"... بزرگترین فاجعه این است که: انسان، در تکیه به پرستش و عشق و عرفان، که عامل یک جهانبینیی متعالی و معنیدار و یک وجودِ تکاملیافته و پر ارزش است، و به انسان معنی میدهد، گرفتارِ زهدگرایی شد، و در طلبِ آزادی، گرفتارِ سرمایهداری گردید، و در عشقِ به عدالت، گرفتارِ یک نظامِ مارکسیستیای شد، که در آن، اولین چیزی که نفی شده است، آزادیی انسان، و ارزشِ وجودیی انسان است، و از انسان، مهرههایی میسازد، که در این ماشین، اجتماعِ بشری، بهوسیلهی دولت، رهبرپرستی، اقتصادپرستی، مادهپرستی، و با توجیهی وجودِ انسانی به عنوانِ یک پدیدهی مادی، و درنتیجهی تکیهی اساسی به اقتصاد، نفی میشود، یعنی، کمونیسم، تبدیل به اکونومیسم، و به انسانِ کمونیستِ امروزی شد، که تمامِ محتوای انسانیاش، جز رابطهی اقتصادیاش را، از بورژوازی گرفته است، و گرفتارِ یک دیکتاتوریی خشنِ دولتپرستی است، و بهقول پرودون، گرفتار یک کیشِ پلیس و دینِ پلیسپرستی است، که حتی یک کمیسیونِ دولتی باید فکر، فلسفه، علم، تدریسِ اساتید، نقاشی کردنِ نقاش، شعرِ گفتنِ شاعر، ذوقِ انسانها، زندگی، لباس، روابط، خانواده، همه را تعیین بکند. و علم باید بر اساسِ دیاماتیزم باشد. یعنی انسان همهی دستاوردهایش را، که حتی در دورهی فئودالیته حفظ کرد، در دورهی بردگی حفظ کرد، در دورهی سرمایهداریی کثیفِ ضدِ انسانی حفظ کرد، در این دوره از دست داد..."
مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۴۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین/ تطبیق با متن