتر پوران شریعت‌رضوی


.
28_12_2009 . 01:14
#2
نامه مطهری به رهبر انقلاب



نام مقاله : نامه مطهری به رهبر انقلاب

نویسنده : مرتضی مطهری

موضوع : _____


مقدمه :

دوستان گرامی : این متن، متن نامه مرحوم مطهری است در مورد دکتر شریعتی به رهبر انقلاب و نگرانی‌های وی از دوباره مطرح‌شدن نام شریعتی پس از مرگ‌اش! این نامه در سال ۱۳۵۶ نوشته شده است.


نامه :

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم‌

السّلام‌ علی‌ مولانا أمیرالمؤمنین‌ و إمام‌ المتّقین‌ و قآئد الغُرّ المُحجّلین‌

والسّلام‌ علیکم‌ و رحمة‌ الله‌ و برکاته‌

استاد و مقتدای‌ بزرگوارم‌! حوادث‌ ناگوار پی‌درپی‌ برای‌ اسلام‌ از یک‌ طرف‌، و روشن‌بینی‌ها و اقدامات‌ مثبت‌ و منفی‌ به‌ موقع‌ و صحیح‌ آن‌ استاد بزرگوار از طرف‌ دیگر، موجب‌ شده‌ که‌ روز به‌ روز جدّی‌تر و با خلوص‌ و صمیمیّت‌ بیشتر آرزو کنم‌ و از خداوند متعال‌ مسألت‌ نمایم‌ که‌ وجود مبارک‌ آن‌ رهبر عظیم‌ الشّأن‌ را برای‌ همه‌ مسلمانان‌ مستدام‌ بدارد، اللهمّ ءَامین‌.

تا میرسد به‌ اینکه‌ میگوید:

‎ چهارم‌: مسألۀ شریعتی‌هاست‌. در نامۀ قبل‌ معروض‌ شد که‌: پس‌ از مذاکره‌ با بعضی‌ دوستان‌ مشترک‌ قرار بر این‌ شد که‌ بنده‌ دیگر دربارۀ مسائلی‌ که‌ به‌ شخص‌ او مربوط‌ می‌شد، از قبیل‌ صداقت‌ داشتن‌ و صداقت‌ نداشتن‌ و از قبیل‌ التزامات‌ عملی‌ سخنی‌ نگویم‌ ولی‌ انحرافاتی‌ که‌ در نوشته‌های‌ او هست‌ به‌ صورت‌ خیرخواهانه‌ و نه‌ خصمانه‌ تذکّر دهم‌. ولی‌ اخیراً می‌بینم‌ گروهی‌ که‌ عقیده‌ و علاقۀ درستی‌ به‌ اسلام‌ ندارند و گرایشهای‌ انحرافی‌ دارند، با دسته‌بندیهای‌ وسیعی‌ در صدد این‌ هستند که‌ از او بتی‌ بسازند که‌ هیچ‌ مقام‌ روحانی‌ جرأت‌ اظهار نظر در گفته‌های‌ او را نداشته‌ باشد. این‌ برنامه‌ در مراسم‌ چهلم‌ او در مشهد ـ متأسّفانه‌ با حضور بعضی‌ از دوستان‌ خوب‌ ما ـ و بیشتر در ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ در مسجد قبا اجرا شد، تحت‌ عنوان‌ اینکه‌ بعد از سیّد جمال‌ و إقبال‌ و بیش‌ از آنها این‌ شخص‌ رنسانس‌ اسلامی‌ به‌وجود آورده‌ و اسلام‌ را نو کرده‌ و خرافات‌ را دور ریخته‌، و همه‌ باید به‌ افکار او بچسبیم‌. ولی‌ خوشبختانه‌ با عکس‌العمل‌ شدید گروهی‌ دیگر مواجه‌ شد، و بعلاوه‌ هوشیاری‌ و حسن‌ نیّت‌ امام‌ مسجد که‌ متوجّه‌ شد توطئه‌ای‌ علیه‌ روحانیّت‌ بوده‌ در شبهای‌ آخر فی‌الجمله‌ اصلاح‌ شد.

عجبا! میخواهند با اندیشه‌هائی‌ که‌ چکیدۀ افکار ماسینیون‌ مستشار وزارت‌ مستعمرات‌ فرانسه‌ در شمال‌ آفریقا و سرپرست‌ مبلّغان‌ مسیحی‌ در مصر، و افکار گورویچ‌ یهودی‌ ماتریالیست‌، و اندیشه‌های‌ ژان‌ پُل‌ سارتر اگزیستانسیالیست‌ ضدّ خدا، و عقائد دورکهایم‌ جامعه‌شناس‌ که‌ ضدّ مذهب‌ است‌، اسلام‌ نوین‌ بسازند؛ پس‌ و علی‌ الإسلام‌ السّلام‌. به‌ خدا قسم‌ اگر روزی‌ مصلحت‌ اقتضا کند که‌ اندیشه‌های‌ این‌ شخص‌ حلاّجی‌ شود و ریشه‌هایش‌ به‌ دست‌ آید و با اندیشه‌های‌ اصیل‌ اسلامی‌ مقایسه‌ شود، صدها مطالب‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ بر ضدّ اصول‌ اسلام‌ است‌، و به‌ علاوه‌ بی‌پایگی‌ آنها روشن‌ می‌شود. من‌ هنوز نمی‌دانم‌ فعلاً چنین‌ وظیفه‌ای‌ دارم‌ یا ندارم‌؛ ولی‌ با اینکه‌ می‌بینم‌ چنین‌ بت‌سازی‌ می‌شود، فکر میکنم‌ که‌ تعهّدی‌ که‌ دربارۀ این‌ شخص‌ دارم‌ دیگر ملغی‌ است‌. در عین‌ حال‌ منتظر اجازه‌ و دستور آن‌ حضرت‌ می‌باشم‌.

کوچکترین‌ گناه‌ این‌ مرد بدنام‌ کردن‌ روحانیّت‌ است‌. او همکاری‌ روحانیّت‌ با دستگاههای‌ ظلم‌ و زور علیه‌ تودۀ مردم‌ را به‌ صورت‌ یک‌ اصل‌ کلّی‌ اجتماعی‌ در آورد. مدّعی‌ شد که‌ مَلِک‌ و مالک‌ و ملاّ، و به‌ تعبیر دیگر تیغ‌ و طلا و تسبیح‌ همیشه‌ در کنار هم‌ بوده‌ و یک‌ مقصد داشته‌اند. این‌ اصل‌ معروف‌ مارکس‌ و به‌ عبارت‌ بهتر مثلّث‌ معروف‌ مارکس‌ را که‌ دین‌ و دولت‌ و سرمایه‌ سه‌ عامل‌ همکار بر ضدّ خلقند و سه‌ عامل‌ از خودبیگانگی‌ بشرند، به‌ صد زبان‌ پیاده‌ کرد. منتهی‌ به‌ جای‌ دین‌، روحانیّت‌ را گذاشت‌. نتیجه‌اش‌ این‌ شد که‌ جوان‌ امروز به‌ اهل‌ علم‌ به‌ چشم‌ بدتری‌ از افسران‌ امنیّتی‌ نگاه‌ میکند. و خدا میداند که‌ اگر خداوند از باب‌ «وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَهُ وَ اللَهُ خَیْرُ الْمَـٰکِرِین‌ » در کمین‌ او نبود، او در مأموریّت‌ خارجش‌ چه‌ به‌ سر روحانیّت‌ و اسلام‌ می‌آورد.

تبلیغاتی‌ در اروپا و آمریکا له‌ او از زهد و ورع‌ و پارسائی‌ تا خدمت‌ به‌ خلق‌ و فداکاری‌و جهاد در راه‌ خدا و پاکباختگی‌ در راه‌ حقّ شده‌ است‌. و بسیار روشن‌ است‌ که‌ دستهای‌ مرموزی‌ در کار بوده‌ و دوستان‌ خوب‌ شما در اروپا و آمریکا اغفال‌ شده‌اند. من‌ لازم‌ میدانم‌ که‌ حضرتعالی‌ گاهی‌ برخی‌ افراد بصیر را ولو به‌ طور خفا به‌ اروپا و آمریکا بفرستید، جریانها را از نزدیک‌ ببینند و گزارش‌ دهند؛ که‌ به‌ عقیدۀ بعضی‌ از دوستانتان‌ در آنجا پاره‌ای‌ از حقائق‌ از حضرتعالی‌ کتمان‌ می‌شود.

گروههای‌ چهارگانۀ فوق‌ با من‌ به‌ حساب‌ اینکه‌ تا اندازه‌ای‌ اهل‌ فکر و نظر و بیان‌ و قلم‌ هستم‌ به‌ شدّت‌ مبارزه‌ میکنند. شایعه‌ برایم‌ می‌سازند، جعل‌ و افترا می‌بندند، بطوریکه‌ خود را مصداق‌ آن‌ شعر فارسی‌ می‌بینم‌ که‌ محقّق‌ اعظم‌ خواجه‌ نصیرالدّین‌ طوسی‌ در آخر «شرح‌ اشارات‌» به‌ عنوان‌ زبان‌ حال‌ خود آورده‌ است‌:

به‌ گرداگرد خود چندان‌ که‌ بینم ‌ بَلا انگشتریّ و من‌ نگینم‌

مرحوم‌ مطهّری‌ مطلب‌ را ادامه‌ می‌دهد تا میرسد به‌ اینجا که‌ می‌نویسد:

‎ بسیار خوب‌ است‌، و برای‌ شناختن‌ ماهیّت‌ این‌ شخص‌ لازم‌ است‌ که‌ حضرتعالی‌ مجموعۀ مقالات‌ او را در «کیهان‌» که‌ یک‌ سال‌ و نیم‌ پیش‌ چاپ‌ شد، شخصاً مطالعه‌ فرمائید.

این‌ مقالات‌ دو قسمت‌ است‌: یک‌ قسمت‌ بر ضدّ مارکسیسم‌ است‌ که‌ مقالات‌ خوبی‌ بود و ایرادهای‌ کمی‌ از نظر معارف‌ اسلامی‌ داشت‌. ولی‌ قسمت‌ دوّم‌ مقالاتی‌ بود دربارۀ ملّیّت‌ ایرانی‌ (و مستقلاّ ماشین‌ شده‌) و در حقیقت‌ فلسفه‌ای‌ بود برای‌ ملّیّت‌ ایرانی‌؛ و قطعاً تا کنون‌ احدی‌، از ملّیّت‌ ایرانی‌ به‌ این‌ خوبی‌ و مستند به‌ یک‌ فلسفۀ امروز پسند دفاع‌ نکرده‌ است‌.

شایسته‌ است‌ نام‌ آنرا «فلسفۀ رستاخیز» بگذاریم‌. خلاصۀ این‌ مقالات‌ که‌ یک‌ کتاب‌ می‌شود، این‌ بود که‌ ملاک‌ ملّیّت‌، خون‌ و نژاد که‌ امروز محکوم‌ است‌ نیست‌؛ ملاک‌ ملّیّت‌، فرهنگ‌ است‌. و فرهنگ‌ به‌ حکم‌ اینکه‌ زادۀ تاریخ‌ است‌ نه‌ چیز دیگر، در ملّتهای‌ مختلف‌، مختلف‌ است‌. فرهنگ‌ هر قوم‌ روح‌ آن‌ قوم‌ و شخصیّت‌ اجتماعی‌ آنها را می‌سازد. خود و «منِ» واقعی‌ هر قوم‌، فرهنگ‌ آن‌ قوم‌ است‌. هر قوم‌ که‌ فرهنگ‌ مستمرّ نداشته‌ نابود شده‌ است‌. ما ایرانیان‌ فرهنگ‌ دوهزار و پانصد ساله‌ داریم‌ که‌ ملاک‌ شخصیّت‌ وجودی‌ ما و منِ واقعی‌ ما و خویشتن‌ اصلی‌ ماست‌. در طول‌ تاریخ‌ حوادثی‌ پیش‌ آمد که‌ خواست‌ ما را از خودِ واقعی‌ ما بیگانه‌ کند، ولی‌ ما هر نوبت‌ به‌ خود آمدیم‌ و به‌ خود واقعی‌ خود بازگشتیم‌.آن‌ سه‌ جریان‌ عبارت‌ بود از حملۀ إسکندر، حملۀ عرب‌، حملۀ مغول‌. در این‌ میان‌ بیش‌ از همه‌ دربارۀ حملۀ عرب‌ بحث‌ کرده‌ و نهضت‌ شعوبیگری‌ را تقدیس‌ کرده‌ است‌. آنگاه‌ گفته‌: اسلام‌ برای‌ ما ایدئولوژی‌ است‌ و نه‌ فرهنگ‌. اسلام‌ نیامده‌ که‌ فرهنگ‌ ما را عوض‌ کند و فرهنگ‌ واحدی‌ به‌ وجود آورد، بلکه‌ تعدّد فرهنگها را به‌ رسمیّت‌ می‌شناسد. همانطوریکه‌ تعدّد نژادی‌ را یک‌ واقعیّت‌ میداند. آیۀ کریمۀ «إِنَّا خَلَقْنَـٰکُم‌ مِّن‌ ذَکَرٍ وَ أُنثَی‌’ وَ جَعَلْنَـٰکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآئلَ… » که‌ اختلافات‌ نژادی‌ و اختلافات‌ فرهنگی‌ که‌ اوّلی‌ ساختۀ طبیعت‌ است‌ و دوّمی‌ تاریخ‌، باید به‌ جای‌ خود محفوظ‌ باشد. ادّعا کرده‌ که‌ ایدئولوژی‌ ما روی‌ فرهنگ‌ ما اثر گذاشته‌ و فرهنگ‌ ما روی‌ ایدئولوژی‌ ما، لهذا ایرانیّت‌ ما ایرانیّت‌ اسلامی‌ شده‌ است‌ و اسلام‌ ما اسلام‌ ایرانی‌ شده‌ است‌. با این‌ بیان‌ عملاً و ضمناً ـ نه‌ صریحاً ـ فرهنگ‌ واحد به‌ نام‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ را انکار کرده‌ است‌؛ و صریحاً شخصیّتهائی‌ نظیر بوعلیّ و أبوریحان‌ و خواجه‌ نصیرالدّین‌ و ملاّ صدرا را وابسته‌ به‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ دانسته‌ است‌. یعنی‌ فرهنگ‌ اینها ادامۀ فرهنگ‌ ایرانی‌ است‌.

این‌ مقالات‌ بسیار خواندنی‌ است‌. در انتساب‌ آنها به‌ او شکّی‌ نیست‌. به‌ بعضی‌ها مثل‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ و آقای‌ بهشتی‌ گفته‌: مال‌ من‌ است‌؛ ولی‌ مدّعی‌ شده‌ که‌ من‌ اینها را چندین‌ سال‌ پیش‌ نوشته‌ام‌ و اینها آنها را پیدا کرده‌ و چاپ‌ کرده‌اند؛ در صورتیکه‌ دلائل‌ به‌ قدر کافی‌ هست‌ که‌ مقالات‌، جدید است‌. به‌ هر حال‌ مطالعۀ حضرتعالی‌ بسیار مفید است‌.

در اینجا مرحوم‌ مطهّری‌ پس‌ از ذکر دو مطلب‌ کوتاه‌ دیگر، نامه‌ را با این‌ عبارت‌ پایان‌ میدهد:

خدمت‌ آقازادگان‌ عظام‌ دامت‌ برکاتهم‌ عرض‌ سلام‌ این‌ بنده‌ را ابلاغ‌ فرمائید.

والسّلام‌ علیکم‌ و رحمة‌ الله‌ و نلتمس‌ منکم‌ الدّعآء.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ـــــ / ۰۰۰۰

منبع : وبلاگ دست‌نوشته‌های مجازی / این لینک از دست رفته است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
26_01_2010 . 11:19
#3
من متهم می‌كنم



نام مقاله : من متهم می‌كنم

نویسنده : محمد حیدری

موضوع : داستانِ جدالِ متقابلِ شریعتی و روحانیون


"... كوچك‌ترین گناه این مرد، بدنام كردن روحانیت است. او همكاری روحانیت با دستگاه‌های ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یك اصل كلی اجتماعی در آورد و مدعی شد كه "ملك و مالك و ملا" و به تعبیر دیگر "تیغ و طلا و تسبیح" همیشه در كنار هم بوده و یك مقصد داشته‌‌اند..."

"... و خدا می‌داند كه اگر خداوند از باب "و یمكرون و یمكر الله والله خیر الماكرین" در كمین او نبود، او در ماموریت خارج‌اش چه بر سر روحانیت و اسلام می‌آورد..."


این سخنان، قضاوت آیت‌الله مرتضی مطهری در آستانه انقلاب ۱۳۵۷ و در نامه‌ای خصوصی به آیت‌الله خمینی درباره دكتر علی شریعتی است. او چنان از شریعتی برآشفته بود كه حتی مرگ او‌ را تدبیر خداوند می‌نامید.(متن كامل نامه را در شیخ شهید / انتشارات صدرا / صص۳۹ـ۴۶ ببینید)


اما مگر شریعتی چه كرد كه علاوه بر روحانیون سنتی، دشمنی روحانیان نوگرا را هم به‌جان خرید؟

رویارویی شریعتی با روحانیت را باید در برنامه‌ی فكری او جستجو كرد. او كه آهنگ ارائه تفسیری نو از دین را داشت، چاره‌ای جز رویارویی با بخش بزرگی از ذهنیت مذهبی‌ی جامعه ایران نداشت، و متولیان تفسیر غالبِ مذهبی هم روحانیان بودند.

بنابراین در گام اول این تفسیرهای شریعتی از دین بود كه مناقشه‌انگیز شد. از طرفی، شریعتی مجبور به نقد ساختار سازمانی و فكری روحانیت هم بود، چرا كه مگر می‌توان از دین سخن گفت و از متولیان آن چیزی نگفت؟ از اینجا بود كه مناقشه‌ی اولیه به رویارویی جدی‌ای منجر شد كه تا تكفیر رسمی شریعتی نیز پیش رفت.

شریعتی بارها تاكید می‌كند كه در اسلام، به جای روحانی، عالم دینی وجود دارد :

"... من، روحانیون را با علمای اسلامی یكی نمی‌گیرم، بلكه متضاد می‌بینم. در اسلام، ما دستگاهی، طبقه‌ای، یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما عالم داریم، در برابر غیر عالم، نه روحانی در برابر جسمانی..." مجموعه آثار۲۰ / چه باید کرد؟ / ص۱۱۹

"... آقا روحانی است! یعنی چه؟ مصرف‌اش چیست؟ متفكر اسلامی است؟ نه. عالم اسلامی است؟ نه. سخنران اسلامی است؟ نه. نویسنده یا مترجم اسلامی است؟ نه. پس چیست؟ ایشان یكپارچه "نور" است، "مقدس" است. "شخصیت دینی" است. "آبروی دین" است!..." مجموعه آثار۹ / تشیع علوی، تشیع صفوی / ص۱۹۲

"... در اسلام سازمانی به نام روحانیت(Clerge) نیست و كسی روحانی حرفه‌ای نمی‌شود. در اسلام میان مردم و خدا واسطه نیست، هر كسی مستقیماً با او در تماس است..." مجموعه آثار۲۲ / مذهب علیه مذهب / ص۲۰۷

"... در اسلام روحانی نداریم، عالم داریم. رابطه آنان با مردم رابطه عالم و عامی، و متخصص و غیرمتخصص است، نه مقدس و غیرمقدس، متبرك و غیرمتبرك، روحانی و مادی، مرید و مراد..." مجموعه آثار۴ / بازگشت / ص۳۹۰

"... روحانی، بارها گفته‌ام كه هم مفهوم‌اش و هم مصداق‌اش و هم لفظ‌اش از فرنگ آمده، خیلی هم تازه! همراه فكل و كراوات و دیگر مظاهر غرب‌زدگی..." مجموعه آثار۷ / شیعه یک حزب تمام / ص۱۰۱


در سال ۱۳۵۱ و در اوج سخنرانی‌های شریعتی در حسینیه ارشاد، پدرش استاد محمدتقی شریعتی طی نامه‌ای به فرزند، از او می‌خواهد كه در انتقاد از روحانیان و تاریخ آنان، احتیاط بیشتری كند.

آن‌چنان كه از پاسخ علی شریعتی به پدرش برمی‌آید، استاد محمد‌تقی شریعتی در بخشی از نامه‌اش می‌نویسد:

"... اگر امثال مجلسی را در عصر صفویه برای عملی كه در ظاهر به نظر ما خلاف می‌آید، بدون در نظر گرفتن شرایط زمانه، تخطئه كنیم، برای خواجه نصیر كه بر خلاف دستور صریح قرآن كه "ان المساجد للله"، زمین را به‌رسم مغول در برابر هولاكو می‌بوسیده، چه باید گفت؟ و اگر همه اینها را خطاكار بدانیم، برای شیعه چه و كه می‌ماند؟..."


شریعتی در پاسخ به پدرش می‌نویسد :

"... واقعاً شیعه هیچ‌كس و هیچ‌چیز دیگر ندارد؟..."


و در ادامه، همان سخن مشهورش را می‌گوید :

"... اكنون، خوشبختانه، همان‌طور كه دكتر مصدق تز "اقتصاد منهای نفت" را طرح كرد، تا استقلال نهضت را پی‌ریزی كند و آن‌را از بند اسارت و احتیاج به كمپانی استعماری سابق آزاد سازد، تز "اسلام منهای روحانیت" در جامعه تحقق یافته است، و این موفقیت موجب شده است که هم اسلام از چارچوب تنگ قرون‌وسطایی و اسارت در كلیساهای كشیشی و بینش متحجر و طرز فكر منحط و جهان‌بینی انحرافی و خرافی و جهالت‌پرور و تقلیدسازی، كه مردم را عوام كالانعام بار آورده بود و روشنفكر را دشمن مذهب و ترسان و گریزان از اسلام، آزاد شده است..." مجموعه آثار۱ / با مخاطب‌های آشنا / ص۸


با افزایش حملات روحانیان به شریعتی نقدهای او نیز تندتر شد. مرحوم مهندس بازرگان درباره ریشه‌های اختلاف شریعتی و روحانیت می‌نویسد:

"... روحانیت در همه ادیان و ادوار به دو دلیل با امثال دكتر شریعتی‌ها ناسازگاری دارد. یكی اینكه تجدد و نوآوری را منافی با اصالت و استحكام دین دانسته، می‌ترسند در مبانی و معتقدات مردم كه تا حدود زیادی بر تشریفات و تحجر و سنت‌ها و افكار كهن تكیه دارد، تزلزل حاصل شود. و دلیل مهم‌ترشان این است كه اصلاً نمی‌خواهند هیچ فردی كه خارج از صنف و كسوت مقدس است، وارد قلمروی واسطگی بین خدا و خلق خدا شده، عهده‌دار مقام مكتسب آنها گردد[...] خلاصه، نامحرم و خارج از خانواده نباشد و دكانی در برابر دكان مالوف باز نشود..." (سعیدی / شخصیت و اندیشه شریعتی / ص۲۳)


نقدهای بی‌پروای شریعتی به روحانیت از یك طرف و تفسیرهای نوگرایانه او از مفاهیم دینی از سوی دیگر، در ابتدا روحانیت سنتی را در برابر او قرار داد. در مرحله اول واعظان برخی مساجد تهران علیه شریعتی وارد میدان شدندكه مشهورترین آنها شیخ قاسم اسلامی، شیخ محمد علی انصاری، حسین روشنی، و ابراهیم انصاری زنجانی بودند. به این جمع شیخ احمد كافی، واعظ و مداح مشهور مهدیه تهران، را نیز باید اضافه كرد. آنان شریعتی را متهم به سنی‌گری، وهابی‌گری، و مخالفت با اصول شیعه می‌كردند. در یكی از اسناد ساواك آمده است:

"... سید رضا صدر، امام جماعت مسجد امام‌حسین واقع در میدان شهناز، ضمن صحبت‌های خصوصی گفته است من از آیت‌الله خوانساری پرسیدم رفتن معممین به حسینیه ارشاد چه صورتی دارد؟ او گفت با این برنامه‌هایی كه دارند، رفتن به آنجا صلاح نیست. آنگاه اضافه نمود که علت این موضوع این است كه دكتر شریعتی و چند نفر دیگر علیه مذهب شیعه در آنجا صحبت می‌كنند..." (شریعتی به روایت اسناد ساواك / ج۱ / ص۳۹۷)


در همین زمان حجه‌الاسلام محمد علی انصاری با انتشار جزوه‌ای در نقد شریعتی نوشت :

"... تو به عنوان یك مومن و یك واعظ نباید محاسن خود را بتراشی، باید سخنرانی‌هایت را با نام خدا و پیغمبر شروع كنی، اهل بدعت را لعن و نفرین كنی، با ذكر مصائب امام‌حسین چشمان حضار را غرق در اشك و آه كنی و در پایان هم علاوه بر دعا، برای سعادت مسلمانان از خدا بخواهی كه در فرج امام زمان تعجیل فرماید..." ( علی رهنما / مسلمانی در جستجوی ناكجا آباد / ص۳۸۴)


با انتشار سخنرانی‌های جدید شریعتی هم‌چون "تشیع علوی و تشیع صفوی" و "پدر، مادر، ما متهمیم"، حمله به شریعتی تندتر شد. حتی انصاری قمی خواستار حبس و اعدام شریعتی شد و از دولت خواست كه با وی بعنوان جنایت‌كار و خراب‌كار برخورد كند. او به دولت، مردم، و روحانیون هشدار داده بود كه:

"... در یك قرن اخیر، اسلام و تشیع هیچ‌گاه دشمنی خطرناك‌تر و گستاخ‌تر از علی شریعتی به خود ندیده است..." (همان / ص۳۸۹)


در همین ایام آیت‌الله مطهری با حسینیه ارشاد دچار اختلافات شدیدی در نحوه برگزاری مراسم و سخنرانان آن، از جمله شریعتی، شده بود و نهایتاً به جدایی كامل او از ارشاد در اواخر سال ۱۳۴۹منجر شد. مطهری پس از خروج از ارشاد تلاش كرد تا نقد شریعتی و نوشته‌ها و گفته‌های او را سازماندهی كند. در این زمان مجموعه‌ای سه جلدی به قلم حسین روشنی در نقد شریعتی منتشر شد كه بر اساس اسناد ساواك آیت‌الله مطهری در تدوین آن نقش داشت. در یكی از اسناد ساواك آمده است:

"... به‌نظر می‌رسد جزوه‌ای در حال تدوین است، كه در این جزوه، بر رد گفته‌های دكتر شریعتی مسائلی ذكر شده و درعین‌حال اشكالاتی را كه بر او گرفته‌اند نگاشته شده است. جزوه مذكور توسط آقای روشن، پیش‌نماز مسجد‌الحسین واقع در خیابان اقبال پشت پارك خیام با همكاری عده‌ای از آقایان روحانیون از جمله آقای مطهری در حال تكمیل میباشد...این گزارش در تاریخ ۲۱/۲/۱۳۵۱ تهیه شده است..." (شریعتی به روایت اسناد ساواك / ج۲ / ص۲۱)


هم‌زمان برخی روحانیون نوگرای حوزه‌ی قم نیز نقد شریعتی را آغاز كردند. در همین راستا آیت‌الله ناصر مكارم شیرازی با چاپ مقاله‌ای در مجله مكتب اسلام و با عنوان "آیا شورا مبنای حكومت اسلامی است؟" نظر شریعتی را نادرست دانسته و استدلال كرده بود كه شیعه به انتخاب خلیفه بر اساس رای شورا معتقد نیست و خلیفه را منتخب خدا و پیامبر می‌داند. چندی بعد مقاله‌ای دیگر توسط آیت‌الله مكارم در همین نشریه منتشر شد كه در آن نظریه‌ی دیگر شریعتی مبنی بر اینكه میوه ممنوع بهشتی "آگاهی" بوده است، رد شده بود. مكارم شیرازی به شریعتی توصیه كرده بود كه قبل از ارائه‌ی نظرات‌اش با اهل فن مشورت كند. مجله مكتب اسلام قبل از آن هم در پاسخ به پرسش شریعتی درباره دعای ندبه كه در جزوه‌ی "انتظار مكتب اعتراض" مطرح كرده بود، وی را به تندی نقد كرده بود.

برخی از این نقدها پاسخ شریعتی را نیز در پی داشت. او چند نامه به مكتب اسلام نوشته و به برخی دیگر از منتقدان خود نیز پاسخ داده است. برای نمونه او در پاسخ به یكی از این كتاب‌ها با عنوان "دفاع از اسلام و روحانیت، پاسخ به برقعی و دكتر علی شریعتی" نامه‌ای تند به مدیر چاپخانه فیض قم نوشته و رونوشت آن را به آیت‌الله گلپایگانی و دیگر آیات عظام نیز فرستاد.

پیش از تعطیلی حسینیه ارشاد، برخی مراجع حوزه علمیه نیز علیه شریعتی تحریك می‌شدند. در یكی دیگر از اسناد ساواك آمده است:

"... اخیرا از طلاب قم نزد آیت‌الله شهاب‌الدین نجفی مرعشی و شریعتمداری مراجعه و اظهار داشته‌اند كه دكتر علی شریعتی در یكی از سخنرانی‌هایش در حسینیه ارشاد منكر امام زمان شده و گفته است دعای ندبه سند معتبر ندارد. آقای مرعشی گفته: من دكتر شریعتی را نمی‌شناسم، ولی اگر او چنین حرفی گفته باشد كافر است..." (شریعتی به روایت اسناد ساواك / ج۲ / ص۱۱)


اوایل شهریور ۱۳۵۱، مخالفان مذهبی شریعتی موفق شدند كه اولین فتوای رسمی علیه حسینیه ارشاد را بگیرند كه در آن مقلدان از حضور در ارشاد و یا مطالعه‌ی كتب منتشرشده توسط آن منع شده بودند. نهم آبان‌ماه نیز آیت‌الله سید محمدصادق روحانی در پاسخ به استفتایی كه درباره حسینیه ارشاد علی شریعتی شده بود، نوشت:

"... نشریات اخیر موسسه‌ی فوق‌الذكر و سخنرانی‌های نامبرده در این ایام پا به مرحله‌ی خطرناكی گذاشته... هرگز تصور نمی‌رفت... كار محاربه با تشیع و شیعه‌گری و محاربه با خاندان رسالت چنان اوجی بگیرد كه موسسه‌ای این‌گونه آزادانه برخلاف مذهب تشیع و دین مقدس اسلام و قوانین آسمانی آن مطالبی را منتشر و سخنرانی‌های زهرآلودی در آن بشود. در هر صورت با وضع فعلی این موسسه، حقیر شركت در مجالس آن‌را حرام می‌دانم... چهاردهم آبان نیز فتوایی مشابه توسط آیت‌الله سید حسن طباطبایی قمی منتشر شد..." ( اسناد انقلاب اسلامی- ج۵-ص۱۴۵)


با انتشار این فتاوی رسمی، زمینه تعطیلی ارشاد فراهم شد و در همان آبان‌ماه ۱۳۵۱حسینیه ارشاد تعطیل گردید و شریعتی متواری شد. پس از تعطیلی ارشاد، فتاوی مذهبی علیه ارشاد و شریعتی به شدت گسترش یافت. در یكی از اسناد مربوط به این ایام ،به جلسه‌ای در منزل شیخ حسین لنكرانی اشاره شده و آمده است:

"... وی در این جلسه بیشتر وقت‌اش را به نقل مطالب كتب تالیف دكتر علی شریعتی، به‌خصوص كتاب كویر، گذراند و به حضار توصیه می‌كرد آنها هم درباره‌ی نام‌برده در هیچ‌جا سكوت نكنند. حسین مجاهد(یكی از حضار) می‌گفت: چون آخوندها حاكم بر دستگاه هستند، به‌موقع فساد شریعتی را تشخیص داده و حسینیه ارشاد را تعطیل كردند..." (شریعتی به روایت اسناد ساواك / ج۲ / ص۱۱۲)


در یكی از اسناد پیشنهاد شده بود :

"... چنان‌چه صلاح باشد مسئولیت اداره‌ی این حسینیه به عهده یكی از مراجع تقلید واگذار گردد، تا هم دولت راحت شود و هم به این تشنجات پایان داده شود..."(همان / ص۱۱۳)


از این زمان كلیه كتاب‌های شریعتی "مضره و تحریك‌آمیز" تشخیص داده شده و ممنوع اعلام شد.(همان / ص۱۳۹) شریعتی نهایتاً به‌دلیل دستگیری پدرش، در تیرماه ۱۳۵۲ خود را تسلیم كرد و زندانی شد. حدود یك ماه پس از دستگیری شریعتی در یكی از اسناد ساواك آمده است:

"... روز دوشنبه ۱۵ مردادماه ۵۲ دكتر سید‌محمد بهشتی، سید هادی خامنه‌ای و چند نفر از طلاب قم به منظور دید و بازدید از مرتضی مطهری در منزل وی [...] حضور داشتند. مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت: صرف‌نظر از افكار نادرست وی و غرور و اشتباهات‌اش، ضربه‌ی جبران‌ناپذیری بر هماهنگی روحانیت و طبقه‌ی تحصیل‌كرده زد و آنها را نسبت به‌هم سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون برانگیخت..." (عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری / ص۴۴۴)


هم‌زمان كتاب بررسی و نقد، نوشته‌ی حسین روشنی كه پیش‌تر ذكر آن رفته است، از سوی ساواك كتاب مفیدی تشخیص داده شد و پیشنهاد توزیع آن مطرح گردید. (شریعتی به روایت اسناد ساواك / ج۲ / ص۲۱۳) لیكن در گزارشی دیگر، از آنجا كه حتی این نقد ممكن است خواننده را به خواندن آثار شریعتی ترغیب كند، و "كلیه آثار او مضره و تحریك‌آمیز است"، با توزیع نقد آثار وی نیز مخالفت شد! (همان / ص۲۱۶)

در اواخر اسفند ماه ۱۳۵۲، پس از ۱۸ ماه حبس انفرادی، علی شریعتی آزاد و خانه‌نشین شد. بلافاصله پس از آزادی او موج جدیدی از فتواها علیه او آغاز گردید. آیت‌الله سید ابوالحسن قزوینی در پاسخ به استفتایی نوشته بود:

"... هرچند مدتی است كسالت دارم و قادر بر مطالعه نیستم، ولی نظر به مطالعه اجمالی، كتب مذكور مطابق با مذهب تشیع نمی‌باشد و انكار خاتمیت و انكار ضروریات دین اسلام است..." (اسناد انقلاب اسلامی / ج۲ / ص۲۰۶)


علامه سید محمدحسین طباطبایی در پاسخ به استفتایی نوشت:

"... اینجانب نوشته‌های دكتر شریعتی را هرگز تصدیق نكرده‌ام... نوع مطالب ایشان اشتباه و طبق مدارك دینی ‌اسلامی غیرقابل قبول است..."


آیت‌الله سید كاظم مرعشی هم در پاسخ به استفتایی دیگر خرید و فروش كتب شریعتی را حرام دانست. هم‌چنین آیت‌الله سید علی اصفهانی اعلام كرد: "نوشتجات نام‌برده مشتمل بر اباطیل گوناگون است" و خرید و فروش كتب مذكور را حرام اعلام كرد. با این‌همه فروش كتاب‌های شریعتی به‌صورت مخفیانه و غیرقانونی هر روز گسترش بیشتری می‌یافت.

اردیبهشت ۱۳۵۶ شریعتی موفق شد كه از ایران خارج شود، لیكن سرنوشت چیز دیگری در آستین داشت. او روز ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در انگلستان درگذشت و مبارزان را در حیرتی بزرگ فرو برد. آخرین فتواهای مذهبی علیه شریعتی پس از مرگ وی آغاز شد. در این زمان حضرات آیات ابوالقاسم خویی، شهاب‌الدین مرعشی نجفی، شاهرودی، عبدالله شیرازی، مالك حسینی، علی نمازی و... فتاوی مشابهی علیه شریعتی صادر كردند.

در این زمان تلاش‌هایی هم شد كه فتوایی له یا علیه شریعتی از آیت‌الله خمینی صادر شود، لیكن ایشان در این‌باره همواره سكوت كرد. در یكی از اسناد ساواك آمده است:

"... شدیدترین وضع اختلافات بین طرفداران شریعتی و مخالفین وی فعلا در مدرسه حقانی است، زیرا یكی از مدرسین آن مدرسه به نام مصباح یزدی كه از موسسین "در راه حق" نیز می‌باشد، از مخالفین سرسخت شریعتی است. لذا طرفداران شریعتی در جلسات درس وی شركت نكرده و مقالاتی را که بر رد شریعتی می‌نویسد پاره می‌كنند، و شاگردان مصباح هم مقالات شریعتی را پاره می‌كنند... قرار است برای چهلم مصطفی خمینی، آقای مرتضی حایری به اتفاق شهاب‌الدین اشراقی به عراق مسافرت كنند و شهاب‌الدین اشراقی در این مسافرت نامه‌ای از خمینی بگیرد كه صراحتاً در آن بنویسد شریعتی از ما نیست، و او را نفی كند... اگر چنین اعلامی از جانب خمینی در مورد شریعتی صادر شود، دیگر طرفداران شریعتی ساكت شده و به‌كلی از بین خواهند رفت..." (همان / ص۳۶۸)


آیت‌الله محمد یزدی، رئیس سابق قوه قضائیه و رئیس جامعه مدرسین قم، در خاطرات خود از جلسه مدرسین قم پیش از انقلاب برای تصمیم‌گیری درباره شریعتی می‌نویسد:

"... آقای مصباح در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند. جلسه مزبور در منزل آیت‌الله حسین نوری همدانی تشكیل شده بود و بحث به مرز كفر و ایمان رسیده بود...بعضی‌‌ها صریحاً شریعتی را تكفیر می‌كردند و بعضی دیگر نظر ملایم‌تری داشتند... پس از شور و مشورت، آقایان به این نتیجه رسیدند كه اعلام كفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در كل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست..." (خاطرات / ۴۸۱)

به این ترتیب بخشی از روحانیون نزدیك به آیت‌الله خمینی نیز كه بعدها وارد حكومت جمهوری اسلامی شدند، تنها به دلیل مصلحت از اعلام كفر شریعتی خودداری كرده بودند.


كمتر از ۶ ماه از مرگ نابهنگام شریعتی نگذشته بود كه در اوج تكفیرها و تفسیق‌های نیروهای سنتی مذهبی درباره وی، نامه‌ای به امضای مهندس مهدی بازرگان و آیت‌الله مرتضی مطهری منتشر شد. این نامه كه به خط آیت‌الله مطهری نگاشته شده، تاریخ ۲۳ آذرماه ۵۶ را بر خود دارد. انتشار نامه‌ی مهندس بازرگان و آیت‌الله مطهری درباره شریعتی ابعاد گسترده‌ی مناقشه بر سر او را آشكارتر كرد. آیت‌الله مطهری، نامه را چنین آغاز می‌كند:

"... نظر به اینكه مسائل مربوط به مرحوم دكتر علی شریعتی مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله‌ی بهره‌برداری افراد و دستگاه‌های مغرض گردیده است، اینجانبان تبادل‌نظر در این مسائل را ضرور دانستیم..."


در ادامه‌ی نامه آمده است :

"... اینجانبان كه علاوه بر آشنایی به آثار و نوشته‌های مشارالیه، با شخص او فی‌الجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبت‌هایی از قبیل سنی‌گری و وهابی‌گری به او بی‌اساس است و او در هیچ یك از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیراسلامی نداشته است..."


اما در این نامه آنچه مناقشه‌ها را افزون كرد، بخش پایانی آن بود. نویسنده نامه در این بخش آورده بود:

"... ولی نظر به اینكه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال كافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه‌ی وافی داشته باشد، تا آنجا كه گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بی‌خبر می‌ماند، هر چند با كوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه می‌افزود، در مسائل اسلامی، حتی در مسائل اصولی، دچار اشتباهات فراوان گردیده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعی كتمان حقیقت [...] است..."


مهندس بازرگان چندی پس از انتشار این نامه و واكنش‌های محافل سیاسی و روشنفكری، اعلام كرد كه امضای خود را از این نامه پس می‌گیرد. ظاهراً متن نامه را آیت‌الله مطهری بدون موافقت نهایی بازرگان منتشر كرده بود. اما انتقاد آیت‌الله مطهری از شریعتی، در این نامه، بعدها به مخالفتی همه‌جانبه تبدیل شد كه نمونه آنرا در نامه‌ای كه به آیت‌الله خمینی نوشت و بخشی از آن در ابتدای این نوشته آمده است را دیدیم.

مطهری در همان نامه خطاب به رهبر فقید انقلاب می‌نویسد :

"... عجباً! می‌خواهند با اندیشه‌‌هایی كه چكیده افكار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر، و افكار گورویچ یهودی ماتریالیست، و اندیشه‌های ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست ضدخدا، و عقاید دوركهایم جامعه‌شناس ضدمذهب است، اسلام نوین بسازند، پس وعلی‌الاسلام السلام..."


بالاخره رویارویی روحانیت و شریعتی به سطح نوگراترین روحانیان هم‌‌دوره شریعتی نیز كشیده شد، چرا كه از دیدگاه همه روحانیان، آنچنان كه در نامه علنی مطهری نیز آمده بود، شریعتی از برخی مسلمات «فقه اسلامی» عدول كرده بود و این برای روحانیان قابل تحمل نبود.

با این‌همه بعدها بسیاری از سخنان شریعتی به میان مردم رفت و تبدیل به مسلمات تفكر شیعی معاصر ایران شد، چنان‌چه روحانیان نیز به ناچار بخشی از این نقدها را پذیرفتند.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ۰۰ / ۰۰۰۰

منبع : سایت شهروند امروز / این لینک از بین رفته است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
30_03_2010 . 10:48
#4
اشتراک یا افتراق



نام مقاله : اشتراک یا افتراق

نویسنده : محمد اسفندیاری

موضوع : مناسباتِ فکری‌ی شریعتی و مطهری


تفاسیر متداول و متعارف از آرای شهید مطهری و دکتر شریعتی اغلب به گونه‌ای بوده است که بیشتر بر جنبه تضاد و تفارق میان ایشان صحه می‌گذارد تا بر همفکری و همسویی، اما در این بین به نظر می‌رسد در ضمن وجود نقاط اختلاف، یکسری اشتراک نظر حداقل در غایات و اهداف مترتب بر افکار این دو بزرگوار مستقر است که کمتر بدان‌ها پرداخته شده است. مقاله‌ای که پیش رو دارید، در پی آن است که این وجوه را هرچند اشاره وار بازگو کند.

از اختلافات استاد مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی فراوان سخن گفته شده است، اما تاکنون هرگز از اشتراکات فکری و مناسبات آن‌ها سخن نرفته و در این باره سکوت جاهلانه‌ای شده است. از این عجیب تر، ادعای نیمه درست کسانی است که مطهری را نماینده اسلام سنتی و شریعتی را نماینده اسلام روشنفکرانه معرفی می‌کنند. در این که شریعتی در قطب اسلام روشنفکرانه است تردیدی نیست، اما تردیدی هم نیست که مطهری نماینده اسلام سنتی نیست و حتی ناقد آن است.

مطهری و شریعتی هردو یک راه را می‌پیمودند و یک هدف داشتند، اما در چگونگی پیمودن این راه و رسیدن به هدف، اختلافاتی داشتند. در این جا مناسب است به چندی اشتراکات و مناسبات مطهری و شریعتی اشاره شود:

۱. خرافه زدایی از اسلام و نقد درک عوامانه از آن و مبارزه با عوامزدگی

۲. معرفی اسلام به صورت مکتبی توانا و ماورای توانایی‌ها و ارزش‌های دیگر مکتب ها.

۳. انتقاد از جمود و قشری گری (تحجر / مارقی گری / خارجی گری‎/ ارتجاع / بسته ذهنی / تنگ نظری / دگماتیسم.)

۴. زمان‌شناسی و شناخت عصر جدید و عنایت به مقتضیات زمان و معرفی اسلام با عنایت به آن.

۵. تبیین نسبت اسلام با مکتب‌ها و نظریات جدید.

۶. معرفی اسلام به صورت دینی اجتماعی و سیاسی نه تنها شخصی و فردی که فقط ناظر به رابطه هر فرد با خداوند است.

۷. نشان دادن توان ظلم ستیزی و مبارزاتی و انقلابی اسلام.

۸. نقد روحانیت سنتی.

۹. عنایت به موضوعات نوپیدایی چون فلسفه تاریخ و فلسفه اخلاق.

۱۰. عنایت به موضوع حقوق زن در اسلام.

۱۱. درک خطر مارکسیسم و نقد علمی آن.

۱۲. معرفی اسلام به صورت دینی متین و منطقی: خردپذیر، علم باور، مدنی و انسانی.

اگر این فهرست ادامه داده و شرح شود، مفصل می‌شود و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. می‌توان گفت که وجه مشترک مطهری و شریعتی این بود که هر دو مسلمان روشنفکر یا روشنفکر دینی بودند، یعنی در قطب مقابل روشنفکران غیر دینی و غیر روشنفکران دینی (دینداران سنتی). توجه داشته باشیم که دین روشنفکرانه یا روشنفکری دینی، حد وسط بی دینی و دین متحجرانه (سنتی) است. دینداران روشنفکر یا روشنفکران دینی در قطب مقابل بی دینان و دینداران متحجر (سنتی) هستند. اختلافاتی که مطهری و شریعتی داشتند، در حوزه دین روشنفکرانه است و در این راه و برای تحقق این هدف و از همین جا اختلاف اساسی آن‌ها با بی دینی روشنفکرانه و دین سنتی دانسته می‌شود. بنابراین با همه اختلافاتی که مطهری و شریعتی داشتند، در یک اصل کلی و مهم اشتراک داشتند که آن دین روشنفکرانه یا روشنفکری دینی بود. اختلاف اساسی این دو نه با یکدیگر، بلکه با کسانی بود که درک سنتی از دین داشتند و یا بی دین روشنفکر بودند. اما عجیب است که همواره از اختلافات مطهری و شریعتی به ویژه از اختلاف مطهری با شریعتی سخن می‌رود، اما از اختلاف مطهری با عالمان سنتی سخن نمی‌رود.(1) حال آن که اختلاف مطهری با عالمان سنتی بیش از اختلاف او با شریعتی است. اساسا دیدگاه مطهری و عالمان سنتی به اسلام متفاوت بود. مطهری از موضوعاتی سخن می‌گفت که اساسا برای آنان مطرح نبود و دردها و دغدغه هایی داشت که آنان نداشتند.

کوتاه سخن این که مطهری و شریعتی در دو قطب نبودند، بلکه در یک قطب بودند که دین روشنفکرانه است. نقطه مقابل این قطب در حوزه دینی، غیر روشنفکران دینی (دینداران سنتی) است و در حوزه روشنفکری، روشنفکران غیر دینی است. فتامل.

ممکن است پنداشته شود که من می‌خواهم بگویم مطهری و شریعتی با یکدیگر اختلاف نداشتند. هرگز! این دو متفکر با یکدیگر اختلاف داشتند، اما در دو قطب نبودند. اختلافات این دو ناشی از این نبود که در دو قطب بودند، بلکه ناشی از این بود که هر دو متفکر بودند، به معنی واقعی کلمه.

راست این که هرگز دو متفکر همفکر یافت نمی‌شوند و اصولا ترکیب متفکران همفکر متناقض و مانند کوسه ریش پهن است. اگر دو متفکر یافت شوند که ادعا کنند همفکرند، یا شوخی می‌کنند و یا این که یکی از آن‌ها با مغز دیگری فکر می‌کند و درواقع از آن دیگری تقلید می‌کند. دو متفکر واقعا دو فکر دارند و ده‌ها متفکر نیز بدون مبالغه، ده‌ها فکر. درست گفته‌اند که: لکل راس رای. شمس تبریزی می‌گوید:

آورده‌اند که دو دوست مدت‌ها با هم بودند، روزی به خدمت شیخی رسیدند، شیخ گفت: چند سال است که شما هر دو هم صحبتید؟ گفتند: چندین سال. گفت: هیچ میان شما در این مدت منازعتی بود؟ گفتند: نی، الا موافقت. گفت: بدانید که شما به نفاق زیستید.(۲)

این سخن، یادآور حدیثی کوتاه و عمیق از امیرالمونین است:

کثره الوفاق نفاق.(۳) یعنی موافقت بسیار نشانه نفاق است.

آری اگر دو نفر خاصه دو متفکر، مدعی شوند که همفکرند، یا یکی از آن‌ها دو چهره است و یا هر دو مداهنه می‌کنند.

سید بن طاووس در کتاب کشف المحجه می‌گوید: قطب راوندی رساله‌ای تالیف کرده است درباره اختلافات شیخ مفید و سید مرتضی و در آن ۹۵ اختلاف میان این دو را و آن هم فقط در اصول اعتقادات برشمرده است. فراتر از این، وی در پایان این رساله می‌گوید: اگر همه مسائلی را که در آن اختلاف کرده‌اند استقصا کنم، کتابی مفصل می‌شود.(۴)

جالب توجه است که این دو دانشور شیعه که ما میانشان هیچ اختلافی احساس نمی‌کنیم، حداقل در 95 مسئله آن هم فقط در اصول عقاید با یکدیگر اختلاف داشتند. اما من گمان نمی‌کنم که مطهری و شریعتی در همه مسائل از اصول و فروع دین تا مسائل غیر دینی، با یکدیگر این اندازه اختلاف داشته باشند. شاهد این که استاد مطهری، در اعلامیه‌ای رسمی که درباره شریعتی منتشر کرد، نوشت:

او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرایش غیر اسلامی نداشته است.(۵)

از شیخ مفید و سید مرتضی که بگذریم و البته نمی‌توان گذشت، به ابوذر و سلمان می‌رسیم که امام سجاد فرمود:

والله لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله(۶) یعنی به خدا سوگند که اگر ابوذر می‌فهمید که در قلب سلمان چیست، او را می‌کشت.

از این حدیث دانسته می‌شود که میان ابوذر و سلمان بسیار اختلاف بود. نیز این اختلافات چندان اساسی بود که اگر ابوذر می‌دانست، وجود زنده سلمان را تحمل نمی‌کرد. با وجود این، ما ابوذر و سلمان را دو مسلمان و دو شیعه و دو نفر از اصحاب خاص پیامبر می‌دانیم و از هم جدا نمی‌کنیم.

باری با وجود آن همه اختلافات میان شیخ مفید و سید مرتضی، قطب بندی میان آن‌ها درست نیست. از آن رو که هر دو یک هدف را تعقیب می‌کردند و یک مسیر را می‌پیمودند. همچنین با وجود آن همه اختلاف میان ابوذر و سلمان، قطب بندی میان ایشان صحیح نیست، زیرا این دو نیز آهنگ آن داشتند که در پی پیامبر روند.

با وجود این، در جامعه ما همواره از اختلافات مطهری و شریعتی سخن می‌رود و قطب بندی کاذب مطهری و شریعتی ساخته می‌شود و اختلافات این دو متفکر، بزرگ نشان داده و تشدید می‌شود و بیهوده به شمار اختلافات آن‌ها افزوده می‌گردد. چنین می‌نماید که اینک به یک فارابی نیاز است تا همان گونه که او با نگارش کتاب الجمع بین رایی الحکیمین به جمع افکار افلاطون و ارسطو پرداخت، این فارابی هم به اشتراکات و مناسبات فکری مطهری و شریعتی بپردازد و هماهنگی این دو را نشان دهد.

شکی نیست که ارسطو و افلاطون با یکدیگر اختلاف داشتند، اما این دو پیشتر و بیشتر، با سوفسطایی‌ها اختلاف داشتند، با پروتاگوراس و گورگیاس. اختلاف ارسطو و افلاطون با سوفسطایی ها، اختلاف در مبنا بود، ولی اختلافشان با یکدیگر، اختلاف در بنا. پس یکسونگری است که اختلاف ارسطو و افلاطون با یکدیگر دیده شود، اختلاف ریشه دار آن‌ها با سوفسطایی‌ها نادیده گرفته شود. مگر این که اساسا سوفسطایی‌ها را از دایره خارج کنیم و داخل مرز دانش نیاوریم.

همین نکته درباره اختلافات مطهری و شریعتی نیز صدق می‌کند. این دو با یکدیگر اختلاف داشتند، ولی پیش و بیش از این اختلاف، با دینداری و دینداران و دینداران سنتی تعارض داشتند؛ با کسانی که در سده‌های پیش متوقف مانده‌اند و از قدمای معاصر هستند و از سردخانه تاریخ می‌آیند.

بنابراین پیش و بیش از هر سخنی درباره اختلاف مطهری و شریعتی باید از اختلاف این دو با سنت گرایان سخن رود. مگر این که این جماعت را از دایره بحث خارج کنیم و قابل بررسی ندانیم، اما کسانی که از اختلاف مطهری و شریعتی سخن می‌گویند نه تنها چنین رایی ندارند، بلکه می‌کوشند مطهری را سنت گرا بنمایانند و اختلافش را با شریعتی، اختلاف میان سنت گرایی و نوگرایی.

همان گونه که مطهری و شریعتی با یکدیگر اختلاف دارند، بازرگان و شریعتی و نیز سروش و شریعتی با یکدیگر اختلاف دارند و شاید اختلاف بازرگان و سروش با شریعتی، بیش از اختلاف مطهری با شریعتی باشد، اما متاسفانه اختلاف مطهری و شریعتی چنان بزرگ نشان داده می‌شود که گویا این دو در دو قطب مقابل هم هستند و با یکدیگر تضاد آشتی ناپذیر دارند. در مقابل، اختلاف بازرگان و شریعتی و نیز سروش و شریعتی همواره به صورتی معقول و منطقی مطرح شده و این‌ها در مقابل یکدیگر قرار داده نشده اند.

این را نیز بگوییم که عده‌ای از مطهری، حجابی برای شریعتی ساخته‌اند و عده‌ای از شریعتی، حجابی برای مطهری. برخی با دیدن مطهری، از دیدن شریعتی محروم مانده‌اند و برخی با دیدن شریعتی، از دیدن مطهری. این تنگ نظران ظرف وجودی شان چنان کوچک است که فقط گنجایش یک نفر را دارد: مطهری یا شریعتی. سینه اینان برکه است نه دریا. همین که مطهری یا شریعتی در آن قدم بگذارد، آن برکه لبریز می‌شود و گنجایش دیگری را ندارد. فروتر از اینان، کسانی هستند که مطهری را بهانه مبارزه با شریعتی قرار داده‌اند و شریعتی را بهانه مبارزه با مطهری. این بهانه جویان، مطهری را نمی‌خواهند، بلکه مبارزه با شریعتی را می‌خواهند و شریعتی را نمی‌خواهند، بلکه مبارزه با مطهری را می‌خواهند.

در پایان این را هم بگوییم که نه تنها مطهری و شریعتی با یکدیگر مناسبات فکری داشتند، بلکه شریعتی بر مطهری نیز تأثیر گذاشت و با این تاثیرگذاری، او را به خود نزدیک تر کرد.

چنان که می‌دانیم مطهری نخست متکلم و فلسفه پرداز بود و اغلب دغدغه هایش از سنخ مسائل کلامی و فلسفی بود. همچنین وی به لحاظ روحیه و شخصیت بیشتر درونگرا بود و شاید همین درونگرایی اش، سائق او به مباحث ذهنی و انتزاعی بود. وی در سرآغاز یکی از آثارش اشاره می‌کند که از 13 سالگی چندان به متافیزیک دلمشغولی داشت که فیزیک را نمی‌توانست تحمل کند و میل شدید به تنهایی موجب شده بود که حجره و هم حجره را ترک کند و به نیم حجره‌ای دخمه مانند پناه ببرد. وی می‌افزاید که از همان آغاز، فیلسوفان و عارفان و متکلمان را برتر از دیگر اصناف دانشوران می‌دانست.(۷)

اما سرانجام مطهری به سبب اختلاط با شریعتی و مطالعه آثار وی، از مباحث کلامی و فلسفی به مسائل اجتماعی و عصری سوق داده شد و مصلحان اجتماعی را بر همگان رجحان داد. وی که پیشتر گفته بود از آغاز طلبگی، فیلسوفان و عارفان و متکلمان برایم عظیم تر از دیگران بودند، سرانجام بدین نتیجه رسید که مصلحان اجتماعی از آن‌ها نیز عظیم ترند. پس نوشت:

امروز کلمه مصلح و اصلاحات در میان ما شایع است. مرحوم سیدجمال الدین اسدآبادی یک فرد مصلح است. مصلح، شأن و اهمیت بیشتری از عالم، مجتهد، فیلسوف، منجم، ریاضیدان و غیره دارد... در این که اجتماعات نیازمند به مصلحین هستند، بیش از آن که به هر طبقه دیگر نیازمند باشند، سخنی نیست.(۸)

مطهری در رویکرد به اجتماعیات و مسائل نوپیدا تا حدودی از شریعتی تأثیر می‌پذیرفت. البته مطهری در تحلیل برخی مسائل با شریعتی اختلاف داشت، اما در پرداختن به آن مسائل از شریعتی الهام گرفته بود. برای نمونه اشاره می‌شود به مسائلی چون انسان و جامعه و تاریخ و فلسفه تاریخ و فلسفه اخلاق و سنجش نسبت اسلام با مکتب‌ها و نظریات جدید که شریعتی برانگیزنده مطهری به این‌ها بود. نیز باید اشاره کرد به سعی مطهری در عرضه اسلام به صورت مکتب یا جهان بینی که متاثر از کوشش شریعتی در عرضه اسلام به صورت ایدئولوژی بود


پاورقی :

۱. فراموش نکنیم که یکی از عالمان سنتی در قم کتابی با عنوان الحجاب فی الاسلام در رد کتاب مسئله حجاب، از استاد مطهری نوشت و فراموش نکنیم که یکی از عالمان سنتی به نزد امام خمینی در نجف رفته و به او گفته بود کتاب مسئله حجاب، زنان باحجاب تهران را بی حجاب کرده است و از وی خواسته بود علیه این کتاب اقدام کند و فراموش نکنیم که نظر استاد مطهری درباره عوامزدگی روحانیت، روحانیت عوامزده را چنان هراسان کرد که یکی از بزرگان اجازه نداد تا مطهری با او ملاقات کند. از این نمونه‌ها که نشانه اختلاف مطهری با عالمان سنتی است، فراوان است، اما هرگز به این اختلافات و اساسا تفاوت دیدگاه مطهری و عالمان سنتی اشاره نمی‌شود و در مقابل همواره از اختلاف مطهری و شریعتی سخن می‌رود و چنین تظاهر می‌شود که این دو در دو قطب بودند. از این نمونه از قطب بندی‌های کاذب در جامعه ما فراوان است.

۲. مقالات شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد (چاپ دوم: تهران، انتشارات خوارزمی، 1377)، ج 1، ص 273.

۳. عبدالواحد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، تصحیح سیدمهدی رجائی (چاپ دوم: قم، دارالکتاب الاسلامی، 1410)، ص 524.

۴. سیدابن طاووس، کشف المحجه الثمره المهجه (قم، مکتبه الداوری)، ص 20. نیز بنگرید به ترجمه آن با عنوان کشف المحجه، یا فانوس، ترجمه اسدالله مبشری (چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368)، ص 29.

۵. سیری در زندگانی استاد مطهری (چاپ اول: تهران و قم، انتشارات صدرا، 1370)، ص 78-79. مطهری پیش و پس از این اعلامیه، سخنانی دیگر درباره شریعتی گفته است، اما این اعلامیه نظر رسمی و قطعی اوست.

۶. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبارالائمه الاطهار (چاپ دوم: بیروت، موسسه الوفاء، 1403)، ج 2، ص 190، محمدبن حسن صفار، بصائرالدرجات، تصحیح محسن کوچه باغی تبریزی (قم، مکتبه آیت الله مرعشی، 1404)، ص 25. همچنین در حدیث آمده است که پیامبر به سلمان فرمود: لو عرض علمک علی المقداد لکفر، یعنی اگر دانش تو را به مقداد می‌دادند، کافر می‌شد. محمدبن محمد عکبری (شیخ مفید)، الاختصاص، تصحیح علی اکبر غفاری (بیروت، موسسه الاعلمی، 1402)، ص 12.

۷. به یاد دارم که از همان آغاز طلبگی که در مشهد مقدمات عربی می‌خواندم، فیلسوفان و عارفان و متکلمان، هرچند با اندیشه هایشان آشنا نبودم، از سایر علما، دانشمندان و از مخترعان و مکتشفان، در نظرم عظیم تر و فخیم تر می‌نمودند. مرتضی مطهری، مجموعه آثار (چاپ دوم: تهران و قم، انتشارات صدرا، 1370)، ج 1، ص 441.

۸. همو، یادداشت‌های استاد مطهری (چاپ اول، تهران و قم، انتشارات صدرا، 1382)، ج 7، ص 94


تاریخ انتشار : ۱۷ / خرداد / ۱۳۸۵

منبع : سایت باشگاه اندیشه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
30_03_2010 . 11:05
#5
رویارویى دو فکر دینى



نام مقاله : رویارویى‌ی دو فکرِ دینى

نویسنده : محمد حیدرى

موضوع : ـــــ


کمتر از ۶ ماه از مرگ نابهنگام على شریعتى، جامعه‌شناس انقلابى ایران، نگذشته بود که در اوج بحث‌هاى نیروهاى مذهبى درباره وى، نامه‌اى به امضاى مهندس مهدى بازرگان و آیت‌الله مرتضى مطهرى منتشر شد. این نامه که به خط آیت‌الله مطهرى نگاشته شده است، تاریخ ۲۳ آذرماه ۱۳۵۶ را بر پیشانى‌ی خود دارد. آخرین روزهاى آذر ماه ۵۶، تحولات ایران به سویى مى‌رفت که شورش‌هاى دانشجویى و گاه مسلحانه، به آرامى تبدیل به ناآرامى هاى شهرى مى‌شد. ایران در آستانه‌ی انقلاب بود، لیکن هنوز نشانه‌هاى روشن آن را کسى نمى‌دید. با این همه على شریعتى و نوشته‌ها و گفته‌هایش در خیزشى که از دانشگاه به میان مردم مى‌رفت، تاثیرى شگفت‌آور گذاشته بود. از طرفى شریعتى از همان هنگام که ظهور کرد و نام‌اش دهان به دهان مى‌چرخید، تا سفر بزرگ‌اش و حتى پس از آن، عشق و کین بسیارى انگیخت. پدیده‌ی "شریعتى"، که اتفاقاً پدیده منحصر به فرد تاریخ روشنفکرى ایران نیز هست، از آن جهت پرمناقشه شد که پروژه‌ی خود را نوسازى دینى قرار داده بود. انتشار نامه‌ی مهندس بازرگان و آیت‌الله مطهرى درباره‌ی او ابعاد گسترده‌ی مناقشه بر سر شریعتى را آشکارتر مى‌کند.

آیت‌الله مطهری، نامه را چنین آغاز مى‌کند:

"... نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر على شریعتى مدتى است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسى و حیاتى و وسیله‌ی بهره‌بردارى افراد و دستگاه‌هاى مغرض گردیده است، اینجانبان تبادل‌نظر در این مسائل را ضرور دانستیم..."


در ادامه نامه تاکید شده است :

"... اینجانبان که علاوه بر آشنایى به آثار و نوشته‌هاى مشارالیه، با شخص او فى‌الجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبت‌هایى از قبیل سنى‌گرى و وهابى‌گرى به او بى‌اساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولى اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیراسلامى نداشته است..."


اما در این نامه آنچه مناقشه‌ها را افزون کرد، بخش پایانى آن بود. نویسنده‌ی نامه در این بخش آورده بود :

"... ولى نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربى بود و هنوز فرصت و مجال کافى نیافته بود در معارف اسلامى مطالعه‌ی وافى داشته باشد، تا آنجا که گاهى از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامى بى‌خبر مى ماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه مى‌افزود، در مسائل اسلامى، حتى در مسائل اصولى، دچار اشتباهات فراوان گردیده است، که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعى کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست که : ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم للاعنون..."


در پایان این نامه نیز تاکید شده بود :

"... اینجانبان بر آن شدیم به حول و قوه الهى، ضمن احترام به شخصیت او و تقدیر از زحمات و خدمات‌اش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده‌پوشى و بدون اعتناء به احساسات طرف‌داران متعصب و یا دشمنان مغرض، طى نشریاتى، نظریات خود را درباره‌ی مطالب و مندرجات کتاب‌هاى ایشان بالصراحه اعلام داریم..."


وعده‌ی پایانى البته هیچ‌گاه محقق نشد. مهندس بازرگان چندى پس از انتشار این نامه و واکنش‌هاى محافل سیاسى و روشنفکرى، اعلام کرد که امضاى خود را از این نامه پس مى‌گیرد. آیت الله مطهرى اما امضاى خود را پس نگرفت و البته نظرات خود را نیز در "نشریاتى" که وعده کرده بود منتشر نکرد. آنقدر که امضاى بازرگان بر این نامه شگفت‌آور بود، امضاى مطهرى چندان عجیب تلقى نشد. آنان ماجراهاى حسینیه ارشاد و نحوه خروج آیت‌الله مطهرى از هیات‌مدیره‌ی آن را مى‌دانستند، و انتشار این نامه را نیز تبعات آن جدایى دانستند.

لیکن مهندس بازرگان چگونه چنین نامه‌اى را امضا کرد؟ در این باره اطلاعات زیادى در دست نیست. اما انتقاداتى که به شریعتى در این نامه وارد مى‌شود، بعدها بخش‌هایى از روحانیان به خود بازرگان نیز وارد کردند. از طرفى این‌که "تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربى" بوده و از "فقه اسلامى" بى‌خبر مى‌ماند، انتقادى است که انتظار طرح آن از سوى مرحوم بازرگان نمى‌رود. این‌که این نامه چگونه تهیه شده است، نکته‌اى است که مطلعان باید معلوم کنند. لیکن این‌که بازرگان امضاى خود را پس گرفت، نشان مى‌دهد که حداقل با بخش‌هایى از نامه موافق نبوده است.

اما انتقاد آیت‌الله مطهرى به شریعتى، در این نامه، بعدها به مخالفتى همه‌جانبه تبدیل شد. مطهرى فرصت نیافت که انتقادات خود را در نشریاتى مستقل منتشر کند، لیکن پس از حدود ۱۵ سال، برخى نوشته‌هاى خصوصى او در انتقاد از شریعتى توسط دوستداران‌اش منتشر شد و ابعاد بیشترى از ماجرا را از پرده بیرون انداخت.

از همان زمانى که شریعتى کارش بالا گرفت، تفاوت دیدگاه‌اش با روحانیت نیز آغاز شد. شریعتى بارها انتقادات تندى از روحانیت مطرح مى‌کند که بخشى از آن در زمان حیات‌اش نیز منتشر شده است. او حتى به نقد واژه‌ی "روحانى" به عنوان لغت‌ى در برابر "جسمانى" مى‌پردازد و آن را ساخته‌ی صفویان مى داند که معتقد است بسیارى از پیرایه‌ها به دین را آنان بسته‌اند و حتى از مسیحیت الهام گرفته‌اند. شریعتى تعبیر "عالم اسلامى" را در برابر "روحانیت" مى نشاند.

هر چه انتقادات شریعتى از روحانیت افزون شد، موضع‌گیرى روحانیون نیز در برابر او افزایش یافت. شریعتى کوشید تا در یک جلسه پرسش و پاسخ اتهام مخالفت با روحانیان را از خود دور کند و تاکید کرد که او با "عالمان اسلامى" هیچ مشکلى ندارد. لیکن انتشار کتاب "تشیع علوى و تشیع صفوى" مخالفت‌ها را به دشمنى بدل کرد. او در این کتاب به "علامه مجلسى" انتقادات سختى وارد کرده بود که چگونه توانسته احادیث غیر معتبر را درباره امامان شیعه در کتاب‌اش گردآورى کند. شریعتى در این کتاب نمونه‌هایى نیز آورده بود. انتشار این کتاب هرگونه امکان حل مسالمت‌آمیز ماجراى شریعتى و روحانیان سنتى را منتفى کرد.

او خود در یکى از نامه‌هاى خصوصى‌اش که به "پدرش" نگاشته، در پاسخ به انتقاد پدر که اگر مجلسى و... را از شیعه بگیریم چه مى‌ماند، پاسخ داده است که شیعه مگر فقط همین افراد را دارد؟ او تاکید مى‌کند که من بین امام معصوم و مجلسى، اولى را برگزیده‌ام. به این ترتیب مشخص بود که شریعتى از انتقادات خود دست نخواهد کشید. سپس روحانیون سنتى که خطرى بزرگ از جانب شریعتى احساس مى‌کردند، کوشیدند تا به مقابله با وى بپردازند. بسیارى کتاب‌ها و نقدها و جزوه‌ها و سخنرانى‌ها علیه شریعتى منتشر شد و او به انواع اتهامات سنى‌گرى و وهابى‌گرى متهم گردید. شریعتى در پاسخ به یکى از این کتاب‌ها با عنوان "دفاع از اسلام و روحانیت، پاسخ به برقعى و دکتر على شریعتى"، نامه‌اى تند به مدیر چاپخانه فیض قم نوشته و رونوشت آن را به آیت‌الله گلپایگانى و دیگر آیات عظام نیز فرستاده است.

شریعتى در همین زمان با مجله مکتب اسلام هم درگیر شد. به این مجله نامه‌اى نوشته و خواستار دریافت مدارک تاریخى یکى از ادعیه شده بود. پاسخ مجله که به صورتى علنى منتشر شد، حاوى انتقادات و حملات تندى به شریعتى بود. مکتب اسلام برخى نوشته‌هاى دیگر شریعتى را هم نقد کرد، از جمله تفسیر او از آن آیه قرآن را که میوه ممنوعه‌اى را که آدم خورد و از بهشت رانده شد را میوه‌ی "آگاهى" و رانده شدن از "بهشت بى‌خبرى" تعبیر کرده بود. به این ترتیب پس از روحانیان سنتى، روحانیان نوگراى حوزه نیز به رویارویى علنى با شریعتى کشیده شدند. آیت‌الله مطهرى اما تا زمان انتشار نامه مشترک با مهندس بازرگان، در حاشیه این انتقادات مانده بود.

شهادت آیت‌الله مطهرى در بدو پیروزى انقلاب، اجازه علنى‌تر شدن این اختلاف‌ها را نداد. بعدها مشخص شد که تقریباً هم‌زمان با انتشار نامه‌ی مشترک مطهرى و بازرگان، او نامه‌اى نیز به آیت‌الله خمینى، رهبر فقید انقلاب، نوشته و در آن از ایشان "اجازه" خواسته است که از "بت‌سازى" شریعتى جلوگیرى کند. از پاسخ رهبر فقید انقلاب به این نامه اطلاعى نداریم. لیکن نامه‌ی مطهرى گویاى بسیارى از اختلافات بنیادى دو تفکرى است که در یک مقطع تاریخى‌ی خاص، براى "انقلاب سیاسى" متحد شده بودند.

مطهرى در این نامه‌ی "هشدارآمیز" خود، چند مسئله را مطرح مى‌کند که مهم‌ترین آن مسئله‌ی شریعتى است. او از این‌که شریعتى در کنار سید‌جمال و اقبال مطرح مى شود، ابراز نگرانى کرده و مى‌گوید:

"... عجباً! مى‌خواهند با اندیشه‌هایى که چکیده‌ی افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحى در مصر، و افکار گورویچ یهودى ماتریالیست، و اندیشه‌هاى ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست ضدخدا، و عقاید دورکهایم جامعه‌شناس ضدمذهب است، اسلام نوین بسازند، پس و على الاسلام السلام..."


مطهرى مى‌افزاید :

"... فکر مى‌کنم که تعهدى که درباره‌ی این شخص دارم، دیگر ملغى است، درعین‌حال منتظر اجازه و دستور آن حضرت(آیت‌الله خمینى) مى‌باشم. کوچک‌ترین گناه این مرد بد نام کردن روحانیت است. او همکارى روحانیت با دستگاه‌هاى ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلى‌ی اجتماعى درآورد..."


او در این نامه توصیه مى‌کند که مقالات شریعتى در کیهان خوانده شود که :

"... احدى از ملیت ایرانى به این خوبى و مستند به یک فلسفه‌ی امروزپسند دفاع نکرده است. شایسته است نام آن را "فلسفه‌ی رستاخیز" بگذاریم..."


رویارویى روحانیت و شریعتى حتى به سطح نوگراترین روحانیان هم‌دوره‌ی شریعتى نیز کشیده شد و مطهرى شاخص‌ترین منتقد او بود. شاید مهم‌ترین دلیل این رویارویى، همان نکته‌اى باشد که در نامه‌ی مشترک مطهرى و بازرگان نیز به آن اشاره شده است. شریعتى از برخى مسلمات "فقه اسلامى" عدول کرده بود.


تاریخ انتشار : ۱۳ / اردیبهشت / ۱۳۸۳

منبع : سایت باشگاه اندیشه / منبع اصلی : روزنامه شرق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
15_04_2011 . 23:49
#6
حلقه استاد مطهری



نام مقاله : حلقه‌ی استاد مطهری

نویسنده : دکتر پوران شریعت‌رضوی

موضوع : ـــــ


حلقه استاد مطهری متشکل از روحانیونی بود که بیش‌تر در خارج از حوزه علمیه قم فعالیت داشتند . اینان از طلابی بودند که پس از سال‌ها تحصیل در حوزه‌های علمیه برای آشنایی با علوم دانشگاهی و احیانا فعالیت دینی به تهران آمده بودند و بر خلاف گروه نخست که بر ظواهر دینی و پوسته مذهب تاکید می‌کردند این طیف تلاش می‌کردند چهره مثبت و روشنفکر پسندی از دین و جنبه‌های آن ارائه دهد و به جای برگزاری مجالس روضه خوانی بیش‌تر به برپا کردن مجالس سخنرانی و طرح مباحث و مسائل نو گرایش نشان می‌داد . این حلقه در حسینیه ارشاد گرد مرحوم مطهری جمع بودند و "کنترل فعالیت‌های تبلیغی حسینیه را در دست داشتند" .

بعد از بالا گرفتن موج انتقادات و مخالفت‌ها با علی به خاطر نوشتن دو مقاله در جلد اول کتاب محمد خاتم پیامبران مرحوم مطهری از علی خواسته بود که برای خوابانیدن سر و صدای منتقدان مطلبی بنویسد که البته علی زیر بار نمی‌رود(۳) و این باعث رنجش مرحوم مطهری و حلقه او از علی می‌شود . این است که:

"... به تدریج دوستان مطهری هم به ارکستر ضد شریعتی روحانیون به رهبیر محمد تقی فلسفی پیوستند منبری اتشین مزاجی که علی‌رغمِ مواضع سیاسی مشکوک‌اش در میان جریان اصلی روحانیت اعتبار خاصی داشت و پس از ضدیت با پاره‌ای از تفاسیر جنجال برانگیز شریعتی از اسلام از منابر خود وی را به باد توهین گرفتند..."(۴)


۱. همان

۲. نگارنده فصل جداگانه‌ای را به روابط شریعتی و مطهری اختصاص داده است که در فصل بعدی می‌خوانید . در اینجا اشاره گذرایی بر چگونگی ارتباط حلقه مطهری در برخورد با علی و آرای او می‌شود.

۳. رهنما ص ۳۴۶

۴. همان ص ۳۵۴


حلقه استاد مطهری و اختلاف با هیئت مدیره ارشاد

مرحوم مطهری و هوادارانش خیلی زود در برابر حسینیه و علی صف آرایی کردند یعنی با طی کردن راهی کوتاه از مقطع سال ۱۳۴۷ آن هم با چاپ دو مقاله از علی و بعد انتقاد بر او در سال ۱۳۴۸ بر اثر جو و فشار گروه ولایتی و سرانجام مخالفت مصر با وی در سال ۱۳۴۹ راهی که مرحوم مطهری از شیفتگی اولیه۱ به شخص و آثار علی طی کرد و سرانجام به مخالفت و ضدیت با او ختم شد .

حلقه مرحوم مطهری بعد از مطرح شدن علی به عنوان یکی از سخنرانان بانفوذ ارشاد درصدد بود این نقش را کمرنگ کند و نظارت و کنترل فعالیتهای حسینیه را دست خود بگیرد : "از گفته‌های نزدیکان مطهری و یادداشت‌های خود وی چنین برمی آید که هدف مطهری ایجاد تغییرات اساسی در ساختار اجرایی و مدیریتی ارشاد بوده است . مطهری همان‌طور که به آیت اله قمی گفته بود سعی می‌کرد با افزایش اعضای هیئت مدیره (به استثنای اعضای علی البدل) از سه نفر به پنج نفر و ایجاد یک شورای جدید مرکب از روحانیون، سلطه‌ی خود را بر ارشاد تثبیت کند"۲ .

وی "هم‌چنین همه‌ی توان خود را صرف این کرده بود که اختیارات اجرایی میناچی"(۳) را تا حد یک مدیر مالی که به دقت تحت نظر آن چه که به گفته‌ی وی "حسابداران معتمد" بود قرار داشت تنزل دهد . تحقق این هدف به معنای کنار رفتن میانچی و تسلط مطهری بر امور ارشاد شد . و "با قدرت مطلقه‌ای که قرار بود شورای روحانیون در دست بگیرد مشکل کی "باید صحبت کند" و "چی باید گفته شود" نیز خود به خود برطرف می‌شد"(۴)

۱. آقای مطهری در سال‌های نخست ورود علی به ارشاد شیفته سخنرانیهای وی بود و از او ستایش می‌کرد . ن . ک به جریانها و جنبشهای مذهبی – سیاسی ایران، جعفریان ص ۲۸۳

۲. رهنما، ص ۳۶۲

۳. میناچی که به عنوان مدیر برنامه‌های ارشاد انتخاب شده بود عملاً همه اختیارات و از جمله انتخاب سخنران و تصمیم‌گیری نهایی در مورد مسائل مربوط به نشر و چاپ را در دست داشت . به این ترتیب مطهری فاقد هرگونه قدرت واقعی در اداره امور ارشاد بود .

۴. مطهری از این ناراضی بود که علی‌رغمِ این‌که از اعضای موسس ارشاد بود و با مردم و روحانیان ارتباط داشت در مورد این‌که "کی باید صحبت کند" و "چی باید گفته شود" و حتی زمان چاپ و نشر کتب تدوین شده در ارشاد هیچ اطلاعی نداشت . با بالا گرفتن اختلاف و کشمکش‌ها مطهری به برنامه‌های عادی ارشاد خرده می‌گرفت و از در مخالفت با آنها درمی آمد . ن . ک به کتاب رهنما ص ۳۶۲ و بنا به نوشته رسول جعفریان : تا آنجا که به آقای مطهری برمی گردد گرچه ایشان تا سال ۴۹ انتقاداتی نسبت به نوع اداره حسینیه داشت و کج دار و مریز به همکاری خود ادامه می‌داد اما از نامه ایشان در سال ۵۰ چنین به دست می‌آید که وی از این پس به صراحت به انتقاد از شریعتی به‌ویژه دیدگاه‌های وی درباره‌ی روحانیت می‌پردازد . این مسائل مربوط به سال ۴۸ و ۴۹ بوده است . جریانها و جنبشهای مذهبی – سیاسی ایران ص ۲۸۸


بدین سان موجی که "ولایتی"‌ها در محافل مذهبی – سنتی بر ضد علی به راه انداخته بودند رفته رفته به خود ارشاد و دست اندرکاران و مبلغان ان رسید(۱) گروه ولایتی توانسته بود با متشبث شدن به انواع ترفندها از سخنرانی و صدور اعلامیه و چاپ جزوات و کتاب بر ضد حسینیه و شخص علی تا تحریک مراجع و نشستهای مختلف با آنان جهت تکفیر علی اکنون توپ را به زمین حسینیه بیندازد و خود به عنوان تماشاچی این بازی نابرابر بنشیند . علی با جبهه "ولایتی" که در بیرون حسینیه به تکفیر او برخاسته بود طرف نبود بلکه اکنون از سوی دوستان و دعوت کنندگان ارشاد صلاحیت و افکارش زیر سوال است و باید جوابگوی سوالات و انتقادات جبهه جدید نیز باشد.(۲)

بدیهی است در چنین جوی امکان پرداختن به مسائل اساسی و پاسخگویی به نیازهای نسل جدید نیست و همه توان افراد دلسوز، تحت الشعاع اختلافات و کدورتها قرار می‌گیرد تا جایی که در اوج این اختلافات و نقد و نظرها پیرامون حسینیه و شخص علی بنا به خاطرات آقای میانچی، آقای حاج احمد صادق(۳) به قصد رفع اختلافات فیمابین تعدادی از اهل منبر و دکتر شریعتی و به امید آنکه شاید شریعتی بر طرف و به حسن ظن و دوستی و برادری تبدیل گردد در یکی از شب‌های پایانی ماه مبارک رمضان افطاریه‌ای در منزل خود ترتیب داده بود که آن مجلس برخی از اساتید و حجج اسلام شامل استاد مرتضی مطهری، دکتر بهشتی، دکتر باهنر، هاشمی رفسنجانی، خزعلی و چند نفر غیر روحانی از جمله فخرالدین حجازی، میانچی و طرف اصلی علی شریعتی دعوت به عمل آمده بود تا ضمن مذاکره و تعاطی افکار با یکدیگر راه حلی برای قطع حملات و رفع کدورت نسبت به دکتر شریعتی پیدا شود .

آقای حاج صادق در این جلسه ضمن اشاره به حساسیت شرایط اجتماعی – سیاسی آن زمان و نیاز روز افزون جوانان به کسب آگاهی و بیداری و نقش شریعتی در آگاهی‌بخشی و حضور جوانان متدین و جان برکف به صحنه مبارزه از روحانیون حاضر در جلسه با استغاثه و تضرع می‌خواهد که با اقداماتی جلوی تحریکات منبرهای وابسته را تا دیر نشده بگیرند که بنا به اظهارات آقای میناچی :

۱. علی در نامه‌ای به یکی از دوستانش ضمن اشاره به جریان "ولایتی ها" و نقش آنها در توطئه و شایعه پراکنی علیه او و نیز همگامی و همکاری آنها با جبهه متحد امپریالیسم – صهیونیسم بر علیه فلسطینی‌ها و تز افضلیت یهود بر سنی‌ها (تز ولایتی ها) از آنها تحت عنوان باند نام می‌برد و همه کارها و توطئه‌ها را زیر سر این باند می‌داند : به این باند کار ندارم گرچه همه کارها به این باند مربوط است و همه بازیچه پیدا و پنهان و مستقیم و غیر مستقیم این بازیگران قوی دست و دنباله دارند . م . آ ۳۴ ص ۱۱۴چاپ هفتم سال ۱۳۸۰انتشارات قلم

۲. علی در نامه‌ای به یکی از دوستانش کار این گروه را همانند همکاری عده‌ای از مسلمان نمایان در جنگ خندق تشبیه می‌کند که در اتحاد با لشکر احزاب که به قصد ریشه کن کردن نهضت نوپای اسلامی به مدینه هجوم آورده بودند – تلاش می‌کردند اطلاعات سری از وضعیت داخلی مدینه و نقاط ضعف و قوت سپاه اسلام تهیه کرده و به دشمن ارائه دهند . و بنا به گفته خودش : عده دیگر هم باور کردنی نیست اما دیدنی است! دارند برای لشکر ” احزاب ” در این جنگ خندق کار می‌کنند! م . آ ۳۴ ص ۱۵۶

۳. حاج احمد صادق پدر ناصر صادق از اعضای سازمان مجاهدین خلق که در ۳۰ فروردین ۱۳۵۱ به دست رژیم پهلوی اعدام شد .

حضرت روحانیون حاضر در جلسه در پاسخ گفته‌های آقای صادق با بیان مقدمه‌ای نقد گونه نسبت به نحوه فعالیت‌های دینی و ایدئولوژیکی دکتر شریعتی معترض بودند و ضمن نفی مطالب بعضی از منتقدین ایراد اصلی را متوجه شخص دکتر شریعتی دانسته و معتقد بودند که ایشان بایستی در طریق حفظ حریم روحانیت در طرح مسائل اختلافی و بحث انگیز قبلا با علمای دین مشورت نمایند تا اولاً از هرگونه لغزش دینی و اعتقادی مصون بماند و در ثانی با فراهم نمودن موجباتی به منظور نزدیکی با مراجع و پذیرش توصیه‌های آنان تا حدودی جلو معترضین و ردیه نویسان را بگیرند . اما بارها از دکتر شریعتی خواسته‌ایم به جای توسل به جنجال آفرینی و راه اندازی سر و صدا فعلاً به سلسله کار آرام و تحقیقات علمی و تاریخی و جامعه‌شناسی که در تخصص ایشان می‌باشد بپردازد تا پس از خاموش شدن تعرضات و حملات منبریان و روحانیون معترض و متعصب به تدریج به صحنه بیاید . ما تعجب می‌کنیم در موقعیتی که دکتر شریعتی خود به علم جامعه‌شناسی تسلط کافی دارد چگونه تا به حال جامعه خود را نشناخته!! و همواره رنج خود و زحمت ما می‌دارد!!.۱

روحانیون فوق که نمی‌خواستند با حمایت از شریعتی در مقابل معترضان قرار بگیرند به دنبال راه حلهایی بودند که معضله شریعتی را به نحوی مصلحت اندیشانه حل کنند . این بود که در ادامه و تعاقب بگومگوها درباره‌ی حسینیه و شخص علی مرحوم مطهری با دعوت از دوستان روحانی و غیر روحانی خود در صدد چاره جویی و رفع معضل به وجود آمده "به فکر تشکیل جلسه مشاوره و بحث و بررسی در اطراف شایعات و مخالف خوانیهای اهل منبر علیه حسینیه ارشاد و شخص دکتر شریعتی افتاد . تا شاید با پیدا کردن راه حلی که هم خودشان از آن همه حملات و مراجعات مکرر خاصی یابند و هم حسینیه ارشاد از مقابله با این جنجالها کنار بماند و بتواند به صورت یک موسسه تحقیقاتی علمی بی‌ سر و صدا و با آرامش به کار خود ادامه دهد به طوری که مورد قبول و تایید همگان به‌ویژه مراجع و معترضین منبری قرار گیرد"۲

بنا به اظهارات آقای میانچی "تاریخ اجرا و انجام این تصمیم مقارن بود با شهریور ماه ۱۳۴۹ و قبل از آغاز مراسم حج سال ۱۳۴۹ حسینیه ارشاد"۳ افراد دعوت شده از جانب مرحوم مطهری بنا به گفته‌های آقای میانچی همگی از دوستان و همفکران قدیم روحانی و بازاری و اداری شخص استاد مطهری بودند و از هیئت امنای ارشاد فقط آقایان میانچی و محمد همایون و دبیر جلسه بودند که حق حضور در جلسه مذکور را پیدا کرده بودند"۴

۱. نشریه ارشاد ویژه‌نامه شماره ۱۵ صص ۷۷ـ۷۹ مهر ماه ۱۳۸۰ برای اطلاع بیش‌تر از پاسخ دکتر به سوالات و انتقادات حاضران در مجلس به صفحات ۷۹ تا ۸۳ همین ویژه‌نامه مراجعه کنید .

۲. همان ص ۸۴

۳. همان

۴. همان

افرادی که از سوی مرحوم مطهری برای تعیین خط مشی حسینیه دعوت شده بودند مرکب از سه نفر اعضای اصلی هیئت مدیره و نه نفر هم از اعضای هیئت مشورتی بودند۱ . این افراد از تاریخ ۱۱/۶/۴۹ تا ۱۰/۷/۴۹ برای تعیین خط مشی حسینیه و ایجاد ضوابط برای سخنرانان چندین جلسه برگزار کردند .

موضوع اصلی این جلسات بررسی شایعات مربوط به ارشاد تحلیل انتقادات مربوط به شریعتی و تنظیم یک جوابیه رسمی علیه مخالفان ارشاد و شریعتی بود . بنا بر متن و مندرجات صورت جلسات هیئت مدیره حسینیه ارشاد مورخ ۱۱/۶/۴۹ صفحه ۳۹ چنان آمده است :

موضوعی که در این جلسه مطرح مذاکره است مرتبط به خط مشی "حسینیه" نسبت به دعوت بعضی از گویندگان است که در خارج از محافل مختلف درباره‌ی آنها انتقاداتی شده است و یا مطالبی را که بعضی از مراجع درباره‌ی عده‌ای از سخنرانان که در آنها شاید نقاط ضعفی داشته‌اند به میان آورده‌اند . استاد مطهری اظهار داشتند ما بایستی در اعمال خود دقت کامل داشته باشیم که به افرادی که از روی اغراض شخصی و یا حسادت‌های نسنجیده – صحبت‌هایی می‌کنند نقاط ضعفی ندهیم و نیز ضمن شرح روایتی اظهار داشتند : صاحبان مناصب مذهبی باید خود پاک و طاهر باشند . و بر همین اساس نیز فقه شیعه بنیانگذاری شده است . منصب مذهبی مقدس است صاحب چنین منصب الهی بایستی کاملاً منزه باشد و به همین دلیل ما نمی‌توانیم تریبون مقدس "حسینیه" را در اختیار افرادی که متجاهر به فسق باشند قرار دهد.

برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد دوم / ص ۲۱۸


تاریخ انتشار : چاپ اول / ۱۳۸۳

منبع : سایت نیمه‌حرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
15_04_2011 . 23:58
#7
ریشه اختلافات استاد مطهری با شریعتی



نام مقاله : ریشه‌ی اختلافاتِ استاد مطهری با شریعتی

نویسنده : دکتر پوران شریعت‌رضوی

موضوع : ـــــ


اما جلسه‌ای که باید به تهیه و تنظیم جوابیه‌ای رسمی علیه مخالفان ارشاد و شخص علی باشد در طول پنج جلسه غیر علنی که هر یک حدود دو تا سه ساعت به طول انجامید به سرعت به مسئله اتخاذ ملاکهای صحیح و شرعی جهت گزینش سخنرانان ارشاد تبدیل شد : گویا فکر تشکیل ” هیئت تعینی ضوابط ” که اختیار بررسی تایید و رد صلاحیت سخنرانان ارشاد را در دست داشت از طرف دوستان مطهری شده بود . این هیئت می‌باید از همکاران روحانی مطهری تشکیل می‌شد زیرا استدلال شده بود که تنها روحانیون حق بررسی صلاحیت متقاضیان سخنرانی در یک موسسه مذهبی را دارند . با این اقدام دو هدف عمده تامین می‌شد اولاً هر کسی که مطلوب روحانیون نبور از ارشاد اخراج می‌شد و ثانیاً میانچی دیگر حق نظارت بر گزینش سخنرانان را نداشت"۳

۱. اسامی هیئت مشورتی که عمدتاً از دوستان مرحوم مطهری بودند عبارت‌اند از : موسوی زنجانی، شریعتمداری، مهدیان، موسوی اردبیلی، محمدرضا مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی، مهندس سالور، امیرپور و مهندس کتیرایی . همان ص ۸۸

۲. همان ص ۸۸ . آقای میانچی درباره‌ی پیشنهادهای مرحوم مطهری مبنی بر ضابطه گذاری برای سخنرانان می‌گوید : علی الظاهر ما دو نفر عضو موسس و هیئت مدیره حسینیه حسب معمول و روال گذشته چاره‌ای جز پذیرش پیشنهاد استاد مطهری نداشتیم ولی آقای محمد همایون که مردی سالخورده و هوشیار بود و بیش از بنده سرما و گرمای روزگار را چشیده بود به من گفت بعید است که تنها هدف و منظور پیشنهادی استاد، به همین سادگی باشد مسلماً در چنین جلسه‌ای مسائل دیگر مطرح خواهد شد! همان صص ۸۷ و ۸۸

۳. رهنما، ص ۳۶۳


اما طرح مسئله عدم "تجاهر به فسق" از سوی مرحوم مطهری در مورد سخنرانان ارشاد خود به خود حساسیت برانگیز بود و اذهان را به خود مشغول می‌داشت و بنا به اظهارات آقای میانچی : استاد مطهری به هیچ وجه حاضر نشد موارد و نمونه هایی از مسئله ” تجاهر به فسق ” را که در بعضی از سخنرانان مشاهده کرده و آن همه روی این موضوع تکیه کرده‌اند برای حاضرین در جلسه بیان نمایند و حتی حاضر نشدند که لااقل نامی یا اشاره‌ای از مشخصات آنان برده شود تا این‌که بالاخره در جلسه بعدی که با حضور هیئت مدیره حسینیه و تعداد شش نفر از هیئت مشاوران به تاریخ سه شنبه ۱۴/۶/۴۹ تشکیل گردید به مطالب اساسی و نهفته در ذهن آقایان حاضر در جلسه اشاره گردید "… ضمنا از آقایان دکتر شریعتی و دکتر صاحب الزمانی سخن به میان آمد و آقای همایون اظهار داشتند : از وجود آقایان برای جلب طبقه جوان باید استفاده شود . ولی استاد مطهری اظهار داشتند : استفاده از این گونه آقایان بایستی براساس یک مبنی و اساس درآید که ایجاد ناراحتی نشود و به هر حال بایستی با تفاهم مراجع محترم اقدام نمود!"۱

از طرح کلی مسئله "تجاهر به فسق" سخنرانان از سوی مرحوم مطهری تا مطرح شدن نام دکتر شریعتی و دکتر صاحب الزمانی از جانب دیگر اعضای جلسه مشورتی و واکنش مرحوم مطهری به اسامی آن دو به خوبی روشن می‌شود که مراد و منظور مرحوم مطهری شخص علی و یکی دیگر از سخنرانان ارشاد۲ است که مورد بی‌ مهری آن مرحوم قرار می‌گیرد .

جلسات هیئت مشورتی که از موضوع اصلی خود – تهیه و تنظیم جوابیه علیه مخالفان ارشاد و شخص علی – منحرف شده بود سرانجام در ۱۰/۷/۴۹ و بنا به پیشنهاد مرحوم مطهری بر آن شد تا به تعیین اهداف و خط مشی "حسینیه" با قید این‌که با تفاهم "مراجع" باشد مبادرت ورزد که در نهایت امر مصوبه‌ای از جانب هیئت مدیره و هیئت مشورتی مورد تایید قرار می‌گیرد : "در اجرای اهداف حسینیه ارشاد مقرر گردید که این موسسه با پیروی از بینش اسلامی گروهی از علمای صاحب‌نظر اسلامی که تقوی و اجتهاد و آشنایی آنان به اوضاع و احوال جهان محرز باشد با استقلال کامل به فعالیت‌های تبلیغی و تحقیقی اسلامی بپردازد"۳

جالب آن است که مصوبه فوق که به پیشنهاد مرحوم مطهری در جلسه مطرح و تایید شد از طرف کلیه اعضای حاضر در جلسه از جمله دکتر بهشتی، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، دکتر باهنر و … بجز مرحوم مطهری امضا می‌شود که بنا به اظهارات اقای میانچی دلیل اصلی عدم رغبت مرحوم مطهری به امضای آن عدم گنجانیدن مسئله "تجاهر به فسق" سخنرانان در آن بود :

۱. ویژه‌نامه ارشاد، شماره ۱۵، ص ۸۹

۲. منظور فخرالدین حجازی است که بعد از جلسات ایام مبعث در سال ۱۳۴۷ به خاطر مخالفت مرحوم مطهری با ایشان مقاله پیشنهادی‌اش جهت درج در کتاب محمد خاتم پیامبران به‌رغمِ تایید آن از سوی دیگر اعضا (هیئت مدیره و هیئت مشورتی) از سوی مرحوم مطهری رد شد و در نهایت به حذف نامبرده از حسینیه ارشاد منجر شد ن . ک به نشریه ارشاد خاطرات آقای میانچی شماره ۱۵ ص ۹۷

۳. همان، ص ۱۰۲


البته برای ما و بقیه اعضای جلسه محرز بود مصوبه مزبور چندان مطلوب نظر ” استاد ” نبوده و مسئله ” تجاهر به فسق ” در سخنرانان و سایر شرایط و ضوابط دیگری نیز می‌بایستی گنجانده می‌شد که معظم له تهیه و تنظیم ضوابط مورد نظر خودشان را به بعد موکول کردند۱ .

برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد دوم / ص ۲۲۵


تاریخ انتشار : چاپ اول / ۱۳۸۳

منبع : سایت نیمه‌حرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
16_04_2011 . 00:39
#8
شریعتی و مطهری



نام مقاله : شریعتی و مطهری

نویسنده : دکتر پوران شریعت‌رضوی

موضوع : ـــــ


حسینیه ارشاد به تنهایی حامل یک بار مضاعف معنایی است و نسبت این همان با شریعتی پیدا کرده است۱ . و به‌رغمِ آن‌که افرادی پیش از ورود علی به ارشاد هدایت برنامه‌های مذهبی را در آنجا بر عهده داشتند اما از قضای روزگار و تقدیر الهی این روح شریعتی بود که در کالبد ارشاد نشست و این دو وجه را به یک پیکره واحد تبدیل کرد . با آن‌که افراد بسیاری از جمله مرحوم مطهری از ابتدای بنیان گذاری ارشاد در کنار آقایان مرحوم محمد همایون و دکتر میانچی به رتق و فتق امور مذهبی در حسینیه مشغول بودند و از این رو فضل تقدم داشتند و سخنرانیهای۲ بسیاری درباره‌ی موضوعات و مسائل مذهبی ارائه می‌کردند با این وصف این علی بود که با طرح آرا و افکارش توانست موج جدیدی در کالبد ارشاد بیندازد و با کیفیت نگاه و ظرافت بینش و عمق مطالبی که ارائه می‌داد گوی سبقت را از دیگران برباید و نام‌اش بر تارک حسینیه حک شود . از این رو شناخت علی و مرحوم مطهری۳ به عنوان نماد دو سنخ فکری و رفتاری بین دو رویکرد سنت‌گرا و نو اندیش در جامعه فرهنگی – اجتماعی ایران حائز اهمیت است .

۱. شریعتی درباره‌ی آمیختگی روح وی با کالبد حسینیه می‌گوید : برای من حسینیه جایی که در آن سخنرانی می‌کردم و یا درس می‌دادم نیست حسینیه با خون و فکر و شخصیتم و ایمانم عجین شده است م . آ ۱ ص ۱۴۳

۲. یکی از منتقدان اخیر شریعتی آقای سید رسول جعفریان در کتاب اخیر خود : جریانها و جنبشهای مذهبی – سیاسی ایران ص ۲۳۸ ضمن توضیحاتی درباره‌ی شکل‌گیری حسینیه و نقش افراد در بنیان گذاری ارشاد در نقد مطالب و اظهارات آقای میانچی آورده‌اند که شخصیت استاد مطهری حسینیه را حسینیه کرد و با نقل شمار سخنرانیهای مرحوم مطهری به تعداد ۶۷ جلسه نسبت به دیگر سخنرانان از جمله شریعتی (۲۴ جلسه) خواسته‌اند با رویکردی کمیت‌گرا کفه کار در حسینیه و مطرح شدن آن را به حساب مرحوم مطهری سنگین کنند . در صورتی که ایشان به دلیل همین کمیت‌گرایی که در سراسر کتابشان موج می‌زند از تحلیل دقیق و علمی و همه جانبه پدیده‌ها و جریانهای تاثیرگذار در جامعه ایران غافل مانده‌اند . باید گفت انچه که حسینیه را حسینیه کرد کمیت سخنرانی‌ها و سخنرانان نبود . حسینیه با کیفیت مطالبی که علی و دیگر سخنرانان خوش‌فکر و نواندیش و اگاه به مسائل زمان و جامعه و نیازهای نسل مطرح می‌کردند حسینیه شد و اگر نام شریعتی با حسینیه این همانی پیدا کرده است به خاطر نقش بارز و تحول آفرین شریعتی بوده است و نه کسانی که از ابتدا در چند و چون کارها و امور بودند، یا بیش‌تر سخنرانی داشتند و این از شگفتی روزگار است که بناها و اماکن که معمولاً به اسم بانیان و موسسان آن نامیده می‌شود اما بنای حسینیه ارشاد نشانه‌ای است برای روح پر اهتراز شریعتی .

۳. روابط علی و استاد مطهری فصلی مهم و تامل برانگیز بین دو برداشت و دو جریان فکر دینی در جامعه مذهبی ایران است . از این رو شناخت علی و استاد مطهری شناخت دو فرد نیست بلکه شناخت دو تیپ فکری با گرایشهای متفاوت به دین و آموزه‌های آن است که یکی برداشتی از دین و وجوه آن ارائه می‌داد که علی از آن به اسلام فرهنگی تعبیر می‌کرد . این نوع اسلام پرورنده فلاسفه (فارابی‌ها و ابن سیناها) متکلمان (فخر رازی‌ها و غزالی‌ها) فقها (شیخ طوسی‌ها و شیخ انصاری‌ها) محدثان (شیخ کلینی‌ها و علامه مجلسی‌ها) و … بود . اما روایت دیگر از اسلام به تعبیر علی اسلام ایدئولوژیک بود که اسلام محمد (ص) و علی (ع) و ابوذر و حسین (ع) و مجاهدان و مبارزان و … و تعبیری دیگر اسلام زندگی ساز و حرکت آفرین و رهایی بخش بود و هدف‌اش تغییر شکل دادن انسان و جامعه و هدایت آنها به سمت رشد و تعالی بود .

با توجه به نوع گرایش استاد مطهری به اسلام و برداشتهای او می‌توان براساس تقسیم‌بندی علی از دو نوع اسلام، اسلام استاد مطهری را اسلام فرهنگی دانست و اسلام ایدئولوژیک هم که به نام شریعتی رقم خورده است از این رو بر آن شدم که فصلی جداگانه را به بررسی روابط و اختلافات این دو جریان فکری اختصاص دهم تا با تکیه بر منابع و اسناد و خاطرات افرادی که از نزدیکی در کش و قوس‌ها و بگو مگوهای فیمابین علی و استاد مطهری بوده‌اند برخی وجوه و خصیصه‌های شخصیتی و معرفتی استاد مطهری نسبت به شریعتی بیش‌تر روشن شود .


سیر آشنایی و روابط استاد مطهری با شریعتی

سیر آشنایی و روابط مرحوم مطهری با شریعتی را می‌توان در سه مرحله توضیح داد :

۱. مرحله نخست از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۹

۲. مرحله دوم از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۶ (چهلم شریعتی)

۳. و مرحله سوم از سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۸ (سال ترور استاد مطهری)


۱. مرحله نخست از سال ۱۳۴۶ آغاز می‌شود . در این سال به مناسبت پایان چهاردهمین قرن بعثت پیامبر اسلام از طرف حسینیه ارشاد و به مسئولیت استاد مطهری پیشنهادهایی به برخی محققان از جمله علی می‌شود تا جهت نوشتن مقالاتی برای درج در کتابی با عنوان محمد خاتم پیامبران همکاری نمایند . مرحوم مطهری ضمن نوشتن نامه‌ای در مورخه ۲۰/۷/۴۶ از علی می‌خواهد که به نوشتن مقاله‌ای درباره‌ی یکی از مهمترین و حساسترین مراحل زندگانی پیامبر اسلام (ص) و نهضت اسلام یعنی از هجرت تا وفات بپردازد .


نامه مرحوم مطهری به شریعتی

"... برادر عزیز دانشمندم جناب آقای دکتر علی شریعتی

قلب خود شما گواه است که چه اندازه به شما ارادت می‌ورزم و به آینده شما از نظر روشن کردن نسل جوان به حقایق اسلامی امیدوارم . خداوند مثل شما را فراوان فرماید . انتظار می‌رفت که قبل از مهر سفری به تهران بفرمائید و دوستان و ارادتمندان را دلشاد نمائید متاسفانه این توفیق برای دوستان حاصل نشد . بهر حال ما سلامت و سعادت و موفقیت بیش‌تر شما را از خداوند متعال مسئلت داریم.

چندی پیش ابوی مکرم حضرت عالی و سرور عزیز ما جناب آقای شریعتی بر حسب تقاضای اینجانب نامه‌ای به حضرتعالی مرقوم داشتند و نوشتند که قرار است به مناسبت پایان چهاردهمین قرن بعثت رسول اکرم صلی اله علی و اله و سلم کتابی تالیف شود که از نظر معرفی شخصیت رسول اکرم مفید باشد و تا حد امکان روی آن کار بشود . رفقا مجموعا بیست موضوع برای آن کتاب در نظر گرفته که البته لیست آن خدمتتان فرستاده خواهد شد . سه موضوع از آن بیست موضوع مربوط است به تاریخ زندگی آن حضرت از ولادت تا بعثت و از بعثت تا هجرت و از هجرت تا وفات یعنی در سه بخش . بخش اول و دوم را آقای سید جعفر شهیدی بعهده گرفتند که البته لیاقت این کار را دارند و بخش سوم آن را که از دو بخش اول مهم‌تر است برای حضرتعالی در نظر گرفتیم و شاید قسمت اصلی و اساسی کتاب با توجه به نویسندگان مبرز و لایقش سه بخش باشد . قهرا بخش سوم مفصلتر خواهد بود هر چند بناست که مجموعا هر بخش از سی چهل صفحه تجاوز نکند اما به عقیده من بخش مربوط به حضرتعالی اگر پنجاه صفحه هم شد مانعی ندارد . مسلماً جزئیات را نمی‌شود در پنجاه صفحه گنجانید ولی از ذوق و ابتکار و حسن انتخاب حضرتعالی انتظار داریم که به‌طور فشرده و در‌عین‌حال داشتن همه نکات روشن آن قسمت از زندگی حضرت را مرقوم فرمایید و مخصوصا قسمتهایی که کم‌تر مورد توجه دیگران است با نظر روشن‌بین خود آنها را بشکافید از قبیل عللی که منتهی به هجرت شد و فایده‌ای که رسول اکرم از ایجاد مرکزی در خارج مکه به نفع اسلام برد . و هم‌چنین طرز رفتار اسلام و رسول اکرم یا اتباع سایر مذاهب، طرز حکومت و سیستم اداره مسلمین از جنبه‌های سیاسی و اجتماعی و غیره، تربیت اجتماعی مسلمین، تحلیلی از نامه‌ها و پیامهای آن حضرت به سران جهان آن عصر و امثال این مسائل که خود شما بهتر می‌دانید . بنده احتمالاً تا دو هفته دیگر به مشهد خواهم آمد و پس از یک شب توقف به فریمان خواهم رفت . امیدوارم توفیق زیارت عالی را پیدا کنم . همه دوستان را سلام برسانید و السلام وعلیکم..." مرتضی مطهری، ۱۳۴۶/۷/۲۰



شریعتی با نوشتن دو مقاله مورد تحسین و تمجید مرحوم مطهری قرار می‌گیرد . وی به خاطر نوشتن این دو مقاله از طرف مرحوم مطهری جهت سخنرانی به ارشاد دعوت می‌شود و به طرح مطالبی درباره‌ی موضوعات مذهبی در قالب سخنرانی می‌پردازد و بعد به دنبال ابراز مخالفتها و افتراها بر ضد حسینیه و شریعتی به خاطر چاپ مقالات علی در کتاب محمد خاتم پیامبران از سوی گروه ولایتی و برخی وعاظ و اهل منبر، مرحوم مطهری هم به‌رغمِ تایید مقالات شریعتی در کتاب فوق به گشون باب انتقاد نسبت به برخی مطالبی که شریعتی در انتقاد به روحانیت در سخنرانی‌ها ابراز می‌کرد به صف مخالفان پیوست که این مرحله تا پایان سال ۱۳۴۹ ادامه داشت .


تاثیرات شریعتی بر استاد مطهری

۲. مرحله دوم با رفتن مرحوم مطهری از ارشاد در پایان سال ۱۳۴۹ شروع می‌شود و تا سال ۱۳۵۶ سال شهادت علی ادامه می‌یابد . این مرحله با آنکه استاد مطهری از حسینیه دور است و علی الظاهر مرحله آشکار شدن و صریح شدن انتقادات آن مرحوم به علی است که اینجا و آنجا و در محافل خصوصی و دیدار با همفکران خود انها را بیان می‌دارد در‌عین‌حال مرحله تاثیرپذیری آن مرحوم از شریعتی هم هست۱که ردپای آن در برخی از آثاری که ان مرحوم بعد از رفتن از حسینیه ارشاد نوشته است دیده می‌شود.


۱. دکتر عبدالکریم سروش درباره‌ی چگونگی تحول پذیری دیدگاه مرحوم مطهری از شریعتی می‌گوید : این حق را هم بگذاریم که پاره‌ای از کارها که بعداً امثال مطهری کردند قطعا الهام بخششان مرحوم شریعتی بود . خود مرحوم مطهری هم بدین امر معترف بود . توجه‌های اخیری که شهید مطهری نسبت به فلسفه اخلاق و جامعه و تاریخ و انسان و فطرت و مسائلی از این قبیل می‌کرد تا حدودی برانگیخته نکاتی بود که امثال شریعتی در جامعه ما مطرح کردند و گفتند که مسئله امروز بشریت اینهاست . ویژه‌نامه سمینار نگرشی بر اندیشه‌های استاد مطهری و دکتر شریعتی و بررسی اشتراکات آنها از طرف انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی پاییز ۱۳۵۷ ص ۵۷ .

آقای عللیرضا علوی تبار هم درباره‌ی تاثیرپذیری مرحوم مطهری از شریعتی می‌گوید : واقعیت این است که بخشی از آثاری که بعدها مثلاً استاد مطهری تحت عنوان مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی طراحی می‌کند و به جامعه ارائه می‌کند تحت‌تاثیر سوالاتی است که مرحوم شریعتی در جامعه مطرح می‌کند . همان ص ۵۴


آثار و نشانه‌های این تاثیرپذیری به‌طور کلی در چهار محور خلاصه می‌شود :

۱. گرایش به مسائل تاریخی – اجتماعی به جای مسائل متافیزیکی۱ (کلامی – فلسفی) که در دوره‌های آغازین و میانی بدان اشتغال داشت۲ .

۲. نگرش ایدئولوژیک در ارائه اسلام به صورت یک مکتب که مرحوم مطهری با نوشتن کتاب مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی اوج این تاثیرپذیری را به نمایش می‌گذارد۳

۳. الهام‌گیری از چگونگی صورت بنید کردن مکتب به تاسی از روشی که شریعتی در اسلام‌شناسی ارشاد به کار برده بود مانند شاکله‌سازی کتاب مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی که در آن استاد مطهری تلاش می‌کند آموزه‌های مکتب اسلام را در ارتباطی هماهنگ تبیین نماید .

۴. مفهوم‌سازی به تبع تعابیری که شریعتی به کار می‌برد مانند مواردی که شریعتی در توضیح و تفسیر بعضی مفاهیم و مقولات و نیز رابطه انسان و جهان آنها را به کار برده بود مانند تعبیر رابطه انسان و جهان به مثابه رابطه اندام و شعور که مرحوم مطهری تحت عنوان رابطه شاعر با اشعار بر این تاثیرپذیری صحه می‌گذارد یا به کار‌گیری تعابیری نظیر شهید قلب تاریخ است که مرحوم مطهری هم به تاسی از شریعتی گفته است شهید شمع تاریخ است و قس علی هذا .

مقایسه‌ای اجمالی بین آثاری که مرحوم مطهری قبل از آشنایی با شریعتی و افکارش نوشته و با آثار بعد از آشنایی با وی به خوبی تاثیر ریشه‌ای افکار شریعتی را به‌رغمِ مخالفتهای ظاهری نشان می‌دهد.(۴)

۱. مهندس لطف اله میثمی بر مبارزه جدی، شجاعانه و منحصر به فرد شریعتی علیه اندیشه‌های متافیزیکی و اسکولاستیکی اشاره جالبی دارد : راهی که دکتر باز کرد راه رهایی از متافیزیک یونان بود و این مسئله را بارها در تعلیماتشان اشاره کردند . من متفکر معاصری را ندیده‌ام که به اندازه ایشان از رهایی از یونان و اسکولاستیک صحبت کرده باشند . نوگرایی دینی (گفتگوی حسن یوسفی اشکوری با لطف اله میثمی) ص ۲۶۴

۲. ردپای این تاثیرپذیری را در اختصاص دادن مباحثی جداگانه به تاریخ و جامعه در کتاب مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی به آسانی می‌توان دید .

۳. طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و به کارگیری مانند جهان‌بینی اسلامی در آثار استاد مطهری تازگی دارد . چرا که وی تا قبل از آشنایی با افکار شریعتی رویکردی فرهنگی به اسلام و مفاهیم آن داشت و بیش‌تر به مفردات مکتب اسلام می‌پرداخت تا آنکه تلقی‌ای واحد و یکدست و هماهنگ از مکتب ارائه کند .

۴. مطالعه و پژوهش پیرامون این دو مرحله از حیات فکری شهید مطهری و تفاوت آشکار در آن می‌تواند نقش تاثیرگذار شریعتی را نه فقط در افراد بلکه در کلیت فضای فکری – فرهنگی محافل مذهبی توضیح دهد .


انتقادهای استاد مطهری بر شریعتی

جدا از تاثیرپذیری استاد مطهری از شریعتی انتقادهای آن مرحوم به شریعتی در این مرحله عمدتاً حول مسائلی مانند : مخالفت علی با روحانیت سنتی۱، انتقاد به خواجه نصیر و علامه مجلسی، برداشت از اصل امامت، تکیه شریعتی بر روشنفکر به جای تکیه بر روحانیت، تقلیل تلاشهای شریعتی تحت عنوان "فرقه سازی" و مشابه دانستن تلاش او همانند فرقه‌سازی بابیه در قرن سیزدهم با برداشت نادرست از مطالب کتاب کویر۲، استعماری دانستن تز اسلام منهای روحانیت۳، انتقاد بر برخی دروس اسلام‌شناسی متد هندسی ارشاد۴ تحت عنوان : اسلام‌شناسی یا اسلام سرایی۵ . کتاب حسین وارث آدم را نوعی روضه مارکسیستی قلمداد کردن۶، نقد برداشتهای دکتر از دیدگاه فلسفه تاریخ در توضیح و تفسیر و تعبیر داستان هابیل و قابیل، مخالفت با طرح موضوعاتی مانند مذهب علیه مذهب، ابزاری دانستن برداشتهای شریعتی از مذهب و …

۱. بنا بر سندی از اسناد ساواک روز دوشنبه ۱۵/۵/۵۲ دکترسیدمحمدبهشتی، سیدهادی خامنه‌ای و جند نفر از طلاب قم به منظور دید و بازدید مرتضی مطهری در منزل وی واقع در خیابان پهلوی،عدل پهلوی سمت راست در ششم حضور داشتند . در این مجلس سخن از دکتر علی شریعتی به میان آمد مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت : صرف نظر از افکار نادرست وی و غرور و اشتباهاتش ضربه جبران ناپذیری به هماهنگی روحانیت و طبقات تحصیل کرده زد و آنها را نسبت به روحانیت سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون برانگیخت. استاد شهید به روایت اسناد تدوین مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ اول ۱۳۷۸ ص ۲۱۷

۲. مرحوم مطهری در این باره نوشته است : اوضاع آبستن حادثه‌ای نظیر حادثه قرن ۱۳ هجری است . اتفاقاً در نوشته‌های خود مرحوم! بذر این انشعاب شوم وجود دارد . سیری در زندگانی استاد مطهری صص ۱۲۷ و ۱۲۸

۳. سیری در زندگانی استاد مطهری ص ۱۱۹

۴. بنا به گفته آقای میانچی مطهری در درس اول اسلام‌شناسی که شریعتی در ارشاد تدریس می‌کرد دچار شبهه می‌شود و با خواندن جزوه‌های دوم و سوم شبهاتش برطرف می‌شود . شریعتی در آیینه خاطرات ش لامعی صص ۲۲۳ و ۲۲۴ به‌رغمِ این نظر آن مرحوم در مورد جزوه‌های ۱۵ و ۱۶ اسلام‌شناسی ارشاد این گونه نظر می‌دهد : این جزوه مانند غالب نوشته‌های نوسنده از نظر ادبی و هنری اعلی است و از نظر علمی متوسط است و از نظر فلسفی کم‌تر از متوسط و از نظر دینی و اسلامی صفر است! … ن . ک به کتاب استاد مطهری و روشنفکران از انتشارات صدرا سال ۷۲ چاپ اول ص ۳۴

۵. مرحوم مطهری بعد از خواندن جزوه‌های ۱۵ و ۱۶ اسلام‌شناسی ارشاد می‌نویسد : اولاً به نظر من این جزوه چیزی که نیست اسلام‌شناسی است حداکثر این است که بگوییم اسلام‌سرایی یا اسلام شاعری است . یعنی اسلام، موضوع و سوژه یک نوع شعر و تخیل ولی به صورت نثر شده است و البته زیبا هم سروده شده است و بیش‌تر از سوسیالیسم و کمونیسم و ماتریالیسم تاریخی و اگزیستانسیالیسم مایه گرفته است تا اسلام … و در ادامه می‌افزاید : نویسنده جزوه نظریه غرور بی‌ حد و نهایتش همان‌طور که خاصیت هر مغروری است عقده ندانستن علوم اسلامی از فلسفه و کلام و فقه و عرفان و غیره دارد …! ن . ک به استاد مطهری و روشنفکران صص ۳۵ و ۴۲

۶. مرحوم مطهری درباره‌ی حسین وارث آدم می‌نویسد : آنچه دستگیرم شد از هدف این جزوه که زیر لفافه بیان شده است و به تعبیر نویسنده خواسته است تمام عقده‌ها و عقیده‌های خود را در این جزوه بگوید این است که … این جزوه نوعی توجیه تاریخ است براساس مادی – مارکسیستی، نوعی روضه مارکسیستی است برای امام حسین که تازگی دارد . ن . ک به سلسله یادداشتهای استاد مطهری ج ۳ از انتشارات صدرا ص ۲۱۸


یکی دیگر از موارد اختلاف مرحوم مطهری با شریعتی در این مرحله بر سر چگونگی موضع‌گیری در برابر مارکسیسم بود . شریعتی بنا به تحلیلی که از تضادهای داخلی و جهانی داشت مارکسیسم را دشمن اسلام می‌دانست و نه رقیب۱. این اختلافات ناشی از یک اختلاف روش‌شناختی در فهم و تحلیل پدیده‌های اجتماعی – سیاسی است . بر طبق نظر علی عامل اصلی بسیاری از بدبختی‌ها و عقب ماندگی‌ها استعمار است که با کمک عوامل داخلی خود یعنی رژیم استبدادی پهلوی به استثمار و سلب آزادی‌های فردی و اجتماعی انسان‌ها می‌پردازد . بنابراین اول باید او را هدف قرار گرفت و همه نیروها را حول مبارزه با ان بسیج کرد و از باز کردن جبهه‌ای جدید تحت لوای مبارزه با مارکسیسم و تبلیغ و ترویج مارکسیسم ستیزی۲ و هدر دادن نیروها باید پرهیز نمود . اختلاف بر سر دشمن یا رقیب معرفی کردن مارکسیسم از سوی مرحوم مطهری و شریعتی در اسناد ساواک هم بازتاب یافته بود :


برگزاری چهلم شریعتی در مشهد و مواضع صریح استاد مطهری علیه شریعتی

۳. مرحله سوم از سال ۱۳۵۶ (سال شهادت علی) و برگزاری مراسم چهلم وی شروع می‌شود و تا سال ۵۸ (سال ترور استاد مطهری) در ۱۳۵۸ ادامه می‌یابد . داستان این مرحله از برگزاری چهلم شریعتی به همت جمعی از علاقه مندان و دوستداران وی در مشهد آغاز می‌شود۳ . با توجه به جو ملتهب آن زمان و برانگیخته شدن احساسات علاقه مندان شریعتی نسبت به شهادت وی و نیز مطرح شدن مخالفتهای مطهری با دکتر شریعتی از زبان افراد مختلف در این مجلس، مهندس بازرگان که در مجلس بود بعد از شنیدن زمزمه مخالفتها بر ضد مرحوم مطهری۴ به قصد حمایت و جانبداری از آن مرحوم سخنانی ایراد می‌کند که از سوی حضار و علاقه مندان شریعتی با واکنش روبه رو می‌شود . برای آن‌که از کم و کیف جو سال‌های ۱۳۵۶ و میزان مخالفتها با مرحوم مطهری آشنا شوید، نقل خاطره‌ای از سیدمحمدمهدی جعفری در این باره کاملاً گویاست : تصمیم گرفتیم چهلم را در مشهد برگزار کنیم برای این مراسم از تهران عده‌ی زیادی آمده بودند . از جمله مهندس بازرگان و دیگران . در منزل یکی از دوستان در مشهد آقای امیرپور، در حوضخانه‌ی آنجا آقای مهندس بازرگان شنید همه دارند از آیت اله مطهری و مخالفت‌های او با دکتر شریعتی حرف می‌زنند . آن موقع شهید مطهری در انگلستان بود .

۱. برای اطلاع بیش‌تر از دلایلی که شریعتی مارکسیسم را رقیب معرفی می‌کند و نه دشمن . ن ک . م . آ ۲ صص ۱۸ و ۱۹

۲. شاید به خاطر همین مخدوش کردن تضادها از سوی مرحوم مطهری و پیروان وی در مواجهه با مارکسیسم بود که در نهایت اختلاف فکری وی و هواداران او را با یکی از اساتید و چهره‌های شاخص مرام مارکسیستی – دکتر امیرحسین آریانپور – در دانشکده الهیات به برخورد فیزیکی (چاقو کشی بین طرفداران او و آریانپور) سوق داد . ن . ک به خشت خام گفتگوی احسان نراقی با سید ابراهیم نبوی از انتشارات جامعه ایرانیان سال ۱۳۷۹ چاپ اول ص ۸۸

۳. این مراسم در منزل آقای امیرپور از دوستان مرحوم مطهری و شریعتی و یکی از دست اندرکاران حسینیه ارشاد برگزار شد .

۴. به گفته رسول جعفریان این زمان فضای تهران به شدت جانبدار دکتر و ضد آقای مطهری بود . جریانها و جنبشهای سیاسی – مذهبی در ایران صص ۲۹۴ و ۲۹۵


به همراه علامه طباطبایی که بیمار بود و برای معالجه به انگلستان رفته بود به انگلستان مسافرت کرده بود . در حوضخانه‌ی منزل آقای امیرپور که عده‌ای از جمله استاد شریعتی و مهندس بازرگان جمع بودند مهندس بازرگان بلند شد و خطاب به جمعیت تجلیل بسیار زیادی از دکتر شریعتی کرد و درباره‌ی آقای مطهری گفت : آقای مطهری هم یکی از افراد بسیار باارزش ماست و خدمات بسیار زیادی به اسلام در دانشگاه و بیرون از دانشگاه کرده و می‌کند، ایشان با دکتر شریعتی دوست بود . شما نباید او را متهم به چیزی بکنید … شما باید دست از اتهام زدن به ایشان بردارید … استاد شریعتی ناراحت شد و وسط صحبت بلند شد و رفت . بعد از سخنان مهندس بازرگان من بلند شدم و خطاب به ایشان سخنانی گفتم دیگران هم حرفهایی در تقبیح آقای مطهری زدند۱ که آقای بازرگان از این حرفها خوشش نیامد۲ .

۱. هادی غفاری در خاطرات خود از برگزاری مراسم چهلم شریعتی در مشهد اظهار کرده است که یکی از کسانی که به بدگویی از مزحوم مطهری پرداخت همسر دکتر پیمان بوده است وی می‌نویسد : ایشان بدون مقدمه شروع کرد به بدگویی از مرحوم مطهری . دیدم که اینها اصلاً نسبت به مرحوم مطهری کینه دارند با این‌که استاد مطهری در این مراسم شرکت کرده بود با او چنین برخورد می‌کردند . خاطرات هادی غفاری ص ۲۰۹ وی این مطالب را در مصاحبه دیگری هم عنوان کرده است بنگرید : پاره‌ای از خورشید صص ۳۶۷ـ۳۶۸ . به نقل از جریانها و جنبشهای مذهبی – سیاسی ایران . اما محمدمهدی جعفری بر این نظر است که آقای مطهری در زمان برگزاری مراسم چهلم شریعتی به همراه علامه طباطبایی به لندن رفته بود . وی از برخوردهای تندی که در این محفل با آقای مطهری شده یاد کرده و از دفاع بازرگان از وی سخن می‌گوید و این‌که خود او و دیگران با تندی درباره‌ی آقای مطهری حرف زده‌اند ن . ک شریعتی آن گونه که من شناختم ص ۶۷ رسول جعفریان نویسنده کتاب جریانها و جنبشهای مذهبی – سیاسی ایران، مشکل پیش آمده در ارتباط با حضور مطهری را در شرح خاطرات بدین صورت قابل حل دانسته است : ممکن است دو مراسم بوده باشد . زیرا هادی غفاری تصریح دارد که به اصرار مرحوم مطهری و مفتح نماز جماعت خوانده بعد هم منبر رفته است . احتمال آن است که اول شب آقای مطهری و مفتح در آنجا بوده‌اند و در پایان شب که آقای جعفری رسیده‌اند آن دو بزرگوار رفته بودند . آقای جعفری تلفنی به بنده گفتند که دیر به مجلس رسیدند و وقتی آمدند که آقای صبحدل شعر می‌خواند . خانم دکتر پیمان تلفنی به من اظهار داشتند : ما تعداد زیادی بودیم که آقای احمدعلی بابایی بلیت برای ما گرفت برای مراسم چهلم دکتر شریعتی رفتیم مشهد . ظهر فکر می‌کنم منزل آقای رضازاده ناهار خوردیم . اصغر صدر حاج سید جوادی، بازرگان، پیمان و علی بابایی بعد از نهار جلسه گذاشتند . مهندس بازرگان صحبت کردند و گفت که شریعتی را اینقدر بزرگ نکنید . اینقدر نگویید علی بزرگه علی بزرگه . بگویید علی کوچکه البته قصد توهین نداشت . مقصودش این بود که از او بت نسازید . خوب برای ما شریعتی خیلی بزرگ شده بود . به طوری که حتی بچه‌های انقلابی با لهجه مشهدی حرف می‌زدند . این بعد از اطلاعیه مشترک مطهری و بازرگان بود . موقعی که اطلاعیه زردی در خانه ما انداخته بودند که گروه فرقان منتشر کرده بود و برخورد با مخالفان شریعتی را مطرح کرده بود . بازرگان می‌گفت وقتی بتش کنید نمی‌توانید او را نقد کنید . وقتی صحبت بازرگان تمام شد من با شوری که داشتم و آن وقت که خیلی دکتر شریعتی معصومانه از دنیا رفته بود من به بازرگان گفتم که پس رسالت روشنفکر چه می‌شود؟ اگر بناست روشنفکر چند سال بعد را ببیند ما باید چه کنیم . چرا ما باید آقای شریعتی را این جور برخورد کنیم که اشاره به کار آقای مطهری برای نوشتن آن نامه داشتنم . آقای بازرگان گفت : حالا می‌گویید آقای مطهری را بکشیم! من گفتم : مردم هرچه بخواهند می‌کنند . من صحبتم بر سر اصل رسالت روشنفکری است . هادی غفاری این جمله مرا که مردم هر کاری که بخواهند با مطهری می‌کنند حمل بر کینه توزی کرده است . دم غروب رفتیم منزل استاد شریعتی و هادی غفاری اصلاً ظهر و بعدازظهر نبود . من او را در منزل استاد شریعتی دیدم . شاید در آنجا صحبتهایی شده باشد . عصر استاد شریعتی صحبت کرد و گریه کرد . بعد صدر حاج سید جوادی صحبت کوتاهی کرد . بعد پیمان رفت صحبت کند که ساواکی‌ها آمدند و از در دیگر با پیمان فرار کردیم آمدیم تهران . من اصلاً مطهری را ندیدم البته ما قبل از مغرب آمدیم بیرون و اصلاً من بعد از مغرب نبودم . همان صص ۲۹۴ و ۲۹۵

۲. شریعتی آن گونه که من شناختم به کوشش قاسم یاحسینی صص ۶۶ و ۶۷

برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد دوم / ص ۲۷۷


تاریخ انتشار : چاپ اول / ۱۳۸۳

منبع : سایت نیمه‌حرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
16_04_2011 . 01:00
#9
نامه استاد مطهری به آیت‌الله خمینی درباره‌ی شریعتی



نام مقاله : نامه‌ی استاد مطهری به آیت‌الله خمینی درباره‌ی شریعتی

نویسنده : دکتر پوران شریعت‌رضوی

موضوع : ـــــ


استاد مطهری با مشاهده جو مخالفت بر ضد خودش نامه‌ای در سال ۱۳۵۶ به ایت اله خمینی می‌نویسد(۱) و ضمن اشاره به مراسم چهلم شریعتی در مشهد می‌گوید:

"... اخیراً می‌بینم گروهی که عقیده و علاقه درستی به اسلام ندارند و گرایش‌های انحرافی دارند با دسته‌بندی وسیعی درصدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ مقام روحانی جرات اظهارنظر در گفته‌های او را نداشته باشد . این برنامه در مراسم چهلم او در مشهد متاسفانه با حضور برخی از دوستان خوب ما و بیش‌تر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد..."(۲)


مرحوم مطهری در بخش دیگری از این نامه خطاب به ایت اله خمینی می‌نویسد :

"... برای شناختن ماهیت این شخص لازم است که حضرت عالی مجموعه مقالات او را در کیهان که یک سال و نیم پیش چاپ شد شخصا مطالعه فرمایید . این مقالات دو قسمت است : یک قسمت بر ضد مارکسیسم است که مقالات خوبی بود و ایرادهای کمی از نظر معارف اسلامی داشت . ولی قسمت دوم مقالاتی بود درباره‌ی ملیت ایرانی (و مستقلا ماشین شده) و در حقیقت فلسفه‌ای بود برای ملیت ایرانی و قطعا تاکنون احدی از ملیت ایرانی به این خوبی و مستند به یک فلسفه امروز پسند دفاع نکرده است . شایسته است نام ان را ” فلسفه رستاخیز ” بگذاریم . خلاصه این مقالات که یک کتاب می‌شود این بود که ملاک ملیت، خون و نژاد که امروز محکوم است نیست . ملاک ملیت فرهنگ است و فرهنگ به حکم این‌که زاده فرهنگ هر قوم روح آن قوم و شخصیت اجتماعی آن‌ها را می‌سازد . خود و ” من ” واقعی هر قوم فرهنگ آن قوم است . هر قوم که فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است . ما ایرانیان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داریم که ملاک شخصیت وجودی ما و من واقعی ما و خویشتن اصلی ماست . در طول تاریخ حوادثی پیش امد که خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه کند ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی بازگشتیم . آن سه جریان عبارت بود از حمله اسکندر، حمله عرب و حمله مغول .

در این میان بیش از همه درباره‌ی حمله عرب بحث کرده و نهضت شعوبیگری را تقدیس کرده است . آن گاه گفته اسلام برای ما ایدئولوژی است نه فرهنگ، اسلام نیامده که فرهنگ ما را عوض کند و فرهنگ واحدی به وجود آورد بلکه تعداد فرهنگ‌ها را به رسمیت می‌شناسد همان طوری که تعداد نژادی را یک واقعیت می‌داند، آیه کریمه ” انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا … ” که اختلافات نژادی و اختلافات فرهنگی که اولی ساخته طبیعت است و دومی باید به جای خود محفوظ باشد ادعا کرده که ایدئولوژی ما روی فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روی ایدئولوژی ما لهذا ایرانیت ما ایرانیت اسلامی شده است و اسلام ما اسلام ایرانی شده است . با این بیان عملاً و ضمنا – نه صریحا – فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی را انکار کرده است و صریحا شخصیت هایی نظیر بوعلی و ابوریحان و خواجه نصیرالدین و ملاصدرا را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است..."



۱. بنا به نوشته رسول جعفریان، این نامه در شرایطی نوشته شده است که شهید مطهری سخت به شریعتی بدبین شده بود . جریانها و جنبشهای سیاسی ـ مذهبی ایران ص ۲۹۷

۲. سیری در زندگانی استاد شهید مطهری ص ۸۲


یعنی فرهنگ این‌ها ادامه فرهنگ ایرانی است . این مقالات بسیار خواندنی است و در انتساب آنها به او شکی نیست.(۱)


پاورقی :

۱. در مورد چاپ مقالات شریعتی در کیهان، مخالفان شریعتی سعی فراوانی کردند تا با انتساب مقالات به او و متهم نمودن وی به نوشتن انها به قصد آزادی از زندان ماهیت او را به زیر سوال برده و بدین سان انتقام خود را از علی بگیرند . علی بنا به اظهارات و خاطرات دوستان و برخی اسناد ساواک نوشتن آنها را جهت همکاری با رژیم پهلوی به قصد آزاد شدن رد کرده و ان را توطئه‌ای حساب شده از سوی ساواک بر ضد خودش می‌داند . ن . ک به ج دوم شریعتی به روایت اسناد ساواک صص ۵۰۱ و ۵۲۴ و ۵۳۳ . استاد مطهری هم در نامه به آیت اله خمینی به چاپ این مقالات و ارائه انها توسط علی به کیهان برای آزادی از زندان تاکید می‌کند. آقای سید محمدمهدی جعفری خاطره‌ای از چگونگی برخورد مرحوم مطهری با چاپ این مقالات بعد از پایان جلسه سخنرانی در منزل دکتر نوفر دارد که شنیدنی است:

"... بعد از پایان مجلس آقای مطهری در صدر سالن روی نیمکتی نشسته بود . چشمش افتاد به من . اشاره کرد که به طرفش بروم . رفتم گفت : دیدی رفیقت چه تیشه‌ای دارد به ریشه اسلام می‌زند؟ من متوجه نشدم خیال کردم با آقای اصفهانی است گفتم : مگر آقای اصفهانی چه گفته؟ مطهری گفت : اصفهانی را نمی‌گویم گفتم : پس کی؟ گفت : دکتر شریعتی! گفتم : چه کار کرده؟ گفت : این مقالاتی که در کیهان می‌نویسد تیشه به ریشه دین زدن است گفتم مگر شما جریان را نمی‌دانید؟ گفت : چی بوده جریان؟ گفتم : دکتر شریعتی رفته بوده اصفهان یکی سخنرانی کرده بود این سخنرانی از نوار پیاده می‌شود و به وسیله‌ی دانشجویان چاپ می‌شود در صحافی، ساواک کتاب را توقیف می‌کند . ساواک این را داده به کیهان . آقای مطهری گفت : نه! این طوری نیست . گفتم خود دکتر شریعتی این را به من گفت آقای مطهری گفت : دروغ می‌گوید! پدرش هم دروغ می‌گوید! شهید مطهری نسبت به استاد محمدتقی شریعتی احترام فوق العاده‌ای قائل بود و همیشه با احترام از او یاد می‌کرد اما به قدری عصبانی بود که یک دفعه این حرف از دهانش پرید . سپس ادامه داد : یا این نوشته را داده به ساواک تا آزادش بکنند یا قول داده وقتی آزاد شد چیزی بنویسد . کسی به این شدت تیشه به ریشه اسلام نزده که دکتر شریعتی دارد می‌زند! من وقتی دیدم آقای مطهری این قدر عصبانی است چیزی نگفتم . حتی این گفتگو را به دکتر شریعتی هم منتقل نکردم چون ما کوشش می‌کردیم شاید بین این دو نفر التیام داده شود . خداییش من هرگز از دکتر شریعتی بدگویی نسبت به شهید مطهری نشنیدم..." شریعتی آن‌گونه که من او را شناختم ص ۷۲

برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد دوم / ص ۲۹۱


تاریخ انتشار : چاپ اول / ۱۳۸۳

منبع : سایت نیمه‌حرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
16_04_2011 . 16:05
#10
انتقاد استاد مطهری بر مقایسه‌کنندگان سیدجمال و شریعتی



نام مقاله : انتقادِ استاد مطهری بر مقایسه‌کنندگانِ سیدجمال و شریعتی

نویسنده : دکتر پوران شریعت‌رضوی

موضوع : ـــــ


موج فراگیر و تاثیرگذار شریعتی در جامعه ایران و به‌ویژه محافل مذهبی آن چنان زیاد بود که برخی از محققان و پژوهشگران مذهبی کار او را از حیث آگاهی‌بخشی و رهایی گری جامعه و مردم از چنگ خرافات و عقب ماندگیهای ذهنی و معرفتی و مسائل دست و پا‌گیر مذهب قشری و آیینی که به نام دین تبلیغ و ترویج می‌شد با کار سید جمال و اقبال لاهوری مقایسه می‌کردند .


آقای سید محمد مهدی جعفری که جزو نخستین پژوهشگرانی بود که دکتر شریعتی را با سید جمال و اقبال مقایسه کرده بود و اندیشه‌های شریعتی را در راستای برپایی "رنسانس اسلامی" می‌دانست از سوی مرحوم مطهری مورد انتقاد واقع شده و آن مرحوم واکنش خود را در قبال ابراز چنین نظریاتی خطاب به آیت اله خمینی نشان می‌دهد:

"… اخیراً می‌بینم گروهی که عقیده و علاقه‌ی درستی به اسلام ندارند و گرایش‌های انحرافی دارند با دسته بندی‌های وسیعی در صدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ مقام روحانی جرات اظهارنظر در گفته‌های او را نداشته باشد . این برنامه در مراسم چهلم او در مشهد – متاسفانه با حضور بعضی از دوستان خوب ما – و بیش‌تر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد، تحت عنوان این‌که بعد از سید جمال و اقبال و بیش از آنها این شخص (شریعتی) رنسانس اسلامی به وجود آورده و اسلام را نو کرده و خرافات را دور ریخته و همه باید به افکار او بچسبیم ولی خوش‌بختانه با عکس العمل شدید گروهی دیگر مواجه شد و به علاوه هوشیاری و حسن نیت امام مسجد که متوجه شد توطئه‌ای علیه روحانیت بوده در شب‌های آخر فی الجمله اصلاح شد..."(۲)

۱. شریعتی آن گونه که من شناختم ص ۸۰

۲. سیری در زندگانی استاد مطهری صص ۸۲ و ۸۳


آقای جعفری می‌گوید: وقتی برای اولین بار متن نامه شهید مطهری به امام خمینی چاپ و منتشر شد و من آن را مطالعه کردم از این نفی(۱) و اساساً برخورد احساسی و بسیار تند و عصبی مرحوم مطهری با مرحوم دکتر شریعتی سخت متعجب شدم اما اگر فری با انصاف و بدون هیچ پیش‌داوری قبلی بین حرکت فکری سید جمال و شریعتی مقایسه‌ای انجام دهد بین این دو حرکت مشابهت‌ها و تداوم زیادی می‌بیند با این تفاوت که حرکت شریعتی در زمان خود بسیار موفقیت آمیزتر، اثرگذارتر و گسترده‌تر از حرکت سید جمال در زمان خودش بود.(۲)

مرحوم مطهری به دنبال مخالفت‌ها و انتقادات علیه دکتر شریعتی تا بدانجا پیش می‌رود که در همان نامه به ایت‌الله خمینی سفر آخرین شریعتی را به خارج که بر اثر فشارهای عدیده روحی و روانی و توطئه‌های ساواک و رژیم پهلوی سرانجام به شهادت وی منجر می‌شود ناشی از توطئه و ماموریتی می‌داند که شریعتی می‌خواست آن را دنبال کند و خدا می‌داند که اگر خداوند از باب و یمکرون و یمکروالله و الله خیر الماکرین در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه بر اسلام و روحانیت می‌آورد. فاعتبروا یا اولی الابصار!

برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد دوم / ص ۳۱۱


تاریخ انتشار : چاپ اول / ۱۳۸۳

منبع : سایت نیمه‌حرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
16_04_2011 . 16:10
#11
خاطرات حاج احمدعلی بابائی از اختلافات مطهری با شریعتی



نام مقاله : خاطراتِ حاج احمدعلی بابائی از اختلافاتِ مطهری با شریعتی

نویسنده : دکتر پوران شریعت‌رضوی

موضوع : ـــــ


به یاد آورید آقای مطهری گفته بود آنجا زندان نبود که دکتر شریعتی را برده بودند هتل بود.(۱) هر روز خانمش پیش او می‌رفت غذا و سیگار برایش می‌برد . من این قضیه یعنی همین حرف مرحوم مطهری را ضمن مقاله‌ای که در سالروز دکتر در کیهان سال که به مناسبت ویژه‌نامه دکتر منتشر شد آورده بودم خیلی‌ها این حرف را از آقای مطهری شنیده بودند سزاست گفته شود که شاهدی در اغراض مرحوم مطهری است!(۲)


*. لازم به یادآوری است که تمامی مطالبی که در حاشیه‌ها در ذیل خاطرات مرحوم حاج احمدعلی بابایی آمده از مولف کتاب است .

۲. خاطره‌ای از تی کشیدن شریعتی در زندان به نقل از خاطرات آقای دکتر سپهری : خود نگهبان‌ها به احترام دکتر نظافت اطراف سلول را به کسی نمی‌دادند . ساعت ۲ بعد از نصف شب نظافت کریدور شروع می‌شد . دکتر حسابی می‌کشید و بلند بلند می‌گفت تی کشیدن از استادی دانشگاه بهتر است! و این بلند بلند صحبت می‌کرد تا بچه‌های سلول بشنوند . بعد که آمدیم در زندان عمومی بچه‌ها گفتند ما دلمان می‌خواست که بفهمیم امشب چه کسی تی می‌کشد وقتی از نگهبان می‌خواستیم که نظافت را به ما بدهد میگفت سلول شماره یک نظافت را برداشته است . می‌فهمیدیم که امشب دکتر می‌خواهد بیاید . نمی‌خوابیدیم تا آن موقع که گوشمان را به در سلول بچسبانیم تا صدای دکتر را بشنویم . میعاد با علی یادواره هجدهمین سالگرد دکتر علی شریعتی نشر تفکر سال ۱۳۴۷ صص ۸۳ و ۸۴ .

۳. حامد الگار از مسلمانان امریکایی الاصل و مترجم آثار دکتر علی شریعتی به زبان انگلیسی درباره‌ی زمینه‌های اختلاف مطهری با شریعتی بجز اختلافات معرفتی و بینشی می‌گوید : البته بعضی علل و عوامل شخصی نیز در میان بوده است مثلاً در حسینیه ارشاد مسائلی بین مرحوم دکتر شریعتی و مرحوم آیت اله مطهری وجود داشته است من شخصا اطلاع مستقیمی از این جریان ندارم اما اشخاصی که از نزدیک شاهد جریان بوده‌اند شنیده‌ام که پیش از به صحنه امدن شریعتی، مرحوم آیت اله مطهری از مشهورترین و محبوب‌ترین سخنران و مدرس در میان دانشجویان دانشگاه به شمار می‌رفت اما با آمدن شریعتی مستمعین مطهری به سرعت رو به کاهش نهادند . چرا که شریعتی هر روز افراد بیشتری را به سوی خود جلب می‌کرد . با لنتیجه چنان که به هر حال بشر بشر است این موضوع موجبات رنجش خاطر آیت اله مطهری را فراهم ساخت . ن . ک به انقلاب اسلامی در ایران (چهار سخنرانی از حامد الگار) صص ۱۱۵ و ۱۱۶


در منزل آقای عبداله رادنیا منشی جلسه‌ای بود که برای رفع دلخوریهای آقای مطهری، صاحب خانه ترتیب داده بود . معدودی بودند غیر از صاحبخانه و مرحوم برادرش آقای عباس رادنیا، آقای حاج امیر پور و دکتر شریعتی و آقای مطهری هم بودند . خیلی حرفها زده شد . رفتار آقای مطهری خاطره رنج آوری است در زندگانی پیرامونتان هستند که جریان آنچه آن شب آنجا گذشت برای ثبت در تاریخ "واقعه بزرگ چگونگی بسته شدن حسینیه ارشاد" شاهد بودند . خوب است از آنان پرسیده و ثبت شود!

آن شب خواهش همه حاضران را که همگی از دوستان آقای مطهری بودند آن مرحوم رد کرد و سعی داشت نارضایتی و دعوایش را متوجه مدیریت حسینیه بداند ولی برای همه پیدا بود دعوا همه‌اش روی حضور دکتر شریعتی در حسینیه است در حالی که دکتر هم در نهایت فروتنی و ادب و اخلاق از آقای مطهری می‌خواست : شما مرا به حسینیه آوردید حالا هم یک کلام بگویید نرو نمی‌روم . متاسفانه آقای مطهری همان شیوه دوگانه‌ای که در این قضیه پی گرفته بود دنبال کرد . به خواهش و استدلال دوستان ترتیب اثر نداد . فردای آن روز (آن روزها من به آقای مطهری نزدکتر بودم تا شریعتی!) تلفنی از من پرسید که پس از رفتن من دوستان چه گفتند . دلشکستگی و یاس مجلس را از این مقاومت بی‌ جهت ایشان به اطلاعش رساندم . ضمنا دو خبری که آقای حاج امیرپور قبل از جلسه و آمدن آقای مطهری خصوصی برای من نقل کرده بود در تلفن به‌طور سوال برای ایشان نقل کردم که ایشان هم پیدا بود با ناراحتی جواب مرا می‌دهد و خودش نام برد که این قضایا را حتماً حاج امیرپور برای شما نقل کرده! و دو خبر یکی توافقی بود که در مشهد دوستان مشهدی با ایشان کرده بودند و از ایشان قول گرفته بودند تا در مراجعت به حسینیه بازگردند و نامه‌ای هم در این رابطه جمعا به مدیریت حسینیه نوشته بودند که آقای مطهری روز خروج از مشهد نقض کرده بود و یکی هم در قضیه اصراری که آقای مطهری در نصب ۵ نفر علمای واجد صلاحیت به نظارت در برنامه‌های تبلیغی حسینیه ارشاد بود و در اصراری که دوستان کرده بودند چه چهره‌ها و شخصیتهایی از علما و روحانیون را واجد این صلاحیت می‌شناسید ایشان من باب مثال از آقای آشیخ علی آقا فلسفی پیشنماز آن موقع در مسجد لرزاده خیابان خراسان نام برده بود و پیدا بود که از این رو کردن دست خود خیلی عصبانی است . واقعه بزرگی است . سزاوار است آقایانی که در جریان این دو امر هستند به تفصیل مورد سوال قرار گیرند و شرح واقعه را نقل کنند . نقطه‌های تاریک رویدادهای سرنوشت ساز جامعه ما را خاصه در موضوع نوگرایی دینی و سال‌های فعالیت حسینیه که این مقصود بزرگ را دنبال می‌کرد روشن می‌شود و الحمدالله خیلی از آن بزرگواران مطلعه در قید حیات‌اند و مسلماً وظیفه خود را درک می‌کنند!

نشست مفصلی آقای حاج احمد صادق در منزل خودش ترتیب داده که مرحوم آقای آسید ابوالفضل زنجانی هم حضور داشتند . حرفها، الحاحها و اصرارها که آقای مطهری صلاح است به حسینیه بازگردد . میزبان محترم آقای حاج صادق سخت به گریه می‌افتد . متاسفانه این نشست هم بی‌ فایده می‌شود .

آقای بهشتی در منزل آشیخ علی آقا تهرانی در مشهد گفتند: ما جز آثار دکتر شریعتی که چیزی برای عرضه کردن نزد مردم نداریم. این کلام مربوط است به حدود یک سال قبل از انقلاب! این مطلب توسط اشخاص بسیار شنیده شده و نوشته شده!

منزل مرحوم مغفور حاج مانیان یک مهمانی یک صد نفره‌ای بود که از همه طبقات دوستان سیاسی و جبهه‌ای آن مرحوم و دوستان مذهبی و فکری همه بودند . آقای دکتر شریعتی هم بود و مرحوم بهشتی هم بود . صاحب خانه و مجلسیان در جستجوی حرفی و سخنی بودند که مجلس را گرم کنند . در این میان بهشتی لب به سخن گشود و موضوع مقاله روزنامه کیهان را طرح کرد و گفت خیلی حرفها زده می‌شود ولی امشب خود آقای دکتر حضور دارند خوب است قضیه را از زبان خود ایشان بشنویم . و کاملاً پیدا بود لحن سخن در تایید اتهاماتی است که آن روزها به سر زبانها انداخته‌اند . البته آقای بهشتی قیافه بی‌ طرفانه و پرسش کننده‌ای به خود گرفت . دکتر با لختی سکوت لب به سخن گشود و گفت ابوذر را که معاویه به تبعید می‌برد او در اجتماع مردم گفت : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله . بله ابوذر هم باید شهادتین بگوید تا اسلام‌اش باور شود . پیدا بود سوال نیش دار بهشتی را با دل سوخته‌ای جواب می‌دهد و به دنبال آن حرف مفصلی زد و ضمنا شرح ماوقع را یک بار دیگر نقل کرد. نمی دانم شاید نواری کسی داشته باشد یا ذهن کشاف خیلی‌ها یاری کند جریان آن مجلس و آنچه گذشت ثبت کردنی است! ۱

روزهای احتضار حسینیه و بحران بالا گرفتن توطئه‌ها علیه حسینیه بود و به گمانم ماه رمضان بود . پیدا بود این ۴،۵ نفر علمای روشنفکر! آن روز را آقای مطهری با خود همراه کرده . من هنوز با مرحوم بهشتی رابطه داشتم شاید او هم هنوز ملاحظاتی به پاس دوستیها از من داشت . من از آقای نوید آقای علاءالدینی خواستم همراه رفتیم پیش بهشتی . حساسیت موقع را برای ایشان بازگو کردیم و من گفتم هر ساعتی بیم آن می‌رود که جماعتی را از جنوب شهر و حسینیه "کافی"۲ بگمارند و روانه کنند به حسینیه ارشاد به عنوان یک وظیفه شرعی حمله کنند، در و پنجره آنجا را بشکنند، آتش بزنند . احیانا یکی هم چاقوی دو تیغ هم به سینه شریعتی فرو کند، آیا شما آقایان فکر نمی‌کنید اگر چنین پیشامدی شود لااقل در نیم از چاقویی که به سینه شریعتی فرو شود شماها سهیم هستید؟! جمعیت تحریک شده یا اوباش را شماها روانه نمی‌کنید؟ ولی با این پوزیسیون۳ و بایکوتی که دسته جمعی پیش گرفته‌اید تمام تحریکات آخوندهای مرتجع ضدحسینیه را توجیه کرده‌اید . قطعا کار شما دستاویز کارهایی برای آن سردسته‌های توطئه علیه وی شده است . فی المثل "ببینید چقدر بی‌ دینی و فسق در آنجا بالا گرفته که علمایی که خودشان در تاسیس آنجا سهم داشتند و آنجا سخنرانی داشتند اکنون پایشان را کنار کشیده‌اند . شهدالله بهشتی همه نظرات و پیش بینیهای خطرناک را احتمال وقوع می‌داد و گفت حالا شما چه پیشنهاد دارید . من گفتم شما چهار یا پنج تا در این روزهای آخر رمضان یک یک سخنرانی تحت هر عنوانی که می‌خواهید در حسینیه اجرا کنید، بگذارید شما از این اتهام تبرئه باشد که در این تحریکات وارد نیستید . هیچ دفاعی هم از حسینیه نکنید همین قدر که بروید آنجا یک سخنرانی کنید کافی است تا شاهدی باشد که در آن دسته بندیهای علیه حسینیه و هجوم و تخریب محتمل وارد نیستید و این کار بیش‌تر به نفع خودتان است .


۱. این مطلب را به نقل از آقای محمد ملکی در جلد اول طرحی از یک زندگی تا حدودی ذکر کرده‌ام.

۲. مرحوم کافی از وعاظ معروف آن زمان بود که مرکز فعالیت ایشان در مهدیه تهران بود و با داعیه ولایت خواهی اهل بیت عوام را بر ضد فعالیتهای حسینیه ارشاد و اندیشه‌های شریعتی تحریک می‌کرد .

۳. Position


آقای بهشتی پذیرفت منتها با دو شرط، یکی این‌که "ما اکنون ۵ نفر هستیم غیر از خودش و آقای مطهری و آقای باهنر، دو نفر دیگر را من الان درست یادم نیست . من با آنها در میان می‌گذارم و استدلال شما را صحیح می‌دانم . بالاخره بایستی با هم همکاری کنیم . اگر دوستان پذیرفتند من اولین خواهم بود" .

دومین شرطی که آقای بهشتی به من گوشزد کرد این بود "من اگر بروم پشت تریبون هرگونه اشکالاتی هم نسبت به مدیریت حسینیه داشته باشم بی‌ ملاحظه خواهم گفت" من گفتم چه بهتر!

من کاره‌ای در آنجا نیستم از این پیشنهاد بیش‌تر نظرم تبرئه شماهاست!

فردا صبحش آگاه شدم که این پنج نفر آقایان اول وقت در منزل آقای آسید ابوالفضل زنجانی جلسه‌ای داشته‌اند . من از آقای نوید خواسته بودم پابه پا قضیه را دنبال کند . آقای نوید و آقای علاءالدینی از هیئت امنای حسینیه بودند . متاسفانه وسط روز آقای نوید به من تلفن کرد که آقای بهشتی تلفن کرده که آقایان را نتوانستم قانع کنم و پیشنهاد را آقایان رد کردند … (و شاید به خواهش من آقای نوید به نزد آقای بهشتی رفت و حضورا این خبر را از گرفت).

شب مدرسه رفاه جلسه‌ای برای جمع‌آوری اعانه‌ای برای مدرسه گذاشته بودند مرا هم دعوت کرده بودند . آقای بهشتی مجلس را اداره می‌کرد . ضمن سخنرانی مقصود از جلسه و ضرورت کمک و غیره را گفت . در طول صحبت ایشان من مثل برج زهرمار میل نداشتم به صورت او نگاه کنم . او هم عصبانیت مرا می‌فهمید . پس از خاتمه صحبتش آمد پیش من نشست، قضیه نشست صحبتشان را برای من گفت و این‌که آقایان موافقت نکردند . من خیلی عصبانی بودم به تندی گفتم شنیدم و اضافه کردم این چه عقلی است که تنها زیر آن چهار پنج نفر است، می‌خواستید دو نفر دیگر از دوستان غیر معمم خودتان از همین آقایان مهندسین و دکترها که هم‌فکر خودتان هستند انتخاب کنید . آخر کسی که این خطر را درک نکند یا در منتهای جهل است یا دست‌اش در این توطئه وارد است .

آقای بهشتی هم حرفها و پیش بینیهای احتمالی مرا و این‌که اصلاً ما بایستی روشن کنیم که اختلاف ما با حسینیه غیر از سر و صداهاییست که اخوندهای مغرض مرتجع راه انداخته‌اند … و او اضافه کرد که "من به دوستان گفتم اگر سه نفر از پنج نفر آقایان موضوع را تصویب کنند برای من کافی خواهد بود و اولین سخنرانی را من انجام می‌دهم" و …

آقای فهیم کرمانی که آن روزها از طلبه‌های باتقوا و بافضل و زحمتکش بود، ما با او حبسی کشیده بودیم . آقای طالقانی و آقای مهندس بازرگان خیلی او را دوست داشتند . او صحبها می‌آمد با ما سرود دسته جمعی "ای ایران" را در زندان اجرا می‌کرد . او از دست بعضی هم لباسهایش که راهشان گاهی به زندان می‌افتاد و حرکات ناپسندی از آنها سرمی زد خیلی رنج می‌برد .

او تالمات روشنفکران را خوب می‌فهمید! فهیم با این خصیصه‌ها و اخلاق از زندان بیرون می‌آمد و در بیرون پیوسته در جهد و کوشش و خدمات مترقی آخوندی بود . او پس از زندان در قم مسئولیت اداره مدرسه کرمانیها که مدرسه‌ای طلبگی به سبک نو بود پذیرفت.او در رابطه با موقعیت دکتر شریعتی دو نقل از آقای… کرد.

گفت آقای … در جمعی از فضلا و طلاب که در خانه‌اش بودند به مناسبت، صحبت از دکتر شریعتی پیش آمد . یکی این‌که "من تا آثار دکتر شریعتی را نخوانده بودم اسلام را جور دیگر می‌شناختم۱با خواندن کتاب‌های او اکنون اسلام را جور دیگر می‌شناسم"۲ . و نقل دوم این بود "شریعتی به ما ادب آموخت"۳ . من و دکتر ممکن قم رفته بودیم به توصیه آقای فهیم دیدنی هم از آقای مشکینی۴ کردیم .


۱. آقای سید محمدمهدی جعفری می‌گوید : آیت اله طالقانی برایم تعریف کرد که : در اواخر زندان در سال ۵۷ مرا به علت بیماری به بهداری زندان بردند . دیدم که آقای سیدجلال طاهری اصفهانی هم انجاست . در ایامی که من در بهداری بستری بودم هر دو مونس هم بودیم . بعد از صحبت‌های معمولی از او پرسیدم : چه کتابی داری؟ آقای طاهری گفت : کتاب حج دکتر شریعتی را برایم فرستاده‌اند . گفتم ببینم! ما کتاب را گرفتیم و شروع کردیم به خواندن واقعاً لذت بردم . گاهی من می‌خواندم و آیت اله طاهری گوش می‌کرد و احسنت می‌گفت و گاهی او می‌خواند و من گوش می‌دادم و لذت می‌بردم . شریعتی آن گونه که من شناختم ص ۲۰ .

۲. یکی از نویسندگان و محققان بزرگ حوزه که به شریعتی علاقه نداشت بعد از شهادت آن مرحوم به امریکا و اروپا سفر کرده بود، وی که تاثیر اندیشه‌های شریعتی را بر اذهان جوانان و دانشجویان دیده بود درباره‌ی شریعتی تغییر عقیده داده و می‌گفت : اگر کسی بخواهد واقعاً مرحوم شریعتی را بشناسد به اروپا و امریکا سفر کند که اگر کتاب‌های آن مرحوم نبود اغلب جوانان ما کمونیست می‌شدند، تنها در مقابل آن همه کتاب‌های ضددینی در دست جوانان ما کتاب‌های مرحوم شریعتی است . داود الهامی شخصیت و اندیشه دکتر علی شریعتی ص ۲۵۴

۳. صالحی نجف آبادی : در تابستان ۱۳۵۰ در سخنرانی مرحوم دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت کردم پس از ختم سخنرانی به منزل پدر دانشمند ایشان رفتم . دکتر هم نزد ما امد از ملاقات با دکتر خیلی خوشحال شدم و به مرحوم دکتر گفتم : من درباره‌ی سخنرانی شما درباره‌ی قیما امام حسین (ع) (شهادت) مطالبی یادداشت کردم تا به جنابعالی منتقل کنم . ایشان گفتند : مایلم آن مطالب را بشنوم . من شروع به گفتن مطالب کردم و در اطراف هر یک توضیحاتی دادم در طول بحث هم دکتر و هم پدر ایشان که در کنار هم بودند به سخنان بنده گوش می‌دادند و عجیب بود که مرحوم دکتر در طول بحث یک جمله بحث و رد و ایراد نکرد و فقط با دقت به سخنان من گوش می‌داد و خوشحال بود که این گونه بحث به میان آمده است . هنگامی که بحث ما به پایان رسید اذان صبح نزدیک شده بود . مرحوم دکتر که می‌خواست به منزل خود برود یک جانماز برای من آورد و گفت : شما نماز صبح را بخوانید و بخوابید و من با شما خداحافظی می‌کنم . هنگامی که می‌خواست خداحافظی کند گفت : من یک خواهش از شما دارم و آن این است که نوشته‌ها و سخنرانی‌های مرا نقد کنید تا مطلب پخته‌تر شود . گفتم : تا آنجا که بتوانم این کار را می‌کنم . دکتر تشکر کرد و رفت . و من دیگر ایشان را ندیدم تا وقتی که خبر درگذشت آن زنده‌یاد را شنیدم که موجب تاسف بسیار شد ولی چاره‌ای نبود . چیزی که خیلی توجه مرا جلب کرد علم دوستی و تواضع و خضوع در مقابل منطق و استدلال بود که در جناب دکتر دیدم . او عاشق دانستن و کشف حقیقت بود و از این‌که بنده سخنان‌اش را نقد می‌کردم نه تنها ناراحت نمی‌شد بلکه خوشحال می‌شد که در محیطی دوستانه مطالب علمی مورد بحث واقع می‌شود و حقایق بیش‌تر روشن می‌گردد . (حکایتهایی از زندگی دکتر شریعتی صص ۳۲۲ و ۳۲۳) .

۴. حجت الاسلام دعایی گفته است : آیت اله مشکینی شبی از قم به ارشاد می‌روند و می‌گویند : رفتم و استفاده کردم بسیاری از مطالبی را که ما نمی‌توانیم بگوییم ایشان (دکتر شریعتی) دارند می‌گویند . نشریه ارشاد (۱۱ـ۱۶) مجموعه مقالات یادی و خاطراتی از زنده‌یاد دکتر علی شریعتی مهر ماه ۱۳۸۰ صص ۴۰ و ۴۱


مصادف با همان وقتها بود که … نظریه تکامل نوع داروینیسم را پذیرفته بود و ضمن درس‌های تفسیرش که در مدرسه امام اجرا می‌شد این قضیه را هم پیش کشیده بود و از آقای دکتر سحابی استاد محترم دانشگاه به مناسبت نوشتن کتاب خلقت انسان که با تشریح آیاتی از قرآن که موید تکامل دانسته‌اند تجلیل فراوان می‌کند . به هر صورت ما به ذوق شنیدن همین نظرات به اتفاق آقای ممکن به دیدن آقای مشکینی رفتیم . ضمن حرفهایی که پیش آمد من دو عبارتی که آقای فهیم از آقای مشکینی در تجلیل و احترام به انصاف و واقع بینی ایشان . اقای مشکینی با سکوتش هر دو مطلب را تایید کرد . همان گفتن آقای فهیم ما را کفایت می‌کرد با این حال بدین ترتیب از خودش هم تایید گرفتیم .

در کشمکشهای حسینیه که آقای مطهری هرگونه خصومتی با شریعتی را انکار می‌کرد و همه کاسه و کوزه‌ها را در انظار به سر مدیریت حسینیه و آقای میانچی خراب می‌کرد از قول آقای دکتر علی آبادی رئیس دیوان عالی کشور که یکی از سه نفر اعضای موسسه حسینیه ارشاد بود نقل شد که آقای مطهری به ایشان گفته بود : "من دو سفر با شریعتی به حج رفتم هرگز یک بار ندیدم سر او به مهر برسد" (اشاره به این‌که شریعتی نماز نمی‌خوانده) .

من در معیت آقای مهندس حریری و اقای بسته نگار و آقای جعفری به منزل دکتر شریعتی رفتیم. نزدیک ظهر بود . خانمش دم در آمد عذر خواست که علی دیشب تا صبح بیدار بوده حالا خوابیده. چه شد که او ناگهان از روی ایوان ما را دید گفت بیایید تو، بفرمایید . تدبیر پوران خانم که او ساعتی استراحت کند به هم خورد . ما به داخل رفتیم . دکتر قبای بلند آخوندی‌ای مثل رب دوشامبر بر تن داشت . من گفتم آقای دکتر این از کجا رسیده . یکی دو مرتبه جواب نداد . در سوال بعدی من گفت : این مال مرحوم عمو است که در آن شب‌ها مثل قمری می‌خواند . شریعتی تازه از مزینان برگشته بود . او در مرگ عمو به آنجا رفته بود . یک ماه مانده بود و به تازگی بازگشته بود . حرف او در پاسخ به من اشاره به حالات تعبد و شب زنده‌داری آن بزرگوار بود که در این لباس شب‌ها به عبادت و راز و نیاز با پروردگار می‌ایستاد . او این قبا را به یاد حالات او و ارتباط با معنویات او به تن می‌کند! این خاطره از ان جهت به ذهنم تداعی شد که دکتر ما را برای ناهار نگه داشت . ما قبل از نهار به نماز ایستادیم و به اتفاق آقای دکتر شریعتی نماز گزاردیم! لختی نگذشت که لای در اتاق باز شد . پوران خانم سینی پلو و سفره و بساط ناهار را از لای در به داخل داد . ما به تعارف و تعجب که به این زودی چطور این غذا فراهم شد . دکتر گفت منزل ما ایلیاتی است همیشه سر زده یکی دو نفر یا بیش‌تر از اینجا یا مشهد و مزینان می‌رسند . پوران غذا را برای چند نفر بیش‌تر می‌پزد! روزی زیبا و دلنشین بود آن روز به ما خوش گذشت و چه حرفها! کاشکی ذوق آقایان همراه جزئیات و گفتگوهای آن روز را به ذهن داشته باشند به گونه‌ای نقل کنند .

گمان دارم ماههای آخر سال ۵۵ بود که جوانی که خودش را "سعید" معرفی می‌کرد و با نشانه هایی که می‌داد خودش را فرستاده "محمد منتظری"۱ معرفی می‌کرد . محمد منتظری آن زمان در لبنان و گاه در اروپا بود .


۱. فرزند آیت‌الله منتظری که در بمب گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی کشته شد.


پیک او مستقیما و منحصرا برای این آمده بود که آقای دکتر شریعتی را به خارج منتقل کند . خصوصی به من رساند که همه جور موجبات و وسایل سفر ایشان را به خارج فراهم کردیم . بیم این داریم که اگر بیش‌تر بمانند رژیم سر به نیستش کند و گذرنامه‌ای داریم که ایشان را از فرودگاه آبادان خارج کنیم . من هیچ حرفی نزدم و مداخله نکردم . به راهنمایی آقای منصوریان موجبی فراهم کردم تا او با دکتر دیداری داشته باشد . سعید را به دفتر آشیانه کودک، محل کار منصوریان گذاشتم و هیچ مداخله‌ای در صحبت ان دو نداشتم فقط اطمینان دادم با نشانی هایی که آورده مطمئن است!

آن روز با دکتر صحبت کرده و دیدار دیگری هم داشته . آنچه ان جوان توضیحات داده دکتر بی‌ جواب گذاشته و به گونه‌ای به بعد محول کرده . جوان ازرده و غیر آزرده رفت که دو سه ماه دیگر برگردد و با موافقت دیگر مواجه و ترتیب کار را بدهد . من گمان دارم در سوالی که بعدها پیش امد دکتر به من گفت : شاید هم با دیگری!! آن روزها عده‌ای دوستان در تدارک بودند تا دکتر را از طریق افغانستان خارج کنند و ظاهراً بعداً به علت درگیریهایی که با قاچاقچیان پیش می‌آید مرز ناامن می‌شود . شخصی که مباشرت این امر را به عهده گرفته صلاح دیده کار بردن دکتر را به تاخیر بیندازد … به هر حال درست روزی که خبر درگذشت دکتر به تهران رسید و من با تلفن آقای منصوریان به منزل آقای دکتر رضا شریعت رضوی خوانده شدم و ناگهان با غوغای مرگ دکتر مواجه شدم و همان هنگام خانم پوران همسر دکتر همراه بستگان و آقای منصوریان در تدارک حرکت به خانه خودشان و به عزا نشستن بودند و من همراه آنان تا خانه مرحوم دکتر آنان را همراهی کردم و وظایفی به من محول شد و آنها را به عهده گرفتم برگشتم به دفتر کارم . همان جوان (سعید) را دیدم که امروز از لبنان امده مجهز که آقای دکتر را حرکت بدهد . او دو یا سه ماه پیش از دکتر وعده گرفته بود که مجدداً مراجعه کند! در این موقع من دیگر حامل خبر مرگ دکتر شریعتی بودم . وای وای که این جوان چقدر گریست آن گونه که بی‌ تاب شده و سر به دیوار می‌زد . ساعتی بعد هم از پیش من ناپدید شد . روزهای تعزیه دکتر او را گمان دارم یکی دو بار در آن شلوغی و جنجال و آمد و رفت منزل دکتر دیدم .

… پیغام محمد به وسیله این شخص بود که : ۱) ما کتاب‌های آقای دکتر را به مقدار زیاد به کمک قاچاقچیان به افغانستان و جزایر خلیج فارس می‌بریم و فعلاً بهترین نقطه برای نشر این آثار همان جاهاست، چون که مردم زبان فارسی می‌دانند و انتقال هم آسان است و دانشجویان افغانی هم به تازگی کتاب خوان شده‌اند . خیلی به اینها رو آورده‌اند . منتها بندگان خدا دچار تنگدستی و نداشتن امکان می‌باشند ما تصمیم گرفتیم (یعنی محمد) اتومبیل هایی که اتاقکی هم به پشت آن ببندیم به صورت کتابخانه سیار تهیه کنیم . به این صورت امانتی کتاب آقای دکتر را به همه‌جا برسانیم و هر تعدادی در دسترس داریم، در دسترس همه بگذاریم . در این رابطه به بودجه احتیاج داریم . ۲) پیغام دیگرش این بود که این گونه کتاب‌ها در میان جوانها و مردم عرب سخت هوادار و طالب دارد . متاسفانه در میان عربها هم هنوز نویسنده‌ای ظهور نکرده که چیزی نوشته باشد . ما قصد کرده‌ایم آثار آقای دکتر را به عربی و یکی دو زبان دیگر ترجمه و نشر دهیم . برای این کار بودجه‌ای لازم است یا در همان تهران کار ترجمه انجام گیرد و بعد اینجا فرستاده شود، یا بودجه‌ای برای ما در نظر گرفته شود که ما اینجا به ترجمه و نشر آثار دکتر اقدام کنیم! آقای مهندس معنوی از کارشناسان بلند پایه آب در وزارت نیرو که من چندی توفیق مصاحبت و دوستی ایشان را داشتم، چشمش به چند جزوه اسلام‌شناسی دکتر شریعتی که روی میز اتاق کارم بود خورد . در فرصتی که بیکار بود خودش را با آن مشغول کرده بود . من بیرون بودم . وقتی که آمدم او چیزهای فوق العاده‌ای از این جزوات یافته بود . جالب بود که از شریعتی جز نامی دوررس به گوشش نرسیده بود . همین سبب شد به مرور آثاری از دکتر را از من خواست . او چندین و چند از آثار مختلف که به یادم دارم از کتاب حج شروع کرد . او از من اجازه گرفت که آنها را به دیگر دوستانش بدهد بخوانند . هر روز و هر نوبت که کتابی را پس می‌آورد یک سلسله حرفهایی در ارزش و اهمیت این کتاب‌ها چه از زبان خودش و چه از زبان دوستانش می‌گفت و تاسف می‌خورد چرا تاکنون اینها را نخوانده . دورادور نه یک دل که صد دل عاشق شریعتی شده بود . او مرد ۵۵، ۶۰ سال‌های بود . دارای افکار توده‌ای و مرد بافکر و فرزانه‌ای بود و گمان ندارم فعالیتی داشت! از صاحب منصبان درجه یک وزارت نیرو بود و خیلی خوشنام و خدمتگذار، ولی چون به توصیه‌های سازمان امنیت در جابه جایی کارمندانش ترتیب اثر نمی‌داد او را چند نوبت جابه جا یا بیکار کردند . آخر الامر چون از او بهانه جدی نداشتند و از سواد و تخصصش هم نمی‌توانستند چشم بپوشند، او را کمیساریای ایرانی در کمیسیون تقسیم آب هیرمند کرده بودند که سالی چند بار در مرز ایران و افغانستان تشکیل می‌گردید . به هر حال او با آن درجه فهم و هوشیاری و شرافت و فرزانگی‌اش یکپارچه علاقه‌مند و شیفته شریعتی شده بود در صورتی که شریعتی را هرگز ندیده بود . روزی که من از منزل پوران خانم مراجعت کردم و حامل خبر هول انگیز و دردناک مرگ شریعتی بودم آقای مهندس معنوی هم در دفتر ما بود . من آرام آرام که این خبر را نقل می‌کردم حال این محترم چنان به هم ریخت که نتوانست خودش را کنترل کند . ساعت‌ها می‌گریست و به طوری از روی قلب و وجود پریشان و اندوهگین شده بود که بدنش می‌لرزید . می‌فهمیدم که خودش را می‌خواست کنترل کند ولی عاجز بود . خدا رحمت کند آقای … را، چند باری چای آورد او نتوانست چای را به لب برساند . هر موقع استکان را برمی داشت از شدت لرزه که دست و لبش داشت چای از دست‌اش می‌افتاد یا از استکان می‌ریخت . او لحظه‌ای که آرام می‌گرفت، شعرهایی از عرفا زیر لب زمزمه می‌کرد باز می‌زد زیر گریه! او روزهایی که به تازگی با آثار دکتر آشنا شده بود حرفهای عجیبی می‌زد . او می‌گفت در هر جامعه‌ای هر ۴۰۰ به ۴۰۰ سال یک آدمهایی اینجوری پیدا می‌شوند . این آدم فوق العاده‌ای است . او درست معرف و ممثل احوال مردم کشور و گمشده این جامعه است او را دریابید او را خواهند کشت . او را در ایران اگر نکشند از خارج هم تدارک قتل خواهند کرد و اظهار عقیده می‌کرد که به هر جوری و هر قیمتی هست او را از این محیط خارج کنید که بالاخره یک مجالی در خارج خواهد یافت! اگر خودش تن به این کار نمی‌دهد تدارک کنید بدون رضایت خودش او را به خارج ببرید . شماها که دوستش هستید او را از این محیط بدزدید! باز از حرفهای عجیب آن مرد فرزانه دردمند این بود که اگر شریعتی در این جامعه می‌بود حزب توده به وجود نمی‌آمد . اگر او بود جامعه ما دچار سردرگمی و پریشانی فکری نبود . نسل تحصیل کرده دردمند و آرمان خواه ما بالینی پیدا کرده بود، دچار این ضایعات و پریشان حالیهای بزرگ نمی‌شد! امید که دوست گرانمایه ما مهندس معنوی حیات داشته باشد . چه خوب است کسی او را پیدا کند این حرفها را از خود او که حالا دیگر پیرمرد سالخورده‌ای باید باشد بشنوید . او روستا زاده‌ای از کوهستانهای بین گیلان و قزوین با استعداد و شایستگی به این موقعیتهای اداری و مقامات فکری و معنوی رسیده بود . یاد او و یاد آن روزها به خیر!!

به یاد دارم پوران خانم نقل می‌کرد تا چهاردهم خرداد ساواک متوجه و باورش نشده بود که دکتر از ایران خارج شده . از آن روزها بود که دیگر ما را زیر نظر گرفتند که نتوانیم از کشور خارج شویم . خیلی از دوستان من و مخصوصا به پوران خانم خیلی تاکید داشتیم فورا بچه‌ها را بردارید و از کشور خارج شوید . ممکن است بفهمند مانع ایجاد کنند . ایشان عذر می‌آورد منتظرم کار امتحان سوسن و سارا به جایی برسد و همین‌طور بازنشستگس یا مرخصی خودم را سرو سامان بدهم… که متاسفانه آن ممنوعیت پیش آمد!

پوران خانم می‌گفت اغلب روزها حسین زاده تلفن می‌کند سراغ علی را می‌گیرد ولی روز چهاردهم بود که از نحوه سوالاتش فهمیده‌اند که دکتر خارج شده!

آن روز یکشنبه شب و شب دوشنبه بود . ما این شب‌ها معمولاً مجلس و دیداری با دوستان در منزلمان داشتیم و خیلی‌ها آمدند من ناچار بودم خانه دکتر را زودتر ترک کنم و به خانه بیایم . از محل کارم مجدداً به خانه دکتر رفتم . از صاحبان عزا اجازه گرفتم که اگر کار واجبی با من نباشد خودم را به خانه برسانم تا هم مردمی که آنجا می‌آیند از واقعه باخبر کنم و هم به وظایفم برسم . در خانه بودم که تلفن از هوستون تگزاس زنگ زد . آقای احمدآقا حاج سیدجوادی بود و نمی‌خواست این خبر دردناک را بگوید که هر دو به گریه زدیم . سپس همکاری و چاره جویی در وظایفی که هر آینه به دوش داریم . ایشان گفت الان احسان پیش ماست . برای او تلگرافی تهیه کرده‌ایم تا به لندن به وکیلی مخابره کنیم که طی آن احسان از او بخواهد وکالت از ناحیه او را به مقامات انگلیسی گوشزد کند که حق ندارد تا آمدن او به لندن جنازه را به جایی حرکت دهند . آن روزها پوران خانم هنوز تهران بود این طور که می‌گفتند تلگراف و تقاضای احسان هم خیلی قانونی نبود ولی به هر صورت موثر واقع شد . آقای احمد صدر حاج سیدجوادی آن ایام همراه مرحوم آقای تولیت به خارج رفته بودند . آقای تولیت قصد داشت بنیادی فرهنگی و خدماتی در خارجه تاسیس کند و سرمایه بزرگی برای این کار اختصاص داده بود . آقای صدر را همراه برده بود تا در خصوص مسائل حقوقی و قانونی تاسیس چنین موسسه‌ای طرف مشورت باشد! بجاست نقل کنم آقای تولیت این برنامه را ابتدا در اروپا می‌خواست اجرا کند ولی وجود اختلاف نظرها بین عناصر مورد نظرش او را از اروپا منصرف کرد و به امریکا رفت تا با کمک آقای دکتر یزدی به این کار اقدام کند . متاسفانه در آنجا هم پس از مطالعات فراوان و امروز و فردا کردنهای زیاد موفق به تصمیم نشد و به دنبال آن بیماری بر او غلبه کرد و به هیچ کاری توفیق نیافت . این پول گزاف که به این کار تخصیص داده بود معلوم نشد به چنگ چه مدعیانی افتاد .

شب دوشنبه‌ای بود که معولا منزل ما هم جلسه‌ای بود آقای عباس رادنیا قدری زودتر و دستپاچه آمد مرا کنار کشید گفت دکتر فردا عازم است . این اوراق مال آقای آشیخ علی آقاست به وسیله شما به او سپرده شده بود که بر حسب تقاضای آقاشیخ علی آقا او یعنی دکتر مطالعه کند پیرامونش اظهارنظری نماید . دکتر داد به من که به شما برسانم و عذر این‌که نتوانستم مطلوب آقای تهرانی را برآورم . این همان اوراقی است که آقای تهرانی در حوزه فلسفه اسلامی تالیف کرده بود میل داشت قبل از چاپ دکتر شریعتی مروری بر آن داشته باشد! و همان اوراقی است که مرحوم دکتر آن چند جمله پردرک و پردرد را در حاشیه آن خطاب به آقای تهرانی نوشته بود …

… گفتند جمعیتی بالغ بر ۱۶۰۰ نفر که طبعاً اکثراً دانشجویان در نقاط مختلف اروپا و امریکا برای تشیع جنازه دکتر در لندن گرد آمده بودند . تشیع جنازه بی‌ سابقه چشمگیری در لندن انجام می‌گیرد . به طوری که می‌گفتند مرحوم صادق قطب زاده تلاش و فعالیت فوق العاده‌ای در انتظام این کار داشته . یک بار یکی از چپیها یا توده ایها خواسته اخلالی کند یا مداخله‌ای قطب زاده با همان روحیه که خاص او بود سیلی به گوش او می‌نوازد و او را از معرکه دور می‌اندازد .

گفتند آقای محمد مجتهدی شبستری که آن ایام سرپرستی موسسه اسلامی هامبورگ را به عهده داشت او نیز به لندن در مراسم تشیع دکتر حاضر می‌شود . به تقاضای خانواده ایشان به جنازه نماز می‌گذارد . در زینبیه هنگام انتقال جنازه آقای امام موسی صدر یک بار دیگر به او احترام می‌کند . به جنازه دکتر نماز می‌خواند جنازه آماده دفن می‌شود که دکتر مفتح سر می‌رسد . کجا بوده که آن موقع به آنجا می‌رسد او نیز برای سومین بار ادای نماز می‌کند . این قسمت آخر را من خودم از دکتر مفتح شنیدم . گفتم چرا سه بار گفت تیمنا و تبرکا .

به نظر حقیر شایسته است در این کتاب فصل مشبعی را به ذکر اسامی دوستان شریعتی و دشمنانش در مشهد و سپس آنها که به عهد خود وفادار ماندند و آنها که نماندند و به بی‌ وفایی و دشمنی با او روی کردند همه آنها که در جهت بسته شدن حسینیه تلاش می‌کردند و در این رابطه با آقای مطهری خیلی کلنجار رفتند و موافقت با مرحوم مطهری به عمل آوردند که آقای مطهری به پستش و مسئولیتش در حسینیه برگردد و پس از چند روز آقای مطهری پیغام فرستاد که از موافقت و قبول برگشت به حسینیه مجدداً منصرف شده . این آقایان که الحمدالله اکثراً در قید حیات‌اند، می‌توانند خاطرات جالبی داشته باشند و انصاف نیست که این خاطره‌ها را که به هر صورت در فردا و امروز جامعه تاثیر خواهد داشت بازگو به رشته تحریر درنیاورد . از بد و خوب علی و جفاها که به او رفته مشهدی‌ها بیش‌تر خبر دارند!

بجاست به دور از هر حب و بغض یا قضاوتی اسامی ۱۸ نفر از آقایان که به عنوان هیات معتمدین در جوار فعالیت حسینیه به گونه‌ای با حسینیه و برنامه‌های آن همکاری داشتند به مناسبتی آورده شود . به یاد داشته باشیم که آن ایام که تضییقات برای حسینیه شروع گردید جملگی بر این اعتقاد بودند که در مسافرتی که دکتر شریعتی همراه خانمش با هواپیما از مشهد می‌آمده خانم او را دیده‌اند بی‌ حجاب یا حجاب عقب رفته در سکوی خروجی همراه دکتر خارج شده! و از همین گفتگوها و درگیریها آرام آرام آغاز می‌شود . گفته می‌شد راوی این خبر و شاهد این گناه آقای حاج … که از زمره معتمدین حسینیه و جزو ۱۸ نفر بوده است! آقای حاج … که او نیز در عداد همین معتمدین بودند روزی از باب جلب نظر من به هنگام برخورداری در خیابان برای آمدن و ورود به حسینیه با هم برخورد کردیم گفتند : … فلانی شما صحیح می‌دانی که آقای دکتر شریعتی در حالی که همسرش بی‌ حجاب است (یا حجاب را رعایت نمی‌کند) در کرس جایی که حسینیه نامیده می‌شود سخنرانی کند؟! درست یادم نیست شاید همان حرفهای آقای حاج … را از دهان ایشان شنیدم که شاهد می‌آورد . به هر حال زمینه اظهارنظر مرا که آقای … مساعد نیافت سخن کوتاه کرد و ادامه نداد!

آقای حاج حسین آقاخوان فرشچی را که از احرار و پاک دامنان روزگار ما بودند مردی روشن، مثبت دارای خیر و فرهنگ و بسیار فروتن و بی‌ تظاهر بود . او علاقه خاصی به دکتر شریعتی داشت . سال‌ها رفتارها و هنجارهای آقای مطهری علیه شریعتی را می‌شنید به هر ملاحظه همواره لب فرو بسته بود . یک روز صبح آمد به محل کار من مردم محترم بسیار برآشفته و عصبانی چون دچار آسم هم بود در این حالت عصبانیت نمی‌توانست حرف بزند فقط پی در پی و هر نفسی می‌گفت : آی … آی … تا بالاخره حالش جا آمد و توانست حرف بزند . گفت : از بس این حرفها که به آقای مطهری نسبت می‌دهید که او علیه آقای دکتر می‌گوید بالاخره من امروز آقای نوید را همراه گرفتم به خانه او رفتم و قصدم این بود حتی المقدور ایشان را از این روش باز دارم و زیان کار او و تبلیغات او علیه شریعتی در محافل مذهبی مخصوصا تحصیل کرده‌ها را گوشزد کنم . همین که لب به سخن گشودم چنان با سخنان زشتی از آقای دکتر یاد کرد که من عصبانی شدم . نگذاشت ما حرفمان را بزنیم بدون هرگونه ملاحظه‌ای و سوابق دوستی عبایش را هم به دوش گرفت که از خانه خارج شود . برخلاف هر ادب اخلاقی، علی‌رغمِ نیت خیر ما که در حقیقت به کمک و راهنمایی او آمده بودیم نگذاشت ما هیچ حرفی بزنیم به اتصال شروع کرد بد و بیراه به دکتر شریعتی . این وضع را که دیدیم من و نوید با عصبانیت خانه او را ترک کردیم آخر ناسلامتی از دوستان او هستیم این چه رفتاری است با ما پیش گرفتی . این مرد بزرگوار کریم النفس متعصب و دردمند این حکایت را نقل می‌کرد و دائم تکرار می‌کرد آی … آی … گمان ندارم آقای نوید این جسارت را بکند که قضایای آن روز را نقل کند دنیایی که این گونه بی‌ اعتبار و ناپیدار است این ملاحظات برای چه! فردا اگر حساب و کتابی باشد همین‌ها را از آدم می‌پرسند . من هرگز حالت پرتاثر و دردمندانه و عصبانی آن مرد شریف را در آن روز از یاد نمی‌برم . او سال‌ها در مقابل انتقادهایی که از رویه و رفتار آقای مطهری گفته می‌شد مقاومت و یا از او دفاع می‌کرد . کارد به چه اندازه به استخوانش خورده بود که دیگر تحمل نمی‌کرد . در سالروز وفات آن مرد بزرگ که در خانه‌اش فرزندانش برگزار کردند آقای دکتر علی اخوان فرزند آن مرحوم میکروفن را چندی جلو من گذاشت تا از ان دوست یادی کنم . من بسیار خاطره‌ها که از او داشتم برشمردم ضمنا قضیه آن روز آمدن آن بزرگوار را به محل کار خودم و آن حالت و آن کلمات که بر زبان می‌راند نقل کردم . گمان دارم نوار آن پیش آقای دکتر اخوان باشد .

باز به یادم آمد روزی که آقای مطهری و مرحوم بازرگان آن شرح مشترک را درباره‌ی شریعتی نوشته بودند و در شرف انتشار همگنان آقای مطهری از آن آگاه شده بودند . جملگی ۷، ۸ نفری که حضور داشتند همگی به آقای مطهری پریده و پرخاش کردند … و آقای مطهری را مجبور کردند به خانه برگردد و هر چند نسخه‌ای که به دست دیگری داده پس بگیرد . مرحوم مفتح، آقای مطهری را به منزل می‌رساند . مفتح برای من گفت اول کسی که اعتراض کرد من بودم . در اتومبیل هنگام مراجعت آقای مطهری به من گفت از شما دیگر انتظار نداشتم من جواب دادم آخر من دو جوان دانشجو در منزل دارم جواب آنها را چه بدهم! (ناگفته نگذارم که آقای مطهری برخلاف تعهدی که به دوستانش سپرده بود مضمومن مزبور را منتشر کرد)۱ .


۱. اظهارات مرحوم احمدعلی بابایی با اظهارات مرحوم مهندس مهدی بازرگان درباره‌ی انتشار اعلامیه مزبور در مورد دکتر شریعتی سازگاری دارد .


استاد مطهری جزو هیات امنای سه نفره حسینیه ارشاد بود و در برابر آقای میانچی به اعتراضهای ایشان اعتنایی نمی‌کرد و سرانجام بعد از حل و رفع اختلاف بر سر چگونگی فعالیتهای شریعتی تصمیم گرفته شد که کلاسهای اسلام‌شناسی دکتر شریعتی هر ۱۵ روز یک بار تشکیل شود . اما از سوی دیگر آقای مطهری به دنبال آن اختلافات که با آقای میانچی داشتند به اعتراض گفتند : تا وقتی که ایشان در حسینیه ارشاد خودسرانه کار بکند من نمی‌توانم در حسینیه باشم، و من عملاً کناره‌گیری خودم را از حسینیه اعلام می‌کنم تا همه بدانند که من نیستم و با این‌که ایشان در حسینیه برنامه هم داشت در هفتم و هشتم محرم بود که اعلام کرد من حسینیه نمی‌آیم و از آنجا رفت …

برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد دوم / ص ۳۱۳


تاریخ انتشار : چاپ اول / ۱۳۸۳

منبع : سایت نیمه‌حرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
16_04_2011 . 16:13
#12
بهره‌برداری ساواک از اختلافات



نام مقاله : بهره‌برداری‌ی ساواک از اختلافات

نویسنده : دکتر پوران شریعت‌رضوی

موضوع : ـــــ


بهره‌برداری‌ی ساواک از اختلافات

در این میان ساواک هم مترصد فرصت بود تا از اختلافات موجود بهره‌برداری کند. ساواک شدیداً در شرایط و موقعیت سخنی قرار می‌گیرد که اگر تصمیم به حذف فیزیکی وی (شریعتی) بگیرد در آن موقع در مقابل موج عظیم حرکت انقلابی دانشجویی در طرفداری و حمایت از دکتر شریعتی چگونه می‌تواند مقاومت کند و اگر به شیوه کج دار و مریز رفتار کند در چنان وضعیتی آثار و پدیده‌های مخرب ناشی از این بی‌ تفاوتی دستگاه امنیتی را نزد مقامات عالیه به چه نحو توجیه نماید؟ این است که با تغییر روش گذشته و به کارگیری تاکتیک جدید از طریق شایعه‌سازی و دروغ پراکنی، من غیر مستقیم – حذف حیثیتی(۱) و خراب کردن وجهه مذهبی وی را در بین جوامع مذهبی و روشنفکری در دستور کار خود قرار داد . که نمونه هایی از آن تاکتیک‌های به کار گرفته شده را که به قصد فلج کردن فعالیت دکتر شریعتی و برنامه‌های حسینیه ارشاد انتخاب کرده بودند با استخراج از مدارک و مآخذ جمع‌آوری شده و نیز خاطرات و تحلیل افرادی که مسائل حسینیه و توطئه‌های ساواک را بر ضد آن دنبال می‌کردند می‌توان روشن ساخت مانند: شایعه پراکنی ساواک با جعل و اتهام "سنی گری و وهابیت" و…(۲)

۱. مرحوم مهندس مهدی بازرگان می‌گوید : ساواک به طریق مختلف درصدد دکتر بود دکتر شریعتی را از حیثیت و نفوذی که در طبقات جوان و درس خوانده پیدا کرده بود بیندازد و نقاط ضعف در او به دست آورده در زبانها و قلمها بدنامش سازد . علاوه بر تبلیغات و توطئه هایی که مستقیما روی او انجام می‌داد و همیاری که مارکسیست‌ها و انحصارگران روشنفکری و حمایت رنجبران با ساواک داشتند استفاده از روحانیون و تحریک مقدسین علیه دکتر بود . این تبر خیلی کاری از آب درآمد چون زمینه داشت . به رگ حساس علما برخورد کرده به سهولت و شدت می‌توانست آقایان را برانگیزاند . شخصیت و اندیشه دکتر علی شریعتی به کوشش جعفر سعیدی انتشارات چاپخش سال ۱۳۷۱ چاپ سوم ص ۲۳

۲. مرحوم بازرگان درباره‌ی شایعه پراکنی‌ها علیه حسینیه ارشاد و دکتر شریعتی می‌گوید : حملات و تهمت‌ها به راه افتاد . نزد بزرگان حوزه و صاحب‌نظران می‌رفتند تا فتوای ارشاد بگیرند و ساواک آنها را پخش می‌کرد . حسینیه ارشاد را مرکز وهابی گری و مسجدی اعلام کردند که در آنجا دست بسته نماز خوانده می‌شود و اشهد ان امیر المومنین در اذان نمی‌گویند . کتاب‌ها و گفته‌های شریعتی را زیر ذره بین گذاشته هر لغزشی که می‌دیدند (و کیست که لغزشی و اشتباه و اشکال در کارش نباشد؟) کاه کوه ساختند و چون خطای عمده‌ای دستگیرشان نمی‌شد بی‌ پروا به قلب و تحریف پرداخته مطالبی را که دکتر اصلاً نگفته و ننوشته بود با ذکر صفحه و سطر به او نسبت می‌دادند!… با چنین تمهیدات و هماهنگی خلع شریعتی از استادی و دبیری در مشهد و تبعید و زندان او در تهران حتی گروگانگیری پدر بزرگوارشان برای ساواک آسان شد . دور از مردم و دربه در از وطن گردید و معلوم نشد که چه شد! … همان صص ۲۶ و ۲۷ . برای اطلاع بیش‌تر از پخش شایعات گروه ولایتی بر ضد حسینیه ارشاد و شخص علی و افکارش مراجعه کنید به نشریه داخلی ارشاد شماره ۱۴ ویژه خاطراتی از زنده‌یاد دکتر علی شریعتی که آقای میانچی آنها را جمع‌آوری کرده است .

اما در این میان حرف و سخن مخالفان شریعتی چه بود و ریشه اختلافات آنها از کجا سرچشمه می‌گرفت؟ آیا همه آنچه را که آننها در اعتراض به شریعتی و اندیشه‌های او داشتند واقعاً ریشه معرفتی داشت و اگر این گونه بود آیا برخاسته از فهمی ژرف و دقیق از آرا و اندیشه‌های او بود؟

مسائل خصلتی و منافع شخصی در این برخوردها تا چه اندازه تاثیر داشت؟ پیش از آنکه به تک تک این سوالات پرداخته شود بهتر است تحلیلی را که مرحوم بازرگان از ضعف مخالفان و انگیزه‌های آنان در برخورد با علی ارائه داده است بخوانیم:

"... نکته قابل توجه آنکه مخالفت با شریعتی صرفاً از ناحیه یک گروه خاص مذهبی قشری دنبال نمی‌شد . دستگاه ساواک محدودیت ایجاد می‌کرد و از اشاعه اندیشه‌های او با تحریک عوامل قشری به توطئه چینی برضدش مشغول بود..."


آقای میناچی هم در ارتباط با کارشکنی‌های ساواک بر ضد شریعتی می‌گوید :

"... در آن زمان کتابخانه ملی نیز شماره جواز برای چاپ کتاب‌های شریعتی به ما نمی‌داد یکی دو موردش را توانستیم مجوز بگیریم و به ناچار یکی دو تا که ما شماره‌اش را گرفته بودیم آن را روی همه جزوات چاپ کردیم و با همان شماره پخش می‌کردیم که البته بارها‌گیر افتاد و دستگاه امنیتی کتاب‌ها را توقیف کردند و خمیر کردند . شاید تیراژ اکثر کتابهایش تا پانصد، ششصد هزار جلد می‌رسید . خیلی هم ارزان قیمت بود تا دانشجو استطاعت و قدرت پرداخت این پول را داشته باشد . حداکثر قیمت بین بیست تا سی ریال برای یک کتاب ۲۰۰ تا ۳۰۰ صفحه‌ای . به هر حال برنامه سخنرانی‌ها به کتاب محمد خاتم پیامبران مواجه شد . حسینیه ارشاد در آغاز پانزدهمین قرن بعثت به همت استاد شهید مطهری با گردآوری مقالات استادان مختلف این کتاب را تدوین کرد که یکی از بهترین آثار درباره‌ی تاریخ اسلام است . استاد مطهری مقاله مهم و موثر آن کتاب را به مرحوم دکتر واگذار کرد . چون تقسیم مقالات به وسیله ایشان انجام می‌شد و ایشان تعیین می‌کردند که چه کسی در چه زمینه‌ای مقاله تهیه کند . بحث از هجرت تا وفات پیامبر و سیمای محمد را به مرحوم دکتر واگذار کردند . در آن بحث مرحوم دکتر شریعتی مقاله مفصلی تنظیم کردند و به تهران فرستادند به این خاطر مرحوم مطهری آن موقع یک شرح مفصلی به پدر ایشان نوشت و تبریک بسیار جالب با انشای زیبایی برای پدر مرحوم دکتر فرستاد و داشتن بهترین فرزند تاریخ اسلام را به ایشان تبریک گفت۱ . در واقع بهترین و بارزش‌ترین مقالات این کتاب مقاله مرحوم شریعتی است..."


سند صفحه بعد گویای مخالفت ساواک با چاپ آثار شریعتی است که آقای میانچی هم درباره‌ی مشکلات دریافت مجوز از کتابخانه ملی برای چاپ آثار شریعتی بدان تصریح کرده‌اند:


۱. آقای دکتر رضا داوری، خاطره‌ای از دیدار با مرحوم مطهری درباره‌ی دکتر شریعتی داشته‌اند که به شرح ذیل است : استاد مطهری با اشاره به قضیه‌ای که در آن ایام واقع شده بود زبان به ستایش از دکتر شریعتی گشودند و از جمله چیزهایی که گفتند و به یاد من مانده است این است که ایشان گفتند : بعضی مقالات دکتر شریعتی و از جمله زن در چشم و دل محمد (ص) را هیچ یک از ما نمی‌توانستیم بگوییم و بعد قضایای حسینیه ارشاد را به اجمال بیان کردند . به نقل از نشریه توس (ویژه نامه سمینار نگرشی بر اندیشه‌های استاد مطهری و دکتر شریعتی و بررسی اشتراکات آنها) از سوی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی پاییز ۱۳۷۵ ص ۹

برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد دوم / ص ۳۳۴


تاریخ انتشار : چاپ اول / ۱۳۸۳

منبع : سایت نیمه‌حرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.




موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  نامه بازرگان و مطهری shervin 7 4,805 17_04_2011 . 20:45
آخرین ارسال: shervin

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان