مقالات رحمانی سال ۱۳۹۱
16_11_2012 . 14:20
#1
مقالات رحمانی سال ۱۳۹۱
فهرست کلی





فهرست مقالات :

انفعالِ خطرناک
چگونه موثر شویم؟
باز هم داخل و خارج
ستارِ بهشتی هم...
ترکیه و مصر، دو تجربه
کتابِ شهیدِ جاوید چرا؟
بندِ ۳۵۰ اوین در نگاه‌ها
نکته‌های یک پیامِ کوتاه
ما به فضای باز نیاز داریم
هاشمی، تدبیر یا تقدیر؟
لیلا خانم، رجایی، و بازجو
دادخواهِ وکیل در بند ۳۵۰؟
دانشجو، سیاست و زندگی
از هاشمی چه می‌خواهیم؟
نشستِ قابلِ تامل در پاریس
حقوقِ بشر برای فرد یا نهاد؟
چهار فیلمِ موردِ توجهِ هالیوود
عشق و آگاهی: رویین _ رقیه
کمندِ بی‌مهارِ قدرتِ مادام‌العمر
شریعتی در زمانه‌ی ما، چگونه؟
در ستایشِ صبوری مسعود لدنی
آیا سلطنتِ پهلوی اصلاح‌پذیر بود؟
سه هیئت از ایران در شورای اروپا
حقانیتِ بازرگان، اما کافی نیست
ثمراتِ شهیدِ جاوید و چالش‌هایش
عدالتِ کور و حق‌طلبی‌ی مادرِ ستار
انتخابات، به مثابه‌ی فرصت یا تهدید
بدتر نشود چون بهترین می‌خواهیم؟
جامعه‌محوری و انتخاباتِ ریاست جمهوری


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
26_11_2012 . 13:59
#2
کتاب شهید جاوید چرا؟



نام مقاله : کتابِ شهیدِ جاوید چرا؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


سه کتاب قابل بحث در مورد عاشورا در سالهای اخیر نوشته شده که اولی آن شهادت شریعتی است که یکسره اسطوره است: شور، شعور، مسئولیت و توانستن در زمانه ناتوانی و کاری دیگر کردن، به گونه ای که همه تاریخ را در اسطوره شهادت در بند می کند؛ یعنی همان کاری که نگاه اسطوره ای با عاشورا کرده است؛ منتها روایت شریعتی برانگیزانده عا شقانه وایثارگرایانه و انقلابی و مبتنی بر عرفان اجتماعی است.

اما مگر زندگی بدون اسطوره میشود؟ تاریخ بدون اسطوره یعنی چه؟

ولی این همه ماجرا نیست. همه مردم دراسطوره و حماسه نیستند بسیاری به اسطوره نیاز دارند که با آن احساس آرامش کنند و آرام گیرند. از همین روی است که کتاب لهوف چنین می کند؛می گوید که امام شهید شد تا ما آمرزیده شویم.

تلاش مرحوم مطهری این است که این روایت اسطوره ای اما شفاعت طلبانه را تبدیل به روایتی معقول اما بدون بررسی تاریخی کند.

دومین کتاب خواندنی مورد بحث ما در اینجا شکل می گیردکه حماسه حسینی است، که خرافه زدایی از عاشورا است. این روایت را کم بیش مرحوم محمد تقی شریعتی و بازرگان به آن پرداخته اند که حسین سرور آزادگان است و او انسان بزرگی است که تاریخ از او درس گرفته است.

اما سومین کتاب، شهید جاوید است که نگاه تاریخی به عاشورا است. این کار سخت و سترگ است، بی گمان اگر منتظری فقیه شجاعان است، صاحب کتاب شهید جاوید قهرمان محققان است که در زمانه ای هیچ کس در باره حکومت و سیاست در عاشورا نمی اندیشید، او از هدف قیام گفت و صاحب همین کتاب، در زمانه ای که روشنفکران از مذهبی و غیر مذهبی از آرمان شهر رویایی خود می گفتند یا از حسین وارث آدم انقلاب می خواستند، حتی مرحوم مطهری از لزوم خرافه زدایی سخن می گفت. وی درک کرد که قیام فلسفه حکومت دارد و در یافته بود که قیام علاوه بر حکومت، مشروعیت حکومت را هم باید پاسخ دهد.

چنین شد که به تعبیر نگارنده می توان صا حب کتاب شهید جاوید را روشنفکر ترین مرد چند دهه اخیر خواند. چرا که او دانست که قدرت در کجا خواهد بود و صاحبان آن به قدرت ومشروعیت چگونه می نگرند. پس از قم تبعید خود خواسته شد و تهران سکنا گزید.

اما جامعه روشنفکری ما در آرمان شهر خود به دنبال سوسیالیسم بود

و مردم از سر اعتماد به مذهب، از حکومت بعد از انقلاب، عدل علی می خواستند. کتاب شهید جاوید نشان می دهد که اجرای عدل، حکومت یا قدرت می خواهد؛ مبارزه و پیروزی دلیل و امکان عملی می خواهد که باید داشته باشی والا سر کوب می شوی. در این کتاب او ۱۱ اشکال به کتاب شهادت شریعتی وارد می‌کند که همگی آن درست است. وی به کتاب حماسه حسینی هم نقد جدی وارد می‌کند که درست و دقیق است.

صالحی نجف آبادی تاریخ می‌نویسد و نشان می‌دهد که امام در کجا و چگونه تصمیم گرفته است؛ بدون آنکه بداند سرنوشت کار به کجا کشیده می‌شود. اما امام می‌داند که خط قرمزی دارد اصولی و محکم که تا حد امکان بر سر آن می‌ایستد.

اگر کتاب مدرسی طباطبایی یعنی کتاب مکتب در روند تکامل، بحثی مورد اعتنا در باره امامت دارد، امادر قم ۱۳۴۸ه. ش شهید جاوید بسیار زودتر نشان داده که امام به سرنوشت کار خود آگاه نبود، اما ایمان به امر به معروف و نهی از منکر داشت. اما هزار نکته باریک تر از مو این بود که امربه معروف کردن، ابزار می خواهد و آن قدرت است. قدرت الزام و ابزاری لازم دارد که مسئله حکومت و روابط قدرت و مشروعیت قدرت را مورد بررسی قرار داده است؛که امری سترگ برای یک متفکر آن سالهاست.
شریعتی در کتاب شهادت به دنبال اخلاق مسئولیت در دوره نتوانستن است و اسطوره عاشورا را در خدمت زندگی و انقلاب می گیرد و باز حسین خلق می شود تا در کربلا و کربلا ها شهید شود. چرا که دیکتاتوری پهلوی پذیرای چنین برداشتی از عاشورا بود و بعد هم ادامه یافت.

کتاب حماسه حسینی در صدد تدارک عقلی با نگاه حوزوی از عاشورا بود که در ادامه دید مرحوم بروجردی، اصولی از واقعه عاشورا بود که تلاشی قابل اعتنا بود و چندین محقق دیگر هم حسین را سرور آزادگان دانسته بودند.

شهید جاوید تاریخ عاشورا بود که تلاش کرد نشان دهد که واقعه چه بوده و چگونه رخ داده است اما مهم این بود که این آخری بیشتر از همه در نزد سازمان رسمی دین عکس العمل تند و همراه با نفی داشت که خون بار هم بود. این مقاومت سازمان رسمی دین در دو منظربسیار شدید بود.

۱- در باره آگاهی امام از سرنوشت کار خود:صالحی باور داشت امام از انجام کار خود آگاهی نداشت.
۲- آنکه مشروعیت امام در گرفتن حکومت خواست مردم کوفه بود نه وراثت امام. بعداز انقلاب عامل دوم خود را نشان داد جالب آن بود که این دو نکته ظریف در مورد عاشورا را
صالحی درک کرد و خوب عنوان نمود اما روشن فکران آن را ندانستندو درک نکردند.

اما چرا نگاه صالحی در حال حاضر مسئله راهبردی جامعه ماست و به سیاست و زندگی ما ربط دارد؟ زیرا سازمان رسمی دین در سیا ست وارد شده و عنصر اسطوره و شهادت عاشورا را تحت تاثیر قرار داده و از طرفی فرهنگ عاشورا را در خدمت خود گرفته است. رهبر انقلاب در اوج محبوبیت در سال ۱۳۵۸ ه. ش هم تاکید داشت که عاشورا به شکل سنتی آن برگزار شود و هم تاکید داشت که اختیار امام هم چون انبیاست، در حالیکه صالحی نجف آبادی به لحاظ فقهی با این دو نظر برخورد کردو آن را خلاف یافت و حجت شرعی بر آن اقامه کرد. امروز نگاه صالحی در حوزه هم خریدار دارد.

اگر عاشورا در منظر اسطوره ایثار همیشه و همیشه لازم است اما در اولویت زمانه ما نیست، اگر چه پیروانی دارد و نگارنده در اعماق وجود دل برده چنین روایتی است که در انتها به نگاه مولوی پیوند بخورد که انجام آن می شود کجایید ای شهیدان خدایی و این روایت شریعتی بود.

عاشوراهم به معنی حماسه ی عقلی که در کتاب مرحوم مطهری به آن عنایت شده است، در شرایط حاضرباز روایتی که عاشورا به چالش می کشد، نیست.
عاشورا در حال حاضر دست مایه توجیه قدرت شده است؛ دو عنصر شهادت و فرهنگ آن نیاز به آن دارد که از منظر تاریخی مورد بررسی قرار بگیرد تا دوباره پالایش شود چرا که در ناخود آگاه جامعه ما جا دارد پس عاشورا را با نگاه صالحی نجف آبادی باید کاویدکه چرا این گونه شد و امام شهید شد و دیگر آنکه امام به مشروعیت رای مردم قیام کرد یا به وراثت.

به نظر می رسد دیگاه صالحی نجف آبادی را باید شکافت و تاریخ عاشورا را باید دو باره خواند.

اگر چه عاشورا در سه روایت شهادت، فرهنگ عزا داری و تاریخ و قدرت همه در جامعه ما سخن ها دارند اما در هر زمانه باید وجهی از آن را باز گشود که به رهایی جامعه کمک کند.

پس اگر دوست داشتید این سه کتاب را با نگاهی که مطرح کردم بخوانید.


تاریخ انتشار : ۶ / آذر / ۱۳۹۱

منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
29_11_2012 . 21:23
#3
هاشمی؛ تدبیر یا تقدیر؟



نام مقاله : هاشمی، تدبیر یا تقدیر؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


در قلمرو سیاست مشخص خواهد شد که هاشمی حرکت در مورد باز گشت مهدی هاشمی را زود انجام داد یا دیر؟

اما می توان دید که او تصمیم به حرکت جدیدی گرفته است ؛ گامی معنی دار که بر خلاف میل اوست ؛ اما تدبیر چنین اقضا کرده است.

نظامی که با دست ؛ جان و به قیمت جان دیگران پروده است در چشم ترش می شکند و با وجود تاخیرزمانی تصمیم به شفاف سازی فاصله خود با سیاست حاکم گرفته است. اما حقیقت ماجرا چیست؟

هاشمی را تمایل آن بود که در مقایسه با احمدی نژاد؛ موسوی رئیس جمهور شود. پس دانشگاه آزاد تمام قد به حما یت از موسوی پرداخت .در نتیجه وی در این مرحله با خواسته اقشار متوسط هم سو شد .البته با تحلیل مخصوص به خود. اما کشتی بان راسیاست دیگر بود . هاشمی تلاش کرد که بر تدبیر کشتی بان فائق آید. پس در آن نماز جمعه معروف بازبه خواسته مردم نزدیک شد. ولی روزگارتقدیر دیگر آورد. او که می پنداشت درست بر سنگلاخ سیاست ایران قدم می گذارد در برابر فشار؛ تاازدست دادن مقام ریاست مجلس خبرگان رفت . اما به روش خود بر خواسته ها یش پافشاری کرد.البته سبک رفتار هاشمی با مواضع خاتمی و به خصوص کروبی و موسوی رهبران جنبش سبزمتفاوت است.

اعلام موضع آخر او که امکان بازی برد- برد باغرب از میان رفته است، در حقیقت هم به سکاندار سیاست در ایران نقد وارد کرد و هم مواضع خود را به جهان اعلام کرد که چه می خواهد و به نظام نیزنظر خود را اعلام نمود.در این خطاب وی به روحانیون و دیگر مقامات نظام هشدار داد که اوضاع را چگونه می بیند.


اما چرا مهدی هاشمی آمد؟

دو هم رزم جوان جبهه ؛زمانی که سودا و امکان نقش آفرینی در جای پدران شان را یافتند ، پدران را هم به کشمکش رساندند.

تقدیرچنین شد که مهدی شعار الهی بمیری رهبری را نبینی را نصیب دوست قدیمی خود ببیند و خویش را در مقام مخالفی که تا مقام وابستگی به سرویس های خارجی متهم شود. البته که روز گار غریب تر شد و باز بیشترخواهد شد.

هاشمی می داند که وقت چندانی ندارد. پس باید سیاست خود را مطرح کند. اما به زمینه سازی نیاز دارد. باید مهدی به ایران باز گردد تا ثابت شود که هاشمی در خط نظام است و در رابطه با خارج نیست.

هم چنین او به مبارزات مردم احترام می گذارد و همدلی به سبک خود می کند. فائزه جوان به پدر گفته است که هاله سحابی در آن شب سخت چگونه دفن شد. دختری که زمانی باید به تحلیل پدر گوش می کرد الان خود در رفتار پدر تا حدی موثر است. حال که مهدی هم در زندان است ، هاشمی می تواند به نقد رفتار حکومت بپردازد و در انتظار بنشیند تا در موقع لازم موضع بگیرد .

او را نظر بر این است که اعلام کند که باید انتخاباتی آزاد در حد توان نظام داشت و رای واقعی خوانده شود ؛ نه این که نتیجه اعلام شود و قابل قبول نباشد. همان طورکه از آرای خاتمی در ۲ خرداد صیا نت کرد.

هاشمی پنهان نمی کند که تمایل به آن دارد که زندانیان دوره انتخابات آزاد شوند وهم پیام گفتگو به غرب بفرستد. فضای تدریجی در حد توان حاکمیت باز کند و دل روحانیون سنتی را به دست آورد و منادی هم گرایی جناحهای داخل حکومت شود.

هاشمی می داند که بخش مهمی از فرماندهی سپاه و پسر قدرتمند دوست دیرینه اش بر سیاست های کلان تاثیری مخرب دارند. در نتیجه ماجراجویی برخی از فرماندهان سپاه در حمله پیش گیرانه در برابر اسرائیل او را حساس تر کرده است . پس باید او آرایش خود را سامان دهد تا مانع از حمله پیش دستانه و حتی مانع از آن شود که سیا ست معمول ادامه یابد. تاکید بر اجرای قانون اساسی واعلام تنش زدایی با جهان و انتخابات آزاد در چهار چوب نظام را باید اعلام موضع او دانست که با تکرار آن در صدد جمع کردن و مجاب کردن افراد و جریان های داخل نظام است تا به تحلیل هاشمی برسند و با اعلام مخالفت با روال معمول به رهبری فشار آورند که به خواسته های مزبور تن دهد.

حالا هاشمی سه رقیب دارد:

۱- احمدی نژاد که ضعیف شده است.
۲- مجتبی فرزند رهبری و
۳- بخشی از سپاه که قدرت مند مانده اند .

هاشمی میتواند بعد ادعا کند که اگر پسر او مصون نیست ؛ پس آقا مجتبی هم نباید باشد . باید منتظر بود و دید که از دوست قدیمی و جوان مهدی هاشمی مطالب بیشتر وپر سر وصداتری افشا می شود تا باعث محدود شدن قدرت وی در بیت شود . در عوض نقش حا میان هاشمی در بیت زیاد تر شود.

اما رقیب اصلی بخشی از فرمانده هان سپاه هستند . هاشمی دیر به نقش قدرتمند سپاه پی برد . راهبرد او کنترل سیا ست های رهبری است کاری که در تمام دو دهه کرد اما از سال ۱۳۷۶ از آن باز ماند .

بی گمان او همین روال را ادامه می دهد تا رهبری را به اجرای سیاست خود مجاب کند. این ویژگی هاشمی بوده است که در نقش دوم نفر اول باشد . هاشمی سودای کسب مقام رهبری ندارد. همین ویژگی قدرت او را در میان مخالفان سیا ست های موجود در درون نظام بیشتر کرده طوری که ناطق نوری که روزگاری در کنار هاشمی نبود به وی متوسل می شود . دیگرافراد و جریان های نظام به مرور زمان از رهبری همین را خواهند خواست. در نتیجه وزنه هاشمی قدرت مند می شود. آنگاه خواهد توانست سیاست خود را پیش ببرد.

شکست و موفقیت این برنامه چندان قطعی نیست . چرا که خلاصه از او سنی گذشته ولی در عین حال از اعتباری برخودار است که شکننده است واما می تواند روی آن مانور دهد .

اما هاشمی نباید کاندیدای ریاست جمهوری شود . چون در این صورت او بازنده از قبل خواهد بود. اما هاشمی فضا ساز می تواند موفق تر عمل کند .

نباید فراموش کرد که مقام ریاست جمهوری هاشمی رقابت مستقیم با رهبری و بیت قلمداد خواهد شد و نقض غرض اهداف هاشمی خواهد بود.

جامعه محوری و نیاز آن

نباید فراموش کرد که هر اقدامی که ایران را از حمله و جنگ دور کند اقدامی مناسب است . هر فضایی که به نفع دموکراسی گشوده شود می تواند باشد. مواضع هاشمی در برخورد با سه مانع مزبور با هر هدفی – به شرط تیزهوشی دموکراسی خواهان- به نفع آزادی است. البته اگر جامعه محور باشیم وبه دنبال حفظ ایران و تحکیم نهاد های مدنی باشیم . چون ما به فضای باز برای قدرت مند کردن جامعه مدنی نیاز داریم.

باید دید که آیا زمانه به نفع چه کسی و سیا ستی در جریان است . تجربه می گوید که دمو کراسی خواهان با برآورد توان خود بایستی مراحل را با تلاش و کوشش برای آزادی طی کنند تا در زمین مخالف بازی نکنند . تاریخ معاصر از این نوع بازی خاطراتی تلخ دارد که دموکرات ها را تبدیل به مرغ عروسی عزا کرده است .

نباید فراموش کرد خواسته مشخص و قابل دست رس، از خواسته بزرگ دوراز دست رس بهتر است چون مردم را امیدوار می کند. اگر چه سیا ست مدار صادق را به سختی می اندازد. چرا که باید کاری کند که انجام آن برایش ساده نیست.اما اگر ملاک دمو کراسی و جامعه مدنی باشد آنگاه می شود رفتار خود را توضیح داد .هر سختی را باید به قیمت قدرت مند شدن جامعه مدنی پذ یرفت.

ملت ایران در شرایط خوبی نیست. باید دید که آیا بازی گران میدان در هر دسته و موقعیتی که قرار دارند، می توانند کاری کنند که ایران ویران تر نشود و به سوی دموکراسی برود. هر کس و جریانی با هر مرامی اگر این دو هدف را می خواهد ؛ باید بازی گران اصلی قدرت در ایران را بشناسد و تلاش کند که در این بازی درست رفتار کند.

تا ایران بماند و به سوی آبادانی برودو نم نمک آزادی پایداررا تجربه کند.


تاریخ انتشار : ۰۰ / مهر / ۱۳۹۱

منبع : سایت ملی ـ مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
29_11_2012 . 21:24
#4
ستار بهشتی هم ...



نام مقاله : ستار بهشتی هم...

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


به مصلحت است که وقتی جوانی را کشتی، به خاطر حفظ حکومت، عامل را محاکمه نکنی. بعد سنتی را پایه گذاشتی که مصلحت؛ یعنی قدرت حاکم و هر آنچه منافع آن اقتضا می کند. ستار بهشتی هم رفت با چهره‌ای جنوب شهری که قلدران و زورگویان نامرد اطلاعات نیروی انتظامی که در ضرب و شتم از همتایان اطلاعاتی و سپاهی خود بی رحم تر هستند ؛ تحریک می شوند که به قول خودشان روی این بچه پرو را کم کنند. اما ستار بچه حقگو بود وصریح و شجاع اما نه گدا و چابلوس. پس باید این بچه جنوب شهری را می‌زدند حتی اگر بمیرد؛ چون با آن‌ها نبود.همان گونه که روی زهرا کاظمی را به خاطر شجاعتش می خواستند کم کنند و فاجعه آفریدند اما نمی دانند که فاجعه تراژدی می‌شود و زمانی حماسه، و آن وقت است که باید پاسخ دهند که به کدامین گناه زدید و کشتید، این همه انسان را ....

مادر ستار گفت که از خدا گرفتم و به خدا پس دادم. این جمله را از مادر بزرگ‌ها در هنگام مصیبت شنیده‌ایم این اعتقاد مذهبی که آرامش بخش درد جانکاه از دست دادن فرزنداست. خاله داغ جوان دیده‌ام؛ می‌گفت مادر داغ دیده لکه‌ای سیاه بر قلبش می‌نشیند که پاک نمی شود. پس مادر داغ دیده دیگر شاد نیست اما با خدای خود نجوا دارد. خدا ی او و خدای رئیس قوه قضا یکی است.

رئیس قوه قضائیه چه خواهد گفت وقتی که پی ببرد که قلدران بی تدبیر به جای کلاه باز سر آوردند .آن‌ها می‌دانند که اگر سر آورند توبیخ جدی در کار نیست. چون مصلحت حکومت این است که غلامان وفا دار را نگهبان باشد حالا یک نفر مرد که مرد؛ او که برای نظام نقشی نداشته است. اگر از نیروهای ما کسی برفرض خطایی کرده باید هوایش را داشته باشیم. این جمله را نگارنده از امنیتی‌ها بارها شنیده‌ام .

سال‌هاست این ملک را چنین تدبیر کرده‌اند و مردم را چنین سیاست می‌کنند و ادعای عدل علی هم دارند. راستی جواب مادر ستار را چه می‌دهند.

اما خواهر ستار گفت خون برادرش؛ همانند خون سیاوش می‌جوشد ؛ می‌دانیم که خون سیاوش در امتداد تاریخ، در رگ حسین جوشید و نمادی از آزادی خواهی ملی شد. پس در سخن خواهر ستار رازی است که کم کم به مرور زمان و به شهادت تاریخ بارها خود را نشان داده است، منتها حاکمان را سر پند گرفتن کمتر است. اما چه بگیرند و چه نگیرند عادت تاریخ ترک نمی‌شود. اگر عدالت بر ظالم اجرا شود، خود درس تاریخ است.

مردمی که به نام حسین قیام کردند چگونه باید تحمل کنند این درد را که جوانی به جرم آن که جرات انتقاد داشته کشته خشونت عریان ماموران شود . ایا مراجع دینی از مادر ستار دل جویی خواهند کرد آیا از او احوال خواهند پرسید. دیگر بزرگان نام آشنا در جامعه چه خواهند کرد.اینان با هم دردی با مادر ستار به حکومت خواهند گفت ظلم کردی و منتظر عقوبت باش. خواهند گفت ما معترض هستیم؟

زمان می گذارد، این جنایت کاران کارنامه ظلم را قطور تر می کنند، مصلحت حکومت تاری خطرناک می شود و زندگی ملتی در آن می افتد. اما عدالت خواهی در جایی خود را نشان خواهد داد. در حال حاضر با همدری با با مادر و خواهر ستار و زنده نگه داشتن یاد او.

اما در شان ملت ماست که هر ظلمی جدا جدا و قبل از سرد شدن خون مقتول مظلوم مورد بررسی منصفانه قرار گیرد .ایا مقامی ثوضیح خواهد داد که بر ستار چه رفته است؟

مردمی به نمایندگی از ملت با گرامی داشت خاطره ستارها و دیگرانی دیگر که در شکنجه جان سپردند، روزی عدالت را منصفانه و دور از انتقام کور اجرا خواهد کرد و ستارها با عمل شان مشعل این راه و نوید آن روزهستند.

عدالت در انتظار خواهد نشست و نظاره وقضاوت دقیق خواهد کرد که آیا مدعیان عدالت عادل هستند. دردمندانه با خانواده ستار بهشتی همراه باشیم برای روح او علو درجات را بخواهیم و یادش را گرامی داریم. چون بعد از این روز، هم روزهاست.

بعد از روزهای تزویر ؛ روزهای تدبیر هم در راهند.


تاریخ انتشار : ۲۰ / آبان / ۱۳۹۱

منبع : سایت روزآنلاین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
29_11_2012 . 21:27
#5
چگونه موثر شویم؟



نام مقاله : چگونه موثر شویم؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


موثر شدن به صرف ادعا نیست بلکه به میزان تاثیری است که بر روابط قدرت می‌گذاری؛ اما هزار نکته باریک‌تر از مو این جاست که به چه قصدی چنین می‌کنی، می‌خواهی تنورچه کسی را و برای چه کاری گرم کنی. در همین رابطه است که باید دقیق باشی و منعطف و هم زرنگ، اما نا اهل با مردم و آزادی نباشی وچنین ماندن بسیار سخت است.

موثر شدن به دقیق بینی نیاز دارد؛ باید دید آیا خارج کشور چنین بوده است در : ۱. زمینه اندیشه‌سازی و مفهوم سازیـدر قلمرو ایده پردازی عملی ۲. ارائه راهبرد موثر یا شناخت راهبردها ۳. حمایت از حرکات داخل کشور چگونه عمل کرده است.

اگر این سه باب را بگشاییم آنگاه است که موثر شدن را می‌توان ارزیابی و مسیر درست تررا پیدا کرد.


۱. زمینه اندیشه‌سازی و مفهوم سازی

اندیشه‌سازی یا ایده پردازی که راه‌گشا باشد، و دردی را درمان کند در مجموع مزیت خارج نبوده در حالیکه در طرح کلیات دستاورد داشته است اما در طراحی و موج افشانی نتوانسته از داخل بهتر عمل کند. بیگمان به دلیل کلی گویی و عدم تطبیق ایده‌ها با فرهنگ داخل جامعه و زمانی نیز به دلیل زبان رادیکال نتوانسته آن چنان که باید و حق آن بوده موج افشانی فکری کند. در مورد همین مسئله دموکراسی‌خواهی و طرح مبانی آن دست خارج باز‌تر و پر‌تر بوده اما از کلیات فراتر نرفته است.

مفهوم‌سازی امری بسیار مهم است که آغاز گران موفق آن در غرب درس خوانده اند. بهترین نظریه پرداز‌های ما خارج را تجربه کرده‌اند اما این دلیل نمی‌شود که هر کس سر تراشد قلندری داند.آنانی موفق بوده‌اند که مفهوم در یافتی را در ظرف مناسب ریخته و هم زبان مناسب آماده کرده اند.

اندیشه راه‌گشا در جامعه به تلفیق ایده با زبان مناسب نیاز دارد؛ در این مورد خارج در حد مطلوب عمل نکرده اگر چه در ایده کلی دادن موفق بوده است اما گفتمان‌های مطرح در جامعه ما در داخل تولید شده و مورد اقبال قرار گرفته است.
کافی است به لیست گفتمان‌های مطرح در چند دهه اخیر بپردازیم تاصحت این ادعا ثابت شود؛ باید علت این امر را باز جست.

مفهوم سازی‌های مهم و تعیین‌کننده از سوی اندیشمندان خارج از کشور صورت نگرفته است. اگر مفهوم سازی‌ها در داخل از بضاعت متدی و روشی قدرت‌مند برخودار نیست اما از تاثیر‌گذاری مناسبی برخوداراست.جبران نقص متد و روش از سوی اندیشمندان خارج از کشور به گفتگوی سازنده میان دو طرف برای برپایی تعامل دوران ساز اندیشه منجر نشده است.

در عوض نقد‌ها تند و تیز وبا خشونت کُلاً می‌همراه بوده و در حقیقت گفتگو در نگرفته است. زبان تند وتیز براندازانه در نقد میان روشنفکران ادامه یافته و منجربه گفتگوی پیش برنده و تاثیر‌پذیر از یکدیگر نشده است.


۲. راهبرد موثر و خارج از کشور

بی گمان انتظار آن نیست روش مبارزه برای داخل نسخه پیچی شود اما از دور و با فاصله، اما همدلانه با داخل بودن، اشراف خوبی برای راهنمایی و قضاوت و همکاری موثر می‌دهد که بسیار مهم است.
راهبرد در داخل از سوی خارج یا نفی شده یا دیر هنگام نقد شده؛ در این حالت فرصت از میان رفته و خارج از کشور نتوانسته است در شناخت راهبرد‌های موثر تغییر چندان کارا و روز آمد باشد در حالیکه از بضاعت و امکانات آکاد میک برخودار است.

دلایل این نا کارایی را در چند عامل می‌توان دید که جالب توجه است. مهمترین آن تفاوت تحلیل میان داخل و خارج است که منجر به آن شده که گفتگوی موثرراهبردی شکل نمی‌گیرد. این تفاوت زمانی بیش‌تر می‌شود که داخل موفق می‌شود با حرکتی خارج را به دنبال خود اندازد؛ درنتیجه دیگر در راهبرد اتخاذ شده کسی به حرف دیگری گوش نمی‌کند.

در این مورد مثال میزنم: در جریان اصلاحات و جنبش سبز هم‌گرایی داخل و خارج به لحاظ راهبردی مناسب نبود، حمایت مردمی مناسب بود اما اختلاف داخل و خارج و در خارج در زمان افت جنبش خود را نشان داد و به همکاری راهبردی منتهی نشد. حتی رفع حصر رهبران جنبش سبز تبدیل به برنامه همکاری میان نیروها نشد. در عمل اختلاف میان آلترناتیو‌سازی در داخل یا خارج و میان جریان‌ها بر سر این‌که چه کسی آلترناتیو شود مشکل ساز شد. در حالیکه ما به حرکت نیاز داریم وهژمونی برنامه و توافق بر سر برنامه.

نباید فراموش کرد که خارج از آن سان موقعیت برخودار نیست که آلتر ناتیو شود بلکه موثر شدن تازه، گامی است که باید گام به گام بردارد. ممکن است این ایده و حرف بر کسانی گران آید اما تکرار واقعیت به ما می‌گوید که باید موثر شد و بعد به نقش‌های دیگر فکر کرد.

در میان دموکراسی خواهان، درآغاز اتحاد جمهوری خواهان شاخص شد.این جریان با شروع خوب خود می‌توانست با ارائه نگاه کارشناسی در مورد مسائل ایران در زمینه اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اجتماع در عمل آلترناتیو برنامه‌ای برای هر دولتی شود. اما کارشنا سان این جریان و نیروهای ملی دموکرات آن درعمل، دید گاه‌های منفرد خود رابیان می‌کنند و ما شاهد برنامه مشخص و کارشناسی از آنان نبودیم. که می‌تواند چنین شودواین نقش را بازی کنند.

در تجربه ارائه برنامه و دید دادن، ملی ومذهبی‌ها دارای سابقه هستند؛ نهضت آزادی ایران پدر حرکت اصلاحی است که بعدها بسیاری به راه آنان آمدند. فراموش نکنیم که ارائه برنامه موثر و موفق می‌تواند زمینه راه برد موثر در داخل را بگشاید و به نیروی تعیین‌کننده نشان دهد که چه می‌توان کرد.

راهبرد برنامه محوری زمینه‌ساز حرکت به سوی داخل است ارائه برنامه مصداقی، نه بحث بی‌ پایان درباره‌ی سکولاریسم یا نوع حکو مت، بلکه درباره‌ی رفتار و وظیفه حکومت و آزادی‌های اساسی که باید داده شود، می‌تواند محور گفتگوی خارج از کشور قرار بگیرد.

در حالیکه بسیاری در مورد سکولاریسم سخن‌ها و بحث‌ها دارند اما برخی آن را قطعی می‌دانند. در حالیکه باید از حقوقی که می‌خواهیم به شکل مصداقی سخن بگویم تابا حفظ دید گاهها در عمل و ضرورت زندگی مشترک در جامعه به هم نزدیک شویم..

در زمانی که راهبرد موثر نداری باید در اتفا قات داخل غافل‌گیر شوی؛ فراموش نشود آنانی که انتخابات ۸۸ را تحریم و یا کم اثر خواندند توان دنبال کردن حوادث آن را نداشتند اگرهم با آن همراه شدند هم باز دارای نقش راهبردی مثبت نشدند.

در مجلش ششم وقتی اصلاح‌طلبان برای ثبت در تاریخ برای لایحه اصلاح مطبوعات موضع گرفتند و از هماهنگی برخوردار نبودند نظر کروبی آن بود که این حرکت بی‌ پشتوانه سپاه را جلوتر خواهد آورد و مشارکتی‌ها توان مقابله با آن را ندارند؛ حقیقتی که حجاریان سال‌ها بعد به آن رسید که خود داستانی دارد.

در خارج از کشور خطای محاسبه باز تاب سخت‌تر دارد، درنتیجه یک نیرو را از دور زودتر خارج می‌کند یا آن‌را در مسیر دیگر می‌برد و باز گرداندن آن به مجرای درست چندان آسان نیست.

مشکل دیگر خارج در ارائه راهبرد عملی، نگاه هویتی است چرا که دراین ویژگی حق و نادرستی نهفته است. اما حق است چرا که نیروی سیاسی در خارج سختی دیده و هزینه پرداخت کرده است. از آنجا که آدمی همه منطق نیست و احساس هم است پس باید گاهی بر خلاف میل خود عمل کند اگر هدف بزرگی دارد. خارج از کشور از حقوق افراد ایرانی دفاع می‌کند اما پیوند قوی با نیروی‌های تاثیر‌گذار داخل ندارد چرا که مواضع گذشته بر آینده تاثیر گذاشته است؛ از طرفی چون سودای وطن دارد از مبارزات دفاع می‌کند در حالیکه در دفاع برای دموکراسی باید هم پیوند اجتماعی و هم با نیروها رابطه تعریف شده در عرف سیا ست داشت.

اگر یک نیرو به دنبال تغییر درونی است باید محاسبه خود را از نیروی در نظام توضیح دهد؛ اگر لازم باشد در تائید یا نقد آن نیرو با زبان روشن و با ادبیات مناسب رفروم سخن بگوید تا در داخل تاثیر بگذارد بدین طریق وارد مناسبات یک نیروی موثر شود و نقش پیدا کند.
راهبرد باید روشن و با تاکتیک روشن اتخاذ شود و توان نیروی مخاطب سنجیده شود، چرا که باید متناسب توان نیروی مخاطب برنامه داشت.

در خارج بودن به معنی تند بودن نیست بلکه به معنی روشن و دقیق و با محاسبه رفتار کردن است ؛زبان تند یا زبان افراطی در عمل امکان رابطه با نیروی مخاطب در داخل را از میان می‌برد.


۳. حمایت از داخل چگونه؟

تمام دعاها برای امین است؛ قرار است که در داخل اتفاقی بیفتد. هزاران هزار کار کرشمه برآمد تا انقلاب رخداد یا اصلاحاتی شروع شد پس صد‌ها جلوه باید تا اتفاقی مبارک در داخل بیفتد. در اینجا است که باید دید خارج از کشور چه می‌تواند بکند؟

رهبر شود یا رهرو شود، همراه شود یا حامی گردد؟ به عبارتی مطرح باشد، موثر شود یا تعیین کننده؟

خارج بی‌ گمان مطرح است اما مطرح بودن چندان کارساز نیست، چرا که بیش‌تر مورد استفاده غیر ارادی قرار می‌گیری تا نقش خود خواسته که به دنبال آن هستی. چرا که موضع نیروی مطرح را، دیگران خرج مواضع خودشان می‌کنند تا خط خود را پیش ببرند. اگر لازم باشد از نیروی مطرح لولو می‌سازند تا خط خود را پیش ببرند. در کشمکش نیروی موثر و تعیین‌کننده نیروی مطرح بازیگر نیست. در دوره اصلاحات تفاوت ملی‌مذهبی‌ها و نهضت آزادی با جبهه ملی ایران قابل بررسی است؛ دو نیروی اول موثر در روند اصلاً حات بودند اما جبهه نقش مطرح را بازی کرد.

خارج از کشور به صرف اراده نمی‌تواند تعیین‌کننده شود؛ تا موثر نشود تعیین‌کننده نخواهد شد. باید بتواند در روند حوادث تاثیر بگذارد در غیر این صورت باید به حمایت از داخل بدون نقش موثر بپردازد یا برای فرداهای دور برنامه ریزی کند که اینها همه نقش قابل مطالعه و جای بررسی دارد.

صدای جامعه مدنی شدن به زبان مناسب برای بیان نیاز دارد تا بتوانی به حامیان خود پیام خود را برسانی.

درک شرایط داخل به معنی گام گام و رفتن با آن است تا بتوانی در مواضع آن تاثیر بگذاری. حکومت از تبعید چه می‌خواهد؟ گسست تبعیدی از داخل. درست است که درخارج آزاد ترحرف می‌زنیم، اما باید موثر هم بود. برای نمونه در اتنخابات آتی باید گام به گام شرایط داخل رفت و موضع مناسب گرفت، البته نه فقط برای ثبت در تاریخ. همین انتخابات آزمون خوبی می‌تواند باشد برای موثر شدن و تاثیر‌گذاری بیشتربر داخل کشور؛ البته اگر بخواهیم.


تاریخ انتشار : ۱۶ / آبان / ۱۳۹۱

منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
29_11_2012 . 21:30
#6
ترکیه و مصر : دو تجربه



نام مقاله : ترکیه و مصر : دو تجربه

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


مسیر پرافت و خیز دموکراسی در کشورهای مسلمان واقعیتی است انکارناپذیر، که اگر سر نشکند دیوارش بی‌گمان بس پرهزینه و مشکلات گوناگون دارد.

علل این مسیر پرماجرا دلایل گوناگون دارد که داخلی و خارجی است. اما یک نکته باریک‌تر از مو اینجاست که کدام جریان فکری بهتر می‌تواند این مسیر را طی کند. البته نه به تنهایی اما با نقشی تعیین‌کننده. این جریان فکری کدام است؟

نام این جریان فکری مسلمانان دموکرات است یعنی جریان فکری متنوعی که حاضر است قواعد دموکراسی را در کلیت آن بپذیرد و در طی زمان با آزمون و خطا به تمام قواعد آن تن دهد.
این جریان فکری از درون روحانیت و از میان روشنفکران مسلمان نمایندگی می‌شود و بزرگ‌ترین مخالفان آن هم از میان سازمان رسمی دین و روحانیت است. مسلمانان دموکرات به دلیل نفوذ محسوسی که در میان اقشار مردم دارند توان آن را دارند که دموکراسی را با زبان، فرهنگ و سنت جامعه همراه کنند. البته این قولی است که جملگی صاحبنظران بر آن نیستند و مشوق آن هم نمی‌باشند. اما واقعیت و نشانه‌های موثری هستند که به ما نشان می‌دهند که به ناگزیر مسیر بهترسازی جوامع مسلمان از طریق نقش‌آفرینی مسلمانان دموکرات می‌گذرد.

در این مورد اصولی لازم است که باید به آن توجه داشت. این اصول عبارتند از ۱. تن دادن به قضاوت مردم ۲. پذیرش قاعده اقلیت و اکثریت ۳ – پذیرش مسئولیت و پاسخگویی ۴ – باور به گزارش‌دهی به مخاطبان ۵ – تن دادن به قوانین حتی در شرایطی که به آن باور نداری ۶ – انجام کار علمی ۷ – اصالت دادن به نهادهای مدنی ۸ – پذیرش قاعده دولت – ملت به جای امت اسلامی ۹ – اولویت منافع ملی بر منافع حزبی و گروهی در موقعیت مقام دولتی و مسئولین ۱۰ – باور به آزادی عقیده و بیان.

این اصول و ضوابط را مسلمانان دموکرات گام به گام و تدریجی طی می‌کنند چرا که هم باید به ضرورت آن برسند و می‌باید در رقابت با بنیادگرایان مسلمان پیروز شوند و هم با شرایط جهانی به تعادل برسند. به عبارتی رقیب و موانع فراوان بر سر راه است. چه خطرهاست در این مسیر که شرط اول آن این است که معتقد باشیم اما شروط دیگری هم دارد که رهرو هم تیزهوش و هم کام‌وقت باشد تا کام‌روا گردد.


تلاش‌ها و اگرها …

اگر در زمینه اندیشه و ایده و زودتر آزمون کردن طی این مسیر ایرانیان سرآمد هستند، اما در عرصه عمل و نتیجه‌گیری در ردیف اول ترکیه قرار می‌گیرد و در مقام بعدی مصر امروز که از ایران جلو زده است. عربستانی هم وجود دارد که آخر خط ایستاده است اما نظاره‌گر تنها نیست حتی سودای آن دارد با پول نفت و همکاری با غرب، با دموکراسی‌خواهی مسلمانان مبارزه کند. در ایران نیز مخالفان دموکراسی بسیار قوی هستند و مسلمانان دموکرات را به حاشیه رانده‌اند اما هنوز فاتحه آنان را نخوانده‌اند و مصافی سخت میان این دو جریان برقرار است.


ترکیه و مصر

اما بهانه‌ این یادداشت توجه به یک نکته اصلی است که همان مرور تجربه ترکیه و تلاش مصر است. آخرین کنگره حزب عدالت و توسعه ترکیه با حضور همه جریان‌های سیاسی کشورهای اسلامی منهای ایران برگزار شد. خالد مشعل از رهبران حماس اردوغان نخست‌وزیر ترکیه را رهبر جهان اسلام خواند. رئیس‌جمهور مصر محمد مرسی در این کنگره حضور داشت و سخنرانی کرد.

حزب عدالت و توسعه در رقابت با لاییک‌ها و ارتش ترکیه تلاش دارد تا قاعده دموکراسی را رعایت کند، اگر چه رفتار حزبی رهبران این جریان با نوسان همراه است و ابهاماتی بر سر قدرت فوق‌العاده شخصیت اردوغان وجود دارد با این همه حزب عدالت و توسعه در مقایسه با احزاب قبلی مسلمان ترکیه تکامل‌یافته‌تر و بهتر عمل کرده است. اعمالی از قبیل رعایت آزادی بیان، پاسخگو بودن، رعایت حقوق مخالفان و … که از الزامات دموکراسی‌خواهی است. هم‌چنین حزب عدالت و توسعه در همراه کردن توسعه و دموکراسی از جریان چپ لاییک ترکیه موفق‌تر عمل کرده است. چنین اقداماتی نشان از اثبات ادعای ما دارد که مسلمانان دموکرات نیروی تعیین‌کننده برای دموکراسی در منطقه هستند.


تلاش مصر

اخوان‌المسلمین مادر احزاب بنیادگرا و دموکرات کشورهای مسلمان است. در مصر امروز اخوان و ارتش دو نهاد قدرتمندی هستند که تعادل آنها به نفع جامعه مدنی و دموکراسی مصر است. غلبه هر کدام بر دیگری دموکراسی نوجوان مصر را به خطر می‌اندازد چرا که نظامیان دموکرات نیستند و اخوان‌المسلمین مرکب از گرایشات سلفی تا دموکرات است. دموکرات‌های آن باید هفت خوان ماجرای دموکراسی را طی کنند، هم بر رقیب پیروز شوند و هم خود دموکرات‌تر شوند.

در این میان گزارش صدروزه از عملکرد ریاست‌جمهوری محمد مرسی و برخی از مواضع وی به عنوان نماینده ملت مصر و نه فقط مسلمانان مصر، در معرض نقد دیگران قرار دادن خود، تکیه به نگاه ملی، نشان از رفتارهایی می‌دهد که استمرار آن می‌تواند به توسعه و دموکراسی در مصر یاری برساند. امروز نگاه طیف محمد مرسی در اخوان‌المسلمین به ترکیه است. شاید بد نباشد بدانیم که اعضای دموکرات اخوان در دوره محمد خاتمی به دنبال آگاهی از مواضع نهضت آزادی و ملی – مذهبی‌ها بودند و این اطلاعات را به گونه‌ای در مراودات فرهنگی از ایرانیان می‌خواستند. از پیچیدگی اخوان‌المسلمین همین بس که اخوان‌المسلمین در تمام دوره‌های گذشته با امریکا دارای رابطه سیاسی بوده است.


تلاش و گذار

تجربه ترکیه و تلاش مصر در جریان مسیری پر افت و خیز، اما نمونه‌های مثبت دموکراسی را از خود نشان می‌دهند. مسلمانان دموکرات در این کشورها قدرت را پاسخگو کرده‌اند. قانون در این مورد یاور آنان است. در ایران با توجه به اصل ولایت‌فقیه این امکان از میان رفته است. اگر چه امکان پاسخگویی ولایت فقیه در قانون اساسی وجود دارد اما تعامل میان مردم و حاکمان یعنی مجلس و قوه مقننه با وجود شورای نگهبان منسوب به رهبری منتفی است.

ساختار حزبی شکل‌گرفته در این دو کشور یعنی مصر و ترکیه دموکراتیک است. اما با ساختار حزبی و نهادسازی در ایران مخالفت می‌شود با وجود این‌که ایران از هر دوی این کشورها به لحاظ موازین شهری و توسعه‌یافتگی جلوتر است و جریانات سیاسی مهمی داشته است.

تعادل قوا در هر دو کشور مزبور عاملی شده است که یک جریان یکه‌تاز میدان نشود. در ترکیه ارتش و لائیک‌ها و مسلمان‌ها و در مصر ارتش و اخوان نمی‌توانند یکدیگر را کاملاً حذف کنند و این به نفع دموکراسی است. در ایران جریان اکثریت توانست با حذف دیگران قدرت مطلقه شود چرا که ساختار دولت به جا مانده از دولت پهلوی آن‌چنان متمرکز و خودمختار بود که صاحب دولت را صاحب قدرت کامل می‌کرد تا دیگران را به حساب نیاورد. چنین ساختار دولتی راه را برای حذف همه مخالفان بهتر آماده می‌کند.


منطقه و ایران

این یادداشت را به انتها می‌رسانم منتها با یادآوری این ضرورت باید اندیشید با وجود بالادست بودن مسلمانان ایرانی و حتی ایرانیان دموکرات در اندیشه و نظر چرا ترکیه و حتی مصر از ما جلوتر هستند در حالی که آثار اندیشمندان ایرانی در ترکیه از اقبال بسیاری برخوردار است. باز باید اندیشید ما ایرانیان با وجود جلوتر بودندر شروع به اقدام، اما در نتیجه‌گیری موفق نبوده‌ایم.

البته این نکته را فرو نگذاریم که در ابعادی مانند فرهنگ شهروندی و یا توسعه یافتگی اجتماعی از این دو کشور جلوتر هستیم اما مشکل عدم تعادل قوا میان جریان‌های سیاسی در جامعه ما باعث شده که دولت متمرکز با درآمد نفتی مشکل اصلی برای گذار به دموکراسی شود.

نکته اصلی این یادداشت بر این است که توضیح دهد که چرا جریانات دموکرات مسلمان در منطقه خاورمیانه تعیین‌کننده هستند. اما نباید فراموش کرد که دموکراسی به رقیب نیاز دارد. دموکراسی همواره در تعادل قوا شکل می‌گیرد نه با مطلق‌العنان شدن یک جریان که در ایران امری مرسوم در تاریخ معاصر بوده است.

ایرانیان مسلمان هم باید در عین باور و اعتقاد به دموکراسی تجربه ترکیه و تلاش مصر را زیر نظر بگیرند تا در فرصت‌های آینده بتوانند بهتر و موثرتر عمل کنند. پاسخگو کردن و زمان‌مند و محدود کردن قدرت، بر پایه احزاب و نهادهای مدنی، تضمین آزادی بیان و …، بی‌گمان تدریجی و آرام‌آرام می‌آید. اما استمرار و برگشت‌ناپذیر کردن آنها مهم است. فراموش نکنیم نمره قبولی تاریخی به مسلمانان دموکرات زمانی داده می‌شوند که در این راه دستاورد داشته باشند نه فقط تئوری و نظریه.


تاریخ انتشار : ۲۷ / مهر / ۱۳۹۱

منبع : سایت ملی ـ مذهبی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
29_11_2012 . 21:32
#7
آیا سلطنت پهلوی اصلاح پذیر بود؟



نام مقاله : آیا سلطنتِ پهلوی اصلاح‌پذیر بود؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


آقای رضا پهلوی، که آخرین ولیعهد نظام سلطنت پهلوی است، در مصاحبه‌های خارجی، به صراحت از عملکرد نظام سلطنتی‌ی گذشته دفاع می‌کند. وی در آخرین مورد، در برنامه‌ای با موضوع روابط ایران و غرب، که در آن برنار کوشنر، وزیر سابق امور خارجه فرانسه، هم حضور داشت، در کانال تلویزیونی فرانسوی ال سی پی، در بیست و هشتم اکتبر ۲۰۱۲، باز تصریح کرد که، با وقوع انقلاب ۵۷، نظام اصلاح‌پذیر پهلوی، با نظام اصلاح‌ناپذیر فعلی تعویض شد.

این جمله دو خطای عمده دارد. اولاً مدعی است که انقلاب کار غرب بود که ترجمان همان نظریه توطئه است که بحث درازدامنی است. اما مختصر این‌که انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی ریشه‌های عمیق مردمی و درونی داشت و از شرایط خارجی هم استفاده کرد. اما این‌که حاکمیت انقلاب به دست که افتاد و به کجا رفت خود مطلب دیگری است. فراموش نکنیم که احتمال وقوع حادثه یا اتفاق هیچگاه عزم انسان را از تغییر شرایط نامناسب تغییر نمی‌دهد.

اما خطای دوم این ادعا آن است که، نظام پهلوی، اصلاح‌پذیر بود. در این مورد، مثنوی هزار من کاغذ می‌شود. مثنوی‌ی سلسله پهلوی را زمانی مدون می‌کنند، اما برگ‌های گوناگون و پراکنده‌ی این مثنوی آنقدر هست که گواهی دهد شاه جوان‌بخت دهه‌ی ۱۳۲۰ شمسی، به مرور زمان، به خودکامه‌ای بدل شد، که می‌توان در خاطرات نزدیک‌ترین افراد به وی، این ویژگی‌ی خودکامگی را، مشاهده کرد. نمونه‌اش خاطرات علم وزیر دربار پهلوی. خودکامگی‌ی پهلوی‌ی اول و دوم را همگان می‌گویند. این خودکامگی، اگر اصلاح‌پذیر بود، با دکتر مصدق، که خواستار اجرای قانون اساسی‌ی مشروطه بود، کنار می‌آمد، یا با علی امینی، نخست وزیر بسیار نرم‌خو، یا با جبهه ملی دوم، سازگاری می‌نمود. پهلوی دوم، حتی زمانی که صدای ملت ایران را شنید، باز حکومت نظامی اعلام کرد. شاهپور بختیار، در ۳۷ روز آخر حکومت خود، چه می‌توانست بکند؟ فراموش نکنیم سخن مرحوم دریادار مدنی را که به بختیار گفت: آیا تو می‌توانی مرا به وزارت کشور وارد کنی، تا مقام وزارت کشور را قبول کنم. زمانی که کل وزارتخانه اختیارش از دست حکومت خارج شده است؟

از یاد نبریم سخنان رزم آرا، از وزرای کابین‌یه شاپور بختیار، را در برنامه‌ی مستندی که در ۲۲ بهمن ۱۳۸۸ از بی‌بی‌سی پخش شد. او گفت: هیچ تضمینی وجود نداشت که اگر بحران را از سر می‌گذراندیم، شاه باز به قدرت مطلقه باز نمی‌گشت. فراموش نکنیم که: شعارِ خدا، شاه، میهن تبدیل به شعارِ "انقلابِ شاه و ملت" نظام ۲۵۰۰ شاهنشاهی شد، چیزی که دیگر قانون اساسی‌ی مشروطیت در میان این دو شعار گم شده بود.

قانون اساسی مفهوم مدرنی بود. رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی قانون را لوث کردند، و این سنت را به حاکمان بعدی‌ی ایرانی انتقال دادند. ولیعهد آن سال‌ها مشغول درس و بازی فوتبال بود. شاید آن روزها را به یاد ندارد. اما بسیاری می‌دانند که هر سال که ایشان به مرحله‌ای از تحصیل وارد می‌شد، نظام آموزشی تغییر می‌کرد. بسیاری از اعمال مثبت و درست برخی از وزرا و مقامات، به واسطه‌ی خودکامگی‌ی حاکمان، چه قبل و چه بعد از انقلاب، به چشم نیامده است، که نمونه‌اش، همان نظام آموزشی‌ی مدرنی بود، که به دلیل استبداد و خود کامه‌گی، نتیجه نداد.

ما شاهد بودیم که مربی‌ی تیم ملی ناچار بود مربی‌ی تیم دبیرستان شاهزاده رضا پهلوی شود. همان گونه که محمد پنجعلی با برخی از مقامات دادستانی در حیاط زندان اوین فوتبال بازی می‌کرد. ولیعهد آن سال‌ها سانت فوروارد تیم‌اش بود. ایشان گل می‌زدند و تیم‌شان برنده می‌شد، و تلویزیون هم ناچار به پوشش برخی از این مسابقات بود. شاید به یاد ندارند که پدرشان گفت: هر کس عضو حزب رستاخیز نمی‌شود، می‌تواند از کشور خارج شود.

ولیعهد آن سال‌ها شاید نمی‌داند که عباس هویدا و جمشید آموزگار، که قصد آن داشتند که اندکی نرمش در رفتار خود داشته باشند، با فشار دربار پهلوی، یا مانند هویدا منفعل، یا مانند جمشید آموزگار مچاله شدند.
داستانِ اصلاح‌پذیر بودن حکومت پهلوی ادعایی است که نقد فراوانی بر آن وارد است. اگر حکومت پهلوی اصلاح‌پذیر بود، چرا با دکتر مصدق، که اجرای قانون اساسی‌ی مشروطه را می‌خواست، کنار نیامد؟

شاه، در آخرین مصاحبه‌هایش هم تصریح می‌کند که، مصدق انگلیسی بود. مبنای اصلاح پذیربودن حکومت پهلوی، می‌باید رعایت قانون اساسی‌ی مشروطه باشد، نه مقایسه‌اش با نظام فعلی. چرا که، اگر قانون اساسی‌ی مشروطه اجرا می‌شد، نظام سلطنتی باقی می‌ماند، اما فراموش نکنیم که، مستوفی‌الممالک خوشنام، سیاست را زمانی کنار گذاشت که، از تحقیر رضاشاه خسته شده بود، و باز از یاد نبریم که، عَلَم، از قدرت مطلقه‌ی پهلوی‌ی دوم می‌گفت.او با وجود این‌که مفهوم رشد ناخالص ملی را نمی‌دانست، در مورد مسائل پیچیده‌ی اقتصادی نظر می‌داد. شاه خودکامه آن سان مغرور شده بود که، در رامسر، و در حضور متخصصان برنامه پنجم، وقتی که به بلندپروازی‌ی برنامه ایراد داشتند، انگشت در جلیقه‌، دستور اجرای برنامه‌ای را داد که، به قول صفویان، یکی از کارشناسان برنامه‌ی آن زمان، بوی خون می‌داد، هم‌چنان که داد، و یکی از قربانیان آن، خود پهلوی‌ی دوم بود، و هزاران هزار نفر قربانی دیگر.

باید توجه داشت که، ولیعهد جوانِ آن سال‌ها، چرا با معیاری دوگانه از نظام گذشته دفاع می‌کند. ایشان باید پاسخ دهد که، هر سنجشی از سلطنت پهلوی، باید مطابق با قانون اساسی، و قوانین مدنی‌ی آن نظام باشد، که عملاً زیر پای پدربزرگ و پدر ایشان لگدمال شد. تحقیر روشنفکران، و ترساندن مردم، عاقبت مبارکی ندارد، همان کاری که حاکمان امروزی هم با مردم و روشنفکران می‌کنند. اما، انصاف آن است که، برای سنجش سلطنت پهلوی، معیار و عیار مناسب به کار گیریم. در این سنجش، نظامی که مدرنیسم را از بالا تحمیل کرد، اما نهادهای مدنی‌ی سیاسی‌ی مدرن را تحمل نکرد، نمی‌تواند قابل دفاع باشد.

فراموش نکنیم که، لگدمال کردن قانون، و تمایل به قدرت مطلقه شدن را، احمدشاه قاجار شروع نکرد، پهلوی‌ی اول شروع کرد، و پهلوی‌ی دوم آن را ادامه داد. این سنتِ ساختاری، بعد از انقلاب هم باقی ماند. هر کس را باید با گفتار و عمل‌اش شناخت. آقای رضا پهلوی نباید سلطنت پهلوی را با رفتار حکومت فعلی نقد کند، این نوع برخورد، عوامانه است، و این خطر را ایجاد می‌کند که، هر مستبدی خود را با نقد مستبد دیگری توجیه کند. دفتر این حدیث تکراری را باید برای همیشه بست. چرا که، دموکراسی‌خواهی معیار مستقلی دارد، و عملکردها با آن سنجیده می‌شود. با این توضیحات، آیا می‌توان گفت که حکومت پهلوی اصلاح‌پذیر بود؟ برای پاسخ به این سوال فرار به جلو کردن چاره‌ی کار نیست.


تاریخ انتشار : ۶ / آذر / ۱۳۹۱

منبع : سایت روزآنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
29_11_2012 . 21:38
#8
شریعتی در زمانه ما، چگونه؟



نام مقاله : شریعتی در زمانه‌ی ما، چگونه؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


مقدمه :

برشمردن انواع رویکردها به شریعتی مسئله اصلی مقاله نیست، اما باب ورودی است که قصد دارد ادامه مطلب را به آنجا برساند که خوانندگان آثار شریعتی از وی چه تاثیر کارکردی می‌توانند بگیرند به‌خصوص آنان که در عرصه روشنفکری و کار، قلمی یا دستی ندارند و خوانندگان عام یا گسترده وی قلمداد می‌شوند . فراوان هم هستند و هنوز هم او مشتاق فراوان دارد.


منشور شریعتی

شریعتی منشوری است که از هر طرف نگریسته می‌شود. رویکردهای معمول به وی متفاوت و گاه متناقض است اگر چه باید متعارض نباشد. اما اثر بعد از موثر ویژگی خود را دارد و مخاطب متناسب با نیاز و پرسش خود متن را می‌خواند یا سخن را می‌شنود ویا تحت‌تاثیر شارح و مفسر یک نظریه قرار می‌گیرد.

رویکردهای کویری، اجتماعی و دینی به شریعتی وی را تبدیل به صاحب اثری کرده که وی را از دنیای روشنفکری فراتر می‌برد و در هر دوره‌ای بخشی از آثار وی مشتاق و طالب بیشتری دارد. زمانی حج، گاهی کویریات و زمانی اسلامیات. تجدید چاپ آثار وی تایید گفته ماست.

اما این برش و تفکیک کلاسیکی از آثار شریعتی که وی انجام داده بخشی از منشور وی است. رویکردهای شارحان یا اندیشمندان را می‌توان به نگاه‌هایی تقسیم کرد:

ـ شریعتی به مثابه یک متفکر مذهبی و اسلام‌شناس روشنفکر مسلمان
ـ شریعتی به عنوان یک نظریه‌پرداز اجتماعی
ـ شریعتی مبنایی برای ایجاد جامعه‌شناسی دین
ـ شریعتی بهانه حرکت برای پی‌ریزی فلسفه اسلامی مدرن
ـ شریعتی همیشه منتقد و به تعبیری مخالف هر نظامی
ـ شریعتی خطیبی برانگیزاننده و شورآفرین
ـ شریعتی مبنایی برای بازگشت روشنفکر به جامعه مدنی
ـ شریعتی یک سوسیالیست مسلمان با مبانی عرفان اجتماعی
ـ شریعتی یک ادیب و سخنور
ـ شریعتی یک کویری شوریده و منفرد

اینها همه در میان شارحان شریعتی طرفدار دارد. اگر چه مخالفان وی هم برایش عناوین و صفت‌های مبالغه‌شده یا غیرمبالغه‌ شده سروده یا تراشیده یا تدارک دیده‌اند.
این رویکردها را در فرصتی دیگر و متناسب با شرایط دیگر توضیح خواهم داد. اینک معتقدان و آثار آنان را برمی‌شماریم.


انواع مخاطبان

مخاطبان شریعتی گسترده‌اند و روشنفکران، سیاسیون، مذهبیون و تحصیل‌کردگان متخصص و دانشجویان یا دانش‌آموزان را شامل می‌شود. درفرهنگ جامعه مذهبی همواره این اقبال وجود خواهد داشت اگر چه امکان کم و زیاد شدن آن وجود دارد، اما قطع نخواهد شد.

گستردگی مطالب مجموعه آثار ۱۵ هزار صفحه‌ای وی انواع مخاطب را به سوی خود می‌کشاند. دلایل این کشش متنوع است. جامعه در مجموع در چالش سنت و مدرنیته وارد شده و از این مرحله در حال عبور است و بخشی از سنت بازخوانی شده را با زندگی مدرن وارد کرده ؛ چنین جامعه‌ای به شریعتی نیاز دارد.

این نیاز شور و حالی است . این نیاز عقلی و استدلالی است. این نیاز باور و عقیده‌مندی است. چرا که نوع آدمی فقط اندیشه نیست. احساس با تکرار جان می‌گیرد. با سحر کلام اوج می‌گیرد. جان شیفته می‌شود و انرژی آزاد می‌کند. انگیزه فهم و درک را بیش‌تر می‌کند، تمنای دانستن را افزون می‌کند. به تعبیر اقبال مستی گفتار، مستی احوال و مستی کردار و اعمال لازم است تا آدمی را برانگیزاند. در بیان شریعتی چنین ویژگی‌ای وجود دارد. حس و حال و شور و سوز و گدازی دارد. مسئله فقط دانستن و آگاهی نیست. باید کاری کرد برای خواهر عدالت و برای خواهر آزادی گامی برداشت و دل به آفاق زد از آن بهره برد. انسان شدن است، اما چگونه؟


انسان شدن چگونه؟

مخاطبان شریعتی را اگر تحصیل‌کردگان بدانیم، اینان که همه صاحب قلم، سیاست‌مدار و… نیستند. طیفی از این مخاطبان کسانی هستند که پزشک، مهندس،کارمند و غیره می‌شوند. خواندن آثار شریعتی با اینان چه می‌کند؟ انسان‌های عاصی یا معترض که در طی زمان آثار شریعتی بر ای‌شان خاطره می‌شود یا وسیله‌ای برای پز و تحویل دادن که بله ما هم آن را خوانده‌ایم یا این‌که شریعتی سکوی پرواز و تعالی او می‌شود؟

باید در مسیر دومی رفت اما این مسیر را باید با نقشه راه رفت. حال چگونه؟


عرفان اجتماعی و شریعتی

راه حل ممکن برای انسان شدن با درد انسان‌ها شریک شدن برای تعالی خویشتن است.

برای بازجستن از این‌که از کجا آمدی و به کجا می‌روی؛ باید در خود روی به دیگری همراه روی و با خود با جمع روی (مردم) و بعد با او (خدا) روی. این نوع سیر و سلوک تجربه، مرشد، الگو و نقشه راه می‌خواهد. همه شدن ما در رفتن است، اما هر انسان به طریق خویش می‌رود. اما همه انسان‌ها چنین نیستند و یارای آن ندارند که چنین کنند. وی در اندازه‌هایی خود را بالا می‌کشد. سخن از انسان‌های متوسط است که پروسه خلقت انبیاء بر محور وجود آنان شکل گرفته است که باید "افتان و خیزان" به سوی مقصود بروند. با آزمون و خطا و در مسیری دشوار و سخت اما پرماجرا.

تحصیل‌کردگان فن‌آور و جوانان پرشور را مقوله "عرفان اجتماعی" به سوی مردم البته به شکل قانونمند می‌کشاند. اما چرا عرفان اجتماعی شریعتی؟


عرفان خراسانی

عرفان خراسانی را عرفان زندگی گفته‌اند. بدون سیر و سلوک، انزواگزینی و چله‌نشینی و سلسله بحث‌های نظری که ویژگی عرفان بغدادی یا عرفان غرب تمدن اسلامی مانند ابن‌عربی است.

چهره شاخص این عرفان، ابوسعید ابوالخیر است که مهمترین کرامت آدمی را زیستن با مردم و زندگی در میان آنان می‌داند نه در هوا رفتن و شیر شکار کردن. ابوسعید ابوالخیر را همگان می‌شناسند و درباره‌ی ویژگی عرفانی او که توحید و تکیه بر اصل توحید است که راه بر یگانگی انسان بر اساس همه‌دوستی و نوع‌دوستی می‌برد، کم و بیش اطلاع دارند. ابوسعید از مفهوم‌سازی توحید قصد دارد تا جان‌ها و مدل‌ها و عقل‌های آدمیان را به یکدیگر نزدیک کند تا هر انسان اگر چیزی به دیگری می‌دهد از محبت کمک مالی و نقدی و همراهیـ احساس کند که در سپهر توحید و یگانگی انجام می‌دهد در حقیقت خود را علو طبع می‌بخشد.

چنین اعطایی از سوی هر انسانی به دیگری در راستای ما شدن و یکی شدن آدمیان است که توصیه شیخ ابوسعید است به مریدان و مردم که به حرف او گوش می‌دادند و تاثیر می‌گرفتند.

سمت و سوی اجتماعی این عرفان انکارناپذیر است. عرفان خراسانی پیشینه اجتماعی و سیاسی قوی داشته است و تا امروز هم ادامه دارد. عیاران خواسته از خاستگاه خراسان است. عیاران را رسم بود که احسان بر فقیران کنند، بدون منت و از ظالم داد مظلوم بستانند. زمانی یکی از عادل‌ترین خلفای عباسی که ناصر نامی است، افتخار دارد که ملقب به صفت عیاری است. جنبش عیاران بخشی از عرفان خراسانی را نمایندگی می‌کرد.

اما این همه ماجرا نیست. جریان شیخی – صوفی شیعه که مردم‌گرا بود از عرفان خراسانی اجتماعی متاثر است. پیوند مذهب، عرفان، سیاست بزرگ‌ترین جنبش‌های ضدظلم را در ایران شکل داد که این جنبش‌ها در برابر مغولان و تیموریان ایستادگی کردند.

لیست بلندبالای مقاومت خراسانی در برابر مغولان در تاریخ ما درخشان است. فراموش نکنیم که عرفان و اسلام شیعه مقاومتی جانانه در برابر مغولان و تیموریان سازمان دادند. عنصر عرفان خراسانی عنصر برجسته این مقاومت است که نکته مرکزی این اقدام است که گشودن باب آن چند صدصفحه نگارش نیاز دارد. شاید ذکر نام استاد شفیعی کدکنی که با اسناد ادبی این ویژگی را ثبت و اثبات کرده است، لازم باشد.

استاد کدکنی با تصحیح چند نسخه ادبی نشان می‌دهد که عرفان خراسانی چیست و چه ویژگی دارد. وی در این مورد تلاشی آکادمیک کرده است که قابل تامل است.


عرفان خراسانی بر چند محور مهم استوار است:

۱. اصل توحید به مفهوم یگانگی انسانی‌ها
۲. با مردم بودن و با آنان زیستن
۳. زیستن برای مردم برای تعالی خود
۴. بیش‌تر دادن و کم‌تر گرفتن از دیگری و جامعه
۵. نگاه اجتماعی داشتن به انسان‌ها
۶. احترام به حقوق و انتخاب افراد
۷. …


عرفان خراسانی و کانون نشر حقایق اسلامی

در سال ۱۳۲۰ هجری شمسی محمدتقی شریعتی و دیگرانی که طاهر احمدزاده در میان آنان برجسته است با تکیه بر نگاه توحیدی جریانی را به راه انداختند که سابقه عرفان خراسانی را زنده می‌کرد. اینان با فلسفه چندان میانه‌ای نداشتند. رویکرد اجتماعی – عرفانی به دین آنان را آغازگر بزرگی کرد. آغازگرانی که با اندیشه شریعتی برجسته شدند.

محمدتقی شریعتی و گرایش آنان به خداپرستان سوسیالیست نشان از رو‌ح برابرطلبی مذهبی این جریان می‌داد.

طاهر احمدزاده زودتر از شریعتی منظومه کوچک نگاه توحیدی خود را نوشت. با همین نگاه زندگی کرده بر سر پیمان خود ایستاد. خدایش آن سان بزرگ بود که هر عدالت‌طلب صادقی را به بهشت خود فرامی‌خواند. کانون نشر حقایق اسلامی تاریخی پرماجرا برای خود ساخت. عملکرد کانون قابل ارزیابی و نقد و بررسی است.
چرا این کانون نتوانست آن سان که باید عرصه‌های اجتماعی شدن را بپیماید سخنی که باید به آن پرداخت.

سیاست مستبد و نفتی و فضای بسیار سخت، دولت متمرکز غیردموکرات، نگاه فرهنگی و آگاهی‌بخش کانون و تمایل افراد کانون که از فرهنگ به سیاست روی آوردند تا کار صالحاتی کنند به جای کار حسناتی، از عوامل این عدم توفیق اجتماعی شدن است.

کار حسناتی آن بوده و هست که دست فقیری‌گیری، نانی به خانواده‌ای برسانی، نهادهای خیریه‌ای بسازی و در جامعه به کاری بروی. به عبارتی همان کاری که بانک‌های قرض‌الحسنه قبل از انقلاب انجام می‌دادند.

کانون نشر حقایق اسلامی با وجود تاثیر فوق‌العاده خود در نسل دوم خود و جامعه تحصیل کرده ایران بیش‌تر فرهنگی – سیاسی شد و از کارهای حسناتی بیش‌تر فاصله گرفت.

علت این امر شاید استبداد سیاسی شدید بعد از کودتای ۱۳۳۲ هجری شمسی بود. اعضای کانون مصدقی بودند و زیر ضرب قرار گرفتند. امکان تلاش حسناتی و خیراتی و آموزش مدنی را از دست دادند یا آنچه به نام پارادایم و سرمشق مبارزاتی در ایران بعد از دهه ۱۳۳۰ شکل گرفت، کار اجتماعی را چندان نمی‌پذیرفت و هم دولت نفتی رفاه دهنده کار اجتماعی را کم ارزش جلوه داد.

به عبارتی حکومت نفتی و سرمشق مبارزاتی و ویژگی فرهنگی – سیاسی کانون نشر حقایق اسلامی آنان را از نقش اجتماعی محروم کرد.

نتیجه این کار آن شدکه انجمن حجتیه که از مشهد برخاست و هم روحانیت به دلیل حفظ رابطه سنتی اجتماعی قدرت‌مند باقی ماندند. این قدرت بعد از انقلاب خود را نشان داد چرا که کانون که پدر و بانی روشنفکری مسلمان بود به عنوان نمادی از این جریان راه‌انداز تحول در ایران شد اما چندان که شایسته و بایسته بود به اهداف بلند و درست خود نرسید. چون پایگاه اجتماعی تعریف‌شده و ثابت نداشت و در میان نخبگان، روشنفکران و دانشجویان نفوذ داشت. این نفوذ موج می‌آورد اما دریا نمی‌سازد. حرکت می‌آورد اما ثبات ندارد پس تکیه‌گاه نمی‌شود. با اقشار باثبات اجتماعی پیوند معنی‌دار برقرار نکرد در حالی که عرفای خراسانی در مقطعی از تاریخ نفوذ اجتماعی و پیوند با اقشار شهری داشتند.

به عبارتی عرفان خراسانی که روشنفکر مذهبی از آن بسیار متاثر است در بعد پایگاه اجتماعی یافتن به قدرت اجتماعی عرفانی قرن پنجم تا هشتم هجری در خراسان ایران نرسید.


مخاطبان شریعتی و عرفان اجتماعی

مخاطبان شریعتی گسترده‌اند از عامی و دانی، از روشنفکر تا تحصیل‌کردگانی که پای در سنت و دل در مدرنیته دارند و شکلی به خود گرفته‌اند و دیگر بین سنت و مدرنیته قرار ندارند. این مخاطبان روشنفکر روزنامه‌نگار و سیاست‌مدار نیستند. در عرصه زندگی فعال هستند. پست، شغل و مقامی دارند و نان و نوایی و زندگی‌ای چون تحصیل‌کرده‌اند که از آن سود ببرند. حال باید پرسید که شریعتی و یا عرفان اجتماعی شریعتی برای آنان چه دارد؟ آیا باید کویر بخوانند و در عرفان پیچیده دارای کسوف و خسوف وی محو شوند. هبوط را بخوانند برای این‌که لحظاتی آرام و صاحب حال شوند و سیگاری دود کنند یا از استعداد شگرف نابغه‌ای ادیب و خوش‌فکر انگشت به دهان شوند؟ تبدیل به ابوذر یا علی یا حسین شوند؟ در میانه میان، میاندار معرکه شوند و تاریخ بسازند. آن‌چنان که بعضی از پیروان وی کردند یا می‌کنند یا مدعی آن هستند که در این راه هستند که اگر باشد عالی است.

بی‌گمان از تحصیل‌کردگان مسلمان نمی‌شود خواست و به آنها گفت که حسینی شوید والا یزیدی هستید. پس از این مخاطبان آنچه می‌شود خواست چیست؟
هر تحصیل‌کرده‌ای پس از فارغ‌التحصیل شدن ازدواج می‌کند، شغل می‌یابد و در جامعه زندگی می‌کند. عرفان اجتماعی به او چه می‌دهد و یا چه می‌تواند بدهد؟
اکثر آدمیان سودای مبارزه سیاسی ندارند، یا لیدر سیاسی شدن یا مقام سیاسی داشتن و یافتن. آدمیان را سودای زندگی است در پی داشتن دنیای خوب و آخرت مناسب. این مخاطب را چگونه می‌توان سیراب کرد و طی طریق نمود؟ از او آموخت و به او آموخت؟

اینجاست که نیاز به توشه گرفتن از صفت عیاران و منش و روش عارفان و بینش صوفیان خراسان داردکه هر کدام متاعی قابل عرضه به ما دارند و گنج گرانبهایی از پیشینیان در آن نهفته است که می‌تواند به ما کمک کند که به رنج بیش‌تر مبتلا نشویم و کار را سخت‌تر از آنچه هست ننماییم. پس باید چاره‌ای اندیشید.


حوزه فردی و خانوادگی

زیست جهان هر فرد در حیطه معاش و رابطه اجتماعی و رابطه خانوادگی و شخصی و خانوادگی تنظیم می‌شود که نوع پرداختن و معنی دادن به آن مفهوم پیچیده زندگی را می‌سازد. مخاطب تحصیل‌کرده شریعتی زندگی فردی دارد . خانواده و همسر اختیار می‌کند و صاحب فرزند می‌شود. چنین انسانی چه باید بکند؟ چگونه زیستنی کند؟ زینب شود؟ امام حسین شود؟ امام صادق شود؟ با ارزش‌های حسینی و یزیدی که شریعتی می‌گوید چه بکند؟ ویا این‌که این ا رزش‌ها را متعلق به دوره دانشجویی بداند که باید به عنوان خاطرات تلقی شود. کدام‌یک را باید پذیرفت؟

وارد مناسبات تلخ حاکم شدن و روزمرگی را انتخاب کردن یا دیگر شدن و معنی حسینی در عاشورا یا امام صادق در دوران انتقال قدرت یا مرام زینبی یافتن؟

بی‌گمان چنین نیست، امامان و ائمه دین نیز چنین از روش زندگی همه مردم نخواستند و نمی‌خواهند. امامان و بزرگان هم زندگی تشکیل دادند. بر اعتبار قرآن تا زمانی که جان به لب نرسیده دست از زندگی نشستند. اما چگونه زیستن؟ به عبارتی در مناسبات خانوادگی باید چگونه بود؟ هزار نکته باریکتر از مو اینجاست.

مخاطبان شریعتی وقتی مدعی عرفان اجتماعی هستند باید در آغاز از زندگی فردی و خانوادگی خود شروع کنند. آگاه‌بخشی به خانواده، رعایت حقوق همسر و تربیت درست فرزندان به گونه‌ای شاهد بودن در میان جمع و شهادت دادن به خصایل خوب در یک خانواده در حد توان و آیا مخاطب شریعتی از مطالعه آثار شریعتی به این ضرورت می‌رسد که باید همسر، پدر یا مادر مناسبی برای فرزندان باشد. این وظیفه را به انگیزه انجام دهد. بخشی از عرفان را که همان بیش‌تر دادن و کم‌تر گرفتن را باید از خانواده خود شروع کند.

اینجاست که آرای شریعتی در او زنده می‌شود، چگونه همسر بودن؟ چگونه فرزند بودن؟ چگونه پدر یا مادر بودن؟

اینجاست که چگونه بودن شریعتی مصداقی می‌شود و از کلیات فراتر می‌رود و در زندگی نقش می‌یابد. زایش اندیشه شریعتی از این مرحله وارد مرحله‌ای جدید می‌شود . از عرصه روشنفکری و سیاسی وارد زندگی می‌شود. بسیاری از مخاطبان شریعتی که زندگی تشکیل دادند باید فکر کنند که آیا به خانواده و نحوه تربیت آن چگونه رسیدند و پرداختند؟ به‌خصوص آنان که به زندگی خصوصی پرداختند. آیا میان خانواده خود از شریعتی و زندگی فردی و خانوادگی به تجربه مشترک رسیدند تا این‌که پنداشتند که با تعارضی جانکاه زیست می‌کنند و به مرور زمان آموختند که کرخت و بی‌تفاوت شوند. از راه مانده و از جا رانده هستند. در این حالت اندیشه شریعتی برای این مخاطب چه می‌شود؟

تجربه مسخره و دردناک، یا از او انسانی فرصت‌طلب می‌سازد که در خیال تا ثریا می‌رود اما در عمل با زن و فرزندش و پدر و مادر نتوانسته رابطه‌ای معقول برقرار کند. تبدیل به انسانی شده که در اندیشه و عمل پرمدعاست و هیچ کس را قبول ندارد اما مانند همان افرادی زندگی می‌کند که زندگی آنها را قبول ندارد، منتها با تعارض بیش‌تر و سخت‌تر و شدیدتر.

آیا نباید از عرفان اجتماعی شریعتی مدد گرفت و این روش را تغییر داد؟

پس چگونه زیستن در خانواده و زیست خصوصی هنری است که باید آموخت و آموزاند به مخاطبان خویش؛ چرا که هر انسان دنیایی دارد که از خود آغاز می‌شود و به بیرون پر می‌کشد.


عرفان اجتماعی و جامعه

همه مخاطبان تحصیل‌کرده شریعتی قرار است ابوذر، حسین، زینب به روایت مشهور آن شوند؟ بی‌گمان چنین نیست. اما این مخاطب هویت مدنی دارد یعنی شغل دارد یا در نهاد یا جمعیتی عضو است.

این عضویت صنفی، هنری، ادبی و اقتصادی است. به عبارتی زیست جمعی را سامان می‌دهد.

این مخاطب باید چه کند؟ کار خود کند و به خویش و خانواده بیندیشد و کلاه خود را نگه دارد که باد نبرد و به ریش حماقت مردمان بخندد؟ در این صورت مسئولیت اجتماعی چه می‌شود؟ علو شخصیت، به دیگران کمک کردن برای تعالی خود کجا می‌رود؟

آیا باید به شکل فردی به افرادی کمک کند و دست افتاده بگیرد. بی‌گمان چنین عملی نیکوست، اما کافی نیست. پس باید این مخاطب تحصیل‌کرده در نهاد صنفی و زیست صنفی خود احساس مسئولیت کند.

چنین تلاشی سه بعد گوناگون دارد. به کار خود اهمیت دهد و آن را خوب انجام دهد. بر قدرت نهاد صنفی خود بیفزاید و از آن فرار نکند، در نهادهای هم‌یاری اجتماعی فعال شود. حداقل در دو نهاد با هویت صنفی و اجتماعی فعال شود.

در این صورت می‌تواند به آنچه مفید گفته می‌شود عمل کند و خسرو خوبان شود به عمل و از تناقض زندگی عملی و نظری بیرون آید و میان باور و ادعا و زندگی خود رابطه برقرار کند.

اگر پزشک است به نهاد صنفی خود اهمیت دهد و حداقل در یک نهاد خیریه و فرهنگی فعال شود. تلاش کند، بیش‌تر بدهد و کم‌تر بگیرد. در منش عرفان عملی گام گذاشته و شخصیت می‌یابد و علو و اخلاص می‌یابد. با مردم می‌رود اما دل به حق دارد.

می‌گویند بدون این‌که کس بداند امام سجاد صد خانواده را در مدینه طعام می‌داد. زمانی این موضوع کشف شد که وی درگذشت. چنین تیپ‌سازی امروز در سازمان‌های خیریه‌ای به مردم کمک می‌کند. حال چه روحی، چه عاطفی، چه مادی، چه معنوی و چنین است که هویت انسان اجتماعی می‌شود و آنچه از عرفان، برابری و آزادی آموخته است تا حدی جلوه می‌یابد و در مسیر خلاقیت انتخاب و آفرینندگی گام برمی‌دارد. چنین مخاطبی با انجام عرفان اجتماعی از زندگی خصوصی و مدنی می‌تواند به مسئله سیاست به مثابه زندگی روی آورد.


عرفان اجتماعی و سیاست

سیاست امری لوکس یا قهرمانی جلوه می‌کند که متعلق به افراد خاصی است و انسان‌ها را سر رسیدن به آن ممکن نیست یا مسئله آدمها نیست. پس سیاست و قدرت مسئله برجستگان یا شیادان است و سیاست عرصه جنگ ظالم و مظلوم است یا حسینی هستی یا یزیدی. یا علی هستی یا معاویه.

در صورتی که این تیپ‌سازی شریعتی در دوره‌ای خاص صورت گرفته در پارادایم انقلاب و مدینه فاضله‌سازی جواب می‌دهد. اما همین علی هم با خلفای سه‌گانه که رحمت خدا بر آنان باد زندگی کرده و مشورت داده است. اگر چه انتقاداتی به روش آنان داشته است. اما سیاست باید به نان، خواب، خوشی و ناخوشی مردم وصل شود. همین سیاست است. اما مردم سیاست را این گونه نمی‌فهمند یا دیگران نمی‌گذارند که بفهمند. یک شهروند در زیست مدنی است که سیاست را این گونه می‌فهمد که هر موضع اصحاب قدرت چه تاثیری در زندگی هر شهروند یا نهاد مدنی دارد.

پس سیاست از منظر زندگی مورد توجه مخاطب تحصیل‌کرده آثار شریعتی قرار می‌گیرد .این به معنی ریشه‌دار شدن آن هم می‌گردد. در پیوند سه وجه از زندگی خصوصی، مدنی و سیاست است که منظومه زیست مدنی فرد شکل می‌گیرد و پایدار می‌شود.


شریعتی و روشنفکران مسلمان و استمرار زندگی

مخاطب تحصیل‌کرده روشنفکران مسلمان (بخصوص شریعتی) می‌تواند راه جدیدی به سوی استمرار پیوند فکر و اندیشه به زندگی و جامعه و بعد سیاست شود.
چنین پیوندی سیکل معیوب و مسدود فرهنگ به سیاست را می‌بندد و باعث می‌شود که رابطه معقولی میان زندگی و عقیده و فکر پیدا شود. چنین روشی سوالات جدیدی برای روشنفکران مسلمان ایجاد می‌کند که پاسخ به آن قدمی به جلو است . این کار اصلاح روش پرشی نخبه‌گرایان از عقیده و فکر به سیاست و مسائل سیاسی است که امکان مردمی و توده‌ای شدن جریان مزبور را گرفته است. در حالی که روحانیون با زندگی مردم پیوند داشتند. از طریق این پیوند به سیاست قدرت و دولت هم نظر داشتند.


عرفان اجتماعی شریعتی و روشنفکران مسلمان

این نگاه می‌تواند مرحله‌ای جدید برای "چونه بستن"، "ریشه در خاک داشتن" جریان روشنفکری شود. جریانی که اتمسفر ساز است، سپهرپرداز است اما خانه ندارد و کاشانه‌اش همیشه اجاره‌ای است. اگر روحانیون حوزه دارند، روشنفکران دانشگاه و آکادمی ندارند. اگر روحانیت قشر و اقشار حامی دارد؛ روشنفکران، اقشار تحصیل‌کرده را در دانشگاه دارند نه در عرصه زندگی، شغل، نهاد مدنی. پس باید چاره‌ای اندیشید.

زیست خصوصی، مدنی و سیاسی اقشار تحصیل‌کرده و چگونگی آن می‌تواند روشفکران مسلمان را در نظریه‌پردازی دچار تحولی جدید کند و از کلیات به امور جزئی و زندگی آورد. از مفاهیم کلی مانند آزادی، عدالت، برابری، انسانیت، مبارزه، تلاش و اعتبار به مصداق‌های این مفاهیم نزدیک سازد. چرا که آزادی و واژه‌های ذکرشده در هر مرحله‌ای جلوه‌ای و مصداقی دارد که باید روشن درباره‌ی آن سخن گفت. آزادی در کجا، برای کی و در چه مرحله‌ای است که می‌تواند ابعاد روشن‌تری بیابد. روشنفکران مسلمان و روشنفکران باید به عرصه مصادیق وارد شوند تا از اتمسفر‌سازی به مرحله آشیانه‌سازی برسند. آنگاه است که این میراث قابل نقد و بررسی عینی می‌شود. شاید این بار مخاطبان باید آجرهای این آشیانه را بر پا کنند.

عرفان اجتماعی شریعتی در این مسیر فانوس دریایی خوبی است. مشعل راه است. نقشه راه را باید خودمان تهیه کنیم. تجربه فراوان است. جالب آن است که در ترکیه در آشیانه‌سازی مدنی مسلمانان، روح و ارادتی به آثار شریعتی است که خانه را روشن می‌کند و نور می‌دهد اما جان می‌گیرد.

در سرزمین نفتی ما روح وجود دارد، اما بدون آشیانه است. در آشیانه‌های مدنی و خیریه‌ای پیوندی ارگانیک با این روح و جان وجود ندارد. رساندن جان به تن، روح و روان به جسم و ارگانیک کردن باید کار ما باشد. تلاشی که شریعتی در مجموعه آثار ۲۰ به آن اشاره کرده، بازرگان در این راه رفت و نهاد مدنی ساخت اما انگار زمین و زمان و در و دیوار قدرت و سیاست، نفت و جوزدگی روشنفکری مانع از آن شد که آشیانه‌سازی و نهادسازی ورابطه فرهنگ، نهاد و سیاست‌ در جامعه ما منطقی شود.
راهی جز طی این مسیر نیست. باید طی کرد. "عرفان اجتماعی" می‌تواند به این مسیر کمک کند، فراموش نکنیم.


با هم کلیدواژه‌های عرفان اجتماعی را مرور کنیم.

کلیدواژه‌های عرفان اجتماعی به نظم در آوردن آن واژه‌هاست.

فقط ترتیب و توالی آن است. از مفاهیم به سوی مصادیق رفتن بدون نفی یکی به نفع دیگری. از فرهنگ به سوی نهاد مدنی و بعد سیاست رفتن، بدون پریدن از هر کدام. از آگاهی به خودآگاهی و جامعه‌آگاهی رفتن بدون نادیده گرفتن هر یک. اما نباید در یک مرحله ماندگار شد. آموختن این‌که انسان تحصیل‌کرده زندگی خصوصی، زندگی مدنی دارد. این دو سیاست را به مثابه زندگی ضروری می‌کند.

پس باید از منظر زندگی و حق زندگی کردن به سیاست نگریست. تاریخ ما تجربیات جالبی برای رسیدن به این اهداف به ما عرضه می‌کند و هم تاریخ جوامع دیگر.


تاریخ انتشار : ۲ / آذر / ۱۳۹۱

منبع : سایت ملی ـ مذهبی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
29_11_2012 . 21:40
#9
از هاشمی چه می‌خواهیم؟



نام مقاله : از هاشمی چه می‌خواهیم؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


راهبرد موثر از ما چه می‌خواهد؟ برخی در نقد هاشمی از تاریخ گذشته او می‌گویند که غلط نیست اما هاشمی هنوز بر سر خواسته‌های تیرماه ۸۸ هــش تاکید دارد پس مواضع او تغییر نکرده خواسته‌های چهارگانه او را مرور کنیم. آزادی زندانیان سیاسی انتخاباتی، دلجویی از خانواده آسیب دیده‌گان؛ آزادی مطبوعات در چهارچوب قانون و گفتگو برای تفاهم.

این خواسته‌ها را هاشمی تکرار کرده است از آن عقب ننشسته است به مرحله هزینه دادن رسیده است پس او برنامه خود را تغییر نداده است.

هاشمی در دوره فشار بر همه فعالان که محدود، محصور و منکوب شده‌اند هر از گاهی به شیوه خود حرف می‌زد. مگر اصلاح‌طلبان زمانی که رفرم را شروع کردند و باب میل آزادی‌خواهان سخن می‌گفتند آنان نیز متناسب منافع خود حرکت می‌کردند و هنوز هم چنین می‌کنند. رادیکال‌های آنان با نشریه ایران فردا حاضر به مصاحبه نبودند و بعد تندتر رفتند. پس هاشمی هم مطابق موقعیت و منافع خود عمل می‌کند.

اما مخالفان سفت و سخت هاشمی چند دسته هستند که باید به آنها اشاره کرد .

در این‌جا با کسانی که معتقد هستند که هاشمی جایی در جنبش ندارد به دلیل عملکرد گذشته‌اش کاری نداریم، بحث آن‌را به جای دیگر واگذار می‌کنیم چون دیگر از بحث راهبردی دور و به مواضع اعتقادی کشیده می‌شویم. اما سه نگاه منتقد راهبردی در مخالفت با هاشمی را پی می‌گیریم.

۱. جمعی را نظر بر این است که هاشمی باید چون ما شود و دموکراسی‌خواه گردد تا پذیرفته شود؛ این گونه خواسته نشان از امری غیرممکن می‌دهد. در این صورت پس تفاوتها چه می‌شود و خلاصه منافع متفاوت افراد که عامل اصلی موضع‌گیری هستند کجا می‌رود.

ما دیگر تصور و توهم اول انقلاب را نداریم که از شعار همه با هم به سمت شعار همه با من رفت. باید در عین تفاوت؛ بدون اسطوره‌سازی از همراهی راهبردی همه نیروها و افراد برای دموکراسی استفاده کرد. تازه توجه کنیم که هاشمی به خاطر گذشته‌اش نمی‌تواند اسطوره شود. اسطوره‌سازی که ما ایرانی‌ها از رهبران و روشنفکران خود می‌کنیم، مشکل ساز می‌شود. اعمال و مواضع هاشمی منتی بر ما ندارد چون در شرایط حاضر مخالف سیاست‌های موجود است ما هم هستیم این مخالفت را باید برای تاثیر بیش‌تر هم سو کرد.

۲. نظر برخی از دوستان بر این است که هاشمی در ساختن وضعیت فعلی ایران امروز نقش اصلی داشته است پس باید بیاید و خود خرابی‌ها را جبران کند، یعنی حر زمانه شود. اما مگر این ممکن است _اگر چه غیر ممکن نیست_ اما هاشمی دیدی دارد و منافعی و موقعیتی که در آن زندگی می‌کند و دلیلی برای مواضع خود دارد که البته ما به آن باور نداریم.

اما چرا در سیاست ما حداکثری هستیم؟! این نگاه خطرناک است این اشتباه را روشنفکران اول انقلاب با رهبر انقلاب، کردند و نتیجه خوبی نگرفتند. آفت این نگاه آن است که در این روال ما به دنبال کسی می‌گردیم که با او بیعت کنیم، یعنی با او تعامل کنیم، عیبش را بگوییم و نقد منصفانه‌‌اش کنیم، اما بیعت کردن یعنی فاجعه را‌طلب کردن در این روش ناگهان از ناشناخته‌ها بت می‌سازیم که خطرناک می‌شود.

آقای قدیانی در بند ۳۵۰ اوین گفت؛ من آقای خمینی را قبول داشتم اما باید به سخن بازرگان هم گوش می‌دادم که به امام انتقاد می‌کرد اما چنین نکردم در حالیکه بازرگان به گردن من حق داشت و اینها بودند که امثال من را به آگاهی رسانده بودند اما من به امام دید بیعت داشتم و این دید غلط بود. این تجربه فردی مبارز و صادق است که از خود جمع‌‌بندی دارد، به این جمع‌بندی گوش فرا دهیم و باز گول ناشناخته‌های دیگر را نخوریم که اسطوره‌وار می‌آیند و ادعای نجات ملی دارند اما خود راه گم کرده‌اند و فاجعه می‌آفرینند.

باید به که گفت که رقابت فردی آقای بختیار با مرحوم سنجابی و رقابت مرحوم سنجابی با بازرگان باعث شد به ناشناخته‌ای در عالم سیاست اعتماد صد درصد کنند و در عمل به جای همکاری با هم برای گرفتن امتیاز برای اقشار متوسط از روحانیت، به رقابت با هم در جلب اعتماد از روحانیت بپردازند. هاشمی از این اشتباه این بزرگان سود جست. پس نقش نادرست راهبردی بزرگان خود را در ایجاد حوادث گذشته ببینیم. قرار نیست ما به دنبال منجی باشیم. با این دید حر زمانه شدن و منجی‌یابی و نقد هاشمی امری غیر راهبردی است.

با عبارتی طالبان این نگاه انگار می‌خواهند که کسی پیدا شود که آرزو‌های آنها را تحقق دهد. این فرد باید اول حر زمانه شود در صورتی که می‌دانیم که حر زمانه شدن را نمی‌توان از هر کس انتظار داشت. باید از هاشمی خواست که اگر فرقی میان اعضای خانواده خود و مردم نمی‌گذارد، از حق شهروندی ستار بهشتی دفاع کند، این حق را مادر ستار از هاشمی بخواهد، باید دید کدام فعال این رابطه را میان مادر ستار و هاشمی برقرار می‌کند.

فراموش نکنیم هاشمی از کارنامه خود جمع‌بندی و نظر دارد. از شرایط انقلاب تحلیل دارد. درست بودن و نبودن گذشته افراد نیاز به زمان و مرور تاریخ دارد تا همگانی شود. اما مگر موسوی، کروبی، خاتمی و تاج زاده یک باره تمام گذشته خود را نقد کردند یا تاکنون کرده‌اند یا خواهند کرد؟ در راهبرد این مسئله نیست، در راهبرد تیزهوشی افراد و خواسته روشن مهم است و این‌که بدانی چه می‌خواهی، همین و با مردم شفاف باشی.

۳. اما مهمترین مخالفت با همراهی راهبردی با هاشمی این است که جامعه به هاشمی اعتماد ندارد این نقد را باید با دقت بررسی کرد که موضوع مناسب و قابل اعتنایی است.

شرایط دموکراسی‌خواهان و اصلاح‌طلبان را باید بررسی کرد، موقعیت جنبش سبز و خواسته مشترک این نیروها را و توان مخاطبانشان در جامعه را در نظر گرفت و بعد سناریوی افراطیون داخلی و خارجی را از نظر گذارند. اگر با هم متفق باشیم که جنگ نمی‌خواهیم و کره‌شمالی شدن را هم نمی‌خواهیم هاشمی هم اکنون در هر دو این خواسته با ما مشترک است منتها تا کجا و چگونه؟!

او ناچار است برای مقصود خود با جنگ و کره‌شمالی شدن ایران مخالف باشد. در این نقطه تلاقی است که باید مشترکات را جست تا راه آینده برای همه باز باشد که جلوتر بیایند یا نه.

اما مانور هاشمی در حکومت است نه در جامعه. اگر فضا باز شد او مختار است که انتخاب کند. اما هاشمی باعث شده که معترضان به سیاست‌های رهبری زمزمه مخالفت سر دهند، این کشمکش امری تاکتیکی نیست بلکه امری واقعی است که از تضاد منافع و موقعیت بر می‌خیزد، درنتیجه برای ما قابل اعتنا است.
مانور در درون حاکمیت حتی کار خاتمی هم نیست، کروبی و موسوی هم در حصرند.

همچنین بسیاری از نیروهای سیاسی و نهادهای مدنی طرفدار دموکراسی تحت فشار هستند و امکان فعالیت موثر از ایشان گرفته شده است. شاید همین فشار ما را عصبانی کند که تندتر شویم اما تند شدن بدون چشم‌انداز و قدرت لازم یعنی بی‌ اثر شدن نیروی موثر که می‌تواند کار مهمی کند. هر مانوری که بتواند قدرت مطلقه را متزلزل کند خوب است . تا بتواند کشور را از تک گویی در اعلام مواضع به نقد تک گویی بکشد. این به نفع دموکراسی است. منتها باید این صدا شنیده شود. هاشمی دارای این توان است و از طرفی روز به‌روز همراهانی در حکومت پیدا می‌کند، حتی بازیگران بین‌المللی هم به این مسئله توجه دارند. آنها به میل ما رفتار نمی‌کنند. توان بازیگران داخلی را سنجش و بر روی آنها حساب باز می‌کنند و هنر ما این است که به این محاسبه پی ببریم تا بتوانیم بهتر عمل کنیم.

در نتیجه هاشمی در درون حکومت مانور می‌دهد وظیفه دموکراسی‌خواهان شیفتگی یا نفرت نیست چیزی که در بعضی از مواضع دوستان مشاهده می‌شود انگار به مخالف خود می‌گویند بیا خواسته ما را انجام بده تا بعد ببینم چه می‌توانیم با تو بکنیم. باید پرسید کدام امر سیاسی این‌گونه انجام شده است. باید بپذیریم هر کس بازی خود را می‌کند و نقاط مشترک را راهبرد تعیین می‌کند.

هاشمی تلاطم را در حد توان راه انداخته و باز ادامه می‌دهد چرا که باید ادامه دهد. ما در این میانه چه می‌کنیم این مهم است. ما که با خاتمی و هاشمی به دموکراسی نرسیده‌ایم که از آنها عبور کنیم تا ناامید شویم. جامعه مدنی و مبارزه مدنی ایجاب می‌کند که از شیوه همه یا هیچ گذر کنیم. این جاست که نشان داده می‌شود که جامعه تا چه میزان مدنی است، یعنی با نشان دادن رفتار خود با اعمال هاشمی این رفتار مدنی را ثابت می‌کند.

البته دموکراسی‌خواهان می‌خواهند این بار با استبداد بجنگند نه با مستبد. می‌خواهند نهادهای مدنی را قوی کنند نه دولت عالی بسازند و دولت مرد فساد‌ناپذیر پیدا کنند که امری رویایی و خواسته‌ای است که کم‌تر عملی است.

اما برای قدرت‌مند شدن جامعه مدنی، هر کس با هر راهبردی خواسته و ناخواسته همراه شود، فرصت‌سازی می‌کند که کاری نتیجه بخش است. نگاه جامعه محور میزان همراهی خود را در تقویت قدرت جامعه می‌گیرد، و مقام و پست گرفتن را ملاک برخورد با افراد نمی‌داند. جامعه محوری ملاک خوبی برای کارنامه سنجی نیروهاست که می‌تواند آنان را از دام دیدگاه قدرت دولت محور نجات دهد .

پس هاشمی را در این راستا ازریابی کنیم. هر کس تا میزانی که به سوی حق می‌آید را باید مشتاق بود، اما نه متوهم و نه با نفی کامل با افراد برخورد کرد. مشعل راه ما اما، باید تقویت جامعه مدنی و جامعه محوری و مخالفت با مطلقه شدن قدرت باشد. عمل افراد را با این دو ملاک سنجید.

حال باز بیندیشیم از که از هاشمی چه می‌خواهیم؟


تاریخ انتشار : ۲۴ / آبان / ۱۳۹۱

منبع : سایت روزآنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
03_12_2012 . 10:41
#10
انتخابات به مثابه فرصت یا تهدید



نام مقاله : انتخابات، به مثابه‌ی فرصت یا تهدید

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


انتخابات ۹۲ برای سبزها و دموکراسی‌خواهان و اصلاح‌طلبان یک فرصت یا تهدید خواهد بود.

تهدید است چون حاکمیت قصدآن دارد با بخشی از اصلاح‌طلبان بازی خطرناکی کندو فرصتی دهد تا تائیدی بگیرد. باید برائتی از سبزها بخواهند. در این مسیر برنامه ریزی شده است؛سودای مشارکت نسبی و متوسط، که هم قانع کننده باشد و هم ثبات نظام را به خطر نیندازد. این برنامه روشن رهبری و بیت و بخشی از سپاه است. از طرف دیگر از آنجا که اصلاح طلبانی هستند که می‌خواهند به موقعیتی برسند، پس این تدبیر حکومت طالب هم دارد.

این انتخابات در موازنه قوا با غرب، برای نشان دادن ثبات داخلی به وسیله مشارکت نسبی مردم برای حکومت نقش مهمی بازی می‌کند پس در این راه قصد دارد با دادن کمترین امتیاز بیشترین نصیب را ببرد. رهبری و بیت می‌خواهد نشان دهد که از سال ۸۸ به این سو اشتباه نکرده است پس برنامه خود را ادامه می‌دهد. در نتیجه:

ـ بخشی ازاصلاح طلبان خواهند دید که احمدی نژاد حذف و مقصر اصلی قلمداد می‌شود.

ـ به‌خصوص هاشمی را کمی دل گرم خواهند کرد اما وی باید بداند که قدرت مطلقه وی را هم مانع اصلی می‌داند.

ـ غرب مشاهده خواهد کرد که ایران با وجود تحریم‌ها ثبات دارد و طرف قدرت رهبری و سپاه است ـ مردم هم ملاحظه خواهند کرد که به‌رغمِ همه مشکلات حکومت اقتدار دارد.

روانشناسی فرد قدرت‌مند ایران این است که همه قدرت را می‌خواهد نه بخشی از آن را؛ این شیوه برای مدتی جواب می‌دهد اما همه پل‌ها را خراب می‌کند.

اما در بازی تند قدرت در ایران، فقط پیش‌بینی آینده که قدرت مطلقه فرو می‌ریزد کافی نیست، هم برای حفظ ایران و هم برای حال و امروز هم باید چاره‌ای اندیشید. پس باید در انتخابات آینده دقیق عمل کرد.

تحلیل حکومت آن است که مقاومت یک ساله می‌تواند، با توجه به بحران اقتصادی غرب، برای معامله با غرب جواب گو باشد درنتیجه امکان مصالحه محدود با غرب برسر برنامه هسته‌ای وجود خواهد داشت.

پس برنامه حکومت روشن است؛ در همین راستا است که نهاد‌های امنیتی شرایط را بسته نگه می‌دارند. حتی به اصلاح‌طلبان طیف خاتمی هم هشدار داده‌اند که وارد فعالیت نشوند. آنها اما در‌عین‌حال برنامه دارند که آقای خاتمی را به شکل حامی یک کاندیدای اصلح‌طلب وارد صحنه کنند. باید دید که ایشان چگونه با این تزویر تدبیر ـ برخورد می‌کند.

همزمان در روزهای اخیر به ملیـمذهبی‌ها و نهضت آزادی و اعضای مشارکت کارت زرد داده‌اند که در انتخابات آینده فعال نشوند.

پس روشن است که سیاست حکومت در مورد انتخابات، تا اطلاع ثانوی مشارکت بخشی از مردم همراه با بخشی از اصلاح‌طلبان است که طی آن جریان احمدی نژاد هم حذف خواهد شد. جمله نانوشته این سیاست، ترس از حضور فعال و معنی دار مردم در انتخابات همانند سال ۸۸ است چون فضای انتخاباتی بستر ساز حضور کم هزینه مردم می‌شود؛ بستری که جامعه ایران به آن و همانند آن نیاز دارد


حال چه می‌توان کرد؟

شرکت در انتخابات لوازمی را می‌طلبد که باید تحقق یابد که بیت اول آن سلامت انتخابات است که با تغییر فضای کشور امکان‌پذیر است، بعد از رفع حصررهبران جنبش و آزادی زندانیان سیاسی و فعالان مدنی گرفته تا گشایش در فضای مطبو عاتی.

این شروط را باید گفت و خواست؛ اما این خواست را باید با چه حربه و چه شیوه‌ای طرح کرد که حکومت به آن تن دهد و اگر نداد هزینه آن را بپردازد؟

نکته همین جاست که روش‌ها مهم می‌شود و بس و کار انتخابات آینده در ایران حوصله می‌خواهد.

وظیفه نیروی سیاسی فقط طرح مطالبات نیست، بلکه وظیفه نیروی سیاسی گره زدن خواسته‌ها با فضای جامعه برای نتیجه‌گیری است و گرفتن بیشترین امتیاز از حرکتی که در راستای تحقق راهبرد خود می‌کند.

اعلام دیدگاه لازم است اما کافی نیست. نه سبزها، نه اصلاح‌طلبان، نه دموکراسی‌خواهان در شرایطی نیستند که که با اعلام نظر بتوانند نظر حکومت را تغییر دهند. یا حکومت در موقعیتی نیست که قادر باشد مانور این جریانات را مدیریت کند تا از مشارکت حد اکثری برای نظام سود ببرد؛ این موازنه در سال ۸۸ به هم خورده است. اگرچه بازی تمام نشده اما در شرایط عدم تعیین قرار داریم یعنی نه میخ استبداد محکم کوبیده شده است ـ یعنی جامعه به سرکوب بی‌ تفاوت نشده اگر چه توان تحرک را از دست داده ـ و نه استبداد مغلوب شده است درنتیجه کنش موثر ما مهم‌تر است از خواسته‌های است که مطرح می‌کنیم.

در گام نخست باید هشدار داد که هیزم تنور انتخاباتی نشویم که نان آن به مردم نمی‌رسد.

اما این همه ماجرا نیست باید روشی اتخاذ کرد که اگر حکومت امتیاز نداد بیشترین نیروها و مردم در انتخابات شرکت نکنند. اما چگونه می‌توان به این هدف رسید؟ مطلوب این است که بتوان در انتخابات سالم شرکت و فضای جامعه را زنده کرد. نگاه راهبردی هم می‌گوید حضور مردم بستر می‌خواهد و فضای انتخاباتی بستر ساز است؛ ویژگی‌ای که حکومت هم آن را فهمیده و نمی‌خواهد به آن تن دهد. همه می‌دانند تحریم در ایران فعال نمی‌شود. تحریم فقط آخرین شیوه ممکن برای حفظ مواضع اصولی دموکراسی‌خواهان است.

برای همین رعایت نکته ظریف است که برخورد مرحله‌ای با انتخابات مهم است و طرح خواسته هایی که اجماع حد اکثری بیاورد؛ حتی اگر لازم باشد هر جریانی نرمش نشان دهد اما باید اصولی مشخص شود و توافقی روی آن صورت بگیردکه از آن تخطی نشود و هر جریان وشخص به راه خود نرود.

راه رسیدن به این هدف، گفتگو با شرایط مشخص برای کنش انتخاباتی است. برآیند این گفتگو‌ها می‌تواند به اشتراک مواضع و بعد به عمل مشترک بیانجامد. ما به هژمونی برنامه نیاز داریم تا عمل مشترک انجام دهیم و برای این کار باید گفتگو کرد، به اشتراک در عمل رسید و آن را انجام داد.

ماههای آینده نشان خواهد داد که آیا دموکرات‌های سبز و اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواهان توانسته‌اند مردم بیشتری را همراه خود کنند یا حکومت توانسته تزویر خود را پیش ببرد.

در روز‌های اخیر مواضع معقولی مبنی بر رفتار انتخاباتی گرفته شده که امید است استمرار یابد. باید این را غنیمت شمارد هر چند هنوز هیچ استحکامی در مواضع برقرار نیست و مواضع اصولی و اجماعی برقرار نشده است. از همین روی نقد منصفانه در مورد مواضع انتخاباتی را باید روشن کرد تا گفتگوی موثر در بگیرد.

باید توجه داد و داشت که برای نیرویی که جنگ و دخالت خارجی نمی‌خواهد و از کره شمالی شدن ایران هم می‌ترسد، یک راه باقی بیش‌تر نمی‌ماند و آن هم حرکت از درون و نشاط مجدد جامعه برای فشار به حکومت است. بی‌ تردید آن زمان است که فشار خارجی هم در راستای اهداف دموکراسی‌خواهی قرار می‌گیرد.

اما نشاط را باید با کدام روش به جامعه باز گرداند؟ با کدام بستر‌سازی و موضع مناسب و گام به گام باید این مسیر را رفت تا به مقصد رسید؟

بازی ادامه دارد خرداد۹۲ نشان خواهد داد که آیا دموکراسی سبز و اصلاح‌طلب موفق بوده‌اند یا تدبیر همراه با تزویر حکومت.

فراموش نکنیم ایران به اشتراک عمل نیروها در آینده بیش‌تر نیاز دارد تا مواضعی برای ثبت در تاریخ، یا گرفتن مقام غیر موثر مانند چند پست مدیریتی یا چند نمایندگی در مجلس که بر سرنوشت ایران پرتلاطم تاثیری نداشته باشد.

نباید در هیچ دوره تاریخی ماند ؛ زندگی ادامه دارد اما باید حافظه تاریخی را منتقل کرد. ویژگی جامعه مانیاز به بسترسازی برای حضورمردم است؛ هر حرکتی بستر می‌خواهد. هر ملتی با بهانه خواستی حرکت می‌کند نه به میل فعالان آن.

این نکته مهم است. ایران به این بهانه نشاط می‌یابد نه به مواضع و اعلام خواسته‌های ما. پس باید بستر را ساخت و بهانه را یافت تا حضور مردم را در صحنه رقم زد در غیر این صورت به صرف حقانیت مواضع اتفاقی نمی‌افتاد.

فراموش نکنیم که هر نیرویی که بستر بسازد مورد اعتنا قرار می‌گیرد، حتی اگر حقانیت کافی نداشته باشد. قبول این واقعیات به هر نیروی صادق سیاسی درک راهبردی می‌دهد تا در راستای حقوق مردم حرکت درست انجام دهد حتی اگر در اقدام آن ناچار باشد از ظلمی که به او رفته است چشم پوشی کند.

فراموش نکنیم باید توان و امکان حرکت ونشاط در جامعه را ایجاد کرد یا اگر نشاط ایجاد نشد، سیاست حکومت را خنثی کرد. مواضع و رفتار انتخابات را در این راستا ببینیم و ارزیابی کنیم.


تاریخ انتشار : ۱۲ / آذر / ۱۳۹۱

منبع : سایت روزآنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
04_12_2012 . 16:42
#11
ما به فضای باز نیاز داریم



نام مقاله : ما به فضای باز نیاز داریم

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


ناب‌خواهی و بلندخواهی و زودخواهی مشکل آزادی‌خواهان ایرانی است که گاه نقض غرض می شود و موجب می‌گردد که آزادی‌خواهان یکدیگر را بر نتابند، کلاه بر هم کج نهند و با هم به مرزبندی سخت و نادرست برسند. این ویژگی گاه به خار خصلت هم آراسته می شود. در این تند باد ناشناخته ها سر بر می آورند بساط نیمه جان آزادی بر می چینند .در این مورد از رضا شاه تا به امروز می توان مثال آورد که احمدی نژاد آخرین آن است اما آخرین نفر نیست.

هر کس تاریخ ایران معاصر را بخواند ابن الوقت فراوان پیدا می کند. پس باید برای آن چاره ای اندیشید. خلاصه بزرگان ملی و ملی – مذهبی ما در این راه باید آنجا که خوب عمل نکردند؛ بپذیرند تا نکته ها و رازها و اشکالات روشن شود .طرح این استدلال که استبداد بود و چاره نبود، مشکل را حل نمی کند. این که ما درست رفتیم اما رهبر انقلاب بر سر پیمان خود نایستاد نمی تواند در دنیای راهبرد مقبول باشد .اگر چه در وادی حق سخن درستی است. از این دست گفتگو ما سه تن با پدرمان یعنی مهندس سحابی فراوان داشتیم که آن پیر هم می پذیرفت وهم زمانی هم چون دوست عزیزمان آقای حقیقی کار را به استبداد حواله می داد که البته همه اش غلط نبود.

اما در این مقاله بحث در جای دیگری است، در مورد هاشمی و نقش آن.به سلسله مقالات در این باره دوستانی نقد وارد آوردند که باید موردی به آن پرداخت تا شاید نکات روشن شود. در میان نقدها آقای منتظر حقیقی به نکات گوناگون اشاره کرده که باید مجزا به آن پرداخت. اما در مورد هاشمی ونقش آن ایشان به نکته ای اشاره کردند که نباید نقش وی را پر رنگ کرد و در ادامه به نکته درستی اشاره کرده اند که نیاز به تشکل دموکراسی خواهان است .

اما باز در تمام دوران اصلاحات ما سه نفر (هدی و رضا و من) در پی آن بودیم.چنین امری زمان می خواهد و هم بستر می طلبد که به راحتی به دست نمی آید. این حرفی است که جملگی به آن هستند اما همه گی در آن نیستند.این خود قصه مفصلی است که مهندس سحابی را پیر کرد.

اما محوری ترین نکته نسبت ما با هاشمی است. این نگاه شفاف و مدنی است. اگر ما اهدافی داریم بدون توافق و هماهنگی با هم در مسیری می رویم باید با روشن کردن آن بتوانیم به راهی که می رویم یاری رسانیم.در عین حال دچار توهم هم نشویم.

چرا که در مورد امر راهبردی این تاثیر قدرت نیرو و فرد است که تاثیر می گذارد نه حقانیت ما؛ هاشمی در صحنه سیاست موثر است اگر چه تعیین کننده نیست. باز کردن این موضوع ما را به قسمت دوم می کشاند پس ما حضور وی را را پر رنگ نکردیم بلکه با گشودن آن می توانیم توان برخورد مناسب با صورت مسئله را پیدا کنیم.

حال اگر ما می خواهیم موسوی یا خاتمی کروبی یا یزدی و امیرانتظام یا دیگران موثرتر باشند باید ابزار آن را بیابیم.

حتی اگر به دنبال هدفی هستیم باید با شناخت شرایط و برآورد توازن قوا در مسیر هدف برویم. از یاد نبریم که باید برای پیشبرد هدف ابزار آن را آماده کنیم. ناب خواهی ایرانی باعث شده دموکراسی ایرانی بیش از یک قرن عقب بیفتد.

اما موضوع دوم آن است که ما به فضای باز نیاز داریم. این فضا را چگونه می توان به دست آورد؟ فضا را باید یا اپوزیسیون بسازد یا خارجی یا اینکه کشمکش داخل حکومت به انجام رساند. به نظر می رسد که سومی دست به نقد تر است. زیرا خارجی جهنم می سازد. اپوزیسیون هم که به تنهایی نمی تواتند چنین کند. پس تدبیر آن است که رصد کنیم آنچه را که در حکومت می گذرد؛ البته اگر دموکراسی را هم تدریجی می خواهیم.

هاشمی خواسته و ناخواسته چنین می کند. ابن را هم به میل ما نمی کند که ما آن را پر رنگ کنیم یا کم رنگ؛پر رنگ _کم رنگ کردن هم امری ارادی نیست. در عوض باز کردن موضع هاشمی ما را هوشیارتر می کند. هو شیاری که بزرگان ما کمتر داشتند .

در سال ۸۴ از سوی طرفداران هاشمی به ملی – مذهبی ها پیشنهاد شد که در دور اول از هاشمی حمایت کنند اما نکردند و ار معین حمایت کردند تا جبهه دموکراسی و حقوق بشر درست شود. اما دیدم که توان اصلاح طلبان توان تشکیل جبهه نبود. در نتیجه فشار بر ما به غایت رسیدو جبهه هم تشکیل نشد. چون برآورد اصلاح طلبان از خود ذهنی بود آنان برآورد نادرستی داشتند که آقای معین در دور اول با ۱۷ میلیون رای رئیس جمهور است .

یک مشکل آزادیخواهان ایرانی که در حال حاضر درمانی هم ندارد این است که از نیروی خود زمانی که تعیین کننده نیستند نمی توانند استفاده کنند .درست در مقابل این ویژگی رفتار حزب سوسیالست فرانسه در دو دوره پیش است که در عصر ناتوانی از راست مقابل راست افراطی حمایت کرد بعد از دو دوره در حال حاضر در دولت است.

وقتی که اپوزیسیون را حوصله این نوع اعمال نیست و میانه امر راهبرد به عقیده سر می کشد. پس با توجه به این ویژگی ایرانی دراین شرایط باید به فرصت ها اندیشید و از آن سود برد .

فراموش نکنیم ما به فضای باز نیاز داریم پس جنگ نمی خواهیم و کره شمالی شدن هم نمی خواهیم .
این گام اول است. هاشمی در این راه با ما همراه است با هر نیتی که دارد .

نکته مهمتر این که هاشمی نمی تواند ناشناخته بعدی قدرت در ایران شود که باز آرزوها را بر باد دهد و آه از نهاد ما برآورد. تاکنون نا شناخته ها چنین با ما کرده اند. او اسطوره نیست.فراموش نکنیم این نکته مهمی است. وی در عین حال بر محدود شدن مقام رهبری باور دارد یعنی نهاد مادام العمر را زیر سوال می برد که خود مهم است. پس از نا شناخته بعدی که در راه است باید ترسید که عین باد می آید و مانند برق خشک می کند.
اما ما چه می خواهیم ؟ بعد از گشودن فضا ما تقویت جامعه مدنی را می خواهیم. زیرا بدون جامعه مدنی قدرت مند در جامعه ی با دولت نفتی همه تلاش ها بر باد است.در این مسیر باید درایت داشت و عنایت و در مسیر آن کوشید. تجربه نشان داده که در ایران در کشمکش ها فردی بالا می آید که پای در قدرت داشته باشد یا پایگاهی در خور در جامعه که بتواند بر آن تکیه کند. دموکراسی خواهان این مکان را در نهادهای مدنی پیدا می کنند آنان نمی توانند بدون خواست جامعه مدنی با هم متحد شوند. این واقعیتی تلخ است اما وجود دارد ؛حتی این نیرو ها اگر هم گرایی هم بکنند عالی است که امید است چنین کنند.
تقدیر تلخ شیرین ایران آن بوده که باید یکی جلو بیفتد و او باید قدرت داسته باسد تا حقانیت او جلوه کند (نمونه آن موسوی و کروبی و …) که ماجرا ایجاد کند؛بعد بقیه مخالف موافق به دنبال ماجرا می روند .مگر جنبش سبزچنین نبود. پس این رفتاری شناسی ایرانی را باید درک کرد و برای ختم آن چاره اندیشید. تنها چاره آن است که زمانی میان مدت لازم است که نیروهای ایرانی بتوانند با هم کنار بیایند و این امر نیاز به زمان و فرصت تمرین دارد. این فرصت در فضای نیمه باز یا باز شکل می گیرد در غیر این صورت باز ماه عسل های کوتاه مدت داریم و استبداد طولانی بر کشور .

در فضایی که باز خواهد شد ما بایستی عمر این فضا را طولانی تر کنیم در حالیکه دموکراسی خواهان به اندازه کافی قدر قضای باز را ندانسته اند. اما استبداد به اندازه کافی از این فضا و خطرش آگاه بوده و آن را جمع کرده است.

با طولانی شدن این فضا دموکراسی نسیم اش وزیدن می گیرد. اگردموکراسی صددرصدی را یک باره بخواهیم یک در صد هم نصیب نمی بریم .

پس مسئله ماهاشمی نیست ؛مهم نحوه برخورد ما با ماجرا و اصحاب قدرت است.

خطر هم هاشمی نیست. تاثیر استبداد بر مخالفان استبداد است که با نیروی هم قد خود کنار نمی آیند اما ناشناخته قدرتمند را دنباله رو می شوند چون او توانسته مردم را بسیج کند.برای غلبه بر این رویه غلط فقط جامعه مدنی شده راه نجات است. پس هر کس مدعی شد باید دیدکه به تکثر و و جامعه مدنی چقدر کمک می کند اگر باور دارد وعمل می کند متحد دائمی است اگر در عمل چنبن می کند باز همراه است تا زمانی که در عمل به جامعه مدنی یاری می رساند.

به اطراف خود نگاه کنید دموکرات های واقعی چقدر ثروت و نفوذ مردمی و امکانات دارند. پس مطابق توان خود حرکت کنیم تا بعد ار زمانی موثر شویم.

در پایان از نقد و نظر همه دوستان تشکر می کنم و هم از آقای منتظر حقیقی؛چرا که به نقد منصفانه از هم نیاز داریم.


تاریخ انتشار : ۱۴ / آذر / ۱۳۹۱

منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
06_12_2012 . 14:55
#12
دانشجو، سیاست و زندگی



نام مقاله : دانشجو، سیاست، و زندگی

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


دوره نشیب، برای دوره فرازآینده، آماده شدن را می طلبد پس باید در دوره نشیب دوره فراز گذشته را کاوید و نقاط قوت و ضعف ها را باز جست از آن سخن گفت. البته نه به قصد انتقام بلکه به سودای تکرار نکردن آن ضعف ها امابرای برجسته کردن قوتها؛ که این عمل عین تدبیر است و باید به آن همت گماشت و کمر به ضرورت آن محکم بست و عزم این بررسی جزم کرد.

غرض از این مختصر آن است که ضرورت کاویدن بکی از مهم ترین تکیه گاههای دموکراسی خواهی ایرانی را توضیح دهیم که همان دانشگاه و جنبش دانشجویی است که بنیان ساز دوره مدرن است و نحوه شکل گرفتن دانشجو و دانشگاه به شکل گیری نهاد های مدرن در جامعه یاری می رساند. در میان انواع ویژگی و کار کردهای این نهاد قصد این است که بکاویم زمانی که دانشجو در دانشگاه می آید چه می آموزد.

در این جاست که نحوه نگاه وی به جامعه و زیست اجتماعی وی شکل می گیرد. تجربه نشان می دهد که این شکل گیری قابل نقد و بررسی است و تلخ تر آن است که آموزه مزبور به شکل نادرستی آینده اجتماعی دانشجو را تحت الشعاع قرار می دهد؛ به طوریکه دوره دانشجویی و فعالیت همراه با آن در ایران، برای اکثریت دانشجویان تبدیل به دوره فراموش شده و همراه با خاطره می شود که یک بار آمده و دیگر به کار نمی آید. نتیجه آن میشود که دانشگاه جایی است و جامعه مکانی دیگر ومتفاوت از هم که چندان ربطی به هم ندارند. اگر چه این برداشت غلط است اما متاسفانه به دلیل زیاد درست نما هم است چرا که بنیان نهاد دانشگاه در ایران به درستی پی ریزی نشده است. اما باید از جایی شروع کرد و آب رفته را رفته رفته به جوی باز گرداند.



سیاست از سپهر زندگی

از سپهر زندگی است که امر سیاسی معنی می یابد در غیر این صورت سیا ست یا متعلق به قهر ما نان و جان بر کفان است که اسطوره می شوند یا وادی دغل بازان است که با قدرت بر مردم میشوند که آرد خود الک کنند و نان خویش بپزند منتها با هیزم کردن جان یا مال مردم.

نوع سوم امر سیا سی برای اکثریت مردم آن است که بدانند برای زیست معقول در جامعه رفتار حاکمان بسیار مهم است و هر تصمیم آنان بر نان شب ایشان تاثیر می گذارد و هم برای زیست مدنی و هم بر زیست خصوصی ایشان بس مهم و تاثیر گذار است.

در این صورت سیا سی شدن نه قهرمانی است نه دغل کاری بلکه ضرورتی همانند دیگر امورست که باید به آن پرداخت، پس مهم است که بدانی کدام تصمیم دولت مردان به صواب و کدام به ضرر و زیان تو است. این جاست که سیاست عین زندگی می شود اما ابزار و لوازم این سیاسی شدن با سیاست نوع اول و دوم که گفتیم متفاوت و گاه متعارض است.

اما سیاست از این منظرعین زندگی می شود و اکثریت را به خود جلب می کند و هم کم هزینه می گردد و از دو روایت قهرمان ناکام و دغل باز کام یاب در جامعه ما خارج می شود. چرا که اکثریت جامعه به آن می پردازند و از طرفی دیگر همانند نان شب مهم است که باید به آن پرداخت، اگر نپردازی از زندگی محروم می شوی.

باور داریم که سیا ست در جامعه ما چنین نیست چرا که تحصیل کرده ما به سیا ست چنین نمی پردازد و عامی ماهم.



نهاد مدنی و سیاست

ابزار این نوع سیاست ورزی که مانند نان شب است نهاد مدنی، اعم از صنفی و اجتماعی و.... است و بدون آنان کارها سامان نمی گیرد. در این مدل ضرورت زندگی تو را به سیا ست می کشاند که بدانی در کشورت و جهان چه می گذارد و رای و نظر تو چه تاثیری در اجرای سیا ست مطلوب دارد. حال سخن این است که دانشجوی ایرانی در دوره فراز دانشگاه که جنبش دانشجویی شکل می گیرد، می آموزد که سیاست را چنین بیاموزد؟ بی گمان وی چنین با سیا ست نمی آمیزد. بلکه سیا ست در وادی نظربرای وی امری قهرمانی است که امر ویژه ای است و جلوه جوانی و شور حال دارد و با توجیه ایثار گرایانه جلوه می یابد البته در پشت آن جاه طلبی فردی هم پنهان می شود.

از همین روست که اکثریت دانشجویان بعد از دانشگاه عطای سیاست به مثابه دردسر و قهرمانی را به لقایش می بخشند و کار خود می گیرند؛ چون نیاموختند که در دانشگاه تمرین کنند که در جامعه به شکل مدنی سیاسی شوند و در زمین زندگی و ضرورت به حد توان به سیا ست مدنی بپردازند.

پس در جامعه در نهاد های صنفی خود عضو فعال نمی شوند چون می پندارند هم این نهاد ها کارایی ندارند و هم این نهاد ها را باور ندارند، برای اینکه در دانشگاه آموخته اند این نهادها کارایی چندانی ندارند و آنان که آموزگاران بوده اند به ایشان نیاموختند که این نهاد ها ضرورت زندگی هستند، باید به حد توان در آن فعال شد و حتی اگر زرد هستند باید آرام آرام آنان را سبز و گاه سرخ کرد.



چه می توان کرد

این جاست که باید آموزه ها را دچار باز بینی کرد؛ به عبارتی الگو ها و روشنفکران و مراجع دانشگاه و دانشجویان هستند که باید آموزش های خود را تحت بررسی قرار دهندتا شاید کار به صلاح شود و تدییرها به کار آیند والا باز همان گذشته در آینده تکرار خواهد شد، چرا که این درد تا حدی مزمن شده است؛ باید چاره اندیشید.

اما چاره چیست؟دانشجو باید بیاموزد که دانشگاه تمرین زندگی مدنی مدرن است نه جایی برای مدتی فعال شدن و بعد فراموشی آنچه در آن انجام داده است.

اکثریت آدم های سیاسی به معنی اهل مقام با قهرمان ایثارگر سیاسی نیستند بلکه بیشتر به دنبال زندگی هستند پس هزینه معقول و مقبولی برای امر سیاسی می پردازند.

اما سیا ست چون بر آب و نان تاثیر دارد باید برای همه مهم شود در نتیجه با ابزار مدنی باید کنترل شود. آدمیان هویت صنفی و فرهنگی و دارند، ابزار مدنی هم دارای چنین ویژگی می باشد.

در کنار نظریه های جذاب سیا سی و غیره... که در دانشگاه بسیار طرفدار دارد چون وادی، وادی انتزاع است می باید مراجع فکری دانشجو به او بیا موزند که در قلمرو زندگی فردای خویش در جامعه باید خبره یا آشنا شود چرا دانشگاه محل تمرین برای زندگی بیرون ازآن است. تا بداند که استمرار زندگی در زمانی است که شغل می گیرد و خانواده تشکیل می هد تا بتواند زندگی کند. در آن زمان مهم است و کار سازکه او تا چه میزان مدنی و سیا سی خواهد ماند. دانستن آنکه زیستن در جامعه به رابطه جمعی مدرن داردو ابزار آن نهاد مدنی اعم از صنفی و فرهنگی است که هویت ساز هستند امری است که باید آن را آموخت و به کار بست.



روشنفکران و فعالان سیاسی

این نقد و اصلاح شیوه ها باید در وادی امر از سوی دو جریان ذکر شده صورت بگیرد تا نقد عیار مقبول گیرد چرا که مراجع آینده پای در گذشته دارند از همین روست که بارها نگارنده در نقد جریا ن دوره اصلاحات در این باره نوشته ام که ما در این دوره در دانشگاه چه گفتیم. آیا نکات ذکر شده را به دانشجو در سخن رانی های عمومی گوشزد کردیم یا اینکه گفتیم که سیا ست قهرمانی عین فضیلت است و سیا ست مقام خواهی رذیلت؟

در حالیکه از سیاست در سپهر زندگی نگفتیم که آداب خود را دارد و بایستی از سپهر زندگی سیاست را از امر دغل مهار وجدا کرد و از سپهر زندگی سیا ست به مثابه قهرمانی را به عرصه سیاست به منزله خدمت نزدیک کرد که دستاورد داشته باشد؛ در غیر این صورت باز قافله آزادی در ایران تا به حشر لنگ است و دلهای مشتاقان آزادی همه تنگ.

این دلتنگان که روشفکران و فعالان سیاسی دربین شان فراوان هستندباید از مرور و نقد شروع کنند و بتواند مانیفست ناکام نهاد مدرن در ایران را که همان دانشگاه است، رقم دیگر زنند و در آن تغییر حاصل کنند چرا که دانشجو از آنان می آموزد، تا بتواند به دیگران انتقال می دهد همان طور که ما آموختیم و به دیگران انتقال دادیم پس این دورنادرست را باید سر ایستادن باشد تا مسیر جدیدی گشوده شود که سیاست در سپهر زندگی خوانده می شود. تا عرصه های فعالیت پر بار گرددو حال دانشجو به فردایش مرتبط گردد.

چنین نقدی ممکن وضروری است چرا که می تواند در دوره نشاط جنبش دانشجویی رهنما گردد تا حدی و قدمی به جلو قلمداد شود تا به قدر یابی جامعه مدنی نزدیک شویم.

متولی اصلی دنیای مدرن که دانشجو است در ایران به پاسبانی نهاد خود آگاهی نیافته است در صورتی که بایستی این اتفاق که دیگر انجام آن ساده نیست رخ دهد تا به مدارا و بعد به دموکراسی برسیم.


تاریخ انتشار : ۱۶ / آذر / ۱۳۹۱

منبع : روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
16_12_2012 . 16:58
#13
لیلا خانم، رجایی و بازجو



نام مقاله : لیلا خانم، رجایی، و بازجو

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


یک نکته نیست این درد، اما هر بار که می‌شنوی درد آورتر است.

بازجویی به زنی می گوید از همسرت طلاق بگیر یعنی به لیلا خانم .البته لیلا خانم همسر رجایی مدت‌ها است که تحت چنین فشاری است چون اعتراض کرد و اعتراض‌اش به خاطر ملی- مذهبی بودن با برخورد شدیدتر مواجه شد.

اطلاعات سپاه در پرونده سراسر ناروا درباره ملی- مذهبی‌ها رجایی را به زندان برد تا نشان دهد که قوه قضا در ایران چقدر در دستان نهادهای امنیتی اسیر است. جالب است که حتی بر روی حکم داده شده بر سر پرونده ملی مذهبی‌ها درشعبه تجدید نظر و اطلاعات سپاه وحدت نظر وجود ندارد. شعبه تجدید نظر حتی نظر بر الغا حکم به دلیل مرور زمان دارد که دلایل القا آن در قانون کیفری مکتوب است. اما چه لذتی دارد این قدرت که بر خلاف نظر همه نظر خود را پیش ببری. عجب نالوطی‌گری پیدا کرده‌اند این بچه مذهبی‌های جنوب شهر که حالا به قدرت رسیده‌اند.

خلاصه این بود که در جبهه جنگیدید که بعد منش صدامی به مردم نشان دهید؛ پس نوحه‌خوان راست گفت که این حکم پادشاه است؛ حرف اضافه ممنوع. اما هزاران هزار دیگر برای این آب و خاک جان دادند ولی ادعایی ندارند و برای دیگران دستور طلاق صادر نمی‌کنند.

قدرت در دست دارید و ظلم هم که روا می‌دارید؛ لااقل ناموس، مرام و معرفت چه می‌شود. زمانی ناموس مردم ناموس همه بود. این رسم در بچه‌های جنوب شهر بود و اصلی مسلم که اگر رعایت نمی‌کردی نامردی بود.

داستان داش آکل را که می‌دانی. داش اکل که بودی و عاشق دختری می‌شدی بنا به نامردی نداشتی قبل از رسم داش اکل بودن در ایران منش هم لوطی‌گری بود که که نالوطی‌گری را نمی‌پسندید.

بعدها در میان بچه‌های جنوب شهر با وجود دیدن فیلم‌های آب گوشتی فارسی؛ داش مشدی شدن باز لوازمی داشت که آن حریم ناموس و زن و بچه مردم بود. به عبارتی باز بی‌معرفتی بود اگر ناموس کسی را حتی نگاه چپ می‌کردی وای به این که خانواده‌ای را به طلاق تشویق کنی؛ این دیگر آخر نامردی است.

ناموس و رفیق و اگر قدری در وادی سیاست بودی باز وطن حرمت داشتند حتی وطن دوستی برای این بود که اجنبی بر زن و فرزند ما حاکم نشود.

حال چه شده است و قدرت بر تو و امثال شما چه کرده است که بر درد همسری بیفزایی که شوهرش به جرم آزادگی دربند است و فرمان طلاق صادر کنی .

کجای کاری آقای علی انوار معروف به علی اوسط که در بازجویی و تهدید ملی- مذهبی‌ها بر برج عاج قدرت می‌نشینی و حکم جدایی صادر می‌کنی. تو بازجوی هدی صابر بودی. می‌دانی که منش هدی چه بود؟ ایمان او را دیده بودی و رجایی و دیگران را …

تو در بازجویی‌ها بر زمین و زمان اتهام ناروا می‌زدی که فلانی فاسد است دیگری ….

در آن اتاق‌های یک طرفه تو و امثال تو فرمان‌روای دولت ظلمی هستید که خود می‌گویید و خود تائید می‌کنید. هر اعتراض و توضیح را هم منکوب یا سرکوب می‌کنید تا مبادا متهم پر رو شود و مهار بازجویی را از دست بدهید.

در کنار آن همه فضل فروشی مدام هم پیشرفت می‌کنید و انواع اقسام بی‌منشی را در پرونده خود می‌گذارید.

بحث طولانی امثال بچه مذهبی‌هایی مثل ما با شما را به یاد داری که می‌گفتیم و باز می گوییم که اگر حکومت‌داری این است که شما می کنید؛ پس حکومت علی چه بود. حتی حکومت عمر و عثمان. شما از دوره پیامبر مثل می‌زنید اما رفتار شما شبیه به حاکمان صفوی است منتها حاکمان ظالم آن. اما چرا ظالم چون قدیانی گفته در زمان شاه هم به زن و بچه مردم کاری نداشتند .

این قدرت چقدر شیرین است؟ این لیلا خانم است همسر رجایی است که رای شوهرش را باطل کردید اما آن قدر مناعت طبع داشت که به خاطر منافع اصلاحات قیصریه قدرت را آتش نزد. شما که به حال مردم لبنان دل می‌سوزانید در پاریس هم برای آنان حسینیه می‌سازید اما زن رجایی را باید تحت فشار قرار دهید. مگر با صدام حسین طرف هستید. یا این که آموخته اید که فقط باید زور گفت در همه جا به همه کس.

حتما می‌دانید که عیاری در فرهنگ ایرانی ریشه دارد .لوطی‌گری هم زمینه و تاریخی و تاثیری. حتی در زمان پهلوی که فرهنگ لوطی‌گری با لات بازی در آمیخت؛ باز چاقو به دست‌ها و کلاه مخملی‌ها حرمتی برای ناموس قائل بودند .

بچه مذهبی‌ها که بالاتر از این ادعا داشتند. حال چه شده است این دنیا که از کفش پاره بی ارزشتر بود باعث شده برای امثال زن رجایی‌ها حکم صادر کنی و دلش را خالی کنی. افسوس کاری که دارید می‌کنید دیگر عادت شده است. اما شاید گاهی قران گوش می‌کنی. همان آیه که می‌گوید؛ ایمان آوردن به زبان کافی نیست بلکه آزمایش می‌شوید می‌دانی کدام آیه را می‌گویم ام حسبتم ان یترکواا………

حالا چه شده است که قدیانی زندان شاه کشیده از این عمل توی بازجو به ساواک پناه می‌برد.

افسوس که قدرت لاکردار چه کرده است با شما که دیگر در همه چیز و همه جا خود را صاحب حق و نظر می‌دانید. حکم به طلاق می‌دهید و به جای قاضی نشسته اید.

اما بعد از این روز هم روزهاست اما در این ابتلا آقای علی انوار به رجایی و لیلا خانم قافیه را باخته‌ای خلاصه حسابی است و کتابی.

اگر فرصت داشتی نوحه روز عاشورای یزد را گوش کن البته شاید تاکنون بازجویی‌اش کرده باشی. همین نوحه خوان را. اما در خلوت خود آن را گوش کن .

ببین آقای علی اوسط که خدا را بنده نیستی در کجا ایستاده‌ای. لیلا خانم و رجایی و قدیانی تو را جا گذاشتند. خطاب نوحه خوان به تو است؛ باز حسین از تو و امثال تو شاکی است چون دور دین‌فروشان است؛ ای فرمان برداران ظلم؛ دور ظلم آخر می‌شود هر جا.

باور کن علی انوار معروف به اوسط این دور هم تمام می شود…


تاریخ انتشار : ۲۶ / آذر / ۱۳۹۱

منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
17_12_2012 . 12:26
#14
دادخواه وکیل در بند ۳۵۰؟



نام مقاله : دادخواهِ وکیل در بندِ ۳۵۰؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


تبارش به صفویه می‌رسد. روحانی بلند پایه از صفویه؛ خانواده‌ای با قدمت چند صد سال با شجره‌نامه معتبر؛ خلاصه اینکه یکی ازاجدادش را نادر شاه از اصفهان تبعید کرد، چون روحانی منتقد با سیاست‌های نادری همراه نبود. اما زمانی که نادر شاه فوت کرد، این روحانی با سلام و صلوات مردم وارد شهر شد.

محمد علی دادخواه چنین تباری دارد. با این تبار شاهنامه را از حفظ بودن، جشن سده را برگزار کردن و کتاب پر تیراژ درباره هفت سین نوشتن، از حقوق بشر دفاع کردن و ایرانی مسلمان بودن نشان از عمق آگاهی وی در انتخاب باورهایش می دهد.

او وکیلی است قانوندان که با زبان حماسی و با لبخند سخن می گوید. تسلط او بر شعر، که شاهکار زبان فارسی است باعث می‌شود با حلاوت بیشتر حق را بیان کند. کمتر حقوق‌دانی را می توان سراغ گرفت که با توان دادخواه بتواند از راهروهای حقوقی در ایران بدون گزک رفت و آمد کند؛ آن هم در سیستمی که گاه قاضی هم مدعی العموم است و همزمان باز جو و نماینده گروه‌های فشار. و همه به این علت که آن نقش‌های متفاوت را قبل ازرسیدن به مقام قاضی سال‌ها انجام داده است.

زمانی که امنیتی‌ها قصد آن کردند که برای او پرونده بسازند در دفتر وی تریاک و اسلحه کشف شد! از وکیل مدافع حقوق بشر پرسیدند که این اسلحه چی است؟ به این قصد که او اسلحه را بدست بگیرد تا اثر انگشت‌اش بر کلت ثبت شود. با این همه او چنین نکرد اما قاضی پرونده با او چنین کرد و داد خواه به ناروا ترین شکل محکوم شد.

اما این همه ماجرا نبود؛ قصد معامله با وی را داشتند. اعتراف علیه کانون مدافعان حقوق بشر و خانم عبادی که بله این زن هزار عیب و نقص دارد.

دادخواه پاسخ منفی داد. چرا که آنچه که در باره کانون و عبادی کرده بود و شنیده بود، همه برخلاف آنی بود که امنیتی‌ها می‌گفتند. فرصت دادند که فکر کند؛ اما قبول نکرد، پس باید به زندان برود که خلاصه رفت.

حالا بند ۳۵۰ اوین پذ یرای حقوقدانی مبرز است که شاد است و خوش خلق و شاهنامه خوب می‌خواند و به نهضت آزادی علاقه فراوان دارد. توان آن را دارد که انرژی مثبت در فضا پخش کند.


یک کانون و این همه ماجرا؟

حال همچنان سئوال این است که یک کانون چند نفره مدنی و این همه بلا و مکافات چرا؟ داستان این است که سیستم قضایی در ایران با انتقام از کانون مدافعان حقوق بشر نشان می‌دهد و هر بار تاکید می‌کند که مستقل نیست و مطابق مصالح ملی تصمیم نمی‌گیرد؛ در عوض به دستور امنیتی‌ها برای همه اعضای کانون فاجعه و تراژی می‌آفریند. ولی اعضای این کانون تراژدی را به حماسه تبدیل کرده‌اند، آن هم بدون ادعا. هیچکدام حاضر نشده‌اند به دروغ درباره کانون اعتراف کنند. پس باز می‌گردیم به سئوال: از چه چیز کانون انتقام می‌گیرند؟

از صدای حقوق بشر بودن کانون؟ از ضد جنگ بودن کانون؟ از دفاع از حقوق متهم بوسیله کانون؟
این گونه پیداست که این هزینه دادن را پایانی نیست.

سیف زاده، سلطانی، دادخواه و نسرین ستوده مرتبط با کانون همه درزندان و پراکنده در تبعید. خبرنگار کانون در تبعید ناخواسته یعنی تاجیک؛ نرگس محمدی در میان زندان و بیمارستان و رئیس کانون در تبعید و مصادره اموال؛ خلاصه یک کانون و این همه فشار نوبر است.

حالا نقال شاهنامه در زندان است، روزگار اما می‌گذرد. باید دید روزی را که وی با سلام و صلوات به پست وکالت باز می‌گردد. اگر چنین شود و سنت شود که آزادگان را ارج نهند و بلند گردانند، آنگاه است که جامعه ما وارد دور جدیدی از سنت حسنه دموکراسی می‌شود که محترم و مبارک است.


تاریخ انتشار : ۲۶ / آذر / ۱۳۹۱

منبع : سایت روزآنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
27_12_2012 . 23:31
#15
کمند بی‌مهار قدرت مادام العمر



نام مقاله : کمندِ بی‌مهارِ قدرتِ مادام‌العمر

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


هر کس در ایران از استقرار نهاد مادام العمر دفاع کرد، یا باید در صداقتش شک کرد یا در قوه درایت و تجربه او؛ آن هم در جامعه ایران که آغشته به در آمد نفت است.

کشوری که قرن‌ها مزین است به۱: - حکومت مادام العمر ومدتی است درآمد باد آورده نفتی هم دارد، ۲: - ازما لیات مردم خود بی‌نیاز است.

این دو نکته را باید در گوش داشت و در ترویج آن کوشید. همین دو نکته به ما گوشزد می‌کند که اگر در سال ۵۸ ما به جای تاکید بر اجرای عدالت سوسیالیستی درقانون اساسی بر تمرکز قدرت در نزد مقام ولایت نقد وارد می‌کردیم امروز در جایگاه بهتری بودیم.

حال باید دید که جامعه توان آن را دارد که از حا فظه تار یخی استفاده کند و تجربه گذشته را تکرار نکند. باید به سخن هاو دیدگاه‌ها توجه کرد اما به کنه دیدگاه و نتایج عملی آن‌ها اندیشید. فراموش نکنیم که هر نهاد مدام عمر و موروثی در ایران نفتی، مولد استبداد است چرا که تمرکز قدرت را توجیه می‌کند وآن را مشروع می‌سازد، حامیان خود را سازمان می‌دهد که دست بردارنیستند، از قدرت دست نمی‌کشند و در نتیجه فاجعه برای مردم آغاز می‌شود.

ایران کشوری مهم، بزرگ و جذاب است. هر کس که بر تخت آن نشست دیگر پا ئین نخواهدآمد. اگر مابه نظریه قدرت مادام العمر امکان نهادی بدهیم، یعنی استبداد را قانونی کرده‌ایم.

در این مورد دو تجربه داریم:

۱- شاه جوان بخت در سالهای نخست تخت نشینی، راه و رسم اسکندری نمی‌دانست اما کم کم کلاه قدرت کج نهاد، خود کامه شدو راه انقلاب را بر علیه خود هموار کرد.

۲- چنین شد بعد از انقلاب، زمانی که نهاد ولایت مادام عمرتلقی شد و بعد هم بر قدرت آن افزوده شد. در آن زمان آنانی که در خشت خام می‌دیدند، از خطر قدرت متمرکزگفتند اما گوش شنوا نبود. پیران با تجربه در جزئیات دقت داشتند اما جامعه بی‌تجربه می‌خواست کاری کند کارستان. راه صد ساله یک شبه رود که تاکنون راه دهساله را صد ساله هم نرفته است.
حدیث تکراری و پر درد این ملت را، در مبارزه با قدرت متمرکز فردی که در آغازکار ناجی است و نظم بر قرار می‌کند ودر نیمه راه مستبد و در پایان خود کامگی را سیر می‌کند، در کجا می‌توان بست؛ حال در هر لباس یا هر نام، شاه وولایت ومقام جمهوری.... که می‌تواند مادام العمر شود.

خاورمیانه اکواریوم این مدل‌های خود کامه است؛ دقت کنید باز گزیده نشویم؛ آن هم از یک سوراخ و چند بار، منتها با نامهای مختلف و واژه‌هایی چون ناجی وشاه جوان بخت، رهبرماه تابان، مقام عظمای ولایت که در ایران رایگان خرج می‌شود.
مدل‌هایی که بس پر هزینه می‌شود و صورت حساب آن را مردم می‌دهند.

آنچه امروز از مدل سازی دمکراتیک سلطنت وهر نهاد مدام العمر گفته می‌شود را باید با شک نگریست و به نقد آن پرداخت چرا که این سخنان، خواسته یا نا‌خواسته، در تحکیم استبداد می‌کوشد که اولین قربانیان آن نیرو‌های صادق همین مدل‌ها هستند. چرا که وقتی قدرت مطلقه شد، آن زمان یاران مستبد دوستان ساده‌تر و صادق‌تر را نابود می‌کنند و خود نیز به دست مستبد دیروز و خود کامه امروز قربانی می‌شوند تا بیر حمی قدرت نفتی کامل شود.

اما دل عبرت بین سخت دل تنگ می‌شود، چون درد تکراری سیر هرج مرج به مستبد و از مستبد به قدر ت مطلقه و از این دومی به خود کامگی که در تار یخ معاصر ما تکرار شده و باز می‌تواند تکرار شود منتها به نام دیگر، بخصوص اگر مستبد جدید خود کامه قبلی را سرنگون کند.

کافی است نگاهی از سر تدبیر به تاریخ معاصر بیندازیم. سیرقدرت پهلوی اول و پهلوی دوم و بعد سیر دو مقام بعد از انقلاب را؛ از مقابله با هرج و مرج تا استقرار دیکتاتوری فره‌مند و بعد به قدرت مطلقه و پس آنگاه تبدیل آن به خود کامگی را دنبال کنیم تا متوجه شویم که چه نا‌مبارک است نهاد مدام العمر؛ به هر نام و به هر شکل و با هر توجیه عقلی، شرعی و عرفی در کشور نفتی ایران.

رضا شاه پهلوی در حکومت خود تجربه تلخی برای مردم ایران_ اما جذاب برای شیفتگان مقام و منصب_ باقی گذاشت که آیندگان را دنباله رو سنت خود کرد. او از دیکتا توری که ثبات و نظم برای جامعه آورد به قدرت مطلقه سیر کردو بعد از حذف تیمور تاش، دیگر خود کامه‌اش، کار به جایی کشید که علی اکبرخان دارو خود کشی کرد تا کشته نشود.
پهلوی دوم که شاه نرم جوان بخت بود بعد از تاج گذاری آهنگ خود کامگی کرد تا سال انقلاب، دیگر عنان قدرت سرکشیده خود داشت. وی حتی علی امینی را هم دشمن دانست و به قول اعلم وزیر دربارش در مرخصی افسران دخالت می‌کرد و به سفارش پدرش ارتش و تهران را در اختیار داشت تا کشور را در اختیار داشته باشد و خود کامگان را میل روز افزون در سان دیدن و نظامی‌گری است.

اما کاراین ملت زمانی سخت‌تر و تلخ شدکه بعد از انقلاب باز درد خود کامگی درمان نشد بلکه به توجیه ضرورت ملی هم آ می‌خته شد ولباس شرع و قانون پوشید. زمانی که در متمم قانون اساسی در سال ۱۳۶۷ بندی به اصل ۱۱۰ افزودند که حل مشکلات و مسائل نظام که از طرق عادی قابل حل نباشد بر عهده وی باشد خیز‌های مهمتری بر بستر سازی قدرت مطلقه برداشته شد.

تلاشی که قدرت درایران را به دیکتاتوری کشاند و بعد از زمان جنگ هشت ساله به مطلقه سیر داد را می‌توان به دو استناد، یکی از رهبر انقلاب که گفت در زمان جنگ ما قانون را رعایت نکردیم اما بعد از این رعایت می‌کنیم ودر این جمله هاشمی در خاطراتش که در شورای ۵ نفره سران قوا و احمد آقا ونخست وزیر، مشکلات و مسائل حل و فصل می‌شد؛ که این مرحله‌ای میان دیکتاتوری وقدرت مطلقه خوانده می‌شود.

اما با توجه به شرایط کشور، مرحله خود کامگی از سال ۱۳۸۴ کلید خورده است. مرحله قدرت مطلقه از سال ۱۳۶۸ خود را نشان داد، بعد از ۱۳۷۶قصد خود کامگی داشت که اصلاحات در آن تاخیر ایجاد کرد اما لزوم انجام آن را در نزد صاحب قدرت روز افزون کرد.

حال سئوال این است که شرایط ذهنی و عینی قدرت خود کامه دوباره در ایران آماده است یا نه؟ پاسخ این است که اگر چه خواست انجام آن فراهم است ولی زمینه لازم عینی و ذهنی آن چندان هموار نیست.

روند سه تایی و مرحله به مرحله۱؛ - دیکتا توری به۲: - مطلقه و۳‌: - خود کامگی زمینه‌هایی را می‌طلبد که باید فراهم شود.
درفرصت مناسب روند شکل گیری این سه گانه شوم را بعد از انقلاب و موانع آن را توضیح می‌دهیم، اما در مورد شخصی شدن قدرت مطلقه و مدام العمر، همین بس که در رقابت موسوی با احمدی‌نژاد که با حوادث تند و تیز همراه شد شنیده می‌شود که احمدی‌نژاد چندان به با موسوی مسئله ندارد که رهبری نظام دارد. شاید دلیل اصلی آن این باشد که مقام ریا ست جمهوری ثابت نیست اما مقام رهبری بر خلاف قانون اساسی ثابت فرض شده است. در این حالت هر انتقاد به هرقسمت از نظام، اگر با اجاره رهبری نباشد در عمل به مقابله با وی قلمداد می‌شود. از همین روی هر مقام امنیتی به راحتی امثال ستار بهشتی را می‌کشد چون او در وب لاگ خود نقد رهبری کرده.

در این باره سخن بسیار است اما هر کس و فرد و جریان که روند مطلقه شدن را بگیرد نباید مورد تائید دموکراسی خواهان قرار بگیرد.

فراموش نکنیم درسر زمینی که با در آمد نفتی باد آورده مزین است وسابقه حکومت موروثی در آن ریشه دار است، تدبیر آن است با هیچ نهاد ومقام مدام العمرو موروثی، چه شاه و چه شیخ و چه رئیس جمهور و... موافق نباشیم. این پندی است که زمانه به ما می‌گوید اگر نیاموزیم سخت‌تر به صورتمان خواهد زد


تاریخ انتشار : ۵ / دی / ۱۳۹۱

منبع : سایت روزآنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
31_12_2012 . 20:49
#16
ثمرات شهید جاوید و چالش‌هایش



نام مقاله : ثمراتِ شهیدِ جاوید و چالش‌هایش

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


شهید جاوید کتاب سترگی است محققانه وآکادمیک نوشته شده است نویسنده با دقت به دنبال در یافتن واقعه عاشورا آن گونه که رخ داده ؛ بوده است و به تحقیق هم در یافتن ان موفق بوده است.

اما سخن ما آن است که چرا این کتاب نتوانست آنسان که در خوراوست موج افشانی کند و در عین تاثیر گذاری؛ تعیین کننده هم شود در حالیکه بعد از انقلاب مخالفان این کتاب همان راهی را رفتند که صالحی گفته بود یعنی حکومت خواستند چون امر به معروف و نهی ار منکر به ابزار نیاز داشت در این مورد مصباح یزدی سرآمد است در این مورد سخن فراوان گفته اند. منتها این جریان حکومت بدون مشروعیت رای مردم را باور دارد.

اما کتاب شهید جاوی ذنب لایغفراش از نظر مخالفان حوزوی مسئله علم امام بود او در این کتاب به استناد به آرای عالمان شیعه در قرن4و 5هجری اثبات می کند که امام نمی دانست که شهید می شود. بی گمان این مسئله ای است تخصصی و در میان عالمان دین نظرهاست در این مورد هزار کتاب هم کفاف رد واثبات مسئله نمی کند. اما صالحی در دامی افتاد که به علت روح اکادمیک و حقیقت یابش مهم نبود او می گفت من تکلیف به حق گفتن دارم همین. صالحی هم چون معتزله در این کتاب تاکید کرد که خداوند نیز از قبل حکم شهادت امام را تقدیر نکرده بود این سخن حتی علامه طبا طبا یی را خوش نیامد و او نیز در این مورد به شهید جاوید نقد داشت.

اما مخالفان با طرح این که شهید جاوید علم امام را منکرشده در نتیجه عصمت وی را انکار کرده در حقیقت توانستند هدف اصلی کتاب را در میان حوزویان هوا کنند. در حالی که صالحی به دنبال این مسئله نبود. اما هدف اصلی صالحی چه بود؟

صالحی را سودا آن بود که تاریخ منزوی و فقه افسرده در حوزه را به مسئله زنده تبدیل کند چرا که جریان منزوی اما مقاوم سنت بیدی نیست که از این بادها ی شبه مدرن بلرزد ممکن است؛ سکوت کند اما در دقیقه نود وارد می شود و کار خود می کند و در ضیف ترین حالت خود ترمز برای تحول می شود در این مورد سخن بسیار است جالب توجه که باید در جای دیگری به آن پرداخت.

شهید جاوید می خواست با استفاده از تاریخ و رگه اصولی خود که متاثر از مرحوم بروجردی بود به دوره قرون عقلی اصولی شیعه و اسلام باز گردد در این را از شیخ مرتضی و بزرگان شیعه مدد بگیرد تا اثبات کند که امام هم انسانی..... مانند مااست اما علو می یابد. اما نباید در باره اش غلو کرد که البته بسیاری چنین می کنند. نتیجه استلال صالحی این بود که پیروان هم باید حسینی باشند در رابطه با زمانه می باید فعال و عالمانه عمل کنند. در نتیجه باید امام حسین را که یکی از سه نقطه ثقل اندیشه شیعه است را دوباره شناخت اما صالحی در مسیر خود به دامی افتاد که مسئله اش نبود و آن این بود که امام معصوم چگونه از سرنوشت خود خبر نداشت ؟این پرسشی سخت بود که صالحی به نیندیشیده بود.

در حالیکه وی ازسید مرتضی و بزرگان شیعه دیگر سند می آورد که امام حسن در جنگ با معاویه و امام حسین در جریان کربلا به عاقبت دنیوی کار خود آگاه نبودند.
این تدبیر صالحی هم کارگر نیفتاد و سخنان این بزرگان شیعه که شیخ و سرآمد فقه شیعه خوانده می شوند در این مورد پذیرای حوزه نشد این مقاومت صالحی را آزرده کرد اگر چه پشیمان نکرد در نتیجه او را تبدیل به فقیه و مخققی برای آینده کرد و در بسیاری از مسائل تاریخی و هم برخی از نظرات شیعه به نقد بررسی پرداخت ودلیلی را اقامه کرد که از سوی حوزه پاسخی به داده نشد اگر چه وی شیعه و معتقد ماند اما منتقد جدی به بسیاری از نظرات حوزه هم باقی ماند. در همین راستا بود که برخی نام وی را در کنار کسروی که نظام حوزوی را باور نداست قرار دادند که کاری نادرست و بس خلاف اخلاق بود چون صالحی در صدد نقی نبود بلکه قصد اطلاح داشت.

اما آنچه درمیانه جدال باشهید جاوید صالحی گم شد همان هدف اصلی کتاب بود و آن اینکه مسولیت امام در ولایت بر مردم منوط به خواست مردم است و در صورت خواست مردم و امکان اعتراض و اقدام امام معنی می یابد و امام مسول می شود.

هزارنکته باریک تر از مو این جا بود که صا لحی محقق اما غیر راهبردی از کشف خود غفلت کرد این کشف مهم بود چرا که تاریخ می گوید که امام حسین با صلح مخالف بود اما به آن تن داد در عین حال معاویه پیمان شکست اما امام تا دعوت کوفه را نداشت تصمیم به قیام نگرفت تازه وی قصد ورود به کوفه داشت تا بتواند مقاومت کند این منطق قوی و عقلی صالحی رفتار امامان را توضیح عقلی می داد که اعتراض باید ممکن و موثر باشد و امام در دوره نتوانستن نمی تواند کاری انجام دهد و وظیفه او اقدام در حد توان است نه بیشتر. در این دید نکته مهمی نهفته بود

این نگاه تاریخی مورد قبول دید اسطوره ای از عاشورا نبود اما مخالفت با ان هم ممکن نبود ولی می باید شهید جاوید رد می شد در نتیجه پاشنه آشیل کتاب را رد عصمت امام قرار دادند در صورتیکه صالحی چنین نگفته بود وی در مورد امور دنیوی به استناد به سخنان بزرگان شیعه گفته بود که امام بر عاقبت کار اطلاع نداشت.
اما انچه مهم بود و صالحی به بسط و توضیح نپرداخت این بود که امام بر پیروان خود امام است چون او را پذیرفته اند این پذیرش ایمانی داوطلبانه است و قرارداد اجتماعی عام نیست و از مقوله حکومت خارج است که امری در حوزه مدنی است تا امری در حوزه حکومتی است.

امام بر همه کس ولایت دنیوی ندارد تاریخ چنین می گوید امام علی جانشین تعیین نکرد در حالیکه از او خواسته شد اما بر شیعیان مسئله فرق داشت امام حسن امام شیعه بود چه خلیفه باشد چه نباشد در این معنا امامت شیعه ارزش انبیا بنی اسرائیل این تاریخ و سنت نقد ایجاد کرد منتها هر امام به شیوه خود عمل کرد و امامت شیعه مانند انبیا بنی اسرائیل شد که با حکومت به نام خدا مخالف بودند یعنی حکومت دینی. کسانی به نام دین بر مردم حکومت کنند اما بر دین باشند وبر منافع مردم.
بی گمان این استدلال مستدل صالحی باید مورد پسند برخی از روحانیت مخالف وی قرار می گرفت اما نگاه اسطوره ای آنان را به نقد می کشید که باب میل آنان نیود.
امام صادق جریان شیعه مدنی را نهادینه کرد و شیعه در تاریخ به عنوان جریانی منتقد باقی ماند اگر چه به چند فرقه و جریان تبدیل شد اما روح مخالفت با قدرت را با خود حمل کرد.

اما محوری ترین نکته های کتاب شهید جاوید را می توان این گونه باز شمرد

1- مسولیت دررابطه با توانستن معنی می یابد نه در رابطه با خواستن و اراده صرف.

2- امام به خواست مردم خود را موظف به اقدام دید در صورتی که معاویه پیمان درسالها قبل شکسته بود اما امام اقدامی نکرد پس مشروعیت به خواست مردم می آید این اقدام با ایمان پیروان فرق دارد که همیشه به تکلیف عمل می کنند منتها با اراده خود و بنا بر ایمان.

3-عشق پیروان با عمل بیعت کنندگان متفاوت است در نتیجه رفتار امام هم متفاوت می شود امامان شیعه در مجموعه برای پیروان جان دادند و در ترویج رسالت ایمانی ایستادند این مقاومت حاکمان جور را خوش نیامد.

4-نتیجه تلاش صالحی آن شد که حکومت باید بر خواست مردم باشد این سنت شیعه است. این دید گاه بس قابل مناقشه در جریان شیعه بود چرا که ولایت در جریان سنتی نه با رای مردم بلکه با تائید ولی امر مشروعیت می یابد و در عصر غیبت این امر با ولی امر است که نائب امام عصر است. صالحی در کتاب ولایت فقیه یا حکومت صالحان نشان داد که ولایت بر مردم با رای آنان مشروع است نه به واسطه نائب امام بودن.

اما صالحی در همین روال خواست مردم ومسولیت امام در شهید جاوید در آثار بعدی که ادامه کتاب شهید جاوید بود ثابت کرد که جهاد ابتدایی در اسلام نداریم یعنی کسی را نمی توان به زور به اسلام آورد وی با این نظر درست ؛اجماع فقهای شیعه و سنی را در مورد جهاد به چالش طلبید و این سخن مهمی است که از منابع اسلامی و کتاب سنت آن را استخراج کرد.

در ادامه صالحی به حقوق مخالف رسید و ثابت کرد که اپوزیسیون حق دارد این حق را امام علی به رسمیت شناخته او مخالف سیا سی را از اهل بغی جدا کرد هم چنین به نجس بودن غیر مسلمان نقد وارد کرد و تصریح کرد که مدیریت وقضاوت زن ومرد و خنثی ندارد با استفاده از نهج البلاغه نشان داد که سبع امام مجازات مرگ ندارد.

نو آوری های صالحی را بعدها دیگران ادامه دادند اما می توان گفت که کتاب شهید جاوید اوراه گشای نظرات بعدی او شد اگر چه در این کتاب باید به ظرافت وارد موضوع علم امام نمی شد ومسئله حکومت بر مردم را از مسئله ولایت بر پیروان در اعتقاد تفکیک می کرد.

اما این اثر صالحی بر خود وی و برای انذیشه شیعه اصولی فقهی ثمرات زیاد ی داشته و دارد.


تاریخ انتشار : ۱۰ / دی / ۱۳۹۱

منبع : سایت روزآنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
09_01_2013 . 13:29
#17
نکته‌های یک پیام کوتاه



نام مقاله : نکته‌های یک پیامِ کوتاه

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : ـــــ


گاهی در یک حرکت، جلوه‌های گوناگونی خود را می نمایاند که جالب توجه است واز خود متن اصلی پیام هم فراتر می رود. در متنی که به نام زنان ایرانی در تسلیت به بانوی سرفراز جنبش سبز داده شده، چند ویژگی وجود دارد که می توان در باره اش از این زاویه سخن گفت. چرا که اکثر پیام ها کلاسیک و جریانی و گروهی و فردی بوده و مطابق عرف معمول داده شده است.

اما جلوه های این پیام کوتاه که کوتاه بودنش هم نیز پیام دارد، چه بود؟

بارها تاکید شده که زنان در مراحلی توان فوق العاده تری نسبت به مردان دارند؛ در این صحبت بر نقش اجتماعی زن در جامعه ایران تاکید می‌شود. در سال‌های اخیر در مواقعی بن بست شکنی زنان جلوه نموده است. همکاری گسترده صنفی زنان در چند مورد مثال زدنی بوده؛ آنان با گرایشات مختلف، بر علیه یک اقدام ظالمانه مانند لایحه تنظیم خانواده، اعتراض کرده‌اند. بر این اقدام می‌توان افزود زمانی را که در راه انداختن مطالبه در انتخابات ۱۳۸۸ تاثیر گذار شدند.


نیاز جامعه ما هم گرایی

اگر جامعه ما به هم گرایی محتاج است تا ایرانیان بدانند که برای رسیدن به دموکراسی، باید بر روی حداقل‌ها تفاهم کرد، تا تحمل یک دیگر در ظرفی به نام ایران امکان‌پذیر باشد، اگر این هم گرایی لازم است ـ که هست ـ مهمتر چگونه پیمودن این مسیر هم گرایی ملی است که درعین حفظ تفاوت‌ها، مکانیزم حل اختلاف نیز به دست آید و مورد توافق قرار گیرد تا این ظرف نشکند، و یک نفر به جای همه نقش خود را بر ظرف ایران منقوش نکند. پس کار چندان ساده نیست و تدبیر و تحمل می‌خواهد و مرغان زیرکی را می‌طلبد، که بتوانند هم مشعل راه شوند و هم نقشه راه تدارک ببینند.

هر از گاهی بارقه هم‌گرایی می‌زند و بعد در کوران خودی و ناخودی‌ها گم می‌شود. یا هر کس ایران با رنگ خود می‌خواهد و یا به همه رنگ‌ها برای ایران باور ندارد در نتیجه باز روز از نو می‌شود و روزی از نو، وهر کس راه خود می‌رود.

اما هر اقدامی که همه را به هم نزدیک کند باید ارج نهاد و با آن برخورد تعالی بخش کرد. در پیام زنان ایرانی به زهرا رهنورد دو نکته وجود دارد که جالب است :
۱. تنوع گرایش‌های امضا کننده که با توجه به فضای داخل، از گستردگی برخودار است. کافی است نگاهی به اسامی امضا کنندگان بیندازید. اگر چه کافی و فراگیر در حد ایران نیست، اما از گستردگی برخودار است که قابل توجه است، چون جلوه‌ای از گستردگی آغاز جنبش سبز را در خود دارد که در نیمه راه ناتمام ماند.

۲. شکل کوتاه پیام نشان از آن می دهد که جامعه ما می تواند بر حداقل‌ها توافق کند و هنوز ظرفیت توافق حداکثری را ندارد؛ اگر چه توافق عجول حداکثری بسیار زود به جدایی حداکثری می‌رسد که خود فاجعه است. اما اگر بتوان توافق حداقلی پایدار و قابل دستاورد داشت، می‌توان به تفاهم بیشتر اندیشید و به آن رسید.

حال باید دید که این همکاری‌های حداقلی در موارد مختلف ادامه پیدا می‌کند تا بتواند نزدیکی به ارمغان بیاورد یا نه؛ آن هم زمانی که در مورد هم‌گرایی از بند ۳۵۰ زندان اوین اخبار مناسب نمی‌رسد و در داخل و خارج تمایل به اینکه هر کس به راه خود رود در حال رشد یابی است. باید از زنان ایران زمین انتظار داشت که منادی همکاری حداقلی و مشترک در چهار چوب ظرفی به نام ایران شوند. چرا که تنها راه رسیدن به دموکراسی از مسیر مدارا و تفاهم می‌گذارد. تا این مهم ایجاد نشود دموکراسی در تعلیق است و روزگار هم با کسی در این مورد شوخی ندارد. پس مدارا و تفاهم را دریابیم، حتی اگر اندک باشد. این اقدام زنان ایرانی را به قصد تحرک بیشتر ارج می‌نهیم.


تاریخ انتشار : ۲۰ / دی / ۱۳۹۱

منبع : سایت روزآنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
17_01_2013 . 00:04
#18
بدتر نشود چون بهترین می خواهیم؟



نام مقاله : بدتر نشود، چون بهترین می‌خواهیم؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : ـــــ


سعدی را استاد سخن گفته اند اما وی را می توان مربی قدرت شناسی هم نامید.او را در بوستان صراحتی است عجیب.چرا که در دنیای مولوی و حافظ همه چیز رنگ عرفانی، روحانی ورندی می گیرد. این دنیا عنصر ایرانی را از کنار سختی دنیا، به لختی آسایش می خواند، ازهمین روی، روشنفکر ایرانی را که تمدن او سرشت شعری دارد و با میوه حوزه تمدنی ایران پیوند هویتی داردخوش تر می آید که با مولوی عارف وحافظ شیرین سخن بیتوته کند و سعدی راچندان نبیند.اما سعدی در حکایت های خود از واقعیت تلخ زندگی و مناسبات قدرت در جامعه می گوید که بس پر بار است و مهم.

سعدی لوازم قدرت و تاثیر بر دیگران را پول و زور و هنر و زیبایی می داند؛ در این میان پول وزور را مهمتر. اما دو تای دیگر را لازم و مکمل دو تای اولی قلمداد می کند، در نتیجه اگر روی زمین زندگی کنی، بایستی بدانی که رسم سکندری کردن، چیست و آئین دلبری چگونه است.

تا اینجای کار یعنی رسم روز گار، این است.اما این رسم حق است یا ناحق، این سخن مسئله دیگری است و مجال دیگری می طلبد.اما کار زمانی سخت می شود که این همه را بدانی، اما به رسم نامردی، روی نیاوری. تازه این همه ماجرا نیست، چرا که اوضاع وقتی مشکل تر می شود که رسم عیاری در جهان سیاست پیشه کنی.یعنی برای بهتر شدن اوضاع از نام و ننگ نترسی.تسلیم جو نشوی که چنین نشدند، از مبارزه با حکومت سختر است.سحابی همیشه می گفت مبارزه و مقاومت در برابر جو جاکم برجریان روشنفکری از همه چیز سخت تر است.

اما سئوال این است که اگر چنین کنی چگونه باید کامیاب شوی، هم چون مکاران نشوی، که بر دوش مردم، بر جان خلق می زنند تااز جان آدمیان خود را سیراب می کنند.

پس سترگ است و سخت است.اگر یکی از این چند خوان مبارزه و تلاش را انجام دهی میهمان تاریخی و امید تاریخ فردا.

اما زندگی جریان دارد. باید چیزی در سفره مردم بگذاری تا فعال مدنی و سیاسی قلمداد شوی و سخت است از آرمان به واقعیت پل زدن، چون هر لحظه باید چون بید بر سر تحلیل خود بلرزی، که مبادا بر خلاف عهد خود با مردم روی.
تجربه سعدی این جا به کارمی آید اما حافظ مولوی را باید برای لختی آسودن خواند تا لحظه ای از دنیا و شر شور ش بیارامی. چرا آدمیان در روی کره خاکی به رندی این دو نرسند. چون حدیث زندگی واقعی، هم گل است وهم دل. داستان زندگی به نگاه سعدی نزدیک است اما زندگی به آن دو رند گوشه می زند وشایسته است که بدانیم که زندگی مردم هم گل را داراست هم دل را.و در عالم واقع زندگی، تجربه و نگاه سعدی به کار آید.اگر چه باید رندی، حافظ داشت و عشق مولوی و همه در راه تلاش، برای بهتر شدن زندگی مردم همراه کرد.

با این مقد مه قصد آن دارم تجربه ای را به اشتراک بگذارم که حاصل عمر است.


اقتصاد و سرمایه و خواسته ها

سرمایه داری وابسته و مبارزه با آن شعار انقلاب 57 بود. همه در مذمت آن می گفتند.عده ای را مسابقه در سرعت نفی این سرمایه داری در بین خودشان بود. دراین رقابت هم صادق بودند.اما جالب آن بود که تلخی شوم تر بر جامعه آمد و آن حاکم شدن سرمایه داری تجاری غیر تولیدی بود که به مراتب از کفن دزد اولی بدتر بود، چرا که سرمایه داری وابسته صنعتی تولید می کند، اما این دومی از خارج کالا وارد می کند، آن هم با رانت دولتی بودن و امکانات فراوان که به جامعه نم هم پس نمی دهد.

مهندس سحابی تجربه ای را نقل می کرد. او از معماران ملی کردن واردات بود. معتقد بود، در مورد واردات، قانون خوب نوشته شد اما از وقتی آقای عسگر اولادی وزیر وزارت بازرگانی شد، در حقیقت نقض غرض آشکار صورت گرفت. چرا که قرار بود واردات در خدمت تولید قرار بگیرد اما سر مایه داری تجاری بر صنعتی حا کم شد.درآن سالها در حقیقت کشمکش میان دولت موسوی و موتلفه به نفع دومی تمام شد.

حمله بدون زمینه به سرمایه داری تجاری بازنتیجه شوم داد.دولت با نقش جدی در توزیع خدمات فعال شد تا جلو نارضایتی عمومی را بگیرد. اما سرمایه راه جدیدی پیدا کرد، ازتجارت کالا به سوی زمین رفت وباز فاجعه آفرید.چرا که در آمد رانتی نفت و بازار مناسب بورس بازی زمین غوغا کرد و پول نفت و سرمایه مردم به سوی گودال زمین رفت و سرمایه داری ملاک بر آمد که از دو نوع سرمایه داری قبلی افسار گسیخته تر بود و حتی کوچک ترین نظارت هم بر آن امکان پذیر نبود.

شرایط به اندازه ای پیچیده شد که همه ازپزشک متخصص تا هر کس دیگری که پولی داشت در ساخت وساز وارد شدند. در نتیجه دولت به پاک کردن صورت مسئله متوسل شد که آن، متوقف یا کند کردن بورس بازی زمین از طریق کنترل دولتی شد. اما این بورس بازی با زمین فساد بیشتری را حاکم می کند، مسکن مهر هم که درعمل موفق نشد مشکل بورس بازی زمین را حل کند در نتیجه به رکود دامن زد.

دامن زدن به رکودزمین و ساخت وساز، سرمایه سر گردان را به سوی ارز و طلا برد و هم چنین سرمایه را از کشور خارج کرد، در نتیجه فصل فرار سرمایه رسید.اما هم چنان بازار زمین گرم ماند و جناحی دیگر وارد میدان شد که تا آن زمان میدان دار نبود، که میانه دار شد؛ سرمایه داری نظامی به نام بخش عمومی وارد میدان شد.به نام مردم به کام نظامیان؛ که این خود داستانی شد که بوروکراسی سرمایه داری خودمانی سازی را شکل سرمایه داری نظامی داد که نور، اعلا نور شد و باز در گام دیگر همه چیز به نفع قدرت مندان نظامی شد.

حال نصیحتی را باید به گوش گرفت و در گوش کرد که نفی بدون راه حل، بدون اثبات در حقیقت به مرگ منتهی میشود نه به زندگی وباعث آن می شود که به وضع بدتر گرفتار شویم.چرا که راه بهشت را به نیت جهنم آسفالت نمی کنند، اما راه جهنم رابه نیت بهشت آسفالت می کنند.

اگر با توان سرمایه صنعتی ایران برخورد مناسب می شد ما گرفتار سرمایه داری نظامی نمی شدیم.

باید توجه داشت که سرمایه، توان چرخش دارد. در ساختار مریض اگر نتوانی راه حل مناسب پیدا کنی باید به فرم بدتر از آنچه می خواهی قناعت کنی چرا که پول و زورو قدرت دوستان قدیم هستند و یکدیگر را در می یابند.

باری باید توجه داشت که هر خواسته ای باید بتواند وضع را بهتر کند نه اینکه شرایط را ناگوارتر سازدو دست ناروای را توانا تر سازد.


سیاست ؛مدل حکومت و مشکل ما

اما مشکل جامعه ما به اینجا ختم نشد. زمانی که در اوج دلبری سوسیا لیسم قرار بود در تعیین مرحله انقلاب جامعه بی طبقه داشته باشیم و مذهبی ها از جا معه یک طبقه و بی طبقه می گفتند، در گفتگوی تقی شهرام با حمید اشراف کشمکش بر سر هژمونی رهبری انقلاب در میان بود.ناگهان نظامی بر آمد که با سوسیالیسم این دو فاصله ها داشت و جالب آن بود که صورت مسئله ایران برای حکومت فقط یک نفر دیده بود وآن نویسنده کتاب جنجالی شهید جاوید بود.

چرا که او بود که گفت حکومت فقیه باید مبتنی بر قانون باشد. اگر اسلام حکومت دارد، حکم و قانون بر اساس قرارداد است، پس باید فقیه با رای مردم انتخاب شود. این سخن اصحاب قدرت را خوش نیامد، شیخ مغضوب شد. اما هیچ روشنفکری هم چون وی صورت مسئله ایران را در نیافته بود پس کتاب ولایت فقیه و حکومت صالحان رانوشت و از قم بیرون شد اما بر سر نگاه خود ایستاد؛حتی بر رای مردم بر حکومت زودتر از آقای منتظری اصرار کرد.

اما صورت مسئله روشنفکری ما چه بود؟سوسیالیسم در انواع آن باید محقق می شد، در نتیجه بازرگان باید نفی می شد، بعد بنی صدر لیبرال باید می رفت.در نتیجه آب به آسیاب جریانی ریخته شد که اگر بازرگان را زندان یا محدود می کرد این جریان می کشت وازصفحه روزگار، مخالف راحذف می کرد.

اما مشکل در تعیین مدل حکومت نبود، بلکه در تعیین درک قدرت جریان های روشنفکری هم بود. در برآورد غلط نیرو های مزبور همین بس که این جریان ها معتقد بودند اگر حذف شوند ایران لبنان می شود. یعنی جنگ داخلی در می گیرد، در حالیکه در زمان حذف آنان جنگ داخلی رخ نداد. این نشا ن از برآورد غلط از میزان توان خود بود که تراژدی دهه 60 را یاری داد.چرا که حاکمان را بهانه سرکوب و اجحاف داد که حق را ناحق کنند و بر کمند قدرت سر کشیده روندو تازیانه بر دوستان دیروز زنند.
دو عامل مدل ذهنی و توهم از میزان توان خود، یعنی بیشتر دیدن قدرت خویش تنور دیکتاتوری را گرم تر کرد و بسیاری از نیرو ها را به مسیر خطا و برخی را به انحراف وجمعی را به انزوا کشاند.

در دوره اصلاحات هم باز عدم برآورد توان در نزد اصلاح طلبان تکرارشد. که داستان دیگری است.

در دو عرصه اقتصاد و سیاست تجربه نشان می دهد که باید برای ارائه هر ایده و طرح مدل مناسب داشت.در غیر این صورت زحمت از تو می شود و نصیب را نه محرومان، یا کسا نی که تو نمی خواهی برای آنان نان بپزی، می برند.

کیست که نداند که مخالفان سرمایه داری صنعتی وابسته، به مراتب با سرمایه داری تجاری مخالف تر بودند اما نتیجه کارشان را نصیب همان سرمایه داری کردند.درد آور تر آن بود که حتی شریعتی، موثر ترین روشنفکر ایرانی نمی دانست که فردای ایران را تفکر او رقم نخواهد زد ؛ چرا که دنیای روشنفکری ایرانی او را به وادی دیگری برده بود؛ کرانه ی ذهنی که اوج آن را در گفتگوی شهرام با اشراف می توان مشاهده کرد. امروز هم برخی از بحث های روشنفکری همین ویژگی را دارد منتها با ادبیات جدیدتر. شریعتی در سودای نزدیک کردن دنیای روشنفکری به مردم بود که زود پر کشید ورفت.

پس در عرصه سیاست و اقتصاد فقط نفی کافی نیست باید اگر بر سرمایه داری تجاری نقدی داری، امکان حرکت سرمایه او را برای هدایت به تولید در نظر بگیری و برنامه ارائه دهی در غیر این صورت این سرمایه مخرب تر باز خواهد گشت.همان طور که باز گشت و توانست قدرت مند تر در میدان بورس بازی زمین وارد شود.
در وادی سیاست که کار سخت تر است. اگر جریانی به دلیل اعتقادی از دوره ای یا کسی یا مرحله ای عبور کرد، جامعه چنین نمی کند.در نتیجه دوری و نزدیکی در سیاست امری آرمانی نیست بلکه آرمان جهت را معین می کند نه نقشه راه را.

فراموش نکنیم در دهه 60 هر جریانی که با حکومت به جدال می پرداخت یا سرکوب میشد، اعلام فازجدید می کرد، درحالیکه جامعه به آن فاز نرسیده بود. هستند دوستانی که باز فکر می کنندبعد از سال 88 جامعه به فاز جدیدی رسیده است. باید این ادعا را به گفتگو گذاشت یا اینکه به محک زمان واگذار کرد.اما بی گمان گفتگو بهتر و مناسب تر است.

به عنوان مثال باید دانست که شکل و مناسبات قدرت در ایران کدام نیرو را تعیین کننده ؛ کدام نیرو را موثر و کدام نیرو را مطرح میسازد.در این ودای همه چیز به خواست و اراده ما در جریان نیست.

صرف خواسته یک جریان تغییری در واقعیت نمی دهد. در حاکمیت ایران به دلایل مختلف نقش سپاه عمده شده است، بعد بورو کرات ها قرار گرفته اند. در این وادی یک نیروی دموکراسی خواه چگونه باید از این اختلاف به نفع تقویت دموکراسی استفاده کند ؟

مسئله دیگر وجود دولت نفتی و ویژگی منحصر به فرد آن است که در تحلیل سیاسی جریانات در باره حکومت ایران در نظر گرفته نمی شود.معجزه منفی این مدفوع شیطان یعنی نفت، باید شناخته شود تا، برای هدایت آن با درایت تدبیر اندیشید.


راهبردموثر چگونه

تمام دعاها برای آمین است؛ آینده ایران آبستن حوادث است که شوم یا خوش می‌باشد. اما ما چه می‌توانیم بکنیم؟ اگر به چند سئوال پاسخ درست بدهیم گشودن راه درست امکان دارد. منتها اگر از توان خود مطلع باشیم قدرت‌مندتر می‌شویم و اگر از توان خویش درک درست نداشته باشیم ضعیف‌تر می‌گردیم.


تاریخ انتشار : ۲۶ / دی / ۱۳۹۱

منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
23_01_2013 . 13:49
#19
حقانیت بازرگان؛ اما کافی نیست



نام مقاله : حقانیتِ بازرگان، اما کافی نیست

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : ـــــ


خانواده ملی- مذهبی نباید به آن دل خوش کند که مخالفان بزرگان اش به موافقت با آنان رسیده اند. این نوش داروی بعد از مرگ سهراب است که چندان دلگرم کننده نیست . این خانواده را وظیفه آن است که حقانیت را با صلاحیت پیوند بزند، تا کامیابی برای مردم ایران بیاورد . پس نقد منصفانه پیران روشن بین وجوانان صادق باید توامان صورت بگیرد تا شاید راهی به سوی کامیابی ملی گشوده شود.

تاریخ را دو دادگاه است؛ حقوقی و راهبردی.


۱- قضاوت حقوقی

حقوقی آن است که حق با که بود چه کسی ضربه اول را زد . در این داد گاه بازرگان در داد گاه تاریخ برنده است و خوش نام در تاریخ . هم چنان که مخالفان مذهبی و غیر مذهبی وی کلاه از سر بر داشتند و به احترام او ایستادند.

در این مورد بسیار نوشته شده است. باز هم خواهد شد و مثنوی هفتاد من کاغذ شود. اما چرا خوش نامی بدون کام یابی مانند نوشدارو بعد از مرگ سهراب است چون این نگاه راهبردی نیست . این تعاریف از بازرگان هم به اقدام درست در آینده منتهی نمی شود همان گونه که در دوره اصلاحات و در دوره اوج جنبش سبز نشد. چرا که حقانیت حقوقی نمی تواند برای متقاعد کردن رفتار انسانها کافی باشد. به عبارتی تجربه بازرگان در گوش رفت اما در جان ها نرفت . چرا که زبان گزنده پیران و تندی جوانان برطرف نشد و درهر دوره به شکلی تکرار شد . پس تاریخ تکرار می شود منتها به اشکال گوناگون؛ پس باید تجربه راهبردی را در چشم انداز داشت.

بازرگان فراتر از یک جریان است. اگر چه افتخار نهضت آزادی ایران است و ملی – مذهبی ها . اما افتخارملی هم هست این افتخار باید کاویده شود و عدم کام یابی وی نیز مورد بررسی قرار گیرد. در این جاست که قسمت دوم یعنی قضاوت حسی و عقلی و عاطفی داد گاه راهبردی تاریخ خود را می نمایاند.


۲- قضاوت راهبردی

داستان از این قرار است که جوانانی بودند تند وتیز که گمان می کردند خود بن بست استبداد پهلوی را شکسته اند و خود را راه بر می دانستند و رهبر انقلاب در روش انقلابی بر این موج سوار شد . در اضلاع این داستان مبارزه، پیرانی بودند به دلیل مبارزه من ،تو،من با استبداد کمی خسته و بیشتر دل آزرده از چپ روی جوانان وبا توجه تجربه تلخ تغییر اجباری عقیده در سازمان مجاهدین خلق به جوانان بی اعتماد بودند.

در این مورد دو تجربه دارم که عمومی است و چندین شنیده که خصوصی است .

تیم بازرگان ومهندس بازرگان نکته سنج و بسیار بی اعتنا به جوانان برخورد کرده بود. اگر چه حق با مهندس بوده اما روش و شیوه وی جوان گریز بود.در صورتی که طالقانی این گونه نبود.مهندس سحابی که به مرور زمان به تائید دیدگاه بازرگان رسید و بارها در این مورد گفت ونوشت نقل می کرد مهندس بازرگان در برخورد با جوانان آنان را خام می دانست و بی تجربه. ما را تحت تاثیر چپ مارکسیستی می دید ، در نتیجه به سخن و انتقاد جوانان زیاد توجه نمی کرد. در حالیکه طالقانی به حرفها گوش می کرد و گاهی هم تند می شد اما راه را نمی بست. در این مورد بعدها مهندس سحابی و دکتر یزدی در مسیر طالقانی رفتند .

از مهندس توسلی که عمر او دراز باد شنیدم که در سال ۱۳۵۸ مهندس بازرگان کاندیدای ریاست جمهوری شد اما در دفتر سیاسی نهضت رای نیاورد. رفتار او بسیار مدنی بود. وی بزرگوارنه به تصمیم گرفته شده تن داد و به همه درس تشکیلاتی آموخت. کاندیدای مورد حمایت نهضت، بعدها از نهضت برائت جست و ثابت شد که مهندس بازرگان برحق بوده است . اما نکته این جاست چگونه می شود از این تجربه تلخ درس گرفت و آن را تکرار نکرد. بازرگان کاندید ای همه دموکراسی خواهان می‌شد و در تعامل با روحانیت از آزادی دفاع میکرد…

پس اگر تندی و خامی جوانان نقد می شود باید رفتار بزرگان در برخورد با جوانان هم مورد نقد منصفانه قرار بگیرد، تا در تعاملی اصولی راه کام یابی گشوده شود. در غیراین صورت واگویی و بازگویی تاریخ آن می شود که بگوییم که دیدی فلانی درست می گفت و دیگری غلط و تنها کار آه و افسوس خوردن از روزهای شیرینی است که از دست رفته؛ اما تکرارتجربه تلخ به همان صورت گذشته . این جاست که تاریخ و خاطره میشود خاطره برای خاطره . بدون جمع بندی راهبردی را هگشا.


چه می توان کرد

تدبیر آن است که گسست نسل ها ایجاد نشود. این کار همت و حوصله پیران و تحمل جوانان را می طلبد .اما قدم اول را باید پیران زجر کشیده آزادی بردارند. نگارنده معتقد است اگر حنیف نژاد بزرگ از بازرگان نمی گسست ،شاید مسائلی در جامعه ما رخ نمی داد . تفاوت نسل ها را باید مدیریت کرد. اما جدال نسل ها در سیا ست در ایران به تکرار تلخی ها انجامیده است.

در این مورد تجربه مهندس سحابی در برخورد با جوانان را داریم که تا آخر عمر نرم و گرم با جوانان برخورد کرد، متنها همان تجربیات بازرگان را به اشتراک می گذاشت . این تجربه یا برخورد دکتر یزدی با جوانان قابل تامل اند .

جمع کردن سه نسل از فعالان ملی- مذهبی در شورای فعالان کار مهمی بود که بانی و حامی آن سحابی بود .اگر چه وی فرد تشکیلاتی به معنای رهبر حزبی نبود .در این مورد تلاش نهضت آزادی در جوان گرایی هم مهم بود. امنیتی ها به هر دو تلاش پاسخ تند دادند . اما همین تجریه هم نیاز به نقد و بررسی دارد.
در این کوتاه نویسی فوری قصد آن بود که بگوییم که سخن درست شیوه مناسب به کرسی نشاندن هم می خواهد و حقانیت، صلاحیت اجرا را هم طلب می کند. پس راهبرد هم به اندازه حق مهم جلوه می کند . این جاست که راهبرد و کام یابی همراه حقانیت می شوند در غیر این صورت تجربه حقانیت گسسته بازرگان چراغی را برای پیروزی حامیان اصلاحات و سبزها روشن نمی کند، همچنان که نکرد. پس تاریخ در دادگاه یا قضاوت راه بردی خودش اصول سختی دارد که ملی – مذهبی ها باید به آن توجه کنند.

خانواده ملی- مذهبی نباید به آن دل خوش کند که مخالفان بزرگان اش به موافقت با آنان رسیده اند. این نوش داروی بعد از مرگ سهراب است که چندان دلگرم کننده نیست . این خانواده را وظیفه آن است که حقانیت را با صلاحیت پیوند بزند، تا کامیابی برای مردم ایران بیاورد . پس نقد منصفانه پیران روشن بین وجوانان صادق باید توامان صورت بگیرد تا شاید راهی به سوی کامیابی ملی گشوده شود. این آرزوی مهندس بازرگان هم بود که رحمت خدا براو باد.


تاریخ انتشار : ۱ / بهمن / ۱۳۹۱

منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
30_01_2013 . 14:09
#20
انفعال خطرناک



نام مقاله : انفعالِ خطرناک

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : ـــــ


در دیدار با نمایندگان شورای اروپا، که نمایندگان پارلمان کشورهای خود هم هستند ـ این شورا با ۴۷ عضو، واعضای ناظر از کشورهای غیر اروپایی که فلسطین هم عضو ناظرآن است، نهادی مشورتی است ـ نکته ای جلب توجه می کرد که نگران کننده است.

البته هدف اصلی هیات ایرانی، طرح مسئله حصررهبران جنبش سبزوسرکوب آزادی های اساسی درجامعه ایران بودکه با هیات های کشورهای مختلف مطرح شد، اما چند سئوال نمایندگان کشورهای اروپای و کانادا شاخص تر بود که نگران کننده است. مانند این سئوالات:

۱- مسئله هسته‌ای ایران، به عنوان موضوعی جدی و تهدید ایران به عنوان برهم زننده صلح جهانی.
۲- عدم همکاری ایران با جامعه جهانی
۳- اگر تحریم‌ها به مردم فشار می آورد شاید بتواند دولت ایران را وادار به تعامل با جامعه جهانی کند تا از جنگ ممانعت به عمل آید.

با ذکراین نکته که- عدم تمایل نمایندگان مزبور به جنگی دیگر در منطقه در سخنان آنان مشهود بود، به راحتی مشخص بود که این شرایط به نفع تند روان در ایران و جهان است؛ تندروانی که از تنش سود می برند.

اما نگرانی مهم تر، به دلیل مواضع نادرست جمهوری اسلامی در مسئله هسته ای، قضاوت نمایندگان کشورهای مزبوردر مورد اتهام عدم همکاری ایران با جامعه جهانی بود. خطرمهم این قضاوت آن است که اگر اسرائیل یا امریکا تصمیم به حمله ایران بگیرند، افکار عمومی این کشورها در برابر این حمله، حتی اگر مخالف باشند، منفعل خواهند بود.

نشانه و دلیل اشکار این انفعال، همراهی علنی و یا سکوت در برابر تحریم ها است که به مردم ایران هم آسیب می زند. همان گونه که هر وقت مطرح شد که تحریم ها به مردم هم آسیب می زند با این پرسش مواجه می شدیم که:وقتی ایران به قواعد بین الملل تن نمی دهد، پس چه باید کرد؟

این انفعال در برابر تحریم ها از سوی نما یندگان کشورها نشان می دهد که این حالت در صورت حمله هم ایجادمی شود. چرا که این استدلال که "تحریم از حمله بهتر است"، می تواند در مرحله بعد به این نقطه هم برسد که "حمله به ایران، از جنگ بزرگ تری جلوگیری خواهد کرد". درپس این استدلال باز آنچه خود را می نمایاند این است که تندروان در جوامع غربی و امریکا توانسته اند افکار عمومی علیه ایران را به دلیل عملکرد نادرست جمهوری اسلامی با خود همراه کنند.

درحالیکه در مورد برنامه هسته ای ایران غلو می شود اما این واقعیت را هم نمی توان انکار کرد که افراطیون در تهران به دلیل منافع خود، در عمل و هر لحظه بیشتراز گذشته بهانه به دست تندروان غرب می دهند که ایران را به سمت فاجعه ببرند. دراین مورد اوباما هم تا حدی توان مقاومت دارد. در این حالت، دیگر زمان تدبیر گذشته است و همه ضررخواهند کرد، مگرآنان که منافعی در جنگ دارند و از حریف قوی ترند.

خلاصه آنکه نکته مورد توجه این یادداشت، اشاره به انفعال نمایندگان کشورها در شورای اروپا بود که از همراهی آنان در برابر سیاست هایی حکایت داشت که در آینده بر علیه ایران گرفته خواهد شد. مگر اینکه صدای متفاوت وجدی تری از تهران شنیده شود که یا پشتوانه مردمی یا رضایت مردم را با خود داشته باشد.
در میان سئوالات نمایندگان حساسیت به نهاد های مدنی در ایران هم جایی داشت که نشان از آن می دهد که اگر ما تنگه سخت تحریم ها و حمله را از سر بگذرانیم، طنین صدای جامعه مدنی ایران توجه جهان را جلب کرده است. رئیس جلسه کمیسیون مسائل سیاسی شورای اروپا در مورد جامعه ایران از فرهنگ غنی آن و مقاومت و تلاش زنان آن، از... نام برد که با فرهنگ باارزش ایرانی از آزادی های اساسی و حقوق بشردفاع می کنند. سناتور ایتالیایی آقای ماچنارو که رئیس کمیسیون حقوق بشر سنای ایتالیا و پرسش چند نماینده در باره جامعه مدنی ایران نشان داد که آنان به واقعیت های جامعه ایرانی و نهاد های مدنی آن آشنا هستند وصداهای متفاوت جامعه ایران را می شناسند.

حال باید دید کدام صدای ایرانی در جهان طنین انداز می شود : تعامل یا تقابل؟


تاریخ انتشار : ۱۰ / بهمن / ۱۳۹۱

منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
02_02_2013 . 19:10
#21
در ستایش صبوری مسعود لدنی



نام مقاله : در ستایشِ صبوری‌ی مسعود لدنی

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : ـــــ


پاداش این روحیه و تعامل همیشه سختی و فشار بوده ، بگذریم که در دوره اصلاحات هم جمعیت فرهنگی استان خوزستان که به همت وی پا گرفت ازسوی مقامات اصلاح طلب یاری نشد.پس او خود به کمک دوست از دست رفته ابراهیم رضایی مرحوم و دیگران خود کانونی شدند برای هر فعالیت فرهنگی در اهواز و خانه اش گشاده برای نمو هر کاری که به رشد جامعه کمک کند.این را می توان از هر کس که به اهواز رفته و سخنی گفته پرسید .

قبله جمع شدن ،تحمل نامرادی کردن و رنجور نشدن آئین لدنی است با لبخندی برلب، که بامنش بزرگوارانه خود، برسختی ها می زد . همسرش هم می داند و می گوید که مسعود باران دیده سختی هاست،اما گرگ نشده است . به همسرش گفته بود که زندان این دوره مقابل زندان دهه ۶۰ هتل است .لدنی معلمی موحدی بود که به جرم آزادی و آگاهی بخشی در دهه پر بلا و سخت و خشن ۶۰، ۳ سال زندان کشیده بود .چون خروش آگاهی را در جمع و برای شاگردان دوره کرده بود و در مزار آباد وحشت و سرکوب دهشتناک ۶۰ این سوتک صبور برای آزادی نالیده بود و بذری در شهر پاشیده بود که این بذر در دهه ۷۰ برایش خوش نامی و اعتبار آورده بود .

او دریا دلانه این اعتبارو تلاش را دوباره عاشقانه به پای ایران فردا ریخت.در دوره کاندیدا توری مهندس سحابی در سال ۱۳۷۶ تمام قد برای وی فعال شد طوری که مهندس سحابی در اهواز با استقبال چند هزار نفری مواجه شد . مهندس سحابی او را پایه قوی ملی- مذهبی در اهواز می دانست از همین روی او را به شورای فعالان دعوت کرد . وی مدتی هم عضو هیئت اجرای شورای فعالان ملی- مذهبی بود که به علت دوری راه به تناوب می توانست در آن شرکت کند.اما برای اوفقط کارمهم است .در انتخابات ۸۸ همراه موسوی شد، برای پیشبرد دموکراسی و حقوق بشر. همه می دانند که در اهواز او از همه اصلاح طلبان اگر بیشتر فعال نبود ،کمترهم نبود.هر جا کار بود مسعود با جمع خود حضور داشت بدون توقع و منت. آن هم بدون چشم داشت به پستی و مقامی . می دانیم که قدرت را رسم برآن است که اول حلقه ضعیف را می زنند هر بارکه روند اصلاح طلبی در فشار قرار گرفته ملی –مذهبی ها سهمیه جدی داشته اند. در اهواز این قاعده سخت تر بوده است.

اما جالب آن است که این یار صبور را روحیه گلایه نیست. دراین مورد اوحتی ازسحابی هم صبورتراست. مسلمانی او در صبوری جلوه می کند و ایران فردای بهتر،عشق اول و آخر وی بوده است.همه می دانند ازچپ تا راست ، از کمیته امدادی ای که به موسوی گرایش داشت تا پیش نماز مسجدی که در جنبش سبز فعال شد، تا فعالان مدنی قومی که در چهار چوب ایران حقوق خود را می خواستند و دیگرانی که گاه بر مسعود روی ترش می کردند با روی گشاده وی روبرو می شدند .کاش او را قلمی بود تا این همه عشق و مدارا را می نوشت، کاش او را بیانی بود تا، این همه صبوری را ثبت می کرد.

کرکره خانه مسکونی اجاره ای اش را که او از سال ۱۳۷۵ بالا زد محل امن همه کسانی بوده که در سودای تغییر در ایران کوشیده‌اند.

اکنون او در زندان است و حکم دو سال زندان دارد که حتی با قوانین داخلی هم نمی خواند. به هر حال زندان اهواز دریا دلی را پذیرا است که باران دیده است اما گرگ نیست . مسعود دریادل ایران‌دوست معتقد است که حکم اعدام ۵ فعال عرب‌زبان ایرانی حکمی ناعادلانه است که بر نفرت و جدایی اقوام می‌افزاید و شکاف ملی را افزون می‌کند و ظلم آشکار است بر حقوق انسان. از این روی گفته است که باید تلاش کرد تا این احکام متوقف شود.

او می‌تواند در زندان هم بذر امید بپاشد و برای فردای ایرانی که عشق اوست تلاش کند. حق مطلب آن است که او را یاد کنیم تا از صبوری وی الهام بگیریم و از پشت کارش و هنر محفل داری در سرزمینی که می‌شود ایدئولوژی آورد، اما کار دموکراتیک جمعی در آن بس سخت است، اما یار ما این هنر را هم دارد، یعنی جمع‌داری دموکراتیک، او شاگردان زیادی دارد و بر بسیاری اثر گذاشته است پس تکثیر شده است. زندان مزد این تکثیر شدن است، عجب پاداشی. اما رندان را خوی گلایه‌گذاری نیست، پس لبخند بر لب بمان مسعود. شاید دیگ رفردا، اهورای تو و بچه های دیگران برای بیان عزت ایران و آزادی عقیده به زندان نروند.


تاریخ انتشار : ۱۴ / بهمن / ۱۳۹۱

منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
04_02_2013 . 21:09
#22
حقوق بشر برای فرد یا نهاد؟



نام مقاله : حقوقِ بشر برای فرد یا نهاد؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : ـــــ


آنچه که ناهمخوانی و ناهمزبانی نهادهای حقوق بشری با شرایط جامعه ایران خوانده می شود، دست مایه حکومت ایران قرار می گیرد که با کلک و سیاست بازی با نهاد های حقوق بشری و حتی دولتهای غربی وارد گفتگو شودو چانه زنی کند.

برخلاف ادعاهای مقامات جمهوری اسلامی دررسانه های داخلی، حکومت با دولتها و مجامع حقوق بشری وارد چانه زنی میشود و از هر مبالغه و اغراق در مورد نقض حقوق بشر در ایران سو استفاده می کند؛ از اعمالش دفاع یا آن را توجیه می کند، ان جی اوهای خود ساخته می آورد تا از حکومت دفاع کنند، از وضع افراد مورد توجه نهادهای حقوق بشری گزارش میدهد و سخت گیری بر آنان را توجیه یا انکار می کند. خلاصه با درگیری من ـ توـ من، با این نهادهای حقوق بشری وارد چانه زنی می شود و برنامه ریزی لازم را می کند. در آخرین اجلاس ژنو هم با تمام قوا از امکانات ریاست غیرمتعهدها استفاده کرد تا بر تصمیم اجلاس حقوق بشر به نفع خود تاثیر بگذارد. اما در این جا یکی از حربه های متداول حکومت را باز می کنم که باید فکری اصولی برای خنثی کردن آن کرد.

داستان از این قرار است که نهاد های غربی به نام افراد و آزادیهای فردی توجه دارند و برای تحریک افکارعمومی درغرب و برای وادار کردن دولتهایشان به فشار حقوق بشری بر کشورهای ناقض حقوق بشر، برزندانی شدن فعالان سیاسی استناد می کنند. در نتیجه هرازگاه بر نام فردی تکیه و موج خبری ایجاد و فضای حمایتی ساخته می شود. رسم این نهادها آن است که فرد مورد توجه در حمایت مدام قرار می گیرد و از احوال او پرسیده می شود.

جمهوری اسلامی هم این را می داند و تلاش می کند که این روند را خنثی و فشار بر خود را کم اما فضای سرکوب را هم حفظ کند. در این مورد حکومت وقتی با دستگیری فرد او را در کانون توجه می ببیند دو کار می‌کند: ۱ ـ بعد از مدتی فشار بر وی، او را آزاد می‌کند حال برخی از این افراد به دلیل فشار زیاد بعد از آزادی فرسوده می‌شوند، یا از کشور خارج می‌شوند. ۲ ـ گاهی هم با توجه به اینکه نهاد‌های حقوق بشری بر موضوع خاص متمرکز شده‌اند، امنیتی‌ها به موضوع دیگر می‌پردازند و تور امنیتی خود را مستحکم می‌سازند. در این مورد مثال فراوان می‌توان زد. خانم سکینه محمدی از اعدام رست، اما وکیل او در زندان است و خبری هم از حمایت از وی نیست.

در اجلاس جنبی ژنو در تیر ماه ۱۳۹۱ هم در دیداربا هیات‌های نمایندگان و کمیسیون سیاست خارجی شورای اروپا و دیدار با نهاد‌های حقوق بشری مانند عفو بیت الملل تلاش کردیم که این رفتار حکومت ایران را توضیح دهیم. زیرا باید همه از این نهاد‌ها بخواهیم که هم به آزادی افراد تکیه کنند هم به آزادی نهاد‌های مدنی تاثیر گذار در جامعه ایران.

در این مورد می‌توان به آزادی و حق فعالیت چند نهاد مدنی مهم و تاثیر گذار در ایران تکیه کرد و آزادی فعالیت این نهاد‌ها را خواست و آزادی مطلوب را منوط به آزادی عمل این نهاد‌ها دانست و آن را معیاری برای رعایت حقوق بشر در ایران قرار داد.

برخی از نهادهایی که در ایران، با همه نواقص خود، باید برای آزادی عمل مورد حمایت قرار بگیرند، از این قرارند:

۱- خانه سینماو تئا‌تر. ۲- کانون صنفی معلمان ایران ۳ - انجمن صنفی روز نامه نگاران ایران. ۴- کانون مدافعان حقوق بشر. ۵- نهاد‌های صنفی زنان ۶- شورای عمومی سندیکا‌های کارگران که زمینه فعالیت تشکلات صنفی کارگری را آماده می‌کنند. ۷- انجمن دفاع از حقوق زندانیان..... هم چنین حکومت انتخابات کانون وکلا، نظام مهندسی و نظام پزشکی را آزاد بگذارد. چرا که با آزادی این نهادها قدرت جامعه مدنی ایران چند ین برابر می شود.

به نظر می رسد رصد کردن حقوق بشر در ایران باید از افراد به سوی آزادی نهاد ها سمت یابد. شاید بی مناسبت نباشد که به جملاتی اشاره کنم که بازجو با غرور می گفت: اگر نمی توانیم جلو جوایز را بگیریم اما وقتی مخالفان ما بزرگ می شوند با هم کار نمی کنند، ژنرال های بی سپاه میشوند. این به نفع ماست. منفرد می شوندو اختلاف هم بین آنها زیاد می شود.

لذا به نظر می رسد تلاش مفید تر آن است که توجه نهاد های حقوق بشری را به نهاد های ومدنی و صنفی جلب کنیم تا نهاد به جای فرد عمده شود. نتیجه آن اقدام، این می شود که هم در داخل ایران و هم خارج به نهاد بیشتر از افراد توجه کنند. چرا که نهاد ماندنی اما فرد رفتنی است، این شرط اول دموکراسی است. اما در سرزمین ما فرد نمی ماند نهاد هم رفتنی است. آیا نباید به خاطر دموکراسی این سنت تغییر کند؟


تاریخ انتشار : ۱۶/ بهمن / ۱۳۹۱

منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
13_02_2013 . 10:51
#23
بند ۳۵۰ اوین در نگاه‌ها



نام مقاله : بندِ ۳۵۰ اوین در نگاه‌ها

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : ـــــ


هدی صابر را که بعد از چند ماه دوری، ۹ اردیبهشت ۱۳۹۰ در زندان دیدم در بند ۳۵۰ امروز بود؛ همان بندی که به اسامی مختلف در دو نظام گذشته و فعلی نامیده شده است. در دور دایره وار که با هم می زدیم او تاکید داشت که در بند باید تلاش کرد که به جامعه الگو ارائه داد. این بند مدل کوچک جامعه است که در این محیط گرد هم آورده شده اند، به عبارتی در کنار هم قرار داده شده ایم، پس اگر ما بتوانیم با هم کنار بیاییم، می توانیم به جامعه هم الگو ی زیست گرایانه ارائه دهیم. او از من هم خواست در این راه تلاش کنم. "جان سخت روان"، یعنی هدی که انرژی پایان ناپذیر داشت، دربند هم در مسیر همگرایی تلاش می کرد.

مقابله های زیادی در زندان در میان مبارزان دیده‌ام که در عین مقاومت در برابر ظلم، با خود و هم بندها هم کنار نمی‌آیند که اشاره به آن مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود که خود شرح دردی است که درمان می‌طلبد. اگر دموکراسی می‌خواهیم، باید تسامح نشان دهیم در حالیکه ما از مدارا دور هستیم. طالقانی بزرگ قدرتش را فدای این مدارا کرد اما رهبر انقلاب به نام قاطعیت توانست در دوره انقلاب از طالقانی جلوتر بیفتد چون همه موافق و مخالف با مداراگری دوست نبودند؛همان طور که الان هم چندان با تسامح دوست نیستیم.

در آن زمان، تعادل در بند ۳۵۰ با وجود چند شخصیت نرم و مورد وثوق برای همه، تا حدی امکان‌پذیر بود و در عمل رعایت می‌شد: باقی و علایی و هدی و قدیانی و... در این راه تلاش می‌کردند و آقا مددی و دیگرانی دیگر...

اما مشکل به نظر من سر جای خود باقی بود، چرا که مسئله ریشه‌دارتر از آن است که به راحتی حل شود. از کشمکش‌های دهه ۶۰ خاطرات زیادی دارم و هم از اختلافات زندان در زمان پهلوی فراوان شنیده‌ام از جنگ قابلمه‌ها تا جنگ تخته شنا و.....

مشکل عدیده است و گاه پیچیده؛ مهم این است که بدانیم مدیریت حل اختلاف منش و روش و قانون.... لازم دارد که هنوز ما به آن دست نیافته‌ایم.

مگر بیرون از زندان اصل همگرایی را بلدیم که در زندان و خارج از کشور رعایت کنیم.

اما زندان و خارج از کشور در تداوم استمرار واگرایی و جدال‌های بی سر انجام نقش بسیار مخربی دارند. وقتی دعواهای فردی و جمعی انباشته شده در خارج از کشور و زندان بسیار فربه شود، در فضای باز احتمالی در جامعه، این دعواها بسیاری از مسائل را تحت الشعاع قرار می‌دهد.

اگر بر این ویژگی فرد گرایی ایرانی را هم اشاره کنیم دیگر کار سخت تر می شود.در این مورد چند مثال می زنم، بخصوص در مورد نیروهایی که بعد از انقلاب در موضع قدرت بودند یا به قدرت نزدیک بودند و با وارد کردن مسائل شخصی خود و افزودن خصومت‌های شخصی به دیدگاه‌های سیاسی بر مشکلات افزودند، بر بحران‌ها رنگ آشوب زدند و برای حذف یکدیگر سنگ تمام گذاشتند.

همگان شاید نمی‌دانند که بخشی از کشمکش های بعد از انقلاب که به روند بازدهی آن ضربه زد، معلول در گیری های حل نشده داخل زندان و ابرانی های خارج از کشور بود. کافی است در این مورد به نقش کسانی که به کانون قدرت در ایران نزدیک و بعدها برادران دشمن تلقی شدند، توجه کنیم تا در یابیم چه شد که ناگهان لاجوردی که زمانی دوست مجاهدین بود و به آن دوستی افتخار می کرد، دشمن غیر عادی آنان شد و فقط مجاهد را مرده می‌خواست؛ چگونه شد که ناگهان طرفداران امام موسی صدر و مخالفان آن در حکومت بعد از انقلاب به جان هم افتادند و هر یک تلاش کردند در مسیر نزدیکی به رهبر انقلاب، طرف دیگر را محو کنند. یا نباید فراموش کنیم که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تضاد با سازمان مجاهدین خلق ایران شکل گرفت و آن‌ها بعد تضاد اصلی یکدیگر شدند. در این مورد سخن‌ها بسیار است و بس غم انگیز که به نکته‌ای از آن اشاره می‌کنم.

از تجربه زندان شروع کنیم: هر کس لاجوردی را دیده بود پی می برد که او کینه ای عجیب و غیر عادی به مخالفان و بخصوص مجاهدین خلق دارد. از نظر وی مجاهد خوب، مجاهد مرده بود. شاید کمتر کسی داستان جنگ تخته شنا میان او و حسین ابریشمچی را شنیده باشد و داستان بایکوت شدن وی را که داستان مطولی است. اما بایکوت، آدمی را بس کینه ورز یا تسلیم پذیر می‌کند.لاجوردی بعد از انقلاب دادستان اوین شد در حالی که حتی محمدی گیلانی با آن ویژگی‌هایش وی را بی رحم می دانست و از وی واهمه داشت. آنچه لاجوردی کرد دیگر گفتن ندارد او با اقدامات خود روند برخورد با مخالفان را سرعت بخشید.

جالب آن بود که مخالفان جدی وی نیز در رفتار با منتقد، روش بایکوت را پیش گرفتند و در عمل بر طبل تفرقه کوبیدند. آنها هم در این راه از رقیب چیزی کمتر نگذاشتند و هر انتقاد را خصلت دانستند و راه گفت وگو را بستند.


عملکرد بند ۳۵۰ به عنوان تجربه

تجربه می‌تواند به کار آید. هنر دوستان در سال ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ این بود که در بند، با توسل به انواع رفتارهای مدنی بر اشتراکات بیفزایند و تنش‌ها را کنترل کنند؛ این کار مهمی بود. مدیریت بحران هنر بزرگی است.‌ گاه دیپلماسی هنری است که منازعه را عقب می‌اندازد تا راه حل مسالمت آمیز برای حل بحران پیدا شود.

اینک مدتی است که مراسم‌های مدنی در بند ۳۵۰ دچار بحران شده است. یعنی به بهانه تولد زندانی دورهم جمع شدن یا به مناسبت آزادی زندانی و غذا خوری‌های جمعی و گفت‌و‌گو‌های موثر که همگرایی در بند را تقویت می‌کرد، کمتر شده است. حال آنکه تمام تلاش هدی و برخی از دوستان در جهت این همگرایی بود. زندان روال ثابت ندارد اما باید دقت داشت که اکنون، نمود بند ۳۵۰ بسیار مهم است و در بیرون و حتی در ایجاد دوستی و اختلافات در میان نیرو‌ها تاثیر گذار و تا حدی روحیه بخش است یا مخدر برای مخاطبان.

در این مورد رفتارهایی حاکی از فاصله و اختلاف در میان زندانیان رخ داده که تائیر منفی بر رفتار مخاطبان گذاشته است. نمود آن هم برخی مواضع و بیانیه‌های جداگانه است.

اما چاره آن است که همه از آنان بخواهیم در حد تحمل و مدارا با یکدیگر بکوشند. اگر ایران متعلق به همه ایرانیان است پس باید مدل آن در حد قابل قبولی در بند ۳۵۰ نشان داده شود.

را ه حل آن نصیحت نیست، بلکه نشان دادن اصل محق بودن افراد است. منتها در چهار چوب تعریف ازحقوق اولیه و قبول نظر اکثریت و رعایت حقوق اقلیت. این ویژگی به روا داری اکٍثریت و رعایت اقلیت نیازدارد.

بی گمان تعبیر هدی صابر در مورد آینه بودن بند ۳۵۰ درست است اما این آینه چه را باید نشان دهد؟ تجربه تلخ واگرایی را در گذشته داریم که حادثه تلختر آفرید. باید دید، در دوره سرمشق دموکراسی دربند ۳۵۰، که چشم و چراغ خیلی هاست، توان تفاهم برای زیستن وجود دارد؟ آن زمان می شود به آینده امید وارتربود وگرنه گذشته در برابرما تکرار می شود، چرا که خطا توان تکرار دارد. امید که این بار نداشته باشد.


تاریخ انتشار : ۲۵ / بهمن / ۱۳۹۱

منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
14_02_2013 . 10:49
#24
جامعه‌محوری و انتخابات ریاست جمهوری



نام مقاله : جامعه‌محوری و انتخاباتِ ریاست جمهوری

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : ـــــ


هر خواسته راهبردی با توان تحقق باید همخوان باشد. این درس بزرگ راهبردی است. اما سوال این است که در حال حاضر شعار انتخابات آزاد با معیار بین المجالس در سال ۱۹۹۲م در توان جامعه ماست؟

می توانیم برخواسته خود پا فشاری کنیم. چه کسی است که با انتخابات آزاد مخالف باشد.اما انتخابات آزاد را اول معنی کنیم. هرکس ازانتخابات آزاد خواسته خودرا مراد می کند .

بی گمان اگر موسوی و یا کروبی در انتخابات در نظام فعلی شرکت کنند، باز این انتخابات آزاد نیست. چون هنوزاین دو رهبر جنبش برای برخی ازاعضای حکومت خودی محسوب می شوند . انتخابات آزاد یعنی هرشهروند ایرانی بتواند کاندیدا شود .آیا در جامعه ایران این امر ممکن است؟ یعنی توان انجام آن را داریم؟ پس این شعار ترویجی است نه شعار تبلیغی برای بسیج نیرو در انتخابات آتی .

اگرمی گوییم که انتخابات آزاد یعنی کاندیدا شدن، خاتمی ، موسوی و کروبی و … البته این یک تفسیراست. حتی لغو نظارت استصوابی هم به معنی انتخابات آزاد نیست. به گمان من، هیچ اصلاح طلبی وقتی از انتخابات آزاد حمایت می کند منظورش آزادی انتخاب آنچه در کمیسیون بین المجالس در ۱۹۹۲ م تصویب رسیده نیست. بلکه به درستی حتی اگر به ضرورت انتخابات آزاد رسیده باشد، در شرایط فعلی آن راعملی نمی بیند. در ایران در سال ۱۳۸۶ ه.ش به همت کانون مدافعان حقوق بشر کمیته انتخابات آزاد ومنصفانه برای رصد کردن انتخابات بوجود آمد که قصد راهبردی نداشت اما آنهم تحمل نشد. جالب آن بود که هیچ اصلاح طلبی- به دلیل موجه و غیر موجه- در این کمیته عضو نشد. توجه کنید این باز گویی ها به قصد باز شدن بحث است نه انتقام گیری. چرا که با انتقام گیری کاری راست نمی شود.

در خارج از کشور بسیاری با طرح درست شعار انتخابات آزاد تلاش می کنند که مسئولانه دغدغه دموکراسی در ایران را نشان دهند . اما این شعار چقدرعملی است و می تواند متناسب با شرایط انتخابات پیش روباشد . در این جاست که انتخابات آزاد یک چشم انداز است اما، شعار فضای باز یک نگاه عملی وخواسته ای است که امکان اجماع میان نیروها درآن وجود دارد . شعار تبلیغی نه ترویجی انتخابات آزاد به معنی دور شدن جریان خارج از کشوراز داخل است این فاصله نقش موثر بودن را ازخارج کشورمی گیرد ودر نهایت دنباله رو حوادث داخل می کند. در حالی که خارج توان بازی نقش موثردرانتخابات پش روی را به شرط طرح شعارفضای بازتر دارد ، البته اگربه آن تکیه کند وبرنامه ارائه دهد.


جامعه محوری و جامعه مدنی

سخن اصلی این است که ما چه می توانیم بکنیم ؟ در این جا سخن از ممکنات و توانایی اقدام است. بی گمان نگارنده مانند هر ایرانی دوست دارد، که هر ایرانی بتواند اتنخاب شود و انتخاب کند. اما زندگی با آرمان معنی می یابد ولی با توانایی تحقق وشکل می گیرد . درنوسان توانایی واقتدار است که می توان خواسته خود را محقق کرد یا عقب انداخت.
اما چرا ازانتخابات رقابتی وشفاف می گوییم. یعنی همان انتخابات آزادی که منظور اصلاح طلبان است. این انتخابات آزاد یعنی بتوانند کاندیدای خود را انتخاب کرده و مطابق سالهای گذشته امکان فعالیت داشته باشند و آرا درست خوانده شود.بی گمان شرکت کردن در انتخابات مانند شرکت نکردن در آن حق هرشهروندی است که اگر کاندیدا مورد نظر خود را در لیستها مشاهده نکرد، شرکت نکند. در بیانیه اخیر جبهه مشارکت انتخابات آزاد با اجرای قانون اساسی همراه شده، آیا همه باور دارند که در این صورت انتخابات آزاد برگزار شده است؟

اما دموکراسی خواهان و فعالان جامعه مدنی را هدف مهم دیگری است که انتخابات را تبدیل به یک امکان می کند که متناسب با توجه با شرایط درآن شرکت می کنند یا نمی کنند. تجربه می گوید که اگر ما جامعه ای را طلب کنیم که تا ۱۰ یا ۱۵ سال دیگر نهاد های مدنی درآن دیده شوند، به دروازه های دموکراسی رسیده ایم. چرا که جامعه نفت زده و حکومت مطلقه و منافع خارجی که شوخی ندارد. این ها دشمن دموکراسی در جامعه ما هستند . حال اگرنروژ این گونه نیست، بحث ما نیست.

در جامعه ما در دولت و قدرت که باشی، هرعیبی داشته باشی، مشایی باشی یا هاشمی یا خاتمی وخوب باشی یا بد …، با پول نفت مدتی در دل مردم می روی، اگر هم بیرون آمدی، خلاصه زمانی در دل مردم بوده ای. سالهاست که به خود یادآوری می کنم که قدرت اسباب وآداب دارد و اسباب آن را فقط به حقانیت نمی دهند. اگراین اسباب را به دست نیاوری، باید مدام برای کسانی دست بزنی که با تو مشورت هم نمی کنند، اما چون میاندار می شوند، باید نازشان را هم بکشی. مگردموکراسی خواهان در این چند سال کم ناز کسانی را کشیدند که زمانی حتی دموکراسی را کفر می دانستند. تازه این کار معقولی بوده که این دموکراسی خواهان کرده اند.فراموش نکنیم این ویژگی دولت نفتی است که هر کس سوارآن شد در غیاب نهادهای مدنی براسب مراد سوارمی شود و موثرتر واقع می شود حتی اگر حقانیت نداشته باشد.

پس چاره کار چیست؛ اگر نمی خواهی در هر شرایطی در کوکب و شوکت دولت روی و بر هرکاری مهر تائید بزنی و بله قربان گو نباشی و شریک ظلم وسکوت نکنی. یک راه بیشتر باقی نمی ماند، کاری کنی که سهم ۵۰ درصدی دولت و ۵۰ درصدی نفت که آن هم در دست دولت است را تغییری دهی. یعنی قدرت دولت ۳۰ درصدی شود و نقش نفت ۳۰ درصدی و توان جامعه مدنی هم ۳۰ درصدی گردد و ۱۰ در صد هم عوامل خارجی و روابط بین الملل در مناسبات قدرت در ایران نقش بازی کند. درغیراین صورت در بر پاشنه دموکراسی نمی چرخد و زور استبداد می چربد. حال اگرغیراین شود تا فردای دورترمی توان مبارزه و انتقاد های آتشین کرد،اما کام یاب نبود. می توان ستاره رخشان از افراد ساخت، اما سیاره کامیابی، به نام ایران نداری. می شود هزاران چهره داشت، اما نمایی به نام ایران نداری.

به پیر و پیامبر، چه کسی از انتخابات آزاد بدش می آید . اما در یک انتخابات آزاد باز در شرایط هیجانی، امثال آقای مرسی رای می آورد، که آورد. مهم استمرار فضای باز است که در آن جامعه مدنی ببالد. در ایران در شرایط انتخابات آزاد، دموکراسی خواهان با چه امکانی می خواهند خود را به مردم بشناسانند. تجربه بسیار فشرده و جمع بندی شده ازانتخابات مجلس ششم دارم که در زمان مناسب خواهم گفت. اما شاید همین بهتر باشد که بدانیم در انتخابات مجلس ششم به ترتیب امکانات و بعد حمایت حکومت و بعد سازمان دهی درحوزه انتخاباتی و در آخر چهره موجه بودن، موثر بود و رای آور. دموکراسی فقط بازی حقانیت نیست، بلکه امکان بازی برای همه است اما نه با امکانات برابر. این را که همه می دانیم. درهمین انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ه.ش، اگرامکانات دانشگاه آزاد نبود موسوی چگونه می توانست در برابر بسیج هماوردی کند. ما را نیاز آن است که چند انتخابات رقابتی که جامعه مدنی در آن مورد توجه قرار بگیرد تا نفس بکشد و بال بگشاید، داشته باشیم . بعد از چند انتخابات آزاد است که جامعه مدنی می تواند شکل بگیرد تا نهاد های مدنی مرجع مردم شوند و دموکراسی تقویت شود.به عبارتی انتخابات آزاد و تضمین استمرار آن به نهاد پشتیبان نیازدارد، پس ایجاد فضای بازاز برگزاری یک انتخابات هیجانی نیمه آزاد مفیدتر است. نمونه آن را در مجلس اول در سال ۱۳۵۸ه.ش دیدیم که با وجود آزادی نسبی باز به دلیل عدم استمرار فضای باز ، انتخابات آزاد دولت مستعجل بود و زود از دست ما رفت.

در همین جوامع پیش رفته راست ها حاکم هستند. منتها اینان با خلق جامعه مدنی نمی گذارند که دیکتاتوری نهادینه شود. آقای سارکوزی در حمله به نهاد های مدنی اقشار فرودست سنگ تمام گذاشت اما جامعه مدنی مقاومت کرد و پیروز هم شد.


جامعه‌محوری چه می‌خواهد؟

جامعه محوری به دنبال فضای باز و طولانی شدن این فضا در زمانی چند ساله است تا نهاد های مدنی قدرت مند شوند. درپی این نگاه شفاف، نیروی جامعه محور از جریانی حمایت می کند که نه درروی کاغذ بلکه در صحنه عمل امکان آن را داشته باشد. در نتیجه هدف اگر انتخابات آزاد ریشه ای باشد که هست و آرمان درستی است؛ اول باید نفس کشید و امنیت داشت بعد مردم را به اتنخابات آزاد فرا خواند.

در همین انتخابات پیش رو باید توجه داشت که مات نشد. مردم در انتظار یارانه بیشتر می توانند به کسی رای دهند که تعجب برانگیز باشد. ضرورت انتخابات آزاد تا چه حد در جامعه تحت فشار اقتصادی مطرح است؟

در این میان از فعالان جامعه مدنی اتنظار آن است که به دنبال فضای باز باشند و دموکراسی خواهان سطح توان خود را با خواسته همراه کنند. اصلاح طلبان معذوریت خود را دارند. برای همکاری میان این سه دسته می توان شفاف حرف زد تا همکاری ادامه یابد. بدون این که در تحلیل ها هم عقیده بود. چرا که فراموش نکنیم ۳ عامل تعیین کننده در رفتار اجتماعی ماست: ۱ـ بینش ۲ـ منافع ۳ـ-موقعیت . پس همکاری موثر وقتی صورت می گیرد که در حد توان مفاهیم خود را مصداقی کنیم تا مرزهای همکاری مشخص شود.

پس لازم است زمانی که از انتخابات آزاد می گوییم، تلاش کنیم که منظور خود را توضیح دهیم. به نظر می رسد که شعار درست و اصولی انتخابات آزاد می تواند شعاری ترویجی باشد منتها در شرایط حاضر برای ایجاد عدم سوءتفاهم لازم است که هر نیرو و شخصی توضیح دهد که منظورش از انتخابات آزاد چیست و آن را شعاری ترویجی می داند یا تبلیغی. هم چنین توضیح دهد که چگونه می توان به آن نزدیک شد . اما فراموش نکنیم که دموکراسی خواهان و اصلاح طلبان و فعالان جامعه مدنی به هم راهی با هم، در عین داشتن تفاوت نیاز دارند. پس شفاف و روشن می توان در مورد اختلافات سخن گفت و در موارد مشخص با یکدیگرهم کاری کرد.

پیشنهاد عملی و اجماع آور تکیه بر شعار تبلیغی تلاش برای ایجاد فضای باز است. علت آن هم فشار حکومت برای بسته نگاه داشتن فضای جامعه است تا باز مطالبه محوری بر کاندیداها اثر نکند . باور کنیم که تحریم انتخابات حکومت را عصبی نخواهد کرد.

اما اگر هاشمی ، خاتمی ، نوری و پزشکیان و… کاندیدا شوند؛ رد صلاحیت این افراد هزینه زا است . تائید صلاحیت آنان هم مشکل زا خواهد بود. اگر شعار انتخابات آزاد به معنی شرکت همه ایرانیان برای کاندیدا شدن معیار در برخورد با انتخابات باشد در صورت رد صلاحیت حتی یک کاندیدای ایرانی، آن وقت نمی توان در انتخابات شرکت کرد. اگر شعار تبلیغی خارج ازکشورانتخابات آزاد باشد، در حقیقت میان داخل و خارج فاصله ای زیاد ایجاد می شود که مطلوب نیست و تاثیر منفی راهبردی برای همکاری در آینده میان نیروها دارد . برای اپوزیسیون اصولی انتخابات آزاد یک هدف در میان مدت و شعار ترویجی و آموزشی می تواند باشد.که چشم اندازمی دهد و جهت را روشن می کند. برای ایجاد امید باید زمینه وجود داشته باشد طرح شعار اصولی به جای شعار تبلیغی چندان امید ایجاد نمی کند . انتخابات آزاد آرمانی بلند است باید حفظ شود وهم لوث نشود.

در ضمن، امید هایی که پشتوانه لازم را ندارد باعث انفعال بیشتر میشود . زود خواهی درجنبش سبز ناامیدی برخی را رقم زد که مطلوب نیست. در عین حال مردم ما زود به هیجان می آیند لازم نیست که آنان را تحریک کرد، بلکه می باید آنان را تشویق به حوصله بهتر و بیشتر کرد و دید میان مدت به آنان داد.


هزارنکته باریک تراز مو این جا است که درحال حاضرگفتگو میان فعالان در میان است و در میان این افراد شعارها و راهبردها نیاز به بررسی دقیق دارد. پس بازمی توان این نکته را به اشتراک گذاشت که اپوزیسیون اصولی می تواند شعارانتخابات آزاد را ترویج دهد . اما درذیل آن شعارانتخابات رقابتی وسالم را تبلیغ کند و در پی عملی کردن آن باشد که کمک به ایجاد فضای بازی کند که به آن نیازمند هستیم.


تاریخ انتشار : ۲۶ / بهمن / ۱۳۹۱

منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
26_02_2013 . 14:20
#25
باز هم داخل و خارج



نام مقاله : باز هم داخل و خارج

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : ـــــ


در مجموعه مقالاتی که درهمین سایت به عنوان "موثر شویم" آمد، بحث برآن بود که چگونه می توان موثر شدو دررابطه تعاملی با داخل قرار گرفت و از حالت دنباله روی درآمد یا از موضع گیری برای ثبت در تاریخ خارج شد.

دوستانی را نظر بر این بود که ما پرنسیپ هایی داریم و نمی توانیم ازاین اصول کوتاه بیایم در نتیجه می باید در موضع گیری، این اصول را رعایت کنیم.

سخن بر سر اصول نیست ـ اصول باید رعایت شوند ـ اما آیا این اصول فقط اعلام می شوند یا مجرایی برای انجام آن وجود خواهد داشت؟ چگونه می شود به این اصول دست یافت و آن را وصول کرد اگر بخواهیم وارد حل مسئله شویم؟ سئوال این است که برای نیروی دموکراسی خواهی که تعریف مشخصی ازخواسته های خویش دارد خارج و داخل چگونه تعریف می شود؟

آیا در حال حاضر خارج می تواند راهبر داخل شود؟ یا می تواند در حل راهبردی مسائل و روابط و کارها به داخل یاری رساند؟

با اولین نگاه می تواند متوجه شد که اعلام موضعی که با روابط قدرت دردرون حاکمیت توجه نداشته یاشد درحال حاضرموثر نیست. به عنوان نمونه درانتخابات اخیر موضعی که بتواند بر شرایط جامعه تاثیر بگذارد کدام موضع و کدام نیرو است؟

مناسبات قدرت در دولت نفتی درایران به حدی است که می توان با توجه به درآمد نفت و تزریق نادرست آن به جامعه، درروند تحولات تاثیر گذار شد و هم امر دموکراسی را دچار تاخیر کرد وهم نیروی بیرون از حاکمیت را ضعیف نگاه داشت.


روند حمایتی و انتقادی

در این شرایط روش انتقادی ـ حمایتی برای بازکردن فضا کارسترگ دموکراسی خواهی است که آسان هم نیست. به عنوان مثال چه شیوه ای می توان درانتخابات ریاست جمهوری اخیر درپیش گرفت که بتوان مفیدتربود و درراستای توان جامعه ایران برای دموکراسی قدمی برداشت.آیا خارج ازکشورمی تواند به تنهایی موج ایجاد کند ورهبری را دردست بگیردوشعارومرحله تعیین کند؟ یا اینکه نیروی خارج از کشور می تواند بدون توجه به تحولات درون حکومت و توان جامعه وارد فضای انتخاباتی شود و مرحله به مرحله پیش رود.

واقعیت آن است که خارج ازکشوردرمرحله تعیین کنندگی نیست اما برخی ازفعالان برخواسته های خود اصراردارند وفقط بر حقانیت خویش توجه می کنند. ولی اگردقت کنند، ترس حکومت ازکاندیدا شدن خاتمی وهاشمی یا اجماع اصلاح طلبان است. چرا که حکومت هر نیروی بیرون حاکمیتی را می تواند رد صلاحیت کنند بدون اینکه هزینه زیادی بپردازد.

خلاصه اینکه این شرایط جامعه ما در حال حاضر است لذا متناسب با این واقعیت چه می توان کرد تا انتخابات برای دموکراسی خواهی فرصت شود؟ البته این به معنی آن نیست که انتخابات مرحله اساسی و تعیین کننده است، اما استفاده ازفرصت انتخاباتی یک فرصت است با امتیازهای محدود خود که می تواند گامی در راه دموکراسی و ایجاد فضای باز باشد. یا اینکه با رفتار درست برای حکومت، اگر به حداقل فضا تن ندهد،هزینه ایجاد کرد. با این روش می توان خارج از کشور را گام به گام به نیروی موثر واقعی در روند تحولات سیاسی وارد کرد. تا نظر دوستان چه باشد؟


تاریخ انتشار : ۷ / اسفند / ۱۳۹۱

منبع : سایت روز آنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
26_02_2013 . 14:24
#26
سه هیئت از ایران در شورای اروپا



نام مقاله : سه هیئت از ایران در شورای اروپا

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


بی گمان هر گردی گردو نیست ،چون حضور نزدیک اما غیر هماهنگ این سه هئیت ایرانی در شورای اروپا نسبتی با هم نداشت . چرا که هرکدام از این جریانات به دنبال ترویج هدف خود بود، که این اهداف با هم بسیار متفاوت و گاه متنافراست.

۱- آقای رضا پهلوی به عنوان نماینده جریانی در اجلاس و نشست شورای اروپا شرکت کرد واعلام کرد که انحلال طلب است و قصد سرنگونی نظام ایران را دارد و خود را آلترناتیو مطرح کرد و از شورای اروپا حمایت طلب کرد. در حالیکه در واقع نیروی شناخته شده و مطرحی را در شورای ملی معرفی نکرد. البته وی تصریح کرد که خواهان جنگ و حمله به ایران نیست و راه حل حمایت از شورای ملی را برای غربیان پیشنهاد کرد.ایشان در مصاحبه با بی بی سی هم از حامیان نا معلومی در ایران و خارج برای شورای ملی نام برد . اما از جریان یا فرد مشخصی یاد نکرد که حامی یا عضو شورای ملی باشد که وی نماینده آن است.

۲- دومین جریان مجاهدین خلق ایران هستند ، که در این گونه روایط بسیار فعال و با سابقه اند و نیروی زیادی صرف این گونه تماسها میکنند. در سوالات نماینده گان شورای اروپا مشخص بود که مجاهدین را می شناسند . اما اجماع هماهنگی بر روی حمایت از ایشان نبود. به عنوان مثال سناتور ماچنارو با مجاهدین و رفتار غیر دموکراتیک آنان با مخالفان شان آشنا بود و برخی سناتورهای دیگر. منتها این افراد بر حق انسانی ساکنان اشرف تاکید داشتند و آن را درراستای حقوق بشرمی دانسنتد نه حمایت از سازمان مجاهدین خلق ایران . این تفکیک را تاکید می کردند.
در خواست رهبری مجاهدین بوسیله خانم مریم رجوی اعلام شده است که مجاهدین خلق را به دلیل مقاومت شان به عنوان نماینده اپوزیسیون ایران به رسمیت بشناسند . این خواسته درسالهای گذشته هم به شکل مدام به اشکالی تکرارشده است. با توجه با اوضاع سوریه، خانم رجوی باردیگرازکشورهای غربی خواسته است که مجاهدین را به عنوان نماینده مخالفان ایران به رسمیت بشناسند ، همان طورکه اپوزیسیون سوریه را به رسمیت شناخته اند. مجاهدین به دلیل مبارزه طولانی با جمهوری اسلامی و تعداد کشته شده ها وهوادارسازمان یافته خود را اصلیترین نیروی مخالف می دانند و شورای ملی مقاومت را نهاد اصلی و موجه برای آینده ایران می دانند و به طور کلی با هیچ نیروی سیاسی دیگردارای روابط حسنه نیستند.

۳- هیئت سوم که به شورای اروپا رفت به جریان سبز مشهوراست . اعضای هئیت – به عنوان بخشی از جنبش سبز که متنوع است – با وجود تفاوت در برخی از نظرات در چهار چوب جنبش سبز فعال بودند . اگر چه اعضای هئیت می توانست از تنوع بیشتری برخودار باشد.اما این هیئت برای گرفتن نما ینده گی و مشروعیت یافتن به شورای اروپا نرفت. بلکه اهداف آن درذیل دعوت حکومت ایران به رعایت قوانین داخلی وخارجی در زمینه رعایت حقوق بشروآزادی رهبران جنبش سبز بود و هم برداشتن فشار ازجامعه مدنی ایران که مطابق قوانین داخلی هم حق فعالیت دارند، اما این حق ازآنان سلب شده است.تاکید برانتخابات آزاد مطابق مصوبه بین المجالس در ۱۹۹۲م که جمهوری اسلامی هم آن را امضا کرده است از دیگر خواسته های هیئت بود که مطابق قوانین بین المللی و حتی داخلی حکومت را ملزم به رعایت آنان می کند .

در پرسش و پاسخ نیزاعضای هیئت برتاثیرنامطلوب تحریم ها برمردم ایران تاکید کردند . درعین حال دموکراسی برای مردم را از طریق دخالت خارجی نادرست و ناکارآمد خواندند . از آزادی های اساسی درایران دفاع کرده و با جنگ و هر گونه آلترناتیو سازی برای مردم به اراده خارجی هم مرزبندی کردند. از شورای اروپا هم نخواستند که آنان را به عنوان نماینده مردم ایران به رسمیت بشناسند . اگر چه باید تصریح کرد هدف اصلی هیئت مزبور آن بود که گوشزد کند که ایران باید مطابق قوانین داخلی و هم بین المللی ملزم به آزادی یا محاکمه رهبران جنبش سبز و رعایت آزادی های اساسی مردم ایران می باشد . هم چنین خواسته دیگر برداشتن فشار از نهاد های مدنی بود که می توانند پایه دموکراسی خواهی شوند و جامعه بین الملل باید به این نکته توجه کند و حقوق بشر را وجه المصالحه مسائل دیگر قرار ندهد رعایت این اصول را از دولت ایران بخواهند.

همچنین در کنار خواسته رفع حصر رهبران جنبش سبز ، نگارنده تاکید بیشتری کرد که نهاد های حقوق بشری از حکومت ایران هم آزادی فعالان حقوق بشر را طلب کنند و آزادی فعالیت های نهاد های مدنی را در خواست کنند؛ نهاد هایی که تحت فشار شدید قرار دارند. نام برخی از این نهاد های مدنی سراسری در ایران در دیدارها برده شد و تاکید بر آن بود که آزادی این نهاد ها از آزادی افراد با اهمیت تر است که مطابق قوانین بین المللی و داخلی حکومت ایران ملزم به رعایت آزادی نهاد های مزبور است.

این هیئت در چهار چوب عرف معمول شناسایی خود و توضیح خواسته های جامعه مدنی ایران و جنبش سبز که بارها اعلام شده است به شورای اروپا رفت. برخلاف هیئت اول کمک و حمایت و شناسایی طلب نکرد. برخلاف هیئت دوم خود را نماینده انحصاری مقاومت در ایران قلمداد نکرد. شناساندن و توضیح خواسته های مشروع جنبش سبز و هم گفتگوی شفاف درمورد رعایت حقوق بشر و آزادی‌های اساسی و تاثیر تحریم‌ها بر زندگی مردم- که حکومت از آن سو استفاده می کند و بر اختناق می‌افزاید- تاکید بر آزادی و یا محاکمه علنی رهبران جنبش سبز از محورهای اصلی در گفتگو با شورای اروپا بود.

در خاتمه این توضیح لازم است که به دلیل شفافیت در روابط و گفتگو ها ، این گزارش منتشر می شود.


تاریخ انتشار : ۸ / اسفند / ۱۳۹۱

منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
28_02_2013 . 21:05
#27
نشست قابل تامل در پاریس



نام مقاله : نشستِ قابلِ تامل در پاریس

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


در روز ۶ اسفند ماه ۱۳۹۱ در پاریس نشستی معنی دار برگزار شد که نکات قابل تاملی در آن وجود داشت . این نشست می تواند تمرین همنوایی دموکراسی خواهان خارج کشور شود که به داخل ایران به عنوان مبنا توجه دارند و رسیدن به دموکراسی را با تقویت جامعه مدنی هم سو می دانند و براشتراکات توجه می کنند و در عین حال توان نقد منصفانه یکدیگر را هم دارند و در این تمرین توان رعایت قواعد نقد هم را نیز می کنند.

نکات قابل تامل در این نشست :

۱- حضور افراد کیفی و موثری بود که در قالب سخنران و مدعو در آن شرکت کرده بودند که نشان می داد دررفع زندان موسوی و کروبی و رهنورد هم دل هستند و حاضر به اقدام مشترک در این مورد می باشند.

۲- تاکید بر اشتراکات مبنی بر تقویت دموکراسی‌خواهی و توجه به سیر مرحله‌ای برای رسیدن به دموکراسی خواهی در ایران با توجه ویژه به حقوق بشر و رسیدن به آزادی‌های اساسی که لازمه رسیدن به دموکراسی پایه‌دار است.

۳- تاکید بر اشتراکات در عین اتحاد عمل برای دفاع از آزادی رهبران جنبش سبز به عنوان ضرورتی که به تقویت جامعه مدنی می انجامد. طرح انتقادات با زبان نرم و منصفانه از برخی از سیاست‌های شورای هماهنگی راه سبز امید و برخی سایت ها و اشخاص .

۴- پیشنهاد عملی آقای بایک امیر خسروی برای تشکیل کمیته جهانی برای آزادی رهبران جنبش سبز و زندانیان سیاسی به کمک چهره های حقوق بشری به عنوان راه کاری که می تواند به هم گرایی و هم‌نوایی نیرو های خارج از کشور منتهی شود . اقدامی که در هر شرایط می تواند داخل را به خارج نزدیک کند و هم سویی نیرو ها را برای رسیدن به آزادی های اساسی که نیاز جامعه ماست افزون کند.

۵- این گردهمایی که با امکانات محدود اما خود جوش برگزار شد نشان داد که هم نوایی بر سر مسائل عینی و ملموس در عین وجود اختلاف نظر می تواند به هم کاری بر سر تحقق آزادی های مدنی منتهی شود که مضمون آن ایده و برنامه محوری به جای شخص محوری یا گروه محوری می باشد در عین این که هر جریان و شخص جایگاه خود را دارد.

۶- باید دید که دموکراسی خواهان ایرانی می توانند صبورانه برسر تحقق آزادی های اساسی بر محور برنامه محوری به توافق عملی برسند؟

این نشست از نمونه‌های امید بخش چنین توافق هایی بود که قدمی در این راه قلمداد می شود.


تاریخ انتشار : ۱۰ / اسفند / ۱۳۹۱

منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
07_03_2013 . 13:07
#28
چهار فیلم مورد توجه هالیوود



نام مقاله : چهار فیلمِ موردِ توجهِ هالیوود

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : نگاهی به چهار فیلمِ موردِ توجه دنیای هالیوودی


امسال، از چهار فیلم مورد توجه دنیای هالیوودی، سه فیلم مضمون سیاسی دارند که تامل‌برانگیز است:

۱. لینکلن ۲. جانگو ۳. سی دقیقه بعد از تاریکی ۴. آرگو

۱. لینکلن در جهت هم گرایی در جامعه امریکاوتقویت هم بستگی ملی است. درسخت‌ترین شرایط ابراهام لینکلن موفق می‌شود که جمهوری امریکا را نجات دهد و درعین حال اصل مهم ضد برده داری را هم به تصویب برساند وانفصال امریکا را منتفی کند. این هنر بزرگی است که در فیلم به آن بسیار توجه شده است. اسپیلبرگ تکنیسین بزرگی در فیلم سازی است و در این نمایش بزرگ از انسانی بزرگ موفق عمل کرده است. اما پیام اجتماعی فیلم مهم است همبستگی ملتی که –همبسته- نیست اما در عمل براساس منافع خود توانسته با به کار گرفتن و هماهنگی ۳عنصرپول، تحقیقات و اطلاعات و توان نظامی قوی‌ترین قدرت جهان شود. جایزه بهترین بازیگر به این فیلم هم جالب توجه است. البته توان ایجاد همبستگی ملی در میان متنوع‌ترین مردم جهان کار آسانی نیست. به هنر بزرگی نیاز دارد.

۲. جانگو از جنس دیگری است؛ در حقیقت افسانه سازی بر تاریخ است تا دلجویی از سیاهان و بردگان کرده باشد که امروز رئیس جمهور کشور، آن یک سیاه است؛ امری که در هیچ کشور غربی متصور نیست. این مسئله در حقیقت نشان از دستاورد مدنی در امریکا دارد که از سیاست، قدرت و سلطه امریکا در جهان برای شهروندانش جدا می‌شود و سوژه قابل تحمل و تامل برای نمایش شکوه امریکایی که بسیاری از مردم جهان ازقدرتش دردگرجاهای دنیا شکوه وناله می‌کنند. این جلوه‌های گونا گون و متضاد از امریکا حکم نهایی یکسان در باره جامعه وحکومت امریکا را دشوار می‌کند. جایزه بهترین کارگردانی هم عنوان با مسمایی است برای این فیلم.

۳. اما داستان ترور بن لادن مسئله دیگری است؛ این فیلم که ۳۰ دقیقه بعد از تاریکی نام دارد، نشان می دهد که فاصله منافع و دیدگاه درجنگ تمدنی چقدر زیاد است و سوتفاهم های نابود کننده ای می تواند میان تمدنها ایجاد شود بدون اینکه ریشه درواقعیت داشته باشد. شکنجه توجیه شده اعضای القاعده در فیلم بسیارعریان است. خشونت القاعده که شکنجه را توجیه می کند و قدرت امریکایی زمانی که خود را درخطرمی بیند و دیگر حقوق بشرو حقوق اولیه انسانها را درتعلیق می کند وبرای این کار خود توجیه مردم پسندی هم دارد که فیلم آن را به خوبی نشان می دهد.

در این خشونت دو طرفه بازنده آنانی هستند که قصد دارند درصدد گفتگوی تمدنها درآیند، ازهویت خود دل نکنند، براعتقاد خود بایستند، اما هویت را لطیف وتعاملی می دانند و حاضرند آن را نشان دهند. در این میانه جریان های مذهبی مسلمان می مانند که چه می توانند بکنند؟ چرا به نظر می رسد نمی توانند دراین جدال بی طرف باشند؟آنان هم ازخشونت القاعده نگران هستند و هم از خشونت امریکا، اما همانند حکومت ایران القاعده را محصول غرب نمی دانند. بلکه آن را واقعیتی ازمجموعه اعمالی و رفتارهای استعماری و دیکتاتوری وسنت های عقب ماننده می دانند که درپیوند با هم وجدال با یک دیگر فاجعه می آفریند. فرامو ش نکنیم که القاعده محصول هجوم شوروی به افغانستان و یاری امریکا به پاکستان برای مقابله با شوروی بود، اما زمانی که شوروی رفت، القاعده که جریانی هویتی و قائم به خود بود، خود را سازمان دهی کردو در حال حاضر دشمن را غرب و امریکا میداند.

به مشاهده دیده ام که جذابیت القاعده به دلیل مقاومت در میان جوانان بالا است. تعداد زندانیان طرفدار القاعده در ایران هم رقم قابل توجه ای است. چنین نیرویی می تواند بر روند حوادث تائیر بگذارد. همین مسئله جریان القاعده را دارای قدرتی می کند که می تواند برروند حوادث جهان وخاورمیانه وکشمکش تمدنها اثر بگذارد. در این میان آنچه در فیلم خود را می نمایاند، هم توجیه خشونت وهم دامنه آن برای مواجه با دشمن است که دیگرمعیارهای انسانی را فراموش می کند.

۴. آرگو، فیلم دیگر که نوستالژی شکست وتحقیرآمریکایی ست هنوزبرای مخاطب امریکایی سوژه قابل مانوراست و به خوبی با احساس تماشاگر بازی و وقایع را اغراق می کند تا احساسات غربی ها برانگیزد. برای من که تهران ۱۳۵۸ را قبل از جنگ دیده ام صحنه های فیلم اغراق آمیز است. اعدام مصنوعی گروگانها یا تیرباران درخیابان یا فضا سازی شهردر اوایل انقلاب بسیارغیرواقعی است. فرارازفرودگاه هم که دیگرسینمایی است. اما فارغ ازاین ابعاد آرگو مورد تائید کاخ سفید قرار گرفت؛ چرا؟آیا تاکتیک اوباما برای حرکت دو گانه بود، یا تائید این فیلم به این دلیل بود که امریکای قدرتمند که بدون جنگ بر دشمنان خود پیروزمی شود، در این مصاف حقانیت هم دارد.

مضمون فیلم درعمل نجات امریکا بدون رودررویی با دشمن است؟ یاعلت انتخاب کاخ سفید دل داری از مخالفان بود که با ایران متناسب با شرایط برخورد اما درمنافع امریکا تردید نمی کند. برای ایرانیها آرگو فیلم خوبی نیست. چرا که زنده کردن نوستالژی شکست برای امریکایها که به شکست عادت ندارند، می تواند برطبل مقابله بدمد. البته اوباما را سر جنگ نیست اما استخوان لای زخم می ماند تا اطلاع ثانوی که می توان به بهانه آن ماجرا خلق کرد و دشمنی برافروخت. فیلم با غلو فراوان دربرانگیختن احساسات توانا بوده است. درحالیکه ازدریافت بسته امریکایی ها و حفاظت منظم از گروگان ها سخنی نیست. واقعیت آن است که ملتی که به لشکرکشی به جهان عادت دارد چگونه جان دیگران را به خطر می اندازد اما جان مردم خودش تا این حد عزیز است. این منطق را باید دو گانه نامید و فراموش نکرد که دولت های دیگر می توانند با این منطق امریکایی ها مقابله وهوادار جلب کنند و ایشان هم میان دار شوند، نیروی خود را جلب کنند و بر کوره جدال بدمند.

با مرور این چهار فیلم که از دو تای آن می توان به پویایی جامعه امریکا برای قدرت مند ماندن پی برد. لینکلن در جامعه ای همبستگی ملی را -در مردم ناهمبسته -می طلبد. مدیریت کردن لابی ها ی حامی کشورهای دیگردر امریکا بسیار سخت است هم چنین دل جویی از سیاهان هم کاری مهم است که فیلم جانگو می کند.

اما ۳۰ دقیقه بعداز تاریکی و آرگو به خاورمیانه مربوط می شود که نشان از راه دشوار تفاهم میان دو فرهنگ است که البته این دشواری را منافع و سیاست آورده است، این دو عامل را نمی توان نادیده گرفت. این دو فیلم استعداد مسئله سازی دارند و می سازند. این مسئله سازی برای ما و دموکراسی خطرناک خواهد بود، مگر آنکه چاره ای اندیشیده شود، که غرورهردو فرهنگ و حوزه تمدنی را رعایت کند.


تاریخ انتشار : ۱۷ / اسفند / ۱۳۹۱

منبع : سایت روزآنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
08_03_2013 . 12:24
#29
عشق و آگاهی؛ رویین – رقیه



نام مقاله : عشق و آگاهی : رویین _ رقیه

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : درباره‌ی روئین عطوفت، و همسرش


صحبت رویین عطوفت است که گرم می آید و خوش می گوید و دریا دلی است که همه را می پذیرد. او بیش از ۲۰ روز است که در انفرادی به سر می برد. یک جرمش آن است که محفلی ماهانه در خانه داشت که هر اندیشمند و اندیشه ورزی را با هر گرایش به خانه می خواند تا از جان کلام او تحفه ای برگیرد و حاضران نیز بر برگیرند.سخاوتمندانه سخن بگویند، پاسخ بشنوند. رنگین کمان نام این محفل بود.

رویین زندان دیده است، سختی کشیده در زندگی ،همانند ترکان سخت کوش، اما کینه از کس به دل ندارد. بی گمان آنان که او را می شناسند می دانند که چه می گویم.

رویین عاشق است، عشق به آگاهی، عشق به شریعتی، اما بی تعصب. همه می دانند که این فروشنده ساده انتشارات چاپخش، یک فروشنده نبود، کافی بود که کتابی را از وی بخواهی از هر جایی که بود، تهیه می کرد.حتی تلفنی از هر شهر ایران که ازوی بخواهند ، برایشان می فرستاد، آنچنان گرم برخورد می کردکه دفعه بعد هم اگر خواسته ای داشتی، مراجعه کنی. این کوه کنی با تلاش پر محبت را برای آگاهی بخشی با عشق می کرد .

شاید کتابهای آگاهی بخش که او به سراسر ایران فرستاده است خود رکوردی شود. اما این همه داستان روئین نیست، مهم عطوفت وی است.

برخی از اسامی با مسما هستند، رویین عطوفت. برخی رویین هستند اما همراه کردن رویین بودن و عطوفت داشتن هنر دیگری است. خستگی ناپذیر خدمت می کرد و در اطرافش مهربانی می پراکند. هستند انسانهایی که رویین هستند، اما خشونت ، کینه و فاصله خلق می کنند، و اما رویین ما ، عطوفت هم دارد.

هر جا که عنصر روشنفکری مذهبی، کاری مربوط به آگاهی داشت، رویین حاضر بود.

کلاسهای درس هدی صابر، مهندس سحابی، رضا علیجانی،دکتر پیمان، خانم طالقانی و….. مراسمات عمومی همه ملی مذهبی ها، حتی نیرو های دموکرات، بدون اینکه توقعی داشته باشد.

جمله مهم و راهبردی داشت که تکرار می کرد: هر کس کاری می تواند بکند. یکی سخنرانی می کند، یکی چای بیاورد. مهم این است که کاری کنیم که وظیفه خود را انجام دهیم. این جمله را با همان لهجه ترکی – فارسی که چون قند شیرین است تکرار می کرد. تکیه کلام او واژه ماشاالله است که نشان از دید مثبت و تائید آمیز وی به زندگی و تلاش دیگران دارد.

اما رویین را همسر و همراهی عجیب است که نامش رقیه است. بارها گفته ام و باز می گویم که اگر شریعتی حسن و محبوبه ساخت که چندان واقعی نبودند. اما این شانس خانواده شریعتی، پوران خانم و فرزندانش و ماها و همه دوستانش و…. بود که رویین – رقیه را دیدیم که نمادی از خدمت بی منت هستند.

انسان‌هایی هستند که فراوان حرف می زنند، اما عمل کافی ندارند، مانند نگارنده. اما انسانهایی هستند که فراوان حرف نمی زنند، اما بستر ساز و موج ساز و دریا دل و کار راه بینداز هستند، درباره اینان زیاد نمی توان جمله ساخت، بخاطر اینکه زندگی ایشان ساختن است. پس به زیاد سخن گفتن، نیاز ندارند. اینان مصداق همان ضرب المثل هستند که دوصد گفته چون نیم کردار نیست . رویین و رقیه مصداق عمل آگاهانه به عشق و دوستی و آگاهی هستند که زندگی خود را در این راه گذاشته اند. آن هم با نگاه مدنی، باور به حقوق شهروندی هر ایرانی که به واسطه تجربه سخت آن را بدست آورده اند.

رویین عطوفت در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات است. همه محافل ملی ـ مذهبی و دیگران… در زیر فشار هستند که در هر شهر باید این محافل تعطیل شود: قزوین، اراک، مشهد، اصفهان، تبریز، و...

رویین پیوند عشق و آگاهی است که در پیوند این دو ایثار خلق می شود. این خانواده روزهای سخت فراوان دیده اند، اما هر سختی باز سخت است. فراموش نکنیم که اینان سرافراز در عمل هستند و برای عقیده خود، عمل کرده اند، این گونه عمل کردن داوطلبانه و بی منت ، نیاز جامعه ما ست.

پس رویین ـ رقیه را نمادی از عشق، آگاهی بدانیم، و جلوه‌ای از عمل صالح، برایشان آرزوی‌ی صبوری بیش‌تر کنیم. قدرشان را بدانیم که مشعل راه‌اند.


تاریخ انتشار : ۱۸ / اسفند / ۱۳۹۱

منبع : سایت ملی - مذهبی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
11_03_2013 . 21:16
#30
عدالت کور و حق‌طلبی مادر ستار



نام مقاله : عدالتِ کور، و حق‌طلبی‌ی مادرِ ستار

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : در موردِ ستار بهشتی


داستان تلخی است ماجرای ستار بهشتی. چرا که حکومتی که قاضی القضات آن مدعی است که مجری عدالت شریعت شیعه و علی است،توانسته پرونده بررسی مرگ ستار را از مسیر خود منحرف کند. مطلب از این قرار است که ماموران امنیتی توانسته اند از پدر وی رضایت بگیرند؛ پدری که قربانی شرایط سخت اجتماعی بوده و مدتها از خانواده جدا بوده است. و ستاری که درحقیقت هم پدر و پسر خانواده بوده و به گفته مادرش به عنوان سرپرست خانواده حتی ازدواج خود را به تاخیرانداخته بود.

ستاربهشتی منتقد حکومت بوده و پس از دستگیری زیر شکنجه قرار گرفته و اینک مشخص شده که در زیر شکنجه کشته شده است. اما حکومت زور پرور تلاش کرده که از پدرستاررضایت بگیرد؛ که ظاهرا این امضا را هم از وی گرفته است. مطابق قوانین داخلی این امضا باعث می شود که حق خواهی مادر ستار تحت الشعاع قرار بگیرد.

حکومت با این اقدام به گزمه‌های - مست از قدرت – اطمینان داده است که درحمایت حکومت از خود تردید نکنند. اگر چه مطابق قوانین ایران باز دادستان می تواند دعوا را به محکمه ببرد، چون پرونده ستار ابعاد سیاسی و اجتماعی دارد و دعوای شخصی نبوده و حتی دادگاه انتظامی هم می تواند طرح دعوا کند چون مطابق قوانین داخلی مشخص شده که رفتار مامور،جرم محرز بوده است. باز هم مطابق قوانین داخلی کمیسیون اصل 90 مجلس هم می تواند پرونده پرسش از قوه قضائیه را راه بیندازد و تا به نتیجه رساندن کار آن را ادامه دهد؛ اما همه این اقدامات متوقف شده است.

اینک در شرایطی که وکیل پرونده هم تحت فشار است، مادرستارکه در حقیقت وارث اصلی خون پسر است ـ چون به جان پرورده و به اشک، جان به آب حیات داده ـ می گوید ازخون پسر نمی‌گذرد.

حال انتظار آن است که گزارش گر ویژه حقوق بشر و نهادهای حقوق بشری با طرح پرونده در مجامع جهانی دولت ایران را وادار به رعایت عدالت کنند. آن‌ها می توانند این کار را با پرسش درباره سیری که این پرونده درمراجع قضایی ایران سیرنکرده آغاز کنند و اینکه چگونه این همه اقدامات که می توانسته در پی گیری پرونده، حتی مطابق قوانین داخلی کشور رخ دهد، متوقف شده است.

اما تلخی گزنده، نحوه اجرای عدالت درباره شهروندی ایرانی و از اقشار پایین شهری اما شجاع است که حق‌گویی کرده است. او که بدون اینکه زبان بلرزد ازحاکم انتقاد کرده، سزایش خوردن ضربات مرگ آور بوده است. به راستی مصلحت نظام که چه ها نمی‌کند. نظامی که خود را نماینده پا برهنگان می‌داند با این شهروند جنوب شهری که حق گویی کرده چه نکرده است؟

همیشه گفته‌اند و باز می‌گویند که با عمل است که میزان صداقت محک می خورد نه با حرف؟ ای مدعیان عدل علی.


تاریخ انتشار : ۲۱ / اسفند / ۱۳۹۱

منبع : سایت روزآنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
19_03_2013 . 20:51
#31
خارج صدای عمیق تر از داخل...؟



نام مقاله : خارج، صدای عمیق‌تر از داخل...؟

نویسنده : تقی رحمانی

موضوع : _____


در ادامه بحث نسبت داخل و خارج، سخن این است که خارج کشور صدای عمیق‌تر داخل است یا صدای مستقل و تند‌تر و منفصل از داخل؟ حالت دوم یعنی هر کدام راه خود را بروند و اگر زمانی به هم رسیدند در تلاقی موقت با هم باشند اما باز با ادبیات جدا و متفاوت رفتار کنند.

از هر جنبش اجتماعی هر کس منظور خود را اقامه و بر خواسته خویش پا فشاری می‌کند. نتیجه این رفتار تاکنون هم به نفع محافظه کاران و اصلاح طلبان محافظه کار داخلی بوده و هم در عمل به نفع حکومت. چرا که ایجاد فاصله میان نیرو‌های داخل و خارج، راهبردی امنیتی است که از سوی حکومت پی گرفته می‌شود و ادامه دارد، نتیجه خود را هم می‌دهد.

در جریان جنبش سبز بخشی از خارج از کشور که تریبون هم داشت برخواسته‌های خود پافشاری کرد؛ خواسته‌هایی که درراستای مطالبه محوری نبود، درحالیکه راه دموکراسی در جامعه ما درپی گرفتن مطالبه‌محوری، حتی بوسیله نیروهای سیاسی است. این نکته‌ای ظریف است زیرا نیروی سیاسی با طرح مطالبه‌محوری به مردم نزدیک و شناخته می‌شود در غیر این صورت نیروی خارج ازکشوری که به دلایل گوناگون در جامعه شناخته شده نیست، چگونه می‌تواند مورد توجه قرار بگیرد.

این بخش از اپوزیسیون، مطالبه محوری را به مرحله براندازی رساند. از طرفی در میانه ماجرا از رهبران جنبش سبز توبه طلبید و بعد ازمدتی در صدد رهبرسازی و جایگزین‌سازی برآمد و در این حرکت نه توان رهبران، نه توان اقشار حامی جنبش و نه توان خود را در نظر گرفت، در نتیجه بر آفت جنبش سبز تاثیر گذاشت. هنوز هم هیچ جمع‌بندی مورد توافقی صورت نگرفته تا گذشته چراغ راه آینده باشد. هر چند در جمع‌بندی‌های جداگانه هر جریان حرف خود را می‌زد بدون اینکه دیدگاه دیگری را بررسی کرده باشد. اینک برخی از داخل کشور، تندروی خارج را و عده‌ای در خارج، ملاحظه کاری داخل را بهانه می‌کنند و آن را آفت جنبش می‌دانند.

با این حساب داخل و خارج می‌شود دو جریان موازی که به هم نمی‌رسند؛ اینجاست که باید پرسید این رخداد به نفع کی و چه جریانی است؟ درعین حال توجه مهم این است که ما چه می‌خواهیم؟ آزادی‌های اساسی که ضامن دموکراسی است، یا رهبری سیاسی؟ اگر دومی را می‌طلبیم چقدر توان آن را داریم؟ آن هم با توجه به گسستی که خارج با داخل دارد و حکومت هم آن را حفظ می‌کند. حفظ این فاصله برای حکومت راهبردی است و روی آن برنامه‌ریزی می‌کند؛ آن هم در شرایطی که رهبری از خارج ممکن به نظر نمی‌رسد.

اما هم داخل و هم خارج به هم نیاز دارند منتها تنظیم راهبردی در اهداف لازم است. بی‌گمان خارج در حال حاضر نمی‌تواند رهبری حرکات اجتماعی را به عهده بگیرد اما می‌تواند با توافق راهبردی بر رهبری تاثیر بگذارد. پس اهداف می‌تواند مورد بحث قرار بگیرد. توافق بر روی اهداف در حرکات آینده بر هم کاری تاثیر مثبت دارد.

اینکه چه کسی سکان‌داراین تحقق اهداف شود امری ثانوی است؛ در تمام کشورهای همانند ما راه آزادی بوسیله کسانی در قدرت بازشده که گذشته قابل نقد داشته‌اند. دولت نفتی و بر آمده از انقلاب این ویژگی را دو چندان می‌کند. در ضمن در تاریخ صد واندی کدام جریان بدون پایگاه مشخص داخلی توانسته رهبری جنبش را در اختیار بگیرد؟ در جریان جنبش سبز نقد‌ها به رهبران جنبش را ازمقبولیت نینداخت اما بر روحیه مردم برای مقاومت تاثیر منفی گذاشت.

انتخابات پیشرو
انتخابات و فضای آن نشان از توان و تاثیر نیرو‌ها دارد. در وهله اول، آنان که می‌گفتند جنبش باید از خارج رهبری شود توان خود را در تاثیر بر شرایط آزمودند. بدون قصد تحقیر و کوچک شماردن باید توجه داشت که ساختار قدرت دولت نفتی و سابقه تاریخی در ایران گواهی می‌دهد که خارج از کشور موثر است نه تعیین کننده. برای موثر شدن باید نیروی تعیین‌کننده را شناخت و شرایط را بررسی کرد. اگر به چند نکته توجه شود آن زمان است که هنوز می‌توان نقش موثر را خوب بازی کرد.

۱. در تحولات ایران هنوز نیروهای داخل حکومت بازیگرهستند که دلایل آن متفاوت است. شناخت این بازیگران بدون داشتن توهم در مورد نقش آنان مهم است. به عنوان نمونه نقش هاشمی و خاتمی با نوشتن هزاران مقاله درست در نقد آنان تغییر نمی‌کند، اما می‌توان در راستای مطالبه‌محوری از این نقش سود جست. در خارج مقالات فراوان نوشته می‌شود اما راهبردی بودن آنان تا چه میزان است؟

۲. ذهنیت بسیاری در داخل کشور نسبت به خارج اصولی و درست نیست؛ هر موضع ذهنی و رایکال این ذهنیت را نامناسب‌تر می‌کند که چندان کارساز نیست. اختلاف در میان خارج از کشوری‌ها، که بروز آن شدید‌تر است، برای داخل ایران فرساینده است و بر روحیه و قضاوت داخلی‌ها تاثیر نادرست می‌گذارد. همچنین از تاثیر خارج می‌کاهد. آنچه اختلاف را کم می‌کند رسیدن به راهبرد هماهنگ با داخل است که اثرگذار هم باشد. در این راستا است که نقد منصفانه ازداخل هم موثر هم می‌شود.

۳- در انتخابات اخیر هم، اگر توجه کنیم بعد از هزاران مقاله و نقد نوشته شده در خارج، باز بازیگران اصلی در انتخابات خود را نشان می‌دهند. اگر کسی به دنبال مطالبه‌محوری است چه موضعی می‌تواند بگیرد، تا کار ساز باشد؟

در این مورد می‌توان به این نکته توجه کرد که، برنامه بیت حضور۳ کاندیدای اصلاح طلب است و می‌داند که اگر اجماعی نباشد اصلاح‌طلبان بازشرکت می‌کنند. پس به خاتمی و حتی هاشمی می‌گوید نباید بیایند تا هم خط خود را پیش ببرد، هم مانع اجماع اصلاح‌طلبان شود.

این برنامه زمانی کامل می‌شود که مشایی رد صلاحیت شود و اگر احمدی‌نژاد استعفا داد، انتخابات را سپاه برگزار کند. بیت در حال حاضر از فشار غرب نگران نیست. البته در بیت دیدگاهی شکل گرفته که به جای مشایی فرد دیگری از جناح دولت کاندیدا شود.

حال چگونه می‌شود این بازی را برهم زد یا پرهزینه ساخت که اگر بیت رهبری به خواسته خود رسید لااقل هزینه بیشتری بدهد؟

چه می‌توان کرد؟
۱. تحریم انتخابات از آغاز به هر بهانه، چه به دلیل در زندان بودن موسوی وکروبی یا به دلایل دیگر؟
۲. فرصت دادن به بیت که تا می‌تواند مانع اجماع اصلاح طلبان و برگزاری انتخابات با سه کاندیدای اصلاح طلب ضعیف شود.
۳. حرکت به سوی اجماع نسبی اصلاح‌طلبان با یک کاندیدای واحد که بتواند حمایت موسوی و کروبی را هم جلب کند و در نتیجه رد صلاحیت آن یک کاندیدا پرهزینه شود؛ کاندیدایی که اگر در انتخابات شرکت کند موج ایجاد خواهد کرد. ما به این موج مردمی احتیاج داریم. با طرح مطالبات می‌توان فضا ساخت و حتی همه کاندیدا‌ها را وادار به ارائه برنامه بهتر کرد. نتیجه این مطالبه محوری نشاط بیشتر جامعه است و اگر بیت رهبری و سپاه هم مقاومت کند، نتیجه آن ریزش بیشتردر ساخت قدرت حاکم است.

حرکت آخر را باید آزمود. می‌توان برای این حرکت تحلیل و فضا ساخت. این بهترین اقدام ممکن است که می‌توان روی آن حساب کرد.

فراموش نکنیم مطالبه محوری در میان دموکراسی خواهان در خارج جایگاه مهمی داشت، که باید هنوز داشته باشد. موضع مطالبه‌محوری برنامه و اهداف را به جای فرد می‌گذارد و نکته مهم‌تر اینکه جامعه ما به فضای باز نیاز دارد. خارج از کشور در تحقق این فضا چه می‌تواند بکند؟


تاریخ انتشار : ۲۸ / اسفند / ۱۳۹۱

منبع : سایت روزآنلاین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان