مجموعه آثار ۲
29_07_2013 . 15:35
#14
حر ۱
نویسنده : دکتر شریعتی

موضوع : حر

مجموعه : مجموعه آثار ۲


الحر حر علی جمیع احواله، ان نابته نائبته صبر لها و ان تداکت علیها المصائب لم تکسره و ان اسرقهر و استبدل بالیسر عسرا. حر، در همه حال حر است، هرگاه پتک ایام بر او ضربه‌ای فرود آورد، سر را سندان صبور می‌کند و اگر بر سر هر ضربه‌ای انبوه مصائب نیز هجوم آرند، هرگزش نشکند، هرچند به بندش کشند و به بیچارگیش کشانند، و راحت از او رخت بندد و روزگار بر او سخت گیرد. امام صادق (ع)

تقدیر هم، گاه در شگفت‌آفرینی‌های معجزه‌آسای خویش، زیبایی و ذوق بسیاری به خرج می‌دهد. در کارخانه عظیم خلقتش- که شبانه‌روز می‌چرخد و سنگها، گلها، درختها، ماهیها، پرنده‌ها، حشرات، چهارپایان، ددها، دامها و آدمهای بیشماری می‌سازد، همه تکراری، استاندارد شده و مثل هم- گاه در میان، تفننی ظریف می‌کند، از روال عادی کارش خارج می‌شود و بدیعه می‌آفریند، به استثناءسازی دست می‌زند: شعری می‌سراید، اثری هنری خلق می‌کند، و ذوق و زیبایی نشان می‌دهد.

تولیدکننده‌ای را می‌ماند که کالای مصرفی می‌سازد، همه یکنواخت قالبی و بازار پرکن، «بساز و بفروش». اما گاه به گاه برای نشان دادن هنرش، برای خلق، اصالتی، و ایجاد لذت روحی‌ای، برای بعضی از خواص، هدیه به برخی از دوستان، یا نه، اصلاً «برای دل خودش»، چندتایی را هم «جور دیگری» می‌سازد، در ساختمانشان خودش دست می‌برد، روشان کار می‌کند، ابتکار می‌کند. این جور کالاها، نه دیگر از روی «شماره»شان، که از روی «شخصیت»شان شناخته می‌شوند، اسم خاص دارند، یکتایند و بی‌جانشین، وقتی نیستند و وقتی نیست می‌شوند، جایشان همیشه خالی می‌ماند. یک اثر هنری‌اند، بی‌نظیر و بی‌بدیل، نه «کالای مصرفی»، استاندارد شده و بیشمار. اینها گویی بیشتر برای ویترینند و نمایشگاه، برای شناختن، برای تماشا و تأمل، نه برای انبوه کردن در انبار، عرضه کردن در بازار، خر در خروار.

در یک کلمه می‌توان گفت که، اینها «شخصیت» دارند، ویژگیهای فردی‌ای که در میان نوع خودشان، ممتازشان می‌سازد. مثل اعلی و بی‌مثالند: از میان الماس‌ها، «کوه نور»، از میان شمشیرها، «ذوالفقار»، از میان دیوارها، «دیوار چین»، از میان سدها، سد «ذوالقرنین»، از میان خانه‌ها «کعبه»، از میان سیارات که بر گرد خورشید جهان ما می‌گردند، «زمین» و...

... از میان همه شهیدان، در تاریخ انسان و فرهنگ اسلام- که نثار عاشقانه خویش را در طواف بر گرد حقیقت انتخاب کردند- حر. صحنه را ببین(۱) که دست تقدیر، برای خلق چنین اثری،چگونه هنرمندانه و کامل چیده، و وسایل کار و عوامل دست اندرکار آفرینشی بی‌مانند را، همه از «مطلق»ها برگزیده، و انگار برای آنکه بر تم اصلی داستان، تأکید هرچه بیشتری کرده باشد، چهره قهرمان خویش را هرچه درخشانتر بنماید، عالیترین اثر را بیافریند، و قویترین تأثیر را بدان ببخشد، همه امکانات خویش را به کار گرفته است.
سخن از یک انتخاب است: عالیترین تجلی وجودی نوع انسان، معنی انسان، فلسفه هستی انسان، و در عین حال دشوارترین مسئولیت انسان.

اما کدام انتخاب؟ آدمی همواره در انتخاب است. هر روز چند و چندین بار، شغل، رشته تحصیل، دوست، سرگرمی، مسکن، همسر، جهت‌گیری سیاسی، موقع اجتماعی، راه، وسیله، مد، و ... حتی، صبح که برای بیرون آمدن از خانه به سراغ عمامه یا کلاه، کراوات، یا عصایش می‌رود.

اما، نه، اینجا عالیترین، دشوارترین، سنگین‌ترین، و در عین حال دردناکترین انتخاب: حقیقت و باطل، آن هم نه در جدل‌های فلسفی، علمی، کلامی، فقهی و فرقه‌ای، که در جدال میان راستی و فریب «دین»، داد و بیداد «سیاست»، برابری و تبعیض «مردم»، و آزادی و اسارت «انسان»، انسانی در انتخاب «فاجعه» یا «فلاح»، یعنی انتخاب «چگونه بودن» خویش، آنهم به چه قیمت ؟ «بودن» یا «نبودن» خویش.

و اما در اینجا داستان‌پرداز تقدیر برای آنکه بر دشواری و عظمت و قدرت انتخاب، بیشترین تأکید را کرده باشد، بدان، فشردگی، قوت و شدت خارق‌العاده‌ای بخشیده است، و این است که قهرمان داستان را در نقطه‌ای «میانه» دو قطب فاجعه، یا فلاح جای نداده است، تا به تعبیر مولوی با خود بگوید «این کنم یا آن کنم» ؟ او را در قلب فاجعه نشانده و غرق در فاجعه، و ... چه می‌گویم ؟ آلت فعل فاجعه، افسر با نام و نشان و مأمور دستچین شده و دست نشانده، و فرمانده سپاه فاجعه. سپاهی که از کاخ فاجعه آمده است، تا بر کوخ خلق تاختن آورد و در این «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل»، که خلایق را در برگرفته، چراغ هدایت را بکشد، و «کشتی نجات»(۲) را بشکند، «خیمه‌گاه فلاح» را به فرمان «قصر فاجعه» به آتش کشد، و شگفتا که در این داستان، قهرمانی که فلاح را انتخاب می‌کند، همو است، همو که فرمانده فاجعه بود.افسری که مأمور تعقیب مجاهدان بود، و فرمانده یک نیروی گشتی، و نخستین کسی بود که به فرمان «غاسق»(۳) راه را بر فلق بست، و به وسوسه «خناس»(۴) که بر سر مردم بند زور می‌بندد و در میانه امت، مرز تبعیض می‌نهد- پاسداران «امامت» و «عدل» را که برای آگاهی و نجات مردم به شهر انقلابی کوفه می‌رفتند، به قتلگاه کربلا آورد، و امام ایمان و امید آزادی را به چنگال اسارت و کفر سپرد.

و باز برای تأکید بیشتر، تشدید بیشتر، «زمان انتخاب»(۵)- ظرفی که در آن انتخابی انقلابی، آن هم با این عظمت، تکوین می‌یابد- نه در آگاهی تدریجی و تأمل و تجربه یک عمر، که در یک «نیم روز»، صبح یک روز، روز عاشورا. یعنی در آخرین ساعات، آخرین فرصت، لحظات پر تب و تابی که چون برق و باد می‌گذرد، و همه چیز از دست می‌رود، همه چیز پایان می‌گیرد.(۶) حادثه به آخرین نقطه اوج خویش رسیده است، دقایق دردناک و پراضطراب قبل از انفجار!

و اما برای آنکه، تناقض و تضاد میان دو قطب خیر و شر، زشتی و زیبایی، حق و باطل، پاکی و پلیدی، حق‌پرستی و حق‌کشی، عدل و جور، آزادی و اسارت، رشد و غی، و بالاخره فلاح و فاجعه در اوج حدت ارائه شود، و قدرت تحریک و تأثیر به نهایت برسد، کارگردان آگاه و هنرمند، باید مظاهری را برای هر یک برگزیند که بیشترین، نافذترین و عمیق‌ترین قدرت نمایندگی و بیان و تجسم مفاهیم خدایی و ابلیسی را دارا باشند.(۷)

در یک قطب «پرومته» و در قطب دیگر عفریت ؟ یا دیو و پری ؟ فرشته و ابلیس ؟ مهر، خدای خیر و برکت، وست(۸)، خدای شرارت و نفرت ؟

نه، این چهره‌ها داستان را فانتزی می‌کنند و متافیزیکی. این داستان از واقعیتهای انسانی سخن می‌گوید و باید با انسانهای واقعی بیان شود، باید چهره‌ای بشری داشته باشد، و ناچار سبکی رئالیستی. رستم و افراسیاب ؟ فریدون و ضحاک ؟ اسپارتاکوس و کراسیوس ؟

نه، اینها چهره‌های قومی‌اند یا طبقاتی، و محتوایی ناسیونالیستی دارند. این داستان نباید به مرز و بوم یک قوم و یک سرزمین، محدود باشد، از آن تمامی بشریت است، و باید زمینه‌ای جهانی بدان داد و محتوایی اومانیستی.

هابیل و قابیل ؟ خضر و اسکندر ؟

نه، نباید چهره‌ها را از ماقبل تاریخ، میتولوژی، اساطیر، داستانها، افسانه‌ها گرفت. این کار خصلت واقع‌گرایانه نمایش را تضعیف می‌کند، و چهره‌ها را مجهول می‌نماید و دور، و در نتیجه کم‌تأثیر، شخصیتهای این داستان باید شناخته شده باشند و نزدیک و ملموس، داستان باید خون داشته باشد و گرمی حیات و جرم حقیقت.

ابراهیم و نمرود ؟ موسی و فرعون ؟ مسیح و یهودا ؟ یحیی و هرودیس ؟

باز هم نه، خواننده و بیننده خود را در برابر شخصیتهای خارق‌العاده، رب‌النوعی، متافیزیکی، استثنائی و قهرمانانی که از جنس ما نیستند، از آب و گل دیگری سرشته شده‌اند(۹) و جوهر و ذات و تبار برتری دارند و جزء از «ما بهتران»اند، می‌یابد. و این از آموزندگی و اثرگذاری داستان می‌کاهد. چه، مردم عادت کرده‌اند که، پیامبران را بیشتر ملکوتی و لاهوتی و ماوراءالطبیعی و آسمانی پندارند، و آنان را مافوق انسان خیال کنند، و در حالی که ارزشهای آنان را می‌ستایند، هرگز در اندیشه تقلید و تبعیت و آموزش و عمل آنها نباشند، و اساساً آنها را خصلت‌هایی غیبی و غیربشری و در نتیجه، در زندگی خود محال تلقی کنند.

در حالی که فلسفه اساسی این داستان در آموزندگی آن است. ارائه قدرت شگرف انسان، در تغییر انقلابی خویش و نفی تمامی خصلتهای اجتماعی و طبقاتی و خانوادگی و حتی موروثی خویش در یک انتخاب انقلابی، و نشان دادن معجزه‌ای خدایی، که از آگاهی و اراده انسان عادی و حتی آلوده و وابسته سر می‌زند، و بنابر این باید قهرمان داستان، انسانی چون همه انسانها باشد، آن هم با کوله‌باری از ننگ و گناه. و سمبل‌های نماینده دو قطب، از میان چهره‌های تاریخی، واقعی، و نزدیک به ما و متعلق به تمامی بشریت تعیین گردد. بنابر این دایره انتخاب محدود است.

در این میان تاریخ اسلام، زنده‌ترین، نوترین، مستندترین، شناخته‌ترین و غنی‌ترین فرهنگ زاینده و پرحرکت است، و سرشار از تضادها و تجربه‌ها و درگیریها و خلق حادثه‌ها و احساسها و ارزشهای انسانی. دو جریان متضادی که همیشه با سرگذشت و سرنوشت بشریت همراه بوده است و جامعه انسانی را در تمامی ابعادش دوقطبی کرده است، در اسلام چهره اموی و علوی می‌گیرند، و در میان این دو حزب- که فاجعه و فلاح را به اوج رشد خویش رسانده‌اند، و فاصله تضاد را تا دو بینهایت کشانده‌اند- دو سیمای معاصر متضاد هست، که هر کدام مظهر روشن و کامل قطب خویش شده‌اند، تا آنجا که به صورت سمبل درآمده‌اند، و در فرهنگ مردم ما چهره رب‌النوع‌هایی را یافته‌اند که هاله‌ای از اسطوره و «میت»(۱۰) بر گرد سرشان شکل گرفته است، و شگفتا، که در دو سوی صحنه تضادی که در برابر انتخاب قهرمان ما ترتیب داده‌اند، همین دو سیما دیده می‌شود:


یزید و حسین

به راستی اگر این داستان را نویسنده‌ای بزرگ و آگاه، یا کارگردانی هنرمند و زبردست، به نیروی فرهنگ و خیال و اعجاز هنر خویش خلق کرده بود، اثری جاوید و حیرت‌آور بود، که باید بر «خالق آن» آفرین گفت. و اکنون که می‌بینیم این یک رویداد تاریخی است، و شخصیتهای آن در عالم واقعیت، حتی در زمان و زمینی مشخص و شناخته، وجود حقیقی داشته‌اند و خالق آن دست توانای تقدیر بوده است، باید بر او به عنوان «احسن الخالقین» تبریک گفت.

آری، تقدیر، گاه در شگفت‌آفرینی‌های معجزه‌آسای خویش زیبایی و ذوق بسیاری نشان می‌دهد.(۱۱)

نام این قهرمان چیست ؟ برای یک شخصیت تاریخی آنچه به حساب می‌آید، نقش اوست، نه نامش. چه، نقش وی نماینده ارزش وجودی و معرف شخصیت اوست، و نامش لفظی است که بر اساس ذوق و سنت خانواده به وی داده‌اند. اگر داستان مخلوق اندیشه و هنر یک نویسنده بود، نام وی را آگاهانه انتخاب کرده بود، و سازگار با شخصیت و نقش شخصیت، و بنابر این طبیعی است که باید از نامش، و معنی و موسیقی نامش و هماهنگی آن با شخصیت و نقشش پرسید. اما وی که یک شخصیت واقعی است، در لحظه تولد، مادرش نامی برایش برگزیده است، و چنین نامی نماینده ذوق مادر او است چه، خود او هنوز هیچ نبوده است. اما این مادر انگار که از نقش خارق‌العاده و انقلابی نوزاد خویش در پرشکوه‌ترین صحنه تاریخ فردا آگاه بوده، و رسالت استثنائی‌ای را که دست سرنوشت خودساخته وی، برایش تدارک دیده بود، می‌شناخته است، و در عین حال در انتخاب نام از ذوق سرشار، عمق فکری، احساس شعری، در فهم و زیبایی و خوش‌آهنگی و صلابت موسیقی لفظ، فرهنگ انسانی و خودآگاهی اعتقادی، برخوردار بوده است. چه، برای نامیدن کودکش، که خیره‌کننده‌ترین چهره انقلابی انسانی خواهد شد، و مظهر شگفت‌آورترین نقش، در رها شدن از زنجیر بندگی و انتخاب آزادی خواهد بود، کلمه «حر»(۱۲) را پسندیده است. این است که امام آزادی در لحظه‌ای که بر سر وی حضور می‌یابد، تا شکوه شهادت شگفت وی را، در بستر خاک خونین کربلا، به وی تبریک گوید، آگاهی و ذوق مادرش را در نامی که برای وی برگزیده است، ستایش می‌کند:

«آفرین، آفرین، ای حر، تو در کنار خدا، در زندگی این جهان و آن جهانت حری، همچنانکه مادرت، «حر»ت نامید.» کمتر قهرمانی است در اساطیر، در قصه‌های نویسندگان، در نمایشنامه‌های هنری و در رویدادهای تاریخی که عمل وی قدرت و خصلت «تصعیدی» را تا درجه‌ای دارا باشد، که بتواند، عالیترین فلسفه وجودی و برجسته‌ترین رسالت خدایی نوع انسان را حکایت کند(۱۳)، حکایتی روشن، دقیق و کامل.

حر، در همان حال که در حیات درونی، انقلاب وجودی و شخصیت فردی، و نیز در حیات اجتماعی و مسئولیت فکری و جهت‌گیری نظامی- سیاسی، نقشش کاملاً استثنائی و منفرد بوده است و منحصر به خود، در عین حال رسالت عام و مسئولیت مشترک و امتیاز وجودی تمامی انسانها را در جهان، در تاریخ، در جامعه، و در خویشتن انسانی- آن هم در درخشنده‌ترین، قویترین، و کاملترین تجلی آن- بیان می‌نماید و این خود یک خصوصیت انحصاری و استثنائی دیگر در سرنوشت انسانی و سرگذشت تاریخی حر است. این کیفیت منفرد و در عین حال مشترک، که در نقش وی وجود دارد، ناشی از «شکل» (فرم) و «محتوی» یا «معنی» (فُن۱۴، ایده) نقش او است. وی نقش خویش را به «صورتی» ایفا کرده است، که اختصاصاً به وی تعلق دارد، و بدان کیفیتی فردی و استثنائی بخشیده است، اما «معنایی» که در این صورت شکل گرفته و بیان شده است، تمامی انسان را در برمی‌گیرد، و معنای وجودی او را حکایت می‌کند، به گونه‌ای که عمل وی عبارتی است، که نوع انسان را تعریف می‌کند۱۵ و فصلی است که او را در میان تمامی موجودات این جهان ممتاز می‌نماید، و حقیقت و رسالت آدمی را در طبیعت، در تاریخ، و در قبال خدا، خلق و خود، با فصاحت و بلاغتی استثنائی بیان می‌کند، آنهم نه با مایه «ذهن» و «لفظ»، که با «عشق» و با «خون»، عبارتی که هر کلمه‌اش پاره‌ای از «بودن» او است. اگر به راستی، عمق و دامنه این سخن امام صادق (ع) را بتوانیم ببینیم که «هر روزی عاشورا و هر زمینی کربلا، و هر ماهی محرم است»(۱۶) بیدرنگ در پی آن، این حقیقت را احساس می‌کنیم که: «و هر انسانی، یک حر».

فلسفه تاریخ ما، بر اساس تضاد در ابعاد گوناگون، تضاد میان «معروف- منکر»، درگیری دو قطب «استکبار- استضعاف»، «طاغوت- خدا»، «شرک- توحید»، «جور- قسط» استوار است، به گونه‌ای که زمان، در فلسفه تاریخ ما با جنگ آغاز می‌شود، و با جنگ پایان می‌یابد. (از هابیل تا امام زمان (ع)) جنگی که در آغاز زمان، انسان حق‌پرست در تجاوز حریصانه انسان حق‌کش، به شهادت می‌رسد، و در آخر زمان با واژگونی «رژیم سفیانی» و نابودی توطئه مردم‌فریب «دجالی»، با یک انقلاب مسلحانه جهانی، انتقام انسان مظلوم، غصب‌شده و فریب‌خورده گرفته می‌شود، و برابری و در نتیجه، برادری، صلح و روشنایی پیروز می‌گردد، و به تعبیر قرآن «زمین را انسانهای راست اندیش و درست‌کردار به میراث می‌برند، و محکومین زمین، رهبران زمان می‌شوند و وارثان تاریخ»(۱۷) و این است که تاریخ، سرگذشت خونخواهی هابیل است، و هر دوران تاریخی صحنه‌ای است از این نبرد مستمر، و بنابر این هر عصری و در هر نسلی و هر نقطه‌ای از خاک، که در آن انسان زندگی می‌کند، خدا و طاغوت در چهره حسینی و یزیدی، رویاروی هم می‌جنگند و انسانها را به یاری خویش می‌خوانند.

با چنین نگرشی به تاریخ زمان و انسان، ناچار هر کسی، در هر زمان و زمینی، خود را انسانی تنها، سرگردان و مردد می‌یابد وسط صحنه دو سپاه، مخاطب دعوت دو امام، عقربه‌ای بر روی «صفر»، میانه دو جریان مثبت و منفی، مجذوب دو قطب متضاد، و او یک «تردید»، یک «نوسان»، یک «بلاتکلیفی»، یک «هیچ»، که دو ندا از دو «سو»ی مخالف او را پیاپی به «چیزی شدن»، فرا می‌خوانند. تنها در میانه دو «امت» ایستاده است، و از یک سو می‌شنود، که امیری بر سر لشکر طاغوت نعره می‌زند که:

یا خیل الله، ارکبی

و از سوی دیگر امامی که به انسان در تمامی عصرها و توالی نسلها، این سؤال(۱۸) را- با ندایی که تا انتهای تاریخ، راه می‌کشد، و به دیوار عالم می‌خورد، و انعکاسش در جان فرزندان آدم می‌ریزد- طرح می‌کند، که:

«هل من ناصر ینصرنی» و تو، انسان، باید «انتخاب کنی».

«سه ره پیدا است» یا به این «خیل الله» بپیوندی، و به امید «حکومت ری»، خیمه‌گاه آزادی و عدل را آتش زنی و برای جلب رضایت به اصطلاح «خلیفه رسول خدا» بر روی به حقیقت «خلیفه خدا»، شمشیر کشی، و بر اجساد حقیقت اسب رانی، و به طمع صله امیرالمؤمنین، ایمان را ذبح کنی، و سرش را به پایتخت کفر سوغات بری، و ناموس خدا را به زنجیر اسارت کشی، و در بازار زشت فاجعه بگردانی، و انگیزه‌ات، در این همه جنایت تنها اینکه به دستگاه قدرت، تقرب جویی، و آرمانت همه اینکه بر تخت ریاستی تکیه زنی، که شرفت در زیر آن مدفون شده، و با دستهایی، در چرب و چرک دست آوردت چنگ زنی، که تا آرنج به خون شهیدان آغشته است. و یا تحمل این همه زشتی و دنائت از تو ساخته نیست، و از برداشتن کوله‌بار سنگین و کشنده این همه جنایت و ننگ، که همه عمر باید بر دوش کشی، و در برابر چشم خدا و خلق بگردانی، عاجزی. و در فرار از هرم سوزان دوزخی که زبانه‌هایش را پیاپی بر جانت می‌زند، تا تو را بر‌باید، و همچون هیمه‌ای ببلعد، تن به نسیم خوش بهشتی می‌سپاری و به بوی جان‌پرور آشنایی دل می‌دهی و همچون قهرمان این داستان تقدیر، چکمه‌هایت را به نشانه خشوع در پیشگاه حقیقت، بر گردن بندگیت می‌افکنی، و سپرت را به نشان تسلیم به حق‌پرستی- اسلام- فرو می‌گیری، و از قلب ظلمت و مرداب تباهی، چون ذره‌ای نورانی به سوی خورشید صعود می‌کنی، و در پاسخ دعوت امام راستی و رستگاری، به یاری خدا، در یورش بردن بر طاغوت، لبیک می‌گویی و به جای آنکه کرمی باشی، که در «لجن خوشبختی» می‌لولد، سفینه نجات می‌گردی، که بر موج سرخ شهادت خویش به سوی کمال میرانی، و گنجینه ارزشهای انسانی را، که به فراموشی و سقوط تهدید می‌شوند، بر گرده زمان می‌نهی، تا حق‌پرستان فردا آن را به میراث برگیرند، و به موهبت این «ایثار مطلق»، خلق به سوی کمال و نور پیش روند، و تو در تعالی وجودیت، سربلند از وفای میثاقت، و ایفای رسالتت، تا خدا اوج می‌گیری، و در کنار او جاودان زندگی می‌کنی، و دسترنج عشق و صبر و تقوا و شهادتت را، از دستهای مهربان خدا، طعام و شرابی می‌خوری، که ویژه شهیدان ساخته‌اند(۱۹)، و روحهایی، که طبیعت از سیری و سیرابیشان عاجز است، گرسنه و تشنه آنند. و یا، نه آن و نه این، در بحبوحه جنگ راستی و دروغ، چکاچک شمشیرهای اسارت و نجات که به خشم بر هم فرود می‌آیند و طوفانی که از حریق خیمه‌گاهها، و شیون کودکان بی‌پناه، و نعره جلادان و ترک‌تاز غارت‌گران، و اعجازآفرینی‌های مجاهدان برخاسته، و جویبارهای خونی که از تن گرم شهیدان به راه افتاده است، کور و کر، و سرد و لش، همچنان بر جای می‌مانی، و همه رویدادها را ندیده می‌گیری و تمامی فریادها را نشنیده می‌انگاری، و به زانوی ذلت می‌نشینی و دندان غفلت بر جگر می‌نهی، و خود را در تب و تاب «حریت»، به «خریت» می‌زنی و نگاهت را از دیدن دوردستها می‌دزدی، و سرت را به خودت بند می‌کنی، و پولهای جیبت را می‌شماری، و یا در گیر و دار آتش و خون، آینه‌ای پیش رویت می‌نهی و زیر ابرو بر می‌داری، و به هر حال، یا به شراب می‌نشینی، و یا به نماز می‌ایستی تا شاهد عاشورای خویش، و شهید کربلای خویش نباشی، و به تخدیر افیون یا عبادت، به فریب علم یا دین، و «سکر خوب بودن»(۲۰) یا سربندی «امور خیریه» از صحنه غیبت کنی. به هر حال، «سه ره پیدا است»:

«پلیدی»، «پاکی» و «پوچی»

این سه راهی است، که پیش پای هر انسانی گشوده است، و تو یک کلمه نامفهومی،و «وجود»ی(۲۱) بی«‌ماهیت»ی(۲۲) و هیچی، که بر سر این سه راه ایستاده‌ای. تا ایستاده‌ای، هیچی، چون ایستاده‌ای، هیچی. یکی را انتخاب می‌کنی، به راه می‌افتی، و با انتخاب راه «رفتن»ات، «خود»ت را انتخاب می‌کنی، معنی می‌شوی «ماهیت وجودی»ات معین می‌شود، چگونه «بودن»ت شکل می‌گیرد، و این چنین است که، آدمی که با «تولد» «وجود» یافته است، با «انتخاب» «ماهیت» می‌یابد.


تاریخ انتشار : ۰۰ / ۰۰ / ۱۳۵۵

منبع : کانون آرمان شریعتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.


پیام‌های داخل این موضوع
مجموعه آثار ۲ - توسط shervin - 16_07_2013 . 20:41
دیباچه - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:24
چگونه ماندن ۱ - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:25
چگونه ماندن ۲ - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:26
عرفان، برابری، آزادی ۱ - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:26
عرفان، برابری، آزادی ۲ - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:27
عشق، توحید - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:29
آزادی، خجسته آزادی - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:30
خودسازی انقلابی ۱ - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:31
خودسازی انقلابی ۲ - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:32
خودسازی انقلابی ۳ - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:32
سلام‌های نماز - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:35
حر ۱ - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:35
حر ۲ - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:36
شب قدر - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:37
معراج و اسراء - توسط ehsan - 29_07_2013 . 15:37



موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  جزئیات مجموعه آثار shervin 40 13,528 25_03_2017 . 10:45
آخرین ارسال: shervin
  مجموعه آثار ۲۱ shervin 1 57 26_03_2016 . 20:06
آخرین ارسال: shervin
  مجموعه آثار ۲۴ shervin 4 2,305 28_12_2015 . 13:01
آخرین ارسال: shervin
  مجموعه آثار ۱۹ shervin 4 4,700 04_07_2014 . 22:41
آخرین ارسال: ehsan
  مجموعه آثار ۱۳ shervin 1 2,749 21_05_2014 . 19:38
آخرین ارسال: ehsan
  مجموعه آثار ۲۷ shervin 7 5,487 12_11_2013 . 02:59
آخرین ارسال: mohsen.haghighatpishe

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان