جملات شریعتی درباره حج
09_01_2010 . 20:04
#1
جملات شریعتی درباره حج



دوستان گرامی!
جهت تهیه آرشیوی برای دسته‌بندی موضوعی اندیشه‌های شریعتی، جملات شریعتی درباره حج را با ذکر شماره مجموعه آثار و صفحه مربوطه، در این بخش وارد نمائید.


ــــــــــــــــــــــــــــــ
.
05_03_2010 . 19:20
#2
درس بزرگ‌تر از شهادت
"... حسین یک درس بزرگتر از ‌شهادت‌اش به ما داده است و آن، نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. حج‌ی که همۀ اسلاف‌اش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد کردند. او این حج را نیمه‌تمام می‌گذارد و شهادت را انتخاب می‌کند. مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همۀ حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم بیاموزد که: اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگرهدف نباشد، اگر حسین نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانۀ خدا با خانۀ بت مساوی است.

در آن لحظه که حسین حج را نیمه‌تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد، کسانی که به طواف هم‌چنان در غیبت حسین ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند، زیرا شهید که حاضر است،در همۀ صحنه‌های حق و باطل، در همۀ جهادهای میان ظلم و عدل شاهد است، حضور دارد. می‌خواهد با حضورش این پیام را به همۀ انسان‌ها بدهد که: وقتی در صحنه نیستی، وقتی از صحنۀ حق و باطل زمان خویش غایبی، هر کجا که خواهی باش. وقتی در صحنۀ حق وباطل نیستی، وقتی که شاهد عصر خودت و شهیدحق و باطل جامعه‌ات نیستی، هر کجا که می‌خو اهی باش، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است.

شهادت حضور در صحنۀ حق و باطل همیشۀ تاریخ است و غیبت آنهایی که حسین را تنها گذاشتند و از حضور و شرکت و شهادت غایب شدند، اینها همه باهم برابرند، هر سه یکی‌اند.چه آنهایی که حسین را تنها گذاشتند تا ابزار دست یزید باشند و مزدور او، و چه آنهایی که درهوای بهشت به کنج خلوت عبادت خزیدند و با فراغت و امنیت، حسین را تنها گذاشتند و از دردسر حق و باطل کنار کشیدند و در گوشۀ محراب‌ها و زاویۀ خانه‌ها به عبادت خدا پرداختند، و چه آنهایی که مرعوب زور شدند و خاموش ماندند. زیرا در آنجا که حسین حضور دارد، و در هر قرنی و هر عصری حسین حضور دارد، هر کس که در صحنۀ او نیست، هر کجا که هست، یکی است. مؤمن و کافر،جانی و زاهد یکی است. این است معنی این اصل تشیع که: قبول هر عملی، یعنی ارزش هر عملی به امامت و به رهبری و به ولایت بستگی دارد. اگر او نباشد، همه چیز بی‌معنی است و می‌بینیم که هست.

و اکنون حسین حضور خودش را در همۀ عصرها و در برابر همۀ نسل‌ها در همۀ جنگ‌ها و در همۀ جهادها در همۀ صحنه‌های زمین و زمان اعلام کرده است. در کربلا مرده است تا در همۀ نسل‌ها و عصرها بعثت کند و تو و من باید بر مصیبت خویش بگرییم که حضور نداریم..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
12_08_2010 . 18:20
#3
طواف کعبه
خلق در پیرامون تو حلقه زده‌اند، و چه می‌بینی؟ای خسته از”سعی”

بر عشق تکیه کن!

ای انسان مسئول!

بکوش!

که اسماعیل تو تشنه است،

و ای”انسان عاشق”

بخواه!

که عشق معجزه می‌کند.

لبیک اللهم لبیک، ان الحمد والنعمة لک والملک لا شریک لک لبیک!


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
12_08_2010 . 18:22
#4
حجر اسماعیل
حجر اسماعیل!

حجر! یعنی چه؟

یعنی دامن!

راستی به شکل یک “دامن” است، دامن پیراهن، پیراهن یک زن!

آری، یک زن حبشی، یک کنیز!کنیزی سیاه‌پوست، کنیز یک زن،
این دامان پیراهن‌ هاجر است، دامانی که اسماعیل را پرورده است،اینجا ” خانه ‌هاجر ” است
و اینجا، خانه خدا، دیوار به دیوار خانه یک کنیز؟ و تمامی‌حج به خاطره‌ی ‌هاجر پیوسته است،و هجرت، بزرگترین عمل، بزرگترین حکم، از نام‌ هاجر مشتق است،

پس هجرت؟

کاری‌ هاجروار!

و ای مهاجر که آهنگ خدا کرده‌ای، کعبه‌ی خدا است و دامان‌ هاجر!

طواف: آفتابی در میانه و برگردش، هر یک، ستاره‌ای، در فلک خویش،دایره‌وار، برگرد آفتاببه رود بپیوند تا جاودان شوی، تا جریان یابی تا به دریا رسی،

چرا ایستاده‌ای؟ ای شبنم؟ در کنار این گرداب مواج خویش آهنگ،که با نظم خویش، نظم خلقت را حکایت می‌کند، به گرداب بپیوند!


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
12_08_2010 . 18:24
#5
حجرالاسود
حجرالاسود، بیعت: از”رکن حجرالاسود” باید داخل مطاف شوی، از اینجاست که وارد منظومه جهان می‌شوی،حرکت خویش را آغاز می‌کنی،“در مدار” قرار می‌گیری، در مدار خداوند، اما در مسیر خلق!

در آغاز باید، حجرالاسود را”مس” کنی. با دست راستت، آن را لمس کنیو بی درنگ خود را به گرداب بسپاری.

این”سنگ” رمزی از”دست” است، دست راست، دست کی؟

دست راست خدا.

طواف می‌کنی، دیگر خود را بیاد نمی‌آوری، به جای نمی‌آوری، تنها عشق است،جاذبه عشق و تو یک “مجذوب”!

از طواف خارج می‌شوی، در پایان هفتمین دور؟

هفت؟ آری!

اینجا هفت، شش به علاوه یک نیست، یعنی که طواف من برگرد خدا، و هفت؛ یاد آور”خلقت جهان” است.


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
12_08_2010 . 18:26
#6
مقام ابراهیم
دو رکعت نماز، در مقام ابراهیم.

اینجا کجاست؟ مقام ابراهیم، قطعه سنگی با دو رد پا، ردپای ابراهیم، ابراهیم بر روی این سنگ ایستاده وحجرالاسود-سنگ بنای کعبه- را نهاده است.

و اکنون

جاری شو، سیل شو،

بکوب و بروب و بشوی و……

…… بر آی!

حج کن!

و اکنون ابراهیمی ‌شده‌ای!

مقام ابراهیم: اکنون به آن من راستینت رسیده‌ای…..

در مقام ابراهیم می‌ایستی، پا جای پای ابراهیم می‌نهی؟

رویاروی خدا قرار می‌گیری، او را نماز می‌بری.

ابراهیم‌وار زندگی کن، معمارکعبه‌ی ایمان باش

سرزمین خویش را منطقه حرم کن،

که در منطقه حرمی‌!


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
12_08_2010 . 18:50
#7
سعی صفا و مروه
سعی: نماز طواف را، در مقام ابراهیم پایان می‌دهی

و آهنگ”سعی”می‌کنی، میان دو کوه صفا و مروه، به فاصله سیصد و اند متر.

سعی، تلاش است، حرکتی جستجوگر، دارای هدف، شتافتن، دویدن

در طوف، در نقش ‌هاجربودن، و در مقام، در نقش ابراهیم و اسماعیل، هر دو. و اکنون سعی را آغاز می‌کنی، و باز به نقش‌ هاجر برمی‌گردی.

هاجر تنها،

دوان بر سرکوههای بلند بی‌فریاد!

در جستجوی آب!

آری آب، آب خوردن!

نه آنچه ازعرش می‌بارد، آنچه از زمین می‌جوشد!

مادی مادی! همین ماده‌ی سیالی که بر زمین جاری است و زندگی مادی تشنه‌ی آن است، بدن نیازمند آن است، که در تن توخون می‌شود، که در پستان مادر شیر می‌شود، و در دهانطفل آب است!

طواف، روح و دگر هیچ!

و سعی، جسم و دگر هیچ!

و ناگهان، یکباره معجزه‌آسا!

- به قدرت نیاز و رحمت مهر- زمزمه‌ای!

“صدای پای آب”،

زمزم!


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
19_10_2010 . 20:00
#8
همه جمع اند
"... اینجا همه جمع اند : الله . ابراهیم . کعبه . محمد و مردم
محمد آمده است تا در مقام ابراهیم " بت شکن بزرک تاریخ بشر " ثمره کار شکفت و طاقت فرسای خود را در آخرین روزهای زندگی بر خدا عرضه کند ؛ در پیشگاه او از مردم بخواهد تا گواهی دهند که وی در انجام ماموریتی که داشته است از هیچ کوششی دریغ نکرده ؛ به ابراهیم نشان دهد که کار خطیری را که او در جهان آغاز کرده وی تا بدینجا رسانده است و بدینگونه به پایان برده است ؛ به تاریخ فردا بیاموزد که امت این است و زندگی آینده انسان بر روی زمین این و بالاخره برای آخرین بار با مردم سخن گوید آنان را ببیند و با همه وداع کند . مردم نیز برای همیشه با آخرین پیامبر صحرا وداع کنند و داستان شگفت این چوپانان مبعوثی که همواره از دل صحراها سر میزدند و بر خداوندان زرو زور میشوریدند پایان گیرد..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
17_11_2010 . 16:04
#9
قربـانـگـاه
"... و اكنون، ابراهيمي، و اسماعيلت را به قربانگاه آورده‌اي.

اسماعيل توكيست؟ چيست؟ مقامت؟ آبرويت؟ شغلت؟ پولت؟ خانه‌ات؟ باغت؟ اتومبيلت؟ خانواده‌ات؟ علمت؟ درجه‌ات؟ هنرت؟ روحانيتت؟

لباست؟ نامت؟ نشانت؟ جانت؟ جوانيت؟ زيبايي‌ات؟

و .... من چه مي‌دانم؟

اين را بايد خود بداني و خدايت. من فقط مي‌توانم نشاني‌هايش را به تو بدهم، آنچه تو را در راه ايمان ضعيف مي‌كند، آنچه تو را در راه مسئوليت به ترديد مي افكند، آنچه دلبستگي‌اش نمي‌گذارد تا پيام حق را بشنوي و حقيقت را اعتراف كني، آنچه تو را به توجيه و تاويل‌هاي مصلحت‌جويانه و ... به فرار مي‌كشاند و عشق به او كور و كرت مي‌كند و بالاخره آنچه براي از دست ندادنش، همه دستاوردهاي ابراهيم وارت را از دست مي دهي، او اسماعيل تو است!

اسماعيل تو ممكن است يك شخص باشد يا يك شيئي، يا حالت، يا يك وضع، و يا
حتي يك نقطه ضعف!
تو خود آن را هر كه هست و هر چه هست بايد به مني آوري و براي قرباني انتخاب كني.
چه: ذبح گوسفند به جاي اسماعيل، قرباني است، و ذبح گوسفند به جاي گوسفند، قصابي

اي حاج، اكنون به كجا ميروي؟ به خانه؟ به زندگي؟ دنيا؟ رفتن از حج، آنچنان كه آمده بودي؟ هرگز. اي كه نقش ابراهيم را در اين صحنه ايفا كردي!
هنرمند خوب در شخصيتي كه نقش او را بازي مي‌كند حل مي‌شود و اگر خوب بازي كرده باشد، كار صحنه پايان مي‌گيرد و كار او پايان نمي‌گيرد. هنرمنداني بوده‌اند كه از نقشي كه ايفا كرده‌اند ديگر بيرون نيامده‌اند و بر آن مرده‌اند. و تو اي كه نقش ابراهيم را بر عهده داشتي، نه به بازي كه به عبادت، به عشق، از نقش ابراهيم به نقش خويش رجعت مكن، خانه مردم را ترك مكن و دوباره پا در گليم خويش مكش. اي كه در مقام ابراهيم ايستاده‌اي و بر پاي ابراهيم به پا خاسته‌اي و به دست خداي ابراهيم دست بيعت داده‌اي، و به سرزمين ايمان و بر فرش خدا به مهماني پا نهاده‌اي و در گرداب عشق فرو رفتي و خود را در خلق طائف نفي كردي و در كوهستان‌هاي حيرت و آتش به جستجوي آب تلاش كردي و آنگاه از مكه، يكسره در عرفات هبوط كردي و از آنجا، منزل به منزل به سوي خدا رجعت كردي و با «آگاهي» (در پرتو روشني آ‏فتاب عرفات)، و «خودآگاهي» (به روشني پاك شعور حرام)، به جمع سلاح پرداختي، و هماهنگ زمان و همگام با جمع از مرز مني گذشتي و سرزمين عشق و ايمان را از حكومت ابليس‌ها رها كردي، و در پايان كار گوسفندي را ذبح كردي! ابراهيم‌وار زندگي كن و در عصر خويش معمار كعبه ايمان باش، قوم خويش را به حركت‌آر، جهت بخش، به حج‌خوان، به طواف آر . و تو ! اي هم پيمان با خدا، اي همگام با ابراهيم اي كه از طواف مي‌آيي و كار حج را با طواف نساء به پايان آورده‌اي و در جاي معمار كعبه ،باني مدينه حرم و مسجدالحرام ايستاده‌اي و روي در روي هم‌پيمان خويش (خدا) داري، سرزمين خويش را منطقه حرم كن، كه در مسجدالحرامي، عصر خويش را زمان حرام كن، كه در زمان حرامي، و زمين را مسجد‌الحرام كن، كه در مسجدالحرامي، كه: زمين مسجد خداوند است و مي‌بيني‌كه : نيست!..."


مجموعه آثار ۶ / حج / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
18_11_2010 . 14:33
#10
جملات شریعتی درباره حج
حج, نمی خواهد یک عقیده, یک دستور و یا یک ارزش را طرح کند. حج, تمامی اسلام است.

اسلام با "کلمات", قرآن است ؛ و با"انسان ها" , امام ؛ و با"حرکات" , حج!
چنین می نماید که خدا هرچه را خواسته است به آدمی بگوید, یک جا در حج ریخته است. حج در یک نگرش کلی, سیر وجودی انسان است , به سوی خدا ؛ و در یک کلمه , حج شبیه "آفرینش" است.

همه چیز با کندن تو از خودت, از زندگی ات و از همه ی علقه هایت آغاز می شود.
حج, بودن تو را , که چون کلافی سر در خویش گم کرده است, باز می کند. این دایره بسته , با یک نیت انقلابی, باز می شود, افقی می شود, راه می افتد, در یک خط سیر مستقیم، هجرت به سوی ابدیت؛ به سوی دیگری, به سوی او . . . .
هجرت از خانه ی خویش به خانه ی خدا , خانه ی مردم . و تو , ای که هیچ نیستی ؛ تنها به "سوی او شدن" ی ؛ و همین! نه تصوف ؛ مردن در خدا , ماندن در خدا ؛ که اسلام ! رفتن به سوی خدا.

می روی و احساس می کنی که "نیست" می شوی , از خود دور می شوی و به او نزدیک. همه او می شود و همه او می شوی ؛ و تو دیگر هیچ , یک یاد فراموش , که در "میقات" از دوش افکنده ای و سبک بار از خویش, به میعاد می روی. رو به سوی او داری, در او محو می شوی. قلب هستی می تپد و فضا از خدا لبریز شده است , از خدا لبریز شده ای . . . .

می چرخی و می چرخی و احساس می کنی که هیچ نیست , فقط "او" هست ؛ و تو عدمی , "عدمی که وجود خود را حس می کند" ؛ یا "وجودی که عدم خویش را حس می کند"!

در این فضا , هیچ چیز نیست تا در فهم تو, جا را بر خدا تنگ کند, فضا از خدا لبریز است!

بوی "او" را, به صراحت و سادگی بوی گل استشمام می کنی؛ حضور "او" را با چشم و گوشت می بینی, در عمق جانت, مغز استخوانت . . . . چه می گویم؟ بر روی تنت لمس می کنی, مثل نوازش, مثل عشق . . .

(مجموعه آثار6, 24, 31, 57)


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
18_11_2010 . 14:40
#11
جملات شریعتی درباره حج
"... امام حسین وارد مکه میشود.
...و مردم مشغول طوافند.
...مشغول قربانی اند.
...مشغول انجام فرایض ابراهیمی اند.
...مشغول لبیک گفتن به دعوت خداوندی اند.
...اما حسین در وسط...
اعمال را ناتمام میگذارد و ندا میدهد:
"ای کسانی که طواف خانه میکنید و قربانی میکنید و به عرفات میرویدو در مشعر میخوابید و در منی، رمی جمره میکنید، و مقدس ترین عمل مذهبی تان را انجام میدهید، من بیرون می آیم هر کس مرگ مرا میپذیرد با من من بیرون بیاید...من این اعمال را تمام نمیکنم".

امام حسین میخواهد نشان دهد که در عین حال که کعبه محور همه ادیان بحق و یادبود اغاز و انجام این نهضت بزرگ و سنگ زیرین بنای اسلام است، گرچه مجموعه این اعمال یادآور مجموعه اعمال ابراهیم و هاجر و اسماعیل است، اما مجموعه این اعمال و این وظیفه و رسالت، اگر در جامعه ای انجام شود که جهت نداشته باشد و به وسیله کسانی انجام شود که رمز و مقصود و معنای حقیقی این اعمال را درک نمیکنند، فاقد ارزش است و برای همین هم هست که تا چنین شرایطی است من این اعمال را ادامه نمیدهم که وظیفه فوری تر و حیاتی تر دارم.وظیفه ای که حتی برای انجام عمل حج سه روز به تاخیر نمیتوانم انداخت.چرا؟این اعتقاد شیعه چقدر پر معنی است-نه تنها در اسلام بلکه در علم، در علم جامعه شناسی علم اجتماع- که در جامعه ای اگر امامت درست نباشد همه اعمال نادرست است."امامت" ملاک قبول همه عبادات است. چقدر علمی است این حرف! چرا؟ برای اینکه اگر جامعه رهبری درست نداشته باشد، اگر جامعه به راه خودش نرود و دور هم نشسته باشد، همه اعمالش بی ثمر است.نه تنها بی ثمراست بلکه به زیان خود عبادت و انسان و دین است.

جهاد چیست؟ و چه می شود؟

ابوذر معاویه را اذیت می کند، او میخواهد کاخ سبز بسازد و ابوذز هر روز می آید جلوی بناها و عمله ها و خارجی ها یقه اش را می گیرد و می گوید: " اگر این را از پول خودت می سازی، اسراف است و اگر از پول مردم می سازی خیانت است".

هر کاری می کند، ساکت نمی شود. ابوذر را می فرستد پیش عثمان، باز او هم ناراحت می شود. عثمان هم می خواهد گردنبند خانمش به اندازه ی ثلث مالیات آفریقا قیمت داشته باشد! ابوذر نمی گذارد. عثمان او را پیش معاویه می فرستد که :" تو یک کاری بکن! او هر کاری می کند، فوت و فن قلدری و زور و پول و... به خوردش نمی رود، بازپس می فرستد.

جهاد را پیش می آورد. چه کار بکند؟ مقدس ترین اصل در اسلام جهاد است! خون مجاهد! شمشیر مجاهد! خوب، قبرس سرزمین کفار است و ما الان با یک خیز، با یک حمله می توانیم یک فتح به نفع اسلام بکنیم و ندای لا اله الا الله را در سرزمین صلیب بلند کنیم!! به ابوبکر نوشتم اجازه نداد، حالا که اوضاع دست عثمان است و از خود ماست دیگر احتیاج به اجازه ندارد( او از ما اجازه می گیرد)!. می خواهیم این سرزمین را به نفع اسلام فتح کنیم، ابوذر، تو به جهاد برو! جهاد راه می اندازد، برای اینکه در این جهاد یقه ی خودش را از چنگ ابوذرها خلاص کند!!

من وقتی نگاه می کردم که( در غیبت امام جهاد درست نیست) خیلی از این حرف ناراحت می شدم. می گفتم ذلت مسلمانان در دور ه ی غیبت با این معنا و با این اعتقاد توجیه شده، در حالی که جهاد اگر از جامعه ای برود آن جامعه می پوسد. بعد وقتی تاریخ را نگاه کردم، دیدم جهاد وقتی جهتش عوض می شود، غارتگری و جنایت و فروختن نوامیس مردم می شود و کاری می شود که چنگیز می کند و کاری می شود که اشور بانی پال کرده و اسکندر کرده و جنایت آمیزتر از آنها اینکه، به حکم جهاد، مجاهدین!! مسلمان اموی، به اسپانیا رفتند: همان اول، کاری که کردند، قبل از اینکه مسجد بسازند، کاخ "دارالابکار" ساختند!! دختران خوشگل اسپانیا را آنجا می آوردند! بعد به جهاد می رفتند! جهاد اینطوری در می آید، حج هم آنطوری در می آید! نماز هم! همه چیز، با حفظ صورت اولی و حتی مجلل تر از آن، نه تنها به صورت انجماد و رکود، بلکه در جهت مخالف با اساس در می آید و حرکت می کند.

این است که دین، فکر و حقیقت، اگر جهتش را از دست بدهد، همه ی اصول و اعمال و معانی و وظایف و احکام نه تنها معنی خودشان را از دست میدهند،بلکه ضد خودشان معنی میگیرند، چنانچه جهاد،وقتی امامت نیست،به جای اینکه دشمن و خائن را بکشد ابوذر را میکشد،و طواف خانه ،به جای اینکه یادآور ابراهیم باشد،یادآور نمرود میشود..."


مجموعه آثار ۲۹ / میعاد با ابراهیم / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
11_12_2011 . 22:03
#12
جملات شریعتی درباره حج
"... چقدر آرزو مي‌کردم که آقاي سارتر را بيارم به «ميقات» و بر او احرام بپوشانم تا آن «خودي را که اين همه از آن رنج مي‌برد و در تلاش پوست افکندن از خويش است»، در ميقات بريزد و آنگاه، در گرداب عشق، به طوافش افکنم تا به «نفي خود» رسد و آنگاه، از نفي خويش، به اثبات رسيده، در ميان آن دو کوه بدوانمش، به تلاش آوارگي و جستجوي گم کرده، که دلهره آدمي است، دلهره وجودي آدمي، دلهره‌اي که او را سخت بيتاب کرده است و آنگاه بگويمش که «قبله در قفا بنه»، و با خيل آدميان يکرنگ و يک شخصيت که ديگر نام و عنواني ندارند، حرکت در آن سوي قبله را آغاز کن! بسوي عرفات، مرحله «شناخت»! و در بازگشت بسوي کعبه، درنگ در مشعر، سرزمين شعور، شعور حرام! حکومت شب، و جمع‌آوري سلاح و آمادگي و انتظار حمله، چشم در مشرق و هماهنگ آفتاب، يورش بردن به «مني»، صحنه جنگ و سرزمين عشق! و کوبيدن هر سه بت تثليث، سه قدرتي که آدمي را در طول تاريخ، قرباني استبداد و استثمار و استحمار کرده است، بنام سياست، اقتصاد و دين! و آنگاه، اسماعيلت را- که نمي‌دانم چيست ؟ مادام سيمون دوبوار است يا شهرت جهاني است به عنوان بت نسل امروز يا... هرچه، هر عزيزي که تو را از مسئوليت باز ميدارد،رباني کن، در سرزمين عشق، کارد بر حلقش نه، بفشر و...گوسفندي ذبح کن! و لقمه‌اي به گرسنه‌اي ببخش..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهایی / ص ۱۰۳۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان