روحانیت
09_03_2010 . 20:10
#1
روحانیت
دوستان گرامی!
منتظر دریافت نظرات شما درباره این موضوع هستیم.



ـــــــــــــــــــــــــــــــ
.
09_03_2010 . 20:52
#2
نظر شریعتی درباره روحانیت در اسلام
شریعتی می‌گوید :

''... وقتی من می­‌گویم حکومت اسلامی، مقصودم شخص محمد و دو سه تن از جانشینان اولیه‌اش است که تا حدی از او پیروی می­‌کردند... اول باید ببینیم حکومت مذهبی چیست؟ حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به‌جای رجال سیاسی، رجال مذهبی (روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال می­‌کنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون. آثار طبیعی چنین حکومتی یکی استبداد است، زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین می­‌داند و در چنین صورتی مردم حق اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند. یک زعیم روحانی خود را به خودی خود زعیم می­داند، به اعتبار اینکه روحانی است و عالم دین، نه به اعتبار رأی و نظر و تصویب جمهور مردم، بنابراین یک حاکم غیر مسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است و چون خود را سایه و نماینده خدا می­داند، بر جان و مال و ناموس همه مسلط است و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمی­‌دهد، بلکه رضای خدا را در آن می­بیند، گذشته از آن برای مخالف، برای پیروان مذاهب دیگر، حق حیات نیز قائل نیست. آنها را مغضوب خدا، گمراه ، نجس، و دشمن راه دین و حق می‌­شمارد و هرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدایی تلقی می­‌کند. خلاصه حکومت مذهبی همان است که در قرون وسطی کشیشان داشتند. اما در اسلام چنین بحثی اصولاً مطرح نیست، زیرا عمال حکومت مذهبی در جامعه اسلامی وجود ندارد. سازمانی به نام روحانیت (clergy ) نیست...'' مجموعه آثار ۲۲ / مذهب علیه مذهب / ص ۲۰۴


اینجانب نظر قطعی شریعتی را درباره روحانیت در اسلام را متوجه نمی‌شوم. از یک سو، وی می‌گوید که ما در اسلام چیزی به نام روحانیت نداریم (با اینکه واقعیت این است که داریم، حال وجود آن مطلوب است یا نیست، بحث دیگری می‌باشد)


در جای دیگر از وجود روحانیون می‌گوید :

"... و این دیگر نیاز به گفتن ندارد، که اسلام جز من و تو و امثال من و تو هیچ‌کس را ندارد. از روحانیت چشم داشتن نوعی ساده‌لوحی است که ویژه مقلدان عوام است و مریدان بازاری، و اگر آبی نمی‌آرند، کوزه‌ای نشکنند باید سپاس‌گذارشان بود..." مجموعه آثار ۱ / با مخاطب‌های آشنا / ص ۲۱۴


هم‌چنین شریعتی از خطر حکومت روحانیون آگاه بود، ولی چرا در ''نظریه'' امت و امامت جای یک روحانی در مقام امام امت را رد نکرد؟


ویرایش : یک بار / شروین
.
10_03_2010 . 06:32
#3
عالمان یا روحانیان دین ؟
تا آنجا که بنده مطلع هستم نظر دکتر پیرامون روحانیت به نوع تفسیر این واژه بر می‌گردد . شریعتی به روحانیت اعتقادی نداشت. روحانیت را یک تشکل منسجم و سازمان‌یافته و یک دستگاه و نهاد مستمر دینی می‌شناخت که برای خود حقوق خاص و طبقه‌ي خاصی در جامعه قائل می‌شد، و این برخلاف اصل توحید و انسانیت و اسلامیت بود.

این طبقه‌ي نوظهور ، یک حجاب بین انسان و خدا (خالق و مخلوق) بود و هست و حق تفسیر و رای و نظر را تنها برای خود محترم و واجب می‌دانست و می‌داند . او بر این باور بود که چنین دستگاه و نهاد مجزایی نه در اسلام و نه در هیچ یک از ادیان ابراهیمی وجود نداشته و هر چه که موجود است، یک نوع شارلاتانیزم "دکان‌‌‌‌داری" به‌اصطلاح دینی است و یک نوع کلاه‌برداری محسوب می‌شود.

وی بر این باور بود که میان واژگان فرق بسیاری نهفته است. میان عالم و باورمند دینی با ملا و آخوند (واژه مرسوم) بسیار فرق است . نهاد روحانیتی از ابتدا وجود نداشته و هر نهادی که در موازات عالمان و اندیشمندان دینی (دین‌مدار) به‌وجود آمده در واقع یک نوع حرکت منسجم جهت انزوای حقیقت پیام دین به خلق‌ها بوده است. دستگاهی (دکانی) برای استثمار و استحمار خلق‌ها و مجزا کردن بخشی خاص از بدنه‌ي جامعه و توده‌ها.

به باور او نهادی به‌نام روحانیت در اسلام وجود ندارد و هرچه هست، انحرافات تاریخی ـ اعتقادی، و اقتصادی ـ سیاسی است که در بدنه‌ي جامعه رخنه کرده و از دین یک پوستین وارونه ساخته است. از این دیدگاه، شریعتی می‌کوشد تا فرق میان عالمان دینی را با روحانیان تقدس‌نما مشخص و مصرح سازد. او به مردان شاهد و آگاه و معتقد و با ایمان اعتقاد داشت و احترام می‌گذاشت. کسانی که نان دین نمی‌خورند تا کار دنیا کنند.

در امت و امامت نیز او بر این باور بود که بخشی از خواص آگاه و انقلابی و دلسوز و... ، طی یک دوره‌ي انتقالی می‌توانند جهت شفاف‌سازی خط‌مشی‌ها و انتقال قدرت از خواص به توده‌ها نقش مهم و مثبتی ایفا کنند. بدین جهت این خواص می‌توانند حتی به اصطلاخ روحانی هم باشند. (توجه شود که بازهم واژه روحانی با مقدس‌نمایان اشتباه نشود). گرچه نقدهای فراوانی به این تئوری اوتوپیک وارد است و بخش کثیری از این انتقادها و گاه فحاشی‌ها به شریعتی بدلیل بدفهمی این تئوری و فحوای مضامین آن می‌باشد .

اما بهرروی، شریعتی به نوع انسان‌ها اعتقاد داشت. از نظر او سخنان و باورهای انسان‌ها است که خواست درونی و اعمال و کردارشان را تشکیل می‌دهد و مشخص می‌سازد . بعنوان نمونه مرحوم طالقانی یک به‌ظاهر روحانی (عالم دینی) بود! وی یک شخصیت ملی ـ مذهبی بود و نزد غالب روشنفکران و اندیشمندان و چهره‌های ملی و سیاسی قابل احترام و تکریم بود. او با شریعتی بسیار نزدیک و هم‌درد بود . شریعتی نیز او را روحانی نمی‌شناخت . از دیدگاه شریعتی، امثال طالقانی‌ها چهره‌های سرشناس و دردمند در علوم دینی بودند . افرادی که دغدغه‌ي توده ها را دارند و آگاه به مسئولیت زمانه‌ي خویش هستند. مردانی که مصلحان و روشن‌اندیشان تاریخ شریعت‌اند و نه کوله‌باری بر دوش طریقت اسلام و تشیع.

اینجاست که روشن می‌شود ما در جوامع اسلامی، هم دستگاه‌های دینی داریم و هم دولت‌ها و حتی ملت‌های به‌ظاهر دینی. اما هیچ‌کدام اینها نه تنها متبلور یک فاکت دینی و طریقت دینی نیستند، بلکه گاه کاملاً ضد واقعیت موجود قد علم می‌کنند و در برابر او می‌ایستند. در این‌باره سخن‌ها و نوشتارهای فراوان موجود است. شما می‌توانید با یک رجوع ساده در وب ، پایگاه‌های فراوانی را پیدا کنید که در این حوزه‌ها نظرهای متفاوتی را منتشر ساخته‌اند . هم‌چنین فرزندان دکتر نیز به‌کرات در این حوزه‌ها گفته‌اند و نوشته‌اند.


[size=x-small]پ.ن: تمامی مطالب فوق بر اساس مضامین موجود در آثار دکتر شریعتی (علی‌الخصوص انسان بی‌خود و تشیع علوی و...) برگرفته شده است. چنانچه اشکالی در نقل به مضمون مطالب مشاهده می‌شود ، مطمئناً بر عهده‌ي بنده می‌باشد که به‌دلیل فرصت کم و شلوغی ذهنیت و فکر، قادر به شرح و بسط این مطالب نبودم و نتوانستم در این مجال با ذکر سخنان از مجموعه آثار و نقل عینی سخنان دکتر ، سخن‌ام را تکمیل نمایم، که پیش‌تر پوزش می‌طلبم. و امیدوارم دوستان ادامه‌ي مشروح این مطالب را با ذکر منابع و همراه با نظرات سایر اندیشمندان و صاحب‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظران این عرصه، منتشر سازند.[/size]

ویرایش : یک بار / شروین
.
06_07_2010 . 19:50
#4
دکتر شریعتی و روحانیت از منظر مرحوم مهندس بازرگان
نویسنده : مهندس بازرگان


دکتر شریعتی و روحانیت

روحانیت در همه ادیان و ادوار به دو دلیل با امثال دکتر شریعتی‌ها ناسازگاری دارد و احیاناً خصومت می‌ورزد. یکی اینکه تجدد و نو‌آوری را منافی با اصالت و استحکام دین دانسته و می‌ترسند در مبانی و معتقدات مردم که تا حدود زیادی بر تشریفات و تحجر و بر سنت‌ها و افکار کهن تکیه دارد، تزلزل حاصل شود. و دلیل مهم‌ترشان این است که اصلاً نمی‌خواهند هیچ فردی که خارج از صنف و کسوت مقدس است، وارد قلمروی واسطه‌گی بین خدا و خلق خدا شده، عهده‌دار مقامات مکتسب آنها گردد.

استدلال می‌کنند که تعلیم و تبلیغ دین تخصص لازم دارد. شخص باید سال‌ها در حجره دود چراغ خورده در حوزه درس خوانده، لسان اهل بیت را یاد گرفته، لباس دین را پوشده، و به رموز و اسرار شغل و به رسوم و شئون صنف روحانی آگاهی و عادت پیدا کرده باشد. خلاصه، نامحرم و خارج از خانواده نباشد و دکانی در برابر دکان مالوف باز نشود. اگر نویسنده‌ای در مقوله‌های دینی کتاب بنویسد، ولو آنکه خدا و دین را ثابت کرده و حقانیت و عظمت اسلام را با بیان مورد قبول مردم و جوانان بشناساند ولی در جرگه و با قلم و منطق آقایان نباشد، نباید تصور کرد که خوشحال خواهند شد و او را تایید خواهند کرد، بالعکس، ایرادگیری‌ها و تکفیرهایی عنوان می‌گردد.

مسلماً مصیبت بود که یک کلاهی دیپلم‌گرفته از مدارس جدید و فُکلی فرنگ‌رفته که دکتر در جامعه شناسی شده است، دم از قرآن و اسلام بزند، کتاب فاطمه فاطمه است بنویسد، در دانشگاه مشهد درس اسلام‌شناسی بدهد، و بخواهد جوانان مملکت را با زبان علمی و اجتماعی و سیاسی‌ی روز به طرف خدا و اسلام و تشیع سوق دهد، آن‌هم نه شیعه صفوی و مجلسی، بلکه شیعه علوی و انقلابی. چه رسد به اینکه به مراجع تقلید ایراد گرفته و بگوید چرا کار تحقیقی نمی‌کنند!

اما طبیعی بود که چنین باشد. این نکته از بدیهیات جامعه‌شناسی است که نه هیچ کاسب از همکار خوشش می‌آید و نه هیچ صاحب دانش و هنرمند یا تاجر به راحتی تحمل کشفیات تازه یا فن و کالاهای نو ظهور را می‌نماید. روان‌شناسی بشر همیشه در برابر نو‌آوری مقاومت داشته است.


عکس العمل در برابر شریعتی نمی‌توانست تند نباشد.

واقعیت و تجربه این است که اگر کسی منکر خدا و قیامت شود یا کتاب در رد قرآن و امامان بنویسد، مواجه یا عکس‌العمل شدید از ناحیه‌ی فقهای دین نمی‌شود. با نثار کردن لعنت و چند دشنام و دعا از کنار مطلب می‌گذرند. می‌گویند وجود خدا و روز جزا یا معجزه انبیاء از بدیهیات عقلی و نقلی بوده و مؤمنین حرف این‌ها را باور نمی‌کنند و ما در کتاب‌هایمان جواب این شبه‌ها و اباطیل را داده و اثبات صانع و نبوت و امامت را کرده‌ایم. به‌علاوه ایرادهایی را که به اعتبار علوم جدید و افکار غربی و مادی می‌گیرند چون اصل آنها را قبول نداریم و قصد و سیاست‌شان استعماری است قابل بحث نمی‌دانیم. با برچسب غرب‌زدگی و امپریالیسم کارش را می‌سازیم. ضمناً چون قدرت و قلم برای رد کردن آن نوع ایراد و اشکالات ندارند، ترجیح می‌دهند به بی‌اعتنایی و سکوت برگزار شود. اما همین‌که نامحرمی پا به حریم قدس می‌گذارد و مصالح و مقامات موروثی تهدید می‌شود، چون خدا و مردم حمایت نمی‌کنند، خودشان باید بالاجتماع به دفاع بپردازند. از دیدگاه بشری و جامعه‌شناسی و در سنت دین‌داران بعد ار پیامبران، همیشه اشخاص و عناوین مقدم بر اصول و افکار قرار می‌گرفته و عملاً دفاع از آنها مهم‌تر از این‌ها تلقی می‌شده است. بت‌پرستی که سکه رایج مدعیان انبیاء قدیم و چهره اولیه شرک و شیطنت بود، جای خود را بعد از انبیاء به شخص‌پرستی‌ها و صنف‌سازی‌ها داده است. بی‌جهت نیست که مولی علی می‌فرماید: اول حق را بشناسید و سپس رجال را با آن بسنجید، نه آنکه مقامات و مواضع معیار حق و باطل باشند.

دکتر شریعتی وقتی حرف از اسلام منهای روحانیت می‌زند، مرتکب ذنب لایغفری می‌شود که همه روحانیت را علیه خود بر می‌انگیزاند. و چون به اعتقاد و بنا به مصالح آقایان "اسلام مساوی است با روحانیت"، یکی از افاضل معروف و از معاودین عراق حکم " اَعدی عدوّ اسلام " را درباره‌ی او صادر می‌نماید. سرِ مخالفت شدید و دشمنی با دکتر شریعتی در اینجا است. حملات و تهمت‌ها براه افتاد. نزد بزرگان حوزه و صاحب نظران می‌رفتند تا فتوای ارتداد بگیرند و ساواک آنها را پخش می‌کرد. حسینیه ارشاد را مرکز وهابی‌گری و مسجدی اعلام کردند که در آنجا دست‌بسته نماز خوانده می‌شود و "اّشهد اَنَ امیرالمؤمنین" در اذان نمی‌گویند. کتاب‌ها و گفته‌های‌ شریعتی را زیر ذره‌بین گذاشته و هر لغزشی که دیدند (و کیست که لغزش و اشتباه و اشکال در کارش نباشد؟) از کاه کوه ساختند و چون خطای عمده‌ای دستگیرشان نمی‌شد، بی‌پروا به قلب و تحریف پرداخته، مطالبی را که دکتر اصلاً نگفته و ننوشته بود، با ذکر صفحه و سطر، به او نسبت می‌دادند! نهضتی علیه شریعتی راه انداختند. نهضتی که اگر در آقایان بی‌خبر حوزه و در بعضی از مقدسین سرخورده ایجاد مخالفت و خصومت می‌کرد، روی جوانان مبارز، پسر و دخترهای درس‌خوانده و روشنفکران مسلمان داخل و خارج ایران، تأثیر معکوس داشته و بر ارادات و اقبال‌شان، و بر تعصب و غلوشان، می‌افزود.

با چنین تمهیدات و هماهنگی‌ها، خلع شریعتی از استادی و دبیری در مشهد و تبعید و زندان او در تهران، حتی گروگان‌گیری پدر بزرگوارش، برای ساواک آسان شد. به دور از مردم و دربه‌در از وطن گردید و معلوم نشد که چه شد!

البته دکتر شریعتی با گفتن این‌که روحانیت ما امضای خود را پای هیچ قرارداد اسارت ایران نگذارده است و دکترها و مهندس‌ها بوده‌اند که آن اسناد خیانت را امضاء نموده‌اند، در نظر آقایان اعاده حیثیت برای خود نمود. اما این اظهار برای توبه و تطهیر کامل کافی نبود. مضافاً به این‌که نه دکترها و مهندس‌ها و نه علما و نه فقها کاره‌ای نبودند که قراردادهای سیاسی و اسارت ایران را امضاء کرده باشند.

جرم دیگری که بعداً به دکتر گرفتند نهضتی بودن‌اش بود، در حالی‌که عده‌ای در طرف مقابل به قصد تبرئه او یا تحفیف نهضت آزادی ایران، سعی در انکار سابقه و ارتباط او با نهضت دارند.

آنچه گذشت واقعیتی بود بشری و جریان‌هایی اجتماعی. واقعیت دیگر و ناموس خلقت نیز این بود که اگر جسم و جان شریعتی فانی شد، فکر و نام‌اش باقی ماند. نه تنها باقی ماند، بلکه گسترش و اوج گرفت. نوارها، کتاب‌ها و اندیشه‌هایش که از نیازهای تازه جامعه خودمان و جهان تغذیه شده بود، تحول ملت ایران و مبارزه و انقلاب را تغذیه نمود. مخصوصاً تداوم انقلاب را، علی‌رغم عناد و اختفایی که درباره‌اش بعمل می‌آمد پایه و پیکر داد. حتی شعار منفی او، یعنی اسلام منهای روحانیت، با وحشت و وحدتی که به وجود آورد، از عوامل پیروزی و وسائل قدرت برای اردوی انقلاب گردید.

یادش بخیر و جایش خرم و والا، در جوار رحمت خدا باشد!

حال که از حیات‌اش و از قلم و زبان‌اش دور افتاده‌ایم، آنچه باید در غیبت و در آثارش پی‌جویی کنیم و زنده نگاهداریم، بارور ساختن درخت وجود برومندش می‌باشد. عبرت و معرفت از گذشته‌ها و از شده‌ها بگیریم و با تحقیق و تقیب و تکمیل افکارش، آینده را بسازیم و حال را چاره کنیم.

برگرفته از : مقاله‌ی نقش شریعتی در انقلاب ایران / اثر مهندس بازرگان


تاریخ انتشار : ۰۰ / تیرماه / ۱۳۶۵

منبع : سایت رسمی دکتر شریعتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 17:23
#5
اسلام منهای روحانیت و اسلام
متن ذیل برگرفته از مقاله‌ي آقای احمد وحدت‌خواه است که در "خبرنامه گویا" منتشر گشته است . شما می‌توانید تمامی این مطلب را در سایت منبع دنبال کنید.


بخشی از مقاله‌ی مذکور :

"... متشرعین مذهبی علی شریعتی را متهم کرده‌اند که اسلام را بدون روحانیت می‌خواسته است. اسلام مورد نظر شریعتی، صرف‌نظر از علمی و یا عملی بودن آن، آمیخته‌ای از نوگرایی غربی با عرفان ایرانی است که اصالت دین را در رابطه معنوی انسان با خالق خود می‌بیند، و برخلاف مسیحیت که دارای سلسله مراتب (اسقف ها) و دستگاه حکومتی (واتیکان) است، نیازی به دلالانی که خود را واسطه‌ي به وجود آوردن این ارتباط معرفی می‌کنند، ندارد.

گذشت و گذشت و ایران مصیبت زده‌ی ما به هزار دلیل تاریخی و توطئه و غفلت در آستانه‌ی قرن بیست و یکم، به تنها کشور با "حکومت مذهبی" در جهان رسید و امروز عبدالکریم سروش در وصف روزگار کنونی آن گفته است که پیش‌بینی‌ی شریعتی برعکس شد و در ایران "روحانیت بدون اسلام" حاکم شده است!..."


مطالعه‌ی مطلب کامل


تاریخ انتشار : ۱۹ / مرداد / ۱۳۸۹

منبع : وبلاگ دکتر شریعتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان