گزارش سخنرانی و مصاحبه سوسن
14_02_2010 . 02:19
#1
گزارش سخنرانی و مصاحبه سوسن
سوسن شریعتی





دوستان گرامی!
منتظر دریافت اطلاعات شما در این مورد هستیم.




ـــــــــــــــــــــــــــــــ
.
12_04_2010 . 22:45
#2
سحابی وجدان بیدار ما
سخنران : سوسن شریعتی

موضوع : یادنامه دکتر یدالله سحابی

مناسبت : هفتمین سالگرد درگذشت دکتر یدالله سحابی


حضور در مجلس یادبود دکتر سحابی، آن هم به نام شریعتی، برای من که متعلق به نسلی دیگرم هم موهبت است و هم مباهات:

موهبت است چرا که در زمانه‌ای که گسست و فراموشیـ گسست از گذشته و فراموشی آنـ بیماری و مفری شده است برای گریز، گواه نوعی تداوم است.

مباهات است چرا که دکتر سحابی از نادر چهره‌های سیاسی نیم قرن اخیر است که چهره انسانی و اخلاقی‌اش را نیز حفظ کرده . از نادر چهره‌های سیاسی است که با وجود حضور فعال در همه بزنگاه‌های حیات سیاسیـاجتماعی پنج دهه اخیر، نه رنگ باخته و نه رنگ عوض کرده. وفادار مانده است به خود و به مردم و از همین رو، بی‌ آنکه بداند و بی‌هیچ ادعایی، تبدیل شده است به یکی از ارزش‌های ثابت و الگوهای مطمئن وجدان اجتماعی ما.

دکتر سحابی برای این حافظه‌های زخم خورده، خیانت شده، مشکوک و آکنده از شکست مامن محکمی است. برای نسل من که در عرض این بیست سال اخیر عادت کرده بود به خط و خط‌کشی، سیاست زدگی، فرقه‌گرایی، خودی و غیر خودی، سایه غیر را با تیر زدن، گردن رقیب را با تیغ بریدن، مراسم سوگ او یک اتفاق جدید بود. یک تجربه جدید. فراهم آمدن لحظه‌ای، فرصتی برای قرار گرفتن در کنار یکدیگر. همه قرائت‌های گوناگون سیاسی بودن، مذهبی بودن، ملی بودن؛ سه نسل، سه تجربهـلیبرال، انقلابی و اصلاح‌طلبـ را می‌دیدی که به یاد و نام او به اجماع رسیده‌اند. برخی از سر مصلحتی، عده‌ای از سر اجبار و بسیاری از سر صدق.

این اتفاقات به ما آموخت که ما می‌توانیم با وجود تعلق به دنیاهای گوناگون، داشتن برنامه‌ها و پروژه‌های متفاوت، صداقت و عشق به مردم را در چهره حتی رقیب شناسایی کنیم.

این اجماع، اجماع بر سر یک مشی سیاسی نبود، بر سر یک منش اخلاقی بود. شناسایی و تقدیر از یک نوع زندگی. در این زمانه سرعت، سرسام و سیاسیت، گرامی‌داشت یاد سحابی گواه نوعی حسرت برای ارزش‌های نادری است هم‌چون اصالت، وفاداری واخلاق.

می‌گویم حسرت از آن رو که ما در این چند دهه بارها و هر بار به بهانه‌ای و تحت لوایی از این ارزش‌ها فاصله گرفتیم. هر بار به دلیل انتقام‌گیری از یک افراط افتادیم به یک تفریط: از این بر بام فرنگی شدن از نوک پا تا فرق سر افتادیم به آن بر بام هویت‌گرایی کور و بسته. ازاین سوی قانون‌گرایی معطوف به قدرت افتادیم به آن سمت انقلابی‌گری و آن را مساوی گرفتیم با خشونت و عدم مدارا و تهاجم.

از این سوی مکتب‌زدگی و بنیادگرایی افتادیم و یا افتاده‌ایم به گردونه رآل پلیتیک و از الزامات آن جدایی سیاست از اخلاق. کشتی نوح بودیم و شدیم فرقه‌ای. خلقی بودیم و شدیم نخبه‌گرا و در این آمد و شد محتوم هر بار با ادعای نجات دوباره‌ای به گسست از گذشته مباهات کردیم. هر بار با حافظه‌ای مثله شده و تکه پاره، با وجود امیدها و رویاهای جامعه‌ای بهتر، فاجعه‌ای را مکرر کردیم.

سحابی اما با حیات خود به ما آموخت که می‌توان سیاسی بود بی‌قدرت‌طلبی. می‌توان در حیات اجتماعی و سیاسی جامعه خود حضور داشت و بهای آن را نیز پرداخت بی‌ادعای نجات. می‌توان در جست‌وجوی طرحی نو بود و دست از شباهت به خود برنداشت. سحابی نشان داد که می‌توان مذهبی بود بی‌دگماتیزم و تنگ‌نظری. می‌توان مذهبی بود و تبدیل به قاضی القضات نشد. می‌توان ملی بود، مردم را دوست داشت، به سرنوشت آن‌ها اندیشید اما تحقیرشان نکرد، متولی آنان نگشت. می‌توان درد دین داشت اما دنیا را نیز مزرعه آخرت دانست. می‌توان کار گروهی کرد اما فرقه‌گرا نبود.

این مهم نیست که ما درک او را از دین، دینداری او را، مشی سیاسی او را می‌پذیریم یا نه. مثل این‌که گوبا ما داریم یاد می‌گیریم که ارزش‌های اصیل و پایدار را ورای مرزهای عقیدتیـ سیاسی دریابیم و به آن‌ها مباهات کنیم.

این روزهاـ برخلاف دیروزـ ما درباره‌ی جامعه مدنی، مدنیت، رفتار مدنی، حقوق و مسئولیت شهروندی زیاد می‌شنویم. اگر باز این شعارهای خوب ومترقی پوششی نباشد بر گذشته، به قصد فرار به جلو، برای تحقق آن‌ها از مراجعه به شخصیت‌هایی چون سحابی ناگزیریم.

این همه یعنی چه؟ یعنی رابطه میان انسان‌ها، شکلی از تعلق به یک اجتماع و تاکید بر یک میراث فرهنگی – تاریخی. یعنی داشتن رابطه‌ای آگاهانه با تاریخ و گذشته خود. ما با مراجعه صحیح به این چهره‌های اصیل، با مقایسه میان زمانه خود و آن‌ها، کشف افتراقات و اشتراکاتمان، امکان آن را می‌یابیم تا برای حرکت و تحول و تغییرات خودمان نقاط اتکای محکمی بسازیم. درباره‌ی هویت خود بیندیشیم و این‌گونه تداومی را تضمین کنیم و بار دیگر کنجکاوی نسبت به تاریخ را در ذهن نسل جدید که دیگر حوصله گذشته و آدم‌های قدیمی را ندارد برانگیزیم. نسلی که سرخوردگی از گذشته و وعده‌های تحقق‌نیافته پیرترها او را واداشته که به همه‌چیز و بالاخص به الگوها به دیده شک بنگرد. هرچه که متعلق به دیروز است قدیمی و کهنه و زنگ زده بداند. برای به‌دست آوردن آرامش و تعادلی در زیستن خویش دست به دامان امامزاده‌های مدرن شود، برای احیای فردیت پایمال شده‌ی خود به سرنوشت عمومی و دیگری بی‌اعتنا گردد.

با توسل به چهره‌هایی هم‌چون سحابی، این نسل می‌آموزد که در این باور شک کند و برای بازیافتن تصویری راستین از گذشته‌اش چارچوبی زنده و طبیعی بسازد. این نسل باید بفهمد که با پشت کردن به دیروز و انکار آنـ و این همه با تشویق رندانه برخی از بزرگترهاـ فاتح قله‌های آینده نخواهد شد. باید بفهمد که هویت خود را بر روی ما سه‌ها نمی‌شود ساخت.

سحابی به سیاسیون ما نشان داد که سیاسی باشند اما اخلاق سیاسی را فراموش نکنند. به دین‌داران ما نشان داد که "دین و آزادی" همدست و هم‌داستانند. به ملیون ما گفت که دفاع از خاک و خون باید بر تکیه یک فرهنگ و وفادار به آن بماند. به جوانان ما آموخت که مشارکت در مبارزه اجتماعی به شرط تداوم ارزش دارد و نه به صرف جوانی و به شهروندان ما نیز می‌تواند بیاموزد که شهروندی قبل از هر چیز یعنی احساس مسئولیت در برابر زندگی عمومی، ساختن علی‌رغمِ دولت‌ها و حکومت‌ها و نیز همبستگی فرد با دیگران.

از همین رو و به پاس همه این آموزه‌هاست که من، ما، سه نسل و هر ایرانی آزاده و مسئول به داشتن موهبت‌هایی هم‌چون سحابی در میان خود مباهات می‌کنیم.


تاریخ انتشار : ۰۰ / اردیبهشت / ۱۳۸۸

منبع : دو ماهنامه چشم‌انداز ایران
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
29_04_2010 . 20:46
#3
سالگرد تولد دکتر شریعتی / سال ۸۸
گزارش سخنرانی : گزارش‌گر :‌ برنا

سخنران : سوسن شریعتی

موضوع : ـــــ


مطالعه مقاله در همین تالار


تاریخ انتشار : ۲۹ / آبان / ۱۳۸۸

منبع : سایت کلوپ دکتر شریعتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
02_10_2010 . 12:17
#4
گسست ميان پدر و پسر
گزارش سخنرانی سوسن شریعتی در جبهه مشارکت خراسان


سوسن شریعتی در جلسه‌یی با عنوان "شریعتی، پدر، پسر، تداوم یا گسست" که در دفتر جبهه مشارکت ایران اسلامی منطقه خراسان رضوی در مشهد برگزارشد، خاطرنشان کرد : در خلال تجربه دوگانه محمدتقی شریعتی و دکترعلی شریعتی می‌توان نگاهی به بحث جدی و نه چندان قدیمی سنت و مدرنیته و هم‌چنین نسبت میان دیروز و امروز داشت و از این طریق شاید بتوان به بحث چگونگی امروزی بودن اما در‌عین‌حال نگاهی به دیروز داشتن پرداخت و این‌که چگونه می‌توان در دیروز نماند ولی در‌عین‌حال به دیروز وفادار بود.

وی با بیان این‌که این موضوع فقط با مثال و مصداق شریعتی می‌تواند شروع شود و سپس به زندگی ما نیز تعمیم پیدا کند، گفت : این موضوع نسبتی که می‌تواند با ما برقرار کند این است که ما به عنوان یک ایرانی، یک مسلمان، یک شرقی چگونه می‌توانیم با ایرانی بودن، مسلمان بودن و شرقی بودن نسبت برقرار کنیم. شریعتی تصریح کرد : من مانند دکتر علی شریعتی با نوع دیگر شریعتی درگیرم و مورد اتهام و نقد قرار می‌گیرم که چرا راه شریعتی را تداوم نمی‌دهم و گاه متهم به این می‌شویم که چرا حرف خودتان را نمی‌زنید و نان پدر می‌خورید، به نظر می‌آید این موقعیت پارادوکس برای شریعتی پسر نیز در گذشته مطرح بوده است چرا که ایشان زمانی آقازاده بود و بعد خودش مطرح شد و من هم باید با این پارادوکس زندگی کنم که چگونه می‌توان وفادار ماند ولی مستقل بود.

وی به منظور توضیح وجود گسست یا تداوم بین دو شریعتی به توضیح بحث ارتباط سنت و مدرنیته پرداخت و ادامه داد : معمولاً مدرنیته را با دو دیدگاه و کلیدواژه تعریف می‌کنند، دسته‌یی از آن به عنوان گسست یاد می‌کنند و مدرنیته را تجربه گسست می‌دانند و گروهی دیگر افرادی هستند که مدرنیته را محصول تداوم می‌دانند.

شریعتی اظهار داشت : گفت‌و‌گو بر سر این است که آیا مدرنیته محصول خارج شدن از زیر سقف حافظه است، حافظه‌یی که اسم آن سنت یا مذهب است و جهان‌بینی که از آن به عنوان امر دینی تعریف می‌شود. اینها تعاریفی است که احتمالاً از جهان قدیم می‌شده است : جهان قدیم که خود محصول گفت‌و‌گو بین سه المان متضاد بوده است.

وی افزود : یعنی از زمانی که انسان قدسی محور معطوف به امر قدسی از زیر سقف حافظه سنتی بیرون می‌آید و می‌گوید مشروعیتی که دارم را خودم به دست آوردم بنابراین در حوزه علم از زیر حافظه اسکولاستیک بیرون می‌آید و درنتیجه خودش را دیگر براساس منابع دینی تعریف نمی‌کند. وی ادامه داد : چنین انسانی در حوزه هنر نیز از زیر چتر حافظه بیرون می‌آید و دیگر هنر را با تعاریف قرون وسطایی تعریف نمی‌کند و در حوزه تفکر نیز به همین ترتیب است و برای گفتن این‌که نظم اجتماعی چیست و چگونه می‌توان نسبت آحاد را با یکدیگر تنظیم کرد، هیچ لازم نیست از منابع دینی و کتب مقدس مشروعیت خود را بگیریم و به این ترتیب مدرنیته به صورت خدامحور و انسان محور تعریف می‌شد. در یک کلام می‌توان گفت امر مدرن اتفاق افتاده است و یکسری خروجی‌ها از قبیل این‌که جادو تبدیل به علم، معجزه تبدیل به پزشکی و امر قدسی تبدیل به عقلانیت می‌شود از نتایج همین اتفاق است.

فرزند دکتر علی شریعتی به تشریح بینش دوم در مورد مدرنیته پرداخت و افزود : بینش دوم مخالف نگاه اول است و مدرنیته را گسست نمی‌داند و تعریفش این است که مدرنیته عبارت است از تداوم المان‌های دنیای قدیم اما به شکل دیگر و به صورت سکولاریزه شده یا قدسی زدایی شده و ادامه پیدا کرده است در مدرنیته و ادامه همان نگاه فلسفی تاریخی مسیحی است که نگاهی خطی است و این‌که ما حتماً به سوی تکامل و رستگاری با فردایی بهتر می‌رویم : براساس این دیدگاه نگاهی که در مدرنیته به عنوان ایده تکامل وجود داشت چیزی به جز ایده مسیحی نیست ولی در شکل سکولاریزه و قدسی زدایی شده که در دوره بعدی زندگی خودش را بازسازی می‌کند.

سوسن شریعتی به تشریح حقوق بشر پرداخت و گفت : در نگاه دوم، ایده کلی حقوق بشر مسیحی است یعنی همان‌طور که حرمت گذاری برای بشر ایده‌یی مسیحی است که انسان اهمیت پیدا می‌کند و برای انسانی که نماینده خدا و مخلوق خداست شانیت قائل می‌شود ولی به شکل سکولاریزه در مورد حقوق بشر نیز از همین مساله سخن می‌گوید. وی اضافه کرد : تمام اشکال متعدد تحت عنوان تفکیک عرفی و قدسی که ایده اصلی مدرنیته است و همان‌طور ایده تفکیک ساحت‌ها در حقیقت ایده‌های مسیحی است اما به صورت بازسازی شده و به شکل سکولار امتداد یافته و تمام آیین‌ها و جنبش‌هایی که در دنیای مدرن به عنوان آیین‌های مدنی نامگذاری می‌شوند چیزی به جز بازسازی مناسک مذهبی نبوده و بنابراین فرهنگ نیز چیزی به جز تداوم امر دیروز و امروز نیست. وی تصریح کرد : دیدگاه دوم تا جایی پیش می‌رود که حتی سنت را نیز امری دینامیک تعریف می‌کند چرا که سنت توانسته است تا امروز بیاید و در این مسیر توانسته خود را با زمانه منطبق کند و این‌که سنت را در برابر مدرنیته بنشانیم درست نیست چراکه مدرنیته فرصت‌ها را دریافتن و خود را با فرصت‌ها تطبیق دادن است و به همین دلیل سنت تا به امروز می‌ماند وگرنه از تاریخ حذف می‌شد.

سوسن شریعتی ادامه داد : در این صورت، سنت را نباید در برابر مدرنیته قرار داده و بگوییم سنتی هستی یا مدرن؟ دیروزی هستی یا امروزی؟ این‌که ما را بر سر دوراهی‌ها نشانده‌اند اتفاقی است که همیشه با آن روبه رو هستیم و یکسره می‌خواهیم یا این یا آن باشیم و موضوعی که حتی امروز نقد می‌شود که ما را سنتی بارآورده و دنیای ما را سیاه و سفید کرده است و در‌عین‌حال واقعیت متکثر منشور رنگین کمانی چندبعدی را به این یا آن تقلیل داده است، برسر دوراهی بودن در تعبیر شریعتی امری غیرمدرن است و این‌که می‌خواهند ما را بر سر دوراهی بنشاند و پیچیدگی‌های امر اجتماعی را ندانیم و می‌خواهد ساده‌سازی کند به دلیل این‌که با مخاطبی سر و کار دارد که ذهنیتی تحلیل‌گرا و سیاه سفیدی دارد و می‌خواهد مردم را مجبور به انتخاب کند، اما شریعتی از مجبور شدن به انتخاب سر باز می‌زد. وی سپس به بررسی گسست میان شریعتی پدر و پسر پرداخت و افزود : برای این کار بد نیست که در مورد نقش و اثرات شریعتی پدر و تداوم ایده‌ها و روش‌ها صحبت کرد و احتمالاً اگر گسست به معنی خروج از زیر سقف حافظه بوده، کجاست؟ وی ادامه داد : دو گانه‌هایی که وجود دارد به گونه‌یی نیست که فقط امروز با آنها مواجه باشیم. طبیعتاً بارها گفته شده و تکرار می‌کنیم، نه از باب دو گانه‌ها تا زمانی که دیگر آینه‌یی شده که خود را در آن ببینیم و بعد از قیافه خودمان بدمان بیاید و میل به گذشته نداشته باشیم به عنوان مثال دو‌گانه عقل و دل، دو‌گانه شرق و غرب، دیروز و فردا، دوگانه سنت و مدرنیته و مسائلی که هر کدام از این دو گانه‌ها داشته‌اند.

فرزند دکتر شریعتی تصریح کرد : شریعتی پدر نیز مانند شریعتی پسر با این دوگانه روبه رو بوده است و در اثرات استاد به وضوح دیده می‌شود تحت عنوان شرق کیست؟ غرب کیست؟ و همان‌طور که استاد هم به دلیل حس خطری که احساس می‌کند می‌گوید دین یا اسلامیت ما در خطر است و در آثار دیگر گاه کمونیسم تعریف شده و گاه غرب و غرب زدگی، به هر دلیل تقابل غرب و شرق در آثار استاد شریعتی دیده می‌شده است و حساسیت نشان داده شده که هراسی ایجاد کرده که باید تکلیف‌مان را روشن کنیم و در غیر این صورت یا دوپاره می‌شویم یا مجبور به انتخاب و استاد شریعتی نمی‌خواهد مجبور به انتخاب شود. وی ادامه داد : می‌بینیم شریعتی پسر هم طور دیگری در جای دیگر پاسخ‌های خاص خود را به این موضوعات می‌دهد و می‌بینیم دغدغه شریعتی پسر نیز سخن گفتن در مورد تناقضات است و گاه تناقضات را حل کرده است، شاید این یکی از نقاط مشترک شریعتی پدر و پسر باشد.

سوسن شریعتی با بیان این‌که هنوز مبهم است که شریعتی پسر تناقضات را حل کرده است یا نه، ادامه داد : شریعتی متهم است که تناقضات را حل کرده یا حل نکرده است و در نهایت کاری به جز آشفتگی ما نکرده که در هر دو حالت شاید چیزی از حقیقت باشد.

فرزند دکترعلی شریعتی ادامه داد : شباهت دیگر این است که هر دو از مجبور شدن به انتخاب این و آن سر باز می‌زنند : استاد دوستدار گفت‌و‌گو بوده است. وی تصریح کرد : در شریعتی نیز این حالت وجود دارد و همان‌طور که بارها به آن اشاره کرده است انسان سراسیمگی میان غرب و شرق و میان خویشتن است به این معنی که نه تنها باور دارد که یک غرب و شرق جغرافیایی وجود دارد بلکه شرق و غرب دیگری به ساحت زندگی انسان امروزی که در تقابل با یکدیگر هستند، تبدیل شده است. با جملاتی بارها به این موضوع در کویر اشاره کرده است به عنوان مثال سراسیمگی فرصتی در من نیست، سراسیمگی خود من است و در تناقض عقل و دل، بنابراین شریعتی پسر هم حتی اگر بگویند ناممکن است با کشف امکانات جدید، مجبور به برقراری نسبت یا گفت وگوست. سوسن شریعتی در ادامه به وجه مشترک دوم دو شریعتی پرداخت و گفت : دومین ایده مشترک، بازگشت به متن برای بازاندیشی حقیقت دینی است که ایده بسیار جدیدی است و شریعتی تحت عنوان مطالعه این‌که ما در چه دوره‌یی از تاریخ هستیم به این نتیجه می‌رسد که تفاوتی بین زمان تقویمی و تاریخی ما وجود دارد و بنابراین اینجا در پناه تعریف تاریخ و تمدن غربی به این نتیجه می‌رسد که اگر بگوییم در قرن شانزدهم هستیم باید هویت دین در جامعه را نقد کنیم و اگر بگوییم قرن بیستمی هستیم باید انسانی را که از امر قدسی خداحافظی می‌کند بار دیگر به این امر دعوت کنیم.

وی ادامه داد : شعار شریعتی با توجه به تجربه مراجعه به متن بود : یعنی معتقد است که مومن بی‌واسطه باید به متن مراجعه کند و منتظر نباشد که متخصصان برای او تعیین کنند چرا که می‌بینیم مراجعه مستقیم به متن یعنی تجربه مستقیم امر قدسی، بنابراین ایمان، نقش فردی، شخصی و انتخابی می‌گیرد. مراجعه به متن باعث می‌شود جلوی تفسیرهای متولی گرایانه اندیشه گرفته شود و شریعتی پدر و پسر ضرورت مراجعه مستقیم به متن را تاکید و به این موضوع اشاره کرده‌اند که نوآوری بزرگی محسوب می‌شود. سوسن شریعتی تاکید کرد : به همین دلیل است که امروز در هر کوچه و خیابان و خانه استفاده قرآن به صورت عمومی آزاد شده و خانم‌ها در جلسات، تفسیر قرآن می‌کنند و به یمن این سنت است که ما از مراجعه مستقیم به متن نمی‌ترسیم. وی با بیان این‌که گاه مراجعه همه افراد به متن خطرناک است، ادامه داد : این موضوع خطرات خاص خود را دارد و من فقط از خوبی‌های آن می‌گویم و یکی از خوبی‌هایی که دارد هر مومنی خود را مجاز به مراجعه می‌داند و منتظر مجوز مراجعه به متن نمی‌ماند. زمانی که استاد شریعتی بازگشت به متن را مطرح می‌کند حتی برای متولیان و محافل دینی شگفت آور بود چون همه نمی‌توانستند از متن استفاده کنند : شریعتی پسر نیز بارها به این موضوع اشاره دارد و اگرچه خیلی مستقیم با متن کار نکرده ولی می‌بینیم بر این ضرورت پافشاری کرده و عوارض آن را مثبت می‌داند. فرزند دکتر علی شریعتی سومین نقطه مشترک بین دو شریعتی را این گونه دانست و گفت : ایده مشترک دیگر، فایده و لزوم دین است چراکه دین یکسری لزوم و فایده‌هایی دارد و لازم است که ما دیندار شویم.

وی افزود : هر کدام به نوعی به چرایی لزوم دین جواب داده‌اند و به خودکفا پنداشتن انسان و اعلام بی‌نیازی از امر قدسی و توهم این‌که دین محور جهان است، چه عوارضی دارد، بارها اشاره کرده‌اند.

هر دو به نسبت دین و اجتماع نیز اندیشیده‌اند یعنی خواسته‌اند جایی دینداری ما به صورتی در ساخت‌های اجتماعی اثر خوب یا بد بگذارد : هر دو بر این باور بودند که خصوصی کردن دین دور از ذهن است حتی اگر دین را به خانه برانیم و در را به روی آن ببندیم از پنجره بیرون می‌آید بنابراین تصوری که امروز پیش آمده مبنی بر این‌که دین را از مسائل اجتماعی جدا کنیم تا مشکلاتمان حل شود، پدر و پسر معتقدند که دین اساساً نمی‌تواند بدون وجه اجتماعی باشد.

سوسن شریعتی خاطرنشان کرد : وجه اشتراک مهم‌تر گشودن راه سوم است که به دنبال پیدا کردن راه‌های واسطه‌اند وقتی از انتخاب سر باز می‌زنند : بنابراین گفتمان دینی پدر و پسر در سه وجه نزاع با قدرت، در نزاع با دین سنتی و در‌عین‌حال در تقابل ارزش‌ها و در این سه جبهه با هم عمل می‌کنند. وی اضافه کرد : دکتر شریعتی نیز می‌گوید سنت خانوادگی و آن چیزی که از پدر و مادر گرفته‌ام کتاب، فقر و آزادگی است به معنای نه گفتن به ثروت، نه گفتن به قدرت و جهل در این موضوعات. پدر و پسر در تفاهم هستند و رویکرد این دو یک رویکرد روشنفکرانه در جهت نقد گفتمان‌های غالب حرکت کردن است. سوسن شریعتی ادامه داد : دو شریعتی چریک‌وارزندگی را تعطیل کردند چرا که به تعبیر خودشان در زمانه اضطرار زندگی می‌کنند و استاد شریعتی تعریف می‌کند که کلاس‌هایش را به دلیل کم بودن، شبانه‌روزی و رایگان کرده است و شریعتی پسر نیز دانشکده را رها می‌کند و به میان مردم می‌رود، چریک‌وار می‌خواهد فرهنگ‌سازی کند و شب را به‌روز می‌دوزد و می‌بینیم که در یک ماه ۱۸ سخنرانی دارد و بعد از چاپ شدن سخنرانی‌ها می‌بینیم که سوژه‌ها به یکدیگر مرتبط نیست، چرا که خود را تکرار نمی‌کند. وی افزود : کار فرهنگی که شریعتی پسر می‌کند از جنس حادثه است به دلیل این‌که در مخاطب منجر به یک اتفاق می‌شود. فرزند دکتر شریعتی خاطرنشان کرد : می‌گویند شریعتی متاثر از یک رویکرد چپ زمانه خود است، زمانه چپ بوده و شریعتی هم متعاقباً تحت‌تاثیر بوده است و این از مسائلی است که دست خودش نبوده و او مثل هر انسان دیگری فرزند زمانه خود است ولی روشنفکر موجودی است که فقط فرزند زمانه خویش باقی نمی‌ماند و نسبت به زمانه خویش انتقاد می‌کند. و اتفاقاً پدر و پسر این حرف را دارند و در مورد شریعتی پسر می‌بینیم که او متاثر از گفتمان چپ و رادیکال زمان خود است و حتی ممکن است متاثر از سوسیالیسم باشد ولی روال انتقادی خود را با آن متون حفظ می‌کند : شریعتی پدر و پسر از موضوعی هم که متاثر می‌شوند نسبت انتقادی خود را با آن متن حفظ می‌کنند. وی شباهت دیگر شریعتی‌ها را تک منبعی نبودن دانست و گفت : در آثار استاد کم‌تر و در آثار شریعتی بیش‌تر از متون مختلف وجود دارد و می‌بینیم که خود را محدود به یک منبع، معرفی نمی‌کنند.

فرزند دکتر علی شریعتی به تشریح تفاوت‌های دو شریعتی پرداخت و افزود : به دلایل مختلف از تعبیر گسست استفاده نمی‌کنم و تفاوت‌ها را می‌گویم : در روش مناظره با دیگران به گفته خود استاد، روش ایشان در مناظره با دیگران به‌خصوص سنتی‌ها به صورت ایجابی بوده نه خطی، یعنی این گونه نبوده است که به سنتی‌ها عقب مانده بگوید بلکه از راه دیگر و با سوال این‌که حقیقت افکار دینی چگونه است وارد می‌شود و حسن این روش این است که طرف مقابل تحریک نمی‌شود به همین دلیل نیز روز به‌روز طرفداران استاد زیاد می‌شدند. سوسن شریعتی ادامه داد : تفاوت‌ها از جایی آشکار می‌شود که آیت‌الله میلانی شکایت از پسر به پدر می‌کند، آیا برای این است که فکر می‌کند پسر شبیه پدر نیست، پس چه تفاوتی وجود دارد که پدر به پسر توصیه می‌کند آرام باش و به‌رغمِ این‌که استاد شریعتی تا آخرین لحظه به‌رغمِ احترامی که به بزرگ‌ترها می‌گذارد اما هرگز به نفع آنها حمایت خود را از شریعتی پسر برنمی‌دارد و این موضوع پیش می‌آید که کجا تفاوت وجود دارد : تفاوت آنجاست که یک گسست معرفتی وجود دارد و پشت تمام شباهت‌هایی که گفته شد گسستی در قالب مدرنیته وجود دارد که شریعتی از آن صحبت کرده است. شریعتی پسر تجربه کویر را دارد. به نظر نمی‌آید این تجربه در آثار شریعتی پدر وجود داشته باشد و اگر این کتاب را به عنوان یادداشت‌های احساساتی و عاشقانه ندانیم، در مورد شریعتی این تجربه تراژیک اتفاق می‌افتد.

فرزند دکتر علی شریعتی ادامه داد : متاسفانه نسل ما اصلاً شریعتی را ندید و این نسل می‌بیند ولی محدود می‌بیند و از آن متون فقط به عنوان یک متن عاشقانه و احساساتی استفاده می‌کند. وی تصریح کرد : شریعتی از چهل تکه صحبت نمی‌کند ولی از تکه پاره‌هایی صحبت می‌کند و می‌گوید من جهان سومی‌ام با مقتضیات خود، شرقی‌ام با مقتضیات خاص خود و مسلمانم و از همه بدتر قرن بیستمی‌ام با مقتضیات خود. انسان قرن بیستمی، انسان تنها، بریده از خدا، انسان جهان سومی مشکل غذا و پول دارد و نتیجه‌یی که می‌توان گرفت این است که شریعتی تنها تجربه گسست را نه از استاد و پدر بلکه از سنت به شکل تراژیک گذرانده و اینجا باز از قصد خودکشی خود می‌گوید و بنابراین در این تنهایی کویر، حیرت و اضطراب را تجربه می‌کند. نوه استاد شریعتی ادامه داد : شریعتی به دلیل داشتن تجربه گسست، تراژیک‌تر از استاد شریعتی است : یعنی مثل استاد هم‌چنان در بین دو گانه‌ها‌گیر کرده و می‌خواهد آشتی دهد و در‌عین‌حال از آشتی‌های شترگاو پلنگی هم بدش می‌آید، چرا که استاد می‌گوید بسیار از افراد دیندار که به چیزی حمله می‌کنند و به محضی که علم آن را ثابت می‌کند می‌گویند ما آن را گفته بودیم، بدم می‌آید و شریعتی نیز بسیار به این موضوع حمله می‌کند که دیگران زحمت بکشند و بعد بگوییم ما گفته بودیم. وی خاطرنشان کرد : بین شریعتی پدر و پسر تداوم و مدرنیته بوده است یعنی تقریب پدر به پسر بی‌ شک وجود دارد، در‌عین‌حال شریعتی هیچ‌گاه متهم به این نشد که پدرش را تکرار کرده باشد به دلیل این‌که در تجربه‌یی مانند کویر اصالت داشته است، بنابراین اگر بازگشتی کرده است، انتخاب المان‌های آگاهانه که از دیروز مانده است را برمی‌گزیند و خود چیدمان می‌کند.

سوسن شریعتی در ادامه جلسه به پرسش و پاسخ پیرامون دیدگاه‌های دکتر علی شریعتی پرداخت و در جواب یکی از حضار مبنی بر این‌که چه شده است که صحبت‌های روشنفکران برای یک قشر اقلیت است، گفت : در زمان خود شریعتی هم این بحث بود و دکتر هم مجبور بود به سمت گفت وگو‌هایی برود که بین یک طرف فرضی با خودش بود به دلیل این‌که شریعتی شانس این‌که حتی کسی درست به وی حمله کند را نداشت و به همین دلیل مجبور بود فرد منتقد را خودش خلق کند و به جان خودش بیندازد. فرزند دکتر علی شریعتی ادامه داد : شریعتی می‌گوید باید با زبان مردم سخن گفت و اگر بخواهید اتفاقی در یک حادثه اجتماعی ایجاد کنید باید با مردم صحبت کنید و انتقادی که به هم عصران خود می‌کند این است که می‌گوید شما پیچیده صحبت می‌کنید. شریعتی می‌گوید اگر می‌خواستم تخصصی صحبت کنم دانشگاه را رها نمی‌کردم و کلاس آکادمیک را کنار گذاشته و منبری شدم تا بتوانم بیشترین طیف را پوشش دهم. وی تصریح کرد : نه تنها یکی از خطرات اصول روشنفکری انزوای روشنفکرانه است که خطر دوم آن عوام‌زدگی است که بگویی مردم، بعد کم‌کم شبیه مردم شوی و بخواهی شبیه آنها حرف بزنی تا دل مردم را به دست آوری و شریعتی به این پارادوکس توجه می‌کند. سوسن شریعتی ادامه داد : درست است که روشنفکر فردی است که به مردم می‌اندیشد اما گاهی اوقات باید در برابر مردم بایستد و پارادوکسی که اینجا وجود دارد این است که چگونه می‌توان مردمی بود و با مردم سخن گفت اما در زندان نخبه‌گرایی نیفتاد در‌عین‌حال به اقتدار پوپولیسم هم نیفتاد : با این وجود با توجه به آگاهی که در مورد خطرات روشنفکری داشت موفق‌ترین کسی بود برای برقراری رابطه با وسیع‌ترین طیف و به همین روش، بیشترین نیرو را برای جنبش‌های اجتماعی آزاد کرد.

درباره‌ی این مقاله :

پس از چاپ گزارش این سخنرانی در روزنامه اعتماد، که با انتخاب تیتر نامناسبی همراه بود، خانم سوسن شریعتی مطلب‌ی را برای درج در روزنامه‌ی اعتماد ارسال کرده است که آن را در این آدرس مطالعه نمائید.

تاریخ انتشار : ۱۶ / اردیبهشت / ۱۳۸۷

منبع : روزنامه اعتماد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
19_10_2010 . 18:23
#5
شریعتی؛ خاطره یا پروژه‌ای برای فردا
گزارش سخنرانی سوسن شریعتی در خانه‌ی مطبوعات، در جمع خبرنگاران و مطبوعاتی‌های بوشهر


شرح گزارش :

غروب چهارشنبه ۲۸ آذرماه جاری، مدیران مسئول و خبرنگاران مطبوعات محلی‌ی بوشهر در خانه‌ی مطبوعات گردهم آمده بودند تا درخصوص مشکلات خود بگویند، و در یک تبادل نظر دوستانه به راه‌کاری جهت برون رفت از مشکلات برسند. هنوز این بحث به سرانجام نرسیده بود که ورود غیرمنتظره‌ی یک مهمان، جلسه را به سمت و سوی دیگری سوق داد. این مهمان همان دکتر سوسن شریعتی، فرزند دوم دکتر علی شریعتی بود که به دعوت دانشجویان دانشگاه خلیج فارس به بوشهر آمده بود.

سوسن شریعتی، دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه سوربون، گویا به دعوت مسئولین خانه‌ی مطبوعات پذیرفته بود تا دقایقی از سفر خود به بوشهر را در این خانه بگذراند. حضور دکتر شریعتی به یکی از خاطرات به یادماندنی‌ی اهالی خانه‌ی مطبوعات تبدیل شد، چرا که با دیدن وی، همه‌ی مشکلات را از یاد بردند و باز هم ثابت کردند که این اهالی مهمترین دغدغه‌شان برای کار مطبوعاتی عشق به کار است. دکتر سوسن شریعتی دقایقی سخن گفت که متن کامل سخنرانی‌ی وی در ادامه می‌آید.


سخنرانی :

به نام خداوند خیر و زیبایی. خیلی خوشحالم که این نسل سوم، در مراجعه‌ی دوباره‌اش به شریعتی، ما نسل قدیمی‌تر را هم به یاد این موضوع انداخته که ما هم روزی روزگاری با شریعتی نسبتی داشتیم. چطور است که هم‌نسل‌های من، که طی این سال‌ها این نسبت و جوانی‌ی از دست رفته را فراموش کرده بود، به یمن پافشاری‌ی جوانان جدید یا مراجعه‌ی جدیدی که ما می‌بینیم، ماها را هم یاد خودمان انداخته، به یاد دیروز خودمان، به یاد شریعتی که جوانی‌ی ما با نسبت به او تعریف می‌شود، و درسی که او تعمیم داد و عمومیت داد که ما به خودمان بیاندیشیم. در نسبت‌مان با دیگری، در نسبت سرنوشت خودمان. به این معنا خوشحالم که فرصتی فراهم شده تا به بهانه‌ی شریعتی، و یا فرزند شریعتی بودن، و یا هرچه هست، زمانه‌ای تداعی شود که در آن مفاهیمی مثل ایثار، شور، و همبستگی، معنی و ارزش داشت. حالا در زمانه‌ای هستیم که این مفاهیم کمی دمده شده است. زمانه‌ی عقلانیت است، زمانه‌ی واقعیت‌گرائی است، و وقتی خوب نگاه می‌کنیم، می‌بینیم واقعیت‌گرائی‌اش هم خیلی چنگی به دل نمی‌زند، چرا که به نوعی، در غلطیدن به یک نوع محتومیت جدیدی است.

آن زمان تصور این بود که آرمان‌گرایی یا خود را برای دیگری فدا کردن ارزش است. بعد به دوره و زمانه‌ای رسیدیم که دیدیم که نه ارزش نیست، و یا آرمان‌گرایی آن روی سکه‌ی توتالیتریسم و یک پارچه‌سازی است، و آرمان‌گرایی دربرابر عقلانیت تعریف شد، و نوعی واقعیت‌گرایی ازدرونش بیرون آمد، و الان که با آن مواجه می‌شویم می‌بینیم که این واقعیت‌گرایی و عقلانیت که راجع به آن صحبت می‌کنیم، به یمن این دو ملاک، ما با دیروز خودمان تسویه حساب می‌کنیم. در خیلی از جاها از درون‌اش باز الگوی دیگر توتالیتر سر می‌زند و آن پذیرش محتومیت امر واقع است، و این‌که: بپذیر آنچه را که هست و خیلی در پی تغییر نباش، چرا که تغییر همیشه به خشونت منجر می‌شود و به فجایع جدید و بدتر. حالا در این تناقضی که ما‌ گیر کرده‌ایم، یعنی نوستالژی برای زمانه‌ی از دست رفته‌ای که شریعتی نمادش بود، زمانه‌ی از دست رفته‌ای که با اتوپیا و آرمان و ایدئولوژی تعریف می‌شد... بالاخره آن زمانه گذشته، و باید جور دیگری به امر تغییر نگاه کنیم. چگونه می‌شود نسبت برقرار کرد. قاعدتاً تلاش خانه‌ی مطبوعات فکر می‌کنم همان باشد که می‌خواهد تغییر دهد، یعنی "آنچه که هست" را نمی‌پسندد و در جستجوی "آنچه که باید باشد" هست.

به این معنا، این میل، یک میل اتوپسیتی است، در این‌که نمی‌پذیریم "آن چه که هست" را، و در جستجوی "شاید جور دیگری دیدن" و "جور دیگری بودن" باشیم، و در عین صرفاً حسرت‌زده حرکت نکنیم و در یک دیروز از دست رفته ساکن نشویم. و در این جاست که قاعدتاً به نظر می‌آید که وظیفه‌ی مطبوعات همین باشد، یعنی رفت و برگشت در بین دیروز از دست رفته و فردای هنوز نیامده. پیدا کردن آن حد واسط، کجاست و چگونه است؟ به‌خصوص که تمرین این رفت و آمد هم کار آسانی نیست، یعنی بهایی دارد که سخت است، و پرداختن به آن عوارض بسیار زیادی دارد، و ما هم‌چنان در مرز بین امید و آرزو، حسرت دیروز و فردا هستیم، و پیدا کردن نقطه تعادل بین واقیعت‌گرایی و محتوم پنداشتن امر واقع و اتوپیسم از دست رفته. آن نقطه تعادل کجاست؟ احتیاج به تمرین دارد، و متأسفانه این تمرین هم همیشه در مملکت ‌ما مقدور نیست، و فرصت تمرین دموکراتیک پیداکردن تعادل، و عملاً خیلی ممکن نیست این کار.

باز هم هم‌چنان می‌بینیم که ایثار لازم است. باز هم اگر چه دمده است، فداکاری لازم است. هم‌چنان بی‌برای زندگی کردن، هم‌چنان نداشتن و نخواستن. این جاست که احتمالاً اگر ما برمی‌گردیم به میراث شریعتی، که در حقیقت مُبلغ این مفاهیم بود، یعنی به نداشتن و نخواستن مباهات می‌کرد، بدون برای دنبال الزاماً امر مفید بودن. و در جستجوی تغییر بود. در جستجوی ترسیم یک سری ایده‌آل و چشم‌اندازهای "جور دیگری بودن" بود، و ما لازم داریم آنها را، برای این‌که نپسندیم "آنچه را که هست". و این جاست که احتمالاً ما با یاد‌آوری‌ی اسم او و میراث او نمی‌توانیم بی‌تفاوت از کنارش رد شویم، و در حقیقت شریعتی یک جورهایی ما را یاد خودمان می‌اندازد، هم یاد "خود ِاز دست رفته‌مان" و هم یاد "خودی که دوست داریم بشویم". بنابراین شاید گفتن این حرف‌ها از دهان من بار معنایی و بدیهی داشته باشد. الزاماً خیلی بدیهی نیست که ما این حرف‌ها را بزنیم و محصول این تجربه بهایی است که نسل من پرداخت و فقط به صرف یک نسبت ژنتیکی این حرف‌ها گفته نمی‌شود.

درهرحال، شریعتی چه خاطره باشد چه پروژه‌ای برای فردا، به هر حال بخشی از وجدان اجتماعی‌ی ما را تشکیل می‌دهد. به‌خصوص در این خانه‌ای که هستیم(خانه مطبوعات) احتمالاً سایه‌ی او بر سر ماست، برای این‌که شریعتی بود که به ما یاد داد که باید آزادانه اندیشید، گستاخ بود، نترسید، و به چالش با گفتمان غالب پرداخت، چه قدرت باشد و چه افکار عمومی. در هر دو حالت باید با آن جنگید و مطبوعات کارشان همین است، یعنی در افتادن با آنچه که اسم‌اش "گفتمان غالب قدرت" است و هم در افتادن با آنچه که "گفتمان غالب افکار عمومیگ است، چه هردو، می‌توانند دیوهایی باشند که مانع رشد آزاد تفکر باشند. این شمشیر دو لبه‌ی حمله به افکار عمومی و حمله به افکار خصوصی، در حقیقت دو بخشی است که قاعدتاً باید پروژه‌ی مطبوعات باشد، و البته من خودم از اصحاب مطبوعات نیستم، گرچه در مطبوعات هم می‌نویسم، ولی امیدوارم که موفق باشید و هم‌چنان موفق بمانید.


پرسش و پاسخ :

پس از پایان سخنرانی، دکتر سوسن شریعتی با سیل سؤالات مطبوعاتی‌ها مواجه شد، که به فراخور زمان باقی‌مانده تا حضورش در فرودگاه، با حوصله به سؤالات پاسخ داد.

او در پاسخ به این سؤال که: اولین کتابی که از پدر خواندید کدام بود؟ گفت : ابوذر اولین اثر بود و بعد پدر مادر ما متهمیم.


از ایشان پرسیده شد: واقعاً همین است؟ پدر و مادر متهم‌اند؟

خانم شریعتی گفت : بله هم‌چنان. هم پدر مادری که شریعتی می‌گفت متهم‌اند و هم پدر و مادی که ما باشیم. ما که اصلاً تواب هم هستیم. هم متهم و هم توبه‌کاریم و این روحیه‌ی توبه‌کاری را به فرزندان‌مان منتقل می‌کنیم. یکسره در حال عذرخواهی هستیم. درنتیجه، میراثی جز حسرت نداریم. این موضوع تا زمانی که به یاد بیاوریم و نخواهیم به هر قیمتی فراموش کنیم، و تا زمانی که مسئولیت آنچه را که بوده‌ایم را نپذیریم، طبیعتاً هم‌چنان ادامه دارد. در حقیقت گفتگوی حافظه و تاریخ، نکته‌ای که در جامعه‌ی ما اتفاق نمی‌افتد. زیاد می‌شنویم که ما حافظه‌ی تاریخی نداریم، ولی ما حافظه داریم، ولی حافظه بنابر تعریف فراموش می‌کند. بعضی از قسمت‌ها را به یاد می‌آورد و بعضی از قسمت‌ها را فراموش می‌کند. روی بعضی‌ها نور می‌اندازد، بعضی‌ها را در تاریکی قرار می‌دهد، و در تاریکی چیزی به نام شناخت شکل نمی‌گیرد. بنابراین جامعه‌ی ما با دیروز خودش به شکل تکه‌پاره رابطه برقرار می‌کند، نه به شکل یک مجموعه.

دکتر سوسن شریعتی در پاسخ به یکی از حاضرین که پرسید درخصوص دیدگاه‌های مختلفی که تحت تأثیر مطالعه‌ی آثار دکتر شریعتی شکل گرفته، که گاه در تضاد با یکدیگر می‌باشد، چه نظری دارید؟ گفت:

شریعتی تفکر وسیع چند وجهی داشته، که به وجوه متعددی پرداخته است، درنتیجه، آشنایی جامعه در جامعه‌ی سانسور با شریعتی هم به شکل طوماری بوده است، یعنی طوماری که آرام آرام باز شده است. مجموعه آثاری که از سال ۶۰ شروع به چاپ شده، آخرین آن سال ۸۶ منتشر شده، درنتیجه، جامعه هر بار با چاپ اثری جدید با بخش دیگری از اندیشه‌ی شریعتی آشنا شده است. چیزی که قضاوت و پیش‌داوری‌ی اولیه را خنثی می‌کرده است.

امروز که آثار وی کاملاً منتشر شده و بیوگرافی او نیز منتشر شده، هر کس هر چیزی دلش بخواهد نمی‌تواند بگوید. قبلاً بله، من دو کتاب خواندم، شریعتی گفت: بمیر یا بمیران، شریعتی گفت: دین، من ایمان آوردم. شریعتی مدرنیته را نقد کرد، درنتیجه نم شدم ضد مدرن. شریعتی حمله کرد به دیندار موجود، و من شدم لائیک، و غیره. هر کدام از این‌ها به بخشی توجه کرد و تجربه‌های اجتماعی‌ی متفاوتی از درون آن بیرون آمد.

یک نمونه‌اش هم افرادی هستند، که امروز با فاصله‌ای که از دیروز گرفته‌اند، می‌گویند که دیروز متأثر از شریعتی این کرده‌اند و آن کرده‌اند، در حالی که دیروز اگر از آنها می‌پرسیدند نمی‌گفتند که ما متأثر از شریعتی این می‌کنیم و آن می‌کنیم. مثلاً در تجربه‌ی قدرت شرکت می‌کنیم، در تجربه‌ی سرکوب شرکت می‌کنیم، که آن موقع تحت‌تأثیر شرایط دیگری این ادعا را داشته‌اند. امروز که از دیروز خود فاصله گرفته‌اند، و از دیروز خودمان فاصله گرفته‌ایم، و به نقد دیروز اتوریته‌ی خودمان، دیروز توتالیتر خودمان، و دیروز کج‌اندیش کلیشه‌پندار خودمان می‌پردازیم، می‌گوئیم آهان در ضمن این تقصیر شریعتی بود، چون ایدئولوژی گفت. تقصیر ایدئولوژی بود، چون اتوپیا گفت. تقصیر اتوپیسم بود، چون ایده‌آل‌گرایی گفت. تقصیر ایده‌آل‌گرایی بود... درنتیجه، چون نمی‌خواهیم مواجه‌ی مستقیم داشته باشیم با دیروز خودمان، انتقام‌مان را از مفاهیم و ایده‌ها می‌گیریم، و طبیعتاً، ایده‌هایی که با شریعتی تعریف می‌شود. منتهی پارادوکسی که در مورد شریعتی وجود دارد این است که: از یک طرف ما می‌گوئیم این مفاهیم دمده شده، یعنی شریعتی را با ایدئولوژی، اتوپیا، و رادیکالیسم تعریف می‌کنیم و بعد می‌گوئیم این سه کلید‌واژه دمده است و نسل جدید دیگر به این مفاهیم علاقه‌ای نشان نمی‌دهد، ولی به‌طور پارادوکسال می‌بینیم که وقتی به نام شریعتی جلسه‌ای تشکیل می‌شود، یا کنجکاوی‌های نسل جدید روبرو می‌شویم، و تیراژ کتاب‌ها را که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که چگونه است که شریعتی که با این کلیدواژه‌ها تعریف می‌شود دمده نشده. پس دو دلیل بیش‌تر ندارد، یا این‌که واژه‌ها در فرهنگ شریعتی تعریف دیگری دارند و ما درک خود را به پای او گذاشتیم، یا این است که این مفاهیم دمده نشده‌اند و هنوز انرژی و حسرت و کنجکاوی‌ی ذهنی ایجاد می‌کنند. بنابراین درست است که به لحاظ تاریخی به نام شریعتی، و حداقل با این توهم، جبهه‌های حق و باطل عجیب و غریبی شکل گرفت، و هر کسی به نوعی خودش را در آن وسط توضیح داد، ولی شریعتی چیزی جدا از تجربه‌های من و شما هم هست. شریعتی درمورد اقبال می‌گوید : اقبال کسی است که زندگی‌اش مرکب رسالت‌اش بود، بنابراین زندگی شریعتی را باید با تفکرش شناخت، زندگی‌اش به تفکرش نور می‌پاشد، و تفکرش به زندگی‌اش.


یکی از خبرنگاران حاضر در خصوص وضیعت زنان در حوزه‌ی سیاسی و اجتماعی‌ی کشور و تعامل آنان با قدرت سؤال کرد، و این‌چنین پاسخ شنید :

سیاست یعنی پرسش از قدرت. وقتی ما به این تجربه می‌رسیم، نتیجه می‌گیریم که سیاست زشت است، چون بی‌ پدر و مادر است، و اخلاق در آن رعایت نمی‌شود. یا به این نتیجه می‌رسیم که ترسناک است. به خاطر همین دو حالت، به سیاست نمی‌پردازیم. به صورت موردی و گه‌گداری به آن می‌پردازیم. یعنی ما در حوزه‌ی سیاسی یک حضور جزر و مدی و اتفاقی داریم. به همین دلیل با یک تناقض روبه‌رو هستیم. از یک طرف می‌بینیم که هر وقت آمدیم فضولی کنیم، می‌شنویم: به تو چه؟ و بعد که به این نتیجه می‌رسیم: به من چه، به ما گفته می‌شود: یعنی چه به من چه؟ بی‌تفاوتی هم حدی دارد، باید تکان بخوری. بالاخره به ما ربطی دارد یا ندارد؟ این دیالیکتیک به تو چه، به من چه، طبیعتاً تقاضا‌های اجتماعی را ناممکن می‌کند. این به تو چه، یعنی هنوز برای تو تعریف نشده که شهروندی یا رعیتی.برای شهروند مشخص است به تو چه یعنی چه؟ اما این تراژدی بعد از انقلاب ایران اتفاق می‌افتد، چرا که انقلاب به ما می‌گوید: همه‌چیز به ما مربوط است. بنابراین وقتی به من می‌گویند: به تو چه، دارم یک شکست را تجربه می‌کنم. همین که چهره‌های سیاسی قبلی و در حال حاضر مسئول ما دانشجو را قانع می‌کنند که آقا سیاست چیه، کار فرهنگی بکن، و فراموش می‌کنند که خودشان مباهات می‌کنند به این‌که از فعالین دانشجویی زمانه‌ی خودشان بوده‌اند، خودش یک تناقض است. بنابراین این موضوعی که شما می‌فرمائید یک تناقضه. از این ور زن را مشاور رییس جمهور می‌کنند، از آن ور می‌گویند دیه‌ات نصف مرد است، وقتی کشته می‌شوی باید پول هم بدهی که قاتل‌ات قصاص شود. مشاور رئیس جمهور می‌شوی، ولی سر بزنگاه، اگر بخواهی، حضانت بچه‌ی خودت را به تو نمی‌دهند، ولی برای کل جمهور می‌توانی مشاوره بدهی... منتهی بازی با قدرت همین است که ما بتوانیم سطح تساهل قدرت را بالا ببریم. در جوامع دیگر، شهروندان پوست نازکی دارند و خیلی زود به آنها بر می‌خورد، و برعکس، دولت‌ها پوست کلفت‌اند. اما در جامعه ما فرق می‌کند، دولت‌ها خیلی نازک نارجی‌اند، و خیلی زود به آنها بر می‌خورد، و در عوض، شهروندان پوست کلفتی دارند، و دیر واکنش نشان می‌دهند، و این شهروندی تجربه‌ی برعکسی دارد که در آن فقط گردن کلفت می‌ماند.


دکتر سوسن شریعتی در خصوص موضوع انتقال پیکر پدر از سوریه به ایران توضیح داد وگفت :

در خصوص انتقال جسد شریعتی به ایران، سال‌های گذشته خبری منتشر شد که قبرستان شیعیان در سوریه در جوار زینب قرار است با خاک یکسان شود و خیابان آنجا می‌خواهد گسترده شود، و این بحث پیش آمد که این انتقال باید صورت گیرد. در آن جا سه واکنش نشان داده شد، که این سه واکنش خیلی جالب است:

وقتی از من بپرسند که روشنفکر کیست، من می‌گویم: روشنفکر کسی است که جسدش هم مشکل ایجاد می‌کند، نه فقط حرف‌هایش. شهردار وقت و رئیس جمهور کنونی در پاسخ به این موضوع که دکتر وصیت کرده‌اند در حسینیه ارشاد دفن شود مخالفت کردند و گفتند: مشکل زیست‌محیطی دارد و گفتم چه تعریف قشنگی برای روشنفکر: روشنفکر موجودی است که جسدش هم مشکل زیست‌محیطی دارد!

دومین واکنش، واکنش استاندار خراسان بود که گفته بود انتقال شریعتی یک سری عوارض و مابه‌ازای سیاسی دارد که باید یک نهادی مسئولیت مالی و سیاسی‌اش را برعهده بگیرد. گفتیم چه جالب! روشنفکر کسی است که جسدش نه تنها مشکل زیست‌محیطی دارد، بلکه مشکل سیاسی هم دارد.

سومین واکنش، واکنش نمایندگان مجلس هفتم بود که گفتند: این موضوع باید استفتاء بشود و نیاز به حکم شرعی دارد، برای این‌که نبش‌قبر محسوب می‌شود. به همین دلیل ما چون می‌خواستیم یک نهاد مدنی مستقل از قدرت این انتقال را بر عهده بگیرد، و به وصیت دکتر در خصوص محل تدفین عمل شود، خواستیم که دیداری با سفیر سوریه داشته باشیم که ایشان موضوع طرح ویرانی‌ی قبرستان را منتفی اعلام کردند. به نظر آمد که راه افتادن این پروژه "دغدغه‌ای" سمبلیک و نمایشی بود تا "اراده‌"ای برای انتقال.


یکی از حاضرین پرسید : آیا شما خود را دست‌پرورده‌ی مکتب پدر می‌دانید؟ و پاسخ شنید :

تلاش ما همیشه این بوده که هم به این میراث و تفکر وفادر بمانیم، و هم این وفادری، اسباب بندگی و بردگی ما را فراهم نکند. وفاداری‌ي ما به شریعتی به این معناست که نسبت‌مان را با او از دست ندهیم، و در‌عین‌حال، آزاد‌اندیشی‌مان را تعطیل نکنیم.


تاریخ انتشار : ۲۸ / آذر / ۱۳۸۶

منبع : سایت کتاب دوست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
21_10_2010 . 20:29
#6
زن، نیمه‌ی خاموش جامعه
گزارش سخنرانی سوسن شریعتی در انجمن اسلامی دانشکده علوم دانشگاه تهران


سوسن شریعتی، محقق و پژوهشگر در جلسه‌ا‌ی با عنوان "زن، نیمه‌ی خاموش جامعه" که از سوی انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده علوم دانشگاه تهران برگزار شد، اظهار داشت : به مساله‌ی زنان نمی‌توان اندیشید مگر در رابطه با دیگری یعنی با مردان و نیز نمی‌توان اندیشید خارج از جامعه، مناسبات قدرت، جهان‌بینی و فرهنگ یک جامعه.

سوسن شریعتی با اشاره به این‌که به نظر می‌رسد بحث از حقوق زنان بحثی بدیهی است، گفت : زمانی که پای تحقق بیرونی و مادی آن پیش می‌آید معلوم می‌شود که شرایط تحقق این حقوق چندان بدیهی نیست و باید همین بدیهیات را از سر گرفت.

طبیعتا زمانی صحبت از حقوق و اساساً حق، بدیهی می‌شود که عملاً اتفاقات مهمی در حوزه‌ی نظری بیفتد و عنصری به نام سوژه سرزده باشد. انسانی که طبیعتاً شخصیت حقوقی دارد می‌اندیشد و دارای خودآگاهی نسبت به موقعیت خود و جایگاهش در جامعه است سر می‌زند و درغیبت چنین سوژه‌ای صحبت از حقوق زنان منتتفی به انتفاع موضوع است.
شریعتی در ادامه گفت: به مساله‌ی زنان نمی‌توان اندیشید مگر در رابطه با دیگری یعنی با مردان و نیز نمی‌توان اندیشید خارج از جامعه، مناسبات قدرت، جهان‌بینی و فرهنگ یک جامعه. نمی‌توان به حقوق زنان پرداخت مگر آنکه آن را در ظرف اجتماعی و مقتضیات یک جامعه قرار دهیم.

وی با اشاره به این‌که در جوامع غربی از قرن نوزدهم به بعد حقوق زنان مطرح می‌شود، گفت : معمولاً سه اتفاق را ذکر می‌کنند که در پرتو آن مساله‌ی زنان هم‌چون موضوع تحقیقات یا جنبش‌های اجتماعی مطرح می‌شود که این سه اتفاق عبارتند از سرزدن ایده‌ی دموکراسی بر محور آزادی و عدالت، تقسیم کار و شکل‌گیری طبقه حقوق بگیران (طبقات اجتماعی جدید) و مساله‌ی افول یا ضعف یا به حاشیه رانده شدن دستگاه مذهبی مسلط.

این محقق و پژوهشگر ادامه داد : از همدستی و توطئه مشترک این سه اتفاق بود که زمینه شکل‌گیری چیزی به نام جنبش زنان مطرح شد. جنبش زنان در غرب بسیار بطئی و آرام بوده و خودش را در فازهای مختلف تعریف کرده که از حضور در انقلاب فرانسه آغازمی‌شود اما در این دوره هنوز حق رای زنان مطرح نیست و بعداً زنان هم‌چون کارگران به عنوان سوژه‌های جدید مطرح می‌شوند.

در پایان قرن نوزده با ظهور مارکسیسم و جنبش‌های چپ روبه‌رو هستیم که زنان نقش فعالی در آن بازی می‌کنند اما هم‌چنان شهروند درجه دوم هستند. چرا که به تعبیر مارکیست‌ها نزاع طبقاتی در اولویت قرار داشت و مساله زنان در ذیل این اولویت تعریف می‌شود. این وضعیت تا ‌١٩٤٤ که زنان حق رای پیدا می‌کنند، باقی است درنتیجه علی‌رغمِ ‌٥/١ قرن حضور اجتماعی زنان یعنی سرزدن سوژه تا زمانی که این حقوق تحقق اجتماعی پیدا کند ‌٥/١ قرن طول می‌کشد. از سال ‌١٩٧٠ به بعد زمانی بحث فمینیسم مطرح می‌شود که این جریان خود را از ذیل ایدئولوژی‌ها خارج می‌کند.
این محقق با اشاره به جمله‌ای از میشل فوکو که می‌گوید گاهی ما در وضعیت‌های دوگانه زندگی می‌کنیم و این مشخصه‌ی جوامع در حال گذار است و گاهی وضعیت‌های دوگانه را به شکل درونی تجربه می‌کنیم، درباره‌ی موقعیت زنان در ایران عنوان کرد: زنان از یک طرف در موقعیت‌های دوگانه و متضاد بیرونی زندگی می‌کنند و از طرفی وضعیت متضاد را به گونه‌ای درونی نیز زندگی می‌کنند.مثلا به رشد و جایگاه زنان در جامعه پس از انقلاب مباهات می‌شود اما نهادهای تعریف شده‌ی حقوقی پا به پای این رشد توسعه نیافتند و‌شان جدید زنان را به عنوان شخصیت حقوقی لحاظ نمی‌کنند مثلاً زنان در سرمایه و تولید، نقش بازی می‌کنند اما در صورت کشته شدن، دیه‌ی آنها نصف حساب می‌شود. زنان وارد محاسبات قدرت شوند اما در‌عین‌حال شهادت زن در مواقعی فاقد ارزش است مثلاً مشاور رییس‌جمهور یا نماینده می‌شوند اما اجازه بزرگ کردن فرزندانشان را ندارند.

وی با اشاره به این‌که این تناقض‌ها جدی است، افزود : زنان عوض شده‌اند اما مردان خیر و نهادهای حقوقی تعریف شده با موقعیت جدیدی که زن در آن قرار دارد یکی نیست و این موقعیت دوگانه رفتارزنان را از کنشگر به واکنش مدام بدل می‌سازد. این محقق با اشاره به این‌که وجود این تناقض‌ها زن را به زیست مخفی و مجرمانه وامی‌دارد و او را مجبور می‌کند تا برای اعاده حیثیت از خود متوسل به راه‌های غیر طبیعی شود، درباره‌ی زیست درونی تناقضات گفت : مثلاً نسبت معکوسی که وجود دارد میان مهریه بالا و سوژه شدن زن. در نگاه زنان الگوی نسبت داشتن با مردان هنوز متاثر از الگوی سنتی نسبت زن و مرد است.

وی با اشاره به این‌که زنان در فرهنگ مردمحوری که ریشه‌ی تاریخی سنتی و شاید دینی داشته باشد با مردان شریک هستند، افزود : پشتوانه‌های نظری تغییر قدرت در روابط زن و مرد برای خود ما روشن نیست و این سوال مطرح است که آیا می‌توان امروزه از جنبش زنان صحبت کرد؟

شریعتی در پاسخ به این سوال گفت : اگر بحث سرزدن زن به عنوان سوژه مطرح باشد شکی در وجود این جنبش نیست. اگر این جنبش در پرتو جنبش عدالتخواهی، آزادی و دموکراسی‌خواهی مطرح باشد در جامعه‌ی ما وجود دارد. اگر بحث زن به عنوان نیروی کار مطرح است شکی در وجود این جنبش نیست اما لازمه‌ی آن آگاهی به تناقضات بیرونی و درونی است و درنتیجه برای تبدیل شدن به اراده‌ی جمعی جدی باید به صدای بلند درباره‌ی تناقضات صحبت کرد.
این محقق، در پاسخ به این سوال که برخی قوانین کاملاً مبتنی بر شرع وجود دارند که به‌طور صریح نمی‌توان آنها را تغییر داد، گفت : هسته سخت هر فرهنگی نگاهی است که به مساله زنان دارد. درک سنتی از مذهب طبیعتاً یکی از موانع شکل‌گیری انسان هم‌چون سوژه بوده است و آنهایی که می‌گویند نمی‌شود در برداشت فقهی تغییری داد، باید ریسک‌های آن را بپذیرند؛ مثال آن جوامع کاتولیک و مقاومتی است که در برابر تغییر مناسبات نشان داد و نتیجه‌ای که دریافت کرد.
وی در پاسخ به این سوال که چرا برخی از نمایندگان زن، با وجود آنکه خودشان زن هستند کم‌تر بودن را می‌پذیرند؟ گفت : برخی از زنان با گفتمان قدرت همزادپنداری می‌کنند.

شریعتی گفت : کمپین یک میلیون امضا جزوه خوبی دارد که در آن این تناقضات حقوقی بیرونی به خوبی اشاره شده است اما متاسفانه بسیاری از ضروت‌ها در برابرهم فهمیده می‌شوند مثلاً ضرورت مبارزه مدنی برای احقاق حقوق بدیهی را در برابر امنیت قرار می‌دهند و به بهانه یکی آن یکی تخطئه می‌شود.


تاریخ انتشار : ۲۰ / اسفند / ۱۳۸۶

منبع : سایت کتاب دوست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
06_01_2011 . 01:08
#7
گراميداشت امام موسي صدر از سوی روشنفکران
گزارش سخنرانی سوسن شریعتی در گرامی‌داشت امام موسی صدر


ویژه‌برنامه سی و دومین سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر با عنوان طلوع ناتمام دوشنبه‌شب گذشته و با حضور روشنفکران، فعالان سیاسی، روزنامه‌نگاران و دانشجویان در سالن اجتماعات حسینیه ارشاد برگزار شد. به گزارش "شرق" در این مراسم که تا پاسی از شب ادامه داشت هادی خانیکی استاد دانشگاه با اشاره به این‌که نسل ما وامدار امام موسی صدر است، گفت: "نسل ما وامدار امام موسی صدر است و این وامدار بودن به این خاطر است که به‌رغم عدم مفاهیمی مانند جامعه مدنی در گفتمان انقلابی، ایشان از این مفاهیم سخن می‌گفت." وی افزود: "در حالی امام موسی صدر از این مفاهیم در سخنان‌شان استفاده می‌کردند که معمولاً در دوران پساانقلاب این موضوعات مطرح می‌شود و از این نظر حلقه وصل امام موسی‌صدر و شریعتی همین مساله است." استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه در ادامه با اشاره به این‌که امام موسی صدر توانست یک جامعه‌ مدنی شیعی را در لبنان احیا و تقویت کند و این جامعه را از یک طایفه به یک جامعه‌ اسلامی و سپس به یک جامعه‌ انسانی ارتقا دهد، خاطرنشان کرد: "امام موسی صدر در جریان فرآیند احیا و تقویت جامعه‌ مدنی شیعی در لبنان، سه مرحله را طی کرد؛ او توانست شیعه را به عنوان بخشی حذف نشدنی در لبنان نگه دارد و با کاهش آسیب‌ها، آن را به نیروی محرکه‌ای در منطقه تبدیل کند."

خانیکی با بیان این‌که امام موسی‌ صدر از طریق فعالیت‌های اجتماعی و تقویت پایگاه‌های مدنی راه شیعیان را به سوی پارلمان هم گشود، گفت: "او راه را از سیاست آغاز نکرد، همان‌گونه که نظیر آن را در ترکیه می‌بینیم که جریان اسلام‌گرا راه خود را از به دست آوردن شهرداری‌ها آغاز کرد و سرانجام توانست دولت را به دست آورد."

او با بیان این‌که سرمایه فرهنگی و اجتماعی می‌تواند سرمایه‌های فیزیکی و اقتصادی را مورد استفاده قرار دهد، ادامه داد: "سرمایه فرهنگی ماهیت جمعی دارد. امام موسی ‌صدر توانست در این چارچوب روابط آسیب‌دیده میان شهروندان را ترمیم کند و بر پایه سرمایه فرهنگی و اجتماعی سه گام را بردارد؛ اول این‌که به عنوان یک روشنفکر ‌پذیرفت که نمی‌خواهد روشنفکرانه حرف بزند و می‌خواهد آستین را بالا بزند و کار کند." خانیکی افزود: "گام دوم امام موسی ‌صدر حرکت به سوی دفاع از حقوق شیعیان است زیرا تا آن زمان از میان حدود ۱۵ طایفه فقط شیعیان نهادی برای دفاع از خود نداشتند که در همین راستا ایشان مجلس اعلا را تاسیس کرد که محلی برای طرح مطالب آنها شد. در‌عین‌حال ایشان حرکت‌هایی مانند نافرمانی مدنی هم‌چون بستن فرودگاه‌ها و تظاهرات‌های ۷۰ هزار و ۱۵۰ هزارنفره را ترتیب داد که در نهایت باعث نگرانی دولت لبنان و ‌پذیرش برخی خواسته‌های آنها شد."

این استاد دانشگاه گام سوم امام موسی‌ صدر را تاسیس نهادهای سیاسی مانند جنبش امل ذکر کرد و افزود: "امروز هم این نقطه قوت را در لبنان می‌بینیم که بین سیاست، فرهنگ، جامعه، علم و... پیوند وجود دارد در حالی که در جوامع دیگر این‌گونه نیست." خانیکی با اشاره به این‌که امام موسی صدر آزادی را در حد بزرگی می‌دانست و معتقد بود کسی می‌تواند آن را محدود کند که کافر باشد، گفت: "از نظر او آزادی عین حق است و حدی بر آن نیست. دلیل موفقیت امام موسی ‌صدر این است که او به جای "دیوار"، "پل" بود و وصیت او به همگان نیز همین بود زیرا بی‌"پل" نرسد جهان به آزادی و عشق." این استاد دانشگاه در پایان به ذکر خاطراتی از امام موسی صدر پرداخت.

سوسن شریعتی فرزند علی شریعتی نیز در این مراسم، امام موسی صدر را فردی ذی‌نفوذ، محبوب و دارای یک کاریزمای دلپذیر انسانی دانست. او به بیان خاطراتی از مواجهه‌ خود با امام موسی صدر در دوران درگذشت شریعتی پرداخت و تصریح کرد: "رفتار امام موسی صدر بسیار غیرکلیشه‌ای بود و یک کاریزمای دلپذیر انسانی و دوست‌داشتنی داشت. تلاش او برای روحیه دادن به من و خواهرم که با مرگ پدر مواجه بودیم، بسیار تلاش انسانی بود."

فرزند شریعتی با بیان این‌که اولین مواجهه من با امام موسی صدر در بدو ورود به بیروت پس از درگذشت شریعتی بود، افزود: "وقتی در آنجا دیدم فرودگاه بیروت به واسطه‌ حضور امام موسی صدر قرق شده است، متوجه شدم او فردی ذی‌نفوذ است." شریعتی با اشاره به برخورد مردم با امام موسی صدر در اماکن عمومی، خاطرنشان کرد: "این برخوردها نشان می‌داد که او در میان مردم لبنان محبوبیت دارد." شریعتی در ادامه به سخنرانی امام موسی صدر در مراسم اربعین پدرش اشاره کرد و افزود: "او در این سخنرانی، جهانی به نام جهان چهارم را معرفی کرد و گفت ما، شریعتی و برخی افراد دیگر در تلاشیم آنچه را که نام‌اش جهان سوم است به جهان چهارم تبدیل کنیم و این جهان در واقع در جست‌وجوی راه‌حل‌هایی درونی و خودویژه برای خروج از بن‌بست‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خواهد بود." او گفت: "امام موسی صدر معتقد بود قبل از هر کاری برای ارتقای سطح جامعه باید ابتدا شکم افراد را سیر کرد و به آنها نان داد." او با اشاره به ماجرای هماهنگی امام موسی صدر با معاون کلیددار زینبیه برای دفن پیکر شریعتی تاکید کرد: "او می‌دانست با چه زبانی می‌توان کارهایی بزرگ انجام داد. اگر به پرونده‌ فردای اربعین شریعتی نگاه کنیم می‌بینیم امام موسی صدر قادر به تصمیم‌گیری‌های قاطع در بزنگاه‌های خاص بود."

در ادامه بزرگداشت سی و دومین سالروز اسارت امام موسی صدر، مهدی فرخیان از اعضای موسسه امام موسی صدر در سخنانی با بیان مولفه‌هایی از شخصیت امام موسی ‌صدر، مانند برخورداری از ارتباطات گسترده، تشکیل مجلس اعلای شیعیان، جنبش امل، مراکز بهداشتی، ارتقای جایگاه اجتماعی شیعیان در طول ۲۰ سال، محبوبیت نزد هنرمندان، سیاستمداران و مردم و... اظهار داشت: "امام موسی صدر از خانواده مشهوری بود و به علوم دانشگاهی و حوزوی نیز آشنایی همزمان داشت. او هم‌چنین دارای هوش فراوان، خلاقیت، درک مقتضیات زمان، برقراری نسبت میان سنت و تجدد، اعتقاد به کار تشکیلاتی و تحمل آرای دیگران بود اما همه اینها بخش کوچکی از دلایل این موفقیت است."

او با بیان این‌که امام موسی‌ صدر هیچ‌گاه منصب رسمی‌ای در دولت لبنان نداشت، اما آنقدر نفوذ داشت که اختلافات سوریه و مصر، اختلافات مقاومت فلسطین و دولت مصر و... را حل کند، تصریح کرد: "چیزی که باعث شد امام موسی صدر، "امام" شود "اخلاق‌مدار" بودن ایشان است. وی هنگام تاسیس مجلس اعلا، مخالفان زیادی داشت اما به خاطر نوع رفتاری که با آنها داشت، توانست این کار را انجام دهد. این‌گونه اخلاق در تاسیس جنبش امل و نیز کسب حمایت حدود ۱۹۰ نفر از اندیشمندان عمدتاً مسیحی موثر بود. ایشان هم‌چنین در برخورد با سیاستمداران عرب با‌اخلاق بود."

تاریخ انتشار : ۱۱ / شهریور / ۱۳۸۹

منبع : روزنامه شرق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
28_01_2011 . 17:02
#8
ميزگرد «انديشه‌های دكتر شريعتی»
گزارش سخنرانی سوسن شریعتی با حضور محمدرضا هزاوه‌ای و حاتم قادری در ايسنا


به مناسبت فرا رسيدن سالروز درگذشت غريب معلم انقلاب، دكتر علی شريعتی، و به منظور نقد و تبيين انديشه‌های او، ميزگردی با حضور سوسن شريعتی، محمدرضا هزاوه‌ای و حاتم قادری، در محل خبرگزاری دانشجويان ايران برگزار شد.

به گزارش بخش حكمت و فلسفه ايسنا، ابتدا سوسن شريعتی و حاتم قادری از علل ترديدشان برای حضور در اين ميزگرد گفتند؛ سوسن شريعتی اظهار كرد : ترديد من در سه چيز بود؛ اول، نسبت خانوادگی كه به هر حال برای خواننده سخت است از اين نسبت خانوادگی در بحث چشم‌پوشي كند و ديگر، ترس از تكرار مكررات و سوم اينكه اصلا بحث كردن در مورد شريعتی، سخت است؛ زيرا برای اينكه مطالب كاملا گفته شود، به جسارتی در حد خود شريعتی نياز است؛ اما ارثی كه از پدر به من رسيده است، علت غلبه بر اين ترديدها بود و آن، استقبال از كشمكش و وسوسه تقابل است.

اما حاتم قادری عدم اعتمادش از اين جهت كه تمامی مطالب منعكس شود را علت ترديد برای شركت در جلسه بيان كرد و همچنين اينكه به اعتقاد وی نبايد در مناظره به صورت يك گلادياتور وارد شد و با هر چه كه بيان می‌شود، مخالفت كرد.

دكتر هزاوه‌ای از ابتدا ديدگاهش را نسبت به شريعتی مطرح كرد و گفت : مرحوم شريعتی بيش از هر چيز، يك شخصيت دينی است و اصلا نگاه ابزاری به دين ندارد. برای ايشان دين موضوعيت داشت؛ نه طريقت؛ ولو اينكه اهداف ديگری هم دنبال می‌كرد.

اين شاگرد دكتر شريعتی افزود : در جلسه‌ای نسبتا خصوصی كه در خدمتشان بوديم، گفتند من يك هدفم اين است كه اسلام را مطرح كنم و زيبايی‌ها و جاذبه‌های اسلام را ارايه دهم و نيز كشورهای اسلامی آگاهی يابند. او برای اسلام و مقدسات اسلامی، ارزش والايی قايل بود.

وی خلاء‌ها و گسست‌هايی كه در نوشته‌ها و گفته‌های شريعتی قايل است را در ورودی‌هايی كه شريعتی به امانيسم و ليبراليسم دارد، می‌داند.

اما سوسن شريعتی با بيان اينكه برخلاف شيوه غالب ـ چه در شرح دعوت شريعتی و چه نقد شريعتی ـ كه معمولا از شباهت‌های گفتمان شريعتی با زمانه خودش شروع می‌كنند، از راه ديگر وارد می‌شود، شريعتی را به دليل تفاوت‌هايی كه با زمانه خودش داشت، مورد بررسی قرار داد و دليل اعتبار شريعتی را در همين تفاوت‌ها دانست و در اين‌باره گفت : برخی، از طريق كشف شباهت‌های شريعتی به زمانه خودش می‌خواهند به اين نتيجه برسند كه چون زمان تغيير كرده است، اين تفكر و انديشه بی‌اعتبار است. كسانی هم كه به قصد شرح وارد می‌شوند، البته با حسن نيت، به هر حال به محورهای ثابت می‌رسند كه حول و حوش اين سه چهار محدوده می‌چرخد.

وی ادامه داد : يكی اينكه می‌گويند شريعتی، محصول دوره گذار است (بدون اينكه مشخص بشود يعنی چه؟)، دوم اينكه می‌گويند شريعتی دين را ايدئولوژيك كرد، لذا از اين طريق قصد آگاهی معطوف به عمل، يا معطوف به تغيير را دارد و يا آگاهی سياه و سفيد و تلاش برای اينكه موجب تغيير در اجتماع شود و تمام مباحث مثل برخورد ابزاری با دنيا، بيدار كردن ديو خفته سنت و اجتماعی كردن دين، حول و حوش اين بحث می‌چرخد.

سوسن شريعتي افزود : سوم اينكه مساله نوستالژی متفكران دوره ‌گذار برای گذشته از دست رفته و بازگشت به خويشتن و احتمالا در حسرت يك ناكجاآباد هنوز به دست نيامده؛ و اين نوستالژی و اين آرزو باعث می‌شود كه دعوت شريعتی يك دعوت دوگانه و دو پهلو باشد.

دختر شريعتی درصدد ديدگاه خودش گفت : ‌هر انسان پوست و گوشت و استخوانی، طبيعتا از زمانه خودش متاثر است؛ ولی به ميزان مقاومتی كه در برابر قالب زمانه خودش می‌كند، می‌تواند اسم روشنفكر بر روی خودش بگذارد و به نظر من، پدرم در هر سه مقوله كه روشنفكران به آن می‌پردازند، يعني غرب، قدرت و دين و سنت، متفاوت با زمانه خودش عمل كرد و در مقابل گفتمان غالب زمانه خويش ايستاد.

وی در شرح ديدگاهش گفت : ‌در حوزه تفكر دينی، دو گرايش غالب جامعه، يكی خلوت‌نشينی در برابر تهاجم فرهنگی دهه ۴۰ و ۵۰ است و يكی هم كه تحت عنوان بنيادگرايی اسلامی به دليل ترس خوردگی از مواجهه با جو موجود فرهنگی وجه تهاجمی و سلبی پيدا كرد. همچنين يك اقليت روشنفكر دينی وجود دارد كه نطقه عزيمت بحث خود را در مقابل غرب می‌داند. اين تفكر، مشكل اصلی جامعه را استعمار و استبداد داخلی می‌بينيد و تمام هم و غم خود را در تقابل و مبارزه با استبداد و قدرت سياسی مسلط می‌داند. در حالی كه شريعتی برابر اين گرايش می‌ايستد و اين موضوع را مطرح می‌كند كه مشكل اصلی ما نه استعمار است و نه استبداد؛ بلكه استحمار است و ضرورت اصلی را در حركت فرهنگی درازمدت و آگاهی بخشی و بحث علت قريب (استعمار و امپرياليزم) و علت بعيد و اصی (عقب‌ماندگي فرهنگی) را مطرح می‌كند و به همين دليل است كه وارد جريانات سياسی زمانه خودش نمی‌شود و از جايی شروع می‌كند كه هيچ اجماعی روی آن نيست.

فرزند دكتر شريعتی همچنين اظهار داشت : در حوزه تفكر سياسی، دو قطب رفرميسم از دهه ۳۰ تا ۴۰هست و راديكاليسم معطوف به عمل نظامی دهه ۴۰ كه بر حركت نظامی و مسلحانه اجماع دارند. شريعتی مبارزه مسلحانه را راه رفتن با سر می‌داند و معتقد است كه انقلاب بايد با پا راه برود. او به كار درازمدت فرهنگی اعتقاد دارد و وظيفه اصلی روشنفكر را بيداری مردم می‌داند.

سوسن شريعتی در ادامه گفت : در مقوله سوم هم برخلاف گرايش‌های موجود، يعنی تسليم در برابر مدرنيته يا گارد بستن در مقابل آن، رفتار جديدی كه «گفت‌وگو» تعبير امروزی آن است را پيشنهاد می‌كند و لذا در هر سه حوزه، رفتاری متفاوت دارد.

وی اين نكته را حايز اهميت دانست كه اگر به اين تمايز ـ كه مشخصه اصلی شريعتی است ـ در دعوت اجتماعی او و پروژه اجتماعی اصلاح دينی توجه نشود، به بدبينی‌هايی دچار خواهد شد؛ چه در حوزه دعوت به دينداری و چه در نقد دينداری مسلط و موجود.

شريعتی همچنين اضافه كرد : دعوت شريعتی يعنی پروژه اجتماعی شريعتی كه مبتنی است بر يك پارادوكس بين زمان تاريخی و زمان تقويمی؛ يعنی از سويی قرن بيستم و از سويی مشكلات اساسی قرن ۱۵ و ۱۶ را داريم و به دليل تفاوت بين دو دوره تاريخی و اين ناهمزمانی است كه شريعتی ضرورت اصلاح‌ دينی را بيرون می‌كشد و دعوت وی وجه سلبی پيدا می‌كند.

سوسن شريعتی افزود : اصلاح دينی معمولا با اجتماعی كردن دين خلط می‌شود و می‌رسد به اينكه علت عقب‌ماندگی همان درك از مذهب و نوع رفتار ديندار است كه بايد از همين جا شروع كرد. لذا شريعتی از رفرم شروع می‌كند و مباحث تصفيه منابع فرهنگي، پدر! مادر! ما متهميم و مذهب عليه مذهب، و آنچه وجه سلبی دعوتش دارد برای تصفيه و تحريك وجدان مذهبی جامعه مطرح می‌كند و آنجاست كه نوك حمله دعوتش به روی نوع دينداری جامعه ما می‌باشد و تمام بحث‌های پروتستانيسم اسلامی يا رنسانس هم حول و حوش اين قضيه می‌چرخد.

شريعتی در ادامه، از وجه ايجابی دعوت پدرش، اين‌گونه سخن گفت : اين وجه، نوع ديگری است، كه مورد خطابش فردی است كه در بحران است و از سنت گسسته و از طرفی در برابر حرفهای جديد كه از جای ديگر می‌آيد، قرار گرفته و به نوع جديدی از دينداری دعوت می‌شود. اين امر مبتني بر پارادوكس‌هايی است كه خود شريعتی اينگونه بيان‌شان می‌كند : ايرانی امروز چندلايه است؛ از نوع فرهنگ و نوع زيست و هم زيستی ساخت‌های مختلف را با يكديگر تجربه می‌كند و دچار سراسيمگی است.

او ادامه داد : انسان مدرن قرن بيستم ايران، از يك طرف ناظر بر بحران‌های قرن بيستم و ناظر بر بحران‌هايی كه گسست از مذهب و بحران‌های جامعه مدرن وارد كرده است و از طرف ديگر جهان سومی است و در برابر مشكلی مثل مسخ فرهنگی قرار گرفته، و از طرفی هم مسلمان است و در برابر سنت و عقب‌ماندگی قرار دارد، و اين بحران‌ها همزمان بايد حل شوند.

دختر دكتر شريعتی سخنان خود را اين‌گونه تكميل كرد و گفت : وجه ايجابی مساله دعوت شريعتی به نوع جديد دينداری، اين است كه اساسا می‌خواهد نسبت ما را و نسبت بين ايرانی شرقی مسلمان را با غرب، با مذهب و با سنت مسلط تغيير دهد. يعنی تعريف دوباره از اين نسبت‌ها بدهد و نوع نگاه مرا به اين مقولات عوض كند و كيفيت حضور مذهب را با ديندار، با متن مقدس، با امر قدسی، با ديروز خودم تغيير دهد و هم نسبت من ايرانی را با قدرت غرب دچار تغيير كند.

وی ادامه داد : به نظر من وجه مميز ايشان تعريف دوباره نسبت‌هاست و درنتيجه با اين معنا، چون مسلط بر اين پارادوكس‌هاست، لذا از غلطيدن به اين سياه و سپيد ديدن و نگاه ثنوی و دوقطبی مصون می‌ماند و همين باعث می‌شود كه اين انديشه امكان بازسازی خودش را داشته باشد.

اما حاتم قادری در خطاب به سوسن شريعتی گفت : هم نوع صحبت و هم چهره‌ی شما برای من يادآور دكتر شريعتی می‌باشد؛ اما اين بار در قالبی لطيف‌تر. اين را گفتم كه حتما منعكس شود.

وی در ادامه بحث را از جای ديگر آغاز كرد و نظرش را درباره پارادوكسيكال بودن يا نبودن واژه روشنفكر دينی بيان كرد و گفت كه به اين اعتقاد ندارم؛ چون روشنفكری را يك پروسه می‌دانم و معتقدم روشنفکر دينی يك امر قطعی نيست، بلكه يك راه است و خيلی طبيعي است كه يك عده از طريق اين روشنفكری خودشان را آغاز كنند و تاملات هستی‌شناسانه خودشان را پيش ببرند و اينكه آيا روشنفكر دينی درواقع نقطه مثبتی است برای برخی از فعل و انفعالات و اثرگذاری اجتماعی؟ ـ كه قطعا هست ـ ولی آيا نقطه مناسبی است برای ايستادن؟ به عقيده من خير.

قادری با اشاره به تعبير هابرماس در مورد مدرنيته در قبال پست مدرن‌ها گفت : اگر او مدرنيته را پروژه‌ای ناتمام می‌دانست، من هم روشنفكر دينی را ناتمام می‌دانم. البته اين بدان معنا نيست كه از روشنفكری سكولار دفاع كنم، خير، من از روشنفكری معناياب دفاع می‌كنم كه البته از اين روشنكفری معنايابی هم در مرحوم شريعتي می‌توان ديد؛ ولی وجه غالبش اين‌چنين نبود.

وی يكی از نقدهای جدی كه به روشنفكری دينی وارد است را عدم پرسش در مورد وثاقت و گزاره‌های دينی عنوان كرد كه روشنفكر دينی بيشتر در قالب تفاسير و برداشت‌ها و روايت‌ها، نسبت‌های جديد و تعابير مناسبی برقرار می‌كند.

قادری معتقد است كه روشنفكران دينی به سختی بتوانند از اين دفاع كنند كه اگر در يك جغرافيای ديگر هم بودند و يك فرهنگ و زمان ديگر، باز از همان گزاره‌ها دفاع می‌كردند كه حال دفاع می‌كنند؟ و اين مساله را در مورد شريعتی مطرح می‌كند و می‌گويد : بياييد جغرافيای شريعتي را تغيير دهيم، تاريخش را عوض كنيم و فرهنگش را، در اين حال شريعتی يك مسلمان شيعه ۱۲ امامی امت‌گرای ناتمام تعاليمی كه در اسلام‌شناسی‌اش دارد، می‌بود؟ به نظر من روشنفكر دينی به رغم مزايايی كه يك برهه از اجتماع دارد، روشنفكری‌ای ناتمام است.

او اضافه كرد : چون از زاويه نقد می‌خواهم وارد شوم، مزايای روشنفكر دينی را انكار می‌كنم؛ ولی مشكل ديگری كه دارد، اين كه روشنفكر دينی تصويری از دين ارايه می‌دهد كه چه بسا تصويری تاريخی و به واقع نبوده است. مثلا شريعتی اسلام سنتی و صفوی را نقد می‌كند، ولی من بعيد می‌دانم اسلام علوی كه او از آن دفاع می‌كند، اسلام تاريخی و واقعی بوده باشد. به عبارت ديگر، روشنفكر دينی در كنار مزايايی كه در باب تفكر دينی و اجتماعی خودش دارد، تزيينی از دين ايجاد می‌كند كه اين تزيين امكان تبديل شدن به حجابی برای دين را دارد كه اين حجاب با امر واقع سازگار نباشد، يعنی همين كه دين را كامل به روز می‌كند، درواقع نوعی احيای مفاد و محتوايتش می‌كند و تصور می‌شود اين احيا از دل خود دين برآمده است؛ در صورتی كه به عقيده من احيا نيست و خرافه‌زدايی نيست كه بخواهد اين لايه زخيم خرافه را كنار بزند و چه بسا كه دارد دين را جعل می‌كند و خودش می‌سازد و بخواهد به مخاطب خودش بقوبلاند كه اين جوهر دين و اصل دين است.

قادری مخالفتش را با روشنفكر دينی در اين دو نكته دانست : اينكه روشنفكر دينی نمی‌تواند از وثاقت گزاره‌های خودش در تغيير شرايط استفاده كند و اينكه روشنفكر دينی قاعدتا آرايه‌ای به دين می‌دهد همواره نمی‌شود ثابت كرد اين آرايه برخاسته شده از خود دين است.

وی در اين‌باره افزود : بيشتر مواقع، روشنفكر دينی از سمپاتی (همدلی) اوليه خرج می‌كند و اين خاص روشنفكر دينی ما هم نيست. لذا اگر خود شريعتی بين كويريات و اسلام‌شناسی تفاوت قايل شده است، آيا لزوم دارد كه من هم اين كار را بكنم؟ خير، من می‌توانم اين رابطه را برقرار كنم؛ لذا در نگاه من، اسلام‌شناسی شريعتی در كنار مزايايی كه داشته، يك آراستنی هم به دين اسلام داده كه خود يك حجاب است كه زدودن آن مشكلات و چالشی را می‌طلبد.

استاد دانشگاه تربيت مدرس در ادامه، روشنفكران را به چهار دسته تقسيم كرد : يكی روشنفكرانی كه توزيع‌كننده‌اند و يك سری كه به طور آموزشی به مرحله روشنفكری می‌رسند و ديگری آنكه در يك حادثه و موقعيت قرار مي‌گيرند و روشنفكر می‌شوند، و دسته چهارم آنان كه از يك كاراكتر و منش برخوردار هستند و اين منش آنها را به روشنفكر ذاتی تبديل می‌كند.

قادری شريعتی را جزو گروه چهارم دانست؛ يعنی اگر شريعتی در‌ آفريقا به دنيا می‌آمد يا مكزيك، باز هم از خودش رگه‌ی روشنفكری نشان می‌داد. البته او رگه‌ی روشنفكری شريعتی را رمانتيك دانست (با اين توضيح كه وجه منفی رمانتيك نه) و در اين رابطه گفت : اتفاقا جايی كه فكر می‌كنم خودم می‌توانم با شريعتی يك رابطه حسی برقرار كنم، بخشی از كارهای رمانتيك خودم با بخش رمانتيك شريعتی است و اينكه دختر شريعتی بحث نوستالژی را به من نسبت مي‌دهد، من نوستالژی را در باب شريعتی زيرمجموعه رمانتيسم او قرار می‌دهم. يعنی به تعبير خود شريعتی اگر به جغرافيای حرف من توجه نشود، نوعی نوستالژي مجرد برداشت خواهد شد؛ ولی تعبير من اين است كه شريعتی ويژگی رمانتيكی بسيار داشت و اين ويژگی رمانتيكی است كه اسلام‌شناسی خودش را كاملا اشباع می‌كرد و اجتماعياتش نيز همين‌طور.

وی با اين ادعا كه عمده مخاطبان شريعتی، خورده بوژواهای رمانتيكی بودند كه حالت عصيان و شتاب و حداقل چالش مدرنازيسيون داشتند و جوان‌های ۲۱ يا ۲۲ ساله بودند، گفت : من هيچ موقع شريعتی را از نزديك نديدم، چون آدم محفلی نبودم و «آری چنين بود برادر» اولين مطلبی بود كه از او خواندم، دو سه بار هم خواندم؛ با اينكه كمتر كاری را باز می‌خوانم.

قادری در مورد ويژگی‌های رمانتسيم شريعتی از گريز از حال بودن و نفی گذشته و رسم آينده طلايی نيامده و اسطوره‌گری و شخصيت‌گرا بودن آن نام ‌برد و به عنوان مثال از به نام كتاب‌های شريعتی و اسطوره‌هايی مثل ابوذر و سلمان اشاره كرد و گفت : وی از حسش خيلی استفاده می‌كند؛ البته نه بدان معنا كه عقلانيت را كلا كنار گذاشته باشد.

او از ديگر ويژگي‌های رمانتيسم شريعتی را ادبيات تعريف‌گرايش نام برد و گفت : شريعتی از معدود برجسته‌ترين افراد در اين قرن است كه دارای اين نوع ادبيات می‌باشد. شريعتی نمی‌تواند اين نوع نگاهش را از نگاه اجتماعياتی يا دين شناسانه‌اش خارج كند.

قادری اظهار داشت ‌: شريعتی در عين حال، روح بسيار حساسی داشت كه مرا به ياد تعبيری از روسو می‌اندازد كه نقل می‌كنند در يك سفر، به گونه‌ای رفتار می‌كرد كه انگار در دو لحظه پوستش را می‌كنند. برای من خيلی عجيب است كه كاراكتر بدين حساسيت بتواند با ابوذرنامی كه انسان باديه‌نشين ساده‌زيست است، يك جامعه مشترك را تشكيل دهد.

وی در ادامه گفت : من تصور می‌كنم كاراكتر رمانتيسم عصيانگر روشنفكر شريعتی كه آكنده از عصيان بود، درواقع اين آمادگی را داشت كه عليه حتا چهره‌هايی كه خودش هم طرح می‌كرد، در يك شرايط عينی خارجی قرار ‌گيرد.

او در ادامه گفت : آيا زمينه‌های بيرونی،‌ فرهنگ خانواده، ارتباطات سياسی اجتماعی شريعتی در اسلام‌شناسی و روشنكفری‌اش موثر بود؟ بله، به‌ويژه كاراكتر رمانتيسم او. شريعتی هيچ‌گاه وثاقت گزاره‌های اصلی و ميانی را مورد پرسش قرار ندارد. يعنی از آن چيزي كه با سوسياليست‌های خداپرست با آن آشنا شد، همواره با خود داشت و همچنين بعدا وقتی اروپا رفت، با خانواده و سارتر و ديگران.

اما دكتر هزاوه‌ای اين را كه شريعتي دين را احيا نكرده، بلكه آن را دين جديدی متناسب با ذوق مخاطبانش ساخته است، مستلزم اثبات دانست و گفت : دينی كه شريعتی از آن دفاع می‌كند و با مخاطبانش در ميان می‌گذارد، دينی است كه ادعای خاتميمت، جامعيت و ارشاد و هدايت بشر را دارد. آيا اين مقولات افسانه است؟ آيا موارد يادشده ابزار است؛ يا قابل اثبات؟ اين پيش فرض معرفت‌شناسانه‌ برای ما مطرح است؟

اين استاد دانشگاه تربيت معلم افزود : تصور من اين است كه شريعتی دين را به عنوان مطلب حق پذيرفته بود؛ نه به عنوان ابزار و نه به عنوان راهی كه در آن مقطع تاريخی مطرح بود، بلكه به عنوان اعتقاد خودش به آن می‌انديشيد.

وی از خصوصيات شريعتي ياد كرد و گفت : اينكه ايشان تعبد به عبادت دينی داشتند و حتا مقيد به خيلی از مستحبات بودند را نمی‌توان اين‌گونه توصيف كرد كه دين را به عنوان ابزار می‌دانستند. من معتقدم كه برای شريعتی دين محور بوده است و به لحاظ حق بودن و پيام‌دار بودن آن اگر وارد جامعه بشود، با مخاطبانش تعامل خواهد داشت و جامعه را در مسيری كه می‌خواهد، سوق خواهد داد.

شاگرد شريعتی افزود : امروز مطالب، سخنان و كتاب‌های مرحوم شريعتی در بخش زيادی، بسيار زنده‌تر از زمان خودش هستند. مثلا بحثی كه مرحوم شريعتی مطرح می‌كند كه همان نهضت و نظام است و اينكه وقتی كسانی كه انقلابی هستند پيروز می‌شوند، خودشان محافظه‌‌كار می‌شوند، امروز ما همين مطلب را به عينه می‌بينيم. خودم گاهی فكر می‌كنم اين پيشگويی مرحوم شريعتی پيامبرگونه است. ما امروز خرافه‌های فراوانی را در جامعه می‌بينم كه حتا در رسانه‌ها نيز پخش می‌شوند كه سخنان شريعتی حتی در زمان ما در همين موارد می‌تواند بسيار سازنده باشد كه خرافه‌زدايی كنيم. اين مطالب و بسياری مطالب ديگر نيز هست كه نياز امروز ما به شريعتی را روزافزون كرده است.

دكتر هزاوه‌ای گفتارش را چنين خلاصه كرد و گفت : در مورد اينكه معنای روشنفكری برای يا خوب‌رو شدن نيست، بايد بدانيم شريعتی چگونه روشنفكری بود. در مورد اسلامی كه شريعتی به عنوان دين انتخاب كرده بود، بايد گفت كه دين برايش صرفا يك ابزار نبود و او به دين اعتقاد داشت و بايد به اين مساله توجه كنيم كه از مجموعه‌ كارهای شريعتي امروز چه استفاده‌ای را می‌توانيم بكنيم و جوانان ما و نسل سوم انقلاب چه بهره‌ای از اين فعاليت‌ها می‌توانند داشته باشند.

همچنين سوسن شريعتی در مقام پاسخ به حاتم قادری برآمد و گفت : آنچه را كه شريعتی زير سؤال نبرده، يك سری پيش‌فرض‌های استوار بوده است كه برای دينداری لازم است و معتقدم شريعتی در هر دو وجه اجتماعی و وجه ايجابی كه دارد، انسان را به بازگشت به خويشتن دعوت می‌كند و پرسش‌های اساسی مطرح می‌كند. يعنی هم به ديندار می‌آموزد كه نسبت به متن مقدس يا اسطوره‌های مذهبی، نوع نگاهش را تغيير دهد و جسور باشد و مستقل بينديشد. در تعريفی كه شريعتی در بحث فلسفه خلقت می‌كند و از همدستی و هم‌داستانی انسان و خدا صحبت می‌كند و اينكه قرار بود انسان عامی باشد و در برابر خداوند قرار گيرد، انسان به ميزانی كه می‌گويد نه و در برابر اراده مقدسه قرار می‌گيرد، انسان می‌شود و قرار نيست كه فرشته باشد و دست بسته و بی‌گناه باشد، قضيه از اينجا شروع می‌شود. درنتيجه قرار نيست كه ايمان شما بر ترس استوار باشد.

وی همچنين اضافه كرد كه شريعتی در خواندن اين آيه كه مؤمن و عابد و عبيد كسی است كه زمين ناهموار می‌كوبد تا صاف شود، تا خداوند بر روی آن راه برود، بسيار عصبانی می‌شود و می‌گويد : قرار نيست كه من عبد و عبيد باشم و زمين صاف باشم كه خداوند بر روی من راه برود، پس من چه؟ برای هميشه اين درگيری من را به عنوان انسان مستقل خودآگاه دارد. در پايان اين آيه می‌گويد بله قرار است كه من زمين صاف شوم كه خداوند به روی من راه رود برای چی؟ برای اينكه خداوند به من برسد. شريعتی رابطه خود و خداوند را يك طرفه و ترس خورده و بالا و پايين نمی‌دانست و رابطه مؤمن با امر قدسی، همان قضيه هم‌دستی و هم‌داستانی است.

سوسن شريعتی خاطرنشان كرد : شريعتی بحث مراجعه مستقيم به متن مقدس و مؤمن خلاق را ترتیب كرد؛ همان بخشی كه پروتستان‌ها‌ می‌گويند تنها خدا و تنها ايمان و تنها متن را مطرح می‌كند و اين، يكي از پرسش‌های اصلی است و بحث نسبت مؤمن با اسطوره‌های دينی را نيز متفاوت مطرح می‌كند و می‌گويد كه اينها انسان‌های ماورايی ممكن است باشند، ولی ماوراء انسان نيستند و آن‌ها را در جايگاه تاريخی خودشان قرار می‌دهد. شريعتی معتقد است كه اين اسطوره‌ها انسان‌هايی مثل ما هستند؛ فقط واكنش آن‌ها با ما متفاوت بوده است.

سوسن شريعتی در ادامه گفت : اگر اسطوره را از آسمان پايين آوريد، دو حالت پيش می‌آيد؛ يا خطر خوداسطوره‌پنداری كه ما در جامعه امروز با اين قضيه مواجه هستيم و ديگر اينكه اسطوره را وجه تاريخی بيبينيم و اصطلاحا اسطوره‌زدايی كنيم كه البته بسيار مناسب است و اتفاقا كاری روشنفكرانه است.

وی گفت : كار شريعتی اسطوره‌زدايی بود؛ نه تسليم شدن در برابر اين اسطوره‌ها و از ديگر سؤالات اساسی كه به اعتقاد من مطرح كرده است، سؤالی است در مورد نفی دينداری. مهم‌ترين مشخصه شريعتی اين بود كه همه مؤلفه‌های دينداری را در دعوت فكری‌اش به عنوان مصلح زير سؤال برده است. از همه اين حرف‌ها منظورم اين است كه شريعتی آگاه است بر تناقض‌هايی كه ممكن است وجود داشته باشد و تلاش او اين نيست كه از طريق مقايسه سرهم‌بندی مؤلفه‌ها را به هم نزديك كند. اتفاقا از طريق حفظ نگاه انتقادی به هر دو مقوله، مؤلفه‌ها را به هم نزديك كرد. اشاره كردند كه تمام گرايش روشنفكری دينی اين بوده است كه مؤلفه‌های متضاد را به هم نزديك كند و به هم وصل كند. در نقدهايی كه شريعتی به روشنفكران زمان خودش از جمله مهندس بازرگان می‌زند، همين است. شايد از درون اين بيزی كلاژها و چسباندن متضاد، مجموعه‌ای بيرون بيايد، ولی يك مجموعه فرانكشتاينی زشت و بد. حال آنكه ما بايد اين مقولات را تصفيه كنيم و تطبيق دهيم.

او در پايان سخنان خود، به بازسازی امر تاريخی اشاره كرد و اينكه نگاه مورخ همواره در امر تاريخ مؤثر است و بازسازی امر تاريخی، كار مورخ است، و گفت : طبيعتا كار هر مورخی بازسازی است با دغدغه‌ها و نگاه امروزی برای پيدا كردن پاسخی به پرسش‌های امروزی، و اين كاری است كه شريعتی می‌كند.

اما قادری در اين بخش از صحبت‌ها، ابتدا به ضرب‌المثلی از بودا اشاره كرد و گفت : وقتی به ماه اشاره می‌كنم، به جای ديدن ماه، به انگشت من نگاه می‌كنند. ادامه بحث نيز خارج از مباحث مطرح شده توسط اوست و برای او فرقی ندارد كه شريعتی متعبد هست يا خير و می‌گويد آنچه دكتر هزاوه‌ای و دكتر سوسن شريعتی گفته‌اند، از روی ديدگاهی است كه از نوشته‌های شريعتی به دست آمده است نه از روی خود شريعتی، و سوسن شريعتی در حال پاسخ‌گويی به تصويری ذهنی است كه برای خودش از مخالفان شريعتی تجسم كرده است و بحث خود را در كاراكتر شريعتی می‌داند و اينكه شريعتی قادر به جدا كردن اين كاراكتر از خودش نيست.

قادری در ادامه گفت : حرف من اين است كه شريعتی پرسش‌هايی به شكل عميق و تئوری‌وار در گزاره‌های دينی و قداست‌های مسلمانان و اين موارد ندارد. شايد حتا طرح قضيه می‌كرد و به شكل خطوط سياه بر صفحه كاغذ می‌نشاند و به شكل گفتار ارايه می‌كرد، ولی خودش وارد اين چالش نشد. البته شايد عمرش كفاف نداد و شايد به خاطر اينكه درگير منازعات سياسی و اجتماعی بود.

وی ارزش شريعتی را در همين ناتمامی دانست و گفت: اصلا دهه ۴۰ و ۵۰ دهه شريعتی است. جلال آل‌احمد را ببينيد، آنها دارند اين كار را انجام می‌‌دهند، مخاطبانشان هم خورده بورژوای رمانتيك هستند. البته معنای تحقير نمی‌خواهم داشته باشد، منظورم مخاطبان عام و حتا خواستگاه اجتماعی و اقتصادی آن‌ها است. برخی از نكاتی كه شريعتی در باب عصيان قدسی می‌گويد، حقيقتا خاص شريعتی نيست و آن را می‌توانيم در ديگران نيز ببينيم. حرف من اين است كه شريعتی بسيار درگير اين مباحث و منازعات شد كه فرصت به بازنگری آنچه عصيان خودش می‌گفت، پيدا نكرد.

دكتر هزاوه‌ای صحبت را زياد ادامه نمی‌دهد و دليلش را در اين می‌بيند كه حاضران در ميزگرد با پيش‌فرض‌های معرفت‌شناسانه بحث می‌كنند كه البته مورد پذيرش ديگران نيست. او با ديدگاه ديگری به شريعتي می‌نگرد و معتقد است كه در جايي ديگر بايد به نقد اين پيش فرض‌ها پرداخت و آن‌ها را به چالش كشيد كه آيا گزاره‌های مطرح شده صادق‌اند يا خير؟ مباحثی مثل اينكه پروتستانيزم اصلا درست است يا خير و اگر صحيح نبوده، برای مسيحيت درست بوده. برای هر دينی صحيح است و نيز معنای روشنفكری كه آيا مورد قبول همه است، و می‌گويد ما در باب شريعتی نوعی تفسير به رای می‌كنيم؛ يعنی حرف‌های خودمان را از زبان شريعتی بيان می‌كنيم.

سوسن شريعتی نيز در ادامه بحث اينكه شريعتی رمانتيك است، با يكسری خصوصيات كه قادری برای او اذعان می‌كند، مخالفتی ندارد و می‌گويد خود شريعتی اين را بيان كرده است؛ در آنجا كه می‌گويد: من يك بريده از غيرم، نه يك خيزيده در خويش.

دختر شريعتی گفت : اين حس‌گرايی و اينكه نوعی رويكرد عاطفی به مسائل داشت را قبول دارم؛ ولی وقتی تعميم پيدا كند به حوزه اجتماعی و به نقد شريعتی به مدرنيته و يا از زاويه‌ای نگاه شود كه اين حسرت‌زدگی برای ديروز تفسير شود، مانند تفسيری كه از بازگشت به خويشتن شد كه شريعتی در حسرت همان ديروز است كه داشته و دارد از دست مي‌رود و در نتيجه از طريق اين رفلكس و واكنش به عقب دارد، نه، قبول ندارم.

وی اظهار كرد : يا بايد از ديدگاهی كه او بيان كرد به شريعتی نگاه كرد و اگر بخواهيم با ديدگاه دكتر قادری بنگريم، شريعتی شخصيت‌گراست؛ ولی از اين ديدگاه كه شريعتی فقط به قصد تغيير نسبت من با اسطوره آنها را مطرح كرده است، نه، به قصد شخصيت‌سازی و قصد دارد كه فرنكسيون و كاركرد اين شخصيت‌ها را در وجدان مذهبی ما تغيير دهد. در بحث بازگشت به خويشتن نبايد گفت كه دنيا در حال كن‌ فيكون شدن است و او در حسرت ديروز است؛ زيرا اين بازگشت به خويشتن، از نوع فانون و امه‌سزر نيست و خودش تكرار می‌كند كه «من بايد بگويم به كدام خويشتن» و چون در مبداء بحث، «كدام» مطرح است، كدام مذهب، كدام اسلام، كدام خويشتن، اين است كه بحث نوستالژی مطرح نيست و اگر اشاره می‌كند كه ما به همان خويشتن مذهبی برگرديم كه همان تحصيل حاصل است، می‌گويد به كدام مذهب می‌خواهيم برگرديم. اگر دقت نكنيم وارد مباحث كلان می‌شويم كه بله درست است، شريعتی در حسرت ديروز است، اتفاقا خودش مدام اين رفتن و آمدن را آفيشه می‌كند. در مورد زنان كه صحبت می‌كند، می‌گويد: وقتی زنان مدرن را می‌بينيم، باز هم همان خانم‌های قديم و امنيت‌بخشی زن قديم است. وقتی زن سنتی را می‌بينيم، می‌گوييم باز همان زن مدرن كه حداقل جست‌وجو می‌كند كه كنجكاوی دارد و همين‌طور در حوزه فئوداليته بوروژوازی.

سوسن شريعتی اين حرف قادری كه شريعتی قالب نپذيرفته و به اين معنا ناتمام است را می‌پذيرد و می‌گويد : درباره اينكه شما می‌گوييد گسست تجربه نكرده و تا آخر ماجرا نرفته، ‌قاعدتا قرار نيست كه وقتی مدعی است كه اين نگاه مذهبی ضروری است و در عين حال قبول دارد كه اين سنت بايد تغيير كند، دعوت به گسست كند. اگرچه كه معتقد است تجربه اين گسست لازم است و بارها گفته كه «دعوت من به مذهب، مذهبی‌ها را خوشحال نكند» چون او از چيز ديگری صحبت می‌كند كه ماجرای پس از گسست از درك سنتی است. درنتيجه اسمش مذهب پس از علم است. درحقيقت پس از اين گسست دعوت دوباره به نگاهی مذهبی است؛ به دليل همان آگاهی كه به تجربه غرب دارد.

سوسن شريعتی اذعان كرد كه قصد شريعتی بازسازی الگوی پروتستانيزم در غرب نيست؛ گرچه شايد مؤلفه‌هايی از آن قرض گرفته شود؛ مثل مراجعه به متن مقدس و وجه فردی به دين دادن كه البته شريعتی معتقد است اين‌ها از دل خود اسلام بيرون می‌آيد و تمايزش با مسيحيت در اين است و اينها فقط شباهت‌هاست و اگرنه تفاوت‌ها بسيار زياد می‌باشد.

او با بيان اينكه اكنون بحث تشابه‌ها است؛ ولی در بيان تشابهات بايد دوره‌های تاريخی را تشخيص داد، در ادامه می‌گويد : مواظب باشيم كه اگر از غرب هم تقليد می‌كنيم، از قرن بيستم تقليد نكنيم. همين حالا اتفاق می‌افتد؛ بحث پست مدرن‌ها در ايران كه بنياد‌گرايان از آن استفاده و بهره‌برداری می‌كنند و از رفرنس دادن به قرن ۲۱ و غرب بحران زده به اين نتيجه می‌رسند كه وضعيت ما خوب است و همين جا بايد ايستاد و حركت نكرد.

وی افزود : دكتر هزاوه‌ای اشاره دارد كه اتفاقا بايد از تفاوت‌ها صحبت كرد تا اشتباه نشود، چون وقتی پروتستانيزم مطرح می‌شود، آخرت‌گرايی را كلا نفی می‌كند. همچنان‌كه امانيزم هم غايت‌گرايی را كلا نفی مي‌كند، ولي در نگاه شريعتي آخرت‌گرايي نفي نمي‌شود و در خيلي از بحث‌ها آخرت مطرح است. اما وقتی تشابهات مطرح می‌شود، بدين معناست كه ما آن را نوسازی می‌كنيم؛ در صورتی كه تقابل ما با آن در بيان تفاوت‌ها نهفته است.

قادری تذكر می‌دهد : هر گاه اينكه شريعتی رمانتيك است را می‌پذيريم، بايد تبعات آن را هم بپذيريم. كسی كه ويژگی‌ رمانتيك طبيعی دارد، در همه عرصه زندگی او اثر می‌گذارد. من نمی‌گويم شريعتی شخصیت‌گراست كه البته اين توهين به شريعتی است، من می‌گويم شريعتی رمانتيك است؛ لذا خواه نا‌خواه شخصيت‌گراست. شريعتی می‌آيد و ابوذری را مطرح می‌كند كه كسی به او اهميت نمی‌دهد. بايد بگويم كه شريعتی بايد به ابوذر اهميت دهد؛ برای اينكه بايد او را اسطوره‌زدايی كند نه! ابوذر را يك اسطوره كرد. همان ابوذر را كه سنت‌گرايان می‌گويند يك راهزن بود در بيابان، يك اسطوره كرد. اسطوره‌ای كه خودش هم نمی‌تواند با او زندگی كند. راجع‌ به ديگران هم همينطور.

وی در ادامه اظهار داشت : ‌از طرفی، شريعتی پرسش می‌كند؛ ولی از طرف ديگر، می‌خواهد پيوند با مذهب را برقرار كند. يعنی همه اين‌ها يك ترفند است و اين گفته شما اين برداشت را دارد كه شريعتی دبيری انديشیده كه دوباره مردم را برگرداند به مذهب.

سوسن شريعتی در جواب اين تذكر قادری او را به دو وجهی بدون دعوت شريعتی كه قبلا گفته شد توجه می‌دهد كه در وجه حضور مذهب در جامعه است كه دكتر به نقد می‌پردازد، حمله می‌كند و سؤال می‌كند؛ ولی وجه دعوتی او موقعی است كه فرد را خطاب قرار می‌دهد و به فرد می‌گويد تو كه حالا در بحران مذهبی هستی و ناظر بحرانی، انسان مدرن هستی، اينجا می‌توانی به مذهب و امر قدسي بينديشی.

وی در ادامه گفت : در صورتی كه ما نظر شما را بگيريم كه ديگر نبايد سراغ اصلاح دينی و رفرم برود، چون در آن صورت بايد بداند كه وقتي بحث اصلاح دينی را مطرح می‌كند، نهايتا اجتماع يك گسست را تجربه خواهد كرد. ولی شريعتی از اين گسست نمی‌ترسد و در آن وقت فرد را خطاب قرار می‌دهد و او را به مذهب دعوت می‌كند؛ لذا جنبه‌ ترفند ندارد.

در پايان سوسن شريعتی از پدرش نقل قول ‌كرد : منظورم به غير از مذهب سنتی است. چه، همه مذهب‌های سنتی و موروثی مثل هم می‌باشند؛ زيرا به نظر من چيزی كه ناآگاهانه ارثی و تكراری برحسب عادت باشد، هر اسمی داشته باشد، فرقی نمی‌كند؛ چه شيعه، چه سنی، چه اسلام و چه بودايی، در جهل درجات وجود نداد. ناآگاه به اسلام با ناآگاه به كفر فرق نمی‌كند. من به آن نخی می‌انديشم كه تيپ سنتی ايران در جامعه خودمان اول عليه سنت‌های تحميلی و ناآگاهانه كه بر او تحميل شده عصيان می‌كند و همه را دور می‌ريزد. قاطعانه‌تر از اين نمی‌شود حرف زد؛ مثل من پرهيجان حرف زده، بعد به يك مرحله كاملا خلاء می‌رسد، اصلا خلاء را تجربه می‌كند، بعد اضطراب و نياز به جستن يك راه به وجود می‌آيد. و اينجاست كه شريعتی دعوت به دينداری می‌كند؛ لذا هم وجه قدسی سنت را زير سؤال می‌برد (چون از ديروز آمده پس حتما مقدس است) و دعوت می‌كند به خلاء و تجربه گسست و هم دعوت می‌كند به بازيافت نوعی ديگر مذهب كه هم در فرم و هم در محتوا فرق كرده است.

شريعتی اينگونه صحبت‌های خود را پايان داد كه : شريعتی هيچ قالبی را نپذيرفت؛ نه شرقی و نه غربی و نه مذهبی را و به آن افتخار می‌كرد؛ ولی ما می‌توانيم اين را به نوعی نقص تبديل كنيم و بگوييم دينداری او آشفته است و از موضع غير دينی هم مي‌توان گفت كه اين ملغمه است و سرهم‌بندی است كه البته اينگونه نمی‌تواند باشد.


تاریخ انتشار : ۳۰ / خرداد / ۱۳۸۴

منبع : خبرگذاری دانشجویان ایران- تهران
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
16_07_2011 . 03:27
#9
سحابی ها و صابر تثلیث زندگی، اخلاق و سیاست را متبلور کردند
موضوع: سخنرانی سوسن شریعتی در مراسم چهلم مهندس و هاله


آیین گرامی‌داشت چهلمین روز درگذشت مهندس سحابی و شهادت هاله سحابی با سخنرانی فریدون سحابی، سوسن شریعتی و حجت الاسلام انصاری راد در لواسان برگزار شد.
به گزارش خبرنگار جرس، این مراسم که بعد از ظهر پنجشنبه 23 تیرماه 1390 با حضور دوستان و علاقه مندان سحابی ها در لواسان برگزار شد . ذر این مراسم که دکتر سعید مدنی از اعضای شورای فعالان ملی-مذهبی اجرای آن را برعهده داشت ،بعد از تلاوت آیات قرآن ، دکتر فریدون سحابی ، دکتر سوسن شریعتی و حجت الاسلام انصاری راد به ایراد سخنرانی پرداختند.

فریدون سحابی با اشاره به ایجاد محدودیت ها و ممانعت های اعمال شده از سوی مسئولین برای برگزاری هرگونه مراسم یادبود برای آن عزیزان ، از جانب خانواده از دوست داران آنها عذرخواهی نمود . وی با اشاره به تلاش های هدفمند و روشمند 60 ساله برادرش عزت الله سحابی ،جهت گیری تمام این تلاشها را معطوف به بهروزی ایران و ایرانیان دانست. وی تاکید کرد: عزت الله سحابی با کار طاقت فرسا در زمینه تئوریک و عملی و با کوله باری از دانش و تجربه تا آخرین نفس خالصانه و دلسوزانه به تلاش خود جهت اعتلای ایران ادامه داد .

فریدون سحابی در ادامه به طرح برخی از موارد مهم تلاش های مهندس سحابی بعد از انقلاب پرداخت. او از جمله به همکاری مهندس سحابی در تهیه پیش نویس قانون اساسی بر اساس وظیفه ای که در شورای انقلاب به عهده ی وی گذاشته شده بود، اشاره کرد. وی بر تدوین این پیش نویس، بدون اشاره به اصل ولایت فقیه تاکید کرد؛ امری که با مخالفت روحانیون مواجه شد، ودر نهایت نیز به گنجاندن این اصل در قانون اساسی منجر گردید . فریدون سحابی عنوان کرد برادرش در سخنرانی های خود بدون هیچ گونه ملاحظه به مخالفت با اصل ولایت فقیه می¬پرداخت .
او با شرح حضور مهندس سحابی در کمیسیون برنامه و بودجه و سپس کمیسیون صنایع مجلس به احیای صنایع کوچک ملی و معافیت واحدهای تولیدی دارای کمتر از 5 نفر کارگر، از پرداخت مالیات، به پیشنهاد و پیگیری مهندس سحابی اشاره کرد .

فریدون سحابی در بخش دیگری از سخنانش عنوان کرد، مهندس در گفتار و رفتار بسیار دموکرات بود؛ وی عقیده داشت که نیروها و گروه ها می توانند بر اساس اشتراکات شان که همان مسائل ملی و عمومی است ،با هم توافق و همکاری نمایند . به عقیده برادر مهندس سحابی، وی در گذر زمان و بعد از مشاهداتش از اقدامات و عملکرد حاکمیت ، پسوند اسلامی را برای جمهوری ایران ناکافی می دانست و معتقد بود باید مقوله ملیت و ایرانیت به گونه ای با جمهوریت و مذهب پیوند یابد . وی افزود که گزینش نام ملی و مذهبی توسط مهندس سحابی نیز بخاطر در بر گرفتن تمام نیروهای مذهبی و ملی موجود در سرزمین ایران در پیشبرد استراتژی توسعه پایدار ایران بوده است .

دومین سخنران مراسم گرامی داشت چهلم سحابی ها، سوسن شریعتی بود . او با اشاره به «شناخت پازلی» اش از سه عزیز از دست رفته عنوان کرد: بهتر است بجای مرگ آنان از حیاتشان سخن بگوئیم. او عنوان کرد آنچه این سه نفر را به هم مرتبط می سازد یافتن رابطه و نسبت میان تثلیث سه گانه زندگی ، اخلاق و سیاست دز زندگی و زیست و عمل است. او گفت نسل من سرگردان در میان این تثلیث ، نتوانست تعادلی میان این سه مولفه ایجاد نماید تا جایی که با قربانی کردن و وانهادن یک یا دو تای آن ها یکی از آنها را برمی گزید . اما این سه نفر نسبتی جدید میان این سه گانه ایجاد نمودند. هدی صابر با اصول گرایی اش، هاله سحابی با تساهلش و مهندس سحابی با اخلاقی کردن سیاستش تلاش نمودند تعریف جدیدی ازاین مفاهیم و برقراری نسبت میان آنان ایجاد نمایند .

وی با اشاره به پاسخ شریعتی به سئوال زندگی چیست ؟گفت درپرسش و پاسخ شریعتی که در خواب روی داده بود حتی ترتیب آنان یعنی نان ،آزادی ، فرهنگ ، ایمان و دوست داشتن نیز کاملا دقیق ترسیم شده است .و این نشان از ربط وثیق تمامی این ابعاد به هم است به گونه ای که نمی توانی بخشی را در ازای بخش دیگر وا بنهی .
سوسن شریعتی عنوان کرد این سه تن دوستدار زندگی بودند و قصد مردن نداشتند اگر چه عنوان کردند زندگی کردن به هر قیمت را نیز نمی پسندیدند. این نوع زندگیشان بود که نوع مرگشان را رقم زد . پس به جای مرگ باید در باره زندگیشان صحبت نمود .
او با اشاره به خاطراتش از هاله و نیز ویژگی های او عنوان کرد هاله به تمام وجوه زندگی بهاء می داد و این از او شخصیتی خاص ساخته بود .

سخنران آخر مراسم یادبود حجت الاسلام انصاری راد بود گه با گرامی داشت یاد بزرگان نواندیشی دینی، قرن 21 را در استمرار اهداف انبیاء قرن آزادی ، حقوق بشر ، حاکمیت های ملی ، رهایی از استبداد جاهلانه، صلح و اصلاح گری دانست . او با برشمردن نفس دعوت به توحید ادیان الهی ، آن را مترادف با وحدت و آزادی همه انسانها دانست و گفت: وجود و مشی و منش مرحومان بازرگان ، طالقانی و سحابی ها محصول یک تجربه طولانی تاریخ بشری و فشرده سازی آگاهی های انسانی است که باید مورد توجه قرار گیرد . بر مبنای این تجربه جهانی و بشری خود به خود استبداد نفی و دفع می گردد .

رییس اسبق کمیسیون اصل 90 مجلس، آزادی و نفی استبداد را دو روی یک سکه دانست و گفت: امروزه حقوق بشر در غرب یک بازی نیست زیرا در جان فرهنگ اروپا عمل می کند . تا جایی که قرن 21 را قرن صلح و اصلاح گری دانسته اند و این همان هدف پی ریزی شده انبیا است . زیرا که دعوت به توحید به خودی خود نفی سلطه است .
انصاری راد در توضیح آیه 64 سوره آل عمران به نقل از علامه طباطبایی نقل می کند در المیزان گفت: افراد یک جامعه از حقیقت واحده شبیه هم تشکیل یافته است . بنابراین خضوع جامعه و یا فرد در برابر یک نفر که به سیطره و حاکمیت مطلق او بینجامد و خواست آن یک نفر تبعیت شود و بدون قید و شرط اوامر و نواهی او اطاعت شود فطرت انسانی را نفی می کند و بنیان انسانیت را منهدم می سازد . اطاعت مطلق صرفا مختص ذات مقدس ربوبی است .

در پایان مراسم، نماز جماعت به امامت حجت الاسلام عبدالله نوری برگزار، و دعای کمیل توسط ایشان قرائت گردید.

تاریخ انتشار: 24 / تیر / 1390

منبع: جرس
.
05_07_2013 . 13:44
#10
شريعتي براي قلمش پول نگرفت
گزارش سخنرانی سوسن شریعتی در سی و ششمین گرامی داشت دکتر شریعتی


هميشه بر اين موضوع پافشاري مي‌كنم كه آشنايي من با شريعتي - همچون متفكر- به پس از مرگ پدرم برمي‌گردد و هيچ اتوماتيزمي در برقراري نسبت با اين ميراث وجود ندارد. مثل همه هم نسلی‌هايم به شريعتي مراجعه كرده‌ام: در اين مراجعه مثل ديگران دستخوش قبض و بسط شده‌ام، شاد شده‌ام، عصباني شده‌ام، مفتخر شده‌ام، فاصله گرفته‌ام، برگشته‌ام و هر بار بازنگري كرده‌ام. پذيرش مسووليت اين نسبت، همچون ميراث و همچون نوعي نگاه، صرفا در تقابل با جامعه ايران، در تقابل با قدرت، در تقابل با سنت نبوده: يك غيبت طولاني از جامعه ايران تقابل‌هاي ديگري را هم ممكن ساخته است: در تقابل با تنهايي، در تقابل با غربت و نوعي كشمكش هويتي نيز بوده است. مثل همه هم نسلی‌هايم عليه اين ميراث پدري شده است عصيان كنم، اما هر بار با يك بازگشت. آب‌هاي زيادي از سر اين نسبتي كه ژنتيكي پنداشته می‌شود گذشته. به همين دليل برخلاف بسياري كه با پيرتر شدن يا به تعبيري مجرب‌تر شدن، شريعتي برايشان پيش پاافتاده‌تر، آسان‌تر، تكراری و خسته‌كننده شده، درباره من و احتمال اآدم‌هايي مثل ما، ماجرا روند عكس پيدا كرده: شريعتي شده است معضلي كه با مجرب‌تر شدن ما برايمان بزرگ و بزرگ‌تر شده. مثل اينكه فهميده باشيم ماجرا به همين سادگي كه فكر مي‌كرديم نبوده است. نه به اين دليل كه شريعتي معجزه‌يي غريب در تاريخ است بلكه به اين دليل كه شريعتي، زيستي بسيار فشرده داشته محصول مواجهه‌يي بي‌وقفه و بي‌واسطه با زمان و زمانه و جامعه خود. تجربه‌يي كه جنس آگاهي شريعتي را نه از جنس اطلاعات كه از جنس آتش كرده است، آتشي كه بر جان مي‌افتد. (تعبير شريعتي است: آگاهي‌هاي پرومته‌يی) نوعی آگاهی كه محدود به اطلاعات نمی‌شود. موجب نوعي اتفاق است.

شايد از همين رو است كه شريعتي محدود به نسل من (بيست‌ساله‌هاي بيست سال- سي سال پيش) نماند و در چشم و دل نسل‌هاي بعد از خود نيز تداوم پيدا كرد. با اين همه سوءتفاهمی كه ما مخاطبان جوان قديمی (در روزگار خودمان) و ای بسا امروزي به آن دچار شديم و دچار مي‌شوند اين است كه شريعتي متعلق به دوره جواني است و با افزايش سن و بالارفتن تجربه و نيز اطلاعات و آگاهي عبور از شريعتي محتوم است: چراكه احساساتی است، عاطفي است و برانگيزاننده... به نظر من سوءتفاهم است. چراكه جنس آگاهي شريعتي از جنس زندگي است و اتفاقا مخاطب او به ميزاني كه تجربه‌هاي بي‌واسطه‌اش در زندگي ارتقا پيدا مي‌كند و وسعت، مي‌تواند به لايه‌هاي دروني‌تر آگاهي‌هاي شريعتي و اساسا اين نوع نگاه دست پيدا كند و آن‌ها را بفهمد. همين وضعيت، فهم شريعتي را طي سي و چند سال دستخوش تغيير كرده است: از يك سو خواننده جوان را سه نسل است جذب كرده و از سوي ديگر فهم عميق خصلت تفكر در او نيازمند عمق و تجربه و زندگي طولاني‌تري است. اما در بسياري اوقات مي‌بينيم كه براي خيلي‌ها – حتي كساني كه هنوز به او ارادت مي‌ورزند- شريعتي خاطره‌يي است مربوط به جواني. حتي اگر بگويند يادش به خير، باز هم متعلق است به ديروز جواني.

مثل اامروز موقعيت كتاب كوير را ببينيد. براي شريعتي عبور از «كوير» و اساسا تجربه كوير- پس از هبوط- تكان‌دهنده‌ترين تجربه انسان است اما امروز تبديل شده به پيامك‌هاي عاشقانه، نگاهي رمانتيك و رقيق الاحوال كه خود شريعتي از آن تحت عنوان يادداشت‌هاي جواد فاضلي، ياد مي‌كرد و آن را دست مي‌انداخت.

موضوع ديگري كه مي‌خواهم به آن اشاره كنم - مبتني بر دركي شايد شخصي- نسبت شريعتي و ادبيات است. موضوع اصلي و مساله اصلي در ادبيات «من» است. شريعتي مي‌گويد من نوشته‌هايم را به سه قسمت تقسيم مي‌كنم: اسلاميات، اجتماعيات و كويريات. مي‌گويد كويريات، فقط براي خودم است، اجتماعيات براي ديگران و اسلاميات هم براي خودم و هم براي ديگران. اين يك پرسش مشروع است كه از او بپرسيم يعني چه فقط براي خودم؟ آيا يعني اينكه اين «منِ» خلوت‌نشينِ كويري، ربطي به اين «ما»ي اجتماعي ندارد. يعني شريعتي چون به خلوت مي‌رود، آن كار ديگر می‌كند؟ آيا يعني اينكه نوع آگاهي شريعتي در كوير، به نوع آگاهي اسلامي- اجتماعي‌اش بي‌ربط است؟ آيا انسانِ كويري به امر اجتماعي بي‌اعتناست؟ از جمله به امر ديني؟ اين‌ها سوالاتي است كه مطرح است. اينكه چرا خرج خودش را از ما جدا مي‌كند؟ آيا دركوير براي خودش آزادی‌اي قائل است كه در حوزه‌هاي ديگر، يعني حوزه اجتماعي و ديني ما، از آن محروم است و به خودش اجازه نمي‌دهد كه آزادانه سخن بگويد. معنايش اين نيست كه سر ما را كلاه گذاشته؟ يا بسياري از تجربيات شخصي و روحي‌اش را با ما در ميان نگذاشته است؟ پس ما براي اينكه بفهميم شريعتي آزادانديش عصيانگري كه مدام مي‌گويد «نه»، كيست بايد به چه استناد جوييم؟

مگر مي‌شود يك متفكر وقتي خطاب به مردم صحبت مي‌كند و مثلا با رويكردي ايدئولوژيك، انسان بنيادگراي كليشه‌يي سيستم‌نگر ثنوي سياه و سفيدي بپروراند و در خلوت خود از انسان آزادي حرف بزند كه با خدا حتي درمي افتد؟ قاعدتا نمي شود. بنابراين بايد دنبال ربطي مسلم ميان اين سه حوزه بود. آن ربط به نظر من تلاش براي شكل دادن به جور ديگري نگاه، انساني ديگر و مومني ديگر است. هدف شريعتي اين است: انساني كه به تعبير خودش با «نه» آغاز می‌شود.

«نه» كليدواژه فهم انديشه شريعتي است. تجربه آزادي انسان با نه آغاز می‌شود. البته بايد بهايش را بپردازد تا مسووليت معنا پيدا كند: هبوط نتيجه آن است (كتاب هبوط را بايد با كتاب كوير خواند) شريعتي البته به اين «نه» گفتن را ادامه می‌دهد: «نه» گفتن به اشكال سه گانه سلطه (زر و زور و تزوير) در حوزه اجتماعي. «نه» گفتن به نظام [‏‏‏‎شاهنشاهي] و آري گفتن به نهضت: در حوزه اسلامي باز تكيه می‌كند به «نه» شيعه در برابر اسلام دولتي. در حوزه تجربه ديني می‌شود «نه» به اراده‌يي كه گفته است خوردن ميوه، ممنوعه... اين نه همين طور ادامه پيدا مي‌كند تا زندگي معنا بيابد: همچون مومن، همچون فعال سياسي- اجتماعي (به تعبير خودش خودسازي انقلابي) همچون هبوط كرده و... اين اعتراض امتداد دارد. يعني يك چالش مداوم. به همين دليل تفكري است كه كليد واژه‌هاي اصلي آن «تنش» و «در افتادن» با هرگونه قدرت مسلط است. شريعتي در زيست شخصی‌اش هم همين است: به غرب كه می‌رود، با غرب در می‌افتد. وقتي به شرق می‌رود با شرق درمی‌افتد. با هر گونه گفتمان مسلط، فاصله انتقادی‌اش را حفظ می‌كند تا دستخوش كليشه نشود.

خود شريعتي می‌گويد: وقتي می‌خواهم در نقد مذهب صحبت كنم، حتما و قطعا در حسينيه ارشاد است. بيشترين سخنرانی‌هاي شريعتي كه به نقد موقعيت مذهب موجود در جامعه می‌پردازد در حسينيه ارشاد ايراد شده است و به مناسبت‌هاي مذهبي. (مثل اپدر، مادر، ما متهميم) برعكس هر وقت قرار است در نقد سوءتفاهمي به نام مدرنيته موجود در جامعه ايراني صحبت كند در محافل دانشجويي و در دانشكده‌هاست (ماشين در اسارت ماشينيزم، تمدن و تجدد). مي‌داند مخاطبش ميل به درغلتيدن به نوعي كليشه دارد و با اين تمهيد مي‌خواهد پيشگيري كند.

يكي از حاضران در نشست درباره نسبت شريعتي و ادبيات، تذكر به جايي درباره اظهارنظرات او مثلادرباره حافظ و برخي شاعران داد و اين موضوع كه در بسياري اوقات اظهارنظرات او دستخوش احساسات شخصي او است. كامل ادرست است. احتمالا به برخي نوشته‌هاي او در گفت‌وگوهاي تنهايي اشاره مي‌کنند. آن دستنوشته‌ها محصول خلوت‌نشيني‌هاي شريعتي است. نوشته شده است براي دل خودش. غالبا دارد چيز ديگري مي‌گويد و اين وسط حافظ و سعدي و... را بهانه می‌كند. اين‌ها را به حساب كار پژوهشي نبايد گذاشت. بيشتر براي شناخت شخصيت شريعتي لازم است و ضروري. آنجا ديگر اظهار نظر ادبي تلقي نمی‌شود. مثلا در يكي از همين نوشته‌های تنهايي در ضمن صحبت از خودش درباره برخي از شعراي بزرگ اظهارنظر می‌كند. اظهار نظراتي شخصي كه در عين حال نشان‌دهنده نوعي صميميت با موضوع است: در ستايش شكوه حماسه در اشعار فردوسي مي‌گويد اما درباره رستم مي‌گويد رستم فردوسي، رستم من نيست (كمربند باريك و ريشي دو شاخ). ادامه مي‌دهد و درباره مولوي مي‌گويد: «مولوي بزرگ است و عميق و خيره كننده. به همين دليل به او نمي‌شود نزديك شد. در تو شرم ايجاد مي‌كند و واهمه و... بعد درباره حافظ مي‌گويد: اما حافظ. با حافظ مي‌شود صميمي شد، مي‌توان با او شوخي كرد، سر به سرش گذاشت، با او دوست بود.» اين‌ها بي‌شك اظهارنظر ادبي نيست و نمي‌تواند رفرانس پژوهش ادبي شود. اما رفرانس‌هاي خوبي است براي شناخت شريعتي، براي فهم ذهنيت او. (اين نوشته‌ها را –گفت‌وگوهاي تنهايي- شريعتي در زمان حياتش چاپ نكرد. در سال‌های ۶۷، بنياد فرهنگي شريعتي تحت نظارت خانم پوران شريعت رضوي اين كتاب را به چاپ رساند و به نظرم تصميم ارزشمندي بوده است و به شفاف‌سازي شخصيت و تفكر شريعتي كمك كرده است.) شريعتي در سال ۴۷ كوير را به چاپ مي‌رساند يعني قبل از ورود به حسينيه ارشاد، قبل از آنكه در چشم و دل مخاطبش بدل شود به ايدئولوگ يا معلم چريك‌پرور خشن‌پرور بعدها شهيدپرور! چاپ كتاب كوير در آن سال‌هاي راديكاليزه شدن فضاي سياسي از سوي بسياري مورد نقد قرار گرفت و حمل بر نوعي افسردگي يا سرخوردگي سياسي شد. حال آنكه براي شريعتي اين دنياها آنقدرها كه مخاطبش مي‌پنداشت از هم گسسته نبوده است. اگرچه بين «من» كويري و «ما»ي اجتماعي تفكيك مي‌كند و اين دو حوزه را خودمختار مي‌خواهد و داراي مشخصات خاص خود ولي به معناي بي‌ربطي اين حوزه‌ها به هم نيست. خود اشاره مي‌كند كه : تنها كسي كه از كوير گذشته است مي‌تواند به سمت شهادت برود. در دنياي شريعتي، شهيد كسي است كه از كوير با همين معاني كه اشاره شد، گذشته است. شهيد در اين نگاه فقط كسي نيست كه در مواجهه و روياروي قدرت به شكلي خشن از ميان مي‌رود، چريك مسلح مرگ‌انديش، بلكه از نظر شريعتي (كه اتفاقا منتقد مبارزه مسلحانه بود) نوعي نگاه به زندگي است، نوعي در افتادن با مرگ است براي زيستي متفاوت. با اين همه «كوير» منتخبي است از نوشته‌هايي كه بعدها تحت عنوان «گفت‌وگوهاي تنهايي» چاپ شد و در نتيجه گوشه‌يي است از لابيرنت تنهايي شريعتي كه در گفت‌وگوهاي تنهايي مي‌توان خواند. چرا گفت‌وگوها را در زمان حياتش چاپ نمي‌كند؟ وقتش نيست؟خود سانسوري است؟ شايد هم اينكه فرصت نكرد. لازم به ذكر است كه البته اين نوشته‌ها طي سال‌ها نوشته شده و هميشه با او بوده و شايد هيچ وقت آگاهانه به قصد چاپ شدن نوشته نشده، جوري دفترچه يادداشت خصوصي، نوعي گريزگاه، تا نفسي بكشد در فاصله دو حضور اجتماعي. از همين رو موضوعات آن عمدتا از جنس ملاحظات «اول شخص مفرد»ي است كه موضوع ادبيات است. شريعتي به گمان من تنها متفكر مذهبي ايران معاصر است كه جرات مي‌كند اول شخص مفردي كه ما فقط در ادبيات در حوزه روشنفكران غيرديني مي‌بينيم، آشكار سازد و عيان كند. البته هميشه با نوعي خودسانسوري. شايد خودسانسوري كلمه خوبي نباشد. مي‌شود گفت با توسل به نوعي نشانه، سمبليزم و... مهمتر از همه با خلق پرسوناژهاي موازي: (شاندل، ژان ايزوله و...)

شاندل را ديگر همه مي‌شناسيم: فرانسوي شده تلخيص شاعرانه نام شريعتي، شمع. «ش- م-ع» (شريعتي، مزيناني علي.) با خلق اين پرسوناژ بي شك قصد كلاه گذاشتن بر سر مردم ندارد اما سر كار مي گذارد. بارها به شاندل ارجاع مي‌دهد. نه تنها در نوشته‌هاي كويري كه در سخنراني‌هاي عمومي، مذهبي يا اجتماعي. او را تونسي تبار فرانسوي معرفي مي‌كند، برايش تاريخ تولد تعيين مي‌كند (كه تاريخ تولد خود او است) همه اين تمهيدات براي اين است كه شخصيتي قابل قبول شود. چرا چنين مي‌كند؟ يك فانتزي ذهني ادبياتي است؟ حرف‌هايي كه خود نمي‌توانسته بگويد مي‌گذارد در دهان يك ديگري معلوم نيست كجايي؟ هر وقت قرار است از موقعيت‌هايي شخصي (مثلا عاشقانه) حرف بزند مي‌خزد زير نام شاندل؟ همه اين‌ها ممكن است. در هر حال به نظرم او همچنان آدم شفافي است، خودش را در معرض مي‌گذارد اگر چه با خلق دنياهاي تودرتو و طبيعي است كار را براي مخاطب خيلي آسان نمي‌كند. شفافيت دو، دو تا چارتايي نيست. بايد كشف كرد.

ما خودمان، چند سالي در فرانسه راه افتاديم دنبال شاندل براي سر درآوردن ماجرا تا بالاخره فهميديم سركاري است. چرا؟

نويسنده‌هايي داريم كه زير پوست ديگري می‌خزند. دلايل متنوعي دارد. همه جا دلايل فرهنگي ندارد. (رومن گاري دو بار جايزه گنكور مي‌گيرد: يك جايزه به اسم اصلي‌اش و يكي هم به اسم شخصيتي كه مي‌سازد.) اما مثلا در جوامع سنتي خلق شخصيت‌هاي موازي يكي از سيستم‌هاي دفاعي نويسنده است، نمي‌تواني شفاف زندگي كني و مي‌خزي زير پوست شخص ديگري. شايد به همين دليل است كه مي‌گويد اگر مي‌خواهي «خود»م را بشناسي كويريات : بهتر است بگوييم يكي از «خود»هاي شريعتي را، صميمي‌ترين‌شان را.

به موضوع ديگري هم در پاسخ به سوال يكي از مخاطبان بايد اشاره كنم. (نقدها و نظرها پيرامون شريعتي)

و آن موقعيت شريعتي در ميانه نقدها است. اينكه بعد از سي و چند سال، شريعتي مي‌شود «علت العلل»، بسيار شگفت‌آور است. اين نوع نگاه يا واكنش از سوي مردم قابل فهم است، از سوي كساني كه دوره‌يي دوستدار برانگيخته شريعتي بوده‌اند و امروز دستخوش نوعي سرخوردگي شده‌اند نيز قابل فهم است، براي همه كساني كه خسته‌اند از روزگار و دنبال علت‌العلل مي‌گردند شريعتي، علت‌العلل در دسترسي است. خب : پيگرد قانوني هم كه ندارد ولي وقتي از سوي روشنفكر، شريعتي علت‌العلل ناميده مي‌شود قابل اعتراض است. به ويژه روشنفكراني كه غالبا و كمابيش در همان صف سني هستند: يك جور تشخيص ديرهنگام است. شريعتي جزو نادر تجربيات روشنفكري است كه محبوبيتش يا قدرت بسيجش در زمان حياتش آغاز شد و نه بعد. با وجود شكايت شريعتي از تنها ماندنش و بدفهمي مخاطبش، او در زمان حياتش مورد توجه قرار داشت و به گزارش اسناد، گاه در سخنراني‌هايش جمعيت چند هزار نفره جمع مي‌شوند. پديده‌يي است انكارناپذير. قاعدتا بايد مورد توجه «روشنفكر ديده‌بان» نيز قرار بگيرد، نقد شود، هو شود يا هر نوع واكنشي. اما هيچ. هيچ واكنشي به جز تك و توكي. دلايلش متعدد است: چون مذهبي است؟ چون منبري است؟ چون در حسينيه ارشاد صحبت مي‌كند؟ چون كراوات زده ولي از سنت حرف مي‌زند و... به هر دليل ناديده گرفته مي‌شود يا اينكه توجه روشنفكران زمان خود را جلب نمي‌كند تا همچون علت‌العلل نقد او را آغاز كنند. حال بعد سه، چهار دهه در تحليل‌هايي مربوط به آسيب‌شناسي فرهنگي و اجتماعي مي‌بينيم، او علت العلل ناميده مي‌شود. (علت العلل رويكرد اتوپيك او است، علت‌العلل نگاه انقلابي، ايدئولوژيك، اسطوره‌يي و... او بود، يعني همان چيزهايي كه شريعتي با آن‌ها تعريف مي‌شود) اين همه تاخير براي روشنفكر، قابل سرزنش است.

اين‌ها البته در حوزه‌هاي نقد نظري است و هميشه مغتنم گيرم با تاخير. اما درباره شريعتي اين تاخير در حوزه نقدهايي كه از جنس پرونده‌سازي‌هاي شخصي است هم ديده مي‌شود. مثلابا تاخير حدودا چهل ساله – بعد از اينكه اسناد ساواك درباره او درآمده، همه خاطرات‌شان را گفته‌اند (از اپوزيسيون و چهره‌هاي دولتي و ساواكي و...)، به نام او انقلابي به پا شده، نسل‌هايي با او نسبت برقرار كردند، عده‌يي از او عبور كرده‌اند، ناگهان مي‌شنويم متفكري، فيلسوفي به ياد مي‌آورد كه حسينيه ارشاد را ساواك تامين مي‌كرده است و شريعتي مورد اعتماد ساواك بوده تا اينكه بالاخره در اثر توصيه‌هاي فراوان مشاور پرنس، سوءتفاهم برطرف مي‌شود و به زندان مي‌افتد و حسينيه بسته مي‌شود، يا اينكه شريعتي تا آخر از دست وزير علوم حقوق مي‌گرفته و اصلاخود رژيم شاهنشاهي او را از طريق افغانستان به خارج فرستاد (آن هم به توصيه مشاور پرنس) تا اگر زد و مرد به گردن نظام نيفتد و... در برابر اين حرف‌ها چه نوع رويكرد منصفانه نظری‌اي می‌شود داشت. از جنس نظر نيست كه برخورد نظري لازم باشد. از جنس خبر است. (البته مي‌تواند دستمايه آناليز روانشناسي كهن‌سالي هم باشد) اين حرف‌ها كه از جنس خبر است را با دو تا سند مي‌توان از خبريت انداخت و البته خانواده هم به عنوان دارندگان اسناد مربوط به شريعتي طبيعي است كه واكنش نشان دهند. مثلا پاسپورت شريعتي (كه در همين موزه هم موجود است) نشان مي‌دهد كه نام او علي مزيناني بوده است و خروجش از ايران به همين نام بوده. اسناد نشان مي‌دهند كه ساواك حدودا ۲۰ روز پس از خروج شريعتي از ايران متوجه اين ماجرا مي‌شود، اسناد نشان مي‌دهد كه ساواك خود در به در به دنبال كشف منابع مالي حسينيه ارشاد است، اسناد نشان مي‌دهد كه شريعتي كه با دستگيري به بازنشستگي زودرس در ۴۰ سالگي محكوم مي‌شود نه از دست وزير علوم كه حقوق بازنشستگي استادي‌اش را از دانشگاه مشهد مي‌گرفته و... اسناد حرف آخر را مي‌زنند. (آن هم براي شريعتي كه اصلا متهم است به اينكه در مواجهه با پول تنزه‌طلب بوده! او حتي هيچ‌گاه حاضر نشد براي كتاب‌هايش حق التاليفي دريافت كند. البته بعدها –پس از انقلاب- خانواده گرفته است. براي شريعتي، بسيار توهين آميز است كه براي قلمي كه توتمش مي‌داند پولي دريافت كند.) طبيعتا اينجاست كه ديگر شريعتي، پدرم مي‌شود و دفاع خانوادگي است و نه نظري.


تاریخ انتشار : ۱۳ / تیر / ۱۳۹۲

منبع : روزنامه اعتماد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
22_10_2013 . 20:44
#11
اسماعیل‌ات را بیاب و قربانی کن
گزارش سخنرانی سوسن شریعتی در نشست «تفکر از نمای نزدیک»:


سوسن شریعتی در هفتمیــن نشست «تفکر از نمای نزدیک» که به تحلیل اندیشه‌های دکتر شریعتی در کتاب حج اختصاص داشت، گفت: «کتاب «حج» اثر غریبی است. در حالی که اغلب آثار شریعتی محدود به سخنرانی‌ها و دست‌نوشته‌های اوست، کتاب حج اثر پرایده و ممتازی است. ساختار ویژه و وسواس در نگارش کتاب «حج» آن را به اجتماعی‌ترین و دینی‌ترین اثر علی شریعتی تبدیل کرده است.» این نشست با عنوان «میعاد موعود» همزمان با فرارسیدن موسم حج و روز عرفه در خانه موزه دکتر شریعتی با حضور علاقه‌مندان به این حوزه و خبرنگاران برگزار ‌شد. در هفتمین نشست «تفکر از نمای نزدیک» دکتر سوسن شریعتی، دختر مرحوم دکتر علی شریعتی، درباره کتاب «حج» پدرش سخنرانی کرد.

این نشست پس از قرائت آیاتی از قرآن کریم و خوانش دسته‌جمعی سرود ملی جمهوری‌اسلامی ایران آغاز شد. سوسن شریعتی نیز طی سخنانی خود را مخاطب عادی کتاب «حج» و کسی که تجربه این فریضه الهی را ندارد، خواند و گفت: «کتاب «حج» مانند آثار کویر و شهادت از جمله کتاب‌های پرخواننده شریعتی است که انتشار آن در این سال‌ها کمتر با موانع اجتماعی و سیاسی مواجه شده است، زیرا تا مومن و حاجی هست، این کتاب هم خوانده می‌شود.» او ادامه داد: «کتاب «حج» برای مخاطب قابلیت در دسترس بودن و تقسیم شدن تجربیات شریعتی را دارد. در حقیقت، این کتاب خصلت متشابه بودن و منشور چندوجهی را داراست و فرد را به‌هزار راه می‌برد که این یکی از ویژگی‌های تفکرات شریعتی به شمار می‌آید.» دختر دکتر شریعتی با بیان این‌که در کتاب حج می‌توان دید که اندیشه شریعتی یک جریان و یک دنیای متفاوت است، گفت: «این کتاب مثل یک ساختمان تعریف شده است و نادیده گرفتن هر بخش آن ممکن است ساختار آن را تغییر دهد.» او با اشاره به سخن شریعتی مبنی بر این‌که «کتاب حج یک رساله فقهی نیست، بلکه رساله فکری یک مسلمان است» گفت: «اندیشه شریعتی متهم به نگاه ارزیابانه از دین و توجیه دین برای جذابیت است. بعضی شریعتی را در زمره نقادان و منتقدان جدی صرف فقه برمی‌شمارند. بنابراین، پارادوکس در متن باعث می‌شود که بگوییم این اثر رساله فقهی نیست درعین‌حال که از مناسک حج سخن می‌گوید.» سوسن شریعتی با متفکر مذهبی خواندن پدرش، درباره کتاب «حج» گفت: شریعتی توانست ارتباط میان مناسک حج و «من» را که در این مسیر مشخص نیست، جزئی از حج‌کننده معرفی کند. در این رساله، شریعتی پا به پای حاجی می‌آید؛ از میقات و سلسله مراتب حج عمره آغاز می‌کند و سپس می‌کوشد توجیه خود را از مناسک حج بیان کند. وی در این اثر این سنت را می‌گذارد که هر مسلمانی باید تجربه خود از دین و سرزمین دینی خود را بازگو کند. او با بیان این‌که قصد شریعتی از نگارش کتاب «حج»، آوردن قرآن از قبرستان به شهر و دوباره کتاب کردن کتاب است، عنوان کرد: «به همین دلیل شریعتی در تعریف میقات می‌گوید که «میقات در حج یعنی مومنی که آگاهانه خود را به محل قرار می‌رساند.» این کتاب دو سفر شریعتی به سرزمین عربستان را به هم ارتباط می‌دهد. البته محتوای این سفرها مضامین مشترکی دارند اما با یک تفاوت؛ شریعتی سفر نخست خود را مانند هر مسلمانی نظیر فریضه حج در اتحاد مسلمان توصیف می‌کند اما در دومین سفر خود به حج نگرشی متفاوت دارد. شریعتی کتاب «حج» را در سه بخش مجزا معرفی کرد و گفت: «بخش نخست «حج عمره» است که شریعتی آن را سفر به کعبه می‌خواند، بخش دوم «حج بزرگ‌تر» به معنای سفر از کعبه و آخرین بخش «بزرگ‌تر از حج، شهادت» نام دارد. شریعتی در آخرین بخش به نیمه‌تمام گذاشتن حج و شهادت امام حسین (ع) اشاره می‌کند.» او ادامه داد: «شریعتی «حج عمره» در این کتاب را در آهنگ کردن و به معنی خاص عصیان از دور باطل می‌داند. این متفکر مذهبی در این کتاب «موسم» را فراموش کردن دین یعنی بازگشت یک پشیمان، «احرام» را پاک کردن نشانه‌های دیروز، «میقات» را محل قرار و انتخاب آگاهانه، «کعبه» را بام پرواز و نه سرمنزل، «طواف» را در مدار خدا چرخیدن اما در مسیر خلق قرار گرفتن، «بیعت» را نفی تو بودن و تبدیل شدن به ما، «سعی» را رفت و برگشت هاجروار و «حج عمره» را فراموش کردن خود و حرکت جمعی رو به کعبه می‌داند.» سوسن شریعتی گفت: «حاجی، انسانی است که از طریق نفی هرگونه تشخص و حل شدن در «ما»ی جمعی و رفتن به سوی کعبه و گشتن و گردیدن بر محور کعبه، فرآیند خودفراموشی را انجام می‌دهد. در این سفر است که تثلیث هاجر، ابراهیم و اسماعیل اهمیت می‌یابد. شریعتی معتقد است که هر فرد، اسماعیلی دارد آن را باید بیابد و قربانی کند، چون ابراهیمی کردن انسان، در حج اتفاق می‌افتد.»

«او درباره بخش دوم اثر «حج بزرگ‌تر» و عرفات، مشعر، منا و رمی جمرات گفت: «ورود به عرفات به معنای شناخت است. شریعتی در این کتاب می‌گوید که «در عرفات است که انسان وارد تاریخ می‌شود.» او عرفات را سرزمین شناخت می‌داند و گام نخست را در مرحله نخست برمی‌شمارد.» شریعتی با بیان این‌که «پدرم مشعر را شعور حرام و نوعی خودآگاهی مومنانه می‌داند و در حقیقت، شعور مرحله‌ای پس از عرفات است»، گفت: «شریعتی هنگامی که به منا می‌رسد، آن را سرزمین عشق و قربانی کردن می‌خواند و در کتابش می‌آورد که پس از رمی جمرات، عید قربان می‌شود، اسماعیل‌ات را بیاب و قربانی کن، ببین اسماعیل تو شاید خودت باشی. در حقیقت، مومن در مقام ابراهیم می‌ایستد و خودش ابراهیم می‌شود.» وی ایده‌ اصلی این کتاب را تجربه‌ای آزادیبخش دانست که با تجربه دینی شریعتی از مناسک حج برابر است و گفت: «در این بخش شریعتی می‌گوید که «چگونه در حرمی که هیچ چیز نیست، دامن یک زن هست؟» او به حضرت هاجر در صفا و مروه اشاره دارد. تجربه شریعتی سیال است و مدام تغییر می‌یابد. او شخصیت‌های تاریخی را به موقعیت‌ها تغییر می‌دهد، مثل هاجر، اسماعیل و ابراهیم. سوسن شریعتی درباره تفاوت این تجربه با تصوف اظهار کرد: شریعتی تجربه خود را با پیوند خوردن با جمع می‌داند و معتقد است سراغ خدا نیز باید رفت. در حقیقت، حج باید در محور خدا و در مسیر انسان‌ها صورت بگیرد. تجربه دینی بدل ساختن مومن به سوژه آزاد است. تجربه دینی قرب است و نیل نیست.


تاریخ انتشار : ۲۷ / مهر / ۱۳۹۲

منبع : روزنامه بهار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
23_03_2016 . 19:58
#12
جامعه دچار اسکیزوفرنی فرهنگی شده است
گزارش سخنرانی سوسن شریعتی در نشست «همایش پاسداشت روز جهانی زن در دانشگاه کاشان»

یک‌شنبه ۱۶ اسفند‌ماه، ساعت ۱۹:۳۰ تالار آزادی دانشگاه کاشان، میزبان همایش «زنان؛ مسئله‌ای قدیمی، رویکردی جدید» بود. این برنامه به همت انجمن اسلامی دانشگاه کاشان، به مناسبت هشتم مارس، روز جهانی زن، و با حضور دکتر «سوسن شریعتی»، و با حضور دانشجویان دانشگاه کاشان برگزار شد.
برنامه با تلاوت قرآن، پخش سرود ملی و خوش‌آمدگویی مجری آغاز شد و پس از آن، سوسن شریعتی به جایگاه سخنران آمد و سخنان خود را آغاز کرد.

شریعتی در مقدمه صحبت‌های خود با اشاره به این نکته که نخستین بارهایی است که ما به روز جهانی زن می‌پردازیم، عدم اجماع در پاس‌داشت ۸ مارس را به‌دلیل نگاه‌های متفاوت به زن در جامعه دانسته و مسئلهٔ زنان را مسئله‌ای گره‌خورده با سیاست، قدرت، نظام طبقاتی، نظام فرهنگی و سنت‌های دینی برشمرد و تصریح کرد: برای روز زن مجبور نیستیم سراغ زنان برویم، بلکه باید درباره جامعه و همه مشکلات آن صحبت کنیم.

این‌ پژوهش‌گر تاریخ با طرح پرسش ریشه‌ای و تاریخی «چرا اکثریتی به نام زنان، تبدیل به یک اقلیت اجتماعی شده‌اند؟» اظهارکرد: زنان در طول تاریخ، موجوداتی نامرئی بوده‌اند که قرار است با فراخواندن جامعه و حافظه و وجدان اجتماعی، به سوژه‌های مرئی و رسمی تبدیل شوند. در گمنامی زنان، علوم انسانی و جامعه‌شناسی و تاریخ و… شکل گرفته است که برای تغییر آن باید دیدگاه نسبت به زنان تغییر اساسی کند و این امری زمان‌بر است. مثلا در فرانسه که انقلاب آن، اولین بیانیه‌های شهروندی و حقوق بشر تلقی می‌شوند، حدود ۲ قرن طول کشید تا زنان مبارزه کردند و توانستند حق رأی پیدا کنند! بر این اساس، تمام تاریخ بشریت باید بازنگری شود، زیرا تاریخی که نوشته‌شده، تاریخ مذکر‌ها بوده و از دایرهٔ جهان‌شمولی خارج بوده است.

فرزند دکتر شریعتی در بخش دیگری از صحبت‌های خود، احقاق حقوق زنان را با کسب سه هدف و دغدغه دارای اهمیت شمرد: نخست کسب مشروعیت، دوم ساخت حافظهٔ تاریخی و سوم که از همه مهم‌تر است کسب هویت؛ که باید برای رسیدن به این اهداف، علم و ابزار و تلاش و مبارزه را فراخواند. بر این اساس، زنان باید همزمان و در آن واحد سه کار را باهم به پیش ببرند: عمل مبارزاتی به قصد به‌رسمیت شناخته شدن، کار نظری و پژوهشی به منظور جبران کاستی‌های تاریخی، و جست‌وجو برای کسب ابزار‌ها و سازوکار‌های رسیدن به اهداف قبلی.

وی در بخش دیگری از صحبت‌های خود با اشاره به سیر صعودی دیدگاه‌ها نسبت به حقوق زنان، بیان داشت که در سال ۱۹۸۲ در کنفرانسی جهانی این پرسش مطرح شد که «آیا زنان تاریخ دارند!؟» و سال بعد و در سال ۱۹۸۳ این پرسش که «آیا می‌شود تاریخ زنان را نوشت!؟» جایگزین پرسش قبلی شد. اما ۱۰ سال بعد از آن و در سال ۱۹۹۳ صحبت از این پرسش بود که «آیا تاریخ را بدون زنان می‌توان نوشت؟». بنابراین زنان باید وارد این مبارزات اجتماعی «همین‌جایی» و «هم‌اکنونی» شوند. و چیزی که در این مسیر، راه را سخت‌تر می‌کند، «بحران الگو» برای زنان است. بین فمنیست‌های رادیکال، فمینست‌های لیبرال، فمنیست‌های مارکسیست، و فمنیست‌های مذهبی در تلقی نسبت به زن و اجتماع، اختلاف دیدگاه وجود دارد. البته همه در ضروریت مبارزه با تبعیض طبقاتی و نژادی و جنسیتی هم‌نظر هستند ولی در بررسی عوامل و ریشه‌های آن، تفاوت نظر وجود دارد.

نویسنده «دون‌کیشوت در شهر» موقعیت فعلی جامعه ایران را موقعیتی ناموزون، ناهمزمان و دارای رشد ناقص تاریخی و واجد گسست عمیق بین مسائل فرهنگی از یک‌سو و مسائل اقتصادی و اجتماعی از سوی دیگر برشمرد و افزود: به عنوان نمونه از یک طرف موقعیت برای حضور زنان در دانشگاه فراهم شده است ولی از طرف دیگر بحث سهمیه‌بندی یا بازگشت به خانه هم مطرح می‌شود. یا مثلا در ایران زنان می‌توانند مشاور رئیس جمهور شوند ولی نمی‌توانند اجازه حضانت کودک ۷ ساله را داشته باشند! یا مثلا موضوع ازدواج موقت که از نظر عرف مذموم ولی از نظر شرع تأیید می‌شود. مثال دیگر، موضوع نصف بودن حق ارث و دیه و به طور کلی قیمت زنان نسبت به مردان در جامعه است. این موقعیت‌های پارادوکسیکال باعث می‌شود رشد و تحول اجتماعی مُثله شود. ما هنوز در تناقضات بین مدرنیته و سنت هستیم که یکی از علت‌های آن برخی ابهام‌های «قانون» است که چون منبعث از هنجارهای مختلف سنت و اجماع و شرع است، نمی‌توان بر اساس آن به یک خروجی واحد رسید. این پاردوکس‌های قانونی و اجتماعی و فرهنگی باعث شده است که جامعهٔ ما دچار اسکیزوفرنی شهروندی و فرهنگی شود و بحران ازدواج‌های سفید و سیاه، بحران عشق، بحران خانواده و به‌طور کلی زیرزمینی شدن همه چیز، پدید آید. این موقعیت‌ها در طول تاریخ ما تکرار شده است و این باعث شده است که مردم ما در طول تاریخ همیشه گفتمان قدرت را دور بزنند! در یک کلمه ما به جامعه‌ای مبتلا شده‌ایم که در آن هیچ چیز مجاز نیست ولی همه چیز ممکن است!

شریعتی نتیجهٔ صحبت‌های خود را در سه جمله کوتاه چنین عنوان کرد: «زنان و مردان متفاوت هستند ولی این تفاوت نباید مبنای مشروعیت قوانین نابرابر باشد؛ بحران الگو به معنای اِعمال تک‌الگویی نیست؛ و اختلاف بر سر دلایل تبعیض نباید باعث شود مبارزه با تبعیض فراموش شود.»

بعد از پایان صحبت‌های سوسن شریعتی، پرسش و پاسخ کتبی و شفاهی هم انجام شد و طی آن، خانم شریعتی به پرسش‌های متعدد دانشجویان و یکی از اساتید دانشگاه، با صبر و حوصله پاسخ داد. این همایش ساعت ۲۲ به پایان رسید.


تاریخ انتشار : ۱۶ / اسفند / ۱۳۹۴

منبع : کاشان نیوز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان