مقالات رحمانی سال ۱۳۸۸
23_12_2009 . 16:53
#1
مقالات رحمانی سال ۱۳۸۸
فهرست کلی





فهرست مقالات :

نفت و دموکراسی
مادرانِ درد و انتظار
ديگري هم حق دارد
کیوان را عشق است
شانزدهم آذر چگونه؟
راهِ سبزِ امید، چگونه؟
توسعه‌ی جنبشِ سبز
پس زیرکی باید، یاران!
مرحله‌ی ايران چيست؟
نقشِ ابوذری‌ی دکترِ ما
ایرانِ مدنی کدام است؟
اصلاح‌طلبی و اصلاح‌گری
عدالت در اجرای مجازات
بعدش چی؟ آيا می‌مانيم؟
همه پایه‌های راهِ سبزِ امید
این سه نهادِ دوش به دوش
تاملی در مباحثه‌ی دو فقيه
بومی كردن توسعه در ايران
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
جامعه‌محوری‌ی جنبشِ سبز
دولتِ نفتی حزب را برنمی‌تابد
نه رعيت، نه شهروند، بلكه تابع
جنبشِ سبز و نکاتِ باریک‌تر از مو
جنبشِ سبز و چگونه رهبری کردن
انتخاباتِ این دوره چهره‌محور است
هیچ‌کس در جامعه نباید حذف شود
تفاوتِ نسل‌ها یا گسستِ نسل‌ها؟
مهدی کروبی صف‌شکن شده است
چه نوع رابطه شبکه‌ای "راه سبز امید"
نه بايد در جنبش سبز محو شد و نه...
ملی _ مذهبی‌ها، خوشنام یا كامیاب؟
راهبرد و تاکتیکِ مناسب برای جنبشِ سبز
نگاهی به متدولوژی‌های غربی و فهمِ قرآن
به نهادِ حقوقي ـ مدني نيازمنديم، نه حزب
نهاد "مدني ـ اجتماعي" قوی، نياز زمانه ما
تعاملِ مطالباتِ حداکثری و مطالباتِ توافقی
پرسشی دارم، ز دانشمندِ مجلس باز پرس
شعار کافی است، باید به مصداق‌ها برسیم
مساله‌ی اصلی تقویتِ جامعه‌ی مدنی است!
درباره‌ی كتابِ فلسطين، صلح به‌جای تبعيض‌ِ نژادی
رهبری‌ی جنبشِ سبز به خوبی با جنبش پیش آمده
مناظره‏‌ها لایه‌لایه بودنِ جناحِ راست را نشان می‏‌دهد
مهم‌ترین نیازِ جنبش، نتیجه‌گیری است، نه مقابله به مثل
جنبشِ سبز میخِ دموکراسی را می‌کوبد، نه انقلابی‌گری را
حركتِ سياسی، رفتارِ مدنی، و شبكه‌ی اجتماعی‌ی مهندس موسوی


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
07_02_2010 . 00:15
#2
تفاوت نسل‌ها یا گسست نسل‌ها؟



نام مقاله : تفاوتِ نسل‌ها یا گسستِ نسل‌ها؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


گسست نسل‌های سیاسی در ایران برای دموکراسی فاجعه بوده است، ‌تفاوت نسل‌ها در یک جریان لازم است، ‌اما به دلیل عدم تحمل پیران و عجله جوانان، هر نسل ایرانی حزب،جریان، سازمان، و حتی محفل خود را داشته است و یا مجله و روزنامه خود را می‌سازد. در نتیجه نفی به جای نقد می‌نشیند.

در نقد منصفانه، نه بیرحمانه است که، انباشت تجربه به وجود می‌آید. انباشت تجربه به تبلور شخصیت کمک می‌کند. در نتیجه نرمک نرمک دموکراسی جوانه می‌زند. "هزار راه نرفته" در عمل دیگر پیموده نمی‌شود و راه دموکراسی همراه می‌شود.

اما جامعه سیاسی ایران عکس این تجربه را سیر می‌کند. در حاکمیت، چه اپوزسیون و چه در پوزسیون، آنچه رخ داده، نفی به جای نقد است. در نتیجه، انباشت تجربه صورت نمی‌گیرد، بلکه نفی گذشته رخ می‌دهد.

عدم انباشت تجربه، سرمایه انسانی، که ‌همان نسل‌ها باشند، را به تکرار می‌اندازد و تکرار حلزونی گذشته، از انباشت شخصیت جلوگیری می‌کند. هر نسل چند حزب، ‌جریان، ‌گروه، ‌محفل و دسته بوجود می‌آورد، به این اقدام نوآوری و به روز شدن می‌گویند، در حالیکه در جوامع پیشرفته در "درون" حزب، جریان و سازمان مدام جریانات به روز به میدان می‌آیند، در این حالت نواوری و نقد به شکوفایی و انباشت تجربه و شخصیت می‌انجامد.

در جوامعی که دموکراسی آمده و شکوفا شده و دارای فراز و نشیب است، ‌رفت و آمد نسل‌ها در احزاب، ‌نهاد‌ها و سازمان‌ها و حاکمیت‌ها به شکل دوره‌ای وجود داشته است، و به عبارتی هر که آمده خانه را به دیگری سپرده است و تجربه خود را منتقل کرده است.

فقط کافی است از تجربه حزب کارگر و محافظه کار انگلیس یا حزب سوسیالیست فرانسه مثال بیاوریم که توانستند گسست نسل‌ها را به تفاوت تبدیل کنند. در نتیجه مدام با تزریق نیروی جدید، ‌جریان خود را به روز کنند. حتی پیدایش احزابی جدید مانند احزاب سبز، ‌میدان‌داری سیاسی را از این احزاب سابقه‌دار سلب نکرده است، اما این احزاب نه فقط به قدمت و هویت خود غره نشده‌اند، بلکه از این قدمت و سابقه پلی برای نوآوری ساخته‌اند و با انتقال تجربه و جذب جوانان و تغییر کادر رهبری در دوره‌های چند ساله، در عمل توانسته‌اند انباشت تجربه را در جریانات خود محقق کنند. در نتیجه، از بحران‌ها و اشتباهات خود درس گرفته و خود را را نجات داده‌اند.

در این مورد فراوان می‌توان مثال آورد، اما گسست نسل‌ها زمانی به تفاوت و خلاقیت نسل‌ها منجر می‌شود که نه نسل گذشته نفی شود و نه نسل جدید مورد بی‌اعتنایی قرار بگیرد. حتی فوتبال حرفه ای اروپا اینچنین است. با احترام تجربه بزرگان را پاس می‌دارند، ولی تغییر و تحول دوره ای رهبران امری بدیهی است.

حال به جامعه خودمان بازگردیم، ‌اینکه علت اصلی گسست نسل‌های سیاسی، حتی هنری، ‌ورزشی و صنفی، استبداد است، سخن ای نیست. جامعه‌ای که تاریخ آن همانند کوزه‌ی سوراخی است که با توجه به فشار قدرت سوراخ آن ترمیم می‌شود و ناگهان خائن، ‌قهرمان، و قهرمان، ‌خائن می‌شود، نباید چشم انتظاری از مراجع رسمی ‌داشت. اما برای بهبود و ترمیم باید از جایی شروع کرد. باید از خودمان شروع کنیم.

اگر نظری به بزرگترین جریان‌های سیاسی، ‌هنری، ‌و صنفی جامعه بیندازیم، آنگاه متوجه گسست نسل‌ها خواهیم شد که هر کس آمد عمارتی نوساخت / رفت و آن را به دیگری نسپارد.

اینکه احزاب و ‌نهادها در ایران یک بار یا دوبار ماه عسل دارند، تازه اگر سرکوب نشوند، و تبدیل به فرقه یا محفل می‌شوند، ادعائی نیست که نتوان آن را ثابت کرد.

در ایران، بعد از هر شکست راهبردی، جریانات ایدئولوژی عوض می‌کنند، و به خطاهای راهبردی نقد فلسفی یا آرمانی وارد می‌کنند. ایمان خلق می‌کنند، مشعل راه بر می‌افروزند، اما نقشه راه تدارک نمی‌بینند . این را می‌توان در بررسی جریانات ملی، ‌مذهبی، چپ، و حاکمیت فعلی به خوبی مشاهده کرد. بررسی تجربه این جریانات نشان از گسست نسل‌ها می‌دهد.

جبهه ملی، ‌جریان سر آمدی است که بعد از تشکیل شتاب‌زده، اما لازم آن، بسیار زود دو ماه عسل را از سر گذراند. ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲ و سالهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۰. اگر چه این ماه عسل‌ها هم چندان شیرین نبود.

واقعیت ان است که جبهه ملی ایران دوم، دوران طلایی خود را طی کرد. اما بعد از آن به سوی محفلی شدن پیش رفت. فارغ از همه فشار‌های حاکمیت‌ها بر آن، واقعیت این است که نقد درونی آن به ما می‌گوید که جبهه ملی به جای جبهه جریانات و گروه‌ها، جبهه تجمع اشخاص قدرتمند شد که بعد اختلافات فردی این چهره‌ها به میان امد، به طوری که در جبهه ملی دوم در فقدان کاریزمای مصدق، جبهه ملی نتوانست حتی یک سازمان جدید‌التاسیس مانند نهضت ازادی را نیز در میان خود بپذیرد. به عبارتی گسست تجربه از جبهه ملی شروع شد و بعد‌ها جزنی و بخشی از چپ‌ها از آن جدا شدند. مشخص بود که جبهه ملی از رسالت خود که جایگاه تجمع احزاب و سازمان‌ها بود، تبدیل به تجمع جریانات کوچک و چهره‌های مشهور شد که با وجود صداقت و دادن هزینه، دیگر تبدیل به جریان به روز نشد.

جبهه ملی نه گفتمان و نه توان خلق راهبرد مناسب را داشت. ‌حتی تجربیات این جریان که بخشی از آن درست بود نیز مورد توجه جوانان سیاسی ۱۳۴۰،۵۰،۶۰ قرار نگرفت.

در سال ۱۳۷۷ زمانی که با جریانات ملی و ملی ـ مذهبی برای شرکت در انتخابات شوراهای تهران مشغول ارائه لیست بودیم، به مرحوم ورجاوند گفتم که شما مشی انتخاباتی و پارلمانی دارید، اما چند دهه است که مشی شما در بن بست است. وی با نگاهی مهربانانه گفت: ما اصول داریم.

سوال من راهبردی بود، اما ایشان پاسخ ایدئولوژیک و اصولگرایانه داد. بحث این است که یک جریان نمی‌تواند بر مشی‌ای اصرار بورزد که چند دهه است که نمی‌تواند آن را اجرا کند. این گونه عمل یعنی بن‌بست راهبردی یک جریان. اما این بحران به بحران دیگری ختم شده و می‌شود.

در سایه گسست نسل‌ها، مشی متداول زمانه باب شد. آنانی که از جبهه ملی دوم جدا شدند به مشی براندازی مسلحانه روی آوردند و آنان نیز نتیجه نگرفتند.

جمع‌بندی عجولانه با ایمان و شور و اشتیاق، دنیای سیاست را به رحم نمی‌آورد. واقعیت این است که در سایه انباشت نقد، ‌نه نفی گذشته، امکان مشی درست وجود دارد. این بحث را در مورد جمع‌بندی نهضت آزادی با مجاهدین مرور خواهیم کرد، چون نکته محوری گسست نسل‌های من، مروری بر نهضت آزادی، ‌مجاهدین خلق و بازرگان و شریعتی است.

جمعیت نهضت آزادی ایران را خروج به هنگام از جبهه ملی ایران داشتند پاسخ به ضرورت ایدئولوژی نیاز زمانه بود و نیاز به گفتمان‌سازی ملی نو درخواست جوانان بود و این نهضت آزادی را باب زمانه کرد. اما برخورد رژیم با نهضت ازادی خوشنامی ‌نهضت ازادی را در پی داشت. نهضت دومین ماه عسل خود را در دوران کوتاه دولت موقت سپری کرد. و در حالیکه دوران ماه عسل اول خود را در زمان تاسیس با چند سال بعد با خود مرور کرد.

خوشنامی‌ نهضت آزادی ایران بسیار مهم بود بازرگان از مشی پارلمانی جبهه ملی نبرید. او بر مشی پارلمانی، اعتراض و انتقاد و ایدئولوزی را افزود. اما پاسخ رزیم پهلوی به نهضت آزادی سخت و تلخ بود. بازرگان گسست نسل‌ها را باور نداشت و با رهبری جبهه ملی قطع ارتباط نکرد، اما نهضت آزادی مواضع رادیکال‌تری نسبت به حکومت پهلوی داشت. دستگیری رهبران نهضت، گرایش جوان صادق و ایثارگر آن را به جمع‌بندی‌های زمانه نزدیک کرد.

حنیف نژاد و یاران‌اش در پارادایم زمانه ایمان دینی خود را حفظ کردند، ‌اما در تفسیر ایمانی دینی و مشی به دنبال رسم زمانه رفتند .تجربه الجزایر و دلدادگی به دیالکتیک و مبارزه مارکسیست‌ها بسیار جذابیت داشت. جمع‌بندی ایشان از مبارزات پارلمانی و گذشته، جمع‌بندی نبود، ‌بلکه نفی مبارزه گذشته تجربه پارلمانی بود که شامل اعتقاد به مبارزه حرفه ای، ‌مبارزه مکتبی، ‌مبارزه قهر امیز و انسجام تشکیلاتی برای مبارزه بود.

این دلدادگان در حقیقت راه جدیدی را شروع نکردند، این سیر را میرزا کوچک‌خان بهتر از ایشان رفت و جواب نگرفت. ‌میرزا کوچک به انقلاب مشروطه وفادار بود و برای پیروزی مشروطه همین راه را رفته بود و مدرس به میرزا گفته بود که پیروز نخواهد شد.

اما به دلیل گسست نسل‌ها که به دلیل عدم تحمل پیران و عجله و شتاب جوانان شکل می‌گیرد، گذشته به شکل ناگواری تکرار می‌شود.

واقعیت این بود که جوامع رشدیافته سرکوب‌های شدیدتر از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را داشتند، اما تغییر فاز ندادند. ‌تعداد کشته‌های بهار پراگ از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بیشتر بود، اما بلوغ جامعه تا آن میزان بود که با توده‌ای کردن مبارزه راه بهتر را بیازمایند و زودتر از ما به دموکراسی رسیدند، ‌ترکیه هم این مسیر را رفت، و حتی کره جنوبی.

مبارزه مسلحانه زمانی مطلوب است که تجاوز مسلحانه خارجی صورت بگیرد و یا اینکه مردم در منطقه‌ای اکثریت یافته و اقلیتی به زور حاکم شوند و مردم توان مقابله با اقلیت را داشته باشند و با یک اقدام مشخص نظامی‌حاکم شوند. مانند روز‌های ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷.

امروز نگاهی به مشی چریکی مسلحانه می‌تواند به ما بگوید که این مشی عجولانه که رسم زمانه شد، ‌در جریان انقلاب و بعد از آن ضربات بیشتری به جنبش دموکراسی وارد آورد. حتی تجربه الجزایر و کوبا نیز از سوی مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی به خوبی جمع‌بندی نشده بود و تقدیس آن باعث شد که باز سازمان سیاسی قدرتمندی وارد زمینی شود که جناحی از حاکمیت انتظار ان را می‌کشید تا بتواند فضا را ببند. منتها سازمان مزبور در فضای باز هزاران هزار هوادار را جمع کرده بود. این سازمان زمانی تضعیف می‌شد که با نظام رودر رو قرار می‌گرفت.

بعد از انقلاب ۱۳۵۷ مشی چریکی مورد نقد قرار نگرفت. به استناد تاریخ می‌گفتند که ستار خان و مجاهدین مشروطه را می‌خواستند خلع سلاح کنند. بعد از خلع سلاح آنان، مشروطه ناکام شد. اما امروز می‌دانیم عدم خلع سلاح سازمان‌های ۱۳۶۰ باعث کامیابی می‌شد. پس مشکل زمانه در جای دیگری بود.

گسست نسل‌ها تا آنجا بود که بازرگان نمی‌توانست خط و تفکر مصلحت‌اندیشانه خود را برای هواداران دیروز و سازمان‌های جدید جا بیندازد. به طوری که قصد مثبت وی در دادن اعلامیه مشترک با مطهری در باره شریعتی نتیجه عکس داد و موج مخالفت علیه بازرگان را بر انگیخت. در نتیجه، بازرگان عصبی و جوانان شتاب زده ‌بازرگان را خوب اما سارزشکار قلمداد می‌کردند. اما نتیجه کار چه شد؟

با این وصف، شرایط زمانه آن‌سان تند شده بود که تجربه حنیف نژاد در جدایی از مجاهدین را شریعتی از بازرگان و پدرش نشان داد. شریعتی زمینه‌ساز تئوریک دوران خودش بود. در میان مذهبی‌ها شرایط زمانه آن‌سان تند بود که بر خلاف مشی آگاهی‌بخش خود تحت تاثیر مشی چریکی قرار گرفت و از پاره کردن استبداد و غلبه بر ترس حجر بن عدی و زید بن علی گفت، ‌اگر چه در سال ۱۳۵۴ در زندان مجدد به مشی آگاهی‌بخش سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۰ خود بازگشت.

نقد جوانان بر بازرگان، نقد نبود بلکه نفی بود. در نتیجه، برخورد بازرگان با شریعتی و مجاهدین از سر عصبانیت بود. در نتیجه، در زمان قطع پیوند نسل‌ها، انتقال تجربه غیر ممکن بود. پس موج‌سواران که می‌توانند از احساسات جوانان استفاده کنند، جای صالحان و صادقان را می‌گیرند.

در اوج شرایط سال 1358 بازرگان جهت پیروزی انقلاب را در مهار و کنترل و توجه به عدم تمرکز قردت می‌دید و شاگردان دیروز او پیروزی انقلاب را در رادیکالیسم و جهت گیری ضد امپریالیستی و ضد استثماری ان می‌دیدند.
این تفاوت تحلیل یعنی فاجعه برای دموکراسی و ازادی در ایران بود .
بی گمان تفاوت پسران و پدران امری ضروری است اما تفاوت با تعارض و نفی متفاوت است، ‌پسران با تغییراتی مبتنی بر تجربه پدران راه جدید گشوده و بحران را حل کرده اند نه با نفی تجربه پدران.
نواوری بر سنت استوار است نه بر نفی کامل سنت‌ها.اما نفی گذشته را باید در برخورد اندیشمندان ایرانی با یکدیگر و تجربه اندیشمندان گذشته دید.
بازرگان میراثی را به عنوان پدر روشن فکری مسلمان در جامعه پایه گذاشت شریعتی در نقد بازرگان در مرحله ای تا نفی پیش رفت،سروش یکسره تمام دستاورد‌های انان را نفی کرد در حالیکه سنت فکری ماندگار با توجه به میراث خود قابل واکاوی است اگر چه روشن فکران مسلمان در اینم مورد از روشن فکران سکولار چپ کمتر یکدیگر را نفی کرده اند اما در پی این نفی‌ها ی پی در پی است که سنت فکری نمی‌ماند.
به عنوان نمونه از نسل ارانی تا به امروز اندیشمندان چپ چه سیری داشته اند .یا از زمان فریدون ادمیت تا امروز روشن فکران سکولار چه سیری را داشته اند، ‌اما مسئله در این مقال روشن فکران نیستند، ‌بلکه احزاب و جریان‌های سیا سی هستند.
اگر حزب توده را که از بقایای 53 نفر شکل گرفت، ‌پدر احزاب چپ در ایران بدانیم و نیز برخی از چهره‌های جدا شده جبهه ملی ملی دوم در این زمره قرار دهیم.
باید دید در نقد تجربه سیاسی، ‌ایدئولوژیک و سازمانی حزب توده چه اتفاقی افتاده است.
از سازمان چریک‌های فدایی خلق به عنوان قدرت مند ترین سازمان سال‌های 1350تا 1360 چندین انشعاب خارج شد.

پیدایش چندین سازمان مارکسیستی که مدعی مارکسیسم ناب بودند چه عاقبتی را به همراه داشت.
چریک‌های فدایی خلق با مشی مسلحانه و با دلدادگی به تجربه کوبا شروع شد و در نقد حزب توده تا نفی ان پیش رفتند اما در سال 1359 با انشعاب مهمی‌از مبارزه مسلحانه دست کشیدند.
جریانات چپ پر شور و بسیاری از انا ن صادق و دلیر بودند اما انان به حزب توده و شوروی نقد جدی داشتند اما این نقد گاهی عرصه‌های تشکیلاتی و سیاسی و حتی ایدئولوزیک انان را تحت تاثیر قرار میداد.
با این وصف قبل از فروپاشی شوروی توان تئوریک حزب توده بالاتر از احزاب چپ بود .تاثیر حزب توده بر فدائیان خلق تا قبل از فروپاشی انکار ناپذیر بود همچنین در زندان اوین تا زمان اعدام‌های 1367 موج نسبی از اطراف جریان‌های چپ به سوی حزب توده وجود داشت این تمایل تمایل تئوریک و ایدئولوژیک بود.
گسست نسل‌ها در جریانات چپ بسیار قوی تر از جریانات مذهبی بود.

در ابتدای پیروزی انقلاب حزب جمهوری اسلامی‌شکل گرفت،حزب به طور کامل سه گرایش چپ حاکمیتی، ‌موتلفه و روحانیون میانه را نمایندگی می‌کرد اما برون داد بعد از انحلال حزب گسست بود، ‌موج گسست طبیعی بود جوانانی که بعد‌ها جبهه مشارکت را تشکیل دادند و ستون اصلاح طلبی حکومتی را تشکیل دادند و در عین دفاع از عملکرد‌ها در حقیقت در بسیاری از موارد به نفی گذشته بدون نقد دلیرانه ان رسیدند البته این نفی با تجربه مشارکت و سازمان مجاهدین متفاوت بود.
اصلاح طلبان منع موقعیتی و حکومتی و امنیتی در نقد خود داشتند اما در اعلام مواضع جدید در مورد غرب، ‌سرمایه داری، ‌دموکراسی، ‌لیبرالیسم و مذهب نشان دادند که راه جدید با نقد گذشته شروع نکرده اند بلکه در نفی گذشته همراه با عدم نقد گذشته خویش قدم بر می‌دارند.
این شیوه‌ها بعدها حزب مشارکت را دچار مشکل راهبردی کرد که عواقب ان در جریان اصلاحات خود را شنان داد که باید جداگانه به ان پرداخت.
دانشجویان دیروز پیرو خط امام از روزنامه سلام و اقای موسوی خوئینی و حتی اقای خاتمی‌فاصله انتقادی گرفتند و در مبانی نظری به کمک سروش و حجاریان بدون نقد مبانی گذشته به برخی مواضع راهبردی جدید رسیدند که مرز اپوزسیون را برای انها غیر مشخص می‌کرد.که نتیجه ان پذیرش مبانی سکولار نزد برخی شاگردان دکتر سروش و نیز بازگشت حجاریان از برخی مواضع گذشته بود که باید مورد نقادی جدی در اینده قرار بگیرد.
در حالیکه رفتارهویتی با نقد ارام اما محکم گذشته همراه باید باشدو واین نقد باعث می‌شود قوی تر شدن همگان می‌شود.
گسست نسل‌ها در جامعه ما اپوزسیون و غیر ان، ‌مذهبی و غیر مذهبی، ‌سیاسی و غیر سیاسی نمی‌شناسد به عبارتی همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.
گسست نسل‌ها نتیجه تکرار ناکامی‌گذشتگان است،غلبه بر گسست نسل‌ها صبوری پدران و تحمل پسران را نیاز دارد،رسم سهراب کشی را باید از شاهنامه ورق زدو به تعامل رسید.تعامل تفاوت را با خود دارد، ‌تعارض نسل‌ها فاجعه است اما تفاوت نسل‌ها سازنده و خلاق.
گام اول برای تعامل نسل‌ها، ‌نقد منصفانه گذشته است نه حمله بی رحمانه به ان باید دقت داشت که انباشت ثروت و دانش فنی در این سرزمین به دلیل عدم انباشت تجربه و شخصیت بر باد رفته است.
هر نسل نباید حزب خود را داشته باشد، ‌بلکه باید جریان حزبی خود را داشته باسد در درون همان حزب.
این نگاه را باید تقویت کرد و راه عملی برای ان گشود.
در فرصت بعدی در مورد تجربه ملی –مذهبی‌ها در مورد گسست نسل‌ها بیشتر خواهم نوشت چون تعلق فکری به ان جریام باعث می‌شود که در نقد کوشا تر باشم.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ۰۰ / ۱۳۸۸

منبع : ـــ
ـــــــــــــــــــ

ویرایش : ۰ بار / شروین
.
10_02_2010 . 04:56
#3
مادران درد و انتظار



نام مقاله : مادرانِ درد و انتظار

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


مادران! صف طویل همراه با درد و آه و خبرهای تلخ و رفتارهای سخت و تند و خشن بسیاری از شما را می‌شناسم. از طریق مادرم در صف‌های ملاقات، برخی از شما، مرا می‌شناسید. همراه با آه و اشک‌هایی که از طریق اعدام‌هایی که با هم داشته‌ایم.

بیش از ۱۴ سال زندان کشیده‌ام و با بسیاری از اعدام‌شدگان در بندهای تنگ و تلخ و سخت زیسته‌ام. هیچ‌گاه بر سر کسی نزده‌ام، اما فراوان بر سرم زده‌اند و می‌زنند.

شما در بیانیه‌هایی که می‌دهید، از ظلم رفته بر خود می‌گویید. بی‌گمان حتی ذره‌ای از دردها و رنج‌هایی که بر شما رفته است را، هیچ‌کس و هیچ‌جیز، نمی‌تواند جبران کند، حتی اگر تاریخ به سال های ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ بازگرددة که باز نمی‌گردد. انتقام از عاملان اعدام، تسکین می‌دهد، اما آرام‌مان نمی‌کند.

درست است که نباید انسان عمل‌گرا بود و گفت که مساله جامعه ما سال‌های ۶۰ و ۷۰ شمسی نیست، اما اگر حوادث آن سال‌های تلخ به درستی تجزیه و تحلیل شود آیا بخشی از راه دموکراسی هموار نمی‌شود؟ بی‌گمان می‌شود. هم‌چنین نباید به دلیل درست دردهای گذشته، شرایط امروز را ندید و با آن همراه نبود.

مادران دردمند و خانواده‌هایی، که حتی نمی‌توانستند اعلام کنند که بچه‌هاشان اعدام شده‌اند، امروز گشاده‌دست با مادر سهراب و ندا، ... همکاری می‌کنند و همراه با آنان اشک می‌ریزند. پس این مادران و همسران و فرزندان مهربان‌اند.

اما تجربه گذشته و مرور تاریخ کشورهای دیگر به ما می‌آموزد که: باید نگاهی همراه با مدارا، تحمل و تیزهوشی با شرایط جدید داشته باشیم. چرا که دموکراسی و مدارا در جامعه‌ای ایجاد می‌شود که همه اقشار و اقوام و اصناف قبول کنند که حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسند.

این را گاندی هندو مذهب، ماندلای مسیحی و پپه چپ اروگوئه ای (از رهبران تویاماروها که ۱۴ سال زندان کشیده است) می‌گویند. این تجربه مشترک بشری را باید ارج نهاد. من هنوز عاشق احمد شاه مسعود، چه گوارا، و میرزا کوچک جنگلی‌ام. شریعتی، صمد بهرنگی، ... را دوست دارم، اما ساختن ایرانی مدنی، نیاز به نگاهی جدید به روابط و مناسبات جامعه دارد، نگاهی که زنانه و مادرانه است.

مادران کرد ترکیه که فرزندان‌شان در ترکیه خائن و یاغی خوانده می‌شوند، مادران سربازان کشته‌شده ترک که شهیدان ملی خوانده می‌شوند را به دیار بکر دعوت می‌کنند و بر گردن آنها گل می‌اندازند و از آنها می‌خواهند که مادران صلح باشیم. مادران صلح ترک و کرد، از دولت و پ‌ک‌ک می‌خواهند که با یکدیگر جنگ نکنند.

مادران صلح، در جامعه ما هم، در حال شکل‌گیری‌اند. برخی از شما با آنها هستید. چرا نام فراگیر مادران و خانواده‌های صلح را بر نگزینیم؟ و بر قدرت این نهاد مادران نیفزاییم. نهاد مادران صلح، با حضور همه شما خانواده‌های قربانیان، قدرتمند‌تر می‌شود.

می‌دانم و می‌دانید که گذشت کردن بسیار سخت است. اما باور کنید که در چرخه انتقام و خشونت مرگ ظالمان محقق نمی‌شود، بلکه بازنده درویشان و مردم هستند. قدرتمندان در چهره‌های مختلف زور دارند و آنان در فضای سبز و خاکستری بیشتر می‌کشند. در مواجهه قهرآمیز، پیروزی مردم، ماه عسل کوتاه خواهد بود و بعد تلخی به همراه دارد. مگر در انقلاب فرانسه و اکتبر شوروری چنین نشد؟

اغنیا زورمند هستند و با امکانات و استعداد فراوان توان تغییر چهره دارند. درویشان را چنین امکانی نیست. هر چه مبارزه سیاسی و مسالمت‌آمیز آرام‌تر شود، ضعیفان بهتر بهره‌مند می‌شوند. در مواجهه خشونت‌طلب که قدرت‌مندان آن را طلب می‌کنند، بازنده اصلی مردم هستند. البته زمانی خشونت تحمیل می‌شود، اما نباید به استقبال آن رفت و به امید انتقام زیست. درست است که انسان را عشق و انتقام نگه می‌دارد، اما این بار، عشق، مروت، و امید را زنده‌تر کنیم. چون با زیستن همراه با انتقام، وارد بازی زورمندان و ظالمان شده‌ایم، که بازنده‌اش مردم هستند.

فراموش نکنیم که مبارزه طولانی با دشمن، بسیاری از خصلت‌های دشمن را در طرف مقابل بازتولید می‌کند. این بازتولید فضا را برای تولید چرخه خشونت باز می‌کند. برای اینکه به وقایع و حوادث گذشته به شکل منصفانه نگاه شود و حاکمان قصه‌های دروغین از تاریخ گذشته نسازند، نیاز به جامعه باز یا نیمه‌باز است و همچنین وجود نگاه‌هائی متفاوت که بتوانند گذشته را نه از دیدگاه برپایی دادگاه‌ها، که با نگاه تاریخی و راهبردی بشکافند.

بی‌گمان به تناسب شرایط، از مجازات مجرمان سخن خواهد رفت. اما ای مادران درد و انتظار! ما نیاز به خلق فضای جدید داریم که جز با تحمل و مدارا و باور به اینکه چرخه خشونت را باید متوقف کنیم، به آن فضا نمی‌رسیم.

باور کنید! همان‌گونه که تاکنون بوده و خواهد بود، در صورت اصرار بر انتقام، باز فرزندان و نوه‌هایمان مرغان عروسی و عزا خواهند بود.

مادر معینی را همه می‌شناسیم. او از سال ۱۳۴۰ تاکنون فرزند شهید، زندانی و تبعیدی داده است. تقاضای من این است که بیایید به جای خانواده‌های جان‌باختگان، مادران صلح شوید. در این حالت، هر لحظه بزرگ‌تر می‌شوید، که البته هم بزرگ و هم عزیز هستید.

دردها، آلام و سختی‌ها هم می‌توانند از انسان‌ها، زنان و مردان بزرگی بسازند. منتها انسان‌هایی که پیام‌آور صلح و دوستی‌اند، باشکوه‌ترند. باور کنیم که حتی اگر درویشان با خشونت بر ظالمان و اغنیا پیروز شوند، باز عده‌ای از درویشان ماهیت عوض می‌کنند و به نام درویشان بر ضعیفان ظلم خواهند راند. تاریخ آکنده از این وقایع است و به تعبیر شریعتی: ما قربانیان جنگ‌هایی خواهیم بود که خود نمی‌دانستیم که چرا می‌جنگیم.

آرمان فرزندان شما عدالت و آزادی بود. شما با محبت، برای عدالت و آزادی، مسیری مدنی را تدارک ببینید. در جامعه بسته امکان مسخ طولانی حقیقت وجود دارد. باور کنید در صورت داشتن جامعه نیمه‌باز نام و یاد فرزندان و همسران و پدران شما، بیش‌تر و بهتر شکوفا خواهد شد.

مطمئن باشید که وجدان انسان‌ها در جامعه نیمه‌باز، بدون انتقام، دادگاه‌های خود را برپا خواهد کرد. این سخنان از سر تجربه و درد، بعد از اشک‌ها و آه‌ها و نامرادی‌ها و سختی‌های کسی است که به شما می‌گوید که با برخی از عزیزان شما سال‌ها زیسته و از آنها خاطره دارد. بی‌گمان آنان در سینه هایشان یک جنگل ستاره داشتند. رنگ این ستاره‌ها به اجبار سرخ بود، و می‌شود سبزشان کرد. سبز زندگی و امید. سبز انسانی و ایرانی.

این یادداشت در پی خواندن بیانیه شماری از خانواده‌های جان‌باختگان دهه ۱۳۶۰ نوشته شد.


تاریخ انتشار : ۱۱ / آبان / ۱۳۸۸

منبع : سایت روز آنلاین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
10_02_2010 . 05:18
#4
پرسشی دارم، ز دانشمند مجلس باز پرس



نام مقاله : پرسشی دارم، ز دانشمندِ مجلس باز پرس!

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


تقدیم به سعید حجاریان

حدیث علوم انسانی و ایدئولوژیک بودن آن، سخن هابرماس (سخنرانی معروف او در دانشگاه اسلو ۲۰۰۷) هم است. قبل از هابرماس این سخن را غربیان بعد از نقد اثبات‌گرایی (پوزیتیویسم) مطرح کرده‌اند. از ویلفردو پاره‌تو، ویکوی ایتالیایی، مارتین هایدگر فیلسوف، مکتب فرانکفورت، بخصوص تئودور آدرنو، توماس کوهن امریکایی، میشل فوکو فرانسوی، تا دیگران، این نکته را باز گفته و می‌گویند.

هم‌چنین این نکته را از سیدجمال‌الدین اسد‌آبادی تا شریعتی، از دکتر پیمان و مهندس سحابی تا نو‌شریعتی‌ها فراوان گفته‌اند... نگارنده هم در نقد روشنفکران دینی، بر این ویژگی علوم انسانی اشاره کرده‌ام.

اینجانب در نقد آرای دکتر حجاریان که پس از مدت‌ها انتظار و دعا برای آزادی‌شان از بند رها گردیده‌اند، به استنادهای غربی ایشان، هم در مورد جامعه مدنی و هم در مورد حکومت سلطانی نقد داشته‌ام. چند نکته اساسی در اینجا وجود دارد:

۱. حمله به علوم انسانی به شیوه‌ای نامتعارف در دادگاه‌ها و اعترافات متهمان، به چه قصدی صورت می‌گیرد؟

۲. آیا محتوای اعمال ظالمانه و خطاکاری، با نقد روش تحلیلی، تبدیل به عمل عادلانه می‌شود؟

۳. آیا منبع مشروعیت نظام؛ با اصلاح علوم انسانی و یا دینی کردن توجیه می‌شود؟

بی‌گمان نقد علمی، جایگاه عالمانه می‌طلبد، لذا به‌هیچ‌وجه پسندیده نیست که نام هابرماس منتقد مدرنیته و جین شارپ محقق را کنار یک سیاستمدار و فعال سیاسی آورد و به محکومیت آنان یا حتی تبرئه آنها حکم داد. خلط کردن مبحث از روش خطاکاران است و از عدالت به دور است و خطاکاران را نمی‌توان عادل نامید.

لازم به ذکر است که ماکس وبر در شناخت حکومت‌های ایرانی و اسلامی و عثمانی و منبع مشروعیت و مدل آنها دچار خطا بود؛ به این خطا شاگردان و محققان متاثر از ماکس وبر در کتاب حکومت‌های سلطانی و در قسمت مقدمه اشاره کرده‌اند.

یورگن هابرماس در سخنرانی اسلو تاکید می‌کند که مدرنیته در غرب ویژگی زمانی و مکانی دارد و باید سکولارها، زبان و درک مذهبی‌ها را به رسمیت بشناسند، تا بتوانند با یکدیگر گفتگوی تفاهمی کنند.

تئودور آدرنو در نقد پوپر بر زمانی و مکانی بودن علم و نقش ارزش در خلق علوم، حتی علوم تجربی، تاکید دارد. نگارنده در نقد روشنفکران دینی به دیدگاه آدرنو استناد کرده‌ام. سون اریک لیدمن سوئدی در کتاب "سایه آینده" از مدرنیته نرم‌افزاری و سخت‌افزاری و لزوم درک تفاوت‌ها با تمدن غرب سخن می‌گوید. زین تفاوت‌ها فراوان می‌توان اورد و از آن سخن گفت. پس در نقد علوم انسانی، غربیان و شرقیان همراه‌اند.

جای نقد علوم انسانی در دادگاه نیست، و قصد و انگیزه رفتار سیاسی و امنیتی از این نقد شکستن متهم و نشان دادن انحراف فکری و اعتقادی وی است.

در نتیجه، با حمله به علوم انسانی، به،عنوان پایه انحراف برای جریان اصلاح‌طلبی و تحول‌خواهی، می‌خواهند نشان دهند که با توجه به ایراد طرف مقابل، پس باید ما، یعنی محاکمه‌کنندگان، بر حق باشیم چون شما که مخالف ما هستید ناحق هستید.

این منطق را قران رد می‌کند، تاریخ نمی‌پذیرد، و عقل پس می‌زند، و احساس آن را نمی‌پذیرد.

چرا قرآن رد می کند؟ قرآن کریم از جدال سرکشان با یکدیگر سخن گفته است. پس هر مواجهه‌ای حقانیت یک طرف نیست و گاهی ظالمان یا خطاکاران با یکدیگر جدال می‌کنند. در این مورد می‌توان به چند آیه ابتدایی سوره بنی‌اسرائیل مراجعه کرد.

تاریخ نمی‌پذیرد، چرا که اگر نگاه کنیم، در بسیاری از جنگ‌ها، قدرت‌مداران هستند که با یکدیگر درگیر شده‌اند، بدون اینکه حق باشند، یا به تعبیر شریعتی برادرانه با یکدیگر جنگیدیم، در حالیکه با هم دشمن نبودیم. به کتاب آری اینچنین برادر نگاهی بیندازید.

عقل پس می زند، زیرا عقل با دلایل می‌پذیرد و جستجو می‌کند. در نتیجه، به بررسی معیار می‌پردازد، به رفتارها توجه می‌کند و ظالم بودن یک طرف را دلیل عادل بودن طرف دیگر نمی‌پندارد.

احساس نمی‌پسندد، بی گمان احساس بر عقل مهار و هم از آن تاثیر می‌پذیرد، احساس به عمق رفتارها و دلایل می‌پردازد و حتی از معیارها تا حجت‌ها سر می‌کشد، پس به راحتی گول دلایل دیگر را هم نمی‌خورد.

اما تجربه شخصی دوران طولانی بازجویی و انفرادی را در این مورد گوشزد می‌کنم: شنیده و گاه دیده‌ام که بازجوها توانسته‌اند در یک مورد کوچک یا حتی درباره روش مبارزه یک جریان یا بر بر اساس ایراد بر دیدگاه‌های نیروها و جریان‌ها، اعضا و هواداران آن را وادار به اعتراف کرده و از این راه به حقانیت خود اذان کنند و از اعضا تحت‌فشار با رد عقیده و باور و دیدگاه دوستان، به حقانیت طرف مقابل، یعنی خودشان برسند.

در سال ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ در سلول‌های انفرادی در مورد جمله‌ای در یکی از اطلاعیه‌های ملی‌مذهبی اصرار بر این بود که این جمله تهمت و اتهام به حاکمیت است. بازجو می‌گفت که بنویس که این جمله دروغ است. علی‌رغم فشار و اصرارهای بازجو عاقبت نوشتم که اگر در دادگاه ثابت شود که این جمله دروغ است، حاضرم مجازات ان را تحمل کنم.

به عبارتی اگر یک جریان با عقیده و روش و باور نادرست با جریان دیگر درگیر شود این دلیل نمی‌شود که جریان دیگر بر حق است. به عبارتی خطای من، موجب تبرئه تو نمی‌شود ای عزیز.

آیا نقد روش تحلیل موجب حقانیت جریان مقابل می‌شود؟ حال فرض کنیم که علوم انسانی در کل به خطا است، ولی توجیه کنیم که مگر نظام حوزوی ما متاثر از فرهنگ یونانی نیست. پس کالبد‌شکافی تاثیر‌پذیر نظام حوزوی نیز لازم است.

اما از این فرض هم بگذریم. آیا ماهیت عمل با روش تحلیل تغییر می‌کند؟ به عبارتی، هزار نکته باریک‌تر ز مو اینجاست.
تنها به قاضی رفتن، راضی شدن را در پی دارد. در اتاق بازجویی، در گفتگوی نابرابر، که روش تحلیل اصلاح نمی‌شود، بلکه در صورت پیروزی بازجو، روش تحلیلی محکوم می‌شود، اما روش تحلیل باید نقد و یا اصلاح شود و نه اینکه محکوم گردد.

آیا روش تحلیل علوم انسانی می‌تواند در سلول‌های انفرادی، زدن باتوم بر سر مخالفان، ممانعت از حق گردهمایی، برخورد با تشکل‌های صنفی و مدنی و... را توجیه کند.

آیا نقد روش علوم انسانی می‌تواند این سخن پیامبر به امام علی را که: اگر مردم خواستند بر آنان حکومت کن، و الا حکومت را بگذار، توجیه کند، تا این منطق حاکم شود که به هر صورت باید حکومت کرد.

آیا نقد علوم انسانی اجازه تعطیل کردن فصل سوم قانون اساسی را می‌دهد.

دقت کنیم خواجه نظام الملک طوسی در سیاست‌نامه تحت‌تاثیر ماکس وبر نبوده است. وی از لزوم رفتار قانون‌مند توام با عدالت اجتماعی در برخورد با رعآیا گفته است.

مبانی جامعه‌شناسی ابن خلدون و ماکس وبر متفاوت است، اما برخی از اعمال و رفتارهای حکومت‌های قدیم و جدید نمی‌تواند توجیه یکسره متفاوت پیدا کند.

اتمسفر تعلق رفتار خداوند به انسان اجازه سرکوب مخالفان را نمی‌دهد. مذهب می‌آید که برخی از آرمان‌های بشری را تحقق دهد. این آرمان‌ها از مذهب نتیجه گرفته شدند، اما با محوریت عقل دیگر قابل تفسیر مخالف صد در صدی تفسیرهای قبلی خود نیستند.

برخی از عادات و رسوم خاص را نمی‌توان با ویژگی‌ها و قانون‌مندی‌هایی که قرآن آن‌ها را سنت الهی می‌داند، برابر دانست.

اختلاف در جامعه و ضعیف کردن مخالفان و یاری دادن به موافقان با زور و سلطه را قرآن نمی‌پذیرد و آن را عملی ظالمانه می‌داند.

حال به نقطه مرکزی بحث وارد می‌شویم. مشروعیت نظام یا حاکمیت را، تئوری نظری توجیه می‌کند، اما اَعمال حاکمیت آن را سقط می‌کند، تئوری باید با اَعمال نسبتی را برقرار کند. تئوری درست با اَعمال نادرست به کمک طولانی مدت نمی‌آید، اما اَعمال درست، تئوری نادرست را قابل دوام می‌کند.

فراموش نکنیم که مخالفت تئوریک با حکومت دینی، با مدل ولایت فقیه از درون نظام سنتی حوزه با دلایل هزار و چهار صد ساله بر خاسته است.

نظر ولایت فقیه در امور حسبیه و عدم دخالت آنان در مقام دولتی به اعتبار مقام دینی دیگر امر بدیعی نیست.

مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم نائینی، بروجردی، خوئی، شریعتمداری، سیستانی، وحید خراسانی و بسیاری از مراجع تقلید آیا آثار مارکس وبر را خوانده‌اند که با نظریه ولایت فقیه مخالف هستند؟

به عبارتی، علوم انسانی حوزوی نظریه ولایت فقیه را توجیه نمی‌کند، حتی جوادی آملی در اثارش پذیرش ولایت فقیه را برابر مسلمانی یا تشیع نمی‌داند.

بسیاری که به نظریه ولایت فقیه یا نظارت فقیه معتقدند، ولایت مطلقه فقیه را نادرست می‌دانند که چهره شاخص آن آیت‌الله منتظری است. آیا ایشان و دیگران آثار ماکس وبر را در تبیین مخالفت با ولایت فقیه دارند؟

انکار نکنیم که مراجع از آیات و روایات و دلایل عقلی سنتی در اثبات آرای خود استفاده می کنند. پس درباره مشروعیت دینی و حوزوی ولایت فقیه در بین مراجع تقلید اختلاف اساسی است و این اختلاف وجود دارد.

از مشروعیت نظری که بگذریم، آیا رفتار و اعمال، با روش‌شناسی خاص، ماهیت صد در صد متفاوت به خود می‌گیرد. به نسبت اعمال کاری نداریم. اما برخی رفتار و مناسبات و قوانین اجتماعی عام هستند، به عنوان نمونه تجاوز، اجبار به زور، تجاوز به عنف، عدم تناسب میان جرم و مجازات، استفاده از وسایل نامتعارف در جنگ‌ها و مقابله‌ها (مانند بمباران اتمی ژاپن و یا بمب باران شیمیایی در حلبچه به وسیله صدام حسین ) را نمی توان توجیه حقوقی و انسانی کرد.

از همین رو به فرض که افرادی به ولایت فقیه و حتی ولایت مطلقه آن باور داشته باشند، اما این افراد نمی‌توانند توجیه کنند که صدا و سیمای ایران حتی حاضر به انجام مناظره در مورد موافقان و مخالفان در تقلب در انتخابات نشد. یا جنایت در کهریزک را عده‌ای از موافقان کامل و تائید کردند.

آیا آقای رضا اکرمی با متدلوژی ماکس وبر به آقای موسوی رای داد؟ یا دراویش گنابادی در حمایت از مهدی کروبی متاثر از علوم انسانی مدرن بودند؟

ما قرآن داریم، قرآن از ناله‌های مظلومان‌ی می‌گوید که خواهان منجی هستند که آنان را از دست حاکمان ظالم نجات دهد. آیا قرآن تحت تاثیر ماکس وبر است؟

باز می‌پرسیم آیا آیت‌الله منتظری و آقای صانعی که نظرات فقهی را اعلام می‌کنند و از حقوق شهروندان بهایی و برابری حقوق زن و مرد سخن می‌گویند، تحت‌تاثیر علوم انسانی جدید هستند.

باور کنید در دام نسبی‌گرایی عمیق گرفتار آمده‌اید که نسبی‌گرایی با قرآن و دین نمی‌خواند، یا اینکه آدرس غلط می‌دهید، که باز رفتار نادرستی است.

چه بخواهیم چه نخواهیم، علوم انسانی و خلق نظریه در دانشگاه مستقل انجام می‌شود. شما اساتید مستقل را آواره از وطن می‌کنید، امروز بشیریه، سروش، آشوری و... کجایند.

نقد علوم انسانی به تحمل صد در صد نیاز دارد. همین حجاریان عزیز باید نه در زندان، بلکه در دانشگاه و در بحث و درس به ایراد نظریه سلطانی برسد تا مرحله خلاقیت را تجربه کند.

شما بر سر نظریه‌پردازانی چون دکتر سروش، پیمان، سحابی، شبستری، آشوری، ملکیان، کاتوزیان و... چه آورده‌اید.

این محکوم کردن علوم انسانی و پرونده‌سازی در دادگاه باعث می‌شود که جرات نقد و بررسی در جامعه بخشکد. در نتیجه، وابستگی ما به غرب دو چندان شود. لااقل تجربه آزادی اکادمیک برخی از خلفای عباسی در گفتگوی آزاد اندیشه را مد‌نظر بگیرید. آزادی دانشگاه الازهر در زمان حکومت فاطمیون که مثال‌زدنی و افتخار تمدن اسلامی است.

پس مشخص شد که حتی دیدگاه‌های حوزوی، یک‌پارچه، نظریه ولایت فقیه را باور ندارد. از طرفی بسیاری از دیدگاه‌های حوزوی رفتارها و اعمال ظالمانه را نقد می‌کند.

علوم انسانی بیشتر از همه در غرب نقد شده است. نواندیشان مذهبی به علوم انسانی غربی نقد داشته‌اند، اما آن‌را نفی نمی‌کنند. شریعتی در آرای خود این نقد را اعلام می‌کند و نوشریعتی‌ها چنین نقدی را باور دارند.

روش تحلیل و تبیین نمی تواند برخی از اعمال و رفتار ها را که جامعه بشری بد و خوب می دانند را غیر ماهیت دهد.

به عبارتی تجاوز به عنف، مجازات دست جمعی، سرکوب، کشتار در هر جامعه‌ای قابل دفاع نیست. البته ممکن است قابل توجیه و تفسیر گروهی و جریانی باشد، در حالیکه حقوق و حق مهم است.

"نوع بشر" برخی ویژگی‌های ثابت دارد که پارادایم‌های دوران آن را تغییر نمی‌دهند. مذاهب علل ماندگاریشان انگشت گذاردن بر همین ویژگی‌ها و تفاوت‌هاست که توانسته‌اند عقل و احساس و غرایز بشری را در روایت کلان به خوبی تحلیل و تبیین کنند. به عبارتی، در دلایل اشتراک وجود دارد، این علت‌ها هستند که رفتارها را تفسیر می‌کنند. علت‌ها نمی توانند همیشه واقعی باشند، این علل هستند که حجاب می‌شوند و غرض از دیده به دل‌ها می‌آورند و مانع از دیدن دلایل مشترک می‌شوند. هرمنوتیک غربی و تاویل شرقی بر پایه همین دلایل مشترک است که تغییر علت‌ها را تبیین می‌کنند و خواستار رسیدن یا نزدیک شدن به نیت‌ها و اهداف می‌شوند. به عنوان مثال، علت قصاص اجرای شریعت نیست، هدف قصاص حفظ حیات جامعه است. حال باید دید کدام قانون به حیات جامعه یاری می‌رساند. آیا شدت مجازات خلاف‌کاران را وحشی‌تر نمی‌کند؟

مراجع تقلید بسیاری بر اعمال حکومت نقد وارد می‌کنند، این نقدها مبانی نظری، سنتی و قرآنی دارد که ربطی به علوم انسانی ندارد. سعید حجاریان که خداوند او را حفظ کند، از همین علوم انسانی مدرن در توجیه نظریه ولایت فقیه سود جسته و ولایت فقیه را توجیه قانونی کرده است که در زمان ما بالاترین توجیه است. اما توجیه حقوقی هر حاکمیتی می‌تواند هر نوع رفتار آن را توجیه کند.، اتفاقی که در دوره انتخابات شکل گرفت قابل توجیه و دفاع است؟

آیا می‌توان گفت اگر در انتخابات شکست بخوریم، عاشورا به پا می‌کنیم؟

آیا می‌توان میر حسین موسوی و رنگ سبز را انقلاب مخملی نامید؟

آیا رفتار سخت‌گیرانه با تایید مقام قضایی و انتظامی توجیه شرعی دارد، آن هم در فقهی که اجازه نمی‌دهد بر پشت الاغ بار طاقت‌فرسا گذاشت؟

آیا جنایت صورت گرفته در کهریزک قابل توجیه است؟

آیا درست است که دادگاه کهریزک غیر علنی بر پا شود، اما معترضین بر انتخابات را همراه با پوشش تلویزیونی کرد؟

آیا کیفر خواست علنی و دفاع غیر علنی عادلانه است؟

نباید آدرس غلط داد. جای نقد علوم انسانی در دادگاه نیست. رفتار عادلانه و ظالمانه را نمی‌توان با نقد روش تغییر ماهیت داد. اگر علوم انسانی بومی شده می‌خواهیم، به دانشگاه مستقل نیاز داریم و نیز امنیت استادان و تحمل عقیده مخالف لازم است. نگاه امنیتی به دانشگاه یعنی حاکمیت بیشتر علوم وارداتی. زیرا علوم انسانی در محیط آزاد و مستقل از منافع کوتاه‌مدت حاکمان رشد می‌کند.


تاریخ انتشار : ۱۵ / مهر / ۱۳۸۸

منبع : سایت روز آنلاین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
10_02_2010 . 13:09
#5
نقش ابوذری دکتر ما



نام مقاله : نقش ابوذری‌ی دکترِ ما

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


محمد ملکی شناخته‌تر از آن است که بخواهم درباره سوابق‌اش بنویسم. سال‌ها قبل از تولد من و امثال من، امثال محمد ملکی مبارزه کرده‌اند، اما درباره منش و ویژگی‌ها و افکارش باید گفت و نوشت.

ملکی را زمانی که رئیس دانشگاه تهران بود، به نام شناختم. با آن سر همیشه رو به بالا و چهره‌ای که همیشه اعتراض و امید را در خود دارد.

باز شنیده‌ام که بسیاری از جوانان مبارز در رژیم پهلوی او را ستوده و ملاقات با او را فرصتی غنیمت برای خود می‌پنداشته‌اند.

اما دکتر ملکی که بعد دیدم و بیشتر او را شناختم، ویژگی‌های خاص خود را دارد. پیر مردی جوان‌روحیه که پیشنهاد عضویت در حزب جمهوری اسلامی را به دلیل وجود مکانیزم حق ویژه عده‌ای خاص رد کرد و هیچ فرد یا شخصیتی در ایران، در میان اپوزیسیون و پوزیسیون، نیست که روحیه و تلاش و سابقه مبارزاتی برتر از وی داشته باشد.

می‌دانیم که دکتر ملکی در اعتراض به انجام انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ استعفا داد، با این وصف دکتر ملکی تحصیل‌کرده در علوم غذایی، با طبع شاعرانه قوی و روحیه عاطفی، ویژگی‌های ابوذری دارد، اما ویژگی‌های ابوذری یعنی چه؟

پیامبر در مورد ابوذر گفت: او که تنها ایمان آورده، تنها می‌‌میرد، و تنها برانگیخته می‌شود

در واقع این ویژگی‌های رادیکال اما مردم دوست، زبان گویا و بُران و قلم پر احساس محمد ملکی به وی خصلت ابوذری می‌دهد.

زمانی که علی ابوذر را برای ربذه بدرقه کرد، شاید با "روش" او همراه نبود، اما با "نیت" و باورهای او همراه بود.

بی‌گمان ابوذر بر روابط ناعادلانه قدرت شورید، آن هم تنها. همان‌طور که قبل از مسلمان شدن، حق را تنها می‌ستاند و ایمان خود را تنها حفظ می‌کرد، با روش خود. ملکی‌ای که من شناختم نیز همین گونه است.

او رک‌تر، حساس‌تر و پر احساس‌تر از آن است که در قالب تشکیلاتی بگنجد، خوب یا بد، درست یا غلط، وی این چنین است.

رک است، چون حق را می‌گوید، حال اگر رهبرد مشخص جمعی، این رک‌گویی را موثر یا به موقع نداند. سال‌هاست که لااقل نسل جوانی که به اینترنت دسترسی دارند، نامه‌های صریح او را می‌خوانند.

حساس است، چون حتی اشکالی را که به نظر می‌آید، با صدای بلند در نقد همفکران خود می‌گوید و از بیان آن ابا و ملاحظه‌ای ندارد. همگان از نقدهای وی، به نزدیک‌ترین یاران‌آش، یعنی ملی ـ مذهبی ها خبر دارند.

پر احساس است، زیرا زمانی که ظلمی را می‌بیند، فریاد می زند. در این فریاد زدن دیگر خودش نیست، احساس می‌کند که باید اعتراض کند و اگر نکند خیانت کرده است.

اما این ملکی رک، پر احساس و حساس ویژگی دیگری دارد که باز ابوذری است. این تحصیل‌کرده قدیم و متخصص با سابقه انقلابی، به تمام معنا رادیکال است. وی مال و منالی ندارد و به این بی‌چیزی خود دل‌شاد است. در حالی که به واسطه تخصص خود می‌تواند بسیار دارا باشد.

دکتر ملکی زمانی که صحبت استدلال و تخصص و تحقیق در کار می‌آید، بسیار دقیق است. در این مرحله به دقت و بدون احساس، محاسبه و مطالعه می‌کند، اما نتیجه را با احساس و مسئولیت بیان می‌کند.

دکتر ملکی‌ای که من دیده‌ام، دل‌داده آزادی و عدالت است، از همین روی شریعتی را با دل و جان دوست دارد. ایران‌خواهی او از جنس رادیکال است، و رادیکالیسم او از سر باور مذهبی و انسان‌دوستی اوست.

کار کردن با چنین مردی آسان نیست، چون به خاطر دوستی و هم‌فکری به کسی باج نمی‌دهد یا از خطای دوستان به راحتی نمی‌گذرد.

برای مردی که آموخته همیشه ابوذری بماند، که ملکی چنین زیسته است، بی‌گمان زندان و بیرون از زندان، سختی و راحتی، در منش وی تغییری ایجاد نمی‌کند، چرا که، او تا زنده است چنین خواهد بود.

قد خمیده و کمانی او، مانع نگاه او به بالا نمی‌شود، بلکه نگاه‌اش را تیزتر می‌کند. این قد خمیده را نمی‌توان سهل گرفت. اما وی از این کمان تیر به سوی ظلمت و ظلم انداخته است. آن رک‌گویی در برابر ظلم و اجحاف، این حساس بودن در برابر خطای دوستان و نزدیکان، زمانی‌که به نظر او خطاست، از نظر دکتر ملکی آینه‌ای تمام‌نما برای دیگران می‌سازد، که می‌توانند خود را در آن ببینند.

بی‌گمان جامعه ما به امثال ملکی‌ها نیاز دارد، هم مخالفان، و هم دوستان و موافقان‌اش.

عزیز است حتی زمانی که بر من و ما تند می‌کند، چون به خاطر ایمان و صداقت‌اش چنین می‌کند.ملکی هیچ‌گاه در مقابل مردم نایستاده است. بلکه در کنار آنها بوده است. پس این منش ابوذری او را گرامی می‌داریم.

این مقاله را تقدیم می کنم به همسرش، که خود شیر زنی است که در عین انجام وظایف مادرانه و اجتماعی، سال‌هاست با چنین مردی زندگی می‌کند. بی‌گمان بزرگی چنین زنانی را باید در کنار آمدن و همراهی با چنین مردانی بزرگ، اما سخت‌کوش و سخت‌گیر، سنجید و ارج نهاد.


تاریخ انتشار : ۱۰ / آبان / ۱۳۸۸

منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
10_02_2010 . 13:16
#6
ملی ـ مذهبی‌ها، خوشنام یا كامیاب؟



نام مقاله : ملی _ مذهبی‌ها، خوشنام یا كامیاب؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


از سال ۱۳۸۱ بر نقد ملی ـ مذهبی‌ها تأكید داشته و دارم. مجموعه نوشته‌ها در چهار سال اخیر، بعد از آزادی از آخرین دوره زندان، بر محور كامیابی و خوشنامی، نقد تاریخ صد سال گذشته، و نقد جریانات آزادی‌خواه را در بر می‌گیرد كه ملی ـ مذهبی‌ها را در زمرمه این جریانات می‌دانم.

مسأله مهم در سخنرانی‌های انتخابات ریاست جمهوری، موضع كاندیداها در مورد ملی ـ مذهبی‌ها و نهضت آزادی است كه پاسخ كاندیداها، اعم از میرحسین و كروبی، با تشویق جمعیت مواجه می‌شود. بی‌گمان این حدیث خوشنامی است، اما داستان كامیابی چه می‌شود؟

ملی ـ مذهبی‌ها قافله‌ای از نام‌هایی را تشكیل می‌دهند كه بسیاری‌شان مبارزه و كار فكری را خیلی زودتر از فعالان سیاسی ـ فكری حاكمیت، اعم از اصلاح‌طلب و غیر اصلاح‌طلب، شروع كردند، اما هنوز نمی‌توانند آزادانه فعالیت فكری‌ ـ سیاسی كنند. به عبارتی، نازك آرای تن ساقه گُلی را كه به جان پروردند و نیز به اشك آب دادند، در دست دیگران می‌بینند، دیگرانی كه با مدیریت خود، جامعه را كامیاب نكردند. حال، برخی از این دیگران، هر از گاهی از سر صداقت یا مصلحت، در گوشه‌ای از مراسمی، نامی محتاطانه از پیش‌كسوتان ملی ـ مذهبی می‌برند. اگر قسمت قدرتمند این دیگران در حاكمیت همچنان بر طبل فشار و تنگ كردن فضای زیست بر ملی ـ مذهبی‌ها می‌كوبند، برای نگارنده كه در زمره این ملی ـ مذهبی‌ها و روشنفكران مذهبی قرار می‌گیرم، این تعابیر صادقانه یا مصلحت‌گرایانه آزار دهنده است.

اما چرا آزار دهنده است؟ این نوع تعریف و حمایت یك وجه دیگر را نیز اثبات می‌كند، وجه عدم كامیابی این نیروها را كه كامیابی‌شان می‌توانست به كامیابی ایران منجر شود. چرا كه مصدقی بودن، مسلمان بودن، به عبارتی، ملی ـ مذهبی بودن در جامعیت و كلیت خود را منعكس می‌كند. به عبارتی یا ایرانی یا مسلمان ایرانی، اگر كسی چنین نگاهی دارد پس باید دولت قانونمند برپا كند و حق شهروندی را محترم شمارد.

در این مورد چند مثال می‌زنم. زمانی كه بازرگان رئیس دانشكده فنی بود و حسین جودت از اعضای مؤثر حزب توده دستگیر شد، بازرگانِ ضد كمونیست، با استخدام همسر وی در دانشكده، مشكل مالی خانواده آقای جودت را حل كرد. اما همین حسین جودت در سال ۱۳۶۷ با وجود توبه كردن و كهولت سن اعدام شد. مثال دیگر می‌زنم، همین بازرگان از مقام علمی استادی تجلیل كرد كه بهایی بود ولی امروزه بر سر بهاییان در ایران، جدا از درستی یا نادرستی عقایدشان، چه می‌رود.

طالقانی و احمدزاده حق‌طلبان كمونیست را مشمول آمرزش خداوند می‌دانند و آنان را شهید می‌دانند و در دهه‌های پیش حمایت راهبردی از ماركسیست‌ها، به معنی حمایت از آزادی بود. محمد بسته‌نگار، داماد طالقانی، از حقوق شهروندی همه ایرانیان دفاع می‌كند. و دفاع از حقوق سكولارها در این فضای بسته‌ی دینی، نمایانگر دموكرات بودن یك نیروی مذهبی است كه به‌نظریه خودی و غیر خودی باور ندارد.

حال دقت كنید، كدام یك از متفكران و رهبران اصلاح‌طلب حاكمیت چنین سابقه‌ای در كارنامه خود دارد. به‌گمان نگارنده چنین سابقه‌ای ندارند، چون معیار این نیروها و جریانات، هنوز بر محور خودی و غیر خودی یا منافع درون حكومتی بودن است. با این وصف، حال اگر این افراد با صداقت یا مصلحت از ملی ـ مذهبی‌ها نامی ببرند، آیا باید خشنود بود یا باید افسوس خورد. بی‌‌گمان وقتی جریانی دارای اقبالی مردمی است، اما فاقد قدرت لازم برای فعالیت منظم و قانونی خویش است، باید افسوس خورد.

ملی ـ مذهبی‌ها به‌عنوان یك جریان باید علت عدم كامیابی خود را توضیح دهند. یعنی چرا با حفظ خوشنامی، كه به معنی وفاداری به آزادی و عدالت است، نتوانسته‌اند كامیابی خود و مردم را محقق سازند. و به عبارتی، عدم كامیابی ملی ـ مذهبی‌ها، مسأله همه مردم ایران می‌شود. از همین روست كه این خوشنامی و تأیید آن به‌وسیله كاندیداها، نبایستی دلشاد كننده باشد، بلكه هشدار دهنده است. هشدار به این‌كه چرا بایستی خوشنامان در این سرزمین كامیاب نباشند.

بی‌گمان این برای یك ملت شیرین و گوارا نیست كه بگویند، آن وقت بازرگان چیزهایی می‌‌گفت ولی ما نفهمیدیم، شریعتی در نقد روحانیت فراوان گفت ولی ما تشخیص ندادیم، سحابی در نقد احمدی‌نژاد در دوره نهم گفت که هاشمی را برگزینید، ما درك نكردیم. می‌توان از این قبیل سخنان همچنان نوشت و ورق‌ها سیاه كرد، كه تكرار این گفتن‌ها آزاردهنده است.

می‌توان پرسید كه چرا بعد از گفتن، ما نتوانستیم آن را عملی كنیم. در حالی‌كه امكانات اولیه آن را داشتیم، اما نتوانستیم آن را اجرایی كنیم. بی‌گمان پرداختن به چگونگی انجام ایده‌ها، ما را به كامیابی نزدیك می‌كند. دیوار میان خوشنامی و كامیابی چندان قطور نیست، ذهنی و آرمانی و انتزاعی بودن، آن را قطور می‌كند.

با اعتماد به‌نفس بودن و تلاش كردن در سپهر آرمان، ولی روی زمین حركت كردن، به ما امكان آن را می‌دهد كه بتوانیم از كلبه خوشنامی به خانه كامیابی وارد شویم و دور باطل خوشنامی ـ ناكامی را پایان دهیم.


تاریخ انتشار : ۱۲ / خرداد / ۸۸

منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
11_02_2010 . 04:38
#7
نه رعيت، نه شهروند، بلكه تابع



نام مقاله : نه رعيت، نه شهروند، بلكه تابع

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


بعد از فروپاشي سلطنت قاجار و برآمدن سلسله پهلوي با كودتاي رضا شاه پهلوي، جامعه مدني و سياسي ايران دچار عارضه‌هايي خطرناك شد كه آثار آن همچنان باقي است.

يكي از مهمترين اين عارضه‌ها، مسئله حقوق مدني يا حق شهروندي در برابر تكليف شهروندي است. قانون اساسي انقلاب مشروطه سخن از حق و تكليف توأمان همه ايرانيان اعم از شاه، وزير، وكيل و شهروندان گفت. اين سخن تازه و نويي بود كه شادي آفرين بود.

مطابق اين حق و تكليف، مي‌بايست حكومت مشروطه، احزاب سياسي، نهادهاي مدني، صنفي و روابط اجتماعي و ساختاري بوروكراتيك پا مي‌گرفت كه مبناي آن بر حق و تكليف مدرن بود كه باورهاي مذهبي جامعه با آن مخالفتي نداشت. اما به توپ بستن مجلس و مخالفت سلطنت، دربار، اشرافيت و بخشي از روحانيت با مشروطه‌طلبي مشخص شد كه حق و تكليف مدرن بر اساس حق شهروندي در جامعه ما بسيار نحيف و ناتوان است.

پيروزي بر كودتاگران با شور انقلابي انجام شد. اما در جامعه‌ی فاقد ساختار مناسب، باز مخالفان از در ديگري وارد شدند و آن سان بي‌نظمي آفريدند كه آوردن نظم خود نيازمند ديكتاتوري جديدی بود كه بعد به خودكامگي و سپس به خودسري كشيده شد تا سرنگون گشت. البته رضا شاه از فرزند خود تيزهوش‌تر بود چون وقتي كشور را ترك كرد حكومت را به پسر خود سپرد، كاري كه پسرش نتوانست بعد از ۳۷ سال سلطنت انجام دهد، كه اين واقعه عبرت‌آموز است.

با اين وصف، در حاليكه حق و تكليف سنتي كه در درون قاجاريه ديگر كاربرد نداشت و ميان حاكمان و مردم رابطه ارباب و رعيت حاكم بود، مشروطيت از حق و تكليف شهروندي سخن گفت.

اما به دليل نارس و غير عملي بودن ايده شهروندي، جامعه ما به مرحله حاكم و تابع رسيد كه مرحله‌اي جلوتر از مرحله ارباب و رعيتي بود. رابطه حاكم و تابع به اين صورت تعريف مي‌شد كه شاه، حاكم ايران است و مردم ايران تابعيت ايراني دارند و در نتيجه تابع شاهنشاه يا حاكمان هم هستند.

جدا از ايده‌ها و باورهاي روشنفكري راديكال يا اصولي كه از برابري و مساوات سخن مي‌گفتند،حال يا مساوات حقوقي يا تساوي اشخاص حقيقي در جامعه و حتي جدا از برخي از قوانين مدني و حقوقي كه به آداب شهروندي نزديك بود مانند حقوق مدني ۱۳۰۷ كه نوشته شد و حتي قوانين ديگر، آنچه در جامعه در روابط عيني و ساختاري و مناسبات حاكم شد، رابطه رهبر و تابع بود. اين قاعده در سطح شاه و ملت در تمام سطوح بازسازي شد و در حد وزرا با وزارتخانه‌ها، رؤسا با ادارات دولتي، در سطح احزاب ميان رهبران مادام‌العمر و اعضاء، و در نهادهاي مدني و صنفي به شكل اشرافيت رهبري و اعضاي ساده، و به‌گونه‌اي در خانواده‌ها در قالب پدر در نقش رئيس و ديگر اعضاء در حد تابع، ادامه يافت.

رابطه ارباب رعيتي، رابطه‌اي مشخص و معين است كه داراي مباني خاص خود است. رعيت آدم ارباب است و ارباب از حقوق ذاتي و برجسته برخوردار است. اين حقوق غير قابل تغيير است و از اركان حكومت تا زندگي خانوادگي برقرار است. سلطان يا امپراطور، ارباب و قدرت‌مندان دين، و ارباب و اشراف زمين‌دار سه ضلع قدرت‌مند در برابر رعايا هستند.

حقوق شهروندي بر اساس حق و تكليف به برابري حقوقي انسان‌ها، در عين وجود تفاوت‌ها، باور دارد و اين حق را در دولت قانون‌مند، جامعه مدني حق‌مدار، و رابطه خانوادگي بر اساس اخلاق و مدارا و حقوقي برابر براي زن و مرد طلب مي‌كند. اما تابعيت، امري ميان ارباب ورعيت با حق و تكليف شهروندي است.

تابعيت به اين معناست كه به دلايل اقتصادي، اجتماعي، اعتقادي، و ساختاري، افراد يك نهاد، حزب، و جامعه به ترتيب تابع نهاد مربوطه، اعم از صنفي، مدني، قومي، مذهبي و غيره مي‌شوند. در عرصه سياسي، افراد تابع ساختار و رهبري حزب مي‌شوند كه در عمل نوعي اشرافيت بسته را شامل مي‌شود. در عرصه جامعه نيز حكومت، آحاد جامعه را تابع خود مي‌داند و اين نوع تابعيت به دليل زيستن در يك كشور با قوانين مشخص الزام‌پذير به مردم تحمیل مي‌شود.

اما تابعيت چيست؟ تابعيت پذيرش ارزش‌ها، قوانين و ساختارهائي است كه در نهايت به شكل يک‌طرفه منجر به اداي تكليف مي‌شود كه ميان تكليف و حق رابطه معقول برقرار نيست. در تابعيت، تكليف اجباري است، اما حق را از موضع لطف رهبران، ليدرها و حاكمان به اعضاء و آحاد جامعه ادا مي‌كنند.

افراد و آحاد جامعه مي‌توانند از اين دايره بيرون بروند، اما در عمل از امكانات اوليه خود محروم مي‌شوند، چون امكانات بر اساس لطف به ايشان اعطاء مي‌شود. ويژگي تابعيت فرق مهمي با حالت ارباب و رعيتي دارد. آن فرق اين است كه تمرد و بيرون رفتن از رابطه ارباب ـ رعيتي به دليل ساختاري غيرممكن است. به عنوان نمونه يك رعيت در روستاي ديگر هم يك رعيت به شمار مي‌آمد، همچنين در صورت تمرد و بيرون رفتن مجازات مرگ را بايد قبول مي‌كرد. در حالت شهروندي رابطه قراردادي است. عنصر رهبري در هر سطح از نهاد، حزب، ادارات، ساختار حكومتي، موقتي، انتخابي و بر اساس توافق قابل فسخ است. اما در حالت تابعيت امكان انتخاب تا حدي وجود دارد، اما بدون حقوق و امكان برابر و عادلانه زيستن در جامعه. از همين روي خروج ناراضي از كشور، بحران پناهندگي را در پي دارد. اعتراض به ساختار قدرت، فرد را تبديل به عنصر درجه دوم يا شهروند درجه دوم مي‌كند. اعتراض به رهبر حزب، اخراج يا جريمه سنگين عضو را در پي دارد و در مورد ساير نهادها نيز وضع، به اين منوال است.

و اين ويژگي در مجموع در تمام سطوح جامعه در جريان است. پوزيسيون و اپوزيسيون در اين مورد چندان فرقي باهم ندارند. در طول يكصد سال گذشته جريانات و افراد صادق تلاش كردند كه چنين شكل ساختاري با نگاه دولت‌محورانه را تغيير دهند، اما به محض پيروزي بر رقيب، آنان كه نخواستند به قاعده تابعيت تن دهند، حذف شده و آنان كه تن داده‌اند از وضعي به وضع ديگري رفته‌اند، اما اوضاع را بهتر نكرده‌اند. براي اينكه اين واقعه پيشين تا روز پسين نباشد، بايد با شناخت و نقد گذشته، راه آينده را با نگاه جامعه مدني‌محور و توجه قدرت سياسي مورد بررسي قرار دارد.

در حوادث بعد از انتخابات نگاه باور به حقوق شهروندي نسبت به نتايج انتخابات اعتراض داشت. اما حاكمان چه كردند؟ حق شهروندي ايجاب مي‌كند كه تجمع و اعتراض مسالمت‌آميز معترضان به رسميت شناخته شود، صدا و سيما ديدگاه‌ها را منعكس ‌كند، متهمان قبل از محكوم شدن، اتهام‌شان علني نشود، در حاليكه متهمان كهريزك نام‌شان مخفي و دادگاه‌شان غير علني است، اما معترضان به نتيجه انتخابات به شكل علني محاكمه نابرابر مي‌شوند. اين ويژگي در تمام امور جاريست.

در امر "حاكم و تابع"، در نهايت منافع حاكم است كه حيطه آزادي تابع را معين مي‌كند. در مورد احزاب، نهادها، ادارات و وزارتخانه‌ها نيز وضع بر اين منوال است. با اين همه بعد از متجاوز از يكصد سال، خواست حقوق شهروندي در ايران خاموش نشده است و اين بار به نظر مي‌رسد كه هدف‌گذاري صحيح جامعه‌محوري در حال صورت گرفتن است. اين نوع هدف‌گذاري است كه مي‌تواند مرحله عبور به فاز شهروندي را باعث شود.

نشان دادن رابطه حاكم و تابع در نهاد، احزاب، و ادارات خصوصي كه با حكومت فرق دارند، نشان مي‌دهد كه بايد با شناخت ويژگي "حاكم و تابع" راه به سوي حقوق شهروندي و تعامل حاكم و شهروند را هموار كرد.

تقديم به فخرالسادات محتشمي‌پور كه قافله‌دار كاروان اسيران بعد از انتخابات است.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ۰۰ / ۱۳۸۸

منبع : سایت نیروهای ملی ـ‌ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
11_02_2010 . 05:14
#8
پس زیرکی باید، یاران!



نام مقاله : پس زیرکی باید یاران!

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


زندگی جاری شدن در خیابان است. خیابانی که انسان‌ها می‌خواهند با هم چیزی را بگویند.

زندگی در روز سیزدهم آبان در خیابان‌های تهران جریان داشت، و چند شهر دیگر.

اما چرا خشونت؟ چرا پرهیز و نهی از از تجمع انسان‌ها.

زنجیره ای از انسان‌ها ،با تنوع نسل‌ها به پیشتازی نسل جوان و به‌خصوص دخترها می‌آمدند که با رفتار مدنی، تظاهر سیاسی انجام دهند. شعار "سکوت" یا "نه شرقی ،نه غربی، دولت سبز ملی "، رنگ سبز ایرانی که ریشه ملی ـ مذهبی دارد و در اتحاد به هم پیوسته نسل‌ها نماد جنبش ایرانی است. شاید مسئولان ندانند که حتی مدارس راهنمایی و دبیرستان در درون حیاط و کلاس‌های درس نیز تظاهرات کردند،‌ یار دبستانی خواندند و مدرسه را سبز کردند. سیزدهم آبان می‌توانست در تداوم روز قدس، نوعی تعامل مدنی ایرانیان باشد.

در کنار یکدیگر هم متفاوت، اما با هم. عده ای معتقدند که اوضاع کشور عالی است. و بسیاری می‌گویند نه چنین نیست، باید تغییر کند، هر دو در کنار هم شعار مخصوص خود را بدهند. این نوع تعامل به نفع همه است. بازی برد ـ برد است. هیچ کس از اصل نمی‌افتد، شاید مدتی از قدرت کناره‌گیری کند، اما می‌ماند و باز توان بازگشت دارد. این نوع تعامل کردن به پیشواز دموکراسی و جامعه مدنی رفتن است. استمرار تعامل، راه نجات جامعه است. از همین روی که رفتار مدنی ـ سیاسی استقامت ،صبوری، دلیری، و ایثار می‌خواهد، شدت و غلظت چاره کار نیست.

اما حریفان با شدت، خشونت به کار می‌برند. در نتیجه، لااقل صدها هزار نفر امکان تجمع و شعارهای مسالمت‌آمیز را پیدا نکردند. دسته ،دسته مردمان به سوی سفارت امریکا می‌رفتند تا هم‌چنان بر اساس منافع ملی از استقلال ملی و دموکراسی دفاع کنند.

دقت کنید که سفارت امریکا خود جوش اشغال شد، اما زمانی که حکومتی شد به انحراف رفت. این بار لااقل صدها هزار نفر آمده بودند که خود جوش باز بگویند که ما مردمی هستیم و باورهای سبز زندگی داریم، استقلال داریم، اما آزادی را با استقلال می‌خواهیم.

در مقابل، خیل عظیم نسل‌های متفاوت، از بیست ساله تا هشتاد ساله، چه دیدند؟ سازمان‌دهی بزرگ نیروهای انتظامی، نظامی، امنیتی، و لباس شخصی، که به گفته بعضی ۸۰ تا ۱۰۰ هزار نفر که مامور بودند که از تجمع سبز جلوگیری کنند.

شیوه ممانعت بسیار مهم بود، راهبندان خیابان‌ها، حضور ناخواسته مردم در پیاده‌روها ،هجوم موتور سوارها به پیاده‌روها برای حرکت دادن جمعیت. جمعیت چند هزار نفری حمایت‌شده در جلو سفارت، چیدن اتوبوس‌های خالی در دو سوم خیابان طالقانی، برخورد تند با هر تجمع و به کارگیری سطوح متفاوت از خشونت با مردم به وسیله کسانی که زدن زنان را جایز نمی‌دانند. و پراکنده کردن مردم از میرداماد تا امیر اباد شمالی و از ونک تا میدان فردوسی و...

این تاکتیک به کارگیری شدت و خشونت، موجب شد که لااقل صدها هزار نفر معترض شعار ندهند و در عوض تجمع‌هایی شکل بگیرد که به شدت با فشار کتک و گاز اشک‌آور و دستگیری مواجه بود. در این حالت شعارهای گوناگونی باب می‌شود که دیگر بیشتر عکس‌العملی است، و بیشتر بروز عواطف و احساسات است تا شعارهایی در چارچوب راهبرد. شعار راهبردی، خصلت ترویجی، تبلیغی، و آموزشی دارد و منتهی به هدف است، اما شعار عاطفی و احساسی، جدا از درستی و نادرستی، برای بروز حالت‌های عکس‌العملی است.

به تعبیر من، اگر اجازه می‌دادند که حدود ۲ تا ۲/۵ میلیون جمعیت سبز تجمع می‌کردند، فقط یک شعار بزرگ و فراگیر داده می‌شد. شعارهایی مانند "نه شرقی، نه غربی، دولت سبز ملی" و نیز "نیروی انتظامی، تشکر ،تشکر". اما چرا چنین اجازه‌ای ندادند.

آنان به تجربه می‌دانند که جمعیت عظیم ملایم‌تر است، اما برنده‌تر و موثرتر عمل می‌کند و در حقیقت پیروز می‌شود. خواسته اقشار متوسط در ایران بر حق است و مقاومت در برابر آن حماقت جلوه می‌کند.

برخی از حاکمان قدرت‌مند می‌دانند که باید تند و شدید و غلیظ عمل کرد، تا اکثریت را منفعل کرد و بعد با اقلیت برخورد تند و شدید کرد و با ایجاد رعب پیروزی بدست اورد. این تاکتیک بارها در جامعه ما جواب داده و ناکامی برای مردم به‌دست آمده است.

باید از تجربه‌ها پند گرفت. مسئول یک گروه کوهنوردی باید همه اعضاء را به قله برساند، نه فقط چند نفر را، در این صورت او شکست‌خورده قلمداد می‌شود. مسئولان جنبش سبز فقط موسوی و کروبی نیستند، مهمتر از رهبران پایه‌های ارتباطی، یعنی فعالان آن، هستند که مدیریت و اجرا و نظریه‌سازی برای جنبش می‌کنند. در تاریخ ما این فعالان گاه توانسته‌اند بهتر از رهبران و زمانی بسیار بد عمل کرده‌اند ،مانند اشغال سفارت امریکا در سال ۱۳۵۸ که سی سال ملت ما را در مسیری نادرست قرار داد.

باید توجه داشت که نقشه راه آنان، یعنی حاکمان، روشن است: تفرقه در میان رهبران، فاصله میان فعالان که شامل روشن فکران ،دانشجویان و نخبه گان سیاسی می‌شود.با توده مردم که هر دو به فاجعه سبز منتهی می شود.
در حالیکه قدرت سبز در مطالبه‌محوری، مسالمت‌آمیز بودن و صبوری نهان است.



پیوند همه نسل‌ها در جنبش سبز :

۱. پیوند نسل‌ها به پیشتازی جوانان
۲. مدیریت فعالان با تجربه سیاسی ـ مدنی
۳. رهبری اخلاقی و قراردادی که امروز با نام موسوی و کروبی برجسته می‌شود.

با این وصف، نقش فعالان با تجربه در ایران، که در حقیقت نقش رابط غیرتشکیلاتی راس با بدنه را بازی می‌کند، مهم است. چرا که در سایه پیوند نسل‌ها، با معیار فوق که بر پایه اعتدال ،سماجت و مطالبه و پی‌گیری است، نقشه راه آنان خنثی می‌شود.

نقشه راه آنان بر اختلاف‌افکنی، رادیکال کردن شرایط، جدایی نسل‌ها، اختلاف رهبران، و تشتت فعالان مبتنی است. از همین روست که باید بر سر پیمان و قراردادها و خواسته‌های روشن پابرجا ماند.

قراردادی اخلاقی بودن رهبران،‌ امری اخلاقی است. کشاندن همه نسل‌ها برای فعالان امری مدیریتی است. این تجربه جدید است. اما آنان می‌خواهند گذشته را برای ما تکرار کنند: اکثریت منفعل، و اقلیت رادیکال اما سرکوب‌شده.


عمل و شعار آن‌ها: جمع کردن مسئله، حذف کردن و طرد کردن رقیبان است.

شعار و شیوه جنبش سبز: حل کردن مسئله، هضم کردن رقیبان و تعامل با دگراندیشان است.

چون اهداف متفاوت است، شیوه‌ها نباید یکسان باشد .

در این میانه، نقش فعالان، یعنی روشنفکران و دانشجویان، در مدیریت مسائل بدون افراط و تفریط و عملکرد رهبری که ملاحظه‌کار نباشد و جوانانی که تند نشوند و مردمی که منفعل نگردند، مهم است.

باور کنید که با درایت می‌توان جنبش سبز را به کامیابی رسانید.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ۰۰ / ۱۳۸۸

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
11_02_2010 . 05:22
#9
جامعه‌محوری جنبش سبز



نام مقاله : جامعه‌محوری‌ی جنبشِ سبز

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


از قدیم می‌گفتند و امروز هم می‌گویند که هر هدفی مسیری خاص دارد. به عبارتی اگر هدف تقویت جامعه مدنی باشد راهبرد، راهکار، شعار، عمل و سازمان مناسب آن را باید تدارک دید. اگر هدف دولت‌محور یعنی فقط تسخیر دولت و تغییر آن است باید به دنبال راهبرد، راهکار، شعار، عمل، و سازمان مناسب آن بود. جنبش سبز مردم ایران که رنگ سبز آن در فرهنگ ایرانی ریشه دارد و با زرتشت و اسلام پیوند دارد، به دنبال چیست؟


آیا این جنبش جامعه مدنی‌محور است یا دولت‌محور؟

به نظر می‌رسد که با اندکی تسامح می‌توان گفت که جامعه مدنی‌محور است. چرا که سخن از اجرای فصل سوم قانون اساسی، قانون مداری، مطالبات مشخص و حتی بالا بردن سطح درک و توان ابراز قدرت و تفسیر روشن‌اندیشانه از قانون اساسی است. سخن از آزادی بیان و عقیده، تجمع مسالمت‌آمیز و رسانه خصوصی است. توجه دادن به حقوق ملت، انتخابات آزاد و قانون‌مند است.

نوع مطالبات را رهبران اخلاقی ـ سیاسی جنبش سبز، به‌خصوص موسوی و کروبی اعلام می‌کنند. بخشی از نخبگان و فعالان مدنی ـ سیاسی که در حقیقت به‌نوعی جنبش را مدیریت فکری ـ نظری می‌کنند، به همین اهداف باور دارند. در میان نخبگان سیاسی و مدنی عده‌ای معتقد به تغییر رهبری جنبش سبز هستند. در این مورد دیدگاه‌هایی هم وجود دارد که قابل نقد و بررسی است. می‌توان این دیدگاه‌ها را به ۳ دسته مهم تقسیم کرد:

۱. دیدگاه ایدئولوژیک

۲. دیدگاه راهبردی ـ رهبری طلبی

۳. دیدگاه تاکتیکی ـ هدایت‌گری


دیدگاه ایدئولوژیک:

در این نگاه، دیدگاه سکولار در برابر دیدگاه مذهبی قرار می‌گیرد. در این نگاه جنبش سبز با اسلام و به‌خصوص حکومت دینی مخالفت تمام‌عیار دارد. بر مبنای این دیدگاه، این جنبش در حقیقت سکولار است و جنبش و فعالان اصلی آن باید سکولارها باشند.

سکولاریسم این نیروها حداکثری و متکی به نگاه فلسفی است. این دیدگاه در خارج از کشور هوادار دارد. در داخل قدرت بروز و نمود چندانی ندارد، اما از امکان رسانی مناسبی برخوردار است. جریان‌های متفاوت و حتی مخالف با یکدیگر، این نگاه ایدئولوژیک را نمایندگی می‌کنند.

دیدگاه مذهبی رادیکالی هم وجود دارد که با جنبش سبز و رهبری و فعالان آن برخورد ایدئدولوژیک می‌کند و در مجموع معتقد است که رهبری و فعالان اصلی این جنبش باید به دست نیروهای اصیل مذهبی که از ابتدا با حکومت دینی شرعی مخالف بودند، رهبری شود.


دیدگاه راهبردی ـ رهبری‌طلبی :

این دیدگاه هژمونی‌طلبی را هدف قرار می‌دهد و معتقد است که باید رهبری جنبش و فعالان آن به دست نیروهایی قرار بگیرد که درون نظام نباشند تا بتوانند با تغییر نظام، بر اساس معیارهای حقوق بشری و دموکراتیک، جنبش را به پیروزی برسانند. این افراد در نقد رهبری جنبش و فعالان آن تلاش می‌کنند و به تغییر راهبردی آن اعتقاد دارند.


دیدگاه تاکتیکی ـ هدایت‌گری

این دیدگاه با رهبری و فعالان جنبش سبز مشکلی ندارد، اما نگاه روشنفکری آن به نگاه راهبردی‌اش غلبه دارد. بر همین مبنا با نوشتن نامه‌های سرگشاده به رهبری، یا اعلام برخی مواضع نشان می‌دهد که در برابر سکولارها هم دغدغه ایدئولوژیک مذهبی دارد و هم دغدغه روشنفکرانه دارد و چندان به راهکارهای کامیابی توجه ندارد. مواضع این جریان بیشتر افشارگرانه و بیشتر از ارایه راهکار صمیمیانه و احساساتی است.

دیدگاه تاکتیکی ـ هدایت‌گری با وجود حمایت از رهبری و تجلیل از رهبران که در نقش هدایت‌گر تاکتیکی، با تفسیر مواضع خاص رهبران جنبش سبز، تلاش می‌کنند رهبران و فعالان آن را در شرایط خاص قرار داده و مراحل آینده را...(جمله ناقص است)

دیدگاه تاکتیکی ـ هدایت‌گر در میان دو دیدگاه دیگر نقش مهم‌تری دارد، چون درون جنبش سبز ، رهبری، و فعالان آن خود را تعریف می‌کند. پس نقد درست این دیدگاه بسیار ضروری‌تر است. در نتیجه، آسیب‌شناسی این دیدگاه ضروری است. این آسیب‌ها عبارتند از:

الف) حرکت به سوی صف‌بندی ایدئولوژیک در واکنش به سکولارهای حداکثری، در حالی که بخش وسیعی از سکولارها با نگاه جامعه‌محوری جنبش همراه‌اند.

ب) طرح مواضع‌ای که رهبری جنبش و اکثریت بدنه و مدیران فعال با آن هماهنگ نیست.

ج) طرح اهداف و روش‌هایی که رهبری و فعالان جنبش در مرحله یا خواسته آن نیستند.

نباید این نکته را از نظر دور داشت که هر سه دیدگاه محترم و دارای نقاط اشراک فراوان هستند، اما مشکل در راهبرد و تاکتیک و نوع نگاه دولت‌محور و راهبرد نادرست آنان در راستای تقویت جامعه مدنی است. بسیار واضح است که این نقادی به معنی نفی حق انتقاد و باورهای هر سه دیدگاه ذکر شده نیست. چرا که داشتن هر دیدگاهی حق مسلم است و نقد دیدگاه‌ها یک تعامل نظری و عملی است و مانع اعلام عقیده افراد و جریان‌ها نیست.


نگاه جامعه‌محور و اهداف آن

جنبش سبز، در مجموع، الزامات مدنی را دنبال می‌کند. اینکه به جامعه‌محوری باور تئوریک دارد، جای بحث دارد. اما در نهایت، اهداف جنبش به تقویت جامعه‌محوری می‌انجامد. اهدافی مانند :

۱. پذیرش تکثر و تنوع در جامعه
۲. پذیرش فصل سوم قانون اساسی به عنوان محور
۳. تفسیر روشن‌اندیشانه از قانون اساسی
۴. توصیه به نفی شعار مرگ
۵. دعوت به رفتار مدنی و مسالمت امیز
۶. عدم نفی تمام سرمایه‌ها و قوانین سی سال گذشته و توجیه رفتار تدریجی
۷. رهبری کردن بدون هژمونی‌طلبی تمام‌عیار
۸. توصیه به رفتار "برد ـ برد" به حاکمان و قدرتمندان به جای رفتار "برد ـ باخت"

این ویژگی‌ها نشان از تمایل راهبردی جامعه‌محوری جنبش سبز، رهبران، و فعالان دست اندرکار دارد.


اما جامعه‌محور بودن به چه معنی است :

۱. هژمونی‌طلبی یا رهبری جبهه‌ای و حزبی ملاک جنبش جامعه‌محور نیست، بلکه ملاک قبول رهبری بر سر اهداف معین و شفاف و اعلام‌شده‌ای است که علت حمایت از رهبران را به وجود می‌آورد. این حمایت تا زمانی ادامه می‌یابد که اهداف معین دنبال شود. نوع رهبری، توافقی ـ اخلاقی به معنی پایبندی به برنامه‌های اعلام شده است. به عنوان نمونه، جنبش سبز دارای خواسته‌های مشخص و اصالت دادن به مردم است. این مبنای توافق جامعه‌محوران با رهبران و فعالان جنبش سبز است.

۲. نگاه مرحله‌ای یا تاکتیکی به رهبری جنبش وجود ندارد. خواسته‌های بنیادین مطرح شده مانند حق تجمع مسالمت‌آمیز، رسانه خصوصی، آزادی بیان و عقیده، انتخابات آزاد به مثابه بنیان‌های تحقق جامعه مطلوب است که بعد از تقویت این بنیان‌ها مرحله جدیدی از دموکراسی‌خواهی ایجاد می‌شود.

۳. نگاه جامعه‌محور، ایدئولوژیک نیست. به قلمرو ایدئولوژی‌ها در جامعه مدنی باور دارد، اما اتحاد عمل بر سر برنامه‌ها و اهداف را ممکن می‌داند و به تنوع ایدئولوژی‌ها و عقاید در جامعه مدنی و دولت قانون‌مند در عرصه حاکمیت باور دارد.

۴. نگاه جامعه‌محور در سپهر خود دموکراسی ملی را باور دارد و نقش دولت و حاکمیت را مهم ارزیابی می‌کند، اما برای کنترل، دخالت، نظارت و هدایت حاکمیت، مبنای اصلی را تقویت جامعه مدنی و نهادهای آن می‌داند.

۵. نگاه جامعه‌محور، کلان‌ساز نیست. به عبارتی، ابتدا از هویت، عقیده و باورها نمی‌پرسد، بلکه در چارچوب دولت ـ ملت مدرن و باور به حقوق شهروندی، به هویت‌ها احترام می‌گذارد. هویتی که درون جامعه مدنی و نهادهای آن بروز و ظهور دارد و رفتار قانون‌مند دارد. هویت هر شهروند حق ویژه حقوقی و قانونی برای وی ایجاد نمی‌کند. در نتیجه، در نگاه جامعه‌محور به ایده‌های کلان مانند جمهوری ناب، جمهوری اسلامی، جمهوری دموکراتیک، جمهوری سکولار توجه اصلی نمی‌شود، بلکه به برنامه این ایده توجه می‌شود.

نگاه جامعه‌محور به بنیان نهادن بنیادهای حقوق بشر و دموکراسی، که همان نهادینه کردن نهادها برای اجرای قوانین از سوی حاکمان است، اهمیت می‌دهد. در نتیجه، به نوع حکومت کردن اهمیت می‌دهد تا به هویت حاکمان، و به جای شخص حاکمان، به ویژگی‌های حاکمان توجه دارد.

نگاه هویت‌گرا و کلان‌نگر در جامعه ما بارها جدال مذهبی ـ غیر مذهبی، مکتبی ـ غیرمکتبی، چپ ـ راست، بی‌خدا ـ باخدا را به وجود آورد که برای آزادی و عدالت نتیجه شوم داشته است.

جامعه‌محوری قصد پاک کردن صورت مساله ایدئولوژی‌ها و باورها را ندارد، اما بر مبنای این نگاه، منطقه مشاع جامعه مدنی قلمرو قوانین و حقوق مدنی است که هر ایدئولوژی با دلایل خود آنها را توجیه یا رد می‌کند.

انسان ایدئولوژیک، جامعه ایدئولوژی‌ها، حاکمیت قانونمند در نگاه جامعه‌محور جایگاه ارزنده‌ای دارد، در حالیکه در نگاه دولت‌محور انسان، جامعه، و حاکمیت کامل یا دارای برخی نقاط ایدئولوژیک خاص است که به برخی از هویت‌ها حق و امتیاز ویژه اعطا می‌کند. در نتیجه، نگاه جامعه‌محور، مطالبه‌محور، و جزءنگر، در سپهر نگاه کلی به دموکراسی، به جنبش سبز نزدیکتر است تا دیدگاه دولت‌محور.


آسیب‌های نگاه دولت‌محور :

۱. نگاه ایدئولوژیک دولت‌محوران

این دیدگاه دعوا را بر سر ایدئولوژی‌ها می‌کشد و در حقیقت اهداف مشخص تقویت جامعه مدنی را به حاشیه می‌برد. تاریخ صد ساله ما چنین دعواهای بی‌دستاوردی را بارها تجربه کرده است، که تازه‌ترین آنها دیدگاه خودی ـ غیرخودی است که در پرتو دید حزبی و صنفی نادرست نیست، اما در پرتو دولت و حاکمیت، نفی اصول مسلم "دولت ـ ملت" مدرن است. این دیدگاه بیشتر بر سر دعواهای گذشته با باورهای ذهنی و نوعی جزمیت عمل می‌کند، مبنی بر اینکه مذهبی‌ها نمی‌توانند دموکرات باشند، یا سکولارها نمی‌توانند قابل اعتماد باشند. در نتیجه، صف‌بندی واقعی نیروها دچار اغتشاش می‌شود، همان‌گونه که بعد از انقلاب چنین شد و ای کاش نمی‌شد. شایسته‌تر آن است که برای پرهیز از این آسیب ضمن احترام به باورها، فلسفه‌ها، ایدئولوژی‌ها، در مقام عمل برنامه و اهداف را ملاک عمل قرار داد.

هژمونی‌طلبی، به معنی رهبری‌طلبی ایدئولوژیک، از آسیب‌های نگاه دولت‌محور است. این تلقی که فقط ما می‌توانیم و دیگران ناتوان‌اند، از دردهای بزرگ هژمونی‌طلبی دولت‌محور است. چندین دهه برخی از جریان‌های مارکسیستی خرده‌بورژواها را ناپیگیر در تحقق عدالت می‌دانستند. چندین دهه است که برخی سکولارها مذهبی‌ها را ناتوان در تحقق دموکراسی می‌پندارند. ادعای ایدئولوژیک داشتن موضوعی نادرست نیست، اما رهبر شدن و رهبری کردن هر ایدئولوژی با مکانیزم و راهکار جامعه‌محور چاره درد است. حقانیت ایدئولوژیک باید محک عقلی و عملی بخورد و در عین‌حال باید مسیر قانون‌مند و حقوقی را طی کند.

تجربه لنین برای کسب قدرت یا تجربه ‌هابزی نمی‌تواند به دموکراسی و عدالت ختم شود. امروزه خطرناک‌تر از حضور ایدئولوژی دولت‌محور، نگاه فلسفی و انتزاعی است. در نگاه فلسفی حکم‌های کلی، کلان و تحکم‌زا تدارک دیده می‌شود. فردید از ساحت شیطانی غرب و غرب‌زدگی سخن گفت و بر جلال آل‌احمد تاثیر گذاشت. در حالی که مشکل جامعه ما با غرب، نه همه فلسفه، اندیشه و تمدن غرب، بلکه مشکل سیاسی بود. امروز هم از الهیات شکنجه، اسلام طالبانی و اسلام ضد دموکراسی سخن می‌گویند. در این کلان‌روایت‌ها توجه نمی‌کنند که مخالفان عمده حکومت دینی همان مذهبی‌ها بوده و هستند. همان‌طور که فردید و جلال آل‌احمد توجه نداشتند که بزرگترین مخالفان غرب‌گرایی هنوز هم اندیشمندان غربی هستند.


۲. دیدگاه راهبردی ـ رهبری کردن دولت‌محوران

این نگاه باور دارد که جنبش سبز باید با طرح تغییر نظام به جای اصلاح نظام، تغییر قانون به جای تفسیر آن، از طریق رفراندوم و انتخابات آزاد رهبران فعلی را کنار بگذارد و به رهبران جدید متکی شود. اینکه عملی بودن این اقدام تا چه حد ممکن و میزان هزینه و فایده آن برای جامعه تا چه میزان عملی است، جای سوال دارد.

تغییر رهبری، دستوری، فرمایشی، و توصیه‌ای نیست. تغییر رهبری موجب ضربه بزرگ یا پایان یک جنبش است، مگر اینکه در پروسه‌ای طبیعی چنین تحولی صورت بگیرد. هژمونی‌طلبی در جامعه‌ای بدون نهادهای مدنی به معنی جنگ بی‌پایان قدرت است، که آرمان‌ها فدای خصلت‌ها و خودخواهی افراد می‌شود، که در نهایت دعواها آسان بالا می‌گیرد و در نتیجه هدف گم می‌شود، اما کینه و اختلافات پابرجا می‌مانند.

تجربه دولت‌محوری در انقلاب و جریان اصلاح‌طلبی در ایران، نه تنها اختلاف میان مخالفان و موافقان، بلکه رقابت وحشتناک میان موافقان و مخالفان را تدارک دید و در عمل در تحقق اهداف شکست خورد.

مشکل بزرگ دیدگاه‌های راهبردی ـ رهبری‌کننده، نگاه "زود، تند، و سریع" آن است. این نوع نگاه یا باید به پیروزی زودهنگام ختم شود یا به سرکوب و انفعال جامعه. حتی پیروزی زودهنگام در صورت عملی بودن به فرجام اصلاحات اخیر یا انقلاب ۵۷ منجر خواهد شد، که در نهایت امر به دعواها و مرافعه‌های خونین‌تری ختم خواهد شد.

به عبارتی، راهبرد دولت‌محور و هژمونی‌طلب در ایران بازی باخت ـ باخت در آخر کار است. هر نوع پیروزی کوتاه‌مدت چشم‌انداز به‌سامان برای جامعه و حتی بزرگان ندارد و ترجمان این شعر حافظ است که: این واقعه پیشین تا روز پسین باشد. از همین روست که باید به راهبرد موثر برای نگاه جامعه‌محور توجه داشت و راه فروبسته دموکراسی را از مسیر این نگاه کاوید.


راهبرد موثر جامعه‌محوری

با توجه به ویژگی‌های نگاه جامعه‌محور، می‌توان به راهبرد و راهکارهای موثر آن توجه کرد و چاره‌اندیشی کرد، چرا که توجه به دستاوردهای کوچک اما موثر، می‌تواند در جامعه ما کارساز باشد و منجر به تقویت دموکراسی یعنی تقویت جامعه مدنی شود.

اتخاذ راهبردهای تدریجی که مستمر باشد، دستاوردهای بیشتری در مقابل راهبردهای انفجاری در پی خواهد داشت. باید توجه داشت که برنامه مهم سرکوب جنبش بسیار جدی است. این سرکوب، با راهبرد برخورد سریع و فوری، شکست خورد. تجربه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ به جناح طرفدار سرکوب پاسخ نداد.

جامعه‌محوری و رفتار تدریجی و مسالمت‌آمیز جنبش سبز، جناح طرفدار سرکوب را به راهکار برخورد فرسایشی و سرکوبگر زمان‌دار سوق داد. در ۱۳ آبان سرکوب بدون کشتار در دستور کار قرار گرفت. این شیوه را هم می‌توان خنثی کرد. این نوع برخورد با جنبش سبز، یک پیروزی برای جنبش است، منتها این دستاورد را باید به خنثی کردن شیوه فرسایشی و سرکوب خشن جناح طرفدار سرکوب در حاکمیت متصل نمود. خنثی‌سازی این شیوه، نیازمند حضور مستمر و تدریجی و با حوصله مردم است.

نکات مهم این راهکار خنثی‌سازی عبارتند از :

۱. حضور میلیونی در مراسم خاص به شکل مسالمت‌آمیز و پرهیز از درگیری و دادن شعار مرگ یا براندازی

۲. گسترش فرهنگ و باور سبز در محل کار و زندگی

۳. حضور فعال در دنیای مجازی برای آگاهی‌بخشی تدریجی به یکدیگر

۴. توجه به مطالبات جنبش‌های خاص اعم از زنان، اقوام، و اصناف

۵. استمرار برنامه‌های هنری و ورزشی در حمایت از جنبش سبز

۶. استفاده از فرصت‌های بزنگاهی که در نتیجه‌ی اشتباهات حاکمیت سر خواهد زد.

۷. گفتگوی مفید میان رهبران جنبش و فعالان آن که نقش مدیریت را برعهده دارند.

۸. تبلیغ پیوند نسل‌ها و حضور خانوادگی و فامیلی در جنبش سبز

۹. مرور و بررسی دستاوردهای جنبش و آسیب‌شناسی مداوم حرکات و رفتارها

۱۰. نگاه مرحله‌ای برای رسیدن به اهداف مورد نظر جنبش

در خاتمه باید گفت که نگاه جامعه‌محور به دلیل پاشیدن بذر تعامل و تعادل به بازی "برد ـ برد" معتقد است. دستاوردها را باید تعمیق بخشید، اما روش‌های شدید را نباید برگزید. مبنای همکاری را باید مطالبات خُرد قرار داد، نه ایدئولوژی‌ها. شروع مطالبات یک روش مدنی است که اقوام، زنان، مردان، اصناف، روشنفکران، دانشجویان، احزاب، و حاکمیت را می‌تواند به گفتگو با یکدیگر وادار کند. آزادی بیان را در پرتو حقوق شهروندی خواستن یا حق تجمع یا برخورداری از حقوق اولیه را طلب کردن کمتر مخالف خواهد داشت.یا حداقل در ظاهر نمی‌توانند با آن مخالفت کنند. تجربه ترکیه را در نظر بگیرید، یک سکولار خاورمیانه‌ای، در حکومت سکولار تونس یا الجزایر آزادتر است یا در ترکیه؟

باید به تحقق مطالبات پرداخت و جامعه‌محوری هم به این معناست. چنین نگاهی از خشونت و تندی می‌کاهد و راه‌های جدیدی را برای موفقیت خلق می‌کند. پس جامعه‌محوری را پاس بداریم. جنبش سبز با این نگاه شکوفا می‌شود.


تاریخ انتشار : ۲ / آبان / ۱۳۸۸

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
11_02_2010 . 16:47
#10
به نهاد حقوقي ـ مدني نيازمنديم نه حزب



نام مقاله : به نهادِ حقوقی _ مدنی نيازمنديم، نه حزب

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


آقاي موسوی! به نهاد حقوقي ـ مدني نيازمنديم، نه حزب.

به دلايل متفاوت ميرحسين ‌موسوي نبايد حزب يا جبهه سياسي تشكيل دهد كه برخي از آن دلايل را خواهم آورد اما بعد از اين پرهيز دادن، ايشان چه كار بايد بكند؟ وي كميته صيانت و دفاع از فصل سوم قانون اساسي (حقوق مردم) را تشكيل دهد كه علل نياز به اين اقدام را ذكر خواهم كرد.

1- تشكيل حزب در جامعه‌اي كه حاكميت آن چندان با احزاب بر سر همراهي نيست و آنان را رقيب خود مي‌داند، با موانع جدي روبه‌رو است. به عنوان مثال فعاليت حزب جمهوري اسلامي كه به درخواست ‌هاشمي از رهبر نظام متوقف شد.
مشكلات فراوان بر سر فعاليت و نقش احزاب درون حاكميت از كارگزاران تا اعتمادملي، مشاركت و مجاهدين انقلاب ديگر جاي گفتن ندارد. حاكميت به راحتي به يك كانديدا امكان نظارت مي‌دهد، اما به احزاب امكاني نمي‌دهد در چنين فضايي ابعاد يك حزب كمك چنداني به دموكراسي نمي‌كند.

2- اما مساله مهم‌تر از عامل اول، فقدان نهادهاي مدني است. احزاب در فقدان نهادهاي مدني مستقل يا سركوب مي‌شوند يا حكومتي يا محفل و فرقه.
در حالي‌كه حزب به معني نهاد سياسي به نمايندگي از نهادهاي مدني يعني مردم متشكل در هويت‌هاي صنفي، فرهنگي و اجتماعي، وارد قدرت مي‌شود.

حزب بدون نهادهاي مدني حامي، مانند ماهي بيرون افتاده از آب است، در حالي‌كه اگر جامعه مدني ما قوي بود، نتيجه انتخابات چندان تاثير مهمي بر همه اركان جامعه نداشت.

3- اين دو قاعده كلي گفته شده كه يعني حاكميت عبوس بر احزاب و حزب بدون جامعه مدني، بحران احزاب را در جامعه ما عميق مي‌كند اما مسائلي ديگر وجود دارد كه دلايل خاص ناميده مي‌شود و تشكيل حزب از سوي ميرحسين موسوي را امري نادرست ارزيابي مي‌كند.
ميرحسين موسوي با تشكيل حزب در ترافيك احزاب داخل حاكميتي واقع مي‌شود و به عنوان يك طرف سياسي در كشمكش‌هاي احزاب اصلاح‌طلب قرار مي‌گيرد و طرف دعواهاي آينده مي‌شود. به نظر مي‌رسد كه با توجه به تقويت نهادهاي مدني، احزاب و جريان‌هاي سياسي به اندازه كافي وجود دارند. ميرحسين موسوي نبايد به عنوان طرف دعوا در رقابت‌هاي سياسي اصلاح‌طلبان قرار بگيرد.

4- اطرافيان و شخصيت فردي ميرحسين موسوي حزبي نيست. اطرافيان اصلي وي اساتيد دانشگاه و شخصيت‌هاي اجرايي نظام هستند كه تجربه كار حزبي و آموزشي ندارند و فاقد مباني اصول فكري- عملي براي كار حزبي هستند.
بايد قبول كرد كه فرق است ميان يك گروه اجرايي با جريان حزبي، آن هم در حاكميت ايران كه در مجموع ساختار سياسي‌اش جريان واحد و همفكر را در مديريت اجرايي نمي‌پذيرد.

5- مساله ديگر جدا از حاميان سياسي و جرياني ميرحسين موسوي كه به دلايل سياسي به وي راي دادند، حاميان مودي وي ديدگاه و منش حزبي ندارند.
حال اگر اطرافيان ميرحسين را در كنار حاميان مودي وي قرار دهيم، به هيچ وجه پيوندي پايدار و درازمدت براي اين همكاري متصور نيست، چراكه حاميان مودي موسوي با گرايشات متفاوت از او به عنوان رياست‌جمهوري استقبال كردند، نه به عنوان رهبر حزب سياسي.

تفاوت ميان رهبر يك حزب و پست رياست‌جمهوري بسيار زياد است. حزب قواعد، ساختار و باورهاي معيني دارد كه افراد خاصي را جذب مي‌كند.

6- تجربه نشان داده است كه جامعه بدون تجربه كار جمعي و نهادهاي مدني اعم از صنفي، فرهنگي و غيره، در كنش حزبي چندان موفق نيست.

7- كار حزبي به نيروهاي همدل و حداقل داراي راهبرد مشترك نيازمند است، ميرحسين چنين نيروهايي ندارد.

همچنين حزب در ايران به شخصيتي كاريزما براي شكل‌گيري نيازمند است يا مجموعه‌اي از افرادي كه با توانايي خود نقاط ضعف يكديگر را پوشش دهند.

ميرحسين موسوي روشنفكري با توان اجرايي است كه چندان مورد خطابه، موج‌آفريني و فضاسازي نيست، در حالي‌كه روحيه مقاوم، پيگير و اجرايي دارد.

همچنين حزب در ايران به شخصيتي كاريزما براي شكل‌گيري نيازمند است يا مجموعه‌اي از افرادي كه با توانايي خود نقاط ضعف يكديگر را پوشش دهند.

ميرحسين موسوي روشنفكري با توان اجرايي است كه چندان مورد خطابه، موج‌آفريني و فضاسازي نيست، در حالي‌كه روحيه مقاوم، پيگير و اجرايي دارد.

8- مساله مهم‌تر رفتار حزبي از سوي وي، جناح مقابل را در برخورد با او بسيار تحريك مي‌كند و توان تحمل وي در نزد جناح مقابل به‌شدت پايين مي‌آيد و بايد ديد كه آيا ميرحسين و جريان حامي وي مي‌تواند در برابر اين فشار هزينه لازم را پرداخت كند. مجموعه دلايل هشت‌گانه مزبور تشكيل حزب از سوي وي را كاري معقول و مقبول نمي‌دانند. ميرحسين موسوي در آخرين اطلاعيه (شماره 9) اهداف مدني و مهمي را در چارچوب فصل سوم قانون اساسي اعلام كرده كه آن را پي خواهد گرفت. تحقق هر كدام از اين خواسته‌ها مانند آزادي بيان، آزادي تجمع، شكل‌گيري رسانه مستقل، ايجاد تشكلات و... قدمي بزرگ در راه تحقق جامعه مدني و در نتيجه كمك به تحقق دموكراسي است. اين اهداف نياز به تغيير قوانين و پذيرش ساختار قدرت دارد تا تشكيل حزب سياسي. در نتيجه با تشكيل يك كميته يا نهاد مردمي مدني كه از حمايت احزاب سياسي، نهادهاي صنفي، قومي، جنسيتي، شخصيت‌هاي داخل حاكميت و روحانيون، علما، وكلا و معتمدين بازار، كارآفرينان، هنرمندان، نويسندگان و دانشجويان برخوردار باشد، بهتر مي‌توان حركت حقوقي و مدني براي اصلاح قوانين و تفسير درست آن ايجاد كرد. تشكيل كميته پيگيري فصل سوم قانون اساسي به عنوان نهاد مدني حامي همه جريانات اصلاح‌طلب قلمداد مي‌شود و از حمايت آنان برخوردار خواهد بود و همچنين نقش داور بي‌طرف را در اختلافات مدني در جامعه ايفا مي‌كند. در وهله نخست شايد ترجيح كميته به حزب، نوعي انتخاب حداقي به نظر آيد اما حركت‌هاي انفجاري در عمل نتيجه انتحاري دارند و ماجراساز هستند اما نتيجه بخش نيستند. بايد قبول كرد حزب قدرتمند و جبهه گسترده در جامعه ما عمر طولاني ندارند اما تشكيل نهادهاي حقوقي ـ مدني كه چهره‌هاي قدرتمند و طرفدار حقوق شهروندي در آن عضو باشند، مي‌توانند تاثيرگذار باشند. از طرفي در جامعه ما نظارت دولتي پذيرفته شده كه اين نظارت را شوراي نگهبان انجام مي‌دهد، در حالي كه نظارت بر حسن اجراي قانون با اهداف مشخص به وسيله نهادهاي مدني امري موردنياز است. حال اگر اين نهاد از چهره‌ها و جريان‌هاي قدرتمند داخل حاكميت شكل بگيرد و چند هدف مشخص را دنبال كند، بر قدرت جامعه مدني خواهد افزود. كميته مزبور مي‌تواند با اولويت قراردادن تفسير درست و تغيير چند قانون براي خود وظايفي كارآفرين تعريف كند و فضاي اجتماعي خلاق در جامعه به وجود آورد. وجود چهره‌ها و نمايندگان قدرتمند در اين كميته، توان چانه‌زني آن را به عنوان يك نهاد مدني با حاكميت بالا مي‌برد به خصوص اگر كميته مزبور از حمايت مردم برخوردار باشد، اين قدرت مضاعف مي‌شود. در كميته مزبور بايد نمايندگان آيات عظام، وكلاي خوشنام، روشنفكران، اساتيد دانشگاه، صاحبان صنايع، فعالان صنفي و مدني و... حضور داشته باشد. وجود نمايندگان چهره‌هاي قدرتمند حاكميت كه به حقوق مردم باور دارند، بر مصونيت اين كميته خواهد افزود خاتمه سرنوشت احزاب و جبهه‌هاي ناموفق يا غيركامياب در جامعه به ما گوشزد مي‌كند كه مشكل جامعه ما حركت سياسي نيست، حركت سياسي از هر نوع آن در جوامع ما ايجاد مي‌شود. معضل جامعه ما رابطه منطقي ميان حاكمان و جامعه است. اين شكاف را نهادهاي مدني و حقوقي و صنفي بهتر حل خواهند كرد. به خصوص اگر اين نهادها از جريان‌ها و چهره‌هاي موثر بهره ببرند. تاسيس حزب و جبهه در جامعه‌اي موفق است كه امكان در اختيار گرفتن حاكميت و اصلاح از بالا ميسر باشد كه رانت نفتي اين امكان را در جامعه ما منتفي كرده است. همچنين حزب و جبهه زماني راهگشاست كه نهادهاي مدني شكل گرفته باشد كه اين ويژگي در جامعه ما حكمفرما نيست. نبايد فراموش كرد كه رفتاري حزبي و جبهه‌اي در جامعه فردگرايي ما متصور نيست، در نتيجه اختلافات بسيار زود بالا مي‌گيرد. تشكيل كميته‌اي موثر و اثرگذار كه در حوزه عمومي فعال و قدرتمند باشد مي‌تواند اهداف مشتركي براي احزاب و جريانات سياسي و مدني ايجاد كند، گامي راهگشاتر است. اميدوارم كه ميرحسين موسوي چنين كند.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ۰۰ / ۰۰۰۰

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
11_02_2010 . 16:54
#11
این سه نهاد دوش به دوش



نام مقاله : این سه نهادِ دوش به دوش

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


در سپهرحقوق ومنافع ملی وبستر مدنی وچهارچوب حقوقی وقانونی راه سبز امید را باید تعریف کرد،رهبری نامتمرکزوخودجوشی که نهادها ،احزاب،شبکه های اجتماعی باتوجه به اهداف مشخص به دنبال آن هستند.

بااین وصف باید توجه داشت که مجموعه وظایفی برای رهبری غیرمتمرکزنهادهای مدنی مرجع واحزاب وشخصیتها وجود می دارد که درصورت تحقق آن شبکه های اجتماعی قدرتمند می شود.
مهندس موسوی در بیانیه شماره 10 خود نگاه به ایران ودید به ارزشهای جمهوری اسلامی واجرای ظرفیتهای قانون اساسی د ارد ؛ ظرفیتهایی که همه مردم ایرانی می دانند و تنوع مذهبی،قومی،زبانی،اقوام ا

اما نگاه محوری این نوشتار، شکافتن رابطه بین شبکه یا نهادهای مدنی غیر رسمی با نهادهای مدنی مرجع ،احزاب وشخصیتهای سیاسی وفکری می باشد.

بی گمان نهادهای مدنی غیررسمی به مانند شاخ وبرگهای تنومند یک درخت ریشه دار عمل می کنند ومحیط خانه ،کار ومحافل دوستانه را شامل می شوند؛جمع های دوستانه از هواداران یک تیم ورزشی تامسافرتهای فامیلی ویا یک تیم کوهنوردی را شامل می شوند،فضای ادارات ،مدارس ودانشگاهها،بازار وخیابان وکسبه را مملو از شوروشوق حق طلبی راه سبز امید

می کنند؛به عبارت ساده تر شبکه های غیر رسمی مدنی میهمانی ها،دورها وجمع های

مطالعاتی ویا قرآنی وجلسات دعا ویا هیتهای مذهبی وحتی صندوقهای قرض الحسنه را نیز شامل می شوند،در این رابطه هر فرد به شوروشوق باورها ویا برنامه هایی را تولیدویا همراهی می کندو مطمننا چنین طرواتی از سوی نهادهای مدنی غیر رسمی بسیار در جوشش سایر پایه های جنبش سبز تاثیر گذار خواهد بودو اما به واقع این نهادها دیالکتیک وارتاثیرگذاروتاثیرپذیرهستند،ایده وخلاقیتها در این نهادها بهتر تولید می شود وامکان شیوع وگسترش عملی آن نیز بیشتر است.

اما مهمتر آن است که در نهادهای مدنی غیررسمی می توانند محل آموزش این اصول مهم باشند:

1- پیروزی زود هنگام می تواند در واقع پیروزی نباشد؛ وتغییری از حالتی به حالتی دیگر میتواند باشد تا رسیدن به و وضعیت بهتر!«تجربه انقلاب اسلامی ومشروطیت در جلوی روی ماست»

2- هدف باید مشخص،معین ،دست یافتنی و قابل ارائه باشد؛باید در اوج رفتار اخلاقی و آرمانی تلاش کردتا به اهداف مشخص ومرحله ایی رسید مانند چند هدف که راه سبز امید آنرا معرفی کرده است.

3-روحیه کارجمعی در این نهادها می تواند ارتقا یابد.

4-رهبری مدنی در این جامعه جا می افتد؛رهبری مدنی که بر اساس قرار داد ،محدودیت زمانی ورابطه حق وحقوق است.

5-سطح مبارزه به سطح زندگی نزدیک می شود وعین زندگی می گردد وگسست معمول میان مبارز،زندگی خانوادگی ودوستانه وغیر از بین می رود.

6-نوعی اعتماد بنفس در این جمع به وجود می آید.

7-کار جمعی این نهادهای غیررسمی بر تقویت کار جمعی نهادهای مدنی واحزاب می افزاید.

8- این نهادها وسیله ونیروی غیر وابسته به نهادها واحزاب در جامعه می شوند که ایده می دهند وایده می گیرند.

9- رشدتکامل شخصیت افراد در این نهادها شاید بارزترین ومفیدترین آن باشد از همین روی فعال مدنی وسیاسی می تواند بانی چنین جمعهای مدنی غیررسمی در محیط کار ومحافل دوستانه باشند،بدون اینکه بخواهند رابطه هژمونی طلبی در این جمع ایجاد کند؛این نهادها مدنی غیررسمی ضرورت دمکراسی خواهی است.

نهادهای مدنی مرجع:

نهادهای مدنی مرجع پایه واساس دمکراسی هستند که رودهای کوچک نهادهای غیررسمی را یاری می دهندویاری هم می گیرند،آنها در حقیقت رودخانه یی هستند که که نتیجه رشدو تکامل نهادهای مدنی غیررسمی هستند؛رابطه حوزه علمیه را با هیئت مذهبی را همه می دانیم،وجود هیئت و حوزه علمیه شهر به یکدیگر پیوند خورده است.

نهادهای مدنی مرجع زمانی قدرتمند می شوند که بتوانند مخاطب گسترده مستقیم داشته باشند.

یک جمع معلمان در یک مدرسه درتعامل با انجمن صنفی معلمان شکوفاتر می شود وانجمن صنفی نیز در رابطه با جمع معلمان در یک محله یا دبیرستان ،قدرتمندتر می گردد،اما بدون رابطه با نهادهای مدنی مرجع ، نهادهای مدنی غیررسمی نمی توانند موثر واقع شوند؛کارگران،معلمان،کارمندان،اقوام،اصناف و....در تجمع محلی یا صنفی ،در پیوند با نهاد مرجع مدنی می توانند قدرتمند شوندوفراخوان یک نهادمدنی مرجع درصورت ارتباط با نهادهای غیررسمی نشان ازقدرت آن میدهد؛باید پذیرفت،جامعه مدنی ما بی اندام است،در نیجه حالت ژله ایی دارد؛باید این نهادها را اندام وار کرد، نهادهای مدنی مرجع شامل زنان،اقوام،اصناف و.... می باشند که باید به رسمیت شناخته شوند ومورد تعامل قرار گیرند واز سوی احزاب شخصیتها ورهبری جنبش سبز مورد اعتماد واقع شود.

به عبارتی فقط انجمن اسلامی معلمان وجود ندارد، بلکه چند نهاد مرجع معلمان ،کارگران،کارمندان،پزشکان ومهندسان وجود دارد که درصورت توافق با نهاد مرجع بر سر معیارها ومصداقها در حنبش سبز باید مورد توجه قرار بگیرند تا جنبش سبز مدنی قدرتمندتر شوند تا به اهداف حقوقی خود دست یابند.

این نهادها وجود دارند و در چهار سال گذشته بیشتر از احزاب سیاسی مطالبات مدنی را مطرح کرده اند ودر ازای آن بازداشت، زندان،محرومیت وفشار را تحمل کرده وبر فضای مطالبه محوری انتخابات تاثیر گذاشته اند.

می گویند مهدس موسوی در کوران فعالیتهای انتخاباتی خود بردو تجربه تاکید کرده:بالارفتن نگاه ملی وایران خواهی، خواسته ها ومطالبات اجتماعی.

این دو ویژگی را باید بیشتر مدهون فعالان ملی مذهبی وملی در مورد ایران خواهی ویزگی اجتماعی را باید مرهون فعالیت اقوام واصناف،زنان ایرانی بوده که سه عنصری را مطالبه می کند وایران را فقط زبان فارسی وتهران ومردان قلمداد نمی کنند وتنها ایران انتزاعی که ریشه در تاریخ کهن دارد ومنافع کلی را داراست که درنهایت در خدمت حاکمان قرار می گیرد وعاقبت نیز همین حامیان خود را که برای ایران جان ومال می دهند را سر کوب می کند.این نگاه جدید به نام ایران به عبارتی نگاه مدنی یا اجتماعی از ایران مجموعه ایی جان دار می سازد که قدرتی فراگیری همه اقوام ایرانی را دارد .

نهادهای مدنی مرجع نیاز به نهادهای مدنی غیر رسمی دارند اما در عین حال بستر در برگیرنده را شامل می شوند،در نهایت این نهادهای مدنی گوناگون هستند که شبکه های غیررسمی را از قاعده دولت گرایی وپوپولیسم نجات می دهند ودر عین حال خود نیز از انزوا نجات می یابند ؛چراکه نهادهای مدنی مرجع در فقدان ارتباط با اجتماع منزوی یا فرقه ایی می شود درعمل کارکرد ارتباطی خودرا به عنوان رابط جامعه واحزاب وحاکمیت ازدست می دهند،نهادهای مدنی پدیدآورنده جنبش سبز هم مدیون آن هستند؛جایگاه نهادهای مدنی مرجع در جامعه در حال مطرح شدن هستند اما در زیر فشار شدید قرار دارند((مانند انجمن صنفی روزنامه نگاران ،کانون صنفی معلمان ،کانون وکلا واصناف بازار ومهندسان وپزشکان وتشکلات مربوط به اقوام ایرانی اعم از مذهبی ،قومی،ملی و.........))

نهادهای مدنی مرجع در ارتباط با نهادهای غیر رسمی می باید: 1-وجود آنها را به رسمیت بشناسد 2- رابطه تعاملی با آنان برقرار کنند3-در شکوفایی آنها بکوشند.

4-جنبش سبز باید تنوع این نهادها را به رسیمیت بشناسد ودید اثباتی به آنان نگاه کند.

5-نظرات این نهادها را مورد بررسی قرار دهد وطرف مشورت قرار بگیرد.

6-نهادهای مدنی مرجع در عین حفظ استقلال ،ارتباط با جنبش سبز را در اولویت قرار دهند.

7-توافق حداقلی بر سر خواسته ها را باور کنند وبر سر تحقق آن بکوشند.

8-نهادهای مدنی مرجع ،رهبری مدنی که بر اساس توافقات مصداقی ،رهبری مشروط است در عمل اثبات کنند و در تقویت این دیدگاه بکوشند.

9-نهادهای مدنی مرجع باید توجه کنند که درصورت سرکوب جنبش سبز امکان فعالیت مستقل آنان بسیار مشکل می شود.



احزاب سیاسی

احزاب سیاسی در عنوان محل تجمع وممکن کننده چرخش قدرت سیاسی بازیگر در پارلمان ،انتخابات وسیکل های دولت مورد توجه هستند،اگرچه در ایران به دلیل عدم قدرتمندی جامعه مدنی چنین کارکردی ندارند وشخصیتهای سیاسی قدرتی برابر با احزاب سیاسی ویا بیشتر دارند؛با این حال در این سالهای اخیر چند حزب اصلاح طلب دردرون حاکمیت وبیرون از آن با طرح دیدگاهها واجرای رفتار هایی در فضای سیاسی کشور تاثیر گذار بوده اند ؛به خصوص این احزاب کارکرد مطبوعاتی وانتخاباتی بیشتری دارند، احزاب مزبور به اعتقاد نگارنده بعداز مبارزات پارلمانی وبستن رسانه ها کارکرد عملی کمتری داشتند به خصوص از سال 84به بعد با این وصف اما نقش موثری در ایجاد جنبش سبز داشته اند ودر انتخابات در قالب ائتلاف وتشکل فراگیر قدرت تاثیرخود را نشان دادند،حال سخن این است که رابطه این احزاب با جنبش سبز باید چگونه باشد:

1-احزاب سیاسی همانند تیم های تشکیل دهنده لیگ فوتبال که در صورت نشاط وقدرت جنبش سبز را که همانند تیم ملی است را یاری می رسانند.-پس وجود آن ضروریست-

2-احزاب سیاسی نقش تحریک وفعال کردن بسیاری از نیروهای حزبی وغیر حزبی را دارند،این نیروها در انتخابات فعال شدند وبر جامعه تاثیر گذاشتند،این تاثیر در شرایط فعلی به ارائه تحلیل و....... چشم انداز وتوضیح اما واگرهای جامعه باشند.

3-احزاب سیاسی در ارائه راهبردها وتاکتیکها اهداف جنبش سبز را عملی کنند وپیش قدم شوند.

4- احزاب سیاسی ،می باید استقلال نهادهای مدنی مرجع را به رسمیت بشناسند وایجاد نهادهای مدنی مرجع را تبلیغ وترویج وتوصیه کنند واز اعضا وهواداران حود بخواهند این نهادها را تشکیل ویاری دهند.-چنین اقدامی بسیار ازرنده است-

5-احزاب سیاسی در جریان موج سبز باید تقویت نهادهای مدنی غیررسمی و مرجع ، در حقیقت آینده خود ودمکراسی را تضمین کنند ودر شرایط ایجاد شده امکان شکوفایی دمکراسی را مضاعف سازند.

6-احزاب سیاسی بر اساس معیارها ی اهداف معین مرحله ایی با به رسمیت شناختن رهبری جنبش در عین حفظ استقلال وتقویت خود نشان دهند که تنوع وتکثر را در جامعه به رسمیت شناخته وبه آن یاری می رسانند.

7-احزاب از هژمونی طلبی به جنبش به پرهیزند چراکه حتی احزاب واقعی در یک جامعه فراگیر نیستند ودر برگیرنده طبقات معینی هستند.

شخصیتهای سیاسی،فرهنگی،هنری،ورزشی وچهرهای معتبر

این افراد که به عنوان چهرهای معتبر درکنار نهادهای مدنی غیررسمی ورسمی واحزاب سیاسی تاثیرگذار هستند؛وبه واقع مروج،تحلیل گر وآسیب شناس خوبی هستند که خطاها را بهتر تشخیص می دهند.

اما توجه به دعوت مخاطبان خود در فعالیت جنبش سبز از وظایف این چهرهای تاثیر گذاز است.درحوادث بعداز انتخابات موج برانگیختگی این چهرها قابل تحسین است منتها این حمایتها را باید با توصیه های روشن وتحلیل های مثبت ونقدی همراه شود ،در نزد ایشان تبیین وتحلیل با دلیری همراه شود وبه مردم جامعه امید وشجاعت ودرایت نشان داده شود.

در خاتمه این نکته را باید گوشزد کرد که نهادهای مدنی ،نهادهای غیررسمی واحزاب در کنار هم،دست در دست با یکدیگر می توانند کارستان مسیر سبز را هموار هموار کنند و در این میانه رهبری مدنی سیاسی جنبش سبز که با توجه به معیارها ومصداقها قابل حمایت است ،چنین تجربه ایی در جامعه ما جدید وبدیع است؛ باشد کامیاب گردد.


تاریخ انتشار : ۰۰ / مهر / ۱۳۸۸

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
11_02_2010 . 17:02
#12
همه پایه‌های راه سبز امید



نام مقاله : همه‌ی پایه‌های راه سبزِ امید

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


جنبش از ما سبز شد، ما هم از او
امید از ما خلق شد، ما نیز از او

حکایت این بیت حکایت جامعه ماست ،واقعیت این است که جنبش سبز یا حرکت اعتراضی اقشار متوسط که نارضایتی مردم نیز را همراه خود دارد محصول تلاش طولانی است که اخرین مرحله ان بعد از بن بست اصلاحات پارلمانی در سال 1384 شکل گرفته است.

جوهره کلام اینکه در سال 1384 حرکت نهاد های مدنی اعم از اقوامی ،اصناف ،زنان و سازمانهای غیر دولتی حقوق بشری و نیز حرکات دانشجویان نگاه مطالبات گرایی را در جامعه رشد داد.

این نگاه مطالبه گرا و جزء نگر و گام به گام به جای نگاه کلان نگر اصلاح طلبانه جای خود را در جامعه باز کرد و در نهایت میان محدودیت های درون حاکمیتی در انتخابات ریاست جمهوری وارد شد.و توانست بخشی از نیروهای اجتماعی را که نگاه سنتی –مذهبی اما صادقانه داشتند رادر کنار خود ببیند این تعامل می تواند فضای تنوع اجتماعی در سپهر ملی و بستر مدنی را به سوی تفاهم ملی سوق دهد.

با این وصف اعلام راه سبز امید نتیجه اعتراض بیشتر اقشار میانه شهری است و در پی ان مقاومت و ایستادگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همراهی سید محمد خاتمی و تائید نسبی هاشمی رفسنجانی از این حرکت خود جوش است .که ریشه های ان در تلاش فعالان مدنی و سیاسی و دانشجویی و احزاب طرفدار فعالیت های مدنی است که بسیاری از انان بدون نقش رهبری در حرکات اخیر مردم به اتهامات نادرست در زندان هستند و بسیاری در معرض تهدید برای دستگیری و انواع فشار ها قرار دارند.پس باید دقت داشت که راه سبز امید برای شکوفایی و استمرار و دوام و تلاش مدنی - سیاسی باید سه نکته مهم را توجه کند.

1-نهادهای مرجع را به رسمیت بشناسد و با انا تعامل کند و تنوع این نهاد ها را به رسمیت بشناسد

2-جریات سیاسی که حاضر به فعالیت سیاسی –مدنی قانون مند هستند را به رسمیت بشناسد.

3-رفتار قانون مند در سپهر حقوق ملی ،بستر مدنی و رفتار حقوقی و و قانونمند را جایگزین نگاه خودی و غیر خودی سازد.

راه سبز امید می تواند خود را در چهار چوب محدودیت رفتار سیاسی انتخاباتی محدود کند ،این رفتار به هر دلیلی نمی تواند به فراگیری اقشار اجتماعی منتهی شود.

راه سبز امید می تواند با رفتار قانون مند و حقوقی مشخص به فراگیری بپردازد فراگیری که بر اساس ایران سه عنصری (اصناف،جنسیت و اقوام)و بر پایه ارتباطی (احزاب ،نهاد های مدنی ،شبکه های اجتماعی )خود را استوار کند.

ایران سه عنصری ایرانی فراگیر است و همراه با پایه ارتباطی احزاب و نهاد های مدنی و شبکه های اجتماعی اعم از دوستانه ،خانوادگی و در محیط کار و محله و نیز دبیرستان و دانشگاه منجر به اعتماد ملی بیانجامد.بی گمان با وجود بحران های اقتصادی و اجتماعی اقشار پایین شهری با شور و حال بیشتری به این راه سبز امید خواهند پیوست.البته به شرطی که نکات مزبور را رعایت کند.

خطر ناک ترین رفتار ان است که رابطه خود را با مردم بدون به رسمیت شناختن نهاد های مدنی مرجع برقرار سازد.این گونه رفتار به پوپو لیسم منجر خواهد شد.و رفتار شبکه ایی محله ،محیط کار، دانشگاه و دبیرستان را جایگزین محض رابطه با نهاد های مدنی می کند.این نوع از ارتباط اجتماعی در انقلاب صورت گرفت اما به دموکراسی منجر نگردید.چرا که شبکه اجتماعی با وجود نهاد های مدنی مرجع استوار می ماند.

همچنین نادرست خواهد بود که راه سبز امید با احزاب موجود در جامعه به رفتار سیاسی بپردازد و از انان فقط حمایت بخواهد .این گونه سیاست ورزی ساخت قدرت سیاسی را دموکراتیک نخواهد کرد.بلکه باید از انان تعامل را طلب کند.

همچنین راه سبز امید با تکیه بر حقوق اساسی ملت در فصل سوم قانون اساسی می تواند با همه شبکه ها ،نهاد های مدنی و احزاب میثاق صادقانه ببندد.این میثاق به تعبیر امام علی (ع)گردن در گرد گفته خود بگذارد .

اقایان میر حسین موسوی با ایستادگی ،مهدی کروبی با دفاع و افشاگری و خاتمی با همراهی نمودن نشان داده اند که می توان بر روی صداقتشان حساب کرد اگر چه تمامی انسانها با ضعف هایی روبرو هستند.

در نتیجه راه سبز امید بر اساس میثاق حقوق ملت و رفتار قانون مند نیاز به تعامل میان شبکه ها،نهاد هاو احزاب دارد.تا راه سبز امید شکوفا و استمرار یابد و در عین حال راه دموکراسی را گم نکند.نیاید فراموش کرد مردم ما شروع خوبی دارند اما در استمرار و در نتیجه چندان کامیاب نیستند.

اگر راه سبز امید ارام اما مطمئن و با حوصله اما دموکرات حرکت کند.می تواند در جامعه امید و همبستگی ایجاد کند.

به عبارتی راه سبز امید می تواند شعار "همه برای یکی و یکی برای همه" را جایگزین شعار "همه با من "یا "همه برای "من بکند.

انتظار ان است که در پرتو تنوع و تفاوت برای دموکراسی تلاش کنیم و فراموش نکنیم که تجربه گذشته حرکت های ایرانی چنین تنوع و تفاوتی را در سپهر ملی در خود نداشته است.بلکه باید و می توان این تجربه را خلق کرد.

بی گمان عنصر ایرانی و اسلامی به ما گوشزد می کند که میثاق گرایی و وفا به عهد بر شکوه ایران و ارزش های اسلامی می افزاید تا تحمیل روش و عقیده و پیروز شدن از موضع بالا با دیگران رفتار کردن.

باید در این راه تلاش کرد.

این مقاله تقدیم به معصومیت ترانه موسوی و نجابت سعیده پور اقایی که تنها فرزندان خانواده خود بودند.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ـــــ / ۰۰۰۰

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
11_02_2010 . 17:07
#13
جنبش سبز و چگونه رهبری کردن



نام مقاله : جنبشِ سبز و چگونه رهبری کردن

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


بهار دموکراسی در مدنیت و رشد نهاد های مدنی متبلور می گردد.اگر چه احزاب سیاسی نمایندگی سیاسی ان را به دوش می کشنند.

رفتار و کنش مدنی بر تفاهم در عین تنوع ،ایجاد منطقه مشاع در جامعه میان جریانات و افراد متفاوت و متنوع است که دارای عرصه خصوصی یا عمومی جمع های مخصوص به خود هستند.در نتیجه حاکمیت باید برای اداره جامعه متنوع قانونمند باشد .قانونی که حاصل قرارداد است.اما در همین جامعه می توانند احزاب و نهاد های غیر دموکراتیک وجود داشته باشند اما در حاکمیت قانونمند باید ضوابط دموکراتیک در رابطه با دیگران رعایت کنند.

منتها این افراد جریانات با قبول ارزشها و ضوابط در چهار چوب حوزه مخصوص خود قواعد غیر دموکراتیک را اعمال می کند.حکومت در برابر این جریانات رفتار قانونمند دارد و مطابق قوانین باید انان را به رسمیت بشناسد.حتی اگر حاکمان به رفتار و کنش انان اعتقاد نداشته باشند.

احزاب سیاسی در نهایت بهترین گزینه را رهبر خود می کنند و در چهار چوب اصول و باورهای خود ساختار درونی خود را شکل می دهند.به عبارتی انان رابطه امام را داوطلبانه در درون بر قرار می کنند.اگر چه به مرور زمان دچار تحول شده و ساختار جبهه ای پیدا می کنند .اما هنوز دبیر کلی یا رهبری حزب به معنی تبلور اصول اساسی حزب شمارده می شود.

اما همین رهبر حزبی اگر با دیگران برای کسب ارای انان مواجه شود دیگر تبلور باورها و عقاید نیست ،بلکه همین رهبری حزبی منطقه مشاع احزاب ،نهاد های مدنی می گرددکه جامعه مدنی و نهاد های ان بر اساس توافق بر سر برنامه به رهبر حزبی مورد نظر رای مشروط می دهند یا در یک برنامه مدنی یک رهبر سیاسی فقط در صورتی مورد توافق جامعه قرار می گیرد که بر سر اهداف مشخص صلاحیت خود را برای رسیدن به ان اهداف به اثبات برساند.

در این مورد مهندس موسوی و مهدی کروبی مثال مناسبی هستند.هر کدام از این دو بزرگوار می توانند عقاید خاص خود را داشته باشند ،اما زمانی که به مطالبات اقشار متفاوت جامعه نزدیک شدند ،مورد وثوق جریانهای مدنی و سیاسی قرار گرفتند و از برنامه های انا حمایت به عمل امد.

و حمایت تنها از برنامه های ایشان بود .ونه حمایت از عقاید و باورهای این افراد ،به عبارتی رابطه عقاید و باور با برنامه ها ،رابطه منحصر به فرد نیست .یعنی از عقاید و باور ها دارای منطقه مشاع هستند که همین منطقه مشاع امکان زیست مدنی را فراهم می کند.این منطقه مشاع حتی مشروعیت دینی خود را در قران با تایید پیمان مدینه میان پیامبر با مشرکین اهل کتاب خود را نشان می دهد.

ایجاد بهترین منطقه مشاع امتیاز در ایدئولوژی عقاید در باور نیست.یعنی نه اینکه انسانها را همانند خود کنیم و بعد معیار ها و برنامه ها یکسان خواهد شد .این گونه برداشت به دیکتاتوری ،خود کامگی و خود سری منجر می شود.

به عبارتی ایجاد و وجود منطقه مشاع است که انسان اجتماعی را ممکن می سازد و سیاست واقعی را ممکن می سازد.چون سیاست در زندگی جمعی انسانها اعمال می شود .زیرا انسان مدنی الطبع است.از منظر مدنی عنصر سیاسی هم است .منظر مدنی قبول تنوع و تکثر و در عین حال همزیستی می باشد که در نهایت به وحدت عمل می انجامد.

با این مقدمه چینی به حوادث بعد از انتخابات و نیاز به رهبری مدنی –سیاسی را مورد بررسی قرار می دهیم.

بعد از انتخابات و نتایج غیر قابل قبول ان که اقشار میانه شهری را معترض و دیگر اقشار را بهت زده کرد.حوادث مدنی مهمی پیش امد که هر دو کاندیدای معترض موسوی و کروبی نتایج ان را نپذیرفتند .در تعامل مردم با کاندیداها حوادثی شکل گرفت که هم با شکوه و هم مملو از اه و اندوه است.

حاکمیتی که رفتار مدنی و حقوقی نکرد و مردمی که رفتار مدنی کردند.

در این میان شرایط جدیدی رخ داده است،استمرار نگاه مطالبه محور که بعد از این اصلاحات شکل گرفت به یک مطالبه محوری کلان دعوت می شود اما این بار تفاوت زیادی با اصلاحات کلان و کلی ،مبهم و گنگ و بدون استقلال نهادهای مدنی و احزاب سیاسی دارد.به عبارتی این بار نهاد های مدنی ،احزاب و شخصیت ها بعد از چهار سال کشمکش مطالبه محور بر اساس جنبش های مدنی خاص (اصناف ،زنان،اقوام ،دانشجویان و...)و احزاب بر سر جدال بر سر بقا و ماندگاری و شخصیت ها و روزنامه نگاران و دانشجویان در کشمکش برای حداقل حق فعالیت کردن به این مرحله رسیده اند که البته دوره جدید نیست که تجربه گذشته دارد اما جوی همان جوی است اب همان اب نیست.

این دوره شکل جدیدی از رفتار مدنی –سیاسی در جامعه ما را طلب می کند .که به دوره انتخابات ریاست جمهوری بی شباهت نیست.اما همانند ان هم نیست.

در انتخابات ریاست جمهوری جامعه به دنبال انتخاب رئیس جمهور بود که به عنوان مقام اجرایی مکلف به تحقق وعده های انتخاباتی بود .اما در عین حال از اختیاراتی برخوردار بود .اما فارغ از نتیجه انتخابات جامعه مدنی ،احزاب و شخصیت های ایرانی خواسته هایی را دارند ،این خواسته ها باید مطالبه شوند و در سپهر ملی ،بستر مدنی و چهار چوب حقوقی و قانونی باید پیگیری شوند.

این پیگیری ونیاز به رهبری ،سازمان ،شعار و راهبرد و تاکتیک مناسب دارد.در این میانه مسئله رهبری یا رهبران مهم است و در ایران این مسئله می تواند بسیار مناقشه بر انگیز باشد .مجموعه رفتار های جریان های گوناگون درباره جنبش سبز نشان داده است که نوع رهبری مدنی –سیاسی در جامعه ایران نیاز به تبیین و تبلیغ و ترویج دارد.

رهبری مدنی –سیاسی بیشتر قراردادی و با رعایت اخلاقی به عبارتی مسئله راهبری به سبک کاریزماتیک نیست .اگر کسی کاریزماتیک شد مسئله دیگری است.اما مبنای رهبری مدنی –سیاسی توافق بر سر معیار ها و قراردادها ست.به عنوان نومنه جنبش سبز بر سر چند اصل اساسی راه خود را تعریف می کند.

ازادی بیان و عقیده ،ازادی اجتماعت ،ازادی تظاهرات مسالمت امیز ،رسانه های خصوصی و...که همگی در چهار چوب قانون و قانون مند نیست این مبانی توافق است که همه پایه ان را رعایت و از ان عدول نکنند .منتها توافق بر سر حداقل ها میان احزاب ،نهاد های مدنی و شخصیت های اصلاح طلب به رهبری مناسب ،سازمان های کارا و تاکتیک موثر نیاز دارد.

با این وصف ویژکی رهبری سیاسی بسیار مهم است .در این میان انواع رهبری سیاسی ،ایدئولوژیک ،رهبری سیاسی حزبی –ملی ،رهبری سیاسی –مدنی و....

رهبری سیاسی مدنی دارای ویژگی های خاص است که گذار به سوی دموکراسی را ممکن می سازد.در فعالیت سیاسی –مدنی اصل بر قرار داد و شفافیت است مکه گذار به سوی دموکراسی را ممکن می سازد.

در فعالیت سیاسی مدنی اصل بر قرار داد و شفافیت و مسئولیت پذیری محدود و تعین شده است.که طرفین قرار داد ملزم به رعایت ان هستند ،مشروعیت نیز در ازای رعایت معیار ها و قرار داد هاست در نتیجه رهبری سیاسی –مدنی نقش هژمونیک ندارد.یا لااقل برای همه افراد جامعه ندارد ،همچنین به دنبال تحمیل چنین نقشی نیست .اما مهم خواسته رهبری نیست.بلکه جامعه رشد یافته و دارای نهاد های مدنی و سیاسی مرجع مهم است که توان ان را دارد که در عین قبول رهبری یک فرد و جریان رفتار مدنی نیز داشته باشد.یعنی اشتراک بر سر زیست اجتماعی ،اشتراک در پرتو حقوق ملی و غیره.

به عبارتی این رهبری سیاسی –مدنی بر این اصول کلی نهفته است و عقاید فرد و جریان رهبری کننده اصل توافق محسوب نمی شود.بلکه برنامه های ارائه شده ملاک است.توافق قراردادی قابل نقض است یا ادامه دادن است.رهبری موقت است تا زمان معینی البته می تواند استمرار یابد.حمایت از رهبری می تواند بدون قرارداد رسمی باشد .منتها ملاک حمایت ،ایستادگی رهبر بر سر خواسته های مشترک است.

به نظر می رسد که جامعه مرحله ای از سوی رهبر و تابع را به سوی رهبری قرار دادی بر اساس حقوق شهروندی طی می کند.اما هنوز کامل به این مرحله نرسیده ایم.

جنبش سبز می تواند ازمون چنین رهبری باشد.اما در عوض مشاهده می شود که برخی از جریانها و شخصیت ها با نگاه ماهیت گرایانه به بررسی جنبش سبز و رهبری ان می پردازند.این ویژگی دو افات دارند.1-ایشان بدون رهبری فقط حمایت از حرکت مردم می کنند این اقدام چندان شایسته نیست.چرا که هر حرکتی دارای رهبر یا رهبران است.باید این ویژگی را به رسمیت شناخت می توان با این رهبران رابطه انتقادی داشت.اما نفی رهبران و تائید هواداران امر درستی نیست.از طرفی این اقدام موجب رابطه غیر حقوقی و مدنی حامیان با جنبش مزبور می شود.این حمایت به ضرر حمایت کننده است.چون رابطه مشخص و شفاف با ان رابطه برقرار نکرده است.این عدم ارتباط ناشی از نگاه غیر مدنی دارد.این رفتار رهبری خواسته یا ناخواسته به مسئله هژمونی طلبی می افزاید در حالیکه حمایت قراردادی و مشروط از رهبری هر جنبش مورد تائید جامعه مدنی می شود.و نوعی نگاه حداقل گرا در رابطه مدنی را باعث می شود.و نوعی نگاه حداقل گرادر رابطه مدنی را و قانون مندی رهبران را باعث می شود.

در تاریخ گذشته چنین رفتاری مدنی را ما از سوی خلیل ملکی یا مصدق شاهد بودیم.

یا نحوه برخورد بازرگان با رهبر انقلاب که متاسفانه از سوی دیگران مورد حمایت قرارنگرفت.در حالیکه حمایت مشروط و قرار دادی هم به رشد مدنیت یاری می رساندو هم رهبری را در موضع مطلقیت قرار نمی دهد.

با این وصف رهبری جنبش سبز اگر چه تاکنون هژمونیک عمل نکرده است.اما شایسته است به دلیل رفتاری مدنی که در پیش گرفته است و با این وصف که رهبری با به رسمیت شناختن و مخاطب قرار دادن نهاد های مرجع مدنی و احزاب در کنار پیشنهاد ایجاد جامعه شبکه ای دمی تواند گام بلندی در راستای ایجاد روابط مدنی در فعالیت سیاسی بکند.

اما نباید فراموش کرد که نگاه مدنی به رهبری سیاسی در جامعه بستگی به عوامل گوناگون دارد.در وهله خلق تئوری مناسب برای این نوع رهبری که البته گام هایی در این مسیر برداشته شده است.اقدام مشترک بر اساس قرار دادهای معین ،همچنین توجه به این نکته حرکتی که جامعه مدنی را به رسمیت بشناسد و همچنین هر حرکتی که به گشایش فضایی کمک کند ،می تواند مورد حمایت قرار بگیرد و رهبری نیز در همین راستا مورد حمایت است.

نگاه مدنی محور به چگونه حکومت کردن توجه دارد در نتیجه به چگونه رهبری کردن توجه دارد تا چه کسی رهبری می کند.

مدنی شدن سیاست می تواند اجازه دهد در چهار چوب قانون مندی همه نوع سیاست برای دوست داران ان وجود داشته باشد .همه نوع سیاستی که همه جور رهبری داشته باشد اما رهبری عام مشاع فراگیر و رهبری مدنی باشد که نتیجه ان چگونه رهبری و چگونه حکومت کردن است.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ـــــ / ۰۰۰۰

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
11_02_2010 . 17:10
#14
راهبرد و تاکتیک مناسب برای جنبش سبز



نام مقاله : راهبرد و تاکتیکِ مناسب برای جنبشِ سبز

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


در عرصه تئوری و اکادمیک تبیین وتحلیل مهم است و ارائه نگاه بالا تر و منسجم تر در قلمرو باورها و ارمانها مهم و با ارزش هستند، اما در عرصه عمل و اقدام راهبرد ها و تاکتیک ها اولویت دارند. البته کسانی هستند که این سه را به خوبی تلفیق می کنند، اما این کسان فراوان نیستند.
مرسوم است که عرصه تئوری را اکادمیسین ها خوب می دانند. ایشان روش تحلیل و تدوین را بهتر می دانند.

متداول است که روشن فکران در قلمرو باورها ارمانها را خوب بیان می کنند.

می گویند تجربه دیده توانایی ارائه راهبرد و تاکتیک مناسب را برای رسیدن به هدف بهتر توضیح می دهد و لااقل وقتی از امری پرهیز می دهد انجام ندادن انها به صلاح است و بهتر است که ان را انجام ندهیم.

اما اگر ماجرا قدری عمیق شود باید پایه تجربه را با عنصر روزمره امیخت تا تاکتیک ها صحیح باشد که برخی از اندیشمندان صحنه اصلی کشمکش ها را حتی راهبرد نمی دانند بلکه مقابله تاکتیک ها می دانند. در این مورد بازی های پیش رفته فوتبال قابل توجه و یادگیری است.

در مصافهای مهم که جریانات از امکانات گوناگون برخوردارند، تاکتیک ها بسیار مهم است و حتی اجرای ان از راهبرد جلو می زند، حتی قضاوت برروی امکان توانایی بر سر پیروزی بر محور تاکتیک ها جلوه گر می شود.

تجربه انقلاب ایران زمانی مهم شد که تاکتیک ها توانست حتی ارمانها ی زیباتر را تحت شعاع قرار دهد. تاکتیک در صورت راهبرد درست می تواند به دلیل رسیدن به دستاورد مخاطبان را راضی و دیگران را جذب و جلب کند. و موفقیت به همراه اورد.

باز معمول است انان که دستی در عمل و اجرا ندارند مدام خواسته های خود را فریاد می کنند، اما ابزار چگونگی اجرای ان را نمی جویند.

با این وصف این افراد دو دسته هستند. کسانی که میزان توانایی و ناتوانایی خود را باور دارند، در نتیجه برای حرکت به کار بلد ها اعتماد می کنند و عده ای نیز چنین نیستند بلکه فقط خواسته های خود را منهای شرایط و موقعیت اعلام می کنند و تقاضای ان را دارند.

سرزمین ما از این نیروها و افراد و جریانها کم ندارد که در عمل رفتار روشنفکری معطوف به امید دارند در حالیکه حزب و سازمان روشنفکری امری نادر است. اما در سرزمین ما فراوان هستند.

این مختصر را اوردم تا نشان دهم که بایستی در عرصه عمل و رفتار در تلفیق هدف و ارمان و روش صحیح به عملی کردن ان اندیشید. چرا که جامعه به اکادمیسین، روشنفکر، استراتژیست و تاکتیکسین احتیاج دارد.

حوادث پس از انقلاب نشان داد که به کار گرفتن مناسب روش، طرح هدف و رفتار عملی چقدر مهم است. بخصوص در سرزمینی که حاکمان و قدرتمندان سر به مهر نیستند و نسبتی میان جرم و مجازات قائل نیستند.

در همین رابطه است که نیروهای کنش گر و تجربه دار تلاش می کنند که از ارمان های بلند سپهر و جهت بسازند، یعنی ازادی و عدالت دارای پایه عمیق تر شود، اما همه انها یک شبه بدست نمی اید. پس باید ان ارمان را مرحله به مرحله خواست؛اما بدون ارمان شور انگیز حرکت مهمی خلق نمی شود.

همچنین باید توجه داشت روش و تحلیل درست نیازمند ابزار مناسب است که محصول کار اکادمیسین هاست. باید انها را اموخت و به کار بست. اما در تلفیق ارمان و روش مناسب، راهبرد نقش تعین کننده دارد.

راهبرد باید در توان مجموعه فعالان و هم کشش زمانه باشد در غیر این صورت به مشکل بر خواهد خورد.

راهبرد تقویت جامعه مدنی یک انتخاب است. الزامات این راهبرد ارمان را مرحله ای و روش ها را به شکل خاص در خود می گیرد، چرا که ارمان به جای راهبرد و روش تحلیل به جای راهبرد نمی نشیند.

در اتخاذ راهبرد عنصر شناخت و تجربه است که روش تحلیلی را غنی می کند و بر ارمان جلوه مر حله ای را باعث می شود.

اما در راهبرد تقویت جامعه مدنی و طرح خواسته های فصل سوم قانون اساسی چه تاکتیک هایی باید محقق شود.

هزار نکته باریک تر از مو اینجاست.

توافق بر تقویت جامعه مدنی هدف گزاری درست کار است. این روش غیر خشونت امیز نگاه حذف به هیچ نیرو و جریانی اعم از راست و چپ را ندارد. دولت قانون مند می خواهد یعنی معیار ایدئولوژیک ندارد اما مطلق و ابدی نیست؛ در حال حاضر چگونه می توان به این هدف گذاری رسید. طرح کلیات نظری لازم است، اما کافی نیست. حتی اعلام راهبرد نیز کفایت نمی کند. در تیجه تاکتیک رسیدن به اهداف مهم است.

بر خلاف راهبرد، تاکتیک در میدان عمل به اقتضای شرایط و با توجه به امکانات و شرایط اتخاذ می شود و نمی تواند قالبی از پیش تعیین شده باشد اما در چهار چوب هایی معنی دار می گردد و نمی توان از هر تاکتیکی سود برد. به عنوان نمونه نمی توان به خشونت دست زد. ، اما از رفتار مسالمت امیز دم زد.

جریان قدرتمند حاکمیت قایل به خشونت ورزی است، تا رفتار مدنی مردم را دچار اختلال کند. جمعی را رادیکال و اکثریتی را منفعل کند. واقعه کهریزک، انفرادی طولانی، مسئله تجاوز و غیره از این قبیل رفتار ها ست. همچنین در برخورد و ضرب شتم شدید مردم در خیابان و داشتن وسایل غیر متعارف سرکوب مانند قمه، زنجیر، پنجه بوکس و... در دست لباس شخصی ها که در کنار ماموران با مردم برخورد می کنند به بدترین شکل از وسایل مزبور استفاده می کنند. یابه کار بردن باتوم در متفرق کردن مردم که ان را به جای تهدید و در نهایت بر پا ی افراد زدن، به صورت و کمر انها فرو می اورند.

این رفتارها تحریک کننده است تا افرادی به عکس العمل وادار شوند ودر نتیجه قدرتمندان مجوز برخورد شدید را پیدا کنند.

تاکتیک ها را باید در راستای راهبرد و اهداف به کار برد و مرعوب یا مغلوب جریان رقیب یا مقابل قرار نداد.

در همین راستاست که که برخی افراد و نیروها با اتخاذ تاکتیک های افراطی غیر واقعی از منظر فردی یا گروهی وارد جنبش یا حرکت سبز مردم می شوند.

اتخاذ تاکتیک ها در عین ازادی عمل نیاز به رشد و حرکت واقعی باحرکت جامعه رادارد.

ارائه راه حل های غیر عملی یا ذهنی و یا طرح روش هایی و تاکتیک هایی که با حرکت فعلی مردم هم خوانی ندارد، کاری پسندیده نیست، اگر چه ازادی عمل و اختیار هر فرد و نیرو با خود او می باشد. احدی نمی تواند مانع از ازادی دیگری شود. اما این نوع رعایت کردن یک ظرافت راهبردی است و توصیه برای رسیدن به کمیابی می شود.

چرا که ظرافت راهبردی موجب به نتیجه رسیدن و دستاورد داشتن می شود و در عمل می تواند به سوی موفقیت راه برد.

به اختصار می توان گفت که جنبش سبز و حرکت مردم:

1- در سپهر ملی حقوق ملی که تلاش می کند مستقل بماند اما با جهان سر تعامل بر اساس حق و حقوق ملی خود دارد، همبستگی و همراهی دیگران را می پذیرد، اما دخالت انان را نه. همبستگی دیگران در راستای بنی ادم اعضای یکدیگرند را باور دارد.

2- این جنبش بستر مدنی دارد. اگر به خیابان امده، اما خیابان امدن به معنی شورش نیست. بلکه خواسته حقوقی دارد. می خواهد با احقاق حق خود رفتار مدنی را به عمل پارلمانی پیوند زد. منتها بعد از اصلاح یا تفسیر دموکراتیک قوانین.

3- این جنبش که رنگ سبز نماد ان است و این رنگ بوی ایرانی است و ریشه ایرانی ان را ائین مهر، دین زرتشت و اسلامی فرا می رود، در چهار چوب روش احیای فصل سوم قانون اساسی و حقوق مردم فعال است. به نحوی که قانون طوری تفسیر یا اصلاح شوند تا حق حاکمیت مردم، حق تجمع، تظاهرات و ازادی بیان و عقیده و... تضمین شود. تا حاکمیت مردم در عمل تبلور یابد.

راز رنگ سبز ایرانی در شرایط حاضر این چنین است، مستقل است، مدنی است، در چهار حقوقی و قانونی خود را تعریف می کند.

به عبارتی هدف یا ارمانی مرحله ای بر اساس تقویت جامعه مدنی و دولت پاسخگوست که به تقویت دولت قانونمند منجر شود.

بستر مدنی و چهار چوپ حقوقی هر نوع شعار و تاکتیک باید بتواند در چنین چهار چوبی حرکت کندتا نتیجه بخش تر باشد

والا سقف ارمانها تا ثریا می رود، اما تحقق ان از ارمانهای ذهنی و راهبردی اراده گرایانه و تاکتیک های تفرقه انگیز تلخ است. باید به کامیابی اندیشید، هر چند خواسته ها چندان بزرگ نباشند، اما اگر دقیق باشند، در مرحله ای می توان تا بلندتر هم رفت.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ـــــ / ۰۰۰۰

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
11_02_2010 . 17:13
#15
مرحله ايران چيست؟



نام مقاله : مرحله‌ی ايران چيست؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


روشنفكر شيفته كلام و بحث است و در وادي نظر مي‌تازد، روشنفكر ايراني وارث تمدن غني شعر و ادب است و ‏تمدن ايراني با شعر شاخص مي‌شود. به‌عبارتي ايرانيان معتقدند كه تا مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته ‏باشد. پيوند ادبيات و فكر بدون عرصه عمل، ايده‌هاي ذهني را به اوج مي‌برد. عدم ميدان كنش و فعاليت عملي كه ‏حكومت‌ها بر سر راه روشنفكران ايجاد مي‌كنند، قدرت تخيل آنان را در آسمان‌ها به اوج مي‌رساند و نظريه‌هاي ‏معطوف به ايده يا انتزاع، آنان را در خود مي‌گيرد. ‏

بر همه اين مسايل اگر پارادايم‌هاي زمانه را لحاظ كنيم ديگر نور علي نور مي‌شود. به‌عنوان نمونه اگر در پارادايم ‏سوسياليسم باشيم، روشنفكر ما سوسياليسم را با مذهب و آزادي تمام مي‌خواهد و با روش ديالكتيك اين ايده ‏پردازي‌ها را انجام مي‌دهد. اگر در پارادايم دموكراسي‌خواهي باشيم با ديد انتزاعي فلسفي و روش آناليز، به ناب ‏خواهي مي‌رسد.‏

در مجموع، جريانات روشنفكري ما كه بر فعالان سياسي و دانشجويي اثر مي‌گذارند، اين نوع ويژگي‌ها را دارند. ‏در ميان مسلمانان و لائيكها مي‌توان چنين روشنفكراني را فراوان نشان داد كه در دوران سروري خود، چگونه در ‏ايده پردازي آرماني و ايده پردازي انتزاعي تا بي‌كران‌‌ها رفته‌اند، اما در عمل در تجويز موقعيت مناسب زمانه ‏چندان كامياب نبوده‌اند. اگرچه تلاش صادقانه داشته و برخي جان شيرين بر سر اين تلاش گذاشته و جمعي زندان‌ها ‏و عده‌اي محروميت‌ها كشيده‌اند. اما چرا همين روشنفكر وقتي در مرحله تجويز قرار مي‌گيرد حتي با وجود ‏پرداخت جاني، قادر به تعيين مرحله جامعه نيست.‏

در اين مورد چند مثال مي‌زنم. "حيدر خان عمو اوغلي" انسان بزرگي است وي به دنبال تحقق آرمان انساني ‏سوسياليسم در جامعه ايران است اما در مشهد با تنها فردي كه مي‌تواند گفتگو كند يك سرمايه‌دار است، البته واژه ‏سرمايه‌دار براي آن مشهدي شايد تا حدي گزاف باشد. همين حيدرخان به‌عنوان نمادي از جريان روشنفكري مطرح ‏در مشروطيت در مرحله انقلاب دچار خطاي فاحش مي‌شود و نيز قادر نيست در جريان جنبش جنگل، جريان ‏افراطي را در مواجه با ميرزا مهار كند. مرحله انقلاب مشروطه، مهار قدرت بي‌حد و حصر بود، نه جمهوري، نه ‏جمهوري دموكراتيك. ‏

با اين وضع روشنفكري فعال زمانه در نهضت ملي چه رفتاري را پيشه كرد؟ روشنفكري تئوري‌دار در دو وجه ‏نهضت ملي و منتقد آن صف‌بندي كرد. خليل ملكي و برخي از جريان‌هاي مذهبي معتقد به مرحله حمايت از ‏سرمايه‌داري ملي و نماينده آن بودند. اما گرايش غالب روشنفكري، منتقد نهضت ملي شد و حزب توده به‌عنوان ‏نماينده اين گرايش عمل كرد. نقد روشنفكران بعدي به حزب توده اين شد كه چرا حزب بر سر مرحله انقلاب ‏دموكراتيك مقابله جدي نكرد و نه اين‌كه چرا در تشخيص مرحله جامعه نادرست عمل كرد. ‏

در ازاي همين نقد بود كه در سال 1358 هم نماينده فدائيان و هم نماينده مجاهدين اعلام كردند كه بورژوازي ملي ‏توان ادامه انقلاب را ندارد. پس فاز دموكراتيك به رهبري روشنفكران، كارگران و زحمتكشان ممكن مي‌شود و ‏مي‌بايست در قالب يك جبهه فراگير با حضور انقلابيون عملي شود. اين جريانات علت شكست مشروطه و نهضت ‏ملي را نداشتن ايدئولوژي مناسب انقلابي، سازمان منسجم و فراگير دانستند.‏

اما آيا اين مرحله سنجي درست بود؟ جامعه ما مستعد تحول دموكراتيك به رهبري روشنفكران و زحمتكشان بود، ‏البته برخي فقط رهبري طبقه كارگر را مي‌پذيرفتند. تأسف بار اين بود كه رهبران اين دو جريان در سال بعد به ‏جاي تشكيل جبهه فراگير در برابر هم قرار گرفتند. اين مرحله سنجي در سال 1358 باب زمانه بود و تا 1370 ‏دلبري داشت.‏

در دوران اخير مرحله سنجي، به‌دليل تغيير پاراديم از تحول دموكراتيك و سوسياليستي به ايده انتزاعي ناگهان ايده ‏جمهوري‌خواهي ناب تغيير يافته و اين ايده دلبري دارد. پيروان اين ايده كه به‌طور عمده ضد ماركسيست هستند و ‏در نقد چپ‌ها بي‌پروا، بايد توجه داشته باشند كه جمهوري‌خواهي با كدام اقشارباني، با چه قدرتي و با كدام سازمان ‏و حزب و تئوري مناسب محقق مي‌شود. به عبارتي اين ايده ناب‌خواهي روشنفكري چندان عملي نمي‌نماياند و بايد ‏توجه داشت كه شجاعت در نقد راهبرد گذشته نيست بلكه صواب در عملي كردن ايده‌هاي ممكن است.‏

به‌نظر مي‌رسد كه سخن گفتن از مرحله ايران مسأله مهمي است. بدون اجماع كلي در مورد اين مرحله كه اقدامات ‏و اعمال جريانات را در يك راهبرد به خط مي‌كند، قافله آزادي و عدالت تا به حشر لنگراست. چرا كه تعيين مرحله ‏ايران، امري ايدئولوژيك، آرماني و انتزاعي نيست. بلكه ايدئولوژي، آرمان و انتزاع بايد كمك كند كه اين مرحله ‏تشخيص داده شود و براي آن راه‌حل ارايه شود نه اين‌كه اين عوامل، مرحله ايران را تعيين كنند.‏

از همين روي آيا مرحله ايران در انقلاب مشروطه، تحول راديكال سوسياليستي يا ايجاد جمهوري دموكراتيك بوده ‏است؟ مرحله ايران در نهضت ملي، مرحله رهايي بخش خلقها و جمهوري دموكراتيك بوده است؟ مرحله ايران در ‏انقلاب اسلامي، مرحله جمهوري دموكراتيك يا سوسياليستي بوده است؟ در دوران اصلاحات مرحله ايران ‏جمهوري ناب بوده است؟

تحميل آرمان، ايده و انتزاع بر واقعيت جامعه ايران امري نادرست است. مرحله ايران چيست؟ دموكراسي‌خواهي ‏از طريق تقويت جامعه مدني و قانونمند كردن حكومت.‏

اما چگونه مي‌شود حكومت را در ايران قانونمند و پاسخگو كرد. اين مرحله شايد چندان آرماني نباشد اما بي‌گمان ‏درست‌ترين مرحله‌سنجي در تاريخ صدساله ماست. بايد پذيرفت كه هر گونه پرسش مرحله‌ايي، موجب پيشرفت ‏نمي‌شود بلكه جامعه را در راه آزادي دچار معضلات عديده‌اي مي‌كند. پس بايد مرحله را درست تشخيص داد تا ‏دچار دور حلزوني نشد. ‏

حال به شكل تمريني از خود مي‌توانيم بپرسيم، از نيروهاي اپوزيسيون، اصلاح‌طلبان حكومتي و نهادهاي مدني ‏بپرسيم مرحله فعلي جامعه چيست؟

پاسخ من به‌عنوان يك نظر اين است كه اگر شكاف استبداد و آزادي مرحله دموكراسي‌خواهي است، مرحله جامعه ‏ما تقويت جامعه مدني است. تقويت احزاب در اين مرحله در الويت نيستند چرا كه امكان و قدرت تقويت خود را ‏جداي از جامعه مدني ندارند. با اين اوصاف نيروهاي اپوزيسيون بايد در جهت تقويت جامعه مدني حركت كنند و ‏در انتخابات دهم با چنين ديدي موضع‌گيري كنند و شركت، عدم شركت و سكوت خود را با توجه به تقويت جامعه ‏مدني ملاك بگيرند. اصلاح‌طلبان حكومتي به‌جاي انديشيدن به كانديداي خاص خود، به كانديداي واحد و مؤثر ‏بينديشيند تا جايگاه خود را در حاكميت حفظ كنند. و بالاخره نهادهاي مدني خواسته‌هاي خود را شفاف بيان كنند. ‏


تاریخ انتشار : ۰۰ / ـــــ / ۰۰۰۰

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
15_02_2010 . 11:57
#16
شانزدهم آذر چگونه؟



نام مقاله : شانزدهم آذر چگونه؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


شانزدهم اذر ۱۳۳۲ دانشجویان دست به دست ایستاده در برابر نماد های استبداد بعد از کودتا، ناگهان تفنگ ها کشیده می شود و سه اذر اهورایی نمادی می شوند بر علیه استبداد.

بهمن ۱۳۴۰ در فضای نیمه باز دانشگاه مورد سرکوب شدید قرار می گیرد و بسیاری منفعل و جمعی رادیکال می شوند ،این خواسته استبداد حاکم بود .

۱۳ابان ۱۳۵۷ حمله به دانشگاه تهران توسط نیروهای مسلح برای خونین شدن و مرعوب کردن است.

۱۳ ابان سال ۱۳۵۸ اشغال سفارت امریکا به معنی پاسخ به کشتار ها و ستم های استبداد پهلوی و اعتراض به حمایت امریکا از استبداد پهلوی بود.
اما اگر خشونت پاسخ مناسب خشونت بود یا فقط استعمار خارجی عامل اصلی بود ،باید از اشغال سفارت امریکا دیگر دانشگاه و حاکمیت به تعامل می رسیدند.اما چرا چنین نشد؟

پس نشانه گذاری نادرست صورت گرفته بود ،خشونت استبداد و استعمار را با توهین پاسخ گفتن به لحاظ حقوقی قابل درک است ،اما در روال منطق راهبرد چاره کار نیست.

چاره کار نبود ،چون در اردیبهشت ۱۳۵۹ انقلاب فرهنگی شد .

انقلاب فرهنگی چاره کار نبود ، از سو دیگر، ۱۸تیر ۱۳۷۸ بسیار شباهت به واقعه بهمن ۱۳۴۰ داشت و همان نتیجه گرفته شد ،یعنی رادیکال شدن بخشی از جریان دانشجویی و انفعال اکثریت دانشجویان و محدود شدن فضای دانشگاه به وسیله حاکمان .

ده سال از ۱۸تیر ۱۳۷۸ می گذرد ،انان که تجربه ای داشتند از تجربه انقلاب فرهنگی ، ۱۸تیر ۱۳۷۸ را می دیدند ،چون رویه حذف و طرد را پایانی نیست.
برخی از قربانیان و متهمان ۱۸تیر ۱۳۷۸ از بانیان انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹ بودند و حکایت تلخ تکراری گشته "ای کشته ،کرا کشتی ،تا کشته شوی باز"ب تکرار شد و باز هم می تواند تکرار شود.

برای اینکه این تکرار تلخ ،تکرار نشود چه باید کرد؟

چه انان که حاکمند اگر نتیجه را می برند ،اما اصول را می بازند چه ما که اپوزسیون هستیم که اصول را می بریم اما نتیجه را می بازیم ،البته اگر ناگزیر در میدان انتخاب باشیم ،دومی بهتر از اولی پس باید طور دیگری دید و رفتار کرد و حتی اگر سرکوب شد باز اغاز کننده رویه بازی باخت – باخت نشد ،بلکه گشایشی ایجاد کنیم تا جامعه از این دور تکرار رهایی یابد.

چند سالی است که گفتمان جامعه محوری در ایران در حال تقویت شدن است.

۱۶ آذر امسال می تواند نمادی برای ایجاد دوران جدید در درون جنبش دانشجویی شود که مدتی است که جامعه محوری را تبلیغ میکند.
۱۶ آذر امسال را با هدف و قصد ایجاد مرحله جدید اغاز کنیم که به ۱۸ تیر دیگری ختم نشود.یا سنگ بنای 13 ابان دیگری را نگذارد .
۱۶ آذر با سه اذر سرخ اهورایی به نسل دانشجو تحمیل شد و ما میراث دار چنین خط سرخی شدیم که سرخی ان به سبزی ختم نشد ،بلکه به تیرگی نفرت منتهی شد ،اشغال سفارت امریکا منجر به این نشد که من و تو ایرانی ما شویم .شعار وحدت به معنی حذف منتقد و مخالف شد.
دشمن خارجی باعث شد که ایرانیان را خودی و غیر خودی کنیم ،این خودی و غیر خودی تنها از سوی حاکمیت اعمال نمی شود در سطوح پایین تر دیگران هم نسبت به دیگری اعمال می کنند.
باید به طور قاطع بپرسیم که هر کس و جریان به ترتیب داشتن نقش و شرایط چه نقشی در این دور تکرار داشته است ،به عبارتی اگر استعمار دشمن علت این همه بد بختی های یک ملت بود چرا بعد از سیزدهم ابان 1358 وضع دموکراسی در ایران بد تر شد و باز به هجدهم تیر رسید ،18 تیری که تکرار بهمن 1340 بود.

۱۶ آذر می تواند اغازی بر پایان تکراری باشد که جامعه ما را به عاقبت سنجی رهنمون کند.

اما چرا ۱۶ آذر می تواند نماد موثری باشد ،چون روشن فکران و نخبگان و حتی حوزه ها از دانشگاه تاثیر می پذیرند.

دانشگاه اغاز گر و بدعت گذار است درد و درمان جامعه با این نهاد مدرن رابطه مستقیم دارد.

انچه در دانشگاه باب می شود ،بعد از مدتی در جامعه موثر واقع می شود و حاکمیت را نیز تحت تاثیر خود قرار می دهد.با توجه به این ویژگی دانشگاه ،16 اذر را باید از نگاه سبز برگزار نمود ،رنگ سبز رنگ انتقام نیست ،رنگ حیات است یعنی زندگی و شادی و زیستن ،زیستن در مرگ و بعد از مرگ .

رنگ سبز با طراوت همراه است ،خشونت طراوت را به قساوت می کشد ،سی سال است که جامعه ما از رنگ زرد به سوی رنگ سرخ امده است ،رنگ سرخ به مرور زمان تیره شد و تیرگی که به سیاهی می زند.

خون جنون شد در پس ان جنون بسیاری از ارزش ها واژگون شد تولید نفرت و تقدیس انتقام در سنت ،مذهب و عرف ایرانی وجود دارد اما این دو اخرین وسیله است نه تنها وسیله .بایستی به جای سهراب کشی به سوی سنت صلح دوستانه سیاوش و سیامک برویم.

باید از تجربه عاشورای حسینی به سوی تجربه مدنی امام صادق حرکت کنیم اگر چه زمانی عاشورایی شدن لازم است نه با ادعای عاشورایی در انتخابات وارد شدن،که جلوه های گوناگون تمدن ایرانی ما را یاری می دهد که توان طور دیگر دیدن را داشته باشیم.

درست است که عده ای کمر به خشونت بسته اند ،اما باور کنید که در سیزدهم ابان عقب نشستن خشونت بدون کشته شدن به انان تحمیل شد.

قصد سرکوب بود ،باید تلاش کرد که ایده سرکوب را شکست داد و به سوی تعامل روی اورد شکستن ایده سرکوب به مفهوم رسیدن به تعامل برد - برد است یعنی هیچ از اصل و اصول و حق شهروندی ساقط نمی شود.

اتخاذ چنین روشی در رفتن به سوی دموکراسی سودمند تر است ،بخشی از حاکمیت عده ای را حذف کرده اند ،بعد همراهان قدیمی خود را از پارلمان طرد کرده و انان را به خیابان کشیده اند تا در زندان یا خانه یا گورستان ایشان را حبس کنند.
باید نشان داد که در خانه ،خیابان و حتی گورستان ایده ما بازگشت به پارلمان و نهاد های قانونمند انتخاباتی است ،منتها با روش حق تجمع و انتخاب کردن و انتخاب شدن قانونمند.
انان می خواهند در خیابان تکلیف و نتیجه را روشن کنند اما نگاه مدنی در خیابان و در صحن دانشگاه و حتی اداره خود را نشان می دهد ،اما نتیجه را در گفتگو و تعامل می گیرد.تا شاید سه قاعده "خون بس"،"اعدام بس"و "زندان بس"را در جامعه حاکم کند.

با چنین باوری ،باید در 16 اذر باید شعار داد و تجمع کرد بی گمان راه ان را داوطلبان پیدا خواهند کرد .اگر مشعل راه این باشد ،نقشه راه را باید مطابق با ان کشید.
نخبگان ،روشن فکران و دانشجویان مدیران جنبش سبز هستند که بر رهبران تاثیر و بر مردم اثر می گذارند.


۱۶ آذر نماد این مدیران است.

فراموش نکنیم مدیران راهبران واقعی جنبش ها هستند دقت نظر انها بسیار مهم و کارساز است.16 اذر را باید سبز تر کرد ،حتی اگر راهبرد مسالمت امیز به شکست موقت منتهی شود.باید توجه داشت که بعلت خسارت کمتر امکان رشد مجدد وجود دارد باید توجه کرد که سرکوب بهار پراگ در چکسلواکی اسان نبود تا انگیزه اعتراض را نابود کنداما کشتار وحشتناک چپ ها در یونان به چندین دهه حکومت سرهنگ ها انجامید ،امروز یونان با وجود تاریخ وسیع تر از چک عقب تر است.

باید قبول کرد که با رندی می توان حاکمان را مدیریت کرد ،حتی جناح سرکوب را،به عبارتی زمانی که قدرت کامل نداری ،اما با اتخاذ تاکتیک مناسب ،حتی در صورت شکست موقت می توان راه اینده را گشود.

به نظر اینجانب مصدق با وجود ناکامی توانست راه اینده را برای پیروزی کم هزینه کند ،اما جریان های چریکی دهه 1350 با وجود ایثار و عشق و فداکاری به واسطه تاکتیک نادرست راه اینده را پر هزینه و احتمال پیروزی را کاهش دادند همان گونه که در جریان انقلاب و بعد از ان از استقلال و ازادی و جمهوریت دور شدیم .
چرا که استبداد را فقط در افراد یا جریانها نمی توان دید ،مصداق های استبداد موقتی هستند و توان بازتولید دارد.
حتی میتوان شکست را هم مدیریت کرد که هزینه ها کمتر باشد.در تاریخ شیعه امام حسن چنین کرد و حتی امام حسین در عاشورا.
اما به گمان من این بار می توان به پیروزی امیدوار بود چرا که جنبش سبز اقشار حامی خود را دارد ،چشم اندازی تابناک در پیش روست ،هزاران هزار چشم امید و انگیزه انواع ابزار هنری و ادبی و همت جوانان و نیز تجربه پیران در اختیار است.

مدیران جنبش نقطه قوت و ضعف خواهند بود در مجموع جنبش تا به حال معقول و محکم به جلو امده است و از حالت سلبی به سوی حالت اثباتی یعنی هدف گزاری و برنامه و خواسته حرکت خواهد کرد.

حوصله ،صبوری ،استقامت ،ارامش و انعطاف لازم است تا در پس ان شادی و امید است.

16 اذر را برای مدیران جنبش ،دانشگاه که خواستار ازادی به نمادی جدید تبدیل کنیم تا از دور تکراری گذشته خلاصی یابیم.


تاریخ انتشار : ۱۴ / آذر / ۱۳۸۸

منبع : سایت ایران امروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
15_02_2010 . 12:11
#17
از قضا سر کنگبین صفرا فزود



نام مقاله : از قضا سِرکنگبین صَفرا فزود

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


تقدیم به دوران دانشجویی عباس شیبانی و باز هم تقدیم به مجید توکلی

فرض کنیم که مجید توکلی با چادر از دانشگاه خارج شده؛اگر چه این فرض زیر سئوال است چون چهره باید همراه با عکس های فراوان همراه باشد نه اینکه با حالت رضایت گونه عکسی از او بگیرید که در ظاهر در محیط بسته ای است .

اما شما با این کارتان جهان بینی و باورتان را در مورد زن نشان دادید؛قصد تحقیر مجید توکلی به خاطر اینکه او لباس زنانه پوشیده است. لباس زنانه یعنی تحقیر شدن از نگاه شما !

پس با این کارتان زنان را تحقیر کرده اید.مادران هم زن هستند،مادران را هم تحقیر کرده اید .

اما باور کنید که دنیای طبقاتی و جنسیتی نادرستی دارید .

درنظر خداوند جنس و طبقه نشانه برتری نیست اما شما به راستی لباس زنانه را نشانه تحقیر گرفته اید.

حال سئوال این است که مگر اندرز گو با لباس مبدل فعالیت نکرد، شما اندرزگو را قهرمان می دانید ما او را مبارزی شجاع.

اما مهمتر آن است که اگر دختری لباس مردانه بپوشد، شما او را جسور و یا پررو می دانید در عوض اگر پسری لباس زنانه بپوشد آن را علامت تحقیر می دانید.اما باید بدانید که نمی دانید با خود و ارزش هایتان چه می کنید.

مجید توکلی اگر اتهامی دارد، باید در دادگاه علنی محاکمه شود، آن هم با حضور هیات منصفانه.وضعیت ظاهری او هیچ تاثیری در اتهام او نخواهد داشت.او انسانی شجاع است؛ اگر موضعی گرفته توان دفاع از آن را نیز دارد .و اگر اشتباه کند توان نقد آن را.

اما شما با این کار او را تحقیر نکردید، بلکه نا خواسته راهی را گشودید که هزاران نفر به راحتی از اختلافات ظاهری فاصله بگیرند ودر نتیجه، رابطه ای منطقی،اصولی، انسانی و حتی مذهبی جدیدی با جنس زن برقرار کنند.

این روز ها شما که قدرت دارید و امکانات، نمی دانید بسیاری از کارهایتان نتیجه عکس منظور شما را خواهد داشت.


تاریخ انتشار : ۲۴ / آذر / ۱۳۸۸

منبع : سایت روز آنلاین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
15_02_2010 . 12:36
#18
راه سبز امید، چگونه؟



نام مقاله : راهِ سبزِ امید، چگونه؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


بارها گفته و گفته اند که ما خود از اقداماتی که زمینه اش را ساخته ایم ،غافلگیر می شویم. حوادث انتخاباتی اخیر نتیجه رفتار و عملکرد دو جریان بزرگ است.

1-حرکت مطالبه محور زنان ،اصناف،اقوام،دانشجویان و...بعد از تجربه انتخابات نهم و شکست پروژه کلان اصلاح طلبی ،که حرکت خود را به سوی تقویت نهاد مدنی سوق داد.

2-رفتار نادرست بخشی از حاکمیت به نگاه مطالبه محور که تلاش کرد که قاعده سرکوب ،کنترل را در جامعه برقرار کند.

اما زمان نشان داد که سرکوب به کنترل منجر نشده است ،حتی مهار لازم ایجاد نشده و ابعاد بحران در درون حاکمیت و در جامعه خود را نشان می دهد واز سوی دیگر فعالان مدنی و سیاسی تحت فشار متحد عمل می کنند و در عین حال خواسته های خود را مطرح می کنند.

اعلامیه راه سبز امید می تواند در چها چوب سپهر ملی ،بستر ملی ، مطالبات قانونی و حقوقی فصل سوم قانون اساسی باشد وبدون هژمونی طلبی تلاش کند.که با محور قرار دادن نهادهای مرجع مدنی و احزاب سیاسی مطالبات خود را پی گیری کند.

و در حقیقت با دو بال ،مدنی و سیاسی کبوتر دموکراسی در جامعه را فعال کند.

اما تجربه گذشته نکاتی را فرا روی راه سبز امید و نهاد های مدنی و سیاسی قرار می دهد نکاتی مانند :

-راه سبز امید حزب ،جبهه یا تشکیلاتی رهبری طلب جایگزین نیست بلکه مکمل و هماهنگ کننده ،ارائه کننده پیشنهادات برای فعالیت مدنی سیاسی مسالمت امیز است.

-راه سبز امید برای موفقیت به تعامل سازنده با نهادهای مدنی ،صنفی ،قومی جنسیتی ،دانشجویان و روشن فکران نیاز دارد.

-راه سبز امید نبایستی و نمی خواهد که مطالبات اجتماعی را کلی و ساده کند.بلکه با طرح مطالبات حد اقلی ،نهاد های مدنی و احزاب سیاسی را به یاری می خواند تا با همراهی با یکدیگر بستری را فراهم اورند که باعث شکوفایی فعالیت های نهاد های مرجع مدنی ،صنفی ،مدنی ،قومی و جنسیتی شود.

این گونه به رسمیت شناختن دو طرف معادله به معنی پرهیز از حرکت پوپولیستی کل گرایانه است.

از انجایی راه سبز امیدباور یک حرکت اصلاح طلبانه نه انقلابی دارد،چراکه باور اصلاح طلبانه به دموکراسی می رسدو دموکراسی از راه مطالبه محوری و احترام به جامعه مدنی محقق می شود.پس نسبت و جایگاه نهادهای مدنی و احزاب سیاسی و فعالان سیاسی با راه سبز امید رابطه تعاملی است که نهاد های مدنی مرجع رابطه ای مستقل و مرتبط با نهاد مزبور خواهند داشت.

راه سبز امید به خاطر تقویت جامعه مدنی ،نهادهای مزبور را به حمایت و همکاری فرا می خواند.در عین حال نهاد های مدنی و احزاب حق و فرصت پی گیری مطالبات خود را به صورت مستقل خواهند داشت.منتها در بستر همگرایی با دیگر جریانات مطرح می شود. این مطالبات می تواند تعدیل شود ،اما نبایستی تعطیل شود.این ویژگی حرکات اصلاح طلبانه است که به تنوع و تکثر در چهار چوب هم گرایی باور دارد.از همین روست که باید حمایت از دعوت های هم گرایانه که منجر به اعلام راه سبز امید شده ،از استقلال و مطالبات نهاد های مدنی و جریانات سیاسی حمایت کرد .

در خاتمه انتظار می رود که:

1-راه سبز امید در چهار چوب سپهر منافع و حاکمیت ملی و در بستر مدنی و نیز در چهار چوب مطالبات قانونی و حقوق فصل سوم قانون اساسی شکل گرفته است.

2-راه سبز امید هژمونی طلبی جبه ای یا حزبی ندارد ،بلکه هم گرایی و هماهنگی ایجاد می کند.

3-راه سبز امید بستر هم گرایی نهاد های مستقل مدنی و سیاسی بر اساس مطالبات حد اقلی است.

4-راه سبز امید در تعامل با نهاد های مدنی و سیاسی مرجع ، استقلال و مطالبات انان را به رسمیت می شناسد و از مطالبات انان حمایت می کند اما رفتار جمعی هم گرایی را بر اساس مطا لبات حداقلی مشخص در مورد حقوق مردم پی گیری می کند.

5-نهاد های مدنی و احزاب سیاسی و فعالان مدنی و سیاسی رابطه هم گرایانه با راه سبز امید دارند.این رابطه تقلیل یا تحلیل رفتن با راه سبز امید نیست بلکه رابطه ای بر اساس به رسمیت شناختن یکدیگر برای ایجاد فضای بیشتر برای قدرتمند کردن جامعه مدنی و نهادینه کردن حقوق ملت است.

6-رفتار اصلاح طلبانه هم گرایی را بجای کل گرایی انقلابی می کند .همه برای یکی و یکی برای همه معنی دارد.دموکراسی در تعامل فرد با جمع ،جز ء با کل صورت می گیرد.

امید است که راه سبز امید و جنبش های مدنی و احزاب سیاسی چنین کنند.


تاریخ انتشار : ۲ / شهریور / ۱۳۸۸

منبع : سایت موج سبز آزادی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
15_02_2010 . 14:42
#19
چه نوع رابطه شبکه‌ای "راه سبز امید"



نام مقاله : چه نوع رابطه شبکه‌ای "راهِ سبزِ امید"

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


تقدیم به پویای مطبوعاتی محمد قوچانی و تلاش‌گرِ مطبوعات بهمن امویی


چرایی راه سبز امید می‌تواند مورد بررسی قرار بگیرد، اما باید توجه داشت که راه سبز امید نیاز به رهبری، نه به معنای هژمونی طلبی بلکه به معنی هدایت و ارائه معیارهای کلی و مصداقها دارد.

این رهبری می‌تواند غیر متمرکز باشد، اما وجود آن لازم است. این رهبری باید به رسمیت شناخته شود، البته بر اساس معیارها و اصول و اهداف مشخص.

سازمان راه سبز امید مسئله مهمی است. بی‌گمان حزب و جبهه، مدل مناسبی برای راه سبز امید نیست،‌ اما منظور از تشکیلات شبکه اجتماعی چیست؟

اگر منظور این است که افراد در همه سطوح و هر جا و مکانی اعم از اداره، ‌محله، دانشگاه، دبیرستان و هر نوع جمعی که می‌تواند داوطلبانه شکل بگیرد، فعال شوند و خود یک ستاد باشند. البته این گونه اقدام لازم است،‌ اما کافی نیست.

چون به فرض حتی یک رسانه مستقل قوی در اختیار اصلاح طلبان قرار ندارد و در چنین شرایطی رفتار شبکه‌ای موفق نخواهد بود، بلکه رفتار شبکه‌ای به معنی وجود محافل دوستی و خانوادگی باید تبدیل به شبکه‌ای اجتماعی مرکب از نهادهای مدنی، محافل خود جوش و احزاب گردد. باید توجه داشت که شبکه‌های مدنی غیر رسمی در جوامعی که احزاب و نهادهای مدنی وجود دارد، به نوعی نهاد مدنی جدید به شمار می‌آیند که از نهادهای صنفی، قومی و مذهبی کلاسیک فراتر عمل می‌کنند.

این نهادهای مدنی شبکه‌ای با اعلام اعتراض و دادن ایده نو و جدید، نظام دموکراتیک و نهادهای آن را که دچار وقفه یا بوروکراسی شده است را به خود می‌آورند.

به عنوان نمونه در یک سندیکای کارگری کلاسیک که تحت سلطه رهبری محافظه کار آن است و حاضر نیست به حقوق زنان به عنوان کارگر توجه لازم داشته باشد، چند زن کارگر با ایجاد یک تشکل غیر رسمی مدنی در درون کارخانه یا بیرون از آن با سندیکا و قوانین حاکم وارد تعامل شوند تا حق خود را به دست آورند.

این نهادهای مدنی غیر رسمی در عمل به عنوان جریانات انرژی بخش در جوامع دموکراتیک یا نیمه دموکراتیک و به عنوان نیروهای بن بست شکن تحجر و محافظه‌کاری نهادهای مدنی، صنفی، احزاب سیاسی و حکومت عمل می‌کنند. بارزترین آن مسائل جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه و اروپاست که منجر به تحولی بزرگ در جوامع اروپایی شد. به عبارتی این نهادهای مدنی غیر رسمی، به عنوان مکمل عمل می‌کنند و نقش هشدار دهنده و یاری کننده بازی می‌کنند. چون نهادهای اصلی و مرجع اعم از احزاب و نهادهای مدنی و صنفی و ساختار اداری و آموزشی وظیفه خود را خوب انجام نمی‌دهند.

اما سؤال این است که نهادهای غیر رسمی مدنی بدون نهادهای کلاسیک جامعه مانند نهادهای مدنی، صنفی و احزاب، ادارات و ساختار قدرت نقش تعیین کننده خواهند داشت؟ بی‌گمان چنین نیست و نقش مهمی نخواهند داشت. چون همین نهادهای رسمی و کلاسیک جامعه دموکراتیک هستند که در نهایت با بیداری خود تغییر در وضع موجود را ایجاد می‌کنند.

در جوامع غیر دموکراتیک، نهادهای مدنی غیر رسمی به عنوان صدای اعتراض عمل می‌کنند و به دلیل نداشتن امکان رابطه تعاملی با نهادها، احزاب و حاکمیت در عمل تأثیر اعتراضی و نه اثباتی خواهند داشت. در این عمل مورد تجربه نهادهای غیر رسمی مبارز در آرژانتین و برزیل قابل ملاحظه است. در اواخر قرن بیستم به خصوص در دهه ۸۰ و ۹۰ م به دلیل استبداد و فشار همه جانبه و محافظه‌کاری احزاب سیاسی و سندیکاها و نهادهای مدنی، جنبشهای کوچک اعتراضی در آرژانتین و برزیل شکل گرفت که در عمل به نتیجه اثباتی نینجامید.

این تشکلات مخالف تمرکز و هر نوع رهبری در رابطه با احزاب و نهادهای مدنی کلاسیک جامعه بودند و بیشتر اعتراض می‌کردند. این نهادهای اعتراضی که از انواع فعالیتهای مبارزاتی و فعالیتهای مدنی و مادران داغ دار یا مفقودالاثرها را شامل می‌شدند، در عمل بدون تحول اصولی و فضای ایجاد شده از سوی دیگران راه به جایی نبردند و فقط در حد اعتراض بودند. در این مورد مطالعه کتاب ترجمه شده میشل بن سایق جالب توجه است.

چرا که مخالفت با هر نوع وحدت رهبری و عدم تمرکز گرایی رادیکال، به اعتراض و نه اثبات و تحول ختم می‌شود و ارائه اثبات و تحول نسبت به جریانهای دیگر که قدرت اثبات یا ارائه مدل یا اعمال آن را دارند، منتهی می‌شود.

در جوامع غیر دموکراتیک به دلیل عدم تعامل نهادهای مدنی غیر رسمی با نهادهای مدنی، احزاب و حاکمیت، امکان ایفای نقش مؤثر از سوی این نوع تشکلات منتفی می‌شود. این دو تجربه در پیش روی ماست. اما جامعه ما به چه نوع رابطه شبکه‌ای و تشکلهای غیر رسمی مدنی نیاز دارد.

بی‌گمان جامعه شبکه‌ای باید دارای نهادهای مختلف مخصوص به خود باشد. در جامعه ما نهادهای مدنی مرجع و احزاب دارای زنجیره منطقی رابطه با جامعه نیستند، اما حضور دارند و می‌توانند مؤثر باشند.

شکل گیری نهادهای غیر رسمی مدنی به عنوان مکمل، حیات بخش و متحرک و مؤثر می‌تواند راه سبز امید را شکوفاتر کند. این نهادها در محله، مدرسه، دانشگاه، محیط کار و میان دوستان و خانواده‌ها می‌تواند به وجود آید. اما ایجاد همین نهادها، بدون هدایت و کمک و تشویق افراد با تجربه امکان پذیر نیست. از طرفی این نهادها به رسانه قوی نیاز دارند و به آموزش مؤثر که دچار افراط و تفریط نشوند و هم نا امید نگردند. تجربه نشان داده که بدون کمک نهادهای مدنی مرجع و احزاب سیاسی و رهبری با شور و حال و خلاق و جان دار، چنین نهادهایی پا نمی‌گیرند و با توجه به سنت منفی کار جمعی در ایران، این عارضه شدیدتر می‌شود.

به عبارتی دیگر این مدل، رابطه افقی مجموعه‌ای است که بدون رابطه عمودی، مؤثر واقع نمی‌شود و بدون هدایت و بدون کمک رهبری، احزاب، نهادهای مدنی و شخصیتها حتی امکان شکل گیری این نهادهای مدنی غیر رسمی وجود ندارد و یا بسیار زود این نوع نهادها منفعل خواهند شد.

از همین روست که باید "راه سبز امید" با رهبری، نه هژمونی طلبی بر سر معیارها به کمک نهادهای مدنی مرجع سنتی و مدرن و احزاب و شخصیتها و نهادهای مدنی غیر رسمی شبکه اجتماعی خود را تعریف کند و شکل دهد.

همانگونه که احزاب و نهادهای مدنی بدون نهادهای غیر رسمی مدنی، مؤثر نیستند، نهادهای غیر رسمی مدنی هم بدون آنها چندان مؤثر نخواهند بود.

باید توجه داشت که در همین مدت نیز حرکت توده‌ای شهری و رسانه‌ای و موضع نهادهای مدنی مرجع و احزاب و شخصیتهای اثر گذار خود را بیشتر از نهادهای مدنی غیر رسمی واقعی تر نشان داده است.

باید از شکل گیری این نهادها استقبال و به آن کمک کرد تا رابطه با مردم مدنی تر و ارگانیک تر شود. اما تأثیر هر نهاد را باید در جای خود سنجید چرا که همیشه خطر عدم محاسبه صحیح به توان و امکان یک نهاد، جایگاه واقعی این نهاد و نقش حقیقی آن را به درستی نشان نمی‌دهد.

در خاتمه باید گفت رابطه شبکه‌ای با اجزاء خود کامل می‌شود که عبارتند از رهبری خلاق و جان دار، رسانه مؤثر و فراگیر، نهادهای مدنی غیر رسمی، نهادهای مدنی مرجع و احزاب و شخصیتهای مؤثر.

البته لازم به توضیح است که مهندس موسوی در آخرین بیانیه خود شبکه اجتماعی را شامل حزب، نهادهای مدنی و غیره تعریف کرده است که این نگاه با برداشت برخی از فعالان متفاوت است که دیدگاه شبکه‌های افقی غیر متمرکز و بدون رهبری را طرح می‌کنند و متأثر از نگاه میشل بن سایق هستند.

بیانیه اخیر مهندس موسوی جای تأمل، نقد و بررسی و روشن شدن بیشتری دارد که در آینده به آن خواهیم پرداخت. چون در نهایت تعامل راهبردی، سازمان مناسب و نقش رهبری و حتی رهبری مدنی سیاسی غیر متمرکز جایگاه ویژه خود را خواهد یافت که باید به لزوم ایجاد آن پرداخت.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ـــــ / ۰۰۰۰

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
15_02_2010 . 18:07
#20
نفت و دموکراسی



نام مقاله : نفت و دموکراسی

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


مدت‌هاست كه توجه به شرايط عيني جامعه توجه مرا بيشتر جلب كرده، جريان روشنفكري در ايران ذهني، تئوري‌ساز است و اراده‌گرايانه، عينيت را متحول مي‌خواهد. نتيجه اين اراده‌گرايي به نفع آرمان‌هايش نبوده است. كشمكش فراوان درباره اسلام و دموكراسي بر سر سازگاري يا ناسازگاري اين دو با يكديگر 100 سال است كه ادامه دارد. بحث در مورد خوب يا بد بودن ثروت نفتي چند دهه ذهن‌ها را مشغول كرده است.

در حالي كه واقعيت نشان مي‌دهد كه نفت، دولت را از ماليات بي‌نياز مي‌كند و در عوض مردم محتاج به دولت مي‌شوند. حال اين دولت مي‌تواند ديني يا سكولار باشد، اما نتيجه كار در خاورميانه يكسان است. دولت‌هاي عراق، مصر، الجزاير، ايران با ماهيت متضاد رفتار يكسان دارند.

درآمد نفت، ايران و الجزاير را مي‌چرخاند. هر دو كشور به دلايل فرهنگي از كشورهاي منطقه جوامع پيشرفته‌تري دارند اما در هر دو، ساختار قدرت حاضر به پذيرش دموكراسي محدود نيست. جالب اين است كه هر دو كشور انقلاب بزرگي را از سر گذرانده‌اند ايدئولوژي يا مرام حاكم در حكومت اين دو كشور كاملا متفاوت يا متعارض هستند. در يك نتيجه‌گيري روشن در اينجا نفت عامل مشترك و ثروت رانتي هر دو كشور است.

تركيه در ميان كشورهاي مسلمان مسير ديكتاتوري آمرانه را طي كرده است.

كره‌جنوبي نيز اينچنين بوده است. هر دو كشور غيرنفتي هستند. كره‌جنوبي حكومتي سكولار دارد كه نظاميان سكولار راه را براي توسعه باز كردند، اما سكولارهاي دموكرات را سركوب كردند، امروزه بدون دموكراسي محدود كره‌جنوبي مسير توسعه ندارد. پس توسعه و دموكراسي در كره‌جنوبي همراه با يكديگر شده‌اند. البته دموكراسي كره‌جنوبي شكننده است. چون دولت در آسياي جنوب‌شرقي به دليل توجيه و اقتدار فرهنگ چيني بسيار قدرتمند است.

با اين حال تجربه تركيه مهم است. ديكتاتوري لائيك آتاتورك به ساختارسازي آمرانه كمك كرد، اما دموكراسي با خود نياورد. مسلمانان تركيه فرهنگ اسلامي را با دموكراسي پيوند دادند و در درون ساختار لائيك با فرهنگ‌اسلامي مبشر دموكراسي محدود در تركيه شدند. اما مهم اين بود كه تركيه نفت ندارد. سرمايه‌داري توليدي تركيه تمايل به مسلمانان تركيه دارد. مسلمانان درقدرت به قدرت يافتن سرمايه‌داري خدماتي و توليدي كمك كرده در نتيجه نظاميان در تركيه به پادگان‌ها رفتند. چنين اقدامي به دموكراسي در تركيه ياري رساند.

به عبارتي ماليات، دولت، دموكراسي و اسلام در تركيه هماهنگ شد. در ايران نفت، دولت، اسلام و در الجزاير نفت، دولت و سكولاريسم وجود دارند.

نفت و رانت چه خوب و چه بد، در كشورهاي خاورميانه فاجعه‌آفريده، يا به مصيبت منجر شده است. اگر در نروژ به دموكراسي ياري رسانده است، مساله ديگري است. مسلمانان تركيه در پيوند ماليات، توليد و دموكراسي با فرهنگ‌اسلامي به پيش مي‌روند و در جمع 20 كشور ثروتمند جهان حضور دارند و تركيه در ديپلماسي جهاني نقش با اعتبار در ميان كشورهاي مسلمان پيدا كرده است. در جريان حمله اسرائيل به غزه، مردم تركيه كمك‌هاي فوق‌العاده‌اي به مردم فلسطين كردند، اردوغان در كنفرانس داووس با شيمون‌پرز به مجادله پرداخت و اين مجادله انعكاس جهاني داشت. تركيه در جريان حوادث تركستان شرقي چين، از كشتار مسلمانان به عنوان نسل‌كشي ياد كرد و موضع قاطع گرفت.

در حالي‌كه ايران در اين مورد سكوت كرده است. البته رفتار تركيه، براي اين كشور سود اقتصادي هم دارد. تركيه دموكراسي خاورميانه مسلمان را نمايندگي مي‌كند آن هم در كشوري كه قوانين ضدمذهبي دارد. تركيه با مخالفت با چين بازار چين را در كشورهاي اسلامي به‌دست مي‌آورد و در نتيجه به توان توليد خود مي‌افزايد. به عبارتي خصلت توليدي، دولت ماليات بگير با فرهنگ اسلامي در مناسبات بين‌المللي نقش موثر مي‌يابد. توليد، ماليات، دموكراسي با فرهنگ اسلامي تجربه تركيه است، اين تجربه را با تجربه ايران مقايسه كنيم.

چالش با سياست جهاني با تعامل متفاوت است. سياست خارجي عمده دولت نهم بر سر تغيير مديريت جهان به‌شدت راديكال اما در عمل ناكارآمد است. در روند تعاملي با جهان مي‌توان در مديريت آن وارد شد و سود اقتصادي برد و اعتبار سياسي به‌دست آورد.

راهبرد سياسي- چالشي با جهان، هر كشوري را تبديل به عنصر ناراضي مي‌كند كه بعد از مدتي سرنوشت حذف شدن يا خنثي شدن را پيدا مي‌كند. اما راهبرد تعاملي با جهان براساس برنامه روشن تاثير زودگذر سياسي- ايدئولوژي را تبديل به تاثير پايدار سياسي – فرهنگي و اقتصادي مي‌كند. كشمكش و چالش بر محور سياسي با جهان، هيجان‌انگيز، پرماجرا، جذاب اما پايدار و براساس منافع درازمدت نيست. نبايد تبديل به شاگرد شلوغ يا عنصر نامطلوب روابط بين‌الملل شد.

رسم است كه معلم در سركلاس شاگرد شلوغ را دنبال «نخود سياه» مي‌فرستد. اگرچه شاگرد شلوغ مطرح است اما تاثيرگذار نيست. سياست خارجي كه به دنبال سياست داخلي است و متاثر از آن است. مسلمانان تركيه در سياست داخلي مبشر دموكراسي‌اند، اردوغان با وجود شكست نسبي در انتخابات شهرداري‌ها با رفتار مدني به اعتبار خود افزود. در عوض انتخابات در جامعه ما مساله‌‌زا شد به عبارتي شكاف در جامعه را موجدي چه حاكمان چه بخواهند و چه نخواهند انتخابات پرابهامي را برگزار كردند كه از چهار كانديدا، سه كانديدا نتيجه آن را رسما نپذيرفتند. نتيجه انتخابات دهم اين فرض را تقويت مي‌كند كه جناحي در حاكميت به دليل رانت نفت حاضر به پذيرش حداقلي دموكراسي درون حاكميتي نيست.

در حالي‌كه حزب عدالت تركيه در صورت شكست انتخاباتي به دليل ارتباط با نظام توليد مولد و حضور مدني و فرهنگي خود، مي‌تواند شكست در انتخابات را از سر بگذراند. اين مقايسه تجربه تركيه و ايران بسيار تلخ اما آموزنده است، به نظر مي‌رسد كه در درآمد رانتي از نفت، باعث مي‌گردد كه نخبگان و روشنفكران به مشكلات عيني جامعه بهتر بپردازند، مساله جامعه ما قبل از اينكه فكري باشد، فرهنگي است، حتي بيشتر از فرهنگي، حقوقي است و بيشتر از حقوقي ساختار نفتي است. اگر صورت مساله را خوب بشناسيم راهي براي حل آن يافت، مي‌شود.


تاریخ انتشار : ۲۳ / تیر / ۱۳۸۸

منبع : سایت ادوار نیوز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
15_02_2010 . 18:14
#21
کیوان را عشق است



نام مقاله : کیوان را عشق است

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


از زمانی که او دستگیر شده است انگار چیزی را جنبش مدنی ایران کم دارد. او این کمبود را با ایستادگی بر سر باورهای مدنی خود جبران می کند. همه اینها که گفتم از کیوان بود. اما همه کیوان نبود. باید با این شهر آشوب زیست کنی تا بدانی و بفهمی و با اخلاص بگویی کیوان را عشق است. چون بی گمان در سینه اش یک جنگل ستاره دارد ...

تقدیم به دلیری محسن روح الامینی که در بازداشتگاه کهریزک با جانش جنایت و ظلم را برملا کرد.


در عرصه منش کیوان صمیمی موجود کمیابی است.او بچه مرفه یک خانواده بلند مرتبه شرکت نفت ایران بود که به تمام دنیای پدر و مادر پشت کرد .همان پدر و مادری که در دهه ۲۰ ماه عسل خود را در پاریس گذراندند.اما محبت فرزندی به پدر و مادر را تا انتها حفظ کرد و در مراقبت از آنان تا پایان عمرشان وفادار ماند. اما کیوان همانند برادرانش در نوجوانی به دنبال عدالت و ازادی رفت و با روحیه فضل الله مجاهدین در آمیخت و در زمره قاعدین نماند. در کوران سختی های رژیم پهلوی زبان جانش آزرده شد و زبان ظاهریش لکنت گرفت. اما زبان دلش فروزان تر شد. بعد از پیروزی انقلاب در پی پست و مقام نبود چرا که اگر می خواست حداقل پست وزارت را در جیب داشت. اما اینها همه بزرگی کیوان نیست. کیوان را سالیانی است که از نزدیک می شناسم. می گویند که در بازداشت اخیر دلیری می کند. از حقانیت موضع و حقوق شهروندی خود می گوید. او که زمانی از موضع چریکی دلیری می کرد به دلیل خصلت خراباتی و درویشی خود دلیر است. در انفرادی و و سلول های جمعی ۲۰۹ کیوان صمیمی نامی آشناست و امروز آشناتر. کسانی از مقاومت او می گویند که نام او را برای نخستین بار از همان انفرادی های ۲۰۹ شنیده اند و از دریادلی آن مرد با سبیل های پرپشت درویشی می گویند که عاشقانه در سلول ترانه های امید می خواند و دلیرانه از حق شهروندی خود می گوید.

اما باز همه اینها بزرگی آن مرد ۶۰ ساله نیست. چرا که بزرگی انسان تنها در مقاومت در برابر حاکمان نیست بلکه در دوست داشتن همه انسان هاست. این ملی مذهبی دریادل آموخته و نشان داده که انسان مذهبی و معنوی دموکرات زمانی از آزمون سربلند می شود که در منطقه مشاع جامعه مدنی با حفظ ایمان مذهبی خود حقوق همه انسان ها، اقوام و اصناف، زنان و مردان را پاس بدارد. و در این راه از هرگونه امکان آفرینی دریغ نورزد.

کیوان هفت خوان مبارزه سیاسی را رفته است. آنزمان که به مبارزه سیاسی و فعالیت مدنی روی آورد نشان داد که این توان را دارد که از دل خویش نور به آفاق نشاند.

همه می دانند که نشریه نامه تریبون همه صداهای جامعه بود. از چپ و راست همه در ان سخن می گفتند. نشریه ای که می رفت جا بیفتد اما آن را از کار انداختند. با این حال کیوان بعد از ضربه و محدودیت بیشتر انگیزه می گرفت و می گیرد. درست زمانی که اصلاح طلبی پارلمانی با مشکلات مواجه شد او فعال تر شد. از سال ۱٣٨۰ زمانی که بسیاری توان فعالیت خود را از دست داده بودند او با شور بیشتری در عرصه حاضر شد.

هیچ کس نمی تواند فعالیت انسانی و جوانمردانه او را در پیشبرد اهداف جامعه مدنی نادیده بگیرد. فعالان جنبش زنان می دانند که کیوان هر چه داشت در اختیارشان می گذاشت بدون اینکه سودای طرح نام خود داشته باشد.

دانشجویان می دانند که کیوان ماوای گرمی برای بی خانمانی انها بود. دانشجویان تحکیم، محروم از تحصیل همه به خوبی نیکی هایش را می دانند. خانه کوچک کیوان به بزرگی ایران بود. خانواده های دستگیرشدگان مدنی و سیاسی در دیدار با او امید و لبخند تحویل می گرفتند و او پیگیر حقشان در کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه بود. زمانی که خطر جنگ جدی شد وی با شور و اشتیاق در شورای ملی صلح و استمرار آن جانانه از جان و مال و وقت خود بی محابا مایه گذاشت. به عینه شاهد بودم که بیشتر از همه وقت گذاشت و کمتر از همه توقع داشت. برای او ایران یعنی ترک، کرد، بلوچ، عرب، فارس،.. بود. همه اینها ایران بودند و شوری ملی صلح را تشکیل می دادند. با شروع انتخابات در طرح بیانیه مطالبه محوری نقش عالی ایفا کرد و در ستاد شهروند آزاد تلاش کرد.

همین کیوان بود که کانون زندانیان سیاسی قبل از انقلاب را گرم نگه داشت. کانونی که در آن گرایشات مختلف اعم از چپ و راست، مذهبی و غیرمذهبی حضور داشت.

از زمانی که او دستگیر شده است انگار چیزی را جنبش مدنی ایران کم دارد. او این کمبود را با ایستادگی بر سر باورهای مدنی خود جبران می کند. همه اینها که گفتم از کیوان بود. اما همه کیوان نبود. باید با این شهر آشوب زیست کنی تا بدانی و بفهمی و با اخلاص بگویی کیوان را عشق است. چون بی گمان در سینه اش یک جنگل ستاره دارد.


تاریخ انتشار : ۱۹ / شهريور / ۱٣٨٨

منبع : سایت اخبار روز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : . بار / شروین
.
15_02_2010 . 18:53
#22
توسعه جنبش سبز



نام مقاله : توسعه‌ی جنبشِ سبز

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


سبز تویی که سبز می خواهمت
سبز جنگل‌ها و سبز دریا...
لورکا

از آغاز شکل گیری و بسط فعالیت های شبکه ای در جنبش سبز آنقدر گذشته که برای شناخت عملی آن فاکت ها و داده های کافی وجود داشته باشد. موضعگیری بسیاری از شخصیت ها و جریان های سیاسی حکایت از تلاش در این زمینه دارد و مقالات و تحلیل های ارزشمند متعددی نیز ارائه شده است. بحث های سازنده در محافل سیاسی و وب-گروه های مجازی شبکه رسا در این زمینه جای پای رسیدن به جمعبندی نهایی آن در بیانیه شماره ۱۱ مهندس میرحسین موسوی را به خوبی به نمایش می گذارد. شاید به همین دلیل بتوان این بیانیه را یکی از دستاوردهای مهم جنبش سبز قلمداد کرد و کارپایه ای برای جنبش مبارزاتی مردم ما در دوران آینده دانست.

برای اثبات اهمیت این بیانیه چه از نظر شناخت مبارزات شبکه ای و چه راهبری آن کافی ست به واکنش کودتاگران و اطاق های فکری سازماندهنده آن مراجعه کرد. آن ها بیانیه شماره ۱۱ را عبور از کلیه ی خطوط قرمز نظام - و یا بهتر بگوئیم دولت نظامی مورد نظرشان - دانستند و با "رونویسی" دانستن این بیانیه از روی نسخه پیچی های "سازمان سیا"، تحملشان را برای دستگیری راهبران جنبش، دریک موقعیت مناسب، از دست دادند و با دستگیری علیرضا بهشتی و مهندس الویری و حمله به آخرین ستادهای باقی مانده کروبی و موسوی، آژیر قرمز حمله ی به خیال خود نهایی برای سرکوب مبارزات را به صدا درآوردند.

خیزش گسترده و یکپارچه جنبش سبز در واکنش جدی نسبت به هرگونه اقدامی از طرف کودتاگران در روز قدس چنان کوبنده بود که نه تنها آن ها را زمینگیر کرد، بلکه با تاکید بر استمرار بی پایان مبارزات، به پرده اول نمایش قدرت مردم پایان داد و با عبور از یک نقطه عطف، ورود به پرده دوم ستیز با حاکمیتی خودکامه و ضدمردمی را با شتابی تازه اعلام نمود. و این دورانی ست که در آن توسعه کمی و کیفی جنبش به چالشی اصلی در مقابل راهبران، فعالان و همه ی کنشگران این جنبش سیاسی تبدیل می شود. به همین دلیل در این مقاله موضوع مورد اشاره با دو زیر فصل مورد بررسی قرار می گیرد تا زمینه ای باشد برای دامن زدن به بحث پیرامون آن.


توسعه کیفی جنبش

۱. تنظیم و بسط ارتباط بین جبش های مختلف: جنبش سبز، جنبش صلح، جنبش زنان، جنبش عدالت طلبانه و سندیکایی کارگران، جنبش دفاع از محیط زیست، دیگر جنبش های مدنی و ان جی او ها

۲. عمیق و گسترش فعالیت ها در هسته های خودجوش عضو جنبش

٣. تامین منابع آموزش نیروهای فعال و نیز افرادی که به تدریج پا در صحنه ی مبارزات اجتماعی می گذارند.


توسعه کمی جنبش

۱. تبلیغ و ترویج اهداف و برنامه جنبش در میان جامعه و گسترش دامنه حضور مردم در سراسر کشور

۲. بسط فعالیت های فرهنگی و هنری و بردن پیام های جنبش به میان بخش های وسیع تری از مردم

٣. توسعه شبکه ای جنبش در فضای مجازی

یک نکته را نیز ناگفته نگذارم. در نظرگاه اینجانب، از آنجا که نیروی اصلی متشکل در جنبش سبز در هسته ی اصلی خود اساسا جنبشی وب- پایه است و این ویژگی در افق آینده ی مبارزات، با توجه به توسعه ی تکنولوژیک پیش رو و ارائه امکانات جدید در اینترنت، گسترش می یابد، هر راهکاری باید بتواند وزن شبکه ی وب-پایه ی جنبش را حفظ کند و به ارتباط های مجازی و واقعی در این شبکه اجتماعی تعادلی منطقی ببخشد. بهتر است متوجه باشیم که جنبش های وب-پایه هنوز روزگار تکوینی خود را می گذرانند و تجربه ی ما در این زمینه از برخی جهات تازه و بدیع است و هنوز تا جمع بندی های نهایی برای تعیین کارپایه ای عملی فاصله داریم. به همین دلیل، می توان متصور بود که از نظرگاه های دیگری نیز به این چشم انداز نگریسته شود و با ترسیم پرسپکتیو های مختلف، راهکارهای ارزنده، ولی متفاوتی برای توسعه ی جنبش ارائه شود.


توسعه کیفی جنبش

۱- تنظیم و بسط ارتباط بین جنبش های مختلف
دوران ما، یعنی دوران جهانی شدن زندگی بشری تغییرات گسترده ای را در همه ی عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوجود آورده و جنبش های اجتماعی مختلفی در آن حضور یافته اند که از نظر اهداف و دامنه ی عمل، در حین داشتن همپوشی های وسیع، متفاوت اند. تکثر جنبش های اجتماعی در دوران ما یک ویژگی ماهوی مربوط به دوران است و هرگونه تلاش برای تقلیل دادن آن ها و حل کردن آن ها در یک جنبش (جنبش آزادیخواهانه) - هرچند پر اهمیت و تعیین کننده- بی نتیجه است. از سوی دیگر، جنبش های اجتماعی نظیر صلح، زنان، معلمان، دانشجویان، و ... و بویژه کارگران نیز علیرغم استقلال عمل ذاتی شان، نمی توانند بی اعتنا به جنبش آزادیخواهانه گسترده ی موجود، به سازماندهی و گسترش دامنه عمل خود بپردازند و دچار تناقضاتی در کار نشوند.

بررسی موضعگیری ها و عملکردهای اخیر سازمان ها و تشکل های مختلف فعال در این جنبش ها (زنان، صلح و سندیکایی) حاکی ست که ما با سردرگمی های قابل توجهی در این زمینه مواجه هستیم. گرایش به استقلال عمل در برخی از این تشکل ها، آن ها را چه در جریان انتخابات و چه تبدیل شدن کارزار انتخاباتی به یک جنبش اعتراضی آزادیخواهانه گسترده و رادیکال، به انفعال - و در اغلب موارد و در عمل - به حل شدن در جنبش مردم سوق داد. بررسی بیانیه های سندیکای رانندگان شرکت واحد، کمپین یک میلیون امضا، مادران صلح و ... در این زمینه آموزنده است.

ناگفته پیداست که پیروزی مبارزات آزادیخواهانه مردم ما در جنبش سبز برای تامین آزادی های سیاسی اجتماعی در کشور، پیش نیازی جدی برای تامین اهداف پیش روی همه ی این جنبش ها و تشکل هاست و به همین دلیل است که همه ی این جنبش ها – انگار به طور همزمان – عضو جدی و فعال جنبش سبز نیز شده اند و در گستره ی آن فعال باقی مانده اند.

با تثبیت نسبی بحران سیاسی اما، تلاش هایی برای استقلال عمل و احیای مبارزات به شیوه ی گذشته در این جنبش های مدنی به چشم می خورد که در برخی بیانیه ها انعکاس یافته است. چنین به نظر می رسد که برای بسیاری از مبارزان و فعالان یا باید در جنبش آزادیخواهانه ی سبز مبارزه کرد و یا صفوف آن را ترک و مثلا در فعالیت جنبش های دیگر مدنی مثل زنان، صلح، و ... حضور یافت.

تجربه مبارزات جهانی بویژه در جنبش مخالفت با جهانی سازی شرکتی (دبلیو اس اف) (world social forum) اما حاکی از آن است که می توان و باید ساختار چند جنبشی را حفظ کرد و یک جنبش سراسری از مجموعه جنبش را به مصاف بزرگ ترین چالش پیش روی آن گسیل داشت. جنبش سبز مردم ایران امروز ظرفیت ایفای نقش این جنبش جنبش ها را دارد و باید آن را تا چنین سطحی ارتقا داد. برای درک این دوگانگی و چگونگی سازمان دادن آن، مطالعه مبارزات دبلیو اس اف و مقالاتی که در این زمینه انتشار یافته بسیار ارزنده است.

۲ - تعمیق و گسترش فعالیت ها در هسته های خودجوش عضو جنبش
ازجمله تلاش ها برای گسترش کیفی جنبش ارتقاء عملکردها در هسته های خودجوش عضو جنبش است. هر هسته مستقل و خودجوش جنبش سبز بنا بر فضایی که در آن به سر می برد و توانایی ها و قابلیت اعضایش باید برای خود برنامه عملی داشته باشد. مهم ترین وظایف یک هسته را می توان آموزش دانش سیاسی، گسترش ارتباطات ایمن، تعمیق کارگروهی، و ایجاد همبستگی برای به عهده گرفتن وظایف هرچه پیچیده تر در آینده ی جنبش قلمداد کرد. برای مثال دعوت از مبارزان یا آگاهان آشنا یا مورد اطمینان در جمع ها و محافل خانوادگی یا دوستانه برای دریافت دانش و تجربیات موفق و ناموفق نسل های قبل می تواند یکی از برنامه های آموزشی این هسته ها قلمداد شود.

٣ – مستند کردن تجربیات برای نیروهای فعال و نیز نیروهایی که به تدریج پا در صحنه ی مبارزات اجتماعی می گذارند.
به نظر می رسد کار جنبش با چنان سرعت و حدتی پی گرفته می شود که فرصتی برای برگشت به گذشته و مرور تجربیات برای کسی باقی نگذاشته است. بخش بزرگی از مسائل و واکنش ها به آن به سرعت مطالعه و از انظار خارج می شود. بسیاری از ما ایمیل هایمان را مرتبا پاکسازی می کنیم تا قابلیت هک کردن و رد اطلاعات از کودتاچیان گرفته شود.

این در حالی ست که خواهران، برادران و فرزندان نوجوان تر ما به سرعت پا در عرصه ی اجتماع و فعالیت های مدنی می گذارند و برای انتقال تجربیاتمان به آن ها به اسنادی نیاز داریم که یافتنشان گاه بسیار دشوار است. به همین دلیل، مستند کردن تجربیات برای استفاده ی آیندگانی که پا در این عرصه می گذارند بسیار با اهمیت است. نرم افزارهای موجود در شبکه نظیر گوگل داکیومنت، استفاده از ایمیل های موازی یا فضاهای وبلاگی برای آرشیو، فیس بوک و یا آرشیو غیرشبکه ای مستندات با سرفصل بندی مناسب قابل دسترسی می تواند هر یک از ما را به آموزشگری با تجربه و موثر در آینده تبدل سازد.


توسعه کمی جنبش

۱- تبلیغ و ترویج اهداف و برنامه جنبش در میان جامعه و گسترش دامنه حضور مردم
جنبش سبز از همان ابتدایی ترین مراحل شکل گیریش با محدودیت های رسانه ای مواجه بوده است. بستن روزنامه ها، سانسور و خود سانسوری، فیلترینگ، پخش پارازیت، برخوردهای امنیتی به فضاهای رسانه ای و... چه مجازی و چه واقعی یک روز هم متوقف نشده است. این امر باعث می شود پیام های این جنبش در بخش هایی از جامعه و شهرهای بزرگ محدود بماند و بخش بزرگی از هم میهنان ما در تجربه اندوزی ها به کندی و دشواری سهیم گردند. از این نظر بسیار مهم است که همه ی شیوه های لازم برای بردن پیام های جنبش به اعماق اجتماع بکار گرفته شود. گسترش ارتباطات با افراد مختلف، پخش اعلامیه ها و شبنامه ها، ارتباط یک به یک حضوری با افراد مستعد، بویژه در سفر به شهرستان ها، گسترش ایمیل لیست ها و ... از جمله اقداماتی ست که اعضای هسته ها به فراخور خود توان انجام آن را دارند. باید متوجه بود که پوشش های رسانه ای پر از نقاط کور در جامعه است و در کنار ما افراد بسیاری وجود دارند که با اندکی توجه و ایجاد گردش اطلاعات به صفوف جنبش خواهند پیوست. لازم است بخشی از تمرکز خود را به جای همسویان به عزیزانی اختصاص دهیم که نیازمند آگاهی های لازم برای پیوستن به فضای مبارزاتی مان هستند. تجربه نشان داده که تشویق و پیگیری مشارکت افراد در اعتراضات بسیار موفقیت آمیز بوده است.

۲- بسط فعالیت های فرهنگی و هنری و بردن پیام های جنبش به میان بخش های وسیع تری از مردم
هنرمندان مترقی از همان ابتدای کارزار انتخاباتی در کشور در کنار مردم بوده اند، آثار هنرمندانه بسیاری نیز در طی این دوران در شکل گیری همبستگی مردم و فضای مبارزات نقش آفرینی کرده است. امروز کم تر کسی در عظمت و نقش آفرینی هنر سیاسی تردید روا می دارد و همگان کارایی سترگ آن را در مقابل چشم می بینیم. یک فیلم، یک ترانه یا شعر، یک کاریکاتور، یک طنز و ... می تواند دامنه اثر گذاری جنبش را بارها افزایش دهد. امروز جامعه از همه هنرمندانش انتظار دارد فریادش را در اعماق شهرها و روستا ها بگسترانند. باید متوجه بود که در این مبارزه ملی، جنبشی فرهنگی در حال شکل گیری ست که تحول بزرگی را در فضای فرهنگی ما سبب خواهد شد. امروز شبکه ی اینترنت و انواع و اقسام وسایل تکثیر کامپیوتری موجود در خانه ها انحصار رسانه ای برای نشر و پخش آثار هنری را شکسته است و دیگر هیچ سانسوری یارای کنترل هنر مردمی را ندارد. تکثیر هزاران نسخه از کتاب شعر تقدیمی به ندا آقاسلطان سروده ی شاعر بزرگمان شمس لنگرودی و نیز ترانه تفنگت را زمین بگذار آقای شجریان خواننده ملی ما و ده ها اثر ارزشمند مشابه درس های لازم را در این زمینه در اختیار همگان گذاشته است. ما در سرآغاز یک جهش فرهنگی بزرگی قرار داریم که با احساس مسئولیت اجتماعی اش قلب همگان را سرشار از معنویتی می کند که سران جمهوری اسلامی آن را تهی کرده و در عین حال پیام سبز جنبش را از دیوارهایی عبور می دهد که هیچ امکان دیگری یارای آن را ندارد.


٣- توسعه شبکه ای جنبش در فضای مجازی

بیانیه های شماره ۱۱ و ۱٣ میرحسین موسوی نشان از آن دارد که رهبری جنبش به شکل گیری شبکه سبز و توانمندی های یک جنبش افقی وب - پایه در جامعه تا چه حد آگاه و چگونه خود را باآن هماهنگ نموده است. در زمینه جنبش سبز عزیزان بسیاری نیز قلم زده و در تبیین آن تلاش کرده اند. اما واقعیت آن است که هنوز مبانی نظری چندانی در این زمینه انتشار نیافته و آشکارا بهره برداری ها از امکانات اینترنتی موجود محدود است.

جنبش های وب پایه دوران تکوینی خود را می گذرانند. چشم همه ی دنیا به تجربه ما در جامعه ی ایرانی ست. و تجربیات ما بستر ساز نظریه پردازی های آینده خواهد بود. جنبش های وب پایه دوران آغازینشان را می گذرانند. با گسترش تکنولژی های شبکه ای مانند اینترنت، ارتباطات بین آحاد مردم گسترش خواهد یافت و غنی تر خواهد شد. نرم افزارهای نوینی در راه است که فیس بوک هامان (شبکه های اجتماعی اینترنتی) را به کلیه تلفن های همراه بدون ارتباط به اینترنت بسط می دهد. شبکه های اینترنتی بوسیله آن ها به شبکه های مستقیم مرتبط از طریق بلوتوث وصل خواهند شد و از این طریق، مرتبطین به پیام های ما در ایمیل لیست ها تا اعماق شهرستان های کوچک و روستاها گسترش خواهند یافت.

چه دیکتاتورها بخواهند و چه نخواهند ارتباط وسیع مردم با یکدیگر در قاعده هرم ساختار قدرتشان، رژیم هاشان را بی معنی خواهد کرد. مبارزات مردم ما زلزله ای برپا کرده است. زمان به نفع این جنبش ها عمل می کند. هیچ کس نباید شکل گیری این شبکه ها را ابزاری و موقت بپندارد. شبکه های وب - پایه اجتماعی سیستم های حیاتی تازه ای اند که متولد شده اند و به قول یکی از اساتید علم پیچیدگی همچون شکل گیری نخاع در تکامل انواع باعث جهشی در زندگی بشری می شوند. مرتبط و متشکل شدن ما در جنبش شبکه ای سبز نیز منوط به دگرگونی در ساختارهای دیکتاتوری نظام حاکم نیست و با تغییرات آن در هر عمق و وسعت پایان نخواهد پذیرفت.

همه باید بدانند ما از این پس به هم مرتبط ایم و همچون "ید واحده" مرحله به مرحله برای رسیدن به خواسته های برحق، متنوع و مشترکمان طرح می ریزیم و مبارزه می کنیم. نقطه پایانی ما دمکراسی نیست. نقطه ی پایانی ما تحکیم صلح منطقه نیست. نقطه پایانی ما گسترش توزیع عادلانه ثروت در جامعه یا متوقف کردن تخریب جنونبار محیط زیست غنی کشورمان نیست ... اگر بتوان نقطه ی پایانی برای تعمیق وحدت شبکه ای ما قائل شد، ایجاد "فضایی شایسته زندگی انسان" با همه ی عمق و ابعاد آن است که خواسته های ذکر شده در بالا تنها بخشی از زیر مجموعه های آن است.

جنبش شبکه ای مان را جدی بگیریم، برای درک و بسط آن تلاش کنیم و بدانیم تا آخر دنیا با آن خواهیم بود.


تاریخ انتشار : ۰۰ / مهر / ۱۳۸۸

منبع : سایت کیهان لندن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
15_02_2010 . 22:23
#23
حركت سياسي، رفتار مدني، و شبكه اجتماعي مهندس موسوي



نام مقاله : حركتِ سياسی، رفتارِ مدنی، و شبكه‌ی اجتماعی‌ی مهندس موسوی

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


سهام نیوز :

تفاوت فعاليت‌سياسي و كنش مدني در كجاست؟ اشتراك آنان در كدام است؟ سياست از نظم، هويت و مشروعيت سخن مي‌گويد، فعال مدني به دنبال بهتر ساختن نظم، متسامح كردن هويت‌ها و دموكراتيك كردن مشروعيت‌هاست، پس رابطه مدنيت و سياست تنگاتنگ است اما تفاوت‌ها كجا هستند؟ چرا كه اگر سياست همانند هواست كه از آن گريزي نيست. مي‌توان در هواي آلوده تنفس كرد اما نمي‌توان بدون هوا زندگي كرد. در نتيجه فعال مدني سياست را پالوده و پالايش مي‌كند. حال چرا چنين نقشي پيدا مي‌كند؟ اگر فعال و جريان سياسي را پروسه‌اي بدانيم كه به نظم، مشروعيت و هويت دلخواه خود مي‌انديشد و قانون را در اين مسير مي‌خواهد و حق دارد كه بخواهد اما اين خواستن مشكلي با خود دارد كه موجب مي‌شود جريان سياسي به دليل حقانيت دانستن خود، به حق‌داري ديگران توجه نكند، در نتيجه هويت، نظم و مشروعيت را با ديدگاه خود منطبق كند و سياست را در وادي انحصارطلبي بكشاند، به ديكتاتوري روي آورد. فعال و جريان سياسي به دليل مبارزه با مخالفان خود،‌به مرور زمان به جاي مقابله با ديكتاتوري و استبداد با ديكتاتور يا مستبد به جدال مي‌پردازد، در نتيجه ديكتاتوري و استبداد را فراموش مي‌كند.در جامعه ما به دليل سياسي بودن جريانات در عمل ديكتاتوري در پشت ديكتاتور پنهان مي‌شود و بعد از حذف ديكتاتور، ديكتاتوري خود را بازتوليد مي‌كند، انقلاب مشروطيت با مبارزه با ديكتاتوري شروع شد اما با حذف ديكتاتور پايان يافت و صورت‌مساله ديكتاتوري و استبداد پابرجا ماند. زين سان مثال‌ها فراوان مي‌توان برشمرد. اما كنش مدني به عنوان ناظر و همچنين فعال مراقب امور سياسي و فعال سياسي است. فعال مدني به دنبال نهادينه كردن و بهتر كردن نظم است، چرا كه نظم سياسي مي‌تواند براساس ظلم و ديكتاتوري يا حذف ديگري ايجاد شود. مدل نظم سياسي مي‌تواند فراگير نباشد. به عنوان مثال نظم سياسي كه حضور زنان در برخي از مناصب را مانع شود! يا مانع از مسووليت گرفتن برخي از شهروندان به دليل عقيدتي، جنسيتي يا قومي شود. فعال مدني به دنبال تغيير اين قوانين است تا نظم موجود را عادلانه‌تر كند.

«گفتيم سياست درباره هويت سخن مي‌گويد، فعال مدني به حاكمان و به ديگران مي‌گويد كه جامعه تك‌هويتي نيست، هويت‌هاي صنفي، قومي، جنسيتي و... وجود دارند كه قوانين بايد حقوق آنان را تضمين كند،‌اين نگاه است كه هويت‌ها را متسامح و متكثر مي‌خواهد. فعال مدني به حاكمان و ديگران مي‌گويد كه مشروعيت حكومت و قوانين در فراگيري آنان است. مشروعيت مردمي به معني آن تعريفي از مردم است كه حق شهروندي برابر همه مردمان را توجيه كند. مشروعيت سياسي بايد منطبق بر حقوق همه افراد جامعه باشد تا آحاد جامعه بر آن باور داشته باشند.

فعال مدني فضاي جامعه و قوانين را در اين راستا تغيير مي‌دهد. در جامعه ما كه حكومت و حاكميت‌ها وجود دارند، احزاب گوناگون حضور دارند. چرا سياست در نظم، مشروعيت و هويت دموكراتيك، متسامح و فراگير نيست؟ دليل آن روشن است. حتي قوانين دموكرات به نفع قوانين انحصار‌طلبانه تفسير مي‌شود. به نظر مي‌رسد نهادهاي مدني قدرتمند كه جامعه را به صحنه بياورند بايد فراگير و با هويت‌هاي متفاوت باشد ‌وجود ندارد. حوادث بعد از انتخابات در جامعه ما نشان داد كه خلأ بزرگ جامعه ما فقدان نهاد مدني فراگير است كه بتواند با حضور مدني‌‌گونه اقشار جامعه در شكل تجمع و اعتصاب و گفت‌وگو خواسته خود را از حاكمان مطالبه كند.اعتراض به اعلام نتيجه انتخابات در ايران با حضور مدني اقشار چند شهر بزرگ انجام شده، اين اقشار با رفتار مسالمت‌آميز مدني به خيابان آمدند اما پاسخ مدني نگرفتند. در نتيجه چهار رويكرد را بايد شاهد باشيم.

1- خزيدن در خود براي زماني ديگر
2- حضور مدني بدون نهادهاي مدني
3- حضور مدني با وجود رفتار و نهادهاي مدني
4- برخوردهاي خشونت‌آميز و عكس‌العملي در مقابل سركوب جامعه ما نياز مبرم دارد كه با توجه به احزاب سياسي و چهره‌هاي سياسي فراوان و حتي روشنفكران فراوان و گسترده و موثر آقاي موسوي به نهاد مدني - سياسي روي آورد كه اين نهاد مدني به اصلاح قوانين و قدرتمند كردن نهادهاي مدني بينديشد، در غير اين صورت رفتار مدني بدون نهاد مدني بسيار پرهزينه و كم دستاورد خواهد شد و امكان دارد كه باز جاي استبداد با مستبد عوض شود.

نهاد مدني- سياسي كه به دنبال تغيير قوانين حضور اقشار جامعه به شكل مدني در پشت احزاب سياسي است، رفتار درستي را براي آينده تدارك خواهد ديد.

اين نهاد سه هدف خواهد داشت:

1- تغيير قوانين غير دموكراتيك
2- تقويت نهادهاي مدني
3- تعامل نهادهاي مدني با احزاب سياسي به معني رابطه درست و معقول نهادهاي مدني با احزاب سياسي اقشار ميانه شهري در ايران اين بار عليه احساس تحقير و توهين اعتراض كردند. اين اعتراض با اعتراض عليه ظلم متفاوت است. تحقير و توهين زماني حساسيت‌برانگيز است كه افراد در سطح متفاوت رابطه خود را با حكومت و دولت تعريف مي‌كنند.

در انقلاب مشروطه و انقلاب‌اسلامي مردم ما ظالمان را سرنگون كردند. اين حركت‌ها رهايي‌بخش بوده اما اين ديدگاه‌ها مطالباتي مدني است و به دموكراسي منتهي مي‌شود، نه حركت رهايي‌بخش، به عبارتي اعتراض عليه تحقير و توهين به دموكراسي مي‌رسد. اقشار ميانه شهري در بهترين و خوش‌بينانه‌ترين حالت به حاكميت با ترديد به نتيجه انتخابات مي‌نگرند. تقويت ديدگاه مدني و خواسته‌هاي همراه آن به معني نهادينه كردن مكانيسم‌هايي است كه دموكراسي را به ارمغان مي‌آورد و آن را صيانت مي‌كند. در سال‌هاي معروف به اصلاحات كه روند مبارزه پارلماني باب شد، مشخص شد كه بدون نهادهاي مدني قوي و اجراي قوانين درست، مبارزه پارلماني كامياب نيست؛ روند حوادث انتخابات اخير اوج اين تجربه بود. به عبارتي جامعه ما فاقد احزاب نيست، روشنفكران فراوان و شخصيت‌هاي موثر و صاحب نفوذي دارد. حتي حضور اقشار مردم در شرايط خاص در دفاع از آزادي امكان‌پذير است اما مشكل مهم فقدان حضور نهادهاي مدني بسيج‌كننده اقشار اجتماعي است.

حضور اين نهاد اعتراضات را مسالمت‌آميز، منظم و داراي برنامه و همچنين حاميان احزاب را جدي‌تر مي‌كند و ارتباط منظم ميان اقشار مردم با احزاب سياسي و حاكميت را باعث مي‌شود. جامعه ما براي نهادينه كردن نهادهاي مدني و احزاب سياسي قدرتمند نياز به چند سال فضاي باز دارد تا نهادها و احزاب با آزمون و خطا قوام و دوام يابند. چنين فرصتي در تاريخ صد ساله به دست نيامده، اگر ايجادشده زود تمام شده است. نهادهاي مدني براي ساختارمندي به زمان و فضا نياز دارند و احزاب سياسي براي قوام يافتن به ساختارمندي نهادهاي مدني نيازمند هستند، در نتيجه روشنفكران نيز به عنوان وجدان جامعه بايد به جايگاه اصلي خود بازگردند. تحقق چنين ويژگي‌اي نياز به كاتاليزور و همراه‌كننده دارد تا استقلال انقلابي به آزادي دموكراسي‌خواهي متصل و آرمان‌هاي انقلاب ‌اسلامي و مشروطه محقق شود. همواركننده‌ها بايد برخي از شخصيت‌ها و جريان‌هاي سياسي باشند كه نهادهاي مدني را تقويت كنند و همچنين حاكميتي كه وادار شود تا فضاي نهادينه شدن نهادهاي مدني را ايجاد كند. در غير اين صورت جامعه ما كامياب نمي‌شود و دموكراسي پشت ديوار خانه پدري و سرزمين مادري منتظر خواهد ماند. در فقدان حركت سياسي و كنش مدني نبايد منتظر دموكراسي بود، اگر حركت رهايي‌بخش رخ مي‌دهد اما استقلال به دموكراسي نمي‌رسد. در همين راستاست كه احزاب مشاركت، كارگزاران، اعتمادملي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، ملي ـ مذهبي‌ها و جبهه ملي و نهضت آزادي و... حياتشان در گرو تقويت نهادهاي مدني است. حتي جريانات راست سنتي به نهاد مدني نياز دارند، چراكه در حاكميت ماندن تاريخ مصرف دارد اما در جامعه مدني بودن تاريخ مصرف ندارد. در اين ميان مهندس موسوي چه نقشي دارد؟ با توجه به جايگاه امروزي وي، نقش همواركننده براي نهادينه كردن نهادهاي مدني و تغيير قوانين غيرمدني و غيردموكراتيك و انحصارگرايانه اهميت رفتار مهندس موسوي را بيشتر مي‌كند. موسوي به عنوان يك سياسي تجربه اجرايي دارد اما داراي ويژگي رهبري سياسي نيست. وي مدير اجرايي قوي و پيگيري است كه با ايجاد نهادي مدني ـ سياسي به عنوان يك اقدام تاريخي نقش همواركننده پيوند گمشده عمل سياسي و كنش مدني را در جامعه ما بازي خواهد كرد كه بازي مبارك و ميموني خواهد بود، چراكه هم خداپسندانه است و هم مردم‌پذير. در اين ميان نقش كروبي و خاتمي در كنار موسوي بسيار مهم است، ‌همچنين نقش حمايتي‌ هاشمي و روشنفكران و جريانات سياسي كه حامي تقويت نهادهاي مدني و تغيير قوانين باشند. نگاه مدني نهاد موسوي باعث مي‌شود كه نهادهاي مدني (اعم از صنفي، جنسيتي، قومي و مذهبي) مخاطب قرار بگيرند. اين نهادها در صورتي كه مخاطب و مرجع قرار گرفتند، اقشار خود را جمع و تقويت مي‌كنند. اين توجه از سوي نهاد موسوي و احزاب سياسي و شخصيت‌ها و روشنفكران باعث مي‌شود كه رفتار مدني براي تغيير قوانين با نظم و امنيت و تضمين حضور بيشتر مردم صورت بگيرد. به عنوان مثال كانون صنفي معلمان ايران، خانه كارگر، اتحاديه اتوبوسراني و تشكلات كارگري، انجمن صنفي روزنامه‌نگاران، انجمن‌هاي صنفي بازاريان و تشكلات زنان، مخاطب نهاد مدني براي حركات مدني خواهند شد و تقويت اين نهادها امكان رابطه اصولي احزاب را با اين تشكلات كه نماينده مردم هستند، روزافزون خواهد كرد.

موسوي، خاتمي و كروبي و احزاب سياسي و شخصيت‌ها، براي رفتار مسالمت‌آميز براي تغيير قوانين و مطالبات خود نيازمند تضمين حضور مدني جامعه براي حمايت خود هستند. به عبارتي حضور مدني مردم بدون نهادهاي مدني قوي و احزاب فراگير سمت و سوي روشني نخواهد داشت. اين اقدام با ارزشي خواهد بود. اقدامي كه در جامعه ما مي‌تواند عمل سياسي را به كنش مدني پيوند دهد. در نتيجه كبوتر سفيد دموكراسي داراي دو بال خواهد بود. بال سياسي و بال مدني. چنين كبوتري پرواز دلنشين در آسمان ايران خواهد داشت و شكار آن نيز چندان آسان نخواهد بود.


تاریخ انتشار : ۲۱ / مرداد / ۱۳۸۸

منبع : مدرسه فمینیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
15_02_2010 . 22:29
#24
نگاهی به متدولوژی‌های غربی و فهم قرآن



نام مقاله : نگاهی به متدولوژی‌های غربی و فهمِ قرآن

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


گفت‌وگوی میان آیت‌اللـه سبحانی و دكتر سروش دارای نقاط مهم و برجسته‌ای بود كه می‌توان برخی از گونه‌های متفاوت آن را برشمرد.

1-‌ هنر اندیشمندان ایرانی را در بحث‌های انتزاعی نشان می‌دهد كه كمتر به بحث‌های راهبردی می‌پردازند. به‌عنوان مثال بحث‌های كلی، ادعاهای كلی در بردارد و ادعاهای كلی كمتر قابل رد و نقد كردن اثباتی هستند. به‌عنوان نمونه این ادعا كه قرآن بر دل محمد(ص) نازل شده یا بر كلام محمد(ص)، هر كدام با شاهد مثالی به اثبات ادعای خود پرداخته‌اند. اما هیچ‌كدام از این دو بزرگ‌وار تلاش نكرده‌اند تا نشان دهند كه نشانه‌های نقص نظرات خود را در قرآن كریم چگونه توجیه می‌كند. چرا كه در قرآن هم بر قلب تو نازل كردیم آمده است و هم ای پیامبر بگو كه این سخن خداست. اما به‌طور مثال مشخص نشده است كه این سخن خداست به چه معناست.

2-‌ نكته دیگر زبان آیت‌اللـه است كه ایشان در مورد دیگر روشنفكران مسلمان مانند دكتر شریعتی این ادعا را به‌كار برده است، در حالی‌كه دكتر سروش دغدغه‌ دین دارد. اگرچه نگارنده این سطور بر دیدگاه‌های وی ایراد اساسی دارد.

سروش هرچه می‌كند با اعتقاد و ایمان به مذهب و دین می‌كند. الفت وی با پیامبر به دلیل شناخت مولانا، بسیار تعیین‌كننده در زندگی وی است.
3-‌ از قضایای روزگار این‌بار سروش زبان نرم در گفت‌وگو با آیت‌اللـه به‌كار برده است، در حالی‌كه ایشان در نقد دیگران تند و غلیظ و شدید سخن می‌گوید. امیدوارم كه این سنت ادامه یابد.

4-‌ مهمترین نكته برای من در این گفت‌وگو جدال دو نگاه متاثر از فلسفه غرب و یونان است كه بر سر قرآن با متدولوژی غربی با یكدیگر به گفت‌وگو می‌پردازند. حال چرا این ادعا را دارم؛ به‌دلیل بسیار روشن دستگاه سنتی ما متاثر از فلسفه ارسطو و منطق آن است. آیت‌اللـه با استدلال قبل از كانتی و دكارتی با منطق جدلی یعنی نفی استدلال طرف مقابل و همچنین به شیوه صغری و كبری چیدن نتیجه خود را می‌گیرد. بنابراین توجه به این نكته نمی‌شود كه فقط دكتر سروش و دیگران نیستند كه تحت تاثیر غربیان یا مستشرقین هستند بلكه بخشی از تفكر مسلمانی ما متاثر از منطق و فلسفه یونانی است كه پدر فلسفه غرب است. در این مورد به ادعای علامه طباطبایی كه «آیت‌اللـه» به ایشان باور دارد اشاره می‌كنم كه علامه در مورد لزوم فهم قرآن، دانستن منطق را ضروری می‌داند. در این مورد مرحوم مطهری جهان‌بینی اسلامی را به جهان‌بینی فلسفی نزدیك‌تر می‌داند. همچنین نقد محمدرضا حكیمی را درباره تاثیر حوزه علمیه از منطق و عقل یونانی را همگان می‌د‌انند. اینكه «آیت‌اللـه سبحانی» به صراحت دیگران را به تاثیرپذیری از غرب و مستشرقین معرفی می‌كند، شاید توجه ندارد كه نحوه استدلال و تكیه‌گاه ایشان همان فلسفه غرب است، منتها از نوع متقدم‌تر آن یعنی فلسفه ارسطویی. اما دكتر سروش نیز كه متاثر از فلسفه تحلیلی و زبان و همچنین علوم جدید است و به‌دلیل فقط دینداری و ایمان خود به دلیل پذیرش كامل پارادایم فلسفی جدید كه گزاره‌های بی‌معنی و گزاره‌های غیرقابل اثبات را در پرانتز می‌گذارد به‌خودی خود جهان‌شناسی و آداب و رسوم مطرح در قرآن را نمی‌تواند با علوم زمانه و فلسفه جدید توضیح دهد. از همین روی چون به خدا و پیامبر و اسلام عشق می‌ورزد، تلاش می‌كند تا با پیرایه‌زدایی از قرآن، در ایمان خود استوار بماند. اما تجربه پروتستان‌های مسیحی در بررسی كتب مقدس می‌تواند پیش روی سروش قرار بگیرد. اما هم «آیت‌اللـه» و هم «دكتر سروش» نتوانسته‌اند كه با منطق متن و منطق و متدولوژی مناسب با قرآن برخورد كنند، تجربه سهروردی و ملاصدرا در دوران جدید، در جامعه ما تكرار نشده است. ایمان و استدلال غزالی‌وار كه از اندیشه دكتر سروش بیرون نمی‌رود، همچنین آیت‌اللـه سبحانی به راحتی نمی‌‌خواهد بپذیرد كه آنچه كه استدلال می‌كند، میراث خواجه نصیرالدین طوسی است. اما بدون نوآوری از تجربه خواجه نصیرالدین طوسی، آیت‌اللـه سبحانی به همین سیاق سخن می‌گوید. البته باید گفت كه تلاش جریان اقبال و شریعتی در دوران جدید برای پی‌ریزی تفكر شرقی مدرن به نتیجه نرسیده است.

5-‌ نكته جالب و مبارك این گفت‌وگو به تعبیر مهندس لطف‌الله میثمی كه خود قرآن پژوهی پیگیر و اثباتی است این قسمت از ماجراست كه گفت‌وگوی اندیشمندان بر سر قرآن و با محوریت قرآن بسیار مفید خواهد بود. چرا كه قرآن به عنوان متن مرجع مورد توجه قرار می‌گیرد و از اهمیت مناسبی برخوردار می‌شود. در حالی‌كه در حوزه‌های علمیه ما می‌توان به مقام مرجع تقلید «رسید» بدون اینكه به قرآن نیاز باشد. امیدوارم كه آیت‌اللـه سبحانی به این نكته توجه كند و فقط در گفت‌وگو با روشنفكران مذهبی و دینی از آیات قرآن سود بجویند. اگر قرآن محور گفت‌وگوها میان روشنفكران مسلمان و روحانیون شود، می‌توان از تجربه اندیشمندان مسلمان در گذشته در به كار بردن عنوان متدولوژی‌های فهم قرآن سود جست و تلاش كرد كه با متدولوژی مناسب كه با قرآن همخوانی داشته باشد، به فهم برتری از قرآن دست یافت. به نظر می‌رسد كه حاكم كردن متدولوژی و علوم فلسفه زمانه به شكل یك‌طرفه بر «كتاب» باعث ‌شود كه گوهر متن به خوبی درك نشود. فراموش نكنیم كه منطق و فلسفه ارسطو، خدای رحیم را به مطلقیت و از كامل بودن به سكون رساند و عرفان غزالی قرآن را از آسمان به زمین برد، در حالی‌كه هیچ‌كدام از این دیدگاه‌ها با سنت پیامبر هماهنگی نداشت. این نقد اقبال لاهوری به فلسفه یونانی و درك غزالی از قرآن و اسلام به وی امكان حركت داد كه البته ناتمام است، پس گفت‌وگوها را باید مبارك دانست و راه گفت‌وگو را باز گذاشت.

6- این یادداشت قصد آن را نداشت كه وارد نقد برخی از دیدگاه‌های آیت‌اللـه سبحانی و دكتر سروش شود، بلكه قصد توجه دادن به نكاتی در مورد این گفت‌وگو را داشت كه توجه به آن می‌تواند هم جالب و هم راهنما باشد.


تاریخ انتشار : ۷ / فروردین / ۱۳۸۶

منبع : سایت كارگزاران
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
13_11_2010 . 02:09
#25
عدالت در اجراي مجازات



نام مقاله : عدالت در اجرای مجازات

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


امام علي به فرزندش دستور داد كه چون ابن ملجم مرادي به وي يك ضربت زده، او نيز يك ضربت به ملجم مرادي وارد كند. اين توصيه نكات قابل تاملي دارد :

۱- امام مطابق سنت وارث، فرزند بزرگ را مسوول اجراي حكم مي‌كند. ۲- يك ضربه در ازاي يك ضربه. نسبت جرم و مجازات و رعايت عدالت در مجازات بسيار مهم است.

مهندس بازرگان معتقد بود كه بايد در حق اميرعباس هويدا عدالت رعايت شود و وي در دادگاه علني محاكمه شود. بازرگان با برخي روش‌هاي افراطي در دادگاه‌هاي انقلاب مخالف بود. بسياري كه صادقانه قاطعيت دادگاه‌هاي انقلاب را خواستار بودند، بعد از مدت كوتاهي در همان دادگاه‌ها محاكمه شدند؛ محاكماتي كه بعضا اسف بارتر از دادگاه هويدا بود و اين قاعده باز تكرار شد كه اعمال بد را از دشمن‌ترين و بدترين انسان ها نسبت به خود شروع مي‌كنند و تا به نزديك‌ترين افراد به خود مي‌رسند چرا كه انقلابيون عليه نظام سلطنتي بودند و قاطعيت با عمال آن را طلب مي‌كردند. اما زماني كه ميان انقلابيون اختلاف افتاد، سنت غلط دادرسي غيرعادلانه گريبان آنان را گرفت.

مثالي ديگري مي‌زنم : بازداشتگاه كهريزك كه محل نگهداري اراذل و اوباش لقب گرفته بود و برخي موارد رفتاري جرم خيز با ايشان صورت مي‌گرفت، بعد از مدتي محل نگهداري كساني شد كه براي كسب حقوق مدني خود اعتراض كرده بودند. بازداشتگاه كهريزك زماني مهمتر مي‌شود كه مرحوم محسن روح الاميني در آن قرباني مي‌شود، بي‌گمان بسياري و هم آقاي روح الاميني به رفتار نادرست با كساني كه اراذل و اوباش خوانده مي‌شدند، اعتراضي نكردند. اما از آنجايي كه رفتارها نهادينه مي‌شود و در عمل رفتار غيرقانوني زودتر جواب مي‌دهد و تبديل به عادت مي‌شود، در جريان حوادث بعد از ۲۲ خرداد همانند اراذل و اوباش با نيروهاي آگاه جامعه برخورد شد.

اين دو تجربه از ميان هزاران تجربه اينچنيني به ما مي‌گويد كه بايد در اجراي مجازات عدالت نگه داشت.

امام علي بسيار دقيق بود كه از فرزندش خواست حكم را عادلانه جاري كند. تجربه كهريزك نشان داد كه حتي با متخلفان بايد برخورد عادلانه داشت. در غير اين صورت رفتار نادرست عادت و رويه شده و گريبان همه افراد جامعه را خواهد گرفت. اين نوع وقايع به ما هشدار مي‌دهد كه دفاع از حق همه انسان‌ها و هر انساني به معني دفاع از حقوق خود است؛ چرا كه اگر رفتار نادرست نهادينه شود، نوبت به خود ما هم مي‌رسد. در آن زمان ديگر كسي نيست كه جلوي اعمال خلاف انساني را بگيرد.

آيا از اين تجربيات درس خواهيم گرفت؟


تاریخ انتشار : ۱۷ / مرداد / ۱۳۸۸

منبع : روزنامه اعتماد ملی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
13_11_2010 . 02:10
#26
ديگري هم حق دارد



نام مقاله : ديگری هم حق دارد

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


دو واژه «حق داشتن» و «حقانيت» با هم شبيه‌اند، اما اولي به معني برخورداري از حقوق است. حقوقي كه براي نوع انسان متصور هستيم و در هر زماني اين حق با قوانين و عرف وشرعيت تفسير، تعريف، محدود و تبيين مي‌شود اما در عين حال اين حق موجوديت مي‌يابد. به عنوان نمونه در نظريه دولت- ملت مدرن، هر شهروند را صاحب حق مي‌داند. تابعيت به معني رابطه متقابل دولت – ملت مدرن است كه حق و مسووليت مردم با حكومت را توضيح مي‌دهد. حقانيت به معني اينكه من حق هستم پس حقانيت دارم اين حقانيت به من حق مي‌دهد كه به ديگري حق ندهم. پس حق داشتن بر حقانيت اولويت دارد. با اين وصف چگونه مي‌شود جمله «ديگري هم حق دارد» با جمله اينكه «من حقانيت دارم» را هضم كرد. به طوري كه هيچ كدام ديگري را نفي نكند. جدا از تحليل‌هاي اخلاقي، عرصه حكومت، بيشتر من حقانيت دارم را باور دارند و اين نكته را عمده مي‌كنند و در عمل «ديگري حق دارد را» نفي مي‌كنند. فقط در زماني مي‌توان مانع از اين رفتار حكومت‌ها شد كه در جاي ديگري امكان بروز ابراز حق همه انسان‌ها وجود داشته باشد. آن مكان به طور عيني جامعه مدني به معني وجود نهادهاي مدني آن است كه امكان تحقق «ديگري هم حق دارد» را به آدمي مي‌دهد. توصيه اخلاقي مدارا و تسامح بين انسان‌ها اگر بدون ظرف عيني باشد، موفق نخواهد بود. به جاي محكمي ختم نخواهد شد، در نتيجه دستاورد نخواهد داشت. اگر جامعه و آحاد آن به اصل مهم ديگري حق دارد برسند، آنگاه است كه مي‌توان اميدوار بود كه جامعه وارد مرحله جديدي در حيات خود شده است.

مساله مهم اين نيست كه ديدگاه‌هاي مختلف با چه «تئوري» و پايه نظري به اصل «ديگري حق دارد» برسند، بلكه مهمتر آن است كه در ديدگاه و گرايش با تكيه به مباني نظري خود، اصول اخلاقي قوي براي حمايت و اجراي باور خود تدارك ببيند، چراكه حق داشتن و ديگري حق داشتن را توجيه كند. مسيح مي‌گفت كه همسايه ات را دوست بدار. اين اصل اخلاقي كه از ايمان برمي‌خيزد اگر يك مسيحي را وادار كند كه همسايه يهودي، مسلمان، غيرمذهبي و... را دوست بدارد، چنين باوري تضمين كننده اصل «ديگري حق دارد» مي‌شود. قرآن از وفاي به عهد و قرارداد توجه دارد و اجبار را براي تحميل عقيده باور ندارد. توجيه فلسفي با هر نگرشي باز مي‌تواند اينچنين نقشي بازي كند اما براي رسيدن به چنين باوري بايد به شرايطي مبتلاشد. به عبارتي موقعيت انسان‌هاست كه بينش و منافع را تنظيم مي‌كند. برتولت برشت در مورد سركوب و دستگيري مخالفان مي‌گويد كه وقتي هر مخالفي را گرفتند من گفتم كه من هم عقيده او نيستم، نه كمونيست، نه ليبرال و نه... وقتي به سراغ من آمدند ديگر كسي نمانده بود. چنين قاعده‌اي را فقط در يك صورت مي‌توان برهم زد و آن باور به اصل «ديگري هم حق دارد» حتي اگر حقانيت نداشته باشد، مي باشد.

آقاي هاشمي در خطبه‌هاي نمازجمعه تيرماه ۱۳۸۸ به مساله مهمي اشاره كرد كه مي‌تواند سنگ بناي تغيير باشد. هاشمي از توافق و قرارداد پيامبر در مدينه با كفار، يهود و... اشاره كرد. توافق مزبور بر سر حق و حقوق قبايل يهود و كفار با مسلمانان مدينه بود. در اين قرار افراد و جريان‌ها به دليل زيست مدني صاحب حق و حقوق بودند. به عبارتي حق باوري پيامبر از اسلام به معني آن نبود كه وي به حق داشتن ديگران اعتقادي ندارد. در اين باره فراوان مثال مي‌توان آورد. مي‌گويند رفتار نادرست را از هر فردي و جرياني از بدترين يا دشمن‌ترين نيروها شروع مي‌كند و بعد به نزديكترين جريانات خود مي‌رسد. نحوه اعدام اميرعباس هويدا در حالي كه بازرگان بر محاكمه علني و عادلانه وي تاكيد داشت نشان داد كه اين قاعده نادرست بعد حتي گريبان بسياري از نيروها و جريان‌هايي را خواهد گرفت كه اقدام مربوط را انقلابي درست مي‌دانستند. اگر دقت كنيم حقانيت پنداري در ميان جريانات روشنفكري هم كم نبوده، اين حقانيت محوري در قالب ديدگاه‌ها و جريانات مختلف خود را در تاريخ نشان داده است. و نتيجه، حذف بعد از حذف بوده است. تا به تعبير برتولت برشت وقتي كه نوبت به من رسيد، ديگر كسي نمانده بود كه از من دفاع كند، چراكه من از هيچ كس در موقع تعرض دفاع نكرده بودم. از همين روست كه بايد زيباترين منشور دموكراسي خواهي ما، با اين جمله برجسته شود كه ديگري هم حق دارد، اگر حقانيت نداشته باشد.


تاریخ انتشار : ۱۳ / مرداد / ۱۳۸۸

منبع : روزنامه اعتماد ملی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
13_11_2010 . 11:58
#27
نهاد مدني- اجتماعي قوي نياز زمانه ما



نام مقاله : نهادِ مدنی _ اجتماعی‌ی قوی، نيازِ زمانه‌ی ما

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


بعد از طرح تقدم نهاد مدني بر حزب در ماه‌هاي گذشته و سپس طرح نياز به نهاد مدني به جاي حزب و جبهه از سوي آقاي ميرحسين موسوي، پرسش‌هاي گوناگوني از نگارنده شده، به خصوص بعد از طرح مقاله نياز نهاد مدني به جاي حزب و جبهه، زواياي پرسش‌ها متفاوت‌تر شده است. مهمترين اين پرسش‌ها از اين قبيل است :

۱- با تجربه‌هاي دير و دنياي سياست، به جبهه و حزب سازي تاكيد مي‌كنند.

۲- ملي- مذهبي‌هايي چون سحابي و يزدي بر اين باورند.

۳- بدون جبهه فراگير چگونه مي‌توان موج ايجاد كرد و رقابت مسالمت آميز سياسي را پيش برد؟

۴- بايد سياست را با سياست پاسخ گفت، در نتيجه جبهه فراهم آورنده شرايط حركت و تحرك و كنش است و مردم به رهبري نيازمند هستند كه جبهه اين رهبري را فراهم مي‌كند.

۵- برخي سوال‌ها جنبه فردي پيدا مي‌كنند مانند اين پرسش‌ها كه چون تو تجربه منفي از احزاب و تشكيل جبهداري از شكل‌گيري آن نااميد هستي. در حالي كه عدم شكل گيري، از درستي و نياز به آن نمي‌كاهد بايد اين اقدام شكل بگيرد.

۶- تشكيل جبهه ضرورت است. خلاصه راه رسيدن به آزادي سياسي از اين مسير مي‌گذرد.

از اين قبيل پرسش‌ها فراوان‌تر وجود دارد. اما تلاش مي‌كنم با استدلال و تجربيات خود به پرسش‌هاي مزبور پاسخ دهم كه اين پاسخ‌ها نوعي در ميان گذاشتن تجربه نظري و عملي كسي است كه بيش از ۳۵ سال است فعاليت فكري- سياسي مي‌كند و در اين مدت با بسياري از رهبران احزاب سياسي و سازماني در زندان و بيرون از آن هم سخن يا همراه بوده است. همچنين به عنوان يك فعال سياسي هميشه كار جمعي انجام داده است. به عبارتي اين نظرات از تجربه عملي نگارنده برمي‌آيد كه مدتي است بر تقدم نهاد مدني بر حزب تاكيد دارم اين دغدغه از سال ۱۳۸۰ در نگارنده رشد كرده و از سال ۱۳۸۴ به اين سوي مساله و دغدغه اصلي نگارنده بوده است. فعاليت انتخاباتي ۱۳۸۸ نيز براساس مطالبه محوري و تقويت جامعه مدني بود كه در حمايت از آقاي كروبي خود را نشان داد.

تقدم نهاد مدني بر حزب سياسي سياست ورزي درست و صحيح است، چون تا هزينه فعاليت سياسي در جامعه ما پايين نيايد و همچنين سياست به مثابه زندگي در جامعه ما طرح نشود، امكان گشايش فضاي باز سياسي در جامعه ما وجود نخواهد داشت. سياست ورزي پر هزينه به معني داشتن عده‌اي قهرمان، اكثريت منفعل يا مطيع و اندكي حاكم است. اما الهام اولويت نهاد مدني بر حزب و جبهه را از رفتار و تجربه مهندس بازرگان گرفته‌ام. بازرگان تجربه اجتماعي داشت، توان اكثريت جامعه را مي‌شناخت. با وجود تاسيس جمعيت نهضت آزادي تلاش مي‌كرد كه جمعيت دفاع از حقوق بشر و قانون اساسي را تاسيس يا حمايت كند. اين اقدام مهندس بازرگان بسيار مهم بود. در شرايطي كه فعالان سياسي جوان و راديكال بدون تجربه اجتماعي در پي تاسيس تشكلات عقيدتي بسيار منضبط و مرتب بودند. وي تلاش مي‌كرد كه نيروهاي فعال را گرد هدف مشترك متحد كند و با برنامه محوري، اختلافات شخصي را بر سر رهبري طلبي كاهش دهد. با اين وصف تلاش‌هاي بازرگان به دلايل مختلف موفق نشد كه برخي از اين دلايل را مي‌شكافم.

مشكلات مزبور به خاطر كشمكش رهبري طلبي پا نگرفت. توافق جمعي در كار جبهه‌اي چندان آسان نبود، هزينه كار سياسي را حاكمان بالا مي‌بردند. اقدام جبهه بسيار كند و با تاخير آغاز مي‌شد. امكان ارتباط با مردم در كار جبهه‌اي به دلايل فقدان نهادهاي مدني فراهم نيست. در اين حالت طبيعي است جبهه دچار بحران مخاطب مي‌شود. به خصوص اگر كار و فعاليت جبهه ميان مدت باشد بحران مخاطب جدي‌تر مي‌شود. مخالفان جبهه به دلايل مختلف هزينه فعاليت جبهه را بالا مي‌برند تا مخاطبان با لحاظ كردن هزينه فايده، به جبهه سياسي نزديك نشوند. مهندس بازرگان با وجود همگرايي در جمعيت‌هاي دفاع از دموكراسي، از جذب روحانيون و چهره هاي مدني و نيروهاي قدرتمند در قدرت موفق نبود. در نتيجه جمعيت‌ها در ميدان محدود فعالان سياسي باقي ماندند. حال اگر اين سه عامل را كنار هم بگذاريم مشخص مي‌شود كه، تجربه جمعيت‌ها، احزاب و جبهه هاي سياسي در ايران موفق نبوده است.

اما ديد اجتماعي و باز بازرگان بايد مورد توجه ما قرار بگيرد. فقدان ديد اجتماعي كه از كمبود تجربه اجتماعي بر مي‌خيزد، در جامعه ما بسيار مهم است. تجربه اجتماعي مددكار آزاديخواهان است، اما كمك كار مستبدان هم هست. نگاه دولت محور به معني حل مشكلات از بالادر جامعه ما ريشه‌دار است. اين نگاه تجربه اجتماعي را عميق نمي‌داند. توجه‌اش به تجربه اجتماعي براي كسب قدرت است. البته نيت و هدف، كسب قدرت مثبت و منفي مي‌تواند باشد. از همين روي در ادامه تجربه بازرگان، تجربياتي توجه من را به اولويت نهاد مدني بر حزب و جبهه بيشتر معطوف كرد. دلايل تاريخي كه اولويت نهاد مدني را عمده مي‌كند مانند سرنوشت نهضت ملي، سرنوشت جبهه‌ها در اول انقلاب و آخرين آن سرنوشت جبهه حقوق بشر و دموكراسي خواهي باز همين تجربه به ما مي‌گويد كه قدرت عملي و امكان آن است كه يك فرد و نيرو را مقبول مي‌كند. مهندس بازرگان به اين نكته توجه نداشت.

رقابت رهبران سياسي به اندازه‌اي است كه فقط ميزان قدرت و هوادار، امكان تسليم شدن آنها را در برابر يكديگر ممكن مي‌كند. به عبارتي نتيجه و كاميابي و تاثيرگذاري تعيين كننده نقش فرد يا جريان در رهبري است. باز تجربه تاريخي مي‌گويد كه در جامعه يك فرد يا جريان با پيشتازي خود جامعه را مجاب مي‌كند و جريان‌هاي ديگر به چاره يا ناچار از او حمايت مي‌كنند. به عنوان نمونه ميرحسين موسوي با مشورت با جمع محدودي وارد صحنه انتخابات شد، اكثريت جريان‌هاي سياسي حامي وي به حمايت از وي مجاب شدند، در حالي كه از ورود ميرحسين غافلگير شدند. به عبارتي حتي در صورت پيروزي در عرصه تسخير حكومت، بدون توجه به نهاد مدني و جامعه مدني، كاميابي درازمدت نصيب جامعه نمي‌شود. حتي بسياري از تلاشگران راه آزادي نقره داغ خواهند شد، همانگونه كه تاكنون شده‌اند. همچنين رفتارهاي جبهه‌اي و حزبي كه تلاش كرده همگان را با خود همراه كند، مشخص شد كه جواب مناسب نداده است. حال در اينجاست كه بايد نگاه جديدي و راه ديگري را برگزيد، مشعل راه به ما مي‌گويد كه نقشه راه را تغيير دهيد، نقشه راه جديد در ايران هم ساده و هم پيچيده است. مسلم است كه شكاف مردم و حكومت، با جامعه مدني پر مي‌شود، جامعه مدني، نهاد مدني، قانون حامي، فرهنگ و اخلاق، قانون مناسب نهاد مدني مي‌خواهد. جامعه مدني ما اندام‌وار نيست بلكه ژله‌ايست، اما وجود دارد، بايد اين نهاد را اندام‌دار كرد. اين اندام وارگي نياز به قانون و حامي دارد. حاميان حكومتي جامعه مدني نقش مهمتري دارند. در همين راستاست كه نقش نهاد مدني ميرحسين موسوي مي‌تواند مهم باشد. نگاه مدني به دنبال حل دو معضل دموكراسي در جامعه است :

۱- پايان دادن به ناكارآمدي دولت محوري در شكل تشكيل جبهه يا احزاب ناموفق كه دلايل عدم كاميابي آنان را توضيح دادم.

۲- حل مشكل تك‌تازي و تك سواري و ورود بزنگاهي كه در تاريخ ما جرياني با محوريت فردي همه را به دنبال خود مي‌كشد و بعد پيروزي منازعات خطرناك ميان جريانات و احزاب و افراد دولت محور رخ مي‌دهد كه حوادث سال‌هاي بعد از انقلاب نمونه بارز آن است. جامعه محوري، مطالبه محوري و دموكراسي خواهي با يكديگر همراهند. دولت محوري و رهايي بخشي با همديگر دوست هستند. اولي اصلاح مي‌آورد و دومي انقلاب به بار مي‌آورد. انقلاب امري انتخابي نيست بلكه حاكميت‌ها آن را به مردم تحميل مي‌كنند، اما انقلاب دموكراسي نمي‌آورد، بلكه رهايي بخشي همراه دارد كه مي‌تواند به دموكراسي ختم شود يا نشود. تجربيات گذشته به ما با صداي بلند گوشزد مي‌كنند كه بعد مدني- سياسي، پيگيري خواسته‌هاي مشخص راه را براي تحقق دموكراسي باز مي‌كند. جريانات بايد در جامعه مدني قدرت داشته باشند. نه اينكه در حاكميت قدرت را براي خود بخواهند و ديگران را نپذيرند. در همين راستا اگر نهاد مدني- حقوقي قوي از سوي ميرحسين موسوي و كروبي براساس خواسته مشخص شكل بگيرد و از حمايت همه جريانات و افراد همسو برخوردار باشد و در پناه اين حمايت، رفتار مدني و حقوقي براي چند خواسته مشخص را پي بگيرد بي گمان چنين نهاد مدني- حقوقي كارايي بيشتري از جبهه سياسي خواهد داشت.

به عنوان نمونه فصل سوم قانون اساسي به ما مي‌گويد:

۱- نظارت استصوابي شوراي نگهبان با اين فصل مخالف است و بايد لغو شود.

۲- هر ايراني حق انتخاب شدن به شرط اعلام التزام به قانون را دارد.

۳- آزادي بيان بايد تضمين شود در گام اول قانون مطبوعات بايد اصلاح شود.

۴- تشكل‌هاي مدني- صنفي و فرهنگي حق تشكيل و فعاليت در چارچوب التزام به قوانين را دارند.

۵- حق تجمع و راهپيمايي مسالمت آميز براي همه شهروندان ايراني.

۶- نظاميان نبايد در سياست دخالت كنند و مقامات اجرايي غير نظامي را اشغال كنند.

پيگيري اين خواسته ها از سوي نهاد مدني مزبور مي‌تواند حمايت گسترده جريان‌ها، اصناف و مردم را به دنبال داشته باشد. نهاد مدني مزبور با اعلام اين اهداف يا شبيه به آن با توجه به خواسته جامعه به جاي رهبري كردن آن را راهنمايي مي‌كند. هماهنگ كردن در فعاليت مدني جاي رهبري كردن در فعاليت سياسي را مي‌گيرد. در صورت توافق بر اين اهداف، راه‌هاي عملي پيگيري حقوقي و مدني براي خواسته‌هاي مزبور در جامعه مطرح مي‌شود. به عنوان مثال نهاد مدني- حقوقي از وزارت كشور تقاضاي راهپيمايي حمايتي از خواسته‌هاي مزبور مي‌كند، در صورت موافقت اين اقدام انجام مي‌شود. اما اگر موافقت نشد، راه‌هاي گوناگون مدني و مسالمت آميز و رفتارهاي مدني- حقوقي مي‌تواند انجام شود كه با ابتكار مردم راه‌هاي جديد مسالمت آميز كشف مي‌شوند.

بي‌گمان تا برخي از خواسته‌هاي چندگانه مزبور تحقق نيابد، شركت در انتخابات مجلس و رياست جمهوري بي‌معني خواهد بود. حاكميت ايران به حضور مردم در انتخابات نياز دارد، اين نياز را مي‌توان به چالش جدي كشيد و به نفع دموكراسي از آن سود برد. خاتمه؛ در مجموع مي‌توان گفت كه نهاد مدني- حقوقي مورد حمايت جامعه و جريان‌هاي قدرتمند در حاكميت مي‌تواند مسير دموكراسي را هموار كند. مصاحبه آقاي بهشتي نشان داد كه ميرحسين و حلقه مشاورانش به عدم كارايي حزب يا جبهه با توجه به شرايط پي برده‌اند منتها بايد با نقد و بررسي و تيزهوشي، ساختاري را شكل بدهند كه كمك كند تا مردم جامعه بتوانند به خواسته خود برسند. اين ساختار از نظر نگارنده نهاد مدني- حقوقي است كه قدرت فراگيري داشته باشد. فراموش نكنيم كه نياز جامعه، خلق جامعه مدني اندام‌وار است. و باز فراموش نكنيم كه جنبش فعلي اگر يك اصل را به ما بياموزد كه ديگري هم حق دارد اما ممكن است كه حقانيت نداشته باشد اما اولويت به حقدار بودن انسانهاست پس بايد آزاد باشد اما قانونمند رفتار كند.

تحقق چنين بينشي و اجراي آن، ورود قطعي به جامعه دموكرات خواهد بود. اين باور به نهاد عيني نياز دارد. اين نهادهاي مدني هستند كه چنين هدفي را محقق مي‌كنند.


تاریخ انتشار : ۴ / مرداد / ۱۳۸۸

منبع : روزنامه اعتماد ملی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
04_01_2011 . 12:08
#28
درباره كتاب فلسطين، صلح به‌جاي تبعيض‌ نژادي*



نام مصاحبه : درباره‌ی كتابِ : فلسطين، صلح به‌جای تبعيض‌ نژادی*

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه کننده : _____

موضوع : بررسی‌ی کتاب


س : شما كتاب فلسطين، صلح به‌جاي تبعيض‌ نژادي ترجمه علي عراقي را خوانده‌ايد، ممكن است ويژگي و روح كلي اين كتاب را مختصر بيان كنيد.

ج : به نظر من در اين كتاب يك سياستمدار امريكايی، يعني جيمي كارتر رئيس‌جمهور اسبق امريكا با ديدگاهي پراگماتيستي و عملگرا سخن مي‌گويد معمولاً عملگراها با يك مدل يا پيش‌فرضي تجربه مي‌كنند و در ضمن عمل مدل يا پيش‌فرض خود را اصلاح مي‌كنند. به نظر من هيچ كتابي تاكنون نتوانسته به اين اندازه از مظلوميت فلسطيني‌ها دفاع كند. جيمي كارتر نگارنده كتاب، هم رئيس‌جمهور امريكا و هم معمار قرارداد كمپ‌ديويد بوده. وي از طريق بنياد كارتر بارها در انتخابات اسراييل و فلسطين حضور داشته و نظارت كرده است. در اين كتاب جيمي‌كارتر موانع ايذايي اسراييل را در اجراي انتخابات فلسطيني، جزء به جزء برشمرده. كارتر مي‌گويد اين مانع‌‌تراشي‌هاي اسراييل به صورت زنجيره‌اي مانند بمب صوتي منفجر مي‌شد. او به‌خوبي نشان مي‌دهد كه نه‌تنها فلسطيني‌ها، بلكه مسيحي‌ها نيز زير فشارند. با توجه به اين‌كه كارتر مشهور به صلح‌طلبي است، اما در اين كتاب به سه نتيجه مهم رسيده است:

نخست اين‌كه گروه سرسخت حاكم بر اسراييل به‌هيچ‌وجه طالب صلح نيست.
دوم اين‌كه اسراييل، در گفت‌وگوها و ديپلماسي‌هاي جهاني، به‌منظور وقت‌كشي و كشتن زمان وارد مي‌شود.
سوم اين‌كه براي دستيابي به هدف بالا ميان كشورهاي عرب از يك‌سو و گروه‌هاي فلسطيني ازسوي ديگر اختلاف مي‌اندازد.

براي نمونه اسراييل يك روز از شيخ احمد ياسين در برابر عرفات حمايت مي‌كند، درحالي‌كه هيچ‌يك از اين دو را دوست ندارد. سپس شيخ احمد ياسين و همچنين عرفات را ترور مي‌كند. يا اين‌كه مروان برغوثي را از زندان آزاد مي‌كند تا شايد رئيس‌جمهور فلسطين شده و جلوي حماس را بگيرد و شايد بعدها خود مروان را ترور كند. به‌طور خلاصه اسراييل با تمام قوانين بين‌المللي بازي مي‌كند. آن چيزي كه كارتر در اين كتاب به آن نپرداخته اين است كه اسراييل به يك حمايت جهاني و در رأس آن امريكا دل بسته كه قادر است چنين مانورهايي انجام بدهد.

فلسطين، صلح به‌جاي تبعيض‌ نژادي كتاب راهبردي مفيدي است، چرا كه ما درباره فلسطيني‌ها حرف بزنيم شايد بگويند جانبدارانه است، اما اين كتاب را رئيس‌جمهور امريكا نوشته كه بنيانگذار قرارداد كمپ‌ديويد بوده، درحالي‌كه اسراييل حتي به كمپ‌ديويد وفادار نبوده و اصولاً اسراييل زير بار هيچ قراردادي نرفته است. علتش اين است كه اگر اسراييل صلح كند به كشور بي‌اهميتي تبديل مي‌شود.

اسراييل حتي زير بار مرزهاي ۱۹۶۷ هم نمي‌رود و حاضر نيست فلسطيني‌ها را به خود منضم كند، چرا كه از نظر جمعيتي در اقليت قرار مي‌گيرد و هويت اسراييل از بين مي‌رود. اسراييل زير بار يك حكومت دموكراتيك مركب از يهودي‌ها، مسيحي‌ها و مسلمان‌ها و حتي زير بار دو كشور در كنار هم نيز نمي‌رود. در هر صورت اسراييلي‌ها اين را فروپاشي مي‌دانند. به نظر من اگر در فلسطين صلح مستقر شود حكومت‌هاي خودكامه و ديكتاتور منطقه نيز زيان خواهند كرد.

*اين كتاب توسط انتشارات صمديه در تابستان ۱۳۸۷ چاپ و منتشر شده است.


تاریخ انتشار : اسفند ۱۳۸۷ / فروردین ماه ۱۳۸۸

منبع : دو ماهنامه چشم‌انداز ایران / شماره ۵۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
04_01_2011 . 12:21
#29
بومي‌كردن توسعه در ايران



نام مصاحبه : بومی کردن توسعه در ايران

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه‌کننده : _____

موضوع : _____


مقدمه :

نشريه چشم‌انداز ايران با همكاری دكتر احمد ميدری، با طرح پرسش‌هايی نظر و ديدگاه كارشناسان و انديشمندان را پيرامون «توسعه» جويا شد و در همين راستا در شماره ۵۸ پاسخ‌های دكتر ابراهيم يزدی به پرسش‌های طرح‌شده ازسوي نشريه باعنوان موانع توسعه در ايران انتشار يافت. در اين شماره نيز ديدگاه كارشناسان ديگری چون آقايان عزت‌الله سحابی، تقی رحمانی و اميرسعيد موسوی حجازی مطرح شده كه در پی می‌آيد.


مصاحبه :

س : تعريف شما از توسعه چيست؟

ج : توسعه را می‌توان رشد اصولی در زمينه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به شكل مستمر و با توان درون‌زايی ـ تا توان تبادل و تعامل با جوامع ديگر را داشته باشد ـ ناميد. توسعه، ساخت و ساختارهای جامعه را به توليد، تبادل و خلاقيت وامی‌دارد، جامعه توسعه‌يافته در حوزه تمدنی جهان قرار می‌گيرد و تناسب معنا‌داری ميان علوم و دانش جامعه با زيست آنان برقرار می‌‌كند. جامعه توسعه‌يافته در تبادل جهانی است كه نقش پيدا می‌كند و اين عامل در توليد مادی و معنوی جامعه فعال است. با اين وصف توسعه به مفهوم متداول به‌عنوان نظريه‌‌های توسعه پس از جنگ دوم جهانی و تجربه دولت‌های طرفدار برنامه عمرانی، در سياستگذاری‌های جهان جلوه يافت. نظريه‌های توسعه با توجه به رقابت راه رشد سرمايه‌داری، راه رشد غيرسرمايه‌داری و راه رشد ملی ـ كه به نوعی رقابت و تبادل ايدئولوژی‌های توسعه بود ـ جذابيت يافت، اما مهمتر از نظريه‌ها كه در عمل به چالش سازنده كشيده می‌شوند، تجربه عملی مدل‌های توسعه در آسيای جنوب شرقی از مدل كمونيستی تا مدل سرمايه‌داری و ملی بود. تجربه اين جوامع به پيدايش نظريه‌های توسعه جديد انجاميد. ازجمله نظريه آمارتياسن هندی كه با نظريه خود درباره توسعه، برنده جايزه نوبل اقتصاد شد.

تجربه علوم انسانی ـ و حتی علوم ـ به ما می‌گويد برای شروع بحث و شكوفايی، شايد يك تعريف از توسعه حاكميت داشته باشد، اما به مرور زمان به واسطه رشد علم مورد نظر، انواع تعاريف از نگاه ايدئولوژيك، فرهنگي و علمي بر يك شاخه علمي صورت مي‌گيرد كه بايد اين تعاريف را ارزيابي كرد.

با اين حال مهمتر از تعريف توسعه، اولويت مراتب توسعه است. از اولويت توسعه اقتصادي بر توسعه سياسي سخن گفته مي‌شود. برخي توسعه سياسي را بر توسعه اقتصادي اولويت مي‌دهند بويژه در مورد ايران نظر مهندس بازرگان و بسياري از مليون بر اين است. جمعي به متوازن بودن توسعه اقتصادي و سياسي توجه دارند. افزون بر اين عنايت به توسعه واقعي را بدون تحول آموزش و پرورش و فرهنگ جامعه ناممكن مي‌دانند.

آخرين ديدگاه‌‌ها، «توسعه ممكن» را به لحاظ راهبرد در تقويت جامعه مدني با تعامل سازنده با حاكميت ملي مي‌دانند و در اين مورد تجربه ناكام دولت دكتر مصدق را مثال مي‌آورند. اگرچه معتقدم هنوز نام توسعه با رشد، توليد و خلاقيت اقتصادي همراه است، اما جامعه اجزايي مرتبط با يكديگر دارد، در صورتي‌كه عضوي به درد آيد، عضوهاي ديگر را قراري نمي‌ماند.


س : چنانچه امكان دارد موانع توسعه در ايران مانند علل تاريخي و موانع كنوني توسعه را توضيح دهيد؟

ج : يكي داستان است پر از آه و درد/ دل نازك آيد ز ايران به درد. موانع توسعه ايران در نگاه نزديك، حاكميت‌ها هستند، چرا كه نوع حاكميت‌هاي پس از مشروطه «نه مدرن ـ نه سنتي»، منافع اقشار و طبقات سلطه با توسعه و الزامات آن همراه نبوده است. اما گل بوده به سبزه نيز آراسته شده؛ اين سبزه همان ماده سياه سنگين، اما پر قيمت نفت است كه دولت را رانتير ساخته است و جامعه ايراني را تبديل به پسر حاجي كرده كه حاضر نيست نه كار جدي كند و نه تلاش مستمري داشته باشد. بادآورده را باد مي‌برد.

به عبارتي وقتي سخن از موانع توسعه به ميان مي‌آيد بايد از زمان ناصرالدين شاه قاجار شروع كرد. عزم جدي اميركبير براي ساختن دولت مقتدر شكست خورد و تمركز ايجاد شده به سود خودكامگي پادشاه قاجار تمام شد، تا رخداد انقلاب مشروطه ادامه يافت. دولت‌هاي پس از مشروطه تاكنون برنامه‌هاي عمراني توسعه‌گرا با ديد اولويت اقتصادي را اجرا كرده‌اند، اما كاميابي آنان كمتر بوده است.

جالب‌تر و اما ناگوارتر اين است كه توسعه سياسي دولت‌هاي باز در ايران معاصر در امر توسعه اقتصادي روندي مطلوب ايجاد كرده و توسعه اقتصادي و ساختاري دولت‌هاي مستبد، نه ديكتاتور، موجب توقف در ادامه راه رشد شده و ناكام مانده است.

در مجموع تحقق توسعه نيازمند ۱ـ مقبوليت اجتماعي، ۲ـ همراهي شرايط خارجي، ۳ـ باور فرهنگي اقشار و طبقات حامي و ۴ـ حاكميت با ساختار مناسب است.

در نتيجه مي‌توان گفت موانع توسعه در ايران ريشه در دوران معاصر دارد. بايد توجه داشت كه حاكميت‌هاي شبه‌مدرن در امر توسعه چندان موفق نبوده‌اند اگرچه در مقاطعي قدم‌هاي مثبتي در اين راه برداشته‌‌اند.


س : چرا ايران نتوانست مانند كشورهاي ديگر به توسعه دست يابد؟

ج : مي‌توان ملاحظه كرد كه هيچ‌يك از چهار عامل يادشده براي توسعه در جامعه ما وجود نداشته است. در اين مورد مثالي مي‌زنم؛ اصلاحات ژاپن از ۱۸۵۰ به بعد شروع شد. ساختار و بوروكراسي دولت ديكتاتور و اقشار قدرتمند جامعه، حامي و طرفدار توسعه اقتصادي شدند. اگر ايران و ژاپن همزمان محصل به اروپا فرستادند، اما شرايط فرهنگي پدرسالار ژاپني كه نظم ديكتاتوري را مي‌پسنديد موجب آن مي‌شد كه تحصيلكرده ژاپني با حس قوي ناسيوناليستي در حاكميت و ساختار ديكتاتوري آن به‌كار گرفته شود، درنتيجه تحصيل فني در اروپا به‌وسيله يك ژاپني، او را به نيروي كارآمد در ساختار دولت ديكتاتوري توسعه‌گرا تبديل كرد كه به بهينه‌كردن و بهره‌وري توليد كشاورزي و مصرف آن در صنايع باور داشت.

اما تحصيلكرده ايراني پس از بازگشت از اروپا اگر مخالف نمي‌شد، وارد ساختار حاكميتي بوروكرات غيرمولد و غيرتوليدي مي‌شد كه در صورت هر اقدام مناسبي با خودكامگي حاكمان روبه‌رو مي‌گشت. البته خودكامگي و خودسري با ديكتاتوري متفاوت است. ديكتاتوري مي‌تواند به توسعه ياري برساند كه آخرين آن تجربه مالزي است، اما سيستم خودكامگي حاكمان، ساختار دولتي غيرمولد و مصرفي و نظام ديوان‌سالاري متمركز و مستبد با توسعه همراه نيست، از اين‌رو مانع بزرگ توسعه در ميانه حكومت پهلوي اول خود را نشان داد. با چنين ابعادي زيرساخت‌هاي مناسب اقتصادي، لشكري و اداري، استمرار توسعه به خودكامگي دربار و ديوان‌سالاري شامل فئودال‌ها، نظاميان و برخي از روحانيون برخورد كرد، درحالي‌كه اگر خودكامگي پهلوي اول وجود نداشت، وي مانند آتاتورك در تركيه ديكتاتوري مي‌كرد نه خودكامگي و امكان غلبه بر موانع وجود داشت.

پهلوي اول با ايجاد بنيادها، مالكيت شخصي بر اموال مصادره شده نفوذ بر ساختار لشكري، اداري و كشوري، زمينه قانونمندي ديكتاتوري را به خودكامگي بر سلطه فردي يا خانوادگي تبديل كرد، كه اين عدم ساختارمندي، ايران را از زمان صفويه عقب‌تر برد.


س : نقش مذهب، شرايط جغرافيايي،‌ استعمار، ثروت نفت و فرهنگ ايراني را در توسعه ايران توضيح دهيد؟

ج : عوامل يادشده تفكيك ديگري مي‌توانند داشته باشند. به‌طوركلي فرهنگ، مذهب‌ و باور با يكديگر همراهي دارند. جامعه ما تا حد زيادي اين مانع را رد كرده و باورها و فرهنگ جامعه ما ضد توسعه نيست، اگرچه در خدمت توسعه قرار نگرفته است، اما ايرانيان در خارج از كشور در ساختار جوامع آماده، انسان‌هايي كارآمد مي‌شوند، درحالي‌كه باورها و حتي فرهنگ ايراني خود را حفظ مي‌كنند. از سويي ايرانيان در تجارت سابقه‌اي طولاني دارند. تجارت از اهرم‌هاي مهم توسعه است. اين حاكميت‌ها هستند كه بايد ميان توليد، تجارت و خدمات رابطه منطقي برقرار كنند. شرايط جغرافيايي ايران عامل جذابي است كه حتي امكان توسعه را شكوفا مي‌كند، اما نقش سياسي اين شرايط جغرافيايي است كه موجب شده عامل استعمار و منافع خارجي به آن به چشم طمع بنگرند و ماجراساز شوند. با اين وجود استعمار و شرايط جغرافياي سياسي براي برخي جوامع نعمت بوده،‌ براي نمونه كره‌جنوبي و حتي ژاپن در شرايط حساس جغرافياي سياسي باليدند و سري در ميان سرها درآوردند.

اينجاست كه به تعبير دكتر شريعتي بايد به علت اصلي يا اصلي‌تر رسيد. به نظرم «ديوان‌سالاري مركزمحور شبه‌مدرن» ايران عامل مهم و بازدارنده است. تكيه‌گاه اصلي اين ديوان‌سالاري غيرمولد و فردمحور، درآمد نفت است كه مزيد بر علت شده، درنتيجه عامل مهم حاكميت سياسي با ديوان‌سالاري متمركز غيرمولد خودكامه است كه با تكيه بر درآمد نفت خود را روي پا نگه‌مي‌دارد.


س : كدام‌يك از موانع تاريخي همچنان مانع توسعه ايران به‌شمار مي‌‌آيد؟

ج : در اينجا منظور من از موانع تاريخي، تاريخ معاصرند. ديوان‌سالاري حكومتي ايران در گذشته منظم‌تر از ديوان‌سالاري به هم‌ريخته تاريخ معاصر بود.

درباره ديوان‌سالاري غيرمعاصر در نوشته راهبردي باعنوان «گذار از توسعه به دموكراسي» توضيح داده‌ام، اما به‌طور مختصر مي‌توان گفت كه ديوان‌سالاري گذشته ايران خودكامه نبوده، بلكه مستبد و تا حدي قانونمند و ساختارمند ضد عمل مي‌‌كرده. ديوان‌سالاري تزار روسيه خودكامه و ديوان‌سالاري امپراتوري چين براساس سنت كنفوسيوسي، قانونمند بوده است. روسيه جديد و چين مدرن به سنت گذشته خود بازگشته‌اند و دستاورد داشته‌اند، ولي ديوان‌سالاري معاصر ايران از گذشته خود الهام مثبتي نگرفته است، درنتيجه حاكميت بوروكرات غيرمولد، نظامي و خدماتي ساختار معيوبي براي توسعه ايران ايجاد كرده و اقشار و طبقات مولد و حامي توسعه را ضعيف نگه‌داشته كه مهمترين آن سرمايه‌داري ملي است. همچنين اين حاكميت اجزاي سرمايه‌داري ملي را از يكديگر جدا كرده، براي نمونه سرمايه‌داري تجاري را از سرمايه‌داري توليد و سرمايه‌داري خدماتي را از سرمايه‌‌داري تجاري سنتي جدا ساخته است. درنتيجه اين ورود نامبارك و غيرخلاق حاكميت‌ها، سرمايه‌داري ملي ايران، گسسته و ضعيف و گاه عليه يكديگر عمل مي‌كند، درحالي‌كه در كره‌جنوبي بوروكراسي دولت با ايجاد چايبول‌هاي قدرتمند اجزا و بخش‌هاي سرمايه‌داري ملي را در كنار هم قرار داده و آن را مديريت مي‌كند. درنتيجه اين مديريت دخالت و نظارت، حاكميت كره‌جنوبي به توسعه كشور ياري مي‌رساند. ساختار حاكميت غيرمولد و غيرتوليدي با آغشته‌شدن به درآمد نفتي، متوهم و خودسرتر مي‌شود و در عمل به گوهر توليد بي‌اعتنا مي‌گردد.

درآمد نفتي، يك حاكميت غيرتوليديِ دست دراز به‌سوي مردم يا وام‌هاي بيگانه را، به حاكميتي متوهم و سردرگم تبديل مي‌كند كه به فاجعه‌ ملي ختم مي‌شود. مقايسه مظفرالدين شاه قاجار با محمدرضا شاه پهلوي جالب است؛ مظفرالدين شاه از دولت‌هاي خارجي با التماس وام مي‌گرفت. محمدرضا شاه پهلوي به كشورهاي توسعه‌يافته غربي مانند آلمان و فرانسه وام مي‌داد،‌ اما هر دو استقلال كافي نداشتند. نمونه تراژيك‌تر مقايسه نوري سعيد پادشاه عراق با صدام‌حسين است. نوري سعيد وابسته به انگليسي‌‌ها و وام‌دار و وام‌گير حكومت‌هاي خارجي بود،‌ اما صدام‌حسين با درآمد نفت،‌ متوهم شد و سوداي قدرت منطقه‌اي و جهاني‌شدن داشت. خودكامگي وي از محمدرضا شاه پهلوي خطرناك‌تر و فاجعه‌بارتر بود. پس علت اصلي كه عوامل ديگر را درگير مي‌كند، «حاكميت خودكامه و بوروكراسي غيرمولد» آن است، اما توجه به اصلاح حاكميت‌ها، باعث اتخاذ راهبرد دولت محوري براي انجام تحولات شده كه در بخش راهكارها به آن خواهم پرداخت.


س : چنانچه فرهنگ ايراني را مانع توسعه مي‌دانيد، پيرامون آن توضيحاتي ارائه دهيد؟

ج : فرهنگ به معني باور، عقايد و رسوم كه در مناسبات اجتماعي مانند خون جاري مي‌شود و روابط و ساختارها را معنادار مي‌كند،‌ بايد كمك كار توسعه باشد، اما زماني فرهنگ در قالب باور و ايدئولوژي موتور ذهني توسعه مي‌شود و آن را شكوفا مي‌‌كند. ايدئولوژي دولتي ماركسيسم در زمان استالين چنين نقشي را بازي مي‌كرد. با اين وصف فرهنگ ايراني در خدمت توسعه قرار نگرفته است، اما به خودي خود اين فرهنگ مانع توسعه نيست، اگرچه مي‌تواند اين‌گونه به‌كار گرفته شود.

فرهنگ، رويكردهاي متفاوتي دارد. فرهنگ ايراني سازگاري خلاقي دارد. اين سازگاري در مقطعي از تاريخ، ‌تمدن و فرهنگ ساخته و در مقاطعي از خود نشانه‌هاي خلاق بروز داده است. بايد فرهنگ ايراني را شناخت و عناصر خلاق آن را به‌كار گرفت. آمارتياسن معتقد است اصلي از اصول توسعه موفق، بازگشت به خويشتن خويش است. اگر فرهنگ هندو با آن ويژگي درون‌گرايي توان آن را داشت كه در خدمت توسعه و انقلاب سبز درآيد و موفق شود، فرهنگ و باور ايراني نيز مي‌تواند. اما خلط مبحث خواهد بود اگر فرهنگ به معني آگاهي انتزاعي يا دانش اجتماعي را عامل توسعه بدانيم، فرهنگ بايد در هر قلمرو جزئي شود تا مشخص گردد منظور ما از عامل فرهنگي چيست. نهاد آموزش و پرورش بر محور توسعه پايدار بايد در خدمت توسعه قرار گيرد. به عبارتي فرهنگ زماني قابل بحث است كه در تربيت و رفتار، خود را نشان دهد. آموزش و پرورش ايران به‌عنوان نهاد قوي فرهنگ‌ساز، ضد توسعه يا در خدمت توسعه نيست. پايه قدرتمند توسعه نهاد آموزش و پرورش است كه حاكميت‌هاي ايراني به آن كم ‌اعتنا هستند.


س : چه راهكارهايي براي رفع يا تقليل موانع گفته شده ارائه مي‌دهيد؟

ج : بينش مولد و توليد، موتور توسعه است، اما ايران دولت رانتير نفتي دارد. ديوان‌سالاري ايراني خدماتي ـ امنيتي است. اين ديوان‌سالاري براي توليد برنامه‌ريزي نشده است. تسخير دولت راه‌حل اصلاح دولت نيست. كنترل دولت رانتير از جامعه مدني به‌وسيله نهادهاي مدني، رسانه‌هاي آزاد و نهادهاي نظارتي مستقل مي‌تواند دولت و ساختار آن را به‌سوي توليد، خدمات و تجارت مناسب رهنمون كند. درنتيجه راهبرد تجربي من متفاوت از راه‌حل كلاسيك مليون است كه معتقد به تحقق حاكميت ملي بودند. ايجاد حاكميت ملي در ايران، بدون جامعه مدني محقق نمي‌شود. بايد به جاي حاكميت ملي صددرصدي به حاكميت ملي ممكن تن داد، اما بايد جامعه مدني را قوي كرد و نهادهاي نظارتي را قدرت بخشيد. طي سال‌ها دولت رانتير(نفتي) و بوروكراسي غيرمولد آن و راه‌حل مستقيم توسعه آمرانه به‌وسيله دولت ديكتاتور براي ورود به مرحله توسعه و دموكراسي، دولت ملي در ايران را ناممكن كرده است. شكست دولت مستبد رضاشاه و ناكامي دولت ملي مصدق اين ادعا را ثابت مي‌كند.

راه‌حل توسعه و دموكراسي در جامعه با نگاه تدريجي و اتخاذ راهبرد و راهكاري مناسب از طريق تقويت نهاد مدني و ارائه برنامه‌هاي عملي و اجرايي به دولت‌هاست، اما بايد نهادهاي مدني را قوي و برنامه‌هاي عملي و اجرايي و راهبرد مشخص را به دولت‌ها ارائه كرد و هم از آنان عمل خواست.

به عبارتي موكول‌كردن همه كارهاي توسعه به دولت ملي در ايران عملي نيست. درنتيجه بايد به «توسعه متوازن» انديشيد، اما برنامه‌هاي عملي را بيشتر در مسير راه‌اندازي توليد، خدمات و تجارت كارآفرين و تاكتيك‌زا مدنظر قرار داد. اين ايده كه اول دولت را تغيير يا اصلاح كنيم و بعد توسعه انجام دهيم چندان مؤثر نبوده است، چرا كه نتيجه انقلاب و اصلاحات به توسعه موفق ختم نشد، اگر چه حاكميت‌ها تغيير كرد. ايده توسعه همه‌جانبه و متوازن كه عدالت‌آفرين باشد را بايد با انعطاف لازم مد نظر قرار داد.

ايده و توسعه متوازن و درون‌زا ‌بايد به نگاه توسعه متوازن و تعاملي با جهان تغيير يابد. مسئله مهم اين است كه نظريه‌هاي توسعه بايد به خلاقيت و امكان گشايش راهكارهاي جديد كمك كند و در كنار مطالعه ايده‌ها و نظريه‌ها بايد تجربيات جوامع را مطالعه كرد. تجربه هندوستان، تركيه و برزيل مي تواند براي ما از مطالعه نظري ايده‌ها و نظريه‌ها مفيدتر باشد. بايد پذيرفت ميان چهار سطح مربوط در ايران هماهنگي و هم‌انديشي وجود ندارد. هر نظريه آغشته به ارزش‌ها و ايده‌هاي زماني و مكاني است. اين ويژگي به ما مي‌آموزد كه نظريه‌هاي توسعه را با دقت مطالعه كنيم و ويژگي‌هاي فني آن را از ويژگي‌هاي ارزشي آن بازشناخته و آنها را با تفكيك مطالعه كنيم.

از نظريه‌هاي تئوريك توسعه بايد استقبال كرد، اما نبايد شيفته آنان شد. نظريه‌ها مشعل راهند، اما نقشه راه را بايد از تجربه‌ عملي ديگران و با خلاقيتي درون‌زا تدارك ديد.

موضوع مهم ديگر اين است كه بايد از مرحله ايده و توسعه، نظريه‌پردازي كرد. اين دو مرحله تا حدودي در جامعه ما اجرا شده است. در اين مرحله بايد بيشتر به راهبردها و راهكارها و برنامه‌‌ريزي تمركز كرد. راهبردهاي تحقق توسعه در جامعه ما چندان روشن و حلاجي شده نيست و به‌عنوان نظريه دولت‌محوري مورد نقد فراوان است، اما هنوز هواداران پروپا قرصي دارد. مهمترين نقد به راهبردها و مسئله راهكارها و برنامه‌ريزي توسعه است. ميراث برنامه‌هاي عمراني پيش و پس از انقلاب مي‌تواند پايه تحليل ما قرار گيرد و با مقايسه تجربه جوامع ديگر، به راهكارهاي عملي و برنامه‌ريزي مطلوب و اجرايي بينجامد.

به عبارتي جامعه ما به ترتيب در دوران ايده و‌ نظريه‌هاي توسعه قرار دارد، اما به‌ راهبردهاي مؤثر توسعه و راهكارهاي اجرايي و برنامه‌ريزي عملي بيشتر نيازمند است بايد بيشتر به اين مسائل بپردازد. از اين رو لازم است كه گفت‌وگوها در چهار سطح نظريه‌ها، راهبردها (راهكارها)، كارشناسان و برنامه‌ريزان انجام شود تا هر چهار گروه به يكديگر نزديك شده و نظر به عمل و عمل به نظر نزديك شود. اين‌گونه رابطه به نظريه‌سازي بومي توسعه كمك مي‌رساند.

خلق تئوري و راهبرد بومي، با نفي تجربيات ديگران ممكن نيست، بلكه با تعامل با تجربيات ديگران امكان‌پذير است. در مرحله ايده‌هاي كلي نبايد ماند، بايد به‌سوي راهبردها، راهكار‌ها و برنامه‌ها حركت كرد. من همواره از موضع يك محقق سياسي ـ مذهبي و اجتماعي به مسئله توسعه نگاه كرده‌ام. بي‌گمان راهكارها و برنامه‌ريزي موفق، در حيطه قدرت و عمل متخصصان علم اقتصاد و توسعه و كارشناسان مربوطه است و كار كارستان را آنان انجام خواهند داد و دعاي خير ما بدرقه راهشان خواهد بود. در ضمن بايد معماران و برنامه‌ريزان توسعه خود را در سپهر عقايد و باورها جاي دهند و انگيزه بگيرند، اما ايدئولوژي و به عقايد نبايد در تمام جوانب و مدل‌ها دخالت داده شود.


تاریخ انتشار : دی و بهمن / ۱۳۸۸

منبع : دو ماهنامه چشم‌انداز ایران / شماره ۵۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
20_01_2011 . 16:51
#30
مهدی کروبی صف‌شکن شده است



نام مصاحبه : مهدی کروبی صف‌شکن شده است

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه‌کننده : گلاب پارسا

موضوع : _____


مقدمه :

تقی رحمانی از چهره‌های ملی مذهبی اين روزها براي ترغيب شرکت در انتخابات و نيز حمايت از کانديدای موردنظر خود وقت زيادی را صرف می‌کند. نيمه شب به تهران بازمی‌گردد و صبح هنگام باز هم عزم سفر به شهری ديگر می‌کند. در ميانه اين رفت وآمدهای مکرر، نيمه شبی فرصتی دست داد تا پای سخنش بنشينيم و معيارهای نامزد مطلوبش را از او بپرسيم و دلايل دفاع او را بدانيم. تقی رحمانی از مهدی کروبی حمايت می‌کند و از دلايل اين تصميم می‌گويد و تاكيد می‌كند :

«آقاي کروبی هم از يک جمع بيرون آمد و خردجمعی حول ايشان شکل گرفت. کاربرد اين واژه بايد در يک فضای درستی صورت گيرد نه اينکه با آن بازی کرد. به نظر من کسانی که چنين حرفی می‌زنند به خردجمعی اطراف آقای کروبی توهين می‌کنند و در واقع اين جريان را تخريب می‌کنند. می‌شد در گذشته روند حرکت به سمت همگرايی شکل ديگری بگيرد اما متاسفانه تحت هر شرايطی قطب‌های موجود در جريان اصلاح‌طلبی به سمت همگرايی پيش نرفتند و نمی‌توان تقصير آن را صرفا به گردن يک نفر انداخت. بايد به سليقه ديگری احترام گذاشت.»


مصاحبه :

س : چندی قبل آقای مهندس سحابی در نشست دفتر تحکيم وحدت اعلام کردند که جريان ملی - مذهبی در اين انتخابات کانديدای مشخصی ندارد اما از هر دو کانديدای جريان اصلاحات حمايت و مردم را به شرکت در انتخابات ترغيب می‌کند. چند روز بعد اما مهندس سحابی در گفت وگويی از يکی از کانديداهای اصلاح طلب حمايت کردند. به عنوان اولين سوال می خواهم بدانم جريان ملی - مذهبی در اين دوره انتخابات چه مسيری را طی کرد و جمع بندی نهايی اين جريان چه بود؟

در جمع‌بندی نهايی شورای فعالان جريان ملی - مذهبی مشارکت در انتخابات و حمايت از کانديداهای اصلاح‌طلب صددرصد رای آورد اما هيچکدام از کانديداهای اصلاح طلب نتوانست حدنصاب لازم يعنی دو سوم شورای فعالان ملی - مذهبی را به دست آورد و بنابراين مصوب شد که افراد، هرکدام به صورت شخصی می‌توانند از يک کانديدا حمايت کنند بدون اينکه کانديدای ديگر اصلاح‌طلب را تخريب کنند.


س : پس اکنون بايد موضع‌گيری هرکدام از چهره‌های ملی - مذهبی در حمايت از يک کانديدای خاص را موضع‌گيری و نظر شخصی آنها قلمداد کنيم؟

ج : ببينيد مصوبه شورای فعالان ملی – مذهبی شرکت در انتخابات به علت عملکرد نامناسب دولت نهم بود چرا که عملکرد چهارساله گذشته و تداوم آن را برای کشور بسيار خطرناک ارزيابی می‌کنيم. با اين همه جريان ملی – مذهبی از همان ابتدا بر اين نظر بود که اصلاح‌طلبان بايد با يک کانديدا در انتخابات حاضر شوند تا آرا نشکند. اما اين اتفاق نيفتاد و اکنون شايد بتوان حمايت‌های انفرادی روشنفکران و فعالان سياسی از کانديداها را به نوعی تنبيه اصلاح طلبان قلمداد کرد.


س : شما می‌گوييد که جريان ملی – مذهبی متمايل به معرفی يک کانديدای اصلاح‌طلب بود. آيا اين جريان برای دستيابی به اين هدف و مطلوبی که در ذهن داشت تلاشی هم انجام داد و با گروه‌های سياسی اصلاح‌طلب رايزنی و مذاکره هم کرد؟

ج : بايد قبول کنيم که گروه‌های سياسی درون حاکميت در مجموع قائل به خودی و غيرخودی کردن چهره‌ها و جريان‌های سياسی هستند و عملا در برنامه‌ريزی و تصميم‌های خود اين نگاه را اعمال می‌کنند. اين تجربه که چهارسال قبل جبهه دموکراسی‌خواهی و حقوق بشر پا نگرفت کاملا نشان‌دهنده غالب بودن چنين نگاهی در ميان گروه‌های سياسی اصلاح‌طلب است، آنها معمولا خط قرمزهای جناح مقابل خود درباره ملی مذهبی را رعايت می‌کنند. بدين ترتيب اگرچه در مواقعی همچون انتخابات جريان ملی - مذهبی از سوی اين گروه‌های مورد تمجيد قرار می‌گيرد اما در تصميم‌گيری‌ها مشارکت داده نمی‌شود. اين نوع مواجهه متاسفانه تبديل به يک قاعده شده و برخی از گروه‌های سياسی نزديک به حاکميت آن را صريحا عمل و اعلام می‌کنند و برخی ديگر هم به صورت پيچيده با اين قاعده مواجه می‌شوند.


س : پس چرا با وجود حاکم بودن نگاه خودی و غيرخودی و بازی ندادن چهره‌های ملی - مذهبی در تصميم‌سازی‌ها باز هم دوستان ملی - مذهبی از کانديداهای اين گروه‌های سياسی اصلاح‌طلب در انتخابات‌ها حمايت می‌کنند؟

ج : در ميان چهره‌هاي بزرگ و اصلی ملی - مذهبی و همچنين نهضت آزادی اين ديدگاه وجود دارد که منافع ملی جامعه ايران بر منافع فردی تقدم دارد. آنان انقلاب ايران را »نازک آرای تن ساقه گلی« می‌دانند که خود پرورده و با چشم خود به آن آب داده‌اند اما اکنون آن را در دست ديگران می‌بينند. آنها معتقدند که اين کودک را بايد به سمت دموکراسی هدايت کرد و حتی اگر کودک آنها در دست خودشان نيست تلاش می‌کنند تا دايه مناسبی آن را در اختيار بگيرد و به سمت دموکراسی هدايت کند. اين احساس در ميان نيروهای ملی - مذهبی و نهضت آزادی خيلی پررنگ است و همين احساس است که گاهی به صورت حمايت‌های بدون قيد و شرط آنها از چهره‌ها و نيروهای سياسی اصلاح‌طلب نمايان می‌شود چرا که آنها اين مسير را تنها راه سربه راه کردن آن کودک می‌دانند.


س : با توجه به اينکه نيروهای ملی - مذهبی موظف شده‌اند که به صورت شخصی مواضع انتخاباتی خود را اعلام کنند می‌خواستم بدانم که گرايش شخص شما با توجه به نوع شعارها و اعلام برنامه‌های کانديداهای انتخابات رياست جمهوری به سمت کداميک از کانديداهاست و کدام برنامه‌ها و شعارها را برای آينده ايران مطلوب ارزيابی می‌کنيد؟

ج : من چند ماه قبل در گفت وگو با همين روزنامه اعتمادملی مختصات يک رئيس جمهور خوب را برشمردم و گفتم که به گمان من رئيس جمهور يک فرد اجرايی است و لزوما نبايد روشنفکر باشد. او بايد در وهله اول توان مديريت هماهنگ‌کننده داشته باشد و به عنوان يک مشاور بزرگ عمل کند. معتقد نيستم که رئيس جمهور بايد همه چيز را بداند.


س : اما اين سال‌ها اين بحث بسيار مطرح شده که رئيس جمهور بايد چهره‌ای دانشگاهی و روشنفکر باشد و تا حدودی هم اين ايده از سوی جامعه استقبال شده است؟

ج : برخی می‌گويند که رئيس جمهور بايد به همه امور مسلط باشد اما من چنين اعتقادی ندارم و می‌گويم که رئيس جمهور تنها يک مدير اجرايی است. اين مدير اجرايي بايد توانايی هماهنگ کردن نيروهای مختلف با يکديگر را داشته باشد. به نظر من دکتر مصدق اين توانايی را داشت و در مقطعی از تاريخ ما حتی انسان‌های نه چندان دموکرات همچنين ويژگی‌ای داشته‌اند. من با چنين ديدگاهی درباره رئيس جمهور و نيز توجه به تجربه دولت اصلاحات است که تصميم سياسی‌ام را گرفته‌ام. مضاف بر اين ما با عملکرد شورای نگهبان مواجه هستيم که کانديداها را ردصلاحيت می‌کند و در همين انتخابات رياست جمهوری هم تمام داوطلبين رد صلاحيت شدند و تنها چهار نفر آن هم به دليل حضور در ساختار قدرت تاييد صلاحيت شدند. با همه اينها در جامعه ايران اکنون نوعی اجماع ميان مردم و حتی روشنفکران و جريان‌های سياسی ايجاد شده است تا با شرکت در انتخابات روند فعلی اداره کشور را تغيير دهند. بنابراين اکنون وجه سلبی قضيه که رای نياوردن مجدد آقای احمدی‌نژاد است غالب شده. اما من توجه‌ام را بعد از اين وجه سلبی می‌خواهم بر وجه ايجابي بگذارم و ببينم کدام کانديدا برای دوره بعد از اين سلب کردن برنامه ارائه داده است.


س : پس شما به دنبال وجه ايجابی رای دادن به يک کانديدا هستيد. در اين وجه چه مشخصاتی برای انتخاب شما اهميت بيشتری دارد؟

ج : در اين زمينه به نظرم سه نکته مهم است. نکته اول برنامه محوری است. نگاه من در سال‌های گذشته مبتنی بر تقويت جامعه مدنی بوده است و معتقدم که دولت محوری درد ديرينه جامعه ماست. متاسفانه هنوز اکثر گروه‌های اپوزيسيون و پوزيسيون ما و حتی روشنفکران ما دولت محور هستند و گمان می‌کنند که با اصلاح حکومت‌ها همه چيز درست می‌شود. من چنين اعتقادی ندارم و حداقل چهار سال است که قطعا چنين ديدگاهی ندارم. اين ديدگاه وقتی در سال ۷۹ در زندان انفرادی بودم در ذهنم غالب شد و بعد از بن‌بست اصلاحات به آن معتقد شدم. پس برای من مهم اين است که چه کانديدايی مطالبات را مصداقی و معياری مطرح کرده است. چهارسال است که مطالبات زنان و اقوام و اصناف در ايران مطرح می‌شود و اگر کانديدايی برنامه‌ای ارائه کند که اين مطالبات در آن گنجانده شده باشد خواه ناخواه به او امتياز مثبت می‌دهم.

توجه کنيد که نيروهای ملی - مذهبی در دی ماه گذشته بيانيه مطالبه محوری خود را به عنوان پيشنهادی براي انتخابات رياست جمهوری مطرح کردند و بعد از آن بيانيه يک موج مطالبات محوری ميان روشنفکران و چهره‌های سياسی بلند شد در جريان تبليغات انتخاباتی از زنان و دانشجويان گرفته تا اقوام و اصناف همه مطالبات خود از کانديداها را بيان می‌کنند. با توجه به اين مساله کانديدايی که زودتر به اين مطالبات پاسخ داد آقای مهدی کروبی بود و با اين پاسخ‌ها ايشان صف‌شکن شد و فضا را مهيا کرد تا ساير کانديداها هم درباره اين مطالبات برنامه بدهند تاجايی که اکنون آقای محسن رضايی از سيستم مديريت غيرمتمرکز و فدراتيو دفاع می‌کند، مساله‌ای که اگر قبلا درباره آن صحبت می‌شد جرم به حساب می‌آمد. امروز در سخنان کانديداها مسائلی مطرح می‌شود که قبلا گوينده آنها را به عنوان اقدام عليه امنيت ملی به زندان می‌انداختند. مساله دوم اين است که فردی که دارای ديد مدنی است و جامعه محوری را بر دولت محوری ترجيح می‌دهد مسلما به اجرايی شدن مطالبات هم می‌انديشد و مساله مهم هم نحوه اجرا شدن اين مطالبات است. به نظر من آقای کروبی از همان ابتدا يک تيم بوروکرات در چارچوب و توانايی حاکميت فعلی برای اجرايی شدن مطالبات معرفی کرده است. وجه مميزه و برتر معرفی تيم اين است که مثلا ديگر همچون دولت خاتمی همه خواهان سهم نمی‌شوند. معرفی تيم نشان دهنده اين است که رئيس جمهور تفکری خاص دارد و ديگران هم از همان ابتدا می‌توانند تکليف خود را روشن بدانند. بنابراين تيم محوری در ساختار حاکميتی که به خودي و غيرخودی معتقد است، عنصری مثبت است.


س : به نظر شما چقدر تيم همراه آقای کروبی توانسته اولويت‌های امروز جامعه ايران را بشناسد و شعارها و وعده‌های خود را در چارچوب و مبتني با اين خواسته‌ها ارائه کند؟

ج : مساله مهم اين است که فاز جامعه ما چيست؟ آيا دموکراسی اصل است؟ من معتقدم که جامعه ما هنوز تا رسيدن به دموکراسی راه زيادي دارد چراکه ما هنوز نمی‌توانيم انتخاب شويم و تنها انتخاب می‌کنيم. آيا يک نيروی ملی - مذهبی که در انقلاب هم موثر بود می‌تواند کانديدای انتخابات شود؟ هنوز زن‌ها نمی‌توانند کانديدای رياست جمهوری شوند. پس هنوز دموکراسی فاز جامعه ما نيست. پس پرسش بعدي اين است که آيا عدالت مساله جامعه ما است؟ بازهم من معتقدم که تا وقتی خودی و غيرخودی ملاک است بازهم نمی‌توان شاهد تحقق عدالت در جامعه بود. پس وقتی هنوز در وضعيت پيش از دموکراسي قرار داريم در عمل نمی‌توانيم حق خود را طلب کنيم. بنابراين من معتقدم که مساله و فاز امروز جامعه ما تقويت نهادهای مدنی است. با تقويت نهادهای مدنی می‌توان ساخت قدرت را وادار به واگذاری امتياز کرد و نيرويی متشکل تشکيل داد تا در آينده بتواند از رای خود صيانت کند. با چنين ديدگاهی است که معتقدم کانديدايی بيشتر مورد عنايت است که بتواند زمينه تقويت جامعه مدني را فراهم کند. کانديدايی را که قول می‌دهد را می‌توان به چالش کشيد و تحقق شعارها را از او خواستار شد اما کانديدايی که وعده‌ای در اين زمينه نمی‌دهد را نمی‌توان بعدا به چالش کشيد. خوشبختانه تيم آقاي کروبی اين مساله را خوب فهميده و مبتنی بر آن برنامه تنظيم کرده است.


س : اما کانديدايی که هم تيم مشاورتی دارد و هم مساله جامعه را فهميده چه تضمينی برای به ثمر رساندن وعده‌های خود دارد؟

ج : به نظر من چنين کانديدايی بايد دو نوع قدرت داشته باشد. يکی توان افشاگری و ديگری توان تعامل. يعنی هم فشار بياورد و هم چانه بزند.


س : اکنون عموم جريان‌ها و چهره‌های سياسی مبتني بر وجه سلبی مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می‌کنند. آيا اين وجه سلبی برای دعوت مردم می‌تواند تضمين کننده آينده هم باشد؟

ج : به نظر من جدای از وجه سلبی رای نياوردن احمدی‌نژاد بايد به وجه ايجابی شرکت در انتخابات هم توجه‌ای ويژه داشته باشيم. بايد توجه داشته باشيم که دموکراسي با وجه سلبی محقق نمی‌شود. برای من اينکه يک کانديدا برنامه ايجابی در زمينه تقويت جامعه مدنی داشته باشد و در عين حال توان اجرای شعارهای خود را هم داشته باشد بسيار مهم است. توجه کنيد که آقای کروبی بعد از انتخابات قبلی يک حزب تشکيل داد و از پست انتصابی عضويت در مجمع تشخيص مصلحت استعفا داد و در عين حال در پيگيری خواسته‌های مدنی چه از موضع ريش سفيدی و چه از موضع سياست‌ورزی نسبت به ديگر شخصيت‌های داخل حاکميت حساس‌تر بود و پيگيری می‌کرد. در نتيجه به نظر من حمايت از چنين کانديدايی که هم وجه سلبی و هم وجه ايجابی در خود دارد در مقايسه با ديگر کانديداها اولويت دارد.


س : به هرحال اکنون جريان اصلاح طلب و نيز برخي از جريان اصولگرا بر رئيس جمهور نشدن محمود احمدی‌نژاد در انتخابات متفق القول هستند و مبتنی بر اين اتحادنظر مکرر می‌گويند که بايد به ميزان رای‌آوری يک کانديدا توجه کرد و آنکه احتمال رای‌آوری بيشتری دارد را حمايت کرد. شما چقدر چنين تصور و رويکردی را مبتنی بر عقلانيت در تصميم‌گيری سياسی می‌دانيد؟ چقدر ميزان رای‌آوری مهم است؟

ج : ببينيد جامعه ايران، جامعه‌ای متنوع است و من می‌خواهم بگويم اينگونه نيست که کسانی که آقای کروبی را براي رای دادن انتخاب کرده‌اند حاضر باشند به کانديدای ديگر اصلاح‌طلب رای بدهند. اين تنوع اکنون کاملا احساس می‌شود. در ضمن مساله امروز ما صرف شرکت در انتخابات نيست. ضمن احترام به کانديداها بايد تاکيد کنم که کانديدايی که شعارهای پيشروانه‌تری که چندان هم ساختارشکن نيست سرداده برای من ارجح‌تر است. آقای کروبی شعارهايی داد و پای بيانيه‌هايی را امضا کرد که مدتی بعد کانديداهای ديگر را دنبال خود کشيد. اين اقدام بايد مورد توجه جامعه قرار گيرد. جامعه و گروه‌های سياسی بايد به نيروهای روشنفکر و غيرروشنفکر جامعه اين حق را بدهند که بر انتخاب خود تاکيد کنند. وقتی خود کانديداها به يک سياست واحد نمی‌رسند پس بايد به ديگران هم اجازه انتخاب را بدهند.


س : به هرحال رای‌آوری هم فاکتور مهمی برای پيشبرد آرمان‌ها و مطالبات است که نمی‌توان بر آن چشم بست؟

ج : اين درست اما به نظر من تمايل بخشی از اقوام و بخشی از روشنفکران و نيروهای اپوزيسيون خارج از حاکميت و نيز تشکل‌هاي مدنی و دانشجويان به آقاي کروبی نشان می‌دهد که آنها حاضر نيستند به راحتی به کانديدای ديگری رای بدهند. بايد اين تفاوت را به رسميت شناخت چراکه روند حرکت براي انتخاب کانديداها هم از اول روند وحدت‌گرايانه‌ای نبوده است.


س : يعنی مشخصا شما معتقديد که با صرف انصراف يکی از کانديداها به نفع ديگری هيچ تضمينی وجود ندارد که آرای او به حساب کانديدای ديگر ريخته شود؟

ج : دقيقا همين است. نوع شعارهايی که داده شد خودبه خود تنوعی را ايجاد کرد که ديگر نمی‌توان آن را تغيير داد. اگر يکی از کانديداهای اصلاح‌طلب کنار رود خيلي بعيد است که آرای او به نفع کانديدای ديگر ريخته شود. البته بايد از تخريب کانديداهای اصلاح‌طلب اجتناب کرد چراکه کسانی که دوست دارند به هرشکل يک کانديدای اصلاح‌طلب رای بياورد شايد در مرحله دوم مجبور به اتخاذ تصميمی مهم شوند.


س : البته تعريف شدن مرز تخريب و پرسش و نقد بسيار سخت شده تا جايی که طرح حتی يک پرسش هواداران يک کانديدای اصلاح‌طلب از کانديدای ديگر خيلی سريع با انگ تخريب مواجه می‌شود. با اين همه آيا به نظر شما فضای نقد و پرسش در اين انتخابات به وجود آمد يا خير؟

ج : خير. حتی فضای نقد در روشنفکران ما هم ايجاد نشده است و تا وقتی روشنفکران ما نقدپذير نباشند از سياستمداران نمی‌توان انتظاری داشت. در همين مناظره‌های انتخاباتی همه مسائل شخصی شد. اصلا مناظره کانديداها با هم به نظر من اشتباه است و معتقدم که تيم‌ها و مشاوران بايد با يکديگر مناظره می‌کردند. بنابراين من معتقدم که جامعه ما هنوز نقدپذير نيست و حتی گاهی ناچار می‌شويم نقد نکنيم تا طرف مقابل سوءاستفاده‌ای از فضا نبرد. برای نقد کردن بايد شرايط آماده باشد و به نظر من جامعه ايران هنوز آماده نيست.


س : شما از برنامه‌های آقای کروبی حمايت کرديد و يکی از اصيل‌ترين دلايل خود برای حمايت از ايشان را حزبی کارکردن او در چهارسال گذشته دانستيد. از طرف ديگر اما جمعی از چهره‌ها و احزاب اصلاح‌طلب از آقای موسوی حمايت کرده‌اند و اين حمايت را نيز برآمده از خردجمعی گروه‌های اصلاح‌طلب می‌دانند و تصميم فردی آقای کروبی برای کانديداتوری در انتخابات را نمی‌پسندند. چرا آقای کروبی تسليم اين خردجمعی نشد؟

ج : بالاخره آقای کروبی هم از يک جمع بيرون آمد و خردجمعی حول ايشان شکل گرفت. کاربرد اين واژه بايد در يک فضاي درستي صورت گيرد نه اينکه با آن بازی کرد. به نظر من کسانی که چنين حرفی می‌زنند به خردجمعی اطراف آقاي کروبی توهين می‌کنند و در واقع اين جريان را تخريب می‌کنند. می‌شد در گذشته روند حرکت به سمت همگرايی شکل ديگری بگيرد اما متاسفانه تحت هر شرايطی قطب‌های موجود در جريان اصلاح‌طلبی به سمت همگرايی پيش نرفتند و نمی‌توان تقصير آن را صرفا به گردن يک نفر انداخت. بايد به سليقه ديگری احترام گذاشت.


س : همانطور که شما هم اشاره کرديد آقای کروبی و تيم همراه ايشان در فضای تبليغاتی اين انتخابات صف‌شکن بودند و ساير کانديداها به نوعی روی اين موج صف‌شکنی سوار شدند و برنامه‌های خود را ارائه دادند. فکر می‌کنيد که چقدر در شخص و تيم آقای کروبی برای اجرای شعارها و برنامه‌ها بعد از به قدرت رسيدن تضمين و اراده وجود داشته باشد؟

ج : تاسيس و انتشار يک روزنامه، تاسيس حزب، پيگيري مطالبات دانشجويان و زندانيان سياسی و اتخاذ موضع‌گيری‌هايی در مقابل برخی نهادهای قدرت آن هم از طرف شخصی که خود در قدرت بوده است، به واقع سيگنال‌های مثبتی است که بايد به آن توجه کرد. آقای عبدالله نوری زمانی که در مجلس ششم بود در يک سخنراني اعلام کرد که ما هميشه ياد گرفته‌ايم از زبان دولت حرف بزنيم و هنوز ياد نگرفته‌ايم که از حقوق مردم سخن بگوييم. به نظر من آقای عبدالله نوری يک پروسه را طی کرده بود تا به اين حرف برسد. اين پروسه در آقای کروبی هم تا حدی طی شده و علائم خود را نشان داده است. من آقای کروبی را متعهد به انجام وعده‌ها و شعارهای خود می‌دانم. فردی که حرف می‌زند بايد آن را عمل کند، اگر کانديدای ما بعدا وعده‌های خود را عملی نکرد آن را فرياد می‌زنيم. مشارکت ما در انتخابات مشارکتی انتقادی است. ما با کسی بيعت نمی‌کنيم و با چشم باز رای می‌دهيم و در واقع رای مشروط می‌دهيم و اگر بی‌عملی ديديم اعتراض می‌کنيم. امام علی (ع) می‌فرمايند که «گردن من در گرو حرف‌هايم است.» و راهی هم جز اين نيست.


تاریخ انتشار : ۱۹ / ۳ / ۱۳۸۸

منبع : روزنامه اعتماد ملی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
20_01_2011 . 20:17
#31
بعدش چی؟ آيا می‌مانيم؟



نام مقاله : بعدش چی؟ آيا می‌مانيم؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : رفتارِ مردم پس از انتخابات‌


«انتخابات در ايران همانند جشن‌های باشكوه اما بدون پشتوانه است.»

در سال ۱۳۸۴ هـ.ش يكی از خبرنگاران مشهور كه در دوره‌های انتخاباتی ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ در ايران حضور پيدا كرده بود. جمله بالا را بعد از مصاحبه با من بيان كرد و نظرم را پرسيد. از او پرسيدم بيشتر توضيح بده، وی گفت : در خيابان وليعصر در سال ۱۳۸۰ چند جوان را مشغول تبليغ برای كانديداها به خصوص خاتمی ديدم. به آنها گفتم بعد از انتخابات چه كار می‌كنی؟ همگی جواب دادند كه خوب تا انتخابات بعد دوباره می‌آييم. آن‌ها دانشجو بودند. خبرنگار ادامه داد كه در سال ۱۳۸۴ باز در خيابان وليعصر شاهد كارناوال‌های پراكنده هستم باز در مقابل همان سوال، جوابی مشابه شنيدم.

در واقع انتخابات در ايران چنين است. اما نبايد باشد. انتخابات فصل نتيجه و مسابقه است. نه زمان تمرين همزمان با مسابقه دادن. در فقدان نهادهای مدنی و احزاب واقعی، انتظاری جز اين نمی‌توان داشت. فضای انتخابی موجب می‌شود كه اقشار و افراد خودی نشان دهند و بيم احضار و بازداشت را كمتر داشته باشند. موجب آن می‌شود كه شوروحالی ايجاد شود اما سوال مساله اين است كه ايجاد شور و حال در انتخابات برای بردن نتيجه است؟ يا فقط مقصود ايجاد شور و حال است. به عبارتی هواداران دو تيم پرسپوليس و استقلال در همه دوره‌ها با تيم محبوب خود هستند. اما به دليل پرهزينه بودن سياست فقط در فضای انتخاباتی می‌توان فعال بود بعد از آن باز ديگر «علی می‌ماند و حوض‌اش» اين واقعيت را كه خبرنگار به خوبی درك كرده بود و با آن درگير بود، مساله جامعه ماست. اما چگونه می‌شود اين نقص را جبران كرد. اگرچه سياست بايد پرهزينه نباشد. در عين حال نبايد يك تفنن زودگذر باشد، پس بايد امری جدی تلقی شود. چرا كه قدرتمندان در خلا حضور سازمان داده شده مردم، منافع خود را پيش خواهند برد. صاحبان قدرت با سازمان‌ها و تشكلات در عمل خواسته‌های خود را تحميل خواهند كرد.

بی‌گمان انتخابات ۸۸ با انتخابات گذشته تفاوت ماهوی نكرده است. اما اگر در همايش‌ها و ديدارهای انتخاباتی، علاوه بر تبليغ كانديداها تاكيد شود كه بايد سياست را جدی گرفت او هم از هزينه آن كاست بايد از كانديداها حمايت كرد كه در تقويت جامعه مدنی جدی است و طرفدار مطالبات محوری است. همچنين می‌توان از فعالان انتخاباتی خواست كه در نهادهای مدنی و صنفی گوناگون خود بعد از انتخابات حضور يابند و همچنان سياست‌ورزی بعد از انتخابات را ادامه دهند. چراكه كانديدای پيروز يا شكست خورده بعد از انتخابات باز زيست سياسی خواهد داشت. اگر چنين كانديدای قصد زيست سياسی نداشته باشد، بی‌گمان قابل حمايت نيست. در اين مورد تجربه‌ای دارم بعد از پايان انتخابات ۱۳۸۶ در ديداری با دكتر معين ايشان تاكيد داشت كه كمك كنيم كه جبهه دموكراسی‌خواهی و حقوق بشر را شکل بگيرد. تاكيد ما بر اين بود كه اين جبهه موفق نمی‌شود چون جبهه مشاركت تا انتها با اين جبهه نخواهد آمد و از آنجايی كه دكتر مصطفی معين فرد است. نمی‌تواند تضمين ادامه كار جبهه مشاركت را بدهد. جبهه مشاركت در قبال وعده معين در مورد جبهه دموكراسی‌خواهی مسوولانه برخورد نخواهد كرد. پيش‌بينی ما درست درآمد. به عبارتی ۴ ميليون رای كيفی به معين دود شد و به هوا رفت. بی‌ترديد سياست‌ورزی انتخاباتی كه به دموكراسی كمك كند نياز به آن دارد كه به قول قديمی‌ها كار بايد متولی داشته باشد. آقای معين با همه سلامت شخصيت يك فرد بود كه نمی‌توانست متولی امری خاص شود.

اگر مبارزه پارلمانی بدون حزب و نهادهای مدنی و صنفی معنی ندارد. پس آن سياست‌ورزی پايدار است كه لااقل كانديداها متعهد باشند كه بعد از انتخابات پای كار هستند و بعد از انتخابات خسته از شكست يا سرمست از پيروزی، كنش مبارزه پارلمانی كه اهميت به تقويت صنف، نهاد مدنی و حزب است را فراموش نمی‌كنند و در نتيجه رفتار و كنش حزبی يا مدنی نخواهند داشت. پيروزی افراد فراجناحی، يا فراحزبی در انتخابات به معنی اين است كه جامعه به مرحله مبارزه پارلماني بعد از گذشت ۱۰۰ سال از مشروطيت نرسيده است. چه دوست داشته باشيم و چه دوست نداشته باشيم بايد بپذيريم كه حالت اضطراری خود، حالت‌های اضطراری جديد را دامن خواهد زد و بر مشكلات خواهد افزود. ۱۰۰ سال است كه مدام كنش‌های حالت فوق‌العاده در جامعه ما به استمرار حالت فوق‌العاده انجاميده است و طرح فرد فراجناحی، فراحزبی در عمل به آرامش جامعه منجر نشده است. در عاقبت پيروزی فراجناحی‌ها باعث شده كه نتوانند ميان جريان مختلف تعادل برقرار كنند و در نهايت سمت يك جريان را گرفته‌اند، كه در عمل آنان كه سمت مردم و فقرا و درويشان و آگاهان را گرفته‌اند، از ادامه كار بازمانده‌اند و كسانی كه با قدرتمندان كنار آمده‌اند، در حقيقت انتخاب كامياب اما غيرخوشنام كرده‌اند و آنان كه با مردم مانده‌اند ناكام اما خوشنام بوده‌اند.

اين سخن را فراموش نكنيم كه بعد از به دست آوردن استقلال نسبی سياسی‌باوری كه مدام به نام خطر بيگانه بخواهد تنوع و تكثر آرا و عقايد را در جامعه محدود كند، بر حق نيست. اگر می‌خواهيم كه فرصت انتخاباتی تكرار جشن‌های شادمانی اما بی‌محتوا خارج شود و مردم تصور نكنند به يك ميهمانی چند روزه دعوت شده‌اند. بايد اصولی را در نظر گرفت و آن را تبليغ و ترويج كرد و حتی كانديداها را با اين عيار سنجيد.

۱- انتخابات پارلمانی در چارچوب احزاب، اصناف و رسانه آزاد معنی دارد.

۲- انتخابات فرصتی است كه به آحاد جامعه گوشزد كرد كه بايد در قالب نهادهای مدرن به فعاليت بپردازند.

۳- انتخابات مسابقه است، در نتيجه بايد قبل از آن خود را آماده كرد. اين آمادگی بايد مدت‌ها در طی روزها، ماه‌ها و سال‌ها در نهادهای مدنی، صنفی و حزبی ايجاد شده باشد.

۴- بايد از كانديدا يا كانديداهايی حمايت كرد كه به رفتار حزبی مقيد هستند و همچنين به مطالبات مدنی و صنفی پاسخ روشن می‌دهند. توجه به اين عوامل موجب می‌شود تا انتخابات در روند اصولی قرار بگيرد تا اقبال خانم خبرنگار مشهور و كاركشته احساس بی‌ريشه‌گی بودن در رفتار انتخاباتی جامعه ما نكند. از اين فرصت به درستی استفاده كنيم و به تفنن به آن نگاه نكنيم. تا بعد از انتخابات اكثر فعالان انتخاباتی نگويند تا انتخابات بعد بلكه بگويند فردای انتخابات كار پيگيری و نظارت براعمال كانديدای پيروز انتخابات را دنبال خواهيم كرد و رفتار كانديداهای آينده را در نظر خواهيم داشت. اما اين كار را در نهاد مدنی و صنفی يا حزبی خويش انجام خواهيم داد.


تاریخ انتشار : ۱۳ / ۳ / ۱۳۸۸

منبع : روزنامه اعتماد ملی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
20_01_2011 . 21:54
#32
تاملی در مباحثه دو فقيه



نام مقاله : تاملی در مباحثه‌ی دو فقيه

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : پیرامونِ نقدِ شیخ محمد یزدی بر مواضعِ هاشمی‌ رفسنجانی‌


هاشمی رفسنجانی، در نامه معروف خود به امام خمينی رهبری نظام و انقلاب، از وی خواست كه از اسلام فقاهتی در مقابل اسلام روشنفكری يا غيرفقاهتی دفاع كند. در آن زمان بنی‌صدر و بعد بازرگان و پيمان و مجاهدين، سمبل اسلام غيرفقاهتی اما سياسی خوانده می‌شدند. مرحوم مطهری اسلام فقاهتی را مانعی در راه التقاط روشنفكران مذهبی می‌دانست. اسلام فقاهتی امروز از سوی برخی از طرفداران اسلام فقيه به چالش گرفته شده است. اسلام فقاهتی به فقه اصالت می‌دهد و نقش فقه را عمده می‌كند. اين ويژگی را می‌توان در آرای آيت اللـه جوادی آملی، آيت اللـه منتظری، آيت اللـه صانعی و آيت الله مكارم شيرازی و... مشاهده كرد. البته اين آيات با هم اختلاف نظر فراوان دارند، آقايان منتظری و صانعی در اسلام فقاهتی به رفرم‌های مناسب توجه دارند. اسلام فقه مشروعيت فقيه را در رعايت فقه می‌داند، اما اسلام فقيه را می‌توان در آرای مصباح يزدی، آيت اللـه محمد يزدی و... مشاهده كرد.

اسلام فقيه، اولويت را به فقيه به عنوان نماينده امام عصر می‌داند كه خبرگان فقط وی را كشف می‌كنند. اين دو ديدگاه امروز به چالش با يكديگر كشيده شدند. با توجه به غيبت اسلام روشنفكری يا نوگرا و نوانديش در ساخت قدرت، به نظر می‌رسد كه روحانيت مبارز، جامعه مدرسين حوزه علميه و مراجع و آيات عظام و همچنين مجلس خبرگان رهبری در عرصه كشمكش اين دو ديدگاه در مورد نوع برداشت از اسلام باشد. بايد توجه داشت كه رهبر انقلاب معتقد به اسلام فقاهتی با توجه به درك زمان و مكان بود، اما به اجتهاد فقيه اهميت می‌داد. اسلام فقه محور در ميان روحانيت سنتی و روحانيون اصلاح گرا طرفدار فراوان دارد. ساختار حقوقی جمهوری اسلامی با توجه به وجود مجلس خبرگان كه وظيفه نظارت وكنترل بر انتخاب بر رهبری را دارد و همچنين تعبيه شورای تشخيص مصلحت و حتی وجود شورای نگهبان، اولويت بر نهاد روحانيت و فقاهت و فقه بر فقيه بود. شورای تشخيص مصلحت نيز براي ايجاد تعادل اسلام فقاهتی و اسلام فقيه با محوريت عرف و شرع بود. بعد از وفات آقای خمينی و جدايی شرط مرجعيت از رهبري نظام و اتفاقات گوناگون و با توجه به اختيارات رهبری در اصل ۱۱۰ قانون اساسی كه مجموعه‌ای از اختيارات وسيع و همراه با حكم حكومتی را شامل می‌شود، با اين اختيارات موقعيت مقام رهبری در ساخت قدرت دچار تحول شد، به طوری كه ديدگاه فقيه محور، ديدگاه فقه محور را به چالش كشيد. آرای آقايان مصباح يزدی و محمد يزدی در مورد اينكه خبرگان رهبری، مقام رهبری را كشف می‌كنند و كانال معرفی نماينده امام معصوم به جامعه هستند باعث می‌شود مقام رهبری نماينده امام معصوم شوند كه ديگر نظارت‌پذيری بر آن معنی ندارد.

اينكه اسلام فقيه با توجه به شرايط ايجاد شده، تلاش دارد پايه‌های شرعی- كلامی برای خود تدارك ببيند ناچار از نوعی تلفيق نگاه اخباری‌گری، فقه محوری و برخی از استدلال‌های عقلی قديم و جديد است. مصباح يزدی در مجموع بر هر سه محور تكيه دارد. محمد يزدی تلاش می‌كند با توجه به گزينش روايات و روش اخباری‌گری اسلام فقه محور را توضيح دهد. اسلام فقه محور به دليل سابقه تاريخی و حضور چندين قرنی در حوزه‌ها مبانی خود را داراست. از مرحوم مطهری و آيت‌اللـه منتظری تا آيت‌اللـه جوادی آملی، اعتبار فقيه را درك و رعايت فقه می‌دانند و مشروعيت را از سازمان روحانيت می‌گيرند. آيت‌اللـه جوادی آملی حتی پيامبر اسلام را ملزم به اجرای احكام خداوند و قرآن می‌داند كه خود پيامبر بيان‌كننده آن است. ايشان معتقدند خبرگان رهبری، در صورت عدم تشخيص عدالت مقام رهبر، رهبر را عزل نمی‌كند، بلكه منعزل می‌كند به عبارتی باز اين عدم صلاحيت را اعلام می‌كند. آيت‌اللـه منتظري به دليل روشی معتقد به جدايی مرجعيت از مقام ولايت نيست چون معتقد است كه اعلم فقها بايد فردی فقه‌دان و با عدالت پايه ولی مقام ولايت را داشته باشد. مبانی مشروعيت هر پديده بايد بيرون از خود وی باشد تا امكان قضاوت و ارزيابی آن باشد.

مجلس خبرگان رهبری در اين راستا قابل توجيه است. يعنی مجتهدين بر اعمال رهبر نظارت خواهند داشت. در راستای همين استدلال است كه طرفداران اسلام فقاهتی در عمل با وجود اعطای اختيارات اصل ۱۱۰ قانون اساسی، بر نقش مجلس خبرگان رهبری توجه دارند. در غير اين صورت وجود مجلس خبرگان رهبری امری اضافی است. اگر وظيفه مجلس خبرگان فقط كشف رهبری است، اين كشف به راحتی از طريق ابزار ديگری می‌تواند عملی شود. در اين صورت بسياری از وظايف مجلس خبرگان رهبری مانند عزل و نظارت بر اعمال رهبری اضافی است. اسلام فقيه و استدلال اين گرايش هم خواندنی است. رهبری جامعه متعلق به امام معصوم است، نايب امام معصوم جانشين بر حق امام معصوم است. اين فرد به نوعی به مردم شناسانده می‌شود تا جامعه بدون رهبر نماينده امام معصوم نماند. اين استدلال بسيار ساده و قوی است. اما اين استدلال تا همينجا نمی‌ماند. آيت الله يزدی معتقد است كه حقانيت ولايت فقيه از حقانيت امام معصوم گرفته می‌شود. كشف ولايت فقيه كه نماينده امام معصوم است به ولايت فقيه موقعيت منحصر به فرد می‌دهد، چون نماينده امام معصوم است. چراكه امام معصوم وارث بحق پيامبر و بهترين سنت شناسان هستند كه شناخت ايشان از دين با هيچكس ديگر قابل مقايسه نيست. آنچه از ايشان بر جای مانده قابل اعتنا و بدون ترديد برتر از منابع ديگر فقهی است.

اين به دلايل استدلالی و عقلانی نيست بلكه به دليل اين است كه امامان پشت در پشت به امام علی می‌رسند و اولاد فاطمه هستند، ايشان تربيت يافته و هم بهترين حاملان سنت رسول الله هستند، در نتيجه كمك و اجتهاد آنان نيز اصيل و ناب است چون با توجه به شناخت خود از دين، اجتهاد می‌كنند. حال همين امتياز در سطوحی ديگر در اختيار مقام فقيه قرار می‌گيرد در نتيجه شورای فتوا امری نادرست است و هم انتخاب شورای رهبری چراكه با سنت امامان شيعه متفاوت است. آيت الله يزدی معتقد است كه مطابق روايت معروفی، اگر فقيه اشتباه كند يك ثواب می‌برد آن هم ثواب تحقيق است و اگر درست اجتهاد كند، چندين ثواب. به عبارتی مقام فقيه چون به نوعی در نيابت عام امام معصوم قرار می‌گيرد، در زمره گناهكاران قرار نمی‌گيرد. چنين مصونيتي برای فقيه، به دليل نيابت عام وی از امام معصوم است چراكه فقهای شيعه در فضای فكری و بينشی امامان پرورش می‌يابند. در نتيجه نيازی به شورای فتوا و شورای رهبری نيست، اين عمل عدول از سنت امام معصوم است. آيت الله يزدی در جواب به هاشمي استدلال‌های مذكور را بيان كرده است. به نظر می‌رسد كه آيت الله يزدی ديدگاه اخباری را بيشتر در نظرات خويش جای داده است، همانطوری كه می‌دانيم گرايشی در اخباری‌گری در انتها به نوعی كشف و شهود و اختيارات ويژه برای مقام ولايت می‌رسد كه اين اختيار در ديدگاه اصوليون وجود ندارد از آخوند خراسانی تا آيت الله منتظری به دليل فقه محوری اين اختيارات را باور ندارند.

آيت الله مصباح يزدي با روش ديگری اسلام فقيه را بر اسلام فقه برتر می‌نشاند وی دارای استدلال كلامی است كه روايات و منبع عقل را در خدمت هدف خود می‌گيرد در اين روش ضرورت اداره جامعه داشتن رهبر است. رهبری كه احكام را جاری می‌سازد. جامعه مسلمان رهبر مسلمان می‌خواهد و از آنجايی كه امام معصوم صلاحيت رهبری را دارند اما غايب است پس بايد نيابت امام زمان را در جامعه اسلامی كشف كرد. فقهای عادل، اعلم ترين را در ميان خود كشف می‌كنند. اين انتخاب از پايين‌ترين لايه‌های روحانيون شروع و به بالاترين مدارج آن می‌رسد. در اينجاست كه با كشف رهبری عادل به عنوان نايب امام معصوم، اين رهبر است كه تشخيص دهنده اجرای احكام در جامعه است. ساختار آرمانی مصباح يزدی برای مديران اجرايی و انتخاب فقيه از مدل از پايين به بالاست. اما وی در مورد مدل فعلی ولايت فقيه، باز به كشف رهبری از سوي خبرگان باور دارد و بعد از انتخاب ايشان حكم ولايت فقيه را براي هر مسلمان نافذ می‌داند، حتی اگر اين مسلمان شهروند ايرانی نباشد و تابعيت كشوری ديگر را داشته باشد.

در اين ديدگاه نظارت و حتی نوشتن نامه پرسشگرايانه به رهبری امری نادرست قلمداد می‌شود. با اين حال هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۸ به بعد با طرح زمان‌دار كردن مقام ولايت فقيه و طرح شورای فتوا در عمل به روزآمد كردن اسلام فقاهتی توجه كرده است. اين ايده با مخالفت شديد آيت الله مصباح يزدی و آيت الله محمد يزدی قرار گرفته است. دولت نهم به عنوان طرفدار اسلام فقيه با اتخاذ سياست‌های خاص بسياری از روحانيت همراه نظام از خود رنجاند، آيات و مراجع تقليد مانند مكارم شيرازی، صافی، جوادی آملي، امينی، گلپايگانی و شبير زنجانی كه با مواضع آيت الله منتظری همراهی نداشتند و حتی با مواضع آيت الله صافی همراه نبودند، از سياست‌های دولت نهم خرسند نيستند. رفتار دولت نهم اصالت به مقام فقيه است تا توجه به فقه و اصول آن. در حالي كه تكيه‌گاه دينی نظام براساس اسلام فقاهتی است. بايد ديد كه اسلام فقيه كه مورد توجه دولت، نظاميان و... و برخي روحانيون حوزه علميه است، می‌تواند اسلام فقاهتي را قانع كند يا به كشمكش با يكديگر ادامه خواهند داد. البته برتری فقيه بر فقه، مسووليت دينی نظام را خدشه‌دار می‌كند، چون معيار سنجش هر پديده‌ای بيرون از آن است در حالی كه در نظر اسلام فقيه اين معيار ناديده گرفته می‌شود.

تحقق برتری فقه بر فقيه نيازمند سازوكارهای كنترل حقوقي و دينی در اختيارات مقام رهبری در قانون اساسی است كه هاشمی آن را مطرح كرده است. طرح «شورای فتوا» و «زمان‌دار كردن مقام رهبری» از جمله اين طرح‌هاست. به نظر می‌رسد كه اسلام فقاهتی در حكومت با پديده‌ايیروبه رو شده است كه انتظار آن را نداشت و آن برتری اسلام فقيه بر اسلام فقه است. زمينه عينی شدن اين برتری به دليل اختيارات ۱۱۰ قانون اساسی به وجود آمده است. بی‌گمان كشمكش و چالش اسلام فقاهتی با اسلام فقيه می‌تواند روحانيت حوزه علميه چه سنتی و چه اصلاح‌طلب را به فكر عميق وا دارد. چراكه ويژگی قدرت تمركز و شرايط زمانی به شكلی است كه دين حكومتی، حكومت دينی را برنمی‌تابد. جدا از درستی و نادرستی حكومت دينی، چالش ايجاد شده مساله‌ای جدی و عينی است از همين روی بايد منتظر بحث‌های فقهي جديدي در اين مورد بود.

اما روشنفكران به خصوص روشنفكران مسلمان با طرح اين چالش‌ها می‌توانند با طرح مساله توجه روحانيت شيعه را جلب بكنند. حتی محافظه‌كاری حوزه نمی‌تواند در ميان مدت مانع از طرح اين ديدگاه و ارائه مكانيسمی مناسب برای حل اين مشكل باشد.


تاریخ انتشار : ۸ / ۵ / ۱۳۸۸

منبع : روزنامه اعتماد ملی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار
.
30_07_2011 . 14:32
#33
مهم‌ترین نیاز جنبش، نتیجه‌گیری است، نه مقابله به مثل



نام مصاحبه : مهم‌ترین نیازِ جنبش، نتیجه‌گیری است، نه مقابله به مثل

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه‌کننده : مهین‌دخت مصباح / رادیو دویچه وله

موضوع : _____


مقدمه :

سرکوب ماموران دولتی و پرخاش متقابل مردم معترض در تظاهرات عاشورا، برخی ناظران را نگران کرده است. آنها تندروی و خشونت‌ورزی را آفتی برای جنبش سبز می‌دانند. تقی رحمانی، جنبش سبز را به مسالمت و سماجت در اصول دعوت می‌کند.تقی‌ رحمانی، تحلیلگر و فعال سیاسی در گفتگو با دویچه‌وله، از لزوم مهار احساسات در میان مردم معترض می‌گوید و آنها را برای گرفتن نتیجه و دستاوری پایدار، به صبوری و تدبیر فرا می‌خواند. تدبیر مورد نظر او، تقویت نگاه جامعه محور است.


مصاحبه :

س : خشم و هیجان مردم در تظاهرات روز عاشورا به نسبت تجمع‌های پیشین برجسته‌تر بود. شما دلیل را در چه می‌بینید؟

ج : عاشورا اساسا روز هیجان است. اما دلیل اصلی واکنش‌های مردم این بود که در ۱۳ آبان یا ۱۶ آذر با آنها برخورد درستی نشده بود. دلیل محاصره شدن پلیس توسط مردم، تعداد زیاد تظاهرکنندگان بود که خود ماموران را نیز به تعجب انداخته بود. اینجا دیده می‌شد که مردم خشونت‌‌طلب نیستند. یعنی اگر ماموری را گرفتند، رهایش کردند که برود.

کشته شدن چند نفر در روز عاشورا به هیجان و خشم مردم دامن زد. اصولا وقتی پای خون به میان میاید، نباید منتظر رفتار عقلانی بود. در فضای خونریزی، نه حاکمیت برنده می‌شود و نه مردم!


س : اما بسیاری از تحلیلگران می‌گویند که خشونت به نفع حاکمان است زیرا, برای سرکوب بیشتر, از آن سود می برد.

ج : بله. بخشی از حاکمیت این را می‌خواهد، اما در دراز مدت این موضوع به نفع حاکمیت هم نیست. حاکمیت از نیروهای یکدست تشکیل نشده و ادامه خشونت, به شکل‌های مختلف اعم از دستگیری، سرکوب یا تیراندازی به سوی آن‌ها, موجب ریزش نیروهای خودش هم می‌شود. ادامه خشونت‌ها از طرف حاکمیت می‌تواند نیروهای بی‌طرف در میان مردم یا در خود حاکمیت را متمایل به جنبش اعتراضی کند.


س : در حالی‌که غالب تحلیلگران و ناظران سیاسی، مسالمت جویی و رفتار مدنی را نقطه قوت جنبش اعتراضی کنونی می‌دانند، واکنش توام با عصبانیت مردم در روز عاشورا چقدر می‌تواند نگران‌کننده باشد؟

ج : ما در راه دمکراسی چاره‌ای جز رفتار مدنی نداریم. نباید وارد بازی خشونت شویم که از طرف مقابل هدایت می‌شود. اگر بحث حقوقی بکنیم، این حاکمان و قدرتمندان هستند که با ممنوع کردن تظاهرات، حق مردم را پایمال می‌کنند. تظاهرات عاشورا را قدغن کردند، در حالی‌که عاشورا یک همایش عمومی علیه ظلم است.

روشنفکران و پیشروان جامعه باید به مردم توضیح دهند که خشونت‌ورزی به نفع ما نیست. باید صبوری و تیزهوشی داشت و مقابله به مثل نکرد. اگر جنبش به تقابل کشیده شود و خون به میان بیاید، دیگر بازی از شکل منطقی خود خارج می‌شود. این احتیاط به معنای محافظه‌کاری نیست، بلکه به معنای حفظ اصول است. فرق محافظه‌کاری و اصولی بودن را باید در جامعه ایران جا انداخت. جنبش اعتراضی باید رفتار اصولی توام با سماجت داشته باشد. مهم‌ترین نیاز این جنبش، گرفتن نتیجه است. برای نتیجه‌گیری نباید به چاله مقابله به مثل افتاد.


س : شما از پرهیز از محافظه‌کاری و تکیه روی اصول گفتید. عده‌ای نیز مردم را به خویشتنداری دعوت می‌کنند. اگر قرار باشد برای حفظ اصول به مردم توصیه‌ای کنید، چه می‌گویید؟

ج : من ۱۴ سال در جمهوری اسلامی زندانی بوده‌ و هنوز روی عقاید خودم هستم. من محافظه‌کار نبودم، بلکه از همین اصل سماجت در اصول پیروی کردم. من به مردم می‌گویم اگر خشونت می‌بینید، خشونت نکنید، اما روی خواست خود بایستید. من از نگاه جامعه‌محور صحبت می‌کنم. نگاه دیگری هست که دولت‌محور است و می‌خواهد به هر شکل حکومت را در دست بگیرد. توجه کنید که ما تجربه تاریخی در این زمینه زیاد داریم و تازه پس از گرفتن حاکمیت، بحث‌های دامنه‌دار ما شروع می‌شوند. اگر جنبش با نگاه جامعه‌محور جلو برود، پیشرفتی کُند اما پایدار خواهد داشت.

من می‌دانم که حفظ این اصول خیلی سخت است. من تحریک‌ها و احساسات را دیده‌ام. خودم انقلاب و زندان و اعدام‌ها را دیده‌ام. سخت است، اما باید هیجان‌ها و احساسات را کنترل کرد و روی خواسته‌ها، سماجت اصولی کرد.


س : همه مردم که تجربه ۱۴ سال زندان و تاملات و ریاضت‌های شما را ندارند. نه رسانه‌ای در اختیارشان هست و نه فضای گفتگوی آزاد دارند. انسدادهای اجتماعی و فشارهای اقتصادی هم بسیار زیاد است. با چه پشتوانه‌ای می‌توان از مردم انتظار داشت که خونسرد بمانند و اصولی رفتار کنند؟

ج : درست است. اما نویسندگان، روشنفکران، افراد مورد اعتماد و شناخته‌شده باید روی این موضوع کار کنند، و برای انتقال این اصل، از مناسبات پیرامون خود کمک بگیرند. عده‌ای تلاش می‌کنند مسیر اعتراض‌ها به خشونت کشیده شود. افراد میانه و معقول را می‌خواهند از صحنه حذف کنند و افراد رادیکال را به میدان بفرستند. این خطرناک است.

تجربه من به من می‌گوید که، باید در راه دمکراسی کتک خورد، اما کتک نزد. باید روی حرف و عقیده خود ایستاد. من می‌دانم که این رفتار خیلی سخت است، اما رویارویی‌های خونین، برنده‌ای ندارد. دستکم برنده تصادم‌های خونین، ملت نیست. رویارویی‌های خونین و خشن، شاید ماه عسلی شیرین مانند سال ۵۷ در پی داشته باشد، اما ما دیدیم که اوضاع پس از انقلاب چه شد. این جنبش، مدنی سیاسی است، نباید دولت‌محور شود. افراد شناخته‌شده و سرد و گرم چشیده، روشنفکران و معتمدان مردم، باید با پرهیز از محافظه‌کاری، روی اصول تکیه کنند. ما بحث استراتژی داریم، نه بحث حقوقی یا روش‌‌ها.


س : یک تاکتیک جدید حاکمیت هم این است که به موازات دستگیری‌های جدید، اتهام‌‌های جدیدی را طرح کند. سازماندهی بخشی از تظاهرات روز عاشورای مردم را به مجاهدین خلق نسبت داده‌اند و از بازداشت افراد کددار این سازمان گفته‌اند.

ج : این دروغ‌ها باید قابل باور باشند. سازمان مجاهدین خودش در عراق دچار مشکلات جدی است و مواضع‌اش هم روشن است. این چیزها را کسی باور نمی‌کند. یادتان باشد که کشته شدن ندا آقا‌سلطان را به چه افراد یا کشورهایی منتسب کردند، ولی کسی باور نکرد. این دروغ‌ها و ادبیات خشن آنها اثری ندارد. آنها اعتراض مردم را "فتنه" می‌نامند، اما این ادبیات جواب نداده است.

دروغ‌ها و اتهام‌های زیادی عنوان می‌شوند، اما کسی آنها را جدی نمی‌گیرد. راهبرد درست جنبش سبز نباید متغیری از رفتار طرف مقابل باشد. جمعیت روز عاشورا نشان داد که جنبش سبز واقعیت دارد و این واقعیت انکار شدنی نیست. این جنبش وظیفه دارد که این واقعیت را با مواضع اصولی برجسته‌تر کند.


س : شما فکر می‌کنید مرز نیروهای سرکوبگر در تشدید فشار بر مردم تا کجاست؟ ممکن است کار به اعلام وضعیت فوق‌العاده بکشد؟

ج : اعلام حکومت نظامی طبق قوانین موجود، به این سادگی نیست. جمهوری اسلامی برای مهار اعتراض‌ها، حجم گسترده‌ای از ماموران امنیتی و انتظامی را به خیابان‌ها آورده، ولی نمی‌تواند تانک به خیابان بیاورد.

من احساس می‌کنم که دست خود حکومت هم در بکار گرفتن همه‌ی ابزار خشونت، چندان باز نیست. چهره‌هایی در داخل حاکمیت هستند که با این رفتارها مخالفند و نمی‌توان آن‌ها را به راحتی حذف کرد. محدودیت‌های داخلی حاکمیت با تهدید حل نمی‌شوند، زیرا ریشه‌های ساختاری و قدرتی دارند. برای همین است که مثلا تهدید آقای هاشمی رفسنجانی، بازخورد ندارد و در عین حال ایشان باید جدی‌تر به میدان بیاید. جناح تندرو ماه‌ها است که می‌خواهد موسوی و کروبی را بگیرد، اما نمی‌تواند، چون هزینه‌هایش را می‌شناسد.

به‌نظر من، دو طرف در مواجهه با همدیگر به بن بست رسیده‌اند و حل این موضوع به درایت تاریخی نیاز دارد. اگر جنبش سبز درست رفتار کند، حاکمیت با ریزش نیرو مواجه خواهد شد. این خون‌ها با توجه به روانشناسی مردم ما خیلی تعیین‌کننده هستند. مردم ما بجای جامعه‌شناسی، روان‌شناسی دارند و خون و مظلومیت را تحمل نمی‌کنند.


س : به زودی اربعین فرا می‌رسد و پس از آن دهه فجر. با حضور قاطع مردم در مناسبت‌های مختلف، آیا ما در سال جاری شاهد وضع تعیین‌کننده‌ای خواهیم بود؟

ج : هیچ چیز قابل پیش‌بینی نیست. روشن است که جنبش سبز میخ خود را کوبیده و حتی در صورت کنترل همه چیز، شکافی که در میان حاکمیت افتاده، دیگر جوش نمی‌خورد و موضوع مشروعیت حاکمیت حل نمی‌شود. این جنبش از سطح روشنفکران، احزاب سیاسی یا نهادهای مدنی عبور کرده و وارد قشرهای مردم شده است. این قشرها دیگر به دستور کسی عمل نمی‌کنند و خواسته‌های خود را دارند. نقش احزاب و نهادها، تنها دادن جهت درست‌تر به این جنبش است.

رفتار جنبش سبز باید مدنی و سیاسی باشد، وگرنه نتیجه نمی‌گیرد. کشورما در منطقه، ماجراسازی‌های زیادی داشته، اما نتایج کمی گرفته است. دمکراسی حق مردم ما است. مردم ایران باید به‌جای هیجان‌های کوتاه‌مدت، که با انقلاب شاهدش بودیم، لذت یک دستاورد واقعی و پایدار را بچشند. این مدیریت می‌خواهد. حرف من این است که جنبش سبز نباید به خشونت گرایش پیدا کند.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ۰۰ / ۱۳۸۸

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_10_2011 . 17:19
#34
مناظره‌‏ها لایه‌لایه بودن جناح راست را نشان می‏‌دهد



نام مصاحبه : مناظره‌‏ها لایه‌لایه بودنِ جناحِ راست را نشان می‏‌دهد

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه‌کننده : مریم محمدی

موضوع : _____


مقدمه :

در فضای شدت گرفتن منازعات سیاسی در ایران، پیشرفت دستگیری‏ها و صدور احکام سنگین بی‏سابقه برای فعالان سیاسی کشور و حتی کنش‏گران جامعه‏ی مدنی و شرکت‌کنندگان در تظاهرات خیابانی، بروز پدیده‏ی مناظره‏ی تلویزیونی میان موافقان و مخالفان، طرح تازه‏ای بود که با توجه به شرایط موجود، نگاه‏های متفاوتی را در فضای سیاسی داخل و خارج از کشور ایجاد کرد؛ از نگاه‏هایی سخت امیدوار تا رویکردی بدبینانه و نفی‏‌کننده. به ویژه اظهارات دکتر جواد اطاعت، استاد دانشگاه و حامی جنبش سبز، در آخرین مناظره‏ی تلویزیونی برنامه‏ی موسوم به "رو به فردا" به این موضع‏گیری‏ها دامن زده است. در این ارتباط به سراغ دو دیدگاه از این مجموعه می‏رویم و در گفت‏وگوهایی با تقی رحمانی، نویسنده و تحلیل‏‌گر سیاسی از طیف ملی− مذهبی و هم‏چنین بابک داد، روزنامه‏نگار منتقد و تحلیل‏گر سیاسی در پاریس، به بررسی این مساله می‏پردازیم.


آقای رحمانی معتقد است:

یکی از خواسته‏های اولیه‏ی جنبش سبز امکان مناظره و گفت‏وگوی زنده و مستقیم در تلویزیون بود. چون بخش زیادی از مردم ایران، دست‏کم از دست‏رسی به اطلاعات غیردولتی تقریبا محروم‏اند. بسیاری از مردم، به خصوص در شهرهای درجه‏‌ی دو، درجه‏ی سه و حتی بخش‏هایی از تهران، فاقد ماهواره هستند.

تقی رحمانی می‌گوید :
باید بپذیریم که حاکمیت هنوز جنبش سبز را به رسمیت نشناخته است. آن‏هایی که در داخل ایران زندگی می‏کنند و به شهرستان‏ها و روستاهای ایران می‏روند، متوجه می‏شوند که جنبش سبز، یک جنبش شهری بزرگ در کلان شهرها و متعلق به طبقه‏ی متوسط است که هنوز زبان گسترده‌ای پیدا نکرده است

صدا و سیما با توجه به این امکانی که داشت، در تمام مدت فعالیت‏‌های جنبش سبز، سعی نکرد رفتار یک‏طرفه‏ی خود را تغییر بدهد. حتی دیدگاه‏های جناح راست میانه را نیز چندان انعکاس نداد.


مصاحبه :

س : الان چه اتفاقی افتاده است که صدا و سیما این سیاست را تغییر می‏دهد؟

ج : به نظر من، ایستادگی و حقانیت جنبش سبز و بحرانی که در درون حاکمیت ایجاد کرد و هم‏چنین حقانیتی که جنبش سبز تا حدودی در جامعه ایجاد کرد، باعث شد که صدا و سیما عقب‌نشینی محسوس و حساب‌شده‏‌ای را صورت بدهد.


س : این عقب‏‌نشینی محسوس و حساب شده، به نظر شما آیا انتخاب سازمان صدا و سیما بوده؟ یا این که انتخابی در سطح حکومت است؟

ج : صدا و سیما نمی‏تواند این مناظره‏ها را بدون توافق افراد قدرت‏مند در حاکمیت انجام بدهد.


س : فکر می‏‌کنید تاثیر این مناظره‏ها در افکار عمومی و در جامعه چیست؟

ج : چون اقشار وسیع‏تری از مردم این مناظره‏ها را می‏بینند، تاثیر آن را مثبت قلم‏داد می‏کنم و آن را اقدام مثبتی می‏بینم. منتها هر اقدام سیاسی، حرکتی دوجانبه است. به این خاطر باید همواره تیزهوش‏تر بود. یعنی در هر گفت‏‌وگو و رفتار سیاسی، ضرر و فایده‏اش را باید بررسی کرد. اگر مناظره‏‌ها همین‏گونه پیش برود و اقشار بیشتر و دیدگاه‏های متفاوت‏تری، حتی در داخل حاکمیت و نیمه‏حاکمیت، در آن شرکت داده شوند که نظرات‏شان را بیان کنند، می‏تواند تاثیر مثبت بگذارد.


س : این تاثیر مثبت چیست؟ شما کدام تاثیر عملی را در جنبش می‏بینید؟

ج : این مناظره‏ها از یک سو، لایه لایه بودن جناح راست را نشان می‏دهد. از سوی دیگر برای اقشار بیشتری از مردم که به اینترنت و ماهواره دست‏رسی ندارند (برای اقشاری هم که دست‏رسی دارند پارازیت‏هایی که بر روی ماهواره‏ها و همین‏طور رادیوها فرستاده می‏شود، مشکل‏ساز است)، بخشی از دید‏گاه‏های جنبش سبز مطرح می‏شود. هم‏چنین باعث می‌‏شود بخشی از حاکمیت و جناح راست، حد میانه‏تری را اتخاذ کند و جناح سرکوب را مقداری عقب بزند.

به نظر من، جناح سرکوب راضی به این مناظره‏ها نیست و سعی می‏کند آن را به گونه‏ای برهم بزند. چون کشمکش‏های درون جناح راست موجب می‏شود امکان حقانیت جنبش سبز بیشتر شود و خواسته‏هایش در پروسه‏ای میان‏مدت در جامعه جا بیفتد.


س : آقای رحمانی، برخی که مخالف هستند و یا نظر دیگری دارند، استدلال‏‌شان این است که این مناظره‏ها برای آرام کردن جامعه و منصرف کردن‌اش از ادامه‏ی مبارزه، به‌خصوص در شکل تظاهرات و نمایش‏های خیابانی مردم، است.

ج : یک جنبش مدنی ـ سیاسی خواسته‏هایی دارد و تا به خواسته‏هایش نرسد، سعی می‏کند به اشکال مختلف جنبش را ادامه بدهد. بالطبع وقتی جنبشی می‏گوید که من مدنی و مسالمت‏آمیز هستم، از گفت‏وگو فرار نمی‏کند.

کسی که حقاینت داشته باشد، می‏تواند اصولی حرکت کند و خواسته‏‌هایش را به‏دست بیاورد. منتها این تیزهوشی مدیران، رهبران، روشنفکران و دانشجویان جنبش سبز است که می‏تواند در امتیاز دادن و امتیاز گرفتن معقول برخورد کند.

باید بپذیریم که حاکمیت هنوز جنبش سبز را به رسمیت نشناخته است. آن‏هایی که در داخل ایران زندگی می‏کنند، وقتی به شهرستان‏های ایران می‏روند، و به روستاهای ایران می‏روند، متوجه می‏شوند که جنبش سبز، یک جنبش شهری بزرگ در کلان شهرها و متعلق به طبقه‏ی متوسط است، که هنوز زبان گسترده‌ای پیدا نکرده است.

ولی جنبش سبز توانسته است شرایط خود را به بخشی از حاکمیت، به شکل بحران ایجاد‌شده در درون حاکمیت، تحمیل کند و همین جنبش اگر مسالمت‏آمیز و مدنی از گفت‏وگوها استقبال کند، می‏تواند حرف‏اش را بیشتر به گوش میلیون‏ها نفر برساند.

ممکن است بگویید که نمایندگان جنبش سبز در این مناظره‏‌ها شرکت نمی‏کنند، ولی همین که بخشی از حاکمیت به حقانیت‏هایی از این جنبش توجه دارند یک امتیاز است.

اگر این مناظره‏‌ها بیشتر بشود و نمایندگان واقعی جنبش در این مناظره‏ها شرکت کنند، می‏تواند به یک جنبش مدنی سیاسی که رفتار مسالمت‏آمیز دارد، کمک کند. در رفتار مسالمت‏آمیز امتیاز دادن و امتیاز گرفتن، به شرط حفظ اصول، تاکید می‏کنم به شرط حفظ اصول، عمل درستی است.


تاریخ انتشار : ۲۸ / دی / ۱۳۸۸

منبع : سایت رادیو زمانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_10_2011 . 17:21
#35
دولت نفتی حزب را برنمی‌تابد



نام مصاحبه : دولتِ نفتی حزب را برنمی‌تابد

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه‌کننده : میترا شجاعی

موضوع : _____


مقدمه :

در حالی که گروهی از فعالان سیاسی و نزدیکان میرحسن موسوی او را به تاسیس یک حزب یا جبهه‌ی سیاسی تشویق می‌کنند، برخی از تحلیل‌گران و فعالان سیاسی به موسوی توصیه کرده‌اند که در قالب موارد اعلام‌شده در نهمین بیانیه خود، اقدام به تاسیس یک نهاد مدنی فراگیر کند. تقی رحمانی از فعالان ملی مذهبی از جمله‌ی این افراد است. به عقیده‌ی وی در شرایط امروزی ایران، یک حزب یا جبهه نمی‌تواند کارایی داشته باشد، در حالی که وی تشکیل یک نهاد مدنی برای دفاع از فصل سوم قانون اساسی (فصل مربوط به حقوق مردم) را بسیار ضروری‌تر و کاراتر از یک حزب سیاسی می‌داند. تقی رحمانی همچنین معتقد است میرحسین موسوی کاریزماتیسم لازم برای رهبری سیاسی را ندارد، ولی به علت داشتن مشروعیت نسبی در بخشی از حاکمیت، می‌تواند پیگیر اجرای فصل سوم قانون اساسی شود.


مصاحبه :

س : آقای رحمانی شما در یادداشتی که در روزنامه‌ی "اعتماد ملی" منتشر کردید، به آقای موسوی توصیه کرده‌اید که به‌جای تشکیل حزب یا جبهه‌ی سیاسی، در پی تأسیس یک کمیته یا یک نهاد مدنی باشد و دلایل‌تان را هم توضیح دادید. ولی از سوی دیگر، از جانب برخی دیگر از فعالان سیاسی منجمله آقای سحابی عنوان شده است که الان چون حرکاتی در جامعه در حال رخ دادن است که نیاز به رهبری دارد، بنابراین بهتر است که اتفاقا آقای موسوی یک حزب یا یک جبهه تشکیل بدهند که بتواند این حرکات را رهبری بکند. پاسخ‌تان به این گفته چیست؟

ج : مسئله‌ی رهبری‌ی حرکتی که در جامعه ایجاد شده، الزاماً نمی‌تواند با حزب یا جبهه‌ی سیاسی تأمین بشود. مهم این است که بشود آن ارتباط را با جامعه برقرار کرد. پس یک نهاد دیگر هم شاید این کار را بکند. اما بحث مهم‌تر این است که جامعه ما به چه نیاز دارد؟ شما دقت بکنید که روال تکراری تاریخ ما اینگونه بوده که معمولا از یک فضای نیمه‌باز به دیکتاتوری رسیده و بعد از مدتی به سمت بسته شدن کامل فضا رفته است و این در تاریخ صدساله‌ی ما تکرار شده است.

حرکت‌های آزادی‌خواهانه‌ی ما، مثل جبهه ملی و همین جریان اصلاحات اخیر، با حرکت‌های انقلابی فرق دارد. انقلاب به مردم یک جامعه تحمیل می‌شود. انقلاب بحث دموکراسی نیست، بحث رهایی از یک استبداد است. این حرکت‌ها هم به آن درجه نرسیده است. از طرف دیگر شما دقت کنید، اگر جامعه نهاد مدنی داشت، نتیجه‌‌ی این انتخابات آن قدر مهم نبود، چرا که حکومت نمی‌توانست هرکاری که دلش می‌خواهد بکند. چرا این کار را می‌کند؟ به خاطر این که آن نهاد مدنی وجود ندارد.

نتیجه‌ی انتخابات آمریکا با آمدن بوش مورد موافقت ‌خیلی‌ها نبود، ولی آقای بوش نتوانست تمام نهادهای مدنی آمریکا را ضعیف بکند. از سوی دیگر تشکیل جبهه و حزب به یکسری توافق‌هایی نیاز دارد. بسیاری از کسانی که به آقای موسوی رأی دادند، به یک رییس جمهور رأی داده‌اند و نه به یک رییس حزب یا رییس جبهه. و بعد در کشورهایی مثل ما عمر جبهه و حزب خیلی کوتاه است و خیلی زود به اختلاف می‌رسیم. اینها دلایلی ا‌ست که به نظر من تشکیل حزب و جبهه از سوی آقای موسوی نمی‌تواند رهنمود درستی به سوی آینده باشد.


س : شما، هم در مقاله‌‌تان و هم الان در صحبت‌هایتان، اشاره کردید به این که مردمی که به آقای موسوی رأی دادند، می‌خواستند به یک رییس جمهور رأی بدهند، نه به یک رهبر سیاسی، و معلوم نیست که در لباس رهبریت هم دنباله‌روی آقای موسوی باشند. ولی اعتراضات بعد از انتخابات به نظر من یک‌مقدار خلاف حرف شما را ثابت کرد. یعنی دیگر الان مسئله‌ی انتخابات نیست، ولی همچنان مردم دنباله‌روی آقای موسوی‌اند و همچنان منتظرند که ببینند ایشان چه می‌گویند، و ایشان چه رهنمودی ارائه می‌دهند. به نظر می‌رسد که حرف آقای سحابی درست باشد. یعنی مردم الان اتفاقاً به یک رهبر نیاز دارند!

ج : به رهبر نیاز داشتن عملاً به معنای راه‌انداختن یک جبهه و یک حزب نیست. جبهه، تشکلی از احزاب سیاسی متفاوت است. این احزاب سیاسی متفاوت دارای یک نگاه نیستند. ببینید خواسته‌های مردم الان مثلاً ابطال انتخابات است، یا نداشتن یکسری حقوق مثل برگزاری تجمعات و اینها؟ این به نظر من با یک برنامه‌ی سیاسی خاص متفاوت است. یک تیپ اجتماعی و یک نهاد مدنی هم می‌تواند به این نیازها پاسخ بدهد.

از طرفی من تجربه‌ی گذشته‌ی جبهه‌ها و احزاب را در جامعه ایران چندان موفق نمی‌دانم. چهره‌های موفق در ایران هم، رهبران جبهه یا حزب نبودند. من مشکل جامعه‌ی ایران را عمیق‌تر از این می‌بینم. شکاف بزرگ جامعه‌ی ما شکافی است که بین دولت و ملت به شکل کامل، و نه تنها در حالت‌های اعتراضی، بلکه در حالت‌های عادی هم وجود دارد. یعنی این جامعه، مدنی نیست. حالا اگر کسانی باشند که در حکومت حضور داشته باشند و امکان هم داشته باشند و از اپوزیسیون نباشند، و از نهادهای مدنی حمایت کنند، می‌توانند این شکاف را پر کنند.

برای مثال، الان به نظر من در جامعه‌‌ هر کسی باید به این مسئله رسیده باشد که اگر از آزادی محدود دیگری حمایت نکند، یکروز نوبت خودش خواهد شد. وقتی که به آقای جوادی آملی و آقای استادی اعتراض می‌شود، آقای جوادی آملی باید یادش بیاید که در سال ۱۳۷۲ از آیت‌الله منتظری کاملا حمایت نکرد. اگر ما در سطح بخشی از همین جناح راست و اصلاح‌طلب به این اصل برسیم، این به نظر من مهم‌تر از هر جبهه و حزب سیاسی است و این یک کنش مدنی می‌طلبد. در چند اصل محدود در مورد آزادی باید این حق را داشته باشد و بپذیرد که امکان دارد کسی مثل من فکر نکند و مرا قبول نکند. جامعه ایران در گذشته چند بار به این مرحله رسیده است. ولی چون فقط بحث دولت‌محوری و حزب سیاسی و جبهه‌سیاسی بوده، نتوانسته این مسئله‌ی خلاء جامعه مدنی را پر کند.


س : برخی از فعالان سیاسی و اجتماعی معتقد هستند که مشکل ایران اتفاقا این است که کار حزبی در آن صورت نمی‌گیرد و ما احزاب متشکل و قوی نداریم که بتوانیم حزبی وارد انتخابات بشویم. ولی شما الان دارید چیز دیگری می‌گویید. آیا معتقدید که حزب نداشتن اصلاً مشکل ما نیست یا این که معتقدید قبل از آن باید نهادهای مدنی تقویت بشوند؟

ج : این گفته کاملا درست است. من علاوه بر سیاسی بودن، یک نگاه مدنی ‌‌ـ سیاسی دارم و از طرف دیگر هم معتقد نیستم مشکل جامعه ایران حزب است. ما حزب داریم، ولی حزب به دو دلیل در جامعه‌ی ایران خوب شکل نگرفته است. اول این که دولت نفتی اصلا حزب را قبول نمی‌کند. دوم این که جامعه‌ی مدنی وجود ندارد. احزاب در ایران سه نوع سرنوشت پیدا کرده‌اند. یا بعد از مدتی حکومتی می‌شوند و از مردم جدا می‌شوند. یا سرکوب می‌شوند، مثل خیلی از جریانات سیاسی. یا تبدیل به فرقه و محفل می‌شوند، یعنی حکومت‌ها دورشان را خالی می‌کنند. از سوی حکومت دور احزاب، میدان مین گذاشته می‌شود و کسی جرأت نمی‌کند به احزاب نزدیک بشود. مثل جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی و گروه‌های دیگر که خیلی هزینه‌بر می‌شوند.

شما دقت بکنید، همین بحث انتخابات اخیر از یک بحث مطالبه‌محوری و جنبش‌های مدنی خاص قدرت گرفت. تعدادی از کاندیداها، اول آقای کروبی و بعد آقای موسوی، سعی کردند به خواسته‌های مدنی مردم پاسخ بدهند. حزب هم وقتی قدرت پیدا می‌کند که جامعه مدنی وجود داشته باشد. وقتی انجمن صنفی معلمان ایران یا سندیکاهای کارگری متشکل نیستند، عملاً حرکت‌های سیاسی بعد از مدتی با مانعی به نام دولت نفتی برخورد می‌کنند و اقتضای این دولت نفتی اصلاً با اهمیت به حزب نمی‌خواند.

بله، بعضی از دوستان ما می‌گویند مشکل ما از کار حزبی‌ست. من می‌گویم در حال حاضر جامعه‌ی مدنی بر حزب اولویت دارد، نه اینکه حزب را بگذارم جای جامعه مدنی و برعکس. ما به هر دو نیاز داریم. ولی همین احزابی که الان وجود دارند را شما ببینید: حزب کارگزاران نماینده‌ی بخشی از بوروکرات‌های داخل حکومت است. جبهه‌ی مشارکت، جناح روشنفکری است. جبهه‌ی انقلاب اسلامی، نمایندگی‌ی خط امامی‌های‌سنتی و نوگرا را دارد. جبهه‌ی ملی مذهبی‌ها هست، جبهه‌ی ‌ملی هست، نهضت آزادی هست. ولی چرا این‌ها به معنای واقعی حزب نیستند؟ اینها مخاطب دارند، ولی آنقدر نزدیک شدن به جریان‌های بیرون از حاکمیت و حتی الان برای جریان‌های داخل حاکمیت، مثل جبهه‌ی مشارکت و غیره، هم هزینه دارد که خود به خود نشان می‌دهد این ضعف وجود دارد. همین احزاب اگر بخواهند قوی بشوند، نیاز به نهادهای مدنی قوی دارند.


س : شما معتقدید که الان، هم نهادها باید تقویت بشوند و هم احزاب. پس چرا فکر می‌کنید که آقای مهندس موسوی که اتفاقاً یک شخصیت سیاسی هستند بجای تشکیل یک حزب سیاسی بهتر است سراغ نهادهای مدنی بروند؟ فکر نمی‌کنید کار نهادهای مدنی را باید به فعالان حقوق بشر و فعالان مدنی واگذار کرد؟

ج : آقای موسوی روشنفکری ‌است با توان اجرایی، یک سیاستمدار کاریزما با قدرت خطابه و جوسازی نیست و یک شخصیت بسیار متین و آرامی هم دارد، با یک سابقه مشخص. این ویژگی آقای موسوی است. من خودم هم یک فعال سیاسی بودم، ولی الان به بحث مدنی اولویت می‌دهم، بدون اینکه سیاست را کنار بگذارم. الان نیاز جامعه ما چیست؟ آقای موسوی در بیانیه‌ی نهم‌اش هفت یا هشت خواسته مطرح کرده است. این خواسته‌ها اکثراً مدنی هستند و اکثراً در قانون اساسی ما وجود دارند، فصل حقوق مردم، یعنی فصل سه قانون اساسی ما، کاملا در مقابل بندهای دیگر منفعل است. حالا یک نفر با چنین ویژگی‌ای از نماینده‌های علما، روشنفکران و وکلا دعوت بکند و اینها چون آقای موسوی یک چهره‌ی درون حاکمیت است، نترسند و جلوتر بیایند. و اینها کسانی باشند که خودشان هم حمایت همه‌ی احزاب و همه‌ی نهادهای مدنی را جذب کنند. مثلا حق تجمع، حق تشکیل تشکل‌ها، دفاع از آزادی بیان، رسانه‌ی مستقل. اینها خواسته‌هایی است که آقای موسوی تعقیب می‌کند. این نوع خواسته‌ها وظیفه‌ی حزب نیست، اتفاقا این خواسته‌های آقای موسوی خواسته‌هایی کاملا مدنی است. اگر با یک هویت مدنی بیان بشود، همه‌ی احزاب سیاسی از آن حمایت می‌کنند و آنجاست که خود آقای موسوی بعنوان یک طرف سیاسی وارد گفت‌وگو با احزاب سیاسی دیگر نمی‌شود، چون عضو یک حزب سیاسی منافع خاصی دارد. شما فرض بگیرید که ایشان بتوانند یک جبهه تشکیل بدهند. من بعید می‌دانم در این شرایط بشود جبهه تشکیل داد.


س : چرا تشکیل یک جبهه را بعید می‌دانید؟

ج : در ایران شما یک طرف منفعل ندارید، یک جناح هم در مقابل شما هست، با تاکتیک‌ها و رفتارهای متفاوت. جبهه باید زیر یک اتحاد حداقلی بوجود بیاید. ایجاد چنین اتحاد حداقلی با وجود اختلافات سیاسی خیلی سخت است. ولی این نوع خواسته‌ها که هرکس حق تشکل دارد، هر کس حق آزادی بیان دارد، هر کس می‌تواند در چارچوب مقررات رسانه‌ی مستقل داشته باشد، این خواسته‌ها دیگر نمی‌تواند اختلاف ایجاد کند. یعنی این اهداف، اهدافی مدنی است، ولی خب هر چه به سمت سیاسی برود همه‌ی احزاب سیاسی را می‌تواند متحد کند. کسی که این دیدگاه را مطرح می‌کند، بدون این که خودش یک حزب سیاسی باشد، در حقیقت وحدت همه‌ی احزاب سیاسی هم با اوست.


س : آنوقت چه تضمینی وجود دارد که در مقابل این نهاد مدنی کارشکنی نشود؟ چون الان ما نهادهای مدنی‌مان در حقیقت فلج هستند. کانون مدافعان حقوق بشر، جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی، اینها هیچ کدام عملاً نمی‌توانند کار بکنند، برای این که به آنها اجازه داده نمی‌شود.

ج : کاملا درست است. ولی به نظر من نهاد مدنی دو امتیاز دارد. یکی این که بخش‌های داخل حاکمیت می‌آیند. دوماً به نظر من هزینه‌اش از حزب کمتر است. ضمن این که مانع همیشه وجود دارد، به این شک نباید بکنیم. ببینید یکماه پیش آقای میرحسین موسوی یک شخصیت ارزشی داخل نظام بود، حتا به نوشته‌ی آقای شریعتمداری. الان دارند اتهامات عجیب و غریب به ایشان می‌زنند. اینها مقبولیت‌هایی در بدنه‌ی حاکمیت دارند که وقتی از حق مخالف دفاع می‌کنند، این دفاع می‌تواند توزیع و تکثیر دموکراسی و آزادی‌های گروه بیشتری را در جامعه ایجاد کند.

از طرفی تشکیل یک حزب سیاسی الزاماتی دارد که این الزامات به نظر من بیشتر از الزامات تشکیل یک نهاد مدنی است. یعنی یک نهاد مدنی شرکتی است با مسئولیت محدود، ولی حزب سیاسی ایجاد یک شرکت با مسئولیت گسترده است که ساماندهی‌اش خیلی متفاوت است. این تجربه‌ی چندین و چندساله‌ی سیاسی خود من هم هست.

شاید هم یک مقدار عجیب باشد که یک فعال کاملا سیاسی، با یک زمینه فکری مشخص، الان این قدر به یک نهاد مدنی عمومی توجه ‌دارد. ولی این برخاسته از تجربه‌ی من است، ضمن آن که هیچ تضمینی نیست که روشی صددرصد پیروز بشود. ولی به نظر من این امتیازآورتر از حزب است. تشکیل یک نهاد مدنی قدرتمند مورد حمایت چهره‌‌های ذی‌نفوذ در نظام جمهوری اسلامی، برای دموکراسی در ایران امتیازآورتر از یک حزب سیاسی یا یک جبهه‌ی سیاسی است.


تاریخ انتشار : 14.07.2009

منبع : سایت رادیو دویچه وله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_10_2011 . 17:24
#36
هیچ‌کس در جامعه نباید حذف شود



نام مصاحبه : هیچ‌کس در جامعه نباید حذف شود

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه‌کننده : حسین علوی

موضوع : _____


مقدمه :

انتشار دو نامه‏‌ی اخیر آقایان کروبی و موسوی، مسائل تازه‌‏ای را در مورد آینده‏ی حرکت‏های اعتراضی موسوم به جنبش سبز مطرح می‏کند. یکی از این مسائل، انتظاری است که در نامه‏ی آقای کروبی، خطاب به رفسنجانی در مورد عمل‏کرد مجلس خبرگان و انتقاد از سکوت و نقش منفعل ایشان مطرح می‏شود. در این زمینه با آقای تقی رحمانی، از فعالان سیاسی گفت‌و‌گو کرده‌ام.


مصاحبه :

س : آقای رحمانی! سؤال این است که با توجه به سبک و سیاق آقای رفسنجانی در حل و فصل مسائل سیاسی که مبتنی بر اقدامات پشت پرده و لابی‏‌گری بوده، آیا در شرایط کنونی که جنبش سیاسی در ایران، ابعاد گسترده‏ی اجتماعی و صورت آشکار پیدا کرده است، هنوز این شکل و شیوه‏ها می‏تواند کارایی داشته باشد؟

ج : این دو با هم منافات ندارند. ما یک منطقه‏ی مشاع داریم که نگاه امنیتی نظامی، این منطقه‏ی مشاع را به همه تنگ کرده است: چه بوروکرات‏‌های داخل حاکمیت و چه فعالان مدنی بیرون از حاکمیت، و چه جریان سیاسی دور از حاکمیت.

اگر این‏‌گونه ببینیم، باید نگاه امنیتی نظامی، تا آن‏جایی که ممکن است ایزوله شود. آقای هاشمی رفسنجانی نشان داده است که با این نگاه همراه نیست. اما ایشان شیوه‏های خاص خود را دارد.

اما آقای رفسنجانی باید متوجه باشد که این منطقه‏ی مشاع که ایشان هم در آن شریک است و همان حداقل آزادی‏ها و یا بخشی از خواسته‏های بنیادین ملت است، با رفتارها و نگاه‏های سیاسی امنیتی و نظامی محدود می‏شود.

پس چنین نامه‏ای به آقای هاشمی، آگاهی جامعه را بالا می‏برد و در عین حال شاید دست آقای هاشمی را برای حتی یک سری گفت‌و‌گوهای پشت پرده که سیاست ایشان است، چون ایشان معمولا از ظرفیت‏های قانونی و حقوقی یا استفاده نمی‏کند و یا نمی‏تواند استفاده کند، باز می‏گذارد.

در صف‏‌بندی‏ای که امروز وجود دارد و در منطقه‏ی مشاعی که برای همه‏ی مخالفان امنیتی و نظامی شدن جامعه داریم، میان کسانی که به خواسته‏های بنیادینی مانند آزادی اجتماعات، انتخابات آزادتر، و توجه به فصل سوم قانون اساسی که مربوط به حقوق ملت است، نزدیک باشند، خود به خود همکاری‏هایی در اشکال مختلف شکل می‏گیرد.

این نوع همکاری، همکاری‏‌ای کاملاً متحد و منسجم نیست، بلکه همکاری در منطقه‏ی مشاع است، که امکان دارد افراد با منافع متفاوتی در این منطقه‏ی مشاع شرکت کنند. در نتیجه، رهبری آن نیز، رهبری ایدئولوژیک یا کاریزماتیک نیست، بلکه رهبری توافقی و قراردادی است. یعنی تا وقتی که شما روی آن باورها هستید، دیگران نیز با شما همکاری می‏کنند.


س : آقای میرحسین موسوی در نامه‏ی اخیر خود بار دیگر بر تقویت شبکه‏های اجتماعی موجود تاکید کرده است. چنین شبکه‏ای شاید از نظر نیازهای تشکیلاتی این جنبش، یک راه حل باشد، ولی به نظر می‏آید که چهارچوب‏های گفتمانی و سیاسی جنبش از نوعی ابهام و کاستی رنج می‏برد که همکاران همان منطقه‏ی مشاعی که شما ذکر می‏کنید، این نیازها را به اشکال مختلف مطرح می‏کنند. شما این کاستی‏ها و راه‌حل آن را چگونه می‏‌بینید؟

ج : از نظر من شبکه‏های غیررسمی مدنی، مانند همین شبکه‏های اجتماعی و محفل‏های خودجوش، در کنار نهادهای مرجع مدنی مثل تشکیلات روزنامه‏‏نگاران، معلمان، زنان، و تشکیلات قومی و احزاب سیاسی، می‏توانند جامعه را به سوی یک رفتار مدنی سوق بدهند.

تکیه‏ روی شبکه‌‏های اجتماعی، از سوی آقای موسوی، تکیه‏ی مناسبی است. این نوع تشکیلات‏ها به جریان‏ها شور و حال می‏دهد، ولی سمت‏گیری‌ی راهبردی نمی‏دهد. سمت‏گیری راهبردی را نهادهای مرجع مدنی و برخی از احزاب سیاسی داخل حاکمیت و شخصیت‏های سیاسی مدنی‌ی مؤثر می‏دهند.

اشاره‏‌ای من به نگاه پیوندی و تلفیقی است؛ ضمن این که باید دقت کنیم که جامعه‏‏ی ایران، بعد از شکست اصلاحات کلان‌محور سال ۸۴، موجی مطالبه‏محور را شروع کرد و بخشی از موج سبز، همان دید مطالبه‏محوری را دارد. وقتی آقای موسوی از ۹ خواسته‏ی مشخص صحبت می‏کند، یا هم‏چنین آقای کروبی چند خواسته‏ی مشخص را مطرح می‏کند، یا وقتی مطالبات اقشار پاسخ داده شد، آن‏ها در انتخابات شرکت کردند.

پس خود‏به‏خود، جنبش سبز مانند تیم ملی است، ولی تشکل‏های زنان، اقوام، اصناف، و تشکل‌های صنفی مثل تیم‏های لیگ هستند و بسته به میزان قدرت‏مندی این تیم‏‏ها، می‏توان تیم ملی قدرت‏مندی درست کرد. مساله‏ی مهم‏تر هم این است که این تشکل‏ها باید حتماً تکامل پیدا کنند.


س : به این ترتیب، شما از نظر گفتمانی و سیاسی، همان چهارچوب توافقی و قراردادی، بر محور مطالبات، را فعلاً کافی می‏دانید و فکر می‏کنید در حال حاضر به آن شکل نیازی به گفتمان کلان یا چهارچوب سیاسی‌ی کلان نیست.

ج : نه نیاز است و نه جواب‏گو است. ما تجربه‏‌ی مشروطیت و انقلاب سال ۵۷ را داریم. گفتمان‏های کلان دولت‏محور ما را کامیاب نکرده است. آن زمان، ما، یا به رهبری‏های کاریزماتیک رسیدیم، که نتوانستند ما را به دمکراسی برسانند، و یا به رهبری‏های جبهه‏ای، مانند دکتر مصدق، رسیدیم که باز پیروز نشدیم.

به نظر من این بار به جای این که خانه را خراب کنیم، داریم آجر به آجر، قسمت‏‌های مختلف آن را تعمیر می‏کنیم. این تعمیر تلفیقی است از مبارزات مدنی مارتین لوترکینگ با تلفیقی از نگاه گاندی و ماندلا در هند و آفریقای جنوبی، است.

مثالی می‏زنم؛ به قول شریعتی، ما ایرانی‏ها بین روح سامی و هندو هستیم. تلفیق این دو روح به نفع ما است. انقلاب، روح سامی و شورشی‌ی ما بود. روح انفعالی منفی هندی هم در ما هست؛ یعنی ساکت شدن. ولی گاندی خلاقیتی خلق کرد. به عبارتی، این نوع تئوری باید آجر به آجر ساخته شود.

نه این که ما هیچ تجربه‏ و دستاوردی نداریم. ما چیزهای زیادی برای "چه نباید کرد" داریم که باید از آن‏ها، چیزهایی برای "چه باید کرد" درست کنیم.

این حرکت، تئوری‏های کلان و خرد را با هم می‏خواهد، منتها با یک نکته‏ی ظریف. دستاوردهای همین سه ماهه، دستاوردهای عمیقی بوده است. اما باید به آن‏ها پرداخت. این بار رهبری سیاسی مدنی را توصیه کنیم و خواسته‏های بنیادین، ولی مشخص و جزء به جزء، را پی‏گیری کنیم. به نظر من، چنین برخوردی می‏تواند دستاورد بیشتر و صدمه‏ی کم‏تری همراه داشته باشد.

اگر این فرهنگ در کشور به وجود بیاید که "پیروزی من، شکست تو نیست"، بلکه هر کس باید سر جای خودش بنشیند، می‏‌توانیم به افق بهتری برسیم.


س : در ارتباط با همین رهبری سیاسی ـ مدنی که اشاره کردید، انتظاری است که گروهی از روشنفکران و نخبگان جامعه، از مراجع بزرگ مذهبی دارند. برای نمونه، در نامه‏ی اخیر چند صد تن از فعالان مدنی، همان‏طور که در گذشته، در نامه‏ی جمعی از روزنامه‏نگاران مطرح شده بود، ضمن تمجید از نقش آیت‏الله منتظری و آیت‏الله صانعی، از دیگر مراجع سنتی و منتقد حکومت نیز خواسته‏اند که مواضع آشکارتر و رادیکال‏تری در این زمینه داشته باشند.

ج : این هم سوال خوبی است. به نظر من نحوه‏ی نگاه ما باید مشخص باشد. اگر دید ما این باشد که هیچ‌کس در جامعه حذف نشود، و هر کس سر جای خودش بنشیند: نظامی‏ها در جای‏گاه خودشان قرار بگیرند، و مدنی‏ها و دیدگاه‏های مختلف نیز در جای‏گاه خود باشند.

می‏‌دانیم که بخشی از جامعه‏ی ما باورهای سنتی دارد و یک سری ویژگی‏های مذهبی نیز در جامعه‏ی ما وجود دارد، باید ببینیم که آیا امروز نیز نگاهی مانند جنبش مشروطیت و یا جنبش ملی به جامعه‏ی روحانیت داریم و یا نگاه‏مان حداکثری است؟

کسانی که این بیانیه را امضا کرده‏اند، اکثرا مخالف دخالت نهاد دین در دولت هستند. به همین دلیل نیز از حکومت یا بیرون انداخته شده‏اند، یا طرد و نفی شده‌‏اند، مانند مهندس عزت‏الله سحابی، و دکتر ابراهیم یزدی. البته چهره‏های غیرمذهبی نیز در میان امضا کنندگان وجود دارند. پس در این نامه، از مراجعی کمک خواسته می‏شود که از دین دولتی احساس نگرانی می‏کنند.

هر اندیشه و تفکری، محصولاتی دارد. در برخی از حرکت‏های مدنی و سیاسی، به محصول توجه می‏کنیم و در برخی دیگر، به ریشه‏ی تفکر توجه داریم. اگر به نیت‏ها کار نداشته باشیم و به محصول توجه کنیم، خواسته‏های این بزرگواران، خواسته‏های خوبی است.

آقای منتظری از حقوق شهروندی بهاییان دفاع کرده و طرفدار این است که احزاب سیاسی میدان‏دار اصلی باشند. ایشان معتقد به این است که نقش ولایت فقیه در جاهایی در حد نظارت می‏آید.

به این خاطر، به نظر من، نحوه‏‌ی روابط مهم است. ما باید توجه داشته باشیم که تفکر مهم است و تفکر سنتی در ایران، همواره جایگاه دارد و این جایگاه را نباید فراموش کنیم. مشکل ما در ۱۰۰ سال گذشته این بوده که می‏‌خواسته‏‌ایم، ناگهان چیزی را حذف کنیم و چیز دیگری بیاوریم که این به چیز بدتری منتهی شده است.


تاریخ انتشار : ۱۰ / مهر / ۱۳۸۸

منبع : سایت رادیو زمانه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_10_2011 . 17:44
#37
نه بايد در جنبش سبز محو شد، و نه...



نام مقاله : نه بايد در جنبشِ سبز محو شد، و نه...

پاسخ‌دهنده : تقی رحمانی

پرسش‌گر : سایتِ تغییر برای برابری

موضوع : نه بايد در جنبشِ سبز محو شد، و نه در مقابلِ آن ايستاد، بايد در عينِ حفظ استقلال، با آن تعامل كرد


س : چگونه می‌توان در بستر مبارزات جاري، فكر برابري‌خواهي را به دفاع از آزادي‌هاي شهروندي و عدالت اجتماعي پيوند زد؟

ج : بايد توجه داشت و ترويج كرد كه فضاي انتخاباتي و بعد از آن، نتيجه رفتار و فعاليت جريان‌ها و افرادي است كه بعد از بن‌بست اصلاحات كلان‌نگر، دولت‌محور پارلماني به سوي مطالبات معين روي آوردند و جنبش‌ها يا حركات خاص يا خرد مدني را حول محور مطالبات جنسيتي (مانند كمپين يك ميليون امضاء)، قومي،‌ مذهبي، و صنفي سامان دادند و در چهار ساله دولت نهم تا حد توان فعاليت كردند و دچار محدوديت، محروميت، زندان و غيره شدند.

نگاه مطالبه‌محور از سوي چنين نهادهاي مدني و برخي از احزاب سياسي در دوره‌ی انتخابات مطرح شد و در برنامه كانديداها نمود پيدا كرد. چون كانديداها با جامعه‌اي مواجه شدند كه منافع ملي كلان را در بستر مدنيت و خواسته‌هاي مشخص تعريف می‌كرد و به عبارتي در اين مقطع ايران سه عنصر پايه‌اي داشت و تك‌پايه‌اي و كلي نبود.

اين سه عنصر پايه‌اي بر اساس "اصناف، اقوام، و جنسيت" نگاه جديدي به ايران بود كه از كلی‌گويي فرار می‌كرد. حرف و عمل كانديداهاي رياست جمهوري، انعكاس و پاسخ به اين مطالبات در حد توان آنها بود. از همين روست كه جنبش سبز مردم تا حدي محصول مطالبات خاص و مشخص جامعه است كه با يكديگر پيوند خورده و گويي رودها به رودخانه‌اي بزرگ پيوسته و به سوي دريا در حركت هستند، اما آيا بايد جزء يا حركت خاص را در كل حل كرد؟

به هيچ وجه چنين نيست و نبايد باشد.

در اين مورد مثالي می‌زنم. جنبش سبز همانند تيم ملي است. اما تيم ملي‌اي قوي است كه باشگاه‌هاي قوي داشته باشد و بازي‌هاي باشگاهي مستمر و منظم انجام دهد. اين باشگاه‌ها همين نهادهاي مدني اعم از زنان، اقوام، اصناف، دانشجويان و غيره هستند كه در عين حفظ هويت خود، به صورت مستقل و مرتبط با جنبش سبز پيوند برقرار مي كنند.

اين پيوند در بستر حقوق ملي، بستر فعاليت مدني و چارچوب حقوق اساسي مردم و جامعه است. خواسته‌هاي حداقلي در جنبش سبز توافق همه نهادها، احزاب و شخصيت‌ها و فعالين است، منتها به شكل شفاف و روشن. حمايت از رهبري جنبش سبز نيز مدني ـ سياسي است، نه عقيدتي و كاريزماتيك، و همكاري‌ها نيز بر اساس خواسته‌هاي روشن و شفاف و معيارها و خواسته‌هاي معين و حداقلي است كه با توافق صورت مي‌گيرد.

مانند دفاع از آزادي بيان، يا حق تجمع مسالمت‌آميز يا حق انتخاب شدن، امنيت بعد از ابراز عقيده و ... در عين حال به دليل بنيادي بودن جنبش سبز، در صورت تحرك جنبش، فعاليت‌هاي خاص مدني خود را تعطيل نمي‌كنند، اما گاهي خود را تعديل و يا بازنگري مي‌كنند. چون در صورت حركت جنبش سبز، براي جنبش‌هاي خاص يا خرد يا جزء،‌ فضاي تنفس بيشتري ايجاد مي‌شود. البته همواره بايد مد نظر داشت كه فضاي ايجاد جنبش سبز را جنبش‌هاي خاص به وجود آورده‌اند كه حال مي‌بايست با يكديگر تعامل كنند.

به گمان من جنبش‌هاي خاص، مانند خواسته‌هاي حقوقي عدالت‌طلبانه جنسيتي، در تعامل با جنبش سبز، برنامه‌هاي خود را بيشتر مطرح نموده و پيش خواهند برد. اگر جنبش سبز شكوفا شود، گرفتن يك ميليون امضاء با فعاليت‌هاي تعريف‌شده خاص خود و ايجاد فضاي عدالت‌طلبانه جنسيتي راحت‌تر عملي خواهد شد.

اكنون هيچ فرد و جرياني منكر ضرورت حضور زنان در انتخابات و جنبش سبز نيست، كه بي‌گمان نتيجه فعاليت جنبش‌هاي خاص است. اين تحركات به رشد درخواست‌ها و مطالبات نهادهاي زنان مي‌افزايد، به عبارتي اين دو، موجب نيرو‌افزايي يكديگر مي‌گردند.

با اين وصف نه بايد در جنبش سبز محو شد، و نه بايد در مقابل آن ايستاد، بلكه بايد در عين حفظ استقلال با آن تعامل كرد و به يكديگر بهره رساند.

در اين زمينه مي‌توان نقد معقول هم داشت.


س : تحول شرايط چه تأثيري بر كمپين يك ميليون امضاء مي‌گذارد؟

ج : به نظر من تحول شرايط بر روي حركت كمپين يك ميليون امضاء تأثير خواهد گذاشت و اين تأثير مثبت است. چون حضور زنان در بستر فعاليت‌هاي مدني در حوادث اخير قابل تأمل است. بايد توجه كرد كه بخشي از درخواست‌هاي كمپين تاكنون عملي شده، اما چگونه بايد نهادينه، قانوني و تضمين شود؟ اين امر بستگي به تلاش بيشتر فعالان و نهادهاي طرفدار حقوق زنان دارد.

رشد جنبش سبز، كه با حضور زنان همراه است، اقبال به خواست‌هاي كمپين را تقويت خواهد كرد. سه كانديداي رياست جمهوري با حضور زنان يا فعالان زنان نزديك به خود در انتخابات حضور يافتند، حتي آقاي احمدي نژاد كه در دوران تبليغات نسبت به حضور زنان واكنشي خاص نشان نداد، اما پس از انتخابات از وزراي زن در كابينه خود استفاده كرد. به هر حال اگر زني وزير شود، بايد قوانين مدني هم به اقتضاي اين وضعيت تغيير كند. اما مسئله مهم نحوه تعامل كمپين با شرايط موجود است. كمپين موج‌افشاني خاصي داشته، ولي مي‌تواند با جنبش سبز به سطح توده زنان كارمند و تحصيل‌كرده وارد شود. اين ورود در اين سطح هنوز صورت نگرفته است. موج رسانه‌اي و نفوذ در اقشار خاص زنان به وجود آمده، اما مسئله‌ي عموم زنان كارمند، شاغل و تحصيل‌كرده نشده است.

كمپين بايد بينديشد كه چگونه مي‌تواند با توجه به وضع جديد، خواسته‌هاي مدني كمپين را به لايه‌هاي عمومي‌تر جامعه، اعم از زن و مرد، ببرد.

بايد توجه داشت كه بين روشنفكران و تحصيل‌كردگان فرق وجود دارد. كمپين جرياني روشن‌فكري است. مانند همه جريان‌هاي ايراني. اما جنبش سبز توانسته تحصيل‌كردگان را جذب نمايد. كمپين بايد به اين تحصيل‌كردگان و افراد شاغل و كارمند بينش مدني حقوق زن بدهد. اگر اين اقدام عملي شود، هم عدالت حقوقي زنان نهادينه مي‌شود و هم اين عدالت حقوقي به نهادينه شدن دموكراسي ياري مي‌رساند. چون نمي‌توان با حذف يا درجه دوم قرار دادن نيمي از جامعه، دموكراسي نهادينه شده‌اي داشت. بايد ديد كه از ميدان گسترده‌شده مخاطب در شرايط فعلي، نهادهاي مدني، اعم از زنان، اقوام و اصناف مي‌توانند قدرت خود را نهادينه كنند يا خير؟ چون بدون نهادينه شدن اين جنبش‌ها و فعاليت‌ها،‌ دموكراسي حاكم نمي‌شود.

در مورد راهكارهاي عملي مي‌توانيم در فرصت جداگانه اي با يكديگر گفتگو كنيم.


تاریخ انتشار : ۱۸ / شهریور / ۱۳۸۸

منبع : سایت تغییر برای برابری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_10_2011 . 17:46
#38
جنبش سبز میخ دموکراسی را می‌کوبد، نه انقلابی‌گری را



نام مصاحبه : جنبشِ سبز میخِ دموکراسی را می‌کوبد، نه انقلابی‌گری را

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه‌کننده : محمد تهوری

موضوع : _____


مقدمه :

جنبش سبز مردم ایران که با کمپین انتخاباتی میرحسین موسوی متولد و با گذر زمان فراگیر و گسترده‌تر شد، با واکنش شدید مخالفان و برخوردهای خشونت‌آمیز حکومت، رفته رفته تفاوت‌هایش را با جنبش اصلاحات شفاف می‌کند. این در حالی است که رهبران جنبش می‌کوشند با تاکید بر آرمان‌های جنبش اصلاحات، خود را به عنوان اصلاح‌طلبی تمام عیار معرفی کرده و در تلاش هستند تا با ایستادگی روی اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی، حکومت را از انحراف باز دارند، اما بدنه جنبش خود را مقید به چنین اصولی نمی‌داند و هر از گاهی دست به ابتکاراتی می‌زند که در مغایرت با اهداف رهبران جنبش است. اینجا این پرسش به طور جدی مطرح است که روند حرکتی جنبش سبز بر مدار اصلاح‌طلبی استوار است یا اینکه می‌تواند چشم‌انداز یک حرکت انقلابی را ترسیم کند؟ پارامتر‌های موثر در تغییر مسیر جنبش چیست؟

تقی رحمانی از فعالان سیاسی و از فعالان ائتلاف ملی ـ مذهبی که سال‌های طولانی در زندان بوده است، به این پرسش‌ها پاسخ گفته است . او بر این باور است که حتی اگر بخشی از جنبش به سمت حرکات انقلابی خیز بردارد، رهبران جنبش و روشنفکران، که آنها را مدیران جامعه می‌خواند، از اصول اصلاح‌طلبی عدول نکرده و با طیف تندروی جنبش همراهی نمی‌کنند.


مصاحبه :

س : جنبش سبز بعد از مقطعی کوتاه از دوران رکود و سکون جنبش اصلاحات و با اوج‌گیری کمپین انتخاباتی آقای موسوی به‌منصه‌ ظهور رسید. به نظر شما این جنبش را باید در امتداد و دنباله‌رو جنبش اصلاحات دانست، یا اینکه اهداف و مرامی متفاوت از اصلاحات را دنبال می‌کند؟

ج : اگر منظور از اصلاحات، گفتمان خاتمی باشد که به اصلاح‌طلبی مشهور شده است، باید به قرائت‌ها و برداشت‌های متفاوتی که در جنبش اصلاحات وجود داشت توجه کرد و گفت، جنبش سبز از این منظر که به دنبال انقلاب نیست همسو با اصلاحات است و می‌کوشد یک سری اصلاحات را در عرصه‌ سیاسی و اجتماعی کشور ایجاد کند. بنابراین با چنین رویکردی، باید گفت این جنبش در تداوم جنبش اصلاحات است. ولی اگر اهداف و برنامه‌های این جنبش را مورد توجه قرار دهیم، تفاوت‌های بنیادینی بین این جنبش و جنبش اصلاحات خاتمی وجود دارد. جنبش اصلاحات در پی ورود به قدرت و ایجاد پاره‌ای از اصلاحات در چارچوب نظام بود. خاتمی وقتی جامعه‌ مدنی را مطرح می‌کرد، به دنبال ایجاد چنین جامعه‌ای از طریق اصلاح پاره‌ای از امور و آن هم از درون حکومت بود. این طرز نگاه به اصلاحات، در سال ۸۴ شکست خورد.

اما بعد از روی کارآمدن احمدی‌نژاد، فضایی در کشور ایجاد شد که نفی کامل گذشته نبود، بلکه مردم در رویکردی تازه به فعالیت سیاسی، به مطالبه‌محوری روی آوردند. این موضوع دو سال پیش طی بیانیه‌ای از طرف ائتلاف ملی ـ مذهبی‌ها مطرح شده بود و کم کم از طریق جنبش‌های اجتماعی مثل جنبش زنان، جنبش کارگران، و جنبش دانشجویان ترویج شد. تمرکز بر بحث مطالبه‌محوری در دوران انتخابات، ابتدا توسط مهدی کروبی و بعد از آن، از طرف میرحسین موسوی نیز مطرح شد. در واقع این‌بار به جای طرح مفاهیم کلان، جنبش سبز به طرح مباحث خردتر، تحت عنوان مطالبات اجتماعی روی آورد.

یک تفاوت عمده میان جنبش اصلاحات و جنبش سبز، اختلاف در روش‌هاست. جنبش اصلاحات به حکومت‌کنندگان توجه داشت و می‌کوشید اصلاحاتی در لایه‌های حکومت ایجاد کند، حال آنکه نگاه جنبش سبز به جامعه و توانایی جنبش‌های اجتماعی برای اصلاحاتی در کشور است. این تغییر نگاه، یک تحول بسیار مثبت نیز در فضای روشنفکری جامعه ایران بدنبال داشته است، به این معنا که روشنفکران از مباحث تئوریک و اختلاف روی مفاهیم به اشباع رسیده و سراغ محورهای خردتر رفتند. امروز بحث بر این است که به چه آرمان‌هایی اعتقاد داریم و همان‌ها را بعنوان مطالبه مطرح می‌کنیم، به عبارت دیگر امروز برای مثال آزادی به عنوان یک مطالبه از طرف جنبش مطرح می‌شود، حق اجتماعات، حق انتخاب کردن و از این دست مطالبات، به طوری‌که حتی آیت‌الله منتظری از حقوق بهائیان دفاع می‌کند.

تفاوت دیگر در این است که این جنبش از بطن جامعه بیرون آمده و توانسته همراهی عمومی را جلب کند و فهمیده که اگر روی مصادیق بیشتر توجه کند، می‌تواند طیف‌های وسیع‌تری از اجتماع را با خود همراه سازد. این ویژگی مهم جنبش است که دیگر بحث نمی‌کند که افراد تا کجا می‌توانند با جنبش همراهی کنند، بحث این است که هرکس حقوق شهروندی را قبول دارد می‌تواند با جنبش همراه باشد و برای تحقق آن حاکمیت را تحت فشار بگذارد. این جنبش بعنوان حرکتی مدنی و خیابانی، بدنبال انقلاب نیست و می‌کوشد از پایین به بالا فشار بیاورد.


س : شما روی توجه جنبش سبز به مصادیق تاکید دارید، به نظر شما جنبش تا کجا روی مصادیق می‌ماند. چرا که با گذشت شش ماه از جنبش به نظر می‌رسد، جنبش در آستانه تغییر مسیر و حرکت در مداری خارج از مدار اصلاح‌طلبی قرار گرفته است؟

ج : به نظر من مسایل اجتماعی، همچون علوم تجربی نیست. رفتار اجتماعی یک نوع کنش و واکنش است. به هر حال یک طرف ماجرا جنبش و طرف دیگر حاکمیت قرار دارد. جنبش نشان داده به بلوغی رسیده که از خشونت پرهیز دارد. پارادایم جهانی نیز به دنبال خشونت نیست، هر چند حکومت خشن برخورد می‌کند. نوع رفتار جنبش به شیوه عمل رهبران جنبش (موسوی و کروبی) و روشنفکران بعنوان مدیران جامعه، نیز بستگی دارد. اگر شما به اشغال سفارت امریکا نگاه کنید، آیت الله خمینی موافق حمله دانشجویان به سفارت نبود، ولی با این عمل بعد از اشغال سفارت همراهی کرد. اینجا باید روی نقش مدیران جامعه تاکید کرد. این گروه هستند که باید پرهیز از خشونت را تحلیل و ترویج کنند. آنها باید:


* اسلام را مقابل سکولاریزم قرار ندهند.

* دنبال مفاهیم کلی نروند و روی مصادیق تاکید کنند.

* اهداف جنبش را مشخص و در واقع مسولیت هدف‌گذاری را برعهده بگیرند.

یک جنبش اجتماعی و خیابانی، اگر می‌خواهد نتیجه بگیرد باید به دنبال هدف‌گذاری باشد. باید یک چشم‌انداز مشخص را ترسیم کند. ما تجربه انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی و تجربه‌ دو دوره اصلاحات (اصلاحات دوران مصدق و خاتمی) را داریم. واقعیت این است که هر دو انقلاب به مردم ایران تحمیل شد، ما به جای جنگیدن با استبداد، به جنگ با مستبد رفتیم. بنابراین امروز دریافته‌ایم که خشونت بازی باخت ـ باخت است. تجربه‌کشورهای چک و اسلواکی، و تجربه‌ دوران پهلوی در سال ۴۲ به ما آموخته است که چگونه یک مبارزه‌ مدنی را مدیریت کنیم و چگونه بر مشی مبارزه‌ مدنی ـ پارلمانی بایستیم.

به نظر من اگر رهبران و مدیران سیاسی حوصله را در مبارزه به مردم یاد دهند، این جنبش به موفقیت دست می‌یابد. باید در نظر گرفت که خصلت این جنبش و خصلت طبقه‌ جدید متوسط در ایران این است که برخلاف گذشتگان، به زندگی کردن بها می‌دهد. بنابراین باید روی اصول مقاومت مدنی بایستد تا دستاورد بیشتری هم کسب کند.

جنبش سبز باید با استفاده از تجربه‌ مبارزات کره جنوبی برای دستیابی به دموکراسی استفاده کند. طرف مقابل می‌خواهد با اعمال خشونت، جنبش را دچار فرسایش کند. اگر جنبش حوصله به خرج دهد، می‌تواند در این مبارزه سربلند بیرون آید.


س : اما به نظر می‌رسد حاکمیت با درک همین واقعیت می‌کوشد، روز به روز به میزان خشونت بیافزاید. اتفاقات رادیکال رخ داده در دانشگاه تهران و برخی دیگر از دانشگاه‌ها در روز دانشجو هم نشان داد که دانشجو با واکنش تند به خشونت‌ها، به این بازی تن داده است.

ج : ما نباید دانشجویان که همواره پیشتاز جریان‌ها بوده‌اند را برآیند جنبش بگیریم. به نظر من اگر در روز ۱۳ آبان اجازه داده بودند که جمعیت به هم بپیوندند، تعداد شرکت‌کنندگان از شرکت‌کنندگان روز قدس بیشتر و شعارها نرم‌تر بود. ولی وقتی مردم را می‌زنند و به صورت آنها گاز فلفل می‌پاشند، مردم نیز شعار تند سر می‌دهند. اما این را نباید محور حرکتی جنبش دانست. در جنبش سبز تمام اقشار اعم از کارگران، زنان، معلمان و ... وجود دارند. باید به این موضوع توجه کرد که استراتژی همه این اقشار، مطالبه‌محوری است. ممکن است برخی شعار تند سر دهند، ولی آنها برایند کلی جنبش نیستند.

این وظیفه‌ روشنفکران بعنوان مدیران جامعه است که با طرح بیشتر مباحث تئوریک و گفتگوی بیشتر با جامعه، یک هماهنگی بیشتری در جنبش ایجاد کنند. ما سالروز ۲۲ بهمن را در پیش داریم، قطعا در این مراسم اقشار مختلف حضور دارند. بنابراین در این روز می‌توان معدل‌گیری کرد. در یک مسیر کوهپیمایی، مربیان باید بتوانند تمام اعضای گروه را به نوک قله برسانند، نه اینکه خودشان به همراه بخشی از گروه به بالای قله برسند، بی‌توجه به اینکه بقیه‌ گروه در دامنه‌ کوه مانده‌اند.

در همین روز ۱۶ آذر در دانشگاه‌های شهرستان‌ها که فشار کمتر بود، هم شعارها نرم‌تر و هم تعداد شرکت‌کنندگان بیشتر بود. این نشان می‌دهد که جنبش در حال عمق یافتن است که با کمی تدبیر، مسیر رو به جلو را بهتر طی می‌کند. در این راه مدیران باید با تمرکز بیشتر روی مصادیق و رهبران باید با تماس بیشتر با مردم، شرایط مناسب‌تری را برای جنبش مهیا کنند.

جنبش نیازمند رسانه‌ای است که بتواند خواسته‌ها را شفاف‌تر بیان کند. اگر کسی امکاناتی دارد جا دارد این امکانات را برای راه‌اندازی رسانه‌ای صوتی ـ تصویری مختص جنبش بکار ببرد. از سوی دیگر باید طرف مقابل را مدیریت کرد. همین‌که در چند برنامه‌ گذشته، حکومت کسی را نکشته، این خود یک موفقیت است. اینکه آقای هاشمی دوباره سکوت را شکسته، این یک موفقیت دیگر است.

این‌گونه نیست که بخواهیم با قضاوت کردن اینکه دانشجویان وارد مرحله رادیکالیزم شده اند، جنبش را متهم به رادیکالیزم کنیم، بلکه باید میانگین شعارهای دانشجویان و اقشار دیگر را ملاک فضای حاکم بر جنبش سبز قرار دهیم.


س : آیا فکر می‌کنید حکومت به مرحله‌ای برسد که مجبور شود به این مطالبات پاسخ مثبت دهد؟

ج : به نظر من جمهوری اسلامی هنوز به رای مردم نیاز دارد. ایران اگر بخواهد با غرب مذاکره کند، آخرین خواسته‌ غرب انتخابات آزاد است. ایران الان از امریکا یک هیولا در نزد افکار عمومی ساخته است، بنابراین نمی‌تواند با هیولا مذاکره کند.تاکید می‌کنم حکومت مجبور است به رای مردم برگردد. در این شرایط رهبران جنبش باید برای مشارکت در انتخابات، شرط مشخص بگذارند.

مساله‌ دوم این است که این جنبش باعث نزدیکی اقشار مختلف مردم به یکدیگر شده است. این خود یک پیروزی است. اینکه هاشمی می‌گوید اگر مردم ما را نخواستند ما باید برویم، حرفی است که روحانیت هیچ‌گاه نمی‌زد. این حرف پیامبر به علی است که می‌گوید هرچند حکومت کردن حق توست، ولی اگر مردم نخواستند، تو آن را واگذار کن.

روحانیت نمی‌تواند تا انتها به مخاطبان خود نه بگوید. اینها حتی اگر بتوانند مردم را به سکوت وادار کنند ولی باز مشکل دارند. حکومتی که ادعای الگو بودن، برای جهان را دارد، نمی‌تواند این بی‌آیندگی را تحمل کند. اگر حکومت به دنبال افراطی‌گری برود، این خود می‌تواند باعث ظهور جریانات جدید در جامعه و در ابعاد گسترده‌تر اجتماعی باشد.

بنابراین اگر جنبش با حوصله، صبوری، و متکی به مدیریت و توان طبقه‌ متوسط حرکت کند، می‌تواند از حکومت امتیاز بگیرد. این امتیاز می‌تواند لغو نظارت استصوابی باشد. قدرت اجتماعی بصورت توان عمل می‌کند، به این معنا که با کمی حوصله‌ بیشتر می‌تواند دستاورد چند برابری کسب کند و به همین میزان در صورت خطا می‌تواند آسیب جدی ببیند.

این جنبش می‌تواند به یک مصالحه با حکومت دست یابد. این مهم با پرهیز از رادیکالیسم بدست می‌آید. این امیدواری وقتی زیاد‌تر می‌شود که می‌بینیم برخلاف جوانان دوران انقلاب که شهادت برایشان یک ارزش بود، برای نسل جدید که در جنبش سبز فعال هستند، زندگی کردن یک ارزش است. بنابراین وقتی زندگی ارزش است باید گفت این جبنش به دموکراسی نزدیک‌تر است و مسیرش به انقلاب ختم نمی‌شود. این تیزهوشی در طبقه‌ متوسط ایران دیده می‌شود.


س : با همه‌ این تفاصیل و با شناختی که از مردم و حکومت دارید، فکر می‌کنید فرجام این جنبش همان‌گونه که می‌خواهید در مسیر اصلاح‌طلبی خواهد بود یا جنبش به سمت انقلابی‌گری سوق خواهد یافت؟

ج : این جنبش با این رهبران و مدیران به سمت انقلابی‌گری نخواهد رفت، حتی اگر بخشی از جنبش به این سمت حرکت کند، رهبران و مدیران فعلی این جنبش را همراهی نخواهند کرد. ما تجربه انقلاب را داریم، اگر جنبش به آن سمت حرکت کند، تعداد محدودی آن را همراهی خواهند کرد. بخشی از اپوزسیون کلاسیک فکر می‌کند وقتی به یک رژیم رای داد با آن پیوند می‌خورد و عقد اخوت می‌خواند، حال آنکه نسل جدید چنین تحلیلی ندارد و روزانه زندگی می‌کند. آنها رژیم را تازمانی که موضع آنها را دنبال می‌کند تایید می‌کنند. اگر بپذیریم یک نوع انعطاف در درون جامعه وجود دارد، باید گفت جنبش در جهت اصلاح‌طلبی خود می‌ایستد. این‌که مردم می‌گویند ۲۲ بهمن به خیابان‌ها می‌آیند، به این معنی است که می‌خواهند حرف خودشان را بزنند. در واقع آنها بر مسیر اصلاح‌طلبی هستند. حتی اگر برخی از اعضای جنبش مسیر انقلابی را انتخاب کنند، باز بخش عمده‌‌ای از جنبش روی اصلاحات خواهد ماند. با این تفاوت که اصلاح‌طلبی برای این نسل کوبیدن میخ دموکراسی است.

مساله‌ای که با آن روبرو هستیم این است که باید مفهوم اصلاح‌طلبی برای مردم شفاف و در جامعه نهادینه شود. خاتمی جامعه‌ی مدنی را مطرح کرد ولی نتوانست آن را باز کند. در چارچوب مطالبه‌محوری، جامعه‌ مدنی یک مطالبه است. مطالبه‌محوری چون با منافع مردم پیوند خورده است دارد جای خود را در اقشار مختلف جامعه باز می‌کند، بنابراین این جنبش نمی‌تواند به سمت افراطی‌گری برود.

نکته‌ آخر اینکه، برخی اصلاح‌طلبی دولت‌محور را با اصلاح‌طلبی جامعه‌محور اشتباه گرفته‌اند. نگاه این عده به اصلاح‌طلبی با اصلاحات حکومتی یکی فرض می‌شود. حال آنکه این اصلاح‌طلبی مورد حمایت جنبش سبز، متفاوت از اصلاحاتی است که قرار بود از درون حاکمیت شروع شود. هنوز برای بسیاری جا نیافتاده است که وقتی جنبش اصلاحات شکست خورد، این مطالبه‌محوری جنبش‌های اجتماعی همچون جنبش زنان و کارگران بود که به جامعه جان تازه‌ای داد. این جان تازه همان بود که موسوی می‌گفت: "در جامعه یک جنبش اجتماعی و یک خواست ملی وجود دارد." این جنبش اجتماعی و خواست ملی در واقع مطالبه‌محور است و در این مسیر است که می‌تواند حکومت را به تسلیم در برابر مردم وادارد.


تاریخ انتشار : ۱ / دی / ۱۳۸۸

منبع : سایت گذر
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_10_2011 . 17:48
#39
رهبری جنبش سبز به‌خوبی با جنبش پیش آمده است



نام مصاحبه : رهبری‌ی جنبشِ سبز به‌خوبی با جنبش پیش آمده است

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه‌کننده : سارا سماواتی

موضوع : _____


مقدمه :

با تقی رحمانی، فعال ملی ـ مذهبی در مورد موضوع رهبری در جنبش سبز و کیفیت این رهبری سخن گفته‌ایم. به باور آقای رحمانی "پروسه‌ای که می‌خواست اثبات کند جنبش سبز وجود ندارد، یا نباید وجود داشته باشد، یا پایان پیدا کرده است، غلط بودنش اثبات شده است". او هم‌چنین می‌گوید: "رهبری جنبش سبز اگرچه یک رهبری صد در صد ایده‌آلی نیست و نمی تواند هم باشد، ولی یک رهبری مدنی ـ سیاسی است که به‌خوبی با جنبش حرکت کرده است".


مصاحبه :

س : آقای رحمانی به رهبری جنبش سبز و به رهبری تاکنونی آن، آقایان موسوی کروبی، ایرادات و انتقاداتی می‌شود. اساساً رهبری چگونه تعیین شده، اگر شده است؟

ج : مسئله مهم این است که در ایران نمی‌توانید رهبری را تحمیل کنید. اگر تحمیل کنید باعث ریزش نیروها می‌شود. اگر بخواهید کاریزماتیک‌اش هم بکنید خطرات بیشتری دارد. رهبران جنبش سبز الان به نوعی رهبران قراردادی، مدنی، سیاسی هستند و با توجه به فراز و نشیب‌ها جلو امده‌اند. اینجا تأمل و حوصله لازم است، انتخاب رهبری انتخاب لباس نیست. حتی برای تغییر لباس مناسب شما باید پول مناسبی بپردازید. به عبارتی باید دقت داشت که این رهبری اگرچه یک رهبری صد در صد ایده‌آلی نیست و نمی‌تواند هم باشد، ولی یک رهبری مدنی ـ سیاسی است که به‌خوبی با جنبش حرکت کرده است.


س : بعضی‌ها می‌گویند در بعضی مواضع اخیر آقایان موسوی و کروبی، مثل تأکیدشان بر قانون اساسی، نوعی فرو کاستن از خواسته و مطالبات مردم و تمایل به سازش مشاهده می‌شود.

ج : ببینید! این مسئله یکی دیگر از ویژگی‌هایی است که در تاریخ ایران وجود دارد، یعنی اسطوره قهرمان و اسطوره خائن. بخشی از ما مردم این نگرانی را داریم که قهرمانان ما هر لحظه خائن بشوند، یعنی یک پروسه شکست در تاریخ صدساله. اما در این زمینه میز جنبش سبز یک ویژگی دارد و شما امروز یک تجربه دیگری را باید ببینید. یعنی درست است که رهبری شجاع است و قهرمانی هم دارد، ولی مذاکره را هم به مفهوم خیانت نمی‌گیرد و اصولاً وقتی که بر خواسته‌های اساسی توجه و تأکید می‌شود، هر انعطافی در مبارزه مجاز و گاهی ضرور است. یعنی این حالت انتحار و انفجار در رفتار مدنی باید آرام آرام کنار گذاشته شود. این حالت که اگر شکست بخوریم می‌گوییم که خوب او قهرمان شد، مصدق شد، شریعتی شد، جزنی شد...اگر خراب شد، می‌گوییم تقی‌زاده شد، الله‌یار صالح شد و... و... اما ما می‌توانیم تیپ‌های کامیابی را هم داشته باشیم. تیپی که ضمن وفاداری به مردم، آرام آرام راه پیدا می‌کند. من این بارقه‌ها را در جنبش سبز می‌بینم. جنبش سبز می‌تواند به این سمت برود. این به آن معنا نیست که در مبارزه نباید شجاع بود و پیگیر بود، ولی لزوماً قهرمان یا خائن می‌توانند نباشند. این مسئله مهم است.


س : شما نگران تفرق در امر رهبری و ضربه خوردن جنبش از این بابت نیستید؟

ج : من بدبین نیستم. شما به مشروطه، نهضت ملی، و انقلاب ایران هم نگاه کنید: اختلافات بسیار شدید بوده است. نتیجه اختلافات هم یا به دیکتاتوری منجر شده یا یک رهبری کاریزماتیک. البته منظورم این نیست که این دو مترداف هم بوده‌اند، ولی شیوه ای از رهبری که ما امروز داریم تجربه می کنیم به نظر من یک رهبری باز است. امروز تمام نیروها در داخل و خارج و حتی در جناح راست باید قدر این موقعیت را بدانند. این یک فازی است که می‌تواند ایران را وارد یک مرحله جدیدی از جامعه مدنی کند که نتیجه‌اش یک ایران مقتدر و ملی هم باشد. باید از این منظر به مسئله نگاه کرد. از این نظر نیز جنبش سبز یک تجربه جدید است. به همین دلیل است که شما می‌بینید وقتی افراد می‌آیند و ادعای رهبری هم می‌کنند، رهبری فعلی جنبش سبز با آنها برخورد نمی‌کند، در عین حالی که سعی می‌کند راه خودش را برود، خط خودش را بدهد. جنبش هم یک جنبش از پیش سازمان‌یافته نبوده است و مردم هم به شکل خودجوش، آمده اند. اگر این هم یک حقیقت است، پس باید تحمل داشت که دیگران هم بیایند و حتی رهبری خودشان را هم مطرح بکنند. منتها باید این در یک تعامل حل بشود. اگر به تجربه تاریخی جامعه ایران مراجعه کنیم، می‌بینیم ایران جامعه ای نیست که یک رهبری قراردادی را بپذیرد. نباید کسانی فکر بکنند که با طرح رهبری می‌توانند جنبش را بهتر پیش ببرند.


س : در مورد رهبری فعلی جنبش سبز گفتید که در عین عدم برخورد با دیگران، خط خودش را می دهد. آیا واقعاً مثلاً در همین مراسم بیست و دوم بهمن رهبری جنبش سبز خط خودش را داد و بر برنامه خودش تأکید کرد، به نوعی که دوستان دیگر پیشنهادات مختلف و گاه غیرواقعی ندهند؟ چه صراحتی برای بیان حرکت مورد قبول جنبش سبز به کار بردند؟

ج : ببینید جنبش سبز متکثر است. رهبران جنبش سبز هم خواسته‌هاشان را گفته‌اند. خواسته‌ها مشخص است. کاستی‌هایی هست، ولی خواسته‌های اساسی مطرح شده است، در عین‌حال که ممکن است این خواسته‌ها همگان را راضی نکند. من خودم به محدودیت‌هایی که در این خواسته‌ها هست باور دارم، ولی امروز باید بیشتر در مورد مسیر رسیدن به خواسته‌ها کار بشود، تا میزان آنها. ضمن اینکه من آنهایی را که ادعای رهبری دارند دعوت می‌کنم با توجه به شرایط و امکانات و با توجه به نتیجه‌ای که عاید مردم می‌شود به امر رهبری بپردازند. نه صرفاً این باشد که آرمانی دارند، و آن را مطرح کنند و حقی هم برای خودشان قائل هستند و این حق هم غلط نیست، ولی باید دید آیا در همین شرایط می‌توان به همه این حقوق رسید؟ یعنی نگاه تدریجی به تحول را حتی آنها که در موضع رهبری نیستند و فقط از منظر استراتژی و در جایگاه تئوریسین کار می کنند باید مورد توجه قرار بدهند و به آن بپردازند.

در جامعه ما یک چیزی خلط می‌شود میان آنچه که من می‌خواهم و آنچه که می‌شود. ممکن است آنچه که من می‌خواهم با آنچه که الان می‌تواند بشود خیلی فاصله داشته باشد. اما واقعیت این است که در مبارزه مدنی دستاورد خیلی مهم‌تر از موضع‌گیری رادیکال است. مشکل دیگر نگاه از راه دور است. کنترل از راه دور معمولاً در دادن ایده‌های کلی درست و در امور جزئی تقریباً غیرممکن است. مثل همین ۲۲ بهمن. وقتی ما از خارج کشور بخواهیم رهنمودهای عملی خاصی که در ذهن داریم برای داخل بدهیم، این هر چند با نیت خیر باشد، اما موفق نیست، چون امکانات داخل در آن لحاظ نشده است. اینها همه محدودیت هاست. یا کسی در کانادا زندگی می‌کند و می گوید مدل حکومتی ایران خوب است فدراتیو باشد، همین‌طور که در کانادا است. من نمی‌توانم فکر این آقا یا خانم را منکر بشوم، ولی شکل گرفتن کشور کانادا با تاریخ ایران و سابقه ۲۵۰۰ ساله پادشاهی‌اش اصلاً قابل مقایسه نیست. ببینید! افراد معمولاً به نیت بهشت راه جهنم را هموار می‌کنند. و البته این در داخل و خارج هر دو می‌تواند اتفاق بیافتد. مسئله دیگر این است که همه دوستان باید یک مقدار هم اعتماد کنند. یعنی اعتماد هشیارانه به رهبران جنبش که تاکنون بوده و تجربه دارند، که این مطلقاً به آن معنا نیست که از آنان انتقاد نباید کرد.


س : شما از برتری دستاوردها به موضعگیری‌های رادیکال اشاره کردید. در شرایط فعلی دستاورد مورد قبولی که بتواند میانگین باشد و مورد قبول همه گرایش‌های درون جنبش سبز قرار بگیرد، چه می‌تواند باشد؟

ج : دستاورد می‌تواند گشودن راهی درجهت آزادی‌های اساسی باشد. مثلاً توافقی در زمینه آزادی مطبوعات. این یک دستاورد است. آزادی زندانیان سیاسی، تضمینی برای آزادی بیان، حق تشکل و تجمع،... این‌ها به نظر من استراتژیک هستند و باید بدانیم که بدون این آزادی‌های استراتژیک و آزادی‌های مدنی، جامعه به‌سامان نمی‌شود. این چیزی است که حتی بخشی از جناح راست به آن رسیده است، ولی هنوز این را برای همه نمی‌خواهد. در حالیکه باید به این نقطه برسد که اگر این آزادی‌ها همگانی نباشد، جامعه به ثبات نخواهد رسید.


س : در شرایط فعلی آزادی‌های مدنی باید هدف باشد یا آزادی‌های سیاسی؟

ج : آزادی‌های مدنی، آزادی سیاسی را نیز در خود دارد. ببینید طبقه متوسط ایران الان چرا معترض‌تر است؟ برای اینکه احساس می‌کند در جامعه به بازی گرفته نمی‌شود. نقشی ندارد، طرف گفتگو گرفته نمی‌شود. آزادی تجمع و تشکل در حوزه هایی را که می‌خواهد و اکثراً هم حوزه آزادی‌های اجتماعی و مدنی است، ندارد. خوب وقتی شما آزادی بیان را که آزادی مدنی هم هست، تضمین کنید، حتا در چارچوب قوانین موجود، این آزادی بیان آزادی سیاسی را نیز طلب می‌کند و حکومت باید به آن‌ هم پاسخ بدهد..


س : امیدهایی بود یا هست که رایزنی‌های میان سران دو جناح صورت بگیرد، چقدر این امید واقعی است؟

ج : من در مورد چنین رایزنی‌هایی ذهن روشنی ندارم. من معتقدم جناح تندروی حاکم هنوز دست بالا را دارد، ولی بی‌نتیجه بودن کارهایش هم اندک اندک دارد روشن می‌شود و خودش هم به آن پی برده است. به عبارتی، یک پروسه‌ای که می‌خواست اثبات کند که جنبش سبز وجود ندارد، یا نباید وجود داشته باشد، یا پایان پیدا کرده است غلط بودنش اثبات شده است. جناح تندرو، جناح غالب افراطی در یک جای دیگر هم شکست خورده است، و آن اینکه امروز نتوانسته است سایر گرایش‌های میان اصولگرایان را قانع کند که مسئله راهگشا روش خودش است و می‌بینید که چهره‌های شاخص اصول‌گرایان انتقادهای خود را دارند و مقدار زیادی از این تندروی‌ها فاصله گرفته‌اند. ضمن اینکه دولت دهم رفتارهای بسیار متغیر و مخالف با قانون نشان می‌دهد. همه این‌ها راه رایزنی‌ها را باز می‌گذارد. ولی گمان می‌کنم راهزنی‌ها هنوز نتواند به نتیجه خاصی برسد. و به‌هرحال رهبران جنبش سبز موظف‌اند و خودشان هم می‌دانند که سمت و سوی هر توافقی باید بر بسط آزادی‌های اساسی باشد، مثل لغو نظارت استصوابی. این یک مسئله اساسی است، یک آغازی برای برگزاری یک انتخابات نه حتی کاملاً آزاد، اما متفاوت از آنچه تاکنون بوده است.


تاریخ انتشار : ۱۸ / اسفند / ۱۳۸۸

منبع : سایت روز آنلاین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_10_2011 . 17:50
#40
مسئله اصلی تقویت جامعه مدنی است!



نام مصاحبه : مساله‌ی اصلی تقویتِ جامعه‌ی مدنی است!

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه‌کننده : خبرنگارِ سایتِ تلاش

موضوع : _____


س : از فحوای بسیاری از نوشته‌های شما چنین برمی‌آید که آزادی و عدالت را دو خواست یا دو رکن اصلی حرکت‌های اجتماعی در کشورمان می‌دانید. دور از واقعیت نخواهد بود اگر گفته شود که در طول صدواندی سال تاریخ جدید ایران، این دو واژه همواره زینت‌بخش مطالبات و شعارهای تقریباً عموم جریان‌ها و نیروهای فعال در حوزه اجتماعی بوده است. با وجود این، علت چیست که در آنچه به عنوان مناسبات اجتماعی، فردی، سیاسی، و فرهنگی وجود دارد، نمی‌توان از تحقق آزادی و عدالتی درخور سخن گفت؟

ج : "درد ایران بی‌دواست". این سخن نسیم شمال قزوینی بود، که بعد از مشروطیت، در سروده‌ای بلند، آن را تکرار می‌کرد. اما درد ایران بی‌دوا نیست، منتهی به شرط‌ِها و شروطِ‌ها. از استبداد حاکمان که بگذریم، که باید در دادگاه تاریخ پاسخ دهند، نقد من در این مورد راهبردی است. به عبارتی، باید به خال زد و نکته اصلی را برملاء نمود.

از آنجایی که فکر و اندیشه و ایده و ایدئولوژی آزادی و عدالت در جامعه ما زودتر از نهادها و ساختارهای اجتماعی و مدنی و اقتصادی و دولتی آمد، باید از تعامل یا تقابل ایده و عمل در جامعه ایرانی سخن گفت. در نتیجه، خواست آزادی و عدالت با امکان آزادی و عدالت همراه و هم‌بستر نشد. به عنوان نمونه، مشروطه‌خواهی ایرانی بسیار ایده‌آل بود، اما بسترسازی مشروطه ایرانی، در ساختار اجتماعی و دولتی ناآماده و نامناسب، در نهادهای سیاسی مانند احزاب بسیار عجولانه و نخبه گرایانه، و در نهادهای مقننه یعنی مجلس شورای ملی اول و دوم شتاب زده بود، و قوانین با ساختارها نسبتی ارتقایی نداشت، و ساختارهای اجتماعی و اقتصادی مناسب قوانین نبودند، و ایده‌های روشنفکران بسیار جلوتر از قوانین و ساختارها بود.

از همین روست که، تجربه انقلاب کبیر فرانسه در ایران رخ نداد. چرا که در فرانسه ساختارهای اجتماعی و اقتصادی با قوانین مناسبتی داشت. سرمایه‌داری فرانسه تنبل بود، اما قدرت داشت. طبقه متوسط در انگلستان هوشیارتر بود اما در ایران مشروطه حامی اقتصادی و اجتماعی خود را نداشت. حامیان سیاسی مشروطه، یعنی احزاب، و حامیان فکری مشروطه، یعنی روشنفکران، ناتوان ماندند از (دریافت حمایت از) حامیان جدی اجتماعی و اقتصادی خود و در نتیجه مشروطه کامیاب نشد.

بعدها، علی اکبرخان داور با نهادسازی‌های مدرن در درون دولت، در عمل، راه دولت قدرت‌مند را رفت. اما در فقدان نهادهای مدنی و احزاب قوی، کار علی اکبرخان داور همان میرزا تقی خان امیرکبیر ناخواسته در خدمت پادشاه خودکامه قرار گرفت. این حدیث و قصه تلخ تا آنجا ادامه یافت که به نوعی یک تجربه تکراری است که تا امروز با آن روبرو هستیم. ناصرالملک معروف، که بعد نایب‌السلطنه پادشاه مشروطه شد، به سید‌محمد طباطبایی روحانی نوشت که مشروطیت برای ایران در حکم خوردن ران شتر سرخ‌شده برای بیماری در حال بهبودی است. پس مشروطه خوب است، اما در حال حاضر مناسب ایران نیست.

مهم نیست که ناصرالملک این سخن را با چه نیتی گفت. اما در نهایت سخنی خطا نبود. البته همین ناصرالملک‌ها عامل مهمی در فراهم نشدن فضای مناسب در جامعه هستند. تجربه مشروطه را آوردم تا نشان دهم که مشروطیت به دولت قانون‌مند، جامعه مدنی، و احزاب سیاسی قدرت‌مند احتیاج داشت. اما جامعه ما سرشار از ایده‌پردازی روشنفکرانه، احزاب ضعیف، دولت خودکامه، و جامعه مدنی نحیف است.

تا به امروز نیز، ایده‌پردازی آرمانی، با پرش ایده به ایده‌های جدید، بدون توجه به ساختارهای اجتماعی و اقتصادی، عمل کرده است. تجربه مشروطه در انقلاب اسلامی به شکل دیگر تکرار شد و باز انقلاب کامیاب نشد.


س : به نظر می‌رسد چه در برش‌های طولی یعنی در دوره‌های مختلف تاریخی و چه در برش عرضی یعنی در یک دوره‌‌ و مقطع معین، درک‌ها و تعریف‌های از پایه مختلف و گاه ناقض یکدیگر از مفاهیم و قالب‌های فوق وجود داشته‌اند. مثلاً در یک برش تاریخی و قیاس میان دوره انقلاب مشروطه و دوره انقلاب اسلامی ذهنیت‌ها از این نظر بسیار متفاوت بوده‌اند. آیا می‌توان گفت وجود چنین امری مانع از تحقق هدف مورد‌نظر و مطلوب شده‌اند؟

ج : در دادگاه تاریخ، حاکمان محاکمه یا قضاوت می‌شوند. در دادگاه اندیشه و نقد، روشنفکران بررسی می‌شوند. و در ذهن جامعه، عملکرد رهبران سیاسی مورد توجه قرار می‌گیرد.

روشنفکران و ایده‌پردازان ما، به دلیل ناهمراهی یا سخت‌گیری یا خشونت حاکمان خودکامه، بسیار در دنیای ذهن می‌روند و در آسمان ایده‌ها صادقانه پیش می‌روند. در این میان مذهبی و غیرمذهبی با هم‌دیگر شبیه هستند.

جدال ایده‌ها باعث می‌شود که از مسائل اصلی غافل شوند. اگر صورت مسئله سیاسی ایران خودکامگی و استبداد است بسیاری از ایده‌های روشنفکری از استبداد و خودکامگی غافل نبودند.

در شرایط فعلی نیز باز روشنفکران از صورت مسئله اصلی، که تقویت جامعه مدنی است، غافل هستند، یا چندان اعتنایی به آن نمی‌کنند.

اما اگر در چهارچوب سوال شما بخواهیم پاسخ دهیم، تا روشنفکران ایرانی بر سر مفاهیم با یکدیگر با صدای بلند داد و فریاد می‌کنند، مشکل هم‌چنان پابرجاست. آزادی در مرحله ایده، در مرحله نظریه، و در مرحله مدل باید مورد توجه قرار بگیرد. روشنفکران ما در مرحله مدل و نظریه مشکل دارند، و بیشتر آزادی در مرحله ایده مطرح می‌شود.

روشنفکران ما از حکومت ایده‌آل می‌گویند، نه از جامعه‌شناسی قدرت و زمینه تحقق رفع موانع استبداد و خودکامگی. در تاختن در قلمرو مفاهیم و نه مصادیق، که امری لازم و نه کافی است، صورت مسئله اصلی هم‌چنان گم می‌شود.

اختلاف در ایده‌ها، باید در منطقه مشاع، که جامعه و حکومت است، به میانگین خواسته‌ها برسد. در عین احترام به ایده و آزادی طرح آن، باید تفاهم قراردادی بر سر مصداق‌ها رخ دهد.

اختلاف در "مبانی" غیرقابل حل است. اما تفاهم بر سر "مصادیق" امکان‌پذیر است. پس می‌توان با وجود اختلاف، همکاری و تعامل داشت.

روشنفکران مفاهیم‌گرا، اهل خط‌کشی و مرزبندی گوناگون در جبهه دموکراسی‌خواهی هستند. با حفظ اصول و مفاهیم باید در مصادیق عینی تعامل، همکاری، و به یکدیگر کمک کرد. خواسته‌های مدنی و مطالبات جنبش سبز مذهبی و غیرمذهبی نمی‌شناسد، این خواسته‌ها مرحله‌ای و ضروری است، پس باید از آن حمایت کرد، یعنی به شکل دسته‌جمعی.


س : به عنوان نمونه، موضوع "عدالت" در یک برش مقطعی و در وضعیت کنونی و درک‌های متفاوت و متضاد از آن! در نوشته‌های شما و بسیاری از افرادی که از آنها تحت عنوان روشنفکران مذهبی نام می‌برید، این مفهوم مورد تأکید فراوان است. صاحبان اصلی قدرت سیاسی هم امروز هرچه می‌کنند، به تلاش در پرتو عدالت‌خواهی نسبت می‌دهند. اما آیا می‌توان عدالتی را که به عنوان نمونه رئیس قوه‌ی قضائیه کنونی پایه اصلی و "اخلاقی" حکومت می‌داند، با عدالتی که شما از آن سخن می‌گوئید یکی دانست؟ یا عدالتی که شما از آن سخن می‌گوئید، چه نسبتی، به عنوان نمونه، با تعریف دکتر سروش از عدالت دارد، که در دیدگاه وی در حوزه اندیشه سیاسی و بحث اداره جامعه به حقوق شهروندی و اداره جامعه برپایه حقوق برابر انسانها می‌انجامد؟

ج : تعریف از عدالت، مدرن و قدیم دارد، حتی شرقی و غربی. هم‌چنین در میان روشنفکران مسلمان تفاوت وجود دارد. اما به عنوان یک روشنفکر مذهبی مسلمان، نه روشنفکر دینی مسلمان، اعتقاد دارم که همه می‌توانند در وادی نظریه و مفاهیم دیدگاه خود را در مورد عدالت بیان کنند. این مرحله نظری و حتی آکادمیک، محترم و لازم است.

اما مشکل ما این است که آیا روشنفکر ما به مصادیق وارد می‌شود یا از عدالت مصداقی که باید در حال حاضر در جامعه پیاده شود دفاع می‌کند، یا اینکه زود، تند و سریع می‌خواهد، یا اینکه فقط برای خود می‌خواهد.

پس هر روشنفکر و جریانی اگر نقش اجتماعی برای خود تعریف می‌کند، باید عدالت را مصداقی هم توضیح دهد. این حرکت مصداقی، تحققی، و عینی می‌تواند راه عدالت عینی را در جامعه روشن‌تر کند.

در حالی که روشنفکران ما از ایده به سوی اید‌ه‌آلی باب روز می‌روند، بدون نقد و بررسی ایده قبلی، اما با نفی ایده قبلی. البته فرق است میان نقد و نفی.

فراموش نکنیم در تعاریف مصداقی و منش عدالت‌طلبانه است که مشخص می‌شود که اندیشمندان در واقع دموکرات هستند یا سخن کلی می‌گویند تا از قافله عقب نمانند.


س : در پرسش فوق بر نمونه‌هائی از دیدگاه‌های گوناکون تنها د ر مجموعه‌ای از نیروهای دیندار و مسلمان تکیه شده است، شاید حتی همه دیدگاه‌های موجود در این مجموعه را نیز در بر نگیرد! حال اگر دایره را باز کرده و نقطه نظرات نیروهای غیرمذهبی را نیز به آن بیافزائیم، دامنه تنوع فزونی بیشتری خواهد یافت. همین رویه و نتیجه‌گیری ناشی از آن را می‌توان به موضوعات و مفاهیم کلیدی دیگر در حوزه اجتماعی و سیاست گسترش داد، به عنوان نمونه موضوعاتی چون اخلاق در سیاست، بنیان تشکیل جامعه‌های بشری و مبنای تشکیل حکومت و سرچشمه قدرت و حاکمیت و...
آیا پاسخی که امروز شما و سایر نیروهای مذهبی آزدایخواه تحت عنوان "تعامل" مطرح می‌کنید، پاسخگوی نیازها یا بهتر است بگوئیم، کافی به مقصود در همه حوزه‌ها باشد؟ اساساً ترجمان این "تعامل" در حوزه تشکیل حکومت، کسانی که اختیاردار نظم و اداره جامعه می‌شوند چیست؟ این که عده‌ای با بینش و نگرش خاصی قدرت را دردست گیرند، اما در حوزه بیرون از سیاست وجود بینش‌های دیگر را تحمل کنند؟


ج : امکان اشتراک در مبانی وجود ندارد. حتی در ایده‌ها و ایدئولوژی‌ها چنین امکانی مفید هم نیست و به تعبیر شریعتی به گورستان ایده مبدل خواهد شد. منتهی جامعه در حال گذر ما، نیاز به تعامل و تفاهم و همکاری در پی‌ریزی یک سری بنیان‌ها دارد. مانند شکل‌گیری نهادهای مدنی قوی یا احزاب قدرت‌مند، روشنفکران می‌توانند با طرح دیدگاه‌های مصداقی معین که به شکل‌گیری نهادها یاری برسانند، یک همکاری و تفاهم تاریخی را صورت دهند. هم‌چنین لازم است تا نظریه اخلاقی را به منش اخلاقی نزدیک کنند. منش روشنفکران ما کمتر دموکراتیک است. اینجاست که کار سخت می‌شود. چرا که روشنفکر معتقد معترض می‌شود که وارد عرصه خصوصی زندگی من شده‌اید. اما این توصیه در مورد جامعه‌ای است که در مرحله‌ای نیاز به همکار کردن اخلاق دموکراتیک با نظریه دموکراسی دارد.

در حالی که روشنفکران ما "قبیله‌ای"‌ی مدرن هستند. یعنی با وجود نفی ایدئولوژی‌ها باز با توجیهات دیگر "قبیله‌ای" عمل می‌کنند. حذف یا ندیدن مانع اصلی می‌شود. طالقانی می‌گفت که اگر یک مارکسیست رأی هم نیاورد، از او دعوت کنیم که نظرات‌اش را بیان کند تا ما در جریان فکر یک عقیده در جامعه باشیم.

اما راه حل مناسب این است که اگر بر روی مصادیق همکاری کنیم، تعامل به سوی همکاری و تفاهم راهبردی می‌رود. فراموش نکنیم که من متعلق به جریانی هستم که در مجموع ملاک همکاری با جریانات را در حکومت و مبارزه بر اساس عقیده نگذاشته، بلکه بر اساس اهداف مشترک قرار داده است. خودی و غیرخودی محصول برخی از جریانات روشنفکری است و محصول برخی از نیروهای داخل حاکمیت است که هم‌چنان عمل می‌کند.


س : آیا فکر نمی‌کنید، "تعامل" یک روش و رفتار است و منطقاً برخاسته از اندیشه‌های پایه‌ای است؟ به‌عنوان نمونه اگر با تعبیر قانون اساسی جمهوری اسلامی و صاحبان قدرت به مشروعیت حکومت نگاه کنیم، آیا به حکومتِ قشری خاص نخواهیم رسید؟ تعامل در چنین حکومتی آیا معنائی، جز آنچه می‌بینیم، دارد؟ آیا اگر به عنوان مثال، مبنای تشکیل جامعه را قرارداد اجتماعی گرفته و مردم را شهروندانی آگاه به حقوق برابر خود بدانیم که اراده آزاد و حفظ حقوق‌شان مبنای تشکیل هر حکومتی است و مردم را هم از پیش در یک قالب یکدست نریزیم، آنگاه آیا منطقاً به آن تعامل فرضی شما نخواهیم رسید؟

ج : تعامل بر اساس اندیشه‌ها و باورهاست. اما باورها و اندیشه‌ها منطقه‌ای مشاع دارند. این منطقه مشاع حقوق شهروندی است. اما تجربه عملی به بنده آموخته است که در وادی سیاست باید قدرت هم داشت، والا اندیشه‌ها جوان‌مرگ می‌شوند. باید اخلاقی بود. اما دیگران اخلاقی نیستند. پس باید اندیشه و قدرت مشروع داشت تا حق خود را گرفت. جامعه ما برای اینکه بتواند حقوق همه مردم، افکار، و اندیشه‌ها را محقق سازد، به تقویت نهادهای مدنی در جامعه نیاز دارد تا هر کس بتواند عِده و عُده خود را در نهادها فراهم آورد و در تقویت منطقه مشاع بکوشد. قدرت سیاسی و اجتماعی، ایده و تئوری دموکرات لازم دارد، اما بیش‌تر به منش دموکرات و نهادهای حامی نیاز دارد.

تجربه‌ای را با شما در میان می‌گذارم: در جریان شکل‌دهی شورای ملی صلح به تأسی از اخلاق دموکراتیک طالقانی، سعی کردیم که شورای ملی تشکیل دهیم که تا حدی در شرایط امنیتی جامعه ما امکان‌پذیر باشد. اما دو گروه از شرکت در شورا ملاحظه کردند، کسانی که مرزبندی ایدئولوژیک ملاک فعالیت مدنی آنان بود، که در داخل حکومت و در بیرون حکومت وجود دارند. گروهی که منافع و موقعیت‌شان اجازه شرکت در شورای ملی صلح را نمی‌داد. بخشی از ایشان حلقه مرتبط با احزاب اصلاح‌طلب و روشنفکران دینی و یا حلقه کیان بودند. در حالی که آیت‌الله منتظری برای شورای ملی صلح نماینده فرستاد. این تجربه را بیان کردم تا نشان دهم که جامعه ما به منش دموکرات و نهادهای مدنی حامی دموکراسی بیشتر از ایده‌های انتزاعی و آرمانی درباره دموکراسی نیاز دارد. پس ما به حکومت قانون‌مند، جامعه مدنی، و احزاب موثر نیاز داریم. اگر حکومتی دینی است، خودی و غیرخودی دارد، و اگر سکولار است، باز خودی و غیرخودی دارد. حکومت قانون‌مند بر مبانی آرای مردم مشروعیت می‌یابد که درباره آن مفصل خواهم نوشت.


س : شما در یکی از مقالات خود ـ دمکراسی برپایه احزاب نه روشنفکران ـ نظری ارائه نموده‌اید که تکرار آن را در اینجا و پیش از طرح پرسش بعدی مفید می‌دانم:

"... هر نگاه و بینشی به عواملی توجه می‌کند و عوامل دیگر را نادیده می‌گیرد. این فراست و هوشیاری را به آدمی می‌دهد که هر نگاه موفق در تبیین وقایع، نسبتی با شرایط عینی و هم رابطه‌ای با تصورات پژوهش‌گر در دسته‌بندی نوع موضوعات دارد. همین بخش دوم قضیه است که آغشته به پیش‌فرض‌هائی است که باید محدودیت‌های آن را مورد توجه قرار داد و از تسری و مطلق کردن یک بینش به عنوان تنها بینش درست در تحلیل پدیده‌ها پرهیز کرد..."

ما از این گفته صحیح و در کنار نتایج بعضاً درستی که شما گرفته‌اید، نتیجه‌ی عملی دیگری را نیز می‌گیریم، این‌که نگاه و بینش‌های مختلف را نه می‌توان منکر شد، نه می‌توان از میان برد، و نه می‌توان با طراحی‌های "هوشمندانه" از قبل، نقشه به وجود نیامدن‌شان را ریخت. به نظر شما معنا و تأثیر چنین اقدامات منفی که برشمردیم، یعنی کمر همت بستن به نابودی یا انکار بینش‌های دیگر، بر روی "هوشیاری و فراست‌مندی آدمی" چیست؟


ج : آدمی، هوشمند است. به تعبیر شریعتی شرکت سهامی خدا و شیطان است. این شرکت سهامی تا روز پیشین به دنبال زر و زور و تزویر است. پس در مقابل‌اش "عرفان، برابری، و آزادی" وجود دارد. همواره استعدادهای مخرب از استعدادهای مناسب فعال‌تر هستند. ویلفرد پاره‌تو، متفکر ایتالیایی، نظریه بازمانده و مشتقات را به خوبی طرح می‌کند. در بازمانده و یا به تعبیر بنده مقوله‌های بنیادین در تفسیر و تأویل نوع انسان اجتماعی، در بررسی این مقوله‌های بنیادین، عنصر بنیادین غفلت وجود دارد. تعبیر امروزی آن را هوسرل می‌گوید که: در پرانتز گذاشتن برخی چیزها یا موارد، که توجه به چیزی را عمده‌تر از مورد دیگر می‌کند. مولانا می‌گوید که چون بگردی، بگردد منظرت. اما مسئله زمانی مهم می‌شود که عنصر غفلت (یا توجه بیشتر به چیزی کردن که باعث فراموشی به چیز دیگر می‌شود) در کنار برخی از مقوله‌های بنیادین انسان چون تمایل قدرت‌طلبی یا زورگویی قرار بگیرد. آشکار است که بدی به زشتی آمیخته می‌شود. چون بدی در جهان قابل تحمل است، اما افزون شدن زشتی بسیار سخت و تلخ است. از آنجا که آدمی همیشه عقل داشته، اگر خوی برتری‌طلبی و زورگویی از عنصر غفلت آدمی بهره ببرد، آنگاه است که عقل، هوشیارانه آن را توجیه می‌کند و زشتی خود را آرایش می‌کند و جلوه می‌دهد. اگر چه به کمک همین عقل زشتی را کشف می‌کنند.

اما وجود نهادهای عینی و حقیقتی در جامعه است که می‌تواند از زشتی‌های سیاسی ـ اجتماعی مانع شود و جامعه را در تعادل بد و خوب قرار دهد. اینجاست که به تعبیر نگارنده که با انسان‌شناسی مدرن نیز تفاوت دارد، باید علاوه بر تأکید بر مراقبت‌های درونی و اخلاقی، بیشتر از هوشیاری آدمی استفاده کرد. و مراقبت‌های بیرونی مانند نهادهای مدنی و سیاسی قوی را برای نظارت و دخالت و کنترل حکومت‌ها، قدرت‌مند ساخت. هم‌چنین باید توجه داشت که به تعبیر پل ریکور، همیشه درک کلی از حقیقت وجود دارد، اما این درک به مثابه مشعل است، نه نقشه راه برای حقیقت. هر روشنفکری باید بداند که نقشه راه برای همگان یکسان نیست. وجود ایده و حقیقت، گفتگوی مشترک را لازم می‌کند و گفتگوی مشترک به شرط درک محدودیت‌های آدمی، امکان تفاهم و همکاری را یاری می‌دهد.

در خاتمه، با تأسف از اینکه این مقاله با تاخیر آمد. به علت ناتوانی در تایپ و امکانات لازم این نوشتار را که قرار بود مرتضی سیمیاری انجام دهد. اما او هم اکنون در بند ۲۰۹ اوین است. پس این مقاله را به یاد و آزادی او و همه زندانیان سیاسی پایان می‌برم. باز از تاخیر معذرت می‌خواهم.

تلاش : آقای رحمانی با احساس تأسف مشترک و آرزوی و خواست همدلانه برای آزادی همه‌ی هم‌میهنان دربندمان. از شما بی‌نهایت سپاسگزاریم.


تاریخ مصاحبه : ۲۷ / دی / ۱۳۸۸

تاریخ انتشار : ۱۲ / اسفند / ۱۳۸۸

منبع : سایت تلاش آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_10_2011 . 18:10
#41
شعار کافی است، باید به مصداق‌ها برسیم



نام مصاحبه : شعار کافی است، باید به مصداق‌ها برسیم

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه‌کننده : حسین محمدی

موضوع : _____


مقدمه :

با تقی رحمانی، در مورد موضع فعالین ملی ـ مذهبی در انتخابات گفت‌و‌گو کرده‌ایم. به باور رحمانی "باید عرصه ایده‌ها را به عرصه عملی تبدیل کنیم." این مصاحبه در پی می‌آید:


مصاحبه :

س : آقای رحمانی، امسال برای اولین بار شاهد بودیم که نیروهای ملی ـ مذهبی برای انتخابات برنامه‌ای را مطرح کردند. چطور شد به این نتیجه رسیدید؟

ج : برنامه، مشخص‌تر و عینی‌تر از شعار است. معمولاً در ایران اول ایده می‌آید، بعد نظریه و سپس تبدیل به مصداق می‌شود. یکی از مشکلات ما این است که بر مصداق‌ها کمتر تمرکز می‌کنیم. از ایده‌ها شروع می‌کنیم و به نظریه می‌رسیم، اما به الگو توجه نمی‌کنیم. مثلاً اوایل انقلاب می‌گفتند کار برای کارگر و زمین برای دهقان. اما چگونه، توضیحی داده نمی‌شد. مساله دیگر هم این است که علاوه بر نگاه شعاری، توصیف ایده‌ها باب است، اما در مورد اینکه در زمان حاضر باید چه کرد، بحثی نیست. این مساله‌ای بود که از ابتدا در ایران بوده و همیشه بحث‌های آرمان‌خواهانه‌ای بین روشنفکران نسل اول و دوم وجود داشته است. این جا فرقی هم بین روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی نبود.


س : این مشکل را چطور باید حل کرد؟

ج : الان باید به سمت حرکت‌های مصداقی رفت؛ مثلاً اگر می‌گوییم انسان کرامت دارد یا آزاد است، باید گفت الان آزادی انسان چیست. باید وارد مصداق‌ها شد. وقتی این‌گونه نگاه کنیم، ازترکیب شعار و نظریه و ایده می‌توانیم به مصداق‌ها هم برسیم.


س : یعنی هدف شما طرح برنامه‌هایتان بود؟

ج : بله. شعار ـ برنامه‌ی ملی‌مذهبی‌ها، راهی و قدمی در این سیستم است. البته این یک بحث است که خیلی مهم است، چون ما معمولاً در توزیع نظریات کم نمی‌آوریم. جمهوری و لیبرالیسم و سوسیالیسم و جامعه بی‌طبقه توحیدی می‌خواهیم و دلیل می‌آوریم که چرا این‌ها خوب هستند، اما نمی‌گوییم لیبرالیسم واقعاً موجود و ممکن چیست و "چگونه" باید به آن رسید. مساله دوم این است که اتفاقاتی که بعد از اصلاحات در ایران افتاده، شبیه گذشته است. یعنی یک سری شعارها و نظریات مطرح شد، اما به علت نداشتن مفاهیم مصداقی به جایی نرسیدیم.


س : مثالی می‌زنید در این باره؟

ج : مثلاً جامعه مدنی و مدینه‌النبی که توسط آقای خاتمی مطرح شد، مصداقی نشد. فقط درباره کلیت آن بحث شد. فقط بعد از سال ۸۴ باب شد. آقای خاتمی بارها از مدینه‌النبی سخن گفت، اما هرگز نگفت که در مدینه‌النبی پیامبر چه اتفاقی افتاد. جامعه‌ای که ساخته شد، چگونه بود. قراردادی میان مسلمانان، یهودیان و مشرکان بسته شد. پیامبر چون رییس دو قبیله بزرگ بود، امضا‌کننده این قرارداد بود. قرآن هم روی این قرارداد صحه گذاشت. آقای خاتمی هیچ گاه از این قرارداد سخن نگفت. این قرارداد براساس حقوق شهروندی بود؟ براساس تقسیم‌بندی شهروندان به درجه اول و دوم بود؟ براساس مسایل قبیله ای ـ عشیره ای بود؟ براساس عقیده بود؟ این نوع ویژگی‌ها در بین روشنفکران و سیاست‌مداران ما کم است. "شعار ـ برنامه" می‌خواهد این را حل کند.


س : درباره اهداف "شعار ـ برنامه"‌تان داشتید صحبت می‌کردید

ج : بحث سوم شعار ـ برنامه این بود که بعد از بن‌بست اصلاحات در سال ۸۰، یک سری مطالبات‌ی که از زمان انقلاب بود و می‌خواستند با دولت‌محوری حل کنند، شکاف‌های قومی و جنسیتی و... ، وقتی به نتیجه رسید، خواسته‌های صنفی و قومی و جنسیتی زمین ماند، که امروز جزیی‌تر شده است. در سال ۸۴ این مساله خود را نشان داد. من در سال ۸۴ در همین سایت روز مقاله‌ای داشتم به اسم "زمین بازی را عوض کنید". در آن جا گفتم باید از بحث دولت‌محوری وارد جامعه‌محوری شویم.


س : این یعنی تاثیر از جامعه یا انعکاس خواست‌های جامعه؟

ج : در "شعار ـ برنامه"، ما متاثر از خواسته جامعه، یعنی اقوام و اصناف و گروه‌های جنسیتی، هستیم، اما وظیفه یک جریان سیاسی، مدون کردن این خواسته‌ها بدون عوام‌فریبی و توان اجرای این خواسته‌ها با توجه به ظرفیت‌های موجود است. همه این‌ها دادن برنامه ملی ـ مذهبی ها را در دی ماه توجیه می‌کرد. جامعه هم به این سمت آمده است. اقشار مختلف هم این مساله را مطرح می‌کنند. گروه‌های مختلف وارد بحث مطالبات‌محوری شده‌اند. اثر این "شعارها ـ برنامه‌ها" را حتی روی برنامه‌های کاندیداها هم می‌توان دید. چه در شعارهای آقای کروبی و چه در شعارهای آقای موسوی.


س : می‌توان گفت این برنامه به نوعی، انتقادی از خود جریان "ملی ـ مذهبی" هم هست؟

ج : بله. نقد و بررسی جریان است، ولی مهندس سحابی در سال ۶۸ اصول بنیادین ملی را در ۱۱ بند مطرح کرد که چیزی بین مصداق و معیار بود. یعنی به طور کلی می‌توان گفت که این قدمی به جلو بود. گروه‌های سیاسی پیش از این یا به افراد تکیه می‌کردند یا به ایده‌ها یا حرف‌های کلی. امروز "تکثر" جامعه ایران، حتی متاسفانه به دلیل سیاست‌های غلط حاکمان، به سمت "تشتت" می‌رود و جامعه را به همین سمت می‌برد. ضمن اینکه در دوره اصلاحات امید این بود که دولت‌مردان به برخی بحث‌ها پاسخ دهند. می‌توان گفت این "شعار ـ برنامه"‌ها با توجه به جمیع این مسایل، یک قدم رو به جلو برای "ملی ـ مذهبی"‌هاست که اگر پیگیری شود، عرصه جدیدی را در سیاست ایران باز می‌کند. ما با این برنامه می‌خواهیم، عرصه ایده‌ها را به عرصه ممکن‌ها تبدیل کنیم.


س : آقای رحمانی، بعضی انتقاد دارند که این "شعار ـ برنامه" خیلی آرمان‌خواهانه نوشته شده است و اجرایی نیست. این طور نیست؟

ج : به نظر ما بخش وسیعی از آن در قالب شرایط موجود عملی است. یک سری مربوط به قانون اساسی و یک سری هم مربوط به بحث مدیریتی است. بعضی از کاندیداها دارند این شعارها را می‌دهند. اگر رای بیاورند، اخلاقاً باید آن‌ها را عملی کنند. بعضی از شعارها نیاز به بسترسازی دارد، اما خیلی از آن‌ها کاملا عملی است. مثلاً اجرای عدالت در ظلمی که به خیلی‌ها در ۳۰ سال گذشته رفته است، شاید نیاز به زمینه سازی داشته باشد، اما داشتن وزیر سُنی یا زن، چیز غیرممکنی نیست، بلکه در اختیارات رییس جمهور است. یا استفاده از زبان مادری از اصول قانون اساسی است. یک جاهایی مشکل تفسیر قانون است و یک جاهایی تنگی قانون. امروزه بحث تغییر قانون توسط بعضی از کاندیداها، که داخل نظام هم هستند، مطرح می‌شود.


س : خب، خیلی از این بحث‌ها در اختیار رییس جمهور نیست. مثلاً رییس جمهور که نمی تواند قانون‌گذاری کند.

ج : یک چیزهایی را دولت می‌تواند خودش اجرا کند و بعضی‌ها را می‌تواند به صورت لایحه به مجلس بدهد. اگر مجلس رای نداد هم می‌تواند به مردم اعلام کند و هم بحث رایزنی را آغاز کند. کافی نیست که رییس جمهور فقط اعلام نظر کند، مثل اتفاقی که در زمان اصلاحات افتاد. این بستگی به رفتار رییس جمهور دارد. رییس جمهور یک مقام اجرایی است، اما می‌تواند لایحه بدهد. یک چیزی که در دولت نهم آنجام شد، نشان داد که رییس جمهور اختیارات زیادی دارد، ولی آقای خاتمی به جای تعامل، سعی کرد رعایت طرف مقابل را بکند.


س : اگر کاندیدایی از این "شعار ـ برنامه" حمایت و اعلام کرد آن را اجرا می‌کند، شما از وی حمایت می‌کنید؟

ج : اگر کاندیدایی موافقت کند، جریان موظف است این مساله را لحاظ کند. "ملی ـ مذهبی"ها وارد فاز معرفی کاندیدای اختصاصی نشدند. به نظر من هر جریانی با توجه به دادن برنامه، اگر بخواهد از کاندیدایی حمایت کند، باید برنامه را در نظر بگیرد.


س : یعنی حمایت می‌کنید؟

ج : اگر سیاست در ایران به سمت قانون‌مندی برود، باید این‌گونه باشد، در غیر این صورت باید توضیح دهند. باید "شعار ـ برنامه" را مبنا گذاشت. چون طبیعتاً این مساله مورد توجه ما در نوشتن چنین برنامه‌ای بوده است.


تاریخ انتشار : ۲۸ / ارديبهشت / ۱۳۸۸

منبع : سایت روز آنلاین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_10_2011 . 18:12
#42
انتخابات این دوره چهره‌محور است



نام مصاحبه : انتخاباتِ این دوره چهره‌محور است

مصاحبه با : تقی رحمانی

مصاحبه‌کننده : خبرنگارِ رادیو فردا

موضوع : _____


مقدمه :

تقی رحمانی تحلیل‌گر سیاسی در تهران در گفت‌وگو با رادیو فردا به بررسی موضوع ثبت‌نام نامزدها برای انتخابات ریاست جمهوری پرداخته است.


مصاحبه :

س : آقای رحمانی روند ثبت‌نام نامزدها در این دوره را چطور ارزیابی می‌کنید؟

ج : کاندیداهایی که آمده‌اند، کاملاً کاندیداهای درون‌حاکمیتی هستند، یعنی صد‌درصد مشخص است که بیرون‌حاکمیتی‌ها اصلاً امیدی در این دوره ندارند که اسم‌نویسی کنند. تقریباً دوره‌های قبل بیرون‌حاکمیتی‌ها می‌آمدند اسم‌نویسی می‌کردند. اما آنچه مشخص است در جامعه ایران الان سه کاندیدا مطرح‌تر هستند. یکی همین رئیس جمهوری فعلی است که مدام با دادن وعده‌های زیادتری و حتی دادن آمارهای متناقضی که حتی آقای احمد توکلی هم روی سایت الف گاهی مطرح می‌کند، مطرح است و بعد آقای موسوی و آقای کروبی. حمایت‌هایی هم از این‌ها صورت می‌گیرد.

ولی به نظر من یک سری حاشیه‌هایی مهم‌تر از خود مسئله فعلی کاندیداهاست و تنور انتخاباتی در جامعه ما هنوز چندان گرم نشده است. یعنی از حد نخبگان درون حاکمیت فراتر نرفته است. حواشی هم وجود دارد، یعنی تردیدهایی مطرح است، مثل مخالفت با کمیته صیانت از انتخابات که جناح دولت نهم خیلی با آن مخالف می‌کنند و مسئله مهم‌تر از آن، مخالفت با بحث کمیته انتخابات آزاد است که بیشتر نیروهای بیرون از حاکمیت‌اند که آنها هم نظارت نهادهای مدنی را خواسته‌اند. یعنی به عبارتی شکل برگزاری انتخابات هنوز مشخص نیست. مسئله دیگر مسئله برخورد صدا و سیما با کاندیداها است که کاندیداهای اصلاح‌طلب معتقدند که هیچ نوع عدالت و تعادلی نیست و تلویزیون هم دیر می‌خواهد فضا را انتخاباتی کند.


س : آقای رحمانی خیلی از صاحب‌نظرها بر این مسئله تأکید کرده‌اند که کاندیداها بایستی برنامه‌های خودشان را اعلام کنند، نه اینکه با نام‌شان وارد بازی انتخابات بشوند. آیا کاندیداها اعلام برنامه مشخصی کردند؟

ج : به نظر من در میان کاندیداها، یک کاندیدا سعی کرده تا حدودی به این مطالبات پاسخ بدهد. مثل مسئله ساختار سهیم شدن مردم در نفت و بحث حقوق شهروندی و امثالهم. ولی یک برنامه منسجم چندان دیده نمی‌شود. گفتم این انتخابات بیشتر انتخابات چهره‌محور است.


س : در جبهه اصول‌گرایان آیا حضور محسن رضایی و آرایی که جذب خواهد کرد به نفع میرحسین موسوی تمام خواهد شد یا به نفع محمود احمدی‌نژاد؟

ج : بسیاری از کسانی که پشت آقای احمدی نژاد رفته‌اند در عین‌حال راضی نیستند و این خیلی معنی‌دار است. هنوز چهره‌های شاخصی از جناح راست حاضر نشده‌اند از آقای احمدی‌نژاد حمایت کنند. مثل همین آقای لاریجانی، مثل آقای ولایتی، مثل آقای قالیباف، مثل آقای توکلی و باهنر که از حامیان جدی دولت نهم بود. آقای رضایی هم هنوز نتوانسته است حمایت اصولی بگیرد، ضمن اینکه آقای موسوی بخش زیادی از آرای جناح راست را خواهد گرفت. آنهم شاید نه به شکل علنی، بلکه به شکل غیرعلنی.


س : گفته می‌شود آقای موسوی نخست‌وزیر دوران جنگ بوده، طرفداران‌ی را در جناح اصولگرا جذب خواهد کرد. بعضی‌ها چنین تحلیل می‌کنند که جناح راست محسن رضایی را به عنوان یکی از فرماندهان جنگ در همان سال‌ها به عرصه رقابت‌های انتخاباتی فرستاده تا بتواند آرایی که از میان اصولگرایان به سمت آقای میرحسین موسوی خواهند رفت را به محسن رضایی اختصاص بدهند و از این طریق به احمدی‌نژاد کمک کنند. تحلیل شما چیست؟

ج : من تحلیلی به این شکل ندارم. آقای رضایی همواره یکی از کسانی بوده که داوطلب پست ریاست جمهوری بوده، حتی چند سال پیش هم از مقام نظامی استعفا داد که بتواند وارد عرصه سیاست بشود. شما وقتی می‌گویید دوران جنگ و رزمندگان، الان چیزی به نام نیروهای بسیج و سپاه داریم که این‌ها بعد از جنگ بیشتر یک ساختار متمرکز پیدا کرده‌اند و این ساختار متمرکز و این روابط نه چندان خاطره‌ای از دولت آقای موسوی دارند و نه چندان خاطره‌ای از آقای رضایی. این را باید دقت داشت و الان این ساختار نظامی که بعد از جنگ شکل گرفته، بیشتر با فرماندهی و ویژگی‌های خاص خودش شکل گرفته است.


تاریخ انتشار : ۲۰ / اردیبهشت / ۱۳۸۸

منبع : سایت رادیو فردا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
26_11_2012 . 00:49
#43
تعامل مطالبات حداکثری و مطالبات توافقی



نام مقاله : تعاملِ مطالباتِ حداکثری و مطالباتِ توافقی

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


این مقاله را به سه زن فهیم ایرانی نیره توحیدی، ملیحه محمدی، و سهیلا وحدتی تقدیم می‌کنم


طرح مطالبات همه ایرانیان میانگین مورد توافق مطالبات را برای همکاری و اقدام مشترک جنبش سبز ضروری می‌کند.

طرح مطالبه مدنی ـ سیاسی به جای طرح کلان‌روایت‌های دولت‌محور مانند جمهوری ناب، اسلامی، سکولار، و سوسیالیستی در جامعه ما یک گام به جلو است.

مطالبه‌محوری نشان از دقت و توجه دارد. اما همین مطالبه‌محوری باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد، تا جوان‌مرگ نشود و موجب پشیمانی نگردد. معمول است که ایرانیان خوب شروع می‌کنند، اما زود تمام می‌کنند. و در نهایت بد نتیجه می‌گیرند.

جنبش سبز طرح مطالبات جریانات و اندیشه‌های اجتماعی را مطرح‌تر کرده است. این احساس که همه متعلق به جنبش سبز هستند و در باروری آن تاثیر داشته‌اند، احساسی پسندیده است، در نتیجه، مسولیت‌پذیری نسبت به سرنوشت آن را بالا می‌برد.

جامعه ما متکثر است، اما این تکثر سامان‌بندی نشده است، در نتیجه، امکان دارد جامعه متکثر در بزنگاه‌های راهبردی دچار تشتت شود. نتیجه تشتت راهبردی، شکست یا برتری یک جریان قدرت‌مند است که دیگران را حذف می‌کند. تجربه مزبور بارها در جامعه ما تکرار شده است.

از طرفی نباید این تکثر را نادیده گرفت و همه حق دارند خواسته خود را مطرح کنند و از حقوق مدنی خود بگویند. این شرط لازم همکاری و همدلی جامعه است تا شکفتن لاله‌های امید و زندگی میسر شود. جامعه ما دارای لایه های متکثر جدی است.

اصناف، زنان، و اقوام ایرانی خواسته‌هایی دارند که به نظر نگارنده توجه به این خواسته‌ها می‌تواند جامعه مدنی را شکل دهد. اما در جامعه ما جریان‌ها و جمع‌هایی هستند که سکولار هستند و انواع گرایش‌های مذهبی نیز در جنبش سبز فعال هستند.

مساله آزادی سیاسی و مدنی از نکات مهم و مورد توجه جامعه ما است. فقر و بیکاری، فاصله طبقاتی یا فقدان عدالت حداقلی، از جمله مهمترین مسایل این جامعه است.

امنیت سرمایه‌گذاری و ایجاد کار و موانع کارآفرینی از دیگر مشکلات جامعه ما است، که صاحبان سرمایه و کارآفرینان را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

احترام به شخصیت فن‌آوران و متخصصان که فقدان آن باعث فرار مغزها می‌شود، از دیگر مسایل مبتلا به جامعه ما است.

مجموعه این مسایل را باید به درستی صورت‌بندی کرد، تا بار دیگر فرصت‌طلبان با ایجاد اختلافات فرعی یا غیرضروری، بر اسب مراد خودکامگی سوار نشوند.

در نظر نگارنده ایران سه عنصری و مدنی با دولت قانون‌مند (نه دینی، نه سکولار) و جامعه مدنی که نهادهای جنسیتی، اقوام، و اصناف، اعم از کارگر، فن‌آور و سرمایه‌دار بتوانند از حقوق خود دفاع کنند، در کنار احزاب می‌توانند چشم‌اندازی برای آینده ایران ارایه کنند.

اما در سپهر این چشم‌انداز و مشعل راه، باید نقشه راه را تدارک دید .نقشه راه به ما می‌گوید که طرح مطالبات همه جریان‌ها شرط لازم است و باید شنیده شود، اما شرط کافی که کامیابی بیاورد، تحقق میانگین حداقلی خواسته‌ها است که می‌تواند در مورد آن تفاهم صورت بگیرد. به عبارتی اگر جامعه ایران سکولار نیست، اما جمع‌های سکولار فراوانی وجود دارد. اگر جامعه ایران همه آن کرد یا ترک و فارس نیست، اما قوم ترک و کرد هم وجود دارد. اگر جامعه ایران همه کارگر نیستند، اما کارگران هم وجود دارند. پس چه باید کرد؟ شرط لازم توان گوش کردن به مطالبات همه ایرانیان است. باید با دقت و سعه‌صدر مطالبات جریانات مدنی، اقشار اجتماعی، احزاب سیاسی، و شخصیت‌ها را گوش کرد و منصفانه نقد و بررسی کرد و در نتیجه، فضای بدبینی و سوءظن به یکدیگر را کاهش داد.

اقدام بعدی تلاش برای رسیدن به حقوق پایه و مبانی است، که در صورت تحقق این حقوق هر جریانی حتی یک فرد می‌تواند به حقوق مسلم خود برسد.

میانگین خواسته‌ها، منطقه مشاع همه نیروها و جریان‌هایی می‌شود که خود را ایرانی می‌دانند و برای اقتدار ملی دموکراتیک ایران دل می‌سوزانند. در صورت پذیرش این ویژگی، جریان‌ها، شخصیت‌های قومی، صنفی، جنسیتی، سکولار، مذهبی، چپ، و ملی می‌توانند بیانیه‌های مشترکی بر روی مطالبات توافقی و میانگین و پایه‌ای بدهند.

این اقدام می‌تواند به همبستگی و اتحاد جنبش سبز مردم یاری برساند و نوید تعاملی را بدهد که در نتیجه آن، بر بستر منافع ملی، در عین باور به تفاوت‌ها، همبستگی مدنی و سیاسی وجود داشته باشد. این نوع همکاری باعث می‌شود جنبش سیز امیدوارتر به راه خود ادامه دهد و به تدریج راه دموکراسی در جامعه طی شود.

نیروهای ملی مذهبی، ادوار تحکیم، و تحکیم وحدت، کانون مدافعان حقوق بشر، شورای ملی صلح، کمیته انتخابات آزاد، و کمپین یک میلیون امضاء در سال‌های اخیر تلاش کرده‌اند بر سر حقوق پایه مدنی و سیاسی با همه جریانات مواضع مشترک بگیرند. این تلاش در داخل کشور نتایج مثبتی به همراه داشت. می‌توان این تجربه را بسط داد و گسترده‌تر کرد، و در عین وجود اختلافات، بر نیازهای پایه‌ای مشترک تاکید فراوان کرد.

نیروهای مذهبی و مسلمان باید در این راه پیش‌قدم شوند و کاری کنند تا راه تفاهم باز شود. از نظر نگارنده، مذهبی بودن دو ویژگی دارد: ایمان به مذهب و دین که امری فردی است، اما تاثیر این ایمان در زیست اخلاقی در جامعه است. زیست اخلاقی پیامبرانه، ایثار حداکثر و مطالبه حداقل برای خود است.نتیجه این ویژگی، ایثار بدون منت برای دیگران است. پس به تاسی از روح‌های بزرگ مذهبی باید چنین کرد.

باید از طرح مطالبات استقبال کرد و آنها را نقد و بررسی کرد و به هویت‌ها احترام گذاشت. اما نکته ظریف اینجاست که باید بر سر میانگین موضع مشترک گرفت و اقدام هماهنگ کرد و حقوق اساسی همه را به رسمیت شناخت.

در میان مسلمانان و سکولارها در داخل و خارج، در میان اقوام ایرانی و در میان فعالان زن می‌توان در چارچوب منافع ملی، حقوق اساسی و شهروندی ایرانیان، دیوار بی اعتمادی را فرو ریخت و افق جدیدی گشود.

با به رسمیت شناختن تنوع و تکثر و تاکید بر مطالبه حقوق اساسی و پایه‌ای برای همه ایرانیان، جنبش سبز می‌تواند کامیاب شود. فراموش نکنیم طرح مطالبات به شرط توافق بر سر میانگین آن‌ها می‌تواند توافق راهبردی و دوران‌ساز را در جامعه ایجاد کند.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ـــــ / ۱۳۸۸

منبع : ـــــ
ــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
26_11_2012 . 00:52
#44
اصلاح‌طلبی و اصلاح‌گری



نام مقاله : اصلاح‌طلبی و اصلاح‌گری

نویسنده : تقي رحمانی

موضوع : _____


این نوشتار توصیفی بر نقدهایی است که در چند ماه اخیر به بحث جامعه‌محوری وارد کرده‌اند. جا دارد از این نقدهای شفاهی، مصاحبه‌ای و نوشتاری از سوی اشخاص اندیش‌مند و اندیشه‌ورز که موجب شدند تا ابعاد جامعه‌محوری شکافته شوند، تشکر کنم. بی‌گمان در تعامل دیدگاه‌ها است که بسیاری از نکات نمایان می‌شوند.


اصلاح‌طلبی دولت‌محور و اصلاح‌طلبی جامعه‌محور

بسیاری اصلاح‌طلبی دوم خرداد ۱۳۷۶ را با اصلاح‌گری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ از یک جنس می‌دانند. اما میان این دو تفاوت است. اصلاح‌طلبی دوم خرداد به مفهوم دولت‌محوری بود که به جای انقلاب می‌خواست در حاکمیت رفرم و تغییر ایجاد کند.

دولت‌محوری به معنی تسخیر یا تغییر دولت و انجام تحولات با کمک قدرت حکومتی بدون تکیه به جامعه مدنی و نهادهای آن است. دولت‌محوری جامعه مدنی را محور قرار نمی‌دهد و در بهترین حالت آن را وسیله کسب قدرت می‌داند. این راهبرد در ایران رسم دیرینه‌ای است که در عمل کامیاب نبوده است.

بعد از بن‌بست اصلاح‌طلبی درون حاکمیت، روال کار می‌تواند به سوی راهبرد اسقاط حکومت برود، که به آن انقلاب می گویند. البته منظور انقلاب در روش است و می‌تواند در نتیجه به تغییر ریشه‌ای در امور منجر نشود.

به عبارتی، اصلاح‌طلبی و انقلاب هر دو مشی‌ای هستند که می‌خواهند دولت‌محوری را تحقق دهند. اما این دو مشی متفاوت و متعارض هستند.

دولت‌محوری در عمل به حفظ قدرت انجامیده، که در جای خود باید مورد بحث قرار گیرد. حفظ قدرت به معنی ماندن در قلعه بتونی حکومت است که نتیجه آن سخت‌گیری نسبت به مردم است. اما نوع دیگری از اصلاح امور وجود دارد که جامعه‌محور است. این جامعه‌محوری در جامعه ما قدمت طولانی ندارد.

جامعه‌محوری به معنی تقویت جامعه مدنی است که با بحث عرصه عمومی تفاوت دارد. جامعه محوری توجه به بحث‌های نظری در عرصه عمومی دارد. اما هدف‌اش شکل‌گیری و تقویت نهادهای مدنی است، که بتوانند احزاب را هدایت و دولت را کنترل کنند.

جامعه‌محوری اصلاح‌گری هدف‌اش با دولت‌محوری متفاوت است. مشی اصلاح‌گری بر مداومت و ترویج است و به رفتار مسالمت‌آمیز توجه دارد. اما هدف اصلی آن تقویت نهادهای مدنی است. این اصلاح‌گری بعد از سال ۱۳۸۴ مورد توجه قرار گرفته است. شکل‌گیری فعالیت‌های زنان، اقوام، و اصناف ایرانی مطالبه‌محوری نام گرفت. این مطالبه‌محوری خود را در انتخابات دهم ریاست جمهوری نشان داد و در جنبش سبز با خواسته‌های مشخص مردم خود را نشان می‌دهد. با این وصف، تمام جریانات، اشخاص، و فعالان مدنی ـ سیاسی اصلاح‌گر نیستند. برخی از نیروها و جریانات، انقلابی، و برخی هم، اصلاح‌طلب هستند. این ویژگی را در شعارها و تحلیل‌های هر جریان می توان مشاهده کرد. تاکنون نگاه مطالبه‌محور در جنبش سبز برجستگی داشته است. اما حفظ این برجستگی نیاز به رفتار رهبران، تحلیل، و عمل مدیران و فعالان جنبش دارد.

در شرایطی که سیاست سرکوب جنبش، به شکل فرسایشی، در دستور کار قرار گرفته است، باید توجه داشت که جنبش علاوه بر نشانه‌گذاری مداوم اعتراضی که در روزها و مناسبات خود را نشان می‌دهد، به بازخوانی خواسته‌های انتخاباتی و مطالباتی به وسیله رهبران و مدیران آن نیاز دارد، تا خواسته و مطالبات فراموش نشود، بلکه عمق یابد.

جنبش علاوه بر تاکید بر مطالبات، به روحیه‌بخشی و حوصله نیازمند است. نشانه‌گذاری نیازمند توجه به خواسته‌ها و روحیه‌بخشی به هدف‌گذاری مرحله‌ای است. هدف‌گذاری می‌تواند موج جامعه‌محور را تقویت کند. پس نباید فراموش کرد راهبرد جامعه‌محوری با اصلاح‌طلبی در حکومت متفاوت است. این راهبرد محوریت حق مردم و کیفیت حکومت را به عنوان هدف انتخاب کرده است. در حالیکه اصلاح‌طلبی یا رفرم در حکومت، محوریت‌اش حفظ حکومت است. جامعه‌محوری با حکومت ضدیت ندارد، بلکه به درست حکومت کردن است. در نتیجه به نام، افراد، و جریانات حساسیت ندارد، بلکه به اَعمال حساسیت دارد.

اصلاح‌طلب دولت‌محور به نام‌ها توجه دارد و از سر دلسوزی نظام به جامعه عنایت می‌کند. اما جامعه‌محوری معتقد است که ایده، عقیده، باور، و عمل ماندگار است که در جامعه می‌ماند. همان‌گونه که شهادت امام حسین داستان ماندگاری در جامعه مدنی است.

قدرت در جامعه‌محوری ریشه‌دار می‌ماند. از طرفی این قدرت با حق‌محوری بی‌ارتباط نیست. حق‌محوری دوست جامعه‌محوری است، زیرا جامعه‌محوری به تکثر و حق داشتن همه ایرانیان، جدا از حق بودن یا نبودن آنها اصالت می‌دهد. در نتیجه، هیچ جریانی سودای تصرف حق همه مردم را به نام یک عقیده و جریان ندارد.

اصلاح‌گر جامعه‌محور با اصلاح‌طلب دولت‌محور همانند نیست، اگر چه می‌تواند همراه باشد. این همراهی تا زمانی است که جامعه مدنی و نهادهای آن حق بروز و ظهور داشته باشند. اما باور اعتقادی و قضاوت جامعه‌محوری بر اَعمال و رفتارها است، تا عقاید و همراهی راهبردی خود را با هر جریانی که به آزادی‌های مدنی و دموکراسی باور دارد ادامه دهد.

اما جامعه‌محوری اصلاح‌گرا به دولت بی اعتنا نیست. بلکه معتقد است که تنها راه کنترل، تاثیر، و دخالت دموکراتیک بر دولت‌ها از طریق استقرار و قدرت‌مند بودن در بیرون از دولت است. پس باید برای نظارت موثر بر این "لویاتان"، بیرون از آن قرار داشت، تا بتوان بر هدایت آن همت گماشت.

جامعه‌محوری به سیاست‌ورزی هم بی اعتنا نیست. دیدگاه مطالبه‌محور و مسالمت‌جو به دنبال آن است که سیاست را به زندگی روزمره نزدیک کند. رابطه میان زندگی و سیاست به معنی واقعی کردن زندگی و سیاست است. سیاست‌ورزی امری لوس یا خاص برای پست و مقام نیست یا آرمانی نیست. در جامعه ما سیاست‌ورزی این‌چینین تعبیر شده است. در نتیجه، سیاست‌ورزی با زندگی مردم پیوند ندارد.

سیاست‌ورزی مدنی ـ سیاسی مشخص می‌کند که سیاست به این علت ضروری است که هر فرد جامعه اگر به آن نپردازد، از حق زندگی مدنی و فردی مطلوب محروم می‌ماند، چرا که سیاست هم‌چون هوا انسان‌ها را محاصره کرده است و سیاست فقط در حیطه مدیریت، پست، مقام، و...خلاصه نمی‌شود. چنین نگرشی به سیاست، به معنی سیاست در جایگاه مناسب و زندگی است. در نتیجه، سیاست‌ورزی مدنی به دنبال مطالبات خود، به رفتار دولت‌ها، احزاب، و شخصیت‌ها بیشتر از شعارها و برخی از عقاید آنها توجه دارد.

جامعه‌محوری اصلاح‌گر در مقابل فعل و انغعالات سیاست و قدرت، دقیق و فعال است، و مشارکت مهم دارد. همان‌گونه که مطالبه‌محوری در انتخابات دهم ریاست جمهوری نقشی حساس پیدا کرد و از سوی دیگر توانست در برنامه‌های جنبش سبز و حرکات آنها نقش موثری بازی کند.

جامعه‌محوری اصلاح‌طلب به جامعه مدنی نگاهی انتزاعی ندارد. یعنی فارغ از همه مسایل، تقویت نهادهای مدنی را دنبال نمی‌کند. بلکه در هر کنش سیاسی به دنبال تقویت و استمرار این نهادهاست. به عبارتی جامعه مدنی فلش و نشانه می‌گیرد. در نتیجه به امر سیاسی بسیار حساس‌تر است.

در همین راستا است که مطالبه‌محوری و سیاست‌ورزی مدنی، و جامعه‌محوری و سیاست‌ورزی مدنی، به‌دنبال هدف‌گذاری صحیح است که به دموکراسی می‌رسد. دموکراسی بر روی نهادهای مدنی، احزاب، و دولت قانون‌مند بهتر استقرار می‌یابد.

جامعه‌محوری اصلاح‌گر نمی‌تواند و نمی‌خواهد که دولت‌محوری را هدف قرار دهد. در جامعه ما هدف‌محوری به هژمونی‌طلبی و رقابت احزاب و شخصیت‌ها ختم می‌شود که برای دموکراسی در ایران فاجعه بوده است.

در جامعه‌ای که امکان وزن‌کشی معقول ندارد، احزاب بدون شخصیت‌های رسانه‌ای با توقع رهبری به جان هم می‌افتند و پیروز این جدال دیگری خواهد بود که دموکرات نیست و به دموکراسی و آزادی فکر نمی‌کند.

دولت‌محوری با هژمونی‌طلبی و رهبری‌طلبی شخصیت‌های متوسط و بزرگ در جامعه ما، که مسایل در آن به صورت زنجیروار است، فاجعه افریده است. در تمام مقاطع مبارزاتی در دولت ایران این معضل وجود داشته است.

جامعه‌محوری به دلیل توجه به جامعه مدنی و استقرار نهادهای آن، رهبری‌طلبی و قدرت‌طلبی احزاب را کنترل و مدیریت می‌کند و با نظارت خود جریان‌های مدنی و سیاسی هژمونی‌طلب را کنترل یا از جذابیت می‌اندازد، و توجه را از دولت و مقام و پست و ریاست، به سوی نهادهای مدنی و استقرار آن و پاسخگو کردن احزاب و حاکمیت‌ها به جامعه مدنی جلب می‌کند.

جامعه‌محوری دل‌داده هیچ حکومتی نیست، بلکه دل‌داه حکومت قانون‌مند است که پاسخگو است. اگر با انقلاب سیاسی یا روشی انقلابی مخالف است، به دلیل آسیب‌های انقلاب است، نه به دلیل هواداری حاکمیت‌ها. روش انقلابی با دیدگاه اصولی و انقلابی متفاوت است. جامعه ما با روش‌های انقلابی از رفتارهای واقعی دور شده است. تجربه انقلاب ۵۷ را با مشروطه مقایسه کنیم.

جامعه‌محوری به تجربه غرب هم توجه دارد. البته از آن هم تقلید نمی‌کند. دموکراسی در غرب بعد از انقلابات رهایی‌بخش شکل گرفته، اما انقلاب شرط لازم و کافی نبوده است، جامعه مدنی و جامعه‌محوری شرط کافی دموکراسی بوده است.

در جوامع غربی کدام جریان رادیکال توانسته حاکمیت داشته باشد. اما دموکراتها در جامعه مدنی حضور داشته و رفتار دولت‌ها را کنترل کرده‌اند. جریانات سوسیال دموکرات یا حتی لیبرال دموکرات مردم‌گرا در حکومت‌ها اقتدار لازم را نیافته‌اند، اما در جامعه مدنی قوی که حضور داشته‌اند، بر حکومت‌ها تاثیر گذاشته یا در دولت ائتلافی نقش داشته‌اند.

این تجربه غرب برای ما بسیار قابل تامل است.

جامعه‌محوری همانند هدف‌گذاری دقیق و صحیح است که به دنبال آن است که دموکراسی سیاست‌ورزانه را به زندگی نزدیک کند و با مطالبه‌محوری، نگاه به سیاست‌ورزی را، مصداقی می‌کند.

جامعه‌محوری تعطیل سیاست‌ورزی نیست. هم‌چنین تقویت استقرار نهادهای مدنی فارغ از سیاست و توجه حکومت هم نیست. جامعه‌محوری توجه درست و اصولی به امر ضروری سیاست است.


تاریخ انتشار : ۴ / بهمن / ۱۳۸۸

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : یک بار / شروین
.
26_11_2012 . 00:55
#45
ایران مدنی کدام است



نام مقاله : ایرانِ مدنی کدام است؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


ایران مدرن دو مرحله را در تکوین تاریخی خود طی کرده است و مرحله سوم را در حال پیمودن است.

۱. ایران قدرت‌مند و مقتدر
۲. ایران ملی
۳. ایران مدنی

هدف از این نوشتار این است که نشان دهیم که بدون ایران مدنی، ایران ملی قدرت‌مند محقق نمی‌شود و راهبرد ایران مدنی چگونه می‌تواند باشد.


ایران مقتدر

کلید ایران مقتدر را امیرکبیر زد و در این راه تلاش کرد. امیرکبیر ایران قدرت‌مند را در اصلاح ساختار دربار سلطنتی به گونه‌ای که شاه سلطنت کند و وزیران مدیریت کنند می‌دید و تنظیم فاصله و رابطه روحانیت با دربار و شاه را باور داشت.

نظم کشوری و اداری و اصلاح وضع مالیاتی جدید و مناسب و اجرای برخی از خدمات دولت و ایجاد نظام آموزشی را در مرکز عملکرد و رفتار خود قرار داده بود و توانست با کشورهای خارجی بر اساس عزت ممالک محرومه رفتار کند.

این ایده امیرکبیر مسیر مطلوب راه سپردن به سوی ایران مقتدر بود. در عمل، قرائت منفی از آن باعث شد که بعد از شهادت امیر‌کبیر دولت مقتدر اما خودکامه و نظام قدرت محله‌ای تضعیف شود. نظام اداری و لشکری به جای خدمت به مردم باعث سرکوب مردم گردد و رابطه دربار، روحانیت، نظامیان، و دیوانیان به رابطه‌ای صحیح و اصولی منجر نشود.

پروژه ایران مقتدر به دلیل اراده‌گرایی بدون زمینه لازم و شرایط موافق عینی کامیاب نشد. اگر چه به عنوان "مشعل راه" فروزان ماند، اما "نقشه راه" برای اجرایی شدن نداشت. "ایران" مقتدر در روایت مثبت و منفی آن، در "دولت" مقتدر جلوه یافت.


ایران ملی

دموکراسی مشروطه، به عنوان پروژه‌ای که بتواند ایران را مقتدر کند، مطرح شد. دیدگاه ایران ملی، مشروطه و نهضت ملی و انقلاب اسلامی را خلق کرد. دولت‌محوری رسم زمانه بود. دربار و سلطنت مانع از ایجاد ایران مقتدر بودند. در نتیجه باید اصلاح یا تغییر می‌کردند.

با پروژه انقلاب مشروطه و نهضت ملی که جلوه ناسیونالیسم ایرانی به رهبری مصدق بود، باز هم پروژه ایران دموکرات شکست خورد.

ایران ملی در جستجوی سلطنت شاه، حکومت دولت مشروطه سلطنتی و نظارت کامل نمایندگان مردم ایران در قالب یک ایران مقتدر و متحد و یکپارچه بود.

ایرانی که نظام پارلمانی خود را تعریف می‌کرد. منافع فردی فدای منافع جمعی و منافع جمعی فدای منافع ایران می‌شد.

ایرانی که دارای سابقه تاریخی تمدنی بود. زبان فارسی معرف آن بود. همه ایرانیان می‌بایست با آموزش یکسان و همانند، فرهنگ ملی و توان ملی را بالا برند. ایرانی مردانه که می بایست تمدن درخشان بسازد.

ایرانی که سرزمین شاعران بزرگ و دانشمندان و فیلسوفانی بود که در جهان شهره بودند. تمدن قبل از اسلام آن نمونه بارز و شکوفایی داشت و تمدن بعد از اسلا م آن قرائتی بود که اعراب غیرمتمدن را به حکومت‌داری و هنر و تمدن آشنا سازد و مغولان وحشی را رام سازد.

ایران این صلاحیت را داشت که قدرت منطقه‌ای شود و در میان سرها سری از خود نشان دهد. ایران حق داشت که دولت ملی و قدرت‌مند و مشروطه سلطنتی داشته باشد اما در عمل روایت منفی آن حاکم شد.

این روایت منفی، ایران را در مرزهای پهناور، حکومت شاهنشاهی، حکومت ۲۵۰۰ ساله، تاریخ شکوه‌مند، زبان فارسی، پایتخت تهران و فرهنگ مردسالار می‌دید که سمبل آن شاهنشاه آریامهر بود که کشور را به سوی تمدن بزرگ می‌بُرد.


ایران مدنی

ایران مدنی به این معنی است که نه ایران مقتدر نه ایران ملی نادرست نیستند، اما چرا کامیاب نیستند؟

اگر در پروژه ایران مقتدر مخاطب یا دولت و یا ملت قدرت‌مند است، و در پروژه ایران ملی مخاطب مردم بزرگ و قهرمان ایران است و همه کارها به نمایندگی از مردم و ملت ایران صورت می‌گیرد، در پروژه ایران مدنی، مردم و ملت ایران معنی مدنی می‌یابند. ایران مدنی، ایران جان‌دار و مفهوم‌دار است. ایرانی سه عنصری است که جنسیت، اقوام، و اصناف آن را شکل می‌دهند و روشنفکران، احزاب، و نهادهای مدنی به آن ساختار و معنی می‌دهند.

ایران مدنی جامعه‌محور است و دولت‌محوری را باور ندارد. به دولت باور دارد و نقش آن را مهم می‌داند، اما کنترل دولت را از طریق جامعه‌محوری ممکن می‌داند.

جامعه‌محوری به مفهوم قدرت‌مند کردن نهادهای مدنی است که می‌توانند تکیه‌گاه احزاب برای دست به دست کردن حکومت باشند. نهادهای مدنی که اقوام، اصناف، و زنان و مردان جامعه را در خود سازمان می‌دهند و جامعه را از حالت ملت و مردم ایران که مفاهیمی گنگ و کشدار هستند، خارج می‌کنند.

ایران مدنی هم‌دلی و هم‌گامی ملی را در پرتو اجزایی که کل را تشکیل می‌دهند می‌خواهد. ایران مدنی می‌خواهد اصناف به توان ملی، اقوام به همبستگی ملی، و زنان به نشاط ملی برسند. در نتیجه، منافع ملی در پرتو حقوق ملی ایرانیان بهتر شکوفا می‌شود.

حقوق ملی در ایران مدنی به تحقق واقعی ایران مقتدر یاری می‌رساند.

ایران مدنی سیستم پارلمانی را لازم اما کافی نمی‌داند، بلکه مدل مشارکتی مدیریت محلی را با مدیریت ملی درهم می‌آمیزد و مدل‌های تلفیقی میان پارلمان با نوعی خودمختاری محلی را در نظر دارد.

همه اقوام ایرانی ایران مدنی را تشکیل می‌دهند. زبان رسمی به معنای حذف زبان‌های اصلی محلی نیست. زبان‌های ایرانی به قدرت زبان و شکوفایی زبان اصلی می‌افزایند.

ایران مدنی تنوع فرهنگ‌های ملی را در جهت تعالی وحدت ملی و فرهنگ رسمی می‌داند، که تمام اجزاء در سامانه مادرانه خویش به شکل شبکه‌ای با هویت‌شان را نشان می‌دهد و در پی محو هویت‌ها در فرهنگ و زبان خاص نیست.

رقابت در چارچوب حق و منافع ملی، ایران مدنی را قدرت‌مند می‌کند. در نتیجه دموکراسی ملی، "اقتدار ملی" در برابر حقوق اقوام و حق فعالیت اصناف و مطالبات زنان قرار نمی‌گیرد.

ایران مدنی نیاز به تبیین مبانی نظری دارد که باید به آن پرداخت.


چهره‌های مهم ایران مقتدر

از چهره‌های ایران مقتدر در عرصه سیاسی و اجرایی از امیرکبیر، عباس میرزا، قائم مقام فراهانی سپهسالار قزوینی می‌توان نام برد که عمده‌ترین آنها امیرکبیر است.

اما در عرصه منفی ایران مقتدر، ما شاهد ناصر‌الدین شاه قاجار هستیم.

چهره‌های نظری ایران مقتدر سید جمال‌الدین اسد‌آبادی، ملکم‌خان و مستشار‌الدوله‌اند.

با این وصف تئوریسن‌های ایران مقتدر را باید در میان طرفداران رهبری دیکتاتور جست که می‌توان به آرای رهبران مجله کاوه در برلین از سید حسن تقی زاده، دهخدای قزوینی و محمد‌علی فروغی اشاره کرد.

این افراد راه اقتدار ایران را اجرای قوانین به وسیله یک دیکتاتور مصلح می‌دانستند.

با این وصف قرائت منفی ایران مقتدر را در آرای علی‌اکبر‌خان داور و رضا افشار یزدی و کاظم‌زاده ایرانشهر بیشتر نمود دارد. که از اعضای حلقه برلین و مجله کاوه در برلین و مجله پرچم و آینده در تهران بودند و به عنوان تئوریسین رضا شاه عمل می‌کردند.


ایران ملی و چهره‌هایش

بارزترین چهره‌ی ایران ملی دکتر مصدق است. اما مرحوم مدرس و آیت‌الله طباطبایی شاگرد قلمی سید‌جمال‌الدین اسد‌آبادی در کنار انها از چهره‌های ملی مبارزین مشروطه هستند که قابل احترام می‌باشند. باید از ستارخان و باقرخان و صنیع‌الدوله نیز نام برد.

با این وصف ایران ملی در چهره منفی آن با رضا شاه پهلوی شاخص می‌شود.

نظریه‌پردازان مهم ایران ملی در دوره مشروطه سر بر آوردند. مرحوم فروغی، علی‌اکبر‌خان دهخدا، میرزا آقا‌خان کرمانی، عبدالرحمان طالبوف و...


ایران مدنی و بانیان آن

در مورد چهره‌های ایران مدنی بسیار زود است که به معرفی آنها پرداخت.


ایران مقتدر، ملی، و مدنی و راهبردهایشان

سیر دیکتاتوری به دموکراسی در ژاپن و کره جنوبی تجربه شد. به عبارتی کشور مقتدر و حرکت به سوی توسعه و دموکراسی در ایران پاسخ نگرفت، اما در برخی از جوامع رخ داد و این تجربه قابل تامل است.

علل مهم حرکت کامیاب از دیکتاتوری به توسعه و دموکراسی را می‌توان چنین برشمرد که کشور ما فاقد ان است.

۱. دیکتاتوری حاکمان به جای استبدا د و خودکامگی

۲. ساختارمندی بروکراسی کشور

۳. سمت‌گیری ساختارها به سمت تولید و خدمات

۴. دولت‌های محتاج به سرمایه‌گذاری خارجی

۵. حاکمیت‌هایی که دارای تعصب ملی بودند

شاید اولین نوع سیر تجربه دیکتاتوری ملی به سوی دموکراسی را در آلمان دوران بیسمارک تجربه کرد که فردریک لیسپت آلمانی مروج آن بود.

اگر به عوامل پنج گانه مزبور توجه کنیم، در ایران عوامل مزبور وجود نداشت. همین تجربه، دکتر مصدق را به جمع دموکراسی و توسعه وادار کرد. در نتیجه، مصدق با جمع‌بندی، به پیوند دموکراسی و توسعه رسید.

در همین رابطه، ایران ملی پا گرفت. بازرگان و سحابی و خلیل ملکی و بسیاری از فعالان سیاسی اهل‌نظر آینده مقابله با استبداد را در مقابله با عقب‌ماندگی یا تقدم سیاست بر توسعه مطرح کردند. با این احوال دیدگاه ایران ملی در نهضت ملی کامیاب نشد.

در این میان کودتای ۲۸ مرداد باعث شد که نقش استعمار مهمتر از استبداد جلوه کند. حمایت استعمار از استبداد باعث شد که تفکیک استبداد از استعمار مشکل شود. مهندس بازرگان به درستی به اولویت استبداد و تفکیک این دو توجه داشت. اگر چه وی موفق به ترویج و تبلیغ این تفکیک نشد. در نتیجه در انقلاب اسلامی مبارزه به سوی استعمار و امپریالیسم و استکبار کشیده شد و مشکلی بر مشکلات افزوده شد.

ایده ایران ملی متوجه نبود که با وجود دربار قدرت‌مند که حامی استبداد بود، دموکراسی در چاله می‌افتد. حال پیوند این استبداد با استعمار یا مقابله استبداد با استعمار بر مشکل جامعه خواهد افزود. در همین جا انواع راهبردهای ناموفق طرح شد. مبارزه فرهنگی و مبارزه سیاسی با استبداد و نیز مبارزه با امپریالیزم.

این راهبردها با یکدیگر تلاقی یا تصادم هم داشتند. زمانی حاملان این راهبردها یکدیگر را سازش کار می‌دانستند یا یکدیگر را متهم به خیانت می‌کردند.

راهبرد مصدق و بازرگان با مانع دربار برخورد کرد. زمانی که استعمار امریکا حمایت خود را از دربار برداشت، راهبرد مصدق و بازرگان به توفیق نسبی رسید و مشکل اصلی خود را نشان داد. این مشکل همان عوامل پنج‌گانه بود که امکان تحقق ایران مقتدر در دوره امیرکبیر و مصدق را غیرممکن کرد.

در چنین شرایطی، روش‌های دولت‌محور که تغییر یا اصلاح حاکمیت را از طریق تسخیر حاکمیت راهبرد درست می‌دانستند، به دور باطل افتادند. دوری که دردآور و تامل‌برانگیز است.


در این مورد دو مثال می آورم :

بعد از پیروزی انقلاب مشروطه، میرزا کوچک‌خان جنگلی به ناچار برای حفظ دستاوردهای انقلاب مشروطه قیام کرد و شکست خورد. اما با گذشت ایام نهضت ملی سر بر آورد و تا فرا رسیدن قیام ۱۵ خرداد مبارزه پارلمانی ـ مدنی در ایران رشد کرد. اما از سال ۱۳۴۲ به دلیل استمرار استبداد، در عمل جریان های مطرح به راهبرد میرزا رسیدند، اما این بار رادیکال‌تر، آرمان‌گرا‌تر و بی‌مبنا‌تر از گذشته عمل کردند. تجربه مجاهدین خلق، فدائیان خلق، حزب ملل اسلامی، حزب موتلفه اسلامی با ترور حسن‌علی منصور و دیگر سازمان‌های طرفدار مشی مسلحانه نشان از این دور داد.

با این عمل تجربه پارلمانی و مدنی در عمل دور انداخته شد و نادیده گرفته شد.

جمع تجربه نهضت ملی و اعتراضات خیابانی ـ پارلمانی می‌بایست به سوی رفتار مدنی ـ پارلمانی می‌رفت، اما هم حاکمیت و هم جریانات مبارز، متاثر از پارادایم جهانی مبارزه، به تجربه میرزا کوچک‌خان رسیدند.

اما غم‌بارتر آن بود که همین تجربه در سال ۱۳۶۰ دوباره تکرار شد. تعامل و رفتار جریان‌های حاکم بعد از انقلاب و برخی از نیروهای سیاسی که به نادرستی از حکومت کنار گذاشته شدند و هم‌چنین دیدگاه متداول دولت‌محوری باعث شد که دور تکراری در تاریخ ایران ایجاد شود، که نتیجه‌ای مناسب در پی نداشت.

دولت محوری در ایران در بزنگاه‌های حساس، به دلیل سختی و انحصارطلبی و سکوب یا کنترل حاکمیت و زودخواهی یا آرمان‌گرایی مخالفان که حقانیت نیز دارند، به بن‌بست می‌خورد. که نتیجه‌ی آن عقب‌گرد است. در این مورد دو نمونه آوردیم.


تجربه نشان داد که:

۱. تجربه تاریخی در جامعه ایران، در مقابل ایده‌ها و راهبردهای آزمون‌نشده، مغلوب می‌شوند. در نتیجه، تجربه‌های تاریخی با تفاوت‌هایی تکرار می‌شوند.

۲. سرسختی حاکمیت و خام‌دستی مخالفان صادق امری تکراری است.

۳. نقد گذشته به نفی آن می‌رسد و در نتیجه، همه چیز از آغاز شروع می‌شود.

۴. گسست نسل‌ها، انشعابات حزبی و سازمانی را توجیه می‌کند. در نتیجه، انباشتی به وجود نمی‌آید. به عبارتی، پدران انعطاف‌ناپذیر و پسران کله‌شق می‌شوند. مانند حکایت حنیف‌نژاد و بازرگان، یا حزب توده و فدائیان، یا نهضت آزادی و جبهه ملی.


ایران مدنی کامیاب می‌شود

بعد از دهه شصت و تحولات جهانی و بر آمدن فعالیت مدنی و پارلمانی مسالمت‌آمیز، این تجربه با تجربه دولت‌محوری در دوران اصلاحات به بن‌بست رسید. این فاز مهم و خطرناکی بود، آیا باز باید دور تاریخی را تکرار کرد.

حاکمیت در عمل اصلاحات را به بن‌بست کشاند، اما رفتاری که خلق شد، به خصوص از سال ۱۳۸۴، باعث شد که فعالیت نهادهای مدنی در جامعه ما بر فعالیت احزاب پیشی بگیرد.

در انتخابات ۱۳۸۸ مطالبه‌محوری و جامعه‌محوری بر دیدگاه دولت‌محور تاثیر گذاشت و کانددیداها هم از مطالبه‌محوری تاثیر گرفتند و برنامه دادند. این تعامل بسیار مهم بود، اگر چه کافی نبود. اما نشان داد که ۴ سال و ۸ ماه تلاش فشرده اما ناهماهنگ مطالبه‌محوری جواب داده است و جامعه را از خود متاثر کرده است.

حوادث انتخابات دل‌چسب نبود. سرکوب و کشتار به همراه کنترل شدید دل‌ها را به درد آورد و جان‌ها کاهیده شد و آه‌ها را بر آورد. اما این، یک روی قضیه بود. روی دیگر، رفتار جامعه شهری ایران بود. مداوم بودن رفتار مسالمت‌آمیز و هم‌چنین دوری از خشونت و رفتار توام با حوصله و پیگیری، این‌ها جلوه‌هایی از رفتار مدنی است. به عبارتی، دیدگاه ایران مدنی، راهبرد مدنی را طلب می‌کند. نباید به یکباره تجربه اصلاحات و گذشته را دور ریخت و به دنبال شروع از صفر و تجربه‌های جدید ناشناخته رفت.

دو راهبرد کلان یعنی : ۱. رفتن از روی زمین به زیر زمین ۲. مقابله به مثل با حکومت در جامعه، به شدت خطرناک است، زیرا اگرچه ظالمان را شکست داده، اما مظلومان را کامیاب نکرده و نتیجه رویاروئی باخت ـ باخت بوده است و در نهایت به بازتولید ظلم جدید یاری رسانده است، زیرا طوفان فرزندان ناهمگون می‌زاید و در هر عمل طوفانی است.

دیدگاه مدنی رفتار مدنی می‌طلبد. جامعه در حال مزه‌مزه کردن راهبردهایی است که از بن‌بست پارلمان به خیابان آمده است، اما نه به شکل شورشی، بلکه به شکل مدنی آن، و در پی آن است که با تغییر قوانین و اصلاح ساختارها، باز هم به پارلمان بازگردد و راهبرد مدنی ـ خیابانی به جنبش تحمیل شده اما عکس العمل آن خیابانی ـ شورشی نیست.

راهبرد مدنی خیابانی با رفتار مسالمت‌آمیز می‌تواند در جامعه ما تجربه جدید خلق کند و از دور تکراری جلوگیری کند. دوری تحمیلی و نامبارک که نهایت آن باخت ـ باخت است.

در رفتار مدنی و راهبرد مدنی برد ـ برد، هیچ‌کس بازنده نیست، و جریان بر جای شایسته خود می‌نشیند.

ایران مدنی دولت‌محور نیست، اما از جایگاه جامعه‌محوری و مطالبه‌محوری، دولت و دولت‌محوران را کنترل می‌کند.

ایران مدنی مذهب‌اش روادار و تعاملی است. اقوام‌اش همه ایرانی و مساوی‌اند. زنان‌اش حقوق برابر با مردان دارند. اصناف‌اش محق‌اند، چون کار می‌کنند، روشنفکران‌اش خلاق‌اند، چون دانشگاه‌اش مستقل است. روحانیت آن عالمان دین،اند و پایه‌های محکم حفظ اخلاقی جامه قلمداد می‌شوند، چون دین دولتی را باور ندارند، زیرا دولت دینی، دین را دولتی می‌کند.

بی‌گمان "ایران مدنی" با راهبرد علنی مسالمت‌آمیز و نگاه به حرکت مدنی ـ خیابانی، با بازگشت به پارلمان و اجرای قانون‌مداری می‌تواند "ایران مقتدر" و "ایران ملی" بسازد.

راه "ایران ملی" و "ایران مقتدر" از "ایران مدنی" می گذرد. باور کنید!


تاریخ انتشار : ۹ / اسفند / ۱۳۸۸

منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
26_11_2012 . 00:58
#46
جنبش سبز و نکات باریک‌تر از مو



نام مقاله : جنبشِ سبز و نکاتِ باریک‌تر از مو

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


۱. جنبش سبز مردم ایران نیاز به مسالمت، مداومت، و سماجت دارد. این سه یار قدیم که پیروزی می‌آورند را باید رهبران، مدیران، روشنفکران، دانشجویان، و اقشار مختلف طبقه متوسط مردم سرلوحه‌‌ی اعمال خود قرار دهند.

۲. جنبش سبز خواستار ایران سه عنصری است، که در آن زنان، مردان، اقوام، و اصناف ایرانی همه به حساب آیند و حقوق برابر داشته باشند.

۳. جنبش سبز در پی حذف قشر، نیرو ، شخصیت، و هیچ شخص ایرانی نیست. همه را صاحب حق و حقوق می‌داند، در نتیجه، می‌خواهد هر کس و هر چیز و هر نیرو و هر فرد در جای شایسته‌ی خود قرار بگیرد.

۴. جنبش سبز نیاز دارد که مستمر،‌ با مسالمت، و با سماجت ادامه دهد، تا آنجاکه به رسمیت شناخته شود، که این امر اتفاق می‌افتد، اما زمانی که قدرت‌مندان آن را پذیرفتند. جنبش باید هم‌چنان از حقوق همه‌ی ایرانیان در چارچوب حق شهروندی، دفاع کند. چه راست و چه چپ، چه خودی و چه غیر خودی، چه مذهبی و چه سکولار،‌ چه فارس و چه ترک، چه کرد و چه لر، خلاصه هر کس که ایرانی است حقوقی دارد.

۵. جنبش سبز قانون‌مند از قانون دفاع می‌کند، اما قوانین را برای انسان ایرانی می‌خواهد، نه ایران را برای قانون، پس قوانین مطلق نیستند، اما راه‌کارهای تغییر آن باید قانون‌مند باشد.

۶. جنبش باید به شکل انبوه ،متنوع، و قانونمند در هر جایی که امکان دارد، حضور یابد. چرا که توان کنترل، سرکوب، و زندان انداختن اندازه و میزانی دارد. زمان به نفع جناح سرکوب نیست، باید ادامه داد. منتها نرم‌نرمک، با لبخند و شادی، این جنبش سبز شاد است نه عبوس، چون به فکر انقلاب نیست.

۷. جنبش سبز گسترده است، اما همه‌گیر نیست. چون به دنبال انقلاب نیست. بلکه تغییر می‌خواهد، قصد تعامل با حاکمان دارد، تا حق شهروندی خود را مطابق فصل سوم قانون اساسی بدست آورد. در نتیجه به حضور پرتعداد اما مسالمت‌آمیز نیاز دارد.

۸. جنبش سبز باید خواستار مناظره تلویزیونی رهبران، مدیران، روشنفکران، و دانشجویان جنبش‌ سبز با جناح مخالف باشد. سیما می‌تواند حقانیت جنبش سبز را بهتر بشناساند.

۹. حوصله‌ی جنبش باید بالا باشد. مسالمت، سماجمت، و مداومت نیاز دارد تا نتیجه بگیرد. اصلاح‌طلبی جامعه‌محور مانند پختن سمنو است. اما انقلاب مانند ساختن نیمرو است. صبر و ظفر هر دو یاران قدیم‌اند.

انقلاب‌روشی، به معنی اسقاط حاکمیت، به دموکراسی نمی‌رسد. انقلاب،‌ انداختن زوری است. روز را باید با روز نگه داشت. این تجربه گذشته مشروطه و انقلاب اسلامی ۵۷ است.

تکرار گذشته تلخ و سخت است، ملل بدون حافظه تاریخی، گذشته را با حرارت تکرار می‌کنند و با افسوس و آه از آن پشیمان می‌شوند.

۱۰. مخالفت با انقلاب در "روش"، به معنی مخالفت با "تغییر ریشه‌ای امور" نیست. با حضور میلیونی و مستمر می‌تواند هر تغییری را به انجام رساند. منتها نحوه‌ی مواجهه مهم است. جا افتادن با جا انداختن فرق دارد. انقلاب جا انداختن است، که با جو سازی و اجبار همراه است. اما جا افتادن امری ضروری که به نام رسیدن جامعه به تغییر، بدون اجبار و حرکت احساسی است.

۱۱. هیچ نظام و سیستمی در شکل سربسته‌ی آن قابل اعتماد نیست. کلان روایت جمهوری‌خواهی، اسلام‌خواهی، و سوسیالیزم‌خواهی در جامعه ما آزمون مناسب پس نداده است. باید خواسته مدنی و جامعه محور را عمده کرد. اصالت با این خواسته‌ها اجرای خصوص شهروندی ایرانیان است که به حاکمیت نمره قبولی می‌دهد. جامعه ما از مرحله‌ی دلدادگی به کلان‌روایت‌ها گذشته است. کلان‌روایت‌های دولت‌محور، محدود است و اما واقعی و با دست‌آورد است. (ظاهراً جمله آخر اشتباه است ـ شروین)

۱۲. جنبش سبز نیاز دارد تا به حاکمان و جناح اصول‌گرا بفهماند و ثابت کند که اهل حذف نیست، بلکه تعامل می‌خواهد. این تعامل را در هر موقعیتی باید نشان دهد. چه در زمان اپوزسیون بودن و قدرت مدنی داشتن، و چه در زمان پوزیسیون بودن و قدرت حقوقی داشتن. این ویژگی، جنبش سبز را ویژگی برتر می‌بخشد. ۳ میلیون نفر در روز ۲۵ خرداد ۸۸ با جلوه مسالمت‌آمیز در جهان گل کردند و نشان دادند که جامعه ایران در سطح جوامع پیشرفته است. این ویژگی مدنی مسالمت‌آمیز را باید حفظ کرد. مسالمت‌جویی به معنی رعایت حق شهروندی، حقوقی، و مدنی همه‌ی ایرانیان است. حتی آنانی که با جنبش سبز مخالف‌اند.

۱۳. جنبش سبز به دنبال انتقام نیست. باید توجه داشت که محاکمه حقوقی با انتقام فرق دارد. اما شاید زمانی فرا برسد که باید همه‌ی خطاها را بخشید تا راه آینده همراه شود. اگر گاندی و ماندلا را قبول داریم، باید بپذیریم که به ویژگی آنان نزدیک شویم. هندوان در راه استقلال کشته فراوان دادند و آفریقائیان نیز قربانی بسیار، اما برای جامعه مدرن و آزاد، از "توان بخشیدنگ استفاده کردند. باور کنید خواندن آیه رحمت برای همه، بسیاری از مخالفان را نسبت به جنبش سبز خوشبین و عده‌ای را بی‌طرف می‌کند.

۱۴. جنبش سبز، ملی و خود‌پایه است. حمایت‌ خارجی را در راستای حقانیت خود طلب می‌کند، اما بر پایه‌ی منافع ملی و حقوق شهروندی ایرانیان با جهان رابطه برقرار می‌کند. پیروزی جنبش سبز در ایران، به استقرار صلح و دموکراسی پایدار در منطقه یاری می‌رساند. حمایت‌های نهاد‌های حقوق بشر و نهاد‌های بین‌المللی که در چارچوب قوانین سازمان ملل متحد از جنبش سبز حمایت معنوی می‌کنند، در راستای وظیفه اخلاقی و حقوقی آن‌ها انجام می‌گیرد. این حمایت معنوی هیچ‌گونه تعهدی از سوی جنبش نمی‌آورد. دولت‌های خارجی در راستای منافع خود با جنبش برخورد می‌کنند. این منافع مبانی حرکت جنبش نیستند. برخی دولت‌ها وظایف اخلاقی بین‌المللی را فدای منافع ملی یا حکومتی خود می‌کنند. جنبش سبز نسبت به روابط بین‌الملل دید واقع بینانه دارد. اما همه‌ی جهانیان اعم از نهاد‌ها، و حکومت‌ها را به رعایت وظیفه اخلاقی خود در راستای تعهدات بین‌المللی خود در سازمان ملل متعهد فرا می‌خواند.

۱۶. جنبش سبز، رهبران قراردادی، مدنی، و سیاسی دارد. مدیران یا طراحان راهبرد را، روشنفکران، دانشجویان، اقشار طبقات متوسط، و برخی اقشار دیگر تشکیل می‌دهند.

در این میان، رهبران جنبش سبز باید نکاتی را مد نظر قرار دهند:

- رهبران جنبش لازم نیست که ساختارشکن باشند. اما می‌باید در رعایت حق شهروندی همه‌ی ایرانیان کوشا باشند. تاکید بر روی رعایت فصل سوم قانون اساسی و تفسیر دموکراتیک از قوانین و قدرت‌مند‌تر کردن نها‌د‌های مدنی، سرآغاز راه طولانی دموکراسی‌خواهی و حق شهروندی است.

- رهبران جنبش سبز می‌باید داران رابطه‌ی موثرتر با جنبش باشند. توضیح باید‌ها و نباید‌ها و نحوه‌ی مدیریت کلی جنبش و ارائه‌ی دیدگاه‌های خود در تمام مواردی که به پیشبرد جنبش کمک می‌کند.

- رهبران جنبش سبز باید در روزهای مهم حضور مردم، نکاتی که لازم است را با مردم در میان بگذارند، تا سرکوب‌گران از برخی از رفتار‌هایی که نباید صورت بگیرد، ‌سوء‌استفاده نکنند.

- رهبران جنبش هماهنگی و اجرای خواسته‌های مشخص را به طور شفاف باید مطرح کنند و از مذاکره بر اجرای این اصول استقبال کنند.

- رهبران جنبش سبز باید بدانندکه هرگونه هماهنگی آنان باعث قدرت و روحیه در جامعه می‌شود و همچنین حضور به موقع آنان از آسیب‌های احتمالی بر جنبش می‌کاهد. به عنوان نمونه روزهای ۱۶ آذر و عاشورا می‌توانست بهتر مدیریت شود.

- رهبران جنبش، تعامل با مدیران، روشنفکران، دانشجویان، و مردم را از دست ندهند.

طرح مطالبات از سوی همه‌ی جریانات و افکار می‌تواند در نهایت به میانگین قابل قبولی منتهی شود. چرا که اقشار جامعه خواسته‌های متفاوت دارند، اما سطح پایه‌ای ‌که بتواند به نیازهای اصولی همه پاسخ دهد، مبنای توافق خواهند بود.

۱۷. مدیران جنبش اعم از جریانات و اشخاصی هستند که معیار‌های راهبردی در تحلیل آنها تاثیر دارد. این جریان‌ها مرجع سیاسی‌ای هستند که ویژگی تاثیر‌گذاری بر جامعه یا بخشی از آن را دارند.

- مدیران جنبش نقش مهمی در جامعه دارند. حتی گاهی از رهبران جنبش تاثیرگذارتر هستند. بستر مناسب را در جامعه با تحلیل‌ها، سخنان، و اعتبار خود می‌سازند. مدیران جنبش در داخل و خارج که ایرانی هستند، باید بدانند که حمایت از رهبری جنبش و برخورد تعالی‌بخش با آن مهم است. تاکید بر روی مطالبات محوری امری ضروریست. به جای سریع تاختن در طول می‌باید جایگاه‌ها را محکم کرد. رابطه‌ی تعاملی با رهبران جنبش امر مهمی است.

-مدیران جنبش با تحلیل‌های صحیح و حمایت و یا راهنمایی در سطح جنبش تردید‌ها را از میان می‌برند و خطوطی را مشخص کرده و نقش راهبردی‌ی موثری در جنبش بازی می‌کنند.

۱۸. مدیران جنبش سبز هموار‌کننده‌ی دیدگاه‌های حقیقی و واقعی جامعه با سطح توان و اجرایی می‌باشند. به عبارتی، آنچه که می‌شود تحقق داد را تئوریزه می‌کنند. پس مصداقی، معین، و مرحله‌ای خواسته‌ را مطرح می‌کنند و تلاش دارند تا درست خواستن را با خوب خواستن همراه کنند.

۱۹. مدیران جنبش سبز با شفافیت و روشنی با مخاطبان سخن می‌گویند. ارزیابی گذشته برای رفتن به سوی آینده را انجام می‌دهند.

۲۰. چه نباید کردهای جنبش سبز را به روشنی توضیح می‌دهند و از فضای نقد و بررسی استقبال می‌کنند.

۲۱. در بررسی اعمال رهبران و بدنه و روشنفکران جنبش، بسیار دقیق و قصد راهبردی دارند.

۲۲. "نقشه ‌راه" جنبش در نهایت به دست مدیران تبیین و تشریح می‌شود.

۲۳. روشنفکران جنبش سبز :

روشنفکران "مشعل ‌راه" بر می‌افروزند بر آرمان‌ها تکیه می‌کنند و در عمل از تحقق "نقشه ‌راه" غافل می‌مانند. البته روشنفکران مدیر هم داریم، اما الزاماً روشنفکران مدیر نیستند یا نمی‌توانند باشند. اما ویژگی آنان پرتو افکنی و افق‌گشایی است. این افق‌گشایی برای جامعه و مردم و رهبران و مدیران جنبش مفید است.

۲۴. روشنفکران نبایستی مرحله‌، سطوح خواسته‌ها، و میانگین مطالبات را فراموش کنند. اگر چه حق دارند که حق افراد و جریان‌ها را طلب کنند، با برخواسته‌های رادیکال پا بفشارند، اما باید توجه کنند که به میانگین خواسته‌ها و تجربه‌ی مدیران و رهبران توجه داشته باشند. در عین حال نظر انتقادی خویش را بیان کنند.

۲۵. تجربه بارزگان در سال ۱۳۵۸ را، به عنوان مدیر روشنفکر، با تجربه‌ی بسیاری از رهبران روشنفکر جوان مقایسه کنیم. ضرورت توجه به میانگین خواسته‌های اجتماعی مردم روشن می‌شود. رهبران روشنفکر جریا‌ن‌های بعد از انقلاب، با زیاده‌خواهی، در عمل موجب تقویت جریانی شدند که خود نمی‌خواستند

۲۶. دانشجویان به‌عنوان حرارت و انرژی و صداقت و پرسشگری و استمرار جنبش‌های اجتماعی‌اند، که وجودشان امید و سرشاری را زنده می‌کند.

جنبش سبز با دانشجویان شکوفاتر است. روشنفکران بر دانشجویان تاثیر می‌گذارند. تعامل میان دانشجویان و روشنفکران بسیار مهم است.

دانشجویان در جنبش سبز در سردادن مطالبات و شعارها از همه جریانات معقول‌تر حرکت کرده‌اند. استمرار و فضای سماجت آنان، هم‌چنان با مسالمت باید حفظ شود. دانشجویان می‌توانند بستر ارتباطی همه‌ی فعالان اجتماعی باشند.

۲۷. فعالان زن، مطالبه‌محوری جنبش سبز را برجسته می‌کنند. زنان در این جنبش حضور بارزی دارند. وجود زنان بر ظرافت، لطافت، و مسالمت‌آمیز بودن جنبش می‌افزاید. این حضور و ادامه‌ی آن باید ادامه یابد.

۲۸. در آینده نزدیک با صف‌بندی و طرح مطالبات، جریانات فعال زن با نگاه راهبردی می‌توانند مطالبات خود را طلب کنند.

۲۹. فعالان قومی، ‌اقوام ایرانی باید بدانند که جنبش سبز می‌تواند راهگشای تمرکززدایی و اجرای حقوق مدنی و قومی آنان باشد. حمایت و حضور آنان در جنبش راهگشا و به نفع اقوام ایرانی خواهد بود. جنبش سبز، ایرانی با توجه به حقوق اقوام، اصناف، مردان، و زنان خواهد بود.

چون مطالبه‌محوری از ویژگی‌های بارز آن است. فعالان قومی در ایران هم‌چنان تحت فشار بر مطالبات خود تاکید دارند. آنان راه جدیدی از فعالیت قومی، که بستر مدنی دارد را، گشوده‌اند. بستری که احزاب سیاسی ملی و قومی را تحت تاثیر خود قرار داده است.


تاریخ انتشار : ۲۲ / اسفند / ۱۳۸۸

منبع : سایت نیروهای ملی ـ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 9 مهمان