نامهای که در پی خواهد آمد، در مجموعه آثار ۱ / با مخاطبهای آشنا / ص ۴۲ منتشر شده است. این نامه آخرین نامهی شریعتی به پدرش است که قبل از طلوع دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۶، روز هجرت وی از ایران، نوشته شده است.
________________________________________
پدر، استاد، و مرادم!
به روشني محسوس است كه اسلام دارد تولدي دوباره مييابد. عوامل اين بعثت اسلامي وجدانها، كه عمق و دامنهي بسياري گرفته است، متعدد است و اينجا جاي طرح و تفسيرش نيست، اما، فكر ميكنم موثرترين عامل، به بنبست رسيدن روشنفكران اين عصر است و شكست علم و ناتواني ايدئولوژيها و به ويژه، آشكار شدن نارساييها و كژيهاي سوسياليسمِ ماركسيستي و سوسيال دموكراسي غربي كه اميدهاي بزرگي در ميان همهي انسان دوستان و عدالتخواهان و جويندگان راه نجات نهايي مردم برانگيخته بود و در نهايت به استالينيسم و مائوئيسم منجر شده يا رژيمهايي چون رژيم اشميت و گي موله و كالاهان! و علم هم كه به جاي آنكه جانشين شايستهتري براي مذهب شود، كه ادعا ميكرد، سر از بمب اتم درآورد و غلام سرمايهداري و زور و در نتيجه، از انسان جديد، بدبختي غني و حشياي متمدن ساخت و آزادي و دموكراسي هم ميدان بازي شد براي ترکتازي بيمهار پول و شهوت و عارت آزاد مردم و لجن مال كردن همهي ارزشهاي انساني.
تمامي اين تجربههاي تلخ، زمينه را براي طلوع دوبارهي ايمان مساعد كرده است و انسان كه هيچگاه نميتواند دغدغهي "حقيقتيابي، حقطلبي، و آرزوي فلاح" را در وجدان خويش بميراند، در كوچههاي علم، ايدئولوژي، دمكراسي، آزادي فردي (ليبراليسم)، اصالت انسان (اومانيسم بيخدا)، سوسياليسم دولتي، كمونيسم مادي (ماركسيسم)، اصالت اقتصاد (اكونوميسم) و مصرفپرستي و رفاه، به عنوان هدف انسان و فلسفهي زندگي در فرهنگ و نظام بورژوايي و بالاخره تكيه مطلق و صرف بر "تكنولوژي و پيشرفت" يعني تمدن و آرمان نظامهاي معاصر… به بنبست رسيد و با آن همه اميد و ايمان و شور و اشتياقي كه در انتخاب اين رهگذرهاي خوشآغاز بدانجام داشت و هركدام را به اميد حقيقت و كمال و نجات، با پشت كردن به خدا و از دست نهادن ايمان پيش گرفت و با عشق و شتاب و فداكاري بسيار پيمود، سرش به سختي به ديوار مقابل خورد و يا از برهوت پريشاني و پوچي و ضلالت مطلق سردرآورد و سوسياليسم او را به استبداد چند بعدي و دموكراسي به حاكميت سرمايه و آزادي به بردگي پول و شهوت و حتي علم او را به انسلاخ از همهي كرامتهاي انساني و ارزشهاي متعالي وجودي و سلطهي غولآساي تكنولوژی بيرحم و قتال افكند و طبيعي است كه انديشههاي بيدار و روحهاي آزاد و وجدانهاي سليم و طاهر كه هنوز مسخ نشدهاند و انگيزههاي اصيل فطرت آدمي را در عمق وجود نوعي خويش نگاه داشتهاند و آتش قدسي حق و حقيقت و كمال و فلاح در كانون دلشان خاموش و خاكستر نشده است، به خدا بازگردند و قنديل مقدسي را كه در آن زيت عشق ميسوزد و از منشور بلورينش خدا ميتابد و هستي را و اين شبستان طبيعت را و اعماق پرگوهر فطرت و درون انسان را گرمي و روشنايي عشق و آگاهي و خودآگاهي ميدهد و به همه چيز معني ميبخشد، دوباره در انديشه و روح و زندگي خويش برافروزند و در تلاش آن باشند كه اين مشكات حقيقت را بر سقف شبستان اين عصر بياويزند و اين مصباح هدايت را فرا راه اين نسل دارند و آينده را از پوچي و تباهي انسان و تمدن و فرهنگ و زندگي و علم و هنر و كار انسان نجات دهند.
يكي ديگر از علل و عوامل اين بازگشت به سوي خدا و جستجوي ايمان در اين نسل سركش و حقطلب و حقيقتپرست اين است كه ديگر مذهب را از پس پردههاي زشت و كهنه و كافر ارتجاع نميبيند، پردههايي كه صدها لكهي تيره و چركين ريا و تخدير و جهل و تعصب و خرافه و توجيه و محافظهكاري و مصلحتپرستي و سازشكاري و ركود و جمود و تنگانديشي و تعبد و تقليد و تحقير عقل و اراده و تلاش انسان و قرابت نامشروع با قدرت و ثروت حاكم، كه هميشه ايمان و اخلاص و پرستش و فقه و كلام و قرآن و سنت و ولايت و خدا و پيغمبر و امام و عقل و جهاد و اجتهاد و شهادت و دعا و عبادت و ايمان به معاد و نجات و… همهي ارزشهاي خالق و خلق و گنجينههاي عزيز و نفيس مذهب و مردم در كابين اين نكاح حرام ميشد، برآن افتاده بود. اين پردهها اكنون فروافتاده و ايمان، بيحجاب و بينقاب، چهرهي زيبا و شسته و روشن خويش را بر ديده و دل انسانهاي صاحب دل و صاحبنظر نمايانده است و خدا، بيواسطه سايهها و آيههايش ظاهر شده و جانها را پر ميكند و قلبها را گرم و افقها را روشن و قبرها را برميشوراند و كفنهاي پوسيده را بر ميدراند و تابوتهاي خشك و تنگ را در هم ميشكند و كالبدهاي مرده را جان ميبخشد و "آن"، آن نميدانم چهاي كه معجزهي خلقت و حيات و حركت و فضيلت در ميان بنيآدم از او سر ميزند، نازل شده است و فرشتگان و نيز آن "روح" باريدن گرفتهاند، از همه سو! شب قدر است، و مطلع فجر نزديك.
پدر بزرگ و بزرگوارم، آيا اين تنها مايهي تسليات كه عمرتان را همه با خدا سركرديد و يا سالهاي زندگي را همه در راه او گام برداشتيد و در كار اشاعهي "كلمهي خدا"، در اين زمانهاي كه غاسق بر همه جا سايه افكنده است، آغازگري مخلص و متقي و موثر بوديد، تمامي رنجهايتان را التيام نميدهد و همهي محروميتهايتان را جبران نميكند؟ و اينكه راهي را كه آغاز كرديد، ناتمام نماند و بيسرانجام تمام نشد و ميتوانيد مطمئن باشيد كه ميراث مقدس ما محفوظ خواهد ماند، برايتان آرامبخش و بشارتآميز نيست؟
من، به لطف خداي بزرگ، كه از اين همه محبتهاي اعجازگرش نسبت به خويش شرمندهام و احساس آن، قلبم را به درد ميآورد و روحم را از هيجان به انفجار ميكشاند، بيآنكه شايستگياش را داشته باشم، به راهي افتادهام كه لحظهاي از عمر را براي زندگي كردن و خوشبخت شدن حرام نميكنم و توفيقهاي او ضعفهايم را جبران ميكند، و چه لذتي بالاتر از اينكه، عمر ناچيزي كه در هر صورتاش ميگذرد، اين چنين بگذرد؟
و شما، اكنون كه اين نسل تشنه است و نيازمند و اين همه براي دست يافتن به حقيقتي از ايمان و معنايي از قرآن و سخني از نهجالبلاغه در تب و تاب است و چشم به راه شما و چند تني چون شما، دريغ است كه ساعات شب و روزتان جز به اطعام معنوي جوانان گرسنه و تشنه و مشتاق بگذرد و عدهاي دكاندار هار شده از پول و سود، بحث گاوها و خرهاشان را با شما و در محفل شما طرح كنند و آدمهايي چون زركش! (شما را به خدا اسمش را نگاه كنيد! زركش! يعني كارش فقط در زندگي این است كه هر جا طلا هست به آنجا كشيده ميشود يا هر جا بوي طلا ميشنود، در تب و تاب آن ميافتد كه آن را كش رود! يا آدمي است كه ميزان حق و باطلاش و ترازوي ارزشهايش طلا است و يا باربري است كه فقط طلا ميكشد…)، با آن كلماتي كه در بازار خلق ميشود و در پاسگاه كلانتري يا ژاندارمري طرح، نزد شما بيايند و عزيزترين لحظات انساني را كه در قرآن و نهجالبلاغه پخته شده است، بيدريغ به تباهي كشانند!
به هر حال! من به عنوان يكي از دست پروردگان علم و تقوي و ايمان شما ميدانم كه زندگيام را چگونه بگذرانم و هرگز در هدر دادن عمرم، كه با عمر شما قابل قياس نيست، سخاوت به خرج نميدهم. شما ميتوانيد خداييترين كلمات خدا و محمد و علي را به اين نسل كه شب و روز با سكس و پول و مصرف و پوچي و يا ماترياليسم تغذيه ميشود، برسانيد و خدا و محمد و علي و همهي دردمندان اين نسل چشم به راه و متوقع و منتظر شمايند.
فعلا! من عازم سفرم. سفري كه اعجاز مكرساز خداوند است. يكي دو ماهي ميروم براي مطالعه و معالجه و انشاءالله برميگردم. اينكه از شما اجازه نگرفتم، مراعات حال و اعصاب و خيالات شما را كردم. اكنون كه آخرين دقايق اقامتم در خانه و در وطن است، دست شما را ميبوسم و منتظر شما ميمانم و براي آنكه نظر خدا را هم دربارهي اين سفر بدانيد، آنچه را در جواب من آمد نقل ميكنم:
آقاجان! پريشب با قرآن تفألي كردم و گفت: نزله روحالقدس…
و اكنون كه نزديك طلوع دوشنبه است و دو سه ساعتي به حركت، پس از نماز صبح كه محتاج و مصر از او خواستم تا دربارهي اين سفرم با من حرف بزند و حرفش را بزند، بالاي صفحه نوشته بودند: "بد"! تكان خوردم، آيه را خواندم… از شوق گريستم:
از چند آيه قبل شروع ميكنم تا موضوع بحث و مطالب طرح شده معلوم شود:
الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم، اعظم درجه عندالله و اولئك هم الفائزون. يبشرهم ربهم برحمه منه و رضوان و جنات لهم فيها نعيم مقيم. خالدين فيها ابدا. ان الله عنده اجر عظيم. يا ايهاالذين آمنوا لاتتخذوا ابائكم و اخوانكم اوليا ان استحبوا الكفر علي الايمان و من يتولهم منكم فائلئك هم الظالمون… قل ان كان ابائكم و ابناوكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجاره تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد في سبيله… يريدون ان يطفوا نورالله بافواههم و… ـ سوره توبه- آيهي ۱۹ به بعد
آيهي مربوط به تفال من از اينجاست:
يا ايهاالذين آمنوا مالكم اذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثاقلتم الي الارض ارضيتم بالحيوه الدنيا من الاخره فما متاع الحيوه الدنيا في الاخره الا قليل. الا تنفروا يعذبكم عذابا اليما و يستبدل قوما غيركم و لاتضروه شيئا… الا تنصروه فقد نظره الله اذ اخرجه الذين كفروا ثاني اثنين اذهما فيالغار اذ يقول لصاحبه لاتحزن ان الله معنا فانزل الله سكينته عليه و ايده بجنود لم تروها و جعل كلمه الذين كفروا السفلي و كلمه الله هي العليا و الله عزيز حكيم. انفروا خفافاو ثقالا و جاهدوا باموالكم و انفسكم في سبيل الله ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون… ـ سوره توبه- آيهي ۳۷ به بعد