مرامنامه‌ حزب
07_06_2010 . 01:58
#1
مرامنامه‌ حزب
گامی فراپیش





دوستان گرامی!
نظر خود را درباره‌ی اصول تشکیل‌دهنده‌ی یک مرام‌نامه‌ی مناسب، برای تشکیل یک حزب در خط شریعتی، در راستای آرمان "عرفان، برابری، آزادی" اعلام نمائید.



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
07_06_2010 . 03:27
#2
مرامنامه‌ حزب
خوب اصولا دکتر علی شریعتی بعنوان یک روشنفکر دینی شناخته میشه و مسلما حزبی که قراره بر اساس دیدگاه های چنین شخصی تشکیل بشه باید بر اساس پایه های دینی استوار باشه ، البته قرائتی از دین که در تضاد است با دین و مذهب ساختگی در عصر صفوی، که مبارزه با این نوع خود یک راه مشکل و جانکاه است ، اما بطور کل باید مرامنامه بر اساس آموزه های دینی آغاز گردد.
.
04_12_2010 . 19:48
#3
مرامنامه‌ حزب

پیشنهادی برای مرامنامه حزب ........

بنام خدا
مرامنامه حزب …....

ما با باور به دين اسلام و در پرتو پنج اصل – توحيد- بعثت، امامت، عدالت و معاد به موازینی معتقد هستیم که اصول راهنماى ما در اندیشه و بیان و عمل و تعريف هدفها يعنى آزادى و سازندگی ، استقلال و برابری و حقوق مداری مى باشد. اين اصول راهنما -موازینی است که در وجوه مختلف اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و سياسى و اخلاقی بدون الويت قائل شدن براى اين يا آن وجه،بشرح زير تعريف مى کنيم:
توحيد :
توحيد به عنوان اصل الاصول است و چهار اصل ديگر بیانگر حرکت توحیدی برای قرار گرفتن در صراط مستقيم کمال جوئی الهی
هستند. همانطور که توحيد بيانگر اصلهاى ديگر است، در هر پنج اصل، بايد اصول ديگر را دید . براى مثال، بعثت که به معناى نظام پویای حرکت است، بدون توحيد و امامت و عدالت و معاد، نه واقع مى شود و نه مسیر و جهت کمال جوئی را پيدا مى کند .
توحيد بمثابه انقلاب بزرگ ذهنى و بزرگ ترين انقلاب در عقل انسان، در مبارزه با خداها و خداتراشيها به قصد تحول جامعه در جهت جامعه برين توحيدى است. بدينسان توحيد
عبارت مى شود از:
١-مبارزه با اصل چندگانگى خدا و مظاهر خدايان، نمايندگان تمايز و تشخص طلبى هاى و طبقاتی و نژادى، قومى، قبيله اى، عشيره اى و خانوادگى و...
٢-مبارزه با نمودهاى سياسى، اجتماعى و شرک ثنويت و تثليث به عنوان پايه و تكيه گاه انحصار طلبی در يك يا چند کانون و مباحثه با صاحبان اينگونه مرامها.
٣-مبارزه با پرستش شخصيت به عنوان انحصار قدرت های مادی و معنوی در يك کانون و رساندن انسان به مقام مطلق العنانی .
٤-مبارزه با شرك به عنوان نمايندگى گرفتن از خدا يا مطلق العنان شمردن خود بنمایندگی از خدا و يا ديگرى را مطلق کردن.
٥-پاك کردن تعريف و منزه کردن مفهوم يكتاپرستى، مبارزه با مفهوم خداى يكتا به عنوان مجموعه اى از عدل و ستم، علم و جهل، خداى مطلق العنان يا خداى ناظر و بيطرف و تماشاچى و خنثى. در يك کلام، توحيد آزادی و استقلال انسان از تمامى قيد و بندهاى ذهنى و عينى، تميز و تمايز طلبى هااست.
در وجه خاص سياسى، توحيد اصلی است که بدون آن، مر دم سالاری برقرار شدنى نيست. و زمان آن فرا رسيده است که توحيد اساس مردم سالاری بگردد. توضيح آنكه نه تنها در اصولى
مردم سالاری بر ان استوار مى شود )مثل آزادى و استقلال و کمال جوئی و برابرى و شورا( توحيد
بايد اصل باشد، بلكه در اصلاح روابط اجتماعى در درون خانواده و روابط با آشورهاى ديگر نيز،
بايد اصل واقع شود.
بعثت:
بعثت، سازندگی حيات و لازمه اين امر، رشد پيوسته و اصلاح و تكميل مستمر مقررات اجتماعى است. روشنفکری یعنی پيامبرى ، به معناى رها کردن جامعه هاى انسانى از قيد گذشته و به حرکت
درآوردن آنها به سوى آمال آزادى واستقلال است. انكار کردن گذشته نيست، ماندن در گذشته نيز نيست، فعال کردن گذشته و گذار مستمر از نقص به کمال دانش و بينش و از جبر به اختیار
است. براى اين حرکت پيوسته، عرضه نظامى بر اساس توحيد لازم است و بعثت نظام پویائی
توحيد و قيام و حرکت مستمر به کما جوئی است. رو شنفکری یعنی پيامبرى، عرضه کتاب، يعنى انديشه و روش عملی بر وفق اصول جهان بینی است.
امامت:
به معناى قبول اين واقعيت استکه هر موجودى داراى رهبرى درونی است. از آنجاکه تمامى انسانها مسئول اند، بنابراين در رهبرى جامعه، اصل بر شورا و مشارکت و خود جوشى است و نه استبداد و اطاعت. و حق اختلاف، از حقوق حقه انسان هاست که بدون آن، حرکت توحيدى ممكن نمى شود، معناى بدون ابهام دو اصل مشارکت و شورا، اينستکه صاحبان تمامى
مرامها و اديان نيز از حق مشارکت در اداره جامعه و شرکت در شورا، بطور برابر برخوردارند.
عدالت:
عدالت مسیر حرکت تکاملی است. روشها و اخلاق سياسى و اندیشه و بیان و عمل همه در عدالت تجلی می یابد
بطور واضح، برابرى طلبى در حقوق انسان و تمايل به برابرى در استفاده از امكانات مادى و معنوى و اساس قرار دادن مسابقه در علم و حکمت و ديگر ارزشها است. چه، پذيرفتن اين
مسابقه برابريها در گذران مادى و مشارکت در اداره جامعه را بيشتر مى کند ، به تکامل جامعه ها شتاب مى بخشد. عدالت اصل قرار دادن اختیار و انتخاب و تدبير و رها کردن خمودگی و انفعال و جبر
" است. انسان را عامل تغيير سرنوشت خويش شناختن و
بدو اعتماد کردن است. عدالت پذيرفتن تمامى حقوق بشر و گسترش اين حقوق و کوشش براى واقعيت عینى بخشيدن به اين حقوق است. عدالت گسترش آزاديها , واستقلال عقل انسان است و بنابراين،
عدالت، سياست، را اخلاق دانستن و رها کردن جامعه ها از سياست به معناى برآوردن توقعات مقامات سیاسی و روحانی و ......
است. سياست، "هدف وسيله را توجيه مى کند " نيست. بلكه مجموع تدابيرى استکه با عملى شدنشان، در روابط فرد با فرد، در رابطه گروههاى اجتماعى با هم و در رابطه جامعه ملى با جامع ههاى ديگر، محلى براى "هدف وسيله را توجيه مى کند " نماند.
معاد :
معاد باور به هدفدارى هستى است: هستى را هدفى است )توحيد( که رسيدن بدان فقط با نظام و رهبرى در مسیر و جهت توحیدیتر شدن امكان پذير است. بنابراين اصل، سلسله هدفهاى نزديك و دور، بايد
يكديگر را ايجاب کنند. آن سان که در حرکت پيوسته رشد، جامعه با روابط و ذهنياتى که
بيانگر ويرانى و مرگ هستند، وداع گويد. معاد اساس قرار دادن هستى در آزادى و استقلال وکما ل جوئی ، بجاى
اسارت و تبعیض , نقص جوئی است. معاد، تجلى گاه توحيد جامعه برین توحیدی که هر کس خود هادی خود است و ظهور جامعه مهدویت است. در معاد هيچكس را بر ديگرى حق
تصميم و اجراى تصميم نيست، پس تجلى گاه زندگى رها ازتمام جبرها
است. پس اين با سازمان دادن به زندگى و بهتر کر دن چندى و چونى آنست که مى توان
به اين هدف عالى رسيد.
ضرورت مرام کردن اين پنج اصل و بدست دادن تعريفهاى روشن از انها از تجربه
انقلاب های ايران است. در اين انقلاب ها ملاحظه شد که تا کجا نگاه داشتن اصطلاحها و تغيير محتواى
انها مى تواند در منحرف;کردن جامعه از راه چگونه زيستن به راه چگونه مردن مؤثر باشد.
و چون اين اصول در بعد زندگى اجتماعى، بيانگر موازنه توحیدی هستند و اين موازنه است که بطور مشخص اصل راهنما قرار
مى گيرد، به تعريف اين موازنه مى پردازيم:
موازنه توحیدی :
موازنه در روابطه :رابطه بقدر استعداد و لیاقت های انسان با دیگری است. پس اگر ميان انسان با انسان و انسان با
طبيعت )مكان و زمان( و انسان با خودش و انسان با خدا موازنه توحیدی بر قرار شود رابطه سلامتی و محبت و تفاهم و جذب و حفط همدیگر خواهد شد . در اين موازنه جايى براى هيچگونه تقابلى کاهنده
نيست. اصول اسلام ترجمان اين موازنه هستند و دو اصل امامت و عدالت صورت عملى اصول ديگر و بيان موازنه توحیدی در روابط اجتماعى و رابطه انسان با طبيعت )مكان و زمان( و خدا هستند. در اين موازنه چون تقابل کا هنده وجود ندارد، بر ایند نیرو ها همواره بزرگتر از مجموعه اجزاء است و اگر موازنه کا ملا توحیدی شود میل به بينهايت ميل می کند .

وجوه مختلف در موازنه توحیدی :
١-وجه سياسى:
از راه تخليف هر کس بر خود و ديگرى در حد استعداد و توانايى حق ولایت دارد.
بنابر قاعده تخليف، انسان در آنچه به خدا تعلق دارد، جانشين خدا مى شود. به عنوان
خليفه، همه انسانها نسل بعد از نسل، امانتدار زمين و فضا و منابع موجود در انها مى گردند
و به حكم اين امانتدارى، مسئوليت هانيز از آن همه است. هر انسانى حق و وظيفه دارد در
مسئوليت اداره امور و همه امور سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى شرکت کند . اين
مسئوليت نه قابل سلب و نه معامله و نه قابل بخشش است، کسى نمى تواند از آزادى و استقلال و
مسئوليت خويش صرف نظر کند، چراکه با اين عمل از رابطه باخدا، از موازنه توحیدی بيرون
مى رود. از اين رواستکه ولايت با جمهور مردم است. بنابراين در تصميم گيرى در هر امر
جمعى، شورا، شورايى عمومىکه با انتخاب آزاد , مستقل تشكيل گردد لازم است. انسان در انديشه و
عمل خليفه خداست، دراسلا م وبا تكيه بر موازنهتوحیدی انسان تولدى نو مى يابد. انسانىکه استعدادها و نيروها را در ساختن بكار مى برد، انسانىکه با جهاد اکبر و
جهاد افضل و ارزيابى و انتقاد، خود را از حصار مطلقهايى که بر پايه شرک و زوز بنا گشته ، آزاد مستقل مى کند و به مثابه خليفه الله،از خدا مى خواهدکه امام متقين
باشد وبافعالیت و تلاش مى شود. اين برداشت از انسان در رسالت او به عنوان خلیفه الله ، محتاج تأسيس ;کردن سامانه ديگرى
است. محتاج تأسيسى است که نه بر پايه زور بنا شده باشد و نه بيانگر مناسبات و
تناسبات زور باشد وا ين همان امامت در خط عدالت است که بايد اصولى شمرد شان که توحيد
را در عمل مى نمايند. و چون اسطوره پرستى از مظاهر شرك است و خلاف توحيد وبا توجه به
با اصيل بودن انسان، انسانى نسبى،فعال و خلاق،سازمان و تأسيس سياسى در خدمت انسان است و نه به عكس.

٢ - وجه اقتصادى :
بايد کانونها انحصار طلبی راکه به کانون های قدرت ها در جهان متصل اند،از ميان برداشت و مانع از آن شد که جامعه در نظام سلطه گر جهانى ادغام گردد. اين ادغام نشدن شامل تمامى جنبه هاست يعنى بايد از اسارت نظام ارزشى حاکم بر توليد و مصرف و نظام
ارزشى حاکم بر فعاليتهاى سياسى – اقتصادىکه بر موازنه شرک استوارند، بدر آمد و در
نوع توليد و مصرف، روابط از نظر سياسى - اقتصادى، با بقيه جهان بر خط موازنه توحیدى
عمل کردد و در توزيع عادلانه ثروتهاى ملى کوشا بود. ا ساس برنامه هاى اقتصادى، برنامه
هايى باشند که موجب بارورى استعدادهاى انسانى و طبيعى گردند.
تمامى سازماندهى اقتصادى بايد يك هدف داشته باشد و آن فراهم آوردن امكانات
تحقق مالكيت انسان بر کار خويش و اعمال اين حق و رشد انسان است.
٣ - وجه اجتماعى :
در موازنه توحیدی ، انسانها فقط از طريق خدا با يكديگر رابطه مى جويند و در اين رابطه موازنه شرک و سلطه هيچ جا و مكانى ندارد. وقتى انسانها بر پايه موازنه توحیدی يعنى از طريق
خدا با يكديگر رابطه مى جويند، برادر , وخواهر يكديگر، يار يكديگر،ولى يكديگر،دوست يكديگر و آيينه يكديگر مى گردند. جامعه جلوه گاه همان توحيد کامل مى شود که در معاد،
استقرار قطعى خواهد يافت. , و نمونه دنیائی ان هر سال یکبار در حج نمایش داده می شود براى آنكه زور در ميان نيايد، در روابط اجتماعى نبايد هيچ جمعى اربابى و سلطه بر جمعهاى ديگر را مقصود خويش سازد
٤ - وجه فرهنگى :
فرهنگ بيانگر سه وجه ديگر است. که در دین تجلی می یابد همه زور گويى ها صورت عقيدتى به خود مى گيرند. به بيان ديگر، دين گفتمان است. اگر مايه و پايه همه روابط، شرک= زور باشد، اين زور در انواع دينها بيان مى شود. بدين خاطر، آزادى , استقلال انسان در گرو آزادى و استقلال وى از تقلید فكرى خود وديگران است. در حقيقت اگر قرار باشد هرکس بخواهد ديگران را به پيروى از طرز فكر خويش مجبور سازد، همين هم که مانده از جهان و مردمان آن برجا نخواهد ماند. از اين رو دردخول و خروج از
ب دين،اجبار نبايد بكار برود و در عمل به آن، اصل عدم زور بايد رعايت شود. لذا به
خدمت در آوردن و ابزارمقام کردن و يا به عبارت ديگر رسمى کردن دين و مرام و عقيده در دولت ،
با موازنه توحیدی نا سازگارى دارد. دين به دولت نياز ندارد بلكه اين دولت است که
به دين براى وسيله کردنش نياز دارد. نبايد گذاشتکه دين ابزار دولت شود که بنا بر تجربه،مايه بزرگ ترين فسادها مى شود.
تا وقتى به عنوان دفاع از عقيده يا تبلیغ عقيده، زور بكار نرفته است،تا وقتى سانسور بر قرار نشده است، مسلمان بايد از اصل آزادى و استقلال عقيده دفاع کند. تنها وقتى که
زور بكار مى رود و سانسور درکار مى آيد، جهاد دفاعی واجب مى شود و مبارزه در راه عقيده،تا استقرار آزاديها و استقلال فرد ولغو سانسورها، وظيفه انسان در خور اين عنوان مى گردد.
پرپايه موازنه توحیدی ، همه انساانسانها اجتهاد مى کنند يعنى موافق اصول راهنمای جهان بینی توحیدی که اصول راهنمای حق است ، براى
مسائل، متناسب با زمان، در حد استعدادها وتوانايى ها و علم خويش، راه حل مى جويند.
کسى حق تحميل حرف و فكر خو د را به ديگرى ندارد.در حل اختلافها، روش بايسته، جذب و حفظ است. پذيرفتن اصل اختلاف در توحید اجتمائی ، بمثابه يكى از بنيادهاى مردم سالاری در اسلام است.
اختلاف نظر حق است اما بر اصل موازنه شرک یعنی زور گوئی ، مايه تخريب مى شود و بحرانهايى را به وجودمى آوردکه در دموکراسی های موجود، به وجود آورده است. براساس موازنه توحیدی ، به نظر
جامع تر راه مى برد و اختلاف،از اين راه، حل مى شود. بدينسان بر پايه اين موازنه بقاى در يك وضعيت يا جستجوى وضعيتى که از تخريب خود يا ديگرى حاصل شود،ممكن نيست. بايد کمال جوئی
کرد و کمال داد.
و جوهرکمال جوئی استقلال و، آزادى انتخاب است.موازنه توحیدی ، رها از جبرها است و مردم سالاری که
هدف ماست، مردم سالاری برپایه اين موازنه،يعنى آن مردم سالاری است که زمان به زمان،امكانات انتخاب انسان را بيشتر کن د و نه به عكس.
آرمان ما .جامعه مهدویت جهانى توحيدى است:
ما خواستار جامعه جهانى توحيدى هستيم: جامعه اى که در آن، ملتها در عين حفظ هويت خويش، در مسابقه کما جوئی ، دوشادوش پيش بروند. پس جانبدار سياستىدر جهان هستيم که دانش
و فنون و سرمايه هارا در تکامل عمومى ملتها بكار بگيرد. جامعه اى را خواستاريم که رابطه
سلطه گر و زير سلطه جاى خود را به رابطه برادرى , خواهری و برابرى و همبستگى تعاون بسپارد.
نظم سلطه گرى و جریانهای آن، جاى به پويايى توحيد بسپارد.
از راه ،» خدا مدارى انها که زور را اصل مى شناسند، گاه در مقام تعصب در باور به شرک عملی یعنی ثنويت، ميان انسان و خدا، دوئيت قايل مى شوند و مدعى مى گردند انسان محوری ، اصالت را به انسان مى دهد و حال آنكه جهان بینی توحیدی ،اصالت را به خدا مى دهد.
اين سخن شرك در لباس توحيد و انكار اصالت خدا است. چراکه خدا گفت تا انسان خود تغيير نكند، او چيزى را در انسان تغيير نمى دهد. پس به تدبير انسان تقدم بخشيد. انسان مدارى که ره آورد انديشه توحيد براى انسانيت است، همين تقدم دادن به تدبير و حق شناختن
تدبير انسان است. بر اساس موازنه توحیدی ، مدار بودن انسان، ترجمان اصالت خدا است، زيرا
انسان در رابطه با او، خويشتن خويش را مى يابد. و انكار انسان مداری ،حتى بنام اصالت خدا،انكار اصالت خدا است. بنا بر اين تمامى آرائى راکه به ناچيز انگاشتن انسان و يا به انواع تبعيضهاى نژادى، جنسى و مليتى و... قائلند، باطل مى شماريم وبرآنيم که
تنها،وقتى جامعه جهانى روى به توحيد مى آورد و انسان مداریت گمشد ه اش را باز مى يابد،جامعه ها ديگر تنگنا نمى شوند، فراخناهاى آزادى و استقلال و کما جوئی مى شوند.
براى دستيابى به جامعه توحيدى، در مقياس ايران و جهان، انديشه راهنمايى را شامل اصول زير، در خطوط اصلى پيشنهاد مى کنيم:

آزادى
آزادى نبوداسارت است. پس قبول و عملى کردن حقوق بشر و نيز مبارزه با انواع
سانسورها و با تفوق و سلطه يك مرام بر مرامهاى ديگر ) هژمونى مرامى( را در مسئوليت وعهده هر انسانى مى دانيم، و کوشش براى آزادى انديشه و بيان و قلم و اجتماعات و...و
فراهم آوردن امكانات شرکت فرد فرد انسانها در مسئوليتها، نيز وظيفه تك تك افراد جامعه است. آزادى نه تنها پذيرش حق انتقاد بلكه وظيفه دانستن آن، فراهم آوردن امكان
رشد همگانى و خلاصه احترام به حقوق بشر )از ديدگاه ما حقوق بشر مندرج در قرآن که نه تنها در برگيرنده مواد مندرج در اعلاميه جهانى حقوق بشر است بلكه موادى را نيز در بر دارد که در آن اعلاميه نيامده اند و بدون انها ، مجموعه اين حقوق کامل نيست( و در سطح ملى حق - حاکميت ملى است.
تجربه تلخ پيش و بعد از انقلاب، به ما مى آموزد که تا وقتى بنا بر تقدم آزادى بر استقلال يا به عكس باشد، نه ايرانى آزادى به دست مى آورد و نه جامعه مستقل مى کند.

سه دليل بر همراهى و همزادى اين اصلها وجود دارند

-1 از لحاظ حاکميت ملى، آزادى به
معناى آن استکه در هر آشور، هيچ مقام دينى و يا سياسى و يا اقتصادى و يا اجتماعى،
در حاکميت شريك ملت نيست. فرد فرد ملت در حاکميت سهيم و شريك اند
. و استقلال بدين
معنا است;I هيچ مقام و قدرت خارجى در حاکميت مردم يك کشور شريك نيست. پس تقدم يكى از اين دو اصل بر ديگرى، نقض حاکميت ملى و نقض هر دو اصل است. بدين خاطر است آه
ولايت را از آن جمهور مردم مى دانيم و آن را تحقق دو اصل استقلال و آزادى مى شماريم. اما نه
اين دو اصل بدون رشد تحقق پيدا مى آنند و نه رشد بدون اين دو اصل ممكن م ىشود. پس انها
را مجموعه اى از هدفها و به نوبه خود وسيله يكديگر مى شماريم.

٢- با مقدم شمردن اصلى بر
اصل ديگر، آن را از محتوى خالى کرده ايم، وقتى استقلال بر آزادى مقدم است،يعنى آزادى را در بر نمى گيرد. پس سخنى ميان تهى مى شود. همينطور،وقتى آزادى را بر استقلال مقدم مى شماريم، آن را
ميان تهى مى آنيم،

و ٣- از آنجا که تنها در رابطه با محيط خارجى است که نيروهاى محرک يك جامعه، به زور بدل مى شود و آزادى هارا از ميان مى برد واسارت و تخریب را جانشين
ازادی سازندگى مىکند ، پس تقدم دادن به آزادى، به معناى امكان دادن به عامل بيرونى در تحديد اين آزادى و از بين بردن آن است.
استقلال :
غير از سه دليل بالا، يكى بودن اصول راهنما، در تعريف دو اصل آزادى و استقلال،
قائل شدن به تقدم يكى بر ديگرى را بى وجه مى کند، در حقيقت،ازادی و استقلال، همان موازنه توحیدی است ،
همان عدم زور در رابطه با کشورهاى خارج است. استقلال دخالت ندادن عامل بيرونى در سياست
داخلى کشور است. استقلال به معناى آن است که نيروهاى محرک جامعه، در درونک، بكار
کمال جوئی روند. استقلال بيرون رفتن از نظام سلطه گر- زير سلطه، پايان دادن به مهار چند
مليتيها بر نيروهاى محرکه جامعه است. پس اگر جامعه نتواند اختيار اين نيروهاى محرکه را
خود بدست گيرد و نظام اجتماعى امكان فعال شدن اين نيروها را ندهد، نه آزادى، نه
استقلال و نه کمال جوئی وجود دارند. بدين قرار، استقلال، انزواکه نيست، ايجاد سياستى جهانى
براى پايان دادن به سلطه ماوراى ملى ها و قدرتهاى جهانى بر مقدرات بشر نيز هست.پس
استقلال، دخالت نكردن و دخالت نپذيرفتن، و همكارى و تعاون کردن است. استقلال بكار نگرفتن
عامل خارجى در مبارزات سياسى نيز هست.

کمال جوئی :
در جهان کنونى وبا چنين روابط و نظامى پيچيده، لازمه حفظ آزاديها و استقلال و به عبارت ديگر حاکميت ملى،کما جوئی جامعه است. و کمال جوئی جامعه زمانى معناى کامل خو د را مى يابد
که جامعه در مجموع خود و افراد جامعه، بدون تبعيض، از امكان کمال جوئی برخوردار باشند. بنا
بر توضيحى که در باره استقلال و آزادى داده شد، جريان کمال جوئی ، جريان بكار افتادن نيروهاى
محرکه در درون کشور بر خط عدالت است. بدون اين جريان آزادى و استقلال واقعيت پيدا نمى کنند و به نوبه خود، بدون اين دو اصلکمال جوئی ممكن نمى شود. به سخن ديگرمردم سالاری بدون
کمال جوئی تحقق پيدا نمى کند. از آنجائىکه اين انسان است که کمال جوئی مى کند، دست آوردهاى اقتصادى
و علمى و فنى و هنرى، در يك کلام فرهنگ، حاصل کمال جوئی استعدادها و توان خلاقه انسانها است.
بنابراين،بنام کما جوئی محروم کردن ملتى از آزادى و استقلال، با کمال جوئی در تناقض


اين اصول، بازتاب جهان بینی توحيدی واصول راهنماى حق هستند. مراقبت در خالى کردن انها از هر ابهامى و دقيق کردن تعريفها شان، طورى که مجال هيچگونه انحراف ندهند و
همواره محك برنامه هايى باشند که به جامعه عرضه مى شوند، در عهده اين حزب .....و در مسئوليت فرد فرد اعضاى آن و همه کسانى است که به جهان بینی توحیدی معتقد مى شوند.




پیشنهادی هم در برنامه حزب چند مدت دیگر خدمتنا خواهم فرستاد
علی محمدی
.
12_12_2010 . 22:16
#4
عصاره‌ی مرام‌نامه‌‌ی توحیدی
جهان‌نگریِ توحیدی، اذعانی‌ست به هم‌تنیدگیِ ساحاتِ حس و احساس و حال.
جهان‌زیستیِ توحیدی، زیستنی‌ست علیهِ سلطه.
جهان‌پوییِ توحیدی، روی‌داشتنی‌ست به احد.
.
09_02_2011 . 18:19
#5
تدقیقِ جهان‌زیستیِ توحیدی

ورزْ توانِ اثریابی، و نحفْ ضعفِ اثرگیری‌ست؛ خَلقْ توانِ اثردهی، و زورْ ضعفِ اثرگذاری‌ست.
جهان‌زیستی توحیدی، زیستنی‌ست در ورز و خلق، یا بر نحف و زور.

.
04_03_2011 . 18:00
#6
تدقیقِ جهان‌نگریِ توحیدی
جهان‌نگریِ توحیدی، اقراری‌ست به هم‌آمیزی و تبادلِ هماره‌ی غیرِ خود و خود، در ساحاتِ آمیخته‌ی حس و احساس و حال.
.
03_06_2011 . 14:20
#7
مرامنامه‌ حزب
فکر نمی کنید در این مرامنامه بهتر است به جدایی دین از سیاست بیشتر و جدی تر اندیشیده شود؟خط و مشی اجتماعی و سیاسی تعیین کننده است نه اعتفاد به معاد و آخرت و.... این موارد قابل احترام حیطه ی خصوصی افراد است ....
.
14_06_2011 . 21:48
#8
مرامنامه‌ حزب ( ایدئولوژی اسلام)
اسلام ، قبل از هر چیز ، برای ما یک مکتب اعتقادی است ، ایمان و ایدئولوژی معین است. ولی فرق است بین ایدئولوژی که یا نو ساخته شده است ، و یا به تازگی از جانب ملتی انتخاب شده است ، با ایدئولوژی که یک ملت ، قرنها با آن زندگی کرده است.
اسلام برای ما ، در عین حال ، تاریخ ،زبان، فرهنگ، بینش ، اخلاق ، روابط اجتماعی ، عاطفه ، رفتار ، نوعی جهان بینی ، و تلقی از انسان و زندگی است .
این است که اسلام جز «حقیقت» ، به صورت یک «واقعیت» نیز در متن فرهنگ و فطرت ما و وجدان جمعی و روابط اجتماعی ما حضور دارد ، و روشنفکران مسئولی که حتی ، آنرا به عنوان یک حقیقت نفی می کنند، به نابینائی فاحشی دچار شده اند ، اگر واقعیت حی و حاضر آن را در جان وجوهر در جامعه و فرهنگ و تاریخ ملت خویش انکار کنند ونداند که : اسلام نه یک عقیده متافیزیکی است که از مغزها بزداییم ، نه عنصری در فرهنگ و واقعه ای در تاریخ و روبنائی در جامعه مان ، که بتوانبیم بی هیچ ضرر و خطری نابودش کنیم ، و نه یک جامه بر اندام شخصیت انسانی ما که چون کهنه شود از تن بدرآریم و با جامه نو و مد روزی عوضش کنیم.
که اسلام علاوه بر آن که یک « ایدئولوژی» است ، برای ما ، محتوای تاریخ ، روح و خصلت فرهنگ ، شیوه زندگی ، رفتار فردی و اجتماعی ، روح جمعی ، و بالاخره تعیین کننده تلقی ویژه ما از جهان ، رابطه ما با هستی ، و نیز تشکیل دهنده ی بنای ارزشی و بنیاد انسانی و فطرت وجودی ما است.
برگرفته از فرهنگنامه شریعتی
.
17_06_2011 . 20:01
#9
مرامنامه‌ حزب
رعایت حقوق انسانی هر کس چه فقیر چه غنی جه مسلمان چه هر مذهبی دیگر
.
21_06_2011 . 14:35
#10
مرامنامه‌ حزب
يادمان نرود كه شريعتي معتقد به ايدئولوژي اسلامي و نقش ان در سياست داشت نه مذهب اسلامي. اين دو متفاوتند. بهتر است بيشتر تكيه مان روي ايدئولوژي اسلامي باشد.
حتي يك نا خدا باور آتئيست ميتواند در راستاي ايدئولوژي اسلامي قدم بردارد همانگونه كه هر معتقد به اسلامي نمي تواند.
در ضمن بايد توجه داشت كه حزبي با افكار شريعتي بايد نه محصور در ايران و نه در اسلام و شيعه باشد. بايد يك جنبش عدالت طلب جهان سوم باشد با ايدئولوژي اسلامي.
.
25_06_2011 . 22:32
#11
مرامنامه‌ حزب
نميدانم تا چه حد بايد روي جهان شمول بودن حزب تاكيد داشت و اساسا لازم است كه حزب جهاني باشد. اگر منظورتان را درست گرفته باشم
فكر ميكنم بايد بيشتر دقت كرد
.
26_06_2011 . 00:20
#12
مرامنامه‌ حزب
بله باید جهانشمول باشد، و این در تضاد با ملیت نیست. ما نباید مثل ملی گراها و پان ها فکر کنیم، مدام از منافع ملت و ایران دم بزنیم. چون شریعتی اصلا مخالف این بود. ما باید منافع مردم محروم جهان را ارجح بدانیم بر منافع ملت البته الویت با مسائل داخلی هست. و روی این دو نکته باید دقت کرد. که ترجیح دادن یک چیز فرق دارد با اولویت بندی.
.
08_07_2011 . 20:20
#13
مرامنامه‌ حزب
بنام خداوند متعال
عقل خود بنیان و شناخت و رابطه ان با جهان بینی توحیدی و متد عملی دیالکتیک توحید

چگونه است ؟


قبل از همه معنی کلمه عقل را باید بدانیم

عقل =به معنی اتصال – ارتباط – و پیو ستگی است

1= اما معنی هستی عقل خود بنیان چیست ؟ هستی قانون مند است و عقل هم خود بخشی از هستی است پس قانونمندی عقل باید مورد برسی قرار دهیم بنابر جهان بینی توحیدی عقل هم از همان قانونی فرمان می برد که کل هستی بر ان پایه استوار است
ذات عقل هستی یگانه نسبی فعال (توحید ) دارای نظام(بعثت ) و رهبری(امامت ) ودر مسیر(عدالت ) و در جهت(معاد = مرحله به مرحله و هدف داری ) در خود است و از صفات عقل است اختیار و توانائی به معرفت و پیش بینی و تصمیم گیری است.

2= تعقل - عقل نسبت به خود چیست؟

شاعر در پرسشی شاعرمی گوید

نخست از عقل خویشم در تعقل چه چیز است انکه خوانندش تعقل
چه بوداغاز تعقل را نشانی سر انجام تعقل را چه دانی

عقل نسبت به خود علم حضوری دارد یعنی نسبت به خود معرفت دارد یعنی عقل و معرفت هوهویه است و در توحید اند یعنی معرفت خود عقل است و عقل خود معرفت است یعنی به بیان فلسفی در عقل حامل و محمول و حمل در توحید ند معنی عرفانی ان این است که درعقل عارف و معروف و معرفت در توحیدند بنا براین هستی عقل توحید نسبی است که در این توحید نمی توان توحید عارف معروف و معرفت از هم جدا کرد در نتیجه در تعریف عقل می توان گفت عقل ایه خداوند است همانطور که خداوند نسبت به هستی خود در توحید مطلق عارف و معروف ومعرفت است عقل هم بطور نسبی چنین است
شاعر می گوید
من و توجمله از توحید هستیم من نسبی و تو مطلق حائل از رتبت هستیم

به همین دلیل انسان خلیفه خداوند است انسان در درجه نازله نسبی همان قانونی را در هستی خو دارد که خداوند در درجه مطلقه ان است قران می فرماید فطرت الله التی فطر الناس علیها بنا براین خداوند درجه مطلقه توحید و بعثت و امامت و عدالت و معاد است از اینرو انسان هم درجه مقدر = نسبی از توحید و بعثت و امامت و عدالت و معاد است

3= تعقل - عقل نسبت به امور بیرونی
در معرفت امور بیرونی عقل تا مرحله حس پائین می ایدو حس تا مرحله عقل بالا می رود و بین عقل و حس هوهویه = توحید بوجود می اید تا عقل به امر بیرونی معرفت یابد در این رابطه پدیده بیرونی معروف و عقل عارف و توحید همان معرفت است که پس از حاصل شدن معرفت بقاء معرفت در طول زمان را حافظه می گویند اما اگر همین معنی را به زبان فلسفی بخواهیم بیان کنیم می توانیم بگوئیم
حامل(عارف ) محمول(معروف ) و حمل (معرفت ) است که عقل ان را با خود حمل می کند و تا وقتی این حمل ادامه دارد که عارف و معروف و معرفت در توحید هستند اما چون این توحید هستی خود عقل نیست بلکه در رابطه باپدیده بیرونی کسب شده و حصولی است در اثر غفلت یا فراموشی را بطه توحیدی عارف و معروف و معرفت حاصل شده گسسته می شود و ان معرفت از عقل محو می شود پس این معرفت هرگزاز هستی خود عقل نمی شود چون عقل نسبت به خود معرفت حضوری دارد و هر گز معرفت حضوری از عقل محو نمی شود و معرفت حضوری خود عقل است اما معرفت حصولی بیرونی -معرفتی است حملی تا عقل ان را حمل می کند یعنی دچار فراموشی یا غفلت نشده با عقل است به محض غفلت یا فراموش کردن از عقل محو می شود که با ذکر ممکن است اعاده(معاد= قیامت ) شود یا اصلا اعاده نشود

3= اما معرفت چگونه به امور بیرونی حاصل می شود و چه مراحلی دارد عقل پنج ورودی و خروجی دارد که همان حواس پنجگانه است حواس پنجگانه همه می شناسند اما در عقل هفت عمل انجام می شود تا به مرحله معرفت برسد
4= نام های عقل و عمل های انها
1=قلب – بر گردان گرفته ها از بیرون با حواس به عقل است انسان دو قلب دارد یکی قلب جسمی و دیگری قلب روحی عقل قلب روح انسان است همانطور که تلمبه خون گرداننده - قلب جسمی است
2= لب – که معنی ان مرکز است قرار دادن گرفته ها از محیط در مرکز از کارهای عقل است
3- تفکر –بررسی و تحلیل گرفته ها از محیط گویند
4= شعور - اگاهی یافتن براجزاء اطلاعات گرفته شده از از محیط
5=تفقه - فهمیدن هر جزء در مجموعه اطلاعات و رابطه انها با همدیگر
6=درک – تعمیق فهمیده ها در و تبدیل انها به معلومات
7= فواد – یعنی ترجیح - ترجیح امور در الویت و تقدم و تاخر انها در مجموعه معلومات - همه این مراحل در واقع یک عمل هماهنگ و همسو است که تا رسیدن به صدور حکم طی می شود اما برای صدور حکم - حکمیت و موازین حکمت برای سنجش لازم است این موازین همان قانون هستی خود بنیان عقل است انچه که با قانون هستی عقل تطابق = توحید بدهد عقل ان را حق می نامد چرا - چون تحقق هستی خود عقل به توحید است و ان را سالم می یابد . انچه را که با قانون هستی عقل - توحید نیابد ان را باطل می نامد چون د ر ان انواع تقابل تضایف تضاد و تناقض می یابد و چون این امور در عقل وجود ندارد عقل انها را رد می کند و ان پدیده را مریض می بیند که باید معالجه شود
معرفت عقل به امور بیرونی با حکمیت اصول راهنما حق انجام می گیرد :
عقل پنج نوع عمل و عمل متقابل با محيط انجام مى دهد تا بر چيزى معرفت پيدا كند.
1. تصوير بردارى = كه توسط حواس پنج گانه از امر واقع خارجى انجام مى شود .
2. انعكاس = امر واقع خارجى در عقل انعكاس مى يابد و عقل آنها را تبديل به علائم مى كند.
3. عرضه = عقل امر واقع علائم دار را به اصول راهنماى عقل (يعنى منطق عقل یعنی توحید و بعثت و امامت وعدالت و معاد ) عرضه مى دارد.
4. استقرار = امر واقع خارجى در جاهاى كه اصول راهنما در تعيين جاى آن دخالت دارد استقرار مى يابد.
5. توحيد = يعنى امر واقع خارجى در آنچه كه در مجموعه نظام و رهبرى و مسير و جهتش با اصول راهنمای (پنج گانه ) به توحيد مى رسد معرفت ( و پدیده خارجی را حق ) و در انچه که به توحید نمی رسد معرفت ( و پدیده خارجی باطل ) نامیده می شود .
بدينقرار تصويربردارى - انعكاس -عرضه -استقرار تا توحيد - در يك جريان كه در ان مراحل هفتگانه را طی می کند به نتيجه ختم مى شود يعنى پیش بینی و تصمیم گیری در نتیجه ارائه يك نظر ویا اقدام به يك عمل از ميان اين پنج عمل دو عمل يكى استقرار و ديگرى توحيد- يعنى علم یافتن با افزايش محتوى اگاهی عقل همراه است با اين دو كار است كه عقل به تماس با محيط خارجى معنا مى دهد با توجه به جريان علم پيدا كردن روشن مى شود كه وقتى محيط بسته (جو سانسور) باشد اصول راهنماى عقل (یعنی منطق توحیدی ) ضعيف عمل مى كند در حقيقت دراین محيط است كه حس به درجه تعقل ارتقاع نمى يابد و انسان دچار - تخيل مى شود و از معرفت حقيقى پيدا كردن به امور عاجز مى شود هر اندازه محيط آزاد و انسان مستقل باشد و كسب اطلاعات آسانتر باشد كارآئي - اصول راهنما ی (عقل و مراحل عمل و معرفت عقل ) بيشتر و بيشتر مى شود از اينرو مبارزه براى آزادى و استقلال معناى منطقى خود را پيدا مى كند.
شاعر ما جواب می دهد
تعقل رفتن از باطل سوی حق به جزو اندر بدیدن کل مطلق
زوحدت سوی کثرت رو زکثرت سوی وحدت ای
زروی وحدت و کثرت ببین عقل و تعقل را
دل عارف شناسای وجود است وجود مطلق او را در شهود است
نماند در میانه هیچ تمییز شود معروف و عارف جمله یک چیز


در اينجا نظر ملاصدرا را از كتاب لوامع العارفين مى آوريم كه نزديك به حکمت توحيدى است در آنجا كه مى فرمايد:
(نفس چون چيزى را تعقل نمود عين صورت عقلى آن چيز مى گردد و تعقل عبارت است از اتحاد جوهر عاقل به معقول بلكه ادراك -عبارت است از اتحاد جوهر مدرك (درك كننده) به مُدرَك (درك شونده) پس عقل بالفعل ما معقولات بالذات را بخود آن معقولات اگر معقول بالفعل باشند ادراك مى نمايد پس دانسته شد كه هر عاقل - عقل و معقول است هر معقول هم به حكم توحید با عاقل - عقل و عاقل است و صورت معقول شىء كه مجرد از ماده باشد خواه او را عاقلى از خارج تعقل بكند يا نكند معقول بالفعل است
يعنى در معرفت = عاقل -عقل - معقول به توحيد مى رسند يعنى معرفت همان توحيد است . از اينرو، در اصول پنج گانه دين اسلام چون اصل پايه آن توحيد است، و علم و حكمت بالغه اى است كه منطق انديشه و عمل است به آن معرفت توحيدى گفته مى شود و معرفت توحيدى – معرفت فطرت است (آقاي مطهرى در كتاب مشخصات اسلام ص 22 آورده كه (فطرت ام المسائل معارف اسلامی است )و ما می گو ئيم
معرفت فقط بر پايه فطرت عقل كه همان اصول پنج گانه دين اسلام بدست مى آيد و اصول فطرت عقل همان ام المسائل انديشه سالم است اما براینکه انسان بتواند مهارت در بکار گیری حکمت توحیدی داشته باشد باید دانش اموز حکمت توحید ی شود وقتی حکیم شد می تواند حکم بدهد و حکم همان معرفت است و هر انسانی در زندگی خود درجه ای از حکمت توحیدی را دارد شاعر می گوید
چون طالب ره شدی به تدبیر در یاب نخست صحبت پیر
پیری ‌ نه‌ كه‌ در فروع‌ ماند پیری ‌ كه‌ اصول‌ دين‌ داند

اصول دین علم و حکمت است که بوسیله ان انسان معرفت کسب می کند
و باز شاعر می گوید

اصول‌ دين‌ سِلْم‌ را پايه‌ در توحيد است‌- از او بعثت‌ امامت‌ را عدالت‌ هم‌ معاد است‌
همه‌ اركان‌ ديني‌ بود پنهان‌ حقيقت‌ را حقيقت‌ كرد نمايان‌
شريعت‌ از حقيقت‌ گشت‌ بنيان ‌طريقت‌ از شريعت‌ شد عنوان‌
صراط‌ اندر طريقت‌ شد پيدا سبيل‌ اندر صراطش‌ شد هويدا
همه‌ مجموع‌ راهها راه‌ دين‌ است‌ ره‌ عرفان‌ شناخت‌ راه‌ دين‌ است‌
علم و حکمت کاشتن و کوشیدن است معرفت محصول را بر داشتن است
افت را ه بود فقر و غنا اتق الله می کند زان دو رها
چو حاصل گشت اشنائی را ه می روی و می رسی قرب اله


تقابل عرفاء و فقهاء در طول تاریخ
شیخ محمود شبسترى:

علم حكمت ز انبياء برخاست حكمت كژ نه حكمت راست
حكمت اول كه بود آب زلا مختلط شد به جهل و شرك و ضلال
فلسفه چيست نزد اهل ملل شرك و خودرائى و ضلال و حيل
راى اشراقيان افلاطون مختلط شد به كفر گوناگون
راى مشائيان به فكر خسيس شد مدون به سعى رسطاليس
ساخت آلت ولى در استعمال غلط افتادش از ضلال خيال
شكل منطق بدان خيال پرداخت كه خدا دان شود ذهى پنداشت
به قياسات عقل يونانى نرسد كس به قرب ايمانى
ابلهى باصفا و قلب سليم بهتر از زيركى و راى سقيم
شيخ بهائی نيز در مزمت فلسفه و منطق يونانی شعری دارد که با کمی تصرف آن را می آوريم:
چند و چند از حكمت يونانيان حكمت ايمانيان را هم بخوان
ای کرده به علم خرافی خوی نشنيده ز علم حقيقی بوی
سرگرم به حکمت يونانی بی بهره زحکمت قرآنی
بر علم رسوم چو دل بستی بر اوجت اگر ببَرد پستی!
يک در نگشود ز مفتاحش اشکال افزود ز ايضاحش!
سور قرآن فرموده نبی از سورارسطو چه می طلبی؟!
نی برده زعلم فروع و اصول شرمت باد از خدا و رسول!
علمی بطلب که به دل نور است سينه زتجلی آن طور است
علمی بطلب که صوری نيست فطری است و خيالی نيست
علمی بطلب که جدالی نيست تکوينی است و اوهامی نيست
علمی که دهد به تو جان نو
علم اصول دین است زمن بشنو
اقبال لاهوری چه می گوید
ز تأويلات ملايان نكوتر نشستن با خود آگاهي دمي چند

معني قرآن، ز قرآن پرس و بس وز كسي كاتش زده، اندر هوس


در پایان عرض می شود عقل توحیدی بر پایه حکمت توحیدی حکم میدهد یعنی معرفت کسب می کند که فلان امر ی باطل است یعنی در درونش توحید ساری و جاری نیست و مریض است

سئوال ایا معرفتش حق است یا باطل ؟

جواب- معرفتش بر امر باطل حق است چون ان امربیرونی در خود دارای تضاد است پس باطل است چرا - چون با معیار هستی عقل که توحید است توحید نمی دهد اما اگر امر بیرونی هم در توحید بود و با عقل توحیدی به توحید بر سد حکمت عقل توحیدی حکم می دهد که این امر حق است چرا چون با خود عقل که توحیدی است توحید یافته است پس عقل توحیدی به امر توحیدی بیرون از خود حق می گوید اما به امر تضادی- باطل می گوید یعنی سالم نیست و مریض است و در پی معالجه ان بر می اید
اما اگر عقل تضاد را معیار اختیار کند که معیار هستی خود عقل نمی باشد این معیار باطل است چرا چون معیار حق توحید است و لا غیر اما عقلی که معیارش تضاد است با هر امرمتضاد بیرونی - توحید می دهد و ان را حق می داند و اگرامر توحیدی بیرونی با معیارعقل تضادی - توحید نداد ان را باطل می داند در نتیجه عقلی هم که معیارش تضاد است در لحظه معرفت توحید بین خود و بیرون را جستجو می کند یعنی حتی عقل تضادی هم در معرفت-- اصل را بر توحید می داند اما توحید بین تضاد درون با تضاد بیرون - و چون دو تضاد با هم به توحید می رسند یعنی باطل با باطل به توحید می رسند در نتیجه صاحب اصول عقل تضادی که خود باطل است باتضاد بیرونی که او هم باطل است به توحید می رسد و به دلیل این به توحید رسیدن باطل بیرونی را حق می شناسد

و امر توحیدی که در بیرون عقل تضادی است چون با عقل تضادی به توحید نمی رسد عقل تضادی امر توحیدی بیرونی را باطل می داند و برای نابودی امر توحیدی تلاش می کند در نتیجه عاشقانه در راه باطل حاضر به جان دادن هم می شود مثل کمونیست ها که اصول بر گزیده عقلشان تضاد بود و تضاد را حق می دانستند و با امور توحیدی مثل ازادی و استقلال و انتخابات و مردم سالاری و مطبوعات منتقد و غیره را مخالفت می کردند و انها را امور سر مایه داری و امپریالیستی می دانستند ایا همه انسانها معیار عقلشان توحید است چه بهتر اما اگر معیار عقل تضاد باشد امور توحیدی را باطل و امور تضادی را حق می شناسد در نتیجه همیشه جهان را وارونه می بیند حق را باطل و باطل را حق می شناسد مثل روحانیت حاکم بر ایران که معیار عقلشان تضاد است که بیان دینی ان شرک ثنویت است
بنابر این هر متدی از یک جهان بینی استخراج می شود متد دیالکتیک تضاد از جهان بینی شرک و ثنویت - پایه می گیرد که متد خرافه گری و زور گوئی و سلطه گری و است و متد دیالکتیک توحید ی هم از جهان بینی توحید ی و شورا پایه می گیرد که متد معرفت و ایجاد جامعه مردم سالاری است با متد دیالکتیک تضاد انسان هر گز به عرفان یعنی معرفت بر مشکلات جامعه و پیدا کردن راه حل توانا نمی شود با حل هر تضادی منجر به تضاد بزرگتری می شود و انسان در گرداب ازلی و ابدی تضاد اسیر و ذلیل و زیر سلطه باقی می ماند تنها را ه نجات بشر اعتقاد به جهان بینی توحیدی و وعمل به متد دیاکتیک توحید است که در این روش چون تضاد به عنوان مرض و افت و ضد حرکت و تکامل شناخته می شود و توحید به عنوان سلامتی و قانون حرکت و تکامل است انسان توانا می شود انواع تضاد های عارض شده بر جامعه را بشناسد و و برای حل تضاد از دیالکتیک توحیدی به عنوان نسخه شفا بخش که اصل پایه و قانون هستی است استفاده کند و انسان را به برابری و ازادی و استقلال و حقوق مداری و جدائی دین از دولت راهنمائی کند توحید و چهار اصل دیگر ان بر روی هم اصول راهنمای حق هستند وجهان هستی در خلقت و حرکت و از ان فرمان می بر د اگاهی بر تضاد و نابود کردن ان و رسیدن به جامعه توحیدی بدون تضاد طبقاتی فقط با متد دیالکتیک توحیدی امکان دارد و لا بس و با متد دیاکتیک تضاد هر گز نمی توان تضاد را از جامعه انسانی زدود چرا که در این متد فرض بر این است که دیالکتیک تضاد قانون هستی و حرکت است به محض نبود تضاد یعنی رابطه زور و سلطه گری جامعه دچار سکون و عدم حرکت می شود و این متد کاملا باطل است متد دیالکتیک توحیدی قانون هستی و حرکت است به محض نابود شدن تضاد جامعه در صراط مستیم عدالت با شتاب و جهش رو به تکامل حرکت می کند
.
22_07_2011 . 15:20
#14
مرام‌نامه‌ در حال تکمیل حزب آرمان شریعتی
معرفی حزب

الف) جهان‌بینی حزب

۱. حزب آرمان شریعتی، حزبی است مذهبی، به معنای باور به خدائی که آفریدگار جهان و معنای هستی است. و باور به هدف‌مند بودن هستی، و زندگی‌ی انسان، که عبارت است از: خداگونه شدن، یعنی خلق و خوی خدائی گرفتن. و تلاش در راستای تصویب قوانینی که هدف‌شان، نه "ماندن"، که "رفتن"، نه "خوش بودن"، که "خوب شدن"، نه "سعادت"، که "کمال"، و نه "بودن"، که "شدن" است.

۲. حزب آرمان شریعتی، حزبی است با جهان‌بینی‌ی توحیدی ، که نافی هرگونه تبعیض طبقاتی، جنسیتی، نژادی، ملی، قومی، عقیدتی، مذهبی، و... است. و نافی هرگونه "حق ویژه"، برای فرد، نژاد، طبقه، صنف، مذهب، و... خاصی، که در پی "دعوت" مردم به نظامی است "برابرانه"، و در نتیجه، "برادرانه"، و بهتر از آن خواهرانه!، "آزاد"، و "اخلاقی".


ب) وضعیت حزب

حزب آرمان شریعتی در مرحله کنونی، با توجه به عدم امکان کسب مجوز رسمی، و نیز نیاز به تدوین مرامنامه و اساسنامه‌ی آن با همفکری پیروان و هواداران شریعتی، یک حزب در حال شکل‌گیری‌ی اینترنتی است، که در فضای مجازی، و به منظور آمادگی برای حضور در جامعه در شرایطی مناسب‌تر، آغاز به کار می‌کند. و ایده‌ای است که راه تحقق خود را جستجو می‌کند.


ج) هدف حزب

۱. حزب آرمان شریعتی، حزبی است فعال در جامعه‌ی مدنی، که و در پی ایجاد خودآگاهی‌ی صنفی، طبقاتی، ملی، جنسیتی، وجودی و... جهت تغییر در "پائین"، یعنی در "باور" مردم و "نهاد"های اجتماعی، و در نتیجه، اعمال این تغییرات، در روندی دموکراتیک و غیرخشونت‌وار، در ساختار "سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی"ی کشور است.

۲. هدف حزب آرمان شریعتی، نه "کسب قدرت"، که "نقد قدرت، نقد ثروت، و نقد معرفت" است، و حضورش نه در دولت، که در متن جامعه‌ی مدنی است. با رویکردی "آگاهی‌بخش، آزادی‌بخش، و تشکل‌بخش" به توده‌ها و روشنفکران خودآگاه و مسئول. حزب ما به "کسب قدرت"، به معنای "تشکیل دولت"، باور نداشته، و هرگز به تشکیل دولت اقدام نخواهد کرد.

۳. حزب آرمان شریعتی، حزبی است با هدف تحقق تدریجی‌ی آرمان "عرفان، برابری، آزادی"ی شریعتی، که چشم‌انداز آن، جامعه‌ای است "دموکراتیک"، "سوسیالیست"، و "اخلاقی"، با الهام‌گیری از حرکت تاریخی‌ی پیامبران، دستاوردهای فکری و تجربی‌ی بشری، و رویکرد اومانیستی و ملی ـ مذهبی‌ی شریعتی، با توجه به عنصر علم و زمان، سطح رشد فکری‌ی توده‌ی مردم، و توان ساختار فرهنگی ـ اقتصادی‌ی کشور.


نظام سیاسی

الف) حکومت سکولار

حزب آرمان شریعتی، خواهان نظامی است سکولار، به معنای "جدائی‌ی حکومت از دین و ایدئولوژی"، و عدم رسمی بودن دین و ایدئولوژی‌ی خاصی در قانون اساسی. به شرح زیر:

۱. جدائی‌ی قانون اساسی، و سه قوه‌ی مجریه، مقننه، و قضائیه، از دین و ایدئولوژی، به معنای مرجع بودن رسمی‌ی آنان در تدوین، تصویب، و اجرای قوانین.

۲. ممنوعیت شکل‌گیری‌ی هر نوع شورای نظارتی‌ی فقهی، مذهبی، و کمیته‌ی ایدئولوژیک، جهت نظارت بر قانون اساسی و سه قوی مجریه، مقننه، و قضائیه. شورای عالی‌ی نظارت بر اجرای قانون اساسی باید با رای مستقیم مردم انتخاب شود، بدون هیچ رسمیت، و حق ویژه‌ای برای پیروان دین و ایدئولوی‌ی خاصی.

۳. جدائی سیستم آموزشی و علمی‌ی کشور از مرجعیت دین و ایدئولوژی، به معنای جهت‌پذیری‌ی محتوای آموزشی و علمی‌ی کشور از دین و ایدئولوژی‌ی خاصی. ما از آموزش علمی‌ی تمامی‌ی ادیان و ایدئولوژی‌ها، بدون تبعیض، و با توجه به جایگاه تاریخی و اجتماعی‌شان، در سیستم آموزشی کشور، استقبال می‌کنیم.

۴. فعالیت آزادانه و بدون محدودیت تمامی‌ی پیروان ادیان، مذاهب، و ایدئولوژی‌ها، و... در چارچوب قانون اساسی، در نهادها، سمن‌ها، سازمان‌ها، احزاب، و... بر اساس باورشان، و اجازه‌ی شرکت در تمامی‌ی انتخابات کشوری، با حفظ هویت مذهبی و ایدئولوژیک خویش، و دستیابی به بالاترین مقامات کشوری.


ب) مجلس ملی

۱. حزب آرمان شریعتی، در رابطه با مجلس ملی، در معرفی و کاندیدا کردن افراد جهت نمایندگی، هم از درون حزب و هم از برون حزب، نقد و بررسی‌ی نظام و شیوه‌ی انتخابات، بررسی میزان هماهنگی‌ی روش انتخاباتی با مواد قانون اساسی، و حضور در مجلس ملی جهت دسترسی به دقیق‌ترین و به‌روزترین منابع اطلاعاتی و آماری‌ی کشور، و همراهی با دیگر نمایندگان مردمی برای تدوین قوانینی در راستای منافع ملی، منافع توده‌ی مردم، و تحقق تدریجی‌ی آرمان "عرفان، برابری، آزادی"، حضوری فعال خواهد داشت.

۲. حزب آرمان شریعتی بر این باور است که با توجه به وجود نظام طبقاتی، نظام مردسالاری، عقب‌ماندگی‌ی تاریخی‌ی زنان، سیستم حقوقی‌ی ضد زن، و...، امکان دستیابی‌ی زنان به کرسی‌هائی که حق آنان جهت تعیین سیاست‌های کلان کشوری است، وجود ندارد(منظور نظام کنونی نیست، نظامی است که بلافاصله پس از پیروزی شکل خواهد گرفت). لذا، حزب آرمان شریعتی، ضمن باور به شایسته‌سالاری، با توجه به موقعیت ناعادلانه‌ی زنان، از نظر جایگاه و وزن سیاسی، تا زمانی که این ساختار تبعیض‌آمیز از میان نرفته است، سیاست پارلمانی خویش را بر ترویج رویکرد "تبعیض مثبت"، به نفع زنان، گذاشته، و تنها به معرفی‌ی کاندیداهای زن، چه از درون و چه از برون حزب، خواهد پرداخت، و وارد سیستم به ظاهر دموکراتیک، اما تبعیض‌آمیز، نخواهد شد. پیشنهاد حزب در فعالیت‌های پارلمانی، تعیین سهمیه‌ای حداقل ۳۰ درصدی برای زنان در مجلس ملی است، و آرمان حزب، فرارسیدن روزی است که زنان ایرانی جایگاه شایسته‌ی خویش را در این عرصه کسب نمایند. هرچند که هنوز هم شاهد حضور نظام دیرپا و جان‌سخت مردسالاری، حتی در پیشرفت‌ترین کشورهای جهان هستیم.


اقلیت‌های مذهبی ـ عقیدتی

حزب آرمان شریعتی، از اقلیت‌های دینی، مذهبی، و عرفانی، عقیدتی، بی‌هیچ قید و شرطی، چه مذاهب توحیدی و چه غیرتوحیدی، چه با خدا و چه بی‌خدا، در "کسب" و "حفظ" حقوق‌شان، به شرح ذیل، پشتیبانی و حمایت خواهد کرد. تلاش در راستای تحقق این حقوق، بخشی از رسالت انسانی ـ اجتماعی حزب است:

۱. آزادی ساخت مکان مذهبی. با قابلیت فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی، مذهبی، آموزشی، و... در قالب‌های گوناگون: سخنرانی، مراسم عبادی، برپائی همایش، جلسات "مذهبی، سیاسی، حزبی"، اجرای نمایش، ایجاد کتابخانه، برپائی شب شعر، تشکیل کلاس درس، اجرای موسیقی، و... با الزام به رعایت اصول قانون اساسی.

۲. آزادی راه‌اندازی‌ی شبکه‌های رادیوئی، تلویزیونی، ماهواره‌ای، و اینترنتی، برای فعالیت‌های مذهبی و سیاسی. با الزام به رعایت اصول قانون اساسی.

۳. آزادی تغییر دین و مذهب، و نیز خروج از هر دین و مذهبی به وضعیت بی‌دینی، از سوی هر فردی از اقلیت‌های دینی و مذهبی، بدون محرومیت از هیچ‌یک از حقوق فردی و اجتماعی، و بدون توجه به دلیلی که آنان از دینی خارج شده، و یا به دین دیگری پیوسته‌اند.

۴. آزادی سفر زیارتی و سیاحتی‌ی پیروان ادیان و مذاهب به کشورهائی که مکان مذهبی یا مقدس آنان محسوب می‌شوند، و حق اقامت موقت و دائم آنان در آن کشور، بدون هیچ محدویتی نظیر: لغو تابعیت، عدم صدور پاسپورت، صادر نکردن ویزا، ممنوعیت انتقال ارز، و غیره.


حقوق زنان

حزب آرمان شریعتی بر این باور است که امکان رسیدن به جامعه‌ای سالم و انسانی، بدون دستیابی زنان به حقوق طبیعی و انسانی‌شان، وجود نداشته، و افرادی که دستیابی به این حقوق را به فردائی نامشخص موکول می‌کنند، فریبکارانی بیش نیستند، که خود را غمخوار مردم نشان می‌دهند. کانون آرمان شریعتی، بر این باور است که، امروز، شاخص میان نیروهای ارتجاعی و تحول‌خواه، حقوق برابر زن و مرد است. امید آن که زنان آزاده‌ی کشور ما، با این شاخص، به عنوان اولین شاخص، و البته نه تنها شاخص، به سنجش و ارزیابی جریانات بپردازند.


الف) آزادی پوشش :

۱. حق تعیین آزادانه‌ی نوع و رنگ پوشش برای زنان و مردان.

۲. ممنوعیت و جرم محسوب شدن هرگونه دخالت و اعمال فشار از سوی دولت، پدر، برادر، شوهر، و... در تعیین نوع پوشش زنان.

۳. ممنوعیت اعمال پوشش اجباری در ادارات، دانشگاه‌ها، شرکت‌ها و...

۴. پذیرش تعیین یونیفورمی واحد برای دانش‌آموزان تا پایان دبیرستان، با شروط زیر:

الف) آموزش و پرورش حق تحمیل چادر، روسری، مقنعه، و... را به عنوان بخشی از یونیفورم ندارد.

ب) دانش‌آموزان می‌توانند روسری و مقنعه و... را همراه با یونیفورم استفاده کنند، و مسئولان حق ممانعت ندارند.

ج) طرح یونیفورم نباید طوری باشد که مغایرتی با عقاید مذهبی مورد قبول عرف جامعه باشد.

۵. ممنوعیتِ در اولویت قرار دادن نوع خاصی از پوشش در استخدام اداری یا هرگونه گزینش تحصیلی.


ب) آزادی مسافرت :

لغو قانون ارتجاعی لزوم داشتن اجازه‌ی شوهر برای: خروج از خانه، مسافرت، دریافت پاسپورت، و خروج از کشور.


د) برابری در حقوق و استخدام :

۱. حق دریافت حقوق برابر زنان و مردان، برای کار یکسان. و مجرم شمرده شدن کارفرمایان و شرکت‌هائی که در پرداخت حقوق، به روش‌های گوناگون، به زنان اجحاف روا می‌دارند.

۲. ممنوعیت اجرای هرگونه روش استخدامی در ادارات و شرکت‌های دولتی بر اساس تبعیض جنسیتی، به هر بهانه‌ای. و از میان برداشتن روشی که مانع دستیابی زنان به مقامات بالای اداری بوده است . روشی که تاکنون در تمامی نظام‌های گذشته، حاکم بوده است.


ه) برابری در ثروت :

ما، حزب آرمان شریعتی، خواهان برابری‌ی زنان و مردان در مالکیت سرمایه‌ی خانواده هستیم. این مالکیت می‌تواند به دو صورت باشد:

۱. مالکیت برابر بر سرمایه‌ی موجود در خانواده. که شامل سرمایه‌ی همسران در پیش از ازدواج هم می‌شود.

۲. مالکیت برابر بر سرمایه‌ی به‌دست آمده در طول زندگی‌ی مشترک، که شامل سرمایه‌ی همسران در پیش از ازدواج نمی‌شود.

قانون می‌تواند انتخاب را به افراد واگذارد. یا یکی از این دو روش را برگزیند.

ما بر این باوریم که در هر دو روش امکان سوء‌استفاده‌ وجود دارد، و این امر به بررسی‌ی دقیقی توسط کارشناسان این بخش نیاز دارد. آنچه که اکنون مورد نظر ما است، برابری در سرمایه است، به هر یک از دو روش فوق.

ما، با توجه به شرایط موجود در جامعه‌ی ایران، خواهان اجرای این قانون به شکل تدریجی هستیم. به روش زیر:

پذیرش مالکیت برابر زن و مرد بر سرمایه‌ی خانواده. و تقسیم سرمایه‌ی خانواده به طور مساوی بین زن و مرد، با حفظ حقوق فرزندان، در هنگام طلاق، در یک پروسه‌ی ده ساله.

آغاز این پروسه، با پذیرش نسبت ۷۵ درصد برای مردان و ۲۵ در صد برای زنان است. و کاهش ۵ درصدی از مردان و افزایش ۵ درصدی به زنان، در هر دو سال. چنان که پس از ده سال به برابری پنجاه ـ پنجاه دست یابیم.

این بخش از اساسی‌ترین بخش‌های حقوق زنان است که بی‌تردید با مخالفت‌های بیرحمانه و وحشتناکی از سوی نظام مردسالار حاکم بر فرهنگ سنتی، و حتی مدرن ما روبرو خواهد گشت.


و ) حقوق سیاسی :

حق برابر سیاسی با مردان، و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در تمامی عرصه‌ها، از جمله: رهبری، ریاست جمهوری، نخست وزیری، وزارت، سفارت، و...


حقوق خانواده

الف) ازدواج :

۱. ممنوعیت و جرم محسوب شدن ازدواج قبل از سن ۱۶ سال برای زن و مرد. و مجرم شمردن پدر، مادر، و هر فرد دیگری که افراد زیر ۱۶ سال را به عقد دیگری در آورد.

۲. لغو قانون ارتجاعی و مردسالارانه‌ی لزوم اجازه‌ی پدر برای ازدواج دختران. در این رابطه، جهت حفظ حق منطقی و انسانی‌ی پدر و مادر، برای راهنمائی فرزندان، و جلوگیری از ازدواج‌های نامناسب، بهتر آن است که، با تصویب قانونی، افراد (چه پسر و چه دختر) مکلف شوند که یک ماه قبل از ازدواج به‌طور رسمی خانواده را در جریان ازدواج قرار دهند.

۳. پذیرش حق ازدواج زنان و مردان با هر فردی، به تشخیص خودشان، از جمله با افراد غیر ایرانی، پیروان مذاهب دیگر، پیروان ادیان دیگر، یا با افرادی که به دینی باور ندارند. دولت و خانواده‌ی فرد حق دخالت در این امر را نداشته، و تعیین شریک زندگی امری خصوصی است.


ب) طلاق :

۱. حق بی‌ قید و شرط جدایی (طلاق) زنان و مردان از هم. بدون ضرورت ارائه‌ی دلیلی برای جدائی. بدون دادن حق ویژه‌ای به مردان. در این رابطه، دادگاه تنها ناظر و مرجع اعلام حکم طلاق، در طول حداکثر یک ماه از تقاضای یکی از طرفین، است.

شرح : در جهان‌بینی‌ی توحیدی، هدف از زندگی‌ی این‌جهانی عبارت است از "خداگونه شدن"، نه تلاش برای ادامه‌ی رابطه‌ی زناشوئی‌ای که مانع از رهائی و شدن انسانی است. و در نتیجه، هر زمان که انسان احساس کند که هر نوع رابطه‌ای (چه رابطه‌ی دوستی، چه رابطه‌ی زناشوئی، چه رابطه‌ی کاری، و...) مانع رشد انسانی‌ی وی می‌گردد، باید در مسیر گسستن آن رابطه گام بردارد .شرایط اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی‌ی امروز جهان، زمینه‌ی این رهائی آدمی را تا حد زیادی فراهم آورده است.


ج) مهریه :

لغو قانون مهریه، و بی‌ارزش اعلام کردن هرگونه قراردادی که در این مورد بسته شده است. و لغو محکومیت مردانی که به علت عدم پرداخت مهریه در زندان بسر می برند.

شرح : پرداخت مهریه نشانی از شی‌وارگی‌ی زنان در طول تاریخ است. شی‌ای که باید خریده شود، اما به قیمت‌های مختلف. شی‌ای قابل خریداری، هم‌چون کنیزان. نظام مردسالار با سوء‌‌استفاده از مقوله‌ی پرداخت مهریه، حق مالکیت زنان بر نیمی از اموال مشترک بین زن و مرد را سلب کرده است.


د) حق حضانت کودکان :

۱. حق برابر، و بدون قید و شرط زن و مرد در حضانت کودکان. برخورداری از تمکن مالی هیچ حق ویژه‌ای برای فرد ایجاد نخواهد کرد. ضمن پذیرش اولویت حضانت کودکان تا سن ۷ سالگی از سوی زنان.

۲. ممنوعیت خروج فرزندان از کشور بدون موافقت رسمی و کتبی همسر. کاری که بسیاری از هموطنان ما را در مهاجرت‌های پس از انقلاب به شدت آزرده است.


سیاست خارجی

الف) جنبش‌های رهائی‌بخش

حزب آرمان شریعتی، ضمن ارتباط، و حمایت تبلیغاتی، قانونی، و معنوی از جنبش‌های مردمی و آزادی‌بخش، با توجه به تجربه‌ی جنبش‌های ارتجاعی طالبان، و گروه القاعده، که ضربات جبران ناپذیری را بر چهره‌ی انسانی دین اسلام وارد ساخته‌اند، از هیچ جنبش به ظاهر آزادی‌بخشی در جهان، که مبارزه‌ی تروریستی را جهت نفی استبداد، و استعمار برگزیده‌اند، حمایت نکرده، و ضمن خودداری از هرگونه ارتباط حزبی با آنان، به افشای ماهیت چنین جریاناتی نیز خواهد پرداخت. حزب، مرز کاملاً مشخصی را بین یک مبارزه‌ی مسلحانه‌ی توده‌ای و یک مبارزه‌ی تروریستی و انتحاری، که تجربه نشان داده است که قربانیان اصلی‌ی آن توده‌های مردم‌اند، قائل است.


ب) انرژی و سلاح هسته‌ای

حزب آرمان شریعتی، با پذیرش حق هر کشوری، جهت دستیابی به انرژی هسته‌ای، و حتی بمب هسته‌ای، به این دلیل که بسیاری از کشورهای جهان دارای بمب هشته‌ای می‌باشند، و نیز این واقعیت که برنامه‌ی خلع سلاح هسته‌ای شعاری بیش نیست، در همان حال که حامی‌ی سیاست دستیابی و استفاده از انرژی‌ی هسته‌ای است، با هرگونه تلاش دولت ایران جهت ساخت بمب هسته‌ای مبارزه خواهد کرد.

حزب ما، با توجه به ارزش‌های مذهبی و اخلاقی، و نیز ضرورت تفکیک بین ملت و دولت مهاجم به کشور، بر این باور است که ما هرگز مجاز به استفاده از بمب هسته‌ای، در هر دو حالت تهاجمی و تدافعی، بر علیه ملت‌های دیگر نیستیم. در هر حالت حزب ما با سیاست دستیابی به بمب هسته‌ای مخالف است. از نظر حزب، دستیابی به بمب هسته‌ای، اتلاف منابع مالی و تخصصی‌ی کشور، و ورود به یک برنامه‌ی غیراخلاقی است.


منبع : حزب آرمان شریعتی / فیس‌بوک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان