"... آنچه در همه پدر و مادرها مشترک است، این است که مذهب را طوری تعریف میکنند که انگار شیپور را از طرف دیگرش باد میکنند!
توصیههایی که به نسل جوان میکنند اینطوری است.
درست مثل این است که طبیبی، یا بههرحال آدمی، دائم به کسی که لباش زخم شده یا صورتاش جوش زده بگوید که "جوش نزن" و "زخم نشو"! و بعد هم بگوید که به طور مثال "زخم شدن دهن فلان بدی را دارد، جوش صورت فلان قدر بد است"!
این، اگر چه درست است، اصولا" چه تاثیری دارد؟ چه میخواهد بشود و بعد چه نتیجهای میخواهد بگیرد؟
به جای این صحبتها باید فهمید چه عواملی باعث شده که این جوشها در زندگی روحی این بچه و این نسل بوجود آمده است. آن ریشهها را باید یافت.
تجربه نشان میدهد که به عنوان اینکه دین فلان چیز را میگوید، نمیشود حجاب را بر زن تحمیل کرد، و عبادت را بر پسر تحمیل کرد، مگر اینکه یک آگاهی انسانی پیدا کند، و اینها نماینده یک طرز فکر باشد.
آیا در عوام ما پوشش اسلامی به عنوان یک طرز تفکر خاص است؟ نه، طرز تفکر خاص نیست، بلکه به عنوان تیپ خاص است، که در آن مومن دارد، فاسق دارد، بد اندیش دارد، خوش اندیش دارد، خلاصه همه جور آدمی دارد!
البته حجاب غیر از چادر است، چادر فرم است.
اصل قضیه این است که، این دختری که الان میخواهد پوشش را انتخاب کند، انگیزهاش چیست؟
معمولا انگیزه این است که "مادرم همینطور بوده، خالهام همینطور است، محیطمان همینطور است". این، یک لباس سنتی است، نشانهی طبقهی عقبماندهی در حال مرگ است. جلویش را هم نمیتوان گرفت. بخواهی ده سال دیگر هم ادامهاش بدهی، بعد از سال یازدهم تمام میشود، رشد و تکاملاش به سمت ریختن این حجاب است، یعنی تکامل جامعه به سمت تَرک آن سمبلهای سنتی اُمّلی.
بنابراین شما طرز فکر بچه ها را عوض کنید، آنها خودشان پوشش را انتخاب خواهند کرد. شما نمیخواهد مدلاش را بدوزید و تنش کنید! او خودش انتخاب میکند. شما رابطه عاشقانه بین او و این عالم وجود برقرار کنید، او خودش به نماز میایستد. هی به زور بیدارش نکنید!..."
مجموعه آثار ۲۱ / زن / ص ۲۷۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین