گروه فرقان، به رهبریی طلبهای به نام اکبر گودرزی، یکی از شاخصترین گروههای منفصل از روحانیت و حتی مخالف صریح روحانیت بوده است. اکبر گودرزی اهل استان لرستان و از روستای دوزان، در میان شهرهای خمین و الیگودرز، بوده، و از آنجا که پدرش چوپان بود، فرقانیها از وی با عنوان "چوپانزادهی آزاده" یاد میکردند. وی در حوالی سال ۱۳۳۵ شمسی متولد شده(البته در شناسنامهاش سال ۱۳۳۸ شمسی قید شده)، در سال ۱۳۵۱ یا ۱۳۵۲ عازم خوانسار شده و مدتی در مدرسهی علمیهی آنجا تحصیل کرده و سپس یک سال در قم مانده و بعد از آن به تهران آمده و مدتی را در مدرسهی چهلستون و سپس در مدرسهی حاج شیخعبدالحسین بیتوته کرد و در سال ۱۳۵۶ آنجا را نیز ترک کرده و از لباس طلبگی هم خارج شده است. او علاوه بر درس طلبگی، درس جدید را هم تا کلاس یازدهم خوانده است.
گودرزی در سال ۱۳۵۶ کلاسهای تفسیر در مناطق مختلف شهر تهران(نازیآباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه و خزانه) برپا و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب میکرد. البته برخی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سالها در خانههای افراد علاقهمند تشکیل میشد. مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار میکرد، عبارت بود از مسجد "الهادی" در خیابان شوش، مسجد "فاطمیهی خزانه"، مسجد "رضوان" در خیابان اتابک، مسجد "شیخهادی" و مسجد "خمسهی قلهک". مسجد "اعظم" هم که کتابخانهی قائم در آن بود و جوانان مذهبی به آنجا رفت و آمد داشتند، در اختیار علی حاتمی که در زندان خودکشی کرد و یکی از فرقانیها بود، بود، و افرادی را در همانجا جذب این گروه کرد.
گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات قرآن تاسیس و رهبری کرد. وی از سال ۱۳۵۶ به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزهی سیاست و مبارزه شد. اما جز این اعلامیهها فعالیت دیگری نداشت. یکبار برای مدت کوتاهی به پاکستان رفت تا عازم اروپا شود و نوشتههای تفسیریش را انتشار دهد، که به دلیل فراهم نشدن شرایط به ایران بازگشت. در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، با اسلحههایی که وی و همراهاناش از پادگانهای فتحشده توسط مردم به دست آوردند، وارد فاز نظامی شد. اما نظام شاهی سقوط کرده بود و گروه فرقان که عقیده به مبارزه داشت، چون همه چیزش به مفهوم مبارزه ختم میشد، به جنگ با نظام اسلامیِ جدید روی آورد.
گودرزی با داشتن شماری از جوانانی که همچنان روحیات انقلابیی آن سالها را داشتند، آنان را براساس آموزههای قرآنیی مبتنی بر برداشتهای خود، به شدت بر ضد روحانیت و آنچه آن را "آخوندیسم" مینامید، تربیت کرده بود. او همزمان با انتشار جزوات تفسیری، خود نیز در ترورهای سال ۱۳۵۸ درگیر شد و مستقیماً در ترور شهید قرنی شرکت داشت. گودرزی در ۱۸ دی ماه ۱۳۵۸ دستگیر و در سوم خرداد ۱۳۵۹ تیرباران شد. در این روز تعداد دیگری از اعضای این گروه با نامهای سعید مرآت، عباس عسکری، علیرضا شاهبابابیگ و حسن اقرلو هم تیرباران شدند، و علی حاتمی هم در زندان خودکشی کرد.
نقش اکبر گودرزی در گروه فرقان
سازمان اصلی فرقان روی دوش اکبر گودرزی بود که کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش، حمید نیکنام، علی اسدی، و بهرام تیموری، زیر نظر مستقیم او بودند. محمد متحدی در شهرهای ارومیه و تبریز (استانهای آذربایجان غربی و شرقی) و عامل اصلی ترور شهید قاضی طباطبایی بود. عباس عسکری عضو فعال دیگری بود که کمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو عضو فعالی بود که عبدالرضا رضوانی، امیر فعلهنوتاش و برخی دیگر زیر نظرش فعالیت میکردند.
به این ترتیب، با شگفتی باید گفت که تشکیلات فرقان در اختیار یک جوان ۲۵ ساله بوده است که در همین فاصلهی سنی برای بیش از بیست جزو قرآن حدود بیست جلد تفسیر نوشته بود، و علاوه بر آن، برای صحیفهی سجادیه نیز شرحی دوجلدی داشت. کتابی نیز در شرح دعای عرفه و جزوهای دیگر در شرح خطبهی "امر به معروف" امام حسین علیهالسلام دارد. همینطور کتاب پرحجمی تحت عنوان توحید و ابعاد گوناگون آن نوشته است. افزون بر اینها، بیشتر نوشتههای فرقانیها و نشریات آنها، تا پیش از دستگیری، از اوست.
پس از کشته شدن گودرزی، فرقانیها(با احتساب شریعتی به عنوان پنجمین شهید) از وی با نام ششمین شهید ایدئولوژیک یاد میکنند. اشاره شد که در کنار وی، علی حاتمیمعلم (که در زندان خودکشی کرد)، علیرضا شاهبابابیگ تبریزی و سعید مرآت (هر دو دانشجو) نیز بودند که اینان نیز دستگیر و اعدام شدند. این را باید افزود که گروه فرقان در آغاز با نام گروه "کهفیها" شهرت داشت و بعدها به نام فرقان شناخته شد. رژیم شاه از فعالیت این گروه کمابیش اطلاعاتی داشت، اما به دلیل درگیر شدن در ماجراهای سال ۱۳۵۶ و فزونی یافتن حرکتهای سیاسی و نیز ضعیف شدن ساواک، گویا گزارش چندانی از فعالیت آنها که آن زمان بیشتر همین جلسات قرآن بوده، نداشته است.
یکی از گزارشهای برجایمانده، حکایت از آن دارد که در مجلسی که حسام و نادر، فرزندان شهید عراقی، حضور داشتند، یکی از این دو نفر میگویند:
"... رهبر گروه کهفیها، آخوندی به نام گودرزی است که جمعهها در مسجد "خَمْسه"، حدود خیابان دولت، صحبت میکند و گنجهای و آشوری نیز از کادرهای گروه موصوف هستند، که امور مربوط به نشریات گروه تحت نظارت و شرکت آنان اداره میشود و قرار است به زودی مناظرهای بین یکی از این دو نفر و صالحی نجفآبادی انجام شود. مهدی عراقی نیز اظهار داشته که آشوری از جانب گروه کهفیها با او تماس گرفته و در مورد وحدت با کمونیستها و مسایلی از این دست مذاکره کرده، لیکن بعدها قطع ارتباط نموده است..."
اشاره کردیم که برخی از مهمترین افراد این گروه عبارت بودند از: عباس عسکری، کمال یاسینی، و علی حاتمی. عسکری یکی از قدیمیترین افراد این گروه بود که از سال ۱۳۵۵ با گودرزی همکاری داشت و بعدها خود نیز مطالبی مینوشت. در واقع وی نفر دوم گروه فرقان به شمار میآمد و افراد بسیاری توسط وی به این گروه پیوند خورده بودند. شیوهی جمعآوریی امضا این گروه که همزمان با رشد فزایندهی نسل جدید مذهبی و متاثر از جریانهای روز برآمده بود، توانست عدهای را در برخی از مدارس و مساجد تهران جذب کند. از آن جمله مدرسهی جهانآرا بود که شماری از معلمان آن(همچون علی حاتمی و حسن نوری، که دومی از ترورکنندگان مرحوم مفتح بود) جذب فرقان شدند.
همینطور گودرزی تلاش کرد تا پایگاهی در مسجد قبا به دست آورد که با مخالفت مرحوم مفتح روبهرو شد. مسجد رفعت هم در نزدیکی خیابان دولت یکی از پایگاههای اصلی فرقان بود. گودرزی در زمینهی کار ایدئولوژیک، عمدتاً در کار نشر جزوات تفسیر قرآن بود که مطالب آن سخت بیپایه، مغلوط، و درعینحال در قالب برداشتهای سمبولیک و انقلابی بود.
در نشریهای که به سال ۱۳۶۰ توسط بقایای فرقانیها منتشر شده آمده است که اکبر گودرزی از سال ۱۳۵۰ "برای راهیابی آزادانه به قرآن و متون اصلی" تلاش خود را آغاز کرده است. حاصل این مطالعات در سال ۱۳۵۵ به دست آمد و نخستین کارهای تفسیری وی در همان سال عرضه شد. به نوشتهی همین نشریه، از همان زمان آقای مطهری در جلسات هفتگی به نقد کتاب "توحید و ابعاد گوناگون آن"(که به نام صادق داودی چاپ شده) و تفسیر وی پرداخته است.
گفتنی است که فرقانیها کتاب "توحید و ابعاد گوناگون" آن را به آن دلیل نوشتند که معتقد بودند ضعف عمدهی تشکلها و سازمانهای انقلابی از مشروطه تا زمان آنها، نبود نوعی آگاهی مکتبی بوده است. در مقدمهی این اثر با اشاره به آن ضعف، اشاره شده است که این کتاب برای پر کردن آن خلاء نوشته شده است. بحثهای نخستین این اثر در تعریف اسلام و توحید است و بنا به توضیحی که در آن آمده:
"... خلاصهترین تعریف توحید نمود خارجی جنگ سراسری و دایمی موجودات برای حل تضادها و راه یافتن به تکامل برتر و بالاتر است. توحید اندیشهای است برای تعریف مسیر حرکت موجودات در دل این تضادها به سوی الله که نقطهی نهایی تکامل است..."
این مباحث که در قالب تحمیل برخی از تفکرات ابتدایی با آیات قرآنی طرح میشود، تا پایان کتاب ادامه دارد. در این تعریف که بر فرض پذیرش، بیان نوعی حرکت تکاملی برای تمامی موجودات است، قیامت با تعبیر "روز تحقق استعدادها" تعریف میشود. آنگاه پس از ارایهی برخی از آیات، نتیجه آن میشود که:
"... پس از دید کلی و طبیعی، میتوانیم قیامت را مرحلهی تحقق ساعت یا فعلیت سعی عمومی موجودات به حساب آوریم، و از دید اجتماعی و در رابطه با پیکار خونین انقلابگران توحیدی، آن را نهاییترین، دامنهدارترین و فراگیرترین و سازندهترین انقلاب توحیدی و مرجع همهی انقلابات تاریخی به شمار آوریم..."
موضعگیری درباره شریعتی اما در سال ۱۳۵۶، یعنی نخستین سال فعالیت فرقان، با درگذشت دکتر شریعتی، نخستین اعلامیه از سوی این جریان نوپا انتشار یافت.
آنچه در این شرایط سبب برآشفتن فرقانیها شد، اطلاعیهی مشترک مطهری و بازرگان بود که چند روز پس از انتشار، بازرگان بر اثر اصرار دوستان یا تهدید مخالفان، امضایش را پس گرفت. به دنبال صدور آن اطلاعیه، گودرزی اطلاعیهای صادر کرد و به تهدید مخالفان شریعتی و در واقع آقای مطهری پرداخت. در این اطلاعیه با اشاره به ائتلاف ارتجاع و روشنفکران مدرن، یعنی مطهری و بازرگان، آمده است که "حاصل زشت این ائتلاف ناجوانمردانه، آن هم در شام غریبان شهیدان، در اجرای اهداف شوم نفاقپیشگان تاریخ" بوده، بهگونهای که اعلامیهای به تاریخ ۱۳۵۶/۹/۲۳ و با امضای چهرههایی همچون مطهری و بازرگان درآمد که بازتاب مقاصد پوشیدهی جبهه مؤتلفه بود و از تبادلنظر میان آنها که طبعاً چیزی جز مسخ هدف شهیدان و فرهنگ انقلابی آنها را در بر نمیگیرد، حکایت میکرد." سپس با نقد برخی از عبارات آن نامه آمده است که "عوامفریبی و خیانتپیشگی عوامل مزبور از فرازی دیگر از نوشتهشان روشن میشود".
در سالگرد سفر دکتر شریعتی به خارج از کشور و مرگ وی، باز فرقان اطلاعیهای داد و ضمن آن سخت به صادرکنندگان آن بیانیه حمله کرد. موضعگیری بعدیی آنان اطلاعیهای بود که به مناسبت قیام شهرهای قم و تبریز صادر شد و آنان حادثهی مزبور را "ضمن احترام به خون بیگناهان" چنین تحلیل میکنند که این جریان، حرکتی است در جهت "زنده کردن دوبارهی روحانیت حاکم" و اینکه "دخالت بیرویهی روحانیت" را باید "فاجعهای عظیم" دانست.
در این بیانیه خطاب به شریعتی آمده است که :
"... روحانیت تجدیدحیاتیافته و انقلابیهایی که هنوز هم از متهم کردن تو به انواع تهمتهای سفارشی دست باز نداشته و هنوز هم ملایان بزرگ و فقهای عظیمالشان و مفسران عالیقدر و وعاظ شهیر و فضلای فضول، به کفر و وهابی بودنات فتوا میدهند و مطالعهی آثارت را تجویز نمیفرمایند... بار دیگر سنگر مدافع اسلام شدند..."
بههرحال به نوشتهی مولف کتابچهی "فرقان چیست؟"، کار تدوین ایدئولوژی فرقان در پایان سال ۱۳۵۶ به اتمام رسید. از آن پس، این گروه افزون بر تلاش برای پیگیری کارهای ایدئولوژیک، به تحلیلهای سیاسی و درک شرایط سیاسی جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه علیه رژیم پرداخت. همزمان، نشریهای هم به نام فرقان منتشر کرد که نخستین شمارهاش در اسفند ۱۳۵۶ به چاپ رسید. بعدها پس از پیروزی انقلاب نیز نشریهای با نام ذکر تحت عنوان نشریهی دانشآموزی از سوی فرقان انتشار مییافت.
این گروه برای پیاده کردن استراتژیی مسلحانه در برابر رژیم شاه، تازه در بهمن ۵۷ به تجهیزات نظامی مجهز شد! در این زمان، انقلاب پیروز شده بود و فرقان که "روحانیت را از بنیان و اساس باطل" میدانست، تلاش خود را معطوف به مبارزهی با آنان کرد. نخستین عاملی که فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، قربانی شدن "ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی بود"، همچنین تلاش برای "آزاد ساختن اسلام علی از اسارت آخوندیسم". عامل دیگر این رویکرد، مبارزه قهرآمیز بود! برای فرقان، اکنون جای پرسش این بود که چه بایدکرد؟ بر اساس آیه "فقاتلوا ائمة الکفر"، گروه فرقان تصمیم گرفت که نخست مرحوم محمدولی قرنی و سپس مرحوم مطهری را بکشد! انتخاب مطهری برای آن بود که "فکر به قدرت رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آمادهسازی تشکیلاتی آن مدتها قبل، حتی پیش از خرداد ۴۲، از طرف او طرح شده بود".
تفسیرهای عجیب و غریب از قرآن
منهای مجاهدین که متاثر از مارکسیسم بودند، از سال ۱۳۵۰ به این سو، برخی گروههای مذهبی با توجه به قرآن و نهج البلاغه و تفسیر دلبخواهی از آنها بر پایهی نگرش مبارزاتی و به اصطلاح انقلابی، جریانهای جدیدی را پدید آوردند. فرقانیها در سال ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ مجلدات زیادی از تفسیر قرآن خود، که با عنوان "پیام قرآن" منتشر میشد، پخشکردند. تفسیر و آثاری که از آنها ملاحظه شد عبارت است از تفسیر سورههای فاطر، یس، صافات، احزاب، سبأ، نجم، عنکبوت، روم، لقمان، سجده، شوری، زخرف، محمد، فتح، حجرات، دخان، جاثیه، احقاف، مؤمن، فصلت، فرقان و نور. در همهی اینها که گفته شد، نام مؤلف آنها نجمالدین شکیب آمده است که مانند دیگر نامهای روی کتابها، مستعار است. تفسیر سورهی انبیاء(به نام حسین صادقی)، تفسیر سورهی بقره(به نام جواد صابر)، تفسیر سورههای مریم و طه(به نام حسن قائمی)، تفیسر سورههای توبه، شعراء، نمل و قصص(به نام احسان کمالی)، تفسیر سورهی یوسف و جزو سیام(یا تفسیر نبأ تا ناس؛ به نام محمدحسین آلیاسین و نیز به نام احسان کمالی)، تفسیر سورههای مزمل، مدثر، قیامت، انسان، و مرسلات(به نام نجمالدین منتظر)، تفسیر سورههای کهف، ذاریات، و ق، و ترجمهی کامل از قرآن نیز از آنان منتشر شده است. همچنین کتابی با نام فرازی از نهجالبلاغه و شرح دعای عرفه(نام دیگرش: پیام حسین)، فروغ نهجالبلاغه دو جلد، و کتاب "توحید و ابعاد گوناگون آن" (صادق داودی، نشر کاظمیه ۳۲۰ صفحه).
نشریات یکسالهی آنان (۱۳۵۷) تحت عنوان سالنامهی فرقان چاپ شده است. کتابی با نام "دعا: تجلیی خداگونگی انسان" از سوی همین گروه (به نام محمدحسین آلیس) چاپ شده که شرح صحیفهی سجادیه است. در اینجا هم به مانند تفاسیری که از قرآن ارایه شده، همهی مضامین در ارتباط با انقلاب و ضدانقلاب تحلیل و تفسیر شده است. کتابی دیگر با عنوان "اصول تفکر قرآنی"، به عنوان کتاب دوم توحید و ابعاد گوناگون آن، به نام داود قاسمی چاپ شد، که اصول کلی مستخرج از قرآن دربارهی انسانشناسی و ایمان و انقلاب و ضدانقلاب است. در همین کتاب است که از مرحلهی غیب انقلاب و مرحلهی شهود آن سخن به میان آمده و به تفصیل از قرآن برای مرحلهی پیش از انقلاب و پس از پیروزی بهرهگیری شده است. در این بخش بهروشنی آیهی دوم سورهی بقره که ایمان به غیب را طرح کرده، به معنای ایمان به غیبِ انقلاب تفسیر شده است. دربارهی ارتباط غیب و نماز هم آمده است که "به طور کلی همهی اصول تئوریک حزب توحیدی در مرحلهی غیب انقلاب در کلمهی صلاة جمع شدهاند." همانجا در تفسیر وحی هم گفته شده است: "وحی در تعریف کلی آن همان شناخت پدیده نسبت به راه تکامل خویش بر حسب ظرفیت وجودی و مدار تکاملیاش یا به قول امام: آن انفجار درونی و درد تکاملخواهی است".شاید این کتاب، صریحترین اثر در بازکردن آثار بیپایهی فرقان باشد.
در زمینهی نوشتههای تفسیری آنان، آقای مطهری که در این سالها روی تفسیر کار میکرد، نسبت به این مساله احساس خطر فراوان کرده و مرتب هشدار میداد، و از اتفاق همین بحث غیب و شهود انقلاب را مثال میزد. تفسیرهای متعدد و گستردهی اینان طی سال ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ شمسی موجی از بیم و هراس را در میان متدینان دامن زد. هرچند گستردگی جریانات مختلف، باز شدن فضای سیاسی کشور، و ورود گروههای مختلف به عرصهی مبارزه، اجازهی بروز بیشتر به این ماجرا را نداد، در غیر این صورت ممکن بود که جریان فرقان به حرکتی شبیه به آنچه میرزاعلیمحمد باب ایجاد کرده بود، منجر شود.
محمدمهدی جعفری از دیداری که همراه دکتر پیمان در سال ۱۳۵۶ با اکبر گودرزی داشته یاد کرده و میگوید:
"... من یک جلد تفسیر آنها را مطالعه کردم و به آنان گفتم که این تفاسیر انقلابی و امروزی است و مضمون آن با روح قرآن مطابق نیست. برای نمونه در داستان یوسف، گرگ به معنای ضدانقلاب گرفته شده که حضرت یعقوب، یوسف را برای به دام انداختن ضدانقلاب به سوی آنها فرستاده است. یا برای مثال محراب را به معنای سنگر گرفته و امام را رهبر انقلابی میگرفتند..."
در این میان بیش از همه استاد مطهری از این تفاسیر برآشفت و در مقدمهی کتاب "علل گرایش به مادیگری"، تحت عنوان "ماتریالیسم در ایران"، سخت به آرای تفسیری و تعابیری که آنان در ترجمهی آیات و مفاهیم قرآنی آوردهاند، حمله کرد. گروه فرقان پس از انجام این ترورها با رخنهی برخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی لو رفته و همگیی آنان، از جمله گودرزی رهبر آنان، به دام افتاده و کشته شدند. گویا دو نفر از اعضای این گروه گریختند که بعدها به خارج از کشور رفتند. در حال حاضر(۱۳۸۱) گهگاه اطلاعیهای از گروه فرقان در برخی از سایتهای خبریی خارج از کشور دیده میشود. در آستانهی انتخابات نهمین دورهی ریاست جمهوری ایران در ۲۷ خرداد ۱۳۸۴ بار دیگر چند انفجار صورت گرفت که از طرف وزیر کشور به گروه خوارج فرقان منسوب شد.
بقایای فرقانیها تا اوایل سال ۱۳۶۰ همچنان به انتشار برخی از جزوات میپرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق نیز به نوعی سوءاستفاده کرده، آنان را با اندیشههای خود پیوند میدادند.
سوم خرداد سالروز اعدام اکبر گودرزی، سرکردهی گروهک ضالهی فرقان است.
منبع اصلی : رسول جعفریان، "جریانهای مذهبی سیاسی ایران از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷"، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی
فرقان، گروهی بود متشکل از ۶۰ـ۵۰ عضو و رهبری که در اوج فعالیتاش بیست ساله بود. وی اعضای گروه خود را در مدت سه، چهار سال از بین دو سه جلسه به اصطلاح قرائت و تفسیر قرآن در تهران انتخاب کرده بود. وی مطالبی را که در طی این جلسات تدریس میکرد، گردآوری، تدوین، و تکثیر نمود، و این سالها را سالهای تدوین ایدئولوژی نامید.
رهبر گروه، فردی بود به نام اکبر گودرزی که نزدیک ۴ـ۳ سال، دروس مقدمات و قسمتی از سطح را در حوزههای علمیهی خوانسار، قم، و تهران فرا گرفته بود.(۱) گودرزی در سال ۱۳۵۶ کلاسهای تفسیر در مناطق مختلف تهران در نازیآباد، سلسبیل، مسجد خمسه در قلهک، جوادیه، و نیز مسجد فاطمیه خزانه بر پا میکرده و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب میکرده است. بعضی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سالها در خانههای افراد علاقهمند، تشکیل شده است.
مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار میکرد، عبارت بود از مسجد الهادی خیابان شوش، مسجد فاطمیه خزانه، مسجد رضوان خیابان اتابک، مسجد شیخ هادی و مسجد خمسه قلهک.
مسجد اعظم که کتابخانهی قائم در آن بود و جوانان مذهبی در آن آمد و شد داشتند، در اختیار علی حاتمی یکی از فرقانیها بود، افرادی را در همانجا جذب این گروه کرد.
گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات قرآن تأسیس و رهبری کرد. او از سال ۱۳۵۶ به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزهی سیاست و مبارزه نیز شد، اما به جز این اعلامیهها، فعالیت دیگری نداشت.(۲) دوره تدوین ایدئولوژی گروه فرقان، کلاً در زمان رژیم پهلوی بوده است، و پس از پیروزی انقلاب دست به ترور زدند و به اصطلاح خودشان دست به عمل. از این نظر که زمان تکوین گروه در زمان طاغوت بود، این گروه به عنوان یک گروه ضد رژیم شاه جلوهگر شد و در آن زمان بخشی از اطلاعیهها و کتابهای تفسیر خود را منتشر ساخت. رهبر گروه فرقان این نشریات را ایدئولوژی مدون معرفی کرده و معتقد بود که محتوای آنها را از دروسی که در حوزهی علمیه خوانده، نگرفته است. بلکه جلساتی را که از سن ۱۶ سالگی اداره کرده و مباحثی که با اعضاء جلسه خود داشته، ایدئولوژی این گروه را تشکیل دادهاند و آن را تا مرحلهی ثمردهی و اقدام مسلحانه هدایت کردهاند. او معتقد بود کلیه عملکردها و عقاید مدون و منسجم گروه مذکور نیز نتیجهی مستقیم تدوین ایدئولوژی است، که در جلسات مذکور تحقق یافته بود.
ایدئولوژی این گره به شدت متأثر از ایدئولوژیی "سازمان مجاهدین خلق ایران"(منافقین) و آثار مرحوم دکتر علی شریعتی بود، به طوری که معمولاً بر روی جزوات خود جملاتی از این دو منبع به چاپ میرساندند.(۳) گودرزی تعدادی از جوانانی که روحیات انقلابی سالهای ۵۷ـ۵۵ را داشتند را بر اساس آموزههای نشأت گرفته از برداشتهای خود از قرآن، به شدت بر ضد روحانیت و آنچه که آن را آخوندیسم مینامید، تربیت کرده بود.
گودرزی همزمان با انتشار جزوات تفسیری، در ترورهای سال ۵۸ درگیر شده و بهطور مستیم در ترور شهید قرنی شرکت داشت. در ۵۸/۱۰/۱۸ دستگیر و در ۵۹/۳/۳ اعدام شد. در این روز تعداد دیگری از اعضای این گروه با نامهای علی حاتمی، سعید مرآت، عباس عسکری، علیرضا شاهبابیک و حسن اقرلو هم اعدام شدند. سازمان اصلی فرقان روی دوش اکبر گودرزی بود که کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش، حمید نیکنام، علی اسدی و بهرام تیموری مستقیم زیر نظر او بودند. محمد متحدی در ارومیه و تبریز بود که عامل اصلیی ترور شهید آیتالله قاضی طباطبایی بود. عباس عسگری عضو فعال دیگر بود که کمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو عضو فعال دیگر بود که عبدالرضا رضوانی، امیر فعلهنوتاش و... زیر نظرش فعالیت میکردند.(۴)
فرقان معتقد بود که انقلاب اسلامی مشابه نضهت تنباکو، مشروطیت، و ملی شدن صنعت نفت است، و اعتقاد داشت که بعد از پیروزی انقلاب(انقلابی که در اصالت آن و حرکت واقعی مردم شکی وجود ندارد) روحانیت بدون خواست مردم به شکل کودتا به قدرت رسیده و به علت نداشتن تجربهی کافی در امور اجرایی، نداشتن تخصصهای لازم در امور فنی، مدیریت، و ارگانهای کشوری از دخالت در اینگونه امور خودداری خواهد کرد و قهراً قشری که بر سر کار خواهد آمد، سازمانهای سیاسی، مارکسیستی، و احتمالاً ناسیونالیستی خواهد بود. فرقان، کنارهگیری روحانیت از مسئولیتها را ضروری میدانست، اما در مورد جانشینی آن، نظر خاصی ارائه نمیکرد.(۵) زیرا این گروه در ظاهر خواستار سقوط رژیم شاه بود و روحانیت را ضد توحیدیترین عناصر جامعه میدانست و معتقد بود که باید در کمترین زمان ممکن با توسل به قهر و آتش و سلاح آنان را از بین برداشت تا هم قربهالی الله به دستورات و احکام خدا عمل شده باشد و هم خلق تحت ستم از استعمار حاکم رهایی یابند.
دربارهی همهپرسیی جمهوری اسلامی (که مردم با اکثریت قاطع ۹۸.۲ در صد رأی دهندگان به جمهوری اسلامی، آری گفتند) در نشریهای که در فروردین ۵۸ با عنوان: "رفراندوم، توطئه استحمار و استعمار" منتشر میکند، مردم را از افتادن به دام این خدعه باز میدارد.(۶)
این گروه برای پیاده کردن استراتژی مسلحانه در برابر رژیم، تازه در بهمن ۵۷ به تجهیزات نظامی مجهز شد! قاعدتا غنایمی که بعد از عمری مبارزه روحانیت به دست آمده بود، اکنون در اختیار گروهکهایی مانند فرقان قرار گرفت. این زمان، انقلاب پیروز شده و فرقان که "روحانیت را از بنیان و اساس باطل" میدانست، تلاش خود را معطوف به مبارزه با آنها کرد.(۷)
اولین عاملی که فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، قربانی شدن "ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی بود". همچنین تلاش برای "آزاد ساختن علی از اسارت آخوندیسم" عامل دیگر این مبارزهی قهرآمیز بود! برای فرقان، اکنون جای پرسش این بود که چه باید کرد؟
بر اساس آیهی "فقاتلو ائمة الکفر"، گروه فرقان تصمیم گیرفت ابتدا مرحوم قرنی و سپس مرحوم مطهری را بکشد! انتخاب مطهری برای آن بود که "فکر به قدرت رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آماده سازی تشکیلاتی آن مدتها قبل، حتی قبل از خرداد ۱۳۴۲ از طرف او طرح شده بود".(۸)
دلایلی که گروه فرقان در این مورد ذکر کرده، به این شرح است :
"... وی اصطلاح "ماتریالیسم منافق" را جعل کرده و در دین اسلام بدعت گذاشته است و از آن چماق تکفیری علیه بهترین فرزندان اسلام و قرآن ساخته است. دیگر اینکه نامبرده عضو شورای انقلاب بوده و همچنین کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشته است که به منزله همکاری با رژیم طاغوتی است، و مجازات تمام موارد اعدام است..."(۹)
شایان ذکر است که گروه فرقان برای صدور حکم اعدام برای هر کس که تشخیص میداده، مشکل چندانی نداشته و با تشکیل جلسات مختصری اقدام مینموده است. گودرزی در جواب این سوال که مراحل ترور یک فرد از ابتدا تا انتها چگونه بوده است؟ میگوید:
"... مسئول عملیات نظامی محمد متحدی بود. ایشان با من درباره افرادی که تصمیم میگرفتیم ترور شوند، صحبت میکرد، و بعد با افرادی که خودش با آنها تماس داشت، به این تصمیم لباس عمل میپوشاند. و در پایان کار اینجانب اعلامیه آن را مینوشتم و به مسئول تبلیغات و انتشارات میدادم..."
از گودرزی سوال میشود که : گروه از چه زمانی تصمیم به مبارزهی مسلحانه گرفت؟
پاسخ میدهد :
"... خط مشی کلی، همان مخالفت با نظامات ضد توحیدی و مبتنی بر سلطه و استبداد و ظلم است، که نهایتا به گونه مسلحانه خودنمایی میکند که این مسأله در ارتباط با رژیم قبل مطرح بود (هرچند هیچ اقدام مسلحانهای علیه رژیم طاغوت انجام نشد) و در ارتباط با جمهوری اسلامی موضعگیری و مخالفت از وقتی مطرح شد که روحانیت مدعی رهبری حرکت مردم شد، که این امر با پیشنهاد حمید نیکنام و رضا یوسفی (از اعضای گروه) شروع و با موافقت من ادامه پیدا کرد..."(۱۰)
در ادامهی ترورهای این گروه، شهید دکتر مفتح در ۲۷ آذر ۵۸ توسط کمال یاسینی به شهادت رسید.(۱۱) آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی از روحانیون دانشمند و انقلابی در مورخه ۵۸/۸/۱۲ و چند شخصیت دیگر در همان سال ترور شدند.(۱۲)
مرحوم ربانی شیرازی و هاشمی رفسنجانی و آیتالله آقارضی شیرازی نیز مورد سوءقصد قرار گرفتند که از ترور آنان جان سلام بدر بردند. حاجی طرخانی از هیأت امنای مسجد قبا هم به دست فرقانیها ترور شد. همین طور حسین مهدیان از فعالان مسلمان که بیشتر جلسات شریعتی پس از تعطیلی حسینیه ارشاد در خانهی او برگزار میشد، توسط فرقانیهای مدعیی پیروی از شریعتی ترور شد، که جان سالم بدر برد.(۱۳)
نباید پنهان کرد که گفتمان حاکم بر نوشتههای فرقان، تطابق جدی با نوشتههای شریعتی ندارد. هم به آن دلیل که این گروه سعی میکند تا از قرآن دستاویزی برای انگارههای انقلابیی خود عرضه کند، و هم پیچ در پیچ بودن برداشتهای شگفت فرقانیها از آیات، بدون تردید، پسند شریعتی هم نمیتوانست باشد. با این حال، در بازجوییهای اعضای فرقان، باور به شریعتی یکی از ارکان اصلی عنوان شده است.
حسن عزیزی از جمله همین فرقانیها با اشاره به افراد مختلف وابسته به این گروهک میگوید که "خط فکریی همگیی کسانی که نام بردم تقریباً تمایلاتی بین دکتر شریعتی و مجاهدین خلق بود". محمود کشانی، رانندهی اتومبیلی که افراد آن شهید مفتح را ترور کردند در وصیتنامه خود همچنان به افراد خانوادهاش توصیه میکند که کتابهای شریعتی را بخوانید و نام کس دیگری را به قلم نمیآورد.(۱۴)
گودرزی در بیان علت به شهادت رساندن دکتر مفتح میگوید : "وی متهم به داشتن رابطه با "مقدم" رییس معدوم ساواک بود". و وقتی که از او سوال میشود که شما چگونه این رابطه را کشف کردهاید؟ میگوید: "این رابطه در نشریهای مطرح شده بود که این نشریه به دست ما هم رسید". و وقتی که سوال میشود که آیا در این زمینه تحقیقی کرده بودید و یا اینکه آن نشریه را کسانی منتشر کرده بودند؟ میگوید: "نه، ما خودمان تحقیقی در این زمینه نکردیم، و آن نشریه را هم نمیدانیم چه کسانی منتشر کرده بودند، ولی این موضوع معروف شده بود!!".(۱۵)
این گروه برای رفع نیازهای اقتصادی و تأمین هزینهی عملیات تروریستیاش، اقدام به سرقت از چندین بانک نمود تا بتواند پولهای سرقتی را صرف تهیهی خانهای تیمی و خرید اسلحه نماید.(۱۶)
گروه فرقان، بعد از انجام این ترورها، با نفوذ بعضی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در این گروهک، لو رفته، و همگیی آنان، از جمله گودرزی رهبر آنان، به دام افتاده و معدوم شدند.(۱۷)
گویا دو نفر از اعضای این گروه گریختند که بعدها به خارج از کشور رفتند. گهگاه اطلاعیهای از گروه فرقان در بعضی از سایتهای خبری خارج از کشور دیده میشود. بقایای فرقانیها تا اوایل سال ۶۰، همچنان به انتشار برخی از جزوات میپرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق نیز به نوعی سوءاستفاده کرده، آنها را با اندیشههای خود پیوند میدادند.(۱۸)
۲. رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران (از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) سالهای ۱۳۲۰ـ۱۳۵۷، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران ۱۳۸۳، ص ۵۶۸
۳. محمدحسین واثقی، همان، ص ۱۹۳
۴. رسول جعفریان، همان، ص ۵۶۸
۵. غلامرضا خواجه سروی، رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی تهران ۱۳۸۲، ص ۲۳۰
۶. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد ۸۶۱۴
۷. احمد نوروزی فرسنگی، ناگفتههایی از زندگی سپهبد قرنی، انتشارات زهد، تهران ۱۳۸۲، ص ۳۲۵
۸. علی منذر (ابواحسنی)، تبینی از فلسفه سیاسی ـ اجتماعی ـ اخلاقی و فرهنگی فرقانیسم، بینا، بیجا، بیتا
۹. محمدحسین واثقی، پیشین، ص ۱۹۶
۱۰. همان، ص ۱۹۷
۱۱. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده کمال یاسینی، کد ۱۸۷۴۰
۱۲. همان، پرونده مسعود تقیزاده، کد ۱۸۷۳۲
۱۳. احمد نوروزی فرسنگی، همان، ص ۳۲۸
۱۴. رسول جعفریان، همان، ص ۵۷۷
۱۵. محمدحسین واثقی، همان، ص ۲۰۰
۱۶. همان، ص ۱۹۸
۱۷. عبور از بحران، هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب، تهران ۱۳۷۸، ص ۸۲
گلایهی یک جوان خام کم صبر و گمنام، از یک استاد و مبارز دیرین و صبور نام آشنا
"...انگیزههای گروههای تروریستی اول انقلاب را میتوان در دو حوزه متفاوت تقسیمبندی کرد. برخی از این گروهها انگیزه سیاسی داشتند و بعضی دیگر از گروهها اهداف سیاسی خود را دنبال میکردند. اما نقطه اشتراک هر دو، هدف انتقامگیری بود. در سالهای 58 و 59 گروههای روشنفکری وقتی متوجه شدند حاکمیت کشور یکدست شده است و روحانیون زمام اکثر امور را به دست گرفتهاند، در پی انتقام بودند زیرا آنان نیز برای خود نقش بسزایی در پیروزی انقلاب قائل بودند و نمیتوانستند بپذیرند که به راحتی از صحنه اجتماعی و سیاسی کشور حذف شوند. یکی از مصادیق این نوع ترورها، ترور مرحوم مطهری در اردیبهشت 58 توسط گروه فرقان بود که در ادامه نیز مرحوم مفتح را هدف قرار دادند، ضمن آنکه برخی از ترورهایشان مانند ترور مرحوم قاضی در تبریز نیز ناموفق بود.
این نوع ترورها معلول تحول حاکمیت در ایران نبود بلکه نتیجه تفکرات برخی از روشنفکران همچون مرحوم شریعتی بود و طرفداران این جریان گمان میکردند با حذف چهرههایی همچون مرحوم مطهری که از شخصیتهای برجسته حاکمیت است، میتوانند از حاکمیت روحانی وقت انتقام بگیرند و جایگاه روشنفکران را در جامعه تثبیت کنند. این یک رویکرد بود که همان زمان گروههایی همچون مجاهدان نیز آن را قبول نداشتند و خود نیز منتقد اقدامات فرقانیها بودند و کارهای آنان را خطا میدانستند..."(۱)
متن فوق، برگرفته از سایت جرس میباشد که بتاریخ ۹ تیر ۸۹ با عنوان " ناگفتههای عزتالله سحابی از ترورهای دههی ۶۰ " که در این سایت منتشر گشته است. این مصاحبه توسط خبرنگار روزنامه اعتماد (حسین سخنور) در هفتم تیر ماه سال ۸۸ با آقای سحابی انجام پذیرفته که بنا به دلایلی در این روزنامه که همچون دهها نشریهی دیگر درحال حاضر توقیف میباشد، منتشر نشد!
مضامین و محتوای این مقاله، ارتباطی با این نوشتار ندارد، اما بخشی کوتاه از این مصاحبه، من را برانگیخت تا قدری بیشتر پیرامون آن تامل نمایم. مطالب بالا، از دهان بزرگمردی بیرون آمده است که یکی از یاران شریعتی و هم دورهایهای او بوده است و در بسیاری از صحنههای مبارزهی سیاسی و اجتماعی و مذهبی، با او غرابتی قابل تامل و دیر و دور داشته است. گرچه مشخص نیست که آیا این سخنان دقیقا و عینا از ایشان نقل شده و یا خدایی ناکرده، طبق روال مرسوم در نشریات ایران، با شیطنتهای روزنامهنگاری همراه گشته است و در آن دخل و تصرفی صورت پذیرفته باشد، اما چیزی که در این چند سطر بیان شده است، مسئلهای است مهم و بحثبرانگیز که در این مجال، قدری بدان میپردازیم تا اگر نه جوابیهای باشد برای شخصیتی محترم و شناخته شده، بلکه بیشتر گواهی باشد برای وجدانهای بیداری که با همهی تلاشهای مسموم و خطرناکی که میشود، به راه و تفکر و مرام معلم خویش وفاداراند و همچنان در عصر تقابل اندیشهها و بازجویی از اندیشههای ماضی، به آن تجربهی تاریخی و میراث بر زمین مانده ارادت دارند و احساس مسئولیتی میکنند.
"... این نوع ترورها معلول تحول حاکمیت در ایران نبود، بلکه نتیجهی تفکرات برخی از روشنفکران همچون مرحوم شریعتی بود..."
باری، این سخن را آقای عزتاله خان سحابی (به نقل از سایت جرس) بیان کرده است. کسی که شاید انتظارش نمیرفت در اوج پختگی سنی و سیاسی و اجتماعی، اینچنین عریان و بیملاحظه، از چنین واژگان و عبارات ناپختهای برای توصیف "فرقان" و "فرقانیسم" استفاده نماید. اینکه ایشان وقوع و وجود تشکلی بنام گروه فرقان را، نتیجهی مستقیم تفکرات و اندیشههای شریعتی بداند و بنامد، بسی دردناک و زجرآور است اما مسئلهای است نه چندان جدید و تازه و چنگاندازی به این استدلال را نه آقای سحابی، بلکه بسیاری از نیروهای بنیادگرا و ضد ملی، آنهم نه در این دوران که از همان سالهای ابتدایی انقلاب به کرات نقل کردهاند و گفتهاند و مدعی بودهاند.
متاسفانه اگر این سخنان حقیقت داشته باشد و متعلق به ایشان باشد، باید پذیرفت که سالها زندگی و زیستن در فضای تیغ و تسبیح، آقایان را مصلحتزده کرده است و شجاعت و دلیری را از یادبردهاند و مصالح و منافع حزبی و جناحی و اجتماعی را بجای مبارزه و مجاهدت در روزهای سنگین توهین و تهدید و ارعاب، برگزیدهاند.
ایشان در این مصاحبه میفرمایند که :
"... طرفداران این جریان گمان میکردند با حذف چهرههایی همچون مرحوم مطهری که از شخصیتهای برجسته حاکمیت است، میتوانند از حاکمیت روحانی وقت انتقام بگیرند و جایگاه روشنفکران را در جامعه تثبیت کنند..."
برای روشنتر شدن این مدعا شاید بد نباشد به جایگاه و شخصیت و پیشینهی لیدر این به اصطلاح گروهک فرقان اشارهای کوتاه و مختصر کرد تا ارتباط میان شریعتی و فرقان بیشتر روشن شود!
"... این گروه برای پیاده کردن استراتژیی مسلحانه در برابر رژیم شاه، تازه در بهمن ۵۷ به تجهیزات نظامی مجهز شد! در این زمان، انقلاب پیروز شده بود و فرقان که "روحانیت را از بنیان و اساس باطل" میدانست، تلاش خود را معطوف به مبارزهی با آنان کرد. نخستین عاملی که فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، قربانی شدن "ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی بود"، همچنین تلاش برای "آزاد ساختن اسلام علی از اسارت آخوندیسم". عامل دیگر این رویکرد، مبارزه قهرآمیز بود! برای فرقان، اکنون جای پرسش این بود که چه بایدکرد؟ بر اساس آیه "فقاتلوا ائمة الکفر"، گروه فرقان تصمیم گرفت که نخست مرحوم محمدولی قرنی و سپس مرحوم مطهری را بکشد! انتخاب مطهری برای آن بود که "فکر به قدرت رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آمادهسازی تشکیلاتی آن مدتها قبل، حتی پیش از خرداد ۴۲، از طرف او طرح شده بود.
گروه فرقان، به رهبریی طلبهای به نام اکبر گودرزی، یکی از شاخصترین گروههای منفصل از روحانیت و حتی مخالف صریح روحانیت بوده است. اکبر گودرزی اهل استان لرستان و از روستای دوزان، در میان شهرهای خمین و الیگودرز، بوده، و از آنجا که پدرش چوپان بود، فرقانیها از وی با عنوان "چوپانزادهی آزاده" یاد میکردند. وی در حوالی سال ۱۳۳۵ شمسی متولد شده(البته در شناسنامهاش سال ۱۳۳۸ شمسی قید شده)، در سال ۱۳۵۱ یا ۱۳۵۲ عازم خوانسار شده و مدتی در مدرسهی علمیهی آنجا تحصیل کرده و سپس یک سال در قم مانده و بعد از آن به تهران آمده و مدتی را در مدرسهی چهلستون و سپس در مدرسهی حاج شیخعبدالحسین بیتوته کرد و در سال ۱۳۵۶ آنجا را نیز ترک کرده و از لباس طلبگی هم خارج شده است. او علاوه بر درس طلبگی، درس جدید را هم تا کلاس یازدهم خوانده است.
گودرزی در سال ۱۳۵۶ کلاسهای تفسیر در مناطق مختلف شهر تهران(نازیآباد، سلسبیل، قلهک، جوادیه و خزانه) برپا و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب میکرد. البته برخی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سالها در خانههای افراد علاقهمند تشکیل میشد. مساجدی که گودرزی جلسات قرآن را در آنها برگزار میکرد، عبارت بود از مسجد "الهادی" در خیابان شوش، مسجد "فاطمیهی خزانه"، مسجد "رضوان" در خیابان اتابک، مسجد "شیخهادی" و مسجد "خمسهی قلهک". مسجد "اعظم" هم که کتابخانهی قائم در آن بود و جوانان مذهبی به آنجا رفت و آمد داشتند، در اختیار علی حاتمی که در زندان خودکشی کرد و یکی از فرقانیها بود، بود، و افرادی را در همانجا جذب این گروه کرد.
گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات قرآن تاسیس و رهبری کرد. وی از سال ۱۳۵۶ به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزهی سیاست و مبارزه شد. اما جز این اعلامیهها فعالیت دیگری نداشت. یکبار برای مدت کوتاهی به پاکستان رفت تا عازم اروپا شود و نوشتههای تفسیریش را انتشار دهد، که به دلیل فراهم نشدن شرایط به ایران بازگشت. در جریان پیروزی انقلاب اسلامی، با اسلحههایی که وی و همراهاناش از پادگانهای فتحشده توسط مردم به دست آوردند، وارد فاز نظامی شد. اما نظام شاهی سقوط کرده بود و گروه فرقان که عقیده به مبارزه داشت، چون همه چیزش به مفهوم مبارزه ختم میشد، به جنگ با نظام اسلامیِ جدید روی آورد.
گودرزی با داشتن شماری از جوانانی که همچنان روحیات انقلابیی آن سالها را داشتند، آنان را براساس آموزههای قرآنیی مبتنی بر برداشتهای خود، به شدت بر ضد روحانیت و آنچه آن را "آخوندیسم" مینامید، تربیت کرده بود. او همزمان با انتشار جزوات تفسیری، خود نیز در ترورهای سال ۱۳۵۸ درگیر شد و مستقیماً در ترور شهید قرنی شرکت داشت. گودرزی در ۱۸ دی ماه ۱۳۵۸ دستگیر و در سوم خرداد ۱۳۵۹ تیرباران شد. در این روز تعداد دیگری از اعضای این گروه با نامهای سعید مرآت، عباس عسکری، علیرضا شاهبابابیگ و حسن اقرلو هم تیرباران شدند، و علی حاتمی هم در زندان خودکشی کرد.
نقش اکبر گودرزی در گروه فرقان
سازمان اصلی فرقان روی دوش اکبر گودرزی بود که کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش، حمید نیکنام، علی اسدی، و بهرام تیموری، زیر نظر مستقیم او بودند. محمد متحدی در شهرهای ارومیه و تبریز (استانهای آذربایجان غربی و شرقی) و عامل اصلی ترور شهید قاضی طباطبایی بود. عباس عسکری عضو فعال دیگری بود که کمال یاسینی و سعید مرآت زیر نظر او بودند. حسن اقرلو عضو فعالی بود که عبدالرضا رضوانی، امیر فعلهنوتاش و برخی دیگر زیر نظرش فعالیت میکردند.
به این ترتیب، با شگفتی باید گفت که تشکیلات فرقان در اختیار یک جوان ۲۵ ساله بوده است که در همین فاصلهی سنی برای بیش از بیست جزو قرآن حدود بیست جلد تفسیر نوشته بود، و علاوه بر آن، برای صحیفهی سجادیه نیز شرحی دوجلدی داشت. کتابی نیز در شرح دعای عرفه و جزوهای دیگر در شرح خطبهی "امر به معروف" امام حسین علیهالسلام دارد. همینطور کتاب پرحجمی تحت عنوان توحید و ابعاد گوناگون آن نوشته است. افزون بر اینها، بیشتر نوشتههای فرقانیها و نشریات آنها، تا پیش از دستگیری، از اوست.
پس از کشته شدن گودرزی، فرقانیها(با احتساب شریعتی به عنوان پنجمین شهید) از وی با نام ششمین شهید ایدئولوژیک یاد میکنند. اشاره شد که در کنار وی، علی حاتمیمعلم (که در زندان خودکشی کرد)، علیرضا شاهبابابیگ تبریزی و سعید مرآت (هر دو دانشجو) نیز بودند که اینان نیز دستگیر و اعدام شدند. این را باید افزود که گروه فرقان در آغاز با نام گروه "کهفیها" شهرت داشت و بعدها به نام فرقان شناخته شد. رژیم شاه از فعالیت این گروه کمابیش اطلاعاتی داشت، اما به دلیل درگیر شدن در ماجراهای سال ۱۳۵۶ و فزونی یافتن حرکتهای سیاسی و نیز ضعیف شدن ساواک، گویا گزارش چندانی از فعالیت آنها که آن زمان بیشتر همین جلسات قرآن بوده، نداشته است..."(۲)
با آشنایی مختصری از این گروه، میتوان بخوبی دریافت که اساس و لزوم ماهیت وجودی چنین تشکیلاتی، نه بواسطهی برانگیختگی از افکار و اندیشههای یوتوپیک – ایدئولوژیک شریعتی (که هرکدام جای بحث و تفسیر فراوان دارد)، بلکه بواسطهی شرایط خاص سیاسی – اجتماعی آن دوران و جو غالب مبارزات قهر آمیز و چپ زدهی آن روزگار بوده است و برای توجیه فلسفهی وجودی خودشان و در پی آن، تراشیدن علل قابل فهم جهت توجیه مرام و همان فلسفهی وجودی، مباحثی گسترده و پیچیده را به نام دین و خدا و خلق و با آرم "شریعتی" توجیه مینمودند.
اینکه فردی در جایگاه آقای مهندس سحابی چنین مسائلی را ندانند و متوجه آن نباشند، حقیقتاً قابل فهم و باور نیست و باید دانست که چرا ایشان با علم بر این مسائل و با آشنایی ویژهای که از آن دوران و ایام داشته و دارند، چنین مسائلی را، آن هم اینگونه، مطرح میسازند!؟!
اینکه در شرایط مخصوص روزنامهنگاری ایران و جو حاکم بر جامعه، نمیتوان بسیاری از حرفها را واضح زد و یا بعضی حرفها را نمیتوان آنگونه که باید به زبان راند و بیان کرد، امری است توجیه پذیر و قابل فهم، اما اینکه بسیاری از سخنان را، آنهم نه از سر سانسور و تیغ بران ارشادگران عرصهی رسانه، بلکه بلحاظ کوتاهی در بیان و عدم صراحت افکار و علایق، چیزی است که باید بدان توجه خاصی داشت.
جدای از این مطالب، همچنین به باور بسیارانی، اساسا وجود و فعالیتهای تشکیلاتی چنین گروهی تحت عنوان "فرقان" هیچگاه بدین شکل و صورت نبوده است. گرچه ما قصد آن را نداریم که به این موضوع بپردازیم و در جزئیات نامشخص این نظریات کندوکاو کنیم، اما به واقع بنابه شهادت برخی از آگاهان و تحلیلگران و آشنایان سیاسی آن دوران، اساسا چیزی به نام فرقان، آنهم در این سطح و ابعاد، وجود ملموسی نداشته و فعالیتهای کور این تشکیلات، مورد سوء استفادهی برخی جناحهای رادیکال درون حاکمیت قرار گرفته است و به بیانی روشنتر این گروه، گرفتار بازیهای سیاسی برخی نیروهای تاثیرگذار در قدرت، در آن زمان گشته بودند. گرچه این مدعا اثبات نشده و قابل استناد نیز نیست، اما شاید در روزگاری نهچندان دور اسناد و مدارکی بیشتر از شواهد موجود بتوانند چند و چون این مسائل را روشن نمایند!
اما گمان آقای سحابی این است که علت اصلی وجود گروه تروریستی فرقان و دلیل رفتارهای قهرآمیز و خشونت طلبانهی این افراد، حذف نیروهای به اصطلاح روحانی و جایگزین نمودن "روشنفکران" بجای ایشان بوده است که این نیز جای بسی تامل و درنگ دارد!
گروهی که خود ریشه در آخوندیسم (بنا به باور خودشان) دارد و برآمده از تئوریهای اسلامگرایان افراطی است و در نهایت نیز به دنبال مبارزات خشونتطلبانه میرود و تفاسیر تند و خشن و ایدئولوژیک و طبقاتی از دین دارد و از ابتدای فعالیتاش، برای خود حقوق و مزایای خاصی را قائل است (که با وجود دستگاه قدرتمندی همچون روحانیت شیعه این امر نا ممکن مینماید) کجا، و جایگاه و منش و روش "روشنفکرانه" کجا!
حتی اگر بپذیریم که این افراد تحتتاثیر آموزههای شریعتی بودند و نتیجه و ماحصل باورهای رادیکال او بودند، بازهم باید پرسید که آیا شریعتی چنین روشنفکری بود ؟ و یا تعریف شریعتی از روشنفکر آیا این بود ؟
روشنفکر از دیدگاه شریعتی به انسان خودآگاه و متعصبی اطلاق میشود که جامعه، زمان و زبان مردم خویش را خوب بشناسد و بینشی انتقادی داشته باشد، به همین دلیل لزوما فیلسوف و دانشمند بودن و نویسندگی و هنرمندی از اوصاف لازم و ضرور او به شمار نمیرود، بنابراین شریعتی در تبیین و توصیف این پدیده، به دو نوع حیثیتسلبی و ایجابی اشاره دارد، در حیثیت ایجابی، ویژگیهای ایجابی و در حیثیت سلبی، ویژگیهای سلبی را بیان میکند.(۳)
"... روشنفکر الزاما نه فیلسوف است، نه دانشمند، نه هنرمند و نه جامعهشناس و نه سیاستمدار و به تعبیری نه تحصیلکرده، بلکه یک انسان آگاهی است دارای جهت اجتماعی، احساس وابستگی گروهی و تعهد انسانی در برابر این گروه"۱ "گمان میبرند که روشنفکر همان دانشمند، فیلسوف، هنرمند یا تکنسین است که اسلام را با بینش جدید علوم و تمدن امروز غربی بنگرد، در صورتی که روشنفکر همانطوری که در اکثر نوشتهها یادآور شدهام، انسان آگاه مسوولی است اعم از کارگر، کشاورز، دانشجو، نویسنده، هنرمند، دانشمند، بیسواد… که از استعمار، استبداد، فاصله طبقاتی یا هر رنج دیگر انسان و مردم، رنج میبرد و خود را مسوول ریشهکن کردن آن میداند و به دنبال یک ایدئولوژی میگردد و یک آگاهی، یک ایمان " و یا " روشنفکر یک انسان آگاهی است دارای جهت اجتماعی، احساس وابستگی گروهی و تعهد انسانی در برابر این گروه " و همچنین " هر کس روشنفکر است باید مواد و مصالح کارش را از زندگی اجتماعی جامعهی خودش و زمان خودش کسب کند و مخالفت با مذهب به وسیله روشنفکر آگاه، جامعه را از آگاهشدن و بهرهیافتن از روشنگری نسل روشنفکر و جوانش محروم میسازد. روح حاکم بر فرهنگ اسلامی براساس عدالت و رهبری است، براساس همه اینها است که روشنفکر در این جامعه و در این لحظه، برای آزادکردن مردم، هدایت آنها، ایجاد یک عشق، ایمان، جوشش تازه و روشنایی بخشیدن به ذهنها، اندیشهها و آگاه نمودن مردم از عوامل جهل، خرافه، ستم و انحطاط در جوامع اسلامی، باید از مذهب آغاز کند، مذهب به معنای این فرهنگ مذهبی خاص و این برداشت درست و مستقیم، نه آنچه که موجود است و در برابرش میبیند " همچنین او متذکر میشود " روشنفکر کسی است که دارای یک بینش انتقادی است.اصولا روشنفکر در هر دورهی تحول فرهنگی و اجتماعی یک جامعه، هر گرایشی داشته باشد، به هر حال دارای یک "بینش انتقادی" است، مقصودم از این تعبیر، این است که اولا نسبت به "وضع موجود" معترض است و در همین حال میکوشد تا آنچه را که در برابرش "وضع مطلوب" میداند، جانشین آن سازد..."
این سخنان (تعریف روشنفکر از منظر شریعتی) گرچه میتوانند به گونهای متفاوت و نابجا تعبیر و تفسیر شوند، اما بخوبی روشن میسازند که چنین اندیشههایی با چنان ابزارهای مبارزاتی و نگرشهای سیاسی (فرقانیسم)، که نمیتوانند روشن بینانه و روشناندیشانه به مسائل بنگرند و بیاندیشند، همخوانی و همسویی ندارند.
به واقع، سخنان آقای سحابی و دیگر کسانی که چنین اندیشههایی را منعکس میکنند، نمیتواند بیانگر حقایق باشد و در مواجهه با مستندات و شواهد تاریخی معاصر، به آسانی رنگ میبازند و چهره عوض میکنند.
به باور حقیر، ایشان باید بدانند که این بدعت جدید را اینبار نه دشمنان و یا دشمنان دوست نما، بلکه نزدیکان و علاقهمندان به شریعتی گذاشتهاند و راه را برای تخریب بیشتر عناصر تیغ و طلا و تسبیح بازکردهاند و بنوعی جاده صاف کن این اقشار گشتهاند. اگر شریعتی تا به امروز، به برپایی گروهک تروریستی متهم نشده بود، به لطف دوستان و بزرگانی همچون جناب سحابی، از پس اندیشهی شریعتی، اسلام تروریستی و لابد "شهادت طلبانهی روشنفکرانهی متعهد" هم بیرون آمده است که این دیگر جای تاسف دارد.
سالهای پیش، وقتی در سفری در خارج از کشور بودم، جایی شنیدم که برخی کتب شریعتی را که با مفاهیم "شهادت" و "ایثار" و " ثار" و انقلابیگری، آغشته بود، را مبدل به جزواتی کردهاند و بصورت رایگان و گسترده، در اختیار برخی از گروهها و گروهکهای نظامی به اصطلاح مسلمان در منطقه میگذارند تا این عزیزان مجاهد و مبارز، ضمن تعمیر و تمیز کردن اسلحههای خود، نگاهی هم به این آثار بیاندازند تا شاید برای مبارزه و ایثار و آموزههای شهادتطلبانه، آمادگی بیشتری پیدا کنند!
این موضوع را دنبال کردم و متوجه شدم که چنین اتفاقاتی افتاده است و البته صرفا هم شامل حال شریعتی و آثارش نشده است، اما برایم جالب بود که این رویداد بدون افشای نام نویسنده و بدون اطلاع کافی خوانندگان این آثار از نویسنده (گان) و شرح زندگی و افکار ایشان، صورت پذیرفته است!
همین موضوع را برخی به عنوان یک دستآویز قرار دادند و برای مبارزه با افکار و آراء شریعتی (در داخل و خارج از کشور) بکار گرفتند و همچون کسانی (سوداگران سیاسی و نظامی و عقیدتی!) که ناجوانمردانه و بدور از انصاف و صداقت، شریعتی را وجهالمصالحهی امیال و اهداف و مطامع شیطانی خویش قرار میدادند (و میدهند) و چنین جنایتها و رفتارهای ضد انسانی و ضد بشری را به شکلی کاملا نامعقول و ناپسند معلول عللی همچون "مطالعهی آثار ایدئولوژیک شریعتی" میخواندند!
گرچه تنها سواستفادهی ابزاری از اندیشههای او نبوده است که چهرهی وی را به روایتی "آلوده" ساخته، بلکه استفادهی نابجا از اندیشههای او و هواداری هدفمند از آراء و افکار او توسط بدنامان و بیگانگان با افکار او نیز نقش موثری در آلوده ساختن وجههی ظاهری او در جامعه و اذهان کماطلاع داشته است. بنگرید به داستان مضحک و تکراری مراسم یادبود 33 امین سالگشت هجرت او که چگونه همچون سال گذشته توسط حاکمیت مصلحتاندیش مجاز شمرده نشد و همچون بسیاری از چهرههای شناخته شدهی جامعهی ایران، لغو گشت. نه خانوادهها حق اظهار نظر و برگزاری مراسم و بزرگداشت دارند و نه شاگردان و هماندیشان و سایر نیروهای مردمی. اما در سیمای حاکمیت، افراد معلومالحال و معلومالفکری این جواز را دارند که خود نمایی کنند و پیرامون او و تفکر و میراثاش سخنها برانند و آشفتهگویی کنند!؟
نام او بر روی دیوار و خیابان و بیمارستان و کتابخانه و میادین شهری و کوی و برزن نقش بسته است، اما فکرش تنها باید توسط مراجع ذیصلاح و نهادهای خاص دولتی و... ترویج شود و سرآخر هم جزواتش در اختیار تروریستهای مجاهد انقلابی در سرتاسر منطقه به زبانهای متعدد قرار گیرد!
باری، چنین رفتارها و مواضع نابخردانه و ناجوانمردانه، همواره دامن گیر افکار و اندیشههای ناب و استوار و انسانگرا بوده و خواهد بود و چه نیک و دلپذیر است وقتی میبینیم که باگذر زمان و روشن شدن نیمههای تاریک تاریخ، حقایق رخ مینمایانند و افشاگری میکنند...
این مهم زمانی بخوبی مصرح و آشکار میگردد که تنها با نگاهی گذرا به میزان استقبال و بررسی و پیگیری و از آثار این رادمردان و نیک نامان، آنهم پس از گذشت سالها بیخبری و غفلت و پرهیز از چنین اندیشههایی، خود گویای همه چیز است و خواهد بود.
ما نمیگوییم و نمیخواهیم که آقایان در برابر ادعاها و دروغها و تفسیرهای متزورانهی تازه اصلاح شدگان سیاسی و بظاهر منورالفکران وطنی خارج و داخل کشور بایستند و بعنوان شاگرد و دوست و همفکر، از شریعتی و اندیشههایش که برای بسیارانی سبب "نام و نان" هم شد، دفاع صادقانه کنند چرا که "مرد پاک را زندگی و زمانه تنها نمیگذارند"، اما این انتظار هست که اگر سخنی برای روشن شدن حقیقت نمیگویند و قلمی برای افشای تزویر و دروغ نمیگردانند، محبتی فرمایند و نمک زخم نشوند و توجیه وضع موجود نکنند!
در همین راستا بخوانید نظرات و افکار دکتر احسان شریعتی، فرزند دکتر را که چگونه چنین وقایعی را تفسیر و بازخوانی میکند :
"... پارهای نکات در اینجا مهم است. تلقی شده که شریعتی یک چهرهی ضد روحانی(آنتی کلریکال) به تعبیر فرانسوی بود. چون روحانیون کلیسایی در فرانسه با سلطنت و فئودالیزم همسو بودند، بعد از انقلاب کبیر فرانسه یک گرایش ضد کلیسا و حتی ضددین بهوجود آمد که به یک جنگ داخلی هم انجامید، و دهقانان مذهبی در نقاط مذهبی مثل "وانده" فرانسه در برابر انقلاب مقاومت کردند. دکتر این مسأله را در رسالهی "اگر پاپ و مارکس نبودند" توضیح داده است، ولی وضعیت در شرق متفاوت بوده و ما روحانیت به معنای مسیحی و کاتولیک نداشتیم، و در اسلام هم چنین ارگانی وجود ندارد.
خود دکتر از یک خانوادهی روحانی و عالمان دین بود.(از طرف مادری و پدری) و این نهاد را دقیقاً میشناخت. پدرش که یکی از منابع فکریی اصلیی شریعتی است، تحصیلات حوزوی داشته و خود دکتر هم مقدمات را نزد پدر و اساتید آن زمان خوانده بود، اما هنگامیکه تاریخ را نقد میکند و نهادها را به شکل طبقاتی میبیند، نهاد روحانیت را به عنوان ایدئولوگهای طبقهی حاکم میبیند، که توجیهگر وضع موجود بودند. درعینحال، جنبهی عکس آن را هم دیده، که پیامبران و چهرههای روحانی، که عالمان نامیده میشوند، منتقد وضع موجود بودند. اینجا، مذهب، علیه مذهب است. این واژگان در قاموس شریعتی، تعریف مشخصی دارند.
شریعتی میخواست روحانیون پاک را دعوت کند که عالم یا روشنفکری باشند که در جهت راه انبیاء حرکت میکنند. نمیشود گفت که شریعتی ضد روحانی بود، آنچنانکه برداشت گروه فرقان بود، که زر و زور و تزویر را به شکل مکانیکی میدید، و هر روحانی را نمایندهی تزویر میدانست. این برداشت سطحی بود و بر اساس آن اقداماتی انجام شد که ضرباتی به تفکر شریعتی در جامعهی ایران زد. در حالیکه اگر به پیشینهی فکریی این گروه توجه کنیم، در دوره اول که تفاسیر مسجد حجرشان منتشر میشد، رفرنس شریعتی نداشت، حتی بنیانگذارشان روحانی بود، و مدلهایی که از شهید اول و ثانی و شریفواقفی و حنیفنژاد و شریعتی پنجم ارائه میدادند، نشان میدهد که یک رگهی روحانی، یک رگهی مجاهدین خلق و یک رگهی شریعتی دارند. آنها بعد از شهادت دکتر به شریعتی تکیه کردند و بعد از اطلاعیهی مطهری ـ بازرگان بود که خیلی جملات شریعتی به شکل واکنشی نقل میشد. الان در ذهنیت جامعه همه اینها مخدوش و درهم شده است.
یادم است که مرحوم آقای لاهوتی میگفت: من از دو کار آقای دکتر خیلی خوشم میآید، یکی آنجا که یک روحانی را توصیف میکند که این خیلی دقیق است و نشان میدهد که چقدر حالات و ضعفها و قوتهای یک روحانی را میشناسد، و یکی هم آنجایی که چشمهای آن دختر را در باغ ابسرواتوار توصیف میکند. میگفت من این دو قطعه را از حفظم. اتفاقاً بهعنوان یک روحانی خیلی از این نقدهای شریعتی لذت میبرد..."(۴)
آیا صاحبان چنین اندیشهای میتوانند بصورتی دگم و رادیکال و خشک، دست به حذف اندیشهی مقابل بزنند؟
آیا فرقان میتواند نتیجهی چنین افکار و اندیشههایی باشد؟
آیا به واقع صحیح است که پس از گذشت بیش از سه دهه از هجرت چنین اندیشهای، فرقان و فرقانیسم را نتیجه و برآمده از اندیشهی شریعتی بدانیم؟
به عبدالمالک ریگی بنگرید. او نیز همچون گودرزی، جوانی با تحصیلات متوسطهی مذهبی بود و همچون او، صاحب نظریات و افکار خاص مبارزاتی برای تحقق آرمانهایش بود. عبدامالک نیز بهرحال مسلمان بود. اگر نه شیعه، اما سنی بود و دهها برابر گروه فرقان، صاحب هوادار و اسم رسم بود. او نیز همچون گودرزی و پیروانش، به مبارزات قهرآمیز و خشونت کور باور داشت و بر این عقیده بود که باید برای رهایی قوم خود و مردمان سرزمیناش و مواجهه با ظلم و تبعیض و استبداد، دست به قیام مسلحانه و چریکی زد. گرچه گروه فرقان این مجال را نیافت که اینچنین در صحنهی مبارزاتی قد علم کند و اسم و رسمی به هم زند (که همین موضوع خود شبهاتی را رقم میزند) اما بهرحال هر دو اندیشه، بطور تقریبی یک مسیر و یک هدف را میپیمودند و آنهم کسب قدرت بود. فرقی که میان این دو گروه است (که اساسا از حیث استراتژیک و نظامیگری و ابعاد وحشتآفرینی قابل مقایسه نیستند )، این است که وقتی فرقان را از صحنه حذف میکنند، شریعتی و آرمانهای او را نیز هدف قرار میدهند و او را نیز همچون فرقان در ظاهر به زیر میکشند و نام آنها را با شریعتی عجین میکنند، اما وقتی ریگی را در بلندای آسمانها شکار میکنند، نه کسی سخنی از مسلمانی او به میان میآورد و نه شخصیتی محکوم میشود و نه جریانی محروم و نه اندیشهای نقد!
آیا صرف ادعاهای مجعول و بیاساس برخی، باید شریعتی و آرمانهای بلندش را نیز قربانی چنان جنون قدرت کرد؟ یا خیر، همچون داستان ریگی و گروهک او که هنوز نیز پابرجاست، میان او و اعتقادات و باورهای مبارزاتیاش با اسلام و سنت و تدین و آرمان و شهادت و... باید تمایز نهاد و فرق گذاشت ؟
همین مسئلهی ساده و روشن را، برخی نمیخواهند بفهمند و درک کنند. و چه دردناک است که در جبههی به اصطلاح خودیها چنین بیمهریهایی رایج میشود و حقایق مسخ میگردند و مصالح جایگزین آن میشوند.
به قول دکتر :
"... خدایا! مرا همواره آگاه و هوشیار دار، تا پیش از شناخت ِ درست و کامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم!..."
"... خدایا! جهل آمیخته با خود خواهی و حسد، مرا رایگان ابزار قتاله ی دشمن، برای حمله به دوست نسازد..."
"... خدایا! شهرت منی را که میخواهم باشم، قربانی منی که میخواهند باشم نکند!..."
"... خدایا! مگذار که آزادی ام اسیر پسند عوام گردد… که دینم در پس وجههی دینیم دفن شود… که عوام زدگی مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد... که آنچه را "حق" میدانم بخاطر اینکه "بد" میدانند کتمان کنم..."
و در آخر :
"... خدایا مرا از این فاجعهی پلید "مصلحت" پرستی که چون همه گیر شده است، وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است از فرط عمومیتش، هر که از آن سالم مانده بیمار مینماید، مصون دار تا به رعایت مصلحت، "حقیقت" را ضبح شرعی نکنم..."
به امید آن روز که مصلحین اجتماعی خویش را قربانی مصالح و منافع و مقاصد خویش نکنیم و آزادانه و دلیرانه و با شهامت و صبوری، اگر نمیتوانیم حسین زمانهی خویش باشیم، همچون زینب، افشاگر و زر و زور و تزویر گردیم و صدای فریاد فروخفتهی جامعهی خویش شویم.
پاورقی :
۱. ناگفتههایعزت الله سحابی از ترورهای دهه شصت - تاریخ انتشار: ۰۹ تیر ۱۳۸۹
2 - رسول جعفریان، "جریانهای مذهبی سیاسی ایران از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷"، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی
3 – روشنفکری و دکتر شریعتی – سایت نیمهحرف shariati.nimeharf.com
4 – بخشهایی از سخنان احسان شریعتی / مصاحبه با امیررضایی و احسان شریعتی در نشریه "نسیم بیداری"، با عنوان "بیشتر سلمان بود تا ابوذر" برگرفته از وبلاگ رسمی احسانشریعتی
بازخواني كارنامه فرقان در شماره جديد "يادآور"
جديدترين شماره از ماهنامه فرهنگي تاريخي "يادآور " ويژه گروهك فرقان با عنوان «بازخواني كارنامه فرقان و فرقان گونگي در تاريخ انقلاب؛ فاصله روشنفكري تا خشونت» از سوي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران منتشر شد.
به گزارش فارس، جديدترين شماره از ماهنامه فرهنگي تاريخي "يادآور " ويژه گروهك فرقان با عنوان «بازخواني كارنامه فرقان و فرقان گونگي در تاريخ انقلاب؛ فاصله روشنفكري تا خشونت» از سوي موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران منتشر شد.
اين ماهنامه كه حوزه اصلي فعاليت خويش را انتشار اسناد شفاهي تاريخ معاصر ايران قرار داده، اين شماره در گفتگو با افراد مختلف و ديدگاههاي گوناگون به بررسي تمامي ابعاد اين گروهك پرداخته شده كه براي آشنايي بيشتر شما پاره اي از عناوين اين شماره معرفي مي كنيم:
* "بازخواني كارنامه فرقان و فرقان گونگي در تاريخ انقلاب "
* "روايت امام خميني از انديشه، انگيزه و آثار ترورهاي فرقانيان "
* "روايت رهبر معظم انقلاب از مكانت علمي و عملي برخي از ترور شدگان فرقان "
* "زمينه هاي پيدايش فرقان و فرقان گونه گان " در گفتوگوي يادآور با آيت الله محمدتقي مصباح يزدي
* "زمينه هاي پيدايش فرقان و فرقان گونه گان " در گفتوگوي يادآور با آيت الله محمدعلي گرامي
* "زمينه هاي پيدايش فرقان و فرقان گونه گان " در گفتوگوي يادآور با دكتر غلامعلي حداد عادل
* "فرقانيان، قبل وبعد از دستگيري " در گفتوگوي يادآور با حجت الاسلام و المسلمين علي اكبر ناطق نوري
* "فرقانيان، قبل و بعد از دستگيري " در گفتوگوي يادآور با حجت الاسلام و المسلمين عبدالمجيد معاديخواه
* "ناگفته هاي از يك ترور و زمينه هاي آن " در گفتوگوي يادآور با آيت الله سيد رضي شيرازي
* "ناگفته هايي از پيشينه و شخصيت رهبر گروه فرقان " در گفتوگوي يادآور با حجت الاسلام و المسلمين سيد جعفر شيبري زنجاني
* "تاملاتي در انديشه و عمل فرقه فرقان " در گفتوگوي يادآور با حجت الاسلام و المسلمين سيد هادي خسروشاهي
* "مكانت تخصص در دين پژوهي و بازنگاهي به تاثيرپذيري فرقان از دكتر شريعتي " در گفتوگوي يادآور با حجت الاسلام و المسلمين دكتر علي ابوالحسني(منذر)
* "نمايي از انديشه و عمل گروه فرقان " نوشته مرحوم حجت الاسلام و المسلمين علي دواني
* " فرقان: بركشيده نظريه تشيع علوي و صفوي " نوشته حجت الاسلام و المسلمين رسول جعفريان
* "نيم نگاهي به هويت آموزگاران در سايه فرقان " در گفتوگوي يادآور با حجت الاسلام و المسلمين جعفر شجوني
* " ناگفته هايي از پيشينه عملي و سير رسيدگي قضايي به پرونده فرقان " در گفتوگوي يادآور با حميدرضا نقاشيان
* "تجربه فرقان، از تعامل تا تقابل " در گفتگو ياد آور با مرتضي الويري
* "بازنگاهي به نسبت فرقان با مجاهدين خلق " در گفتوگوي يادآور با اسدالله بادامچيان
* "ترديد در استقلال فرقانيان " عزت الله شاهي(مطهري)
* " چالش با انديشه فرقان در زندان " جلال الدين فارسي
* "گفتني هاي ناگفته از ترورهاي فرقان " در گفتوگوي يادآور با حسين مهديان
* "بسترهاي فكري و اجتماعي ظهور فرقان گونگي " در گفتوگوي يادآور با محمدحسين صفار هرندي
* "فرقان وزمينه هاي ترور شهيد آيت الله مطهري " در گفتوگوي يادآور با دكتر علي مطهري
* "روايتي ناگفته از واپسين لحظات و شهادت استاد مطهري " در گفتوگوي يادآور با مصطفي كتيرايي
* "ناگفته هاي از منش فكري و علمي شهيد آيت الله مطهري " حسين شريعتمداري
* "فرقان وريشه هاي شهادت آيت الله مفتح " در گفتوگوي يادآور با دكتر محمد مهدي مفتح
* "فرقان و زمينه هاي شهادت آيت الله مفتح " در گفتوگو با حجت الاسلام دكتر محمدهادي مفتح
* "فرقانيان و مسجد قبا " در گفت وگوي يادآور با ماشاء الله رحيمي
* "ريشه هاي ترور آيت الله قاضي طباطبايي، روايتي متفاوت " در ميزگرد يادآور با سيد محمدالهي، سيد محمد حسين قاضي طباطبايي و صمد اسماعيل زاده
*گفت وگوي منتشر نشده محمدحسن عبديزداني با محمدمتحدي ساعاتي پيش از اعدام
* "فرقان و زمينه هاي ترور شهيد مهدي عراقي " در گفتوگوي يادآور با امير عراقي
* "خاطراتي از گرايشات فكري و رفتارهاي سياسي فرقانيان، قبل و بعد از انقلاب " در گفتوگوي يادآور با مهندس هاشم صباغيان
* "نسبت فرقانيان با جريان روشنفكري ديني " در گفتوگوي يادآور با سيدمحمدمهدي جعفري
* "تاثير پذيري فرقان از دكتر شريعتي در ترازوي نقد " در گفتوگوي يادآور با دكتر احسان شريعتي
* "سيري در هويت فرقانيان، از تبريز تا تهران " در گفتوگوي يادآور با دكتر اصغر فردي
* "شهيدلاجوردي وچالش با انديشه فرقان، راهكارها و دستاوردها " در ميزگردبا مهندس محمد لاجوردي و دكتر حسين لاجوردي
همه نفرين ميكنند. دنبال تبرئهی كی هستيم! خيليها اين روز را با سن كم پيشبيني ميكردند. ما كه آن را میبينيم درك نمیكنيم. هنوز هم در جهل مركبايم. پتک هم بيدارمان نمیكند. عاقبتمان چه خواهد شد. خدا میداند. شايد اگر ذوالفقار علی بر سرمان بچرخد. ولی آنوقت چه سودی خواهد داشت. آيا اين متن را غير از آقای شروين كس ديگری هم خواهد خواند. خدا میداند!
گروه فرقان نه یک سازمان با ساختار تشکیلاتی پیچیده بلکه یک گروه از فعالین مذهبی بودند که از سال ۵۶ در ارتباط با یکدیگر و حول محور اکبر گودرزی یک روحانی جوان فعالیت میکردند. نام این گروه با ترور سرلشگر قرنی در سوم اردیبهشت ۵۸ بر سر زبانها افتاد و سپس با ترور چهرههای مذهبی، سیاسی و اقتصادی به یکی از مطرح ترین گروههای سیاسی ایران تبدیل شد و با دستگیری و اعدام رهبران آن به سرعت به خاموشی گرایید. پس از گذشت سی و سه سال صرفنظر از دیدگاه فردیام نسبت به لزوم جدایی «مذهب از سیاست» و نافرجام دانستن مبارزهی «مکتبی» و مخالفتم با حاکمیت هر نوع ایدئولوژی، نگاهی اجمالی خواهم داشت به تاریخچهی این گروه و فراز و فرودش در اواخر دههی ۵۰ خورشیدی.
چگونگی شکلگیری گروه فرقان
اولین هستههای گروه فرقان در سالهای ۵۵ و ۵۶ در مساجد تهران، به ویژه مناطق قلهک، سلسبیل، شوش، جوادیه، خزانه، اتابک و نازیآباد و در قالب جلسات تفسیر قرآن اکبر گودرزی شکل گرفتند.
در آغاز، فعالیتهای اکبر گودرزی رهبر این گروه عمدتاً تشکیل جلسات تفسیر قرآن و تبیین مفاهیم ایدئولوژیک در قالب برداشتهای مادی و تمثیلی بود. وی در تفاسیر خود برخلاف دیگر مفسران به كتب روایی و احادیث شیعه كمتر مراجعه کرده و بعد از قرآن به طور نسبی به نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه استناد میکرد.
به باور فرقان ضعف عمده سازمانها و تشکلهای انقلابی از مشروطه به بعد نداشتن آگاهی مکتبی و اندیشهی راهنمای عمل بود. ضعفی که بنیانگذاران مجاهدین پیشتر در دههی ۴۰ خورشیدی روی آن انگشت گذاشته بودند و به زعم خود در رفع آن کوشیده بودند.
فرقان در سال ۵۶ با تدوین دیدگاههای ایدئولوژیک و انتشار تفاسیر قرآن خود به عنوان یک گروه پا به عرصه وجود گذاشت. از آن پس، علاوه بر تلاش برای پیگیری کارهای ایدئولوژیک، به درک و تحلیل شرایط سیاسی جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه علیه رژیم شاه پرداخت. در واقع فرقان رسالت خود را در مرحلهی نخست تدوین ایدئولوژی و سپس تلاش برای تحقق آن میدانست.
گودرزی در دادگاه در مورد چگونگی تشکیل فرقان میگوید:
«ما از ابتدایی که شروع کردیم، چهار پنج نفر بودهایم، مسائل فکری و اعتقادی و سیاسی را با همدیگر مطرح و تحلیل میکردیم و نتیجهگیریهایمان را به صورت کتابهای ایدئولوژیکی یا به صورت نشریات سیاسی منتشر کردیم. سیر کار ما این چنین بوده است» (کتاب ماه، فرهنگی تاریخی یادآور شماره ۶،۷،۸ ص ۲۹۰
گودرزی علاوه بر جلسه تفسیر قرآْن اقدام به برگزاری جلساتی به صورت خصوصی در منزل افراد اصلی این گروه كرد. «این جلسات عبارت بودند از جلسات خصوصی در منزل عباس عسگری با محمد متحدی و شاه بابا بیگ، در خیابان جوادیه با سید مهدی[آیتی] و حسن آقرلو، در خیابان گرگان با عباس عسگری و محمد متحدی و حسن آقرلو، در خیابان فرصت نیز با حمید[نیکنام] و رضا[یوسفی] و سعید[مرأت] و علی [حاتمی] و محسن سیاهپوش و بهرام [ آذر تیموری] . وی در خیابانهای اوستا و آزادی و باغ كرج و شورا نیز جلسات خصوصی داشت» (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اكبر گودرزی، كد 18383).
سرعت تحولات در سال ۵۷ به این گروه فرصت نداد تا دست به اقدام جدی علیه رژیم شاه بزند. به خاطر ضعف ساواک در دو سال آخر حکومت پهلوی و عدم فعالیت جدی این گروه، ردی از فرقان در اسناد ساواک به دست نیامده و این گروه برای شاخکهای اطلاعاتی و امنیتی ساواک و تحلیلگران آن ناشناس مانده بود. این دورانی است که گروههای اسلامی بنیادگرای متعددی از جمله «صف»، «منصورون»، «فلاح» و ... هم پا به عرصهی وجود گذاشته و عملیاتهای نظامی نیز انجام میدهند بدون آن که اعضای آن دستگیر شوند.
نخستین اطلاعیهی رسمی فرقان در پاسخ به اطلاعیهی مشترک مرتضی مطهری - مهدی بازرگان (۱) که در ۲۳ آذرماه ۱۳۵۶ علیه شریعتی انتشار یافته بود، صادر شد. این دو نفر صدور اطلاعیه علیه دیدگاههای شریعتی را که زنده نبود تا از خود دفاع کند «وظیفه شرعی» خود دانسته بودند. فرقان اطلاعیه بازرگان- مطهری را «ائتلاف ناجوانمردانهی ارتجاع و روشنفکران مدرن» دانسته و آنها را به «عوامفریبی» و «خیانتپیشگی» متهم کرد. بازرگان پس از مشاهدهی مخالفتهای وسیع در اقشار مختلف جامعه و به ویژه دانشجویان و روشنفکران در داخل و خارج از کشور و حتی دوستان و نزدیکان خود در تاریخ دوم بهمن ۱۳۵۶ اطلاعیهی جدیدی صادر کرد و به زعم خود در رفع سوءتفاهمات کوشید. http://www.bahaneh.net/hall/topic_show.php?t=20602
در سالگرد سفر دکتر شریعتی به اروپا نیز فرقان با صدور اطلاعیهای به مطهری و بازرگان حمله کرد.
در اطلاعیهی مزبور خطاب به شریعتی آمده است: «روحانیت تجدید حیات یافته و انقلابی که هنوز هم از متهم کردن تو به انواع تهمتهای سفارشی دست باز نداشته و هنوز هم ملایان بزرگ و فقهای عظیمالشأن و مفسران عالیقدر و وعاظ شهیر و فضلای فضول به کفر و وهابیبودنت فتوا میدهند و مطالعه آثارت را تجویز نمیفرمایند... بار دیگر سنگر مدافع اسلام شدند»
اطلاعیهی دیگر فرقان به مناسبت تظاهرات قم و تبریز صادر شد. فرقان «ضمن احترام به خون بیگناهان» خطری که جنبش را تهدید میکرد پیشبینیکرد. در اطلاعیه مزبور فرقان «زنده کردن دوباره روحانیت حاکم» و «دخالت بیرویه روحانیت» را «فاجعهای عظیم» دانست.
در این دوره فرقان بر تز «اقتصاد منهای نفت – اسلام منهای روحانیت» را که پیشتر شریعتی مطرح کرده بود صحه گذاشت و آن را در جامعه ترویج کرد.
رسول جعفریان یکی از محققان وابسته به مرکز اسناد انقلاب اسلامی و حوزهی علمیه قم در مورد کارهای ایدئولوژیک فرقان در این دوره مینویسد:
«فرقان در سالهای ۵۶ و ۵۷ مجلدات زیادی از تفسیر قرآن خود را که تحت عنوان پیام قرآن منتشر میشد، پخشکردند. تفسیر (با عنوان کلی پیام قرآن) و آثاری که از آنها ملاحظه شد، عبارت است از: «تفسیر فاطر»، «یس»، «صافات»، «تفسیر احزاب»، «سبأ و نجم، «تفسیر عنکبوت و روم»، «تفسیر لقمان و سجده»، «تفسیر شوری، و زخرف»، تفسیر «محمد، فتح و حجرات»، «تفسیر دخان، جاثیه و احقاف»، «تفسیر سوره مؤمن و فصلت» و تفسیر سوره «فرقان و نور»؛ همه اینها که گفته شد، نام مؤلف آنها نجمالدین شکیب آمده است که مانند دیگر نامهای روی تفاسیر مستعار است. تفسیر سوره انبیا به نام حسین صادقی، تفسیر سوره بقره (جواد صابر) تفسیر سورهمریم، تفسیر سوره طه (حسن قائمی)، تفیسر توبه، تفسیر شعراء، نمل، و قصص (احسان کمالی) تفسیر سوره یوسف، تفسیر جزء سیام (یا تفسیر نبأ تا ناس)، (محمد حسین آل یاسین و نیز به اسم احسان کمالی)، تفسیر مزمل، مدثر، قیامت، انسان و مرسلات (نجم الدین منتظر)، تفسیر سوره کهفو تفسیر ذاریات و ق؛
ترجمه کامل از قرآن نیز از آنان منتشر شده است. همچنین کتابی با نام فرازی از نهج البلاغه و شرح دعای عرفه (نام دیگرش، پیام حسین)، فروغ نهجالبلاغه دو جلد و کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» (صادق داودی، نشر کاظمیه 320 ص). [کتاب توحید و ابعاد گوناگون آن ۲ جلد است. جلد اول به همین نام و جلد دوم به نام اصول تفکر قرآنی انتشار یافت.] نشریات یک ساله آنان (۱۳۵۷) تحت عنوان سالنامه فرقان چاپ شده است.
کتابی با نام دعا: تجلی خداگونگی انسان از سوی همین گروه (به نام محمد حسین آلیس) چاپ شده که شرح صحیفه سجادیه است. »
نشریات تبلیغی فرقان عبارت بودند از: نشریه "فرقان"، ارگان مرکزی و سراسری گروه؛ که اولین شمارهی آن در اسفند ۵۶ به چاپ رسید و تا اسفند ۵۹ سی و پنج شماره از آن به طور ماهانه منتشر گردید.
"انذار"، نشریه بخش دانشجویی؛ "بینه"، نشریه بخش دانشآموزی؛ "ذکر"، نشریه بخش دانشآموزی و نشریه "بقره".
فرقان خود را ادامه دهندهی راهی میدانست که شریعتی آغاز کرده بود. به اعتقاد آنها «در نهایت مرحوم دکتر علی شریعتی، آخرین تلاشش را برای جدایی تسنن اموی از تسنن محمدی [و] تشیع علوی از تشیع صفوی انجام داد و جامعه ما را تا مرز تدوین ایدئولوژیخلقهای اسیر پیش برد. مگر نه این که اسلام ایدئولوژی مستضعفین است؟» با این تعریف فرقان خود را ادامهی تشیع علوی و دشمن «آخوندیسم» معرفی کرد.
گودرزی در پاسخ یک پرسش (ش ۲۱۲) درباره این که آیا شما ادامهدهنده راه شریعتی هستید یا نه؟ میگوید: «فرقان کوشش داشت که افکار و اندیشههای شریعتی را هم ترویج کند، اگر این امر معنایش ادامه دادن راه شریعتی میباشد، آری ما ادامه دهندگان راه او بودیم.»
او در پاسخ به پرسشی دربارهی تشکیل گروه فرقان مینویسد: «فرقان جریانی [است] که با بهرهگیری از برداشتهای درست مؤمنان به خداوند، در طول تاریخ و به ویژه شهید شریعتی» شکل گرفته است.»
در نگاه فرقان توحید فقط وحدانیت خدا و هستی نیست، فقط نمود خارجی جنگ سراسری و دائمی موجودات برای حل تضادها و راهیافتن به تکامل برتر و والا نیست، توحید اندیشهای است برای تعریف سیر حرکت موجودات در دل این تضادها بسوی الله که نقطهی نهایی تکامل است، توحید نفی ظالمان و مشرکان و کافران هم هست. ظلم به شرک و کفر و به فقر اکثریت و غنای اقلیت میانجامد. پس مبارزه علیه ستمگران عین توحید است و...
در سالنامه یکم فرقان با اشاره به تاریخ خونین تشیع به پنج شهید تحت عنوان شهدای اول تا پنجم ایدئولوژی اشاره شده است. «شهید اول» (محمد بن مکی عاملی جزّینی در قرن هشتم) «شهید ثانی» (زینالدین بن علی بن احمد عاملی در سده دهم هجری)، «شهید ثالث» (حاج ملا محمد تقی برغانی قزوینی قرن سیزدهم هجری قمری)، «شهید چهارم» مجید شریف واقفی، شهید پنجم دکتر علی شریعتی.
فرقان در نوشتههای اولیهاش از آیتالله سعیدی و آیتالله غفاری به عنوان کسانی که زیر شکنجه به شهادت رسیدند تجلیل زیادی کرده بود اما پس از آن که مشخص شد این دو نفر نه در زیر شکنجه بلکه به خاطر بیماری و سکته قلبی در زندان فوت کردهاند و کمترین شکنجهای نشدهاند نوشتههای قبلی خود را تصحیح کرد.
فرقان با آنکه نظر مثبتی نسبت به آیتالله طالقانی(۲) و روحانیونی چون حبیبالله آشوری و جلال گنجهای داشت با این حال به شدت با روحانیت به عنوان یک طبقه مخالف بود.
پیش از پیروزی انقلاب برداشتهای متفاوت فرقان از قرآن آنچنان در محافل مذهبی نفوذ کرده بود که برخی از اشخاص و گروههای مذهی نیز مشتاق همکاری با آنها بودند. این همکاری و یا همدلی جنبهی تشکیلاتی نداشت و بیشتر ارتباط فردی با اعضای فرقان با مطالعهی آثار آنها بود. مرتضی الویری یکی از گردانندگان گروه «فلاح» که بعد از انقلاب از تشکیلدهندگان «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بود میگوید:
«بعدها باخبر شدیم كه تفسیرهایی از قرآن در حال انتشار است و دست به دست میگردد از جمله تفسیر سوره كهف و بخشهایی از سوره بقره و... كه این تفسیرها نگاهی نو به قرآن داشت. وقتی اینها را خواندیم برایمان بسیار جالب بود و احساس میكردیم قرائت دیگری از اسلام درحال مطرحشدن است. به نظر میرسید این دیدگاهها مترقیتر و نوتر از دیدگاه دكترشریعتی بود. این مسئله برایمان جالب بود و احساس میكردیم این دیدگاه جدید كه گرایش بسیار پررنگی با مسائل اجتماعی دارد میتواند در جریان مبارزاتی به كارمان بیاید و به درد ما بخورد. ما در گروه فلاح برنامههای آموزشی مذهبی و اسلامی داشتیم. وقتی با طرز تفكر گروه فرقان روبهرو شدیم، تصمیم گرفتیم این را هم در گروه خودمان بررسی كرده و برای اعضا ارائه و توزیع كنیم. امكانات گروه فرقان بسیار محدود بود، از اینرو ما سعی كردیم به آنها برای نگهداری این جزوهها كمك كنیم. به یاد دارم مقدار زیادی از این جزوهها را در خانه یكی از دوستان در تهراننو نگهداری میكردیم و مقداری از آن را هم به باغی در دماوند بردیم و جاسازی كردیم تا بهتدریج مورد استفاده قرار بگیرد.»
الویری و گروه «فلاح» که به توصیهی مرتضی مطهری از همراهی با اندیشههای فرقان صرفنظر کرده بودند میگوید: «دیگر برای توزیع و نگهداری کتابهای آنها آمادگی نداشتیم. به یاد دارم چندصد هزار جلد کتاب آنها نزد ما باقی ماند که کتابها را معدوم کردیم.» [به نظر چند صد و یا چند ده صحیح است. چرا که کتابها در چنین ابعادی انتشار پیدا نمیکردند.]
حمیدرضا نقاشیان سراکیپ حفاظت از خمینی در مورد چگونگی آشناییاش با گروه فرقان میگوید:
«قبل از انقلاب گروههای مذهبی فعال و مبارز برای جوانان جذابیت داشتند. در غرب وشمال و اطراف تهران هم جلساتی با رهبری جوان پرشوری که تحصیلات حوزوی بسیار اندکی داشت تشکیل میشد که توانسته بود بچههای تحصیلکرده و بعضی از بچه هیأتیها را جذب کند. من تقریباً به تمام کانونهایی که در آنها مسائل مبارزاتی مطرح میشدند، سرک میکشیدم. بعد از شرکت در این جلسات حس کردم یک جای کار میلنگد. موضوعات مشکوک فکری مطرح شده در آن جلسات را با شهید عباسعلی ناطقنوری مطرح کردم و توسط ایشان به شهید مطهری انتقال یافت و بعد هم چند تا از جزوات آنها را به ایشان دادیم. شهید مطهری بعد از یک هفته مطالعه روی جزوات فرقان فرمودند اینها از مجاهدین خلق هم خطرناکترند و مأموریت دادند تا با شرکت در آن جلسات، در واقع عملکردشان را رصد کنیم و ایشان را در جریان بگذاریم.»
یکی از دوستانم تعریف میکرد کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» نوشتهی فرقان و کتاب «توحید» نوشتهی حبیبالله آشوری علیرغم این که با نگاه امروز از استحکام چندانی برخوردار نبودند جزو تفاسیر قرآنی بودند که در سال ۵۶ به زندان مشهد راه یافتند. وی پس از مدتی متوجه میشود که مقدمهی «توحید و ابعاد گوناگون آن» در صحافی مجددی که از سوی زندانیان در زندان صورت گرفته حذف شده است که با اعتراضات جدی او دوباره مقدمهی مزبور را به کتاب اضافه میشود.
مواضع فرقان در ارتباط با کردستان، ترکمنصحرا، انتخابات، گروگانگیری، رفراندوم و ...
فرقان در بحبوحهی انقلاب و محرم ۵۷ و دورانی که عکس خمینی در ماه دیده میشد مینویسد:
«دیکتاتوری آخوندیسم بگونه گذشته میکوشد تا از خارج سرنوشت ملت مستضعف را تعیین کند. این دیکتاتوری که روزگاری در نجف و خارج از مرزهای ایران و دور از تضادها و درگیریها و دردها و رنجهای مردم این مرز و بوم سیاست اهریمنی خود را اعمال میکرد و دخالت همین سیاست از خارج بود که به همدستی ارتجاع داخلی انقلاب مشروطیت را تبدیل به کودتا کرد، و زمینههای مناسب را برای خونریزیها و «ذبح شرعیهای» بعدی فراهم ساخت اکنون بساط خود را در جای دیگری پهن کرده است. راستی آیا سرنوشت ایران و مردم مستضعف آن که روزگاری دیکتاتوری سیاست جهانی، آن را در لندن و ژنو تعیین مینمود و دیکتاتوری آخوندیسم روزگاری در نجف مدعی تعیین آن بود اکنون در پاریس تعیین میشود؟ و آیا در صورت تحقق این امر مردم مستضعف ایران و جامعه ایرانی از اسارت و خفقان رهایی خواهند یافت؟ پاسخ بدین پرسشها را تحولات آینده روشن خواهد ساخت. اما آنچه در اینجا باید بدان اشاره کرد و آن را به عنوان یک امر قطعی و تجربی لااقل از نظر ما دانست این است که سیاستهای خارجی حاصله از دیکتاتوری سیاست جهانی و دیکتاتوری آخوندیسم هیچگاه به سود مستضعفین ایران و راهگشای انقلاب توحیدی آنها نبوده و نخواهد بود. و از نظر ما هیچ تفاوتی میان سیاستهایی که از مسکو یا واشنگتن در جهت تعیین سرنوشت خلقها اعمال میشود با سیاست دیکتاتوری آخوندیسم که روزگاری از نجف و امروز از پاریس اعمال میشود نیست، و حتی دومی برای ملت مستضعف ایران و انقلاب توحیدی آنها غلط اندازتر و تباهی آورتر و انحرافزاتر است.» نشریه فرقان، شماره ۱۰، آذر ۱۳۵۷ ص ۷
فرقان همزمان با ورود خمینی به ایران بدون آن که اطلاعی از سیاست «هلال سبز» غرب داشته باشد به درستی مینویسد:
«اروپا طبق تجربیات زیادی که در طول قرنها استعمار ایران کسب کرده، به خوبی دریافته که باید ضمن تأکید بر روی وجود رژیم طرفدار غرب در ایران از آخوندیسم هم به عنوان عاملی که بقا و دوام رژیمی اینگونه را تضمین میکند، حمایت نماید. » فرقان شماره ۱۲، بهمن ۵۷ ، ص ۹
اما به شکل سادهانگارهای سقوط شاه را به درگیری بین اروپا و آمریکا ربط میدهد:
«انگلیسیها به تلافی سقوط هویدا در ایران و فرانسویها به تلاقی سقوط بوتو در پاکستان، زمینه سقوط شاه خائن را فراهم آوردند و بدین ترتیب آمریکاییها را خلع سلاح کردند و سازمان جاسوسی سیا را در محاصره قرار دادند .» فرقان شماره ۱۲ ، بهمن ۵۷ ، ص ۷
و یا در اولین موضعگیری خود پس از سرنگونی رژیم شاه در ادامه تحلیل قبلی خود مینویسد:
«رقابت بین آمریکا و اروپای استعمارگر یکی از عوامل اساسی ایجاد بحران سیاسی و اقتصادی در ایران گردید و تا آنجا ادامه یافت که رژیم ضدخلقی دست نشانده آمریکا را سرنگون کرد و رژیم منحط آخوندیسم و دست نشانده اروپا را روی کار آورد و انقلاب توحیدی خلق را به انحراف برد.» فرقان ، شماره ۱۳ ، اسفند ۵۷ ، ص ۶
ولی در ادامه به درستی میافزاید:
«به هر حال اکنون دیکتاتوری آخوندیسم به کمک دیکتاتوری سیاست جهانی همان طور که از قبل هم پیشبینی میشد، دیکتاتوری حاکم را به ظاهر سرنگون کرده و خود بر خر مراد سوار شده است، بدون این که خود ماهیت مردمی و توحیدی داشته باشد.» فرقان ، شماره ۱۳ ، ص ۱۰
فرقان در شماره فوقالعاده خود و در ارتباط با برگزاری رفرنداوم جمهوری اسلامی در فروردین ۵۸ مینویسد:
«فویل للذین یكتبون الكتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله... بقره ۷۹ پس وای بر آنان كه كتاب را به دست خود مینویسند و سپس میگویند این از نزد خداست...
محتوای ژرف و عمیق آیه در عین استمرار تاریخی تبلور جهتگیری خاص ملایان و آخوندیسم تبهكار در برابر خدا و خلق است. آخوندیسم كه به كمك چماق تكفیر و تحمیق هزار ساله خود، و به بركت نفهمی و بیسوادی توده ها بر خر مراد سوار شده، ساخته و پرداختهها و افكار دروغین خویش را به نام خدا و با مارك اسلام به خورد مردم میدهد و تا آنجا در خیانت پیش میرود كه مخالفین خود را هر چند عناصر توحیدی باشند به نام مخالف اسلام قلمداد میكند و هدفش هم از این كار روشن است، همان هدفی كه ملایان در طول تاریخ داشته و با توجیهات و تاویلات در تحقق آن كوشیدهاند، هدف دینفروشی برای كسب قدرت. آخوندیسم خیانتپیشه بر اساس دیكتاتوری مذهبی، بافته خود و نوشته خویش یعنی جمهوری اسلامی را به نام خدا ارائه داده و با به راه انداختن رفراندوم قلابی آن هم در محیطی آكنده از خفقان و تخدیر و توهین و اتهام و سركوبی و خیانت میگوید هر كس بگوید جمهوری اسلامی آری یعنی اسلام آری!، و هر كس بگوید جمهوری اسلامی نه، یعنی اسلام نه! آری، در همان حال كه مردم كردستان ایران در عزای قربانیان آخوندیسم و باندهای قدرتطلب دیگر در جامعه نشستهاند، در همان حال كه مردم اسیر و درمانده تركمن صحرا برای احقاق حقوق خود به مبارزه با ارتش مزدور و آخوندزدههای خائن پرداخته و در همان حال كه در بلوچستان ایران، آخوندیسم به توطئه و خیانت برای تخدیر و فریب و سركوب مشغول است و بالاخره در اوضاع نابسامان ایران، استعمار جهانی به كمك عامل اجرای سیاست های خود در ایران بازی رایگیری را به راه میاندازد تا همانگونه كه در هفتاد و چند سال قبل با تحكیم پایههای "مشروطه اسلامی" به قیمت سركوبی و قربانی شدن روشنفكران متعهد و توده های ناآگاه، مردم ما به اسارت چندین ساله رفتند و منافع خارجی تامین گشت، این بار هم با بنای "جمهوری اسلامی" دیگر بار شاهد احیای همه نمودهای پلیدی و زشتی و از همه مهم تر تحكیم پایههای دیكتاتوری و استبداد قرون وسطایی در جامعه باشیم. فرازهایی از بیانیه « رفراندوم: توطئه استحمار و استعمار» (فوقالعاده فروردین ۱۳۵۸)
همچنین فرقان با پخش تراکتی که روی آن نوشته شده بود «رفراندوم: توجیه شرعی و قانونی دیکتاتوری آخوندیسم» به استقبال رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ رفت.
فرقان در مورد لشکرکشی به کردستان مینویسد:
«لشکرکشی به کردستان و توطئه سرکوبی ناجوانمردانه خلق مسلمان مستضعف کرد با توجه به زمینه سازیهای قبلی و نقش امپریالیستها در جهت بخشیدن به تحولات سیاسی ایران، ضمن تأیید ماهیت ارتجاعی و ژاندارم گونه ملایان، از نظر عوامل گوناگون داخلی و خارجی قابل بررسی است. به عبارت دیگر ضرورت اجرای این نقشه خائنانه از سوی رژیم فاسد حاکم را از یک طرف تضادهای داخلی و از طرف دیگر سیاست های خارجی توجیه می کنند ... آخوندیسم با تحریک عوام و تهییج واحدهای مختلف ارتش برای قتل عام خلق کرد به خیال واهی خویش موقعیت خود را تثبیت نموده و حاکمیت اهریمنانه اش را علنی ساخت تا بدین ترتیب یکه تاز میدان قدرت سیاسی گردد و سرنوشت توده های مستضعف این مرز و بوم را در خدمت منافع خود و اربابانش به دست گیرد .» نشریه فرقان ، شماره ۲۰ ، مهر ۵۸ ، ص ۴
و یا:
«دیکتاتوری آخوندیسم برای اعمال حاکمیت و ارضای شهوت قدرتطلبی خویش از هیچ جنایتی به خلق کرد خودداری نکرده و خاطره تلخ جنایات مهاجمان مغول و تاتار و جنایتکاران نازی و آدم کشان اسرائیلی را در رابطه با خلقهای تحت ستم به یاد میآورند، از محاصره اقتصادی شهرها و بخشها گرفته تا بمباران مراکز بیدفاع و آواره ساختن مردم بیگناه و مسلمان کرد ... » فرقان ، شماره ۲۰ ، مهر ۵۸ ، ص ۴ و ۵
همچنین:
«خلق مسلمان کرد هنوز هم خاطره تلخ سازش با رژیم ضدملی قبلی و نتایج شوم آن را که به قیمت ریختن خون صدها و هزاران رزمنده کرد و بیخانمان و آوارگی آنها و غارت سرمایههای مادی و معنوی شان تمام شد. از یاد نبرده بود که توطئهها و نیرنگهای سیاسی و کشتارهای وحشیانه تازهای آن هم به نام اسلام و به حساب ملت کرد درگیر شد.» فرقان، شماره ۲۰، مهر ۵۸، ص ۴
فرقان از تسخیر سفارت آمریکا به عنوان بلوای گروگانگیری یاد کرده و معتقد بود که جمهوری اسلامی برای تسلط بر برخی از چالشهای داخلی به گروگانگیری دست زده است این اهداف عبارت است از :
۱. خلع سلاح کردن مخالفان
۲. استحکام پایههای حاکمیت
۳. سرکوب وحشیانه معترضان
۴. پروندهسازی و زمینهسازیهای عوامفریبانه
۵. پیروزی در رقابت بین جناحهای حاکم.
فرقان به قدرت رسیدن روحانیت را ناشی از انحراف جنبش از مسیر خود میداند:
«ما در عین آن که به ایثار و گذشت مردم و جنبشهای قبلی احترام میگذاریم و آن را بزرگترین افتخار تاریخ و جامعه خویش تلقی میکنیم، ولی معتقد به انحراف جنبش از مسیر راستین خود هستیم، بنابراین اگر از دید مردم و آن کسانی که از سالیان دراز در نابودی رژیم ضدمردمی و طاغوتی قبلی بودند به مسئله بنگرید، انقلاب را طالب بودهاند، ولی اگر در رابطه با آنچه اکنون مطرح شده و هیئت حاکمهای که اکنون مسلط است بنگریم، حالت کودتا به خود میگیرد.» جزوه رهروان فرقان ، ۲۲ بهمن ۱۳۵۹، ص ۱
«رهروان فرقان» در مورد ماهیت حاکمان جدید مینویسند:
«اکنون ما با ایمان راسخ و قاطعیت انقلابی جهت احیای مجدد موضعگیریها و تحلیلهای به حقمان از چگونگی به حاکمیت رسیدن نظام حاکم و اثبات این حقیقت که رژیم دیکتاتوری آخوندیسم یک رژیم کودتایی است و نه تنها در ادامه طبیعی سیر مبارزات راستین خلق ما و بر اساس مبارزات خستگیناپذیر مجاهدین تشیع و انقلابگران توحیدی و به صورت ثمره و تبلور آنها به حاکمیت نرسیده، بلکه عظیم ترین خیانتها و بزرگترین انحراف ها را در حرکت توحیدی خلق مسلمان ایران و حتی منطقه ایجاد نموده و خود به عنوان یک زائده برای اسلام و اندیشه توحیدی و یک سد در راه اوجگیری مبارزات توحیدی محسوب میشود.» جزوه رهروان فرقان ، ۲۲ بهمن ۱۳۵۹ ، ص ۲
«رهروان فرقان» در مورد ماهیت جنگ ایران و عراق مینویسد:
«بیش از چهار ماه است که از جنگ ضدمردمی بین رژیمهای حاکم بر ایران و عراق میگذرد و در این مدت دیکتاتوری آخوندیسم نه تنها ارزشهای انقلابی خلق مسلمان کشورمان را به باد داده است، بلکه بیشتر از هر زمان دیگری استقلال، ارزشهای انقلابی و اخلاقی و اجتماعی خودش را چه در داخل کشور و چه در رابطه با خلقهای محروم سراسر جهان از دست داده است .» رهروان فرقان دیماه ۱۳۵۹
فرقان مخالف مالکیت خصوصی بوده و مینویسد:
مالکیت یک پدیدهی استعماری است. چه در رابطه با استعمار قدیم و چه در رابطه با استعمار جدید. به بیان دیگر انسان بر مبنای انحرافش از مدار توحیدی و فطرت انسانی خویش و فرار از اشتراک اولیه و بروز روح خودخواهی، برتری طلبی، تجاوزگری، استثمار و ... توانست خلاء درونی خود را که عمال همان انحرافش بود با دستاویزی اینچنین پر کند و با دلخوشی به این که این مالک بر زمین ونمودهایش شده است نوعی بیخیالی را از آنچه که تاکنون انجام داده است برای خویش فراهم آورد... مالکیت از دید کلی و عمومی آن منحصر به خداوند است و همه مدعیان مالکیت غارتگران حقوق خلق و چپاولگران اموال عمومی میباشند. (اصول تفکر قرآنی، توحید کتاب دوم)
فرقان همچنین «سرمایهداران بزرگ و ملاکان و بانکداران و کارتلهای بینالمللی و بورسبازان و زمینخواران» را عامل «همه بدبختیهای اجتماعی و فقر و ناداری و بحران و ورشکستگی اقتصادی تودههای اسیر» میداند.
پیام قران، تفسیر سوره فجر ص ۱۲۳.
فرقان از آنجایی که معتقد بود «ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی» توسط روحانیت پایمال شده برای «آزاد ساختن اسلام علی از اسارت آخوندیسم»، به مبارزه قهرآمیز روی آورد. و مثلث «زر و زور و تزویر» را که شریعتی تبیین کرده بود هدف حملات خود قرار داد.
ترورهای فرقان
فرقان تحت عنوان مبارزه با «ائمهالکفر» به «اعدام انقلابی» سمبلهای «زر و زور و تزور» دست زد. حسن آقرلو یکی از رهبران فرقان در بازجوییهای خود دلایل ترور افراد را اینگونه بازگو میكند :
«قرهنی به دلیل عضویتش در باند زور، مطهری به دلیل عضویتش در باند تزویر كه همان روحانیت انحصارطلب میباشد، رفسنجانی به دلایل بالا، رضی شیرازی به دلایل بالا، دشتیانه به دلیل بالا، لاجوردی به دلیل عضویت در باند زر، مفتح به دلیل عضویت در باند تزویر، مهدیان به دلیل عضویت در باند زر، طرخانی به دلیل عضویت در باند زر...» پرونده حسن آقرلو، آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد ۸۶۴۱ .
بر اساس برآورد نیروهای امنیتی درگیر در پروندهی فرقان، اعضای آن «۱۲۰ نفر بودند که هستهی عملیاتیشان به پنجاه نفر میرسید.» و نیروهایی که مستقیماً در عملیات نظامی دست داشتند ۱۷ نفر بودند. گفته میشود پس از پیروزی انقلاب انتخاب خط مشی مسلحانه و «اعدام انقلابی» چهرههای نظام توسط اکبر گودرزی و چند نفر از نزدیکانش صورت گرفت. در این تصمیمگیری حسن آقرلو، محمد متحدی، عباس عسگری و علیرضا شاهبابابیگ، حمید نیکنام و غلامرضا یوسفی شرکت داشتند. این تصمیمگیری در خانهای تیمی واقع در خیابان آزادی که توسط محسن سیاهپوش اجاره شده بود گرفته شد. پرونده اکبر گودرزی سوال ۲۲۵.
سرلشگر محمد ولی قرنی
۳ اردیبهشت ۵۸ سرلشگر محمدولی قرنی نخستین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب که در بمباران کردستان نقش اساسی داشت و به دستور بازرگان در تاریخ ۶ فروردین ۵۸ برکنار شده بود در خانهی مسكونیاش توسط حمیدرضا نیکنام که به خانهی بهشتی هم رفت و آمد داشت و محمدعلی بصیری دانشجویی که در فیلیپین مشغول تحصیل بود به قتل رسید. قرنی در جریان کودتای ۲۸ مرداد علیه مصدق، فرمانده تیپ گیلان بود و پس از کودتا به ریاست رکن دو ارتش که نقش سیستم اطلاعاتی و امنیتی را داشت رسید. در اسفند ۱۳۳۶ به اتهام طرح توطئهی کودتا با حمایت آمریکا علیه رژیم شاه بازداشت شد؛ اما با وجود جرایم سنگینی که به وی نسبت داده شد تنها به سه سال زندان محکوم شد و چند ماه قبل از پایان محکومیت آزاد و از ارتش اخراج گردید. وی در بهمن ۱۳۴۲ به اتهام داشتن رابطه با آیتالله طالقانی، میلانی و زنجانی و چهرههایی چون بازرگان، سنجابی و اللهیار صالح دستگیر و در اواخر سال ۱۳۴۳ از زندان آزاد شد. در سالهای بعد از سوی رژیم شاه از وی «اعادهی حیثیت» شد اما تحت نظر باقی ماند.
سازمان مجاهدین، چریکهای فدایی خلق، جبهه دمکراتیک ملی و ... پیشتر نسبت به انتصاب او به فرماندهی ستاد ارتش اعتراض کرده و وی را مهرهی آمریکا معرفی کرده بودند.
فرقان در اطلاعیهای که پس از ترور قرنی انتشار داد او را متهم به موارد زیر کرده بود:
سرسپردگی به امپریالیزم آمریكا و كوشش در جهت انجام كودتای آمریكایی، همكاری با رژیم طاغوتی قبلی، همكاری با رژیم ضدتوحیدی فعلی و سرسپردگی به دیكتاتوری آخوندیسم، مفسد فیالارض، اقدام برای سركوبی مردم كردستان در جهت قلب حقایق و واقعیات و متهم كردن مردم به اینكه مامور اجنبی هستند، كوشش برای خلع سلاح مردم مبارز و محروم ایران و بازسازی ارتش، (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی كد ۱۷۶۰۱ )
روز هشتم اردیبهشت ۵۸، روزنامه اطلاعات خبر داد که چهارتن از متهمان به قتل سرلشگر قرنی دستگیر شدند و در بازجویی نشان دادهاند که اطلاعات زیادی از مذهب ندارند. این روزنامه مدعی شد که افراد یاد شده محرمانه بازجویی میشوند و به شرکت در قتل و عضویت در گروه فرقان اعتراف کردهاند که البته واقعیت نداشت.
آیتالله مرتضی مطهری
شبانگاه ۱۱ اردیبهشت ،۵۸ محمدعلی بصیری (ضارب) و وفا قاضیزاده (راننده ماشین) هنگامی که مرتضی مطهری رئیس شورای انقلاب از منزل یدالله سحابی خارج شده بود با شلیک گلوله به قتل رساندند.
مطهری (۳) در حالی رئیس شورای انقلاب شده بود که در طول سالهای گذشته هیچ نقشی در مبارزه نداشت و در قشرهای مذهبی مبارز، سمبل «روحانیت اشرافی» تلقی میشد؛ کسی که در بالای شهر خانه دارد و با رانندهی شخصی تردد میکند. وی جایی در میان نسل جوان نداشت و نه تنها از طرف مبارزان مذهبی و دانشجویان داخل کشور بلکه از سوی دانشجویان خارج از کشور نیز طرد شده بود و نفرت از او در اطلاعیهی «دانشجویان مسلمان کالیفرنیا» که در زمستان ۵۶ خطاب به بازرگان انتشار یافته بود نیز دیده میشد:
«در خاتمه به عرضتان برسانیم که نسل جوان مسلمان، به امثال آقای مطهری که مسائل مردم برایشان مسئله نیست و از جیب مردم ارتزاق میکنند و کشته شدن هزاران و بیخانمان شدن میلیونها مردم مسلمان و تحریف اسلام راستین و دسیسه گشتن دین در دست جلادان زمان برایشان بیتفاوت است، کاری ندارند. ما کسانی را که به زندگی عثمانوار نشستهاند و دم از علی میزنند، جزء علمای راستین اسلام نمیدانیم که خود را مسئول شنیدن فتوایشان کنیم ...» شریعتی به روایت اسناد ساواک ج۳-ص۴۴۲
حتی مرتضی الویری نیز تأیید میکند که گروه فلاح که بعدها یکی از تشکیل دهندگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد نظر مثبتی به مطهری نداشت و در اثر توصیهی خمینی به او نزدیک شدند.
فرقان پس از ترور مطهری با صدور اطلاعیهای دلایل محکومیت او را چنین اعلام کرد:
۱- همکاری با رژیم طاغوتی قبلی ۲- همکاری با رژیم ضدتوحیدی فعلی و طراحی سیاستهای دیکتاتوری آخوندیسم ۳- مفسد فیالارض ۴- بدعت گذاری در دین و جعل اصطلاح دروغین «ماتریالیسم منافق» ۵- کوشش برای بازسازی ارتش ضدملی ۶- سکوت در برابر کشتار وحشیانه خلق مسلمان کرد، ترکمن صحرا و ... توسط ارتش.
روز پانزده اردیبهشت، آیتالله خسروشاهی رئیس کمیته منطقه ۹ از دستگیری دو دختری خبر داد که اطلاعیهی فرقان در مورد ترور مطهری را پخش میکردند. اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۵۸ صفحهی ۱۲
محمدعلی بصیری و حمید نیکنام که پس از ترور به فاصلهی کوتاهی دستگیر شده بودند تا مدتها مورد شناسایی قرار نگرفته بودند ولی عاقبت به همین اتهام اعدام شدند. یکی از بستگان حمید نیکنام در قزوین در گفتگو با او متوجهی مواضع ضد روحانیت وی شده و او را لو میدهد. محمدعلی بصیری در چاپخانهای کار میکرد که اطلاعیهی مربوط به ترور مطهری در آنجا چاپ شده بود و مأموران با پیگیری کاغذ به کار رفته در اطلاعیه به چاپخانهی مزبور رسیده بودند.
وفا قاضیزاده که رانندگی اتومبیل عملیات ترور مرتضی مطهری را بر عهده داشت، توسط نیروهای رژیم مورد شناسایی قرار گرفت و طی درگیری کشته شد.
حجتالاسلام علیاکبر هاشمی رفسنجانی
۴ خرداد ۱۳۵۸ هاشمی رفسنجانی در منزل مسکونیاش هدف حملهی سعید واحد و غلامرضا یوسفی قرار گرفت و از ناحیهی کبد مجروح شد، وی با تلاش همسرش از این حادثه جان سالم به در برد.
آنها مدعی شده بودند که حامل پیامی از سوی علیاکبر ناطقنوری هستند و به این ترتیب به منزل رفسنجانی راه یافته بودند. سعید واحد پس از ورود هاشمی به اتاق پذیرایی با او گلاویز میشود كه بر اثر سر و صدای آنها عفت مرعشی همسر وی به سرعت خود را به اتاق پذیرایی میرساند و به او حمله میکند. غلامرضا یوسفی که در حیاط پاسداران را تهدید میکرده که دخالت نکنند به یاری سعید واحد میشتابد. در این درگیری هاشمی هدف دو گلوله قرار میگیرد و آنها به تصور این که وی به قتل رسیده به سرعت با اتوموبیل «بیامو» که همراه داشتند محل را ترک میکنند. اعلامیه زرد رنگی از سوی فرقان در اتاق پذیرایی به جای مانده بود كه هاشمی را به خیانت و دیكتاتوری در قبال جنبش توحیدی خلق مستضعف ایران متهم كرده بود.
خلاصهای از متن بازجویی سعید واحد دانشجوی صنعتی شریف و ضارب هاشمی رفسنجانی که توسط سایت خلیج فارس منتشر شده است:
س : گروه فرقان دارای چه ایدئولوژی است؟
ج : ایدئولوژی توحیدی.
س : استراتژی گروه فرقان را مفصلاً بیان كنید؟
ج : مبارزه مسلحانه استراتژی گروه فرقان است به این معنا كه برای از بین بردن ایدئولوژی شرك و پاسداران و حامیانش جز توسل به اسلحه چاره دیگری نیست كه البته این هدف درازمدت است و در رابطه با این هدف اهداف كوتاهمدت و استراتژیهای مرحلهای را باید در نظر گرفت كه در این مرحله این استراتژی نابود كردن رهبران كفر است.
س : سازماندهی گروه فرقان را شرح دهید.
ج : طبق اصول تفكر قرآنی بر مبنای تقسیم كار برای گروه اقتصادی و [گروه] انسانی است.... به علت كمبود نیروی انسانی هر دو كار را خودمان انجام میدادیم.
س : آموزشهای نظامی را كجا میدیدید؟
ج : بیشتر در باغ كلاك كرج.
س : برای سنجش وظایف عبادی به چه مرجع یا منبعی مراجعه میكنید؟
ج : به قرآن رجوع میكنم.
س : آیا اجتهاد و تقلید را قبول دارید؟ و اگر نه، احكام را چگونه استنباط میكنید؟
ج : به آن معنا كه در فرهنگ روحانیت حاكم است نه، ولی به این معنا كه میشود (نه اینكه باید) و بهتر است به متخصص رجوع شود، آری.
س : كدامیك از تفاسیر موجود (از قرآن) را قابل اعتماد میشناسید؟
ج : پرتوی از قرآن [آیتالله طالقانی] تفاسیر مجاهدین خلق، علی شریعتی و گروه فرقان.
س : كدام روزنامه را میخوانید؟
ج : بامداد، اطلاعات و كیهان و از همه منحرفتر (روزنامه جمهوری اسلامی است.)
س : مسائل جنسیتان را چگونه حل میكردید؟ (۴)
ج : مطرح نمیشد .
س : علاقههای عاطفیتان را چگونه حل میكردید؟
ج : علاقههایی بالاتر از علاقههای عاطفی خانوادگی این علائق را تحتالشعاع قرار میداد فیالمثل زندگی با برادرانم این مسائل را كلا حل میكرد و علاقه و احساساتم در جهت دوستی و رفاقت با آنها شكل گرفته بود و لزومی به مبارزه با علائق خانوادگی نبود .»
۱۶ تیر ۱۳۵۸ محمدتقی حاج طرخانی از بنیانگذاران مسجد قبای تهران و باجناق هاشم صباغیان توسط گروه فرقان به قتل رسید.
اکبر گودرزی انگیزه ترور حاج طرخانی را مسائل سرمایه داری، ارتباط وی با محافل ارتجاعی و استفاده از سرمایه برای وجیهالمله شدن اعلام كرد. بازجویی اكبر گودرزی، ۲۱/۱۰/۵۸
«طرح ترور حاج تقی طرخانی نیز همانند ترورهای قبلی با حضور اكبر گودرزی و محمد متحدی بررسی شد. افراد دیگری چون علی فلاح اسدی و حسین قاسمی در اجرای آن نقش داشتند و محمد متحدی خود نیز در مرحله اجرا با آنها همكاری كرد.» (پرونده اكبر گودرزی 18383)
علی فلاح اسدی به شرکت در ٢٢ فقره ترور فرجام و نافرجام و سرقت بیش از ٨ بانک کشور متهم شد. (اطلاعات ۲۰ اسفند ۱۳۵۸)
مهندس عباس امیرانتظام
۲۰ تیرماه ۵۸ یك گروه سه نفره كه اقدام به شناسایی خانه عباس امیرانتظام، معاون نخست وزیر دولت موقت كرده بودند، مورد شناسایی گروه ضربت نخستوزیری قرار گرفتند و یکی از آنها به نام محمدعلی شیرینپور برادر رئیس ساواک آستارا دستگیر و دو نفر دیگر متواری شدند. بنا به گزاش روزنامه اطلاعات فرد دستگیر شده اعتراف كرد كه از سوی گروه فرقان مامور ترور امیرانتظام بوده است. روزنامه اطلاعات،۲۴ تیر ۱۳۵۸، ص ۱
بعدها هیچ گزارشی در این مورد انتشار نیافت و افراد دستگیر شده نیز آزاد شد. در پروندهی فرقان هم ذکری از این عملیات نیست. ظاهراً انتشار خبر فوق تلاش مأموران امنیتی و دولتی برای وصل فرقان به ساواک بود.
حجتالاسلام سیدرضی شیرازی
۲۴ تیرماه ۵۸ سیدرضی شیرازی پیشنماز مسجد شفا ترور شد. وی در گفتگو با نشریه یادآور در سال ۸۹ مدعی شد که مقر کمیته منطقه ۳(یوسفآباد و ولیعصر) در مسجد شفا بود و ریاست کمیته نیز بدون اطلاعش از طرف مهدوی کنی به وی واگذار شده بود! همچنین وی تأکید کرد که قرار بود کاندیدای روحانیت مبارز برای مجلس خبرگان باشد که بعلت ترور امکان آن به وجود نیامد. در حالی که وی در گفتگو با روزنامهی اطلاعات ۲۵ تیرماه ۵۸ هم ریاست کمیته را تکذیب کرده بود و هم کاندیداتوری برای مجلس خبرگان را و مدعی شده بود او را با شخص دیگری اشتباه گرفته بودند! وی که توسط محمود کشانی ترور شد میگوید:
«بعد از نماز ظهر و عصر از مسجد شفا بیرون آمدم. ... نزدیکی منزل دیدم که جوانکی پیدا شد و هفتتیری را زا جیبش در آورد و با خونسردی تمام شروع به شلیک کرد. اولین تیر به دستم خورد. دومی را میخواست به سرم بزند که از میان عمامهام رد شد و به سرم نخورد. سومی را به شکمم زد و چهارمی به پایم خورد. ... من با وجود این شلیکها بیهوش نشدم و بلافاصله مرا به بیمارستان منتقل کردند. ... بعد از چندی چون معالجات بیشتری لازم بود، به دعوت یکی از نزدیکانمان به بلژیک رفتم. شش ماهی آنجا بودم تا بهبودی نسبی حاصل شد.» نشریه یادآور شمارهی ۶ ، ۷ ، ۸ صفحههای ۴۳ و ۴۴
پس از ترور رضی شیرازی، خمینی در پیامی آن را به «عناصر فاسد رژیم منحط سابق» نسبت داد. و در ادامهی پیام از فرصت استفاده کرد به مجاهدین و فدائیان نیز طعنه زده و نوشت: »گروهی که به اسم اسلام، فرزندان اسلام را ترور میکنند و به اسم خلق، زندگی خلق را به تباهی میکشند. میتوان آنها را جزو هواخواهان اجانب و خیانتکاران به اسلام و خلق مسلمان دانست.» صحیفه امام جلد نهم صفحهی ۸۶
حجتالاسلام سیدمحسن بهبهانی
30 تیر ۵۸ سیدمحسن بهبهانی از مجریان برنامه های مذهبی رادیو تلویزیون در دوره پهلوی به اتهام همكاری با رژیم گذشته و طرفداری از آیتالله ابوالقاسم كاشانی توسط امرالله الهی ترور و در دم كشته شد. اطلاعات ۳۰ تیرماه ۱۳۵۸ ص ۱۱
امرالله الهی جریان ترور را بدین شرح توضیح میدهد:
«شناسایی بهبهانی را کمال [کمال یاسینی] کرده بود که بعداً با من در میان گذاشت و مشورت کردیم و اسلحه و موتور نیز او برایم آورد و من خودم تنها این کار را کردم. اسلحه کالیبر ۳۸ و موتور هوندای آبی رنگ ۱۲۵. من خودم تنها به آنجا رفتم و موتور را روشن کمی جلوتر از درب گذاشتم و اسلحه هم در داخل کیف بود. بعداً درب را زدم، او آمد. من این جمله را گفتم حجتالاسلام غفوری را میشناسید تا او خواست فکر کند، من هم کارم را انجام دادم و بعداً اسلحه را در داخل کیف گذاشتم و آن را زیر پایم گذاشتم و سوار موتور شدم و آمدم .»
پرونده امرالله الهی، کد پرونده ۱۸۷۳۹، ص ۹. ترور او از سوی دوایر حکومتی محکوم نشد و خمینی هم به روی خود نیاورد چرا که نمیشد ترور او را مانند دیگر ترورها به «عناصر فاسد رژیم منحط سابق» نسبت داد.
احمد لاجوردی
17 مردادماه ۵۸ احمد لاجوردی رئیس گروه صنعتی بهشهر هنگام خروج از خانهاش به همراه عباس اطمینان رانندهاش هدف گلوله دو موتورسوار [حسن نوری و امرالله الهی] قرار گرفت و هر دو نفر به شدت زخمی شدند. اطلاعات ۷ مرداد ۱۳۵۸ ص ۲
احمد لاجوردی پس از ترور برای درمان خود به خارج از کشور رفت و در اردیبهشت ۸۸ در کانادا درگذشت.
پیش از این واقعه در نیمههای تیرماه ۱۳۵۸، به پیشنهاد و پیگیری عزتالله سحابی قانون «حفاظت و توسعه صنایع» از تصویب شورای انقلاب گذشت و براساس آن اموال و داراییهای احمد لاجوردی و ۵۱ سرمایهدار دیگر به اتهام داشتن روابط غیرقانونی با رژیم پهلوی و انباشت سرمایه و ثروت از راههای نامشروع مصادره و به بنیاد مستضعفان داده شده بود. اکثر صنایع مزبور پس از مصادره در اثر سوء مدیریت یا به ورشکستگی کشیده شدند و یا نصیب نهادهای وابسته به رژیم شدند و مردم نفعی از آن نبردند.
در حالی که گروههای سیاسی ترورهای گروه فرقان را محکوم میکردند اما ترور ناکام احمد لاجوردی و رانندهاش مورد توجه این گروهها قرار نگرفت . دولت جمهوری اسلامی، شورای انقلاب و نهادهای حکومتی هم در محکومیت این ترور سخنی نگفتند. پیش از ترور لاجوردی، کازرونی یکی از بنیانگذاران صنعت نساجی مدرن در ایران ترور شده بود که مسئولیت آن را هم به دوش فرقان گذاشته بودند که به نظر میرسد واقعی نیست.
حاج مهدی و حسام عراقی
۴ شهریور ۵۸ حاج مهدی عراقی رئیس امور مالی روزنامه كیهان و پسرش حسام هدف شلیک مسلسل یوزی غلامرضا یوسفی قرار گرفتند و در دم کشته شدند و دیگر همراهشان حسین مهدیان (مدیر موسسه كیهان) مجروح شد.
حاج مهدی عراقی یکی از اعضای هیئتهای مؤتلفه بود که به اتهام شرکت در ترور حسنعلی منصور نخست وزیر اسبق ایران به زندان ابد محکوم شده بود اما بعد از درخواست عفو از شاه و شرکت در مراسم «شاهنشاها سپاس» بعد از تحمل ۱۲ سال زندان در سال ۵۵ آزاد شد. وی در سال ۵۷ به پاریس رفت و همراه با خمینی به کشور بازگشت.
بر اساس اعترافات اکبر گودرزی، رهبر گروه فرقان، طرح ترور حاج مهدی عراقی از سوی وی و محمد متحدی مسئول نظامی مطرح شد. «پیشنهاد مزبور مثل برنامههای قبلی ابتدا بین من و مسئول عملیات نظامی طرح شد و تصمیم بر انجام آن گرفته شد.» بازجویی اکبر گودرزی ، ۲۱/۱/۵۹
در پرونده گودرزی آمده است: علی فلاح اسدی، غلامرضا یوسفی و محمد متحدی، مهدی و حسام عراقی را به قتل رساندند و مهدیان را مجروج کردند. (پرونده اكبر گودرزی 18383)
حجتالاسلام محمدباقر دشتیانه
۱۷مهرماه محمد باقر دشتیانه، سرپرست كمیته انقلاب اسلامی منطقه 13 تهران ترور شد و جراحت برداشت. روزنامه اطلاعات، 18/7/58، ص 2ـ1
محمود کشانی ۲۱ ساله در عملیات ترور محمد باقر دشتبانه، نقش ضارب را بر عهده داشت. وی همچنین در سرقت از بانک شرکت داشت و در حملهی سپاه به یکی از خانههای تیمی گروه فرقان، واقع در خیابان سپه، دستگیر شد. یک نفر از ساکنین این خانه تیمی مجروح و دو نفر دیگر دستگیر شدند. افراد مذکور به سرقت یک میلیون تومان پول در تاریخ ۲۹ دی ماه ۵۸ از بانک ملی شعبه عباس آباد اعتراف کردند. در تراکتی که فرقان در ارتباط با ترور دشتیانه پخش کرد آمده بود: «اعدام انقلابی محمدباقر دشتیانه» و در پایین آن جملهی زیر از مقدمهی «با مخاطبهای آشنا» دکتر علی شریعتی آمده بود: «خداپرستی را آخوندیسم به ابتذال کشاند»
هانس یوآخیم لاریب (تبعه آلمان)
22 مهرماه ۵۸ هانس یوآخیم لاریب رئیس حسابداری و معاون مدیرعامل شركت داروسازی ایران مرك توسط امرالله الهی به قتل رسید. فرقان در اطلاعیه خود، او را به جاسوسی برای دولت آلمان متهم كرده بود. اطلاعات ۳۰/۷/۵۸، ص ۲
اکبر گودرزی درباره ترور وی میگوید:
«در رژیم قبلی یک بار عباس عسگری در جمع چهار نفری (من و خودش و محمد و علیرضا) مطرح کرد که یک خارجی را شناسایی کرده است که با توجه به حفاظتی که از او میشود ، پیداست که نقش مهمی دارد که اگر زده شود بد نیست. ولی ما در آن موقع سلاح نداشتیم و این کار میسر نشد.» پرونده اکبر گودرزی ، ۷۷۴
بعد از پیروزی انقلاب دوباره او را شناسایی کردند، و افراد مرتبط با عباس عسگری او را ترور کنند.
آیتالله سیدمحمد قاضی طباطبایی
۱۰ آبان ۵۸ سید محمد قاضی طباطبایی نماینده خمینی و امام جمعه تبریز، هدف حمله گروه فرقان قرار گرفت و به قتل رسید. روزنامه اطلاعات ۳/۸/۵۸، ص 2
طراح عملیات محمد (مهدی) متحدی اهل سبزوار و مجری آن مسعود تقیزاده بود. آنها قاضی را به اتهام این که سد راه فی سبیلالله است و به «بیتالمال» خیانت میکند ترور کردند. این دو را در تاریخ 8/11/۱۳۶۰در نماز جمعه تبریز به دار آویختند.
نشریه فرقان در تاریخ ۱۳/۹/۵۸ دلایل ترور محمدعلی قاضی طباطبایی را چنین برشمرد:
ـ همكاری فعالانه با رژیم طاغوتی قبلی و رژیم ضدتوحیدی و ضدمردمی فعلی
ـ سرسپردگی به دیكتاتوری آخوندیسم و طراحی و اجرای سیاستهای استعماریش در حوزه مأموریت خویش
ـ كمیته بازی برای تحكیم پایههای رژیم پلیسی و فاشیستی و تداوم بخشیدن به جنایتهای ساواك
ـ مفسد فیالارض
ـ همدستی با فرماندهان خائن محلی و ارتش مزدور و تلاش برای بازسازی آن
ساختوساز با سرمایهداران و فئودالهای منطقه و تلاش در موجه جلوه دادن آنها از طریق تكفیر روشنفكران متعهد و انقلابگران توحیدی (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی كد ۱۷۶۰۱).
پس از ترور قاضی، خمینی از فرصت استفاده کرد و با عوامفریبی حزب «جمهوری خلق مسلمان» وابسته به آیتالله شریعتمداری، چریکهای فدایی خلق، فرقان و عباس امیرانتظام را در یک «مجتمع» معرفی کرده و
گفت: «شما که سرنیزه را برداشته و تفنگها را کشیدهاید و میروید فلان جا تلویزیون آنجا را میگیرید و میآیند با شماها بیعت میکنند و تلویزیون را میگیرند؟ و عرض میکنم که آن «چریکهای فدایی» همین اشخاصی که همهتان میشناسید چه اشخاصیاند، به شما ملحق میشوند و آن «فرقانی» که آقای مطهری را، خدا رحمتش کند، کشته است و سرلشگر قرنی را کشته است و آقای هاشمی را تیز زده است و خواسته ترور کند، آقای قاضی را کشته، آنها هم به اینها ملحق شدهاند. شما بفهمید جه وضعیاست این. بدانید که چه کسانی هستند که با هم مجتمع شدهاند. آنها هم که مجتمع شدند، یکیش را که دیدید پروندههای او درآمده، باقیش هم کم کم شاید پیدا بشود. صحیفه امام جلد یازدهم صفحهی ۳۰۸.
حجتالاسلام محمد مفتح
۲۷ آذر ۵۸ محمد مفتح ، رئیس کمیته منطقه ۴ و رئیس دانشكده الهیات دانشگاه تهران همراه اصغر نعمتی و جواد بهمنی راننده و محافظ خود در محل این دانشكده به قتل رسید. کمال یاسینی انگیزه خود از ترور مفتح را اینگونه نوشته است:
«پرواضح است كه نقشی كه دكتر در زیربنای این رژیم داشت و همچنین شركت فعالانه او در برپایی دستگاه سازمان امنیت و سازشكاریهای او با رژیم شاه (كه در اعلامیهای هم افشا شد) و دیگر... دلایل برای اینگونه برخورد نزد ما محسوب میشد؛ اما در شكل كلی انجام ترورها ناشی از این دیدگاه بود كه از لحاظ ایدئولوژیك خصوصاً و تودههای محروم عموما با این رژیم هیچ نقطه وحدتی نداشتیم و تضاد ما با او (رژیم) به حالت تعارض رسیده بود مخصوصاً با كشتار كردستان» (زندگی و مبارزات آیتالله شهید دكتر محمد مفتح، رحیم نیكبخت، مركز اسناد انقلاب اسلامی، سال۱۳۸۴صفحه 288 تا290).
در اعلامیه فرقان که پس از ترور مفتح پخش شد این گروه ضمن برشمردن 9 مورد او را متهم به كمیته بازی و حزب بازی و تلاش برای تشكیل ساواك جدیدی تحت عنوان «ساواما» كرده بود. در اطلاعیه فرقان همچنین آمده بود: «صفیر گلولههای انقلابگران توحیدی و فرزندان راستین خلق مسلمان به زندگی ننگین او و آخوندزدههای مزدور همراهش خاتمه داد و آنان را به جهنم همیشگیشان رهنمون نمود.»
افراد شرکت کننده در تیم ترور مفتح که از پیش شناخته شده بودند یک هفته بعد از عملیات در ۴ دی ۵۸ همگی دستگیر شدند. از آنجایی که مقامات رژیم در به در دنبال به دست آوردن ردی از گودرزی بودند اجازه دادند مفتح ترور شود اما اقدام به دستگیری گروهی که قصد ترور او را داشت نکردند.
در درگیری اولیه، دو نفر از محافظان مفتح به نامهای جواد بهمنی و اصغر نعمتی که راننده او نیز بود توسط برادران نوری به قتل میرسند. کمال یاسینی ضارب مفتح در دو ملاقات حضوری که بعد از دستگیری و پیش از اعدام داشت، چگونگی و محل کشته شدن مفتح را برای اعضای خانوادهاش تشریح کرده بود.
بعد از آن که مفتح از ماشین پیاده میشود و به سمت دانشکده میرود، کمال به طرف او شلیک میکند. تیر اول به پای مفتح اصابت میکند و او به سمت ساختمان دانشکده فرار میکند. نرسیده به پلههای جلوی ساختمان، تیر دوم به شانه او اصابت میکند. بالای پلهها، قبل از این که مفتح در را باز کند و وارد ساختمان دفتر کارش شود به عقب بر میگردد که ببیند کمال کجاست. کمال تیر سوم را شلیک میکند که به سر او میخورد و منجر به مرگش میشود.
در طول مسیر تعقیب و گریز، مفتح فریاد میزند که منو نکش، هر چه بخواهی به تو میدهم (۵) و کمال هم در جواب میگوید: «مگر نمیگویید شهادت بالاترین نعمت است. میخواهم تو را شهید کنم و به بهشت بفرستم.»
بنا به گفتهی کمال یاسینی به خانوادهاش، ظاهراً عملیات از قبل لو رفته بود.
مفتح که از اعضای اولیه شورای انقلاب بود چندماه پس از پیروزی انقلاب با برکناری بدون سر و صدا از شورای انقلاب، به پست حاشیهای و کم اهمیتی مانند رئیس دانشکده الهیات و عضویت در شورای گسترش آموزش عالی كشور رسید. اعضای گروه فرقان قبل از عملیات چندین مرتبه با پاسداران محافظ وی تماس گرفته بودند و به آنها گوشزد کرده بودند که عنقریب مفتح را مجازات خواهند کرد و از آنها خواسته بودند که دخالتی در این امر نکنند.
مرتضی الویری میگوید: «ما حتی میتوانستیم زودتر اقدام به دستگیری فرقانیها کنیم که آقای مفتح هم شهید نشود، ولی به ما گفتند که اگر حالا اقدام کنید، اینها ریشهکن نخواهند شد. اجازه بدهید تعقیب و مراقبتها به صورت کامل انجام شود و لذا کار ادامه پیدا کرد و زمان موعود فرا رسید.»
مهندس حسین مفتح برادر محمد مفتح در شهریور۶۰ به علت هواداری از مجاهدین اعدام شد. در دادگاه به او گفته بودند تو با حمایت از «منافقین» آبروی برادرت را بردی و وی در پاسخ گفته بود برادرم آبروی من و خانواده را برده است. به همین دلیل دادگاه حکم اعدام وی را صادر کرد.
حجتالاسلام مهدی فقیه ایمانی
۱۴ دی ۵۸، مهدی فقیه ایمانی روحانی اصفهانی نیز مورد سوءقصد قرار گرفت و از ناحیه دهان و زبان مجروح شد و دیگر نتوانست به تدریس و ... بپردازد. اطلاعات ۱۷ دیماه ۱۳۵۸
در بعضی منابع این عملیات به پای فرقان گذاشته شده است اما بعید به نظر میرسد توسط فرقان انجام شده باشد. در پروندهی اعضای فرقان هم به آن اشارهای نشده است. احتمالاً ناشی از درگیری باندهای درونی رژیم در اصفهان بوده است.
شیخ قاسم اسلامی
پس از دستگیری گستردهی اعضای فرقان و اعدام گودرزی و رهبران آن یك وقفه نسبتا طولانی در عملیات فرق افتاد و این بار «رهروان فرقان» در ۵ مرداد ۵۹ قاسم اسلامی، مخالف سرسخت دكتر علی شریعتی، را به قتل رساندند. روزنامه كیهان، ۶/۵/۵۹، ص3
وی در سال ۵۸ نیز در حیاط منزل خود از سوی افراد ناشناسی شدیداً مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.
شیخ قاسم اسلامی یکی از وابستگان فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی بود که به دشمنی با کسروی و بهاییان شهره بود و در ضدیت با دکتر مصدق نیز کم نگذاشته بود.
فرزند شیخ قاسم میگوید: «بعد ما را با ضارب مواجه كردند. هرچه من و عمویم با ضارب حرف زدیم، حتی یك كلمه هم جواب نداد! او میدانست كه اعدامش خواهند كرد و دست كم باید یك كلمه عذرخواهی میكرد، ولی حتی نگاه هم نمیكرد و تمام مدت سرش پائین بود! یك ساعت با او حرف زدیم كه چیزی بفهمیم، ولی مطلقاً حرف نزد. بعد از یك ساعت یك آدم هیكلدار آمد و یقه او را گرفت. بعد سوار مینیبوس شدیم و رفتیم بالای تپههای اوین. مینیبوس ایستاد و او را بردند كه اعدام كنند. من پشتم را كردم، ولی حواسم نبود كه روی اخوی كوچكم را هم برگردانم و او ایستاد و تماشا كرد. او كه صحنه ترور پدرمان را هم دیده بود، كاملاً به هم ریخت و چنان تأثیر سوئی روی او گذاشت كه هنوز هم از آثارش رنج میبرد.»
در نشریه یادآور آمده است که «هویت ضاربان وی تا هم اینک نیز به درستی روشن نیست»
فرزند شیخ قاسم اسلامی گفته است که آنها در یک پاساژ کفش کار میکردند و در سالگرد ترور شیخ قاسم یکی از آنها اعدام و دیگری به پانزده سال حبس محکوم شد.
در طول دوران زندان به فردی که در ارتباط با این پرونده دستگیر و به پانزده سال زندان محکوم شده باشد برخورد نکردم. دوستان فرقانیام نیز چنین کسی را که در زندان بایستی شناخته شده باشد نمیشناسند.
آیتالله عبدالکریم موسوی اردبیلی
۲ دی ۵۹ عبدالکریم موسوی اردبیلی، دادستان كل كشور و عضو برجسته حزب جمهوری اسلامی مورد حمله فرقان قرار گرفت اما جان سالم به در برد. این نخستین تلاش «رهروان فرقان» برای ترور رهبران جمهوری اسلامی با انفجار بمب بود. كیهان، 2/10/۵۹، این عملیات توسط اروج امیرخانزاده صورت گرفت.
حجتالاسلام سیدعلی خامنهای
ششم تیرماه سال۱۳۶۰«رهروان فرقان» تلاش کردند تا با انفجار بمب كار گذاشته شده در ضبط صوت، خامنهای را در مسجد ابوذر تهران به قتل برسانند. خامنهای در این سوء قصد، جان سالم به در برد، اما جراحات شدیدی بر او وارد شد. بر اساس اخبار منتشره در همان زمان، وی «از نقطه بالای كتف راست و بالای ران سمت راست» مجروح شد. استخوان ترقوه وی شكسته شد و چند رگ و عصب دست راست او نیز قطع شد و در نهایت دست راستش از کار افتاد. این عملیات توسط اروج امیرخانزاده دانشجوی سال سوم دانشکدهی کشاورزی کرج، اهل ارومیه و ایرج افشاری انجام شد. اروج امیرخانزاده در اردیبهشت ۶۱ توسط مأموران آگاهی دستگیر و تحویل اوین شد و در شهریور همانسال در نماز جمعه تبریز به دار آویخته شد. http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=437
در دههی هفتاد و هشتاد خورشیدی از آنجایی که گروه فرقان دیگر وجود خارجی نداشت و خامنهای و دستگاه ولایت نمیتوانستند روی آن مانور دهند رژیم جمهوری اسلامی کوشید این عملیات را به مجاهدین نسبت دهد که همچنان به مبارزه با رژیم مشغولند.
در سال ۶۱ یکی از اعضای «رهروان فرقان» با نام محمود سعیدی در اوین بود که سرگذشتی شبیه به اروج امیرخان زاده و ایرج افشاری داشت و پس از انتقال به همدان در نماز جمعه به دار آویخته شد.
آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی
نهم فروردین ۶۰ عبدالرحیم ربانی شیرازی عضو شورای نگهبان در راه بازگشت از جهاد سازندگی، مورد سوء قصد قرار گرفت. یکی از تیرهای شلیک شده کمانه کرده و به گردن او اصابت کرد و زخمی شد. گفته میشد فرقان مسئولیت این عملیات را به عهده گرفت.
در تاریخ 17/12/۱۳۶۰ وقتی ربانی شیرازی برای شرکت در جلسهی شورای نگهبان از شیراز عازم تهران بود، در بین راه دلیجان و محلات، اتومبیل وی پس از ترکیدن لاستیک آن توسط گلوله از جاده منحرف و واژگون شد. در این سانحه ربانی شیرازی کشته شد. ترور وی را نیز به فرقان نسبت دادند. اما به نظر میرسد قتل او توسط باندهای درونی رژیم صورت گرفته باشد. به همین خاطر این ترور هیچگاه پیگیری نشد و روشنگری در مورد سوءقصدکنندگان صورت نگرفت.
مصادرهی بانک
گروه فرقان با مصادره موجودی بانکها هزینهی عملیات و زندگی نیروهای خود را تأمین میکرد. این گروه از جمله موجودی بانکهای زیر را مصادره کرد.
بانک ایران و خاورمیانه در خیابان پاسداران، بانک ملی شعبه دزاشیب، بانک سپه در خیابان پاسداران، بانک صادرات شعبه بخارست، بانک ملی شعبه قلهک، بانک ملی شعبه تجریش، بانک ملی شعبه عباسآباد، بانک ملی شعبه طالقانی، بانک ملی شعبه ستارخان، بانک بازرگانی شعبه میرداماد، بانک صادرات شعبه بیات. و در حمله به بانک صادرات خیابان ولیعصر و بانک صادرات خیابان زعفرانیه با شکست مواجه شد.
در آستانه انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری ایران در ۲۷ خرداد ۱۳۸۴، بار دیگر چند انفجار صورت گرفت که از طرف وزیر کشور به گروه باقیمانده فرقان منسوب گردید. در حالی که در تاریخ ذکر شده فرقان وجود خارجی نداشت و انفجارها کار باندهای درونی رژیم بود که تلاش میکردند با نا امن جلوه دادن کشور توجه رأی دهندگان را به کاندیدای مورد نظر خود جلب کنند.
نگاهی گذرا به عملیاتهای صورت گرفته از سوی فرقان، ما را با این واقعیت آشنا میکند که هم غالب کسانی که هدف حمله قرار گرفتند از جمله مطهری، مفتح و محافظانش، حاجطرخانی، هانس یواخیم لاریب ، حاج مهدی عراقی و حسام عراقی، حاجمهدیان و هم عوامل تصمیمگیرنده و اجرایی عملیاتها مانند برادران و خواهران مرآت، نیکنام، عسگری، حاتمی، یاسینی، ملکی پور، گیاهی و ... در محدودهی کوچک خیابان دولت و چهارراه قنات زندگی میکردند و از قبل یکدیگر را میشناختند.
برخورد گروهها و شخصیتهای سیاسی با ترورهای فرقان
پس از ترور مرتضی مطهری با آن که اطلاعیههای گروه فرقان در سطح گستردهای در محل ترور و در محلات مختلف تهران پخش شده بود و کلیه گروههای سیاسی این عملیات را محکوم کرده بودند اما خمینی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی و مهندس مهدی بازرگان فرصت را مناسب دیده بدون آن که کوچکترین مدرکی در دست داشته باشند آمریکا و کمونیستها و مارکسیستها را عامل این ترور معرفی کرده و جامعه را علیه آنان شوراندند.
نورالدین کیانوری رهبر حزب توده نیز فرصت را غنیمت شمرده مدعی شد با اسناد محکمی که به دست آورده فرقان دست ساخته ساواک و عوامل جاسوسی آمریکاست.
روز ۱۵ اردیبهشت ۵۸ خمینی طی سخنانی در جمع عدهای از پاسداران و پرسنل شهربانی گفت: «آمریكا بد گمان كرده است كه با كشتن و ترور میتواند كاری انجام دهد. كمونیستهای ساختگی بد خیال كردهاند. مكتبهای انحرافی بد گمان كردهاند. ریشههای گندیده سابق خیال كردهاند كه میتوانند با ترور جلوی احساسات ملت ما را بگیرند. احساسات را فزون كردهاند. باز حسابهایشان باطل شد.»
وی همچنین در مصاحبه با اریک رولو مفسر روزنامه لوموند گفت: »عمال آمریکا در جریان این ترورها خود را پشت سازمان مذهبی دروغین فرقان پنهان کردهاند و پس از دستگیری معلوم شد که از قران هیچ نمیدانند» اطلاعات ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۸ صفحههای ۱ و ۲
خمینی در حالی این اتهامات را مطرح میکرد که هنوز هیچ ردی از اعضای فرقان به دست نیامده بود و تنها دو نفر به اتهام قتل مطهری دستگیر شده بودند.
مهدی بازرگان، نیز در پیامی كه به مناسبت هفتمین روز ترور مرتضی مطهری منتشر كرد، گفت: «آیتالله مطهری پیش از آن كه آخرین خدمات خود را انجام دهد، به تلافی مبارزات صادقانه چندین سالهاش علیه ماركسیسم با گلوله ضد اسلام و ضد انقلاب شهید شد. روزنامه اطلاعات ۱۸ اردیبهشت ۵۸ ص ۱۱
مسائل و مشكلات اولین سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، گردآورنده و ناشر مهندس عبدالعلی بازرگان، تهران، ۱۳۶۲، ص ۳۶
نکتهی حائز اهمیت آن که این کتاب در سال ۶۲ توسط عبدالعلی بازرگان انتشار یافته اما بخاطر مواضع ضد مارکسیستی مهندس بازرگان و فرزندش عبدالعلی بازرگان، ۴ سال بعد از ترور مرتضی مطهری و پس از برملا شدن واقعیت هم توضیحی در مورد اشتباه مهندس بازرگان داده نشده است که ترور مطهری ربطی به مبارزات «صادقانه» وی علیه «مارکسیسم» نداشته است و اتفاقاً برعکس به اتهام خیانت به «اسلام» و سد راه خدا و تحت عنوان «ائمهالکفر» توسط مسلمین و برای «رضای خداوند» به قتل رسیده است.
علیاکبر هاشمی رفسنجانی، عضو شورای انقلاب در سخنانی که در مدرسه فیضیه قم ایراد کرد ترور مرتضی مطهری را به نیروهای چپ نسبت داد و گفت: «با كمال پررویی بلندگوهایشان فریاد میزند و انتخابات و رفراندوم ما را تحریم میكنند. اسلحه به دوش گرفتهاند، مراكز دولتی را قبضه كرده اند، آزادانه در خیابان حركت میكنند و ذخایر انقلاب ما را ناجوانمرانه در دل شب به خاك و خون میكشند. اینقدر مردم گفتند اسلام پیروز است و كمونیسم نابود است. چرا این شعار را ما بصراحت از تلویزیون نشنیدیم... اگر ما به مردم نصیحت نكنیم، اگر رهبر عظیمالشأن ما از مردم نخواهد كه آرام بمانند، میدانید كه در مقابل یك خون با شما چه میكنند؟»
همچنین در تشییع جنازه مطهری در تهران، حزب جمهوری اسلامی و روحانیت تلاش کردند از فضای به دست آمده برای تحریک عوام علیه نیروهای چپ و مجاهدین استفاده کنند. آنها شعارهایی را هم در این زمینه تهیه کرده بودند که پارهای از آنها در روزنامه اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۵۸ به شرح زیر آمده است:
«مرگ بر منافقین، درود بر مطهری، اسلام پیروز است چپ و راست نابود است، اسلام پیروز است کمونیسم و صهیونیسم نابود است، مرگ بر کمونیست، مرگ بر فدایی ضدخلق.» رفسنجانی که پس از ترور مطهری معرکهدار شده بود در سخنرانی مزبور، رادیو تلویزیون را به دلیل عدم پخش شعارهای یاد شده محکوم کرد.
بخشی از سخنان رفسنجانی در فیضیه در آدرس زیر آمده است:
رفسنجانی ماه بعد میرفت که برای همیشه توسط فرقان خاموش شود اما بخت یارش شد و زنده ماند. اما بعدها با آن که ضاربش را به جوخهی اعدام سپردند اما به روی خود نیاورد که پیشتر چه گفته بود و چه اتهامات ناروایی را به رقبا نسبت داده بود.
نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده ایران ادعاهایی را که تنها از شخصیت یک فرد توطئهگر و عوامفریب بر میآمد در مورد فرقان و ترور قرنی و مطهری مطرح کرده و گفت: «ما اطلاعات موثقی داریم که نمیتوانیم منبع آنها را فاش کنیم. این سازمان (یعنی فرقان) پیش از انقلاب برای ترور رهبران سیاسی مخالف رژیم شاه به وجود آمده بود اما آن برنامه شکست خورد و ترورهای کنونی ادامه فعالیتهای ساواک است. خط قرمز ارتباط بین «فرقان» و ساواک پیدا شده است. ما این خبرها را از یک منبع دقیق به دست آوردهایم، اما نمیخواهیم آن را معرفی کنیم. دبیرکل حزب توده ایران گفت: به عقیدهی ما تنها نیروهای ارتجاعی از این گونه ترورها سود میبرند. اطلاع داریم که سازمانهای جاسوسی نیروهای ارتجاعی فوقالعاده فعالند. ما قبلاً هم در این مورد اطلاعیه دادهایم که ۱۳۵ نفر متخصص ایجاد آشوب از طرف «سیا» به ایران آمدهاند و با گروههایی از ساواک، سازمانی مخفی تشکیل دادهاند و مشغول فعالیت علیه حکومت و ملت شدهاند.» تهران مصور شمارهی ۱۶ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ ص ۹
حزب توده ترور سرلشگر قرنی را نیز به «توطئهی بازماندگان ساواک و عوامل امپریالیسم» نسبت داده و ادعا کرده بود: «این واقعه صحت هشدارهای حزب ما را در زمینهی خطر توطئههای ساواک و عوامل ضدانقلاب نشان میدهد و با دیگر لزوم مبارزه شدید علیه نیروهای سیاه ضدانقلاب را گوشزد میکند.»
اطلاعات ۴ اردیبهشت ۱۳۵۸ ص ۸
حسین شریعتمداری به نقل از احسان طبری میگوید: »با قاطعیت گفت که ترور ایشان [مطهری] نمیتواند کار یک گروه بیشعور نظیر گروه فرقان باشد. طبری به جد معتقد بود (و برای این اعتقاد خود نیز دلایل و شواهد فراوانی میآورد) که ترور استاد مطهری، طرح و برنامه سازمان سیا و موساد بوده و صرفاً با هدف خشک کردن یکی از چشمههای جوشان معارف اسلامی صورت پذیرفته است. مرحوم طبری میگفت که آکادمی عوم شوروی نیز به اندازه آمریکاییها از تولید فکر شهید مطهری نگران بود. » یادآور شمارهی ۶،۷،۸ ص ۱۶۵
یوری کورنیلف مفسر سیاسی عالیرتبهی شوروی نیز اعلام کرد که «ترورهای سیاسی اخیر ایران کار نیروهایی است که از سوی شاه حمایت میشوند و از پشتیبانی ماموران سیا نیز برخوردارند.» وی ترور مطهری را ناشی از «نقشههای جنایتکارانهی امپریالیسم در برابر پیروزی انقلاب ایران» دانست. کورنیلف همچنین قرنی را رئیس «ارتش انقلابی ایران» معرفی کرد. او در مورد فرقان گفت: «بدون شک تنها یک ابزار ساده ساواک شاه هستند.» و در خاتمه پا را فراتر گذاشت و گفت: «این گروه همچنین وابسته به سازمان پلیس مخفی اسرائیل نیز هستند.» اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ ص ۱۲
«سازمان انقلابی» که از حزب توده منشعب شده و به «مائوئیسم» گرایش داشت نیز «امپریالیسم، صهیونیسم و عمال باقیمانده ساواک را در ترور استاد مطهری دخیل دانست» اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸
مؤسسه خیریه تعلیماتی و تحقیقات علمی و دینی حسینیه ارشاد که در اختیار «ملیمذهبیها» بود در اطلاعیهشان دیواری کوتاه تر از «مدعیان طرفدار حقوق بشر» پیدا نکردند. در اطلاعیهی آنها آمده است:
«مدعیان طرفدار حقوق بشر بدانند که در کشور ستمزده ما باز جنایتکاران ضدبشر آبروباخته دست به ابتکار تازهای زده و در تاریکی شب دزدانه (اما از همه جهت شناخته) به ضرب گلوله با اندیشمندان انقلاب اسلامی به مقابله پرداخته و پیرو جنایات مکرر خود سخت سفیهانه و عجیب عاجزانه مغز متفکر بزرگ فقیه نامی و فیلسوف اسلامی روانشاد آیتالله مرتضی مطهری را هدف ساختهاند...» اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۵۸ ص ۱
بنیصدر برخلاف رفسنجانی و بازرگان که تلاش میکردند به نوعی پای مارکسیستها را به میان بکشند گفت:
«اینکه میگویند مارکسیستها در ترورها دست داشتهاند بر ما ثابت نیست. کسی فریب این حرفها را نمیخورد برای ما کاملاً روشن است که ترورها به دست صهیونیستها و ساواکیهایی که منافعشان را از دست دادهاند صورت گرفته است. اطلاعات ۱۷ اردیبهشت ۵۸ ص ۸
پس از ترور هاشمی رفسنجانی نیز آیتالله منتظری و ابوالحسن بنیصدر از فرصت استفاده کرده آمریکا را عامل ترور مرتضی مطهری معرفی کردند.
آیتالله منتظری گفت: «خبر سوء قصد به حجهالاسلام هاشمی مایه تأسف شد و خوشحالیم که ایشان سالم هستند و حالشان رضایتبخش است. بایستی به گروههایی که متصدی این حرفها هستند بگوییم که آنها نمیتوانند روح یأس در رهبر و ملت ایجاد کنند. هم رهبر ما قاطع است و هم ملت ما. در این سوء قصد دست آمریکا در کار است و اگر دست چپ هم باشد، چپ آمریکایی است، مانند تودههای نفتی در زمان دکتر مصدق، اگر کار چپیها باشد چپیهای ساخت آمریکا هستند ولی مردم قاطعتر میشوند و دست شرق و غرب را قطع میکنند. دنیا، دنیایی است که مردم روشن شدهاند.» آیتالله منتظری در جواب سوال خبرنگار کیهان که به نظر شما چند درصد دست آمریکا در کار است؟ گفت: «صدی نود دست آمریکا در کار است. با این کارها میخواهند روح یأس در رهبر و ملت ایجاد کنند ولی این روح ایجاد نمیشود و مردم برای کوتاه کردن دست شرق و غرب قاطعتر میشوند » کیهان دوشنبه، هفتم خرداد ۱۳۵۸
ابوالحسن بنیصدر نیز در پاسخ به سؤال خبرنگار کیهان گفت: «به نظر میرسد که توطئههایی است برای از بین بردن موانع ایجاد رژیم آمریکایی در ایران که حافظ منافع آنها در ایران باشد. آمریکا میخواهد ایران را از دست ندهد. آیتالله هاشمی آنطور که برای من معلوم شد، روحیه ضد آمریکاییش قوی است.»
کیهان دوشنبه، هفتم خرداد ۱۳۵۸
افراد یاد شده نمیخواستند بپذیرند و یا منافعشان اقتضا میکرد که چشمشان را بر این واقعیت ببندند که یک گروه مذهبی براساس آیات قرآن افراد فوق را به عنوان «دشمنان خدا» و «مفسدین فیالارض» و «ائمهالکفر» به قتل میرساند. آنها کار را عاقبت بدانجا کشیدند که روزنامه آیندگان را به خاطر انتشار اخبار صحیح در مورد این گروه به تعطیلی کشاندند. جدا از روحانیون به قدرت رسیده و خمینی افراد مختلف وابسته به دولت بازرگان به ویژه ابراهیم یزدی، صادق طباطبایی، ناصر میناچی، صادق قطب زاده، به همراه آیتالله منتظری و حزب توده و حزب رنجبران (مائوئیست) بیشترین دشمنی را با روزنامهی مترقی آیندگان که فهیمترین اقشار اجتماع جزو خوانندگان آن بودند به خرج دادند. رادیو که تحت نظر صادق قطب زاده بود دراین باره گزارش داد:
«آنچه روزنامۀ آیندگان دربارۀ عوامل دست اندرکارشهادت استاد مطهرى نوشته است دروغ محض است. این روزنامه که از اول انقلاب تاکنون همیشه نقش انحرافى داشته است برخلاف مصلحت مسلمانان بوده، مورد تأیید مسلمانان متدین و انقلابى نبوده و نیست و امام فرمودهاند که این روزنامه را از این پس هرگز نمىخوانند.»
مقاله برقگرفتگى – دربارۀ توقف انتشار روزنامۀ آیندگان – محمد قائد
اسلام کاظمیه، دستیار پیشین دکتر على امینى، در هفتهنامهی جنبش متعلق به علیاصغر حاجسیدجوادی نوشت: «نتیجهی تحقیق آیندگان را که دربارهی گروه فرقان خواندم که در انتها نتیجه گرفته بود عاملین و محرکین اصلى ترور آیتالله مطهرى طرفداران دکتر شریعتى بودهاند پشتم لرزید که چه مایه بىمسئولیتى و ندانمکارى یا غرض مىخواهد قلم را برکاغذ آوردن و چنین چیزى را نوشتن» (پیشین)
سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریکهای فدایی خلق، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه كارگر، جبههی دمکراتیک ملی ایران، کانون نویسندگان ایران ضمن محکومیت شدید ترورها بدون آن که مرتکبین را عامل ساواک، سیا و یا امپریالیسم و صهیونیسم و ... قلمداد کنند این اعمال را در جهت منافع امپریالیسم و ارتجاع ارزیابی کردند.
برای پیگیری و دستگیری گروه فرقان چندین گروه تشکیل شده بودند که هر یک با توجه به سرنخهایی که داشتند تلاش میکردند اعضای گروه فرقان را دستگیر کنند. افرادی که پیش از انقلاب با فرقان ارتباط داشتند اطلاعات زیادی از این گروه و کسانی که به آنها پیوسته بودند داشتند که میتوانست در ردیابی آنها مؤثر باشد. عیسی معرفی اهل حسنآباد قلهک یکی از کسانی بود که در این زمینه نقش مهمی داشت. (۶)
تا پیش از دستگیری گستردهی اعضای گروه فرقان هر از چند گاه اخبار نادرستی از دستگیری اعضای فرقان و پایگاه های آنها در صفحات اول روزنامهها انتشار مییافت. برای مثال در ۲۴ شهریور ۵۸ روزنامهها خبر از کشف مخفیگاه و انبار مهمات گروه فرقان در یکی از روستاهای اراک و دستگیری ۵ نفر دادند.
فرماندهی عملیات دستگیری گروه فرقان از سوی دادستانی انقلاب را حمیدرضا نقاشیان(۷) سر اکیپ حفاظت از خمینی به عهده داشت که محمد هنردوست (۸) و محمد کریمی او را همراهی میکردند. از آنجایی که ناطق نوری در مدرسه علوی مسئول انتظامات بود و نیروهایی که در کار انتظامات فعال بودند پیگیر این پرونده شده بودند او و برادرش عباسعلی که در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشته شد نقش فعالی در این پرونده داشتند.
مسئولیت عملیات پیگیری و تعقیب و مراقبت علیه گروه فرقان از سوی دیگر با احمدیان از گروه منصورون بود. وی از سوی سازمان مجاهدین انقلاب به این كار اقدام كرد. (پرونده محسن شریعت، كد ۲۰۴۱۶)
مرتضی الویری و محمدباقر ذوالقدر و محمد بروجردی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به همراه تشکیلات این سازمان از دیگر نیروهای درگیر در تعقیب و مراقبت و دستگیری اعضای گروه فرقان بودند. (۹)
جمال اصفهانی از اطلاعات کمیته مرکز گروه دیگری را تشکیل میداد که نقش فعالی در دستگیری اعضای فرقان داشت.
کلاهسبزهای تیپ نوهد از جمله زمان شاهوزهی، محسن افشار بکشلو، محمد نصراللهی، حمید جراحی،(۱۰) محمود احمدزاده، اکبر پژمان از طریق علیاکبر ناطقنوری در این پروژه به خدمت گرفته شده بودند و بعدها به واحد اطلاعات سپاه پاسداران پیوستند.
بازجویی از اعضای گروه فرقان توسط محمدباقر ذوالقدر، حمید نقاشیان، شیرازی، اسدالله لاجوردی، محمد عطریانفر و ... صورت میگرفت. حکام شرع دادگاه اعضای گروه فرقان عبارت بودند از علیاکبر ناطقنوری، عبدالمجید معادیخواه و محمدمحمدی گیلانی که تنها یک در یک دادگاه شرکت داده شد. مسئولیت اعدامها به عهدهی محمد کچویی، اصغر رخصفت و حمیدرضا نقاشیان بود.
1۹ دی ماه ۵۸ پس از ۸ ساعت درگیری گودرزی همراه ۳۵ نفر در پایگاههای این گروه در خبابانهای جمالزاده (خانه شماره ۲۳كوچه اخوان)، خزانه فرحآباد، سه راه آذری، کمال، تهرانپارس، تهراننو، شمال شهر و مرکز تهران دستگیر شدند. و در ۳ بهمن همان سال نیز اعضای شاخه نظامی آن گروه دستگیر شدند. (شماره بازیابی ۱۱۶۰، ص ۱۲۸) پیش از آن تعدادی از اعضای فرقان در تهران دستگیر شده بودند.
جمال اصفهانی رئیس اطلاعات کمیته و یکی از مسوولان پرونده فرقان میگوید:
«بعد از ترور آقای مطهری این مساله جدی شد. بچههای کمیته و اطلاعات و سپاه هر کدام جداگانه و به صورت موازی بازداشتهایی را به صورت کور و خودجوش انجام دادند. مردم در دانشگاهها و خیابانها هر کس را که فکر میکردند به گروه فرقان گرایش دارد لو میدادند و او بازداشت میشد. یادم هست که رانندهای با زنش دعوایشان شده بود و آن زن، شوهر خود را به عنوان قاتل شهید مطهری به ماموران معرفی کرده بود و روزنامهها هم تیتر زدند که «قاتل مطهری بازداشت شد». تا اینکه همان زمان آقای مهدویکنی در مقام ریاست کمیتهها، آقای آذریقمی در مقام دادستان و آقای محسن رضایی در مقام ریاست اطلاعات سپاه جلسهای گذاشتند و تصمیم گرفتند که برنامههایشان را متمرکز کنند.»
محمد عطریانفر، یکی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از جمله عوامل کشف این گروه و بازجویی از اعضای آن بوده، در این زمینه به «شهروند امروز» میگوید:
«... با این حال ترورها دوش به دوش بازداشتها و پیگیریها ادامه پیدا كرد. در زندان اوین بند جدیدی را كه زمان شاه ساخته شده بود و الان معروف به 209 است، اختصاص دادند به كسانی كه دستگیر میشدند. بچههای مجاهدین انقلاب با توجه به سوابق آشناییشان با فضای زندان و بازجویی در سالهای قبل از انقلاب توسط بخش اطلاعات كمیته به كمك گرفته شدند و سرانجام اطلاعات لازم درباره 21 خانه تیمی گروه فرقان جمعآوری شد... از طرف مجاهدین انقلاب اسلامی، محمد بروجردی بیشتر از همه در جریان این پرونده و پس از بروجردی، «جمال» (جمال اصفهانی) كه ظاهرا مسئولیت واحد اطلاعات كمیته را بر عهده داشت نقش داشت. در یک عملیات شبانه، اكبر گودرزی هم بازداشت شد؛ ... به گفته او در آن شب عموم بچههای فرقان یعنی حدود شصت تا هفتاد نفر بازداشت شدند و این گروه به كنترل درآمد. تمام سلولهای بند 209 اوین پر شد و ترورها متوقف شد.» http://www.tabnak.ir/pages/?cid=9802
مرتضی الویری در این زمینه میگوید:
«در آن زمان آقای هاشمی رفسنجانی وزیر كشور بود. من به نزد ایشان رفتم و درباره تشكیلاتمان با ایشان صحبت كردم و خواستم به ما فقط ۵ دستگاه اتومبیل پیكان و ۵ دستگاه بیسیم بدهند تا بدین ترتیب با گروه فرقان و تروریستهای دیگر مقابله كنیم و با اتومبیل به تعقیبشان بپردازیم. آقای هاشمی رفسنجانی موافقت كرد و دستور داد كه آنچه خواستهایم به ما بدهند بدین ترتیب ما اسلحه داشتیم و بیسیم هم گرفتیم و آماده بودیم تا با گروه فرقان مقابله كنیم. دوستی [محسن شریعت] داشتم كه در دوران سربازی با یكی از فرقانیها در یك پادگان بود. او به نزد ما آمد و گفت كه یكی از فرقانیهای را میشناسد و اینكه دوران سربازی را باهم گذراندهاند و میتواند در حال حاضر به آن شخص نزدیك شود و رابطه برقرار كند. ما پذیرفتیم و به دوستم گفتم كه با آن شخص تماس بگیرد و خود را هواخواه او معرفی كند و بگوید كه میتواند خانه و امكانات برایشان مهیا كند.
دوستم این كار را كرد و آنها كه فعالیت زیرزمینی داشتند و نیازمند جا و مكان بودند از گفته دوستم استقبال كردند. ما خانهای را در اطراف مدرسه رفاه در نظر گرفتیم و یك طبقه آن ساختمان دو طبقه را برای گروه فرقان تعیین و طبقه دیگر را گذاشتیم تا مأموران ما در آنجا شنود كنند.
برای اینكه شنود كنیم یك خط تلفن هم برایش كشیدیم و یك میكروفن هم در سقف گذاشتیم كه به ضبط صوت مأمور ما منتهی میشد و او میتوانست مكالمات غیرتلفنی را ضبط كند. كارمان كه تمام شد گروه فرقان در آنجا مستقر شدند.
مدتی گذشت و ما توانستیم از طریق مكالمات آنها اطلاعات خوبی كسب كنیم حتی رفت و آمدها را نیز با تعقیب كردن پیگیری میكردیم و چند كادر قوی مسئول تعقیب آن بودند.
اطلاعات ما از شبكه تروریستی فرقان هر روز كاملتر میشد و عاقبت زمانی فرا رسید كه كل شبكه شناسایی گردید و با كمك نیروهای كمیته انقلاب اسلامی در یك زمان به تمام خانههای تیمی آنها حمله شد و همه شان یا دستگیر شدند و یا در درگیری از بین رفتند. بدین ترتیب شبكه تروریستی گروه فرقان كاملاً متلاشی شد.» (خاطرات مرتضی الویری، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاب اول ۱۳۷۵ صفحه ۸۶ تا ۸۸).
الویری در مورد مسئولیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تعقیب و مراقبت از فرقان میگوید:
«به هر حال ما این خانه را برای فرقانیها گرفتیم و سرنخهائی را هم پیدا کردیم، سپس موضوع را در شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب مطرح کردیم و پرسیدیم که آیا سازمان اساساً میخواهد روی این برنامه وقت بگذارد یا نه؟ تصویب شد که وقت بگذاریم و آقای دکتر داروسازی را که شاید نخواهند نامشان را ذکر کنم، مسئول کمیته پیگیری فرقان کردیم.» http://tarikhirani.ir/fa/news/ ۴/bodyView/723
حمیدرضا نقاشیان در همین رابطه میگوید:
«ابتدا به زندان قصر رفتم و با حمید نیكنام ملاقات كردم. من او و برادرانش را میشناختم. در جلسه اول فقط سكوت كرد و مثل یخ منجمد بود، ولی بعدها خیلی به ما كمك كرد. برای رسیدگی به این پرونده، بخشی را در زندان اوین در اختیار ما گذاشتند كه شماره تلفن داخلی آن 209 بود و به همین نام هم مشهور شد. هنوز هم همین اسم را دارد.
ما هم امكانات شنود و پیگیری نداشتیم و محدودیتهای خاصی داشتیم. تشكیلات ساواك از بین رفته و اتصال به بخشهای زیادی از مخابرات غیرممكن شده بود. ما برای یك شنود ساده باید به محل میرفتیم و یك ضبط صوت را به سیم داخل كیوسك مخابرات وصل میكردیم و پشت سر هم نوارها را عوض میكردیم و وقتی بر میگشتیم، مینشستیم و آنها را گوش میدادیم.»
نقاشیان در مورد ضربه به خانههای تیمی گروه فرقان و دستگیری گودرزی میگوید:
«آن شب یازده خانه تیمی را زدیم، من فرماندهی كل عملیات را داشتم و با تیمها در ارتباط بودم ولی وقتی او را به اوین آوردند، دیدمش. او به محض اینكه چشمش به من افتاد، سخت یكه خورد. شاید پیش خودش فكر نمیكرد جمع آوریشان كار ماست! من قبل از انقلاب، نوعاً در جلسات سؤال پیچش میكردم، ولی قطعاً تصور نكرده بود كه گزارش كارهای او را برای شهید مطهری و دیگران میبرم؛ به همین دلیل برایش بسیار حیرتآور بود كه من آنجا به عنوان كسی كه قرار است از او بازجویی كند، ایستادهام. ... من هفتهای یك بار خدمت امام میرفتم و به ایشان گزارش میدادم و با مرحوم احمد آقا صحبت میكردم. گاهی شكایتی داشتم كه مطرح میكردم و امام به احمدآقا دستور رسیدگی میدادند.»
اکبر گودرزی به همراه حسن آقرلو در پایگاه خیابان جمال زاده، کوچه اخوان، شماره ۲۳، در تاریخ ۱۹/ ۱۰/ ۵۸ دستگیر شدند. پس از رد و بدل کردن آتش در نیمههای شب، دو تن از نیروهای کلاه سبز تیپ نوهد ارتش به نامهای حمید جراحی و اکبر پژمان پلههای ساختمان را از پایین به بالا غلتیده و خود را به اتاق اکبر گودرزی رسانده و یک نارنجک داخل اتاق او میاندازند که باعث بیهوشی او میشود. گفته میشد نیروهای کلاه سبز تحت امر علی صیاد شیرازی که بعدها به فرماندهی نیروی زمینی ارتش رسید بودند. به گفتهی مقامات شرکت کننده در دستگیری گودرزی آنها تا پیش از سقوط پایگاهی وی اطلاعی از حضور وی در محل نداشتند.
حسن آقرلو واقعه سقوط این پایگاه و دستگیری خود و اکبر گودرزی را چنین شرح میدهد:
«حدود ساعت ۳ بعد از نیمه شب بود که برادرم اکبر مرا بیدار کرد و گفت زنگ طبقه بالا را میزنند و خانمی که در آنجا زندگی میکند میگوید چند نفر با تفنگ جلوی در ورودی ایستادهاند. از اینجا ما فهمیدیم که خانه لو رفته و درصدد مقابله برآمدیم. با دو کلتی که داشتیم چند تیر به سمت محل تیراندازی شلیک کردیم ... در این مدت به طور مرتب رگبار مسلسل به ساختمان مسکونی ما بسته میشد ... به هر حال پس از چند لحظه که ما همچنان به تیرها پاسخ میدادیم، یک نارنجک توأم با رگبار مسلسل به هال پرتاب شد که در این هنگام برادرم اکبر شروع کرد به ناله کردن، من به گمان این که گلوله به وی اصابت کرد به طرف او رفتم و در آغوشش گرفتم، اما به علت تاریکی بیش از حد موضع جراحت در سر او دیده نمیشد. در طول مدتی که مأمورین یکسره به سوی ما تیراندازی میکردند، من به طور نیمه خیز برادرم را که به حالت اغما افتاده بود، نفس مصنوعی میدادم. در لحظات آخر هم که نارنجک گاز سمی به اتاق پرتاب کرده و قادر به تنفس نبودیم، برای این که امکان به بیمارستان رساندن برادرم وجود داشته باشد، هیچ چارهای جز تحویل سلاحها و تسلیم خود ندیدم.»
پرونده حسن آقرلو ، کد پرونده ۸۶۴۱ ، بازجویی ۷/۲/۵۹
یک مقام آگاه در سپاه پاسداران پس از دستگیری گودرزی مدعی شد در پایگاهی که او به سر میبرد جلسهی سران این گروه بوده و ۱۵ نفر در آن خانه همراه با گودرزی دستگیر شدند. روزنامه اطلاعات ۲۲ دیماه ۵۸
شکنجهی زندانیان فرقان
از آنجایی که اکثر اعضای فرقان در یورش سراسری به خانههای تیمی آنها دستگیر شده بودند و امکان سوختن اطلاعات آنها نبود، شکنجهی آنها که شامل کابل زدن و قپانی بود به شکل حساب شده و در صورت لزوم صورت میگرفت. به گفتهی دوستانم که از نزدیک در جریان بودند، تمامی اعضای فرقان که اعدام شدند مورد شکنجه قرار گرفته بودند اما اکبر گودرزی، حمید نیکنام و مهدی آیتی بیشتر از بقیه شکنجه شدند.
یکی از دوستانم تعریف میکرد حمید نقاشیان به او و حسن ملکیپور گفته بود شما دو نفر جا دارد ۳۰۰ تا کابل بخورید، از آن بیشتر خواهید مرد. در پاسخ آنها که پرسیده بودند از کجا اینقدر دقیق میگویی، پاسخ میدهد: تجربهی ساواک اینجاست ما همه را میخوانیم و آموزش میگیریم.
وی همچنین میگفت: ۴ ماه بعد از دستگیریام، من و مسعودرضا امیری را به سالن دادگاه بردند تا فیلم دوم دادگاه گودرزی را ببینیم، آن موقع ۹ ماه از دستگیری مسعودرضا میگذشت ولی هنوز پاهایش به خاطر ضربات کابل داغون بود. وی بیش از یک سال در انفرادی ۲۰۹ به سر برد و عاقبت در سال ۶۰ اعدام شد.
اسامی تعدادی از اعضای گروه فرقان
۱- حمید احمدیان ۲- جمشید احمدی ۳- فرهاد اقبالی ۴- غلامرضا بهرامینژاد ۵- مهدی حسینی ۶- حسن حسینیخرمآبادی ۷- تقی شعبانی ۸- مجید عزیزی ۹- محمدرضا ظریففرد ۱۰- رحیم اسدزاده ۱۱- امیر هوشنگ فعله نوتاش ۱۲- احمد رضاییملایری ۱۳- داود درستی ۱۴- فرشاد رحیمی ۱۵- حسن عزیزی ۱۶- عبدالرضا رضوانی ۱۷- محمود مشهدی ۱۸- محسن خطیبی ۱۹- حسن آقرلو ۲۰- سعید مرآت ۲۱- عباس عسگری ۲۲- مرتضی واحدی ۲۳- صالح قنادی ۲۴- حسین گلزار ۲۵- سیدمصطفی حسینیجوادی ۲۶- حسین فلاح ۲۷- زهرا ترابی ۲۸- سیدمصطفی بیژنی ۲۹ - علی حاتمی ۳۰- ناصر شیرینکامی ۳۱- عباس امینی ۳۲-مجید مرآت ۳۳- نورالله خدارحمی ۳۴- رسول همکار ۳۵- محمد مهری ۳۶- عارف رضوانی ۳۷- علیرضا شاه بابابیکتبریزی ۳۸- علیرضا ابراهیمزاده ۳۹- غلامرضا بیات ۴۰- حمید نیکنام ۴۱- حسن نوری ۴۲- بهرام آذرتیموری ۴۳- غلامرضا یوسفی ۴۴- سعید واحد ۴۵- محمد متحدی ۴۶- اکبر گودرزی ۴۷- علیاکبر منصوری ۴۸- ابوالقاسم (محسن) سیاهپوش ۴۹- علی فلاح اسدی ۵۰- حسین ملکی ۵۱- حمید متحدی ۵۲- فریبرز کشاورز ۵۳- احمد محبی ۵۴- محمد نیکنام ۵۵- امرالله الهی ۵۶- محمد نوری ۵۷- محمدحسین بیدهندی ۵۸- پیروز پورمند شهیدلو ۵۹- محمود کشانی ۶۰- محمدعلی بصیری ۶۱-کمال یاسینی ۶۲- مسعود تقیزاده ۶۳- علی مشکینی ۶۴- سعید یاسینی، ۶۵- مصطفی اشرفیموسوی ۶۶- سیدمهدی آیتی ۶۷- فرهمند توکلی ۶۸- محراب مندیزاده ۶۹- غلامرضا اربابی ۷۰- مسعودرضا امیری ۷۱- شیرین رضایی ۷۲- مصطفی شریفی ۷۳- اکبر قاسمی ۷۴- گوهر (خدیجه) گودرزی ۷۵- رسول گیاهی ۷۶- کاظم متحدی ۷۷- شیوا (شیدا) مرآتنوبری ۷۸- فرحام مقبلیزال ۷۹- حسن ملکیپور ۸۰- محمدرضا ملکیپور ۸۱- مرتضی نبیالهی ۸۲- جعفر کفاشان ۸۳- وفا قاضیزاده ۸۴- نسرین نکوبخت. ۸۵- عباس اسدی ۸۶- کامبیز عباسی کوسچی ۸۷- نیکو سخن ۸۸ اروج امیرخانزاده ۸۹- فروردین ۹۰- حسین چرندابی ۹۱-هوشنگ دریانورد ۹۲- عباس هاشمی ۹۳- علی خادمی -۹۴ علی سیرانی ۹۵ - حمید میرحاجی ۹۶- ایرج افشاری ۹۷- حسین قاسمی ۹۸- محمد حسینی ۹۹- نورمحمدی ۱۰۰- صادق مرآت ۱۰۱- مهین احمدیان ۱۰۲- معصومه بهرامینژاد ۱۰۳- معصومه دارایی ۱۰۴- شیدا خسرونیا ۱۰۵ - حلیمه (مهدخت محمدزاده) ۱۰۶- منصوره شاهبابابیگ تبریزی.
تمام کسانی که در رابطه با فرقان هرکجای ایران دستگیر میشدند به اوین فرستاده میشدند. برای مثال وابستگان فرقان که در نقده و تبریز دستگیر شده بودند به اوین منتقل کردند و بعد از چند سال آزاد شدند.
در جریان حمله به خانههای تیمی فرقان و پایگاههایشان مقادیر زیادی پول و سلاح و امکانات چاپی به دست نیروهای پاسدار افتاد. مهمترین مخفیگاه فرقان در كلاك كرج در تاریخ ۶/۸/۵۸ كشف و وسایل زیر به دست آمد:
ـ یك آزمایشگاه مجهز شیمی و مقدار زیادی مواد منفجره
ـ یك تن گوگرد و مقدار زیادی تجهیزات جنگی، نارنجك، ادوات و آلاتی كه برای ساختن فشنگ و چاشنیهای انفجاری بكار میرفت و همچنین تعدادی بمب ساعت شمار
ـ بیست و هشت قبضه مسلسل كلاشینكف و یوزی، بیش از هزار تیر فشنگهای مختلف
- سه قبضه کلت و یک قبضه کلت مخصوص پرتاب گاز اشکآور
ـ تعدادی باطری انفجاری و گاز اشكآور
ـ سه دستگاه بیسیم
ـ شش كارتن چاپ شده از اعلامیههای گروه فرقان
ـ مبلغ چهار میلیون و پانصدهزار ریال وجه نقد و تعدادی چك و شناسنامه جعلی (شماره بازیابی ۱۱۶۰) و روزنامه اطلاعات ۷ آبان ۱۳۵۸
بعد از دستگیری گروه فرقان نیروهای درگیر در این موضوع تشویق شدند و قطعه زمینی در ملاصدرا و شیخ بهایی به آنها داده شد (خاطرات ناطق نوری 188 تا189).
محاکمه و اعدام اعضای گروه فرقان
در ابتدا محاکمهی اعضای گروه فرقان به محمد محمدیگیلانی رئیس حکام شرع اوین سپرده شد اما به دنبال اختلاف وی با قدوسی دادستان کل انقلاب و نقاشیان بازجو و مسئول پرونده و ناطقنوری که در پشت صحنه رشتهی قضایا را در دست داشت این مسئولیت از او سلب شد و به خواست آنها با حکم آیتالله منتظری و مشکینی به علیاکبر ناطقنوری و عبدالمجید معادیخواه سپرده شد. تا پیش از ۳۰ خرداد محمدیگیلانی به خاطر آنکه سه پسرش عضو مجاهدین بودند (۱۱) در چنین پروندههایی مورد اعتماد رژیم نبود و تصور دستگاه قضایی این بود که وی تحتتأثیر مجاهدین است. کما این که پروندهی سعید متحدین، محمدرضا سعادتی و تقی شهرام نیز برای محاکمه به او داده نشد.
محمدی گیلانی پس از آغاز به کار دادگاه فرقان اعلام کرده بود که «از این به بعد (۸ بهمن ۵۸) خانواده شهدا و خبرنگاران میتوانند در جلسات محاکمه اعضای گروه فرقان شرکت داشته باشند.»
گیلانی معتقد بود سری بودن و یا علنی بودن جلسات دادگاه بستگی به نظر حاکم شرع دارد و نه دادستان. علنی بودن محاکمات گروه فرقان قبل از هر چیز دست خمینی، رفسنجانی و باند حاکم را در تبلیغات لجامگسیختهای که علیه نیروهای چپ و مجاهدین کرده بودند رو میکرد و نشان میداد که این گروه بر اساس برداشتشان از اسلام و به منظور مقابله با حاکمیت «آخوندیسم» دست به ترور زدهاند. از مقایسه گفتههای نقاشیان و ناطقنوری که هر دو در موضوع برکناری گیلانی و برگماری لاجوردی دخیل بودند مشخص میشود که هیچیک راست نمیگویند.
حمیدرضا نقاشیان در ارتباط با چگونگی برکناری گیلانی از قضاوت پروندهی فرقان میگوید:
«ابتدا آقای گیلانی، قاضی بودند. اولین محاكمه هم مربوط به حمید نیكنام، ضارب شهید قرنی بود. شهید لاجوردی كیفرخواست را خواند و در این فاصله آقای گیلانی سه چهار بار احساساتی شدند و متهم را لعن و نفرین كردند. من دو سه بار یادداشت دادم كه آقا! قاضی باید بیطرف باشد و حق ندارد عصبانی بشود، ولی ایشان ترتیب اثر ندادند. من دادگاه را تعطیل و به وقت دیگری موكول كردم و بلافاصله نزد شهید قدوسی رفتم و ماوقع را شرح دادم. در آنجا پیشنهاد دادم كسانی به عنوان قاضی انتخاب شوند كه زندان رفته باشند و این فضا را بشناسند و با روند این گونه محاكمات آشنا باشند و لذا آقایان انواری، معادیخواه و ناطق را پیشنهاد كردم. آقای قدوسی پذیرفتند و به من فرمودند برای انجام این كار به قم بروم. آقای انواری به علت بیماری از قبول این مسئولیت خودداری كردند و من به قم رفتم و با جلب نظر حضرت امام احكام قضاوت را نوشتم و امضا گرفتم و برگشتم . » http://qachib.blogfa.com/post-298.aspx
برخلاف ادعای نقاشیان، ناطقنوری که از قضا نقاشیان نوچهی اوست اعتراف میکند وقتی که ریاست دادگاه به وی محول شد او به دیدار لاجوردی رفته و پذیرش دادستانی پرونده را به او پیشنهاد میکند و لاجوردی بعد از مخالفت اولیه می پذیرد:
«گروه فرقان به كمك آقایان نقاشان و هنردوست و نیروهاى صیادشیرازى دستگیر شدند... بعد من به آقاى بهشتى گفتم حضرت عباسى اینها را دست كسى بدهید كه شل نباشد كه بعد اینها را آزاد كند. مرحوم بهشتى بسیار زرنگ بود یك لبخندى زد و گفت خودت . تا گفت خودت، من لكنت زبان گرفتم. آمادگى هم نداشتم یك دفعه گفتم: "م م.. من اصلاً تا به حال قضاوت نكردم، قاضى نبودم پدرم و پدر بزرگم هم قاضى نبودند". مرحوم بهشتى فرمودند: مگر پدر من رییس دیوان عالى كشور بود انقلاب شده خودت قاضى باش. آقاى معادیخواه و انوارى هم كمك مىكنند. گفتم بسیار خوب اما اگر من بخواهم قاضى شوم براى این پرونده دادستان آن را باید خودم انتخاب بكنم. مرحوم شهید بهشتى فرمود: بكن. یكى دو روز فكر كردم و قاطعتر و جدىتر از مرحوم شهید لاجوردى پیدا نكردم. لذا با توجه به شناختى كه مرحوم لاجوردى از منافقین در زندان داشت و با اینها در زندان بحثهاى طولانى كرده بود، به مغازه ایشان در بازار رفتم و بعد از احوال پرسى گفتم : آقا اسدالله یك خوابى براى من دیدهاند و من هم یك خواب براى تو دیدهام. مرحوم بهشتى به من گفته كه پرونده گروه فرقان را پیگرى كنم. من هم فكر كردم تنها كسى كه میتواند دادستان این پرونده باشد شما هستى! ایشان فرمود: من به درد دادستانى نمىخورم. حافظهام ضعیف است. دادستان باید حافظه قوى داشته باشد گفتم عیبى ندارد با همین حافظه قبولت دارم شما بیا. گفت اگر تكلیف و وظیفه است مىآیم. گفتم بله وظیفه است (خاطرات ناطق نوری جلد ۱، ص۱۸۶)
تردیدی نیست ناطقنوری در نقل گفتههای بهشتی دروغ میگوید چرا که حکم مشترک آیتالله منتظری و مشکینی برای او و عبدالمجید معادیخواه جهت تصدی دادگاه فرقان در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۸ صادر شده است در حالیکه بهشتی در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۵۸ از سوی خمینی به ریاست دیوان عالی کشور رسید و لاجوردی در تاریخ ۴ بهمن هم دادستان دادگاه بود!
نکتهی قابل توجه آنکه حکم انتصاب ناطقنوری و معادیخواه به خط حمید نقاشیان است.
در ثانی حمید نقاشیان میگوید به قم رفته و «با جلب نظر حضرت امام احكام قضاوت» ناطقنوری و معادیخواه را گرفته است. خمینی در تاریخ سوم بهمنماه ۱۳۵۸ به خاطر عارضهی قلبی به تهران منتقل و در بیمارستان قلب بستری شد.
نقاشیان در همان مصاحبه و یک پارگراف قبل در مورد چگونگی انتخاب لاجوردی به سمت دادستانی گفته بود:
«ما برای انتخاب دادستان با آقای ناطق مشورت كردیم و به این نتیجه رسیدیم كه باید فردی زندان كشیده و آشنا با تفكر گروهكهای گوناگون سیاسی باشد. وقتی به این نتیجه رسیدیم كه شهید لاجوردی فرد مناسبی است، موضوع را با شهید قدوسی در میان گذاشتیم و ایشان هم تأیید كردند، سپس در معیت آقای ناطق به مغازه آقای لاجوردی در بازار رفتیم. ایشان روسری فروشی داشت و از دیدن ما خیلی تعجب كرد. وقتی پیشنهاد ما را شنید، مهلت خواست تا فكر كند و پس از استخاره، جواب ما را بدهد. فردا صبح به من تلفن زد كه میآیم. ایشان رابطه نزدیكی با شهید كچویی و اصغرآقا رخصفت داشت و از آنها هم كمك گرفت. ... خودم برای ایشان كارت ورود به زندان صادر كردم و حكم بازپرس و نمایندگی دادستانیاش را از مرحوم شهید قدوسی گرفتم.» http://qachib.blogfa.com/post-298.aspx
نکتهی بدیع در تاریخ قضاوت این که همه چیز را از قبل آراستهاند؛ بازجو و مسئول دستگیری متهمان(نقاشیان)، حاکم شرع و مسئول قضایی پرونده (محمدی گیلانی) را برکنار و افراد مورد نظر خودشان (ناطقنوری و معادیخواه) را انتخاب میکند و حاکم شرع مربوطه(ناطقنوری) دادستان مورد نظرش (لاجوردی) را برمیگمارد و دادستان مربوطه(لاجوردی) رئیس زندان مورد علاقهاش (کچویی) را انتخاب میکند تا پرونده را به شکلی که میپسندند جمع و جور کنند.
احمد قدیریان معاون اجرایی لاجوردی و قدوسی که تا زمان برکناری لاجوردی در دیماه ۶۳ اعدامها نیز تحت نظر وی صورت میگرفت در مورد تعداد اعضای اعدام شدهی فرقان میگوید:
«اعدامیهای گروه فرقان ۴، ۵ نفر بیشتر نبودند و مابقی توبه كردند، عدهای هم به جبهه رفتند و شهید شدند. آنها تا آخر عمر با آقای لاجوردی رابطه بسیار صمیمانهای داشتند، از زندان كه آزاد شدند، عمدتاً در جلسات قرآن منزل ایشان شركت میكردند. من معتقدم لاجوردی حق ناشناخته و حتی مورد ناسپاسی قرار گرفتهای، برگردن این انقلاب دارد. فكر میكنم واقعاً كسی جز مرحوم امام، شهید بهشتی و شهید قدوسی بهدرستی به این نقش پی نبردند.» http://rajanews.com/Detail.asp?id=90380
حمیدرضا نقاشیان در مورد تعداد اعضای اعدام شدهی فرقان میگوید:
«ما ۶ نفر اعدامی داشتیم، در حالی كه شهدا 9 نفر بودند. [وی احمد لاجوردی، هانس یوآخیم لاریب و محسن بهبهانی را از آنجایی که وابسته به رژیم نبودهاند در زمرهی قربانیان محسوب نمیکند] قاتل بعضی از این افراد یك نفر بود. یكی از علل هم این بود كه امام به من فرمودند: "برو و به حكام شرع بگو فقط برای كسانی حكم اعدام صادر كنند كه آدم كشتهاند." در اسلام بعضی از جرمها از جمله محاربه با نظام هم حكم اعدام دارد، منتهی در آن روزها، حضرت امام به دلیل آشنا نبودن جهان با احكام اسلامی، چنین مصلحت میدیدند كه جنبه رأفت بیش از خشونت مطرح شود. حكام شرع به این فرمایش امام دقت كردند و لذا تعداد اعدامیها بیش از ۶ نفر نشد.» http://alef.ir/vdcfj1de.w6dxvagiiw.html?7txt
ناطقنوری در خاطراتش برخلاف نظر نقاشیان در مورد فرمان خمینی در ارتباط با فرقان مینویسد:
«با توجه به این که حضرت امام فرموده بودند: "نفس عضویت در فرقان محاربه با خدا و رسول است" اما حکام و قاضیان شرع که آقایان: ناطق نوری، معادیخواه و آقای انواری بودند با این اندیشه که جوانان کم سن و سال فریب رهبران فرقان را خوردهاند، با دیده اغماض محاکمات را اداره میکردند.» (خاطرات ناطقنوری، ج ۱، ص ۱۸۷)
عبدالمجید معادیخواه در مورد تعداد اعدامیها میگوید:
«میدانید چرا میگویم برگ زرین دستگاه قضایی است؟ به خاطر اینکه تعداد اعدامیهای گروه فرقان، کمتر از تعدادی است که این گروه، شخصیتها را ترور کرده بودند.» شهروند اردیبهشت 1387شماره ۴۴
عطریانفر درباره اعدامشدگان میگوید: از حدود 110 نفری كه بازداشت شده بودند، ۲۵ و حداكثر سی نفر بیشتر اعدام نشدند. http://www.tabnak.ir/pages/?cid=9802
این ادعاها درحالی صورت میگیرد که دهها نفر از اعضای فرقان اعدام شدند که نام تعدادی از آنها در اطلاعیههای دادستانی و روزنامهها آمده است. از این تعداد بیش از ۲۰ نفر در فاصلهی بهمن ۵۸ تا خرداد ۵۹ اعدام شدند که نام آنها در جرائد رژیم آمده است:
-۱ بهرام آذرتیموری ۱۷ اسفند ۱۳۵۸ درگیری
۲-سید مهدی آیتی ۶ اسفند ۱۳۵۸ زیر شکنجه کشته شد
۳-غلامرضا اربابی تیر ۱۳۶۰
۴-مرتضی اشرفی موسوی ۷ تیر ۱۳۶۰ (قبلاً به ده سال زندان محکوم شده بود)
۵-حسن آقرلو ۳ خرداد ۱۳۵۹
۶-امرالله الهی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۷-مسعودرضا امیری ۲ آبـــــان ۱۳۶۰
۸- عباس اسدی فروردین ۱۳۶۱
۹-اروج امیرخانزاده ( تبریز ۱۳۶۱)
۱۰-ایرج افشاری ۱۳۶۱
۱۱-محمدعلی بصیری ۵ بهمن ۱۳۵۸
۱۲-مسعود تقیزاده ۹ بهمن ۱۳۶۰
۱۳-علی حاتمی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۱۴-معصومه دارابی ۱۲ مهر ۱۳۶۰
۱۵-شیرین رضایی ۲۸ فروردین ۱۳۶۲
۱۶-ابوالقاسم (محسن) سیاهپوش ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۱۷-علی سیرانی ۴ مهر۱۳۶۰
۱۸-علیرضا شاه بابابیگ تبریزی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۱۹-مصطفی شریفی ۸ تیر ۱۳۶۰
۲۰-عباس عسکری ۳ خرداد ۱۳۵۹
۲۱-کامبیز عباسی کوسچی بهمن ۱۳۵۸
۲۲-علی فلاح اسدی ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۲۳-اکبر قاسمی ۱۳۶۱
۲۴-محمود کشانی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۲۵-جعفر کفاشیان ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۲۶- اکبر گودرزی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۲۷-گوهر(خدیجه) گودرزی ۱۳۶۲
۲۸-رسول گیاهی ۱۳۶۱ (درگیری)
۲۹-کاظم متحدی بهـــــــــار ۱۳۶۱
۳۰-محمد متحدی ۹ بهمن ۱۳۶۰
۳۱-احمد محبی ۶ تیـــــر ۱۳۶۰
۳۲-سعید مرآت ۳ خرداد ۱۳۵۹
۳۳-شیوا (شیدا) مرآت نوبری ۲۶ مهــــر ۱۳۶۰
۳۴-فرجام مقبلی زال ۱۴ مهـــــر ۱۳۶۰
۳۵-حسن ملکیپور ۲۷ مهــر ۱۳۶۰
۳۶-محمدرضا ملکیپور ۶ دی ۱۳۶۰ (وی به همراه مرتضی نبیاللهی در مشهد دستگیر شده بود)
۳۷-محراب مندیزاده ۱۴ مهر ۱۳۶۰
۳۸-مرتضی نبیاللهی ۸ آذر ۱۳۶۰ (وی در سال ۵۸ با آن که زخمی شده بود از زندان پادگان عشرت آباد فرار کرد و پس از دستگیری در مشهد به سرعت اعدام شد. )
۳۹-حمید نیکنام ۵ بهمن ۱۳۵۸
۴۰-حسن نوری ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۱-محمد نوری ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۲-نیکوسخن ۱۳۵۸
۴۳-سعید واحد ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۴-کمال یاسینی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۵-غلامرضا یوسفی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۶-وفا قاضیزاده ۳ بهمن۱۳۵۸ (درگیری)
(محمود سعیدی در سال ۱۳۶۱ در نماز جمعه همدان به دار آویخته شد. موضوع پروندهی وی شبیه اروج امیرخان زاده بود. این دو میتوانند یک نفر باشند که یکی از اسامی مستعار بوده باشد)
علیرغم ادعاهای عناصر رژیم تعدادی از اعضای فرقان همچون،شیرین رضایی، شیوا مرأت، حسن و محمدرضا ملکیپور، سید مهدی آیتی، علی حاتمی، مسعودرضا امیری، احمد محبی، غلامرضا اربابی، علی سیرانی، مصطفی شریفی، مرتضی اشرفی موسوی و ... در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشتند با این حال به جوخهی اعدام سپرده شدند.
عبدالمجید معادیخواه حاکم شرع دادگاه در مورد نحوهی دادرسی گروه فرقان در پاسخ به سؤالات نشریه شهروند میگوید:
س : کی به زندان رفتید؟
ج : شاید ۲۴ساعت از دستگیری این افراد نگذشته بود که رفتم.
س : بند خاصی بودند؟
ج : بله. همین بند 209 که الان زبانزد است، احتمالاً کارش را با همین گروه شروع کرده است. آنجا از آقای نقاشان سراغ قاتل شهید مطهری را گرفتم. گفت اعدامش کردیم. من شوکه شدم. برایم عجیب بود که در فاصله حدود ۲۴ساعت او را اعدام کردهاند.
س : وقتی آقای نقاشان به شما گفت که قاتل را اعدام کردند، شما اعتراض نکردید که چرا بدون دادرسی این اتفاق افتاده؟
ج : من گفتم که این کار از هر جهت خیلی بد است. ایشان گفت بقیه را هم میکشیم.
س : حکم اعدام قاتل شهید مطهری را چه کسی داده بود؟
ج : نمیدانم. هنوز هم مشخص نیست. بعدا هم که مشغول کار شدم، دیگر نپرسیدم چه کسی این حکم را صادر کرده است. احتمالاً آقای محمدی گیلانی باید حکم را داده باشد. چون اوین یک افرادی را برای این کارها داشت. آن افرادی که آن زمان در اوین مشغول بودند، در رأسشان محمدی گیلانی بود. بقیه نیروهای ایشان بودند.
س : رأی صادر نمیکردید؟
ج : نه. فقط برای اکبر گودرزی و دو نفر دیگر حکم صادر کردم.
در جریان احکام هم بودید؟
نکته جالبش همین جا بود. وقتی قضیه تمام شد، یک شب لیستی را آوردند که من احکام را امضا کنم. گفتم من که اصلاً در محاکمه اینها نبودم که امضا کنم. گفتند که آقای منتظری به شما حکم داده است. گفتم اگر در آن حکم، دو نفر قاضی وجود داشته، پس چرا محاکمه تنهایی انجام شده است؟
س : یعنی آقای ناطق آنها را محاکمه کرده و حکم دادند؟
ج : من دقیق نمیدانم.» شهروند شماره ۴۴ اردیبهشت 138۷
معادیخواه که امروز خود را مخالف خشونت و اهل مدارا و گفتگو نشان میدهد، کمتر از یک ماه پس از اعدام تعدادی از اعضای گروه فرقان که به حکم وی صورت گرفت در نماز جمعه ۲۳ خرداد ۵۹ به عنوان سخنران پیش از خطبهها حضور یافت و گفت: «در هر وزارتخانهای، مؤسسهای و در هر سازمان بزرگی باید در همانجا یک دادگاه انقلاب پیشبینی شود، هرکس ثابت شد که برای متوقف کردن چرخ انقلاب کوچکترین عملی انجام میدهد، کمترین کیفرش اعدام انقلابی است.» نشریه مجاهد شماره ۹۰ سه شبنه ۲۷ خرداد ۱۳۵۹
ناطق نوری در گفتگو با نشریه یادآور و در پاسخ به سؤال «یکی از مهمترین ویژگیهای دادگاه فرقان این بود که تعداد اعدامیهای آن خیلی کمتر از کسانی بود که به دست آنها شهید شده بودند»، میگوید:
«فقط سه چهار نفر از اینها لجبازی کردند و بر مواضع خود ماندند و گرنه بقیه برگشتند. علت هم این بود که دوستان ما و از جمله مرحوم لاجوردی انصافاً برای بحث و روشنگری اینها وقت و انرژی فراوانی گذاشتند و اغلب تا سپیده صبح با اینها صحبت میکردند. گاهی هم اینها را با سرانشان روبرو میکردیم»
و همچنین در ادامه میگوید:
"...چند وقت بعد از رسیدگی به پرونده فرقان، رفتم اوین و دیدم یک خانمی مثل کارمندان آن مجموعه غذا میبرد و میآورد. لاجوردی گفت: "این را میشناسی؟ خودت محاکمهاش کردی." زن سعید مرآت بود! خودش و شوهرش خیلی هم تند بودند، حالا به خاطر نوع برخورد ما شده بود از پرسنل خدمتگزار اوین! این شیوه سبب شد که شاکله فکری اینها به هم بریزد و به اسلام واقعی برسند..."
تا آنجا که میدانم سعید مرآت ازدواج نکرده بودکه همسرش «پرسنل خدمتگزار اوین» شده باشد. شاید منظور کس دیگری بوده است.
در جریان کشتار سال ۶۷ در تهران باقیماندهی اعضای فرقان در زندان که ۶ نفر میشدند همچون هواداران شریعتی (آرمان مستضعفین و موحدین) نزد هیئت ویژه مرگ برده نشدند.
برای آزادی باقیمانده اعضای گروه فرقان در سال ۷۰ نیز ناطق نوری به عنوان حاکم شرع و لاجوردی دادستان نظر میدادند. این در حالی بود که در دوران یاد شده این دو پست قضایی نداشتند. لاجوردی رئیس سازمان زندانها بود و ناطق نوری نمایندهی مجلس.
اکبر گودرزی رهبر فرقان
اکبر گودرزی با نام مستعار «عباس» در ده کوچکی به نام دوزان (بین خمین و الیگودرز) در سال ۱۳۳۵ به دنیا آمد. از آنجا که پدرش چوپان بود، فرقانیها از وی با عنوان «چوپان زاده آزاده» یاد میکردند. وی بین سالهای ۵۱ و ۵۲ از الیگودرز به خوانسار رفت و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرده و سپس به قم عزیمت کرد و ضمن آن که در دبیرستان درس میخواند در مدرسه علمیه آیتالله نجفی نیز به صورت نیمه وقت به تحصیل پرداخت. گودرزی سپس به تهران آمده و مدتی در مدرسه چهلستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و در سال ۵۶ با مطرح کردن بحث شکل و محتوا از سلک روحانیت خارج شد. وی روحانیت شیعه را مصداق آیهی ۳۴ سورهی توبه میدانست و معتقد بود مراجع تقلید و دستگاه روحانیت به ناحق اموال مردم را به عنوان خمس، زكات، سهم امام، صدقات و ... میگیرند و سیستم باطلی را بهوجود میآورند که سد راه خداست.
«یا ایهاالذین امنوا ان كثیراً منالاحبار و الرهبان لیأكلون اموالالناس بالباطل و یصدون عن سبیلالله والذین یكنزون الذهب والفضه ولاینفقونها فیسبیلالله فبشرهم بعذاب الیم.» (توبه:3۴)
اى كسانى كه ایمان آوردهاید، به یقین بسیارى از دانشمندان اهل كتاب و راهبان آنها، اموال مردم را به باطل مىخورند و مردم را از راه خدا باز مىدارند و كسانى كه طلا و نقره را گنجینه مىسازند و در راه خدا هزینه نمىكنند همه آنان را به عذابى دردناك بشارت ده. وی به شدت به حرام و حلال خداوند باور داشت و امکان نداشت ذرهای در این راه مماشات به خرج دهد و یا از اموال عمومی استفاده شخصی کند.
گودرزی که از استعداد شگرفی برخوردار بود و ذهن خلاقی داشت در سال ۵۷ در حالی که تنها ۲۲ سال از سن او گذشته بود دهها جلد کتاب تفسیر قرآن و شرح آیات و ترجمه و تشریح ادعیه و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه و ... انتشار داده بود.
مرتضی مطهری از سال ۵۵ خطر اکبر گودرزی را احساس کرده و عدهای را برای زیر نظر گرفتن وی مأمور کرده بود. به اعتقاد او گودرزی که از قضا چون بسیاری از پیامبران «چوپان» و «چوپانزاده» بود میتوانست «غائله»ای همچون محمدعلی باب و «بابیه» علم کند و چالشهای بزرگی را برای دستگاه روحانیت به وجود آورد.
مرتضی الویری یکی از اعضای رهبری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که یکی از مسئولان تعقیب و مراقبت و دستگیری گروه فرقان بود در مورد گودرزی میگوید:
«چیزی كه برای من جالب توجه بود زندگی آقای گودرزی بود. ایشان هنگام دستگیری در خانه بسیار ساده و فقیرانهای زندگی میكرد و زیلوی مندرسی در آنجا بود، ولی در همان خانه فقیرانه 300هزار تومان نگهداری میشد. این امر نشان میداد كه او در كار خودش چقدر جدیت و اعتقاد داشت، اما به هر حال سبك و سلیقه خاص خود را داشت و پولها را صرف رفاه خود نمیكرد.»
جمال اصفهانی مسئول اطلاعات کمیته میگوید:
«یک بار من پدر و مادر او را آوردم و روبرویش نشاندم. آنها گفتند که تو با نظام مشکل داشتی، ولی مشکلت با خانواده چه بود و چرا رابطهات با ما را قطع کردی؟ من یک بار به زخمزبان به اکبر گودرزی گفتم که تو حداقل میتوانستی به خانوادهات محبت داشته باشی و به آنها سر بزنی. اکبر گودرزی به من گفت که پولهایی که من داشتم و از سرقت بانکها به دست آمده بود، متعلق به بیتالمال بود و من شرعاً اجازه نداشتم که با آن پول به دیدن پدر و مادرم بروم. »http://www.shahrvandemrouz.com/content/ ۴ 76 ۴ /default.aspx
با آن که از گودرزی به عنوان رهبر گروه فرقان یاد میشود اما وی در بازجوییها و دادگاه منكر نقش رهبری خود شده و ادعا میکند كه بحث رهبری در گروه فرقان مطرح نبوده بلكه وی صرفاً مباحث ایدئولوژیكی را طرح میكرده است. در دادگاهی که برای رسیدگی به پروندهی او تشکیل شد ناطق نوری و معادیخواه محاکمهی او را توأمان به عهده گرفتند و لاجوردی نقش دادستان را داشت.
موارد اتهامی اكبر گودرزی در دادگاه توسط دادستان چنین مطرح شد:
ـ مسخ اندیشه توحیدی با اتكا به دروغ و تزویر
ـ تأسیس و بنیانگذاری و رهبری گروه فرقان با مشی مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی
ـ ایجاد رعب و وحشت در جامعه و زمینه سازی برای برقراری یك دیكتاتوری یعنی خط آمریكا
- ترور شخصیتهای قابل قبول مردم و نیز ترور كسانی كه باید توسط دادگاههای عدل اسلامی مجازات میشدند (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اكبر گودرزی، كد 18383).
در این «دادگاه» لاجوردی در نقش دادستان به جای دفاع از کیفرخواست، به صورتی تحریف شده تفاسیر قرآن صورت گرفته از سوی فرقان را مورد تمسخر قرار داده و از گودرزی به عنوان «ملعون کثیف» نام میبرد.
همچنین در متن کیفرخواست آمده بود: «دادگاه انقلاب اسلامی، امروز با چهرهای روبروست که در تاریخ جنایت و انحراف و بدعت، به سختی میتوان همانند او را جست و در پلیدی نیز دارای نبوغهایی است. ... بدون شک دادگاه انقلاب را توان آن نیست که این نابغه جنایت و تزویر را کیفر دهد و جز عذاب الهی همه کیفرها در این زمینه نارساست.... فرقان به رهبری داهیه اکبرخان که روی خانهای تاریخ را سفید کرده، پیشگام در جنایت میشود...»
اکبر گودرزی در دادگاه همچنان بر مواضع خود پایداری کرده و به دفاع از عملکرد فرقان پرداخت. وی در پاسخ به ناطقنوری گفت: «در مورد زمینهسازی برای روی کار آوردن رژیم دیکتاتوری، حرف بیربطی است، برای اینکه ما در برابر رژیمهای دیکتاتوری و ضدمردمی حرکت کردیم و نوشتهها و گفتهها و عملکرد ما مشخص میکند که نه تنها جویای رژیم دیکتاتوری نبودهایم، بلکه قربانی این رژیمها بودهایم و با تمام توانمان با این رژیمها مبارزه کردهایم.»
وی همچنین در پاسخ به ناطقنوری که مدعی بود مطهری را به خاطر نوشتن مطلبی علیه شریعتی ترور کردهاند گفت: «این دروغ است» و در ادامه توضیح داد: «اصولاً موضعگیری ما در برابر مطهری و امثال او، هیچوقت به عنوان این که اینها نظریات و افکار مخالف دارند، نبوده. موضعگیری ما در برابر اینها به خاطر وجود رژیمی بوده که حاکم بوده و اینها هم در رأس این رژیم جا داشتند. در سرکوبی مردم نقش داشتند و دستور میدادند.»
او چندین بار از ناطقنوری خواست تا دلایل ترور مطهری را که در اطلاعیه فرقان آمده در دادگاه بخواند که ناطق نوری از انجام آن سرباز زد.
وی همچنین در دادگاه جعل واژهی «ماتریالیسم منافق» از سوی مطهری را خدمت به دستگاه ساواک و رژیم شاه دانست و اضافه کرد: «جامعه ما قربانی اصطلاحاتی چون مارکسیست اسلامی شد و افرادی از این مملکت قربانی همین اصطلاحات شدند، چه در زندانهای رژیم، چه در رابطه با توده مردم. وقتی این اصطلاحات مطرح شدند، مردم یک حالت بدبینی نسبت به [عدهای] پیدا کردند که این اصطلاحات و این اتهامات بر آنها بار میشد و این خودش عاملی بود در جدایی مبارزین از مردم و مردم از آنها.» وی همچنین به «تفتیش عقاید» در جلسه دادگاه اعتراض کرد. و در پاسخ به ناطق نوری که از او میپرسید اگر حضور در شورای انقلاب جرم است چرا نگاه شما به آیتالله طالقانی فرق میکند و او را همسنگ با مطهری نمیدانید گفت: «نقشی که طالقانی در شورای به اصطلاح انقلاب داشته، مثل نقش علی بود در شورای عمر، علی هم در شورای عمر شرکت میکند.»
گودرزی به عنوان آخرین دفاع با استناد به آیات قرآن به استقبال مرگ رفت و گفت: «مطلب به عنوان این که بخواهم از خودم دفاع کنم ندارم، فقط یک سری مسائل را دربارهی خط مشی کلی خودمان و این موضوعات میخواهم مطرح کنم. بسمالله الرحمن الرحیم، اشهد ان لا الله الا الله و اشهد ان محمد رسولالله و اشهد ان علیا ولیالله. قالالله العظیم فی کتابه: قال امنتم له قبل ان اذن لکم انه الکبیر کم الذی علمکم السحر فلسوف لا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف و لا صلبنکم اجمعین. قالوا لا ضیرانا الی ربنا منقلبون.[سوره الشعراء آیات ۴۹ و ۵۰] فرعون گفت شما پیش از این که برایتان اجازه داده شود، به او ایمان آوردید. او رهبر بزرگ شماست که شما را سحر آموخت. پس به زودی آگاه میشوید. حتما دستها و پاهایتان را بر نحو خلاف قطع میکنند و شما را همگی به دار میآویزند. گفتند چارهای نیست و قطعاً ما به سوی پروردگارمان برگرداندهایم. به راستی ما از خداوند طمع داریم که پروردگارمان برایمان گناهانمان را بیامرزد. از این که ما اولین گرایش یافتگان باشیم. اصولاً نظامات حاکم بر جوامع... (صحبت گودرزی توسط ناطقنوری قطع شد و اجازه نداد ادامه دهد)
حمیدرضا نقاشیان و دیگر بازجویان و متصدیان سرکوب گروه فرقان تلاشکردهاند که به دروغ گودرزی را شخصی مذبذب و سست عنصر معرفی کنند که در همان ابتدای ورود به اوین اسامی کسانی که مطهری و رفسنجانی و قرنی را ترور کرده بودند لو داد. در حالی که در دادگاه مشخص شد او حسن گودرزی و مهدی حسینی دو نفر از اعضای سپاه پاسداران و به قول ناطق نوری «بهترین چهره»های نظام را به عنوان ضارب آنها معرفی کرده بود.
گروه فرقان پس از اعدام اکبر گودرزی در ویژهنامهای که به یاد او انتشار داد وی را ششمین شهید ایدئولوژیک نامید. در ابتدای یادنامهی مزبور آمده است:
«با یاد زندگی سراسر درد و محرومیتش و فریادهای آغازین از جان برخاستهاش که جوانان مرحوم و پاک را ابوذر وار به رویارویی با غارتگران خلق و ملکهای ظالم بر میشوراند... » فرقان ، شماره ۲۶ ، خرداد ۱۳۵۹ ، ص ۵
«با یاد رگبارهای آتشیناش که در غیر منتظرهترین موقعی که دشمن انتظارش را نداشت، قلب و مغز عناصر خیانتکار نظام نوپا را نشانه گرفت و به آنها فهماند که به سادگی نمیتوانند بر سرنوشت ملت محروم کشورمان تسلط یابند ... و خواب و خیال امپراطوریهای روم باستان و واتیکان قبل از رنسانس را در سر بپرورانند .» فرقان، شماره ۲۶ ، خرداد ۱۳۵۹ ، ص ۵
«آری، شهید ششم ایدئولوژیک شیعه، اکبر گودرزی چوپان زاده آزاده، این الگوی درد و رنج و محرومیت و انسانیت و این تجسم عینی عصیان و قاطعیت و سازشناپذیری و آزادگی، در طول زندگی گوتاه و سراسر تلاش و حرکتش با فریاد و قلم رسواگرش به تمام آنها که مشتاق اسلام و قرآنند، فهماند که تا اسلام و قرآن اسیر طبقه و قشر خاصی همچون روحانیت است، هدایتگری و تکامل آفرینی اندیشه توحیدی انتظاری عبث و بیهوده است و قبل از این که از اسلام و توحید انتظار رهاییبخشی و آزادسازی داشته باشیم، باید که خود اسلام و توحید را از اسارت متولیان غاصبش آزاد ساخت.» فرقان شماره ۲۶ ، هشتم خرداد ، ۱۳۵۹ ، ص ۳
در تراکتی که فرقان پس از اعدام گودرزی پخش کرد آمده است:«ما آزادانه فکر کردیم، آزادانه عمل کردیم و آزادانه هم میمیریم»
اعضای اصلی گروه فرقان
اکبر گودرزی، عباس عسگری، حسن آقرلو، علیرضا شاه بابابیك تبریزی، علی حاتمی، محمد متحدی، سعید مرآت، کمال یاسینی، مهدی آیتی، حمید نیکنام اعضای اصلی فرقان را تشکیل میدادند.
عباس عسگری دانشجوی پلیتکنیک و نفر دوم فرقان محسوب میشد و در مطالب انتشار یافته از سوی منابع امنیتی و پژوهشی رژیم و در جریان نخستین بازجویی خود در تشریح نگاه فرقان به روحانیت شیعه میگوید: «از صفویه به بعد روحانیت همواره در کنار رژیم فاسد حاکم ، بر گرده مردم سوار بوده و به تحمیق آنها پرداخته است و اکثریت روحانیت .... در مقابل ظلم و ستم و بدعتهای رژیم سکوت میکردهاند.»
حسن آقرلو در یک خانه تیمی با اکبر گودرزی زندگی میکرد و به لحاظ نوشتاری و قلمی به وی کمک میکرد و تا آخرین لحظه بر اعتقاداتش پافشاری کرد.
علیرضا شاه بابابیك تبریزی دانشجوی رشته مكانیك دانشگاه صنعتی تهران بود و در بهار 57 برای تهیه وسایل از قبیل كلت و ارزیابی چگونگی ارتباط با جنبشهای آزادیبخش حدود یك ماه به خارج سفر كرد و از جمله تخصصهای وی در زمینه شیمی و مواد انفجاری بود. نشریه آخوندیسم چگونه به قدرت میرسد در نتیجه تلاشهای او تهیه شد. وی در بازجوییهای خود میگوید: «من به اندیشه فرقان معتقد میباشم. من از زمینههای این اندیشه از طریق مطالعه آثار دکتر شریعتی آشنا گشتم». یک بار لاجوردی به اعضای دستگیر شدهی فرقان در زندان گفت: ما یک روزنههای امیدی داشتیم که گودرزی از مواضعاش برگردد ولی در رابطه با شاه بابا بیک این روزنه را هم نداشتیم.
سعید مرات: دانشجوی دانشكده ارومیه و از عناصر فعال گروه بود كه در تهران و آذربایجان در جهت تحقق اهداف فرقان تلاش كرد.
علی حاتمی معلم مدرسهی جهانآرا در قلهک بود و در زمرهی شاگردان شریعتی به شمار میرفت.
در اسناد مرکز اسناد نقلاب اسلامی راجع به او آمده است: «معلمی به نام علی حاتمی كه در بخش كتابخانه مسجد [خمسه] مشغول به كار بود، عدهای از جوانان را كنار خود گرد آورده بود و برای آنان از مباحث اخلاقی و برداشت قرآنی میگفت. شیوه رفتاری و خصوصیات فردی او باعث جذب جوانانی میشد كه به این مركز راه پیدا میكردند. مدتی نگذشت كه به دعوت حاتمی، گودرزی برای برگزاری جلسات تفسیر قرآن به مسجد اعظم قلهك آمد. ورود این طلبه جوان و حرفهای تازهای كه از برداشتهای قرآنی داشت برای جوانان جذابیت داشت.» (پرونده محمود كشانی، شماره بازیابی ۱۱۵۶)
او که چهرهی شناخته شدهای بود بعد از ترور قرنی دستگیر و سپس آزاد شد. بعد از ترور مطهری دوباره دستگیر شد و تا سال بعد که اعدام شد در زندان بود. وی در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشت. در آخرین دفاع او آمده است: «خدایا تو شاهدی که من در گروه نظامی نبودم و هیچ اطلاعی هم از این که فرقان گروه نظامی داشته، نداشتم و ترورها از دید من برخوردی غیراصولی و محکوم است» (پرونده علی حاتمی۹۳۶، آخرین دفاعیه ۵۹/۳/۲) افرادی چون محمد موسویخوئینیها، محمد غرضی و محمد مفتح که بعدها در زمرهی مقامات رژیم قرار گرفتند به خوبی وی ر ا میشناختند. مفتح پیش از انقلاب از طریق او تلاش کرد که گودرزی را برای تفسیر قرآن به مسجد قبا ببرد که مورد قبول گودرزی قرار نگرفت.
علی حاتمی تفسیر سورهی «کهف» را که یکی از اولین تفاسیر قرآن فرقان بود برای چاپ در خارج از کشور در اختیار دکتر محمد ملکی قرار داد. عدهای که فرقان را نمیشناختند این گروه را «کهفیها» مینامیدند.
شیرین رضایی معلم و یکی از اعضای خانوادههای قدیمی قلهک بود که در اواخر ۵۶ با علی حاتمی ازدواج کرد. وی مدت کوتاهی در سال ۵۸ به زندگی مخفی رویآورد. او در سال ۶۱ دستگیر شد و در همه مراحل بازجویی و دادگاه از مواضع فرقان و دیدگاههایش دفاع کرد. او که دارای دختر خردسالی به نام هاجر بود در اواخر ۶۱ در حسینیه اوین در مناظره با لاجوردی و موسوی مسئول فرهنگی زندان به دفاع از مواضع فرقان پرداخت. موسوی که در مقابل استدلالهای وی قادر به پاسخگویی نبود همانجا گفت اگر دست من بود همین جا میدادم تیربارانت کنند. تهدید موسوی چندی بعد اجرا شد و شیرین مقابل جوخهی اعدام قرار گرفت.
بسیاری از عملیات نظامی فرقان توسط محمد متحدی لیسانسیه دانشگاه علم و صنعت طراحی و اجرا شد. از او به عنوان رهبر شاخهی نظامی فرقان یاد میشود. وی در پرونده بازجویی خود جز دو سه خط مطلب دیگری را به عنوان اعتراف مطرح نكرده است (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده محمد متحدی، کد ۵۱۶۹).
وی ساعاتی پیش از اعدام در گفتگوی ضبطشدهای با محمدحسن عبد یزدانی میگوید: »قرآن منطق مسجل ماست و ما منطقمان را از قرآن میگیریم نه بر اساس رأی خودمان و استثنا و تفسیری هم بر آن نمیبندیم» و در ادامه میگوید:« ما مبنای حرکتمان را خواست مردم قرار نمیدهیم. ما یک حرکت سیاسی نداشتیم که با یک شعار خدمتگزاری به مردم بخواهیم حرکتهایمان را دنبال کنیم. ما یک حرکت اعتقادی و ایدئولوژیک داشتیم. در وهله اول، فضل و رضایت خداوند را میجستیم و در رابطه با رضایت خداوند بوده که خودمان را در برابر سرنوشت مردم، مسئول میدانستیم.» یادآور شماره ۶،۷،۸ ص ۲۰۰
کمال یاسینی دانشجوی تربیت معلم یکی از کسانی بود که برای اعضای گروه فرقان کلاس ایدئولوژی میگذاشت. روز ۱۲ اسفند ۵۸ یکی از بستگان کمال به مدد هم نامی با قدوسی دادستان کل انقلاب، توانست یک ملاقات حضوری پیش از اعدام برای مادر کمال بگیرد. در ملاقات مزبور کمال با خوشحالی به مادرش خبر داده بود که روز بعد به همراه تنی چند از دوستانش اعدام خواهند شد. او به مادرش تأکید کرده بود که آنشب به همین مناسبت با دوستانش جشن خواهند گرفت و شادمانی خواهند کرد. او سپس بخشی از وسایلاش را به عنوان یادگاری به مادرش داده بود. کمال با اعتقاد راسخ نسبت به اعمالی که انجام داده بود به جوخهی اعدام شتافت. (۱۲) امیر عراقی فرزند حاج مهدی عراقی میگوید: »غیر از یوسفی که ضارب حاجآقا بود، برخی از آنها خیلی معتقد و مصر بودند و روی عقایدشان هم ایستادگی میکردند! ... بعضی از آنها تا همان لحظه آخر سر حرفشان بودند. مخصوصاً ضارب مرحوم مفتح بسیار شاد و شنگول بود و میگفت داریم میرویم پیش خدا.»
سید مهدی آیتی پیش از آن که به فرقان بپیوندد، با مجاهدین در ارتباط بود. برای آن که فرقان را به مجاهدین وصل کنند او را مورد شکنجههای وحشیانه قرار دادند. وی در اسفندماه ۱۳۵۸ طبق گواهیای که پزشکی قانونی به خانوادهاش داد در زیر شکنجه کشته شد. مهدی بیش از دیگر اعضای فرقان مورد شکنجه قرار گرفت. هر گاه کچویی و لاجوردی او را میدیدند امکان نداشت او را مورد ضرب و شتم قرار ندهند. یک بار لاجوردی و کچویی با چند نفر از اعضای فرقان که بعد از ترور مطهری دستگیر شده بودند سر مسائل صنفی بحث میکنند، لاجوردی میگوید شما پارهی تن امام را کشتید حالا امکانات بیشتر هم میخواهید؟ مهدی جواب میدهد آنقدر از این پارههای تن امامتان را خواهیم کشت تا امامتان هم بمیرد. لاجوردی و کچویی آنقدر مهدی را میزنند که تا چند روز خون بالا میآورد. وی در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشت و به گفتهی گودرزی در دادگاه آشنایی وی با آیتی به سال ۵۳ یا ۵۴ بر میگردد که وی در جلسات تفسیر قران وی شرکت میکرد. آیتی سپس مبادرت به تکثیر تفسیر سورهی کهف میکند. گودرزی در مورد او در دادگاه میگوید: » این آشنایی و ارتباط تا یک سال یا ۱۵ ماه پیش از سقوط رژیم قبلی ادامه داشت و به خاطر مسائلی که مطرح شد و در پرونده هم این مسائل را مطرح کردهام، ارتباط ما با ایشان قطع شد... نسبتهای دروغی هم که داده شده، همه بیپایه است.»
توابین فرقان
پروژهی تواب سازی در زندانهای جمهوری اسلامی با دستگیری گروه فرقان آغاز شد. در جو ملتهب پس از انقلاب عدهای به خاطر هیجانی که اعمال چریکی داشت به این گروه پیوسته بودند و در جوی که گروههای سیاسی هنوز از خمینی به نیکی یاد میکردند، دستگیر و به زیر فشارهای روحی و جسمی برده شدند. در نتیجهی زمینهی مناسبی وجود داشت تا بخشی از افراد این گروه به جرگهی توابین بپیوندند و یا از دیدگاههای سابق خود فاصله بگیرند.
از آنجایی که تعداد دستگیر شدگان زیاد نبود و عوامل این پروژه وقت زیادی داشتند تا روی افراد انواع و اقسام فشارهای روحی و ایدئولوژیک وارد کنند نتایج مثبتی هم گرفتند. تعدادی از اعضای فرقان علیرغم داشتن حکمهای سنگین در سالهای اولیه دههی ۶۰ از زندان آزاد شدند.
در پروسهی توابسازی، معادیخواه، لاجوردی، عباس عبدی، جلالالدین فارسی (۱۳)، حجتالاسلام احمد احمدی و ... شرکت داشتند. عباس عبدی به عنوان کسی که از اسناد سفارت آمریکا اطلاع دارد و تحلیلگر سیاسی است تلاش میکرد با حضور در سلولهای انفرادی و تشکیل کلاسهای جمعی با لطایفالحیل فرقان را به آمریکا وصل کند و در جو ضد آمریکایی آن دوران از آب گلآلود ماهی بگیرد.
عبدالکریم سروش و علی مطهری نیز با حضور در اوین به بحث با گودرزی پرداخته و سوالاتی را از وی پرسیده بودند.
لاجوردی به عنوان دادستان از توابین فرقان خواسته بود تا با نوشتن نامههایی به دادگاه ضمن آن که خود را بیگناه جلوه میدهند گودرزی را عامل انحراف خود معرفی کرده و خواستار مجازات وی شوند. در دادگاهی که برای گودرزی برگزار شده نامههایی از این دست توسط لاجوردی قرائت شد. وی تعداد آنها را ۴۲ نامه ذکر کرد.
جدا از چند مصاحبهای که از اعضای گروه فرقان در تلویزیون پخش شد و افراد نادم و تواب به نقد عملکرد خود پرداختند در سال ۵۹ محمدحسین بیدهندی، علی حاتمی، امرالله الهی، محمد مهری، حسن عزیزی، محمود متحدی، محمود كشانی و حمید احمدیان در گفتگویی که در روزنامهی کیهان انتشار یافت به تحلیل دلایل خود برای پیوستن فرقان پرداختند. آنها تضاد با امپریالیسم و روابط سازشكارانه دولت موقت با آمریكا و ملاقات مهدی بازرگان با عوامل امپریالیسم در الجزایر را از جمله دلایل خود برای پیوستن به فرقان اعلام کردند که واقعی نبود. ملاقات بازرگان و یزدی با برژنیسکی در آبان ۵۸ صورت گرفت در حالی که افراد یادشده در سال ۵۷ و پیش از تشکیل جمهوری اسلامی به فرقان پیوسته بودند و ضدیت با «آخوندیسم» دلیل وصل آنها به فرقان بود. در میزگرد یاد شده آنها حرفهای باب طبع بازجویان، دستگاه قضایی و افراد درگیر در پروژهی توابسازی را تکرار میکردند. توابسازان تلاش میکردند دلیل رشد گروههایی چون فرقان را هم نتیجهی عملکرد «دولت موقت» جلوه دهند تا رقیب را در تنگنا قرار دهند. بعدها از این جنس مصاحبهها در سالهای اولیه دههی ۶۰ در رسانههای رژیم به وفور انتشار یافت.
در نتیجهی سیاست توابسازی تعدادی از اعضای گروه فرقان به همکاری گسترده با دستگاه اطلاعاتی پرداختند و یا بعدها ادارهی بهداری اوین در سیاهترین روزهای تاریخ میهنمان را به عهده گرفتند.
مجید مرآت که به همکاری گسترده با رژیم پرداخته بود یکی از متصدیان بهداری اوین شد. شیدا خسرونیا همسر وی نیز به همکاری با دادستانی پرداخت. ناصر شیرینکام و رسول همکار توابانی بودند که در شناسایی و دستگیری «رهروان فرقان» فعال بودند.
محمد نیکنام برادر کوچکتر حمید نیکنام نیز با بازجوها همکاری میکرد و حتی اجازه پیدا كرده بود كه شبها به خانه برود. گفته میشود به اصرار او دادستانی از آزادی برادرش «حمید» خودداری کرد و عاقبت وی اعدام شد. حمید پس از ترور مطهری دستگیر شده بود اما از آنجایی که مدرکی علیه وی نبود قصد آزادیاش را داشتند.
محسن خطیبی یکی از توابین فرقان در سال ۶۰ از زندان آزاد شد و به همکاری با دادستانی ادامه داد. وی به دروغ مطرح میکرد که از زندان فرار کرده است و به این ترتیب سعی میکرد اعتماد افراد را به خود جلب کند.
یکی از توابین فرقان داماد یکی از مسوولین دادستانی انقلاب شد.
گفته میشود حدود دوازده نفر از زندانیان وابسته به فرقان از زندان به جبهه رفتند و پنج نفر آنها از جمله نورمحمدی و احتمالاً صالح قناد کشته شدند.
حمید احمدیان دیگر تواب فرقان پس از آزادی به آمریکا رفت و پزشک شد. مهین احمدیان خواهر (به تصحیحات مراجعه شود) وی با یکی از بازجویان اوین ازدواج کرد. بازجوی مربوطه ظاهراً درگیر پروندهی شهرام جزایری شد و به دوبی رفت. رحیم اسدزاده دیگر تواب فرقان نیز پس از آزادی، به تحصیل ادامه داد و وکیل دادگستری شد. غلامرضا بهرامینژاد یکی از دیگر توابین فعال زندان بود که خواهرش معصومه نیز جزو توابین بود. عارف رضوانی نیز یکی از توابین فعال فرقان بود که با یکی دیگر از توابین فرقان به نام هایده ازدواج کرد.
ارتباط فرقان با مجاهدین و سیا و موساد
بخشی از نظام پس از گذشت ۳۰ سال از دستگیری و اعدام اعضای گروه فرقان در حالیکه کلیهی اعضای این گروه دستگیر شده و هیچ چیزی از آنها پنهان نمانده بود تلاش میکنند این گروه را به مجاهدین و آمریکا و اسرائیل و موساد وصل کنند و در این رابطه دلایل ابلهانهای را نیز مطرح میکنند. از جمله:
احمد قدیریان معاون اجرایی علی قدوسی و لاجوردی در ارتباط با دلایل ارتباط گروه فرقان با مجاهدین میگوید:
«من ترجیح میدهم خاطرات خود را درباره فرقان، با رابطه این گروه با سازمان مجاهدین خلق آغاز كنم. كسانی كه پیگیر مسائل مبارزاتی در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب بودند، میدانند كه سازمان مجاهدین خلق، برای پوشش دادن به ترورهایش، ده الی پانزده گروه یا خرده گروه ایجاد كرده بود، یعنی اساساً چون قبل و بعد از انقلاب تا خرداد ۶۰، به هر دلیلی نمیخواست برخی از اقدامات تروریستی به پایش نوشته شود، آن را از طریق ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم و حتی القاء به یكی از این گروههای خودساخته انجام میداد، بالطبع از دیدگاه من، گروه فرقان ناشی از اراده سازمان مجاهدین بود. برخی از افراد به وجود این رابطه اعتقادی ندارند، اما من دست كم نمیتوانم این واقعیت را نادیده بگیرم كه رفتارهای تروریستی گروه فرقان شباهت زیادی به مجاهدین داشت. وقتی انبار اسلحه گروه فرقان در یكی از باغهای كرج كشف شد، ما دیدیم به همان شیوه منافقین، اسلحهها را انبار كردهاند، یعنی اسلحهها را گریس زده، داخل مشمع گذاشته و دفن كرده بودند؛ همان شیوهای كه بعدها در خانههای تیمی فرقان یا باغهائی كه به اینها تعلق داشت، مشاهده كردیم.»
آیا چنانچه کسی بخواهد فلزی را زیر خاک پنهان کند به غیر از این عمل میکند؟ متأسفانه سه دهه است که جان و مال مردم میهنمان در اختیار افراد کوتهفکری چون احمد قدیریان است که امروز با درجه سرداری سپاه در دفتر خامنهای خدمت میکند.
غلامعلی حداد عادل برای اثبات نظریهی خود میگوید:
«احتمال قوی میدهم که اینها در لایههایی پنهایی با مجاهدین خلق هماهنگ بودند. شاید هم ترور آقای مطهری را با موافقت و صلاحدید و چراغ سبز مجاهدین انجام داده باشند. من این را بعید نمیدانم. یک قرینه حدس من این است که فردای شهادت مرحوم مطهری، سازمان مجاهدین خلق بیانیهای دادند، اگر آن بیانیه را ملاحظه کرده باشید، کاملاً دو پهلو است. در آن فضاها که همه این ترور را محکوم میکردند، بیانیه مجاهدین خلق طوری بود که این ترور را از آن جهت محکوم میکرد که میگفت هنوز وقت این کار نرسیده است! از متن اعلامیه سازمان مجاهدین، محکوم کردن صریح و روشن این کار فرقانی ها بر نمیآید .» یادآور شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۲۹
برخلاف ادعای حداد عادل عضو سابق انجمن سلطنتی فلسفه وابسته به دفتر فرح پهلوی که تنها به یمن وصلت دخترش با مجتبی خامنهای دارای موقعیت ویژه در نظام شده و در دروغگویی و جعل تاریخ ید طولایی دارد، مجاهدین به صریحترین و شدیدترین شکل ممکن ترور مطهری را محکوم کرده و از وی به عنوان «شهید» یاد کردند. همچنین در آن دوران کتاب «جاذبه و دافعهی علی علیهالسلام» نوشتهی مرتضی مطهری یکی از منابع مطالعاتی مجاهدین بود. در اطلاعیه مجاهدین که در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ صادر شد آمده است:
«به نام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن ابراز تأسف شدید از ضایعه فقدان استاد مرتضی مطهری شهادت ایشان را به امام خمینی، خانواده آن مرحوم و جمیع روحانیون مبارز تسلیت میگوید. بدیهی است که مبادرت به ترور ایشان از هر جهت محکوم و مردود بوده و جز در خدمت ارتجاع و تقویت امپریالیسم آمریکا نیست. در چنین شرایط حساس مجدداً هشدار میدهیم که استعمار و ارتجاع دست در دست یکدیگر در صدد هستند با هر توطئهایی که ممکن باشد صفوف متشکل مبارزه مردم ما را از هم گسیخته و با ایجاد تفرقه و نفاق اسباب سرکوب نیروهای انقلابی را فراهم کنند. از این نظر ما در موقعیتی هستیم که تنها با رعایت حداکثر هشیاری و قاطعیت تمام نیروهای اصیل و مبارز و با تسلیت مجدد به خانواده استاد شهید. اطلاعات شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ صفحهی ۹
مجاهدین همچنین اولین گروهی بودند که ترور رفسنجانی را محکوم کردند و مسعود رجوی به بالین وی شتافت. در اطلاعیه مجاهدین آمده است:
«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، با کمال تأسف از سوءقصد ناجوانمردانه نسبت به استاد هاشمی رفسنجانی اطلاع یافتیم. سوءقصد خائنانهای که جز در خدمت منافع دشمنان خلق ایران نمیتواند باشد. از خداوند بزرگ سلامت هرچه زودتر آن حضرت را مسئلت داریم همچنین حفاظت هرچه بیشتر از آیات عظام را در همین جا با تأکید تمام خواستار میشویم. به امید ریشهکن شدن همه اقدامات و گروههای ضدانقلابی.» اطلاعات ۵ خرداد ۵۸ صفحهی ۲
مجاهدین ترور تیمسار قرنی را «اقدام نابجای قتل» دانستند. در اطلاعیه این گروه آمده است:
«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، چنانکه بارها متذکر گردیدهایم، تفاوت بارز و بسیار آشکاری میان اعمال صالح و موضعگیریهای مناسب انقلابی با اقدامات حاد و ناپختهی خشونت بار وجود دارد. به این دلیل سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله اقدام نابجای قتل سرلشگر قرنی را تقبیح میکند. به اعقتاد ما علیرغم مسئولیتهای سرلشگر مزبور در مقام ریاست ستاد ارتش تا وقتی که فعالیت و حقطلبی آزادی سیاسی و حقوقی جزایی در یک محیط دمکراتیک برای نیروهای مختلف امکانپذیر است، اقداماتی از این قبیل نمیتواند اصولی و به جا تلقی شود.» روزنامه اطلاعات ۴ اردیبهشت ۵۸ صفحهی ۸
مجاهدین با صدور اطلاعیههایی ترور حاجمهدی عراقی و مفتح را نیز محکوم کردند.
اسدالله بادامچیان که به اعتراف سعید امامی در توطئه برای قتل احمد خمینی نیز دست داشته میگوید:
«من همان موقع هم بارها گفتم كه این گروهی كه اسم فرقان گرفته و به نام اكبر گودرزی مشهور شده، در واقع شعبهای مثل شعبات جنبش مجاهدین است كه منافقین ایجاد كردند. جنبش مجاهدین برای كارهای روزمره و سیاسی است و گروه فرقان به عنوان بازوی نظامی و ضربه به نظام عمل میكند. من اعتقاد عمیق دارم كه فرقان، گروه ضربت و ترور سازمان منافقین بود و همه این نقشهها را هم داخل زندان طراحی كردند. بیتردید با امریكا هم در ارتباط بودند، چون میدانستند چه كسانی را باید بزنند. بعضیها میگویند كه آقای قرنی و آقای مطهری و سایرین اسمشان در لیست گوادلوپ بوده كه اگر درست باشد و اسناد گوادلوپ منتشر شود، دقیقاً مشخص خواهد شد كه فرقان یك گروه آمریكایی است كه از طریق سازمان امریكایی منافقین عمل كرد» . http://entezaremotahar.blogfa.com/post-361.aspx نشریه یادآور شمارهی ۶ ، ۷ ، ۸ ص ۱۲۸ تا ۱۳۰
این اظهار نظرها در حالی صورت میگیرد که وی خود مدعی است: «من فرصت پیدا نكردهام شرح محاكمات فرقانیها را بخوانم». بدون تردید او شرح بازجویهای فرقانیها را هم نخوانده است و اگر میخواند هم فرقی نمیکرد. اسناد انتشار یافته مذاکرات گوادلوپ برعکس حاکی از آن است که غرب خواهان تغییر مسالمتآمیز نظام شاهنشاهی و روی کار آمدن عناصری چون قرنی و مطهری و خمینی بود. مأموریت ژنرال هویزر هم جلوگیری از کودتای ارتش و انتقال آرام قدرت به این دسته افراد بود و نه حذف آنها.
عبدالکریم موسویاردبیلی که نزدیک به یک دهه (اسفند ۵۸ تا شهریور ۶۸) پست دادستانی کل کشور و ریاست شورای عالی قضایی را به عهده داشت میبایستی بر اساس سند و مدرک نظر دهد در رابطه با ارتباط فرقان و مجاهدین میگوید:
«شواهدی حکایت از رابطهی سازمانی گروه فرقان با سازمان مجاهدین خلق در دست است كه عبارتند از:
الف) از نظر ایدئولوژی، گروه فرقان در انتشارات خود و تحلیلهای قرآنی منتشرهاش نشان داده است كه بهطور دقیق در خط این سازمان حركت میكند، همان برداشتهای مادی از مفاهیم اسلامی را كه سالها و بارها از زبان اعضای سازمان شنیدهایم، در نوشتههای گروه فرقان میبینیم.
ب) از نظر استراتژی نیز گروه فرقان همان مسیری را طی میكند كه سازمان مجاهدین ترسیم كرده است. در رابطه با امامخمینی هم بهطور دقیق همان برداشتهای درون سازمان مجاهدین را دارد.»
موسوی اردبیلی، عبدالكریم؛ غائله ۱۴ اسفند ۵۹ ظهور و سقوط ضد انقلاب، انتشارات نجات، ۱۳۶۴، ص ۶۸.
جواد منصوری که در آن ایام فرماندهی سپاه پاسداران را به عهده داشت و سپس معاونت کنسولی وزارت خارجه را اداره میکرد و بعدها به عنوان سفیر رژیم در پاکستان و چین انتخاب شد بدون آن که مدرکی ارائه دهد میگوید:
«اعتقاد قطعی دارم که ترور شهید مطهری، سیا یا موساد اسرائیل به گروه فرقان خط داده است. من مطمئنم که گروه فرقان با سفارت آمریکا رابطه داشت. در آن زمان سیا و موساد در تجزیه و تحلیلهای خود به این نتیجه رسیده بودند که پس از امام، به احتمال قریب به یقین آقای مطهری جانشین ایشان خواهد بود. پس بهتر است که ایشان را از میان برداریم.» نشریه یادآور شمارهی ۶ ، ۷ ، ۸ صفحهی ۶۰
معصومه ابتکار (ماری) معاون خاتمی و یکی از دستاندرکاران پروژهی گروگانگیری در کتاب «تسخیر» مینویسد:
«در هر ساختمان مرکزی سفارت، ده ها سند سری و فوق سری مربوط به سلطنت طلبانی یافتیم که در ترور شهروندان عادی و مأموران کمیته ها دست داشتند. تکان دهنده ترین اسناد درباره گروهی سیاسی به نام فرقان بود. فرقان گروه کوچکی متشکل از نوجوانانی بود که حتی از ابتدایی ترین شناخت درباره اسلام بی بهره بودند، چه رسد به بینش لازم درباره مسایل معاصر. رهبران این گروه به اعضا آموخته بودند که قتل شخصیت های مذهبی موقعیت آن ها را بهبود می بخشد. با همین تفکر آیت الله مطهری و آیت الله مفتح توسط آن ها به شهادت رسیدند. مردم معتقد بودند که گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت می کنند. اسنادی که در سفارت به دست آمد، درستی گمان مردم را ثابت کرد. این اسناد نشان می داد آمریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.» http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/36 ۴ 50
تردیدی نیست که ادعای معصومه ابتکار در مورد دست یافتن به «دهها سند سری و فوق سری مربوط به ترور شهروندان عادی و مأموران کمیتهها توسط سلطنتطلبها» واقعی نیست چرا که یک سند هم در این مورد انتشار نیافت و در مورد فرقان هم «تکاندهندهترین اسناد» ادعایی چیزی نیست جز یک سند مغشوش. در پی اشغال سفارت آمریکا توسط «دانش جویان پیرو خط امام» در تاریخ 12 اسفند ۱۳۵۸ سند زیر مبنی بر این که فرقان با سفارت آمریکا ارتباط دارد انتشار یافت. در حالی که خود این سند هم حاکی از این است که هیچ ارتباطی بین آنها و سفارت نبوده است و تنها منبع سفارت از قول آخوندی که آنها را میشناخته علیه فرقان گزارش داده است:
«محرمانه
از سفارت آمریکا در تهران
به وزارت امور خارجه و فوری
یکی از دوستان قدیمی دفتر سیاسی، که یک طلبه قدیمی است و سال گذشته مرکز بحث های ایدئولوژیک برای شاگردانش بود، یک دید خلاصه ای از فرقان داد. یازده نفر از شاگردان قدیمی این شخص عضو گروه فرقان در تهران هستند که تعداد اعضای گروه فرقان چهل الی پنجاه نفر می باشد. آن ها ترکیبی از چپ گراها و راست گراها هستند اگرچه بیشتر آن ها نامتعادل هستند. به جز بعضی از افراطیون، اغلب، اصول اسلامی را قبول دارند و احساس می کنند که ترور راهی است که آن ها از دست روحانیونی که با نظرات آن ها هماهنگی ندارند خلاص شوند. یکی از اعضای فرقان افتخار می کرد که آن ها در نظر دارند خرابکاری را با ترور هفته ای یک روحانی شروع کنند و تا رسیدن به موفقیت ادامه دهند. اشکال در این است که در این که موفقیت چه می تواند باشد به توافق نرسیدند. منبع بیان داشت اعضای گروه فرقان که با آن ها در تماس است توجه شان را به اهداف داخلی معطوف کرده اند.» http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/36 ۴ 50
رضا گلپور و بخشی از جناح راست رژیم معتقدند که روحانی مزبور محمد موسوی خوئینیها بوده است که پیشتر در جلسات قرآنی که در مسجد جوزستان برگزار میکرد تعدادی از اعضای فرقان را میشناخت. وی در جریان اشغال سفارت آمریکا ریاست دانشجویان پیرو خط امام را به عهده داشت و رابط دفتر خمینی با آنها بود.
عزتالله شاهی (مطهری) یکی از گردانندگان اصلی کمیته مرکز در مورد رابطه مجاهدین با فرقان میگوید:
«این گروه، خود سازمان یافته و خود ساخته بود. در آن زمان خیلی تلاش شد که ردی از مجاهدین در این گروه یافت شود، اما ردی نبود.» یادآور شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۱۳۳
«این که جریان فرقان وابسته به مجاهدین خلق بود و مجاهدین خلق از کاری که آنها میکردند با خبر بودهاند به نظر من درست نیست. هیچ شاهدی هم در مجموعه بازجوییها بر تأیید این مدعا پیدا نکردیم. ... مجاهدین خلق رفتار فرقان را کور میدانستند و حتی به ظاهر محکوم هم میکردند. ... این موضوع را که فرقان بازوی نظامی مجاهدین بوده باشند، بنده رد میکنم، چون هیچ مدرکی مبنی بر تأیید این مسئله ندیدم.»
یادآور شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۱۰۵
با این حال وی در جای دیگری فرقان را به آمریکا و صهیونیسم وابسته دانست بدون آنکه مدرکی ارائه دهد.
مرتضی الویری در مورد ارتباط مجاهدین و فرقان میگوید:
«اینها مجاهدین خلق را جریانی التقاطی و آلوده به سیستمهای ماركسیستی میدانستند، درحالیكه دیدگاههای خود را اسلام زلال و خالص میدانستند، بنابراین مجاهدین خلق را قبول نداشتند.» وی ضمن نفی نفوذ مجاهدین در فرقان و یا اطلاع از حرکت آنها میگوید: «اصلاً ارتباطی نداشتند» وی همچنین در مورد وابستگی فرقان به عوامل خارجی میگوید:
«در گروه فرقان هیچگونه عامل خارجی دخالت نداشت و صرفاً برمبنای اعتقاد و نگرش خاص مذهبیشان بود. دلیل روشن آن هم زندگی بسیار ساده و پرهیزكارانه آنها بود. اگر عواملی در اینها وجود داشت، به هر حال نمودهایی از آنها بروز میكرد. یكی اینكه باید از نظر تمكن و امكانات مالی قدرت مانور برای عامل نفوذی ایجاد میكردند، درحالیكه آنها درنهایت تنگدستی و كمبود امكانات زندگی میكردند، به طوری كه وقتی ما پیشنهاد تهیه خانه تیمی به آنها دادیم استقبال كردند. نكته دوم این است كه بههیچوجه در مسائل سیاسی به نفع هیچ كشوری موضعگیری نمیكردند، بلكه رسالت خود را جنگ و مبارزه با تمام امپریالیسمهای موجود میدانستند، درحالیكه اگر میخواستیم با آن نگرش نگاه كنیم باید نسبت به یكی از كشورهای دنیا انعطاف نشان میدادند.» وی اضافه میکند: «بههرحال در مورد گروه فرقان سرسوزنی دال بر اینكه از جایی حمایت شوند وجود نداشت. تنها چیزی كه میشود مشاهده كرد این است كه آنها با نگرش خاصی كه به اسلام داشتند خودشیفته بودند، به این مفهوم كه دیدگاه و نگرش خود را مبنا و پایه قرار میدادند و به آن اعتماد میكردند. در كل آنها فرقهای شده بودند كه به باور خود بسیار مؤمن بودند.»
حبیبالله آشوری متولد ۱۳۱۵ در یکی ار روستاهای گناباد بود. وی تحصیلات حوزوی خود را در حوزهی علمیه مشهد پی گرفت و از دانشکده الهیات تهران نیز فارغالتحصیل شد. وی سالها در مشهد و سپس در تهران به فعالیتهای تبلیغی اشتغال داشت و چندین بار دستگیر و یک بار نیز به نقاط بد آب و هوا تبعید شد. وی پس از انقلاب، سازمان اسلامی شورا «ساش» را تأسیس کرد و کوچکترین ارتباطی با فرقان نداشت. آشوری فرد بسیار ساده زیستی بود که لباس مندرس میپوشید و با دوچرخه رفت و آمد میکرد و در سرمای پاییز و زمستان مشهد حتیالامکان بخاری روشن نمیکرد و مخالف سرسخت اشرافیت روحانیت بود. او حتی برای صرفه جویی، قبایش را هم قدری کوتاه میگرفت. آشوری معتقد بود «توحید» به معنی دقیق کلمه نفی هرگونه دوآلیسم است و ماتریایسم در جوهر خود به دوآلیسم راه میبَرد. وی همچنین بر این عقیده پای میفشرد که منهای دیدگاه فلسفی، در عمل مارکسیستهایی هستند که رفتارشان بر توحید و یگانگی دلالت دارد و یکپا موحدند و در عوض روحانیونی بوده و هستند که عملشان اوج شرک است و به دوآلیسم اجتماعی و توجیه طبقات ستمگر راه میبَرد.
زمانی که کتاب «توحید» وی در سال ۱۳۵۵ انتشار یافت، در مشهد و قم مخالفتهای گستردهای با آن صورت گرفت. مطهری که از انتشار این کتاب سخت ناراحت و نگران بود در مقدمهی علل گرایش به مادیگری به تفاسیر مادی از قرآن سخت حمله کرده و برای به کرسی نشاندن حرفش سخن غیرواقعیای را به مارکس نسبت داده و مدعی شد: »يکى ديگر از کارهاى خطرناک ماترياليستها، تحريف آيات قرآن کريم و تفسير مادى محتواى آيات با حفظ پوشش ظاهرى الفاظ است. اين طرح را مارکس صد سال پيش براى ريشهکردن دين از اذهان تودههاى معتقد ارائه کرده و گفته است: براى مبارزه با مذهب در ميان تودهها بايد از خود مذهب استفاده کرد، به اين صورت که مفاهيم مذهبى را از محتواى معنوى و اصلى خود تخليه و با محتواى مادى پر نمود تا مردم مذهب را به صورت مکتبى مادى دريابند. پس از اين مرحله، دور افکندن پوسته ظاهرى مذهب کارى بس ساده است.»
علی دوانی به نقل از مطهری میگوید: «کتاب توحید آشوری، کتاب مزخرفی است. من آن را دیدهام. این شیخ را هم میشناسم. شیخ جسور و روداری است. آمده بود خانهی ما. با جسارت گفت: تو نباید در قلهک و بالای شهر باشی. باید بروی میدان شوش! و پایین شهر و میان مردم عادی. گفتم : آشیخ! اگر من با این حجم کار که دارم بروم میدان شوش که دیوانه میشوم. مگر من تکلیفم را نمیدانم که تو باید بیایی برایم تعیین تکلیف کنی؟!» یادآور شمارهی ۶،۷،۸ صفحهی ۸۲
آشوری در تاریخ ۱۱ آبان سال ۵۹ هنگامی که برای انجام کاری به محوطهی مجلس شورای اسلامی رفته بود به به حکم قدوسی دادستان کل کشور دستگیر و در اوین به بند کشیده شد و یک سال بعد در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۶۰ به اتهام ارتداد و داشتن دیدگاههای نزدیک به فرقان به اصرار محمدتقی مصباح یزدی و ابوالقاسم خزعلی اعدام شد. دستگیری وی از سوی بسیاری از چهرههای سیاسی از جمله طاهر احمدزاده، علیاصغر حاجسیدجوادی، پوران شریعترضوی، محمد ملکی، ابوذر ورداسبی، مجید شریف، مریم طالقانی، حاج خلیل رضایی، حاج محمد شانهچی، حسن توانائیان فرد، پرویز خرسند، جلال گنجهای و ... محکوم شد.
وی یکی از دوستان نزدیک خامنهای بود. احمد قابل یکی از روحانیون مشهدی خطاب به خامنهای مینویسد:
«وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی میدهد که در جلسات متعدد و تلاشهای مکرر و ناموفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری (پیش از پیروزی انقلاب)، سخن اصلی شما این بود که «مطالب کتاب توحید، از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است». شگفتانگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟! یکی شایستهی «گور» باشد و دیگری شایستهی «رهبری نظام اسلامی». البته کم نیستند کسانی که سخنان پر شور شما در مسجد امام حسن (ع) را در مشهد و قبل از انقلاب را به یاد دارند که پس از قرائت آیهی «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض، و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین» با صدای بلند، فرمودید: «ماتریالیسم تاریخی، آقا، ماتریالیسم تاریخی»!
مهدی خزعلی نیز در یادداشتی از گفتگو و دیدار پیش از انقلاب خامنهای با پدرش که معتقد بود آشوری مرتد و کافر است سخن میگوید. در این دیدار خامنهای به دفاع از آشوری پرداخته بود. مهدی خزعلی در مورد نحوهی صدور حکم اعدام آشوری میگوید:
«یک روز مرحوم لاجوردی از اوین تلفن زد، نظر پدر را در مورد کتاب توحید و آشوری میخواست. پدر مثل همیشه گفت: «این توحید، عین کفر است و نویسنده کتاب مرتد است»! لاجوردی، آن سوی خط تلفن را روی اسپیکر گذاشته بوده و آشوری نیز این نظر را میشنود. لاجوردی مثل این سؤال و جواب از آیتالله مصباح یزدی هم انجام میدهد. این دو سؤال و جواب تلفنی، ملاک صدور حکم ارتداد آشوری توسط لاجوردی و منجر به اعدام وی میشود ! » http://islamworldnews.com/fa/display-news.php?nid=4161
لازم به ذکر است که در آخر کتاب توحید گفتاری در باب صبر، نوشتهی سیّدعلی خامنهای تبلیغ شده بود. خامنهای دوست نقاشی داشت به نام «موحد» که طرح روی جلد کتاب آشوری و طرحهای کتاب حج دکتر شریعتی را کشیده است.
با این همه وقتی خامنهای به قدرت فائقه تبدیل شد در بارگاهش خزعلی و مصباح یزدی که «قاتل» آشوری بودند جایگاه ویژهای یافتند.
آرمان مستضعفین و فرقان
دستگاه تبلیغاتی رژیم یک چندی تلاش کرد آرمان مستضعفین را که بر پایهی دیدگاههای شریعتی(۲) شکل گرفته بود به فرقان ربط دهد اما از آنجایی که این گروه در سال ۶۰ از بین رفت دیگر پیگیر ماجرا نشدند چرا که منفعتی برایشان نداشت.
حمید رضا نقاشیان مدعی است:
«از آذر و دی ۵۹ گروهی به نام «آرمان مستضعفین» كه خود را وارث تفكر فرقان میدانستند، شروع به كار تبلیغاتی كردند. مركزیت اینها در خزانه تهران و برد تبلیغاتیشان بسیار محدود بود. بعد كه دستگیر شدند، معلوم شد بیش از 7، 8 نفر هم نیستند. آرمان مستضعفین هم قائل به اسلام منهای روحانیت بودند.»
تردیدی نیست آنچه نقاشیان میگوید واقعیت ندارد. آرمان مستضعفین (سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران) پیش از انقلاب توسط باقر برزویی معروف به حسین که فعالیت فرهنگی داشت تشکیل شد. بنابر آنچه كه در آرم این گروه آمده، بنياد آن در تابستان سال ۱۳۵۵ گذاشته شده بود و پس از انقلاب به فعاليت فكري پرداخت و نشریهای به نام آرمان یا پیام مستضعفین منتشر میکردند که گروه نیز به نام نشریه شهرت پیدا کرد. فعاليت آرمان مستضعفین تا بهمن ۱۳۶۰ ادامه داشت تا این که رهبری این گروه از جمله باقر برزویی، اربابی و سحرخیز( دو نفر اخیر تواب شدند و در جهاد زندان کار میکردند) دستگير شدند. باقر برزویی رهبر این گروه هم بعد از آزادی از زندان دیگر فعالیت سیاسی نکرد. این گروه برخلاف فرقان اعتقاد به برخورد فيزيكي با روحانيت نداشت؛ به عكس تأكيد داشت كه ميبايد با روش شريعتي با روحانيت برخورد كرد؛ يعني بايد مردم را از آنان گرفت، نه آنان را از مردم. اين گروه طي دو سال، جزوات عقيدتي و سياسي متعددي منتشر كردند، از جمله : « وحي جلد اول، «هجرت بستري كه از بعثت عاشورا آفريد»، «خلق كرد ايران» (در 2 مجلد)، «پيام مستضعفين»، «مجموعه مقالات» كه همه آنها در نشريه «آرمان» چاپ شده بود.
ارتباط گستردهی فکری «آرمان» با تفكر شريعتي در جزواتي مانند: «گامي فراپيش در راه بارور ساختن متد هندسي او» و «چه نيازي به حركت شريعتي» آشکار است و این برخلاف دیدگاههای فرقان است که خود را ادامه دهنده و تکامل یافتهی دیدگاه شریعتی معرفی میکرد.
هیچیک از اعضای رهبری این گروه از جمله رهبر آن باقر برزویی اعدام نشدند. اما دو نفر از اعضای سابق دانشجویی این گروه به نامهای مجید پوررمضان و مهدی سعیدیان ۱۲ مرداد ۶۷ و ۶ مهر ۶۷ در گوهردشت و اوین به اتهام مجاهد اعدام شدند. پوررمضان در دادگاه نپذیرفت که در ارتباط با «آرمان مستضعفین» دستگیر شده و اتهام خود را مجاهد گفت و سعیدیان در زندان هوادار مجاهدین شد و پس از آزادی به این سازمان وصل شد و پس از دستگیری مجدد در ارتباط با این گروه اعدام شد. در رشت نیز سه نفر از هواداران این گروه به نامهای مسعود، سعید و ایرج ببری اعدام شدند. در زندان مشهد مرتضا عجم که در زندان هوادار مجاهدین شده بود در سال ۶۷ اعدام شد. پیشتر نیز برادران طباطبایی اهل قمشه در زندان اصفهان اعدام شده بودند. محمدرضا روانیان (همدان)، حسین جنگی، حسین متقی، رسول آقایی و عبدالعلی آقایی (سبزوار) نیز بدون آن که هیچ عملیات نظامی داشته باشند در سالهای اولیه دههی ۶۰ به جرم داشتن باور متقاوت اعدام شدند.
در سال ۶۰ سه نفر از هواداران این گروه به نامهای برادران نصیری و بهرام برناس به تیمهای عملیاتی مجاهدین پیوستند و پس از دستگیری اعدام شدند.
پاورقی :
۱. متن اطلاعیه بازرگان و مطهری در آذرماه ۵۶
«نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی، مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است، اینجانبان تبادل نظر در این مسائل را ضروری دانستیم و در یک سلسله مذاکرات به این نتیجه رسیدیم که تا حدود زیادی وحدت نظر داریم و با توجه به اینکه بیشترین افراد که دچار این سردرگمی و بیهوده کاری هستند، از قشر حقیقتطلباند، وظیفه شرعی دانستیم، عقاید و نظریات مشترک خود را در این زمینه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفضیل به اطلاع عموم و به ویژه این قشر برسانیم. باشد که وسیله خیری برای رهایی از این سردرگمی و بازگشت به وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود.
آنچه درباره آن مرحوم شایع است یا مربوط است به جنبه گرایشهایش و یا استنباطها و اظهارنظرهایش در مسائل اسلامی که در آثار و نوشتههای او منعکس است. اینجانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشتههای مشارالیه، با شخص او فیالجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبتهایی از قبیل سنیگری و وهابیگری به او بیاساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام، از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرایش غیر اسلامی نداشته است.
ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود[شریعتی تنها ۴ سال و اندی در فرانسه بود] و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه میافزود، در مسائل اسلامی (حتی در مسائل اصولی) دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست که: ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم للاعنون.
از اینرو، با توجه به اقبال فراوان جوانان به کتب مشارالیه و اینکه خود او در اواخر عمر در اثر تذکرات متوالی افراد بیغرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجه اشتباهات خود شد و به یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آنها داد، اینجانبان بر آن شدیم به حول و قوه الهی ضمن احترام به شخصیت و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام بدون مجامله و پردهپوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و یا دشمن مغرض، طی نشریاتی نظریات خود را درباره مطالب و مندرجات کتابهای ایشان بالصراحه اعلام داریم. از خداوند متعال مدد میطلبیم و از همه افرادی که بیغرضانه نظریات مستدل خود را در اختیار ما قرار دهند و ما را در این راه یاری نمایند متشکر خواهیم شد.
والسلام علی من اتبع الهدی - مهدی بازرگان، مرتضی مطهری»
۲. کتاب «پرتوی از قرآن» نوشتهی آیتالله طالقانی یکی از منابع مورد استفادهی فرقان بود. جدا از نگاه مثبتی که گودرزی نسبت به آیتالله طالقانی داشت و در دادگاه نیز بیان کرد برخوردهای سیاسی و اصولی آیتالله طالقانی نیز در نگاه مثبت فرقان به وی مؤثر بود. در دورانی که اعضای «جامعه روحانیت مبارز»... در دانشگاه تهران در اعتراض به عدم صدور مجوز از طرف دولت برای ورود خمینی به کشور تحصن کرده بودند، یکی از اعضای فرقان در محل یکی از اطلاعیههای فرقان در مخالفت با روحانیت را پخش میکند که توسط هواداران «روحانیت مبارز» به شدت مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. وی روز بعد به منزل آیتالله طالقانی مراجعه کرده و میگوید من بر اساس اعتقاداتم چنین اطلاعیهای را پخش کردم شما هنوز به قدرت نرسیده این بلا را به سر من آوردهاید در صورتی که قدرت داشته باشید با مخالفانتان چه خواهید کرد؟ آیتالله طالقانی به شدت ناراحت شده و گریه میکند و او را دلداری میدهد.
۳. دستگاههای تبلیغاتی رژیم تلاش میکنند از مطهری چهرهی یک متفکر و فیلسوف و مبارز بسازند در حالی که وی عضو انجمن سلطنتی فلسفه بود و دیدگاههایی به شدت عقبافتاده و واپسگرا داشت. مطهری در دههی ۵۰ یکی از روحانیونی بود که با هر برداشت و تفسیر جدیدی از اسلام به شدت مخالفت میکرد و با کسانی که با رژیم شاه به مبارزه میپرداختند دشمنی آشکار داشت. وی برخلاف شریعتی در میان قشر جوان و مبارز و مذهبی پیش از انقلاب هیچجایگاهی نداشت. از آنجایی که در دانشکده الهیات تدریس میکرد مورد توجه آخوندهای حوزه علمیه قم هم نبود.
وی در نامهای به خمینی خواستار موضعگیری وی علیه شریعتی شده و نوشته بود:« کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاههای ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد و مدعی شد که ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشتهاند .»
ناطقنوری در مورد مطهری میگوید: «زمانی بود که دکتر شریعی در زندان بود و مقاله اومانیسم را نوشته بود که به نظرم کیهان چاپ کرد. در آن مجلس مرحوم مطهری با عصبانیت فرمود: «علمای ما نمیدانند که این مقاله با اسلام چه میکند!» بحث به مجاهدین خلق کشیده شد و انحرافاتی که داشتند. من گفتم: «حاج آقا! اولیهای اینها آدمهای بدی نبودند.» همین که این جمله را گفتم، ایشان با عصبانیت به من حمله کرد و گفت: «چه میگویی آقای نوری؟ همان اولیهای اینها منحرف و خبیث بودند که اینها منحرف شدند.»
نشریه «یادآور» شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۳۲
تعبیر «خبیٍث» را مطهری در مورد حنیف نژاد، سعید محسن و بنیانگذاران مجاهدین به کار میبرد.
مطهری همچنین به شدت با مظاهر ایرانی و فرهنگ قبل از اسلام مخالف بود. او در مورد فردوسی میگوید:
«اینهمه سر و صدا برای عظمت فردوسی، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجیان از تمام كشورها برای احیاءِ شاهنامه، و تجلیل و تكریم از این مرد خاسر زیان بردهی تهیدست برای چیست؟ !برای آنست كه در برابر لغت قرآن و زبان عرب كه زبان اسلام و زبان رسول الله است، سیسال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامهی افسانهای را گردآورده است. نزول سورهی تكاثر، برای از بینبردن افتخار به موهومات ملّیگرایی است. قرآن فاتحهی مباهات و فخریهی به استخوانهای پوسیدهی نیاكان را خوانده است؛ و با نزول سورهی أَلْهَیٰكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ دیگر كدام مرد عاقلی است كه به اوهام و موهومات بگرود، و به نام و اعتبار پدران مرده و عظام پوسیدهی آنها در میان قبرها خوشدل گردد؟ او با گامهای قویم خویشتن خود در راه افتخار و شرف میكوشد .تبلیغات برای فردوسی و شاهنامه، تبلیغات علیه اسلام است. فردوسی با شاهنامهی افسانهای خود كه كتاب شعر (یعنی تخیلات و پندارهای شاعرانه) است خواست باطلی را در مقابل قرآن عَلم كند؛ و موهومی را در برابر یقین بر سر پا دارد. خداوند وی را به جزای خودش در دنیا رسانید، و از عاقبتش در آخرت خبر نداریم. خودش میگوید:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده كردم بدین پارسی
چو از دست دادند گنج مرا نبد حاصلی دسترنج مرا
ما در زمان خود هر كس را دیدیم كه خواست عجم را در برابر اسلام عَلم كند، و لغت پارسی را در برابر قرآن بنهد، با ذلّت و مسكنتی عجیب جان داده است. فَاعْتَبِرُوا یـٰٓأُ اولِی الابْصَـٰارِ»
مطهری همچنین در دورانی که نظام جمهوری اسلامی حاکمیتی نداشت در مورد چهارشنبه سوری میگوید: «قرآن میگوید: هر امر به اصطلاح قدیمی و هر سنت قدیمی را به دلیل آن كه گذشتگان ما چنین میكردهاند، نیاكان ما این چنین بودهاند و ما باید راه نیاكان خودمان را برویم، انجام دادن، محكوم است، چرا؟ میگوید ممكن است نیاكانتان اشتباه كرده باشند، ممكن است نیاكانتان عقل و شعور نداشته باشند. آن كه دلیل نمیشود. نیاكان ما در گذشته چنین میكردهاند، ما هم چنین میكنیم! چهارشنبه آخر اسفند میشود، بسیاری از خانوادهها (كه باید بگوییم: خانوادههای نادان) آتشی و هیزمی روشن میكنند، بعد آدمهای سر و مر و گنده از روی آتش میپرند: ای آتش زردی من از تو، سرخی تو از من! این چقدر حماقت است كه میپرسیم چرا چنین میكنید؟ میگویند: این سنتی است میان ما مردم، از قدیم پدران ما چنین میكردهاند. قرآن میگوید:«اولو كان آباوهم لا یعقلون شیئا . »
اگر هم پدران گذشتهتان چنین كاری میكردند شما وقتی میبینید یك كار احمقانه است و دلیل حماقت پدران شماست رویش را بپوشانید. چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید میكنید؟ این فقط یك سند حماقت است كه كوشش میكنید این سند حماقت را همیشه زنده نگه دارید، ماییم كه چنین پدر و مادرهای احمقی داشتهایم : «اولو كان آباوهم لا یعقلون شیئا». (منبع: شهید مطهری، نشریه نصیحت ۴۹۰)
۴. مسئلهی جنسی یکی از دغدغههای اصلی بازجویان و حکام شرع و ... بود برای همین در بازجویی از اعضای فرقان روی آن دست میگذاشتند. یکی از بازجویان پروندهی فرقان محمد عطریانفر بود که بعدها به خاطر روابط غیراخلافی جنسی در نظام معروف شد و به همین دلیل پس از دستگیری در تابستان ۸۸ به سرعت به خواستههای بازجویان تن داد و با انجام مصاحبههای گوناگون تلویزیونی و رسانهای از زندان آزاد شد. حاکم شرع دادگاه اعضای فرقان نیز معادیخواه بود که در سال ۶۱ پس از برملا شدن روابط غیراخلاقیاش به دستور خمینی از پست وزارت ارشاد برکنار شد. گفته میشد وی با یکی از خوانندگان کوچه بازاری زمان شاه ارتباط داشت. روابط غیراخلاقی حمیدرضا نقاشیان مسئول پرونده فرقان با دختران جوان نیز زبانزد محافل رژیم است.
۵. «پس از ترور شهید مطهری، روزی در دانشکده الهیات نزد شهید مفتح بودم. دیدم دکتر مهدیزاده معاون وقت دانشکده پاکتی را آورد و به آقای مفتح داد و گفت باز هم نامه نوشتهاند. شهید مفتح پاکت را باز کرد و خواند و رنگش پرید ولی سعی کرد خونسرد باشد. نامه را داد به من خواندم. دیدم با حروف درشت و رنگ قرمز نوشته است: «فرقان» ما مطهری را به این دلیلها کشتیم و تو را هم به همین دلیلها خواهیم کشت.»
«یادآور» شمارهی ۶، ۷ ، ۸ صفحهی ۸۴
۶. عیسی معرفی قبل از انقلاب با علی حاتمی آشنا شده بوده و در کتابخانه مسجد اعظم قلهک فعالیت میکرد. رابطهی عیسی معرفی با کمال یاسینی و رسول گیاهی بگونهای بود که آنها را سه تفنگدار مینامیدند. با شروع جنبش در سال ۵۶ و مشاهدهی موضع ضد خمینی و ضد روحانیت فرقان، عیسی معرفی به اردوی مقابل رفت. بعد از شروع ترورهای فرقان وی نقش فعالی در رابطه با شناسایی و دستگیری فرقانیها داشت. بعد از دستگیری اعضای فرقان او هفتهای یکی دو بار به ۲۰۹ میرفت و سعی میکرد با تضعیف روحیهی دستگیر شدگانی چون علی حاتمی و محمدرضا ملکی پور و ... آنها را وادار به مصاحبه کند. وی بعدها در رژیم به مقامات بالاتری هم دست پیدا کرد. آخرین سمت او رئیس دفتر وزیر آموزش و پرورش (حسین مظفر) در دولت اول خاتمی بود.
۷. حمیدرضا نقاشیان متولد ۱۳۳۳ و از نوچههای ناطقنوری است. وی بعدها به معاونت وزارت اطلاعات در دوران ریشهری و لجستیک سپاه پاسداران در دوران رفیقدوست و ریاست حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در دوران ناطقنوری رسید. در معامله بر سر گروگانهای آمریکایی نقش داشت و سپس به یکی از میلیاردهای رژیم تبدیل شد. در ارتباط با او مقالهی جداگانهای نوشتهام که در آدرس زیر موجود است.
۸. محمد هنردوست در سال 1332 در تهران به دنیا آمد. وی که در پایهگذاری اطلاعات کمیته نقش داشت در دو دوره ریاستجمهوری خامنهای و رفسنجانی مشاور سیاسی ریاست جمهوری بود و مدتی نیز معاون بینالملل وزارت نفت شد و در سال ۱۳۷۶ به مدیرکلی امور بینالملل سازمان صدا و سیما منصوب شد و در سال ۱۳۸۵ به قائم مقامی ریاست سازمان صدا و سیما رسید. در مهرماه ۱۳۸۶ در اثر حمله قلبی فوت کرد. ضرغامی در وصف وی گفت: مرحوم هنردوست از فرماندهان بزرگی بود كه اقدامات چریكی در زمان جنگ در غرب كشور انجام داده بود و اینجا هم نگاهی جنگی نسبت به مقابله با دشمن داشت.» هنردوست همراه با حمیدرضا نقاشیان به غارت اموال عمومی پرداخت و بر کارخانجات «مبلیران» دست انداخت و همراه با دوستانش مؤسسات مصادره شده زیادی را به چنگ آوردند.
۹. در جریان سرکوب مجاهدین و گروههای چپ نیز اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که اطلاعات سپاه پاسداران و بخش ۲۰۹ اوین را اداره میکردند نقش به سزایی داشتند. حسین فدایی، محسن آرمین، محمد باقر ذوالقدر و... از جمله شکنجهگران مهم ۲۰۹ اوین بودند.
۱۰. حمید میرحاجی به هنگام دستگیری هر دو دستش توسط حمید جراحی یکی از تکاوران ارتش هدف قرار گرفت. وی که به زندان ابد محکوم شده بود جز توابین فرقان شد و در سالهای اولیه دههی ۶۰ آزاد شد و به وزارت ارشاد و آموزش و پرورش پیوست و به همکاری با حداد عادل پرداخت. وی هماکنون عضو گروه عربی دفتر برنامهریزی کتب درسی است.
۱۱. جعفر گیلانی در سال ۵۹ در تصادف رانندگی کشته شد. کاظم ۱۰ مرداد ۶۱ در حمله به خانه تیمیشان در تهران به همراه تعداد زیادی از کادرهای مجاهدین کشته شد. (نشریه مجاهد ش ۲۱۴ ، ص 1 و صفحات متعدد داخلی). مهدی گیلانی هنگام تلاش برای خروج از کشور در سال ۶۱ کشته شد. متأسفانه به غلط از سوی نیروهای سیاسی شایع شد که محمدی گیلانی فرزندانش را محاکمه و حکم اعدامشان را صادر کرد و رژیم نیز بعدها به منظور آن که پایبندی وابستگانش به نظام را تبلیغ کند روی آن مانور داد و حتی احمدی نژاد به همین خاطر به گیلانی نشان «عدالت» داد و هیاهوی بسیاری کرد. http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=53256
در حالی که برعکس گیلانی به شدت پارتیباز و فامیلباز بود. در نامهای که تیرماه ۶۰ انتشار یافت فرزندان گیلانی به یاد پدرشان آورده بودند که وی در سال ۵۸ از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری دفاع کرده بود. در مراسم اعطای نشان درجه یک «عدالت» به گیلانی، آیتالله مفید رئیس دیوان عالی کشور هم حضور داشت که تلاش زیادی به خرج داد تا پسرش محمدحسین که در ارتباط با مجاهدین دستگیر شده بود اعدام نشود. پسر وی در جریان کشتار ۶۷ هم زنده ماند و پس از کشتار از زندان آزاد شد. اما برادرزادهاش با نام خانوادگی بیگی در اوین اعدام شد.
۱۲. در روزنامهها و سایتهای وابسته به رژیم نامهای از کمال یاسینی در نقد اعمالی که انجام داده بودند، انتشار یافته که به صورت جداگانهای بایستی به آن پرداخته شود. بعد از دستگیری علی حاتمی یکی از رهبران فرقان و دستگیری کمال و ... به خاطر جوی که در خانوادهی یاسینی و حاتمی به وجود آمده بود و از طرف دیگر به خاطر خبر دار شدن کمال از تشکیل گروهی به نام «پیروان راه فرقان»، او با اعتقاد به این مسئله که افراد نبایستی کورکورانه و از روی احساسات و بدون تعمق راهی را که آنها پیش گرفته بودند، دنبال کنند، نامه مزبور را سه روز قبل از اعدام مینویسد. تصور او بر این پایه بود که اگر کسی میخواهد راه آنها را دنبال کند با شناخت و آگاهی این کار را انجام دهد نه بر اساس وابستگی خانوادگی و از روی احساسات. چنانکه از تیتر این نامه و مفاد نامه بر میآید آن را خطاب به دو دایی و خواهرش و شیرین رضایی همسر علی حاتمی نوشته بود منتهی نامهی خصوصی او به بستگانش، سر از رسانههای رژیم درآورد.
۱۳. جلالالدین فارسی کاندیدای حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و گروههای همسو برای اولین دوره ریاست جمهوری بود که به خاطر افغانیالاصل بودن از رقابت بازماند و سپس در سال ۷۱ محمدرضا رضاخانی را در مزرعهی شخصیاش به قتل رساند و بدون آن که یک روز زندانی شود با اعمال نفوذ شیخ محمد یزدی رئیس قوه قضاییه و محمدیگیلانی رئیس دیوان عالی کشور از مجازات معاف شد و پس از کودتای ۸۸ دوباره به یکی از چهرههای فرهنگی و سیاسی نظام تبدیل شد.
توضیح: علاوه بر منابع یاد شده در این تحقیق از نوشتهی احمد گودرزی http://rima.blogfa.com/post-17.aspx و علی کردی مدیر بخش تحقیق، در معاونت پژوهشی مركز اسناد انقلاب اسلامی در نشریه «یادآور» شماره ۶، ۷، ۸ و ماهنامه الکترونیکی دوران شماره ۷۷ هم استفاده کردهام.
در این آدرس میتوانید بخشی از دادگاه اکبر گودرزی را ملاحظه کنید. لاجوردی کیفرخواست اکبر گودرزی را میخواند. چنانچه ملاحظه میشود حرفی از ترور کازرونی و امیرانتظام نیست.
تصحیحات بعد از انتشار:
علیرغم تلاشی که برای ارائهی اطلاعات درست داشتم متأسفانه آنچه که در این تحقیق در مورد مهین احمدیان آمده نادرست است. از این بابت پوزش میخواهم؛ منصوره شاهبابا بیگ با یکی از بازجویان ازدواج کرده بود.
سعید مرأت پیش از دستگیری با حلیمه محمدزاده (مهدخت) ازدواج کرده بود. وی یکی از توابین زندان بود که با دادستانی انقلاب همکاری میکرد. ادعای ناطق نوری درست است. حلیمه پس از آزادی با یک آخوند ازدواج کرد.
صادق مرأت نیز اگر چه به خاطر ارتباط با افراد وابسته به فرقان دستگیر شده بود اما وی مارکسیست بود و رابطهای با فرقان نداشت.
موضوع : گرامیداشت بيست و سومین سالگرد شهادت شش تن از بنيانگذاران و اعضای کادر مرکزی فرقان
آن فرو ريخته گلهای پريشان در باد
کز می جام شهادت همه مدهوشانند،
نامشان زمزمهی نيمشب مستان باد
تا نگويند که از ياد فراموشانند
و نريد ان نمن علی الذين استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين _ و ما اراده کرده ايم تا بر مستضعفين منت گذاشته و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم.
گرامی باد بيست و سومین سالگرد شهادت شش تن از بنيانگذاران و اعضای کادر مرکزی فرقان.
«ديکتاتوری آخونديسم به گونه گذشته می کوشد تا از خارج سرنوشت ملت مستضعف را تعيين کند. اين ديکتاتوری که روزگاری در نجف و خارج از مرزهای ايران و دور از تضادها و درگيری ها و دردها و رنج های مردم اين مرز و بوم سياست اهريمنی خود را اعمال می کرد و دخالت همين سياست از خارج بود که به همدستی ارتجاع داخلی انقلاب مشروطيت را تبديل به کودتا کرد ، و زمينه های مناسب را برای خونريزی ها و « ذبح شرعی های » بعدی فراهم ساخت اکنون بساط خود را در جای ديگری پهن کرده است . راستی آيا سرنوشت ايران و مردم مستضعف آن که روزگاری ديکتاتوری سياست جهانی ، آن را در لندن و ژنو تعيين می نمود و ديکتاتوری آخونديسم روزگاری در نجف مدعی تعيين آن بود اکنون در پاريس تعيين می شود؟ و آيا در صورت تحقق اين امر مردم مستضعف ايران و جامعه ايرانی از اسارت و خفقان رهايی خواهند يافت ؟ پاسخ بدين پرسش ها را تحولات آينده روشن خواهد ساخت . اما آنچه در اينجا بايد بدان اشاره کرد و آن را به عنوان يک امر قطعی و تجربی لااقل از نظر ما دانست اين است که سياست های خارجی حاصله از ديکتاتوری سياست جهانی و ديکتاتوری آخونديسم هيچگاه به سود مستضعفين ايران و راهگشای انقلاب توحيدی آنها نبوده و نخواهد بود . و از نظر ما هيچتفاوتی ميان سياست هايی که از مسکو يا واشنگتن در جهت تعيين سرنوشت خلق ها اعمال می شود با سياست ديکتاتوری آخونديسم که روزگاری از نجف و امروز از پاريس اعمال می شود نيست ، و حتی دومی برای ملت مستضعف ايران و انقلاب توحيدی آنها غلط انداز تر و تباهی آور تر و انحراف زا تر است.» نشريه فرقان، شماره ۱۰ ، آذر ماه ۱۳۵۷ ، ص ۷
در سحرگاه ۳ خرداد ۱۳۵۹ ، تپه های اوين شاهد به خون نشستن ۶ تن از پيشتازان جنبش توحيدی خلق بودند : اکبر گودرزی ، علی حاتمی ، عباس عسکری ، حسن اقرلو ، سعيد مرآت و عليرضا شابابابيک تبريزی . پيشتازانی که به درستی با عملکردها و موضع گيری های خويش ، پيشگام بودن را به مفهوم واقعی کلمه به تفسير نشستد . عناصر برجسته يی که حتی پيش از آغاز حاکميت آخونديسم ، نسبت به فاجعه يی که در راه بود ، هشدار دادند ؛ هشداری که از سوی جريانات انقلابی و ترقی خواه آن روز آن چنان که باید جدی گرفته نشد . هشداری که در شرايط آنارشيستی ناشی از قيام حق طلبانه توده های به جان آمده خلق ايران ، کمتر گوش شنوايی يافت.
آنان در شرايطی به نبرد با اختناق و استبداد به نام دين برخاستند که بسياری از چهره های موجه "انقلابی"، "ملی" ، "مذهبی" و در مواردی چپ "مارکسيستی" و "مذهبی" ، در مقابل ترفندهای خمينی و همپالکی هايش ، تسليم شده و جرأت و جسارت لازم را برای درگير شدن با ارتجاع در خود نمی ديدند . آنان در حالی به نبرد با ارتجاع و آخونديسم برخاستند که تعداد زيادی از سازمان ها و گروه های "چپ" انقلابی مذهبی و غير مذهبی ، به تفسير مواضع "انقلابی و ضدامپريــاليستی خط امـام" پرداخته بودند ، و آزادی را زير قبای آخونديسم می جستند . و چه بسا بسياری از آنان ، با آوانتاريستی و چپ روی ارزيابی کردن مواضع سياسی - انقلابی فرقان ، به تقبيح مواضع ما می پرداختند .
با این همه، اين ستاره های درخشان و دنباله دار آسمان ايران زمين ، با تکيه برانديشه های توحيدی خود، و با الهام از رهنمودهای ترقی خواهانه معلم شهيد شريعتی کبير ، و با آموزش از تجارب مبارزاتی ديگر سازمان ها و احزاب ترقی خواه ، بدون توجه به اين موضع گيری ها ، به مبارزه يی جدی و پيگير برعليه ارتجاع خونآشام خمينی دست زدند . آنان بدون توجه به جو غالب ، و توجيهات "روشنفکرانه"ی نيروهای چپ ، راست، و ميانه ، با تکيه بر عشق و آگاهی، و گرايش به برابری، آزادی و عرفان، در راه خدا و خلق، ايثارگرانه پای در راه مبارزه گذاشتند و در اين ميان از همه هستی خويش گذشتند و در نهايت جان خويش را در راه مبارزه با آخونديسم فدیه رهایی خلق نمودند. آن هم در شرایطی که بودند جرياناتی که در آن روزها تحت تأثير جو حاکم به ثناگويی از ارتجاع آخونديستی مشغول بودند ؛ نيروهايی که امروز پيش از هر چيز و هر کس ، لازم است بـــــه محاکمه خويش بپردازند ؛ قبل از آن که به روی مجاهدان و مبارزان راستين توحيدی تيغ بکشند و به جرم مسلمان بودن آنان، خود را طلب کار بدانند.
آنانی که به لطف طولانی شدن حاکميت ارتجاع، و زيستن در خارج از کشور آن هم در سایه امنيت دموکراسی های جوامع غربی ، به خود جرأت عرض اندام داده اند، و به دليل فراموش کردن گذشته خويش، به انتقام از انقلابيون ترقی خواه توحيدی برخاسته اند، اينک به جای فحاشی و لجن پراکنی عليه موحدين مسلمان، می بايست به تجزيه و تحليلی شجاعانه، صادقانه! و بی طرفانه از گذشته خود بپردازند، و نه يکی ارزيابی کردن همه کسانی که به "اسلام" و خدا ايمان دارند . از نظر ما همه کسانی که - تحت هر نام و عنوانی - با آخونديسم و شرکای آن، اعم از اصلاح طلب و محافظه کار، نرد عشق می بازند، به خيانتی بزرگ نسبت به خلق ايران زمين و انسانيت دست يازيده اند؛ همان هايی که به عمد و يا از روی جهالت و حقد وحسد ، پيشتازان جنبش انقلابی توحيدی چون شريعتی ها، حنيف نژادها، گودرزی ها، ورداسبی ها، خيابانی ها، اشرف ربيعی ها، رسول گياهی ها، مهدی آيتی ها و ... را با کمال وقاحت و بی شرمی در کنار ارتجاعی ترين چهره های حاکم قرار می دهند تــا بــا هم کاسه نماياندن آنها، توده های متوهم را نسبت به اين پيشتازان کبير خلق دچار توهم سازند! با اين همه، هيچ شکی در اين نيست که اين نيروهای واپس گرای ارتجاعی - زير هر نام و عنوانی - به زودی در پيشگاه خدا و خلق رسوا خواهند شد؛ چه، تجارب انقلابی و تاريخی حاکم بر سرنوشت ملت های تحت ستم نشان داده است، که آنان در نهایت خائنان و خدمت گذاران را به درستی ازهم تشخيص خواهند داد . خلق ما هيچگاه دفاعيات شجاعانه و حق طلبانه شهيد بزرگوار اکبر گودرزی را فراموش نخواهند کرد که خطاب به لاجوردی جلاد ، آخوند مرتضی مطهری و شرکا را به جرم « شرکت در بلوای آخونديسم و سرکوب خلق های محروم ايران » خائن معرفی نمود و دستگاه رژيم آخوندی را نظامی خودسر، سرکوب گر و ضد توحيدی ارزيابی کرده، و خود را با افتخار رهرو راه موحدين راستين معاصر و در رأس آنان، معلم شهيد شريعتی دانست.
آری، شهید گودرزی و دیگر يارانش در هنگامه ی حاکمیت تزویر، با ايمانی راسخ و عزمی استوار، بر پای بندی خويش به انديشه های راستين توحيدی، و با تجديد پيمان با شريعتی ها، حنیف نژادها و ديگر رزمندگان مجاهد و مبارز خلق به رسوا کردن آخونديسم حاکم پرداختند. تا آن هنگام که در بيدادگاه ارتجاع آخوندی، طی يک محاکمه فرمايشی، با اتهاماتی که جايگاه آنان را در نخستين سال های حاکميت ارتجاع به درستی مشخص می سازد، به اعدام محکوم شدند. اتهام اين ستاره های درخشان آزادی خواه توحيدی، بر اساس اطلاعيه دادگاه ارتجاع آخوندسم تبهکار، اين چنين اعلام شد:
"... شش نفر از بنيانگذاران و کادر رهبری گروهک تروريستی و ضد اسلامی فرقان که در طرح پيشنهاد و تصويب ترورهای شخصيت هايی چون استاد شهيد مطهری، شهيد حجت الاسلام دکتر مفتح و دو پاسدارش شهيد بهمنی و شهيد نعمتی، و شهيد مجاهد حاج مهدی عراقی و پسرش شهيد حسام عراقی، و شهيد تيمسار ولیالله قرنی، و طرح سرقتهای مسلحانه متعددی از بانکها، نقش درجه يک را داشتهاند، و در به انحراف بردن نوجوانان يا جوانان و بدعتگذاری در دين، با پوششی از قرآن و نهج البلاغه به نام اسلام مهلکترين ضربات را بر پيکر اسلام و جامعه زدند، در دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه شدند. دادگاه پس از شور و نشست، آنها را مفسد فیالارض و محارب با خدا و رسول خدا شناخت و به اعدام محکوم کرد..."
و اینها همان اتهاماتی است که بر ارزش های والای آنان می افزايد. اتهاماتی که در فردای رهايی خلق، از افتخارات آنان به شمار خواهد رفت. آری، آنان در سحرگاه ۳ خرداد، به شهادت رسيدند، تا همانگونه که در زمان حيات خویش، خود را به ديگر پيشتازان جنبش های توحيدی پيوند زده بودند، در زمان شهادت خود نيز به آن مجاهدان و مبارزان بپيوندند. آنان به ديگر شهدای خرداد پيوستند. شهدای گرانقدری چون بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران (۴ خرداد)، رضا رضايی (۲۶ خرداد)، معلـم کبير شريعتی (۲۹ خرداد) و ... آری، دير نيست که طومار حاکميت ننگين آخونديسم تبهکار درهم پيچيده شده و آخونديسم همراه با تمامی نوچهها، پاسداران، سرکوبگران، و همه همدستان و شرکايش، به جايگاه ابدی خود، که همانا زبالهدانی تاريخ باشد، بپيوندد.
توحيد و ابعاد گوناگون آن (توحید : کتاب اول)
اصول تفکر قرآنی (توحيد :کتاب دوم)
دعا، تجلی خداگونگی انسان
فرازی از نهجالبلاغه
فروغ نهجالبلاغه
تفسير سوره توبه
تفسير سوره بقره (دو جلد)
ترجمه کامل قرآن (دو جلد)
تفسير سوره فاطر
تفسير سوره طه
تفسير سوره کهف
تفسير سوره حشر
درسهايی از مکتب سجاد
تفسير سوره جمعه
تفسير سوره های دو جزو آخر قرآن (دو جلد)
شرح و تفسير و تحليل خطبه امر به معروف و نهی از منکر امام حسين
تفسير دعای عرفه امام حسين
تفسير سوره نور
تفسير سوره شعرا تفسيرسوره ذاريات
تفسير سوره فرقان
و آثار ديگری که در فرصت های آينده معرفی خواهند شد.
نشريات تبليغی :
نشريه "فرقان" ، ارگان مرکزی و سراسری گروه
نشريه "انذار" ، نشريه بخش دانشجويی
نشريه "بينه" ، نشريه بخش دانش آموزی
نشريه "ذکر" ، نشريه بخش دانش آموزی
نشريه "بقره"
و نشريات و فوقالعاده های ديگری به مناسبت های گوناگون، و اعلاميهها و اطلاعيههای مختلف، از جمله، به مناسبتهای اعدام های انقلابی.
پاسخي به ياوهگويي هاي يك عنصر مشكوك و مجهولالهويه مدعي همكاري با خميني و شركا
اخيرا هفته نامه شايعه پرداز و «سلطنتي» نيمروز در شماره ۶۹۵ (جمعه ۱۱ مرداد ماه ۱۳۸۱)، تحت عنوان <خاطرات حسين بروجردي از پشت پرده هاي انقلاب اسلامي>، با به كارگيري عنواني جعلي، <هويت>! ساز و بسيار ناجوانمردانه، مدعي شده است كه <گروه فرقان را رفسنجاني درست كرد>!
در همين رابطه لازم مي دانيم، چند توضيح ضروري را به منظور رفع شبهه، به نظر هم ميهناني كه از وقايع آغاز انقلاب و همچنين ماهيت گروه فرقان اطلاع جامعي ندارند، برسانيم:
۱. فعاليتهاي فرقان از سال هاي ۵۵ ـ ۵۶ به صورت انتشار جزوه ها و نشريات، تفاسير قرآن، و بيانيه هايي كه گاها تحت عنوان مجاهدين راستين انتشار مي يافت، آغاز گرديد. يكي از نمونه هاي مشخص چنين بيانيه هايي، اطلاعيه اي مي باشد كه در تاريخ ۳۰ خرداد ماه ۱۳۵۶ تحت عنوان فاجعه مرگبار شهادت دكتر شريعتي انتشار يافت. اين بيانيه در تير ماه همان سال ۵۶، در كتاب يادنامه شهيد جاويد كه توسط نهضت آزادي ايران، منتتشر شد نيز درج گرديد.
۲. انتشارات ابوذر، كه طي سال هاي ۵۴ تا ۵۷ بسياري از جزوات، كتاب ها و نشريات جريانات انقلابي موحد، از جمله آثار زنده ياد دكتر شريعتي، مجاهدين خلق، مصدق و ... را پس از دريافت از داخل كشور، در خارج نيز توزيع، بازتكثير و يا چاپ مي نمود، بسياري از تفسيرها و نشريات فرقان را نيز تحت عنوان نوشته هاي يك گروه انقلابي داخل كشور به كرات به چاپ رساند، كه براي نمونه مي توان از آثاري چون توحيد و ابعاد گوناگون آن ، درس هايي از مكتب سجاد ، فروغ نهج البلاغه ، تفسير سوره كهف ، تفسير سوره طه و ... نام برد.
۳. نخستين نشريه رسمي كه تحت عنوان فرقان انتشار يافت، در اسفند ماه سال ۱۳۵۶ بود. در همان شماره نسبت به فرصت طلبي ها و گرايشات ضدمردمي روحانيت و اند يشه ارتجاعي، و همچنين تلاش آنان براي ايجاد يك ديكتاتوري تازه، به افشاگري پرداخت.
۴. اساسا هنگامي كه فعاليت هاي فرقان زير نظر زنده ياد مجاهد شهيد اكبر گودرزي شكل گرفت، رفسنجاني و رفسنجاني ها خواب قدرت را هم نمي ديدند! مگر اينكه نبوغي به اندازه نبوغ مزدوران سابق خود كه در پشت پرده تزوير با آخونديسم همكار بوده اند، داشته باشد!!!
۵. طبق تحليل هاي اين عنصر مشكوك و مجهول الهويه مزدور و شايعه پرداز، كه بنا به گفته خودش افتخار همراهي با آخونديسم و در راس آنان روح الله خميني را داشته است، مرتضي مطهري ناگهان تبديل به يك انديشمند و فقيهي مي شود كه گويي سرآمد روزگار بوده است! نامبرده با چنين تحليلي نقش مطهري و ديگر شركاي خميني در سركوبي خلق هاي گوشه و كنار ايران را ناديده مي گيرد تا مجازات آنان از سوي فرزندان راستين خلق را، به انحصارطلبي هاي رفسنجاني تقليل دهد!!!
۶. يكي از دلايل مضحك و خندهدار اين فرد مشكوك و مجهولالهويه اين است كه زن رفسنجاني براي عاملين ترور رفسنجاني چاي آورده بوده است! و اين را دليلي بر آن دانسته است كه پس زن رفسنجاني آنان را مي شناخته است كه به آنان چاي تعارف كرده است! حال آنكه با توجه به رفتن برادران ما به خانه رفسنجاني با محمل "جوانان مومني كه پرسش هايي شرعي از حجت الاسلام دارند"، پذيرايي از آنان امري كاملا طبيعي بوده است. اين عنصر خودفروخته و مشكوك اگر در دروغ پردازي عجله به خرج نمي داد، مي توانست اين امر ساده را درك كند كه دعوت به چاي و حتي شيريني به ميهمان، يك سنت رايج و پيش پا افتاده ايراني است! كه حتي شامل غريبه ها نيز مي شود!! البته اين اتهامات، كه با انگيزه تطهير بخشي از روحانيت ارتجاعي صورت مي پذيرد، چيز چندان عجيبي نيست. اين مزدوران مي خواهند چنين وانمود سازند كه مطهري ها، مفتح ها، قاضي طباطبايي ها و ... روحانيوني ترقي خواه و مردمي بوده و در نتيجه موانعي بر سر راه خامنه اي ها و رفسنجاني ها! و نتيجه اينكه، اعدام انقلابي اين مزدوران نه توسط فرزندان راستين خلق، كه به اشاره رفسنجاني و شركاء در راستاي به دست گرفتن تام و تمام قدرت بوده است!
در پايان به اين مزدوران يادآوري مي شود تا چنانچه به اعلاميه هاي تحت عنوان اعدام انقلابي دسترستي ندارند، لااقل به آن بخش گزينشي از دفاعيات شجاعانه شهيد گودرزي كه در تلويزيون رژيم پخش شد، مراجعه كنند تا بدانند فرقان چگونه و چرا شكل گرفت؟ما بدين وسيله به مزدوران شاه و شيخ هشدار مي دهيم كه از جعل، تحريف و خيانت به فرزندان راستين خلق دست بردارند و با مخدوش نمودن خودآگاهي مردم نسبت به تاريخ و اجزاي آن، خود را بيش از پيش در درگاه خدا و خلق بي آبرو نسازند، و خون جوانان دانشجو، مبارز و روشنفكري را كه به نام توحيد و با شعار اسلام منهاي روحانيت به نبرد با آخونديسم جنايتكار ـ اربابان عناصر مزدور، مشكوك و مجهول الهويه اي چون <حسين بروجردي>؟ ـ برخاستند، بيش از اين خدشه دار نكنند.
در همين راستا، ما به تمامي نيروهاي انقلابي، ترقيخواه و ضد ارتجاعي نيز، هشدار مي دهيم تا با آگاهی و افشاي اين شيوههاي جديد مزدوران پيشين و كنوني ارتجاع، كه اينك به شكل ديگري در پي انتقامگيري از فرزندان خلق برخاستهاند، توطئههاي شوم آنان را خنثي سازند.