جملات شریعتی درباره بازسازی
23_03_2016 . 22:58
#1
جملات شریعتی درباره بازسازی



دوستان گرامی!
جهت تهیه آرشیوی برای دسته‌بندی موضوعی اندیشه‌های شریعتی، جملات شریعتی درباره بازسازی مکتب را با ذکر شماره مجموعه آثار و صفحه مربوطه، در این بخش وارد نمائید.


ــــــــــــــــــــــــــــــ
.
23_03_2016 . 23:00
#2
تجدیدِ ساختمان مکتب
"... " تجدیدِ ساختمان"، یعنی این که بازگردیم و بجوئیم: در فرهنگِ خودمان، و در همه‌ی معانی و معارفی که موجود است، و در میانِ اسناد و تاریخ و شرحِ احوال و عوامل و عناصرِ شناختِ این فکر و این شخصیت‌ها بگردیم، و عناصرِ اساسی را بجوئیم، و ابعادِ اصیلِ انسانِ نمونه را، که در شخصیت‌های تربیت‌شده، به صورتِ واقعی و عینی، و نه به صورتِ سمبل و مثلِ اساطیر و قهرمان‌های افسانه‌ای هستند، بشناسیم، و این شخصیت‌ها را، و این مکتبِ بزرگ را، تجدیدِ بنا کنیم. یعنی: باز انسانِ نمونه بسازیم، و این کتابِ به‌هم‌ریخته را، که هر فصل‌اش و هر ورق‌اش در دستِ کسی است، شیرازه‌بندی کنیم، و از نو، هم‌چون اول، تدوین کنیم.

زیرا، یک اندیشه، و یک روح، در یک پیکرِ درست، و در یک کلِ واقعی، وجود دارد، اما اگر عناصر را از هم تجزیه کنیم، تاثیرش نابود می‌شود، و هر چه، نسبت به این عناصر و اعضای از هم جدا افتاده، بیش‌تر تجلیل کنیم، و هر چه این اندام‌های جدا افتاده را رشد و تکامل هم بدهیم، آن روح، از بین رفته، و آن شخصیت، نابود شده است. روح در تجدیدِ بنای کلی‌ی این اندام پدید می‌آید.

اسلامِ کنونی به ما تحرک نمی‌بخشد، بلکه به ما سکوت و سکون و قناعت می‌دهد، به معنای قناعت و صبری که خودمان می‌گوئیم، نه به معنایی که اسلام گفته است، که این دو معنی اصلاً متناقضِ با هم‌اند، به معنای ناامیدی از آن چه هست، و بدبینی به طبیعت و به زندگی و جامعه و حیاتِ اسلام، و همه‌ی امیدها را به بعد از مرگ موکول کردن، به نامِ متدین بودن.

کِی این روح به صورتِ اولیه‌اش درمی‌آید، صورتی که، در ظرفِ ربعِ قرن، انسا ن را، از وحشی‌گری، به صورتِ انسانِ سازنده‌ی تمدن، و سازنده‌ی تاریخِ تازه‌ای در عالم، و عوض‌کننده‌ی مسیرِ تاریخ و جبرِ تاریخی، که آغاز شده بود، تغییر داد، و ساخت؟

کِی این مکتب می‌تواند، باز یک جندب بن جناده، نیمه‌وحشی‌ی عربِ بیسوادی را، که نه تنها از دنیا خبر ندارد، از مملکتِ خودش هم خبر ندارد، به صورتِ ابوذر غفاری درآورد: مردی که، امروز هم، یک چهره‌ی زنده و الهام‌بخشِ حرکتِ سعادتِ بشری است، و امیدبخشِ توده‌های محروم و غارت‌شده؟ کِی؟

وقتی که، این کالبد، و این اندامِ تجزیه‌شده در طولِ تاریخِ سیاهِ قرونِ وسطایی را، دوباره تالیف و تجدید کنیم، تا این روح، به آن کالبدِ تمام و درست‌اش، برگردد، و باز، این ماده‌ی تخدیری‌ی فعلی، تبدیل بشود به آن روح‌القدس، که هم‌چون صورِ اسرافیل، در قرنِ بیستم، بر جامعه‌های مُرده، بدمد، و آن همه حرکات بار آورد، و آن همه قدرت و روح و معنی را در دنیا به وجود آورد.

این تجدیدِ حیاتِ شخصیتِ نمونه‌ی انسانِ مسلمان، به صورتِ تجدیدِ بنا و تالیفِ عناصرِ انسانی‌ی دور از هم، و پاشیده از هم، در قرنِ بیستم، در یک اندامِ نوین، تجلی کرد. این شخصیتِ نوساخته و نوخاسته، محمد اقبال است..."


مجموعه آثار ۵ / ما و اقبال / ص ۳۲*
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین یک بار
.
23_03_2016 . 23:44
#3
رنسانس
"... من متاسفانه فرصت ندارم که راجع به مصلحینِ قرنِ بیستم یکایک سخن بگویم. اگر یکایک را بخواهم نام ببرم، باید به نام بردن و یادآوری‌ی آثار و زمان و اشاره به زندگی‌ی آن‌ها اکتفا کنم، و آن هم بی‌ارزش است. اما، مبادی و اصولی را که، نهضتِ بیداری یا رنسانس، یعنی "تجدیدِ تولدِ" اسلام، بر آن مبتنی است، طرح می‌کنم، تا روشنفکران و مسلمانان، لااقل جهت و مشخصاتِ کلی‌ی آن را، بتوانند احساس کنند.

کلمه‌ی "رنسانس"، به معنای واقعی‌ی کلمه، برای این نهضت، خیلی پُرمعنی‌تر است، و با توجه به روح و معنایی که رهبران و پیروانِ این نهضت از آن احساس می‌کرده‌اند، این لغت، برای این نهضت، مناسب‌تر است، تا رنسانس برای آن نهضتِ اروپایی‌ی ضدِ قرونِ وسطایی‌ی قرنِ پانزده و شانزده، به این نام. زیرا، ما معتقدیم، و تاریخ هم به روشنی نشان می‌دهد که، اگر، جامعه‌ی ما، تجدیدِ تولدی بکند، این جامعه‌ی مرده‌ی اسلامی، مانندِ تولدِ درخشانِ نخستین، حیاتی بارور و نیرومند و مترقی خواهد یافت..."


مجموعه آثار ۵ / ما و اقبال / ص ۵۳*
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین یک بار
.
23_03_2016 . 23:55
#4
بازگشتِ به خویش
"... نامی که سیدجمال، نخستین بنیانگذارِ نهضتِ رنسانسِ اسلامی، یا به قولِ اقبال "تجدیدِ بنای فکرِ اسلامی"، برای این نهضت انتخاب کرد، "نهضتِ سلفیه" بود. یعنی همان نهضتِ بازگشتِ به حیاتِ گذشته، و به تعبیرِ بهتر، نهضتِ باز آوردنِ حیاتِ گذشته، به کالبدِ مرده و بی‌حرکتِ کنونی.

این، تجدیدِ ولادت است، یک عملِ انقلایی و مترقیانه، و ضدِ پوسیدگی و ضدِ تخدیر و مرگ و توقف و انحطاطِ کنونی است، که عارضِ یک جامعه‌ی متحرک، و یک مذهبِ نیروبخش و مترقی، شده است.

آیا فکرِ رنسانس، که علیهِ کلیسا و اسکولاستیک، و شرایطِ رکود و اختناقِ قرونِ وسطایی بود، و بازگشتِ به دورانِ عصرِ طلایی‌ی یونانِ مقتدر را اعلام می‌کرد، یک نهضتِ ارتجاعی بود؟ نباید ظاهری و اسمی و فرمالیست قضاوت کرد. هر نهضتِ بازگشتی، یک نهضتِ کهنه و مرتجعانه نیست..."


مجموعه آثار ۵ / ما و اقبال / ص ۷۸*
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین یک بار
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان