انسانِ ایدهآل در یک مکتب
نویسنده : شروین ارشادیان
موضوع : شرح و تالیفِ نظراتِ شریعتی
انسانِ ایدهآل
هر مکتبی، چه مادی و چه عرفانی، نیازمندِ طرحِ یک تصویر و تصورِ ذهنی، از یک انسانِ ایدهآل، یک انسانِ آرزویی، یک انسانِ تمام، است، که براساسِ نگاهِ جهانبینیی آن مکتب، به جایگاه و هدفِ انسان در هستی، خلق شده است، وگرنه، فلسفهی اجتماعی، مکتبِ اخلاقی، و مسیرِ زندگی، بیمعنی است، زیرا، بیجهت است. این انسانِ ایدهآل، الگویی است جهتبخش، برای "شدنِ" انسان.
انسانِ ایدهآل، الگویی است الهامبخش، که ملاکِ زندگی، و محورِ اخلاق، و ضابطهی تعلیم و تربیتِ انسان است، چون، بدونِ شناختنِ یک تیپِ متعال، و داشتنِ یک الگوی ایدهآل از نوعِ انسان، نمیتوان انسان ساخت. باید "انسانِ بالقوه" (همان تصویر و تصورِ ذهنی) را بدانیم که چیست، که کیست، تا او را، با تکنیکِ پیشرفته، و علمِ دقیقِ آموزش و پرورشِ جدید، در بشرِ فعلی، فِعلیت بخشیم.
انسانِ ایدهآل در جریانهای عرفانی
انسانِ ایدهآل، انسانِ آرزویی، انسانی که، باید "باشد"، باید "بشود". این انسان را، عرفای ما هم، جستجو میکردند، و در تلاشِ "او شدن"، و "به او رسیدن"، بودند. انسانِ کامل، که در کتبِ عرفانی، و به خصوص، فلسفه و حکمتِ اشراقِ ما، در معنای بسیار روشن، و خصوصیاتِ معین و مشخص، به آن اشاره میشود، انسانی است که، به منتهای عروج و تکاملِ انسانیی خودش، رسیده، به قلهی معراجِ انسانی رفته، و "از پایبندیِ شهوت به در آمده"، و به طَیَرانِ ویژهی آدمی نائل شده است.
انسانِ ایدهآل در دورانِ مدرن
فاشیسم، از "اَبَرمرد" سخن میگوید، و نیچه، از انسانی که، وارثِ خدا میشود. هگل، در فلسفهی تاریخ، براساسِ ایدهآلیسمِ ویژهی خویش، آیندهای را پیشبینی میکند، که ایدهی مطلق، پس از طیی مراحلِ تکاملِ خود، در "خودآگاهی"، در انسانِ متعال، به خودآگاهیی مطلق میرسد، و به تعبیرِ او، خدا، در آن انسان، ایدهآلِ خود را میشناسد.
سوسیالیسمِ اخلاقیی قرنِ نوزدهم در آلمان، که بیشترِ شاگردانِ جامعهگرای هگل بدان معتقد بودند، با مبارزه علیهِ بورژوازی (دنیازدگی)، و زهدگرایی (آخرتزدگی)، که انسان را معیوب میسازد، و دگرگون میکند، و بیگانه با حقیقت و فطرتِ خویش، در جستجوی "انسانِ سالمِ فطری"، و به بیانی دیگر، "انسانی که انسان است"، و همهی استعدادهایش، آزاد و سالم، رشد کرده است، بودند.
حتی، مارکسیسم نیز، که بر "ماتریالیسم" مبتنی است، و چنان که روشنفکرانِ ما میفهمند، باید انسان را یک "جانورِ اقتصادی" تعبیر کند، از "Lhomme total" سخن میگوید: "انسانِ تمام"، انسانی که، به وسیلهی عواملِ ارتجاعی، انحرافی، وضعِ اقتصادی، نظامِ طبقاتی، و شرایطِ کارِ غیرِ انسانی، و نظامهای ناهنجار و خشن، تراشیده نشده، ناقص نشده، فلج و تکهتکه نشده، مسخ و از خود بهدررفته و جنزده و اَلیِنِه، نشده، پولپرست، یکبُعدی، استثمارگر، استثمارزده، خواجه، برده، شهوتپرست، زهدپرست، ریاضتکِش، عمله، بیکاره، و... نیست، ناقص نیست، "تمام" است، درست است.
انسان ایدهآل، تبیینگرِ سیستمِ ارزشی
هدفِ نهاییی هر مکتبی، در نهایت، رشد و تعالیی انسان است. رشد، نیازمندِ تربیت است، و تربیت، یعنی "شدنِ انسان"، یعنی، نزدیک کردنِ او، به آن تیپِ ایدهآل. اگر از کسی که، "شدنِ" انسان را، بر عهده دارد _ یعنی عهدهدارِ تعلیم و تربیت است _ بپرسیم که: از فرد چه میخواهی بسازی؟ و جواب بشنویم که: "این دیگر به ما مربوط نیست"، باید، بر اختلالِ دِماغاش، ترحم کرد، که خیلی بد تکان خورده است! میگوییم: تو میکوشی که انسان را از حالتِ کنونیاش، به حالتی دیگر، در بیاوری، آن حالتِ دیگری، که برای تو ایدهآل است، چیست؟ نباید، آن انسانی باشد، که باید باشد؟ بیشک! پس آن چیست؟ میگوید: "ما متخصص و مسئولِ تعلیم و تربیت هستیم، این دیگر به ما مربوط نیست، این فلسفه است، ایدهآلیسم است، مذهب است"!. پس، چه میخواهی بسازی؟ آقای سازنده!
چنین متخصصِ تعلیم و تربیتی، شبیهِ نجاری است که، صدها ابزارِ دقیقِ فنیی نجاری، و چوبهای جوراجورِ قیمتی، جمع کرده، و به شدت و دقت و مهارتِ بسیار، مشغولِ کار و تراش و بریدن و چسباندن است، و چون میپرسی که: چه میخواهی بسازی؟، جواب میدهد: "فکرش را نکردهام، من ایدهآلیست نیستم، رآلیستام _ یعنی همین که هست _ میزِ کار میسازم، براساسِ آخرین اختراعاتِ تکنولوژی، و با مدرنترین ابزارهای الکترونیکی"! قبول دارم، اما، نباید بفهمی که، چه کسی میخواهد پشتِ این میز کار کند، و چه کاری کند؟
پس، باید، به شدت، بر این اصل، تاکید کنیم که: سیستمِ "ارزشهای انسانی" را، آن انسانِ ایدهآلی، که در ذهنِ ما است _ تیپِ ایدهآلِ انسانِ متعالی که به او معتقدیم _، تعیین میکند. انسانی مثالی، مدلی نمونه، مَثَلِ اعلای انسانی، که باید باشد، اما نیست. و تعلیم و تربیت، هدفِ تمامیی کار و کوششاش، این است که، بشر را، "نسل به نسل"، به او، شبیهتر سازد. این است که، هر مکتبی، باید، در زمینهی انسان، تصویری ایدهآل، از انسانِ متعالی، ارائه دهد، وگرنه، همهی کوششاش، بی"معنی" است، و حرکتاش، بی"هدف".
انسانِ ایدهآل، استانداردهای فیکس
اکنون، با توجه به این گزاره که: هر مکتبی، باید، در زمینهی انسان، تصویری ایدهآل، از انسانِ متعالی، ارائه دهد، وگرنه، همهی کوششاش بی"معنی" است، و حرکتاش بی"هدف". ممکن است، این پرسش به ذهنِ شما برسد _ به عنوانِ گرفتنِ مُچِ من _ که، این که شد باز استاندارد!، هم برای جامعه، و هم برای انسان. سوالِ بهجایی است، به این معنی که، باید همین جا طرح میشد، زیرا، باید توضیح بدهم که:
در یک مکتب، ارائهی یک انسانِ ایدهآل، ضابطهسازی و قالبریزیی انسانِ فعلی نیست، بلکه، درست برعکس، هر رونده به سوی آن انسانِ ایدهآل، همواره، در سیرِ خویش، ضابطههای فیکس، و قالبهای ثابت را، فرو میریزد، و در هم میشکند. انسانِ ایدهآل، جاذبهای است که، "جهتِ حرکتِ" تعالیبخشِ انسان را تعیین میکند، نه "شکلِ ثُبوت" را. انسانِ ایدهآل، یک جاذبهی شورانگیزی است که، عاملِ حرکتِ انسان است، که در نتیجه، نافیی عواملِ سکون و بازدارنده است.
آری! هر استانداردی، انسان را، در اَشکال و ابعادِ پیشساخته، میریزد و میبندد و نگه میدارد. و به انسان میگوید: این گونه باش! اما، آرمانخواهی و ایدهآلگرایی، او را، از این اَشکال، رها میکند، و از غدیرهای راکدِ هر دوره، و هر نظامی، بیرون میبَرَد، و در بسترِ زمان، به جریان میاندازد، و به سوی دریا، ابدیتِ مطلق، میراند.
در این رابطه، ما، به همان اندازه که، به تعیینِ ضابطههای ساخته و ثابت معتقد نیستیم، به وانهادگی، رهایی، و بیمسئولیتی نیز نمیاندیشیم، بلکه، به جای "رهایی" یا "قید"، باید، "جهت" را انتخاب کرد. و در حقیقت، نه "شکلِ بودن"، و نه "بودنِ بیشکل"، بلکه، "شدنِ تکاملیی دائمی"، و به بیانی دیگر، "حرکت و هجرتِ همیشگی"، نه به "جایی" رسیدن، بلکه، به "سویی" رفتن.
پایانِ بخشِ اولِ "طرحِ هندسیی مکتبِ" شریعتی
منبع : کانال تلگرام شروین ارشادیان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۲ بار