جملات شریعتی درباره ابوذر
09_01_2010 . 20:00
#1
جملات شریعتی درباره ابوذر



دوستان گرامی!
جهت تهیه آرشیوی برای دسته‌بندی موضوعی اندیشه‌های شریعتی، جملات شریعتی درباره ابوذر را با ذکر شماره مجموعه آثار و صفحه مربوطه، در این بخش وارد نمائید.


ــــــــــــــــــــــــــــــ
.
04_01_2011 . 01:54
#2
جملات شریعتی درباره ابوذر
در شگفتم از کسي که در خانه اش ناني نمي يابد و با شمشير آخته اش بر مردم نمي شورد ابوذر ابوذر غفاري خداپرست سوسياليست.
.
04_01_2011 . 02:01
#3
جملات شریعتی درباره ابوذر
همواره بيمناکم که در اين فرصت اندک و عزيز حيات، لحظه اي را به ستايش کساني بپردازم که در ترجيح "عظمت"، "عصيان" و "تفکر" بر "سعادت"، "آرامش" و "لذت" اندکي ترديد داشته اند.آرزو داشته ام هيچگاه تهوعي را که از ديدن هيکلهايي به من دست ميدهد که آرامش و لذت چربيهاي انبوه و نرمي در زير پوست عرق کرده و لزجشان جمع کرده، پلکهاي سنگين و تنبلي که از شرم ميکوشند تا چشمان آغشته به عيش و نوش و لذتشان را از انظار بپوشانند، در خويش احساس نکنم.دوستدار هنرمنداني بوده ام که به جاي خاتمکاري و کاشيکاريهاي ظريف و آرايشهاي رقيق و نازک کارانه، وقار کوهستانهاي لجوج و خشم طوفانهاي وحشي و ابهت و اقتدار آسمان گرفته و مصمم زمستاني و پهن دشتهاي درشتناک و خشن را سرمايه هنر خويش ساخته اند. همواره، در شعري که از عقاب مغرور کوهستانها و گلهاي وحشي خشن صحراهاي دور الهام گرفته است، هنر و هيجان بيشتري احساس کرده ام تا شعري که قناري خوش خط و خال و رنگيني را که در قفس آواز ميخواند و يا گل نازي را که در گلخانه اي پرورش يافته، ستايش کرده است.آري! شعري که تار و پودش را شکنجه و افتخار يک شاعر مغرور در پاي ديوارهاي بلند زندان و در زير نگاههاي وحشي دژخيم بافته است، زيبائي و شرفي داراست که اشعاري که معمولا در پاي منقل و وافور و پشت ميز يک مشروبفروشي نطفه اش بسته ميشود، همواره از آن محروم است.من همواره از جناياتي که نازيسم کرده است لرزانم اما نميتوانم هنگامي که ميبينم اشراف شهوت آلود و چرکين دوران سلطنت ويلهلم در زير گامهاي سنگين و خشن ارتش هيتلري استحاله شده اند، در خود احساس ستايش نکنم.ميوه هاي گوارا و معطر تاريخ، انسانهائي هستند که سعادت را، به خاطر صعود به قله عظمت، به اعماق دره پرت کرده اند، ذائقه هائي که تلخي را دوست دارند... دلهائي که از رنج کامياب ميشوند... چهره هائي که چينهاي درشت تصميم، صافي و لطافتش را زدوده است، پاهاي مردانه اي که دوست دارند در سنگلاخهاي سوزان برهنه بدوند تا بر بساط نرم برقصند.... پيغمبري که ميگويد: "هر مذهبي رهبانيتي دارد و رهبانيت مذهب من نبرد است..."[2] انساني که پرچم نبرد را در ميان طوفان به فرزندش ميسپارد و ميگويد: "کوهها بجنبند و تو مجنب، دندانهايت را به خشم بر هم بفشار، جمجمه ات را به خدا بسپار، دو پايت را بر زمين ميخکوب کن، نگاهت را به اقصاي سپاه خصم بفرست و نقاط خطر را نديده بگير و بدان که پيروزي در دست خداست" آن که گفت: "حيات، عقيده است و جهاد" سرانگشتي که "تقدير" را در پاي انسان افکند تا در زير چنگالهاي نيرومند و انتقامجويش زوزه بکشد، زني که جامه سپيد پوشيد و در ميان شعله هاي سرکش آتش، سعادت را به خاطر عظمت سوزاند قلمهاي بيباک و مصممي که نيمه شبهاي مخوف، در سنگرهاي خاموش، "دفترهاي فراموشي" را براي نجات ملت اسيري مينوشتند و بالاخره زنان و مرداني که ميميرند تا حصارهاي مستحکم محيط خويش را در هم شکنند...
.
04_01_2011 . 02:03
#4
جملات شریعتی درباره ابوذر
راست گفتي رسول خدا:"تنها زندگي ميکند، تنها ميميرد، و تنها برانگيخته ميشود".
.
19_10_2011 . 22:03
#5
جملات شریعتی درباره ابوذر
"... قلم من با افتخار غرورآمیزی بر روی این صفحات می‌لغزد زیرا، قهرمانی را که در این داستان نقاشی می‌کند، رقاصه پیست رقصی که می‌کوشد تا تماشاچیانش را از شهوت به جوش آورد نیست، شاعری که در هوای عفن یک میخانه یا در کنار منقلی ستونهای ضخیم دود را به سقف می‌فرستد نیست، عروسکهایی که پیرلویس ساخته است نیست. یاران وفادار کاباره‌های زیرزمین‌ها و پس کوچه‌های محلات بدنام پاریس نیست. داستان عشقهای گندیده‌ای که از هولیوود الهام می‌گیرد، سرگذشت طنازان اثیری و عشوه گر جزیره کاپری که از همه سوی جهان، شکمهایی را به سوی خویش می‌خواند که در زیر هر یک فاضلابی از شهوت نصب است نیست. پوست بدن نرم و مرمرین ستاره طنازی که هر صبح در وان شیر می‌خوابد، چهره‌ای که کرمهای معطر بر آن برقی از چربی زده است، لرزش هوس انگیز ران و پستانی که به صدها نویسنده نام و نان بخشیده است نیست. قهرمان این داستان فرزند غیورصحرا است، فرزند صحرای مغروری است که با همه تنگدستی و عسرت، همواره عار داشته است که حتی آسمان بر او اشک ترحم فرو بارد، فرزند صحرایی است که، بر کرانه دریاها نشسته است و قرنها از سر غرور در زیر آتش خورشید تشنه مانده، برای آشامیدن آب، سر به دریا نیز فرود نیاورده است. چهره گندمگون و آفتاب زده‌ای است که خشونت صحرا در آن نقش بسته؛ پوست چروکیده‌ای است که همچون پاره چرمی، در زیر آفتاب جزیره، خشکیده و سیاه گشته است؛ قامت باریک و بلندی است که بار رنجها و سختی‌های بیابان اندکی آن را خمیده است؛ سینه لاغر و استخوانی‌ای است که مردی و پایداری از آن می‌تراود، و دو چشم دلیر شیری است که از لهیب آتش صحرا، برای خویش، دو نگاه ساخته است. این داستان سرگذشت تندبادی است که در میان قبیله‌ای طغیان کرد و در صحرای خلوتی فرو نشست... سرگذشت مردی از غفار است..."


مجموعه آثار ۳ / ابوذر / ص ۱۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
20_10_2011 . 02:15
#6
جملات شریعتی درباره ابوذر
"... میوه‌های گوارا و معطر تاریخ، انسانهایی هستند که سعادت را، به خاطر صعود به قله عظمت، به اعماق دره پرت کرده‌اند، ذائقه هایی که تلخی را دوست دارند... دلهایی که از رنج کامیاب می‌شوند... چهره هایی که چین‌های درشت تصمیم، صافی و لطافتش را زدوده است، پاهای مردانه‌ای که دوست دارند در سنگلاخ‌های سوزان برهنه بدوند تا بر بساط نرم برقصند..."


مجموعه آثار ۳ / ابوذر / ص ۱۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان