جملات سوسن شریعتی درباره شریعتی
04_06_2011 . 16:23
#1
جملات سوسن شریعتی درباره شریعتی
سوسن شریعتی





دوستان گرامی!
منتظر دریافت اطلاعات شما درباره این موضوع هستیم.




.
04_06_2011 . 16:43
#2
شریعتی در دسترس است
"... در دسترس همگان. جوانان، به بلوغ رسیدگان، و نیز پیرترها. در دسترس است، می‌توان سربه‌سرش گذاشت، ناسزا گفت، تعریف کرد، هر جور که دل تنگ‌مان بخواهد. کاملاً آزاد. هیچ کس یقه‌ات را نمی‌گیرد. وقتی متهم می‌شود به گناهانی که دیگران مرتکب شده‌اند، هیچ پیگرد قضایی ندارد. ممکن است هزار وکیل مدافع یا دادستان بر سر آدم منتقد یا پیرو بریزند، اما وکیل مدافعان و دادستانان طبق هیچ رساله و مرجع و قانون تدوین‌شده‌ای عمل نمی‌کنند. ممکن است حرف زدن از او حبس داشته باشد، اما حمله به او نه! وقتی جوانان بیست سال پیش، بعد ار بیست سال، یادشان می‌افتد که در تمامی‌ی این بیست سال پیرو این اندیشه بوده‌اند، کسی معترض‌شان نمی‌شود. فوق‌اش این است که قلیلی که در این بیست سال از یاد او نکاهیده‌اند، و به یمن همین ذکر مدام گرفتار شده‌اند، دادشان به هوا برود. اما همه‌ی این دادها و بیدادها به تداوم او کمک رسانده‌اند. بسیاری از پیرترها، هر وقت یاد جوانی‌شان می‌افتند، یاد شریعتی می‌کنند. برخی با نوستالژی، عده‌ای با خشم:

برخی خشن بوده‌اند و امروز بیزار از این همه خشونت، به یاد می‌آورند که شریعتی آن‌ها را چنین خواسته بود. برخی متشرع بوده‌اند و امروز سرخورده از آن، به یاد می‌آورند که دست‌پروردگان او بوده‌اند. برخی صوفی‌مسلک بوده‌اند و به یاد می‌آورند که شریعتی آن‌ها را به زندگی خوانده است. برخی تندرو بوده‌اند و به یاد می‌آورند که شریعتی به آن‌ها گفته که برای عمل کردن هیچ وقت دیر نیست، بی‌مایه فطیر است. برخی بی‌دین بوده‌اند و به یاد می‌آورند که شریعتی آن‌ها را به صراط مستقیم دعوت کرده است. کسانی سر در روزمرگی داشته‌اند و به یاد می‌آورند که شریعتی چشمان‌شان را به دیگری و سرنوشت او باز کرده است.

برخی با "حج" شده‌اند حاجی. کسانی با "پس از شهادت" شده‌اند چریک. قلیلی با "پدر، مادر، ما متهمیم" سر برداشته و به جنگ با سنت‌های موهوم برخاسته‌اند. بسیاری با "امت و امامت" شده‌اند سربازان نظام ولایی. به نام "حسین وارث آدم" برخاسته‌اند و به یمن "مذهب علیه مذهب" پشت کرده‌اند به قدرت. هستند کسانی که با "هبوط" افتاده‌اند به "کویر" تنهایی و خلوت، و سال‌ها سر در "گفت‌وگوهای تنهایی"ی خود دارند. همه‌ی این تجربه‌های زیست‌شده، به‌رغمِ تفاوت‌ها و گاه تناقضات تراژیکی که با یکدیگر دارند، در یک چیز مشترک‌اند، و آن، حرکت است، جابه‌جا شدن. از نقطه‌ای به نقطه‌ای رفتن. حرکتی که زاییده‌ی دلهره و اضطراب در جان و روان افراد بوده است. میل به متفاوت بودن، آن قبلی نبودن. جور دیگری بودن. بد و خوب‌اش موضوع دیگری است. نفس بودن، نه فقط نفس کشیدن. شدن، نه ماندن..."


برگرفته از مقاله : مرتد یا منحط؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
04_06_2011 . 16:56
#3
شریعتی معلم است
"... تعلیمِ تکان خوردن. تعلیمِ تکان دادن. آدمِ ناراضی بارآوردن. هنرمندی می‌گفت: شریعتی تا سی سالگی‌ی ما خوب است، بعدش دیگر حرفی برای ما، به بلوغ‌رسیدگان، ندارد. فیلسوفی می‌گفت: اندیشه‌ی شریعتی، اندیشه‌ی تهییج است و هیجان، و از طمانینه‌ی فلسفی برخودار نیست. سیاست‌مداری می‌گفت: شریعتی برای نهضت خوب است، و به کارِ عصرِ سازندگی نمی‌آید. صحت و سقمِ این بحث، بماند برای بعد، اما، این هر سه، یک چیز را راست می‌گویند، و آن، ربطِ مستقیمِ شریعتی است با جوانی. با همان تعریفی که او از جوانی دارد. بی‌قالبِ آزاد و تشنه، غیرقابلِ پیش‌بینی، و غیراستاندارد. همان خصایصی که، شریعتی، به داشتن‌اش همواره مباهات می‌کرد. هم در اندیشیدن، هم در زندگی کردنِ خویش. همان خصایصی که، او را، به جوانی شبیه می‌کند. از جوانی نمی‌شود حرف زد، از جوان‌ها باید گفت. شریعتی با سه تیپِ بیست‌سالگی توانسته است رابطه برقرار کند:

۱. نسلی که در تدارک انقلاب بود : رادیکال، در جست‌وجوی تئوری‌ی راهنمای عمل، آرمان‌گرا، و اراده‌گرا.

۲. نسلی که انقلاب کرد، و خیلی زود رودرروی یکدیگر قرار گرفت : عمل‌گرا، معطوف به قدرت، خواهانِ تغییراتِ ناگهانی و قطعی.

۳. نسلِ امروز، که غیرانقلابی است، اصلاح‌طلب، واقع‌بین، و عقلانی.


برای سری اول : شریعتی، خاطره‌ی جوانی است. تلخ یا شیرین.

برای دومی : شریعتی، تئوریسینِ انقلاب اسلامی است. مخالف یا موافق.

برای سومی‌ها : شریعتی، روشنفکری قالب‌ناپذیر است، و در چالشِ مدام با هنجارهای مسلط، بی‌متولی، درنتیجه، جذاب، معمایی ناشناخته.

این سه رویکرد به شریعتی، در میانِ این سه نسل، بیش‌تر از آنکه محصولِ نوعی شناخت باشد، محصولِ نوعی اعتماد است. طبیعی است که، بسیاری از جوان‌های قبلی، که تجربه‌ی انقلاب و قدرت را به هم پیوند زده‌اند، و سپس، سرخورده از این دو، پس از سال‌ها فراموش کردنِ او، مدام به یادِ نسبتِ خود با شریعتی بیفتند، و جوانی و جاهلی‌ی خود را با دعوتِ او پیوند زنند، و نیز طبیعی است که، بسیاری به یاد آورند که، با پیروی از این اندیشه به قدرت پشت کرده‌آند، و ناقدِ آن شده‌اند، و نیز، طبیعی است که، جوانانِ امروز، هم‌چنان به شریعتی بیندیشند، چرا که، از او، درسِ اندیشیدنِ مستقل می‌گیرند. دعوت و شخصیتِ شریعتی را می‌توان تکه‌پاره کرد، و تکه‌پاره فهمید، و سپس، هر تکه را، کرد پیراهن عثمان، برای این فرقه و آن طایفه، این نسل یا آن نسل. برای انقلاب یا برای اصلاحات.

شریعتی، شبیهِ حرف‌هایش است، و حرف‌هایش، شبیهِ زندگی‌اش: جمعِ نقیضین. همزیستی‌ی وجوهِ متضاد. تنوع و تکثرِ سرگیجه‌آورِ وجوه. حرف‌های او را باید در ظلِ یکدیگر خواند و شنید، و این همه را، در ظلِ زندگی‌اش. در غیر این صورت، صد جور آدمِ منتسبِ به او بیرون خواهد آمد! او، در این گریز و گذارِ مداومِ به دنیاهای گوناگون، مخاطب را دچارِ بهت و سرگیجه و خشم و شیفتگی‌ی پرتناقضی می‌کند، که فقط، اگر جانِ سالم از آن به در برد، به آن دنیای ناممکنی خواهد رسید، که دنیای تودرتوی هزارتوی شریعتی بود. شریعتی، چند جور آدم در آن واحدِ است. پریروز، مسلمان بوده، دیروز، انقلابی، امروز، اصلاح‌طلب، و فردا، عارف. او از آغاز، همیشه و بی‌گسست، همه‌ی این‌ها با هم بوده است. او فرصتِ پیر شدن نداشته، و درنتیجه، امکانِ تغییرِ عقیده دادن نیز نه بیش‌تر، مثل بسیاری پس از خود.

شریعتی، به سه عنوان اندیشیده است : انسانِ قرنِ بیستمی، انسانِ جهانِ سومی، و انسانِ ایرانی‌ی مسلمان. مدام در حالِ رفت‌وآمدِ میانِ سه موقعیت. در وضعیتِ اول، منتقدِ مدرنیته‌ی موجود است، نگرانِ ماشینی‌شدنِ انسان، مسخ و بیگانگی‌ی او. در وضعیتِ دوم، نقادِ تقلید و اسیمیلاسیون، بیزار از خودباختگی در برابرِ غیر، حرفِ دیگران، و تجربه‌ی دیگران را از آنِ خود پنداشتن، هرچه از غیر رسد را نیکو دانستن. و در وضعیتِ سوم، نقادِ سنت و جهل..."


برگرفته از مقاله : مرتد یا منحط؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
04_06_2011 . 17:08
#4
شریعتی روشنفکر است
"... محرکِ پرسش‌ها و جدل‌های جدید، پرسش‌ها و جدل‌هایی هنوز معتبر. تغییردهنده‌ی ذهنیتِ عمومی. طراح و ترسیم‌کننده‌ی افق‌های جدید. نماینده‌ی همه‌ی فراموش‌شده‌ها. نقادِ سنت‌های باستانی، و ارتقادهنده‌ی سطحِ آگاهی‌ی اجتماعی. "نقاد یک‌سونگری، ثابت‌انگاری، و تک‌انگاری". او، در ترسیمِ چشم‌انداز، و نیز در تحلیلِ شرایط و موقعیتِ تاریخی‌ی جامعه، با دو گفتمانِ غالبِ در میانِ روشنفکران و نیز سنت‌گرایان، در کشاکش بود. از همین رو، اولی‌ها او را منحط و تاریک‌اندیش می‌دانستند، و دومی‌ها او را مرتد. یکی، حکمِ انحطاطِ او را صادر می‌کرد، و دیگری، حکمِ ارتدادِ او را.

روشنفکران، با مقایسه‌ی وضعیتِ جامعه‌ی ایران، با موقعیتِ اروپای قرونِ هیجده و نوزده و بیست، به تکرار شعارهای عصرِ روشنگری می‌پرداختند، با این توهم که، رهِ دویست، سیصد ساله را، می‌توان یک‌شبه طی کرد. سنت‌گرایان نیز، هنوز در توهمِ ایامِ طلایی‌ی سلطه‌ی اسکولاستیک و اقتدارِ دستگاهِ رسمی‌ی دین، به انکارِ ضرورت‌های جدیدِ زمانه‌ی جدید می‌پرداختند. از نظر شریعتی، هر دو، یکی به دلیلِ عقب‌ماندن، دیگری به دلیلِ جلو بودن، ناتوان از برقراری‌ی پیوندی، و در انداختنِ طرحی جدید بودند، چرا که، با ذهنیتِ عمومی، و موقعیتِ اجتماعی و فرهنگی‌ی جامعه‌ی خود، فاصله‌ها داشتند، و پاسخ‌هایی که، به سوالِ اساسی‌ی زمانه‌ی خود، مربوط نمی‌شد. شریعتی، بر این باور بود که: طرحِ شعارهای قرونِ معاصرِ اروپا، در جامعه‌ی ایران، نارس، اراده‌گرایانه، و بیهوده است، و نمی‌تواند راه‌گشای معضلاتِ اجتماعی شود. نه تنها شنیده نخواهد شد، و حرف‌هایی خوب، اما بیهوده خواهد ماند، که گاه، روشنفکر را، ملعبه‌ی این دیکتاتورِ داخلی، یا آن قدرتِ خارجی خواهد ساخت. تحققِ دموکراسی، دفعتاً، ناگهانی، و از بالا میسر نیست، و حذفِ مذهبِ تاریخی، و یا به حاشیه راندنِ آن، به مثابه‌ی یکی از این موانع، به گونه‌ای ولنتاریستی، شدنی نخواهد بود. شدنی هم باشد، تکرارِ مدلِ قزاق‌منشانه‌ی رضاخانی است. از سوی دیگر، مکرر و شفاف اعلان کرد که: عصرِ طلایی‌ی قرون وسطی هم، به سر آمده، درنتیجه، ما در جایی و موقعیتِ تاریخی‌ای قرار داریم مشابه‌ی دروانِ نخستینِ عصرِ مدرن و رفرمِ دینی، و ایجادِ تحول در دین‌داری‌ی جامعه‌ی دیندار، از الزاماتِ اولیه‌ی آن است..."


برگرفته از مقاله : مرتد یا منحط؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
04_06_2011 . 17:14
#5
شریعتی دین‌دار است
"... مبلغِ دین‌داری‌ی غیرمتمرکز. آزادسازی‌ی تفسیرِ دینی از انحصارِ فقه و کلام. تعریفِ دوباره‌ای از رابطه‌ی دین‌دار با اسطور‌ه‌ها، با وارد کردنِ دو فاکتور علم و زمان. مشخصاتِ این پروژه: رویکرد انتقادی به آمریت‌های مسلط و نهاد‌های سنتی‌ی اقتدار. نقشِ او: نه توجیهِ نهادهای موجود، بلکه، نقدِ آن‌ها. آزادسازی‌ی معرفتِ دینی از منابعِ سنتی‌ی دینی‌ی اسکولاستیکِ قدیم(علم در خدمت کلیسا و آخرت)، اسکولاستیک جدید(زندانی‌ی صنعت و سرمایه‌داری). شریعتی از آن‌ها است که، از یک سو، نسبت به وضعِ موجود (چه اجتماعی و چه مذهبی و چه تاریخی) معترض است، و از سوی دیگر، یک شایدِ بعدی امیدوارش می‌کند. وضعیتِ اولیه، او را به هنر نزدیک می‌کند، و دومین، به مذهب. همین حالت و وضعیتِ دوگانه است که، زندگی‌ی او را، غیرمتعارف، و غیرکلیشه‌ای می‌سازد..."


برگرفته از مقاله : مرتد یا منحط؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
04_06_2011 . 17:21
#6
شریعتی مورخ است
"... شریعتی، مورخ است، توضیحِ انسان و امرِ اجتماعی از خلالِ زمان. شریعتی، نسبتِ ما را با زمانِ حال، با گذشته، و آینده، تغییر می‌دهد. نه گذشته‌گرایی، نه آینده‌پرستی، نه زندانی‌ی امرِ واقع. به گذشته سر می‌زند، در میراثِ فرهنگی و تاریخی‌ی خود به کنکاش می‌پردازد، و توشه بر می‌گیرد. به امروز می‌پردازد، به شناسایی‌ی مولفه‌های زمانه‌ی خود می‌پردازد، به سراغِ تجاربِ بشری می‌رود، تا بتواند به ترسیمِ آینده بپردازد. از آینده نمی‌ترسد، از آمدن‌اش، با همه‌ی تفاوت‌ها، وحشت ندارد، اما، در برابرش منفعل نیست، و در پی‌ی فراهم آوردن، اسباب و وسیله‌ای است، تا بتواند، به استقبالِ آن برود. خواهانِ ساختنِ بنایی است جدید، منطبق با نیازهای جدیدِ ساکنین‌اش، بنایی که، مصالحِ آن را، از دیروز برگرفته، طرحِ آن، معطوف به آینده، و امیدهای فردا است، و ساختِ آن، برعهده‌ی توانایی‌ها و استعدادهای آدم‌های امروز خواهد بود..."


برگرفته از مقاله : مرتد یا منحط؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
04_06_2011 . 17:39
#7
شریعتی اتوپیست است
"... شریعتی، اتوپیست است، در نتیجه، به سیاستِ خارج از حوزه‌ی اخلاق نمی‌اندیشد. دین را فقط برای "آخرت" نمی‌خواهد، باید به کارِ "دنیا"یش نیز بیاید، دنیایی را که صرفاً بر محورِ خود نمی‌چرخد. مذهب را برای انسانِ مضطرب می‌خواهد، انسان را خلوت‌نشینِ معابد نمی‌داند. شریعتی، مذهب را، به قلمروِ عمومی نمی‌کشاند، مذهب، چرا که، در اشکالِ سنتی و متصلبِ آن، در قلمروِ عمومی بوده و هست. او، فقط تلاش می‌کند، ماهیتِ این حضور را، که می‌تواند بازدارنده باشد، تغییر دهد، تصفیه کند، و متحول سازد..."


برگرفته از مقاله : مرتد یا منحط؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
04_06_2011 . 17:45
#8
شریعتی اخلاقی است
"... شریعتی، اخلاقی است. با انسانِ مجرد کاری ندارد، با انسانِ در وضعیت کار دارد. انسانِ در موقعیت. ما همیشه عادت کرده‌ایم که دو جور موعظه‌ی اخلاقی بشنویم: با حالتِ تضرع و خواهش و التماس، و یا تحکم و چوب و چماق و خط و نشان کشیدن. اخلاقی که شریعتی از آن حرف می‌زند، "اخلاقِ ستیز" است. "اخلاق پرهیز"، در هر دو شکل‌اش، شکننده و بی‌بنیاد است. در برابرِ اولین وسوسه درهم می‌شکند. اخلاقِ ستیز، اخلاقی است که، نه آن‌قدر غیرعقلانی است، که نصیحت قانع‌اش کند که به سمت ممنوع نرود، و نه آنقدر ضعیف، که ترس بر جایش بنشاند. درنتیجه، به سراغِ غیرمترقبه می‌رود، و حفظِ خود را، در میانه‌ی آتش، تضمین می‌کند.

ما، در دو وعده، با او فاصله گرفتیم :

یکی، در آن هنگام که، انقلابی بودن و مکتبی شدن را، در تهاجم و سرکوب و خشونت فهمیدیم، و دیگری، امروز، که داریم به این نتیجه می‌رسیم که، سهم سیاست و اخلاق را، باید از یکدیگر جدا کرد..."


برگرفته از مقاله : مرتد یا منحط؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
04_06_2011 . 17:54
#9
شریعتی آدم محبوبی است
شریعتی، و پروژه‌ی او، قربانی‌ی محبوبیت اوست

"... شریعتی، آدمِ محبوبی است، حتی اگر هیچ اجماعی بر روی افکار و نقش و زندگی‌اش نباشد. اما، این محبوبیت، در‌عین‌ِحال، زندانِ او است. جسارتِ او، شورمند بودن‌اش، صراحت‌اش در بیانِ آنچه که بخشی از حقیقت می‌پنداشته، کلام شاعرانه‌اش، توانایی‌اش در سخن گفتن، طنزِ رندانه، و نگاهی سبب سوراخ‌کن، همگی موجبِ آن گشته است که، حرف و سخن و پیام‌اش را تحت‌الشعاع قرار دهد. برای ذهنیتِ ساده‌اندیش، که عادت کرده است همواره شور و شعور را، مسولیت و آزادی را، فردیت و جمعیت را، در برابر هم، و نه در کنارِ یکدیگر، بفهمد، فهمِ کلامِ شریعتی، و دعوت‌اش، مشکل‌آفرین است. این است که، یا در بهترین حالت و با حسن‌نیت، مجبور است که، او را به یکی از ابعادش تقلیل داده، تا او را بفهمد، و دوست‌دارش شود، و یا در بدترین شکل، مغرضانه، و بسیار عالمانه، از آشفتگی و تناقض در دستگاهِ نظری‌ی او، اسکیزوفرنی و چندپارگی‌ی شخصیت، پروژه، و تفکرِ او، سخن به میان آورد. هنرمندی رمانتیک، و نه یک روشنفکر. تو گویی روشنفکری مرتبه‌ای است دست نیافتنی، و مِلکِ طلق از ما بهتران، و نیازمندِ حکمِ کمیسیونی ویژه..."


برگرفته از مقاله : مرتد یا منحط؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
04_06_2011 . 18:02
#10
شریعتی، مجهولی مفید
"... شریعتی، چنانچه خود می‌گفت، یک مجهولِ مفید است :

"... من عادت کرده‌ام، همیشه گوشه‌هایی از من تاریک مانَد، ماند که ماند! هر کس، هر "مَبلغی" از مرا دریافت کرد کافی است، دیگر چانه زدن و اصرار کردن که کمی بیش‌تر برگیر، بی‌معنی است. ویرانه‌ای بزرگ هستم، که مردم، از همه رنگی، و همه نیازی، می‌آیند، و از من، هرچه را بتوانند و بخواهند، برمی‌گیرند، و می‌برند، یکی آجر می‌برد، دیگری سنگ، دیگری گچ، دیگری خاک برای زراعت یا کاهگل، دیگری کاشی شکسته‌ای، سفالی، سردری، چوبی، تیری، چراغی، شمع‌دانی... که ببرند به کارِ خانه‌شان بزنند، یا در بازار بفروشند، و یا آن را بشکنند و آب کنند، و طلا یا مسی اگر دارد، معامله کنند!... هرگاه کسی حوضِ خانه‌اش شکست برداشت، یا پله‌ی اطاقش ریخت، و یا آجرهای دیوارِ منزل‌اش پایین آمد، و یا باری برای مزرعه‌اش خواست، به سراغ من آید، و سر ستونی از من یا برجی یا پلکانی از بنای کهن و در هم ریخته‌ی من بشکند و ببرد، و با آن، کارِ خود را راه بیندازد... اگر مجهول می‌مانم، لااقل شادم که، مفید هستم. مردم از من سود می‌برند..." مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص ۵۰۲

اندیشه‌ی شریعتی، یک امکان است، یک دعوت است. لم ندادن در هیچ قطعیتی. طرحِ مدامِ "از کجا معلوم است؟". تلنگر است. آدمِ ناراضی، اما امیدوار، بار آوردن است. به هیچ صراطی مستقیم نشدن است، و در جست‌وجوی راه‌هایی، که روندگان آن، کم‌اند. اندیشه‌ی اقلیت است، مشکوک به هر اکثریتی. مشکوک به هر مُدی و آلامدی، چه متشرعانه، چه عالمانه، چه روشنفکرانه. همین است که، برای بقای خود، هیچ نیازی به اجماع ندارد..."


برگرفته از مقاله : مرتد یا منحط؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
05_06_2011 . 22:06
#11
فرزند زمانه‌ی خود بودن، و نماندن!
"... هر جا صحبت از "قدرت"، "هویت"، و "من" است، شریعتی بر سرِ راهِ ما قرار می‌گیرد، و ما را وا می‌دارد که به او بپردازیم. چه در مقامِ نقاد، چه در جایگاهِ مخالف، و چه به عنوانِ دوست‌دار. شریعتی، روشنفکر بودَ، و روشنفکری، بنابر تعریف، دو وجهه دارد: فرزندِ زمانه‌ی خود بودن (طراحِ معضلاتِ زمانه‌ی خود)، و انسانِ زمانه‌ی خود نماندن نیز (طراحِ زمانه‌ای دیگر). هم شبیهِ زمانه‌ی خود بود، و هم، بیگانه‌ی با آن، و همین بیگانگی، موجبِ آن شد که، هنوز با انسانِ این زمانه حرف و سخن داشته باشد.


شریعتی، فرزندِ زمانه‌ی خود بود : رادیکال، اتوپیست، ایدئولوژیک. این‌ها را همه می‌دانند، و ذکرش، تکرارِ مکرر است، اما شریعتی، انسانِ زمانه‌ی خود نماند.

۱. شریعتی رادیکالیزم را از حوزه‌ی سیاست، و نسبت‌اش با قدرت، به حوزه‌ی فرهنگ و آگاهی کشاند، و تغییر را، در یک حرکتِ فکری‌ی درازمدت، و معطوف به بنیادهای ذهنی، دانست. (از کجا آغاز کنیم، چه باید کرد؟)

۲. شریعتی، اتوپیسم را اعتراضی می دانست علیهِ دیکتاتوری‌ی امر واقع، اقدام علیهِ تاریخی، که به سرنوشت، بدل گشته است. با این وجود، اتوپیسمِ شریعتی، حرکت از الگوهای ذهنی‌ی آرمانی نیست. نقطه‌ی عزیمتِ او، برای طرح‌اندازی‌های نو، "هم اینجا و هم اکنون" است: متکی بر شناخت از میدانِ اجتماعی، آگاهی به لایه‌های تو در توی ذهنیتِ تاریخیی ـ مذهبی‌ی جامعه‌ی خود، و استعدادها و توانایی‌های موجودِ مردم. در نگاهِ او، آن "باید باشدی که نیست"، بر اساسِ "امرِ موجود و ممکن"، طراحی می‌شود. وضعیتِ ایده‌آل، آن پازلِ ناتمامی است که، مدام باید در پی‌ی بازسازی و اندیشیدن به ساخت و ساز آن بود. ساخت و‌ سازی که، رعیت را، به شهروند، آدم، را به انسان، و تقدیر را، به تدبیر، بدل می‌سازد.

۳. شریعتی، ایدئولوژی را، ابزاری برای عمل، عملی معطوف به تغییر، تغییری در چارچوبِ قدرت، کلیشه‌های شناخت، "اهرمنی" ساختنِ دشمن، و"فرشته‌خو" نشان دادنِ دوست، تقلیلِ واقعیت به دوگانه‌های سیاه و سفید، رساله‌ی عملیه، و دستورالعملِ آشپزی‌ی اجتماعی نمی‌دانست (مجموعه آثار۲۳ / جهان‌بینی و ایدئولوژی). ایدئولوژی، در نگاهِ او، ادامه‌ی غریزه در انسان است. آگاهی‌ی معطوف به زندگی، چند لایه، چند ساحته، غیر مترقبه، و فرار. آن آگاهی‌ای که، با اطلاعات فرق دارد، با خبر یکی نیست، انباشتنِ داده‌ها نیست، و مهم‌تر از همه، سرمنشاءِ یک اتفاقِ اگزیستانسیال است. آن خودآگاهی‌ای که در تعامل با غیر، فهمیده می‌شود، و در تقابلِ با خودی. از متهم کردنِ خود، تصفیه‌ی خویشتن، و بازنگری‌ی منابعِ معرفتی‌ی سنتی و مدرن آغاز می‌شود..."


برگرفته از مقاله : مشهور، اما مهجور
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
05_06_2011 . 22:29
#12
روشنفکری یعنی زیست تناقضات
"... شریعتی، هر چه از غیر رسد را، نیکو نمی‌داند، و هرچه، متعلق به دیروز است، و نامش سنت را، قدسی نمی‌شمارد. روشنفکری، یعنی زیستِ تناقضات، و در میان گذاشتنِ آن‌ها. راهی که شریعتی، برای کسبِ این آگاهی بر می‌گزیند، نشاندنِ وجدان در موقعیت‌های پارادوکسال (متناقض) است. پارادوکس‌هایی که، هم دینامیزمِ (پویایی‌ی) اندیشیدن را تضمین می‌کنند، و هم تعادل‌اش را نیز.

نسبتِ دموکراسی و آگاهی، تضادِ زمانِ تاریخی و زمانِ تقویمی، سراسیمگی‌ی میانِ غرب و شرق، انسانِ قرنِ بیستمی و انسانِ قرونِ وسطی، ضرورتِ نقدِ مذهبِ تاریخی و کشفِ نگاهِ جدیدِ مذهبی... این‌ها، تردیدها و معضلاتِ زمانه‌ی ما است، و از همین رو، او را شبیهِ ما می‌سازد. پاسخ‌های او را هم، اگر دیگر نپسندیم، پرسش‌های او، هم‌چنان پرسش‌های ماست. همان‌هایی که، ما را، نسبت به خود، دچارِ تردید می‌کند. مگر نه این که، کارِ یک روشنفکر همین است؟ معذب ساختن! شریعتی سال‌هاست که "ما"ی مذهبی را عصبانی می کند، "ما"ی اجتماعی را تحریک می‌کند، و "ما"ی خلوت‌نشین را مضطرب. خُب، طبیعی است که، فراموش نشود، و بی‌ آن‌که متولی‌ای داشته باشد، سال‌ها پس از مرگ‌اش، مشهور بماند. افسوس که، "اسم‌"اش، بیش‌تر از "رسم‌"اش، مشهور است..."


برگرفته از مقاله : مشهور، اما مهجور
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
05_06_2011 . 23:04
#13
تفکرِ شریعتی تفکرِ بزنگاه‌ها است
"... تفکرِ شریعتی، تفکرِ بزنگاه‌ها است، شناساییِ بزنگاه‌های فرهنگی، انسانی، و اجتماعیِ همین "ما"ی موجودِ گرفتار. شناساییِ بزنگاه‌هایی، که محصولِ شناختی میدانی است، و نه انتزاعی. شاید، به همین دلیل است که، ما نیز، بر سرِ هر بزنگاهی، خود را، با او، مواجه می‌بینیم، و به او می‌پردازیم. این را، منِ فرزند نمی‌گویم، این را، همه‌ی آنهایی می‌گویند که، با طمأنینه، یا از سرِ ناشکیبایی، نقد یا حمله به شریعتی را، در دستورِ کارِ روزِ خود قرار داده‌اند. واکنش‌هایی که در برابر او می‌بینیم، گاه، به دلیلِ صحتِ پرسش‌هایی است، که شریعتی طراحی کرده، و هنوز، پرسش‌های زمانه‌ی ماست، و گاه، پاسخ‌ها است که جدال‌برانگیز است. در این تفکرِ بزنگاهی، مهم‌تر از پاسخ‌های شریعتی، روشِ او، در طرحِ پاسخ است.

رویکردِ شریعتی، به مقولاتِ مختلف، رویکردِ پاندولی است. نشاندنِ مفاهیم در موقعیت‌های پارادوکسیکال. رفت و آمدِ مدامِ بینِ موقعیت‌های دوگانه‌ای، که در این ۱۵۰ ـ ۲۰۰ سالِ گذشته، انسانِ ایرانی، به آن دچار شده است. در پرداختن به هر موضوعی، اول، آن شرایطِ پاندولی را فراهم می‌آورد. دلیل‌اش روشن است. می‌داند مخاطب‌اش دچارِ ذهنیتِ کلیشه‌ای است، گرفتارِ "این" یا "آن" است: این و آنِ شرق و غرب، این و آنِ سنت و مدرنیته، این و آنِ عقل و دل، این و آنِ دیروز و فردا. شریعتی، متوجهِ درگیریِ جامعه، و گرفتار شدن‌اش در این دوگانه‌ها است، و از همین رو، دعوتِ خود را، در چنین فضایی ترسیم می‌کند.

کلیدواژه‌ی پروژه‌ی شریعتی، آگاهی‌بخشی و خودآگاهی دادن است. در محتومیتِ "بودن"، تردید انداختن، و "شدن" را، بدل به ضرورتِ آگاهانه کردن. برای تحققِ این پروژه‌ی خود، بدیهی است که، باید، از همان اول، امکان و اقتدارِ مخاطب‌اش را بشناسد: امکان و اقتداری ثنویت‌زده، کلیشه‌ای، شتاب‌زده، و ترس خورده. به همین دلیل است که، در طرحِ هر پاسخی، قبل از این‌که در پیِ ایجاب باشد، وجهِ سلبیِ آن را نیز لحاظ می‌کند. قبل از این‌که بگوید چه باید کرد، می‌گوید چه باید نکرد. مثلاً، در دعوتِ به دین، در آغاز، به نقدِ موقعیتِ دین در جامعه می‌پردازد، و این‌که، چه چیز دین نیست، و نتیجه می‌گیرد که: سنت، مذهب نیست. سنت، متصلب است، و مذهب، دینامیک. در بحثِ شرق و غرب، باز همین موضع را دارد، و شرق‌زدگی را، روی دیگرِ غرب‌زدگی می‌داند. یا، در تزِ بازگشت به خویشتن، بلافاصله می‌پرسد کدام خویشتن؟ و می‌گوید: خویشتنِ آزاد شده از چهار زندان، و از جمله، آزاد شده از زندانِ دیروز. اگر به دیالکتیکِ سلب و ایجاب، در اندیشه‌ی شریعتی، دقت نکنیم، می‌توانیم، هر بار، بخشی از آرای او، را عَلَم کنیم، و در برابرِ بخشِ دیگرِ اندیشه‌ی او، قرار دهیم.

خطرِ "زدگی"، مهم‌ترین هشدارِ اوست، "شرق‌زدگی"، "غرب‌زدگی"، و "سنت‌زدگی". خطرِ دیگری، که این پروسه‌ی آگاهی را، تهدید می‌کند، تَشَبُّه است. "تشبهِ به سنت" و "تشبهِ به غرب". شریعتی، به انسانِ از خودبیگانه، حمله می‌کند، حال، این مسخ‌شدگی، توسطِ سنت باشد، یا امرِ ظاهراً مدرن، در هر دو حال، جوهراً یکی است. شریعتی، در مقابلِ "زدگی"، "تشبه"، و "مسخ شدگی"، سوژه را، می‌نشاند: انسانِ خودآگاهِ مختارِ قادر به عصیان..."


برگرفته از مقاله : زنان در پروژه شریعتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.




موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  جملات سوسن شریعتی shervin 11 6,190 02_09_2011 . 15:48
آخرین ارسال: ehsan

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان