نظر احسان شریعتی
جواب سوال شما را از طریق انعکاس مصاحبه دکتر احسان شریعتی و سروش دباغ که در ماهنامه "مهرنامه" آمده است میدهم:
رضا رحیمی : آقای شریعتی، آیا شما قبول ندارید که این نگاه روشنتر از نگاه ایدئولوژیک شریعتی در رابطۀ دین و حکومت و مشکلات نهفته در بحث امت و امامت است؟
احسان شریعتی : در نگاه شریعتی اصولاً دولت بعنوان نهاد قدرت متمرکز يا "خشونت نهادينه" (ماکسوبر) زیر سئوال است و ضرورت ندارد، بهعبارتی ما در اينجا با چشماندازی شبیه باور به نفی زور و سُلطه (آن ـ آرخه، آنارشيسم) مواجهيم. وانگهی او از ميان استبدادهای تاریخ بشری، زیانبارترین استبداد را استبداد دینی ـ روحانی میداند. زيرا در آنجا بنام نمايندگی مستقيم امر مطلق در هستی حکم میرانند، لذا پاسخگوی أحدی از آحاد بشر و شهروندان نخواهند بود. بنابراین دولتگرایی بهمعنای کلی و بهويژه سنخ دینی آن، به معنای تئوکراسی، نمیتواند در باور او محلی از اعراب داشته باشد. در فلسفه سياسی او تنها شکل نظام و حاکميت سياسی تراز دينی بهمعنای حقيقی يعنی توسط نمايندگان خدا، مردم، در يک مردمسالاری ممکن میشود. اصولاً شريعتی دوران غيبت را پايان عصر رهبری کاريزماتيک "امامت" و آغاز عصر استقلال رأی و دوران مردمسالاری (مهتدی و متعهد) میداند، همانطور که اقبال"خاتميّت" را پايان مرحله وحی مستقيم از طريق "نبوت" و آغاز عصر استقلال عقل (در کنار نصّ) میدانست. شريعتی به خلاف برداشتهای رايج با جنبهی "ليبرال" دموکراسی مشکلی نداشت (شناسایی حقوق و آزادیها حتی تا مرز آنارشی)، بلکه با تأکيد بر ابعاد سوسيال و اگزيستانسيال دموکراسی، با کاپيتاليسم ـ امپريالیسم و در بعد انسانوجهانشناختی با ماترياليسم و آتهايسم سر جنگ داشت.
سروش دباغ : شاید نظر آقای خجسته هم این بود که اگر بپذیریم که شریعتی میخواست دین را ایدئولوژیک کند، آنگاه یکی از مسائل شاید این باشد که منادیان و قاریان رسمی دین باید حکومت بکنند. آیا اگر دین ایدئولوژیکشده قرار است که مناسبات را تنظیم کند، گریز و گزیری از حضور طبقه روحانی به عنوان قاریان رسمی دین و حافظان منافع شریعت میتواند وجود داشته باشد؟ نتیجۀ منطقی آیا چنین نیست؟ این درست که دکتر شریعتی یکبار گفته بود همانطور که مصدق اقتصاد بدون نفت را میخواست، من هم اسلام بدون روحانیت را میخواهم، اما اگر ایدۀ اسلام ایدئولوژیک را به عنوان پروژهی محوری ایشان درنظر بگیریم، فکر نمیکنید که از لوازم منطقی آن حکومت روحانیون است؟
احسان شریعتی : اولاً، در اینجا محل اختلاف همان تعریف ایدئولوژی است. ایدئولوژی در تعریف شریعتی مشابه تعریف منفی مارکسی، آگاهی کاذب يا وارونه تاريکخانهای نیست. شریعتی صریحاً میگوید اندیشه بهمحض آنکه تبدیل به یک نظام جزمی شود، مرده است. ايدئولوژی آگاهی انتقادی تغييردهنده وضع موجود در برابر استحمار، آگاهی کاذب توجيهگر وضع حاکم است. ثانيا، او نمیگويد اسلام بدون "روحانیت"، بلکه میگويد "منهای آخوند"، چون اگر ترمينولوژی او را دقيق بکار گيريم، برخی از شبهات رفع میشود (عالم و روحانی و آخوند در قاموس او مترادف نيستند). چگونه بهشکل محيرالعقول میشود از تفکری که ناقد هر حکومت و ناقد حتی مفهوم واژهی روحانيّت است، حکومت روحانیون را استنباط کرد؟
سروش دباغ : منظور از ایدئولوژی لزوماً قرائت مارکسیستی نیست. ایدئولوژی بدین معنی که به افراد دید رسمی بدهد و برای ادامۀ حرکت به افراد سلاح برنده بدهد. وقتی در یک جامعۀ دینی، دین ایدئولوژیزه شود، آیا به منادیان و مفسرانی احتیاج ندارد؟
احسان شریعتی : خیر. نه به معنای مفسّر رسمی، چون به عقيده ايشان بهوجود آمدن علماء در اسلام يک "ضرورت" طبيعی (نياز به کارشناسی علمی و معلم) بوده است، نه "رسميّت" (نهاد طبقاتی متمايز)!
سروش دباغ : ولی به هرحال قرار است یک حرکتی صورت گیرد و هر حرکتی و هر امتی احتیاج به امامت و هدایت دارد.
احسان شریعتی : هدايت فکری و اخلاقی توسط منادیان آگاه و پیشگامانی لازم است که از میان خود مردم برآمدهاند و به تعبير قرآن "به زبان قوم خود سخن میگويند"، چون وعده نهائی اين است که مستضعفان خود وارث و امام شوند.
سروش دباغ : ولی در یک جامعۀ دینی بیشتر از میان طبقه روحانیون بیرون میآیند.
احسان شریعتی : به تعبیر دکتر شریعتی این همان انحراف تاریخ همه ادیان است که طبقه واسط رسمی ميان خلق و خدا و مفسّران انحصاری با مصالح و منافع ويژه بوجود میآيند.
سروش دباغ : که علیالظاهر گریز و گزیری هم از آن نبوده است.
ویرایش : یک بار / شروین