جملات گوناگون شریعتی
23_12_2009 . 14:22
#1
جملات گوناگون شریعتی



دوستان گرامی!
جهت تهیه آرشیوی برای دسته‌بندی موضوعی اندیشه‌های شریعتی، جملات شریعتی درباره ..... را با ذکر شماره مجموعه آثار و صفحه مربوطه، در این بخش وارد نمائید.


ــــــــــــــــــــــــــــــ
.
09_01_2010 . 23:57
#2
انسان گرانبها
چه گران‌بهایند انسان هایی كه
بزرگواری‌ها و عظمت‌های خوب و دوست داشتنی،
و زیبایی‌هایی لطیف و قیمتی انسانی را دارند،
و خود از آن آگاه نیستند.
این از آن مقوله نفهمیدن‌هایی است كه به روح، ارجمندی متعالی و عزیزی می‌بخشد.


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
10_01_2010 . 00:31
#3
پاکی در عزلت!
"... با همه چیز درآمیز،
و با هیچ چیز آمیخته مشو.
در انزوا پاک ماندن،
نه سخت است،
و نه با ارزش..."


مجموعه آثار ۱ / با مخاطب‌های آشنا / ص ۲۳۹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
10_01_2010 . 01:22
#4
قرن‌ها نالیدن
"... نه!
من هرگز نمی‌نالم.
قرن‌ها نالیدن بس است.
می‌خواهم فریاد كنم.
اگر نتوانستم،
سكوت می‌كنم.
خاموش مردن،
بهتر از نالیدن است!


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
21_01_2010 . 17:38
#5
بزرگ‌واری گول‌خور
"... خدایا!
اندیشه و احساس مرا در سطحی پائین میاور که زرنگی‌های حقیر و پستی‌های نکبت‌بار و پلید "شبه آدم‌های اندک" را متوجه شوم،
چه، دوست‌تر می‌دارم "بزرگ‌واری گول‌خور" باشم،
تا، هم‌چون اینان، "کوچک‌واری گول‌زن"..."


مجموعه آثار ۸ / نیایش / ص ۹۹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
03_02_2010 . 02:19
#6
احمق نیستم!!
"... پُر بودم و سیر بودم و سیرآب
و لذتم تنها این بود که...
آری کارم سخت است و دردم سخت
و از هرچه شیرینی و شادی و بازی است محروم
اما ...
این بس که می‌فهمم!
خوب است.
احمق نیستم..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص ۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : ۰ بار / شروین
.
25_03_2010 . 18:35
#7
چشم‌های بسته‌ی عدالت
"... راستی! این ترازو‌دار عدالت چرا چشم‌هایش بسته است؟!
چشم‌هایش را بسته‌اند تا نفهمد که در ترازویش چیست؟
اگر می‌دید که عدالت این‌همه ابلهانه وزشت نمی‌بود.
عدالت را می‌گویم، نه ستم را.
ستم که حساب‌اش پاک است، ستم که چشم‌هایش بسته نیست، چهار چشمی دنیا را می‌بیند،
و همه را می‌پاید و هرگز اشتباه نمی‌کند .
فرشته عدالت است که مثل خر عصاری و اسب درشکه ،چشم‌هایش را بسته‌اند،
تا نبیند که دیو در ترازویش چه می‌گذارد و کفه‌ها را عوضی می‌چیند!
تا هرگز نفهمد که شاهک ترازو، به دست او چه‌ها که نمی‌کند؟
تا نبیند که ترازویش را
زنجیرکرده‌اند و از آن کاخ کج آویخته‌اند..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
25_03_2010 . 19:08
#8
مصدرهای به درد بخور زندگی یک روح
اندیشیدن، خواندن، نوشتن، پرستیدن، ارادت ورزیدن، عصیان کردن، تنها بودن، رنج کشیدن، ایثار کردن، قربانی کردن، گریختن، صبر کردن، خیالات فرمودن (اصطلاح ناصرالدین شاه)، به استقبال آمدن (برخلاف به بدرقه رفتن)، درستی مطلق بودن و دروغ های شیرین یا سودمند گفتن (ملامتیه)، صلح کل بودن و جنگ زرگری کردن، همه را هیچ انگاشتن و همه را محترم داشتن، مهاجرت کردن، توی تاریکی اتاق در یک نیمه شب زمستان تنها سیگار پک زدن، نشستن و رقص شعله های جادویی آتش بخاری را تماشا کردن، شمعی را در کنار آینه یی روشن کردن، نیمه شب های باران خورده در خیابان های خلوت شهر تنها رانندگی کردن، توی راه پله ها به جناب آقای... یک اردنگی جانانه زدن، با آقای دکتر... دست دادن، هر چند سال یک بار چند ماهی را به قزل قلعه رفتن. غروب خورشید را در آن سوی سن تماشا کردن، به آواز عبدالوهاب شهیدی، ادیت پیاف ، بیکو، آزناوور و خواجه آدامو گوش دادن. آقای دکتر... را که مثل دم جنبانک (صعوه) راه می رود یکهو پخ کردن، در هر شبانه روز دو ساعت یا سه ساعت به خلوتی پناه بردن و به خود اندیشیدن، دچار نصایح مشفقانه عقلای خاطرجمع ابله نشدن. محبوب تیپ های سوزناک احساساتی جواد فاضلی قرار نگرفتن، از دید و بازدید و دعوت و منقل از زیر کرسی برداشتن و گذاشتن و برای منزل خرید کردن و برای اقوام سوغات تهیه کردن و شرفیاب شدن و در برابر شوخی های خنک آقای رئیس مجبور به لبخند شدن و نظام وظیفه خدمت کردن و خانم آقای دکتر... را دیدن و مبتلا به ترشا شدن و با آدم خسیس دو پولی مثل دکتر....همسفر شدن و جزوه های درس های آقای.... را نوشتن و سخنرانی های علمی آقای دکتر... را گوش دادن و افتتاح کردن جلسه را به وسیله دکتر... و... دیدن و با آب و نمک و صابون یک دست تنقیه کردن و با بچه مزلف های لوس نجس خنگ بی شعور بیسواد بیمزه بی همه چیز که یعنی موج نو، یعنی آنارشیست، بحث علمی کردن، گیر سوال های پسرهای... افتادن و ïرسîت را گرفتن و کشیدن و مبتلای تعریف های خانم... شدن و بالاخره از... معاف شدن، تا دیدی که یک مرتبه این دکتر... است که راجع به مقام حیرت در عرفان با تو صحبت می کند و تو هم هیچ راه گریزی نداری، خود را یکهو تو حوض آب انداختن. اگر یک سال دیگر هم به آخر عمر نمانده باشد آن را در لاکروای پاریس، کنار کلیسای زیبا و آسمانی دولاشاپل زندگی کردن و بار دیگر طعم آزادی را و آزادی را و آزادی را چشیدن، نم اشکی و با خود گفت وگویی داشتن، به ماسینیون عشق ورزیدن، آن فرشته تنها را در اعماق سنگین گور آبی اش تنها نگذاشتن، گاه گریستن و هیچ گاه ننالیدن، بی نیاز بودن، خود جزیره خویش شدن. از کنار پنجره ات جنب نخوردن، به زور و زر و زن از راه برنگشتن. در راه نماندن، با بودا و لو و ارنست گالوا و عین القضات همدانی و کلود برنارد خودم و آناتول فرانس فرانسوی و رزاس سوئدی رفیق بودن، محشور بودن، هرگز تسلیم روزمرگی نشدن، هرگز کارمند دولت نشدن، ناظم نبودن، هر وقت دستت رسید یک پس -کلگی چنان به جناب آقای دکتر... نواختن که چشم هایت راست شدن، به کتاب و قلم و تنهایی و غم و بی نیازی و پارسایی و بی باکی و غرور و فلسفه و شرف و بزرگواری و ایمان و آزادی و مردم و هنر و عرفان و خدا و دوست و تامل و سکوت و تحمل و... وفادار ماندن، از تاریخ علی، از جغرافی کویر، از آسمان ماه، از نقاشان لاکروا، از مجسمه سازان رودن، از شاعران مولوی، از عارفان عین القضات و حلاج، از شهرها پاریس، از جنگل ها بولونی، از ساختمان ها معبد، از صداها اذان، از موسیقی ها سونات مهتاب گاستون دفین، از صفحه ها رین دو رین و از گل ها هوما و از اشیا شمع و از پرندگان طوطی تاگور و از غذاها بیفتک و از نعمت ها قلم و از رنگ ها خاکستری و از بازیچه ها فندک و از مخاطب ها دفتر و از آرزوها آزادی را برگزیدن، وطنی چون غربت من و پناهی چون خلوت من و بیهودگی چون زندگی من و خواهری چون بتول مزینانی من داشتن و آینده او را که چون آینده برادرش است به نیروی دعاهای نیم شبان از باران استجابت های خدایی سیراب کردن. اینهاست مصدرهای ساده و مرکب دستور زبان زندگی کردن من. والسلام


تاریخ انتشار : ۲۱ / خرداد / ۱۳۴۸

مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
25_03_2010 . 21:41
#9
احکام در اسلام اولیه
ما می‌بینیم که پیغمبر اسلام در ۲۳ سال رسالت‌اش ، اسلام و تمام احکام و عقایدش را در همان سال اول مطرح نکرد، به تدریج مطرح کرد: اول مسئله توحید را طرح کرد و تا ۳ سال هیچ کلمه دیگری بر آن اضافه ننمود:

قولوا لا اله الا الله تفلحوا

خب، نماز چیست؟ هنوز نمی‌خوانند!

روزه چیست؟ هیچ‌!

حج؟ اصلا ندارد!

زکات؟ اصلاً!

قید و بندی، حدودی، عملی؟ اصلاً

یک چیز فقط فکری است : همین است که بت‌ها را در ذهن‌شان و اعتقادشان نفی کنیم و به خدا معتقدشان کنیم.

بنابر این کسانی که در ۳ سال اول مسلمان شدند و به توحید معتقد شدند و مردند ، احتمالاً "شرابخوار" بودند، "نماز نخوان"، "روزه نگیر"‌ ، "حج نکن"، و... بودند.

بعد از این‌ها در سال هفتم، هشتم حجاب مطرح می‌شود، یعنی بعد از هجده، نوزده، بیست سال کار روی مردم، حجاب را مطرح می‌کند.

هم‌چنین مسأله شراب مطرح می‌شود. شراب را چگونه طرح می‌کند؟

از همان مکه نمی‌گوید که "آهای مردم، آهای ملت، آهای عرب‌ها، تا به توحید معتقد می‌شوید، باید دیگر تمام کارهایتان راست و ریست باشد"!

نه! کی؟ در سال‌های آخر بعثت‌اش مسأله شراب را مطرح می‌کند .

محمد گفت :

فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما

یعنی گناه دارد و نیز برایتان منفعتی دارد. این‌طور نیست که من آدم متعصبی باشم، ارزش‌اش را ندانم و نفهمم. نخیر، قبول هم دارم ، درست! اما زیان‌اش بیشتر است .

شنونده در برابر چه کسی قرار می گیرد؟ یک آدم روشنفکر که شعور دارد، تعصب ندارد و شراب را، به صورت تابویی، جنی، غولی نجس، و متافیزیکی و غیبی تلقی نمی‌کند. اما به خاطر اینکه زیان‌های اجتماعی و انسانی زیاد دارد، در عین حال که منافع‌اش را هم قبول دارد و می‌شناسد، نفی‌اش می‌کند.

آدم حرف او را گوش می‌دهد. اما هیچکس حرف آن ملایی را که می‌گوید، "موسیقی حرام است"، ولی اصلاً نه در عمرش موسیقی شنیده و نه اگر بشنود می‌فهمد، گوش نمی‌دهد!

ای کسی که می‌گویی "غنا" حرام است، اصلاً تو می‌فهمی "غنا" چیست؟

اصلاً تو این را که این موزیک حماسی است یا ملی است یا علمی است، تشخیص می‌دهی؟!

موسیقی هزار شعبه دارد، تاریخ دارد، نقش‌های گوناگون دارد، بنابراین وقتی که تو فتوا می‌دهی "حرام است"، هیچ‌کس گوش نمی‌کند. برای اینکه تو نمی‌فهمی که چیست!


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
09_04_2010 . 00:49
#10
خودسازی
"... خودسازی،
عبارت است از :
خویش را انقلابی بار آوردن،
به عنوانِ یک اصل،
و یک اصالت،
و یک هدف،
یعنی،
به جوهرِ وجودی‌ی خویش،
تکامل بخشیدن،
که لارمه‌ی آن،
شرکت در سرنوشتِ مردمی است،
که انسانیت،
و تکاملِ وجودی‌ی ما،
آن را ایجاب می‌کند..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۳۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین/ تطبیق با متن
.
19_04_2010 . 22:49
#11
تعصب!
"... هر چیزی را،
نفهمیده،
انکار کردن،
رویه‌ی دیگر،
همان تعصبی است،
که در عوام سراغ داریم،
که خیلی چیزها را،
نفهمیده،
باور دارند..."


مجموعه آثار ۳۴ / نامه‌ها / ص ۰۰
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:12
#12
جملات گوناگون شریعتی
"... در دشمنی دو رنگی نیست. کاش دوستان هم، در موقع خود، چون دشمنان بی‌ریا بودند..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:13
#13
جملات گوناگون شریعتی
"... زنی که زیبایی‌ی اندیشه پیدا کرده باشد، زیبایی‌ی بدن‌اش را نمایان نمی‌کند..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:15
#14
جملات گوناگون شریعتی
"... برای كوبیدن یك حقیقت، خوب به آن حمله مكن، بد از آن دفاع كن..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:25
#15
جملات گوناگون شریعتی
"... ای کشور غیب! وسوسه‌ی تو، مرا بر روی این زمین، آرام نمی گذارد..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:32
#16
جملات گوناگون شریعتی
"... در نهان به آنانی دل می‌بندیم که دوست‌مان ندارند، و در آشکار از آنانی که دوست‌مان دارند غافل‌ایم. شاید این است دلیل تنهایی‌ی ما!..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:36
#17
جملات گوناگون شریعتی
"... سرنوشت تو، متن‌ی است که، اگر ندانی، دست‌های نویسندگان، و اگر بدانی، خود، می‌توانی نوشت..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:38
#18
جملات گوناگون شریعتی
"... سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی‌کند..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:42
#19
جملات گوناگون شریعتی
"... هر چه هست، برای مصلحتی است،

هر که هست، به خاطر منفعتی است،

هیچ چیز، به "خودش"، نمی‌ارزد،

هیچ کس، به "خودش"، چیزی نیست"

همه چیز را، و همه کس را، برای سودی و فایده‌ای گذاشته‌اند..."



مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:45
#20
جملات گوناگون شریعتی
"... ودا زندگی را رنج ، علی دنیا را پلید، سارتر طبیعت را بی‌معنی، و بکت انتظار را پوچ، و کامو...* عبث یافته‌اند. همه‌شان به روی یک قله رسیده‌اند، و از آنجا این جهان و حیات را می‌نگرند. هر چند فاصله‌شان به دوری کفر و دین. "در آنچه هست"، همگی پیروان یک امت‌اند..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:46
#21
جملات گوناگون شریعتی
"... پروردگارم، مهربان من!

از دوزخ این بهشت، رهایی‌ام بخش!

در اینجا، هر درختی، مرا قامت دشنامی است

و هر زمزمه‌ای، بانگ عزایی

و هر چشم‌اندازی، سکوت گنگ و بی‌حاصلی …

در هراس دم می‌زنم

در بی‌قراری زندگی می‌کنم

و بهشت تو، برای من، بیهودگی‌ی رنگینی است

من در این بهشت، هم‌چون تو، در انبوه آفریده‌های رنگارنگ‌ات تنهایم.

"تو قلب بیگانه را می‌شناسی، که خود، در سرزمین وجود، بیگانه بودی"

"کسی را برایم بیافرین، تا در او بیارام‌ام”

دردم، درد "بی‌کسی" بود..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:49
#22
جملات گوناگون شریعتی
"... شما!
ای گوش‌هایی که تنها گفتن‌های کلمه‌دار را می‌شنوید!
پس از این، جز سکوت، سخنی نخواهم گفت.

و شما!
ای چشم‌هایی که تنها صفحات سیاه را می‌خوانید!
پس از این، جز سطور سپید، نخواهم نوشت.

و شما!
ای کسانی‌که هرگاه حضور دارم بیش‌ترم تا آنگاه که غایب‌ام…
پس از این، مرا کمتر خواهید دید!!..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 13:55
#23
جملات گوناگون شریعتی
"... اما... من چه بگویم؟ در برابر این همه "نقد"های جامعه‌شناسی و ادبی و غیره دفاعی ندارم! نیازی هم به تبرئه‌ی خود احساس نمی‌کنم، و اگر هم احساس کنم، حوصله اش را ندارم. نه چندان اهمیتی برای خود قائلم و نه چندان شخصیتی برای ناقدانم، تا در برابر حمله‌ی آنان، ضعف دفاع از خویش را بر خود هموار سازم. آنچه بر ما می‌گذرد و آنچه بدان دچاریم، جدی‌تر و حیرت‌انگیزتر از آن است که بتوان چندان "خاطر جمع" بود که دلهره‌ی قضاوت این و آن را داشت و چندان "بی‌درد" زیست که از نقد ناقدی به فغان آمد. به‌هرحال، هر که هر چه بگوید، "گر خطا گفت نگیریم بر او / ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم". و اگر مدعی گریبان گرفت و رها نکرد، و رگ گردن به جدل راست نمود، "نیم تصدیق" به ناف‌اش می‌بندم و خاموشش می‌کنم!..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 14:00
#24
جملات گوناگون شریعتی
"... تنها نعمتی را كه برای تو، در مسیر این راهی كه عمر نام دارد، آرزو می‌كنم، تصادف با یكی دو روح خارق‌العاده، با یكی دو دل بزرگ، با یكی دو فهم عظیم و خوب و زیباست. چرا نمی‌گویم بیش‌تر؟ بیش‌تر نیست. یكی، بیش‌ترین عدد ممكن است. دو را برای وزن كلام آوردم و نیست..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 14:02
#25
جملات گوناگون شریعتی
متن زیر، قسمتی از نامه‌ی دکتر شریعتی است، که در کتاب آری این چنین بود برادر آورده است. مخاطب نامه بردگانی هستند که دکتر شریعتی (به هنگام بازدید از اهرام مصر و مشاهده‌ی شکوه و عظمت آنها و هم چنین نقل قول راهنمای توریست‌ها که از رنج‌هایی که بردگان در آن زمان متحمل می‌شدند) بر آن شد تا نامه‌ای به آن بردگان بنویسند:

"... ما اکنون، به ظاهر برای کسی بیگاری نمی کنیم، آزاد شده ایم، بردگی برافتاده است.اما به بردگی یی بدتر از سرنوشت تو محکوم شده ایم. اندیشه ما را برده کرده اند. دلمان را به بند کشیده اند و اراده مان را تسلیم کرده اند، و ما را به عبودیتی آزادگونه پرورده اند و با قدرت علم، جامعه شناسی، فرهنگ، هنر، آزادیهای جنسی، آزادی مصرف و عشق به برخورداری و فرد پرستی، از درون و از دل ما، ایمان به هدف، مسئولیت انسانی و اعتقاد به مکتب او را پاک برده اند. و اکنون برادر، ما در برابر این نظام های حاکم، کوزه های خالی زیبایی شده ایم که هر چه می سازند، می بلعیم..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
14_08_2010 . 17:53
#26
عشق های زیبا
دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند.


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
14_08_2010 . 17:58
#27
مرگ
"... اکنون تو با مرگ رفته ایU و من اینجا تنها به این امید دم می زنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک‌تر می‌شوم. این زندگی‌ی من است..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
14_08_2010 . 18:12
#28
بالا بردن اندیشه
"... اگر قادر نیستی خود را بالا ببری، همانند سیب باش تا با افتادن‌ات اندیشه‌ای را بالا ببری..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
14_08_2010 . 18:14
#29
یافتن کاذب
"... شهرت‌طلبی برای فراموش کردن خود در دیگران است، یا یافتن کاذب خویش در دیگران..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
14_08_2010 . 18:28
#30
دیدن جهان
"... جهان را، ما ، نه آن‌چنان‌که واقعاً هست، می‌بینیم ، جهان را، ما، آن‌چنان‌که ما واقعاً هستیم، می‌بینیم..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
14_08_2010 . 18:33
#31
انسانیت
"... انسان به میزانی که می اندیشد ، انسان است، به میزانی که می آفریند انسان است نه به میزانی که آفریده های دیگران را نشخوار می کند..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
14_08_2010 . 18:42
#32
دلی که عشق ندارد
"... دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد، آدمی را همواره در پی گم شده اش، ملتهبانه به هر سو می کشاند!..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
15_08_2010 . 12:30
#33
زنده نگاه داشتن حق
"... اگر باطل را نمی‌توان ساقط کرد، می‌توان رسوا ساخت. اگر حق را نمی‌توان استقرار بخشید، می‌توان اثبات کرد، و به زمان شناساند و زنده نگاه داشت..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
15_08_2010 . 12:43
#34
بیگانه
"... تو قلب بیگانه را میشناسی، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
07_09_2010 . 15:29
#35
تنهایی
"... هر کس به میزانی که به تنهایی نیاز دارد، عظمت دارد و بی‌نیازتر است..."


مجموعه آثار ۱۲ / تاریخ تمدن ۲ / ص ۲۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین / بدون مرجع
.
19_10_2010 . 20:13
#36
رنگ دروغ
"... اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید ده‌ها رنگین‌کمان از دهان ما نطفه می‌بست

و بی‌رنگی کمیاب‌ترین چیزها بود..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین / بدون مرجع
.
19_10_2010 . 20:15
#37
ارتفاع عشق
"... اگر عشق ارتفاع داشت، من زمین را زیر پای خود داشتم و تو هیچ‌گاه عزم صعود نمی‌کردی. آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله‌ها به تمسخر می گرفتی..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین / بدون مرجع
.
19_10_2010 . 20:19
#38
بلند شدن
"... برای دیدن برخی رنگ‌ها و فهمیدن برخی حرف‌ها، از نگریستن و اندیشیدن كاری ساخته نیست، باید از آنجا كه همیشه هستیم برخیزی..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین / بدون مرجع
.
19_10_2010 . 20:40
#39
گریه
"... گریه‌ای كه در آن شناخت نباشد، به درد پاک كردن چشم از غبار می‌خورد..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین / بدون مرجع
.
19_10_2010 . 20:43
#40
قربانی کردن غرور
"... مگر غرورها را برای آن نمی‌پروریم تا بر سر راه مسافری که چشم به راه آمدن‌اش هستیم، قربانی کنیم؟

خدایا! تو از چشم به راه کسی بودن نیز محرومی..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین / بدون مرجع
.
19_10_2010 . 20:45
#41
نیاز
"... نه عقده‌های من دلم را به تو کشانده است، نه هنرهای تو مرا به تو خوانده است، و نه بی‌کسی تو را کس من کرده است، و نه بی‌مهری مرا جویای تو سرچشمه مهر کرده است، و نه هیچ کمبودی مرا به بودن تو محتاج ساخته است... بودن تو، خود، نیاز به تو را در من آفریده است..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین / بدون مرجع
.
19_10_2010 . 20:47
#42
غفلت
من به آنچه "از من" نیست، اگر تعصب بورزم، بر آنچه از آن من است و مال من است، غفلت ورزیده‌ام!


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین / بدون مرجع
.
20_10_2010 . 20:09
#43
کویر
و که می داند که پر شدن یعنی چه ؟
پر شدن یک انسان خالی یعنی چه ؟
بارش تند بارانی تندر آسا صاعقه زن با قطره های سرد و درشت بر کشتزاری تشنه زرد و خشک که در کویری سوخته و ساکت عمری در انتظار باران سر به آسمان بر داشته چه "حادثه ای " است
که می داند ؟ که می داند؟...!!ا
.
20_10_2010 . 20:11
#44
تاریخ و جغرافیا
کویر تاریخی است که در قالب جغرافیا نمود پیدا کرده است
.
20_10_2010 . 20:17
#45
عشق و سعی
یافتن آب به عشق است نه به سعی اما پس از سعی
.
20_10_2010 . 20:19
#46
شناختن
امروز ما به شناختن نیازمندیم ، نه به اعتقاد و عدم اعتقاد .
.
20_10_2010 . 20:21
#47
قفس کوچک استخوانی
هر لحظه حرفی در ما زاده می‏شود

هر لحظه دردی سر بر می‏دارد

و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می‏کند

این ها بر سینه می‏ریزند و راه فراری نمی‏یابند

مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چه اندازه است؟
.
20_10_2010 . 20:25
#48
اندیشه
اندیشه ای که در میدان با رقیبی گلاویز نمی شود و به مانعی بر نمی خورد ، خود از رفتن باز می ماند و تباه می شود.

روش شناخت اسلام/304
.
20_10_2010 . 20:26
#49
نوع و حجم مطالعه
نوع مطالعه است که سطح بینش را تغییر می دهد ، نه حجم مطالعه.

روش شناخت اسلام/556
.
20_10_2010 . 20:27
#50
در راه خدا
انسان ، تنها آزادی است و شرافت و آگاهی ، و این ها چیزهایی نیست که بتوان فدا کرد ، حتّی در راه خدا.
.
20_10_2010 . 20:28
#51
رقص
رقص ، شعر اندام است چونان که شعر ، رقص الفاظ و موسیقی شعر اصوات یا رقص اصوات و نقاشی ، شعر رنگ هاست.
.
20_10_2010 . 20:30
#52
دیدن
روشن فکرها همیشه کوشیده اند تا دیدنی ها را برای توده ، درست و دقیق وصف کنند. این کار همیشه عقیم است. باید به توده دیدن داد. خودش همه چیز را درست و دقیق خواهد دید.
.
20_10_2010 . 20:31
#53
احساس و منطق
تو با احساس می اندیشی ، ولی طبیعت همیشه با منطق.
.
20_10_2010 . 20:32
#54
رابطه روشنفکر و پیامبر
روشن فکر ، پیامبری است که تنها به او وحی نمی شود ولی رسالت وحی را بر دوش دارد.
چه باید کرد؟
.
20_10_2010 . 20:33
#55
وجود و احساس فقر
وجود فقر ، حرکت ایجاد نمی کند؛ بلکه احساس فقر است که حرکت را به وجود می آورد.
.
20_10_2010 . 20:34
#56
حرف در جاهای مختلف
یک جا یک حرف حقیقت است و همان حرف ، جای دیگر باطل است.
.
20_10_2010 . 20:35
#57
معلم
یک معلّم جز مغزش که کار می کند و جز دلش که می زند چه دارد؟ و این دو ، در راه نجات و برای آزادی انسان به چند می ارزد؟
.
20_10_2010 . 20:37
#58
مرداب
نباید مرداب را خشکاند ، نه می شود و نه باید؛ بلکه باید سرچشمه را کشف کرد و نشان داد.
.
20_10_2010 . 20:39
#59
انسان و آسمان
انسان چرا بر خلاف همه ی جانوران بر روی دو پایش ایستاده است؟ ایستاده است تا به آسمان بنگرد.
.
20_10_2010 . 20:40
#60
مرگ
مرگی که ضرری برای هیچ کس نداشته باشد، بی ارزش ترین مرگ هاست.
.
20_10_2010 . 20:46
#61
اصل مثبت و منفی
انسان مسئول و مجاهد باید زندگی فردی اش را بر دو اصل منفی استوار کند تا بر دو اصل مثبت پایدار بماند: نداشته باشد تا برای حفظش محافظه کار نشود؛ نخواسته باشد تا برای کسبش نلغزد و ضعف نشان ندهد!
.
20_10_2010 . 20:48
#62
فلسفه انتظار
انتظار فلسفه تسلیم نیست،فلسفه ی اعتراض است.
.
20_10_2010 . 20:49
#63
هابیل و قابیل
قابیل همیشه در تاریخ بشر زنده است،چون هابیل مرده.
.
20_10_2010 . 20:51
#64
اعتقاد به تکامل انسان
اگر به تكامل نوع انسان اعتقاد داریم , كم ترین خدشه به آزادی فكری آدمی و كم ترین بی تابی در برابر تحمل تنوع اندیشه ها و ابتكارها یك فاجعه است
.
20_10_2010 . 20:52
#65
پیچ تاریخ
گاه می بینیم که تاریخ به یک پیچ می رسد که در این پیچ، حرکت کوچک یک انسان، سرنوشت جامعه را عوض می کند.

میعاد با ابراهیم/168
.
20_10_2010 . 20:53
#66
"برای"
اگر بدون "برای" کاری کردی، کاری عاشقانه کرده ای؛ اگر "برای" دارد، پس یک کار عقلی کردی.

میعاد با ابراهیم/446
.
06_12_2010 . 23:47
#67
جملات گوناگون شریعتی
حرفهای اصیل, حرفهایی نیستند که برای «شنیدن» زده می شوند؛ حرفهایی هستند که برای «زدن» زده می شوند.
نوشته های اصیل نوشته هایی نیستند که برای خواندن نوشته می شوند؛ نوشته هایی اند که برای «نوشتن» نوشته می شوند
کویر
.
06_12_2010 . 23:53
#68
جملات گوناگون شریعتی
فرزند من, یعنی منِ دیگر من, یعنی من دومم, یعنی من تنها نیستم؛
من بار دیگر کالبد گرفته ام. در سیمای او, نگاه و اطوار و سخن و سکوت و . . . وجود او, خود را می بینم که در برابرم تجلی یافته است
کویر / ص 220
.
02_02_2011 . 05:57
#69
ارتباط‌هاي بند تُنباني!
ارتباط‌هاي بند تُنباني!
آصف‌الدّوله كه مرد مصلح! و روشني بود، هنگامي والي خراسان شد و به مشهد آمد، بعد از يك بررسي عمومي شهر، به علت اصلي بدبختي مردم پي برد، و آن اين بود كه فهميد «دكان‌هاي مشهد، جنس‌هاي بي‌ربط به هم مي‌فروشند.» فرمان داد كه:« از فردا هر دكاني را بايد بلديه تعيين كند كه فروشنده‌ي چه كالايي است »، و بعد خودش مستقيماً به رسيدگي پرداخت.
يك روز در حين بررسي، به دكاني رسيد كه پيدا بود اين مغازه‌ي توتون فروشي است، اما ديد در آستانه‌ي دكان تعدادي «بند تُنبان» آويزان است! با عصبانيت گفت:«چه ارتباطي بين تنبان و توتون وجود دارد؟»
دكاندار جواب داد:
اين توتون‌هاي ما خيلي تند است. تا مشتري پُك اول مي‌زند، چنان سرفه به او زور مي‌آورد كه قربان! بندِ تنبانش پاره مي‌شود. اين است كه هركسي از ما يك سير توتون مي‌خرد، دو تا بند تنبان هم رويش مي‌گذاريم. اين ارتباطش است قربان!
ارتباط بين انحطاط و ريش، ارتباط بين عقب‌ماندگي و چادر، ارتباط بين بي‌سوادي و خط، ارتباط بين مكنده و مكيده، ارتباط بين استثمارگر و استثمارزده، همگي ارتباط‌هاي عوضي هستند؛ ارتباط‌هاي«بندتنباني»!

مجموعه آثار 20، 277
.
18_03_2011 . 15:18
#70
نوروز
چه افسانه زیبایی، زیباتر از واقعیت! راستی مگر هرگز کسی احساس نمی‌کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است. اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است مسلما بهار نخستین فصل، فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است.
هرگز خدا جهان و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلما اولین روز بهار، سبزه‌ها روئیدن آغاز کرده‌اند و رودها رفتن و شکوفه‌ها سرزدن و جوانه‌ها شکفتن، یعنی نوروز .
نوروز تجدید خاطره بزرگی است؛ خاطره‌ی خویشاوندی انسان با طبیعت. هر سال، این فرزند فراموشکار - که سرگرم کارهای مصنوعی ساخته‌های پیچیده خود - مادر خویش را از یاد می‌برد با یاد آوری‌های وسوسه‌آمیز نوروز، به دامن وی باز می‌گردد و با او این بازگشت و تجدید دیدار را جشن می‌گیرد.
فرزند در دامن مادر، خود را باز می‌یابد و مادر در کنار فرزند، چهره‌اش از شادی می‌شکفد، اشک شوق می‌بارد، فریاد شادی می‌کشد، جوان می‌شود، حیات دوباره می‌گیرد، با دیدار یوسفش بینا و بیدار می‌شود.
نوروز دست مردم را می‌گیرد و از زیر سقف‌ها، درهای بسته، فضاهای خفه، لای دیوارهای بلند و نزدیک شهرها وخانه‌ها، به دامن آزاد و بیکرانه‌ی طبیعت می‌کشاند.
گرم از بهار، روشن از آفتاب، لرزان از هیجان آفرینش و آفریدن، زیبا از هنرمندی باد و باران، آراسته با شکوفه، جوانه، سبزه و معطر از «بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه‌های شسته، باران‌خورده، پاک...» .

مجموعه آثار 13_هبوط در کویر _ نوروز
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان