"... خوشبختي ناگهاني، شادي بزرگ ناگهاني و رهايي ناگهاني که همه يکباره سر رسد و دو روح تشنه را ناگهان در قلب درياي زلال مهر، درياي بزرگ همه خواستنها، بهشت همه خيالها رها کردن تحملش دشوار است.مرد تنهايي که راه سخت و دراز کويري سوزان و خشک را پيموده و در زير آتش خورشيد خون در رگهايش خشکيده است، ناگهان ميبيند اينک سبزه و درخت و سايه سرد و آرام و چشمهسار زلال و مهرباني که چشمک ميزند! گاه چنان بيتاب و پريشان ميشود که پيش از آنکه آب بنوشد در کنار چشمه ميافتد و از هوش ميرود، جان ميسپارد، چه سخت است در اين حال تماشاي اين آب و آبادي..."
مجموعه آثار 33 / گفتگوهای تنهایی / ص 635
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""