گروه نشر مستضعفین
21_04_2010 . 13:51
#1
گروه نشر مستضعفین
پیروان شریعتی





دوستان گرامی!
منتظر دریافت اطلاعات شما در این مورد هستیم.



فهرست مقالات :

گروه نشر مستضعفین
ما و نشر مستضعفین ۱
ما و نشر مستضعفین ۲
ما و نشر مستضعفین ۳
ما و نشر مستضعفین ۴
ما و نشر مستضعفین ۵
ما و نشر مستضعفین ۶
ما و نشر مستضعفین ۷
ما و نشر مستضعفین ۸
ما و نشر مستضعفین ۹
ما و نشر مستضعفین ۱۰
ما و نشر مستضعفین ۱۱
ما و نشر مستضعفین ۱۲
ما و نشر مستضعفین ۱۳


ـــــــــــــــــــــــــــــــ
.
21_04_2010 . 13:53
#2
نگاهی به گروه نشر مستضعفین
معرفی گروه نشر مستضعفین
.
21_04_2010 . 15:31
#3
ما و نشر مستضعفین ۱
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

موضوع : هویت تاریخی یا سابقه سیاسی نشر مستضعفین


فصل اول

تبیین ضرورت تاریخی شروع حرکت نشر مستضعفین پس از بسته شدن ارشاد در ۱۴ آبان ماه ۵۱
تبیین تاریخی شرایط سوبژکتیو ـ ابژکتیو پروسس شکل گیری نشر مستضعفین بعد از سرکوب جنبش اجتماعی ۱۵ خرداد
تبین سه نهضت چریک گرائی، رفرمیستی، و آگاهی بخش پس از سرکوب ۱۵ خرداد ۴۲
تبین تئوریک ضرورت تدوین تئوریک اندیشه‌های شریعتی حول استراتژی سازمانگرایانه حزبی در شرایط خود ویژه اجتماعی ـ تاریخی فعلی کشورمان.


مقدمه :

البته بنا نداشتیم بدلایلی که بر دوستان مومن و صادق و خویشاوندان تشنه سر یالا طلب ما آشکار است، از گذشته خودمان سخنی به میان آوریم بدو دلیل:

دلیل اول : اینکه آنچنانکه مولانا می‌گوید:

ای دریغا ره‌زنان بنشسته‌اند / صد گره زیر زبانم بسته‌اند
پای‌بسته چون رود خوش راهوار / بس گران بندیست این معذور دار
من چو لب گویم لب دریا بود / من چو لا گویم مراد الا بود
در نیابد حال پخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید والسلام
بر کنار بامی‌ای مست مدام / پست بنشین یا فرود آ والسلام


دلیل دوم : اینکه کلا اعتقادمان تا کنون براین اصل بود که هویت تاریخی و سابقه مبارزاتی برای هر فرد یا جریانی اگر لکوموتیو حرکت نگردد بصورت مکانیکی برای فرد مبارز یا جریان سیاسی عامل اغنا و عامل اشباع و سکون و هدف میشود و طرح و ذکر آن سابقه وسیله خودخواهی و خود بینی و خودپرستی و طلبکاری و... میشود و علت اینکه امام علی در کل دوران حیات سیاسی و مبارزاتی اش فقط یکبار از هویت و سابقه سیاسی و تاریخی خود زبان کرد ( آنهم در خطبه شقشقیه بود که به اصرار پیروانش و ابن عباس جهت روشنگری صورت گرفت که آن یکبار هم بدلیل طرح سوال هائی از طرف عده‌ای از مردم ناتمام ماند و بعد از آنهم هرچه ابن عباس از امام علی تقاضا کرد که آن بحث هویتی را تمام کند امام در پاسخ ابن عباس فقط با بیان شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ برای همیشه از بیان هویت تاریخی و سابقه مبارزاتی خود چشم پوشید ) لذا در همین رابطه بود که چنین می‌اندیشیدیم که هرگز نباید سابقه سیاسی و مبارزاتی یک فرد یا یک جریان بعنوان هویت و سرمایه برای ان فرد یا ان جریان تلقی شود چرا که با این دین فروشی و مبارزه فروشی و سابقه فروشی فرد و جریان را بجای بدهکار تاریخ و مردم بودن طلبکار مردم و خدا میسازد و داستانی که مولانا در دفتر سوم مثنوی مطرح میکند بیانگر همین حقیقت است آنجا که میگوید:

مجاهدی بود که پس از سالیان سال شرکت در غزوات و مبارزات بی امان در تعاملی که با خویش کرد یک مرتبه به این نتیجه رسید که سابقه مبارزاتی و هویت طلبی سیاسی انگیزه شرکت او در مبارزات و غزوات در سالیان گذشته بوده است لذا در همین رابطه بود که جهت مقابله با این انحراف نفسانی و هویت طلبی تصمیم میگیرد تا دست از شرکت در غزوات و مبارزه بکشد و در گوشه تامل انزوا و خلوت به اصلاح نفسانی بپردازد پس از سالیان تامل در گوشه خلوت تنهائی ناگاه در یکی از روزها که مشغول تخلیه و تحلیه و تصفیه نفسانی در خلوت خود بود فریاد الجهاد، الجهاد منادی در کوچه‌ها بلند شد که مردم را دعوت به شرکت در غزوه و جهاد میکرد آن مجاهد گوشه نشین که در خلوت تنهایی مشغول نبرد نفسانی با خویش بود به یکباره با شنیدن دعوت الجهاد منادی از جای برخاست و با پوشیدن زده جنگی و برداشتن شمشیر، خود را مهیای رفتن به غزوه و مبارزه کرد در استانه رفتن از منزل خود به کوچه بود که یک مرتبه گریبان خود را گرفت و برخود نهیب زد که چه شد ؟ که تو آن همه افتخار و سابقه مبارزات شرکت در غزوات و مبارزه بخاطر تزکیه نفسانی رها کر د ی و گوشه عزلت را اختیار کردی اما حالا پس از سالیان سال پیکار با نفس دو باره تا صدای الجهاد، الجهاد منادی شنیدی به گذشته ات برگشتی و دو باره با همان انگیزه میخواهی در جهاد شرکت کنی ؟ در همین جا پاسخی که بقول مولانا ان مجاهد در برابر این سوال از زبان نفسش به خود می‌دهد عبارت است از اینکه: آری تو می‌خواهی به من بگوئی که بجای هر روز هزار بار کشتن من در گوشه عزلت که برایم هیچ هویتی ندارد بهتر است که یک بار مرا برای همیشه در وسط میدان جهاد بکشی که هم نام و هویت دارد و هم نان و راحتم سازی. اینجا بود که آن مجاهد در پاسخ به نفس خود باز هم گفت نه من چنین نمی‌کنم لذا برگشت و لباس جنگ را دو باره از تن بیرون کرد و شمشیرش در غلاف و مبارزه با ان نفس هویت طلب را از سر گرفت.

که این بزرگترین افت حرکت می‌باشد و اما آنچه که باعث گردید تا این بار زبان باز کنیم و از گذشته خود با شما سخن بگوئیم باز بدو دلیل بود:

دلیل اول :

توجه به سفارشات خود امام علی بود آنجا که در ابتدای خطبه 16 ( فیض السلام ) با بیان: إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ اَلْعِبَرُ عَمَّا بَینَ یدَیهِ مِنَ اَلْمَثُلاَتِ حَجَزَتْهُ اَلتَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ اَلشُّبُهَاتِ کسی ( یا جریانی ) که از ارزیابی گذشته سیاسی و مبارزاتی خود عبرت و توشه برای رفتن بسوی آینده تهیه کند می‌تواند ان عبرت و توشه تقوای خود جهت مانع شدن از در غلطیدن به شبهات بسازد بعبارت دیگر از نگاه امام علی تقوای رفتن آنچنانکه هگل می‌گوید طلائی کردن گذشته نیست چراکه طلائی کردن گذشته آنچنانکه فوقا مطرح شد خود ارضائی کاذب در فرد و جریان میشود یا بقول معلم کبیرمان شریعتی در کنفرانس استحمار دانشگاه الزهراء باعث اشباع سوبژکتیو و ابژکتیو فرد و جریان می‌گردد باید گذشته را شناخت نه گذشته را پرستید و با شناخت گذشته چراغ راهی برای رفتن آینده فراهم ساخت.

دلیل دوم :

تصمیم به طرح گذشته اینکه تقریبا 80% سوالهائی که از طریق سایت به ما میرسید از طرف آشنایان و خویشاوندان به نشر مستضعفین در خصوص همین سابقه گذشته سیاسی مبارزاتی و تاریخی نشر مستضعفین بود که دیگر امکان سکوت را از ما گرفت و ما را مجبور ساخت تا هرچند به اختصار در محضر دوستان نگاهی به گذشته خود بیاندازیم شاید ره توشه‌ای برای رفتن آینده نشر مستضعفین فراهم سازیم ( البته آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی می‌گوید : برای اینکه یک اندیشه و فکر بتواند به حیات تاریخی خود ادامه دهد و زندگی کند باید دارای دو خصیصه باشد اول اینکه ان اندیشه بتواند با وجود خود در جامعه تولید سوال تازه بکند و با این سوال نو جامعه را به اندیشیدن وادار سازد و همین که جامعه با طرح سوال نو توانست اندیشیدن را آغاز کند کار تمام است چرا که بقول ولتر زمانیکه یک جامعه اندیشیدن را شروع کند هیچ نیروئی را یارای مقاومت در برابر پیروزی آنها نمی‌باشد البته پاسخ به این سوال نو نباید پاسخ کهنه باشد چراکه بقول تاین بی وقتی که یک جامعه به سوال نو پاسخ کهنه بدهد نابود خواهد شد هرچند ان جامعه قوی باشد دوم اینکه ان اندیشه و فکر بتواند افرادی متعهد و مسئول و با ایمان بسازد مانند ابوذر آن زمانیکه فشارها بر گرده ابوذر فزونی گرفت و او را در میان تیغ دو دم تطمیع و تهدید عثمانی قرار داده بودند رو به دشمنان حق و حقیقت و شکنجه گران عثمان کرد و گفت : بخدا قسم اگر فشارها و شکنجه‌ها شما بر تنم به آنجا برسد که فقط یک نفس تا مرگم باقی بماند مطمئن باشید که آن نفس هم در دفاع از حقی که از دوستم محمد شنیده بودم بر خواهم داشت ) البته در بیان شروع قصه گذشته خود بقول معلم کبیرمان شریعتی سه تا مقدمه بی ربط اولی و ثانی و الثالث داریم که باید در همین جا به بیان آن بپردازیم:

و اما مقدمه بی‌ربطه اولی : اینکه آن‌چنانکه حافظ می‌گوید:

من حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست / تو هم ز روی محبت چنان بخوان که تو دانی

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است / پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل / کجا دانند حال ما سبک‌باران ساحل‌ها

چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود / ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد

به بانگ چنگ بگوئیم آن شکایت‌ها / که از شنیدن آن دیگ سینه میزد جوش

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر / کنایتی است که از روزگار هجران گفت

حلاج، بر سر دار، این نکته خوش سراید / از شافعی مپرسید، امثال این مسائل

گفت آن یار، کزو گشت، سر دار بلند / جرم‌اش این بود، که اسرار هویدا می‌کرد

در این چمن، گل بی‌خار، کس نمی‌چیند / چراخ مصطفوی، با شرار بولهبی است

دور فلکی، یک‌سره، بر منهج عدل است / خوش باش، که ظالم نبرد، راه به منزل

گر خود رقیب شمع است، اسرار از او بپوشان / کان شوخ سربریده، بند زبان ندارد

در مذهب طریقت، خامی نشان کفر است / آری، طریق رندی، چالاکی است و چستی

تحصیل عشق و رندی، آسان نمود اول / آخر، بسوخت جانم، در کسب این فضایل

حدیث عشق، زحافظ شنو، نه از واعظ / اگرچه صنعت بسیار، در عبارت کرد



و اما مقدمه بی‌ربطه الثانی :

اینکه اگرچه این بیان امام علی که می‌فرماید: فنظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال در عرصه سبژکتیویته و اندیشه سیانسی صحیح می‌باشد ولی در رابطه با اندیشه اجتماعی و مبارزه اجتماعی خود همین امام علی در توصیف شعار لا حکم الا لله خوارج که یک ادعای سیاسی - اجتماعی بود می‌گفت : کلمه الحق یراد به الباطل یا در توصیف قرآن بر سر نیزه کردن سپاه معاویه در جنگ صفین می‌گفت: ان قران الناطق ( من قرآن ناطق و واقعیم این قرآن‌های سر نیز معاویه باطل می‌باشد آنها را لگد کوب کنید ) این قران‌ها را لگد کوب کنید چرا که من قرآن ناطقم که معنای این عمل امام علی این است که آنچنانکه در عرصه سوبژکتیویته ما موظفیم به فرمان: فنظر علی ما قال ولا تنظر علی من قال عمل کنیم در عرصه مبارزه اجتماعی و ابژکتیویته ما باید به : فنظر علی من قال و لا تنظر علی ما قال عمل نمائیم که حاصل این حرف این استکه در عرصه اندیشه سیاسی و اجتماعی ما نباید مانند اندیشه سیانس عمل کنیم چرا که در اندیشه سیانس ما کاری به مخترع و مکتشف نداریم خود اندیشه و فونکسیون طبیعی ان برای ما حجت است اما در اندیشه سیاسی و اجتماعی اول گوینده ان اندیشه ما باید بشناسیم بعد خود اندیشه لذا در همین رابطه بود که طرح گذشته و سابقه مبارزاتی جز حقوق مخاطبین دانستم چراکه با این سابقه است که مخاطبین می‌توانند به ماهیت کیستی سخن قبل از چیستی خود سخن پی ببرند.


و اما در رابطه با مقدمه بی‌ربطه الثالث :

نشر مستضعفین در این مرحله آغازین و تاریخی خود که حساس ترین و پیچیده ترین مرحله حرکتی اش می‌باشد فرایند مخاطب یابی خود را طی می‌کند که منظور ما در اینجا از فرایند مخاطب یابی عبارت از این می‌باشد که نشر مستضعفین در این مرحله از حیات و حرکت خود باید مشخص کند که سخن گوی کدامین بخش از تیپ لوژی جامعه بلحاظ اجتماعی و طبقاتی و سیاسی و..می باشد هرگز نباید چنین بیاندیشیم که یک جریان اجتماعی ابتدا بطرف یک ارگان فکری می‌آیند و بعد ان ارگان فکری مخاطبین خود را تعریف می‌کند معنای این نظریه شیپور را از دهان گشادش نواختن است که هرگز ما را به آوازی و صدائی جز مقداری دم و بازدم نخواهد رسانید و لذا در همین رابطه استکه در همین جا باید بگوئیم که طرح شعار عام و کلی و مجرد دادند همیشه در تاریخ بعنوان بزرگترین وسیله استحمار جامعه و طرح دروغ برای حمایت از یک جریان مشخص طبقاتی - سیاسی -اجتماعی در جامعه بوده است لذا باید گفت که تا زمانیکه یک اندیشه مخاطب واقعی خود را پیدا نکند یا اینکه گرفتار مخاطب غیر واقعی خود گردد این اندیشه نمی‌تواند حیات و حرکت خود را گارانتی و بیمه نماید و یا اصلا در جامعه دارای حیات و حرکت باشد و بعبارت دیگر آنچه حیات و حرکت یک اندیشه و تفکر را بیمه می‌کند در مرحله اول تعیین مخاطب ان اندیشه است البته نکته مهمی که باید در همین جا به ان توجه نمائیم اصل ضرورت تاریخی یک اندیشه و تفکر است که آنچه اصل ضرورت تاریخی یک اندیشه مطرح می‌کند عبارت از این حقیقت استکه برای اینکه یک اندیشه بتواند در جامعه مخاطبین خود را پیدا کند لازمه اش ان استکه ان مخاطبین مورد ادعای ان اندیشه در ان شرایط تاریخی سخنگوی واقعی نداشته باشند و بدون نماینده سیاسی در جامعه باشند و گرنه اگر یک جریان در جامعه نماینده واقعی و ارگان نظری عملی داشته باشند که از منافع ان مخاطبین دفاع می‌نمایند دیگر ان مخاطب نه نیازمند ارگان اندیشه دیگری می‌باشد و نه اگر اندیشه دیگری مدعی نمایندگی سیاسی حزبی ان مخاطب اجتماعی بکند ان جریان اجتماعی مورد مخاطب بطرف ان جریان گرایش پیدا خواهد کرد. پس اصل ضرورت تاریخی یک اندیشه و جریان مشخص می‌کند که آیا مخاطب اجتماعی برای مخاطب قرار گرفتن ان ارگان اندیشه وجود دارد یا نه و در همین رابطه استکه برای قضاوت در باب هر اندیشه و تفکری قبل از اینکه بخواهیم به چند و چون ان اندیشه در بستر نظری بپردازیم باید ببینیم که در بستر ابژکتیو اجتماعی مخاطب ان اندیشه چه کسانی می‌باشند مثلا مخاطب اندیشه هگل طبقه متوسط اجتماعی بود و یا مخاطب اجتماعی مارکس برعکس هگل طبقه پرولتاریای صنعتی بود و یا مخاطب اجتماعی اسکولاستیک قرون وسطی فئودالها بودند و یا مخاطب اندیشه معلم اول ارسطو برده دارها یا اریستوکراتها بودند و مخاطب اندیشه فقاهتی خمینی بازاری‌ها یا بورژوازی کلاسیک بودند همچنین مخاطب اندیشه شریعتی روشنفکران بودند و مخاطب اندیشه منتظری خرده بورژوازی روستائی بود و مخاطب اندیشه هاشمی رفسنجانی بورژوازی تولیدی ایران بود ولی مخاطب اندیشه خامنه‌ای بورژوازی بورکراتیک نظامی - سیاسی - اداری - اقتصادی داخلی می‌باشد و مخاطب اندیشه احمدی نژاد خرده بورژوازی غیر مرفه شهر و روستا می‌باشد در صورتیکه مخاطب اندیشه خاتمی خرده بورژوازی مرفه شهری می‌باشد یا مخاطب اندیشه سروش سرمایه داری و لیبرالیسم و بورژوازی در بخش‌های مختلف ان اعم از خدماتی یا تجاری و تولیدی و... می‌باشد یا مخاطب اندیشه سیدجمال پادشاه‌ها و سلاطین و رهبران سیاسی بوده است در صورتیکه مخاطبین اندیشه محمد عبده شاگرد سیدجمال روحانیت شمال افریقا بوده است یا مخاطبین اندیشه هیتلر و فاشیسم تکنوکرات‌ها بود و قس علیهذا اینجا استکه بزرگترین سوالی که در این مرحله از حرکت نشر مستضعفین مطرح می‌باشد عبارت است از اینکه مخاطبین نشر مستضعفین از نظر تیپ لوژی اجتماعی و طبقاتی چه بخشی از جامعه می‌باشد و تا زمانیکه نشر مستضعفین به این سوال استراتژیک یک پاسخ علمی ندهد نمی‌تواند مدعی حزب گرائی یا سازمان گری باشد چراکه هیچ اندیشه جهت داری در تاریخ اندیشه و تفکر بشر وجود نداشته و جود نخواهد داشت مگر اینکه در پروسه تکوین خود مخاطبین خود را پیدا و مشخص کند اینکه می‌بینیم تا محمد در مکه حرکتش را آغاز می‌کند یک صف بندی بعنوان مخاطبین محمد در دو صف مخالف و موافق محمد شروع میشود بخاطر مضمون حرکت و اندیشه محمد بوده است که در صف بندی مخاطبین مکه مادیت پیدا کرده است چراکه می‌بینیم که با شروع حرکت ۱۳ ساله محمد در مکه برده‌ها اعم از بلال و عمار و صهیب و سلمان و یاسر و سمیه و...در یکطرف بعنوان مخاطب مکتبی حرکت محمد بحمایت از حرکت تاریخی محمد می‌پردازند د و در صف دیگر کاروان داران و برده داران و... اعم از ابوجهل و ابی لهب و ابوسفیان و اکرم و امیه ابن خلف و... بودند که در مخالفت با حرکت محمد به جنگ با مخاطبین محمد پرداختند این استکه تا محمد شعار لا اله الا الله سر میدهد بلال به زیر شکنجه امه ابن خلف میرود و عمار یاسر و سمیه به زیر شکنجه ابوجهل و... چرا ؟ زیرا تا اندیشه محمد شروع به آغازیدن می‌کند بعلت وجود ضرورت تاریخی حرکت محمد که همانا بی صاحب بودند قبلی ان مخاطبین حرکت محمد بود نمایندگی سیاسی حزبی و طبقاتی خود را در حرکت محمد پیدا می‌کنند و در همین رابطه بود که ان بخش از جامعه که منافع خود را در بی هویتی طبقه محروم جامعه جهت بهره کشی بیشتر آنها می‌دیدند ( برده دارها و بازرگانان و کاروان دارها... ) تا احساس می‌کنند که این بخش محروم جامعه توسط پیام محمد در حال هویت یابی تاریخی خود هستند د بعلت اینکه بخاطر پایگاه خانوادگی محمد که بنی هاشم بود نمی‌توانستند با کشتن محمد نطفه پیام را از بین ببرند به جان مخاطبین ان پیام می‌افتند تا با نابود کردن مخاطبین پیام بخیال خود پیام را از حیز انتفاع ساقط کنند بنابراین در این راستا استکه در این فرایند از حرکت نشر مستضعفین اگر نشر مستضعفین می‌خواهد بعنوان یک حرکت تاریخی و حزبی و اجتماعی و ضد طبقاتی حرکت خود را بیمه کند باید با تعریف مستضعفین مخاطب خود را بصورت کنکرت و عینی و ابژکتیو روشن و مشخص کند و البته این موضوع وظیفه قشر روشنفکر هر جامعه‌ای در هر مرحله تاریخی می‌باشد که در این مرحله تاریخی کشور ما بار این وظیفه را باید نشر مستضعفین بر دوش بکشد یعنی در هر مرحله تاریخی روشنفکران ان جامعه باید مشخص کند که مادّیت کنکرت و عینی مستضعفین در ان مرحله تاریخی و در ان جامعه کدام تیپ اجتماعی بلحاظ طبقاتی و سیاسی و اجتماعی می‌باشند که با مشخص کردن ان مخاطبین تاریخی ان ارگان فکری یا حزب جهت سازمان گری و هدایتگری و ارائه برنامه مشخص میشود لذا با تعریف کنکرت و عینی مستضعفین استکه که نشر مستضعفین می‌تواند از یک موقعیت سوبژکتیوی جایگاه ابژکتیوی خود را در جامعه امروزین ما مشخص سازد.

به‌عبارت دیگر در این مرحله از حرکت نشر مستضعفین که فرایند اول پروسه شکل گیری و تکوین حزب مستضعفین می‌باشد، باید مستضعفین جامعه که همان مخاطبین واقعی حزب مستضعفین می‌باشد بصورت واقعی تعریف گردد. زیرا با پلان یا طرح کلی و عام و مجرد مستضعفین هرگز تا ابد امکان کوچکترین حرکت بطرف حزب گرائی و تحزب و سازمان گری حتی به اندازه یک قدم وجود نخواهد داشت. نشر مستضعفین نمی‌تواند با تعریف کلی از مستضعفین ادعای حزب و سازمان گری حزبی داشته باشد چرا که حزب و سازمان گری حزبی، زمانی آغاز میشود که مخاطب نشر مستضعفین مشخص گردد و نشر مستضعفین با تعریف کنکرت و عینی و مشخص مستضعفین از نگاه خود را مشخص کند که چه تفاوتی بین مستضعفینی که نشر مستضعفین از آن دم می‌زند با مستضعفینی که خمینی از آن نام میبرد وجود دارد؟ چرا که مستضعفین یک ترم و اصطلاح و واژه کلی می‌باشد که هم شامل مستضعفین ابزاری میشود و هم شامل مستضعفین تاریخی و هم شامل مستضعفین اجتماعی و سیاسی و... که نشر در تعریف خود موظف به مرزبندی آنها است و با این تعریف و مرزبندی استکه که نطفه حزب و سازمان گری و هدایتگری حزبی توسط نشر مستضعفین بسته میشود. البته نباید در همین جا این نکته را از نظر دور داشته باشیم که بهمان میزانی که کشف علمی مادیت مشخص مستضعفین در این مرحله تاریخی می‌تواند بعنوان بستر استراتژیک حزب مستضعفین تلقی گردد، چپ روی‌ها و راست روی‌ها نشر مستضعفین میتواند بعنوان بزرگترین عاملی باشد که حرکت نشر و حزب مورد ادعای نشر را به سکتاریسم و... بکشاند البته این کشف علمی و واقعی و عینی مستضعفین را کشف دیالکتیک تاریخ نیز می‌نامند بنا براین هرچه نشر مستضعفین در این مرحله از حرکت خود بیشتر سرمایه گذاری تئوریک بکند حرکت او پایه دار تر خواهد بود و هرچه در تلاش باشیم تا این مرحله از حرکت را زودتر سپری بکنیم باید مطمئن باشیم که به ورطه شکست و تجربه شکست گذشتگان خواهیم افتاد تمامی احزاب سازمانگر انقلابی دوران در عصر خود حرکت تاریخی سازمانگر حزبی خود را با سازماندهی حزبی شروع نکردند بلکه تمامی آنها در سطح بین المللی و در سطح تاریخی حرکت حزبی خود را از این مرحله انتشار ارگان فکری شروع کردند که این موضوع از انقلاب کبیر فرانسه گرفته تا انقلاب کبیر روسیه و غیره مشهود است چرا که توسط این ارگان نظری حزبی بوده است که ان احزاب سازمانگر تاریخی توانسته‌اند مخاطبین خود را در جامعه مشخص کنند و پس از مشخص شدن مخاطبین بوده استکه آنها فرایند دوم و سوم حزبی خود که عبارت بوده است از فرایند آموزش و فرایند سازماندهی و فرایند برنامه عملی از سر گرفته‌اند و توانسته‌اند به پیروزی‌های مورد نظر خود برسند حال در همین رابطه استکه که سوالی که در اینجا مطرح میشود عبارت است از اینکه طرح سابقه و هویت گذشته نشر مستضعفین در این مرحله تند پیچ حرکت مستضعفین چه فونکسیونی در تعریف مخاطبین نشر مستضعفین دارد که برای پاسخ به این سوال بهتر استکه پاسخ این سوال را پس از طرح هویت تاریخی نشر مستضعفین مطرح کنیم که چگونه با طرح هویت تاریخی نشر مستضعفین ما می‌توانیم بستر لازم جهت تعریف ترم مستضعفین در این شرایط حساس تاریخی فراهم سازیم.

ادامه دارد


تاریخ انتشار : ۱ / آذر / ۱۳۸۸

منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
21_04_2010 . 16:12
#4
گروه نشر مستضعفین ۲
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

موضوع : هویت تاریخی یا سابقه سیاسی نشر مستضعفین

تبیین ضرورت تاریخی نشر مستضعفین در دهه ۵۰ پس از بسته شدن ارشاد


تفاوت فونکسیون اجتماعی - سیاسی - طبقاتی کودتای 28 مرداد32 با فونکسیون اجتماعی - سیاسی - طبقاتی سرکوب جنبش اجتماعی 15خرداد در تاریخ جنبش صد ساله ایران:

یکی از سوالهای کلیدی و استراتژیکی که تا کنون در عرصه تاریخ صد ساله جنبش ایران نه مطر ح شده است و نه پاسخ داده شده است همین سوال فوق می‌باشد که:

با توجه به اینکه هم کودتای 28 مرداد و هم سرکوب جنبش اجتماعی 15 خرداد هر دو بلحاظ مکانیزیمی سرکوبی قهر آمیز داشته است و هر دو سرکوب در تاریخ صد ساله جنبش ایران در فاصله زمانی ده ساله انجام گرفته است و هر دو سرکوب قهر آمیز توسط یک رژیم و یک نظام صورت گرفته است و هر دو سرکوب هم از نظر حمایت بین المللی با پشتیبانی قدرت امپریالیستی پیروز از جنگ بین الملل و تازه بعرصه تقسیم باز تقسیم بازار جهانی آمده امریکا بوده است،

اما چرا فونکسیون عملی که کودتای 28 مرداد در جنبش ایران چه در عرصه جنبش اجتماعی و چه در عرصه جنبش روشنفکری و چه در عرصه جنبش دانشجوئی و چه در عرصه جنبش زنان و چه در عرصه جنبش کارگری و... باقی گذاشت کاملا با فونکسیونی که سرکوب 15 خرداد در مؤلفه‌های مختلف جنبش ایران بجا گذاشت متفاوت بوده است؟ (البته طرح این سوال کلیدی در اینجا بعدا در پاسخی که برای این سوال مطرح خواهیم کرد خواهید دید که از نظر ما پاسخ به سوال فوق تبین کننده ضرورت تاریخی تکوین کلیه حرکتهائی اعم از حرکتهای چریکی و یا حزبی از جمله خود نشر مستضعفین در دهه ۵۰ می‌باشد)

زیرا اگر حتی با یک نگاه اجمالی به تاثیر اجتماعی این دو سرکوب قهرآمیز رژیم پهلوی بپردازیم خواهیم دید که فونکسیون کودتای 28 مرداد در جنبش‌های سیاسی -اجتماعی - طبقاتی جامعه ما عبارت بوده است از:

۱. ایجاد رکود و تسلیم ابژکتیو اجتماعی در تمامی بخش‌های مختلف آن اعم از سیاسی و اجتماعی و طبقاتی در برابر قدرت مسلط کودتا.

۲. ایجاد خمود و تسلیم سوبژکتیو اجتماعی که عامل بوجود آمدن بحران تئوریک در تمامی عرصه‌های استراتژی و ایدئولوژی و تحلیلی گردید.

۳. ایجاد واگرائی سیاسی اجتماعی طبقاتی در میان تمامی نیروهای موثر اجتماعی اعم از جنبش سیاسی یا جنبش طبقاتی یا جنبش قومی - ملی و... بوده است بطوریکه ضرب المثل : دامن خود را نگهدار که آتش نگیرد که نماینده سوبژکتیو آن واگرائی اجتماعی ابژکتیویته اجتماعی در آن زمان می‌باشد درست از بعد از کودتای 28 مرداد در میان توده‌های ما رواج پیدا کرد.


اما فونکسیون سرکوب جنبش ۱۵ خرداد در جنبش‌های سیاسی - اجتماعی - طبقاتی جامعه ما عبارت بود از:

اولاً : ایجاد اعتلای عملی و پراتیکی جنبش در تمامی مؤلفه‌های اجتماعی آن از بعد از سرکوب ۱۵ خرداد است بطوریکه در عرصه جنبش روشنفکری تقریبا تمامی بخش‌های جنبش روشنفکری و سیاسی اعم از مذهبی و چپ و ملی مضمون قهرآمیز و آنتاگونیستی و مسلحانه بخود گرفت و آنچنانکه مرحوم مهدی بازرگان دبیر کل نهضت آزادی ایران در دفاعیات خود در دادگاه خطاب به حکومت شاه بعد از سرکوب 15 خرداد گفت: ما آخرین جریانی هستیم که با زبان مسالمت آمیز و قبول قانون اساسی و علنی با شما صحبت می‌کنیم جریانهای بعد از ما هم در زبان برخورد با شما و هم در اعتقاد به کلیت نظام و قانون اساسی و هم در شیوه علنی مبارزه با شما رویکردی کاملا غیر ما با شما خواهند داشت. (نقل به مضمون)

ثانیاً : ایجاد اعتلای نظری در عرصه سوبژکتیو اجتماعی در تمامی عرصه‌های مختلف آن چه استراتژی و ایدولوژی و تحلیلی و... در تمامی بخش‌های مبارزاتی اعم از چپ و مذهبی و نهضتهای قومی و منطقه‌ای و ملی گردید که حاصل همه اینها باعث برون رفت کلیت جنبش از بحرانهای تئوریک بوجود آمده در دهه سی شد.

ثالثاً : ایجاد همگرائی در پروسه واگرائی بوجود آمده در دهه بعد از کودتای 28 مرداد در میان مؤلفه‌های مختلف جنبش گردید بطوریکه هم در جنبش طبقاتی و هم در جنبش سیاسی و هم در جنبش اجتماعی و هم در جنبش دانشجوئی ما این همگرائی بوجود آمده از بعد از سرکوب جنبش اجتماعی 15 خرداد بشدت احساس می‌کنیم و در همین رابطه بود که از بعد سرکوب جنبش ۱۵ خرداد حتی برای یک روز فریاد خروش خلق ما در عرصه گلوله‌ها و اعتصابات و اعدامها و شکنجه‌ها و زندانها و تظاهرات و... خاموش نشد و آنچنان بازتاب این خروش قهرمانانه مؤلفه‌های مختلف جنبش‌های سیاسی - اجتماعی و طبقاتی کشور ما در داخل و خارج بر رژیم کودتائی شاه کمر شکن بود که شاه با حمایت امپریالیسیم امریکا در یک پروسه زمانی کوتاه مدت 15 ساله سه مرحله نظامی - نظامی ( 28مرداد 32) و نظامی - پلیسی ( 32 تا 42 ) و پلیسی - نظامی (42 تا 57) جهت سرکوب جنبش بپا خواسته تغییر سازماندهی و استراتژی و تاکتیک داد. حال با توجه به این تفاوت و تمایز بین فونکسیون دو سرکوب 28 مرداد و 15 خرداد سوال استراتژیک فوق را دو باره تکرار میکنیم تا پاسخی تئوریک برای آن بیابیم. البته بازهم در همین جا برای بار دوم تکرار می‌کنیم که علت اینکه پاسخ به این سوال در طرح هویت گذشته ما حائز اهمیت می‌باشد بدین خاطر استکه پاسخ به سوال فوق تبیین کننده ضرورت تاریخی حرکت ما بعد از بسته شدن حسینیه ارشاد در 14 آبانماه 51 می‌باشد چرا که آنچنانکه فوقاً هم به اشاره رفت تا زمانیکه ضرورت تاریخی برای شکل گیری یک حرکت ( نیاز جامعه به یک حرکت ) وجود نداشته باشد ان حرکت هرچند قوی و گسترده هم که باشد ماندگار نخواهد شد که برای نمونه و مثال در تاریخ خودمان می‌توانیم به تاریخ جنبش حزب توده اشاره کنیم که بخاطر اینکه در دهه 30 در پاسخ به تبیین ضرورت تاریخی آن دهه ( که در نهضت مقاومت ملی و شعار ملی شدن صنعت نفت و شعار شاه باید سلطنت کند نه حکومت دکتر محمد مصدق مادیت یافته بود) شکل نگرفته بود و حزب توده ضرورت تاریخی خود را در آن دهه بر مبنای حمایت از انترناسیونالیسم جهانی بسردگی شوروی و حمایت از منافع بلوک شرق و جبهه جهانی ضد فاشیسم تبیین میکرد همین عوضی گرفتن تبیین ضرورت تاریخی باعث گردید که حزبی با آن همه عظمت و گستردگی کمی و کیفی که در دهه 30 پیدا کرده بود با کودتای 28 مرداد مثل برف در برابر آفتاب تابستان آب شود و در سرزمین تاریخ سیاسی ما فرو رود بطوریکه بعد از آن دیگر بخاطر آن اشتباه تبیین ضرورت تاریخی هرگز نتوانست قد راست کند. البته عکس این موضوع هم ما در تاریخ اسلام داریم که جریان هائی هرچند بلحاظ کمی کوچک ولی بخاطر اینکه توانستند تبین صحیحی از ضرورت تاریخی حرکت خود ترسیم کنند در عرصه تاریخ پیروز و گسترده شدند که نمونه مشعشع ان نهضت کربلا و قیام امام حسین بود که تنها بخاطر اینکه امام حسین در یک تند پیچ تاریخی توانست تبین صحیحی از ضرورت تاریخی حرکت خود در برابر آلترناتیوهای دیگر مثل مرجئه و عبدالله بن عمر و ابن عباس و...ارائه کند اگرچه در زمان شکست خورد و نابود گردید ولی در تاریخ پیروز شد و ماندگار گردید که این پیروزی حسین فقط و فقط بخاطر تبین صحیح ضرورت تاریخی او بود و گرنه بسیار قیام‌های مذهبی در تاریخ از قیام زید بن علی و یحیی بن زید گرفته تا امروز بوده که هم از خانواده پیامبر بلند شدند و هم در سرکوب آنها شیوهای جنایتکار تر از آنچه با حسین و اهل بیتش کردند صورت گرفت ولی بخاطر آنکه آن قیام‌ها بر پایه تبیین صحیح ضرورت تاریخی شکل نگرفتند نتوانستند مانند نهضت کربلای حسین در سال 60 در عرصه تاریخ استوار بمانند. و اما پاسخ به سوال فوق:


پاسخ اول :

ممکن است گفته شود که شرایط تاریخی کودتای 28 مرداد در سال 32 با شرایط تاریخی سرکوب 15 خرداد در سال 42 متفاوت بوده است چراکه اگر چه هر دو سرکوب بعد از جنگ بین الملل دوم انجام گرفته است و دوران بعد از جنگ بین الملل دوم بخاطر بهم خوردن نظام مسلط جهانی و رشد جهشی آگاهی خلقها دوران اعتلای مبارزات رهائی بخش و آزادیبخش و عدالت خواهانه خلقهای تحت سلطه بوده است که در عرصه شکاف بوجود آمده در بستر جنگ بین الملل خلقهای بپا خواسته از حیات خلوت امپریالیسم امریکا یعنی امریکای لاتین گرفته تا تمامی افریقا و آسیا قیام کردند و کوشیدند تا به خواسته‌های تاریخی خویش لباس عینیت بپوشانند اما از آنجائیکه کودتای 28 مرداد در زمانی تحقق پیدا کرد که امپریالیسیم امریکا پس از پیروزی که در جنگ بین الملل بدست آورده بود در موضع تهاجمی در برابر قدرتهای رقیب در عرصه باز تقسیم بازارهای جهانی قرار داشت و مدعی سهم شیر برای خود در این بازتقسیم جدید بود لذا در همین رابطه با توجه به اینکه در دهه 30این باز تقسیم به انجام رسید و امپریالیسم امریکا توانست از موضع تدافعی امپریالیستهای شکست خورده انگلیس و فرانسه و آلمان و ژاپن و ایتالیا و..در این مرحله حساس تاریخی استفاده کند و با ایجاد جهان دو قطبی (بلوک شرق تحت هژمونی شوروی و بلوک غرب تحت هژمونی امریکا) و کسب سرکردگی بلوک غرب استقرار جهانی خود را در باز تقسیم جدید بوجود آورد از آنجائیکه این ثبات باز تقسیم برای هژمونی امپریالیسم امریکا بیش از یک دهه دوام پیدا نکرد (1330تا 1340) چرا که اگرچه در تقابل با بلوک شرق امپریالیسم امریکا توانست هژمونی خود را برجهان غرب تحمیل نماید اما از آنجائیکه رشد جنبش خلقها (و بخصوص در آسیای جنوب شرقی از چین گرفته تا کره و ویتنام) و ورود عملی آنها در عرصه این رویاروئی جهان دو قطبی بر علیه امپریالیسم امریکا موازنه بین المللی را بر علیه امپریالیسم امریکا رقم زد. در نتیجه در اواخر دهه 30امپریالیسم امریکا (از آنجائیکه برخلاف پیروزی که در دهه 20و30 در جبهه جنگ بین الملل برایش حاصل شده بود و آن پیروزی در برابر شکست جبهه رقیب باعث تهاجمی شدن موضعش در عرصه بازتقسیم جهانی گردید) در جبهه مبارزات خلقها در آسیای جنوب شرقی در سه جبهه چین و کره و بلاخص ویتنام شکست خورد و با این شکست ماشین نظامی امپریالیسم در جنوب شرقی آسیا به گل نشست که این امر باعث گردید تا امپریالیسم امریکا از موضع تهاجمی قبلی خود عقب نشینی کند و به موضع تدافعی روی آورد که حاصل این تغییر رویکرد بطور مشخص در دوران کندی با تغییر مکانیزم سلطه توسط امپریالیسم امریکا از صورت سرکوب مستقیم عریان و سرنیزه‌ای بصورت سلطه غیرمستقیم نرم توسط تحمیل پروژه رفرم در عرصه‌های مختلف اقتصادی - سیاسی - اجتماعی - طبقاتی و... از بالا در کشورهای تحت سلطه جهت ایجاد بازار وابسته بخود و جهت منحرف کردن مبارزات خلقها همراه گردید لذا در همین راستا فشار جهت شکل گیری پروژه رفرم در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و... در دوران کندی بر شاه افزایش پیدا کرد بطوریکه در آغاز دهه چهل شاه تسلیم فشار امریکا جهت پذیرش پروژه رفرم اقتصادی - سیاسی - اجتماعی- طبقاتی و... از بالا شد و که موضع تدافعی امپریالیسم امریکا در مکانیزم سلطه جهانی در این زمان از یک طرف و تسلیم پروژه رفرم کندی شدن شاه و ارائه پلاتفرم شش ماده‌ای تحت عنوان انقلاب سفید شاه و ملت توسط شاه در آغاز دهه چهل از طرف دیگر و مرگ بروجردی (که نخستین آلترناتیو مرجعیت اسلام فقاهتی مستقر در ایران و قم بود و نخستین مرجعیت فقاهتی بود که توانست تشکیلات حوزه فقاهتی در ایران را بصورت یکپارچه در آورد و نخستین مرجعیت فقاهتی بود که با ارائه رساله در سطح کشور برای اولین بار حرکت تکلیفی - مرجعیت - حوزه - فقه را نهادینه کرد و نخستین مرجع فقاهتی بود که بدون آلترناتیو توانست تشکیلات حوزه در ایران را به موضع آلترناتیوی قدرت با حاکمیت برساند و به قدرت معنوی حوزه قدرت تشکیلاتی و رهبری داخلی ببخشد و حوزه قم در داخل ایران را بصورت یک آلترناتیو قوی در برابر حوزه نجف در آورد) در این سال که باعث گردید (اگر چه شاه تلاش کرد تا با انتقال دو باره مرجعیت از قم به نجف توسط تائید حکیم که در نجف مستقر بود خود را از شر و خطر و قدرت حوزه در داخل در امان نگه دارد اما مدعیان مرجعیت در قم که عبارت بودند از شریعتمداری - گلپایگانی - مرعشی - خوانساری - شاهرودی - خمینی - میلانی و... تسلیم این دخالت شاه و انتقال مرجعیت نشدند در نتیجه هر کدام تحت یک سیستم ملوک الطوایفی فقهی بر عکس دوره امپراطوری فقهی بروجردی سعی کردند مرجعیت انتقال یافته به ایران از زمان بروجردی صیانت نمایند) که پیوند این سه مؤلفه شرایط جنبش اجتماعی 15 خرداد (تحت رهبری کاریزماتیک خمینی و رهبری تشکیلاتی طیب - حاج اسماعیل رضائی - مهدی عراقی) بوجود آورد که حاصل این تغییر رویکرد امپریالیستی در کشور ما باعث گردید تا در دهه 40 با تدافعی شدن سیاست امریکا شاه ابتدا با انتخاب دولت شریف امامی و طرح پلاتفرم 6 ماده‌ای رفرمیستی سال 42 ( که عبارت بودند از:

۱. اصلاحات ارضی و تقسیم اراضی جهت برهم زدن نظام مسلط زمین داری در ایران و برهم خوردن هیارشی طبقاتی و فراهم کردن بستر اقتصادی جهت استحاله نظام زمینداری به سرمایه داری کمپرادور بود.

۲. رهائی زنان از فشار حجابهای فقاهتی و دادن حق رای و انتخاب به آنها جهت فراهم کردن بستر اجتماعی نظام بورژوازی.

۳. سهیم کردن صوری کارگران در سود کارخانه‌ها جهت آمبورژوازه کردن کارگران و از بین بردن انگیزه مبارزاتی در آنها در عرصه مبارزه طبقاتی.

۴. تشکیل سپاه دانش جهت سواد آموزی بی سوادها.

۵. تشکیل سپاه ترویج جهت مدرنیزه کردن کشاورزی.

۶. تشکیل سپاه بهداشت جهت توسعه بهداشت و درمان در روستاها بود)

سعی کرد در برابر سیاست جدید امپریالیسم امریکا در داخل عقب نشینی کند اما زمانیکه دید که روحانیت بدوران رسیده بعد از مرگ بروجردی تحت رهبری خمینی جهت سهم خواهی سیاسی و مشارکت در قدرت حرکت کردند و هژمونی جنبش اجتماعی بوجود آمده بعد از رفرم سال 40 بدست گرفته‌اند لذا در برابر این سهم خواهی سیاسی روحانیت ایستادگی کرد و با سرکوب قهر آمیز جنبش اجتماعی در 15 خرداد 42 کوشید در واکنش به موضع تدافعی امپریالیسم امریکا موضع تهاجمی به خود گیرد و با تمام پتانسیل خود به سرکوب جنبش اقدام کرد اما از آنجائیکه سرکوب جنبش 15 خرداد برعکس سرکوب کودتای 28 مرداد ( که یک سرکوب جنبش سیاسی و جنبش روشنفکری بود نه سرکوب جنبش اجتماعی ) یک سرکوب جنبش اجتماعی بود که تحت رهبری کاریزماتیک خمینی و سازماندهی سنتی طیب - حاج اسماعیل رضائی - مهدی عراقی شکل گرفته بود ( البته دو نفر اول طیب و حاج اسماعیل رضائی جزو کودتاگران 28مرداد و هم پیمانان شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ بر علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق بودند و اگر چه به اعدام طیب و حاجی اسماعیل رضائی انجامید ولی اینها بخاطر اینکه جزو بخش حاشیه تولید در جامعه آن روز ایران بودند لذا اعدام آنها تاثیری در سرکوب جنبش سیاسی جامعه نداشت و به زندان افتادن سران و اعضای نهضت آزادی بخاطر حمایتی که روحانیت از آنها کرد و دفاعیات آنها در دادگاه باعث رشد هویت اجتماعی آنها گردید) در همین رابطه بود که در سرکوب جنبش اجتماعی 15 خرداد فقط بخش اجتماعی جنبش سرکوب گردید ولی بخش سیاسی جنبش سالم ماند و همین حفظ بخش سیاسی جنبش بود که باعث گردید تا پس از سرکوب جنبش اجتماعی 15 خرداد جنبش سیاسی در زندان و بیرون زندان به آفت‌شناسی جنبش بپردازند و برمبنای همین آفت‌شناسی علمی جنبش بود که باعث گردید تا تحولات کیفی بعدی در عرصه استراتژی و تئوریک جنبش بوجود آید این یکی از پاسخ هائی استکه می‌توان به سوال استراتژیک علت تفاوت فونکسیون دو سرکوب 28 مرداد 32 و ۱۵ خرداد ۴۲ در ایران داد.

ادامه دارد


تاریخ انتشار : ۱ / دی / ۱۳۸۸

منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
21_04_2010 . 16:38
#5
گروه نشر مستضعفین ۳
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

موضوع : هویت تاریخی یا سابقه سیاسی نشر مستضعفین


پاسخ دوم:

یک پاسخ دیگری که می‌توانیم در همین رابطه به سوال فوق بدهیم اینکه علت تفاوت فونکسیون اجتماعی دو سرکوب 28 مرداد 32 و 15 خرداد 42 ( برعکس نگاه اول که تفاوت فونکسیون دو سرکوب را بر پایه متدولوژی برونگری از برون تغییر ماهیت سیاست جهانخواری امپریالیسم امریکا و تهاجمی شدن سیاست سرکوب شاه و اجتماعی بودن موضوع سرکوب 15 خرداد برعکس سرکوب 28 مرداد که موضوع سرکوب جنبش سیاسی بود، دیدیم ) بر پایه متدولوژی دیالکتیکی، علت این تفاوت فونکسیون را از درون جنبش مورد مطالعه قرار دهیم بعنوان اساس و شرایط و تغییرات برونی را بعنوان شرط این اساس در نظر گیریم.

واضح استکه این متدولوژی بررسی، صورتی کاملا عکس متدولوژی بررسی اول داشت. چرا که در عرصه متدولوژی دیالکتیکی ابتدا ما باید درون را مورد مطالعه قرار دهیم و علت را از درون بیابیم و برمبنای آن به نظریه پردازی بپردازیم و ضرورت تاریخی حرکت نشر از بعد از بسته شدن حسینیه ارشاد در 14 آبان ماه سال 51 تبیین نمائیم. طبق متدولوژی دیالکتیکی علت کودتای 28 مرداد نه قدرت و پتانسیل امپریالیسم امریکا و ارتش و دربار بود، بلکه بلعکس علت علل موفقیت کودتا گران در 28 مرداد پروسه واگرائی جنبش سیاسی بود. که این پروسه واگرائی جنبش سیاسی باعث گردید تا از یکطرف میان توده‌ها ی مردم ایجاد تشتت و پراکندگی و یاس و رکود کند و از طرف دیگر این پروسه واگرائی باعث منفرد شدن و سکتاریسم دولت وحدت ملی دکتر مصدق گردید و حاصل رشد تضاد داخلی بین دولت و جنبش سیاسی باعث گردید که به جای یک کاسه شدن انرژی دولت مصدق جهت برخورد با دربار( تحت شعار شاه باید سلطنت کند نه حکومت ) و امپریالیسیم جهانی به سرکردگی امپریالیسیم انگلیس ( تحت شعار ملی شدن صنعت نفت ) مجبور گردید تا قسمت اعظم انرژی خود را جهت مقابله کردن با تهاجمات جناحهای سه گانه جنبش سیاسی داخلی که شامل جناح چپ برهبری حزب توده و جناح فقاهتیها برهبری کاشانی و فدائیان اسلام و جناح به اصطلاح ملیون برهبری مظفر بقائی و خلیل ملکی و حسین مکی و... صرف نماید و همین موضوع بستری مناسب گردید جهت نفوذ و رخنه کردن دو دشمن اصلی یعنی دربار و امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم امریکا طوری که آنها با حداقل انرژی توانستند کودتای 28 مرداد را بوجود آورند. اگر پروسه واگرائی جنبش سیاسی در عرصه مبارزه نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق صورت نمی‌گرفت. پیروزی نهضت مقاومت ملی مردم ایران برهبری دکتر محمد مصدق که پیش قراول نهضت رهائبخش تمامی خلقهای جهان بعد از جنگ جهانی بود امری قطعی بود اما آنچنانکه همین موضوع در مشروطیت باعث شکست انقلاب مشروطیت و پیروزی کودتای 1299 گردید پروسه واگرائی جنبش سیاسی در سالهای 31و32 باعث شکست نهضت مقاومت ملی و وازدگی و یاس و رکود توده‌ها و همچنین باعث منفرد و سکتاریسم دولت ملی مصدق و پیروزی کودتا گران تحت رهبری دربار و امپریالیسم امریکا گردید و بخاطر همین امر بود که از بعد از حاکمیت جریان کودتا، آن واگرائی شکل گرفته در جنبش سیاسی در سالهای 31و32 باعث گردید تا بستری شود تا از یکطرف رژیم با خیال آسوده به قلع و قمع جناحهای متلاشی شده جنبش سیاسی جامعه بپردازد و از طرف دیگر با قتل عام و بگیر و بند نیروهای مختلف جنبش سیاسی یاس و وازدگی توده‌ها از جنبش سیاسی را بیشتر کند. آنچنانکه کرد و همین امر رمز موفقیت رژیم کودتا بود. اما تحلیل دیالکتیکی فونکسیون سرکوب 15 خرداد کاملا با تحلیل دیالکتیکی فونکسیون سرکوب 28 مرداد متفاوت می‌باشد چرا که از زاویه این متدولوژی عامل شکست و سرکوب جنبش اجتماعی 15 خرداد عبارت است از:

۱. ناتوانی رهبری کاریزمات در مدیریت جنبش
۲. ضعف تئوریک جنبش در سه عرصه - آموزشی - برنامه‌ای – سازمانگری
۳. غیر علمی و سنتی بود شیوه مبارزه رهبری جنبش
۴. ارتجاعی بودن شعار جنبش 15 خرداد

که در یک نگاه انطباقی اگر مؤلفه‌های خود ویژگیهای جنبش اجتماعی 15 خرداد خمینی با مؤلفه‌های خود ویژه نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق مقایسه کنیم بهتر می‌توانیم به مضمون متفاوت این دو حرکت تاریخی جنبش اجتماعی - سیاسی تاریخ خودمان پی ببریم:


اول : به‌لحاظ شعار

شعار خمینی در جنبش ۱۵ خرداد مخالفت با آزادی اجتماعی زن در عرصه مشارکت سیاسی -اجتماعی بود در صورتیکه شعار دکتر محمد مصدق در عرصه مبارزه ضد امپریالیستی و ضد استبدادی بر پایه دو مولفه:

الف) ملی شدن صنعت نفت که مترقی ترین شعار دوران خود در سطح بین المللی بود بطوریکه آنچنانکه جمال عبد الناصر گفت شعارهای بعدی مبارزه با امپریالیسم در سطح منطقه و جهانی مثل شعار ملی کردن کانال سوئز مصر و ملی کردن صنایع مس شیلی توسط آلنده و... همگی تاسی کرده از شعار ملی شدن صنعت نفت مصدق بود.

ب) شعار شاه باید سلطنت کند نه حکومت که جوهر انقلاب دمکراتیک ضد فئودالیسم بورژوازی در آن زمان در عرصه بین المللی و انقلاب مشروطیت در درون بود.


دوم : مقایسه ایدئولوژی خمینی در جنبش ۱۵ خرداد با نهضت مقاومت ملی مصدق

که در این رابطه آنچه ایدولوژی خمینی در جنبش اجتماعی ۱۵ خرداد را تشکیل می‌داد، اسلام فقاهتی حوزه بود که صورت مدون آن آنچنانکه بارها توسط خود خمینی مطرح شد. می‌توان در مجموعه فقهی جواهر الکلام شیخ حسن نجفی مشاهده کرد که بنا به گفته خود خمینی جواهر الکلام شیخ حسن نجفی دائره المعارف کامل فقه اسلام فقاهتی است. این چنین ایدولوژی سیاسیتش همان کتاب ولایت فقیه خود خمینی می‌باشد که خشن ترین نظام اتوکراتیک تاریخ را در عرصه سوبژکتیو و ابژکتیو به نمایش می‌گذارد. آنچنانکه از بعد از انقلاب فقاهتی سال 57 تا کنون شاهد آن بوده و هستیم و چهره اقتصادی آن بورژوازی کلاسیک یا بورژوازی بازار می‌باشد که در این مدت 30 ساله بعد از انقلاب فقاهتی 57 مشاهده کرده ایم و می‌کنیم و چهره اجتماعی آن هم همین نظام اریستوکراسی آخوندی می‌باشد که سی سال است مثل طاعون جامعه ما را در عقب ماندگی و فشار روز افزون نگه داشته است در صورتیکه ایدولوژی نهضت مقاومت ملی دکتر محمد مصدق بر پایه ملیت و ایرانیت قرار داشت. که اگرچه بلحاظ ابژکتیویته از پشتوانه عینی بورژوازی ملی در داخل جامعه ما بخاطر عقب ماندگی نظام سرمایه داری کشورمان بر خوردار نبود. ولی بلحاظ سوبژکتیویته در دهه 20 و30 یعنی سالهای بعد از جنگ بین الملل دوم ایدولوژی ملی برخلاف سالهای بعد از جنگ بین الملل اول که چهره‌ای ارتجاعی داشت مضمونی انقلابی و مترقی بخود گرفت بطوریکه مضمون ایدولوژیک تمامی مبارزات خلقهای بپاخواسته در سالهای بعد از جنگ بین الملل دوم از کوبای باصطلاح مارکسیست گرفته تا الجزایر مسلمان و... همگی ملی بود و بر پایه ملیت استوار بود.


سوم : شیوه مبارزه

در خصوص شیوه مبارزه آنچنانکه فوقاً مطرح کردیم شیوه مبارزه خمینی در جنبش 15 خرداد شیوه غیر علمی و سنتی بر پایه پتانسیل کاریزماتیک خودش و تشکیلات سنتی هیئت‌های مذهبی و تشکیلات سنتی حوزه و بدون اعتقاد به علمی بودن و قانونمند بودن مبارزه استوار بود که سردمداری این تشکیلات و استراتژی این تشکیلات خمینی آنچنانکه فوقاً مطرح شد عبارت بود از: طیب و حاج اسماعیل رضائی و مهدی عراقی و بعد هیئت‌های موتلفه و...

آفتاب آمد دلیل آفتاب / گر دلیل‌ات باید، از وی رو متاب

اما شیوه مبارزه دکتر محمد مصدق در عرصه نهضت مقاومت ملی اگرچه مضمونی بورژوائی داشت اما بر پایه ایدولوژی ملیت و ایرانیت که قبلا ذکرش رفت این شیوه در جامعه ما در شرایط تاریخی سوبژکتیو - ابژکتیو آنزمان دارای مضمونی مترقیانه بود که حاصل آن تکیه مصدق بر شیوه دمکراتیک بر پایه تشکلات حزبی و ائتلافهای جبهه‌ای بود مصدق در حرکت سازماندهی حزبی به قوانین علمی احزاب بورژوائی اعتقاد داشت و در کادر آن عمل میکرد.


فصل دوم : شکل گیری جنبش سیاسی در مولفه‌های مختلف استراتژی آن از بعد از سرکوب جنبش اجتماعی ۱۵ خرداد ۴۲:

ماحصل آنچه تاکنون گفته شد عبارت از این‌که :

۱. از بعد از سرکوب جنبش اجتماعی ۱۵ خرداد جنبش سیاسی جامعه ما خود را در برابر یک سوال بزرگ تاریخی دید و آن اینکه بلحاظ آفت‌شناسی چه عواملی باعث شکست جنبش اجتماعی ۱۵ خرداد گردید برحسب نوع پاسخی که بخش‌های مختلف جنبش سیاسی جامعه ما در آن شرایط به این سوال میدادند می‌کوشید مسئولیت خود را در جهت نجات جامعه آنزمان تعریف کنند.

۲. آفت‌شناسی جنبش سیاسی ایران نسبت به نهضت مقاومت ملی بعد از سرکوب 28 مرداد با آفت‌شناسی جنبش سیاسی ایران نسبت به جنبش اجتماعی 15 خرداد بعد از سرکوب جنبش 15 خرداد متفاوت بود در آفت‌شناسی جنبش سیاسی ایران نسبت به نهضت مقاومت ملی پس از کودتای 28 مرداد بعلت وجود اپیدمی واگرائی در جنبش سیاسی این واگرائی پس از کودتا هم ادامه داشت و وجود این واگرائی باعث گردید تا هر بخش از جنبش سیاسی، آفت‌شناسی را در کلیت جنبش مورد مطالعه قرار ندهد، بلکه در بخشی مطالعه کند که خود جزو آن بوده است و در عرصه تضاد داخلی و پروسه واگرائی جنبش سیاسی آفت را در رقیب خود بیند و لذا در کادر همان حرکت گذشته خود پس از نجات از پنجه‌های آهنین و خونین رژیم سعی میکرد به بازسازی گذشته خود بپردازد البته در یک تقسیم بندی کلی آفت‌شناسی نهضت مقاومت ملی پس از سرکوب 28 مرداد بدو دسته تقسیم می‌شد:

الف) موافقین رهبری دکتر محمد مصدق
ب) مخالفین رهبری دکتر محمد مصدق از چپ و راست

موافقین رهبری دکتر محمد مصدق در عرصه آفت‌شناسی نهضت مقاومت ملی پس از سرکوب کودتا ۲۸ مرداد علت شکست نهضت را در واگرائی جریانهای سیاسی از رهبری محمد مصدق تحلیل می‌کردند و در این راستا بود که تمامی جریانهای سیاسی موافق رهبری پس از کودتا و فرار از پنجه آهنین و خونین رژیم کودتا سعی کردند به بازسازی تشکیلات خود حول رهبری مصدق بپردازند. البته تمامی این جریانها بنا به توصیه دکتر محمد مصدق با اصل وحدت تشکیلاتی مخالف بودند و حرکت خود را در بستر کثرت تشکیلات و وحدت جبهه پیش می‌بردند لذا در همین رابطه بود که تشکیلات جدیدی در بستر آن جبهه با همان هدف مثل نهضت آزادی یا جبهه ملی دوم و جبهه ملی سوم و... در داخل و خارج کشور شکل می‌دادند. اما در رابطه با مخالفین رهبری مصدق بخاطر اینکه علت شکست نهضت در رهبری و مدیریت دکتر محمد مصدق تبیین میکردند، لذا در همین راستا از بعد از کودتا و پس از رهائی خود از چنگال رژیم کودتا (که بعضی با سر سپردگی خود را از چنگال رژیم کودتا نجات دادند مثل کاشانی و جناح طرفدارانش و بعضی با اعدام و شکنجه و زندان و مثل حزب توده و...) سعی کردند به بازسازی تشکیلات آنتی مصدقی خود اقدام نمایند.

۳. بدلیل عدم آفت‌شناسی کلیت نهضت و تکیه جناحی کردن در آفت‌شناسی نهضت بعد از کودتای 28 مرداد و بعلت سرکوب قهر آمیز جنبش سیاسی، جنبش نتوانست تا سال 40 یعنی مدت 8 سالبعد یک اعتلای حرکتی در بستر جامعه سیاست بکف آورد و هر روز که می‌گذاشت عرصه این سکتاریسم جنبش عمیق تر میشد و خمود جنبش همراه با رکود حرکت توده‌ها گسترده تر می‌گردید.

۴. آفت‌شناسی جنبش اجتماعی 15 خرداد بدلیل اینکه کلیت جنبش پس از شکست 15 خرداد توسط جنبش سیاسی به زیر سوال رفت، بهمین منظور برحسب نوع پاسخی که بخشهای مختلف جنبش به این سوال میدادند ضرورت تاریخی حرکت خو درا تبیین میکردند و به بازسازی یا نوسازی حرکت خود می‌پرداختند که در یک نگاه کلی این جریانها عبارت بودند از:


الف) نهضت چریکی :

این نهضت که فراگیر ترین بخش جنبش سیاسی بود در آفت‌شناسی جنبش اجتماعی 15 خرداد و دلیل سرکوب آنرا فقدان استراتژی مشخص علمی جنبش را علت عمده شکست جنبش مطرح کردند و در جهت پاسخ به این خلاء جنبش اجتماعی 15 خرداد با توجه به اوج گیری جنبش چریکی در سطح جهان پس از پیروزی انقلاب کوبا و انقلاب الجزایر و انقلاب چین و... و با توجه به اینکه طرفداران جنبش چریکی در انقلابات فوق سعی می‌کردند به نحوی به تئوریزه کردن علمی آن بپردازند لذا نهضت فوق از جنبش سیاسی ایران با تمام ایمان و اعتقاد ش به حمایت جنبش چریکی جهانی پرداخت و سعی میکرد شکلی از این جنبش چریکی را بصورت کپی برداری و انطباقی بومی کند و بعنوان استراتژی حرکت خود و راه نجات و برون رفت از بحران استراتژی جنبش اجتماعی 15 خرداد مطرح کند. البته اشکال مختلفی که اینها در عرصه تیین استراتژی چریکی خود مطرح میکردند نه بدلیل کشف دیالکتیک اجتماعی کشور ما بود بلکه بخاطر سلیقه طرفداران آن شکل از جنبش چریکی در کپی برداری از نوع جنبش چریکی مورد علاقه خود بود و در همین راستا بود که در میان جنبش چریکی در دهه 40 و و50 تنوع و اختلاف پدید آمد مثلا عده‌ای مثل صفائی فراهانی و مسعود احمد زاده معتقد بودند که چریک گرائی استراتژی است نه تاکتیک و عده‌ای دیگر مثل بیژن جزنی و طرفدارانش معتقد بودند که چریک گرائی تاکتیک است برای ایجاد حزب است بعبارتی از دید گاه این جریان حزب استراتژی است در صورتیکه چریک گرائی تاکتیک می‌باشد و باز در همین رابطه عده‌ای با تاسی از انقلاب الجزایر چریک گرائیرا در بستر ارتش خلقی تبیین میکردند و بر مبنای آن چریک گرائی شهری را الویت میدادند که در عرصه منطقه این چریک گرائی بدل به ارتش خلقی میشود مثل مجاهدین خلق و عده‌ای دیگر با تاسی از انقلاب چین معتقد به محاصره شهر‌ها توسط روستا‌ها بودند که جریان سیاهکل در بهمن ماه 49 در این راستا شکل گرفته بود و... بهر حال اگرچه در تبین تاکتیکی استراتژی نهضت چریک گرائی اختلافی بین طرفداران این نهضت وجود داشت اما در ماهیت غیر دیالکتیکی و وارداتی این نهضت بین تمامی جریانهای مختلف این نهضت اشتراک معنا بود بعبارت دیگر مثلا اگر نهضت چریک گرائی توانسته بود در کوبا به موفقیت برسد بدان دلیل بود که تئوریسینهای آن اعم از کاسترو و چه گوارا و... این استراتژی را بصورت کپی برداری و انطباقی از جریان دیگری اتخاذ نکرده بودند بلکه با کشف دیالکتیک شرایط تاریخی اجتماعی خودشان توانسته بودند به کشف این استراتژی برسند بهمین علت آن استراتژی در آن جامعه مشخص توانسته بود مثمر ثمر قرار گیرد ولی همان استراتژی حتی توسط خود همان تئوریسینهای دیالکتیسین انقلاب کوبا مثل چه گوا را در جامعه‌ای دیگر با مشخصه دیگر مثل بولیوی دچار شکست شد و بهمین ترتیب همین فرمول در رابطه با انقلاب چین و انقلاب الجزایر صادق بود لذا نهضت چریک گرائی که در دهه 40 و50 بسان یک سونامی با تمام انرژی غیر قابل وصف بمیدان نجات جامعه ایران برخاست بعلت همان آفت انطباقی و وارداتی و غیر دیالکتیکی بودنش از نیمه دهه 50 تقریبا در جامعه ما با شکست کامل روبرو گردید و طبیعی استکه وقتی یک استراتژی نتوانست در عرصه اجتماعی صحت دیالکتیکی خود را به اثبات برساند عامل سکتاریسم در بین معتقدین به خود میگردد که انشعابات و خودزنی و کودتاهای درون تشکیلاتی و... همه و همه بعلت همین جایگاه و مضمون غیر دیالکتیکی آن استراتژی می‌باشد. بهر حال اگرچه این نهضت تقریبا در نیمه دهه 50عدم توانائی خود در حل مشکل اجتماعی کشورمان را اعلام کرد ولی بقایای آن پس از نجات از زندان در سال 57 و پیروزی انقلاب فقاهتی 22 بهمن سعی کردند به بازسازی حرکت گذشته خود در کادر نهضت چریکی ادامه دهند که حاصل آن شروع جنگهای منطقه‌ای بعد از انقلاب از کردستان و کرمانشاه گرفته تا گنبد و بلوچستان و... که حاصل همه اینها تقویت رژیم فقاهتی و رشد سکتاریسم طرفداران این نهضت چریکی بود که در همین راستا بد نیست به نهضت چریگرائی پس از انقلاتب فقاهتی 57 در شهرها که توسط دو جریان مذهبی یکی فرقان در سالهای 58 و59 و دیگری مجاهدین خلق که از 30 خرداد سال 60 شکل گرفت اشاره کنیم که هر دو جریان نهضت دو باره چریکی خود را در کادر همان استراتژی سابق خود از سر گرفتند تا در راس آن نهضت بتوانند با تشکیل ارتش خلقی حاکمیت سیاسی خود را توسط برانداختن رژیم فقاهتی محقق سازند اما این نهضت آنچنانکه ماهیت غیر دیالکتیکی و سکتاریسمی و وارداتی بودن خودش قبل از انقلاب فقاهتی 57 اثبات کرده بود پس از انقلاب هم در مدت کوتاهی بی ثمری و غیر دیالکتیکی بودن و غیر علمی و انطباقی و وارداتی بودن خود را به نمایش گذاشت و با خروج مجاهدین خلق از کشور رسما حرکت سکتاریسم این نهضت که آخرین پایگاه مقاوم مدافع چریک گرائی بود به جریان افتاد ولی مجاهدین خلق پس از پشت سر گذاشتن یک دریای خون از طرفداران شان در داخل و زندانها بالاخره سعی کردند با تشکیل ارتش خلقی در عراق دو باره جان تازهای به کالبد مرده نهضت چریک گرائی ببخشند که پروسه منهزم شدن این ارتش خلقی را در آخرین نماد آن که سقوط شهرک اشرف بودمی توان مشاهده کرد. به این ترتیب تاریخ مبارزه چریک گرائی جنبش سیاسی ما در تمامی اشکال آن از چریک یک حزب است مسعود احمد زاده تا ارتش خلقی مجاهدین خلق، با فدا کردن یک اقیانوس خون و کشته با نهضت چریک گرائی خدا حافظی کرد. البته اگرچه استراتژی نهضت چریک گرائی در عرصه ابژکتیو آن با سقوط شهر اشرف با تاریخ ما خداحافظی کرد اما بخاطر اینکه این نهضت بر پایه سرکوب متلاشی شد نه بر پایه بازسازی تئوریک، لذا فونکسیون سوبژکتیو نهضت چریک گرائی در تمامی اشکالش در تمامی اندام فرهنگی و تئوریک جامعه ما هنوز وجود دارد و همین عرصه سوبژکتیو نهضت چریک گرائی استکه جنبش سیاسی جامعه ما را آبستن انحرافات آینده می‌کند و دلیل آنهم واضح است. چرا که بستر نفوذ سوبژکتیو نهضت چریک گرائی بسیار گسترده و وسیع می‌باشد و تنها با یک انقلاب تئوریک علمی سازمانگرایانه حزبی می‌توان این آفت تئوریک در جامعه ما را حل کرد البته تا زمانیکه با این بستر سوبژکتیو نهضت چریک گرائی برخورد علمی و تطبیقی و دیالکتیکی نشود امکان انجام یک حرکت فراگیر سازمانگرایانه حزبی در داخل نمی‌باشد چراکه تمامی جریانهای سازمانگرایانه حزبی پس از اعتلای حرکت با مادّیت یافتن و نفوذ همان بسترهای سوبژکتیو بدرون حرکت آنها دچار بحران شده و همین بحران آن حرکتها را زمین گیر خواهد کرد البته نباید این حقیقت را همین جا به فراموشی سپرد که بزرگترین پشتوانه عینی این سوبژکتیو فراگیر مظلومیت در سرکوب آنها توسط پنجه‌های آهنین و خونین گذشته و حال می‌باشد که امکان بازنگری علمی را از سردمداران این نهضت گرفته است.

ادامه دارد


تاریخ انتشار : ۱ / بهمن / ۱۳۸۸

منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
21_04_2010 . 16:53
#6
گروه نشر مستضعفین ۴
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

موضوع : هویت تاریخی یا سابقه سیاسی نشر مستضعفین


ب) نهضت رفرمیستی :

این نهضت اگرچه بلحاظ ریشه تاریخی سابقه‌ای ماقبل جنبش اجتماعی داشتند اما از بعد از 15 خرداد بلحاظ آفت‌شناسی، علت شکست جنبش اجتماعی 15 خرداد را چپ رویهای خمینی اعلام کردند لذا در همین رابطه بود که پس از تبعید خمینی از ایران کوشیدند در کادر سیاستهای ملایم فرهنگی و سیاسی و حقوق بشری حرکت خود را شکل دهند. که در این رابطه می‌توانیم از حرکت شریعتمداری در حوزه قم گرفته تا حرکت انجمن ضد بهائیت تحت رهبری شیخ محمود حلوی و حرکت نهضت آزادی تحت رهبری مهدی بازرگان اشاره کنیم که هر سه حرکت علت شکست جنبش 15 خرداد را چپ روی خمینی عنوان کردند و کوشیدند با روی آوری بحرکت فرهنگی زمینه را برای حرکت اجتماع فراهم کنند این نهضت هم اگرچه با گسترش اختناق و چریکی شدن فضای جامعه و گرایش براست مردم در بازتاب فضای چریکی توانستند برای مدتی در حوزه‌های علمیه و داخل کشور و جامعه جولان بدهند اما بمرور زمان بموازات اعتلای جنبش و رادیکالیزه شدن فضای جنبش اجتماعی صحنه را دو باره به نفع خمینی خالی کردند و بالاجبار دو باره برهبری خمینی تن دادند.


ج) نهضت آگاهی‌بخش :

بنیانگذار این نهضت اگرچه در ایران مشخصا در تاریخ صد ساله جنبش ایران معلم کبیرمان شریعتی می‌باشد و اگرچه بطور مشخص شریعتی این استراتژی را از بعد از سرکوب جنبش اجتماعی 15 خرداد اتخاذ کرد ( آنچه مسلم است شریعتی در همین ایام رفرم کندی تا سرکوب شاه در 15 خرداد 42 بخاطر شرکت در چهلمین روز فوت مادرش از فرانسه به ایران می‌آاید و با اینکه این مسافرت از نظر زمانی زیاد هم طول نمی‌کشد ولی خود این مسافرت و برخوردهائی که او در این مسافرت بلحاظ عینی - ذهنی داشته است باعث میگردد تا در بازگشت به فرانسه تحولی کیفی در جمع بندی شریعتی در عرصه استراتژی برایش حاصل شود و با استراتژیهای گذشته که بصورت انطباقی به آنها معتقد شده بود مثل استراتژی چریکی و ارتش خلقی که احتمالا از ارتش آزادیبخش الجزایر اقتباس کرده بود فاصله بگیرد و با نهضت چریک گرائی و یا با استراتژی جبهه ملی سوم حول رهبری دکتر مصدق که خود بنیانگذار آن در خارج کشور بود خداحافظی کند و نهضت و استراتژی آگاهیبخش را جایگزین همه آنها سازد بطوریکه شریعتی در مقطع باز گشت به ایران که در اوایل دهه چهل انجام گرفت در خصوص استراتژی حرکت خود کاملا به استراتژی آگاهی بخش که خود بنیانگذارش بود اعتقاد داشت و کاملا با نهضت چریک گرائی و نهضت رفرمیستی فاصله گرفته بود که این موضوع حتی در بازجوئیهای اولش در ساواک که در زمان ورودش به مرز ایران توسط ساواک دستگیر میشود کاملا مشهود است اگرچه در آنجا بصورت فرمالیسم نهضت آگاهی بخش خود را بصورت مبارزه با آخوندیسم و مارکسیسم و فکلیسم و تجددگرائی مطرح می‌کند ولی منهای مؤلفه‌های سه گانه که شریعتی جهت پوشش و محمل مطرح می‌کند، اصل تائید استراتژی آگاهی بخش از زمان ورود به مرز ایران توسط شریعتی تائید می‌شود اگر چه آنچنانکه خواهیم دید، بعدا در اتخاذ تاکتیکهای محوری این استراتژی شریعتی دچار تغییرات کیفی گردید اما خود استراتژی آگاهی بخش او که مشخصا ریشه در جمع بندیهای شریعتی از فراز و نشیب جنبش اجتماعی 15 خرداد داشت تا آخر حیات سیاسی شریعتی ثابت ماند و شریعتی هرگز در صحت این استراتژی با اینکه تنها منادی این استراتژی بود هر گز شک و تردیدی نکرد).


مبانی استراتژی آگاهی‌بخش شریعتی :

در خصوص مبانی استراتژی آگاهیبخش شریعتی آنچه می‌توان گفت اینکه آنچنانکه از جمع بندی کل گفته‌ها و نوشته‌های شریعتی در این رابطه بر می‌آید، اگر بخواهیم مبانی این استراتژی را بصورت تئوریک آرایش دهیم باید بگوئیم پروسه شکل گیری استراتژی آگاهیبخش شریعتی از نظر ساختاری دارای دو مؤلفه می‌باشد:

اول، مؤلفه ثابت استراتژی آگاهی‌بخش شریعتی

دوم، مبانی سیال استراتژی آگاهی‌بخش شریعتی که مبانی ثابت همان هسته اولیه استراتژی شریعتی می‌باشد و مبانی سیال همان دستاوردهای عملی شریعتی است.


مبانی ثابت استراتژی آگاهی‌بخش شریعتی :

آنچنانکه از جمع بندی گفته‌ها و نوشته‌های شریعتی در کنفرانس‌های مثل از کجا آغاز کنیم ؟ یا چه باید کرد؟ یا مسئولیت روشنفکر یا استحمار یا درسهای 14 و 20 و21 اسلام‌شناسی و... بر می‌آید مبانی ثابت استراتژی آگاهیبخش شریعتی عبارتند از اینکه:

الف) اعتقاد به هویت مستقل جامعه انسانی بصورت یک پدیده مستقل از افراد که دارای یک حرکت قانونمند و علمی می‌باشد البته آنچنانکه خود شریعتی در این رابطه مطرح می‌کند اگرچه علم جامعه‌شناسی بخاطر جوان بودنش هنوز نتوانسته است حتی یک قانون متقن از جامعه را بیان کند ولی این عدم کشف قوانین جامعه توسط جامعه‌شناسی به معنای عدم قانونمند بودن ساختار جامعه نیست بلکه نشان دهنده عدم توانائی ما در کشف قانونبندیهای علمی جامعه است که البته بشریت در پروسه رشد خود بالاخره این صلاحیت کشف قوانین علمی جامعه را پیدا خواهد کرد.

ب) اعتقاد به هویت مستقل تاریخ انسانی بعنوان یک پدیده مستقل از جامعه که دارای یک حرکت قانونمند علمی میباشد و دارای سر آغاز معین و مسیر مشخص و نهایت مقدری می‌باشد این تاریخ علم شدن انسان می‌باشد که موضوعش جامعه است و تاریخ همان جامعه متحرک میباشد البته این تاریخ قانونمند آنچنانکه موضوع آن یعنی جامعه علمی و قانونبند دارای یک قانون عام و کلی و مشترک برای همه جوامع نمی‌باشد و هر جامعه‌ای بر مبنای خود ویژگیهای اقلیمی و جغرافیائی و... دارای قانونبندی خاص و کنکرت می‌باشد تاریخ نیز که مسیر شدن همین جامعه‌ها است و علم شدن همین انسانهای کنکرت جامعه‌ها می‌باشد دارای قانونبندی کلی و عام و یکسان برای همه بشریت و جوامع مختلف بشری نیست و جوامع مختلف غرب و شرق دارای قانون بندی مختلف تاریخی می‌باشد و هرگز نمی‌توان فرمول و قانونبندی تاریخ در غرب را به حرکت تاریخ در شرق تعمیم داد البته سلاح کشف قانونبندی جامعه و تاریخ که همان دیالکتیک می‌باشد در شرق و غرب یکسان است اما خود قانونبندیها متفاوت می‌باشد.

ج) انسان که زیر بنای دو حقیقت مشخص و علمی و قانونمند جامعه و تاریخ می‌باشد برخلاف دیدگاه فلاسفه و ارسطو که یک حقیقت کلی و عام مجرد میدانستند یک واقعیت عینی و خاص و مشخص می‌باشد که دائما در حال شدن است و بر پایه این شدن دائمی خویش است که ماهیت موقت خود را تعریف می‌کند و لذا برعکس دید گاه ارسطو این انسان کنکرت موقت و مشخص که پیوسته در حال شدن می‌باشد نمی‌تواند یک تعریف عام و کلی بپذیرد و اگر هم بصورت اعتباری بخواهیم تعریفی برای او بکنیم باید تعریفی خاص و موقت و مشخص و معین از او بکنیم نه آنچنانکه ارسطو می‌گفت یک تعریف عام کلی و مجرد. از نظر شریعتی انسان یک واقعیت سیال و ذومراتبی می‌باشد که دائما در حال شدن است و ماهیت خود را بر پایه وجودش شکل میدهد و هرگز جایگاه ثابت و قالب ثابتی جهت تعریف پذیری اتخاذ نمی‌کند بستر شدنش جامعه است و علم شدنش تاریخ می‌باشد.

د) ماحصل اینکه از نظر شریعتی نه تاریخ مجرد از جامعه می‌تواند کنشی داشته باشد و نه انسان مجرد از جامعه می‌تواند شدنی داشته باشد شدن و صیرورت هر دو در گرو شدن جامعه می‌باشد و در رابطه با شدن جامعه استکه شریعتی معتقد به ساختار سه اشکوبه‌ای جامعه می‌باشد که این سه اشکوبه عبارتند از زیربنا و انستیتاسیونها و روبنا‌ها می‌باشد شریعتی در رابطه با کنش جامعه در برابر دو دیدگاه مارکس که نقش زیربنا را در کنش جامعه عمده می‌کرد و ماکس وبر که نقش روبناها را در کنش جامعه عمده می‌کرد شریعتی معتقد به نظریه سومی گردید که خودش این نظریه سوم خویش را بصورت مارکس وبر مطرح می‌کند که در توضیح این دکترین خود می‌گوید من نه مارکسم که زیربنا را عمده کنم و نه ماکس وبرم که روبنا را مطلق نمایم من مارکس وبر هستم.

کشف و اعتقاد شریعتی به این دکترین بود که شریعتی را به دروازه پروژه نهضت آگاهی بخش کشانید بعبارت دیگر آنچه باعث گردید تا شریعتی از نظر علمی و فلسفی و تئوریک به سمت پروژه استراتژی آگاهی بخش هدایت کند و با نهضتهای چریک گرائی و رفرمیستی قبلی خود فاصله بگیرد دست یابی تئوریک او به تئوری علمی که خودش با نام مارکس وبر مطرح می‌کند، می‌باشد. چرا که مطابق این تئوری علمی شریعتی نقش روبنا و زیربنا بصورت دیالکتیکی در کنش اجتماعی و تکامل جامعه مطرح کرد و بر پایه تاثیر رو بناها در تغییر دیالکتیکی زیربناها بود که آگاهی را بعنوان مؤلفه عمده مادّیت سوبژکتیو روبنا‌ها که تاثیر گذار دیالکتیکی در عرصه زیربناها دارد، مطرح شد و از این جا بود که شریعتی رفته رفته به استراتژی آگاهی بخش ایمان علمی پیدا کرد و در مسافرت به ایران در آغاز دهه چهل با برخوردهای عینی که با جامعه داشت این اعتقاد نظری به ایمان عملی بدل شد و شریعتی در پایان اقامتش در اروپا کلا به نهضت آگاهی بخش مومن شده بود و جهت مادّیت بخشیدن به این استراتژی بود که بی صبرانه کوشید که خاک اروپا را ترک کند و بصورت غیر مجاز از طریق مرز خاکی وارد کشور شود که به دستگیری او انجامید.


فرایندهای استراتژی آگاهی‌بخش شریعتی :

در راستای دست یابی شریعتی به استراتژی آگاهی‌بخش بود که اولین گامی که شریعتی جهت تحقق این استراتژی خود برداشت مشخص کردن تکیه گاه اولیه استراتژی خود بود که بعنوان بازوی عملی تحقق این استراتژی مطرح می‌گردید ( چرا که هر استراتژی تا زمانیکه به بازوی اجرائی مسلح نشود یک تئوری مجرد و نظری بیشتر نخواهد بود آنچه به استراتژی امکان عینی شدن می‌بخشد بازوی و تکیه گاه اولیه آن استراتژی است ) که در این رابطه دیدگاه شریعتی در برابر دیدگاههای سیدجمال که از سلاطین آغاز کرد و عبده که از روحانیت شروع کرد قرار گرفت چراکه شریعتی با توجه به گوهر استراتژی خود که آگاهی بود از روشنفکر آغاز کرد. شریعتی تکیه گاه اول و مخاطب نخستین اش را روشنفکر قرار داد و بر مبنای این تکیه استراتژیک بر روشنفکر بود که شریعتی کوشید تا فرآیندهای استراتژی خود را تبیین نماید و برای این منظور شریعتی فرآیندهای استراتژی خود را در سه مرحله تدوین کرد که عبارت بودند از:

الف) تدوین آگاهی
ب) تربیت روشنفکر
ج) انتقال آن به توده

و طبیعتاً در همین رابطه بود که حرکتش را با پرورش روشنفکران شروع کرد و آگاهی گوهر استراتژی آگاهی بخش شریعتی را با توجه به مذهبی بودن فرهنگ جامعه و با توجه به پتانسیل مترقیانه دین اسلام و بخصوص مذهب تشیع علوی آگاهی اعتقادی معنی کرد که معتقد بود که در جامعه ما با خود ویژگیهای تاریخی و فرهنگی این تنها آگاهی اعتقادی تشیع علوی استکه می‌تواند جامعه را دچار تحول و تغییر کند و روشنفکر مورد تکیه او عبارت بودند از عقلانیت اسلام‌شناسی که نقاد سه قدرت زر و زور و تزویر در جامعه خود می‌باشد و بر پایه این تعریف از روشنفکر بود که شریعتی تمامی پراتیک خود را در دهه چهل حول دو محور گذاشت:

۱. تدوین مانیفست اسلامی جهت ایجاد خودآگاهی اعتقادی در روشنفکر و توده
۲. آموزش و پرورش روشنفکر بر مبنای این اسلام مدون

و برپایه این دو مؤلفه بود که شریعتی معتقد بود که هر گاه این دو مؤلفه شکل بگیرد کار تمام است چرا که با وجود این دو مؤلفه، مؤلفه سوم که سر ریز شدن این آگاهی اعتقادی به خودآگاهی توده‌ها توسط روشنفکر می‌باشد بصورت جبری تحقق پیدا خواهد کرد.

ادامه دارد


تاریخ انتشار : ۱ / اسفند / ۱۳۸۸

منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
21_04_2010 . 17:11
#7
گروه نشر مستضعفین ۵
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

موضوع : هویت تاریخی یا سابقه سیاسی نشر مستضعفین


موانع و مشکلات و تضادهائی که شریعتی در بستر اجرائی کردن استراتژی آگاهی‌بخش خود با آن روبرو گردید:

در عرصه مشکلات و موانعی که شریعتی در این رابطه با ان روبرو گردید باید ابتدا به یک دسته بندی موانع بپردازیم که در این رابطه می‌توانیم موانع و مشکلات استراتژی آگاهی بخش را بدو دسته تقسیم کنیم:

الف) مشکلات سوبژکتیویته
ب) مشکلات ابژکتیویته


الف) مشکلات سوبژکتیویته بوجود آمده برای شریعتی :

در عرصه استراتژی آگاهی،بخش، مشکلات سوبژکتیویته، نخستین مشکلات و موانعی بود که برای شریعتی بوجود آمدند.

البته ریشه مشکلات سوبژکتیویته شریعتی بازگشت پیدا می‌کرد به هسته تضادمند خود اندیشه شریعتی چراکه اگر چه شریعتی بلحاظ استراتژی توانسته بود با انتخاب استراتژی آگاهی بخش با نهضت چریکی و نهضت رفرمیستی مرزبندی نماید، اما بلحاظ پایه اندیشه و فکر و تئوری عام و خاص و برنامه‌ای خود از آنجائیکه این پایه فکری شریعتی در مراحل اعتقاد او به گرایشات چریکی و...غیره شکل گرفته بود در نتیجه شریعتی با مرزبندی استراتژی توانسته بود در عرصه استراتژی مرزبندیهای استراتژی خود را با آنها تعریف کند ولی در عرصه تئوریک بخاطر اینکه شریعتی این عمل تسویه و مرزبندی را انجام نداده بود بستر اندیشه شریعتی در مراحل اولیه حرکتش آبستن تضاد بود یعنی شریعتی از یک طرف در عرصه استراتژی منادی استراتژی آگاهی بخش بود ولی در همان زمان در اندیشه و تئوری از سمت گیری چریکی و حتی رفرمیستی دفاع میکرد که برای درک این موضوع می‌توانیم کنفرانسهای شهادت و پس از شهادت و یاد یادآوران و مقدمه اسلام‌شناسی مشهد و..مورد بررسی قرار دهید تا به این پدیده تضادمندی در هسته سوبژکتیو شریعتی بیشتر واقف شوید البته خود همین تضادهای سوبژکتیو تئوری شریعتی مادّیت ابژکتیو خود را در عمل هم به نمایش گذاشت بطوریکه روشنفکران پرورش یافته اندیشه شریعتی در منزل آخر به لانه زنبوری بدل شده بودند که در این لانه زنبور همه نوع مدل دست پرورده می‌توانستی پیدا کنی از چریک تا رفرماتر سازشکار و تنها تیپی که مصداق آن در کلاسهای اسلام‌شناسی سال 51 که نمونه عالی دست پرورده شریعتی بودند یافت نمی‌شد استراتژی سازمانگر آگاهی بخش حزبی بود، همان گمشده‌ای که شریعتی دیوژن وار چراغ بدست دنبال آن می‌گشت، که البته با حمایت و تجلیل تئوریکی که در پایان کار، شریعتی از حسن و محبوبه کرد آب پاک این بحران تئوریکی که بالاخره در استراتژی مادّیت پیدا کرد بر روی دست همه ریخت و نشان داد که بحران تئوریک شریعتی تا کجا توانسته است استراتژی آگاهی بخش را اسیر خود کند. البته اگرچه شریعتی در هفته اول آبان ماه سال 51( یعنی یکهفته قبل از تعطیلی حسینیه ارشاد ) کوشید با طرح تئوری حزب سازمانگر بحران بوجود آمده در عرصه تئوری و استراتژی خود را حل نماید ولی بخاطر بسته شدن ارشاد و مخفی شدن دکتر و بعد به زندان افتادن او این مکانیزم راه گشا نه در عرصه نظری و نه در عرصه عملی نتوانست پرورش یابد و پروسس طبیعی تئوریک خود را طی کند. لذا بهمان صورت خام مطرح شده در کنفرانس شیعه یک حزب تمام باقی ماند و تحولی تئوریک در این رابطه پیدا نکرد و این امر باعث گردید که حسینیه ارشاد در 14 آبان ماه سال 51 در شرایطی تعطیل شود که حرکت ارشاد شریعتی و استراتژی آگاهی بخش او و تئوریهای عام و خاص و برنامه‌ای اندیشه شریعتی آبستن آن تضادها باشد نکته دیگری که مناسبت دارد در بحث تضاد‌ها و موانع سوبژکتیو اندیشه شریعتی در همین جا مطرح کنیم موضوع کلاسهای آموزشی ارشاد بود که منهای کلاسهای اسلام‌شناسی هفتگی روتین شریعتی که همه هفته انجام میگرفت و چهل یک جلسه با جلسات تاریخ ادیان در مدت حدود 20 ماه ادامه پیدا کرد و کنفرانسهای موردی شریعتی در ارشاد یا در دانشگاهها از آنجائیکه خود شریعتی از بعد از رفتن مطهری تقریبا مدیریت کلی و جزئی ارشاد را در دست داشت از هر تیپی و از هر موضوعی که می‌توانست بازار ارشاد را گرم نگه دارد استقبال می‌کرد اگر شما در این رابطه به لیست کلاسهای ارشاد در یک سال آخر حرکت ارشاد توجه کنید بهتر می‌توانید به پلورالیزم بحران زای حاکم بر جلسات درسی حسینیه ارشاد پی ببرید :

۱. کلاس نقاشی زیر نظر موسوی
۲. کلاس وعظ و سخنرانی یا فن بیان زیر نظر صدر بلاغی
۳. کلاس تدریس عربی توسط کتابهای مهدی بازرگان
۴. کلاس روانشناسی و... اسلامی زیر نظر دکتر سامی
۵. کلاس شناخت مکتبهای جامعه‌شناسی زیر نظر دکتر توسلی

و حتی کلاس شناخت معماری شهرهای کرمان و کاشان و... سخنرانهایی را دعوت میکرد و موردی هم کم کسری از این موضوع نداشت از خامنه‌ای گرفته تا شریعتمداری و... با یک نگاه اجمالی به این کلاسها چه چیز دستگیر ما خواهد شد؟ آیا غیر از این که دستپرورده پرورش یافته در این کلاسها ی از همه رنگ که هیچگونه سنخیت استراتژیک ندارند؟ آیا غیر از یک انسان مجرد اندیش کلی نگر آنارشیست و... غیره خواهد بود؟ البته شریعتی در اواخر کار به این بحران فراگیر سوبژکتیو ارشاد پی برده بود و آنجائیکه می‌گفت من یک نفر روشنفکری از شما که توان تولید فکر و اندیشه داشته باشد از تمامی افراد کلاس‌های ارشاد برایم بیشتر اهمیت دارد البته در روزهای پایانی ارشاد بود که شریعتی به این موضوع پی برد و دریافت که این بازار آشفته اندیشه و کلاس نمی‌تواند حتی یک نفر انسان که توان تولید فکر داشته باشد پدید آورد. اینجا بود که دیدیم پس از بسته شدن ارشاد برعکس آنچه شریعتی می‌اندیشید بجای اینکه ارشاد بدل به حزب سازمانگر اجتماعی شود تمامی دست پرورده‌های ارشاد یا پاسیف شدن و راه زندگی در پیش گرفتن یا جذب نهضت چریک گرائی گشتند یا بصورت مداح به تعظیم و تجلیل اندیشه شریعتی بصورت مجرد پرداختند که بعدا طرفداران این گروه سوم بهترین معماران نظام فقاهتی خمینی گشتند از حبیبی گرفته تا خرازی و از خرازی گرفته تا موسوی و...


ب) مشکلات و موانع ابژکتیو بوجود آمده در استراتژی آگاهی بخش شریعتی :

در رابطه با موانع ابژکتیو استراتژی آگاهی بخش شریعتی می‌توان این موانع را هم بدو دسته تقسیم کرد:

اول، موانع للذات ابژکتیو استراتژی آگاهی‌بخش شریعتی
دوم، موانع لغیره ابژکتیو استراتژی آگاهی‌بخش شریعتی


اول، موانع للذات ابژکتیو استراتژی آگاهی‌بخش شریعتی

در خصوص موانع للذات آنچه می‌توان گفت اینکه مقصود از موانع للذات موانعی بود که خود اندیشه شریعتی بخاطر اینکه حول استراتژی آگاهی بخش او مدون نشده بود آبستن آن بود ( توضیح اینکه کلا در تدوین تئوریک یک اندیشه بهترین متدولوژی که جهت تدوین آن اندیشه وجود دارد عبارت از اینکه آن اندیشه بر پایه استراتژی مورد قبولش مدون گردد تا از حالت تجرد و ذهنی گری و کلی نگری خارج شود و صورت مشخص و واقعی و عینی بخود گیرد مثلا علت اینکه بجای اینکه مانند موسی قرآن به یکباره بر محمد نازل شود در 23 سال در کوران مبارزه نفس گیر بر محمد نازل میشود همین موضوع استکه که محمد این پیام را به بشریت بدهد که اندیشه باید حول استراتژی در کوران نفس گیر عمل مدون گردد نه در الواح انزالی در کوه طور و صحرای سینا. همچنین آن اندیشه ائی می‌تواند همیشه حیات ساز و حرکت آفرین باشد که بتواند در بستر عمل مدون گردد اگر اندیشه مدون یافته بیرون از استراتژی و عمل می‌توانست حرکت آفرین باشد اندیشه معلم اول ارسطو که بیش از 25 قرن است که بر اندیشه بشریت حکومت می‌کند می‌توانست کوچکترین حرکتی را ایجاد نماید البته عدم مدون بودن اندیشه از جمله مسائلی بوده است که شریعتی پیوسته به آن می‌اندیشیده است و پیوسته سعی میکرده تا توسط متدی به اندیشه‌های خود آرایش بدهد که در این رابطه شریعتی با سه روش در مقاطع مختلف زمانی اقدام کرد که عبارت بودند:

مرحله اول در مقدمه اسلام‌شناسی مشهد می‌باشد که مربوط به اوایل شروع حرکت شریعتی است و در این مرحله شریعتی سعی کرد توسط اصولی که از دائره المعارف فرید وجدی اقتباس کرده بود به اندیشه‌های خود سر و سامانی بدهد که بعلت انطباقی بودن روش دکتر این حرکت دکتر نتوانست حتی از نظر ذهنی چندان موفقیت آمیز باشد.

مرحله دوم مرحله هندسی بود که شریعتی در درس‌های یک و دو اسلام‌شناسی ارشاد با تاسی از متدولوژی باشلارد سعی کرد توسط متد هندسی به اندیشه‌های پراکنده خود سر و سامانی بدهد که این مرحله هم گرچه نسبت بمرحله قبل تطبیقی بود ولی بخاطر اینکه بصورت مکانیکی و مجرد و بیرون از استراتژی شکل می‌گرفت در نتیجه در این مرحله هم نتوانست اندیشه دکتر تدوین علمی پیدا کند و در همین رابطه بود که شریعتی در اواخر کار ارشاد به این ضعف زیربنائی تدوین هندسی اندیشه خود پی برد و دریافت که اندیشه تدوین یافته مجرد نمی‌تواند انسان با ایمان عملی بوجود آورد لذا در همین رابطه بود که در کنفرانسهای شیعه حزب تمام کوشید اینبار بر پایه استرتژی سازمانگرایانه حزبی به تدوین اندیشه خود بپردازد که دیگر امکان انجام آن پیدا نکرد و مرحله تدوین اندیشه شریعتی بهمان صورت هندسی مجرد درسهای 1و2 اسلام‌شناسی باقی ماند و نتوانست در عرصه استراتژی سازمانگرایانه حزبی آن اندیشه مدون گردد (لذا از نظر ما فوری ترین کار برای اینکه اندیشه شریعتی بتواند دارای حیات و حرکت گردد ان استکه به تدوین آن حول استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی که استراتژی شریعتی کامل می‌باشد بپردازیم). که همین آفت و بیماری باعث گردید تا در بستر آموزش و پرورش تکیه گاه استراتژی که از نظر شریعتی همان روشنفکران بودند ایجاد چند دستگی عینی گردد که از طرفداران نهضت چریکی گرفته تا طرفداران رفرمیسم شامل می‌شدند و باعث شده بود تا آنها رویاروی همدیگر قرار گیرند حتی رویاروی خود شریعتی هم بشوند چراکه زمانیکه یک روشنفکر پرورش یافته در این اندیشه و تفکر نتواند مرزبندیها را بصورت تئوریک تعریف کند به آنارشیسم گرفتار خواهد شد که حاصل آن هرز رفتن نیروها می‌شود.


دوم، موانع لغیره ابژکتیو استراتژی آگاهی‌بخش شریعتی

دوم موانع و مشکلات لغیره است که در این رابطه استراتژی و حرکت شریعتی گرفتار موانع خورد کننده‌ای گردید از جنگ مطهری و ایل و تبارش در ارشاد گرفته تا جنگ چپ و جنگ چریکها همه و همه موانعی بود که شریعتی با آن روبرو بود با همه اینها ارشاد در 14 آبان ماه تعطیل شد و شریعتی از این تاریخ رهبری استراتژی آگاهی بخش خود ( را که در عرصه سوبژکتیو به حزب رسیده بود ولی در عرصه ابژکتیو هیچگونه دستپرورده حزبی نداشت ) از دست داد و اگرچه بعد از آزادی از زندان بقول خودش در جلسات موردی که به نذر و نیاز بجای شله زرده توسط همان افراد معلوم الحال رفرماتور تشکیل میشد سعی میکرد سر پلی پیدا کند ولی در این امر هم موفق نگردید تا اینکه تصمیم به مهاجرت گرفت تا شاید در خارج بتواند گامی بر دارد که متاسفانه هجرت ابدی اش او را برای همیشه از ما جدا کرد و ما را بحال خود گذاشت که با اندیشه حیات بخش و حرکت آفرین او چه کنیم؟ شریعتی را در همین جا رها می‌کنیم و به حرکت خودمان می‌پردازیم ببینیم حرکت نشر در این واپسین بحران چگونه شکل گرفت؟

ادامه دارد


تاریخ انتشار : ۱ / فروردین / ۱۳۸۹

منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
21_04_2010 . 23:19
#8
گروه نشر مستضعفین ۶
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

موضوع : هویت تاریخی یا سابقه سیاسی نشر مستضعفین


بخش دوم : هویت تاریخی نشر مستضعفین

نشر مستضعفین و شرایط سوبژکتیوته زمانی ۱۴ آبان ۵۱، زمان بسته شدن حسینیه ارشاد


شرایط سوبژکتیو ـ ابژکتیو جنبش ـ مردم پس از بسته شدن حسینیه ارشاد :

با در نظر گرفتن آنچه تا کنون در رابطه با شرایط ذهنی و عینی جنبش و مردم ایران در استانه بسته شدن حسینیه ارشاد در ۱۴ آبان ماه سال ۵۱ مطرح کردیم می‌توانیم وضعیت ذهنیت جنبش و مردم ایران در این مرحله تند پیچ تاریخ جنبش کشورمان چنین جمع بندی کنیم:


۱. موج چریک‌گرائی :

از زاویه آسیب‌شناسی سوبژکتیو جنبش ایران بزرگترین و عظیم ترین آسیب و آفت سوبژکتیوی جنبش ایران در مقطع تاریخی بستن شدن حسینیه ارشاد یعنی آغاز دهه ۵۰ سونامی چریک گرائی بود که با یک پشتوانه ده ساله کار نظری و عملی درون تشکیلاتی قبلی که در دو جناح مذهبی و مارکسیستی صورت گرفته بود از ۲۹ بهمن ۱۳۴۹ توسط حادثه سیاهکل بصورت علنی عرصه ذهنی - عینی جامعه و جنبش ایران را در هم نوردید بطوریکه در عمل تمامی استراتژیهای دیگر مدعی تحول اجتماعی ایران را به انزوا کشانیده بود البته همین شرایط با همین آفت وبا همین فونکسیون و در حجم همین سونامی سوبژکتیو و ابژکتیو جنبش ما در یک مقطع دیگر تاریخ جنبش ایران یعنی از ۳۰ خرداد سال ۶۰ تا اواخر سال ۶۲ پس از ورود دو باره مجاهدین خلق به عرصه آنتاگونیست با رژیم فقاهتی یکبار دیگر در نوردید بعبارت دیگر سونامی چریک گرائی در دو مقطع تاریخی ذهنیت و عینیت جنبش کشور ما بهمن وار تحت تاثیر خویش قرارداد مرحله اول سالهای ۵۰ تا ۵۳ بود مرحله دوم سالهای ۶۰ تا ۶۲ بود و در همین رابطه بود که بهائی که جنبش ایران بابت افت سونامی جهانی چریک گرائی که در دهه ۶۰ تمامی جنبش‌های جهانی را زمین گیر کرده بود پرداخت کرد صد بر ابر بیش از جنبش‌های دیگر کشورهای جهان بوده است حتی تاوانی که جنبش ما بابت سونامی چریک گرائی پرداخت کرد بیش از تاوان جنبش‌های کشورهای خود امریکای لاتین که بنیانگذار و مولد سونامی جدید و مدرن چریک گرائی در جهان بوده‌اند می‌باشد چراکه در خود امریکای لاتین از بعد از شهادت چه گوارا در بولیوی یک تجدید نظر کلی در استراتژی چریک گرائی صورت گرفته است بطوریکه امروزه تئوریسین‌های انقلابی کشورهائی مثل نیکاراگوئه و... دیگر با گرایش به استراتژی سازمانگرایانه دمکراتیک مردمی با اندیشه‌های چریک گرائی گذشته خود بطور قطعی خداحافظی کرده‌اند اما در کشور ما با اینکه سونامی چریک گرائی هم بلحاظ ذهنی و هم بلحاظ عینی صورتی وارداتی داشت و اصلا درخت چریک گرائی در جامعه ما ریشه و ساخت تاریخی نداشته و ندارد و وجود تک نمودهائی مثل اسماعیلیه و جریان حسن صباح و... بهیچ وجه پایه تاریخی به این اسیب تاریخی نمی‌دهد. بهمین علت موج چریک گرائی در دو مرحله فوق هم نتوانست از سطح قشر جنبش تجاوز کند و حتی در شکل پس لرزه‌های آن به مبارزه توده‌های ما چه روستائی و شهری سرریز گردد.


عوامل رشد چریک گرائی در دهه ۵۰ و ۶۰ در جنبش ایران :

دلایلی که باعث گردید تا در این دو مرحله سونامی چریک گرائی جنبش اجتماعی ما را در فراکسیونهای مختلف آن در هم نوردد و بستر زمین گیر شدن آنرا فراهم سازد عبارت می‌باشد از:

۱. اتوکراتیک مطلق و دسپاتیزم خشن و استبداد عریان و فراگیر حاکمیت‌ها در ایران در دهه ۵۰ و ۶۰ است که امکان هر گونه مبارزه دمکراتیک و سازمانگرایانه و علنی را از جنبش و مردم ما سلب کرده‌اند و راهی برای مبارزه توده‌های ما جز تمسک به خشونت و چریک گرائی و بر خورد آنتاگونیستی و قهرآمیز و تشکیلات مخفی و... برای جنبش ایران و مردم ما باقی نگذاشتند.

۲. رشد جنبش چریک گرائی بصورت فراگیر در منطقه خاورمیانه توسط جنبش خلق فلسطین از بعد از اشغال سرزمین فلسطین در سال 1948 توسط اسرائیل و آواره کردن خلق فلسطین از آنجائیکه بعلت آواره گی و پراکنده شدن جنبش فلسطین در کشورهای عرب پیرامونی امکان مبارزه دمکراتیک و سازمانگرایانه و علنی آنچنانکه امروز بخاطر داشتن زمین و خاک انجام میدهند نداشتند لذا بدین سبب بود که در دهه ۶۰ و ۷۰ جنبش چریک گرائی بشدت در عرصه مبارزه خلق فلسطین رشد کرد و از آنجائیکه این جنبش جهت گسترش حرکت خود بر علیه منافع امپریالیسم و صهیونیسم نیازمند تثبیت هژمونی خود بر کل جنبش منطقه بود لذا در این رابطه بود که این جنبش کوشید که با فراگیر کردن جنبش چریکی در سطح منطقه تحت هژمونی خود شرایط موفقیت استراتژی خود را ممکن سازد که با شکست این جنبش در دهه 80 و شکلگیری استراتژی سازمانگرایانه و دمکراتیک و از پائین انتفاضه در این مقطع زمانی جنبش فلسطین هم بطور کلی دامن خود را از آفت چریک گرائی پاک کرد ولی جنبش ما در همین مقطع با روی آوری دو باره به جنبش چریکی نشان داد که نتوانسته است این آسیب و افت ریشه دار را از درون‌شناسائی کند و مانند دیگر جنبشهای جهانی بطور ریشه‌ای با این افت برخورد نماید لذا در این رابطه بود که باعث گردید تا جنبش ایران تاوانی صد چندانکه در سالهای دهه پنجاه بابت استراتژی چریک گرائی خود پرداخت کرد در دهه 60 دو باره بابت این آفت بپردازد بدون اینکه کوچکترین دستاوردی در برابر این کوه عظیم کشته و شکنجه و زندانی و آواره گی که در عرصه این استراتژی انحرافی داده بود بدست آورد.

۳. فونکسیون کانسروالیسم قبلی فراکسیونهائی از جنبش ایران که در راس آنها سیاست مماشات جویانه حزب توده ایران قرار داشت و باعث آن شده بود تا جنبش ایران در برابر کودتاها و سرکوب‌های قهر آمیز رژیم راهی جز تسلیم برایش باقی نماند و در رابطه با همین موضوع تسلیم طلبی جنبش ایران در دهه ۳۰ و ۴۰ بود که عکس العملی که در مقطع دهه ۵۰ در عرصه جنبش ایران از خود بر جای گذاشت عبارت بود از روی آوری تقریبا کل جنبش ایران در عرصه‌های سوبژکتیو و ابژکتیو به چریک گرائی و آنتاگونیسم و خشونت و دسپاتیزم تشکیلاتی - اجتماعی بود بعبارت دیگر سونامی چریک گرائی در دهه ۵۰ بعلت حرکت عکس العملی جنبش ایران نسبت به جریانهای کانسروالیسم دهه ۳۰ و ۴۰ جنبش ایران برهبری حزب توده و جبهه ملی و نهضت آزادی و... بود.

۴. فقر تئوریک فراگیر جنبش ایران در شاخه‌های مختلف مذهبی و مارکسیستی و ملی و منطقه ائی و... در سه عرصه تئوری عام و تئوری خاص و تئوری مشخص آن در دهه ۵۰ و دهه ۶۰ چهارمین عاملی بود که باعث شکل گیری گرایش جنبش ایران به سمت چریک گرائی گردید.

قابل توجه استکه در عرصه استراتژی سازمانگرایانه حزبی بر عکس استراتژی چریک گرائی نقش تئوریهای هدایتگر در سه عرصه عام و خاص و مشخص جنبه کلیدی داشته و بدون وجود این تئوریهای سه گانه آنهم نه در شکل مکانیسمی و وارداتی آن بلکه در شکل دینامیسمی و دیالکتیکی اش امکان یک مثقال عمل هدایتگرانه سازمانگرایانه دمکراتیکی از پائین حزبی وجود نخواهد داشت که این موضوع در رابطه با استراتژی چریکی ماهیتی کاملا برعکس جریان سازمانگرایانه خواهد داشت چرا که از آنجائیکه جریان چریک گرائی بر پایه آوانگارد پیش می‌رود با توجه به انگیزه رمانتیک و احساسی و فردگرایانه آوانگارد این مقصود با حداقل ذهنیتی قابل تحقق خواهد بود حتی در قالب یک سرود و یک شعرو یک رمان و... چریک می‌تواند هویت پیدا می‌کند و چون جدای از مردم عمل می‌کند و نیازی به حرکت مردم برای خود قائل نیست و حرکت خود را جانشین حرکت مردم می‌پندارد لذا با حداقل تجربه عملی خود می‌تواند حرکت خود را به پیش ببرد و یکی از دلایل عمد ه تکوین و فونکسیون ویرانگر جریان اپورتونیستی سال 53 تا 55 درون تشکیلات مجاهدین خلق همین ضعف و فقدان تئوریک در عرصه‌های عام و خاص و مشخص جنبش ایران و بالاخص سازمان مجاهدین خلق در عرصه تئوری عام و خاص و مشخص بود که باعث گردید تا این جریان در عرصه بحران استراتژیکی و تشکیلاتی که در سالهای 53 تا 55 بعلت بن بست استراتژی چریک گرائی دست به گریبان بود از آنجائیکه این جریان توانائی بر خورد تئوریک مانند دیگر جنبشهای جهانی با این افت و بحران نداشت در نتیجه به خود زنی و انتحار روی آورد که حاصل این خود زنی و انتحار نارس و جاهلانه و کودکانه تزریق یک اپیدمی جزمیت گرائی و پزیتویستی و راست روانه به جنبش مذهبی جامعه ما بود که پس لرزه آن تا کنون کل جنبش مذهبی و مارکسیستی ما را تحت تاثیر قرار داده است و باعث گردیده است که تا جنبش اجتماعی مردم ما در عرصه سوبژکتیو و ابژکتیو برای صد سال به عقب بر گرداند و یکی از نمودهای این پس لرزه زایش خلق ساعه غول چریک گرائی بعد از 30 خرداد سال 60 بود که بصورت طوفانی کل شاخه‌های دمکراتیک سازمانگرایانه حزبی جنبش را یا اسیر بحران فراگیر کرد یا اصلا مانند سیلی بنیان کن با خود برد البته اگرچه سونامی چریک گرائی در دهه 50 و دهه 60 بلحاظ مضمون بخاطر اینکه بر تئوری چریک گرائی جهانی تکیه داشت صورتی مدرن و نوگرا داشت ولی بهر حال بلحاظ عملکرد و تاثیرات تاریخی - اجتماعی با دیگر فراکسیونهای نظری - عملی چریک گرائی تفاوت و تمایز چندانی نداشته و لذا در همین رابطه استکه می‌توانیم در همین جا به تبیین جریانهای مختلف چریک گرائی بپردازیم.


الف) چریک‌گرائی کلاسیسم و سنتی و دگماتیسم ایران :

این جریان که از دسته‌ها و هیئت‌های سینه زنی و زنجیر زنی و نوحه خوانی گرفته که از بعد از سرکوب جنبش 15 خرداد و اعدام طیب بعنوان سر دسته این هیئت‌ها در تهران رسما پا به عرصه سیاست و مخالفت با رژیم شاه گام نهاده بودند تا طلاب منفرد اکتیو شده حوزه‌های قدیمه و سنتی ( که از بعد از سرکوب جنبش 15 خرداد و تبعید خمینی و شکل گیری تشکیلاتی حرکت آلترناتیوی دارالتبلیغ شریعتمداری بر علیه حرکت خمینی با مضمون فرهنگی - سنتی و راست ) از اندرزگو گرفته تا لاهوتی و منتظری و هاشمی رفسنجانی و ربانی و... تشکیل می‌شدند ابتدا کوشیدند تحت تشکیلات چریکی - سنتی هیئت‌های موتلفه برای دور نماندن از قافله خود را وارد بازار گرم چریک گرائی بکنند ( چراکه حتی جریان طلاب طرفداران خمینی پس از سرکوب 15 خرداد با ارزیابی سطحی و قشری و غیر علمی و پراکنده و سنتی خود که از این جنبش داشتند به این نتیجه رسیده بودند که دیگر حرکت‌هائی:

اولاً، با این مضمون فکری سنتی و دگماتیسم و ارتجاعی

ثانیاً، با این سازماندهی کلاسیسم و سنتی بازاری - حوزه ائی - هیئت‌های موتلفه سینه زنی

ثالثاً، با این شیوه مبارزه سنتی و غیر علمی و علنی و غیر تشکیلاتی و فردگرایانه و غیر حرفه‌ای و غیر سیستماتیک و...

رابعاً، با این رهبری "فردی ـ غیر حرفه‌ای ـ غیر مجرب ـ سنت‌گرای و..."، توانائی هدایت‌گری مبارزه بر علیه رژیم شاه که یک رژیم پلیسی - نظامی با پشتیبانی نظام مقتدر سرمایه داری جهانی می‌باشد ندارند.

لذا در این راستا بود که :

۱. بخشی از جریان روحانیت حامی خمینی پس از سرکوب جنبش 15 خرداد و آزاد شدن از زندان کوشیدند گوشه عافیت را انتخاب نمایند و عبای خود را از آتش مبارزه دور نگه دارند و کلا عطای مبارزه را به لقایش ببخشند و با اعلام اینکه راه بهشت از مبارزه اجتماعی نمی‌گذرد به حوزه‌های درس سنتی پناه ببرند و کوشیدند دور از ماجرا‌های سیاسی توسط حفظ پایگاه اجتماعی - اقتصادی که در بستر مسجد‌ها و تکیه‌ها و... شکل می‌گرفت به حیات اجتماعی خود ادامه دهند و همین جریان بودند که پس از پیروزی انقلاب فقاهتی 22 بهمن از پناهگاههای خود بیرون آمدند و تمامی کرسیهای قضائی - اجرائی و مقننه رژیم فقاهتی حاکم را تصاحب کردند.

۲. بخش دیگری از این جریان روحانیت کوشیدند پس از شکست 15خرداد جهت اعتراض خزنده با آن جریان اول روحانیت هوادار خمینی که فوقاً ذکرش رفت توسط راه اندازی انجمن ضد بهائیت اولا تضاد سیاسی درون جامعه که جنبش 15 خرداد و سرکوب قهرآمیز آن توسط شاه بصورت تضاد شاه و مردم در آورده بود از جاده سیاست منحرف کنند و آنرا به جاده تضاد فرقه‌ای بکشانند لذا با طرح عمده کردن تضاد امام زمان و بهائیت این دیدگاه را در جامعه مطرح کردند که تضاد فعلی جامعه تضاد خلق با شاه و سلطنت نیست بلکه تضاد اصلی جامعه در شرایط فعلی تضاد فرقه بهائیت و امام زمان است و لذا در راستای این تحلیل بود که با راه اندازی تشکیلات ضد بهائیت که از حمایت همه جانبه در بار نیز برخوردار بودند کوشیدند تا از هرگونه دخالت در سیاست طرفداران خود جلوگیری نمایند و با کادر سازی درون تشکیلاتی خود به پرورش سربازان آینده امام زمان بپردازند و هر گونه تلاش سیاسی جهت بهبود جامعه را حرکتی بر علیه آماده شدن جامعه جهت ظهور امام زمان تلقی میکردند و معتقد بودند که تنها بستری که باعث ظهور امام زمان میشود فقط و فقط بعد ما ملئت ظلما و جوراو پر شدن جهان از ظلم و جور می‌باشد بنا براین باید کاری کنیم تا جهان آماده ظهور قیام قائم آل محمد گردد و آن تنها از طریق پر شدن جهان از ظلم و جور امکان پذیر است لذا هرچه ظلم و جور در جهان کم بشود قیام امام زمان عقب تر می‌افتد این جریان که قوی ترین تشکیلات غیر سیاسی پس از حوزه‌های سنتی در کشور ما قبل از انقلاب 22 بهمن فقاهتی بودند توانست در مدت 15 سال قبل از انقلاب تحت پرورش کادرهای ضد بهائیت تقریبا رهبری تشکیلاتی جریان فرهنگی -سنتی ضد جنبش 15 خرداد و رهبری آن را در دست بگیرد ( حتی قوی تر از جریان سنتی - فرهنگی جناح شریعتمداری که تحت تشکیلات دارالتبلیغ قم آنچنانکه فوقاً مطرح شد جهت سیاست زدائی جامعه کار می‌کردند ) لذا بخاطر این تشکیلات سنتی فراگیرشان بود که بعد از پیروزی انقلاب فقاهتی 22 بهمن با اینکه اکثریت کادرهای غیر روحانی نظام فقاهتی از دل این تشکیلات ضد سیاسی بیرون آمده بود ولی بخاطر سمت گیری ضد خمینی که این تشکیلات در دهه شصت از خود نشان داده بود خمینی مجبور شد تا بر علیه این جریان راست سنتی رسما وارد نبرد بشود و این جریان را یک جریان انحرافی اعلام کند البته این موضع گیری خمینی در شرایطی بود که این تشکیلات در دهه شصت سعی می‌کرد با وارد کردن دست پرورده‌های خود بدرون نظام فقاهتی حرکت نظام را بطرف خود منحرف سازد.

۳. بخش سوم از این جریان که دیگر مانند آن دو فراکسیون فوق جنبه جریانی و تشکیلاتی نداشتند و بصورت حرکتهای منفرد بودند و خود را هنوز وفادار رهبری جنبش 15 خرداد و رهبری آن اعلام میکردند آنها هم به این نتیجه رسیده بودند که نه شیوه مبارزه خمینی و نه شیوه تشکیلات و سازماندهی سنتی موتلفه نمی‌تواند لوکوموتیو به گل نشسته جنبش 15 خرداد را به پیش ببرد لذا در همین راستا طلاب و روحانیت معتقد به این نگرش هم کوشیدند پس از سرکوب جنبش 15 خرداد بسمت خط مشی چریکی بعنوان تنها شیوه مبارزه ممکن جهت مقابله با رژیم شاه روی اورند اما پس از اینکه فهمیدند که که توسط تشکیلات سنتی موتلفه نمی‌تواند به اهداف استراتژیک خود برسند و از انجائیکه تشکیلات سنتی فدائیان اسلام هم حاضر نبود ( پس از مایوس شدن از حمایت بروجردی با اینکه رهبری آن در دست یکی از همین طلاب حوزه بود رهبری غیر تشکیلاتی مرجعیت و روحانیت را پذیرا شود انچنانکه خود خمینی هم جهت نفی هر گونه آلترناتیو حرکت خود حاضر نشد بصورت علنی از تشکیلات چریکی موتلفه دفاع کند اگرچه تشکیلات سنتی موتلفه رهبری خمینی را بلحاظ مذهبی پذیرفته بود ) اما بموزات زمان این بخش از روحانیت با شروع جریان‌های چریکی غیر سنتی و مدرن مثل مجاهدین خلق و... بسمت این جریانهای چریکی روی آوردند و سعی کردند از طریق ساپورتهای مالی – اجتماعی - عاطفی واز اینگونه جریانها که در راس آنها سازمان مجاهدین خلق بود حمایت نمایند بهمین خاطر بود که تا زمانی که تشکیلات چریکی مجاهدین خلق تقریبا هویت مذهبی خود را مطرح می‌کرد و رهبری اولیه سازمان حضور فیزیکی بر تشکیلات مجاهدین داشتند همگی این افراد بسمت مجاهدین خلق گرایش پیدا کردند از منتظری تا طالقانی و هاشمی رفسنجانی و لاهوتی و... و در راستای گرایش خود به مجاهدین خلق بود که سعی می‌کردند تا خمینی را هم به این گرایش چریکی خود در حمایت از مجاهدین خلق جذب نمایند اما از انجائیکه شامه خمینی در تشخیص حرکتهای التر ناتیو خود تیز تر از این ساپرتچیها بود لذا در این رابطه بود که زمانیکه خمینی در یافت که در جریان چریک گرائی نوگرا تحت رهبری مجاهدین خلق به هیج وجه جائی برای رهبری او وجود ندارد در پاسخ کلاسهای عقیدتی مجاهدین برای خمینی در نجف که توسط حسین روحانی انجام می‌گرفت خمینی جواب رد داد و هر گز حاضر نشد تا رهبری سنتی - سیاسی - کاریزماتیک خود را فدای فکر و تئوری و عقیده بکند (البته این حمایت روحانیون از مجاهدین خلق تا سال 54 بیشتر دوام نیاورد چراکه با انجام کودتای جریان اپورتونیستها و صدور بیانیه تغیر ایدولوژی از طرف اپورتونیستها وتکثیر و انتقال آن بیانیه توسط ساواک شاه بداخل زندانهای سیاسی و جمع کردن سران روحانیت زندان در بند یک طبقه بالای زندان اوین و قرار دادن بیانیه تغییر مواضع مجاهدین در اختیار آنها این بخش از روحانیت در سال 55 تحت صدور دو فتوا توسط طالقانی و منتظری وهاشمی و لاهوتی و... با نجس خواندن مجاهدین و مارکسیستها بصورت کلی در لوای این فتوای نجاست فقاهتی آنها را نجس سیاسی و نجس عقیدتی نیز علم کردند لذا در همین راستا بود که حمایت خود را از مجاهدین و جریان چریک گرائی قطع کردند و بجز جمال گنجی تقریبا تمامی اینها با مجاهدین خلق و جریانهای چریک گرائی قطع رابطه کردند و دوباره بطرف راست سنتی البته با لباس‌های مختلف روی اوردند تا اینکه در نهایت با تسلیم شدن در برابر سواک موج توبه نویسی آنها از سال 56 شروع گردید و بتدریج از زندان ازاد شدن و بنام چهره‌های نستوه وقهرمان توسط خمینی بمردم معرفی گردیدند تا توسط این خمینی برای گذشته خود هویت تاریخی و سیاسی بیافریند).


ادامه دارد


تاریخ انتشار : ۳۱ / فروردین / ۱۳۸۹

منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
28_06_2010 . 05:42
#9
گروه نشر مستضعفین ۷
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

موضوع : ـــــ


ب) چریک‌گرائی و مدرنیسم یا جنبش‌های دانشجوئی و سیاسی داخل :

آن‌چنان‌که پس لرزه‌های سونامی چریک گرائی در نیمه اول دهه پنجاه جریانهای سنتی جامعه را بحرکت درآورده بود و همگی آنها را تحت تاثیر خویش قرار داده بود، این سونامی بیش از جریانهای سنتی یا نهادهای اجتماعی - مذهبی سنتی و دگماتیسم جریانها و یا نهادی مدرنیسم جامعه مانند جنبش دانشجوئی و جنبش روشنفکری جامعه را تحت پس لرزه‌های خود قرار داده بود.

بطوری‌که تقریبا اکثر قریب به اتفاق نیروهای هدایتگر یا تئوریسین‌ها یا کادرها و سمپاتهای تشکیلاتی - سیاسی - اجتماعی جریان چریک گرائی مدرن دهه 50 از دل همین دانشگاههای مدرن و جنبش روشنفکری ایران برخاستند شاید بتوان گفت که کلا جریان چریک گرائی قبل از اینکه موج اعتراض و واکنشی باشد بر علیه خشونتهای اتوکراتیک شاه و سر پنجه‌های پلیسی - نظامی او اعتراضی بود به جریانهای کنسرواتیسیم و ارتجاعی و رفرمیسم جنبش و جامعه و بهمین دلیل بود که سونامی چریک گرائی در سر آغاز دهه پنجاه با این مشخصات پا به منصه ظهور گذاشت.

۱. مشخصه اولیه، ایدئولوژیک بودن مضمون و محتوای و سمت گیری و انگیزه حرکتی همه این جریانها چریک گرائی نوظهور سر آغاز دهه پنجاه بود که با توجه به سمت گیری سوسیالیستی اکثریت قریب به اتفاق ایدولوژی این جریانها نشان دهنده آن می‌باشد که خود ایدولوژی این جریانها که موتور حرکت چریک گرائی نوظهور سر آغاز دهه ۵۰ بود اعتراض ایدئولوژیکی بود بر علیه تمامی تئوریهای راستگرای تاریخی حامی سرمایه داری بازار و زمینداری روستا و بورژوازی شهری و...

۲. مشخصه دوم همه این جریانهای چریک گرای نوظهور سرآغاز دهه 50 اعم از مذهبی و مارکسیستی قهرآمیز و آنتاگونیستی بود. که خود این مشخصه دلالت بر اعتراض به تمامی شیوه‌های رفرمیستی و سنتی و محافظه کارانه گذشته جنبش می‌کرد.

۳. سومین مشخصه اینکه همه جریانهای چریک گرای نوظهور آغاز دهه 50 اعم از مذهبی و مارکسیستی خواستگاه روشنفکری و دانشجوئی و تحصیل کرده مدرن داشتند.

۴. چهارمین خصیصه همه جریانهای چریک گرای نوظهور آغاز دهه 50 اعم از مذهبی و یا مارکسیستی حرفه‌ای بودن مبارزه برای آنها از بالا تا پائین بود که با قیاس آماتوری بودن اصل مبارزه در عرصه کلیه جنبش‌ها ی گذشته دلالت به اعتراض به تمامی شیوه مبارزه گذشته می‌کند.

۵. پنجمین خصیصه همه جریانهای چریک گرای نوظهور آغاز دهه 50 تکیه استراتژیک کردن بر رهبری چریک یا تشکیلات چریکی خودشان در عرصه هدایتگری جنبش اجتماعی یا جنبش‌های ضد طبقاتی و قومی و ملی و ... است که این موضوع مبین اعتراضی برهبری قبلی جنبش‌های سیاسی و مذهبی و اجتماعی می‌کند که همگی آنها بر پایه کاریزماتیک و فردیت رهبری قرار داشت و همین موضوع باعث گردید که بعلت جمعی نبودن رهبری با دستگیری یا تبعید یا مرگ فرد رهبر تمامی جنبش یا به رکود کشیده شود یا سرکوب و یا منحرف گردد.

۶. ششمین خصیصه همه جریانهای چریک گرای نوظهور آغاز دهه ۵۰ اعتقاد به نظم آهنین تشکیلاتی و تکیه بر حرکت تشکیلات محوری بجای حرکت سازمان گرای حزبی بود که خود این موضوع دلالت بر اعتراض این جریانها بر حرکتها خود بخودی و بدون سازماندهی و بدون برنامه گذشته جنبش‌های داخلی ما اعم از جنبش سیاسی یا جنبش کارگری یا جنبش دانشجوئی و غیره می‌کرد که این ضعف باعث میگردید تا مبارزه آنها ضربه پذیر و غیر پیگیر گردد و با یک ضربه حکومت نظامی - پلیسی یا پلیسی نظامی از پای درآید.


ج) چریک‌گرائی و سوبژکتیویسم اجتماعی :

پس لرزه‌های سونامی چریک گرائی در آغاز دهه 50 تنها آنچنانکه فوقاً ملاحظه کردید به عرصه ابژکتیو جامعه خلاصه نمی‌شد بلکه بالعکس عرصه سوبژکتیو جامعه بیش از عرصه ابژکتیو جامعه تحت تاثیر این پس لرزه‌ها قرار گرفت و دلیل آن هم این بود که ظهور چریک گرائی آغاز دهه 50 برعکس چریک گرائی بعد از شهریور 20 در ایران و جهان همراه با حماسه و فدی بود و همین حماسه گرائی و ایثار و فدی باعث گردید تا اصل صداقت و ایمان در عمل آنها را در اندیشه بصورت انسانهای آرمانی مطرح کند و لذا در همین رابطه بود که رژیم سعی می‌کرد تحت یک حرکت ضد انگیزه‌ای توسط بمباران تبلیغاتی چهره چریک را در نگاه توده‌ها از آن حالت قدسی خارج نماید و با مطرح کردن تبلیغات غیر مذهبی بودن یا بعضا غیر اخلاقی بودن حرکت آنها چهره چریک را در نگاه توده‌های ما مشوش سازد. بهر حال اگرچه تا اندازه در سالهای 53 تا 55 پس از ضربه اپورتونیستی و کشتن و سوزاندن مجید شریف یا تواب شدن وحید افراخته و محسن خاموشی و ... رژیم موفق گردید جنبش چریکی را خلع پایگاه کند و بطوریکه در نیمه دوم سال 55 منهای درون زندانها آنها را قلع و قمع نماید ولی در آغاز دهه پنجاه رژیم توانائی انجام این کارا پیدا نکرد و در نتیجه این امر باعث گردید تا با آنهمه ضربه فیزیکی که در آغاز دهه 50 به جریان نوظهور چریکی زد روز بروز این چشمه جوشان تر میشد و میرفت تا رژیم را در مراسم جشن دو هزار پانصد ساله فرمایشی خود در نگاه جهانی تهدید جدی نماید البته شاید یکی از دلایل چهره پرومته‌ای بخشیدن ملت ما به چریک در آغاز دهه پنجاه فرهنگ شهادت گرائی و تجلیل و تعظیم آن بود که توسط ذکر عاشورا و قیام حسین بصورت یک فرهنگ اجتماعی برای توده‌های ما در آمده بود بهر حال در سایه این فدا و فدیه و ایثار بود که چریک به سرعت بصورت یک حماسه برای توده‌های ما مطرح گردید و این امر خود باعث گردید تا بشدت چریک گرائی راه خود را بسمت تئوریزه کردن خود بسمت و فرهنگ و تاریخ ما باز کند که حاصلش استحاله تئوریهای سیاسی و مذهبی و اجتماعی به حمایت از چریک و چریک گرائی بود که حاصل این نفوذ فرهنگی این بود که اگرچه در آغاز نیمه دوم دهه پنجاه مادّیت فیزیکی چریک گرائی در جامعه ما ریشه کن شد ولی مادّیت سوبژکتیو چریک گرائی برای دهه‌ها در سوبژکتیو جامعه ما باقی بماند و تمامی تئوریهای غیر چریکی را دچار بحران سازد و با این عمل بصورت بزرگترین آفت، به جان حرکت تحزب گرایی یا حرکت سازمانگرایانه حزبی بیافتد و به دلیل وجود این سوبژکتیو چریک گرائی در جامعه ما بود که دو باره پس از پیروزی انقلاب 22 بهمن فقاهتی بصورت بهمن وار از قله سوبژکتیو جامعه شروع فرود آمدن به عرصه ابژکتیو جامعه کرد. اگرچه تا 30 خرداد سال 60 سیر ابژکتیویته این سوبژکتیویته خزنده بصورت ملائم بود ولی با ورود دو باره سازمان مجاهدین خلق به عرصه ابژکتیو چریک گرائی این بهمن دو باره مانند آغاز دهه 50 بدل به سونامی شد البته با حجمی هزاران برابر بیشتر از گذشته که فونکسیون همه پروسه استحاله ابژکتیویته سوبژکتیو چریکی گرائی در جامعه از آن تاریخ تا این زمان عبارت می‌باشد از:

۱. از صحنه برون انداختن ذهنی - عملی جریانهای سازمانگرایانه حزبی. چراکه نخستین ره آوردی که چریک گرائی با خود به جامعه می‌آورد حاکمیت چتر اختناق و رعب و پلیسی توسط رژیم‌های اتو کراتیک بر جامعه می‌باشد که در ظلل مقابله با چریک رژیم‌های اتوکراتیک می‌کوشند اولا هرگونه آزادی اجتماعی را قلع و قمع نمایند در ثانی هر گونه حرکت سیاسی را در هر شکل و استراتژی اش نابود سازند و بهمین دلیل استکه سردمداران جریان چریک گرائی واقعاً خود را نوک پیکان حرکت جامعه می‌دانستند چراکه بخوبی میدانستند که در فضای چریکی اگر کسی بخواهد حیات نظامی - سیاسی داشته باشد این فقط و فقط چریک است و لاغیر.

۲. بحرانی کردن تمامی تشکیلات و تئوریهای غیر چریک گرائی، بخاطر اینکه زمانیکه تئوری در عرصه تشکیلات و بموازات آن تشکیلات در عرصه تئوری نتواند هدایتگری و حیات داشته باشد هر قدر هم که این تئوری بلحاظ پتانسیل درونی خود قوی باشد باز دچار بحران می‌گردد پر واضح استکه در شرایط حاکمیت چریک گرائی بر جامعه این تنها تئوری چریکی خواهد بود که توانائی حیات در جامعه و تشکیلات دارد و امکان حیات و حرکت از دیگر تئوریها گرفته خواهد شد و بهمین دلیل بود که پس از اینکه جریان ابژکتیویته سوبژکتیو قبلی چریک گرائی در جامعه ما از بعد از انقلاب 22 بهمن شروع بحرکت کرد رفته رفته که این بهمن رشد میکرد بموازات آن قدرت حیات و حرکت را از دیگر تئوریهای آلترناتیو می‌گرفت و همین امر باعث میگردید تا نطفه‌های بحران تشکیلاتی در تمامی جریانهای تشکیلاتی غیر از چریک گرائی رشد کند تا آنجائی که زمانیکه این رشد بهمن وار از 30 خرداد بدل به سونامی گردید کلیه حرکت تشکیلات‌های غیر چریک گرائی را به گل نشاند زیرا سه راه برای اینها باز گذاشت یا وحدت مطلق با سونامی چریک گرائی و یا تسلیم و پاسیفیسم و یا خروج از کشور یا رفتن به زندانها البته فونکسیون سونامی چریک گرائی در چنین شرایطی فقط نصیب جریانهای سیاسی تشکیلاتی غیر چریک گرا نمی‌شد بلکه مهمتر از این جریانها خود جامعه هم در عرصه تمامی فراکسیونهای اجتماعی آن بهمان میزان از سونامی چریک گرائی متاثر بودند زیرا این موضوع باعث می‌گردید تا توده مردم بهای حداقلی که در چنین شرایطی می‌خواهند برای حداقل مبارزه خود که مبارزه صنفی می‌باشد بپردازند جان خود شان است اینجا استکه طبیعی خواهد بود که توده‌ها در چنین شرایطی حاضر به چنین معامله‌ای نخواهند بود در نتیجه مبارزه توده‌ها بسمت رکود پیش خواهند رفت که حاصل آن از صحنه بیرون رفتن توده‌ها می‌باشد که دیگر نتیجه چریک گرائی هرچه باشد از آنجائیکه توده‌ها غایب‌اند ارزشی نخواهند داشت.

۳. فراهم شدن بستر اجتماعی و مهمل سیاسی و تبلیغاتی برای رژیم‌های دسپات و اتوکرات جهت مادّیت بخشیدن به خواسته سیاسی خود که حاکمیت مطلق سیاسی شان بر جامعه و نابود کردن تمامی مخالفین اجتماعی -سیاسی خود و سرکوب کردن هرگونه مبارزه حداقلی توده می‌باشد . البته این موضوع به معنای آن نیست که چریک گرائی حاکمیت را اتو کرات می‌کند بلکه به معنای تفاوت خواستن و توانستن حاکمیت جهت فراگیر کردن حاکمیت مطلق خود بر توده‌ها می‌باشد. شکی نیست که حکومتهای اتوکرات ماهیتا اتوکرات می‌باشند ولی در رابطه با زمینه تحقق این سیطره اتوکراتیک آنها باید این نکته را در نظر داشته باشیم که در هر شرایطی امکان انجام این اتوکراتیک برای آنها فراهم نیست باید شرایط اجتماعی مناسب فراهم گردد که آنها بتوانند به این خواسته خود لباس عینیت ببخشند در همین رابطه استکه چریک گرائی شرایط اجتماعی برای اتوکرات فراهم می‌کند تا جهت تحقق به خواسته خود بتواند سلاح توانستن را بکف آورده سرنیزه خویش را عریان کنند و طبیعی استکه آنچنانکه ناپلئون بناپارت می‌گفت با چنین سر نیزه عریانی دیگر هر کاری برای اتوکرات شدنی است تنها یک کار برای او ناشدنی است و آنهم نشستن بر روی آن می‌باشد چنانکه ما بوضوح این موضوع را از بعد از انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 تا 22بهمن 61 که رژیم فقاهتی توانست چتر مطلق حاکمیت خود را بر جامعه ما مسلط سازد رژیم فقاهتی جهت گسترش این چتر مطلق حاکمیت خود پروسه‌ای طی کرد که انجام این پروسه در گرو فراهم شدن بستر اعمال حاکمیت مطلق خود بر توده‌ها بود که سیر ابژکتیویته سوبژکتیو چریک گرائی که از فروردین 58 شروع گردید این بستر را برای اعمال حاکمیت اتوکراتها فراهم میساخت آنچنانکه دیدیم پس از افول کردن حرکت چریک گرائی در داخل و مسلط شدن رژیم فقاهتی بر تمامی ارگانهای سیاسی و اجتماعی و اداری و نظامی و ... رژیم فقاهتی زمانیکه دیگر دشمن برونی جهت سیطره استبداد خود نداشت و جنگ عراق هم دیگر از بعد از بهمن 61 به رکود کشیده شده بود و دیگر این جنگ هم نمی‌توانست برای رژیم فقاهتی ایجاد بستر در جهت کاهش تضادهای درونی خود بکند از آن زمان تضادهای درونی رژیم فقاهتی شروع برشد کرد و همین رشد تضادهای درونی رژیم فقاهتی بود که علاوه بر اینکه عامل ریزش نیروهای وابسته بخودش شد باعث گردید تا رژیم را در مرز بود نبود خودش متزلزل کند که از انشعاب روحانیون مبارز و جدائی دفتر تحکیم وحدت و شروع کار مجاهدین انقلاب اسلامی پس منحل کردن آن توسط خمینی استعفای منتظری ریزش نیروهای بدنه نظام از سروش گرفته تا حجاریان و عبدالله نوری و طاهری اصفهانی و بالاخره تا امروز موسوی و کروبی و خاتمی همه و همه دال بر این امر می‌باشد.

۴. چهارمین فونکسیون سونامی چریک گرائی در جامعه ما زایش جریانهای اپورتونیستی و رفرمیستی و کنسرواتیسمی و ... در جامعه می‌باشد که این فونکسیون سونامی چریک گرائی ما امروز بوضوح فراگیری آنرا احساس می‌کنیم چرا که امروز بصورت یک اپیدمی سر تا پای جامعه ما را در نوردیده است و باعث شده است تا امروز تمامی جریانهای منتقد حاکمیت فقاهتی که بصورت حرکت از درون تحت لوای قبول قانون اساسی یا قبول رهبری خمینی یا قبول نظام جمهوری اسلام منتقد حاکمیت شده‌اند همگی اینها همان سردمداران اولیه اتوکراتیکی باشند که رژیم فقاهتی حاکم را از نوزادی با دستان خود راه رفتن آموختند و او را با ناز و پرورش هدایتگری به حجم گاو نه من شیری رساندند که سیطره اتوکرات آن بحدی از سلطه رسیده است که دیگر تحمل حضور آنها هم در داخل خود ندارد و لذا در همین راستا استکه تا کوچکترین نقدی از جانب نزدیکترین طرفداران و حامیان نظام جمهوری اسامی صورت می‌گیرد این انتقاد بدل به شعار آلترناتیو و خروج از نظام میگردد این آفت و فونکسیون چریک گرائی از خطرناکترین فونکسیونهای چریک گرائی می‌باشد که آنچنانکه فوقاً مطرح شد بموازات از صحنه برون شدن جریانهای راستین هدایتگر اجتماعی آن زمانیکه چریک گرائی پی از صحنه بدر کردن جریانهای اجتماعی آلترناتیو خود در مرحله آخر حضور فیزیکی خود را هم از دست داد در آن صورت بموازات رشد تضادهای درونی حاکمیت بر پایه تقسیم با ز تقسیم قدرت از آنجائیکه رژیم فقاهت دارای دینامیسم درونی نمی‌باشد تا در ظل این دینامیسم درونی بتواند تضاد درونی خود را تحمل کند در نتیجه بعلت نبود این دینامیسم باعث میگردد تا هرگونه رشد تضاد بدل به آلترناتیو برونی و انشعاب قدرت در حاکمیت بشود که خود این باعث انحطاط پیوسته حاکمیت خواهد شد البته ما به ازای این ایجاد فراکسیونها بر اثر نبود دینامیسم درونی بوجود آمدن جریانهای رفرمیسم در جامعه هم می‌باشد که بعلت خلاء نیروهای راستین هدایتگر جامعه آنها پدر خوانده توده‌ها گشته و بعنوان اهرمی جهت ایجاد فشار بر حاکمیت در خصوص وادار کردن حاکمیت به تقسیم باز تقسیم قدرت بکار گرفته می‌شود.


۲. موج سنت‌گرائی :

مقصود از موج سنت گرائی در شرایط اجتماعی 14 آبان 51 زمان بسته شدن حسینیه ارشاد دلالت بر کلیه جریانهای ذهنی - عینی در جامعه میکرد که معتقد به بازگشت به گذشته بودند حال ممکن استکه این بازگشت به گذشته بازگشت به گذشته مذهبی معنی کنیم یا باز گشت به گذشته تاریخی یا بازگشت به گذشته فرهنگی بهر حال مقصود ما از موج سنت گرائی در آستانه بسته شدن حسینیه ارشاد دلالت بر سه نوع بازگشت می‌کرد چراکه پایه سنت اجتماعی یک جامعه یا مضمون مذهبی دارد و یا مضمون ملی و قوم پرستی و شوونیست دارد و یا مضمون فرهنگی بهر شکل آن که در نظر بگیریم فونکسیون اجتماعی آن یکسان خواهد بود زیرا باعث میگردد تا جامعه و توده‌ها را در بودن خودش نگه دارد اما پس از اینکه مشخص کردیم که منظور ما از سنت گرائی چه می‌باشد حال می‌توانیم در اینجا به بررسی موج سنت گرائی در استانه بسته شدن ارشاد بپردازیم . لازم بذکر است که پروسه رشد و تکوین سنت گرائی بر عکس پروسه رشد و تکوین چریک گرائی که فوقاً بشرح آن پرداختیم از یک مضمون انفعالی برخوردار می‌باشد توضیح آنکه ما در پروسه چریک گرائی هر چه پیش رفتیم مشاهده کردیم که این آفت و اپیدمی در عرصه سوبژکتیو یا ابژکتیو جامعه ما بصورت فعال عمل می‌کند و در هیچ جا چریک گرائی جنبه انفعالی نداشت بطوریکه هر جا این اپیدمی و آفت وارد می‌شد تمامی حرکتهای عینی و ذهنی جامعه را تحت تاثیر خودش قرار میداد. در رابطه با سنت گرائی این موضوع جنبه کاملا عکس دارد به این ترتیب که هر جا که ما آثار این بیماری و افت سنت گرائی را دنبال می‌کنیم بخوبی در می‌یابیم که این آفت در یک رابطه عکس العملی شکل گرفته است اما عواملی که باعث شکل گیری این سه نوع سنت گرائی شده تست عبارت می‌باشد از :


الف) سنت‌گرائی مذهبی :

برعکس آنچه در رابطه با رشد سنت گرائی در آغاز دهه پنجاه مطرح می‌کنند که این موضوع را معلول جریان اپورتونیستی در سازمان مجاهدین خلق اعلام می‌کنند باید یگوئیم که بلحاظ تاریخ تکوین سیر اپورتونیستی مجاهدین از 53 تا 55 می‌باشد و مراحل برونی شدن این پروسه بازگشت پیدا می‌کند به سال 54- 55. البته باید در نظر داشته باشیم که فونکسیون این جریان اپورتونیستی در سازمان مجاهدین فقط در محدوده زندان و بخصوص زندانهای تهران و محدوده جریانهای بسیار خاص روشنفکری برونی بوده است و اصلا این جریان هیچگونه ریشه اجتماعی نداشته و تازه اگر هم تلاشی جهت اجتماعی شدن آن صورت گرفته این تلاش از جانب نیروهای اپورتونیست یا روشنفکر صورت نگرفته بلکه بالعکس تمامی این تلاش‌ها از جانب جریانهای راست مذهبی که فوقاً ذکرش رفت انجام گرفته است. بنابراین به این دلیل استکه ریشه سیر سونامی سنت گرائی در اوایل بسته شدن ارشاد را باید در حرکت خود شریعتی بدانیم چراکه حضور دائم شریعتی در ارشاد در سالهای 49 و50 و51 دو دستاورد مهم با خود به همراه آورد اول پلیزاسیون سنت گرائی و تحول گرائی در خود حسینیه ارشاد بود. سردمدار این پلیزاسیون در قطب راست مطهری بود که می‌کوشید کلیه جناحهای روحانیت را با عمده کردن تضاد روحانیت و شریعتی بدنبال خود یدک بکشد و سردمدار جریان تحول گرا خود شریعتی بود که سعی می‌کرد با اعلام نمایندگی سیاسی قشر روشنفکر مذهبی جناح روشنفکر و در راس آنها دانشجویان را در این صف بندی دخالت دهد.


ب) سنت‌گرائی فرهنگی :

رهبری این سنت گرائی در دست جلال آل احمد بود که از بعد از کودتای 28 مرداد و فونکسیونی که این کودتا در عرصه مختلف جنبش بجا گذاشت یکی از تاثیرات عمده این کودتا ( بعلت اینکه کودتا بدست دو قدرت غربی یعنی انگلیس و امریکا انجام گرفته بود لذا بموازات تثبیت دولت کودتا در مردم ) شکل گیری یک حرکت ضد غرب با مفهوم سیاسی آن بود که حاصل این امر پیدایش اندیشه‌های ضد غرب گرائی بود که یکی از این اندیشه‌ها اندیشه جلال آل احمد بود که سعی می‌کرد با تکیه بر سنت فرهنگی انگیزه غرب ستیزانه در مردم ایجاد نماید.


ج : سنت‌گرائی تاریخی :

رهبری این سنت گرائی در دستان احمد کسروی بود که از بعد از شهریور 20 کوشید تا با شعار بازگشت به گذشته تاریخی و مخالفت با فرهنگ مذهبی که از نگاه او عامل اصلی نفی تاریخ گذشته خودمان می‌باشد این شعار در برابر شعار ملی شدن صنعت نفت مصدق قرار داشت البته هدف کسروی از این حرکت خود آن بود تا بتواند حرکتی در کادر شعوبیه و فردوسی را دو باره در قرن حاضر داشته باشد و با حرکت خود حرکت شعوبیه قرن سوم برهبری ابوالقاسم فردوسی دو باره زنده کند البته شعار سنت گرائی فردوسی یا شعوبیه در آن تاریخ با توجه به انحرافات امویان و عباسیان در راستای نفی و سرکوب هویت تاریخی مردم ایران بعنوان یک حرکت مترقی مطرح بود بطوریکه طرح اساطیر از طرف فردوسی در شاهنامه که بیان تاریخ گذشته ایران از آغاز تا اواخر ساسانیان بود باعث رشد خودآگاهی ملی مردم گردید و در مدت بسیار کوتاهی شاهنامه در اشکال مختلفی هنری از صورت تاتری و نمایش آن گرفته تا صورت نقالی و کتابی تا اقصی نقاط ایران رسوخ کرد و بعنوان آلترناتیو قوی در برابر فرهنگ نژاد پرستانه امویان و عباسیان قد علم کند و حرکت مذهبی ستیزانه و بخصوص شیعه ستیزانه احمد کسروی نه تنها نتوانست در جامعه تحولی ایجاد کند بلکه بالعکس عامل رشد سنت گرائی مذهبی مردم نیز شد.

ادامه دارد


تاریخ انتشار : ۱ / خرداد / ۱۳۸۹

منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
28_06_2010 . 20:50
#10
گروه نشر مستضعفین ۸
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

موضوع : ـــــ


ضرورت تاریخی تاسیس حرکت‌های پیرو معلم شهید در اواخر عصر پهلوی

آن‌چنان‌که قبلا ذکرش رفت از ۱۴ آبان ۵۱ (روز بسته شدن حسینیه ارشاد بدست ساواک شاه ) تا تابستان 55 چهار سالی است که جنبش ایران تاریخی ترین دوران بحران تاریخی خویش را سپری می کند چرا که این چهار سال فرآیندی از پروسس تاریخ جنبش ایران است که سونامی چریک گرائی در اشکال مختلف عینی - ذهنی یا نظری- عملی یا سوبژکتیو - ابژکتیو آن بصورت وارداتی و غیر بومی وارد جنبش ایران می شود و مدت چهارسال یعنی تا تابستان سال 1355 بعنوان گفتمان غالب عینی - ذهنی تمامی عرصه های فرهنگی و تاریخی و سیاسی و اجتماعی و تشکیلاتی جنبش ایران در هم می نوردد.

بنابراین سونامی چریک گرائی در این چهارسال ( البته اگر چه تاریخ پیدایش چریک گرائی مدرن برون تشکیلاتی در ایران بازگشت پیدا می کند به 19 بهمن 1349 و واقعه سیاهکل ولی از 19 بهمن 1349 تا سوم خرداد 51 روز اعدام سران و بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق زمانی است که جریان چریک گرائی در دو شاخه عمده آن فدائیان خلق و مجاهدین خلق بخاطر تولد سزارینی آنها زیر مهیب ترین و بی سابقه ترین فشار پلیسی و نظامی ساواک شاه هنوز مرحله جنینی ولی در بیرون رحم طی می کردند لذا همین فشار فیزیکی - پلیسی - نظامی ساواک شاه و ضربات هولناک تشکیلاتی که این دو جریان عمده در مرحله تثبیت موجودیت خود در سال 50 متحمل شدند باعث گردید که در سال 50 جریان چریک گرائی فقط بصورت رمانتیک وارد فرهنگ توده های شهری و روستائی ما بشود ولی از سال 51 پس از اینکه این دو جریان عمده چریک گرائی توانستند به بازسازی دو باره خود بپردازند، جریان چریک گرائی در جنبش ما نهادینه گردید و با نهادینه شدن اش، این جریان بصورت یک سونامی از سال 51 الی 55 تمامی عرصه های فرهنگی - اجتماعی - سیاسی - تشکیلاتی جنبش ما را تحت شعاع حرکت خویش قرارداد و بصورت یک اپیدمی سکاندار حرکت جنبش ایران گردید و تمامی حرکتهای دیگر درون جامعه ایران حتی حرکت سازمان گرایانه حزبی شریعتی را نیز آچمز کرد و کشتی استراتژی آنها را به گل نشاند و بحران سراسری مانند بحران 30 خرداد سال 60 وارد تمامی جریان های غیر چریکی کرد و خود بعنوان سلطان جاده هدایتگر جنبش ایران بطرف سکتاریسم گردید و تک سوار عرصه مبارزه با رژیم شاه شد و این تک سواری تا سال 53 ادامه داشت ولی در سال 53 دوران نزولی این حرکتها آغاز شد. لذا سونامی چریک گرائی بعلت اینکه شرایط تاریخی سوبژکتیوی و ابژکتیوی جامعه ایران مانند خواستگاه اولیه این اپیدمی جهانی یعنی کشورهای امریکای لاتین نتوانست پاسخگوی مناسبی برای این بذر وارداتی باشد ، مانند سال 61 و62 که تمامی جریانهای چریکی داخل ایران دچار بحران کشنده تشکیلاتی شدند (که خود بنیانگذار آن بودند) موجب گردید که تا سال 55 تقریبا تمامی جریانهای چریکی داخل کشور بجز حضور فیزیکی در زندان هیچگونه حضور تاریخی و اجتماعی و تشکیلاتی و سیاسی در خارج از زندان شاه در جامعه داخلی ایران نداشته باشند و بهمین دلیل بود که برعکس آنچه سردمداران تئوریک این سونامی تاریخ جنبش ایران مدعی هستند بن بست تشکیلاتی و سیاسی و اجتماعی سونامی چریک گرائی در سال 55 فقط مولود مستقیم ضربات فیزیکی - پلیسی - نظامی شاه نبود بلکه ریشه این بن بست تاریخی بحران درون تشکیلاتی جریانهای چریک گرائی بود که از سال 53 تا 55 بصورت یک اپیدمی کشنده تمامی این کشتی های وارداتی را به گل نشاند . از آنجائیکه تئوریسینهای عرصه جنبش ایران در سال 53 تا 55 نتوانستند سونامی چریک گرائی جنبش ایران و همراه آن بحران درون تشکیلاتی کل جریانهای چریک گرا را ارزیابی علمی نمایند لذا این امر باعث گردید تا همگی در نقد بحرانهای تشکیلاتی پیش از اینکه به نقد علت که خود سونامی و اپیدمی چریک گرائی بود بپردازند به نقد معلول ها پرداختند مثل کودتای درون تشکیلاتی اپورتونیستی مجاهدین خلق و ... که بیش از آنکه علت باشد یک معلول رو بنائی سونامی چریک گرائی بود که در هر تشکیلاتی این سونامی و اپیدمی و آسیب و بحران به شکلی نمود پیدا می کند برای نمونه در سازمان مجاهدین این بحران بشکل کودتای اپورتونیستی مادّیت پیدا کرد که بنیانگذاران آن کودتای اپورتونیستی سال 53 - 55 کوشیدند تحت لوای آن تحلیل تئوریک بی پایه و اساس اسکولاستیکی خویش کودتا را با توجيه تحول ایدئولوژیک تبیین تئوریک نمایند و با این کار آب در خانه مورچه جریانهای مذهبی داخلی بریزند که توسط آن تمامی این جریانهای مذهبی در داخل و خارج از کشور وارد برخورد واکنشی و عکس العملی و دگماتیسم و ارتجاعی و فاندیمانتالیسمی بشوند بطوریکه هیچ جریانی نه از سردمداران در زندان مانده مجاهدین خلق و نه در بیرون و نه در خارج از کشور پیدا نشد که به این حضرات بگوید سورنائی که با آن در حال شیپور نواختن هستید از دهان گشادش می نوازید هم جناح به اصطلاح مارکسیستی مباشر کودتای سازمان و هم جناح مذهبی مدافع اسلام و مذهب هیچکدام در این جنگ حیدر و نعمتی یا بقول شریعتی شاه غلامی خروس بهمن آباد نصیبی نبردند تنها کسی که پیروز عرصه این نبرد کاذب گردید ساواک اعلیحضرت بود که توانست هم در داخل زندان و هم در داخل کشور و هم در خارج از کشور آتش بیار معرکه و ماهی گیر آب گل آلود این برکه گردد که حاصل همه این رمل و اصطرلابها آن شد که حتی پس از چهل سال که از ورود سونامی و اپیدمی چریک گرائی به جامعه ما می گذرد هنوز که هنوز است این اپیدمی کشنده و این سونامی ویرانگر در عرصه تئوری جنبش تاریخی کشور ما شناخته و ریشه کن نشده است و همین عدم شناخت این اپیدمی ویران کننده باعث گردید که این سونامی در پریود زمانی مختلف در عرصه جنبش تاریخی ایران ظاهر شود و تمامی بود و نبود سوبژکتیو و ابژکتیو جنبش ما را با خود ببرد و هر بار جنبش را صد سال به عقب برگرداند آنچنانکه در سالهای 60 تا 62 دیدیم که چگونه این سونامی دو باره براه افتد و تمامی هست و نیست جنبش ایران را با خود برد و تمامی جریانهای تشکیلاتی را اسیر بحران کشنده و زمین گیر کرد و آخر کار با تقدیم یک اقیانوس خون و کشته و فدا و فدیه و ایثار و شکنجه آواره تاریخی سیاستهای امپریالیستی گردید بدون اینکه حتی توانسته باشد به اندازه نیم بند انگشت سوبژکتیو و ابژکتیو جنبش ما را بلحاظ تاریخی - عملی - نظری به پیش برد لذا بزرگترین خطری که جنبش ایران را تهدید می کند باز همین سونامی هولناک خزنده است که قطعا با باز شدن دو باره شرایط سیاسی بشکل مهیب تری در صحنه جنبش ظاهر خواهد گشت و دو باره به شکلی مهیب تر و هولناک تری این سونامی و این اپیدمی همه چیز را با خود خواهد برد این است که بزرگترین مسئولیت تئوریک تمامی اندیشمندان جنبش سوبژکتیو ایران شناخت زیربنائی تئوریک این سونامی خزنده و هولناک جنبش می باشد تا مانند کشورهائی که تئوریسین های جنبش آن توانستند این اسیب جنبش خود را بشکل زیر بنائی ریشه کن نمایند ما هم بتوانیم برای یکبار این سونامی و آسیب و اپیدمی جنبش را بشکل تئوریک شناسائی و ریشه کن کنیم و شاید طرح این گفته برای بسیاری از اهل نظر و تئوری پرداز ثقیل بیاید که برای جنبشی که بقول مائو در آغاز قرن بیستم یعنی سال 1906 بزرگترین انقلاب بورژوا دمکراتیک بعد از انقلاب کبیر فرانسه انجام داده است و بنیانگذار نخستین انقلاب بورژوا دمکراتیک در کشورهای پیرامونی می باشد و انقلاب بورژوا دمکراتیک او قبل از انقلاب بورژوا دمکراتیک چین و ژاپن و هند و ... بوده است امروز اسیر آسیبی باشد که ملل دیگر بیش از بیست سال است که آن را بصورت تئوریک ریشه کن کرده اند ولی جنبش ما حتی یک گام هم در این راستا بصورت تئوریک جلوتر نرفته است بهر حال بقول مولانا:

هرچه گویم عشق را شرح بیان / چون بعشق ایم خجل گردم از آن
خود قلم اندر نوشتن می شتافت / چون بعشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت / شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
آفتاب آمد دلیل آفتاب / گر دلیلت باید از وی رومتاب
از وی ار سایه نشانی می‌دهد / شمس هردم نور جانی میدهد
سایه خواب آرد تو را همچون سمر / چون بر آید باز آن شق القمر
خود غریبی در جهان چون شمس نیست / شمس جان باقیست او را امس نیست
شمس جان کو خارج آمد از اثیر / نبودش در ذهن در خارج نظیر
دفتر اول / صفحه ۲۴ / از بیت ۱۱۲ / نسخه نیکلسون



متدلوژی برخورد تئوریک با سونامی چریک‌گرائی :

برای برخورد تئوریک با سونامی چریک گرائی در جنبش ایران :

اولاً، باید توجه داشته باشیم که مقصود ما از نهضت چریک گرائی در جنبش ایران چریک گرائی مدرن می باشد که از اوایل دهه چهل با ورود تئوریهای آن از خارج در ایران شروع به تکوین کرد البته منبع بیرونی و خارج کشور این اندیشه اعم از اینکه جنبش فلسطین بوده یا کوبا تفاوتی در ماهیت قضیه نمی کند به همین علت جنبش مدرن چریک گرائی با جنبش سنتی چریک گرائی که قبل از آن بصورت مشخص از زمان مشروطیت توسط حیدر عمو اوغلی شکل گرفت و در شاخه مذهبی از جریان نواب صفوی تا جریان موتلفه ادامه داشت متفاوت می باشد و دلیل اصلی این تفاوت آن است که در جریان مدرن چریک گرائی کلیت حرکت چریک گرائی بصورت تئوریک در عرصه های تئوری عام و خاص و مشخص آن مدون می باشد و هیچ حرکت آن صورت خودبخودی و غریزی ندارد در صورتیکه برعکس آن در چریک گرائی سنتی حرکت چریک گرائی صورت غریزی و غیر تئوریک و خود بخودی دارد لذا جریان چریک گرائی مدرن دهه چهل جنبش ایران هم بلحاظ سوبژکتیو وهم بلحاظ ابژکتیوی مضمونی غیر بومی و وارداتی داشت که از اواخر دهه چهل بموازات همه کشورهای جهان سوم مانند یک اپیدمی جنبش ما را هم در برگرفت و این جنبش را به خاک سیاه نشاند البته خواستگاه اولیه تاریخی - جغرافیائی آن کشورهای امریکای لاتین بویژه کشور کوبا بود که تنها کشوری بود که توسط نهضت چریک گرائی توانست به کسب قدرت سیاسی دست پیدا کند البته خود این موضوع هم دلایل خاص تاریخی داشت که اینجا جای بحث آن نمی باشد. لذا اگرچه قبل از این نهضت چریکی در جنبش ایران حرکتهای چریکی بصورت سنتی حداقل از زمان مشروطیت در دو جریان مذهبی و مارکسیستی وجود داشته است ولی بعلت اینکه این حرکت های چریکی سنتی نتوانست بصورت تئوریک در عرصه تشکیلات و استراتژی و ایدئولوژیک تئوریزه و نهادینه گردد دوام تاریخی پیدا نکرده است اما از آنجائیکه جنبش چریک گرائی مدرن از دهه چهل تحت رهبری دو جریان عمده فدائیان خلق و مجاهدین خلق با تاسی و حمایت جنبش چریکی خلق فلسطین بشکل مدون تئوریک در عرصه تئوری خاص و عام و مشخص هویت پیدا کرد این امر باعث گرد تا جنبش مدرن چریک گرائی در فرهنگ و تاریخ ما در عرصه های سوبژکتیو و ابژکتیو آن ریشه دار و ماندگار گردد لذا نزدیک به نیم قرن است که جنبش چریک گرائی مدرن جنبش ایران را زمین گیر کرده است.

ثانیاً، مقصود ما از سونامی یا اپیدمی یا آسیب چریک گرائی فقط تاکتیک و استراتژی عینی و ابژکتیو آن که قائم بر آوانگارد می باشد، نیست زیرا گرچه آوانگارد با جایگزین توده ها کردن خود می کوشد تا خود با تکیه بر سلاح و ترور بجای مردم انقلاب کند و بجای مردم حکومت کند و بجای مردم کسب قدرت نماید و به جای مردم جامعه را هدایت نماید ولی بهر حال همه اینها معرف فقط بعد ابژکتیو قضیه است ولی آنچه مهمتر از بعد ابژکتیو چریک گرائی می باشد سوبژکتیو چریک گرائی است که اگر ریشه کن نشود بصورت خطرناکی ریشه دار خواهد شد و جنبش را در خطر استراتژیک قرار خواهد داد آن‌چنان‌که امروز کرده است.


مبانی سوبژکتیو سونامی چریک‌گرائی در جنبش ایران :

۱. اصل اصالت آوانگارد یا تکیه بر چریک و ارتش بجای مردم و حزب و طبقه در شکل عینی - ذهنی و عملی - نظری آن

۲. اصل ولنتاریسم – یا جایگزینی اراده بجای خودآگاهی اجتماعی - سیاسی - اعتقادی - طبقاتی

۳. اصل پوپولیسم یا تکیه بر توده ها بدون صف بندی طبقاتی - تاریخی جهت آزاد کردن سرباز منقاد

۴. اصل سکتاریسم یا مطلق کردن حداقل حرکت تشکیلاتی خویش در برابر اقیانوس پراتیک سیاسی - اقتصادی - اجتماعی توده ها

۵. اصل رمانتیسم یا تکیه بر احساسات توده ها بجای تکیه بر آگاهی و اندیشه و فهم و نگاه توده ها توسط شهید پروری و تکیه بر شعائر و تعظیم قبور و مرده ها

۶. اصل دپلی تيزاسیون یا تکیه بر سیاست زدائی کردن توده ها جهت ایجاد فاصله بین مبارزه توده ها با زندگی اقتصادی آنها در راه سمپات سازی تشکیلاتی - عاطفی برای ارتش خود

۷. تکیه بر مبارزه کوتاه مدت بر پایه مطلق کردن پتانسیل عملیاتی و تشکیلاتی و نظامی و ... خود بجای مبارزه درازمدت که در عرصه حرکت سازمان گرایانه حزبی در بستر سه فرایند آگاهی بخش و آزادی بخش و عدالت خواهانه توسط ایجاد خودآگاهی اجتماعی - سیاسی - طبقاتی حاصل میشود

۸. اصل آنتاگونیسم بر پایه تکیه بر تفنگ و ترور و قهر و خشونت و جنگ منظم و نامنظم و بجای تکیه بر کلمه و قلم و آگاهی و جنبش های اجتماعی و دانشجوئی و کارگری و زنان و ... بر پایه حرکت سازمان گرایانه حزبی

۹. اصل سانترالیسم جهت انجام مبارزه مخفی و تشکیلاتی و حرفه ای و منفک از توده ها بجای تکیه بر سانترالیسم دمکراتیک برپایه مبارزه علنی و دمکراتیک و سازمان گرایانه جنبش های اجتماعی و دانشجوئی و زنان و کارگری و زحمت کشان

۱۰. تکیه بر استراتژی کسب قدرت سیاسی از هر طریق ممکن بر پایه متلاشی کردن ماشین دولت حاکم بجای ایجاد تحول اجتماعی بر پایه خودآگاهی سیاسی – طبقاتی - اعتقادی جهت فراهم کردن بستر ریزش قدرت از بالا به پائین بر پایه اجتماعی کردن قدرت سیاسی ( دمکراسی ) و اجتماعی کردن قدرت اقتصادی ( سوسیالیسم ) و اجتماعی کردن قدرت معرفت ( پلورالیسم معرفتی و پلورالیسم حزبی و پلورالیسم دینی)

۱۱. جایگزین کردن دیسکورس آنتاگونیسم و فضای آنتاگونیسم بجای هرگونه دیسکورس و فضای دمکراتیک جهت مطلق کردن تضاد خلق با حاکمیت برای انجام مبارزه آنتاگونیسم خود

۱۲. اصل اگوسانترالیسم در عرصه تشکیلات و جامعه برپایه محور قراردادن مبارزه مسلحانه که با شروع آن بخاطر نظامی شدن شرایط امکان هرگونه فعالیت دمکراتیک و علنی از پیشگام گرفته خواهد شد.

در نتیجه تنها جریانی در جامعه برایش امکان حیات است که به مبارزه قهرآمیز مخفیانه منفک از توده روی آورد آنچنانکه در سال 60 دیدیم که چگونه چریک گرائی با نظامی کردن فضا تمامی حرکتهای سازمان گرایانه حزبی که جهت پیوند با جنبش اجتماعی و کارگری و زنان و دانشجوئی محتاج مبارزه علنی بودند به بن و بست و بحران و نابودی کشانید و پس از اینکه همه این جریانها را یا آواره خارج کشور شدند و یا اینکه بدرون زندانهای حاکمیت افتادند خود نیز جامعه را رها کرد و آواره شد.

ادامه دارد


تاریخ انتشار : ۱ / تیر / ۱۳۸۹

منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
29_07_2010 . 03:48
#11
گروه نشر مستضعفین
ما و نشر مستضعفین – بخش 9

از سایت نشر مستضعفین

ضرورت تاریخی تاسیس جریان پیرو معلم شهید در سالهای پایانی رژیم پهلوی

با توجه به این شرایط بود که سال 55 یعنی چهار سال پس از بسته شدن حسینیه ارشاد شرایط تاریخی جامعه ما - جامعه ایران را در سر یک تند پیچ تاریخی قرار داده بود که تبین کننده ضرورت تاریخی تشکیل جریان سلف نشر مستضعفین بود که مشخصه های مهم این شرایط عبارت بودند از:

1- بن بست سوبژکتیو و ابژکتیو نهضت چریک گرائی مدرن که از آغاز دهه چهل پس از سرکوب جنبش اجتماعی 15 خرداد در سال 42 در ایران شکل گرفته بود و مدت ده سال بعنوان گفتمان غالب عینی - ذهنی جامعه ما درآمده بود و تمامی حرکتهای دیگر اجتماعی را تحت الشعاع خود قرار داده بود و این بن بست و بحران نهضت چریک گرائی در سال 55 به اندازه ای گسترده و عمیق و همه جانبه بود که تمامی جریانهای چریک گرائی مارکسیستی و مذهبی کلا به نقطه صفر نظری - عملی در جامعه ایران رسیده بودند.

2- حرکت تحزب گرای شریعتی پس از چهار سال که از بسته شدن حسینیه ارشاد می گذاشت نشان داده بود که دیگر امکان شکل گیری آن با توجه به شرایط تاریخی امکان پذیر نیست و تازه اگر امکان پذیر هم باشد دیگر سودمند بحال جامعه نخواهد بود چراکه با این شکل و مکانیزم حرکت امکان هدایتگری حرکت ابژکتیو جامعه برایش ممکن نبود زیرا در بستر هدایت نظری و سوبژکتیو توسط تشکیلات ارشاد در سالهای 48 تا 51 امکان هدایتگری وجود داشت اما در عرصه هدایتگری عینی و عملی و ابژکتیو جامعه بجز حزب سراسری سازمان گرایانه هیچ تشکیلات دیگری بصورت غیر کاریزماتیک و غیر فردی نمی توانست هدایتگر باشد.

3- با توجه به رکود چهار ساله حرکت سازمان گرایانه شریعتی و عدم وجود کادرهائی که در غیبت شریعتی توان سازمانگری توده ها و جامعه و بنیانگذاری تشکیلات حزبی را داشته باشند این حقیقت به اثبات رسید که تمامی تلاش شبانه روزی شریعتی در مدت سه سال حتی آنچنان که خود او پیش بینی میکرد، نتوانست به اندازه نصف انگشتان یک دست هم تولید کادر سازمانده و حرکت ساز و اندیشه پرور بکند و دلیل آن هم ضعف در استراتژی شریعتی نبود بلکه ضعف در تشکیلات و سازماندهی و فقدان پراکسیس سازمانگر و آموزش ده در حرکت شریعتی بود بدین شکل که با حرکت اکادمیک ارشادی کادر سازمانگر و حزبی و اندیشه پرور و دینامیک ساخته نمی شود تنها با پراکسیس سازمان گرایانه حزبی است که ما می توانیم کادر سازمانگر اندیشه ساز و هدایتگر بسازیم.

4- با توجه به بحران اقتصادی که در سال 55 بدلیل بن بست نظام سرمایه داری کمپرادور حاکم کشور را فرا گرفت، رکود و بیکاری و تورم جامعه ایران را در بر گرفت که توسط آن زحمت کشان ایران با رونق کاذب اقتصادی بوجود آمده در سالهای بعد از جنگ اعراب و اسرائیل که باعث افزایش قیمت نفت شده بود وداع کرد در نتیجه این تحولات اقتصادی باعث فراهم شدن زمینه عینی برای تحولات اجتماعی توسط توده ها گردید.

5- ضعف تاریخی جریانهای سازمانگر حزبی در بستر نهضت مقاومت ملی و بخصوص پاسیفیسم و سکتاریستی که پس از کودتای 28 مرداد گریبانگیر این جریانها شده بود که حاصل آن فرار از کشور و وجود خلاء تشکیلاتی در داخل و بدبینی توده ها نسبت به این جریانها همه و همه ضرورت تاریخی ایجاد یک تشکیلات سازمان گرای حزبی در ادامه استراتژی تحزب گرایانه و سازمانگر و خودآگاهی بخش ارشاد شریعتی می کرد تا توسط آن:

اولا: رکود و خمود حاکم بر جنبش ایران که از بعد بن بست نهضت چریک گرائی مدرن حاصل شده بود متحول گردد.

ثانیا: رکود و خمودی که از بعد از بسته شدن حسینیه ارشاد در 14 آبان سال 51 بر حرکت تحزب گرا و سازمانگر شریعتی بوجود آمده بود متحول گردد.

ثالثا: امکان تعلیم عملی - نظری کادرهای همه جانبه حزبی سازمانگر و هدایتگر جنبش های اجتماعی و کارگری و سیاسی و ... فراهم گردد بدین صورت بود که در تابستان 55 با تصمیم نیروئی چند از پیروان ارشاد که بغیر از ارشاد شریعتی حتی در زندان شاه هم سابقه پیوند تشکیلاتی با هیچ جریان دیگر چریکی و غیر چریکی و مذهبی و ملی و ... نداشتند بنیان هسته اولیه جریان سلف نشر مستضعفین گذاشته شد و طبق تصمیماتی که در همان تابستان تاسیس جهت تنظیم استراتژی تشکیلات گرفته شد مقرر شد بلحاظ زمانی این حرکت مدت پنج سال یعنی تا سال 60 فقط تکیه صرف بر پرورش کادرهای همه جانبه سازمانگر حزبی و تنظیم و تدوین تئوریهای عام و خاص و مشخص حزبی بکند و از سال 60 حرکت سازمان گرایانه حزبی اجتماعی خود را از سر بگیرد که پس از مدتی و سیر بر این استراتژی با فرا رسیدن سال 56 و شروع جنبش فراگیر اجتماعی و اعتلای آن در سال 57 و پیوند جنبش دانشجوئی و بخصوص جنبش کارگری از 18 شهریور سال 57 به جنبش اجتماعی و وجود خلاء جنبش سیاسی پیشگام جهت هدایتگری این جنبش همه جانبه در حال اعتلاء که لقمه ائی مناسب شده بود برای میوه چینان از راه رسیده لذا این شرایط متحول اجتماعی آرامش درونی جریان را جهت پیمودن آن استراتژی پنج ساله برهم می زد و رفته و رفته ضرورت حضور در جنبش اجتماعی توده ها حتی در شکل فردی و غیر تشکیلاتی بیشتر می کرد بعبارت دیگر اعتلای جنبش اجتماعی و کارگری جامعه ایران را به شرایطی رسانیده بود که بجای اینکه نیروی پیشرو هدایتگر جامعه باشد جامعه هدایتگر پیشرو شده بود اینجا بود که بموازات نزدیک شدن به بهمن ماه 57 آنچنانکه با حاکمیت هژمونی فقاهتی بر جنبش اجتماعی خود ، جنبش اجتماعی در حال سزارین کردن بود حرکت جریان را هم بصورت ناخواسته وادار به سزارین میکرد ( و به همین دلیل بود که از بعد از پیروزی انقلاب اجتماعی و ضد استبدادی 22 بهمن 57 و حاکمیت ولایت مطلقه فقاهتی بر این انقلاب ضد استبدادی که باعث متوقف کردن انقلاب فوق پشت دروازه های فقاهتی شد که نتیجه آن منحرف شدن حرکت جنبش و انقلاب از گردونه ضد استثماری و ضد استبدادی و ضد استحماری به گردونه جنگهای داخلی با دشمنان رژیم مطلقه فقاهتی و جنگهای هشت ساله برونی گردید ) لذا در این راستا بود که در اسفند ماه 57 جریان سلف نشر تصمیم به تجدید نظر در استراتژی گذشته خود گرفت و مصمم شد تا کلا حرکت را برونی و علنی و حرفه ای کند تا توسط شرکت مستقیم در جنبش های اجتماعی و سیاسی و طبقاتی و دانشجوئی خلاء پراکسیس درونی سزارین شده قبلی خود را مرتفع سازد. البته این تصمیم اگرچه تحمیلی بود ولی بود و نبود و حیات جریان اصلا به آن وابسته بود یعنی اگر جریان اقدام به این تجدید نظر در استراتژی خود نمی کرد و می خواست بر پایه استراتژی قبلی خود حرکت کند مرگ برای آن امر محتومی بود هرچند در رابطه با تصمیم جدید استراتژیک فوق،جریان مجبور به پرداخت بهای سنگینی در سال 60 شد که بعدا به ذکر آن خواهیم پرداخت ولی به هر حال در اسفندماه سال 57 تصمیم بحرکت علنی و برونی و حرفه ای با همان اندک ره توشه ای که توانست بود ، در عرض همان مدت یکسال و نیم بدست آورد گرفته شد و در راستای این تصمیم جدید بود که امر فراهم کردن تمهیدات حرکت برونی و علنی و حرفه ای و سازمان گرایانه حزبی در دستور کار جریان قرار گرفت. اندک زمانی بعد، یعنی در فردای روز 12 اردیبهشت (همان روزی که مرتضی مطهری توسط گروه فرقان ترور شد)شبانه تمامی بچه های جریان را به اتهام فرقانی بودن جمع کردند و با بازگشائی زندان اوین در 12 اردیبهشت آنان را به اوین بردند ( طرح اتهام فرقانی بودن توسط رژیم فقاهتی حاکم نه بدلیل وجود رابطه فکری یا حرکتی یا تشکیلاتی جریان با فرقان بود بلکه به دلیل آشنائی که سردمداران بگیر و ببند رژیم فقاهتی در زندان شاه از پیرو اندیشه شریعتی بودن جریان داشتند و از آنجائیکه فرقان از اوایل حرکت فکری خود که از سال 56 شروع شده بود سعی میکرد حرکت خود را با نمایه شریعتی به جامعه معرفی نماید لذا در این راستا بموازات شروع ترور های فرقان در فروردین 58 ،رژیم تصمیم گرفت جهت مقابله با این جریان بگیر و ببند خود را شروع کند .از همین رو در 12اردیبهشت 58 برای بار دوم درب های زندان اوین باز بشود و بچه های جریان بعنوان نخستین متهمان رژیم فقاهت وارد زندان اوین گردند. این بگیر و ببند باعث گردید که مدت سه ماه حرکت برونی جریان سلف نشر به تعویق بیافتد. از این رو در تابستان سال 58 رسما حرکت علنی و برونی و سازمان گرایانه حزبی و حرفه ای جریان سلف نشر مستضعفین آغاز شد . البته بزرگترین پارادوکسی که جریان در سرآغاز شروع حرکت با آن مواجه گشت ، همان پارادوکسی بود که بین ماهیت جریانی که طرفدار تحزب گرائی و سازمانگری و مبارزه دمکراتیک که از دیدگاه آنان مضمون حقیقی حرکت شریعتی هست و تبلیغاتی که توسط رژیم مطلقه فقاهتی صورت می گرفت ( با اینکه رژیم مطلقه فقاهتی می دانست که پیوندی بین آن جریان و جریان فرقان وجود نداشت ) در جامعه ما بعنوان حامیان سیاسی جریان چریک گرای سنتی گروه فرقان مطرح شدند البته آنچه به ایجاد این پارادوکس در تابستان سال 58 دامن میزد تبلیغات دو سویه رژیم فقاهتی حاکم و گروه فرقان بود چراکه از یکطرف بلندگو های تبلیغاتی رژیم فقاهتی حاکم سعی می کردند جهت فریب توده ها به توده ها اینچنین تفهیم کنند که جریان یادشده شاخه سیاسی فرقان است و از طرف دیگر گروه فرقان در داخل تشکیلات خود چنین تبلیغ می کرد که جریان سلف نشر ، جریانی است که حاکمیت فقاهتی جهت به محاق کشیدن حرکت فرقان بر پا کرده است و این پارادوکس به اندازه ای شدید بود که قاتل مفتح در دادگاه خود اعلام کرد که من دارم اعدام می شوم و می میرم ولی هنوز گرفتار این تناقض هستم که نمی دانم که جریان سلف نشر، ساخته فرقان است یا ساخته رژیم حاکم. چراکه تا در تشکیلات فرقان در بیرون بودیم به ما می گفتند جریان نشر ساخته رژیم فقاهتی برای به محاق کشیدن فرقان است حالا که به زندان آمدیم زندانبان فقاهتی حاکم به ما می گویند که آنان شاخه سیاسی گروه فرقان است بهر حال سلف نشر مستضعفین در تابستان 58 با پارادوکس بین چریک گرائی یا تحزب گرائی و یا ترور و سازمانگری حزبی کار خود را شروع کرد البته پایه های استراتژی جریان سلف نشر مستضعفین در این زمان بر مبنای ایجاد خودآگاهی اجتماعی - طبقاتی بر مبنای خودآگاهی اعتقادی - سیاسی توسط نقد سه گانه منفی و مثبت قدرت زور ( استبداد - دمکراسی ) و قدرت زر ( استثمار- سوسیالیسم ) و قدرت تزویر ( استحمار - پلورالیسم معرفتی - حزبی - دینی ) جهت ایجاد اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی در راه ایجاد حزب فراگیر و سراسری مستضعفین ایران بود لذا در بستر پلورالیسم معرفتی و حزبی و دینی حرکت سازمان گرایانه حزبی جریان سلف نشر مستضعفین از تابستان 58 از سر گرفته شد.

ادامه دارد
.
26_10_2010 . 05:10
#12
ما و نشر 10
مبانی استراتژی نشر مستضعفین – بخش اول


اول - فرایند جنبشی استراتژی نشر مستضعفین
دوم - فرایند حزبی استراتژی نشر مستضعفین

فرایند های دوگانه استراتژی سازمان گرایانه حزبی نشر مستضعفین:

مقدمتا جهت شفافیت دیسکورس بیانی بهتر است قبل از شروع تبین تئوریک استراتژی نشر مستضعفین به طرح شاخه های جنبش تاریخی ایران از نگاه نشر مستضعفین بپردازیم چرا که از آنجائیکه نشر مستضعفین در تبین تئوریک استراتژی خود معتقد است که استراتژی سازمان گرایانه حزبی از بستر جنبش های تاریخی ایران عبور می کند و در غیاب جنبش های تاریخی ایران طرح شعار استراتژی تکوین حزب از نظر نشر مستضعفین طرح استراتژی سال به انتفاع به موضوع می باشد لذا در این راستا کلا جنبش های تاریخی بعنوان موضوع استراتژی نشر مستضعفین مطرح می باشد که بدون ان حرکت نشر مستضعفین بصورت یک حرکت روشنفکرانه مادّیت نظری پیدا می کند.

انواع جریانهای جنبش تاریخی ایران از نگاه نشر مستضعفین: از نظر نشر مستضعفین جنبش تاریخی ایران در شکل کلاسیک و مدرن ان که از صد سال پیش با شکل گیری سرمایه داری ایران صورت پیدا کرده است برعکس شکل ماقبل کلاسیک ان صورتی واحد نداشته و به شاخه های چهارگانه ائی تقسیم می شود که درک این موضوع شاه کلید فهم استراتژی نشر مستضعفین می باشد چراکه در عرصه تئوری استراتژی نشر مستضعفین آنچنانکه فوقاً به اشاره رفت کلا حزب مستضعفین ایران از دل جنبش های تاریخی ایران می گذرد و حزب مستضعفین ایران فرایند نهائی پیوند جنبش های تاریخی ایران می باشد و تا زمانیکه جنبش های تاریخی ایران در فرایند اعتلائی خویش قرار نگیرند سخن از تاسیس یا تکوین یا تشکیل حزب مستضعفین گفتن یک امر روشنفکرانه و سکتاریستی می باشد به عبارت دیگر از نظر نشر مستضعفین در راستای تدوین استراتژی حزب مستضعفین ایران اولا حزب یک پروسه است نه یک ساختار در ثانی این پروسه در دو فرایند:

1 - جنبشی
2 - حزبی

مادّیت ابژکتیوی پیدا می کند که فرایند جنبشی حزب مستضعفین ایران شامل برنامه حداقلی یا استراتژی کوتاه مدت یا تاکتیک محوری نشر مستضعفین می باشد که در این فرایند تمامی تلاشهای سوبژکتیو و ابژکتیوی نشر مستضعفین حول اعتلا بخشیدن به جنبش های تاریخی ایران می باشد پس از اینکه نشر مستضعفین توانست در این عرصه مسئولیت خود را به انجام برساند فرایند دوم استراتژی خود که مرحله اعلام و تکوین و تشکیل حزب مستضعفین ایران می باشد در عرصه این جنبش های در حال اعتلای تاریخی ایران فرا می رسد البته از نظر استراتژی نشر مستضعفین در این مرحله تاریخی حرکت خود معتقد به فرایند اول می باشد لذا در این راستا است که تمامی وظایف تاریخی خود در عرصه سوبژکتیو و ابژکتیو حول اعتلا بخشیدن به جنبش های تاریخی ایران می داند و طرح شعار تشکیل حزب مستضعفین ایران در این مقطع یک شعار روشنفکرانه با گرایشات سکتاریستی می داند که معلول کاراکترهای خرده بورژوازی یا طبقه متوسط شهری می باشد که بصورت یک اپیدمی بیش از صد سال است که جنبش های تاریخی ما را اسیر خود ساخته است و باعث شده تا شعار تکوین حزب ابزاری قدرت جایگزین شعار حزب برنامه ائی حرکت گردد بهر حال در این راستا است که با توجه به فرایند جنبشی نشر مستضعفین می بایست قبل از هر چیز جنبش های تاریخی ایران را از نظر نشر مستضعفین تبین تئوریک نمائیم که چنانکه گفته شد از نظر نشر مستضعفین جنبشهای تاریخی ایران در یک تقسیم بندی تئوریک به چهار دسته تقسیم می شوند که عبارتند از:

جنبش های طبقاتی
جنبش های دمکراتیک
جنبش های اجتماعی
جنبش های سیاسی

1 - جنبش های طبقاتی ایران: مقصود از جنبش های طبقاتی ایران ان شاخه از جنبش های تاریخی ایران می باشد که در راستای نهضت عدالت خواهانه و نفی استثماری در فرایندهای مختلف فراماسیون مناسبات تولیدی تاریخ ایران از آغاز شروع مبارزه طبقاتی در ایران مادّیت پیدا کرده است و هدف از این جنبش پاره کردن زنجیرهای مزدوری و استثماری طبقه حاکمه ایران بوده که بر دست و پای آنها بسته بودند که این جنبش در نظام زمینداری ایران توسط مبارزات دهقانان و در نظام بهره کشی و مزدوری سرمایه داری توسط طبقه کارگران و در راس آنها پرولتاریای صنعتی ایران شکل پیدا کرده است آنچنانکه بعنوان نمونه و پارادایم کیسی این مبارزه طبقاتی در دو فرایند مطرح شده فوق در عصر زمینداری ایران و عصر سرمایه داری می توان مادّیت تاریخی شکل اول از قیام و جنبش مزدک در عصر ساسانیان مطرح کرد و از شکل دوم ان می توان از مبارزه پرولتاریای صنعت نفت ایران در 18 شهریور سال 57 یاد کرد که با ورود پرولتاریای صنعت نفت ایران به جنبش اجتماعی سال 57 ایران در 18 شهریور ماه سال 57 و شروع اعتصابات کارگران نفت ایران جنبش اجتماعی ایران وارد سرفصل تازه ائی گردید که با بسته شدن گلوگاه اقتصادی شاه توسط اعتصاب پرولتاریای صنعت نفت ایران شاه مجبور به فرار گردید و آنچنانکه پارسونز سفیر وقت دولت امپریالیسم انگلیس در ایران می گوید: " در فردای شروع اعتصابات کارگران صنعت نفت یعنی روز 19 شهریور 57 فورا به در بار رفتم و به شاه گفتم که دیگر امکان مقاومت در برابر جنبش اجتماعی برای تو وجود ندارد و بهتر است شرایط انتقال قدرت را فراهم سازی ".

بنا براین مقصود از جنبش طبقاتی ایران در شرایط فعلی که عصر سرمایه داری می باشد اشاره به ان بخش از مبارزات ضد استثماری و ضد مزدوری و ضد بهره کشی جنبش تاریخی ایران می باشد که تحت رهبری پرولتاریای صنعتی ایران و کارگران زحمت کش ایران جریان یافته است و هدف از ان در فرایندهای مختلف چهار گانه مبارزاتی کارگری که عبارت است از:

1 - صنفی - صنفی یا
2 - صنفی - سیاسی یا
3 - سیاسی – صنفی یا
4 - سیاسی - حزبی

که چهار فرایند مبارزه طبقاتی در شرایط مبارزه ضد سرمایه داری فعلی می باشد نفی مناسبات سرمایه داری و نفی بهره کشی و نفی مبارزه مزدوری بر پایه سوسیالیسم می باشد که توسط ان انسانیت با رهائی از زنجیر بهره کشی و مزدوری و استثمارگرانه نظام سرمایه داری می تواند به مرز رهائی و آزادی حقیقی جهت تکامل و اعتلا برسد و تا زمانیکه این رهائی و آزادی به انجام نرسد امکان نیل به آزادی برای انسان و جامعه ایران وجود نخواهد داشت

2 - جنبش های دمکراتیک: مقصود از جنبشهای دمکراتیک ایران ان بخش از جنبش تاریخی ایران می باشد که هدف ان دست یابی به خواسته های دمکراتیک می باشد که از آزادیهای سیاسی و آزادیهای اجتماعی و آزادیهای فرهنگی گرفته تا حقوق مدنی و نفی تبعیضات تاریخی و ... در بر می گیرد این شاخه از جنبش تاریخی ایران خود به دو شاخه بزرگ دیگر تقسیم می شوند که عبارتند از:

1 - جنبش زنان ایران
2 - جنبش دانشجویان ایران

که البته هر کدام از این دو شاخه باز خود زیر مجموعه هائی مانند جنبش دانش آموزان یا جنبش معلمان و ... دارد که آنچه در این رابطه حائز اهمیت می باشد خواسته های این شاخه از جنبش تاریخی ایران می باشد که تماما ماهیت دمکراتیک دارد بنابراین دو شاخه جنبش دانشجویان ایران و جنبش زنان ایران جزو بخش دمکراتیک جنبش تاریخی ایران می باشد که هدف آنها دستیابی حقوق دمکراتیک و نفی استبداد و تحقق آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و.. می باشد که البته در این رابطه در همین جا این نکته قابل ذکر است که با توجه به شرایط تان سیته ائی دانشگاههای ایران نقش و فونکسیون ابژکتیو و سوبژکتیو جنبش دانشجوئی ایران قوی تر از جنبش زنان ایران می باشد ولی بهر حال بمرور زمان با شکل گیری جنبش زنان ایران این جنبش پیوسته روند تکاملی داشته و زنان ایرانی در عرصه این پروسه سعی کرده اند با عصیان بر علیه تبعیضات تاریخی فقهی و سیاسی و سنتی و فرهنگی و ... زن تاریخی ایران را در مسیر رهائی قرار دهند زیرا بهر حال شاخصه موفقیت جنبش دمکراتیک در هر جامعه رهائی زن ا ز تبعیضات تاریخی و سنتی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و ... و دست یابی زن در ان جامعه به حقوق دمکراتیک می باشد بعبارت دیگر تا زمانیکه در یک جامعه زن تاریخی نتواند به حقوق دمکراتیک تاریخی خود هم بلحاظ اقتصادی و هم بلحاظ اجتماعی و هم بلحاظ سیاسی و هم بلحاظ فرهنگی دست پیدا کند صحبت از دمکراسی در ان جامعه کردن یک شوخی سیاسی بیش نخواهد بود یعنی آنچنانکه تروتسکی می گوید پایه دمکراسی و معیار دمکراسی در هر جامعه ائی فقط و فقط زن می باشد اگر زن در ایران توانست به حقوق دمکراتیک خود در عرصه های مختلف اقتصادی و حقوقی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دست پیدا کند دمکراسی در ایران پایه دار می شود و گر نه اگر بخواهیم مانند گذشته شاخص دمکراسی از نیل به حقو ق دمکراتیک زن ایرانی به سمت آزادیهای سیاسی مثل آزادی بیان یا آزادی مطبوعات یا آزادی قلم و ... سوق دهیم بهمان ورطه ائی خواهیم افتاد که در هشتاد سال گذشته جنبش دمکراتیک ما گرفتار ان بوده است علی ایحاله حقوق دمکراتیک زن ایرانی باید بعنوان شاخص و معیار دمکراسی در پروسه جنبش دمکراتیک ایران قرار گیرد و بقیه دستاوردهای دمکراتیک ایران باید پسوند این شاخص باشد لذا در این رابطه در همین جا می توانیم به این سوال فربه تاریخی ایران پاسخ دهیم که علت اینکه انقلاب مشروطیت ایران شکست خورد با اینکه یک انقلاب دمکراتیک بود ان بود که انقلاب مشروطیت و قانون اساسی مشروطیت ضد حقوق دمکراتیک زن بود و انقلاب مشروطیت نتوانست مرزهای دمکراسی را به عرصه زن بعنوان شاخص دمکراسی بکشاند و تمامی حقوق دمکراتیک زن در این قانون اساسی حتی حق رای دادن یا حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را از زن ایرانی گرفته است و باز علت اینکه جنبش اجتماعی 15 خرداد شکست خورد این بود که رهبری جنبش 15 خرداد با یک دیدگاه زن ستیزانه جنبش را آغاز کرد و باز بهمین ترتیب علت عمده شکست انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 ایران همین دیدگاه زن ستیزانه بود که در این رابطه هم باید بگوئیم که دلیل عمده ان نفی تمامی حقوق دمکراتیک زن ایرانی همراه با جایگزینی تبعیضات اقتصادی و حقوقی و ... اسلام فقاهتی حوزه توسط نظام مطلقه فقاهتی حاکم بوده است بنابراین معیار و شاخص دمکراسی در ایران با توجه به اینهمه تبعیضات فقهی و تاریخی و سنتی که بر زن ایران هوار گردیده رهائی زن ایرانی می باشد که بیش از 50 در صد جامعه ایرانی را تشکیل می دهد و عمده کردن هر گونه حقوق دمکراتیک ایران در برابر این شعار یک مغلطه تاریخی سیاسی خواهد بود.

3 - جنبش های اجتماعی: مقصود از جنبش اجتماعی آنچنانکه در شماره های پیشین نشر مستضعفین هم به اشاره رفت ان شاخه از جنبش تاریخی ایران می باشد که در راستای مبارزه ضد استبدادی ایران جهت در هم شکستن هیئت حاکمه ایران در مقاطع مختلف تاریخی ایران شکل پیدا کرده است. از آنجائیکه شعار جنبش اجتماعی ایران در مقاطع مختلف تاریخی نفی مطلقه حاکمیت سیاسی بوده است با عنایت به اینکه بعلت استبداد مطلق العنان حاکمیت های سیاسی ایران ریشه تمامی مبارزات جنبش های تاریخی ایران چه بصورت تاکتیکی و چه بصورت استراتژیکی بازگشت پیدا می کرده به نفی حاکمیت سیاسی که البته این موضوع ریشه در جایگاه هیئت حاکمه ایران در عرصه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی داشته است که تقریبا بصورت مطلق مانع عمده تمامی خواسته های بخش های مختلف جنبش های تاریخی ایران بوده است و لذا در این راستا است که این جنبش زمانیکه در حال اعتلا قرار می گیرد تمامی بخش های مختلف جنبش تاریخی را یدک می کشد و تنها ریسمانی می شود که تمامی شاخه های مختلف جنبش تاریخی ایران حول ان می توانند به وحدت برسند و در ان شرکت فعال داشته باشند و بخاطر موقعیت اولترا قدرت و اولترا ثروت و اولترا معرفت قدرتهای سیاسی حاکم است که تنها شاخه ائی از جنبش تاریخی ایران که توانائی مقابله با حاکمیت ها سیاسی و اقتصادی و معرفتی داشته است فقط و فقط همین شاخه جنبش اجتماعی بوده است و در هر زمانی که هر کدام از شاخه های سه گانه دیگر جنبش تاریخی ایران خواسته در غیاب جنبش اجتماعی به مقابله با هیئت حاکمه سیاسی یا طبقه حاکمه اقتصادی یا طبقه حاکمه معرفتی بپردازد گرفتار شکست فاحشی شده است چراکه تنها این شاخه از جنبش تاریخی ایران بوده است که می توانسته تمامی شاخه های دیگر جنبش تاریخی ایران را تحت هژمونی خود در آورد البته این شاخه از جنبش اگرچه بلحاظ فونکسیونی دارای پتانسیل قوی در برابر حاکمیت های مطلق العنان ایران داشته است بلحاظ آسیب شناسی دارای افت هائی هم بوده که در راس ان هژمونی این بخش از جنبش ایران می باشد که بلحاظ گستردگی کمی و کیفی قشر خرده بورژوازی شهری در ایران پیوسته رهبری این شاخه از جنبش تاریخی ایران در دست خرده بورژوازی شهری ایران بوده است که این موضوع باعث گردید ه که با توجه به کاراکترهای تاریخی خرده بورژوازی ایران ( که عبارت می باشد از:

1- تکیه بر مبارزه کوتاه مدت بجای مبارزه درازمدت سازمان گرایانه حزبی
2- تکیه فوری بر مبارزه قهرآمیز و آنتاگونیستی بجای مبارزه آگاهی بخش و سازمانگر حزبی
3- بسنده کردن به خواسته های حداقلی بجای تکیه بر استراتژی مرحله ائی
4 - تکیه پزیتیویستی بر سنتها و قالب ها بجای بینش عمیق دیالکتیکی
5- تکیه ابزاری بر مبارزه بجای تکیه تاریخی بر مبارزه های اجتماعی
6- تکیه لائی یا نفی ائی بر مبارزه بجای تکیه الا ائی یا اثباتی بر مبارزه
7- تکیه اگویستی یا خود محورانه در هژمونی مبارزه بجای تکیه دمکراتیک و شورائی در هژمونی مبارزه )

مبارزه جنبش اجتماعی ایران را دچار اسیب بکند و عاملی گردد که جنبش اجتماعی نتواند بصورت پیگیرانه و مستمر پیش برود و در نتیجه دائما دچار افت و شکست گردد البته نباید این حقیقت را از نظر دور داشت که در تاریخ گذشته ایران بخصوص در صد سال گذشته این تنها جنبش اجتماعی ایران بوده است که آنچنانکه فوقاً مطرح شد توانائی مقابله با حاکمیت های مقتدر و دسپات و اتوکراتیک ایران داشته است که این موضوع هم در جنبش تنباکو قابل ارزیابی است و هم در جنبشهای مشروطیت و جنگل و نهضت مقاومت ملی و هم در جنبش 22 بهمن 57 و هم در جنبش 22 خرداد 88 که تنها سونامی که حاکمیت های مطلق العنان و دسپات و اتوکراتیک ایران تو ان مقابله با آنرا نداشته است فقط و فقط جنبش های اجتماعی می باشد ولی چه باید کرد این جنبش بعلت رهبری خرده بورژوازی ان نمی تواند مبارزه را بصورت درازمدت هدایت کند و اگر در کوتاه مدت به پیروزی نرسد فورا دچار افت از درون می شود و یاس و سر خوردگی می شود و راه را جهت رخنه ضربه های حاکمیت ها فراهم می کند آنچنانکه در سرکوب جنبشهای جنگل و خیابانی و ... رضاشاه و 28 مرداد 32 امریکا و بالاخره در جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 حاکمیت مطلقه فقاهتی به عریان این آفت را مشاهده کرد ه ایم.


ادامه دارد
.
29_11_2010 . 05:03
#13
ما و نشر مستضعفین - 11
استراتژی نشر مستضعفین – بخش دوم


جنبش‌های سیاسی:

مقصود ما از جنبش سیاسی اشاره به آن شاخه از جنبش تاریخی ایران است که توسط پیش آهنگان یا روشنفکران یا پیشگامان مردم ایران در کادر جریانهای سیاسی یا تشکیلات یا احزاب سیاسی و چریکی و مسلحانه شکل پیدا می‌کند و این جریانها بصورت مستقیم و غیر مستقیم در اعتلای شاخه‌های دیگر جنبش تاریخی موثر واقع می‌شوند البته پر واضح است که این جنبش سیاسی در درون خود دارای گرایشات مختلف فکری و سیاسی و ایدئولوژیکی می‌باشند که در یک تقسیم بندی کلی به سه شاخه:

1- مذهبی ها
2- ملی گرا ها
3- مارکسیست ها

تقسیم می‌شوند که از گروه حیدر عمو اوغلی مشروطه تا جبهه ملی دکتر محمد مصدق و حزب توده و گروه‌های چریکی دهه 50 و در راس آنها جنبش ارشاد دکتر شریعتی و... شامل این جنبش می‌شوند‌. جنبش سیاسی ایران در فرایندهای مختلف تاریخ حرکت ایران برای شاخه‌های دیگر جنبش ایران نقش لوکوموتیوی داشته است که منهای این فونکسیون مثبت بموازات آن تاثیرات منفی نیز داشته اند. این تاثیرات می‌توانیم هم در عملکرد منفی حزب توده در دوران حکومت دکتر محمد مصدق مشاهده کنیم و هم در تاثیرات منفی که جنبش چریک گرائی در تاریخ گذشته ما تا کنون به همراه داشته است که حاصل این است که تا زمانیکه ما نتوانیم جنبش سیاسی جامعه مان از سکتاریسم و پزیتیویسم و اگوئیسم مبتلا به آن نجات دهیم، نمی توانیم از بحران موجود میان شاخه‌های جنبش تاریخی ایران نجات پیدا کنیم. البته آفت‌های عمده ائی که امروز جنبش سیاسی ایران را در برگرفته است عبارتند از:

1 - چریک گرائی در عرصه سوبژکتیو و ابژکتیو جنبش تاریخی ما
2- کنسروالیسم یا محافظه کاری و عافیت طلبی که ا ز طریق جریانها ی درونی جنبش سیاسی ایران به شاخه‌های جنبش تاریخی ایران جاری و ساری گشته است
3- اگوئیسم یا خود محوری جریانهای سیاسی
4 - سکتاریسم یا منفرد شدن این جریانها از جنبشهای طبقاتی و دمکراتیک و اجتماعی ایران

حال پس از شناخت شاخه‌های چهارگانه جنبش تاریخی ایران که عبارت می‌باشد از:

1- جنبش طبقاتی
2 - جنبش دمکراتیک
3 - جنبش اجتماعی
4 - جنبش سیاسی

می‌توانیم به تبین استراتژی حرکت سازمان گرایانه حزبی نشر مستضعفین بپردازیم :

مبانی استراتژی سازمان گرایانه حزبی نشر مستضعفین:

1 - از دیدگاه نشر مستضعفین استراتژی اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی نشر مستضعفین از نظر زمانی به دو فرآیند تقسیم می‌شود:

اول - فرایند سازمان گرایانه جنبشی این استراتژی
دوم - فرایند سازمان گرایانه حزبی این استراتژی

2 - در فرایند اول استراتژی که فرایند جنبشی می‌باشد، نشر مستضعفین بر پایه تئوری اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی خود هم در عرصه سوبژکتیو و هم در عرصه ابژکتیو، فقط می‌کوشد با مخاطب قرار دادن جریانهای سه گانه جنبش تاریخی ایران به اعتلای تئوریک و تشکیلاتی و مبارزاتی آنها بپردازد، تا توسط آن شرایط برای تکوین حزب مستضعفین فراهم شود.

3 - در فرایند دوم استراتژی نشر مستضعفین که فرایند حزبی استراتژی نشر مستضعفین می‌باشد، حزب از نظر نشر مستضعفین حزب ابزاری نیست، بلکه بالعکس مقصود نشر مستضعفین در این مرحله، حزب برنامه ائی می‌باشد که مسئولیت هدایت گری جنبش‌های تاریخی را بعهده دارد.

در این رابطه بود که نشر مستضعفین از سال 1355 در راستای استمرار جنبش ارشاد شریعتی، مبنای استراتژی خود را بر پایه حزب مستضعفین گذاشت که مرحله عالی و نهائی جنبش ارشاد شریعتی شکل می‌داد و شریعتی در خمسه تئوریک خود در نیمه دوم سال 51 قبل از تعطیلی ارشاد تبین کرد ه بود و تا آخر عمر بر آن پای می‌فشرد. (‌خمسه تئوریک شریعتی عبارتند از:

1 - کنفرانس شیعه حزب تمام
2 - کنفرانس استحمار
3 - کنفرانس قاسطین و مارقین و ناکثین
4 - کنفرانس سوره روم پیام امید به روشنفکر مسئول
5 - کنفرانس از کجا آغاز کنیم

که برای تبیین استراتژی جنبش ارشاد شریعتی مبانی تئوریک این استراتژی می‌بایست از خمسه تئوریک شریعتی گرفته شود. چراکه در عرصه استراتژی آنچنانکه شریعتی در عرصه ایدئولوژیکی دارای پروسه استکمالی از مرحله انطباقی به مرحله تطبیقی هندسی و از مرحله تطبیق هندسی به مرحله تطبیق حزبی بوده است، در مرحله استراتژی نیز شریعتی دارای یک پروسه استکمالی از ارتش خلقی تا پیشاهنگ مسلحانه و از پیشاهنگ مسلحانه تا سازمان گرایانه حزبی مستضعفین بوده است‌. برای درک این موضوع کافی است که اولا نامه‌های شریعتی در زمان تحصیل در فرانسه را مرور کنیم‌. در آنجا جهت شکل گیری جنبش، با تاسی از انقلاب الجزایر معتقد به تشکیل ارتش خلقی کلاسیک بود که دارای حتی نیروی هوائی باشد و طرفداران داخل خود را جهت انجام این مقصود تهییج می‌کرد. شریعتی در ادامه حرکت خود زمانیکه به ایران باز گشت، با توجه به فضای چریک گرائی جهانی و داخلی که بسان یک اپیدمی و سونامی جنبش سیاسی ایران را بعد از شکست جنبش اجتماعی 15 خرداد اسیر خود کرده بود، و هم در استمرار حرکت خود، با تاسی از آن شرایط و تغییر در استراتژی قبلی خود که ارتش کلاسیک مسلحانه خلقی بود، اسیر این جو چریک گرائی شد و با طرح شعار "‌شهادت پیامی است به همه عصرها و به همه نسلها که اگر می‌توانی به میران و اگر نمی توانی بمیر " استراتژی پیشاهنگ چریکی را جایگزین استراتژی ارتش خلقی کلاسیک قبلی خود ساخت. ولی بمرور زمان بموازات سیر استکمالی اندیشه تئوریک او، شریعتی اسیر این استراتژی هم نماند و در اواخر جنبش ارشاد خود قبل از تعطیلی ارشاد در آبان ماه سال 51 درست در زمانی که جنبش چریک گرائی مانند یک سرطان خانمانسوز عرصه‌های سوبژکتیو و ابژکتیو جنبش‌های تاریخی ما را در نوردیده بود، شریعتی با یک قیام پیامبرانه یک تنه در برابر این بحران استراتژی جنبش ایران قد علم کرد و با طرح استراتژی اقدام سازمان گرایانه حزبی خود، تمامی جنبش چریک گرائی ایران را در عرصه‌های تئوریک و استراتژی به چالش گرفت و ریشه تمامی بن بست جنبش سیاسی ایران را در بحران چریک گرائی و استراتژی ارزیابی کرد و برای مقابله با بحران استراتژی و ایدئولوژیک جنبش در آنزمان، برعکس جریانهای محافظه کارانه امثال بازرگان و... که می‌کوشیدند توسط نقد مارکسیسم و سوسیالیسم و تبلیغ لیبرالیسم و سرمایه داری به نقد بحران جنبش بپردازند، شریعتی هرگز خود را آلوده این حرکتهای فرصت طلبانه نکرد و با اولویت دادن به بحران استراتژی در برابر بحران ایدئولوژیک جنبش چریک گرائی، آنهم از زاویه مثبت و نه از زاویه منفی کوشید با طرح اقدام عملی سازمان گرایانه حزبی، استراتژی گذشته خود را از فرایندهای ارتش کلاسیک و فرایند پیشاهنگ مسلحانه عبور دهد و وارد فرایند حزبی بکند (‌که این فرایند نهائی استراتژی شریعتی بعلت بسته شدن ارشاد و مخفی شدن شریعتی و بعد زندان و دستگیری او و بالاخره انتقال او از زندان کوچک به زندان بزرگ تا سال 56 و نهایتا مهاجرت او به خارج برای اعتلای سوبژکتیو و ابژکتیو، این فرایند نهائی استراتژی با مرگش ناتمام ماند ).

بهر حال نشر مستضعفین از سال 55 در راستای این ناکامی شریعتی در اعتلای جنبش سازمان گرایانه حزبی شریعتی با تاسیس خود که تا اردیبهشت سال 58 صورت درونی داشت، کوشید که فقط بر پایه استراتژی سازمان گرایانه حزبی شریعتی جنبش ارشاد شریعتی را پیش ببرد و توسط این استراتژی خود بحران چریک گرائی جنبش که بعنوان یک سونامی خانه خراب کن جنبش‌های تاریخی ایران را به گل نشانده بود، مقابله نماید که البته در سالهای 58 تا 30خرداد 60 نشر مستضعفین بخاطر فراهم بودن شرایط اجتماعی گامهای موثری در این رابطه برداشت و توسط تکیه خودآگاهی بخش خود بر ارگانهای تئوریک خود، تمامی شاخه‌های جنبش تاریخی ایران را مخاطب قرار داد که برای این منظور طرح نشریه‌های آوای مستضعفین ارگان تئوریک جنبش دمکراتیک دانشجویان ایران و بازوی مستضعفین ارگان تئوریک جنبش طبقاتی کارگران ایران و راه مستضعفین ارگان تئوریک جنبش دمکراتیک دانش آموزان و خروش مستضعفین ارگان تئوریک جنبش دمکراتیک زنان ایران و نشریه ارشاد زیر نظر کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی بعنوان ارگان تئوریک جنبش اجتماعی ایران و توسط نشر مستضعفین شکل گرفت که همه اینها حرکتی سازمان گرایانه ائی بود که نشر مستضعفین از سال 58 در رابطه با فرایند اول استراتژی خود از سر گرفت که تا این زمان همچنان معتقد به این فرایند می‌باشد.

این حرکت نشر مستضعفین ادامه دارد. البته فوران دوباره سونامی خانمانسوز چریک گرائی جنبش سیاسی ایران که از 30خرداد به نقطه اوج خود رسید و همراه با آن موج خفقان و اتوکراتیک و دسپاتیزم و نسل کشی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تا سال 88 فرایند جنبشی استراتژی نشر مستضعفین را دچار وقفه تاریخی کرد که از خرداد 88 بموازات اعتلای جنبش اجتماعی ایران و ایجاد بن بست تاریخی جنبش چریک گرائی شرایط برونی جهت حرکت دو باره نشر مستضعفین فراهم گردید که مدت یکسال است که نشر مستضعفین در ادامه حرکت گذشته خود که از 30خرداد 60غیر ممکن گردید ه بود حرکت خود را بر پایه فرایند اول استراتژی سازمان گرایانه حزبی خود که آنچنانکه مطرح شد فرایند جنبشی می‌باشد استراتژی خود را دو باره از سرگرفته است که بعلت شرایط جنبش‌های تاریخ ایران هنوز معتقد به همین فرایند می‌باشد و هنوز معتقد است که این فرایند سپری نشده است و طرح فرایند دوم استراتژی خود یعنی فرایند حزبی در این مرحله سکتاریستی ارزیابی می‌کند و تا زمانیکه جنبش‌های تاریخی ایران اعم از جنبش دمکراتیک زنان و دانشجوئی و معلمان و دانش آموزی و جنبش طبقاتی ایران اعم از جنبش کارگران و زحمت کشان شهر و روستا و جنبش اجتماعی ایران اعم از شهر و روستا و جنبش سیاسی ایران اعم از ملی و مذهبی و مارکسیستی و قومی و منطقه‌ائی به مرحله اعتلا نرسند طرح فرایند حزبی استراتژی در دستور کار نشر مستضعفین قرار نمی گیرد و اعلام این ایده را یک حرکت سکتاریستی می‌داند لذا در این راستا است که مرحله فعلی استراتژی نشر مستضعفین مرحله فرایند جنبشی می‌باشد که بر پایه آن نشر مستضعفین با تبین چهارگانه جنبش تاریخی ایران رسالت سوبژکتیو و ابژکتیوی خود را بر پایه آن تبیین می‌کند.

پیش بسوی پیوند با جنبش‌های طبقاتی و دمکراتیک و اجتماعی ایران
پیش بسوی اعتلا بخشیدن به خواسته دمکراتیک جنبش دمکراتیک دانشجویان و زنان ایران
پیش بسوی اعتلا بخشیدن به مبارزات جنبش کارگری ایران از مرحله صنفی به مرحله سیاسی
پیش بسوی ایجاد پیوند بین جنبش اجتماعی 22 خرداد با جنبش طبقاتی و جنبش دمکراتیک ایران
پیش بسوی طرح خواسته زن رهائی ایران بعنوان شاخص مبارزات دمکراتیک جنبش اجتماعی ایران
پیش بسوی اعتلا بخشیدن به خواسته‌های دمکراتیک جنبش زنان ایران
زنده باد 22 خرداد 88 سر آغاز اعتلای جنبش اجتماعی 22 خرداد
زنده باد 18 تیرماه 78 سر آغاز اعتلای جنبش دمکراتیک 18 تیر دانشجویان ایران
زنده باد 18 شهریور ماه 57 سر آغاز اعتلای جنبش طبقاتی سال 57 ایران
سلام بر آزادی
سلام بر عدالت
سلام بر آگاهی
بر افراشته باد پرچم سازمان گرایانه استراتژی جنبشی ایران
زنده باد 30 تیر سالروز پیروزی جنبش اجتماعی ایران بر دولت سر سپرده قوام السلطنه
سلام بر مصدق آموزگار بزرگ آزادی
سلام بر شریعتی پیام آور آگاهی و حقیقت
سلام بر سیدجمال معمار بزرگ جنبش اجتماعی عصر ما
سلام بر اقبال معمار تجدید بنای اسلام محمد
سلام بر شهدای راه آزادی و عدالت و حقیقت
سلام بر زندانیان سیاسی ایران فریاد خاموش آزادی و عدالت و آگاهی

ادامه دارد
.
22_12_2010 . 07:22
#14
ما و نشر مستضعفین – بخش 12
سیری تاریخی و تحلیلی و توضیحی و تفسیری بر گذشته نشر مستضعفین از ارشاد 1347 تا امروز:
شریعتی‌های رزمی، شریعتی‌های بزمی، شریعتی‌های حزبی از بهمن 57 تا 30خرداد 60


انقلاب ضد استبدادی 57 بخاطر:

1. سزارین شدن و نارس شدن و کوتاه مدت بودن مبارزه جنبش ضد استبدادی.
2. هژمونی نا متجانس و از راه رسیده.
3. رهبری جنبش اجتماعی شهری بر جنبش‌های طبقاتی و دمکراتیک.
4. عدم سازماندهی و عدم تشکیلات و عدم آگاهی توده‌های انقلابی.
5. بن‌بست تشکیلاتی و سیاسی و تئوریک جنبش‌های چریک گرائی در دو بخش مذهبی و غیر مذهبی.
6. متلاشی شدن سریع ماشین سیاسی و نظامی و پلیسی و اداری حکومت پهلوی بعلت فساد و جنایت و وابستگی و ضد مردمی بودن ماهیت آن نظام.
7. دخالت مستقیم کشورهای متروپل سرمایه‌داری جهانی جهت جلوگیری از متلاشی شدن ماشین نظامی و ماشین اداری و ماشین اقتصادی شاه که همگی دست پخت‌های نظام سرمایه‌داری جهانی تحت رهبری امپریالیسم امریکا شکل گرفته بود.
8. عدم آمادگی برنامه‌ائی و تشکیلاتی و تدارکاتی و تئوریک رهبری منفرد انقلاب.
9. سرازیر شدن نیروهای غیر سیاسی و غیر انقلابی حوزه نشین داخلی و خارج نشین خارجی جهت کسب کرسیهای قدرت در خلاء نیروهای انقلابی.
10. ائتلاف شتابزده لیبرالیستهای مذهبی با حوزه نشینان فقاهتی جهت میراث‌بری هرچه بیشتر از قدرت.
11. خلاء تشکیلاتی نیروهای سازمان‌گرایانه حزبی خط شریعتی.
12. تشتت و تفرقه در جریانهای مذهبی و غیر مذهبی جنبش سیاسی کشور بعلت هویت‌طلبی و هژمونی‌طلبی و بیگانگی با توده‌ها و‌...
همه و همه باعث گردید که یک شرایط کاملا شناوری بعد از انقلاب بر کشور ایران حاکم گردد که هر دسته‌ائی سعی می‌کرد تا قبل از تثبیت اوضاع از آب گل آلود موجود برای خود قبائی از قدرت تهیه نماید و در این رابطه بود که هر دسته‌ائی چنین می‌پنداشت که در عرصه توازن نیروهای بعد از انقلاب این او است که دارای وزن ثقل می‌باشد لذا می‌کوشید که برای خود از قدرت سهم شیر صاحب گردد اینجا بود که هنوز خورشید قدرت شاه در 22 بهمن غروب نکرده بود که جنگ تقسیم قدرت سراسر ایران را از بالا تا پائین در آتش خود فرو برد که در یک دسته بندی اجمالی می‌توانیم این تضادها را از بالا تا پائین بصورت ذیل ترسیم نمائیم.

دسته اول: که بعلت پایگاه اجتماعی و مذهبی رهبر جنبش اجتماعی 22 بهمن خود را وارث بی‌چون و چرای انقلاب می‌دانست و با اشتهای تمامیت‌خواه خود می‌کوشید تمامی مدعیان غیر خودی را از صحنه تقسیم باز تقسیم قدرت بیرون نماید این دسته بعلت اینکه فاقد تشکیلات و برنامه و تئوری و تجربه و تدارکات بود تنها راه مصادره کرسیهای قدرت نهادینه کردن آنها توسط رای مردم می‌دانست که البته برای این منظور کوشید که از یک حرکت دو مؤلفه‌ائی استفاده نماید یعنی از یکطرف با ائتلاف موقت با لیبرال‌های مذهبی از تجربه حکومت‌داری آنها استفاده نماید از طرف دیگر با چراغ خاموش توسط رای مردم و قدرت بسیجی که بلحاظ مذهبی داشت اقدام به نهادینه کردن قدرت بکند به این دلیل بود که این دسته در نوک پیکان تحولات بعد از انقلاب 22 بهمن قرار گرفتن این دسته بلحاظ سوبژکتیوی دارای این ویژگیها بودند:

الف - متحجّر و سنت گرا
ب- معتقد به اسلام فقاهتی
ج - معتقد به هژمونی روحانیت

آن زمان همچنین بلحاظ ابژکتیو این دسته دارای این ویژگیها بودند:

الف - تنها تشکیلات مورد اتکای آنها در قبل از انقلاب، تشکیلات کلاسیسم و سنتی حوزه بود
ب - نهادهای قدرتی که از بعد از 22بهمن بدون فوت وقت جهت تثبیت قدرت خود برپا کردند در سه شاخه نظامی و سیاسی و اقتصادی تقسیم می‌شد که همگی اینها دارای قدرتی پارالل با دولت لیبرال بودند که اینها عبارت بودند از:

اول: نهادهای نظامی که شامل دو نهاد سپاه و کمیته‌هامی شد.
دوم: نهادهای سیاسی که شامل حزب جمهوری و تشکیلات روحانیت تحت عنوان روحانیت مبارز می‌شد.
سوم: نهادهای اقتصادی که از جهاد گرفته تا بنیادهای رنگارنگ و ...

البته مکانیزم‌هائی که این دسته برای کسب و تصاحب قدرت انتخاب کرده بود متفاوت بود که بخشی توسط نهادینه کردن و بخشی توسط شورای انقلاب که بصورت در بست در اختیار آنها بود و بخشی توسط انتصاب ها از بالا صاحب می‌شدند اما از آنجائیکه مهمترین بخش قدرت بخش قوای سه گانه حکومت بود لذا این دسته بلا فاصله پس از سرنگونی حکومت شاه دست بکار شد تا با بهره‌برداری از احساسات توده‌ها امر نهادینه کردن و تصاحب قوای سه گانه قدرت را بوسیله رای‌های توده‌ها که از آنها می‌شود به انجام برساند چراکه بخوبی اگاه بودند که گذشت زمان به ضرر آنها است چراکه آگاهی توده‌ها رفته رفته باعث می‌گردد تا رای‌های آنها از آنها رمیده شوند و دیگر آنها آن قدرت و توانائی بسیج توده‌ها را از دست بدهند در این رابطه بود که بلافاصله پس از سرنگونی شاه درحالی که هنوز این دسته آدرس ساختمان‌ها حکومت به درستی نیاموخته بود ماشین رای گیری و انتخابات توسط دولت لیبرال براه افتاد و توده‌ها را بدون اینکه بدانند چی به چی است و اصلا شناختی نسبت به انتخابهای خود در عرصه رای گیری داشته باشند توسط فتوای تکلیف امام فقاهت به پای صندوق‌ها می‌بردند و اینچنین بود که قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهت با رای مردم به شکلی صد در صد دسپاتیزم و به صورتی که این دسته می‌خواست توسط مجلس خبرگان فقاهت شکل گرفت و تا توده‌ها و نیروها بخود آمدند دیدند که این دسته توسط این قانون اساسی اتوکراتیک به تمام معنا تمام تخم مرغ‌های قدرت را در سبد خود قرار داده و هیچ مفری برای انتقال و ریزش قدرت از بالا برای مردم باقی نگذاشته البته این قسمت از انتقال قدرت مربوط به چهره رسمی قدرت بود و گرنه همین دسته منهای این شکل بورژوازی انتقال قدرت بر پایه سه اصل ولایت و مهدویت و فقاهت برای خود دولت در سایه بصورت مشروع و مخوفی شکل داده بود که مطابق آن تنها خود را نماینده صالح خدا و پیامبر و امام زمان در زمین جهت تصاحب قدرت می‌دانست ولاغیر و بدین ترتیب بود که تا توده‌های خسته بر گشته از 22 بهمن بخود آمدند دیدند که توسط باورهای سنتی و تاریخی و اعتقادی آنها این جناح قدرت تحت دو مؤلفه مشروعیت و مقبولیت اختاپوسی از قدرت درست کرده است که از سر تا ذیل همه در خدمت آنها قراردارد اینجا بود که این دسته پس از کسب قانون اساسی حکومت برای اینکه حداکثر استفاده از قدرت کاریزمات ولایت قبل از فوت ولایت بکند جهت تثبیت قدرت در چنگال خود انتخابات پس از انتخابات راه افتاد که در مدت تقریبا یکسال بعد از انقلاب عملیات انتقال قدرت به این جناح توسط نهادینه شدن بر پایه مشروعیت و مقبولیت به پایان رسید و یک مرتبه این دسته از راه رسیده‌ائی که نه بر دار بود و نه بر بار بدل به مخوف ترین نظام حکومتی تاریخ ایران و حتی تاریخ بشر گشتند اینجا بود که توده‌هاو نیروها به یکباره در یافتند که چه کلاه گشادی به سرشان رفته ولی تا بخود آمدند کار ار کار گذشته بود ولایت بعلاوه مهدویت بعلاوه فقاهت توسط شکل بندی بورژوازی حکومت بدل به یک سونامی گشته بود که هیچ نیروئی را یارای مقاومت در برابر آن بود.

دسته دوم: همان لیبرال‌های محلّل قدرت بودند که دسته اول بعلت عدم توانائی و عدم تجربه و عدم شناخت حکومت‌داری در مرحله انتقال قدرت از پهلوی به ولایت و فقاهت آنها را که هم صاحب تجربه بودند و هم آشنای به راههای حکومت بودند بعنوان وجه المعامله این انتقال خطرناک بکار گرفتند و با این ائتلاف موقت انتقال قدرت بود که به یک باره بازرگان در چهره دمکراسی در برابر مقام عظمای ولایت به زانو درآمد و خطاب به او گفت: "که بعد از خداوند آسمان در زمین جنابعالی قرار گرفته‌ائی" اینجا بود که این دسته بموازات انتقال قدرت رفته رفته قدرت مصرفی خود را از دست می‌داند و بموازات اینکه احساس می‌کردند که اصلا حضور آنها در ائتلاف در جهت تقسیم قدرت و مشارکت قدرت نیست و جناح تمامیت خواه مطلقه فقاهتی حتی حاضر به تحویل حداقل قدرت در مرحله تثبیت قدرت به آنها نیست کوشیدند که از خود بجای نیروی ائتلاف نیروی رقیب و بالاخره جناح رفرمیته و در نهایت اپوزسیون بسازند تا جناح مطلقه فقاهت را در نقطه‌ائی وادار به تمکین در برابر تقسیم قدرت بکنند. اما بمرور زمان این جناح دریافت که جناح مطلقه فقاهت بیدی نیست که با این بادها بلرزد و اینجا بود که تمامی جریانهای دسته دوم رفته رفته توسط یک حرکت عقب گردی پله پله کرسیهای قدرت را از دست دادند و پس از اینکه جناح مطلقه فقاهت حتی به حضور آنها در مجلس هم تن نداد بصورت یک جریان بیرون از نظام در شکل بازنشسته آنهم توسط اعلام جلسات ختم در روزنامه اطلاعات به تماشای قدرت نظام مطلقه فقاهت نشستند.

دسته سوم: جریانهای جنبش چریکی بودند که با پروسه سرنگونی 57 رژیم پهلوی از زندانهای شاه بیرون آمده بودند و پس از آزادی از زندان شاه دست به بازسازی تشکیلات گذشته خود زده بودند و از آنجائیکه در منشور تئوری آنها تمام راههای موفقیت و پیروزی به کسب قدرت سیاسی ختم می‌شد لذا زمانیکه نمد قدرت شاه را بر زمین افتاده دیدند کوشیدند تا بهر شکلی شده از این نمد قدرت برای خود کلاهی دست و پا کنند که البته از آنجائیکه بلحاظ ایدولوژیک دسته سوم به دو بخش چریک‌های مذهبی و چریک‌های مارکسیستی تقسیم می‌شدند بهمین دلیل مکانیزمی که هریک از این دو جناح چریکی برای تصاحب قدرت یا مشارکت در قدرت انتخاب کرده بود متفاوت بودند جناح مذهبی جریان چریکی کوشید با تکیه بر هویت مذهبی‌اش که مورد تائید توده‌های مذهبی شهری بود از طریق همان مکانیزمهای بورژوازی قانون اساسی توسط مشارکت در انتخابات فرمایشی جناح مطلقه فقاهتی پله‌هائی از قدرت را از رئیس جمهوری گرفته تا نمایندگی مجلس نصیب خود کند ولی رفته رفته بمرور زمان زمانیکه دریافتند که رهبری مطلقه فقاهت حتی حاضر به انتقال حداقل قدرت به آنها نیست این جناح مکانیزم قدرت یابی سیاسی خود را عوض کرد و دست از جا نماز پهن کردن در برابر رهبری مطلقه فقاهتی که روزی او را مجاهد اعلام می‌کرد روز دیگر رهبر مبارزه ضد امپریالیست و‌... بردارند و با سازماندهی نظامی بشکل مخفی و آشکار خود را آماده تقسیم قدرت توسط قدرت و سلاح و سرنیزه بکنند که این تصمیم دوم این جریان باعث گردید تا سونامی چریک گرائی که برای مدتی خود را تسلیم توده‌هاکرده بود بشکل مهیبی دوباره از سرگرفته شود و تا 30خرداد 60 که این سونامی خود را به ساحل قدرت رسانید تمامی جنبش‌های اجتماعی و طبقاتی و دمکراتیک جامعه را تسلیم خود کند و همه را با خود تا ناکجا آباد قدرت ببرد بهرحال 30سال این سونامی قدرت به هر دری خود را زد تا کلید قفل قدرت ولایت مطلقه فقاهتی را پیدا کند اما جز قبرستان‌های کشته و جز زندانهای شکنجه و جز در بدری سیاسی و جغرافیائی کوچکترین هدیه‌ائی نتوانست از رژیم مطلقه فقاهت دریافت کند که بالاخره این سونامی از همه جا رانده و از همه جا مانده بعلت تخریب کردن تمامی پلهای پشت سر خود هنوز از پای ننشسته و در جهت کسب کرسیهای قدرت که تنها هدف استراتژیک آنها می‌باشد دست بهر گونه معامله‌ائی حتی با سرمایه‌داری جهانی میزند چراکه حیاتش در گرو کسب قدرت است جناح دوم دسته سوم که همان جریانهای چریک گرائی مارکسیستی بودند بعلت مذهبی بودن متن توده‌های شهری اگرچه در آغاز کوشیدند همگام با جناح اول چریکی مذهبی تلاشی جهت کسب قدرت بکند اما خیلی زود فهمید که رژیم مطلقه فقاهتی رژیمی نیست که تن به مشارکت قدرت با آنها بدهد اینجا بود این جریان پس از قرع و انبیق کردن درونی که بعضا به انشعابهای پیوسته می‌انجامید راهی جز روی آوردن به اقلیتهای قومی حاشیه کشور از کردستان تا گنبد و بلوچ و حتی جنگلهای شمال و‌... برایش نمانده لذا در این راستا بود که اینها برای به تسلیم کشاندن رژیم مطلقه فقاهتی دامنه چریک گرائی حرکت خود را به اقلیتهای قومی کشاندند و با نظامی کردن سریع فضای سیاسی بعد از 22 بهمن حتی از همان اسفند سال 57 نبرد سرنوشت ساز کسب قدرت سیاسی خود را از سر گرفتند که البته این جناح چریکی هم اگرچه پس از 30 سال هنوز بر آن راستا پیش می‌روند و معتقدند که توسط این راهکار می‌توانند رژیم مطلقه فقاهتی تسلیم زور خود بکند بهرحال تا کنون هیچ دستاورد سیاسی و نظامی جز همان دستاوردهای مطرح شده فوق جناح مذهبی چریکی نصیبش نشده است.

دسته چهارم: جنبش‌های دمکراتیک و طبقاتی داخلی بودند که بعلت اینکه در پروسه یکساله جنبش اجتماعی 57 به سبب عدم پتانسیل تشکیلاتی و هژمونیک تحت هژمونی جنبش اجتماعی 57 قرار گرفته بودند که این امر باعث گردید تا پس از تثبیت هژمونی روحانیت فقاهتی بر جنبش اجتماعی 57 این جنبش ها بصورت خواسته و ناخواسته هژمونی روحانیت فقاهتی را در مرحله انتقال قدرت از شاه و سرنگونی رژیم پهلوی بپذیرند و خود را دنبال رو جنبش اجتماعی 57 بکنند که حاصل این استراتژی تحمیلی آن شد که جنبشهای طبقاتی و دمکراتیک داخلی هرچند در عرصه یکساله جنبش اجتماعی 57 تا بهمن 57 توانستند ضربات کاری بر رژیم پهلوی وارد کنند اما با سرنگونی رژیم پهلوی و انتقال قدرت به رژیم مطلقه فقاهتی از بعد از بهمن 57 با حاکمیت و تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی هیچگونه حرکت مستقلی جهت بازسازی و آسیب شناسی حرکت گذشته خود از خود نشان ندادند در نتیجه این امر باعث گردید تا زمینه برای تاخت تازی رژیم مطلقه فقاهتی که بدست آنها بر کرسی حکومت نشسته بود فراهم گردد به این ترتیب بود که این جنبشها از بعد سرنگونی بهمن 57 وضعیت پرفراز و نشیبی طی کردند که پیچیده ترین بخش آن پروسه‌ائی بود که جنبش دانشجوئی در این مدت طی کرد چراکه رژیم مطلقه فقاهتی پس از اینکه در سال 58 توانست تثبیت نسبی حکومت مطلقه فقاهتی خود را بدست بیاورد دیگر خود را نیازمند جنبش‌های طبقاتی و دمکراتیک داخلی نمی دید و از آنجائیکه این جنبش‌ها بدلیل ضعف تشکیلاتی و ضعف هژمونی خود جای پائی برای نفوذ جنبش سیاسی چریک‌گرائی مذهبی و مارکسیستی شده بودند لذا بموازات تثبیت نسبی حکومت مطلقه فقاهتی از همان اواسط سال 58 بخصوص از بعد از جریان سفارت امریکا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تصمیم گرفت که بالاخره با جنبش‌های طبقاتی و دمکراتیک و سیاسی داخلی که در راس آنها جنبش دانشجوئی قرار داشت تسویه حساب نهائی بکند در این راستا بود که از همان زمان سناریوی تسویه حساب انگیزاسیونی انقلاب فرهنگی بهار 59 توسط سر انگشتان اجرائی رژیم مطلقه فقاهتی تنظیم گردید و از این مرحله بود که جنبش‌های طبقاتی و دمکراتیک داخلی پس از اینکه خود را در برابر این بهمن سرنیزه‌ائی رژیم مطلقه فقاهتی دیدند راهی جز عقب نشینی سنگر به سنگر برای خود ندیدند و بدین ترتیب بود که تا 30 خرداد 60 در تمامی دانشگاهها و کارخانه‌های ما توسط سرنیزه‌های سیاسی و نظامی و مذهبی رژیم مطلقه فقاهتی دار‌ها برچید و خونها شستند و تقریبا رژیم مطلقه فقاهتی توانست رهبری سرنیزه‌ائی خود را بر جنبش‌های دمکراتیک و طبقاتی داخلی تثبیت نماید.


ادامه دارد
.
22_01_2011 . 02:17
#15
ما و نشر مستضعفین ۱۳
نویسنده : یکی از نویسندگان نشر مستضعفین

موضوع : ـــــ

بخش ۱۳ / بخش پایانی


دسته پنجم :

دسته پنجم جنبش شریعتی بود. که بعلت این‌که اندیشه شریعتی سوبژکتیو انقلاب بهمن ۵۷ را رقم میزد و جوهره ایدولوژیک جنبش اجتماعی ۵۷ در تمامی مؤلفه هایش چه مؤلفه طبقاتی‌اش و چه مؤلفه سیاسی‌اش و چه مؤلفه دمکراتیک‌اش و چه مؤلفه اجتماعی‌اش، اندیشه شریعتی بود. در این رابطه جنبش شریعتی چه در صورت سوبژکتیو آن و چه در شکل ابژکتیو آن نمی‌توانست در عرصه تاریخ‌ساز جنبش اجتماعی ۵۷ چه قبل از ۲۲ بهمن و چه بعد از ۲۲ بهمن به‌صورتِ حاشیه ائی مطرح شود. هر چند سردمداران سیاسی فقاهت و ولایت و مهدویت از بعد از شهریور ۵۷ که رفته رفته همگام با تثبیت رهبری آنها بر جنبش اجتماعی ۵۷ بود، می‌کوشیدند تا چتر سوبژکتیو و ابژکتیو جنبش شریعتی را بر جنبش اجتماعی ۵۷ محدودتر سازند ولی به‌قولِ سعدی:

سرچشمه شاید توان گرفتن به بیل / چون پر شود نشاید گذشتن به پیل


بهرحال درخت جنبش ذهنی و عینی شریعتی به‌خصوص در مدت یکساله بعد از مرگ‌اش آن‌چنان ریشه دار شده بود که دیگر با این تبر‌های عوام فریبانه هژمونی مطلقه فقاهتی جنبش اجتماعی ۵۷ کوچکترین لرزه بر اندامش نمی‌افتد. هر چند توانستند عکسهای شریعتی را از سطح جنبش اجتماعی قبل از شهریور ۵۷ در سرتاسر ایران جاروب کنند و عکسهای مقام عظمای ولایت مطلقه فقاهتی که در ماه قرار گرفته بود، جایگزین آن سازند ولی در شرایطی که هژمونی مطلقه فقاهتی بعلت فقدان حداقل تئوری و برنامه انقلابی توان پاسخگوئی حداقلی هم به سوبژکتیو جنبش اجتماعی ۵۷ نداشت، راهی جز این برایش نبود که جهت تغذیه انقلابی سوبژکتیو جنبش اجتماعی ۵۷ تسلیم اندیشه جنبش سوبژکتیو سترگ شریعتی بشود و نوشیدن این جام زهر را برای اولین بار تجربه بکند، تا بعد از پیروزی و کسب قدرت بتواند اندیشه مطلقه فقاهتی خود را توسط سرنیزه و زندان و نسل کشی و... جایگزین این جنبش بکند و به این ترتیب بود که از بعد از اعلام خبر مرگ شریعتی در ۲۹ خرداد ۵۶ موج جنبش اجتماعی ۵۷ به‌صورتِ فراگیر در سرتاسر کشور راه افتاد و هرچند دستگاه تحریف کننده تاریخ مطلقه فقاهتی می‌کوشید تا سرچشمه تاریخی جنبش اجتماعی ۵۷ به مقاله روزنامه اطلاعات یا به مرگ مصطفی خمینی وصلش دهد، اما حافظه تاریخی توده‌های ما گواهند که سرچشمه اولیه جنبش اجتماعی ۵۷ نه مقاله روز نامه اطلاعات بود و نه تظاهرات طلبه‌ها در قم. نه بخاطر این مقاله بود و نه مرگ حاجی مصطفی. این‌چنین تاریخ جنبش اجتماعی ۵۷ را تحریف کردند که البته حاصلی جز آفتاب را زیر گیره مخفی کردن نخواهد داشت:

آفتاب آمد دلیل آفتاب /‌گر دلیلت باید از وی رو متاب
از وی ار سایه نشانی می‌دهد / شمس هر دم نور جانی میدهد
سایه خواب ارد تو را هم‌چون سمر / چون برآید باز انشق القمر
خود غریبی در جهان چون شمس نیست / شمس جان باقی کو را امس نیست
شمس در خارج اگرچه هست فرد / می‌توان هم مثل آن تصویر کرد
شمس جان کو خارج آمد از اثیر / نبودش در ذهن در خارج نظیر



این چنین بود که با اعلام مرگ شریعتی جنبش اجتماعی ۵۷ به‌صورتِ سرتاسری در تمامی مؤلفه هایش جاری و ساری گشت ولی‌ای دریغا که در شرایطی این جنبش اجتماعی ۵۷ با سوبژکتیو اندیشه شریعتی توسط شک اعلام مرگ شریعتی جاری و ساری شد که ابژکتیو تشکیلاتی هدایت‌کننده جنبش شریعتی در خلاء مطلق به‌سر می‌بردند و جنبش اجتماعی بدون رهبری و به‌صورتِ خود جوش با اعلام مرگ شریعتی جاری گردید و زمینه ائی گردید تا ره زنان در کمین نشسته از راه رسیده قدرت عرصه تازه ائی برای موج سواری فرصت طلبانه خود و تزریق هژمونی غاصبانه خود بر جنبش فراهم بینند .اینچنین بود که جنبش اجتماعی ۵۷ منحرف گردید ولی با انحراف خود این سوال را برای همیشه بر پیشانی تاریخ ایران باقی گذاشت که: در زمانیکه ما آمدیم شما پیروان شریعتی کجا بودید؟

به‌هرحال تمامی تلاش ما در این بخش از سلسله مقالات ما و نشر مستضعفین این است که به این سوال پاسخ دهیم. چراکه در آینده و آینده‌های تاریخ ایران در هر زمانیکه پیروان راستین شریعتی بخواهند آن عصا و چاروق نیمه راه رها کرده شریعتی برای رفتن بپوشند، موظفند در نخستین گام حرکت خود به این سوال تاریخی پاسخ دهند. چراکه تاریخ آینده ایران هرگز پیروان شریعتی در آن تند پیچ حادثه را تبرئه نخواهد کرد. برای پاسخ به این سوال فربه و تاریخ‌ساز باید ابتدا به یک دسته‌بندی معرفت‌شناسانه در میان پیروان شریعتی در آن مقطع تاریخی بپردازیم :


شریعتی‌های بزمی، شریعتی‌های رزمی، شریعتی‌های حزبی :

البته مقدمتاً لازم است به این مساله توجه داشته باشیم که دسته‌بندی میان پیروان یک اندیشه زمانیکه آن اندیشه دارای پروسه تکوینی تاریخی باشد امر جبری است و این دسته‌بندی فقط مختص به شریعتی نمی‌باشد بلکه تمامی اندیشه‌های تاریخی گرفتار این موضوع بوده‌اند . از پیامبران الهی که بر کشتی وحی سوار بوده‌اند، گرفته تا اندیشه‌های مکتبهای مدرن و مترقی جهانی. لذا بخاطر همین موضوع بوده که پیروان محمد پس از مرگ محمد بموازات این‌که آتش فشانی کوه وحی خاموش گردید و مواد مذاب خارج شده از این آتش فشان سرد گردید. پیروان محمد به سه دسته بزمی‌ها و رزمی‌ها و حزبی‌ها تقسیم شدند. پیروان رزمی محمد شامل عمرها و سعد ابن ابی وقاص و خالد ابن ولید و غیره بودند و پیروان بزمی محمد شامل عثمان‌ها و عبدالرحمن ابن عوف‌ها و... بودند و پیروان حزبی محمد شامل علی‌ها و ابوذر‌ها و بلال‌ها و... بودند . هم‌چنین همین امر در رابطه با جریانهای مدرنی مثل مارکسیسم هم صادق است چراکه در میان پیروان مارکس هم پیروان بزمی امثال کائوتسکی و... وجود دارد و هم پیروان رزمی مثل استالین و تروتسکی و... وجود دارد و هم پیروان حزبی امثال لنین و... هستند البته علت این موضوع کاملاً واضح است چراکه اگر تکوین یک اندیشه صورت تاریخی نداشته باشد و به‌صورتِ یک پکیج غیر تاریخی به جامعه عرضه گردد در آن صورت آن دعوت و پیام و نحله و مکتب نمی‌تواند میان طرفداران خود دسته‌بندی داشته باشد مثلاً شما هرگز نمی‌توانید میان طرفداران هایدگر یا مولانا دسته‌بندی فوق بکنید. چراکه نه پیام و دعوت مولانا و نه پیام و دعوت هایدگر به‌صورتِ تاریخی بر جامعه انسانی جاری و ساری نگشته است. اما پیام محمد و مارکس به‌صورتِ تاریخی بر جامعه انسانی جاری شده. محمد در عرض ۲۳ سال پراتیک کرده تا توانسته است این پیام خود را بر بشریت عرضه نماید طبیعی است. که در عرض این ۲۳ سال منحنی حرکت محمد صورت ثابتی نداشته است برای ۱۳ سال محمد مانند یک مسیح در مکه در برابر سختی‌های دعوت تحمل صبر می‌کرد و هیچگونه واکنش عکس العملی از خود نشان نمی‌داد. اما در ده ساله مدنی همین مسیح ۱۳ ساله مانند یک آتش فشان و طوفان برسر مشرکین و کفار ظاهر می‌گردد و در مدت ۸ سال بیش از۵۴ حرکت نظامی انجام می‌دهد که حاصل همه اینها همان تاریخی کردن و تاریخی بودن دعوت را نشان می‌دهد. در رابطه با حرکت شریعتی هم موضوع بهمین شکل بود چراکه آن‌چنان‌که قبلا هم مطرح کردیم حرکت دعوت شریعتی از آغاز تا انجام یک دعوت غیر تاریخی و پکیجی نبود که بتواند یک عده پیروان تراشیده یکدست به جامعه مانند کلاسهای اکادمیک افلاطون بدهد بلکه بالعکس دعوت شریعتی در کانتکس یک پروسه زمانی و تاریخی تکوین پیدا کرده است که در این کانتکس هم خود شریعتی پرورده شده است وهم دست پروردگان و پیروان شریعتی پرورده شده اند. از آنجائیکه این پروسه تکوین اندیشه شریعتی دارای فرایندهای مختلف تئوریک هم در عرصه استراتژی و هم در عرصه ایدولوژی بوده است لذا در این رابطه تنوع پیروان شریعتی یک امر تاریخی و واقعی می‌باشد.


در این رابطه است که پیروان شریعتی در آن مقطع تاریخی می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

اول بزمی‌ها :

که دلالت بر آن دسته از پیروان شریعتی می‌کرد که در آن مقطع تاریخی برپایه یک نگرش کنسرواتیستی یا محافظه کارانه ائی که داشتند معتقد به حرکت های:

* فردی
* فرهنگی
* غیر سیاسی بودند

امثال حسن حبیبی و حاجی فرج دباغ و صادق خرازی و... جز این دسته از پیروان شریعتی بودند که دیدیم سرانجام کار آنها به کجا رسید، که همگی آنها به‌صورتِ معمارهای سرکوب رژیم مطلقه فقاهتی در آمدند.


دوم رزمی‌ها :

که دلالت بر آن دسته از پیروان شریعتی میکرد که معتقد به حرکت‌های :

* تشکیلاتی
* قهرآمیز
* قدرت‌خواهانه بودند

تقریبا تمامی جریانهای مسلحانه ائی که بعداً در حمایت از رژیم مطلقه فقاهتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تشکیل دادند و جریان هائی که بعد از کودتای اپورتونیستی درون سازمان مجاهدین خلق به‌صورتِ جداگانه حرکتهای چریکی از سر گرفتند و جریانهای مسلحانه ائی امثال فرقان و حتی اکثر بچه‌های عملیاتی قاعده تشکیلات مجاهدین بعد از ۳۰خرداد ۶۰ همه از پیروان شریعتی بودند که جزو این دسته از پیروان شریعتی قرار می‌گرفتند.


سوم حزبی‌ها :

که دلالت بر آن دسته از پیروان شریعتی می‌کرد که معتقد به حرکت‌های :

* جمعی و تشکیلاتی
* اقدام عملی سازمان‌گرایانه حزبی
* نهضت خودآگاهی‌بخش طبقاتی، اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، و دمکراتیک، جهت اعتلای جنبش‌های اجتماعی سیاسی، طبقاتی، و دمکراتیک جامعه

در این رابطه آن‌چنان‌که قبلا هم مطرح کردیم نشر مستضعفین تنها جریانی از پیروان شریعتی بود که از همان تابستان سال ۵۵ پس از جمع‌بندی‌های کثیره تئوریک به این راه اعتقاد پیدا کرد و در راستای این اعتقاد کوشید تا تحت یک پروسه درون تشکیلاتی پنج ساله امکانات ابژکتیو و سوبژکتیو این استراتژی را فراهم سازد که با شروع جنبش اجتماعی ۵۷ پس از اعلام خبر مرگ شریعتی و پیروزی سریع این جنبش ضد استبدادی در بهمن ماه ۵۷ امکان انجام این مقصود از بین رفت . برای نشر مستضعفین راهی جز علنی کردن حرکت خود با همان اندک ره توشه حرکت دو ساله درونی باقی نماند. این‌چنین شد که نشر مستضعفین بالاخره در بهار ۵۸ حرکت خود را علنی کرد اما این علنی شدن حرکت نشر مستضعفین در بهار ۵۸ در شرایطی صورت می‌گرفت که بلحاظ آسیب‌شناسی هم خود تشکیلات نشر مستضعفین پروسه استکمالی حرکت خود را کامل نکرده بود و لذا حالت نارس و سزارینی داشت وهم پیروان شریعتی که تنها مخاطبان اولیه حرکت نشر مستضعفین بودند گرفتار بحران هویت و بحران سیاسی و بحران تشکیلاتی بودند. که این دو آسیب بالقوه باعث گردید که با توجه به این‌که نشر مستضعفین تنها صدای حزبی و رادیکالیسم و سوسیالیسم حرکت شریعتی بود، به‌شدت در جامعه سال ۵۸ مطرح گردد و آن‌چنان این رشد فیزیکی تشکیلات نشر مستضعفین غیر مترقبه بود که تمامی دست اندر کاران تشکیلات نشر مستضعفین دچار شک شده بودند و تقریباً آچمز شده بودند. البته دلیل آن واضح بود چراکه بلحاظ کادری توان مدیریت آموزشی و پرورشی این‌همه نیروهای جذب شده را نداشتیم و در یک شرایط تاریخی قرار گرفته بودیم که نه می‌توانستیم جذب خود را تعطیل کنیم و کرکره‌ها را پائین بکشیم و نه می‌توانستیم از پس خواسته‌های این‌همه نیروهای جذب شده و در حال جذب بر آئیم چراکه:

اولاً ) غیر از تشکیلات نشر مستضعفین هیچ جریان دیگر حزبی در راستای خط شریعتی وجود نداشت.

در ثانی با برونی کردن حرکت نشر حیات ما در گرو شناوری در میان این نیروهای شریعتی بود.

به این ترتیب بود که نشر مستضعفین تصمیم گرفت که یک استراتژی محوری حول این شرایط بحرانی به‌وجود آمده اتخاذ نماید که برای این منظور اقدام به تقسیم کار عرصه‌های مختلف جنبش دمکراتیک و طبقاتی و سیاسی و اجتماعی کرد که در این رابطه کانون ابلاغ اندیشه‌های شریعتی در اواخر سال ۵۸ جهت بخش جنبش اجتماعی، و آوای مستضعفین جهت بخش جنبش دانشجوئی، و راه مستضعفین جهت بخش جنبش دانش آموزی، و خروش مستضعفین جهت بخش جنبش زنان، و بازوی مستضعفین جهت بخش جنبش کارگران، و خود نشر مستضعفین به‌عنوانِ ارگان عقیدتی سیاسی حزب مستضعفین مطرح گردید.


هدف از این استراتژی در آن مرحله :

اولاً ) خودمختار کردن بخش‌های مختلف جنبش بود تا توسط آن حجم بار مطرح شده در فوق از دوش نشر مستضعفین کم گردد.

در ثانی شرایطی جهت انجام پراتیک مستقل برای بخش‌های مختلف جنبش فراهم گردد اتخاذ این استراتژی در آن تاریخ تا اواسط سال ۵۹ تقریباً برای نشر مستضعفین مفید واقع شد ولی این آرامش صورتی ظاهری داشت چراکه یک مرتبه در نیمه دوم سال ۵۹ تا چشم باز کردیم با یک سونامی از بحران درونی روبرو شدیم که تقریباً تمامی سکان تشکیلات نشر مستضعفین را به لرزه درآورده بود. البته بحران سال ۵۹ نشر مستضعفین یک بحران مقطعی نبود که در همان زمان تکوین پیدا کرده باشد. بلکه این بحران ریشه ائی عمیق‌تر داشت که بازگشت پیدا می‌کرد به سال ۵۸ . ریشه پیدایش بحران در سال ۵۹ سه مؤلفه مختلف داشت که در اینجا بشرح آن می‌پردازیم:

اول) تنوع نگرش و بینش و کاراکتر پیروان شریعتی که در سال‌های ۵۸ و۵۹ جذب حرکت نشر مستضعفین شده بودند.

دوم) عدم برخورد مدیریت نشر جهت یکسان‌سازی و تحول در نگرش‌ها و بینش‌ها و روش‌ها و کاراکترهای متعدد افراد جذب شده بعلت آفت کمیت گرائی مدیریت نشر.

سوم) ظهور هیولای چریک گرائی مذهبی از نیمه دوم سال ۵۸ که شانه به شانه حرکت نشر پیش می‌رفت و تمامی جریانهای سیاسی و تشکیلاتی جامعه را مانند یک اپیدمی زمین‌گیر کرده بود.

در راستای این سه مؤلفه بود که بحران سال ۵۹ نشر مستضعفین به‌صورتِ فراگیر به‌وجود آمد که بعلت بسته شدن فضای سیاسی جامعه و نظامی و پلیسی شدن اوضاع و سرانجام مسلط شدن هیولای چریک‌گرائی مذهبی بر فضای آن روز جامعه، به‌خصوص اواخر سال ۵۹ و بهار سال ۶۰ امکان هرگونه حرکتی از مدیریت نشر گرفته شد و بجز چند نشست مدیریت نشر کاری از پیش نبرد. تا این‌که ۳۰خرداد فرا رسید و دیگر نه از تاک نشانی گذاشت و نه از تاکستان . آنچه در رابطه با آن سه مؤلفه بحران زا در اینجا نیاز بگفتن و شرح تفصیل دارد اینکه:

در رابطه با مؤلفه اول یعنی کثرت در روش و بینش و نگرش و کاراکترهای پیروان جذب شده شریعتی آن‌چنان‌که قبلا در رابطه با این موضوع به اشاره رفت. بزرگ‌ترین مشخصه پیروان شریعتی در آن زمان همین کثرت‌های بینشی و نگرشی و کاراکتری و روشی پیروان شریعتی بود که مدیریت نشر در سال‌های ۵۸ و۵۹ به آن توجه نداشت و چنین می‌اندیشید که تنها با اعلام پیرو شریعتی بودن و چند کتاب از شریعتی خواندن کافی است که طرف را عضو خانواده نشر قرار دهیم. در صورتیکه در خانواده پیروان شریعتی تفاوتی از حسن حبیبی تا اکبر گودرزی وجود دارد که با هیچ اکسیری نمی‌توان این خندق را پر کرد و همین موضوع باعث گردید تا با سرازیر شدن پیروان شریعتی به تشکیلات نشر با بینش‌های مختلف و نگرش‌های مختلف و کاراکترهای متعدد از آنجائیکه هیچ برخورد اصلاحی توسط مدیریت نشر برای مقابله و وحدت این کثرت صورت نمی‌گرفت، درنتیجه این امر باعث گردید تا چشم خودمان در نیمه دوم سال ۵۹ باز کردیم دیدیم که تشکیلات نشر به‌صورتِ یک جعبه مارگیری در آمده است که در این شهر فرنگ از هر رنگی بخواهی آدم وجود داشت و هر کدام بر منظر خود نشر را تعریف می‌کرد. آنکه دارای بینش چریکی بود، نشر را یک حرکت چریکی می‌دید و آنکه دارای بینش و خصلت عافیت طلبانه بود، نشر را یک موسسه فرهنگی و خیر خواهانه می‌دید و آنکه بینش حزبی داشت، نشر را حزبی می‌دید به این علت بود که همگام با پلیسی و نظامی شدن شرایط و رشد غول آسای هیولای چریک گرائی مذهبی شرایط برای رشد آن نطفه‌های آماده درون تشکیلات نشر آمده می‌شد این‌چنین بود که وقتی این تخم مرغ‌ها در چنین فضای سال ۶۰بدل به جوجه شدند، هر کدام از این جوجه‌ها دارای مشخصه منجر به فردی بود منظور از این حدیث و روایت آن بود که تنوع پیروان شریعتی که یک امر تاریخی و طبیعی می‌باشند در عرصه یک حرکت سازمان گرایانه حزبی دردسر ساز می‌باشد و بزرگ‌ترین مسئولیت مدیریت این‌گونه حرکتها یکسان‌سازی این تنوع‌های کاراکتری و بینشی و روشی و نگرشی پیروان شریعتی است و تا زمانیکه این پروسه تجانس در میان پیروان شریعتی صورت نگیرد امکان حرکت‌سازی از پیروان شریعتی وجود ندارد. / والسلام

پایان


تاریخ انتشار : ۳۰ / دی / ۱۳۸۹

منبع : سایت نشر مستضعفین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
26_07_2011 . 18:58
#16
نقدی بر نشر مستضعفین / فایل صوتی
نقدی از شروین





سخنان شروین مدیر اتاق پیروان شریعتی در بیلوکس / پنج‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰


گوش کنید :

دریافت فایل سخنرانی


ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.




موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  سازمان آرمان مستضعفین shervin 8 9,006 12_03_2013 . 18:51
آخرین ارسال: ehsan

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان