جملات شریعتی درباره شهادت
09_01_2010 . 20:02
#1
جملات شریعتی درباره شهادت



دوستان گرامی!
جهت تهیه آرشیوی برای دسته‌بندی موضوعی اندیشه‌های شریعتی، جملات شریعتی درباره شهادت را با ذکر شماره مجموعه آثار و صفحه مربوطه، در این بخش وارد نمائید.


ــــــــــــــــــــــــــــــ
.
04_03_2010 . 14:24
#2
شهادت
"... در همه‌ی قرن‌ها و عصرها، هنگامي كه پيروانِ يك ايماني، و يك اعتقادي، قدرت دارند، با جهاد، عزت‌شان و حيات‌شان را، تضمين می‌كنند، و وقتي كه، به ضعف دچار شدند، و همه‌ی امكاناتِ مبارزه را از آنان گرفتند، با شهادت، حيات و حركت و زندگي و ايمان و عزت و آينده و تاريخِ خودشان را، تضمين می‌كنند. كه: شهادت، دعوتی است به همه‌ی عصرها، و به همه‌ی نسل‌ها، که: اگر می‌توانی، بمیران، و اگر نمی‌توانی، بمیر!..."


مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۱۹۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
05_03_2010 . 13:42
#3
و ما بي‌شرمان مانديم
"...خواهران، برادران!

اكنون، شهيدان مرده‌اند، و ما مرده‌ها، زنده هستيم. شهيدان سخن‌شان را گفتند، و ما، كرها، مخاطب‌شان هستيم، آنها كه، گستاخي‌ی آن‌ را داشتند، كه وقتي نمي‌توانستند زنده بمانند، مرگ را انتخاب كنند، رفتند، و ما، بي‌شرمان، مانديم، صدها سال است كه مانده‌ايم. و جا دارد كه، دنيا بر ما بخندد، كه ما، مظاهرِ ذلت و زبوني، بر حسين و زينب، مظاهرِ حيات و عزت، مي‌گرييم، و اين، يك ستمِ ديگرِ تاريخ است، كه ما زبونان، عزادار و سوگوارِ آن عزيزان باشيم..."


مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۱۹۹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
25_03_2010 . 20:56
#4
"حر"م و اینک "شهادت" شاهدم.
"... آفرینش حُر پایان یافته بود، و اضطراب اختیار ، به آرامش لذت‌بخش و روشن یکتایی ـ اخلاص ـ و یقین کشیده بود، و او را با گام‌های استوار و تردید ناآشنا، به سوی شهادت می‌برد، حُر "آرش" راستین مردم‌نامه ما، اینک می‌رود، تا جان خویش را تیری کند و به‌سوی دشمنان بشریت، هر چه دورتر افکند، تا مرز حریت انسان، فراخ‌تر گردد.

از دو سو، هزارها نگاه در حیرت و سکوت بر او خیره مانده‌اند تا ببینند، که مرد چه خواهد کرد؟

سوار به اردوی حسین نزدیک می‌شود، گویی سفینه‌ای است، که از دوردست‌ها می‌رسد، و آرام و مطمئن به سوی ساحل پیش می‌آید، ناگهان سپرش را واژگون کرد و فرو گرفت و افسر مغرور و سرکش نبردها، دست بر سر نهاد که عظمت، اینجا، در خشوع است، چند کلمه‌ای بیش نگفت، اعلام تسلیم و درخواست گذشت : انا الذی جعجعت بک یا حسین.

دعوت امام را که پیاده شو، و لحظه‌ای بیاسای، نپذیرفت.

حسین نیز حر را آزاد گذاشت، که هر چه می‌خواهی بکن. فرود نیامد، سرا پا شوق و شتاب برای شهادت بود. آن ماسک زشت و سیاه پیشین را که داغ ننگین گزمه‌ی رژیم یزید و پلیس ابن‌زیاد بودن بر آن پیدا بود، برداشته است، و اکنون بی‌قرار آن است، تا خود را در چهره نوین خویش، زیباترین و پرشکوه‌ترین چهره خدایی آدمی، عرضه کند، بر دشمن و دوست، و بر تمامی وجود، بر خدا و... بر خویش.

بی‌تاب آن است، که بازگردد، و در برابر سپاه خویش فریاد برآوَرَد و به عمر، فرمانده خویش خبر دهد که: من نه دیگر بنده‌ی زور، مزدور ظلم، که انسانی آزادم.

"حر"م
و اینک "شهادت" شاهدم.

دیگر نه جای درنگ است و نه جای سخن.

سواره، بازگشت رو در روی دشمن ایستاد، و در حالی‌که باران کلمات آتشناکی از سرزنش و شورش را بر روی سپاه می‌ریخت، مبارز طلبید.

پاسخ‌اش را عمر (که پدرش، سعد، نخستین کسی است در اسلام که بر روی دشمن تیر افکند)، همکار و همفکر سابق‌اش داد.

تیری پرتاب کرد و فریاد برآورد :

نخستین کسی که به اردوی حسین تیر افکند، منم.
و جاسوسان مخفی سپاه، نزد امیر، شاهدم .
و
نبرد عاشورا این چنین آغاز شد..."


تاریخ نگارش : ـــ / مهر / ۱۳۵۶

مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۲۴۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
30_04_2010 . 13:20
#5
آنهایی که می‌دانند چگونه باید مرد!
"... من مدت‌هاست در تاریخ می‌گردم تا انسان‌هایی را که خوب مرده‌اند بیابم، و مردن‌هایی سخت زیبا و پرشکوه یافته‌ام. بی‌شک آنهایی که می‌دانند چگونه باید مرد، می‌دانسته‌اند که چگونه باید زیست..."


مجموعه آثار ۳۴ / نامه‌ها / ص ۴۵
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
15_07_2010 . 23:30
#6
معراج بشريت
"... شهادت، در يك كلمه، برخلافِ تاريخ‌هاي ديگر، كه حادثه است، و درگيري است، و مرگِ تحميل‌شده بر قهرمان است، و تراژدی است، در فرهنگِ ما، يک "درجه" است، وسيله نيست، خود، هدف است، اصالت است، خود، يك تكامل، يك عُلو است. خود، يك مسئوليتِ بزرگ است. خود، يك راهِ نيم‌بر به طرفِ صعود به قله‌ی معراجِ بشريت است، و يك فرهنگ است..."


مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۱۹۵
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
15_07_2010 . 23:36
#7
مرگ سیاه
"... حسين آموخت كه، "مرگِ سياه"، سرنوشتِ شومِ مردم زبونی است كه، به هر ننگی تن می‌دهند، تا "زنده بمانند". چه، كساني كه گستاخی‌ی آن را ندارند كه "شهادت" را انتخاب كنند، "مرگ" آنان را انتخاب خواهد كرد!..."


مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۱۷۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
15_07_2010 . 23:55
#8
آموزگار بزرگ شهادت
"... آموزگارِ بزرگ "شهادت"، اكنون، برخاسته است، تا به همه‌ی آنها، كه جهاد را، تنها در "توانستن" می‌فهند، و به همه‌ی آنها، كه پيروزی بر خصم را، تنها در "غلبه"، بياموزد كه: "شهادت"، نه يک "باختن"، كه يك "انتخاب" است، انتخابي كه، در آن، مجاهد، با قرباني کردنِ خويش، در آستانه‌ی معبدِ آزادی، و محرابِ عشق، پيروز می‌شود..."


مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۱۷۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
20_10_2010 . 20:42
#9
شهادت مرگ دل خواهی
"... در فرهنگِ ما، شهادت، مرگی نیست، که دشمنِ ما، بر مجاهد تحمیل کند. شهادت، مرگِ دل‌خواهی است که، مجاهد، با همه‌ی آگاهی، و همه‌ی منطق و شعور و بیداری و بینایی‌ی خویش، خود، انتخاب می کند!


مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۱۷۷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
20_10_2010 . 20:43
#10
میلاد
در این آفرینش بزرگ، شهید تنهاموجود زنده ای است که میلاد دارد، امّا مرگ ندارد
.
13_10_2011 . 00:56
#11
جملات شریعتی درباره شهادت
"... شهادت، رسواگری، افشاگری، روشنگری و پرده‌دری و پیداسازی است. عیان کردن و بیان کردن و برملا کردن و آشکار ساختن تمامی آن چیزهایی است که انکار کرده‌اند،به فراموشی سپرده‌اند، و از آن سخن نمی‌گویند ، قربانی توطئه سکوت کرده‌اند. کم‌کم می‌خواهند بگوئید "اساسا "چنین چیزی و اینجور چیزها وجود ندارد تا چندی که گذشت نه‌تنها دیگر حرفش را نزنند که فکرش را هم نکنند. و اندیشه‌ها بهرچیزی و چیزکی مشغول باشند و سرگرم و سربند باشند، الا آن فاجعه‌ها که گذشته و می‌گذرد! الا آن حقیقت‌ها که کتمان شده و از یاد می‌رود، الا آن دردها ، نیازها و آرمانها که از عمق اندیشه و احساس و وجدان جامعه ریشه‌کن شده و تلفظش و تصورش نیز جرم. و الا آن خواستها که انسان بودن انسان بدانها است و پنهانکاران و دسیسه‌بازان و قداره‌بندان و آدمخواران همانها را در نفس انسان‌ها و در نفسانیات جامعه‌ي انسانی می‌کشند، و این از کشتن انسان و قتل‌نفس و قتل عام فجیع‌تر است. و «شهادت» که جهاد حق پرست است در عصر نتوانستن‌ها ، عصری که حق خلع سلاح است و خلق زبون و پریشان و خو کرده به ظلمت و ظلم و قربانی و خاموشی و فراموشی و لاجرم هرکس پوزه در خاک می‌چرد و سر در آخور فرو برده می‌خورد و نه‌تنها "چگونه زیستن"اش که "چگونه بودن"اش را نیز همچون پالان و افسار براو بار می‌کنند و چون معتادی که زوال و اضمحلال وجودی خویش را می‌بیند و بدان عادت کرده و تن به مرگ داده است آزادی و خشم و خروش و رهائی و زندگی و سلامت و سعادت را برزبان نیز نمی‌آورد و بر خیال نیز نمی‌گذراند.

در چنین امنیت سیاه و آرامش مرگ و سکوت گورستانی که هر موجودی تابوتی شده است و هر روحی جنازه‌ای و تنها متولی قبرستان است که کروفر می‌کند و عساکرش جنازه‌کشان و مرده‌شوران و کفن دوزان و گورکنان و لحد تراشان و تلقین دهندگان و نماز میت خوانان و گدایان و قاریان و کفتاران و ناگهان یکی تابوتش را بشکند، گورش را برشورد، هستی‌اش را صور می‌کند و در آن اسرافیل‌وار بدمد و فریادی در سکوت مرگ برکشد و روح را فراخواند و نام «زندگی» را برزبان آرد... « شهید » است. "


مجموعه آثار ۳۴ / نامه‌ها / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
13_11_2011 . 02:43
#12
جملات شریعتی درباره شهادت
"... من اکنون احساس مي‌کنم و از شب پيش، در آن لحظاتي که سر بدرون معبد بردم و چشمم بر آن تصوير بر ديوار افتاد بر بالاي سر قبر آن شهيد گمنام اين احساس همه بودن و وجود داشتن و زندگي کردن مرا فرا گرفت، در خود حل کرد، محو کرد که ديگر يک فيلسوف نيستم، يک متفکر مبتکر نيستم، يک شاعر خيال‌انديش و ظرافت‌بين نيستم، يک مبارز سياسي نيستم، يک جوان يا يک پير نيستم، يک مرد خوب يا بد، بزرگ يا کوچک، مجهول يا معروف... نيستم. اصلاً يک موجود زنده که نبضش مي‌زند نيستم... يک تصويرم در يک قاب چوبي بر ديوارحرم يک امام‌زاده گمنام که در زير مناره باريک و بلند فيروزه‌اي به تيغ خليفه‌اي پنهاني بشهادت رسيده است و در اينجا مدفون شده و کسي از سرنوشتش آگاه نيست، چشمان تصوير فرو هشته است و نگاهش را بر لوح آرامگاه شهيد دوخته و در حاليکه سطوري را که بر لوح حک شده است مي‌خواند بر آن ثابت مانده و از حرکت باز ايستاده است... چنين شده است و چنين خواهد بود و ديگر هيچ..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهایی / ص ۳۰۶
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
17_11_2011 . 00:21
#13
جملات شریعتی درباره شهادت
"... مگر اجر حتمی یک شهید آرامش روح نیست..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهایی / ص ۲۶۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
07_12_2012 . 01:48
#14
جملات شریعتی درباره شهادت
"... امکان ندارد کاری را که حسین کرده است، بفهمیم، مگر اینکه بفهمیم که شهادت چیست؟..."


مجموعه آثار ۱۹ / شهادت / ص ۱۲۵
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان