حکومت و دولت
28_12_2009 . 19:39
#1
حکومت و دولت
دوستان گرامی!
منتظر دریافت نظرات شما درباره این موضوع هستیم.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
04_03_2010 . 18:49
#2
حکومت مذهبی
آیا از نظر دکتر شریعتی حکومت مذهبی بدون حضور نهاد مذهبی امکان‌پذیر است؟
.
04_03_2010 . 23:51
#3
جواب به سوال mss hamraz
نظر احسان شریعتی


جواب سوال شما را از طریق انعکاس مصاحبه دکتر احسان شریعتی و سروش دباغ که در ماه‌نامه "مهر‌نامه" آمده است می‌دهم:


رضا رحیمی : آقای شریعتی، آیا شما قبول ندارید که این نگاه روشن‌تر از نگاه ایدئولوژیک شریعتی در رابطۀ دین و حکومت و مشکلات نهفته در بحث امت و امامت است؟

احسان شریعتی : در نگاه شریعتی اصولاً دولت بعنوان نهاد قدرت متمرکز يا "خشونت نهادينه" (ماکس‌وبر) زیر سئوال است و ضرورت ندارد، به‌عبارتی ما در اينجا با چشم‌اندازی شبیه باور به نفی زور و سُلطه (آن ـ آرخه، آنارشيسم) مواجهيم. وانگهی او از ميان استبدادهای تاریخ بشری، زیان‌بارترین استبداد را استبداد دینی ـ روحانی می‌داند. زيرا در آنجا بنام نمايندگی مستقيم امر مطلق در هستی حکم می‌رانند، لذا پاسخگوی أحدی از آحاد بشر و شهروندان نخواهند بود. بنابراین دولت‌گرایی به‌معنای کلی و به‌ويژه سنخ دینی آن، به معنای تئوکراسی، نمی‌تواند در باور او محلی از اعراب داشته باشد. در فلسفه سياسی او تنها شکل نظام و حاکميت سياسی تراز دينی به‌معنای حقيقی يعنی توسط نمايندگان خدا، مردم، در يک مردم‌سالاری ممکن می‌شود. اصولاً شريعتی دوران غيبت را پايان عصر رهبری کاريزماتيک "امامت" و آغاز عصر استقلال رأی و دوران مردم‌سالاری (مهتدی و متعهد) می‌داند، همان‌طور که اقبال"خاتميّت" را پايان مرحله وحی مستقيم از طريق "نبوت" و آغاز عصر استقلال عقل (در کنار نصّ) می‌دانست. شريعتی به خلاف برداشت‌های رايج با جنبه‌ی "ليبرال" دموکراسی مشکلی نداشت (شناسایی حقوق و آزادی‌ها حتی تا مرز آنارشی)، بلکه با تأکيد بر ابعاد سوسيال و اگزيستانسيال دموکراسی، با کاپيتاليسم ـ امپريالیسم و در بعد انسان‌و‌جهان‌شناختی با ماترياليسم و آته‌ايسم سر جنگ داشت.

سروش دباغ : شاید نظر آقای خجسته هم این بود که اگر بپذیریم که شریعتی می‌خواست دین را ایدئولوژیک کند، آنگاه یکی از مسائل شاید این باشد که منادیان و قاریان رسمی دین باید حکومت بکنند. آیا اگر دین ایدئولوژیک‌شده قرار است که مناسبات را تنظیم کند، گریز و گزیری از حضور طبقه روحانی به عنوان قاریان رسمی دین و حافظان منافع شریعت می‌تواند وجود داشته باشد؟ نتیجۀ منطقی آیا چنین نیست؟ این درست که دکتر شریعتی یکبار گفته بود همان‌طور که مصدق اقتصاد بدون نفت را می‌خواست، من هم اسلام بدون روحانیت را می‌خواهم، اما اگر ایدۀ اسلام ایدئولوژیک را به عنوان پروژه‌ی محوری ایشان درنظر بگیریم، فکر نمی‌کنید که از لوازم منطقی آن حکومت روحانیون است؟

احسان شریعتی : اولاً، در اینجا محل اختلاف همان تعریف ایدئولوژی است. ایدئولوژی در تعریف شریعتی مشابه تعریف منفی مارکسی، آگاهی کاذب يا وارونه تاريک‌خانه‌ای نیست. شریعتی صریحاً می‌گوید اندیشه به‌محض ‌آنکه تبدیل به یک نظام جزمی ‌شود، مرده است. ايدئولوژی آگاهی انتقادی تغييردهنده وضع موجود در برابر استحمار، آگاهی کاذب توجيه‌گر وضع حاکم است. ثانيا، او نمی‌گويد اسلام بدون "روحانیت"، بلکه می‌گويد "منهای آخوند"، چون اگر ترمينولوژی او را دقيق بکار گيريم، برخی از شبهات رفع می‌شود (عالم و روحانی و آخوند در قاموس او مترادف نيستند). چگونه به‌شکل محيرالعقول می‌شود از تفکری که ناقد هر حکومت و ناقد حتی مفهوم واژه‌ی روحانيّت است، حکومت روحانیون را استنباط کرد؟

سروش دباغ : منظور از ایدئولوژی لزوماً قرائت مارکسیستی نیست. ایدئولوژی بدین معنی که به افراد دید رسمی بدهد و برای ادامۀ حرکت به افراد سلاح برنده بدهد. وقتی در یک جامعۀ دینی، دین ایدئولوژیزه شود، آیا به منادیان و مفسرانی احتیاج ندارد؟

احسان شریعتی : خیر. نه به معنای مفسّر رسمی، چون به عقيده ايشان به‌وجود آمدن علماء در اسلام يک "ضرورت" طبيعی (نياز به کارشناسی علمی و معلم) بوده است، نه "رسميّت" (نهاد طبقاتی متمايز)!

سروش دباغ : ولی به هرحال قرار است یک حرکتی صورت گیرد و هر حرکتی و هر امتی احتیاج به امامت و هدایت دارد.

احسان شریعتی : هدايت فکری و اخلاقی توسط منادیان آگاه و پیشگامانی لازم است که از میان خود مردم برآمده‌اند و به تعبير قرآن "به زبان قوم خود سخن می‌گويند"، چون وعده نهائی اين است که مستضعفان خود وارث و امام شوند.

سروش دباغ : ولی در یک جامعۀ دینی بیشتر از میان طبقه روحانیون بیرون می‌آیند.

احسان شریعتی : به تعبیر دکتر شریعتی این همان انحراف تاریخ همه ادیان است که طبقه واسط رسمی ميان خلق و خدا و مفسّران انحصاری با مصالح و منافع ويژه بوجود می‌آيند.

سروش دباغ : که علی‌الظاهر گریز و گزیری هم از آن نبوده است.


ویرایش : یک بار / شروین
.
15_01_2011 . 21:32
#4
مدل ایده‌آل دولت دکتر شریعتی
نظر احسان شریعتی


"... برداشت من این است که مدل ایده‌آل دولت‌ی که شریعتی در نظر داشت، یک نظام شورایی‌ی غیرمتمرکز از نظر نهادینه بودن قدرت است، که جنبه‌ی ایده‌آل و یوتوپیایی دارد. یوتوپیایی بودن آن هم به این معنا نیست که تخیلی و غیرقابل‌اجرا است، چون در هر مرحله به ما می‌آموزد که باید چه حداقل‌هایی را در برابر تضادهای هر مرحله رعایت کنیم، و چگونه دشمن را درست تشخیص دهیم. این متد، یوتوپیا را به عمل‌گرایی و واقع‌گرایی می‌رساند..."


برگرفته از مصاحبه‌ : بیشتر سلمان بود تا ابوذر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
15_01_2011 . 21:46
#5
امامت و خلافت
نظر احسان شریعتی


س : آیا ولایت فقیه محصول "امت و امامت" است یا خیر؟

ج : شاید به دلیل همزمانی‌ی سال طرح این دو نظریه چنین اشتباهی برای شما پیش آمده است: "ولایت فقیه یا حکومت اسلامی" نام سلسله دروسی است که توسط آیت‌الله خمینی در بهمن ۱۳۴۸ در نجف مطرح شد، و "امت و امامت در جامعه‌شناسی" از نخستین سخنرانی‌هایی است که توسط دکتر شریعتی در فروردین ۱۳۴۸ در حسینیه ارشاد طرح شده است.

این دو نظریه از دو منظر مختلف و بر مبانی متفاوتی(یکی در فقه و دیگری در جامعه‌شناسی) و با نتایجی گوناگون ساخته و پرداخته شده‌اند. هرچند پس از انقلاب، برخی از علاقمندان به این دو شخصیت، این دو نظریه را با هم در آمیخته‌اند، و برداشت کردند که امت و امامت بیان روشنفکری و دانشگاهی‌ی ولایت‌فقیه است.

نظر دکتر دفاع از حکومت فقها یا روحانیون در برابر دموکراسی نبود. بلکه منظور او علاوه بر بازاندیشی‌ی مفهوم اسلامی‌ی امت، و نظریه‌ی شیعی‌ی امامت(وصایت و شورا)، بر سر چگونگی‌ی تحقق دموکراسی در شرایط کشورهای رهاشده از استعمار(جهان سوم سابق، و جنبش "غیرمتعهدها" به رهبری نهرو و ناصر و...، پس از کنفرانس باندونگ اندونزی در سال ۱۹۵۵) بود، و طرح دموکراسی‌ی حقیقی‌ی "رأی"ها در برابر دموکراسی‌ی صوری‌ی "رأس"‌ها، که ناظر به تجربیات دوره‌ی مبارزات نهضت ملی‌شدن نفت یه رهبری‌ی دکتر مصدق بود، که دربار و فئودال‌ها و...، به قصد تصاحب مجلس، رأی دهقان‌ها و مردم مستضعف را می‌خریدند، و مصدق را متهم به دیکتاتوری می‌کردند! دکتر می‌گوید: باید شرایطی ایجاد شود که دموکراسی‌ی واقعی پیاده شود و "رأس" بدل به "رأی" شود. حقیقتِ دموکراسی کمیت و اکثریت صوری‌ی آرا نیست، بلکه دموکراسی‌ی حقیقی اتفاقاً رعایت حقوق اقلیت است. نظر دکتر در آن هنگام این بوده که روشن‌فکران هم در عرصه‌ی عمومی، و حتی اجرایی، مسئولیت و مشارکت داسته باشند، تا صاحبان زر و زور و تزویر نتوانند به‌نامِ آراء مردم حقوق آنها را ضایع کنند. ضعفِ آن نظزیه در کمبود توجه به امر "تناوب"(آلترنانس) بود که: تمرین آزادی، موجب ارنقای آگاهی است. این نقیصه در آثار بعدی او رفع شد(نگاه کنید به: "بازگشت به خویش" و...)

پس، این نظریه را باید در زمینه‌ی جهانی و ملی و تاریخی‌ی خود فهمید. در تعریف مذهبی دکتر از امامت هم، "امام یک انسان مافوق و نه مافوق انسان است!"


س : دکتر شریعتی هم در مبحث امامت همین بحث را مطرح می‌کردند؟

ج : بله. نظریه‌ی دکتر این بود که در بحث امامت در تشیع، هدف، حکومت نیست، بلکه هدف آنها آگاهی‌بخشی و رهایی‌بخشی است. در موقعیتی ممکن است امام علی به عنوان امام انتخاب شود که از طرف و به خواست مردم بوده است. اما باز هم، هدف، حکومت نبوده است. هدف، ایجاد امنیت و آزادی برای اعمال عقاید(مسلمانان و حتی غیر مسلمانان) بود. هدف غایی‌ی امامت شیعه، تشکیل حکومت نبود، بلکه رهبری‌ی اعتقادی و اخلاقی‌ی جامعه بود. پس خلافت(یا امارت) و امامت(یا ولایت) دو امر متفاوت‌اند. امام علی نیز به عنوان "امام" حکومت نمی‌کرد، بلکه به عنوان "خلیفه" انتخاب شد. امام، خواه در حاکمیت و خواه در اپوزیسیون، امام است.


برگرفته از سخنرانی : بزرگداشت پدر طالقانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
15_01_2011 . 21:53
#6
نظام شورائی
نظر احسان شریعتی


"... در جهان‌بینی توحیدی، نظام ولایی‌ی حقیقی، همان نظام شورایی است. نظام دینی و اسلامی‌ی نبوی و تشیع علوی، همان نظام مردمی و شورایی است، و نه این‌که دو نظام موازی و رقیب باشند. نظام دموکراتیک یک معنا بیش ندارد، نظام‌ها به تعبیر ارسطو یا استبدادی(دسپوتیک ـ کدخدایی)هستند یا جمهوری(شهروندی)، نظام جمهوری نظام مردم توسط و برای مردم است.

"شاورهم‏ فى‌الامر" زیراکه "امرهم شورا بینهم"! "ان الله یامرکم ان تودوا لامانات الى اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکمو بالعدل" امانت باید به اهل‌اش بازگردد، و بر مبنای بینش طالقانی و شریعتی، دموکراسی‌ی شورایی نماد عدالت در حقوق اساسی مدنی است. علمای بزرگ صدر مشروطه نیز همین نظر را داشتند(هرچند مشروطه بعدها به دیکتاتوری‌ی مطلقه‌ی رضاخانی قلب و منحرف شد)، یعنی نظامی مبتنی بر اراده‌ی ملی بود که با مبانی فقه سنتی توسط خراسانی و نائینی‌ها تبیین و تصویب شده بود. در نظر طالقانی و شریعتی نیز، این مردم هستند که نمایندگان خدا هستند. اما در مقابل، در نظر برخی، این روحانیون هستند که نمایندگان خداوند‌ند! در نظر شریعتی، اسلام وساطت میان انسان/مردم و خدا را مشابه مسیحیت نمی‌پذیرد، و در اینجا "علما" را داریم، که دستگاه و طبقه‌ای مانند کلیسا نیست، و رابطه‌ی انسان با خدا بی‌واسطه و مستقیم است.


س : به نظر بنده خود کلمه‌ی حکومت به معنی حاکمیت است، چه فقها و یا قشر دیگری. آیا در قالب هر حکومتی می‌توان تئوری‌ی "شورایی" را پیاده کرد؟

ج : اگر نظامی باشد که بتوان در آن آگاه‌سازی انجام گیرد، شدنی است. یعنی نهادی لازم است از روشن‌فکران که مسائل را ارزیابی و نواقص و ضعف‌ها را شناسایی کنند و برای حل مشکلات تصمیم‌گیری شود. نظام شورایی بستر تحقق "خرد جمعی" است. ضمن این‌که باید از گذشته جمع‌بندی داشت تا در آینده مجبور به تکرار اشتباهات نشد. باید از خود و از روشن‌فکران دینی(و غیر دینی) بپرسیم: خود دز این راه چه کرده‌ایم؟ و اشتباهات ما چه بوده‌اند؟


س : به نظر من الان وقت تشکیل نظام شورایی نیست!

ج : پس کی و کجا وقت تشکیل آن نظام فرا می‌رسد؟ طبیعتاً این کار امری بلندمدت و زمان‌بر است. و متناسب با ارتقای تدریجی‌ی آگاهی متحقق می‌شود. ممکن است که وقت برپایی‌ی نظام شورایی نرسیده باشد، اما زمینه‌سازی‌ی ذهنی، دامن زدن به این حساسیت، طرح مسایل، یادآوری‌ی اصول اعتقادی و دینی این ارزش‌های آموزه‌های اصیل، چنان‌که شریعتی و طالقانی می‌ورزیدند، پس کی و کجا باید شروع شود؟ راه‌کار مقدماتی، ترتیب نشست‌ها و بحث پیرامون این گونه مسائل، و ضرورت داشتن نگاهی انتقادی است..."


برگرفته از سخنرانی : بزرگداشت پدر طالقانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
15_01_2011 . 22:08
#7
آیا حکومت یا دولت همان مدیریت لازم جامعه است؟
نظر احسان شریعتی


س : شکل و معنای واقعی حکومت و دولت چه باید باشد؟

ج : درست است که از نظر عقلی هر جامعه‌ای به مدیریت نیاز دارد، اما معنای علمی‌ی حکومت یا نهاد دولت برتر از این است. گاهی ما فکر می‌کنیم حکومت یا دولت فقط همان مدیریت لازم جامعه است. حال آن‌که در جامعه‌ی طبقاتی حکومت معنای ویژه‌ای دارد: در نظام طبقاتی بر سر کسب قدرت و نسخیر نهاد حکومت، مانند ثروت، دعوا است. آیا حکومت به‌عنوانِ خشونت نهادینه(یا مهارشده و قانونی‌شده، بنابه تعریف ماکس وبر) می‌تواند بذاته، ایده‌آل و دینی باشد؟ ما به قدرت و ثروت نیاز داریم، اما در سیستم‌های تاکنونی تقسیم کار و امکانات و شبکه‌ی توزیع قدرت سنتی، مناسباتی تحمیل می‌شوند که وارث و میراث گذشته‌اند.

بینش و آموزه‌های توحیدی و تاریخی هر دو نشان می‌دهند که همه‌ی حکومت‌های سنتی‌ی تاکنونی اشکال داشته‌اند، حتی بهترین یا کم‌تر بدهاشان، که دموکراسی باشد. پس بدون چشم‌انداز نظام شورایی‌ی نهایی، هیچ حکومت ایده‌آل یا تراز اعتقادی را نمی‌توان انتظار داشت. در غیر این صورت، همان مناسبات و آداب و رسومات گذشته به‌طور جاودانه باز می‌گردند، با رنگ و بوهای گوناگون دینی و ایدئولوژیک.

پارادوکس حکومت دینی یا ایدئولوژیک، به تعبیر میشل فوکو، در این و آن "دینی" بودن آن نبود، بل مشکل در نفس تصور ما از امر و نوع و شکل "حکومت" بود. حتی روشن‌فکران ما هم نسبت به حکومت درک ابتدایی داشتند. آیا به جز تحقق الگو یا مُدل "شورا"یی می‌توان تصور دیگری از "حکومت" را پذیرفت؟


برگرفته از سخنرانی : بزرگداشت پدر طالقانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان