عشق و دوست داشتن
28_12_2009 . 18:01
#1
عشق و دوست داشتن
دوستان گرامی!
منتظر دریافت نظرات شما درباره این موضوع هستیم.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
27_09_2011 . 16:06
#2
دوست داشتن از عشق برتر است ۱
نویسنده : شروین

موضوع : بررسی مفهوم عشق در اندیشه‌ی شریعتی

بخش اول


شریعتی :

"… کتاب “هنر عشق ورزیدن” را می‌خواندم… و من در فهرست جامع‌ای که او از همه‌ی انواع عشق‌ها داده است، از عشق زن و مرد و مردم و وطن و پدر و فرزند و انسان و خدا…، هرچه گشتم، آنچه را که دل من سال‌ها است با آن آشنا است، نیافتم، و آن، تنها عشقی است که “زاده‌ی انسان” است، که دیگر عشق‌ها، همه تحمیلی‌ی طبیعت است، و مقتضای خلقت، چه، این معشوق‌ها را، همه، طبیعت برای ما تعیین می‌کند، و غریزه، که مأمور وی است، ما را، بی‌خویشتن، وامی‌دارد که عشق بورزیم…" مجموعه آثار ۱۳


شرح :

۱. فهرستی از انواع عشق : عشق به زن، عشق به مرد، عشق به مردم، عشق به وطن، عشق به مادر، عشق به پدر، عشق به فرزند، عشق به انسان، عشق به خدا، و…

۲. در این فهرست طولانی از انواع عشق‌ها، شریعتی، آن عشق را، که دل او سال‌ها است که با آن آشنا است، در آن نمی‌یابد.

۳. عشقی که دل شریعتی سال‌ها است با آن آشنا است، چیست و کدام است؟ تنها عشقی است که “زاده‌”ی “انسان” است.

۴. تمامی عشق‌ها، غیر از عشقی که شریعتی آن را “دوست داشتن” می‌نامد، زاده‌ی “انتخاب” انسان نیست، “تحمیل” طبیعت است، و “مقتضای” خلقت.

۵. تمامی معشوق‌ها، در تمامی عشق‌ها را، “طبیعت” برای ما “تعیین” می‌کند.

۶. و در این انتخاب معشوق، غریزه، که “مامور طبیعت” است، ما را “وامی‌دارد” که عشق بورزیم. بی‌خویشتن، یعنی در حالی که “خویشتنِ خویش” را به فراموشی سپرده‌ایم.

ادامه دارد


منبع : شروین در فیس‌بوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
27_09_2011 . 16:14
#3
دوست داشتن از عشق برتر است ۲
نویسنده : شروین

موضوع : بررسی مفهوم عشق در اندیشه‌ی شریعتی

بخش دوم


شریعتی :

"… و تنها، یک عشق است، که آن “منِ ناب و آزاد و صمیمی”ی انسانی، آن خودِ خودِ ما، بی‌تحمیلِ طبیعت، و بی‌اقتضای مزاج و مصلحت و منفعت، “انتخاب” می‌کند، و آن کشش اسرارآمیز دو “روح”ی است که طعمِ مرموز خویشاوندیِ شگفتی را، که ریشه در جهانی دیگر دارد، از یکدیگر می‌چشند، و رنگ هم‌نژادی‌ی ماورایی‌ای را در سیمای هم می‌بینند، و هم‌چون دو هم‌وطن، ناگاه، در این کشورِ غریبِ زندگی، به تصادفی، بر سر راه یکدیگر قرار می‌گیرند، و در نخستین دیدار، یکدیگر را “باز می‌شناسند”، و هر لحظه، خطوط آشنایی و خویشاوندی عمیق و روشنی، که کتمان‌ناپذیر است، در هم می‌خوانند…" مجموعه آثار ۱۳


شرح :

۱. از نظر شریعتی، انسان یک “من واقعی” دارد، و یک “من حقیقی”. “من واقعی”، همین منی است که هستم. و “من حقیقی” همان منی است که باید باشم. یکی “واقعیت” است، و یکی “آرمان”.

۲. شریعتی، در نوشته‌های خود، به “من واقعی” می‌گوید: “خود”، “خویش”. و به “من حقیقی” می‌گوید: “خودِ خود”، “خویشتنِ خویش”، “خویشتنِ خدائیِ انسان”.

۳. آن “منِ ناب و آزاد و صمیمی”ی انسانی، همان “من حقیقی” است، یعنی همان خودِ خودِ، خویشتن خویش، و خویشتنِ خدائیِ انسان.

۴. عشق به زن، عشق به مرد، عشق به مردم، و… همه مربوط به “من واقعی” است، و با ماموریت غریزه، و با نقشه‌ی طبیعت، بر او تحمیل می‌شود.

۵. اما، عشقی را که “من حقیقی”، یعنی آن “منِ ناب و آزاد و صمیمی” برمی‌گزیند، “دوست داشتن” است، بی‌تحمیلِ طبیعت، و بی‌اقتضای مزاج و مصلحت و منفعت.

۶. این دوست داشتن چیست؟ کششِ اسرارآمیز دو “روح”ی است که:

الف) طعمِ مرموزِ خویشاوندیِ شگفتی، که ریشه در جهانی دیگر دارد، را از یکدیگر می‌چشند.

ب) رنگ هم‌نژادی‌ی ماورایی‌ای را در سیمای هم می‌بیند.

ج) هم‌چون دو هم‌وطن، ناگاه، در این کشورِ غریبِ زندگی، به تصادفی، بر سر راه یکدیگر قرار می‌گیرند.

د) و هر لحظه، خطوط آشنایی و خویشاوندیِ عمیق و روشنی، که کتمان‌ناپذیر است، را در هم می‌خوانند.

در این پاراگراف، که در شرح “دوست داشتن” است، شریعتی به صورت گسترده‌ای از کلماتی رمزآلود استفاده می‌کند، که نیازمند بررسی بیشتری برای درک منظور اوست. استفاده از کلماتی چون: کشش، اسرارآمیز، روح، مرموز، شگفتی، ریشه در جهانی دیگر، هم‌نژادی، ماورائی، به تصادف، خطوط آّشنائی، و…

ادامه دارد


منبع : شروین در فیس‌بوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
27_09_2011 . 16:16
#4
دوست داشتن از عشق برتر است ۳
نویسنده : شروین

موضوع : بررسی مفهوم عشق در اندیشه‌ی شریعتی

بخش سوم


شریعتی :

"… و پیوندی این‌چنین، نه از آن‌گونه عشق‌ها است که به چشم اریک فروم آید، که اومانیست است، و اومانیست، به‌هرحال، یک کلی‌نگر ساده‌ی خوش‌قلبی است، و از آنچه در برخی “درون‌ها” می‌گذرد چه خبر دارد؟ و چه می‌داند که از آن عشق‌ها، که همه حیله‌هایی است تا بشر را کارگزار طبیعت کنند، و خدمت‌گزار اجتماع، عشق بزرگ‌تری نیز وجود دارد، که هم‌چون دیگر عشق‌ها ابزار کار نیست، و آن عشق انسان به انسان، عشق یک روح به یک روح است. یک روح تنها و نیازمند به یک روح زیبا و نفیس و ثروتمند، عشق یک “خویشاوند” به “خویشاوند” خود، در این انبوه خلق که هم‌چون حشرات از زمین می‌رویند و هر یک به “مصلحتی” در این “روزمرگی” آلوده، در هم می‌لولند و می‌میرند.

دریغم آمد که آن را نیز “عشق” بنامم، که شاعران آلوده‌اش کرده‌اند. خواستم “ارادت” بخوانم، ملاها به حماقت‌اش کشانده‌اند. گفتم بهترین کلمه در اینجا “خویشاوندی” است، خویشاوندیِ دو روح، دو بیگانه. با لطافت زیبایی که در ساختمان این کلمه است: “خویش” و “وند”! ترسیدم که نفهمند…" مجموعه آثار ۱۳



شرح :

۱. تکلیف اریک فروم در همان آغاز کلام مشخص شد: یک کلی‌نگر. کسی که به مفهوم انسان کلی می‌نگرد، و تفکیکی بین بشر و انسان قائل نمی‌شود. و دیگر آن‌که از آنچه که در برخی “درون‌ها” می‌گذرد، بی‌خبر است. راست می‌گوید. اریک فروم به بشری می‌نگرد که همه در زیر یک آسمان به سر می‌برند. او چه می‌داند که به‌قول آن عارف بزرگ: “آسمان‌هاست در ولایت جان”! چند آسمانی بودن، عرصه‌ی روح‌های بزرگی چون شریعتی است.

۲. تمامی‌ی عشق‌ها، غیر از دوست داشتن، “حیله”‌هائی است، از سوی طبیعت، تا بشر را “کارگزار طبیعت” کند، و “خدمت‌گزار اجتماع”.

۳. شریعتی با بکار بردن کلمات “بشر” و “انسان”، در یک پاراگراف، تلویحاً دوست داشتن را به انسان، و دیگر عشق‌ها را به “بشر” نسبت می‌دهد. اختلاف بین بشر و انسان در اندیشه‌ی شریعتی، اختلاف بین “لجن” و “روح خدا” است. انسان از نظر او “صفتی” است برای “بشر”، چه، بشر، در پروسه‌ی تکاملی‌ی خویش، هر لحظه “انسان”تر می‌شود.

۴. هر عشقی، به جز یک نوع آن، یعنی دوست داشتن، “ابزار کار”ی است، برای تحقق نقشه‌ی طبیعت.

۵. دوست داشتن چیست؟ عشق انسان به انسان، و عشق یک روح به یک روح است. یک روحِ تنها و نیازمند به یک روح زیبا و نفیس و ثروت‌مند، عشق یک “خویشاوند” به “خویشاوندِ” خود. خویشاوندیِ دو روح، دو بیگانه. با لطافت زیبایی که در ساختمان این کلمه است: “خویش” و “وند”!

۶. و این هم تعبیر سخت تلخ، و اما واقعیِ شریعتی از زندگیِ اکثریت آدمیان: در این انبوه خلق، که هم‌چون حشرات، از زمین می‌رویند، و هر یک، به “مصلحتی”، در این “روزمرگی”ی آلوده، در هم می‌لولند و می‌میرند.

ادامه دارد


منبع : شروین در فیس‌بوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
28_09_2011 . 01:18
#5
دوست داشتن از عشق برتر است ۴
نویسنده : شروین

موضوع : بررسی مفهوم عشق در اندیشه‌ی شریعتی

بخش چهارم


شریعتی :

"... به‌هرحال می‌گویم: دوست داشتن. و مقصودم عشق و ارادت و ایمان دو روح آشنای خویشاوند است. دو "انسانی" که جز آن خمیره صمیمی و ناب و منزهی که "من انسانی خالص" هر کسی را می‌سازد، هیچ مصلحتی و ضرورتی آنان را به یکدیگر نمی‌پیوندد، پیوندی که نه طبیعت، نه خلقت، بلکه تنهايی میان دو تنهای خویشاوند بسته است و... نمی‌دانم چه بگویم؟

به‌هرحال، آنچه من از ماسینیون در مغز استخوانم، در عمق فطرتم، احساس می‌کنم. آن که در حیات‌اش احساس می‌کردم هر روز، دست در دست او، به آن "نمی‌دانم کجايی"، که همواره حسرت دور افتادن‌اش را داریم، نزدیک‌تر می‌شوم، و در نگاه‌اش، آن "نمی‌دانم که"ای را که همیشه در انتظار باز یافتن‌اش بی‌آرامیم، می‌بینم، و اکنون، پنج سال است که هر روز در مرگ‌اش عزادارتر می‌شوم، و هر چه می‌گذرد، به روز آن "واقعه" نزدیک‌تر. او بود که به من آموخت که: دوستت داشتن از عشق برتر است..." مجموعه آثار ۱۳



شرح :

۱. دوست داشتن، عشق و ارادت و ایمانِ دو روحِ آشنای خویشاوندِ غریبِ در زندگی است.

۲. دوست داشتن، پیوندی است که بدون هیچ مصلحتی و ضرورتی، بین دو "انسان" ایجاد می‌شود. به عبارتی، بین دو "خمیره‌ی صمیمی و ناب و منزه"ی، که "منِ انسانیِ خالصِ" هر کسی را می‌سازد. و این "خمیره" در درون هر "بشری" وجود دارد.

۳. خالق این دوست داشتن، یعنی خالق این پیوند در بین دو روح تنهای غریبِ خویشاوند، کیست؟ چیست؟ تنهائی. آری، خالق این دوستی، نه طبیعت است، نه خلقت،‌ خالق این دوست داشتن، "تنهائی" است!

ادامه دارد


منبع : شروین در فیس‌بوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
28_09_2011 . 15:57
#6
دوست داشتن از عشق برتر است ۵
نویسنده : شروین

موضوع : بررسی مفهوم عشق در اندیشه‌ی شریعتی

بخش پنجم


شریعتی :

"... عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینايی. اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب می‌خورد و هرچه از غریزه سر زند بی‌ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می‌کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می‌یابد..." مجموعه آثار ۱۳ / هبوط در کویر / ص۲۹۷


شرح :

۱. عشق یک "جوشش کور" است. شبیه جوشش نوشابه، در هنگام ریختن در یک لیوان. به تحریک گازی که در آن است. هر چه این جوشش شدیدتر باشد، سریع‌تر خاموش می‌شود. و پیوند این دو عاشق از سر نابینائی است. هیچ شناختی از روح و شخصیت معشوق در کار نیست. به این خاطر عاشق را "کور" خوانده‌اند.

۲. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. چرا خودآگاه، چون در زمانی طلوع می‌کند که انسان به "خویشتن خویش" آگاه است، و این "خویشتن" خدائی را در "خویش" فردی دیگر نیز "می‌یابد"، و آن را به خود می‌خواند.

۳. عشق بیشتر از غریزه آب می‌خورد، و هرچه از غریزه سر زند بی‌ارزش است. چرا؟ چون خواسته‌های غریزی "جبری" است و نه "اختیاری". یک واکنش از سوی ما در قبال کنشگری است به نام غریزه. و طبیعتاً عملی "بی‌ارزش"، چرا که ارزش، زائیده‌ی "انتخاب" انسان است، و اَعمال غریزی فاقد چنین انتخابی است.

۴. عشق از غریزه "سر می‌زند"، و اوج آن تا بلندای غریزه‌ی آدمی. و دوست داشتن از روح "طلوع می‌کند"، و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می‌یابد.

۵. یاد این کلام مسیح افتادم که: "از راهی نروید، که روندگان آن بسیارند، از راهی بروید، که روندگان آن کم‌اند!" راه اول همان عشق است، و راه دوم دوست داشتن:

الف) در راه اول، در حالی که ریسمان ظریف و پنهان غریزه را بر گردن داری، با چشمانی بسته، دوان دوان، و با "اشتیاق"، اما "بی‌اختیار"، روانی!

ب) و در راه دوم، با بصیرتی روشن و زلال، آرام آرام، با "اشتیاق"، و در همان حال "به‌اختیار"، به سوی خویشاوندِ خویش گام برمی‌داری.

ادامه دارد


منبع : شروین در فیس‌بوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
28_09_2011 . 15:59
#7
دوست داشتن از عشق برتر است ۶
نویسنده : شروین

موضوع : بررسی مفهوم عشق در اندیشه‌ی شریعتی

بخش ششم


شریعتی :

"... عشق در غالب دل‌ها، در شکل‌ها و رنگ‌های تقریبا مشابهی، متجلی می‌شود، و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن، در هر روحی، جلوه‌ای خاصِ خویش دارد، و از روح رنگ می‌گیرد، و چون روح‌ها، برخلاف غریزه‌ها، هرکدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه‌ی خویش دارد، می‌توان گفت که: به شماره‌ی هر روحی، دوست داشتنی هست..." مجموعه آثار ۱۳ / هبوط در کویر / ص۲۹۷


شرح :

۱. جان کلام در این پاراگراف، تعریف زیبای دو مفهوم "روح" و "غریزه" است. و چه بیان زیبا و دلکشی!

۲. تمامی عشق‌ها را باید در چارچوب مفهوم "غریزه" بررسی کرد، و دوست داشتن را در چارچوب مفهوم "روح".

۳. عشق، در دل اکثریت عاشقان، در "شکل" و "رنگ" تقریباً متشابهی متجلی می‌شود، چون از غریزه سر می‌زند، و غریزه در بشر شبیه به هم است، و در هر فردی خاص نیست. مثل النگوها در دست زنان، با تفاوت ناچیزی در بین آنان، که در چشمان‌مان چندان متفاوت جلوه نمی‌کند.

۴. و دوست داشتن، در هر تجلی‌ی خویش، جلوه‌ای "خاصِ خویش" دارد، چون از "روح" سر می‌زند، و هر کدام را رنگی و ارتفاعی و بُعدی و طعم و عطری ویژه‌ی خویش است. و هر دوست داشتنی، هم‌چون گردن‌بند زیبائی است، که به همیاری‌ی این دو خویشاوند، در کارگاهی که در آن از هر گردن‌بند تنها یکی ساخته می‌شود، متناسب با ارتفاع روح، ابعاد وجودی، و عطر احساس آنان، در روشنائی و آشنائی، ساخته و پرداخته می‌شود.

ادامه دارد


منبع : شروین در فیس‌بوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان