مقدمه :
دکتر احسان شریعتی در آستانهی سی و چهارمین سالگرد هجرت ابدی پدر بزرگوارشان، پنجشنبه شب ۱۹ خردادماه ۱۳۹۰ در نشستی مجازی در اتاق گفتگوی بیلوکس در میان دوستداران و علاقمندان دکتر شریعتی حاضر شد و به ایراد سخن و پاسخگویی به برخی سوالات و شبهات پرداخت.
این برنامه در دو بخش آغازین، با موضوع "خط مشی پویندگان راه شریعتی در حال حاضر" و بخش پایانی، که مختص به "پرسش و پاسخها" میبود اجرا شد.
مشروح این جلسه در پایین آمده است.
بخش آغازین
دکتر احسان شریعتی سخنان خود را با نام خداوند حقیقت، خیر و زیبایی و نیز با یاد شهدای راه عرفان، برابری و آزادی آغاز نمود و سپس به تبیین خط مشی اجتماعی طیف موسوم به شریعتی یا راه رنسانس در جامعه پرداخت.
ایشان در ابتدا تاکید داشتند که وقتی از نام شریعتی استفاده میکنیم باید بدانیم که شریعتی بر ای ما یک فرد خاص که طبعا قابل نقد و بررسی نیز میباشد نیست. باید آگاه باشیم که ما "شریعتیست" یا "نو شریعتیست" نیستیم! و اساسا شریعتی در برابر ایسمها همواره زاویه و فاصله داشته است و خود شریعتی فرق خود را با دیگران در این میدانست که بدنبال نام او مثل برخی دیگر از متفکران ایسمی نمیآید. منظور از شریعتی راهی است که قبل از او توسط سید جمال و اقبال آغاز شده و در ادامه، رهروان و پویندگانی داشته که در حقیقت همان مسیر دینپیرایی یا نوزایی و رنسانس و نوعی مشی آگاهیبخش میباشد تا از اشتباهات تاریخی گذشته درس بگیریم،(مانند دریغها و آرزوها) و آنرا چشماندازی در افق پیشرو قرار دهیم.
ایرادی که شریعتی به پیشگامانی چون سیدجمال یا عبده وارد میداند این بود که آنها به کار سیاسی و اصلاح حاکمان از بالا تقدم میدادند در شرایطی که وی معتقد به کار فکری و فرهنگی رادیکال و تکیه کردن به مردم بود.
حتا میبینیم که جنبش ما در صد سالهی اخیر از مشروطه تا بحال، با اینکه ما پیشرو بودهایم ولی امروز از بسیاری از دیگر ملتها عقب افتادهایم و به نتیجه نرسیدهایم. از همین رو شریعتی به رهایی اسلام از زندان ارتجاع میاندیشید و نه فقط به نجات مسلمین از چنگال استثمار واستبداد و استعمار و علتالعلل تمام بدبختیهای ما را فقط دو کلمه میدانست: استحمار و باز هم استحمار.(تحمیق دینی که چندین قرن است جهان اسلام با آن مواجه میباشد.)
پس وی به انقلابی فرهنگی و نیز اجتماعی با تاسیس نهادهایی مدنی که متکی به مردم باشند و در بین توده ریشه بدوانند معتقد بود که حتا در منطقه و کشورهایی چون مصر و تونس و الجزایر و... هم نمونهاش قابل رویت است که به چه شیوه از پایین آغاز کردند و در نهایت بر روی قدرت هم تاثیرگزار بودند.
پس از انقلاب ایران هم، طیفی را شریعتی مبتنی بر بذر اندیشههایش ایجاد کرد. بخشی از این طیف مبارزین به تاسیس نظام جدید پرداختند، اما در برابر این گرایش هم تشکلهایی دیگر وجود داشت مثل مجاهدین (که برخی از دستپروردگان شریعتی را جذب کرد.) یا گروه فرقان که با استناد به برخی جملات شریعتی خود را پیرو معلم میدانست، اما بلحاظ مشی و متد این گروهها و نیز روش آگاهیبخش شریعتی، طبعا افتراقها و ناهمخوانیهایی وجود دارد که این قابل بررسی است.
روحانیتِ برآمده از انقلاب، شریعتی و طرز فکرش را التقاطی میدانست و همواره در برابر او موضع داشت که همین نشانگر اختلاف خط شریعتی با آنان بود و نیز مجاهدین که بعد از انقلاب ایدئولوژیک سال 54 و بتدریج فرماسیون فکری مرزشان با خط ما آشکارتر گردید و نیز فرقان چه بلحاظ بافت فکری سنتی و طلبگیشان (مشابه فدائیان اسلام) و نیز روش مسلحانه و ترور که با خط مشی شریعتی نمیخواند.
اما بتدریج گروههای دیگری چون آرمان مستضعفین و ... ایجاد شد که طرز فکر معلم را به شکل مستقل ارائه دادند.
شریعتی در اسلامشناسی طرح هندسی مکتب با شیوهای تطبیقی و نیز متدی هرمنوتیک و همدلانه اسلام را با اگزیستاسیالیسم و مارکسیسم و بودائیسم و ودائیسم و زرتشت و... بررسی میکند و به این نتیجه میرسد که ما یک ذات دین داریم که در شعار آخر عرفان، برابری، آزادی آن را فرموله کرده، ولی ادیان تاریخ دارند که آن تاریخِ جنگ مذهب علیه مذهب بوده و انبیا نیز با این نهادهای دینی رسمی روبرو بودهاند و ما همیشه گرایشات دینیای داشتهایم که با هم در تعارض بودند و نه اینکه تنها یک ذات متصلب بنام دین وجود داشته باشد.
وی به ایدئولوژیهای مدرن نیز نقد دارد ولی وقتی از ایدئولوژیزاسیون دین صحبت میکند یعنی به نقد چارچوب سنتی دین میپردازد، نه اینکه سر در سودای ساختن یک ایدئولوژی بسته به نام دین داشته باشد.
شریعتی دین را دارای رسالتی در عرصه اجتماعی میداند، اما با اینکه بنیانگذاران ادیان همیشه در کنار مردم حرکت میکردند اما باز نهادهایی بنام آن ادیان ایجاد شد که همواره با ذات دین در تناقض بوده است.
شریعتی تحلیل اقبال را در خصوص خاتمیت نبوت به مثابه پایان وحی میپذیرد و در ادامه به امامت قائل است و سپس در دورهی غیبت به دموکراسی و استقلال رای قائل است و اینکه روشنفکران، رسالت انبیا را برای رهبری فکری اجتماع بر عهده دارند.
بعنوان مثال در امت و امامت این ابهام ایجاد شده که گویا روشنفکر موظف است تا دوره رسیدن به آگاهی عمومی، قدرت را در دست بگیرد اما در بحث بازگشت به خویش کار روشنفکر را فقط انتقال آگاهی و بینایی به مردم میداند تا از میان خود مردم رهبرانی ظهور کنند. در تمام تحلیلهای شریعتی حتا شهادت و پس از شهادت و یا ولایتعهدی امام رضا یا بحث مهدویت و... همواره به تبیین رسالت آگاهیبخشی و نقش افشاگرانه (استظهارا علی المجاحدات) روشنفکر پرداخته است. در نتیجه روشنفکر بعنوان وجدان جامعه دارای مسئولیت است.
شریعتی هیچگاه در زمینه ملی یا مذهبی هویتگرا نیست یعنی گرایشات ناسیونالیستی یا شووینیستی و راسیستی ندارد. در بحث خویشتن نیز آن را در رابطه با دیگری طرح میافکند. یعنی معتقد است در یک دیالوگ بین خود و دیگری هویت شکل میگیرد مثل بحث معاصرینی چون پلریکور در کتاب "خویشتن همچون دیگری". نوعی میهن دوستی را شریعتی به آن تکیه میکند که با ایران باستانگرایی شاه تفاوت دارد و وی در برابر ناسیونالیسم شاهنشاهی به آتشکده مردم و دهقانان تکیه میکند.
شریعتی تاریخ را در حوزه اسلام بررسی کرده و به صفویه رسیده و آن را نیز ملی یا مذهبی به معنای اصیل نمیداند. در انتها به دوره معاصر رسیده و یکی از معضلات ما را انحطاط فلسفی و عدم وجود متفکرانی چون غرب میداند و اینکه ما پس از ملاصدرا و ملاهادی چهرهی شاخصی نداشتهایم. چون ما همیشه در حالت گذار سنت - مدرن بودهایم و استبداد وجود داشته و نهادهای مدنی شکل نگرفته و حتا مفاهیمی چون طبقه یا حزب در بین نیروهای سیاسی ما آنچنان که در جوامع بورژوایی پیشرفته وجود دارد پیش نرفته و ما نمیتوانستیم از طبقه یا حزب بمعنای اصیلش اسم ببریم، در نتیجه روحانیت با اینکه دیرتر به انقلاب پیوست اما بر خلاف دیگر نیروهای سیاسی، چون در بین توده نفوذ و تشکیلات داشت توانست رهبری را در اجتماع در دست گیرد و در نظام بعدی نقش اول را بازی کند.
با این حال، پس از مبارزاتی اینچنینی چه در قبل و چه پس از انقلاب، گویی انقطاعی ایجاد گشته و محصول آن دستاوردها و تجارب به دست نسل جدید نرسیده، حال به دلیل سرکوبها یا بحران اعتقادی.
امروزه در دورهی پساها هستیم (پسامدرنیسم و پسامتافیزیک و پایان ایدئولوژیها و پایان تاریخ) که این با جهان شریعتی تفاوتهایی دارد، جهانی که همین اینترنت و شبکه و انقلاب سیبرنتیک بوجود آورده که در زمان شریعتی نبود، بعلاوه در زمان شریعتی دین مغلوب بود ولی امروزه چون با حاکمیتی دینی روبرو هستیم، دین دافعه دارد. با توجه به این تغییرات امروزه با بحران گفتمانی روبرو هستیم و به نوع طرح جدید مسائل باید توجه داشته باشیم و نه اینکه فقط به تکرار حرفهای گذشته پرداخت.
شریعتی در دورهی آخر زندگی خود به اسلامشناسی فلسفی تاکید دارد یعنی نوع نگاه به انسان و جهان و زندگی و ...، البته باید بدانیم که این تناقضی با متدهای گذشتهی وی در اسلامشناسی تاریخی و هندسی ندارد، بلکه روشهای متعددی بوده که با توجه به رشتهی خود که علوم انسانی بوده در زمانهای مختلف اتخاذ کرده است.
بهر حال در دههی شصت فضا بسته بود، اما در دههی هفتاد گشایشی ایجاد شد ولی دوباره در انتهای دههی هشتاد و بعد از حوادث اخیر فضا بستهتر شد و این مشکلاتی را برای برگزاری مراسمها و اطلاعرسانی ایجاد کرد. در نتیجه از کمبود امکانات رسانهای رنج میبریم و نمیتوانیم در رسانههایی که یا حرفها را مسخ کرده و یا از خط خاصی پیروی میکنند استفاده کنیم، در نتیجه نهایتا باید از امکانات مستقل خودمان مانند همین برنامهی امشب سود ببریم تا بتوانیم بدور از ترس یا سانسور حرف و پیام خود را برسانیم.
بخش پایانی
پس از پایان سخنان دکتر احسان شریعتی، در بخش بعدی برنامه، ایشان به تعدادی از مهمترین سوالات مخاطبان حاضر، پاسخ گفتند.
س : برای حضور موثر و آگاهیبخش در جنبشهایی چون زنان، کارگری و دانشجویی و... چه شیوهای را و در چارچوب کدام خط مشی باید اتخاذ کرد؟ (با در ذهن داشتن برنامه و آرمانهایی رهاییبخش چون عرفان، برابری، آزادی) و نیز با توجه به شرایط بسته کنونی در تمامی زمینهها چگونه میتوان در جامعهی فعلی نقش ایفا کرد و به چه طریقی امکان تداوم راه معلم شریعتی وجود دارد؟
ج : با توجه به تجارب گذشته، نیاز امروز ارتباط بین اعضای طیف موسوم به شریعتی میباشد تا در این شبکهی ارتباطی تحلیلهای خود را ارائه دهند. بهر حال این طیف بهعنوان وجدانی آگاه در قدرت نبوده و همواره ناظر به اعمال قدرت بودهاند. ضمن اینکه نیروهای این طیف همواره مستقل از قدرتهای خارجی بوده و نیز همواره از موضع ملی حرف میزدهاند و معتقد به آزادی و عدالتخواهی و دفاع از مبارزات صنفی و کلیهی فعالیتهای جنبشهای مدنی و دانشجویی و زنان و... و حقوق بشر و شهروند بودهاند.
تضاد اصلی طیف شریعتی از ابتدای انقلاب با طیف غالب بوده و همواره با طیف مغلوب همسویی بیشتری احساس میکرده است. مثلا در دعواهای چارچوب قدرت بین لیبرال و مکتبی یا خط امامی و چپ و راست و یا اصلاحطلب و اصولگرا دخالت نمیکرده است. این در حقیقت راهنمای کلی حرکت خط شریعتی بوده و با اینکه همواره این طیف خود را متعهد میدانسته اما معتقد به راه سوم و عدم لزوم سیاستبازی و حضور و فعالیت مثلا در انتخاباتها و یا در چارچوب کادر موجود بوده است. این طیف وظیفهی اصلی خود را کار فرهنگی و نقد قدرت و ثروت و معرفت میدانسته است.
بهر حال این طیف از نادر طیفهایی بوده که همواره در طول دهههای اخیر مستقل عمل کرده و هزینههای سنگینی نیز پرداخته اما هیچگاه دستش به خون آلوده نشده است.
س : نقدهایی که پویندگان راه معلم بر خود وارد میدانند، چیست و نیز ما باید از چه منابع و رفرنسهایی الهام بگیریم؟
ج : شاخص شریعتی نسبت به دیگر جریانها نقد دائمی به خود است! گویا همین نقد مداوم باعث این شده تا در چارچوب اصلاحاتی که این تفکر در مسیرش برای خود ایجاد میکند در نظر برخی بشکل تناقضاتی جلوه کند. همینکه الان در مورد لزوم یک ارگان که به همسویی اعضا در آن بیانجامد صحبت کردیم و از فقر و نبود چنین فضاهایی در گذشته یاد کردیم، خود این ضعف، نوعی نقد به روش ما بوده است. اینکه پتانسیل این خط فکری در همه جا و حتا در شهرستانهای دور زیاد بوده اما با این حال یک سازمانیافتگی در حوزهی سیاسی ندارد و به نوعی در حاشیه حضور دارد، از انتقاداتی است که به این خط فکری وارد است.
در دههی شصت نیروها جوان و کمتوان بودند و در نتیجه تلفاتی نیز دادند و سپس دورهای بسته ایجاد شد که عوامل و حوادث بیرونی مثل جنگ و ... رخ داد و ما توان پاسخگویی نداشتیم. مثلا بعد از انقلاب وقتی به شهرستانها میرفتیم همه از ما توقع داشتند یکدفعه بتوانیم تمام مشکلاتی که از نظام قبل وجود داشته را از بین ببریم.
بهر حال یکی از کارها این است که چون نیروهای سالم در جامعه کم هست، وظیفهی ما جذب نیروهای مفید و هنوز فاسد نشده میُباشد تا بتوانند در جهت برنامههای درازمدت فعالیت کنند.
س : آیا جامعهی ما توان فهم افکار آکادمیک و فلسفی حوزه روشنفکری را دارد و آیا نباید افکار شریعتی را برای تودهها فهمپذیر کرد؟
ج : حرکت فکری طیف ما دارای دو بعد است؛ یکی مربوط به بعد مفهومی و روشنفکری هست و تفاوت آن با بعد آکادمیک اینست که در حوزهی آکادمیک، علم برای علم است ولی در حوزهی اجتماعی علم دارای تعهد و تئوری انتقادی است و ما باید یک جنگ تعاریف راه بیاندازیم و کاری آموزشی - پژوهشی را انجام دهیم.
دوم در حوزهی اجتماعی است که ما باید به نحوهی انتقال آرمانها به مردم توجه کنیم. مثلا شریعتی از تمامی شیوههای هنری و نمایشی و تئاتر و سینما و نقاشی، در حوزهی دینی و در حسینیه ارشاد، استفاده کرده است. بعلاوه نثر نوشتاری و گفتار روان با مخاطبین مختلف از کودک گرفته تا پیر یا جوان و ... که هر کدام زبان خاص خود را دارند.
س : کدام شریعتی راهنمای عمل امروز است؟
ج : تفاوت است بین شریعتیای که یک متفکر یا نیروی فرهنگی است یا شریعتی به عنوان یک شخصیت سیاسی که خط مشیی را دنبال میکرده است. شریعتی گفتیم که یک خانوادهی فکری در تاریخ ایران بوده که از سید جمال و مشروطه ریشه گرفته و در ادامه به نهضت ملی پیوند خورده، که همین نهضت خداپرستان سوسیالیست از گرایشهای نهضت ملی بوده با چهرههایی مانند طالقانیها و زنجانیها و بازرگانها و سحابیها که خط فکری شریعتی هم نسبت و قرابتی با آن ها داشته و در همین راستا، نحلهها و جنبشهایی بوجود آمده که در ادامه تا انقلاب بهمن، آرمانهایی چون آزادی و عدالت اجتماعی، استقلال و توسعهی همه جانبهی اقتصادی و فرهنگی از مطالباتشان بوده است که بخشی از آن اجرا شده و بخشی هنوز عملی نشده و این مبارزه همچنان ادامه دارد. بنابراین شریعتی برای ما یک فرد نیست بلکه بعنوان نمادی که آرمانهایی را در ذیل آن دنبال میکنیم مطرح است.
س : شریعتی پروژهی پروتستانتیسم را دنبال میکرد یا اصلاح دینی را؟
ج : همانطور که در مباحثهی تقی رحمانی و سوسن شریعتی هم آمده بود، بعضی تشبیهها که شریعتی از تاریخ غرب کرده، مثل پروتستانتیسم، رنسانس یا ایدئولوژی و...باید توجه داشته باشیم که منظور وی این نیست که مثلا در پروتستانتیسم، صورت مسائل ما دقیقا مشابه تاریخ رفرم در غرب است که در آن فاندامانتالیسم(بنیادگرایی) یا لیبرالیسم و ... به وجود آمد. بلکه منظور این است که پروتستانتیسم یا اصلاح دینی در تاریخ مسیحیت بنقل تمامی مورخین نقش مهمی ایفا کرده بوده است. همانطور که در کتاب "اخلاق پروتستانتیسم و روح سرمایهداری" ماکس وبر نقش پروتستانتیسم را در رشد کاپیتالیسم در غرب نشان داده و یا توکویل در کتاب "دموکراسی در امریکا"، پوریتانیسم(نابگرایی) پروتستانها را در ایجاد دموکراسی در این کشور نشان میدهد. شریعتی نیز از این سرنمون سود برده تا نشان دهد که ما نیز در دنیای اسلام احتیاج به چنین رفرماسیونی داریم.
رنسانس که در جهانی کاتولیکی و در ایتالیا توسط اراسموس طرح میشود با بحث لوتر در باب اختیار انسان متفاوت است. یا بحث ایدئولوژیزاسیون که آن را از ایدئولوگهای فرانسه قرن 18 وام میگیرد، اینها همه مثالهایی است که دکتر میخواهد بدین وسیله یک نوع متد را بما بیاموزد، نه اینکه وارد همان کادر که مباحثش متفاوت است بشویم.
اساسا در جهان اسلام بین گرایشهای مثلا اشعریگری در تسنن یا اخباریگری در تشیع تفاوت وجود دارد، چه رسد به جهان اسلام و مسیحیت که اصلا موضوعاتشان متفاوت است. اصلا بنیادگرایی هم که به کار میبریم یک اصطلاح مسیحی است و ما باید مطلع باشیم که مسامحتا این عبارات و اصطلاحات را بکار میگیریم. اینکه بگوییم الزاما از دل پروتستانتیسم بنیادگرایی استخراج میشود با واقعیت تاریخی نمیخواند.
س : آیا اقدامی تا بحال برای نزدیکی و همگرایی بیشتر نیروهای طیف فکری شریعتی صورت گرفته است؟
ج : ما از همان سال ۵۷ کانون ابلاغ اندیشههای شریعتی را راه اندازی کردیم و با گروههایی که در راه معلم تداوم و پویندگی داشتند تماس گرفتیم و تبادل آراء و نقد و نظر و بررسی داشتیم و مجموع آن را در "نشریه ارشاد" منتشر میکردیم. این دیالوگ در داخل و خارج کشور برقرار بود و ادامه مییافت. هم اکنون نیز این مباحث را تعقیب کرده و تا چندی پیش به شکل مجموعهای از نظرات و یا مقالههای افراد مختلف در "دفترهای بنیاد" چند شمارهی آن منتشر شد. بعلاوه با استفاده از اینترنت امروزه دوستانی در تلاش هستند تا این مباحث را جمع آوری کنند و به آن سامان بخشند که تا حدودی هم این کار صورت گرفته است.
س : برنامه کار بنیاد فرهنگی دکتر شریعتی بغیر از چاپ مجموعه آثار چیست؟
ج : این برنامه دو بخش است؛ بخش اول آثار خود دکتر شریعتی هست در ۳۶ جلد، که باید به علمیترین شکل و اصولیترین صورت منتشر شود، بدور از اغلاط تایپی یا ویرایشی که در گذشته وجود داشته تا بتواند در اختیار کتابخانهها و ... قرار گیرد.
قسمت بعدی منتخبی از آثار دکتر شریعتی است که مهمترین بخشهای این آثار در سه جلد میباشد که در دست آماده سازی است.
مورد دیگر گزیدهی آثار هست که تاکنون 8 جلد آن توسط "بنیاد فرهنگی شریعتی و انتشارات گام نو" منتشر شده که در واقع احیای بعضی تیترهای موضوعی از دکتر شریعتی است که در لابلای مجموعه آثار گم شده و به چشم نیامده و بعضی انتقاد دارند که چرا شریعتی به اینها نپرداخته، مثلا ایران باستان و زرتشت و ... که با این شیوه از محو شدگی خارج میشود.
قسمت دیگر نیز یک DVD از کل آثار دکتر شریعتی به شکل دیجیتال است که در آن از نوشتهها و اسناد مکتوب و دستخط و صدا و عکس و فیلم و ... گنجانده شده که بزودی روانهی بازار خواهد شد.
اما بخش دوم کار بنیاد، همانطور که گفتم تولید آثاری مجزا از شریعتی و با همکاری صاحبنظرانی دیگر در موضوعاتی مختلف چون: هویت ملی، دین و ایدئولوژی یا مدرنیته و پست مدرنیته و... میباشد که تولید آن تا جایی که مجوز گرفته، صورت پذیرفته ونیز سالگردها و سمینارها و برگزاری مراسمهایی دیگر که جزء فعالیتهای بنیاد شریعتی بوده است.
س : با توجه به خط مشی دکتر شریعتی در زمینهی دینپژوهی و نیز تخصص خانم سارا شریعتی در حوزهی جامعهشناسی، چرا کار عمیقی در این حوزه صورت نپذیرفته است؟
ج : ایشان در این زمینه فعالیتهایی داشته و هفتهی گذشته با این موضوع سمیناری بینالمللی و منطقهای نیز برگزار شد ولی روی حوزهی جامعهشناسی دین حساسیتهای زیادی وجود دارد و بطور کلی علوم انسانی با محدودیتهایی مواجه است.
البته بنده تخصصم روی فلسفه میباشد، اما با توجه به نزدیک شدن به سالگرد شریعتی سمیناری را با موضع شریعتی در علوم انسانی، بهمراه پایاننامههایی که در دانشگاه بر روی موضوع شریعتی کار شده را با حضور بعضی از اساتید و دانشجویان برگزار خواهیم کرد و نتیجهی آن را نیز از طریق سایت
WWW://DRSHARIATI.ORGدر اختیار علاقمندان قرار خواهیم داد.
س : آیا امروزه میتوان از روشی که شریعتی در زمان خودش استفاده میکرد بهره برد؟
ج : بله. باید از این روش سود برد اما باید قدرت اجتهاد نیز داشت.
برنامه کلی ما بعنوان خانوادهی شریعتی یا بنیاد، همانطور که پیشتر هم اشاره کردم، دخالت در امور سیاسی بعنوان یک سیاسیکار حرفهای یا وزیر و وکیل و... نیست. بلکه ما بعنوان روشنفکرانی که احساس تعهد داریم و نیز بعنوان یک شهروند، موضع کلی خودمان را در قبال حوادث روز اعلام میکنیم. موضع ما همواره انتقادی و روشن بوده و هیچگاه در چارچوب قدرت حضور نداشتهایم. در اپوزیسیون نیز یک روش کاملا مستقل از سایر گروهها را همواره در پیش گرفتهایم. ما طبعا پروژهی شریعتی را به عنوان یک کار رادیکال فرهنگی و حرکت اجتماعی ریشهدار دنبال میکنیم. در مورد زد و خوردهای سیاسی روزمره موضع نمیگیریم اما در مورد پروندههایی که به نوعی به ما مربوط میشود باید اعلام موضع کنیم. مانند:"اسلام منهای روحانیت". البته گاهی این اظهارات، بدلیل محدودیتهایی که مطبوعات با آن روبرو هستند، نمود کافی نمییابد و نقصِ انعکاس درست مسائل وجود دارد و در نتیجه ما باید از طریق سایت و رسانهی مستقل خودمان اعلام کنیم. بنابراین ما برای سالگرد از منابع موثق خودمان استفاده خواهیم کرد تا سوء استفادههای خطی و ... از آن صورت نگیرد و مطبوعات و رسانههای دیگر نیز با نقل از منبع، مطالبمان را ولو دستکاری شده منعکس نمایند، تا اصل پیام ما خدشهدار نشود.
س : چرا بجز آقای طهماسبی، کسی در مورد اسطورهشناسی دین و روانکاوی اجتماعی کاری تحقیقی نکرده و آیا در این حوزه میتوان فعالیتهای مثمر ثمری داشت؟
چ : بله در این زمینهها جای کار هست. اما چون حوزهها تخصصیتر شده نمیشود به همهی حوزهها همه بپردازند ضمن اینکه مباحث از دوران شریعتی تخصصیتر شده و البته ما نیز نسبت به او زمان بیشتری داریم. زمانی در بنیاد بازرگان این قبیل موضوعات دنبال میشد که من هم در آن حضور داشتم، ولی هنوز جای ادامهی فعالیت در این موضوعات وجود دارد.
س : چرا سخنان دکتر شریعتی ضد و نقیض است و ما باید در نهایت به کدام یک از حرفهای او گوش فرا دهیم؟ ضمنا اسلامی کردن علوم انسانی ممکن هست یا نه؟
ج : البته باید مشخص کنیم دقیقا چه بخشی و در برابر کدام بخش دیگر تناقض دارد. البته خود دکتر معتقد به انسجام درونی نظریاتش بوده، مثلا خود و خدا و خلق و یا اجتماعیات و اسلامیات و کویریات و یا گفته که من سه حرف بیشتر ندارم: مبارزه علیه زر و زور و تزویر. یا آخرین پیامش: عرفان، برابری، آزادی که در جهت رفع تناقض است. به این معنی که بین پروژهی عقلانیت انتقادی دنیوی و معنویت تناقض نیست. یعنی دینی که ما مطرح میکنیم باید در همین دنیا هم موجبات بهروزی ما شود.
البته باید به این نکته توجه داشته باشیم که در منحنی سیر فکری شریعتی هر چه جلو میرویم گاهی نظریات جدیدترش نظریات قبلی را نسخ میکند و جایگزین بهتری برای آن ارائه میدهد. مثلا اسلامشناسیهای او که از متد تاریخی آغاز شده و بعد در ارشاد به متد هندسی رسیده و در نهایت به اسلامشناسی فلسفی. شریعتی معتقد بود همواره در حال تحقیق و در نتیجه تحول است و همواره باید آخرین نظریاتش را ملاک قرار دهیم. پس متد شریعتیخوانی ما باید از آخر شروع شود و در پرتو آخرین دستاوردهای فکریاش به سمت ریشهها و نظریات نسخشدهاش برویم. در ادامهی شریعتی خود ما هم به برخی از نظریات ابتداییمان نقدهایی داریم و اساسا انسان باید موجودی باشد که دائما به سمت تحول، تکامل و اصلاح خویش گام بردارد.
اما در مورد بومیسازی یا اسلامیزاسیون علوم انسانی، بقول دیلتای باید علوم بومی باشد تا مشکلات را حل کند و چون ما در حوزهی ایران و اسلام بسر میبریم، مسائل متفاوتی با غرب داریم که باید علوم انسانی به آن پاسخ دهد و به این معنا باید بومی شود.
اما بحثی که حاکمیت مطرح کرده که باید این علوم، اسلامی و شرعی شود، زیرا ما بدلیل آشنایی با غرب منحط شدهایم، پس مثلا باید اینترنتِ حلال و اسلامی - ایرانی درست کنیم، این با بحث شریعتی متفاوت است. زیرا چون معتقدند ما نمیتوانیم دستاوردهای غرب و دنیای جدید را بپذیریم و نقد و بررسی و کار اجتهادی کنیم، پس بیاییم محدودیت اعمال کنیم و رنگ ایدئولوژیک بزنیم و با همان نگاه کشورهای کمونیستی که میخواستند علم را ایدئولوژیک کنند بیاییم مذهبیاش کنیم. دیدیم که پس از انقلاب فرهنگی کار علمی جدید و خاصی ارائه نشد و نتیجهاش محدودیتها و بستهشدن فضا مثل همین سیستم فیلترینگ است.
س : با توجه اندیشهی دکتر شریعتی، تنوع و پلورالیسم یا انحصار و جزمگرایی (exclusivisme) را در مشی فکری وی چگونه ارزیابی میکنید؟
ج : اصولا دموکراسی یعنی پذیرش تنوع و تساهل و تبادل در قدرت. بنابراین پذیرش اینکه جامعه کثرتی است از افراد و اقوام و ... اصلی است که شریعتی میپذیرد و در جامعهشناسی خود به تاثیر از گورویچ بحث پلورالیسم متدولوژیک را مطرح میکند و هیچگونه اکسکلوسیویته – exclusivité (انحصاری) و یا استبداد رای یا انحصار و جزم ندارد. نقطه اشتراک تمامی پویندگان راه دکتر همین تحمل عقاید و تنوع اندیشه است که شریعتی در نیایشهایش میگوید: "من دشمن عقاید تو هستم ولی برای اینکه بتوانی عقایدت را بیان کنی حاضرم جانم را نیز بدهم." یعنی تحمل و تساهل نسبت به تنوع از ویژگیهای اندیشهی وی میباشد.
س : آیا شما جریان دین گرای فارغ از جبر دینی را دنبال میکنید؟
ج : بله. در سوال قبل هم گفتیم که اساسا هیچ گونه جبر یا اکراه در دین بمعنای عقیدتی نداریم. دین امری داوطلبانه و شخصی است و نمیتواند با جبر همراه باشد.
س : سیر مطالعاتی آثار دکتر شریعتی را از کجا آغاز کنیم؟
ج : تاکنون روشهای متعددی پیشنهاد شده، اما بنظر من بهتر است با شناخت شخصیت دکتر شریعتی از طریق بیوگرافیهایی چون "طرحی از یک زندگی" نوشتهی همسر ایشان و نیز کار آقای رهنما با نام "شریعتی مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد" (تا بحال دو ترجمه از آن به فارسی انجام شده.) آغاز کرد. البته برای قشرها و سنین مختلف تفاوتهایی وجود دارد. مثلا برای نوجوانان "یک جلوش تا بینهایت صفرها". اما اگر بخواهیم بطور متدلوژیک کار کنیم، آثاری چون "روش شناخت اسلام" یا "اسلامشناسی هندسی" که در آن کلیت یک طرح هندسی برای مکتب را بما ارائه میدهد که میتوان نسبت تمام اجزای یک تفکر را در آن ملاحظه کرد. البته باید همواره کلیت یک اندیشه را توامان در نظر داشت وگرنه در گذشته بعضی غرق در کویریات یا اجتماعیات میشدند و یا به اسلامیات و مباحث دینی میپرداختند و از قسمتهای دیگر غافل میشدند. البته بنده در کلاسهای شریعتیشناسی دانشگاه تهران به بررسی متدولوژی شریعتی در حوزههای مختلفش پرداختهام که فایلهای صوتی و متنی آن قابل دسترس است.
س : اخیرا مباحثی پیرامون تشکیل حزبی در خط فکری شریعتی بین پیروان فکری او براه افتاده، آیا با ایجاد حزب مثلا با نام "حزب آرمان شریعتی" و یا هر نامی دیگر موافق هستید و آن را تایید میکنید؟
ج : اخیرا در صفحه سوالات فیسبوک به چنین نامی برخوردم، که پیشنهاد تشکیل حزب با چنین نامی ارائه شده بود.
ابتدا باید ببینیم حزب در اندیشهی شریعتی به چه معناست. تنها جایی که بحث از حزب را دکتر شریعتی طرح میکند، "شیعه یک حزب تمام" است، که آنجا مفهومی عقیدتی و تاریخی است که در قرآن هم این مفهوم به چشم میخورد. چه بمعنای منفی که یعنی هر حزبی به آنچه دارد خوشحال است ( كل حزب بما لديهم فرحون ) و چه بمعنای مثبت که حزبی خدایی باشد.
در نامهای از شریعتی نیز حزب خدایی خلق یا تحزب بمعنای کلیِ تشکل آمده است، که البته این مشخصات خودش را دارد و با حزب بمعنای سیاسی کلمه متفاوت است.
حزب و همینطور طبقه از لحاظ سیاسی و بمعنای مدرن کلمه در جوامع پساسرمایهداری به شکل مشخص وجود دارد. بطور روشن در این جوامع باید گفت که ابتدا طبقاتی بوجود آمده و احزاب سیاسی نیز از منافع این طبقات دفاع میکنند. یعنی ما با احزاب مشخص چپ و راست و میانهرو و ناسیونالیست و سوسیالیست و چه در چپ افراطیتر کمونیست و یا راست افراطی و غیره در طیفبندیهای سیاسی سر و کار داریم.
در جوامعی چون ما که در حال گذار به مدرنیته هستند این شکلبندی حزبی و سیاسی متفاوت است و ما باید ابتدا ببینیم احزابی که در طول تاریخ، ما در ایران داشتهایم آیا احزاب بمعنی مدرن بودهاند؟! البته شاید از لحاظ شکل مدرن بوده باشند ولی از حیث بافتی، محلی و خاص است و در برخی نقاط ایران میبینیم که احزاب حالت عشیرتی و قبیلهای دارند، که این بهیچوجه حزب به معنای علم سیاسی جدید نیست، یا احزابی که از زمان اجتماعیون و عامیون و از زمان مشروطه در ایران شکل گرفتند و یا حزب توده که در دل خود بسیاری از روشنفکران ایران را نمایندگی میکرد و در آغاز بسیاری امیدها برانگیخته بود، اما سرنوشت بعدی آن باعث شد تا اثر بدی در مفهوم تحزب بوجود آورد. البته جمعبندی تاریخچهی احزاب در ایران و نسبت حزب با تفکر شریعتی بحث مفصلتری را میطلبد، ولی میتوان گفت که تمرینهای متعددی در اینباره صورت گرفته و پیشنهاداتی هم بلحاظ نظری وجود داشته و اسامیای نیز مطرح شده و حتا گروهبندیهای سیاسی مختلفی نیز به وجود آمده که نیاز به جمعبندی دارد تا بتوان به آن الگوی ایدهآل و علمی مدنظر خود دست یافت.