[تصویر:
http://talar.shandel.info/photo/ershad.jpg]
نام مقاله : سیری در روابطِ شریعتی و مطهری
نویسنده : ناشناس
موضوع : ـــــ
آیت الله مطهری و دکتر شریعتی دو مرد تاثیرگذار در انقلاب ایران بودند. نه میتوان زحمات مطهری را نادیده انگاشت و نه میشود به شریعتی بی اعتنا بود. این دو [در کنار دیگر بزرگان] بار فرهنگی انقلاب را به دوش کشیدند. ذهنها را آماده کردند و طرحی نو در انداختند. گرچه تاثیرگذاری شریعتی در نسل جوان بیشتر بود و معلم انقلاب لقب گرفت اما نقش مطهری را که از بنیانگذاران حسینیه ارشاد بود نیز نمیتوان در آگاهی دادن و تعلیم و تربیت آن نسل انکار کرد. شریعتی با آن بیان جذاب و گیرایش [که مارکسیسیتها را یکضرب شیعه میکرد!] اسلام را از پستو بیرون کشید و پایهگذار یک حرکت پرخروش مردمی شد. اسلام و مذهب را بی واسطه فهمید. اینگونه شد که توانست با فهم نو از دین و مذهب سیل جوانان را به حسینیه ارشاد سرازیر کند چنانکه در هر درس ۵۰۰۰ نفر پای صحبتش مینشستند. مقصود از این نوشته نه تمجید از شریعتی است و نه تجلیل از مطهری ؛ نه تخریب شریعتی است و نه تنبیه مطهری. تنها شرح و بسط یک درگیری فکری است بین یک عالم اسلامی و یک روشنفکر دینی[۱]. دعوای یک ملای کور و یک خاموش فکر غربزده نیست. کشمکش فکری است میان یک روحانی علوی و یک متفکر اسلامی. قصد ما بزرگ نمایی و یا تخریب وجههی این دو نیست. تحقیق و تحلیلی است بر این دو بزرگوار که شاید ” فاعتبروا یا اولی الابصار…. “
حسینیه ارشاد موسسهای مذهبی فرهنگی بود که در سال ۱۳۴۲ به همت محمد همایون و علی آبادی و ناصر میناچی با همفکری مطهری تاسیس شد. تعیین سیاست عمومی و انتخاب سخنرانان اکثراً به عهدهی مطهری بود [۲] سال ۱۳۴۵ مطهری از استاد محمد تقی شریعتی دعوت میکند تا برای سخنرانی به ارشاد بیاید و استاد تا سال ۱۳۴۶ در محل موقت حسینیه به ایراد سخنرانی میپرداخت. در سال ۴۸ که موضوع چاپ نشریات داخلی حسینیه پیش آمد مطهری اولین نشریه حسینیه را در دو جلد به نام “محمد خاتم پیامبران” منتشر کرد. مطهری از شریعتی دعوت میکند تا مقالهای برای این نشریه بفرستد و در نامهای به دکتر مینویسد: “برادر عزیز دانشمندم. قلب خود شما گواه است که چقدر به شما ارادت میورزم…”[۳] دکتر شریعتی برای این کتاب دو مقاله فرستاد ۱. هجرت تا وفات ۲. سیمای محمد. و به مطهری اجازه داده بود که هر یک از این مقالات را که میپسندد چاپ کند.” مطهری چنان از خواندن زندگی محمد به وجد آمده بود که آنرا سه بار بهطور کامل خوانده بود. مطهری هر دو مقاله را چاپ کرد و در نامهای به پدر شریعتی از او تجلیل و تمجید کرد”[۴]
با انتشار این دو مقاله سیل انتقادات و حملهها از روحانیون سنتی شروع شد. “چرا جلوی اسم محمد “حضرت” و “ص” نگذاشته؟[۵] مطهری در مقابل این حملات ایستاد و از شریعتی دفاع کرد. دربارهی شریعتی گفته بود:” چون رشته او جامعهشناسی است و خوب هم درس خوانده و کاملاً بر اعصابش مسلط است در بیان الفاظ معرکه است. چون جوانها از فکلیها کمتر بحثهای دینی شنیدهاند و او هم به زبان جوانها صحبت میکند اینست که بیشتر از ما طالب دارد.”[۶]
شریعتی از سال ۴۵ با سخنرانی “مخروط جامعه شناسی” همکاری خود را با ارشاد آغاز میکند. تا جایی که به قول خود شریعتی حسینیه با خون و فکر و شخصیتاش عجین میشود[۷]
رضا داوری در بیان خاطرهای از دیدار با مرحوم مطهری میگوید:” ایشان [مطهری] زبان به ستایش شریعتی گشودند و گفتند: بعضی از مقالات دکتر شریعتی و از جمله زن در چشم و دل محمد را هیچ یک از ما نمیتوانستیم بگوییم.
با آمدن شریعتی و استقبال شدید دانشجویان رفته رفته مرحوم مطهری نسبت به شریعتی بدبین میشود. جای تمجیدها، تنقیدها نشست و جای تکریمها، تعذیب ها. اطرافیان نیز به این اختلاف دامن میزدند.
پرویز خرسند میگوید :
"... روزی برای برداشتن وسایل مورد نیاز به حسینیه آمدم. در گوشهی سالن آقای … را دیدم که با مرحوم مطهری گفتگو میکرد. از کنارشان که گذشتم اسم شریعتی را شنیدم و اینکه چه کسی باید برود و چه کسی باید بماند. کنجکاو شدم وایستادم. آقای … به مرحوم مطهری میگفتند: “بین شما و دکتر شریعتی فقط یکی باید اینجا بماند و تصمیم قطعی است. مرحوم مطهری گفتند حالا چه کسی قرار است بماند؟ آقای … پاسخ داد: چون جوانها استقبال بیشتری از دکتر شریعتی دارند قرار است ایشان بماند. مرحوم مطهری خیلی ناراحت شد”. من تصور کردم که این تصمیم هیئت مدیره است و خود دکتر هم قضیه را میداند. بلافاصله به آپارتمان برگشتم و داستان را برای شریعتی گفتم. متوجه شدم او کاملاً بی خبر است. وقتی حرفهایم را شنید با عصبانیت گفت:”این احمقانهترین کاری بود که میتوانستند انجام دهند.اینها نمیفهمند که نه حضور مطهری عرصه را بر من تنگ میکند و نه حضور من مانع کار اوست. او استاد فلسفه وحکمت است و من جامعهشناسی درس میدهم و این هر دو برای جامعهی جوانها مفید است..."(۸)
با روشن شدن افکار شریعتی و تز اسلام منهای روحانیت و انتقاد به مجلسی و خواجه نصیر، مطهری که زمانی دائما از شریعتی و افکارش و زبانش تعریف میکرد کمکم شروع به موضعگیری در مقابل شریعتی نمود. البته باید گفت که خود مرحوم مطهری به انتقاد از روحانیون اعتقاد داشت اما میگفت این ما هستیم که باید خودمان را نقد کنیم و دخالت کردن غیر روحانیون در مباحث دینی را بر نمیتابید. به همین دلیل مرحوم مطهری جلسهای را تشکیل داد تا برای سخنرانان ضوابط و معیار هایی در نظر گرفته شود. شاید بیشتر این ضوابط به خاطر این بود که شریعتی از حسینیه کنارگذاشته شود.[۹] در این تبصرهها عدم تجاهر به فسق و پایبندی به تقوا و پرهیز از گناهان کبیره گنجانده شده بود. به قول محمد همایون صاحب حسینیه: “پس لطف کنید یک تبصره هم بگذارید که سخنران کچل هم نباید باشد! [اشاره به اینکه همهی این ضوابط به خاطر حذف شریعتی است] اما چگونه میشد شریعتی را حذف کرد؟ شریعتیای که شهرت حسینیه مدیون او بود. ناصر میناچی میگوید: “حسینیهای که در طول چندین سال فعالیتش فقط توانسته بود ۲ جلد کتاب محمد خاتم پیامبران بیرون دهد و جلد دوم با عدم استقبال مردم مواجه شده بود و اگر جلد اول به چاپهای بعدی رسید به خاطر دو مقاله شریعتی بود، چگونه با حذف شریعتی حسینیه میتواند به کار خود و رسیدن به سطح عالی ادامه دهد؟”[۱۰]
با مخالفت همایون و میناچی با طرح حذف دکتر، مرحوم مطهری استعفای خود را تقدیم حسینیه کردند. شریعتی هم که ۷ ماه از ارشاد کنار کشیده بود بار دیگر بازگشت.
و اما واکنش شریعتی به این ماجراها چه بود؟ محمد مهدی جعفری در کتاب”بار دیگر شریعتی” مینویسد:” یکبار شریعتی را دیدم و به او گفتم امشب فلان مجلس دعوت داریم. شما هم بیایید. در ضمن آقای مطهری هم هستند. شریعتی گفت: اتفاقاً چه بهتر. خوشحال میشوم که بیایم. طوری میگویید که من اگر مطهری بیاید ناراحت میشوم. اگر اختلافی هم هست میان من و ایشان اختلاف جزئی است. وگرنه ما همهمان در یک صف واحد میجنگیم.
پرویز خرسند میگوید :
"... نشنیدم شریعتی یکبار کلمهای علیه مطهری بگوید..."(۱۱)
جعفری میگوید :
"... خداییاش من هرگز از دکتر شریعتی بدگویی نسبت به شهید مطهری نشنیدم..."(۱۲)
جعفری همچنین نقل میکند :
"... روزی در منزل دکتر نکوفر بودیم. مرحوم مطهری را دیدم. مرا خواست. گفت: دیدی رفیقت چه تیشهای به ریشهی اسلام میزند؟ گفتم چه کسی؟ گفت شریعتی. گفتم برای چه؟ گفت: این مقالاتی که در کیهان مینویسد تیشه به ریشه دین میزند. گفتم مگر جریان را نمیدانید؟ دکتر رفته اصفهان یک سخنرانی کرده. سخنرانی از نوار پیاده میشود و بوسیلهی دانشجویان چاپ میگردد. در صحافی بوسیلهی ساواک توقیف میشود ساواک اینها را میدهد به کیهان. مطهری گفت : نه اینطور نیست. گفتم خود شریعتی این را به من گفت. مرحوم مطهری گفت:دروغ میگوید. پدرش هم دروغ میگوید!..."(۱۳)
پارهای از سخنان پراکنده آیتالله مطهری در مورد دکتر شریعتی :
"... صرف نظر از افکار نادرست و غرور و اشتباهاتاش ضربهی جبران ناپذیری به هماهنگی روحانیت و طبقات تحصیلکرده زده و آنها را سخت نسبت به روحانیون بدگمان کرده است..." (استاد شهید به روایت اسناد، ص ۲۱۷)
"... اوضاع آبستن حادثهی قرن ۱۳ هجری است (اشاره به فرقهسازی بابیه). در نوشتههای مرحوم [شریعتی] بذر این انشعاب شوم وجود دارد..." (سیری در زندگانی استاد، ص ۱۲۷)
"... این جزوه (اشاره به اسلامشناسی ارشاد) مانند غالب نوشتههای نویسنده از نظر ادبی و هنری اعلی است، از نظر علمی متوسط است، از نظر فلسفی کمتر از متوسط و از نظر دینی و اسلامی صفر است!..." (استاد مطهری و روشنفکران، ص ۳۴]
"... به نظر من این جزوه (اسلامشناسی ارشاد) چیزی که نیست اسلامشناسی است. حداکثر بگوییم اسلامسرایی یا اسلام شاعری است. نویسنده جزوه نظر به غرور بی حد و نهایتش همانطور که خاصیت هر مغروری است، عقده ندانستن علوم اسلامی از فلسفه و کلام و فقه و عرفان و غیره دارد..." (مطهری و روشنفکران، ص ۴۲)
"... این جزوه (حسین وارث آدم) نوعی روضهی مارکسیستی است که تازگی دارد..." (یادداشتهای مطهری ص ۲۱۸)
"... من دو سفر با شریعتی به حج رفتم هرگز یکبار ندیدم سر او به مهر برسد..." (اشاره به اینکه شریعتی نماز نمیخوانده است!؟) (طرحی از یک زندگی، ج ۲، نقل از علیآبادی، یکی از ۳ نفر اعضای موسسین ارشاد)
اینکه چرا مطهری با آن همه سابقه و مبارزه و کار فرهنگی دست به چنین اظهار نظرهایی زد دقیقاً معلوم نیست اما میشود با نگاهی به سیر زندگی مرحوم به نکاتی دست یافت.
حامد الگار نویسنده و مترجم مسلمان آمریکایی میگوید :
"... پیش از به صحنه آمدن شریعتی، مرحوم مطهری مشهورترین و محبوبترین سخنران دانشجویان دانشگاه بود. اما با آمدن شریعتی مستمعان او به سرعت رو به کاهش نهادند، چرا که شریعتی هر روز افراد بیشتری را به سوی خود جذب میکرد. نتیجه اینکه به هر حال بشر بشر است. این موضوع منجر به رنجش آیتالله مطهری شد..."(۱۴)
شاید مطهری که خود جزو موسسین حسینیه ارشاد بود و در آنجا سالها درس داده بود و در میان قشر دانشجو و روشنفکر مقام بالایی داشت نمیتوانست ببیند که از حسینیه کنار رفته و به جایش کسی آمده که پای هر درسش ۵۰۰۰ نفر جوان مینشستند و او مجبور بود در مسجد الجواد حرفهایش را برای ۲۰..۳۰ نفر بزند که تازه اکثر آنها پیرمرد بودند.
پس از شهادت
با شهادت دکتر شریعتی محبوبیتی فوق العاده برای او ایجاد شد. همه او را معلم شهید و معلم انقلاب نامیدند. در این جو هیچ کس تحمل شنیدن حرف مخالف شریعتی از مطهری را نداشت. مطهریای که یک عمر در راه اسلام تلاش کرده بود به یکباره با اظهار نظرهایش در میان جوانان از عرش به فرش آمد. بهطوریکه در مراسم چهلم شریعتی در مشهد که بازرگان در دفاع از مطهری سخنرانی کرد حاضران در مراسم اعتراض کردند و استاد محمد تقی شریعتی به نشانهی ناراحتی جلسه را ترک کرد. با انتشار نامهی بازرگان و مطهری علیه شریعتی این ضدیتها و دشمنیها به اوج رسید. گرچه بازرگان نامهی دیگری نوشت و از بعضی کلمات تبری جست. [شرح ماجرای این نامه را به زمان دیگر موکول میکنیم.] دانشجویان مسلمان درآمریکا ضمن نامهای شدیداً به این دو حمله کردند و شریعتی را بالاتر از آن دانستند که با انتقاد و دشمنی این و آن کوچک شود. آنها نوشتند:
"... نسل جوان مسلمان امثال آقای مطهری را که مسائل مردم برایشان مسئلهای نیست و از جیب ملت ارتزاق میکنند و تحریف اسلام راستین و دسیسه گشتن دین در دست جلادان زمان برایشان بی تفاوت است کاری ندارند. ما کسانی را که به زندگی عثمانوارنشستهاند و دم از علی میزنند، جزو علمای راستین نمیدانیم که خود را مسئول شنیدن حرفهایشان کنیم..."(۱۵)
شهید مطهری بعد از انقلاب نیز در نامهای به آیتالله خمینی چنین نوشت :
"... اخیراً میبینیم گروهی که به اسلام عقیده و علاقه درستی ندارند سعی میکنند از او [شریعتی] بتی بسازند. تحت این عنوان که سید جمال و اقبال و بیش از آنها این شخص[شریعتی] اسلام را نو کرده و خرافات را دور ریخته و همه باید به افکار او بچسبیم…"(۱۶)
در همان نامه سفر منجر به شهادت دکتر را ناشی از توطئه و ماموریتی میداند که دکتر میخواست دنبال کند:
"... و خدا میداند اگر خداوند از باب مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه بر سر اسلام و روحانیت میآورد..."(۱۷)
در این میان آیتالله خامنهای دیدی خاص به ماجرا دارد و دکتر شریعتی را نه تنها از ورای کتابها و نوارهای سخنرانی بلکه به عنوان یک دوست، یار و همراه میشناخته، و بارها با یکدیگر در مشهد و تهران و در جریان مبارزات، گفتگو و تبادل نظر داشته، لذا به زیر و بم تفکرات شریعتی آشنا بودهاست. لذا سخن ایشان دارا اهمیت خاصی است.
آیتالله خامنهای اما به این موضوع در مبحثی طولانی پرداخته است(۱۸) او حتی گفته است: شریعتی را استاد خود میدانم(۱۹) وی همچنین گفته است: بعد از بلوغ شریعتی در عرصه روشنفکری و بر منبر روشنفکری اسلامی بسیار بودند کسانی که معلمان شریعتی بودند، اما کشف نشده بودند، ولی کشف شدند، شریعتی به خود من بارها میگفت که من مرید مطهری هستم… اما طلوع مطهری در آفاقی شد که آن افاق را از لحاظ جو کلی، کوششهای شریعتی به وجود آورده بود.(۲۰) شریعتی برخی اشتباهاتش را قبول کرده بود، اما گفته بود مجازاتی که در قبال اشتباهاتام برای من در نظر میگیرند، اگر صد برابر بیشتر نیست، ده برابر بیشتر است.(۲۱) او میفهمید و درک میکرد، و راستی امروز جایش خالی است. شریعتی آن کسی بود که نقطه التقاع روشنفکری اسلامی و جریانهای روشنفکری قبل قرار گرفت. لذا حق بزرگی به گردن اندیشه روشنبینانه و روشنفکرانهی اسلامی دارد..."(۲۲)
"... شریعتی توانست نسل جوان را یکجا و دربست به طرف مذهب و ایمان مذهبی بکشاند. این کار را او به طبیعت خود میکرد، تصنعی در این کار نداشت، طبیعتاً اینطوری بود، او خودش یک چنین ایمانی داشت، او خودش یک چنین دید روشنی به اسلام داشت و به همین دلیل بود که آنچه از او میتراوید این فکر و این منش را ترویج میکرد. بعد از بلوغ شریعتی در عرصه روشنفکری و بر منبر روشنفکری اسلامی بسیار بودند کسانی که معلمان شریعتی بودند، اما کشف نشده بودند، ولی کشف شدند، مطهری نیز از اینان بود..."(۲۳)
ایشان موضوع را چنین نتیجهگیری کردند که نظرات شهید مطهری دربارهی شهید شریعتی، چه در آغاز آشنائیشان، که تا دو سه سال از وی به نحو شگفتانگیزی ستایش میکرد، و چه در سالهای بعد، که از او به نحو شگفتآوری مذمت میفرمود، غالباً مبالغه میکرد، در همین نامهای که ایشان به امام خمینی نوشتهاند، نشانههای بزرگنمایی آشکار است، برخی دیگر از دوستان ما از جمله شهید بهشتی نیز همین نظر را دربارهی اظهارات مطهری داشتند.(۲۴)
هر دو در راه هدفشان شهید شدند، مریدان مطهری، وی را استاد شهید، و مریدان شریعتی را معلم شهید [گاهی نیز معلم انقلاب] لقب نهادند. شریعتی یک سیر مستقیم را در زندگی پی گرفت و جانش را در این راه نهاد. مطهری نیز از درخشانترین چهرههای تاریخ اسلام است. کسی بود که در اوج انحطاط مسلمین گرد تخدیر از چهرهی دین زدود و وارد عرصهی کارزار شد. کتاب هایش مثل تمامعیار روشنفکری دینی بوده و هست اما در انسانشناسی و قضاوت در مورد انسانها نسبیگرایی یک اصل است. به قول شاعر:
کوه با آن عظمت آن طرفاش صحرا بود / دست بر دامن هر کس که زدم رسوا بود.
پاورقی :
۱. روشنفکر دینی به معنی واقعی کلمه. هر که مسلمان بود و با یک سری از احکام دین مخالف بود اسماش را نمیشود گذاشت روشنفکر دینی. روشنفکر دینی روشنفکری است آگاه، متعهد، مسئول و انسان که در مقابل جامعهاش مسئولیت احساس کند و برخیزد. اینهایی که امروز ادعای روشنفکری دینی میکنند دیندار هم نیستند، روشنفکری آن پیشکش!
۲. خاطرات ناصر میناچی،نشریه داخلی حسینیه ارشاد ۶/۲/۱۳۷۸ ص۵
۳. متن این نامه را میتوانید در کتاب طرحی از یک زندگی جلد دوم ص ۲۸۰ بخوانید.
۴. مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد، علی رهنما ۳۳۱
۵. شریعتی در جمعی گفت: وقتی در این مملکت بالاتر از حضرت که اعلیحضرت باشد داریم،همان نام مبارک محمد زیباترین و خداییترین نامی است که میشود در این کشور و در هر مقاله و اثری به جای گذاشت.
۶. خاطرات من از شهید مطهری،علی دوانی ص ۴۸
۷. مجموعه آثار ۱٫ ص۱۴۳
۸. شریعتی در آیینهی خاطرات. ش لامعی ص ۴۶
۹. پوران شریعت رضوی طرحی از یک زندگی ج ۲ص ۲۲۹
۱۰ـ نشریه ارشاد شماره ۱۵ ص ۱۰۷
۱۱. یاس نو. ۲ تیر ۱۳۸۲
۱۲. شریعتی آنگونه که من شناختم ص۷۲
۱۳. همان
۱۴. انقلاب اسلامی در ایران ص ۱۱۵و۱۱۶
۱۵. طرحی از یک زندگی ص ۳۰۱
۱۶. سیری در زندگانی استاد مطهری ص ۸۲
۱۷. طرحی از یک زندگی ج۲ ص
۱۸. وبسایت ولایت و رهبری :: مقام معظم رهبری :: شخصیت و آثار علمی آیتالله العظمی خامنهای :: دیدگاههای مقام معظم رهبری :: استاد مطهری، دکتر شریعتی و حسینیه ارشاد*از زبان رهبر معظم انقلاب
۱۹. متن زیر بخشی از سخنرانی آیتالله خامنهای در سال ۵۹ به مناسبت سالگرد فوت دکتر شریعتی در مسجد اعظم قم، بیان فرمودهاند – روزنامه جمهوری اسلامی، ۴/۴/۵۹، صفحه۱۲
۲۰ و ۲۱ و ۲۳ – همان
۲۴. جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، در پاروقی کتاب، دیدگاه خامنهای نسبت به شریعتی، صفحه ۲۴۷
تاریخ انتشار : ۲ / خرداد / ۱۳۸۹
منبع : سایت نیمهحرف
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار