دوستان گرامی!
در این بخش آهنگها و سرودهای خاطرهانگیز را قرار خواهیم داد.
با عذرخواهی از شما عزیزان، شما بعلت مشکلات احتمالیای که ممکن است از طرف سرور، به دلیل قوانین کپی رایت آهنگها، برای تالار پیش آورد، نمیتوانید در این بخش آهنگ یا مطلبی قرار دهید.
زندانی، ای اوجِ فریاد. زندانی، ای هردم در یاد ۲ بار
ای که شور و عزمِ آهنینات، سرداده آوازِ آخرینات
زندانی، ای اوجِ فریاد. زندانی، ای هردم در یاد
در نگهِ همهگان تو همان شیری
گرچه زجورِ شههان تو به زنجیری
خونین، پیکارِ تو، فردا، از آنِ تو
لاله ز خونِ رخِ تو سرخی دارد، ژاله ز پاکی روی تو میبارد
بر پا که راهِ تو، فردا از آنِ تو
نقشِ جانبازیات، همه جای اوین
نشانهای از رزمِ بیژنِ گُرد و دلیر
حماسهی تاریخ پُر ز فراز و نشیب
برای ما، درسی دیگر دارد، نویدِ پیروزی در بر دارد
زندانی ای اوجِ فریاد، زندانی ای هردم در یاد ۲ بار
ای که خلق از استقامتِ تو، میرزمد با خصم و دشمنِ تو
زندانی، ای اوجِ فریاد، زندانی، ای هردم در یاد
تودهی ما به وجودِ تو مینازد
در رهِ خلقهای ما، همه جان بازند
از بهرِ استقلال
در راهِ آزادی
در رهِ آتش و خون، چو بستی پیمان
دستِ شکنجهگر تو شده لرزان
پیچید در هر کران، نامِ تو جاودان
عقابِ آزادی، آید به پرواز، ز پهنهی شهر و ده میدهد این آواز
که رزمِ ما باشد رزم ِترِگل به آفتاب
به راهِ یاران باید جان نهاد، چو خسرو و بهرنگ و پاکنژاد
به راه یاران باید جان نهاد، چو روشنک، ستار و حیدرخان
سرود زندانی، یکی از دهها سرودی است که، در حافظهی مبارزاتیی مردم ایران، و به ویژه مبارزین چپ، نقشی جاودانه دارد. سرودی همراه با نوستالژیی بیکرانه، که خطابی است مکرر به بیشمار زندانیی استبداد این سرزمین.
سر اومد زمستون، شكفته بهارون
گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون
گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون
كوهها لالهزارن، لالهها بيدارن
تو كوهها دارن، گل گل گل، آفتاب و ميكارن
تو كوهها دارن، گل گل گل، آفتاب و ميكارن
توي كوهستوووون، دلش بيداره
تفنگ و گل و گندم، داره مياره
توي سينهاش، جان جان جان
توي سينهاش، جان جان جان
يه جنگل ستاره داره، جان جان، يه جنگل ستاره داره
يه جنگل ستاره داره، جان جان، يه جنگل ستاره داره
سر اومد زمستون، شكفته بهارون
گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون
گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون
كوهها لالهزارن، لالهها بيدارن
تو كوهها دارن، گل گل گل، آفتاب و ميكارن
تو كوهها دارن، گل گل گل، آفتاب و ميكارن
توي كوهستوووون، دلش بيداره
تفنگ و گل و گندم، داره مياره
توي سينهاش، جان جان جان
توي سينهاش، جان جان جان
يه جنگل ستاره داره، جان جان، يه جنگل ستاره داره
يه جنگل ستاره داره، جان جان، يه جنگل ستاره داره
سر اومد زمستون، شكفته بهارون
گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون
گل سرخ خورشيد باز اومد و شب شد گريزون
لبش خنده نور، دلش شعله شور
صداش چشمه و يادش آهوي جنگل دور
صداش چشمه و يادش آهوي جنگل دور
توي كوهستوووون، دلش بيداره
تفنگ و گل و گندم، داره مياره
توي سينهاش، جان جان جان
توي سينهاش، جان جان جان
يه جنگل ستاره داره، جان جان، يه جنگل ستاره داره
يه جنگل ستاره داره، جان جان، يه جنگل ستاره داره
این روزها با آمدن ماه بهمن و سالگرد روزهای انقلاب، بازار شنیدن سرودهای انقلابی گرم شده و در بسیاری از وبلاگها و رسانهها دوباره میشود آنها را شنید.
بسیاری از آنها کارهای ماندگار و تأثیرگذاری هستند. علتاش هم معلوم است، کاری که از دل بر آید، بر دل نشیند. عشق و علاقهای که این سرودها را در آن زمان ساخته، آنها را به کاری ماندگار تبدیل کرده و بعد از این همه سال، قابل شنیدن و ارتباط بر قرار کردن میکند.
سرود "خلق متحد" ( El pueblo unido ) برای اولین بار در شیلی ساخته شد. سرجیو اورتگا، آهنگساز شیلیایی در سال ۱۹۷۳، چند ماه قبل از کودتای پینوشه، آن را با الهام از یک شعار خیابانی ساخت، که بعداً ترجیعبند اصلی آهنگ شد.
او داستان ساخته شدن سرود را اینچنین تعریف میکند : "... یکی از روزهای ژوئن در سانتیاگو بود. سه ماه قبل از اینکه کاخ ریاست جمهوری توسط نیروهای پینوشه بمباران شود. ما در میدان جلوی کاخ اجتماع کرده بودیم. یک نفر شعار معروف "خلق متحد شکست نمیخورد" را تکرار میکرد. این جملات در ذهن من حک شد. یکشنبه همان هفته بعد از کارگردانی یک برنامه تلویزیونی با عنوان "شیلی به جنگهای داخلی نه خواهد گفت" با تعدادی از دوستان به خانه آمدیم و بعد از خوردن غذا من پشت پیانو نشستم. کلمات و ملودی این ترانه مثل آوار بر سرم ریخت و به من الهام شد..."
از الهام شدن تم آهنگ به ذهن اورتگا تا ساخته شدن آن دو روز بیشتر طول نمیکشد و کار برای نخستین بار توسط گروه کیلاپایون (Quilapayun) و با همراهی ویکتور خارا، ترانهسرا و آهنگساز مشهور شیلیایی، در یک کنسرت پرجمعیت اجرا میشود.
در یازدهم سپتامبر همان سال، پینوشه به کمک آمریکا در شیلی کودتای نظامی میکند و باعث سرنگونی دولت چپگرا و کشته شدن سالوادور آلنده، رئیس جمهوری شیلی، میشود. خواندن این سرود در دوره دیکتاتوری پینوشه در شیلی ممنوع بود، ولی در سراسر دنیا اجراهای مختلفی از آن پخش شد.
در سال ۱۳۵۷ در کوران روزهای انقلاب بهمن یک آدم با ذوق (که متأسفانه اسماش را پیدا نکردم) ریتم دو ـ چهارم این آهنگ را به یک ریتم شش ـ هشتم آرام ( که آشناتر و مأنوستر به گوش ایرانیها است) تبدیل میکند و سرود با شعر زیبایی از زندهیاد سیاوش کسرایی اجرا میشود و به یکی از سرودهای ماندگار و شنیدنی دوره انقلاب تبدیل میشود.
هرچند دو سه سال بعد، به خاطر شعر چپی و حال و هوای کمونیستی آن، از رادیو تلویزیون ایران هم دیگر پخش نشد. چند سال پیش در زمان انقلاب نارنجی اوکراین هم نسخه روسی همین سرود را مردم در تظاهرات خود میخواندند.
ترجمه قسمتی از شعر:
خلق متحد هرگز شکست نخواهند خورد
خلق متحد هرگز شکست نخواهند خورد
برپاخیز و سرود بخوان٬ ما پیروز خواهیم شد
پرچمهای همبستگی در حال اهتزاز هستند
و تو در راهپیمایی به من میپیوندی
پس سرودت و پرچمهایی از شکوفه را خواهی دید
روشنایی سرخ سپیده دم
خبر آمدن زندگی را میدهند
برپا خیز و مبارزه کن
چون که مردم پیروز خواهند شد
زندگی در آینده بهتر خواهد بود
برای تسخیر خوشبختیمان
بانگ هزاران جنگجو برخواهد خاست
بخوان سرود آزادی را
با اراده وطن پیروز خواهد شد
و مردم به پاخاسته با صدای مهیب بانگ میزنند : به پیش! به پیش!
خلق متحد هرگز شکست نخواهد خورد.
دوستان گرامی! این تیتراژ رادیو سوتک، دربردارندهی شعر سوتک است، که به دکتر شریعتی نسبت داده شده، که درست نیست.
دربارهی شعر سوتک
چند نفر از ما این شعر را شنیده،ایم یا خواندهایم؟! چند نفر فکر میکنند، و بر این باورند، که شعر "سوتک" را دکتر شریعتی نوشته و سروده است؟! تقریباً اکثر کسانی که سر و کارشان با شعر و ادب است، این شعر را هم، مثل شعر زمستان اخوان ثالث، یا شعر تولدی دیگر فروغ، یا هوای تازهی شاملو، به کرات شنیدهاند، و چون تبلیغ شده روی این شعر که کار دکتر شریعتی بوده، پذیرفتهاند که دکتر شریعتی شعر سوتک را سروده است. در حالی که، شاعر این شعر، شاعری کمتر شناختهشده، بنام موسوی اهری است.
این شاعر گمنام، که کتابی هم در سالهای دور چاپ کرده، نام کاملاش سید مرتضی موسوی، فرزند سید قاسم است، که در چهارم آذرماه ۱۳۲۱، در روستای رشتآباد قدیم، از توابع اهر، به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود، و متوسطه را در اهر، به اتمام رساند، و در ادامه از دانشسرای تبریز فارغالتحصیل میشود، و به شغل معلمی روی میآورد. اشعار او در روزنامههای کیهان، اطلاعات، مجله جوانان، و عصرتبریز به چاپ میرسیده است. آثار انتقادی او باعث برانگیختن خشم صاحبان قدرت میشود، به طوری که، توسط ساواک جهمنی دستگیر، شکنجه، و زندانی میشود، و عاقبت در شانزده تیرماه سال ۱۳۵۴ به حیات پرماجرای خود خاتمه میدهد.
پس از مرگم چه خواهد شد
نمیدانم
نمیخواهم بدانم
کوزهگر
از خاک اندامم، چه خواهد ساخت
ولی، بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم، سوتکی سازد
گلویم، سوتکی باشد
به دست، کودکی، گستاخ و بازیگوش
و او، یکریز و پیدرپی
دمِ گرمِ خودش را، در گلویم، سخت بفشارد
و فریادِ گلویم
گوشها را بر ستوه آرد
و خوابِ خفتگانِ خفته را
آشفته و آشفتهتر سازد
و گیرد او
بدین ترتیب، تاوانِ سکوت و انتقامِ اختناقِ مرگبارم را.
تکمله : خوشبختانه مدعای من ثابت شد، و رفیق نازنینی کتاب مرتضی موسوی اهری را بدست من رساند. / شهرام گراوندی