روایت همسر شریعتی
21_01_2010 . 23:41
#1
روایت همسر شریعتی
دکتر پوران شریعت‌رضوی





دوستان گرامی!
منتظر دریافت اطلاعات شما درباره این موضوع هستیم.



فهرست مقالات :

تقسیم فعالیت‌های ارشاد
شریعتی در حسینیه ارشاد
غیبت هفت ماهه شریعتی از ارشاد
دعوت از شریعتی به حسینیه ارشاد
اولین جلسه سخنرانی شریعتی در حسینیه ارشاد
علل اصرار موسسین حسینیه ارشاد در بقای شریعتی
طرح ضابطه‌گذاری استاد مطهری برای سخن‌رانان ارشاد


ـــــــــــــــــــــــــــــــ
.
21_01_2010 . 23:45
#2
شریعتی در حسینیه ارشاد



نام مقاله : شریعتی در حسینیه ارشاد

نویسنده : دکتر پوران شریعتت‌رضوی

موضوع : ـــــ


اين‌ دوره‌‌ی زندگي‌ علي‌، بي‌هيچ‌ گفتگو، پربارترين‌ و در عين‌ حال‌ پر دغدغه‌ترين‌ دوران‌ حيات‌ اوست‌. او در اين‌ پنج‌ سال‌، با تدريس‌ در دانشگاه‌ (تا اوايل‌ سال‌ ۵۰)، سخنراني‌ در دانشگاه‌هاي‌ مختلف‌، و تبيين‌ انديشه‌هاي‌ اساسي‌اش‌ در حسينه‌ي‌ ارشاد، تحركي‌ در جامعه‌ ايجاد كرد كه‌ تا آن‌ روزگار بي‌سابقه‌ بود. اين‌ دوره‌ را مي‌توان‌ دوره‌ي‌ "حسينه‌ي‌ ارشاد" ناميد.

حسينه‌ي‌ ارشاد مؤسسه‌اي‌ خيريه‌ تعليماتي‌ بود كه‌ به‌ منظور انجام‌ مطالعات‌ و تحقيقات‌ در زمينه‌ي‌ مسائل‌ علمي‌ و ديني‌ و اشاعه‌ افكار اسلامي‌ در سال‌ ۱۳۴۶، توسط‌ عده‌اي‌ از شخصيت‌هاي‌ ملي‌ و مذهبي‌، بنيان‌ گذاشته‌ شد. مرحوم‌ محمد همايون‌، آقاي‌ دكتر ناصر ميناچي‌، و آقاي‌ عبدالحسين‌ علي‌‌آبادي‌ از بنيان‌‌گذاران‌ اين‌ مؤسسه‌ بودند. هدف‌ ارشاد طبق‌ اساس‌‌نامه‌ي‌ آن‌ عبارت‌ بود از تحقيق‌، تبليغ‌، و تعليم‌ مباني‌ اسلام‌. با وجود اين‌، در آغاز حسينيه‌ يك‌ مؤسسه‌ ديني‌ به‌ معناي‌ عام‌ آن‌ بود، مؤسسه‌اي‌ كه‌ جلسات‌ قرائت‌ قرآن‌، براي‌ خانم‌ها، تشكيل‌ مي‌داد، و مراسم‌ سخنراني‌ در ارتباط‌ با مناسبت‌هاي‌ مذهبي‌ به‌‌جا مي‌آورد و...

از بدو تأسيس‌ حسينيه‌ي‌ ارشاد در تهران‌، از شخصيت‌هايي‌ چون‌ آيت‌‌اللّه‌ مطهري‌ دعوت‌ مي‌شود تا عضويت‌ در هيئت‌ امناي‌ حسينه‌ ارشاد را قبول‌ و با آنها همكاري‌ كنند. آقاي‌ مرتضي‌ مطهري‌ ابتدا از استاد شريعتي‌، كه‌ هم‌ سابقه‌ي‌ دوستي‌ با ايشان‌ داشت‌ و هم‌ مي‌دانست‌ كه‌ ايشان‌ در كانون‌ جلسات‌ سخنراني‌ دارند، به‌ وسيله‌ي‌ نامه‌اي‌ مي‌خواهد تا با حسينه‌ي‌ ارشاد همكاري‌ كند. استاد در جواب‌ دعوت‌ ايشان‌ مي‌گويند :

"... نامه‌ي‌ آقاي‌ مطهري‌ رسيد و در آن‌ نامه‌ آمده‌ بود كه‌ شما به‌ تهران‌ بياييد و ۷ـ۸ـ۱۰ روزي‌ سخنراني‌ بكنيد. يك‌ نامه‌ هم‌ بود كه‌ هيئت‌ مديره‌ي‌ حسينيه‌ي‌ ارشاد نوشته‌ و برايم‌ فرستادند...

در ابتدا قرار بود ۵ تا شب‌ تا ۱۰ شب‌ سخنراني‌ كنيم‌، و بعد ۵ شب‌ ۱۰ شب‌ شد نزديك‌ به چهار سال‌ و خرده‌اي‌، كه‌ ۲ سال‌اش‌ را آقاي‌ طالقاني‌ هم‌ در زندان‌ بودند و مسجد هدايت‌ را هم‌، در ماه‌ رمضان،‌ من‌ اداره‌ مي‌كردم‌..."


اين‌ چنين‌ استاد در تهران‌ ماندگار مي‌شود و به‌ همكاري‌ خود با حسينيه‌ ادامه‌ مي‌دهد.

پس‌ از مدتي‌، از علي‌ نيز دعوت‌ مي‌شود تا با حسينيه‌ي‌ ارشاد همكاري‌ كند. او نيز اين‌ دعوت‌ را مي‌پذيرد. و گاهي‌ به‌ مناسبت‌ تاسوعا و عاشورا و يا شب‌هاي‌ عيد براي‌ سخنراني‌ به‌ تهران‌ مي‌رفت‌.

در سال‌هاي‌ اول‌ همكاري‌ علي‌ با ارشاد، به‌ علت‌ اشتغال‌ در دانشكده‌ي‌ ادبيات‌ مشهد، ايراد سخنراني‌هاي‌ او مشروط‌ به‌ اجازه‌ دانشگاه‌ مشهد بود، بدين‌ جهت‌ از طرف‌ حسينيه‌ ارشاد، طي‌ يك‌ درخواست‌ كتبي‌ از دانشگاه‌ مشهد، مجوز رسمي‌ گرفته‌ مي‌شود. برنامه‌ي‌ درسي‌ علي‌ در دانشكده‌ طوري‌ تنظيم‌ مي‌شود كه‌ روزهاي‌ پنجشنبه‌ تدريس‌ نداشته‌ باشد، و حسينيه‌ هم‌ بيشتر سخنراني‌هاي‌ او را در شب‌هاي‌ جمعه‌ و يا تعطيلات‌ رسمي‌ برگزار مي‌كرد. بدين‌ ترتيب‌ هرگاه‌ كه‌ علي‌ سخنراني‌ داشت‌، چه‌ در حسينيه‌ي‌ ارشاد و چه‌ در ساير دانشگاه‌هاي‌ ايران‌، روز پنجشنبه‌ با هواپيما به‌ تهران‌ مي‌آمد و روز جمعه‌ بعد از ظهر به‌ مشهد باز مي‌گشت‌. به‌ همين‌ دليل،‌ سخنراني‌هاي‌ خارج‌ از مشهد، به‌ برنامه‌ي‌ درسي‌ او در دانشكده‌ لطمه‌اي‌ نمي‌زد.

سخنراني‌هاي‌ او با استقبال‌ گرمِ نسل جوان‌ دانشگاهي‌ و هم‌چنين‌ ساير مستمعين‌ حسينيه‌ روبه‌‌رو مي‌شد، از طرف‌ ديگر، نوآوري‌هاي‌ فكري‌ او در جامعه‌ متدّينين‌ سُنَّتي‌، سر و صدايي‌ بر پا كرده‌ بود، و در مجموع‌ عدم‌ هم‌خواني‌ فكري‌ و هم‌‌تيپ‌ نبودن‌ علي‌ با ساير مبلّغين‌ ارشاد، پس‌ از چندي‌ موجب‌ بروز اختلاف‌ ميان‌ مبلغين‌ و مسئولان‌ حسينيه‌ ارشاد از نظر ضوابط‌ و آيين‌‌نامه‌ مي‌شود. البته‌ علي‌ در متنِ اين‌ كشمكش‌ها نبود و فقط‌ خبرها را مي‌شنيد و به‌‌نحوي‌ زير سؤال‌ مبلغين‌ مي‌رفت‌. گويا در پي‌ بروز مسائلي‌ علي‌ رنجيده‌ خاطر شده‌ و يكي‌ از دعوت‌هاي‌ حسينيه‌ را قبول‌ نمي‌كند. و طي‌ نامه‌اي‌ خطاب‌ به‌ آقاي‌ مهندس‌ عبدالعلّي‌ بازرگان‌، دلايل‌ همكاري‌ خود را با ارشاد بدين‌گونه‌ توضيح‌ مي‌دهد :

"... گفتم‌ شايد آمدن‌ من‌ و آوردن‌ پدرم‌ در اين‌ موقعيت‌، حسينه‌ را براي‌ گرفتن‌ آن‌ شكلي‌ كه‌ ما مي‌پسنديم‌ و مي‌خواهيم‌ كمك‌ كند، و گروهي‌ كه‌ احساس‌ مي‌كنند ميان‌ خوارج‌ يا بني‌ اميه‌ يكي‌ را ناچار بايد برگزيد و تحمل‌ كرد، كه‌ راه‌ ديگري‌ نيست‌، شايد متوجه‌ شوند كه‌ اگر بخواهند يا بكوشند، بتوانند اين‌ مؤسسه‌ كبير را از دست‌ كسبه‌ نجات‌ دهند و به‌ جاي‌ جمعيت‌ جمع‌ كردن‌ و مجلس‌ گرم‌ كردن‌، نياز نسل‌ جديد را، كه‌ حرف‌ مي‌خواهد و درد دارد و نيازمند خوراك‌ تازه‌اي‌ است‌ از ياد نبرند..."


"... من‌ گمان‌ نمي‌كنم‌ كه‌ ماه‌ رمضان‌ را در ارشاد شركت‌ كنم‌، چه،‌ نمي‌خواهم‌ به‌ صورت‌ وعاظ‌ درآيم‌، به‌ خصوص‌ كه‌ امروز حسينيه‌ دارد شكل‌ واعظ‌‌خانه‌ي‌ مجلل‌ و مدرني‌ را به‌ خود مي‌گيرد و من‌ هرگز نمي‌پسندم‌ كه‌ به‌ شيوه‌ي‌ آن‌ دسته‌ از امّل‌هاي‌ مدرن،‌ كه‌ پشت‌ بلندگو سينه‌ مي‌زنند، يك‌ نوع‌ مذهبي‌ متجدّدي‌ خود را نشان‌ دهم‌، از همان‌ نوع‌ ايراني‌هايي‌ كه‌ مغز و روح‌ و روحيه‌‌شان‌ همان‌ ايراني‌ آشغال‌ است‌ و اداي‌ فرنگي‌هاي‌ متمدّن‌ را در مي‌آورند..."


حتي‌ وقتي‌ مسئولين‌ تنظيم‌ برنامه‌ي‌ سخنراني‌ها برخلاف‌ برنامه‌ قبلي‌، در اطّلاعيه‌اي‌ در روزنامه‌ي‌ كيهان‌، اسم‌ او را در انتهاي‌ ساير اسامي‌ قرار مي‌دهند، سخت‌ بر مي‌آشوبد و در همان‌ نامه‌ به‌ مهندس‌ عبدالعلي‌ بازرگان‌ مي‌نويسد :

"... اگر من‌ اهل‌ اين‌ كارها باشم‌، در همين‌ دانشگاه‌ خودمان‌ مي‌كنم‌، كه‌ گناه‌اش‌ كمتر باشد و هم‌ مزدش‌ بيشتر، هم‌ شهرت‌ است‌ و هم‌ ثروت‌ و هم‌ مقام‌، نه‌ آنجا كه‌ هيچ‌ نيست‌ جز شهرت‌ و آن‌ هم‌ شهرت‌ اينكه‌ بنده‌ همپالكي‌ی ‌...ها شده‌ام‌ و هم‌ سفره‌ پاچال‌داران‌ منبر و تكيه‌ و روضه‌ و شله‌ و... مسلماً حرف‌ مرا هم‌ دانشجو بايد بفهمد و بشناسد. آن‌ تكيه‌اي‌ها كه‌ مشتري‌ من‌ نيستند، من‌ با آنها فاصله‌اي‌ بيشتر احساس‌ مي‌كنم‌ تا با لامذهب‌هاي‌ خوش‌‌فهم‌..."


پس‌ از اين‌ نامه‌، آقاي‌ مهندس‌ مهدي‌ بازرگان‌، نامه‌اي‌ به‌ تاريخ‌ ۴۷/۱۱/۳۰ براي‌ علي‌ نوشته‌ و به‌ مشهد مي‌فرستد. و از اينكه‌ علي‌ از مسئولان‌ حسينيه‌ ارشاد رنجيده‌ خاطر شده‌، گله‌ مي‌كند. علي‌ در پاسخ‌ ايشان‌ چنين‌ نوشته‌ است ‌:

"... و امّا در باب‌ مَراحِم‌ي‌ كه‌ در اين‌ نامه‌ نسبت‌ به‌ من‌ ابراز فرموده‌ بوديد، نيازي‌ به‌ تشكر نيست‌، كه‌ اين‌ خصلت‌ اخلاقي‌ و شايد هم‌ تكليف‌ مذهبي‌ شماست‌ كه‌ شاگرد كوچك‌ خود را، كه‌ نوآموزِ نوسفري‌ است‌، نواخته‌ايد، و بي‌شك‌ روح‌هاي‌ جوان‌ و كم‌‌طاقتي‌ چون‌ من‌، به‌ چنين‌ دلگرمي‌ها و دستگيري‌ها نيازمندند، به‌ خصوص‌ در روزگاري‌ كه‌ جز بادهاي‌ سردِ زمستاني‌ نمي‌ورزد و در اين‌ صحراي‌ وحشت‌ و ظلمت،‌ جز چراغِ چشمِ گرگي‌، نوري‌ به‌ چشم‌ نمي‌خورد، و سالك‌ اين‌ راه‌ بايد چشم‌اش‌ را ببندد و دل‌ را به‌ خدا بسپارد و برود.

و من‌ گرچه‌ تا اين‌ مقام‌ فاصله‌ي‌ درازي‌ دارم‌، و هميشه‌ بر ضعف‌ خود بيمناكم‌... در اين‌ مدت‌ دراز سال‌ها كه‌ به‌ قول‌ حافظ‌ :

چه‌ ساز بود كه‌ در پرده‌ مي‌زد آن‌ مطرب‌ / كه‌ رفت‌ عمر و هنوز دماغ‌ پر از هوا است‌

خود سركار از دور و نزديك‌ شاهد بوده‌ايد، كه‌ از آن‌ تيپ‌هاي‌ خود‌پا نبوده‌ام‌ و جز به ضرورت خود را نشان نداده‌ام ... و بسیار بر من گران آمد که در چشم شما متهم به چنین رذيلتي‌ باشم‌ و آن‌ درد دل‌ نامه‌اي‌ را كه‌ به‌ مهندس‌ نوشته‌ بودم‌، و غيبت‌ام‌ را در برنامه‌هاي‌ ارشاد بدين‌گونه‌ تعبير فرموده‌ باشيد، كه‌ من‌ در آن‌ نامه‌ از وضع‌ روحي‌ و اخلاقيِ غالبِ مؤمنين‌ و مجامع‌ مؤمني‌! ناليده‌ بودم‌ و بالاخص‌ از ارشاد، كه‌ در روزنامه‌، من‌ و كتيرايي‌ را پامنبر حسينه‌ معرفي‌ كرده‌ بود و فلسفي‌ را شيخ‌ قبيله‌، انتقاد كرده‌ بودم‌ كه‌ حتي‌ آنها هم‌ ملاك‌هاشان‌، عناوين‌ و ملاك‌هاي‌ عوام‌ است‌، و روحِ رايج‌ كج‌‌بين‌ و كم‌‌درك‌ عوام‌، و مسائلي‌ از اين‌ قبيل‌ و احساسي‌ كه‌ كرده‌ بودم‌ و تعبير همه‌ي‌ دوستان‌ همفكر من‌.

در اينجا كه‌ حسينيه‌ مي‌خواسته‌ است‌، با قرار دادن‌ من‌ و مهندس‌ كتيرايي‌ و تيپ‌هاي‌ ماها در پاورقي‌، متن‌ را يكسره‌ در اختيار اهل‌ منبر و ملاهاي‌ پاي‌ منبر و خلاصه‌ فلسفي‌ و باندش‌ بگذارد و اين‌ كار باجي‌ بوده‌ است‌ به‌ آنها، و با زمينه‌هاي‌ انفعالي‌ كه‌ داشتيم‌ اين‌ فرضيه‌ قطعيّت‌ يافت‌، و در عين‌ حال‌ باز علّتي‌ براي‌ نرفتنِ من‌ نشد و حقيقتاً بيمار شدم‌. حتي‌ سه‌ روز به‌ حركت‌ام‌، سه‌ شب‌ به‌ رفقاي‌ مشهدي‌ قول‌ صحبت‌ داده‌ بودم‌، كه‌ جز شب‌ اول‌ نتوانستم‌ شركت‌ كنم‌، و به‌ هر حال‌ گذشت‌؛ و اميدوارم‌ من‌ از چنين‌ اتهامي‌ در محضر قضاوت‌ سركار، كه‌ بدان‌ سخت‌ اهميت‌ مي‌دهم‌، تبرئه‌ شوم‌..."


در اوايل‌ سال‌ ۴۸، اختلاف‌ سليقه‌ ميان‌ سخن‌رانان‌ و اعضاي‌ هيئت‌ مديره‌، علني‌ مي‌شود و رسماً از هيئت‌ امناء ارشاد خواسته‌ مي‌شود كه‌، ديگر دكتر علي‌ شريعتي‌ در آنجا سخنراني‌ نكند، علي‌ خود در اين‌ مورد چنين‌ نوشته‌ است‌ :

"... از گوشه‌ و كنار و گاه‌ از "متن‌" خير يافته‌ام‌ و همه‌ روز مي‌يابم‌ كه‌ در ارشاد، تحولات‌ ريشه‌‌داري‌ روي‌ داده‌ است‌ و تصميماتي‌ قاطع‌ اتخاذ شده‌ است‌، كه‌ چگونگي‌ آن،‌ در تعبيرات‌ و تلقينات‌ كساني‌ كه‌ ناقل‌ اين‌ خبرند، خيلي‌ با هم‌ متفاوت‌ و گاه‌ متضاد است‌. هر كسي‌ آن‌ را به‌گونه‌اي‌ مي‌فهمد و مي‌فهماند، زيرا هم‌ غرض‌ها متفاوت‌ است‌ و هم‌ مرض‌ها، و در آنجا كه‌ غرضي‌ و مرضي‌ هم‌ در كار نيست‌، فهم‌ها و ذوق‌ها مختلف‌... به‌ هر حال‌ جزييات‌ اين‌ تصميمات‌ و تصويبات‌ هرچه‌ باشد، طبيعي‌ است‌ كه‌ در كار مؤسسه‌اي‌ بزرگ‌، بايد موازين‌ و ضوابطي‌ مشخص‌ و برنامه‌ و راه‌ و هدفي‌ معيّن‌ باشد، و بايد مرجعي‌ آن‌ را هدايت‌ و حافظت‌ كند...

افرادي‌ كه‌ در ارشاد برنامه‌ي‌ فكري‌ و تبليغي‌ را بر عهده‌ دارند و مي‌نويسند يا مي‌گويند، بايد هماهنگ‌ و همفكر و همصف‌ و هم‌تيپ‌ و هم‌سخن‌ باشند، وگرنه‌ مضحك‌ خواهد بود كه‌ يك‌ مؤسسه‌ي‌ تبليغي‌ دو چيز متضاد يا لااقل‌ متفاوت‌ را تبليغ‌ كند. اما اينكه‌ ضوابط‌ تعيين‌ شده‌ چگونه‌ است‌ و افرادي‌ كه‌ با اين‌ ضوابط‌ سنجيده‌ مي‌شوند و يا شده‌اند و در نتيجه‌ جور يا ناجور تشخيص‌ داده‌ شده‌اند چه‌ كساني‌اند، مسئله‌اي‌ نيست‌ كه‌ من‌ نسبت‌ به‌ دانستن‌اش‌ حساسيت‌ خاصي‌ داشته‌ باشم‌، زيرا در مدت‌ عمر حقيقي‌‌ام‌ كه‌ در جامعه‌ و مسائل‌ فكري‌ و اجتماعي‌ كار مي‌كرده‌ام‌، سخنراني‌ نمي‌كرده‌ام‌ و اصلاً با این‌ كار، لااقل‌ درباره‌ي‌ خودم‌ ،مخالف‌ بودم‌ و كار سازنده‌ي‌ خاموش‌ و بي‌بلندگو را بر آن‌ ترجيح‌ مي‌دادم‌ و هنوز بر آن‌ عقيده‌ام‌. و اما اگر در ارشاد سنّت‌ شكني‌ كردم‌، يكي‌ به‌ خاطر اين‌ بود كه‌ اولاً از طرفي‌ امر شده‌ بود كه‌ امتثال‌اش‌ را بر خود فرض‌ مي‌شمردم‌، و ثانياً مؤسسه‌اي‌ با چهره‌اي‌ نو و اميدها و آروزهاي‌ نو و امكانات‌ و آگاهي‌هاي‌ زماني‌ و اجتماعي‌ نو آغاز كار مي‌كرد و من‌ كه‌ هميشه‌ چنين‌ بنيادي‌ را آرزو مي‌كردم‌، خود به‌ خود، احساس‌ مسئوليت‌ و پيوند و آشنايي‌ كردم‌ و انگار كه‌ اين‌ مؤسسه‌ مستقيماً به‌ من‌ هم‌ مربوط‌ است‌ و مال‌ ما است‌.

سوم‌ اينكه‌ پس‌ از بازگشت‌ از اروپا بود و اوضاع‌ فكري‌ و اجتماعي‌ و شرايط‌ و نسل‌ و امكانات‌ هم‌ تغيير كرده‌ بود و ديدم‌ كه‌ كار پنهاني‌ سازنده‌ و آرام‌ و عميق‌، كه‌ بدان‌ ايمان‌ داشتم‌، ديگر برايم‌ ميسر نيست‌ و دو راه‌ در پيش‌ دارم‌ و بس ‌: يا دم‌ در كشيدن‌ و به‌ دنبال‌ كار خويش‌ رفتن‌ و يك‌ عدد استاد جنت‌‌مكان‌ محقّق‌ و مدرن‌ در دانشگاه‌ شدن‌ و راحت‌ و بي‌دردسر و سر‌خر زيستن‌ و مورد احترام‌ و ستايش‌ همه‌ و حتي‌ همين‌ آيت‌‌الله‌هاي‌ صهيوني‌ و ملاهاي‌ ولايت‌‌زده‌ي‌ پس‌ از جنگ‌ ژوئن‌ ۶۷ بودن‌! و يا نه‌، لااقل‌ كاري‌ از دست‌ بر نمي‌آيد، دادي‌ زدن‌ تا لااقل‌ خودم‌ فراموش‌ نكنم‌ كه‌ دردي‌ هست‌. هرچند در پي‌‌اش‌ تهمت‌ها و نامردمي‌ها و كينه‌‌توزي‌ها از دوست‌ و كمترش‌ از دشمن‌! دومي‌ را برگزيدم‌ و اين‌ بود كه‌ سخنراني‌ من‌ در ارشاد هم‌ از آن‌ رو بود كه‌ جز اين‌ كار ديگري‌ نمي‌توانستم‌ كرد و هم‌ از آن‌ رو كه‌ تجربه‌اي‌ باشد تا ببينم‌ مردم‌ و ما و به‌ خصوص‌ نسل‌ تازه‌اي‌ كه‌ از او دورافتاده‌ بودم‌، در چه‌ حال‌ و هوايي‌ است‌ و چيزي‌ دستگيرم‌ شد و بس‌ام‌ است‌.

به‌ هر حال‌ اگر كسي‌ مقيد باشد كه‌ درست‌ قضاوت‌ كند، نبايد مرا يك‌ خطيب‌ مذهبي‌ يا سخنران‌ حرفه‌اي‌ تلقي‌ كند و يكي‌ از گويندگان‌ مذهبي‌ ارشاد كه‌ حال‌ با ملاك‌هاي‌ جديدي‌ كه‌ براي‌ خطبايش‌ تعيين‌ كرده‌ است‌ نخوانده‌ و ناچار حذف‌ شده‌ است‌!

وانگهي‌ از شما نيز تنها اين‌ توقع‌ را اخلاقاً دارم‌، كه‌ مرا در آن‌ سطح‌ و از آن‌ سنخ‌ مذهبي‌ها و ملاها مپنداريد كه‌ ملاك‌ ارزيابي‌ هر چيز و هر كس‌ را خودم‌ ببينم‌ و تا وقتي‌ در ارشاد هستم‌ و دست‌ اندركار، مدافع‌ ارشاد باشم‌ و آن‌ را براي‌ اين‌ زمان‌ حياتي‌ و فوري‌ و ضروري‌ بخوانم‌ و از ساعتي‌ كه‌ رابطه‌ي‌ فردي‌ و خصوصي‌ام‌ با آن‌ مي‌برد، وظيفه‌ام‌ را كوبيدن‌ آن‌ تعيين‌ كنم‌ و صدها تهمت‌ بر ارشاد بزنم‌ تا غيبت‌ خودم‌ را از آنجا توجيه‌ كنم‌...

۱. سخنراني‌ نكردن‌ در ارشاد، براي‌ شخص‌ من‌، از تمام‌ جهات‌ مختلفي‌ كه‌ به‌ شخص‌ خودم‌ مربوط‌ مي‌شود، آسان‌تر و خشنود‌كننده‌تر است‌ از سخنراني‌ كردن‌.

۲. اگر به‌ عنوان‌ يك‌ مسلمان‌ وظيفه‌اي‌ در تبليغ‌ دارم‌، اين‌ وظيفه‌،‌ سخنراني‌، و به‌ طريق‌ اولي،‌ سخنراني‌ در ارشاد نيست‌، بلكه‌ وظيفه‌ي‌ من‌ معلّمي‌ و نويسندگي‌ است‌ كه‌ اين‌ دو كار را مي‌كنم‌ و هميشه‌ كارم‌ بوده‌ است‌، و بيش‌ از ظرفيت‌ زندگي‌ و وقت‌ و توانم‌ بدان‌ مشغولم‌ و نتيجه‌اش‌ هزاران‌ برابر هزاران‌ سخنران‌ی است‌ (معلمي‌ و نويسندگي‌ خودم‌ را با سخنراني‌ خودم‌ مقايسه‌ مي‌كنم‌ نه‌ ديگران‌).

۳. سخنراني‌هايي‌ كه‌ در ارشاد كرده‌ام‌ نبايد اين‌ تصوير را در اذهان‌ از من‌ پديده‌ آورده‌ باشد كه‌ من‌ يكي‌ از خطباي‌ اصلي‌ ارشاد بوده‌ام‌ يا هستم‌ و برنامه‌ي‌ من‌ در ارشاد هر چند در جلسات‌ عمومي‌ عادي‌ بوده‌ است‌، برنامه‌ي‌ عمومي‌ و عادي‌ ارشاد نبوده‌ و جنبه‌ي‌ اختصاصي‌ و فرعي‌ داشته‌ است‌. مثلاً بيشتر به‌ برنامه‌ي‌ خليل‌ الرحمن‌ شبيه‌ بوده‌ است‌ تا برنامه‌ي‌ مثلاً آقاي‌ حجازي‌ يا آقاي‌ فلسفي‌...

۴. ملاك‌ قضاوت‌ من‌ در باب‌ ارشاد، بودن‌ يا نبودن‌ در ارشاد نيست،‌ و اگر ارشاد بماند و براي‌ ماندنش‌ مصلحت‌ اين‌ است‌ كه‌ من‌ در آن‌ نباشم‌، هيچ‌ كس‌ از خود من‌ براي‌ طرح‌ اين‌ مسئله‌ محرم‌تر و صميمي‌تر نيست‌ و هيچ‌ كس‌ به‌ اندازه‌ي‌ من‌ لذت‌ نخواهد برد از اينكه‌ با سخنراني‌ نكردن‌ در ارشاد و مسئوليت‌ نداشتن‌ در آن‌ بتوانم‌ به‌ ارشاد خدمتي‌ كنم‌ و مسئوليتي‌ را انجام‌ دهم‌.

۵. ملاك‌ قضاوت‌ من‌ درباره‌ي‌ ارشاد ملاكي‌ است‌ كه‌ ارشاد براي‌ خودش‌ و طرز كار خودش‌ تعيين‌ مي‌كند و الان‌ چون‌ مي‌دانم‌ ملاك‌ها تغيير كرده‌ ولي‌ نمي‌دانم‌ چگونه‌؟ نمي‌دانم‌ چه‌ قضاوتي‌ درباره‌اش‌ بكنم‌. و به‌ هر حال‌ تنها اين‌ را مي‌دانم‌ كه‌ ملاك‌ها طوري‌ انتخاب‌ شده‌ است‌ كه‌ با من‌ سازگار نيست‌ و اين‌ را با كمال‌ رضايت‌ و صميميت‌ مي‌پذيرم‌ و اميدوارم‌ در آينده‌ عملاً نشان‌ دهم‌ كه‌ از اين‌ بابت‌ كمترين‌ رنجش‌ي‌ ندارم‌.

۶. اين‌ را فقط‌ لازم‌ است‌ كه‌ بدانم‌ آيا ضوابطي‌ كه‌ غيبت‌ مرا در برنامه‌هاي‌ ارشاد ايجاب‌ مي‌كند، متوجه‌ شخص‌ من‌ است‌ يا متوجه‌ فكر من‌؟ آيا به‌ علت‌ نقصي‌ يا نقايصي‌ كه‌ در فرد من‌ هست‌، هم‌ رديف‌ شدنم‌ با آقايان‌ وعاظ‌ بي‌عيب‌ و نقص‌ و خطباي‌ مذهبي‌ كه‌ با آن‌ ضوابط‌ انتخاب‌ شده‌اند اشكال‌ دارد، يا انتقاد و اعتراضي‌ كه‌ به‌ افكار و عقايدم‌ هست‌، به‌گونه‌اي‌ است‌ كه‌ با مشي‌ فكري‌ و تبليغات‌ مذهبي‌ و بينش‌ اسلامي‌ يا وضع‌ اجتماعي‌ ارشاد نمي‌خواند؟ اين‌ تنها مجهولي‌ است‌ كه‌ دوست‌ دارم‌ بدانم‌ و صريح‌ به‌ من‌ بگويند تا بفهمم‌ كه‌ چه‌ بايد بينديشم‌ و چه‌ بايد بكنم‌؟

اگر فرد من‌ مطرح‌ است‌ كار آسان‌ است‌ و خدا كند اين‌ باشد. يعني‌ ارشاد بر همان‌ راه‌ و روح‌ نخستين‌اش‌ كه‌ در من‌ و ما اميد و ايمان‌ تازه‌اي‌ به‌ آينده‌ي‌ جامعه‌‌مان‌ و مذهب‌مان‌ ايجاد كرده‌ بود مانده‌ است‌ و خواهد ماند، تنها يك‌ فرد از آن‌ حذف‌ مي‌شود. به‌ درك‌! صدها فرد فداي‌ يك‌ راه‌ و يك‌ مسئوليت‌ و رسالت‌ جمعي‌ و فداي‌ عقيده‌! من‌ اين‌ اندازه‌ معتقد و صميمي‌ هستم‌ كه‌ در اينجا نباشم‌ و مستقيماً سهمي‌ نداشته‌ باشم‌ و بيش‌ از يك‌ سخنران‌ رسمي‌ ارشاد، خود را مسئول‌ دفاع‌ و توسعه‌ و تكامل‌ آن‌ بدانم‌.

و اما اگر اختلاف‌ بر سر نوع‌ تفكر و فهم‌ اسلام‌ و بينش‌ اجتماعي‌ و گرايش‌ اعتقادي‌ است‌ و ضوابط‌ فكري‌، اجتماعي‌، اسلامي‌ و مذهبي‌ تعيين‌‌شده‌ با عقايد و يا بينش‌ و گرايشِ اجتماعي‌ و ديني‌ من‌ ناساز است‌ و آقايان‌ روحانيون‌ي‌ كه‌ اين‌ خطوط‌ اصلي‌ را براي‌ مشي‌ تبليغي‌ و ديني‌ ارشاد معين‌ كرده‌اند، مخالف‌ مشي‌ فكري‌ من‌اند كه‌ تكليف‌ من‌ روشن‌ است‌. من‌ اهل‌ توطئه‌ و تهمت‌ و فحّاشي‌ و پشتكار در مبارزه‌هاي‌ اينجوري‌ كه‌ فعلاً بازارش‌، به‌ خصوص‌ در محيط‌هاي‌ مذهبي‌ و ميان‌ شخصيت‌هاي‌ مذهبي،‌ داغ‌ است‌، نيستم‌. نه‌ فرصت‌ چنين‌ كوشش‌هايي‌ را دارم‌ و نه‌ حوصله‌اش‌ را، و نه‌ روحيه‌اش‌ را. ولي‌ تنها مي‌فهمم‌ كه‌ ارشاد و طرز كار و فعاليت‌هاي‌ مذهبي‌‌اش‌ جوري‌ است‌ كه‌ با من‌ و ما جور نيست‌ و همين‌! مي‌روم‌ دنبال‌ كارم‌ و مي‌دانم‌ كه‌ در هيچ‌ فرصتي‌ و با هيچ‌ صورتي‌ و هيچ‌ وسيله‌اي‌ امكان‌ همكاري‌ و خدمتي‌ براي‌ من‌ يا امثال‌ من‌ نيست‌ و البته‌ تكليف‌ روشن‌ است‌ و كار آسان‌. ولي‌ در عين‌ حال‌ نمي‌توانم‌ كتمان‌ كنم‌ كه‌ تأسّف‌ام‌ و تأسف‌ امثال‌ من‌ در اين‌ زمان‌ و زمينه‌ سخت‌تر از آن‌ است‌ كه‌ بتوان‌ شرح‌اش‌ داد..."


لازم‌ به‌ يادآوري‌ است‌ كه‌ مسائل‌ مورد بحث‌ بين‌ مسئولان‌ حسينيه‌ و سخن‌رانان‌ جنبه‌هاي‌ مختلفي‌ داشته‌ است‌. اما در مورد ادامه‌ي‌ همكاري‌ علي‌، پس‌ از تشكيل‌ جلسات‌ و نشست‌هائي،‌ علي‌ باز هم‌ در حسينيه‌ سخنراني‌ مي‌كند، ولي‌ استاد مطهري‌ (رحمة‌‌الله‌ عليه‌) به‌ دلايل‌ مختلف‌ كه‌ خود در نامه‌هايشان‌ به‌ حسينيه‌ ارشاد نوشته‌اند، پس‌ از چندي‌ از همكاري‌ با ارشاد خودداري‌ کرده و استعفا مي‌دهند :

"... اين‌ پيشنهاد را به‌ وسيله‌ي‌ جناب‌ آقاي‌ شريعتي‌، براي‌ آقايان‌ فرستادم‌. با كمال‌ تأسف‌ از جهتي‌ و كمالِ خوشبختي‌ از جهت‌ ديگر مطلع‌ شدم‌ كه‌ اولاً اساسي‌ترين‌ مسئله‌ اين‌ مؤسسه‌، يعني‌ مسئله‌ انتخاب‌ جانشينان‌ اعضاي‌ هيئت‌ مؤسس‌، قبلاً به‌ طور اسرارآميز و بدون‌ مشورت‌ با افرادي‌ كه‌ جان‌ و مال‌ و وقت‌ و حيثيت‌ خود را وقف‌ مؤسسه‌ كرده‌اند، انجام‌ شده‌ و..."

البته‌ ايشان‌ انتقاداتي‌ هم‌ به‌ نحوه‌ي‌ گزينش‌ سخن‌رانان‌ داشته‌اند كه‌ از جمله‌ علي‌ شريعتي‌ بوده‌ است‌. درباره‌ي‌ علي‌ در نامه‌ي‌ ديگري‌ چنين‌ نوشته‌اند:

"... خلاصه‌ي‌ نظر من ‌: از خودش‌ به‌ نيكي‌ ياد كردن‌ و اشتباهات‌اش‌ را تذكر دادن..‌."


هدف‌ علي‌ از همكاري‌ با ارشاد، تلاش‌ براي‌ پيشبرد اهداف‌ اسلامي‌ بوده‌ است‌. سخنراني‌هاي‌ او، خود، گواهي‌ آشكار بر اين‌ نكته‌ است ‌: "امت‌ و امامت‌ در جامعه‌ شناسي‌" كه‌ در آن‌ مديريت‌ سياسي‌ كشور به‌ شيوه‌اي‌ سمبليك‌ مورد ترديد قرار مي‌گرفت‌. "تمدن‌ و تجدد" كه‌ جهت‌گيري‌ فرهنگي‌ حاكميت‌ را به‌ نحوي‌ عيني‌ و ملموس‌ مورد استهزار قرار مي‌داد. "علي‌ تنهاست‌"، "پيروزي‌ در شكست"، "حيات‌ بارور علي‌ پس‌ از مرگ‌اش‌" و "علي‌ انسان‌ تمام‌" كه‌ در آنها سمبلي‌ از مبارزه‌ روياروي‌، با اشكال‌ مختلف‌ حاكميت‌ استعماري‌ و جلوه‌هاي‌ گوناگون‌ آن‌ ارائه‌ مي‌شد. سخنراني‌هاي‌ مذكور، تماماً در نه‌ ماه‌ اول‌ فعاليت‌ علي‌ شريعتي‌ در حسينيه‌ انجام‌ شد.

در اواخر سال‌ ۱۳۴۸، حسينيه‌ ارشاد، كاروان‌ حجّ‌ي‌ تشكيل‌ مي‌دهد تا در پوشش‌ اعزام‌ اين‌ كاروان‌ به‌ مكه‌، با دانشجويان‌ مبارز ايراني‌ مقيم‌ اروپا و آمريكا ارتباط‌ برقرار كرده‌، و پيرامون‌ مسائل‌ سياسي‌ كشور، تبادل‌ نظر به‌ عمل‌ آوردند. علي‌ هم‌ يكي‌ از مدعوين‌ بود، اما به‌ دليل‌ ممنوع‌ الخروج‌ بودن‌ نمي‌توانست‌ به‌ سادگي‌ از كشور خارج‌ شود. مقدماتي‌ لازم‌ بود كه‌ اگر انجام‌ نمي‌شد، سفرش‌ به‌ مكه‌ هيچ‌گاه‌ صورت‌ نمي‌گرفت‌. لازم‌ به‌ يادآوري‌ است‌ كه‌، شادروان‌ حاج‌ محمود مانيان‌، يكي‌ از افراد مبارز جبهه‌ي‌ ملي‌ و عضو هيئت‌ اُمناي‌ حسينيه‌ ارشاد، به‌ علت‌ داشتن‌ ارتباطات‌ اجتماعي‌ و مردمي‌ و نيز پشتكار بسيار زياد، قبول‌ كردند كه‌ براي‌ گرفتن‌ گذرنامه‌ و برگه‌ي‌ معافيت‌ نظام‌ وظيفه‌ي‌ علي‌ اقدام‌ كنند. با تلاشهاي‌ ايشان‌ بود كه‌ بالاخره‌ از علي‌ رفع‌ ممنوعيت‌ شد. (رحمات‌ و بركات‌ خدا بر ايشان‌ باد).


تاریخ انتشار : ۰۰ / ـــــ / ۰۰۰۰

منبع : کتاب طرحی از یک زندگی / ص ۱۴۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین یک بار
.
15_04_2011 . 22:37
#3
دعوت از شریعتی به حسینیه ارشاد



نام مقاله : دعوت از شریعتی به حسینیه ارشاد

نویسنده : دکتر پوران شریعتت‌رضوی

موضوع : ـــــ


در سال‌های ۴۸ و ۴۹ که موضوع چاپ نشریات حسینیه پیش آمد مرحوم مطهری اولین نشریه حسینیه را در دو جلد به نام محمد خاتم پیامبران با کمک عده‌ای از اساتید با قبول مقالات آنها و چاپ در این کتاب‌ها به مرحله ارائه و عرضه برای مطالعه جوانان رساند و بین همه سخنرانان به‌خصوص هیئت مدیره حسینیه و اساتید یاد شده در بالا توافق و تفاهم کاملی در اداره برنامه‌های حسینیه و پیشرفت آن ایجاد نمود . بعد از نشر این کتاب که اولین نشریه حسینیه ارشاد بود در مقاله هجرت تا وفات (اثر بسیار ارزنده مرحوم دکتر شریعتی) خود استاد مطهری تعریف و تمجید فوق العاده‌ای از این اثر در همه محافل به عمل آورد.(۲) حتی نامه‌ای در برجستگی و امتیاز این اثر بسیار ارزنده به شخص دکتر و حتی پدرشان "استاد شریعتی" نوشته بودند .

تقبل زحمت ویراستاری و اعمال دقت نظر در تمام موضوعات مقالات به‌خصوص درباره‌ی دو مقاله‌ی(۳) مرحوم دکتر شریعتی ۱. هجرت تا وفات و ۲. سیمای محمد شایان تقدیر بود.(۴)

متاسفانه به علت بعضی مسئل روانی و احساسی در بین مبلغین دینی آن روز این مقاله از بین تمام مقالات موجود در این دو جلد کتاب زیر ذره بین انتقاد و خرده‌گیری و اعتراض قرار گرفت و درباره‌ی آن اعلامیه بسیار تند و غیر منصفانه‌ای از ناحیه چند نفر از آقایان روحانیون علیه حسینیه ارشاد و دکتر شریعتی چاپ و منتشر گردید که البته لبه تیز این حملات متوجه شخص استاد مطهری بود که مسبب نشر دو جلد کتاب ناشناخته شده بودند . با وجود اعلام توضیحات دکتر شریعتی درباره‌ی ایرادات آقایان روحانیون و با توجه به این‌که این مقاله را شخص استاد مطهری بازنگری کرده و ایرادی به نظرشان نرسیده بود معهذا اثر سوء تبلیغات در روحیه استاد مطهری موثر افتاد . جلسات مکرر و متعددی در حسینیه یا در خارج از حسینیه تشکیل شد تا شاید راه حلی برای رفع این اعتراضات پیدا شود .

۱. از خاطرات آقای میناچی در نشریه داخلی حسینیه ارشاد ۶/۲/۱۳۷۸ ص ۵

۲. مرحوم مطهری به حدی از خواندن مقاله زندگی محمد به وجد آمده بود که آن را سه بار و هر بار به‌طور کامل خوانده بود . به نقل از رهنما ص ۳۳۱

۳. شریعتی به مطهری اجازه داده بود هر یک از مقالات را که می‌پسندد به چاپ برساند اما مطهری از خواندن مقالات چنان ذوق زده شده بود که هر دو را به‌طور کامل به چاپ رساند . به نقل از رهنما ص ۳۳۲

۴. نامه‌های استاد مطهری در این خصوص منتشر شده است.

به خاطر دارم که روزی جلسه‌ای در منزل یکی از اعضا تشکیل شده بود . از حجه الاسلام فلسفی هم برای شرکت در این جلسه دعوت به عمل آمده بود و ایشان که بنا به اظهار خودشان دقیقاً مقاله را خوانده بودند، مطلب مهمی را که باعث آن همه تبلیغات سوء شده باشد به دست نیاوردند . و تنها ایرادی که به مقاله دکتر شریعتی داشتند و در حضور استاد مطهری و آقای شریعتی ابراز نمودند عبارت از این بود که چرا شریعتی در تمامی این دو مقاله از ابتدا تا انتها القاب خاص حضرت رسول (ص) را به کار نبرده‌اند و به جای استفاده از کلمه ” حضرت ” در مقابل نام رسول اکرم (ص) در همه موارد و همه‌جا فقط به نامیدن "نام محمد" اکتفا کرده‌اند .

همه حاضران منتظر بودند که دکتر شریعتی برای این قصور و تقصیر که در القاب خاص پیامبر را از جلو نام مبارک ایشان حذف کرده بی‌ جواب بماند و پاسخی نداشته باشد، پس از یک لحظه برگزاری سکوت در بین حضار، دکتر شریعتی در پاسخ اظهار داشت : "وقتی در این مملکت بالاتر از حضرت که اعلیحضرت باشد داریم همان نام مبارک ” محمد ” زیباترین و خدایی‌ترین نامی است که می‌شود در این کشور و در این مقاله و در هر اثری بجا گذاشت و خود این نام به تنهایی مبین شخصیت و رسالت پیغمبر است" بنابراین در این جلسه هیچ بحثی راجع به موضوع ایراد روحانیون نسبت به مقاله دکتر شریعتی به عمل نیامد(۱)" .

علی از ابتدای کار در حسینیه ارشاد این‌چنین مورد انتقاد قرار گرفت . آقای علی دوانی خاطره‌ای از گفت‌و‌گو با استاد مطهری درباره‌ی دعوت از استاد محمدتقی شریعتی و علی برای سخنرانی در ارشاد دارد که بیانگر دید مثبت مرحوم مطهری درباره‌ی تلاشها و فعالیتهای مثبت و موثر آنها در بین جوانهاست :

… به یاد دارم در جلسه آخری که من سخنرانی داشتم گفتند از هفته بعد دکتر علی شریعتی از مشهد می‌آید . پرسیدم او کیست؟ استاد شهید(۲) گفت در مشهد است و خودش و پدرش آقای محمدتقی مزینانی در "کانون نشر حقایق اسلامی" خوب طوری جوانها را به طرف دین جلب کرده‌اند . گفتم شنیده‌ام چند جلسه که چند ماه پیش قبل از من آمده و در حسینیه سخنرانی کرده جمعیت خیلی بیش‌تر از ما و شما داشته است؟ استاد شهید گفت بله در مشهد هم هر روز بیش‌تر توجه به او پیدا می‌کنند . علت این است که رشته او جامعه‌شناسی است و خوب طوری هم درس خوانده و کاملاً مسلط بر اعصابش هست . در بیان مطلب و استخدام الفاظ معرکه است . و چون جوانها از فکلی‌ها کم‌تر بحثهای دینی شنیده‌اند و او هم به زبان جوانها صحبت می‌کند لذا بیش از ما طالب دارد .

پدرش سابقه طلبگی دارد، منتها سال‌ها پیش از لباس درآمده تا به نظر خودش بهتر بتواند خدمت به دین و مردم کند . دبیر و کارمند فرهنگ است …(۳)

آقای علی دوانی نیز که به تاثیر و نقش علی در جذب جوانان به دین و معنویت اذعان دارد خاطره‌ای از دیدار با علی در منزل آقای صدربلاغی از سخنرانان و فعالان حسینیه ارشاد نقل می‌کند که حاوی مطالب چندی درباره‌ی روابط مسئولان حسینیه و علی با مرحوم مطهری است :

۱. شریعتی در آیینه خاطرات، ش لامعی چاپ اول ص ۲۲۱

۲. استاد شهید (منظور استاد مرتضی مطهری هستند) در حسینیه ارشاد .

۳. خاطرات من از استاد شهید مطهری، علی دوانی، انتشارات صدرا، چاپ سوم، سال ۱۳۷۶، ص ۴۸

"... با آقای صدر بلاغی خطیب مشهور آشنایی داشتم… وقتی در سال ۱۳۵۰ شمسی به تهران آمدم، روزی دعوت کرد که برای صرف ناهار به خانه‌اش بروم. سر ظهر که به آنجا رفتم، دیدم غیر از من این آقایان هم هستند: دکتر علی شریعتی، ناصر منیاچی متصدی آن روز حسینیه ارشاد… این در موقعی بود که شهید مطهری از حسینیه‌ی ارشاد رفته بود، و دیگر با حسینیه کاری نداشت… آقای صدر بلاغی دکتر شریعتی را به من و مرا به او معرفی کرد، و هر دو از دیدن هم اظهار خوشحالی کردیم.

دکتر شریعتی که خیلی حاضر نبود کسی او را تحویل بگیرد گفت: من از تالیفات شما از جمله مهدی موعود و کتاب دیگرتان موعودی که جهان در انتظار او است، استفاده کرده‌ام، و در یکی از آثارم تلویحاً یاد نموده‌ام، و گفته‌ام که یکی از روحانیون جوتان این روزها خوب طوری از عهده‌ی معرفی امام زمان به زبان روز برآمده است، و منظورم شما بوده است.

تشکر کردم و گفتم : آقای دکتر! شما وجود نافعی هستید با بینشی که دارید توانسته‌اید بسیاری از جوانان و افراد تحصیل‌کرده یا در حال تحصیل، اعم از پسر و دختر، حتی کسانی را که تاکنون توجه به دین و مذهب نداشتند، به طرف دین و مذهب جلب کنید، چه در مشهد، که شنیده‌ام، و چه در تهران و بعضی شهرستان‌ها، که دیده‌ام. هجوم جوان‌ها در موقع سخنرانی شما در حسینیه ارشاد بهترین گواه آن است، ولی… دکتر شریعتی پرسید: ولی چه؟ گفتم : ولی سعی کنید این روزها آنها تند نروند و کنترل شوند و…"(۱)


"... گفتند : اولاً آقای مطهری خودش رفته است کسی باعث رفتن ایشان نشده است . دعوای ایشان با حسینیه بیش‌تر از چاپ مقاله آقای دکتر و پدرشان سرچشمه گرفته که می‌گویند در آن از خلفا احترام به عمل آمده و به همین جهت سر و صدا ایجاد کرده است.(۲)

پدر ایشان در مقاله‌شان گفته‌اند چرا به این مردان صدر اسلام بد بگوییم و آقای دکتر هم در مقاله خود نوشته‌اند وقتی پیغمبر در مرض موت‌اش آمد دید ابوبکر در جای او نماز می‌گذارد لبخند رضایت بخشی زد که انس بن مالک خادم پیغمبر می‌گوید تا آن روز پیغمبر را آن طور شاد و مسرور ندیده بودم.

آقای دکتر وقتی مقاله‌شان را از مشهد فرستادند به خط خودشان که الان هم در حسینیه موجود است به آقای مطهری نوشته‌اند شما از طرف من وکیل هستید هر جا را لازم می‌دانید قلم بگیرید ولی داده‌اند عینا چاپ کرده‌اند و حالا که سر و صدا به راه افتاده آقای دکتر را مسئول می‌دانند.

گفتم : در این صورت خوب است آقای دکتر در سخنرانی این هفته همین را بگویند، بعد هم همان مقاله را با حذف آن قسمت که مورد ایراد است دوباره چاپ کنند تا مردم بدانند ایشان اصراری به این موضع ندارند و فرضا کوتاهی از آقای مطهری و رفقای ایشان بوده است .

در اینجا دکتر شریعتی می‌گوید : نمی‌دانم اطلاع دارید پس از آن سر و صداها ما برای جواب به مخالفین سمیناری در حسینیه ارشاد تشکیل دادیم و از جمله خودم گفتم راجع به نماز ابوبکر در جای پیغمبر و عکس العمل حضرت سه قول و نظریه هست..."(۳)


۱. همان ص ۶۰ . برای اطلاع بیش‌تر از این گفتگو به کتاب آقای دوانی صفحات ۶۱ و ۶۲ و ۶۳ مراجعه کنید .

۲. دو مقاله دکتر و پدرش که سر و صدا به راه انداخت در کتاب خلافت و امامت چاپ حسینیه ارشاد آمده است .

۳. همان

برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد دوم / ص ۱۴۷


تاریخ انتشار : ۲۴ / فروردین / ۱۳۹۰

منبع : سایت نیمه‌حرف
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
15_04_2011 . 22:39
#4
اولین جلسه سخنرانی شریعتی در حسینیه ارشاد



نام مقاله : اولین جلسه سخنرانی شریعتی در حسینیه ارشاد

نویسنده : دکتر پوران شریعتت‌رضوی

موضوع : ـــــ


علی که در آن هنگام به تدریس در دانشگاه مشهد مشغول بود در سال ۱۳۴۵ برای دیدار پدر که در آن زمان در تهران زندگی می‌کرد و شرکت در جلسات سخنرانی آقای مطهری و استاد شریعتی به حسینیه می‌آید و در حقیقت اولین جلسه معارفه با اعضای موسس و سخنرانان آنجا انجام می‌شود و دو سال بعد بنا به توصیه استاد مطهری، علی اولین سخنرانی خود را تحت عنوان مخروط جامعه‌شناسی در حسینیه ایراد می‌کند.

آقای مهدی غنی که در این جلسه حضور داشته‌اند، خاطره خود را، از نخستین جلسه سخنرانی علی، بدین صورت بیان می‌کند:

"... در آن جلسه استاد محمدتقی جعفری، آقای شاه چراغی، محمد همایون، و استاد مطهری حاضر بودند. من در کنار استاد جعفری نشسته بودم. در ضمن سخنرانی‌ی دکتر، ایشان مرتب تحسین و تمجید می‌کرد و می‌گفت: مطالب ایشان بسیار عمیق است. استاد مطهری هم بسیار راضی بود، و بنا شد ادامه پیدا کند..."(۱)


آقای ناصر میناچی هم خاطره‌ای با همین مضمون دارد:

"... استاد محمدتقی جعفری که در جلسه حضور داشت، نهایت تمجید و تعریف و خوشحالی خود را از بیانات دکتر شریعتی ابراز می‌کرد، و همیشه می‌گفت: دکتر از نوادر است. در این اظهارات در آن هنگام هیچ گله و اشکالی مطرح نبود، ولی بعد از تکرار و استقبال، حسادت‌ها و موضع‌گیری شروع شد..."(۲)


آقای علی دوانی خاطره‌ی جالبی از دیدار خود با مرحوم مطهری در جلوی حسینیه ارشاد دارد، که خواندنی است:

"... در همان ایام، روزی طرف عصر در جاده قدیم شمیران مقابل خیابان دولت منتظر تاکسی بودم که به خانه‌ام واقع در خیابان امیریه بروم. اتومبیل سیاه رنگ دست دومی از جلویم گذشت، و کمی جلوتر ترمز کرد. دیدم شخصی عمامه سر از صندلی عقب اشاره می‌کند بیایم سوار شوم. شهید مطهری بود، که به مسجد الجواد می‌رفت. سوار شدم، و پس از سلام و احوالپرسی، پرسیدم: خبر تازه چه دارید؟

گفت : دیشب درست خوابم نبرد. پرسیدم: چرا؟ استاد گفت: کتابی که گروه پیکار نوشته‌اند، و جدایی‌ی خودشان را از سازمان مجاهدین خلق اعلام داشته‌اند، دیده اید؟

گفتم : نه.

استاد گفت : قبلاً کتاب بیست و سه سال مدت‌ها فکرم را به خود مشغول داشته بود، و حالا این کتاب، که باید جوابی به هر دو داد، مبادا باعث تضعیفِ روحیه‌ی مردم، و تشویش اذهان جوان‌ها شود.

می‌گفت: گروه پیکار در این کتاب نوشته‌اند: از اسلام پوسیده‌ی شما بریده‌ایم، و دیگر اسلامِ شما رفوبردار نیست، و چه و چه… استاد سخت ناراحت بود.

در این حال رسیدیم به مقابل حسینیه ارشاد . عصر جمعه بود، و جمعیت زیادی از جوانان در جلوی حسینیه اجتماع کرده بودند. جمعی روی پله‌ها نشسته، و عده‌ای ایستاده، و بقیه در حال آمد و رفت به حسینیه بودند. دختران دانشجو و خانم‌ها با چادر مشکی و بیش‌تر با روسری از کنار و لابه لای جوانان به داخل حسینیه می‌رفتند. اتومبیل شهید مطهری در ترافیک مانده بود..."(۳)


۱. پیام هاجر، ۱۳۷۸ شماره ۵

۲. دکتر شریعتی در آیینه خاطرات، ش لامعی ص ۲۱۸

۳. خاطرات من از استاد شهید مطهری ص ۵۴


"... همین که جوان‌ها او را دیدند با لبخندی معنی دار به وی نگاه کردند و او را که در اتومبیل نشسته بود و به مسجد الجواد می‌رفت به یکدیگر نشان دادند و در حقیقت مسخره می‌کردند که از دکتر برید و از حسینیه رفته و در مسجد الجواد جا گرفته است . گاهی هم خنده‌های بلند و تصنعی می‌کردند!

به استاد شهید که به آنها نگاه می‌کرد خیره شدم دیدم سخت ناراحت است . لحظه‌ای به آنها و حرکاتشان نگاه می‌کرد و لحظه بعد آهسته رو را برمی گردانید و به جلو خیره می‌شد . پیدا بود که در درون سخت ناراحت است .

همین که اتومبیل به راه افتاد گفت : فلانی! نمی‌دانم متوجه جوانها در جلو حسینیه بودی، دیدی چطور به من نگاه می‌کردند و حتی تمسخر می‌نمودند؟

گفتم : تا حدی مبادا بیش‌تر ناراحت شود . استاد گفت : من این علی شریعتی و پدرش را که سخت دچار مضیقه مالی شده بودند – علی تازه از اروپا آمده بود و آه در بساط نداشت، پدرش هم با ماهی هزار تومان حقوق بازنشستگی فرهنگی امرار معاش می‌کرد – به تهران آوردم در حسینیه سخنرانی کنند و مقاله بنویسند تا هم کمکی به انها بشود و هم جوانها را بیش‌تر به دین و مذهب متوجه سازند ولی حالا آنها با متصدیان حسینیه ساخته‌اند و کاری کردند که هم من از حسینیه رفتم و هم جوانهای مذهبی را این طور جسور و هتاک کرده‌اند که با یک روحانی که تا دیروز برنامه‌های تبلیغی حسینیه و جذب آنها به حسینیه را تنظیم می‌کرد این طور برخورد کنند!

اتومبیل به جلو مسجد الجواد در میدان ۲۵ شهریور (هفت تیر) رسید . استاد که می‌خواست پیاده شود گفت : شما کجا می‌روید به خانه تان؟ گفتم : بله . به راننده‌اش گفت : آقای دوانی را برسان به خانه و برگرد . گفتم : نه من هم از فرصت استفاده کرده با شما پیاده می‌شوم و نماز را همین جا می‌خوانم بعد به منزل می‌روم .

رفتم توی مسجد . آقای مرتضایی فر سلام کرد و چون مرا دید گفت : مومنین مهیای نماز شوید و بعد هم آقای دوانی منبر می‌رود .

گفتم : باشد.

نمازگزاران حدود ۱۷ یا ۱۸ نفر و بیش‌تر هم کارگران ساختمانی بودند که در ساختمانی در دست بنا نزدیک مسجد کار می‌کردند . چند زن هم در پشت پرده بودند.

نماز جماعت را پشت سر استاد نامی دانشگاه تهران و روحانی برازنده و استاد سابق فقه و فلسفه حوزه علمیه قم و نویسنده کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم که آن همه در داخل و خارج کشور صدا کرده بود با دو صف کوتاه کارگران ساختمانی برگزار کردیم.

بعد هم منبر رفتم . از آن جمع نصفی پای منبر نشستند و بقیه رفتند در همان وقت حسینیه ارشاد از دانشجویان دختر و پسر تهرانی و شهرستانی موج می‌زد و دکتر علی شریعتی دو سه ساعت حرف می‌زد و کسی هم خسته نمی‌شد!

پس از خاتمه منبر مختصر به تناسب جمعیت که فقط آقا و خانمی متشخص و آشنا را دم در دیدم که به آنجا آمده بودند وگرنه بقیه افراد ناشناس و ناوارد به اوضاع بودند، پرسیدم : آقای مطهری! کار حسینیه به کجا کشید؟ گفت : نشد که نشد . هرچه کردم بین علمای مخالف و خشکه مقدسها و جوانان تندرو و حرکات شریعتی و هیئت مدیره حسینیه جمع کنم دیده نمی‌شود . تمام کاسه کوزه‌ها را هم بر سر من شکسته اند!

مقدسین مرا عامل آوردن دکتر شریعتی و سر و صداهای حسینیه ارشاد می‌دانند، جوانان احساساتی و تندرو هم که شنیده‌اند من با تندروی و برخی افکار دکتر شریعتی موافق نیستم، در مقابلم جبهه گرفته‌اند. هیئت مدیره حسینیه ارشاد هم نگاه به جو روز و موج جمعیت می‌کنند و آن را گرفته‌اند..."


برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد دوم / ص ۱۵۲


تاریخ انتشار : ۲۳ / فروردین / ۱۳۹۰

منبع : سایت نیمه‌حرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
15_04_2011 . 22:45
#5
طرح ضابطه‌گذاری استاد مطهری برای سخن‌رانان ارشاد



نام مقاله : طرح ضابطه‌گذاری استاد مطهری برای سخن‌رانان ارشاد

نویسنده : دکتر پوران شریعتت‌رضوی

موضوع : ـــــ


سرانجام پس از برگزاری مراسم مذهبی "حسینیه" در ماه‌های شعبان و رمضان و مراسم حج مرحوم مطهری جلسه مکملی مرکب از همان اعضای بیست نفری تشکیل دادند و با ارائه متن ضابطه تهیه شده با همراهی آقای دکتر بهشتی که خط هر دو بزرگوار در دست است از حاضرین خواستند که تمامی مصوبه را بدون هیچ‌گونه تغییر یا تعویضی به تصویب رسانیده و جهت اجرا به هیئت مدیره رسمی حسینیه ارشاد ابلاغ نمایند.(۲)

مصوبه مزبور تحت عنوان "ضابطه برای اشخاصی که به نحوی در برنامه‌های تبلیغی، تحقیقی یا آموزشی حسینیه ارشاد می‌توانند شرکت کنند" حول سه گروه سخنران که به مناسبتهای مختلف در حسینیه سخنرانی می‌کنند تنظیم یافته بود که برای هر گروه پنج ضابطه در نظر گرفته بود که در بند ج هر یک از مواد پنج‌گانه آن مسئله "عدم تجاهر به فسق" و "پایبندی به تقوی و انجام فرائض مسلم و پرهیز از گناهان کبیره" که از جمله خواسته‌های مورد نظر مرحوم مطهری بود گنجانیده شده و در ضمن با الحاق سیزده تبصره به مواد مزبور شرایط سخنرانان را برای حسینیه ارشاد روشن و مشخص می‌کرد.(۳)


در ذیل ضوابط مورد نظر هیئت مدیره و هیئت مشورتی چنین آمده است :

شرایط لازم برای گروه اول :

الف . صلاحیت علمی و فکری یعنی اطلاع کافی از مبانی اسلام و تعالیم آن در اصول و فروع و اخلاق و آشنایی به مقتضیات زمان

ب . صلاحیت اعتقادی یعنی عدم انحراف عقیدتی از عقاید اسلامی و مذهب امامیه

ج . تقوی یعنی پایبند بودن به انجام فرایض مسلم و پرهیز از گناهان کبیره

د . صلاحیت از نظر مشی سیاسی و اجتماعی

ه . هماهنگی سخنرانی از نظر فکری و محتوی با اهداف و بینش اسلامی حسینیه


۱. همان

۲. نشریه ارشاد ویژه‌نامه شماره ۱۵ ص ۱۰۵

۳. همان صص ۱۰۵ و ۱۰۶ شریعتی خاطره طنزآمیزی از نوع واکنش محمد همایون در قبال طرح مرحوم مطهری برای سخنرانان ارشاد نقل کرده است : آخرین شبی که قرار بود این ضوابط در حضور هیئت امنا از جمله مرحوم همایون هم تصویب شود ضوابط را که ظاهراً ده تا بود خواندند از آقای همایون می‌پرسند که نظر شما چیست؟ می‌گوید همه‌اش خوب است فقط یک شرط دیگر هم به آن اضافه کنید و آن این‌که کسی که در حسینیه سخنرانی می‌کند کچل نباشد . که اشاره به شریعتی داشت . چون همایون می‌دانست همه اینها به خاطر شریعتی است که او نباشد . خاطرات آقای محمود عمرانی مندرج در میعاد با علی (یادواره هفدهمین سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی) نشر تفکر سال ۱۳۷۳ چاپ اول ص ۲۲۵


شرایط لازم برای گروه دوم :

الف . عدم اشتهار به انحراف فکری و عقیدتی نسبت به مبانی دین اسلام

ب . صلاحیت علمی نسبت به کاری که بر عهده می‌گیرند .

ج . عدم تهاجر به فسق

د . صلاحیت از نظر مشی سیاسی و اجتماعی

ه . هماهنگی کاری که انجام می‌دهند با اهداف حسینیه


شرایط لازم برای گروه سوم :

الف . عدم اشتهار به انحراف فکری و عقدیتی نسبت به مبانی دین اسلام

ب . صلاحیت برای اجرای برنامه‌ای که عهده دار می‌شود .

ج . عدم تجاهر به فسق

د . صلاحیت از نظر مشی سیاسی و اجتماعی

ه . هماهنگی برنامه از نظر محتوی و کیفیت اجرا با اهداف حسینیه


بدیهی است که مواد فوق جهت مرحوم کردن علی از سخنرانی در حسینیه ارشاد تنظیم شده بود که حلقه مرحوم مطهری مفاد آن را نوشته بود . حلقه مزبور پس از تدوین ضوابط تعیین صلاحیت بر اعمال شدید و اکید و فراگیر این ضوابط که به معنای کنار گذاشتن شریعتی بود پافشاری کردند۱ . که این بر خلاف نظر و سلیقه هیئت مدیره رسمی حسینیه ارشاد و اکثریت مشاورین شرکت‌کننده جلسات یاد شده بود . چرا که اینان به یقین دریافته بودند که اجرای چنین ضوابط سخت و محدود کننده‌ای نه تنها امور تبلیغی "حسینیه" را به وقفه و رکود خواهد کشانید بلکه معدود محققین را هم که در شرایط سخنرانی و دشوار زمان خود هنوز هم در کنار حسینیه باقی مانده‌اند از دست خواهد داد.(۲)


به گفته اقای میناچی :

حسینیه‌ای که در طول چندین سال فعالیتش توانسته بود فقط دو جلد کتاب محمد (ص) خاتم پیامبران را نشر دهد و هیچ یک از سخنرانیهای القا شده در حسینیه را با وجود آنکه همگی سخنرانان آن دست چین شده و از دوستان خود استاد بوده‌اند قابل چاپ و نشر تشخیص داده نشده و جلد دوم کتاب محمد (ص) خاتم پیامبران نیز با استقبال چندانی مواجه نگردیده و اگر جلد اول آن به چاپهای مکرر بعدی رسیده است عمدتاً ثمره مقالات هجرت تا وفات و سیمای محمد (ص) اثر دکتر شریعتی بوده است . اکنون در شرایط برقراری حلقه ضوابط سخت و دشوار پیشنهاد استاد چگونه می‌توان حسینیه را به سطح عالی علمی و تحقیقی رسانید.(۳)

۱. رهنما ص ۳۶۴

۲. نشریه ارشاد ویژه‌نامه شماره ۱۵ ص ۱۰۷ . آقای میناچی یادآور می‌شود که گرچه مدیریت حسینیه ارشاد مکرر از استاد مطهری شنیده بود که مایلند موسسه را به صورت یک موسسه تحقیقی و تبلیغی در سطح بسیار عالی که جوابگوی نیازهای فکری جامعه تکان خورده آن روز باشد درآوردند و حتی با ادامه فعالیتهای تحقیقاتی آرام و دور از جنجال به یک "الازهر" ثانی تبدیل نماید ولی همواره در این تردید باقی مانده بود چگونه و با همکاری چه کسانی؟!

۳. نشریه ارشاد ویژه‌نامه شماره ۱۵ ص ۱۰۷

برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد دوم / ص ۲۲۷


تاریخ انتشار : ۱۸ / فروردین / ۱۳۹۰

منبع : سایت نیمه‌حرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
15_04_2011 . 22:47
#6
غیبت هفت ماهه شریعتی از ارشاد



نام مقاله : غیبت هفت ماهه شریعتی از ارشاد

نویسنده : دکتر پوران شریعتت‌رضوی

موضوع : ـــــ


قطعا توپ رها شده از بیرون به زمین ارشاد موجب هدر رفتن نیروهای فکری و رکود در فعالیتهای حسینیه می‌شد که غیبت هفت ماهه شریعتی از حسینیه ارشاد در فاصله اول شهریور ۱۳۴۹ تا ۲۰ فروردین ۱۳۵۰ از تبعات ناشی از همین بن بست و مجادلات و بگومگوهای اعضا بر سر علی و افکارش بود بن بستی که از نظر مطهری یک پیروزی بود.(۱)

غیبت شریعتی از یک سو و فقر فرهنگی حلقه استاد مطهری هم از سوی دیگر باعث شده بود که موسسان اصلی ارشاد آقایان میناچی و مرحوم محمد همایون را به صرافت بیندازد که برای بازگشت مجدد شریعتی به حسینیه تلاش نمایند و از حلقه مزبور تقاضا کنند به جای مصوبه غلاظ و شداد تدوین شده که به حذف علی از فعالیت و سخنرانی و تدریس در حسینیه منجر می‌شد به همان ضابطه مختصر و مفید تصویب شده در مورخه ۱۰/۷/۴۹ هیئت بیست نفری مبنی بر "پیروی از بینش اسلامی گروهی از علمای صاحب‌نظر اسلام که تقوی و اجتهاد و آشنایی آنان به اوضاع و احوال جهان محرز باشد با استقلال کامل به فععالیتهای تبلیغی و تحقیقی اسلامی" اکتفا شود .

اما از آنجا که پیشنهاد مزبور از سوی موسسان اصلی ارشاد مورد قبول حلقه مطهری قرار نمی‌گیرد آقایان میناچی و محمد همایون بنا گزیر و ضمن اعلام و تایید کتبی تمامی موارد و تبصره‌های مصوبه ارائه شده در مورخه ۱۵/۱۲/۴۹ با قید یک شرط و استثنا بدین مفهوم که : چنانچه آقای دکتر شریعتی از حلقه این ضابطه خارج شود و بتواند به خدمات علمی و تحقیقی گذشته‌اش در حسینیه ارشاد ادامه دهد ما هم با این ضابطه تقسیم‌بندی شده به سه گروه و سیزده تبصره الحاقی آن موافقیم.(۲)

پیشنهاد فوق با مخالفت و عکس العمل شدید مرحوم مطهری و حلقه او قرار می‌گیرد و بنا به اظهارات آقای میناچی : متاسفانه استاد از همان لحظه قصد خود را در عدم همکاری با حسینیه و دکتر شریعتی به موسسین ابلاغ کردند.(۳)


۱. رهنما ص ۳۶۴

۲. ویژه‌نامه نشریه ارشاد شماره ۱۵ ص ۱۰۸

۳. همان شماره ۱۶ ص ۷۴


درست در بحبوحه‌ی غوغای ولایتی‌ها در خارج حسینیه که بنا بر اسناد و مدارک ساواک از سوی سرویسهای امنیتی هدایت می‌شدند و در این میان نقش ساواک خراسان در علم کردن جریان ولایتی‌ها بر ضد علی بارز بود و اشاعه شایعات، افترا پراکنی، بیانیه نویسی، تکثیر جزوات و سخنرانی بر سر منابر و … از جمله شیوه‌های آنان بود حلقه مزبور هم از داخل حسینیه به فکر تنگ‌تر کردن فضا و ضابطه گذاری برای فعالیتهای علی بود.(۱)

علی که چندین ماه به دلیل حساسیتها و اختلافات بر سر حضور در حسینیه از ارشاد دور بود بعد از با خبر شدن از تصمیمات حلقه استاد مطهری درباره‌ی او و چگونگی فعالیتهای ارشاد در نامه‌ای خطاب به یکی از مسئولان ارشاد می‌نویسد :

از گوشه و کنار و گاه حتی از متن خبر یافته‌ام و همه روزه می‌یابم که در ارشاد تحولات ریشه‌داری روی داده است و تصمیماتی قاطع اتخاذ شده است که چگونگی آن در تعبیرات و تلقیات کسانی که ناقل این خبرند خیلی با هم متفاوت و گاه متضاد است و هر کسی آن را به گونه‌ای می‌فهمد و می‌فهماند زیرا هم غرض‌ها متفاوت است و هم مرض‌ها و در آنجا غرضی و مرضی هم در کار نیست فهم‌ها و ذوق‌ها مختلف و به هر حال آنچه مشترک است و مسلم این است که وسعت مشرب و دایره انتخاب و ظرف تحمل ارشاد سخت تنگ شده است و ملاک‌ها ثابت و مشخص و حد و رسم‌ها محدود و معین و ضوابطی سخت در کار آمده است و از این پس آدم‌ها و حرف‌ها و کارها همه از صافی نرم و غربالی ریز می‌گذرند آن چنان که تنها معصومین و متقین امت خواهند بود که به ارشاد خلق خواهند پرداخت.(۲)


۱. مخالفت با حسینیه ارشاد از دو سو بسیار شدید بود یکی از سوی ارتجاع که حرفهای روشنگرایانه‌ی دکتر شریعتی را به زیان خود می‌دید و به تعبیر خود دکتر شریعتی "دکان دو نبش" آنها با این سخنان بسته می‌شد و یا احیانا کم رونق می‌شد دیگری رژیم شاه بود که او هم با بیدار شدن مردم به‌خصوص قشر جوان و دانشجو زیان خود را شدیداً احساس می‌کرد . از این رو وقتی که یکی از روحانیون که الان مقیم پاریس است و در نظام شاهنشاهی از آیت اله‌های نظام محسوب می‌شد و همین الان هم گاهی سم پاشی هایی علیه نظام جمهوری اسلامی می‌کند سفری به قم کرده بود و با علمای قم مشورت کرده بود که من می‌خواهم خدمت اعلی حضرت برسم شما چه درخواستی دارید که من به ایشان بگویم .

گفته بودند که ما دو درخواست داریم یکی این‌که اوقاف را می‌خواهد به صورت دولتی درآورد و می‌خواهد وزارت حج و اوقاف درست کند اگر این کار انجام بگیرد دیگر ما هیچ سهمی در اوقاف نخواهیم داشت بگویید به چنین کاری دست نزند و اوقاف همان طوری که بوده باقی باشد . دوم در حسینیه‌ی ارشاد را ببندد .

برای این عده مسئله‌ی اصلی دکتر شریعتی و سخنرانی‌ها و درس‌های او بود اگر چه روشنگری‌های همه این بزرگانی که اسم بردم به زیان آنها تمام می‌شد اما مسئله‌ی اصلی شخص دکتر شریعتی بود چون شهامت و شجاعت دکتر شریعتی باعث شده بود که جوانان روشن شوند و دیگر سر سپرده‌ی بعضی از افراد قرار نگیرند .

شخصی که این جریان را گزارش داد الان هستند و حاضرند این جریان را شهادت بدهند تعریف کرد : وقتی فلانی از تهارن به قم برگشت علما پرسیدند چه شد؟ گفت اعلی حضرت در هر دو مورد قول مساعد دادند که انجام دهند و دیدیم که به قول خودش وفا کرد از تشکیل وزارت حج و اوقاف جلوگیری کرد و حسینیه‌ی ارشاد را هم در همان سال ۵۲ بست شریعتی آن گونه که من شناختم ص ۲۳

۲. م . آ ۳۴ ص ۱۳۱



علی، در همین نامه، با اشاره به این‌که "ملاک‌ها طوری انتخاب شده است که با من سازگار نیست"(۱) از دوست خود می‌پرسد : آیا ضوابطی که غیبت مرا در برنامه‌های ارشاد ایجاب می‌کند متوجه شخص من است یا متوجه فکر من؟ آیا به علت نقصصی یا نقایصی که در فرد من هست هم ردیف شدنم با آقایان وعاظ بی‌ عیب و نقص و خطبای مذهبی که با آن ضوابط انتخاب شده‌اند اشکال دارد یا انتقاد و اعتراضی که به افکار و عقایدم هست به گونه‌ای است که با مشی فکری و تبلیغات مذهبی و بینش اسلامی یا وضع اجتماعی ارشاد نمی‌خواند؟

این تنها مجهولی است که دوست دارم بدانم و صریح به من بگویند تا بفهمم که چه باید بیندیشم و چه باید بکنم اگر فرد من مطرح است کار آسان است و خدا کند این باشد . یعنی ارشاد بر همان راه و روح نخستین‌اش که در من و ما امید و ایمان تازه‌ای به آینده جامعه‌مان و مذهب‌مان ایجاد کرده بود مانده است و خواهد ماند تنها یک فرد از ان حذف می‌شود . به درک! صدها فرد فدای یک راه و یک مسئولیت و رسالت جمعی و فدای عقیده! من این اندازه معتقد و صمیمی هستم که در اینجا نباشم و مستقیما سهمی نداشته باشم و بیش از یک سخنران رسمی ارشاد خود را مسئول دفاع و توسعه و تکامل آن بدانم و اما اگر اختلاف بر سر نوع تفکر و فهم اسلام و بینش اجتماعی و گرایش اعتقادی است و ضوابط فکری، اجتماعی، اسلامی و مذهبی تعیین شده با عقاید و یا بینش و گرایش اجتماعی و دینی من ناسازگار است و آقایان روحانیونی که این خطوط اصلی را برای مشی تبلیغی و دینی ارشاد معین کرده‌اند مخالف مشی فکری من‌اند که تکلیف من روشن است . من اهل توطئه و تهمت و فحاشی و پشت کار در مبارزه‌های اینجوری که فعلاً بازارش به‌خصوص در محیط‌های مذهبی و میان شخصیت‌های مذهبی داغ است نیستم نه فرصت چنین کوشش هایی را دارم و نه حوصله‌اش را نه روحیه‌اش را ولی تنها می‌فهمم که ارشاد و طرز کار و فعالیتهای مذهبی‌اش جوری است که با من و ما جور نیست و همین!(۲)


علی با اظهار این‌که :

من نه آیت‌الله‌العظمی هستم و نه جانشین امام زمان و نه امام جماعت و نه اهل زهد و تقوی و آخرت، من یک پارتیزان ساده‌ای هستم که تمام ادعایم این است و هم تمام آرزویم که نماینده صادق و وفادار نسل خودم باشم و دردها و نیازها و آرزوهای نسل خودم و همین . و چون اهل ان تقواهای دینی که علایم بدنی مخصوص و سلمانی و استیل آرایش و مدل دوخت لباس دارد نیستم و جسمانی‌ام و اهل دنیایم در مدت بیست سال مبارزه اجتماعی و اعتقادی و در قلب جوان‌های گمنام و بی‌ ادعا و صمیمی این نسلی که در رنج و عشق و فداکاری پرورده شده بود و می‌پرورد آموخته‌ام که برای یک مصلحت جمعی و برای حفظ یک گروه یا یک موسسه اجتماعی به سادگی و به لذت آن چنان که در دماغ اهل آخرت نمی‌گنجد خود را کنار می‌کشم وجودم را کتمان می‌کند و اگر مصلحت جمع یا عقیده اقتضا کند از نام و نان و حتی جان خود نیز چشم بپوشم.(۳)


۱. همان ص ۱۳۵

۲. همان ص ۱۳۶

۳. همان


علی که در این میان از حسینیه و آنچه در آن می‌گذرد دور بود و هیچ نقشی در چند و چون تصمیم‌گیری‌ها نداشت، با نوشتن نامه هایی به دوستان نزدیک درد دلها و شکواییه‌ها و رنجهایی را که در این دوره کشیده بود بیان می‌کرد .

او علی الظاهر در ارشاد نبود اما شخصیت و افکار او به اصلی‌ترین موضوع در ایجاد قطب بندی بین حلقه استاد مطهری و طرفدارانش که عمدتاً غیر روحانی بودند تبدیل شده بود مسئله‌ای که به موازات و در تعاقب همین صف بندیها به یکی دیگر از مراکز روحانیون سنتی یعنی مدرسه حقانی راه یافت و به جناح بندی بین موافقان و مخالفان علی و افکار او منجر شد .

برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد دوم / ص ۲۳۰


تاریخ انتشار : ۲۱ / فروردین / ۱۳۹۰

منبع : سایت نیمه‌حرف
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
15_04_2011 . 22:50
#7
تقسیم فعالیت‌های ارشاد
موقت
.
15_04_2011 . 23:07
#8
علل اصرار موسسین حسینیه ارشاد در بقای شریعتی



نام مقاله : علل اصرار موسسین حسینیه ارشاد در بقای شریعتی

نویسنده : دکتر پوران شریعتت‌رضوی

موضوع : ـــــ


موسسین ارشاد که نمی‌خواستند علی را از دست بدهند به فکر راه حلهایی بودند که مشکلات پیش آمده فرا روی ارشاد را حل کنند و بنا به گفته‌های آقای میناچی:

علل اصرار موسسین حسینیه ارشاد در ابقای دکتر شریعتی و ادامه برنامه‌های وی یکی احترام به خواست جوانان و دانشجویان مشتاق در شرکت کلاس‌ها و جلسات سخنرانی دکتر شریعتی بود. و مورد مهم دیگر جلوگیری از انتساب ناروای عناوین گناه‌آلود و اتهام‌آمیزی از قبیل عدم صلاحیت اعتقادی، انحراف از غقاید اسلامی و مذاهب امامیه، و تجاهر به فسق بود، که صریحاً در فصول و بندهای مختلف ضوابط مورد تصویب قرار گرفته و به هنگام پیاده نمودن انها محققا گریبان‌گیر شخص دکتر شریعتی می‌گردید.(۱) اما از سوی دیگر مرحوم مطهری و حلقه او در انتظار آن بودند تا به محض پایان دوره‌ی کاری هیئت مدیره‌ی وقت، برنامه‌های خود را از طریق یک هیئت مدیره‌ی جدید متحقق سازند.(۲). و بنا به گفته‌ی رهنما، مطهری از دی ماه ۱۳۴۹رفته رفته از حضور خود در ارشاد کاست، و منتظر فرصتی ماند تا برگ برنده‌ی خود را رو کند. در فاصله‌ی اوایل آذر تا اوایل اسفند ۱۳۴۹ برنامه‌های عادی ارشاد به خاطر مشکلات درونی دچار وقفه و اختلال شده بود . مطهری با وجود کاستن از سخنرانی‌ها خود طی زمستان ۱۳۴۹ نمی‌خواست میدان را به نفع ” غیر خودی‌ها ” ترک کند . اکثر سخنرانان ارشاد در این دوره از اعضای محفل وی بودند.(۳)

۱. ویژنامه ارشاد شماره ۱۶، ص ۷۴

۲. رهنما، ص ۳۶۶

۳. رهنما، ص ۳۶۶


اکنون که بین کادر مدیریتی (غیر روحانیون) و کادر تبلیغاتی (روحانیون حلقه مطهری) ارشاد بر سر علی و افکار او قطب بندی روشن و شفافی به وجود آمده بود و هر قطب به علل و انگیزه‌ها و دلایلی به حضور یا عدم حضور او تاکید داشت می‌باید راه حلی جست و سرانجام با گذشت چند روزی از این ماجرا با وساطت مصلحین خیراندیش و مداخله عده‌ای از همان هیئت بیست نفری که مصدق ضوابط مفصل پیشنهادی استاد مطهری را تصدیق می‌کردند سرانجام با جلب نظر استاد موافقت کردند که حسینیه در دو بخش تبلیغ و تحقیق راه اندازی شود که بخش تبلیغ آن در اختیار دکتر شریعتی باشد مشروط بر این‌که جنجال آفرینی نشود .

اعلامیه و آگهی تبلیغاتی در جراید درج و چاپ نگردد و بخش تحقیقاتی آن نیز در اختیار استاد مطهری قرار داده شود و با تعیین و انتخاب و استخدام عده‌ای از محققین و آشنایان و تحت نظر مستقیم استاد به کار تحقیقاتی علمی بپردازند و آثار تحقیقاتی آن نیز سریعا منتشر گردد .

بعد از توافق و تفکیک حوزه‌های تبلیغی و تحقیقی هر گروه به سرپرستی شهید مطهری و علی به تهیه و تدارک مقدمات کار مشغول می‌شوند و علی که برای کلاسهای تاریخ ادیان و اسلام‌شناسی وی قریب به ۴۵۰۰ نفر دانشجو ثبت نامه کرده بودند وظیفه خطیری را در تحقق یک طرح نسبتاً جامع بر دوش می‌کشید .

آغاز فعالیت‌های مجدد علی مصادف با ایام محرم بود. بخش تبلیغاتی ارشاد به سرپرستی علی متن اعلامیه‌ای(۱) را درباره‌ی ضرورت‌ها و چگونگی تشکیل کلاس‌های تاریخ ادیان و اسلام‌شناسی تهیه کرده و می‌باید آن را برای آگاهی مستمعان و دانشجویان قرائت کند . که بنا به اظهارات آقای میناچی این متن در آغازین لحظات جلسه سخنرانی عاشورا و قبل از رسیدن وقت و لحظه سخنرانی خوانده می‌شود و با توجه به آن‌که از طرف مرحوم مطهری فقط چاپ آگهی و اعلان در جراید و راه اندازی سر و صدا درباره‌ی برنامه‌های شریعتی منع گردیده بود، لیکن به جهت نامعلوم استاد مطهری که در کنار بهشتی در مبلمان سالن ورودی حسینیه نشسته بودند به محض شنیدن متن اعلامیه دست نویس تشکیل کلاسهای دکتر شریعتی بسیار عصبانی و آشفته خاطر شدند و به صورت اعتراض حسینیه را ترک کردند.(۲)

بنا به اظهارات آقای میناچی که از نزدیک دست اندر کار مسائل و مشکلات ارشاد بوده‌اند: متن اعلامیه‌ی قرائت شده، به‌خصوص قبل از چاپ و آگهی در جراید، آن هم در برنامه‌ی مقدماتی عاشورای سال ۱۳۴۹، هیچ‌گونه انگیزه یا عوامل تحریک‌کننده‌ای که مایه‌ی دلگیری و عصبانیت استاد باشد، در بر نداشته، و حتی مطالبی نیز که مغایر با فصول مختلف "ضوابط مصوبه" باشد، از قبیل "انحراف عقیدتی از عقاید اسلامی و مذهب امامیه، یا فقدان صلاحیت اعتقادی، و مهم‌تر از همه تجاهر به فسق"، در آن وجود نداشته است، که موجب تکدر خاطر استاد شده باشد، معهذا نمی‌دانم خدای سرنوشت‌ساز چه تقدیری را در آن برهه از زمان برای حسینیه ارشاد در تدبیر داشته است که یاران همراه و همرزم در آن موقعیت حساس حسینیه را ترک کردند و پایگاه خود را به مسجد‌الجواد منتقل نمودند(۳)

و بنا به گفته رهنما : برخوردهای شخصی و سلیقه‌ای در ارشاد که موجب کشمکش‌های مکرر شده بود، عاقبت با رفتن مطهری به پایان رسید آن چه که در اصل یک اختلاف سلیقه میان مطهری و میناچی بود، در ادامه به نزاع میان دو قرائت مختلف از اسلام تبدیل شد، که هر یک مخاطبان خاص خود را داشت.(۴)


پاورقی :

۱. به‌ویژه نامه ارشاد خاطرات آقای میناچی شماره ۱۶ صص ۸۳ـ۸۵

۲ همان، ص ۸۳

۳ همان، ص ۸۵

۴. رهنما، ص ۳۷۰

برگرفته از کتاب "طرحی از یک زندگی" / جلد ــــ / ص ۰۰۰


تاریخ انتشار : ۱۷ / فروردین / ۱۳۹۰

منبع : سایت نیمه‌حرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان