جملات سوسن شریعتی
30_12_2009 . 01:19
#1
جملات سوسن شریعتی
سوسن شریعتی





دوستان گرامی!
منتظر دریافت اطلاعات شما درباره این موضوع هستیم.



ـــــــــــــــــــــــــــــــ
.
09_05_2010 . 20:54
#2
صدق و کذب در ترازوی تاریخ و فرهنگ
"... وقتی حقیقتی مدام قربانی مصلحت شود، ما باید بمانیم با دستان خالی. البته این بخشی از دلایل اتمیزه شدن فونکسیون جهان‌شمول مذهب است که جایش اینجا نیست. آن کسانی که در جبهه تحقیر شده و نادیده گرفته شده‌اند، بیشتر دروغ می‌گویند، زیرا قربانی چاره‌ای ندارد جز اینکه برای بیان موقعیت بد خود غلو کند. هیچ ملتی یک بار برای همیشه تعریف نمی‌شود. بنابراین نمی‌توانیم بگوییم ایرانی جماعت دروغگو است..."


برگرفته از : مصاحبه با روزنامه شرق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
16_07_2010 . 15:42
#3
نگاهی به ویژگی‌های روشنفکری در دو دهه گذشته ایران
"... روشنفکران دینی‌ی دهه‌ی ۷۰، نه تنها باید هم‌چون گذشتگان به دنبال برقراری‌ی نسبت میان دو مقوله‌ی سنت و مدرنیته می‌بودند، بلکه باید تلاش مضاعف دیگری را هم انجام می‌دادند، و آن برقراری‌ی نسبت میان دو موقعیت متناقض، یعنی قدرت و منطق آن از یک سو، و جامعه‌ی مدنی از سوی دیگر بود. برقراری‌ی نسبت میان یک تجربه و یک پروژه. تجربه‌ی کارگزاری قدرت و شناخت منطق آن، و پروژه‌ی اصلاح دینی و شکل دادن به دیسکور جدید دینی در عرصه عمومی..."


برگرفته از : مصاحبه با روزنامه شرق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
13_08_2010 . 01:30
#4
رویکرد گزینشی
"... آن نسل، هنگامی که انقلابی بود، شریعتی را غیرِانقلابی می‌دید، غرب‌ستیز که بود، شریعتی را غرب‌زده می‌پنداشت، اصلاح‌طلب که شد، شریعتی را یک شورشیِ انقلابیِ احساساتی معرفی کرد، غرب‌گرا که شد، شریعتی را غرب‌ستیز نامید. هنگامی که متشرّع و بنیادگرا شد، شریعتی متفکری التقاطی و سکولار بود، مدرن که شد، شریعتی را بنیادگرا معرفی کرد. در این رفت‌وآمد میان تجربه‌ی خود و اندیشه‌ی شریعتی، یک چیز روشن است و آن این‌که شریعتی پابه‌پای جامعه‌ی خود زندگی کرده و به جلو آمده است.

در پیروی از شریعتی نیز ما شاهد چنین رویکرد گزینشی هستیم. جوان که بودیم و انقلابی، در شریعتی یک انقلابیِ عمل‌گرا می‌دیدیم، از اصحابِ قدرت که شدیم، شریعتی را تئوریسینِ امت و امامت و حکومتِ ولایی معرفی کردیم؛ تئوریسینِ بازگشت به خویش و آن را به حسابِ هویت‌گراییِ بنیادگرایانه گرفتیم و امروز، سرخورده از سیاست، سرخورده از دینِ سیاسی، سرخورده از دینداری ـ که ابزارِ حکومت می‌شود ـ ‌شریعتی را یک عارفِ رمانتیک هنرمند می‌بینیم و نه بیش.


امّا نقدی که می‌توان بر این نقدها زد این است که :

میانِ اندیشه‌های شریعتی و تجربه‌ی اجتماعی ـ فکریِ انقلاب و تجربه‌ی قدرت در بیست‌سالِ اخیر، این همانی و همزاد پنداری صورت گرفته است. گاه عامدانه و مغرضانه، و گاه از سرِ صدق. گاه ازسوی مشارکینِ در قدرت، گاه ازسوی مخالفان آن. این است که در بسیاری از اوقات، تسویه‌حساب با گذشته‌ی خود، رنگ و بوی تسویه‌حساب با شریعتی را می‌گیرد.‌

شریعتی ما را آزاد، آگاه، عدالت‌طلب و اصیل می‌خواهد و این دعوتی است اتوپیایی، آرمانی و به همین دلیل به کارِ روزگارِ ما می‌آید. به کارِ این روزگاری که همه‌ی الگوها مندرس شده است، همه‌ی بت‌ها شکسته، همه‌ی وعده‌ها توخالی، همه‌ بهشت‌ها جهنم، همه‌ی آرزوها یأس. نسلی ساخته شده دربه‌در. نسلی که قرار بود مکتبی باشد، دیندار، انقلابی، نه‌شرقی نه غربی. امروز این نسل، در جست‌وجوی راهِ گریز است، به هر جایی که اینجا نیست..."


برگرفته از : شریعتی، پیام‌آور امید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
13_08_2010 . 01:49
#5
پروتستانتیسمِ اسلامی
تحققِ این پروژه چگونه میسّر است؟ و بر چه مؤلفه‌هایی استوار؟

مؤلفه‌ی اول : فهم و شناختِ "زمانِ تاریخی ـ اجتماعیِ" جامعه است. شریعتی پروژه‌ی خود را در ارتباطی دوسویه میانِ آنچه که می‌اندیشد و آنچه در جهان و جامعه رخ می‌دهد تعریف می‌کند. نقطه‌ی حرکتِ او، امرِ واقع است، نه مباحثِ انتزاعیِ مجرد. نقطه‌ی حرکتِ او جامعه‌ای است که به تعبیرِ او در پایانِ قرون وسطی قرار دارد و برای خروجِ از آن، به ضرورتِ اصلاحِ دینی می‌رسد و در پرتوِ همین روش از درغلتیدن در اندیشه‌های مجرد و کاذب، تقلیلِ واقعیتِ متکثر به یک الگو و پوشاندنِ لباسِ کوتاهِ نظریه بر قامتِ بلند واقعیت، مصون می‌ماند.

مؤلفه‌ی دوم : بازاندیشیِ نقّادانه و پویای منابعِ سنتیِ معرفتِ دینی است. از جاکندنِ سننِ دینی و باورهای تاریخی و بازسازی آنها با تکیه بر دو عنصرِ علم و زمان؛ علمی که از تحکم‌های متولیّانِ رسمیِ دین آزاد گشته و زندانیِ صنعت و سرمایه‌داری نیز نشده باشد؛ علمی که معطوف به ‌آینده، حرکت و تغییر است، ریسک را می‌پذیرد و به جنگِ تَعَیُّناتِ سنتی می‌رود، امّا این تواضع را نیز دارد که دست از ادعای کنترلِ جهان و خودبسندگی برداشته باشد.

مؤلفه‌ی سوم : نگاهی نقّاد و گزینشی و مستقل، به تجربه و منابعِ معرفتیِ غرب به‌منظورِ شناختِ الگوهای متنوعِ رشد و انتخابِ آگاهانه‌ی مدلِ جدید برای سامان‌بخشی به نظم و مناسباتِ اجتماعی است. در این موازنه‌ی منفی، میان سنت و مدرنیته، میان گذشته و ارمغان‌های غیر است که شریعتی تعادلِ اندیشه‌اش را حفظ می‌کند. در این دعوت به اتخاذِ نگاهِ انتقادی و بازاندیشانه نسبت به اصول و به تجارب، ما را به مواجهه‌ای آزاد با آینده‌ای پرمخاطره می‌کشاند و ازسوی دیگر برای این کشف و شهود، خطِ سیرِ راهنمایی نیز قائل می‌شود.

مؤلفه‌ی چهارم : درنهایت، معرفیِ انسانی خودآگاه و جهان‌آگاه است؛ انسانی که بر دو شاه‌بالِ عقل و عشق، آگاهی و تعصّب، آزادی و ایمان، خود و دیگری، من و اجتماع، هجرتِ انسان از "هست" به‌سوی "باید باشد"، را تضمین می‌کند. خود می‌گوید‌:

"... نمونه‌ی ایده آل، ضابطه‌سازی و قالب‌ریزیِ انسان یا جامعه‌ی فعلی نیست بلکه درست برعکس، انسان یا جامعه‌ی آرمان‌گرا و رونده به‌سوی نمونه‌های متعالی و مثالی و ایده‌آلِ خویش، همواره در سیرِ خویش‌، ضابطه‌های فیکس و قالب‌های ثابت را فرومی‌ریزد و می‌شکند. جامعه و انسانِ ایده‌آل، جاذبه‌ایست که "جهتِ حرکت" را تعیین می‌کند، نه "شکلِ ثبوت" را..." (مجموعه‌ی آثار ۱۶، ص ۳۴)


برگرفته از : شریعتی، پیام‌آور امید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
13_08_2010 . 01:54
#6
روشنفکرِ مذهبی
"... روشنفکرِ مذهبی کسی است که نسبت به وضعِ انسانیِ خویش در زمان و مکان آگاهی دارد، توجیه‌کننده‌ی وضعِ موجود نیست، آگاهی‌بخش و دعوت‌کننده است. رسالت‌اش رهبریِ سیاسی نیست، بلکه خودآگاهی دادن به متنِ جامعه است و امّا چرا مذهبی؟ مذهبی است یعنی خودآگاه، دارای علمِ حضوری نسبت به خویشتنِ خویش، چشم‌دوختن در اعماقِ وجود. "...آنجا که عشق از آن سر می‌زند و نیز هنر و نیز خیر و نیز ایثار؛ همان چیزی‌که عقل نمی‌‌تواند بفهمد..." بنابراین روشنفکرِ مذهبی در نگاهِ شریعتی دو وجه دارد؛ اول خودآگاهی و دوم آگاهیِ اجتماعی و با تکیه بر این دو آگاهی به جنگِ قاتلان آن می‌رود. روشنفکرانِ مذهبی، رهبرانِ عصرِ غیبت‌اند. متولیان یا عالِمِ دینی نیستند. وظیفه‌ی آنها آگاهی‌بخشی و دادنِ خودآگاهی است. از همین‌رو رسالتِ تحققِ پروژه‌ی اصلاح‌ِدینی برعهده‌ی آنان است :

اصلاحِ‌دینی، انقلاب در اذهانِ دینداران، چرا که نمی‌توان جامعه‌ی پیشرفته ساخت با تکیه بر افراد عقب‌مانده. نمی‌توان دینِ عقب‌مانده داشت و با راندنِ آن به خانه، جامعه‌ی نو ساخت. دین و دینداری را باید به صحنه ‌آورد و در کشاکشِ منازعاتِ اجتماعی و فرهنگی تسویه کرد. شریعتی اصلاحِ دینی را به یک پروژه‌ی‌ اجتماعی تبدیل می‌کند، نه به قصد ایجاد یک حکومتِ مذهبی؛ که با آن مخالف است.

شریعتی در طرح‌اندازیِ نظریِ خویش، در گفت‌وگوی مدام با اندیشه‌ها، مکاتب و الگوهای دیگر است. از "چه‌چیز نیست" آغاز می‌کند تا بگوید "چه چیز هست." مرزهای اندیشه‌ی خود را مدام در مقامِ مقایسه تعیین می‌کند.

افقِ دید را تا آنجا که در توان دارد می‌گشاید تا امکانِ انتخاب را برای مخاطب وسیع ساخته و با ارتقای سطحِ آگاهی‌اش از او دعوت می‌کند تا کلامِ او را گوش کند. درنتیجه از همان اوّل، ابزار ِنقد خود را در اختیارِ شنونده قرار داده و درنهایت جایگاهِ فکرِ خود را در این افقِ گشوده، نشان می‌دهد.

از همین رو اندیشه‌ای دارد موّاج، با مرزهایی نه تعیین‌شده یک‌بار برای همیشه، اندیشه‌ای در جست‌وجوی مدامِ آگاهی.

رویکرد ایدئولوژی به مذهب نیز در دعوتِ شریعتی، رویکرد سیاه و سفید نیست. رنگین‌کمان است، قالب نیست، کشف و شهود بی‌وقفه‌ی ممکن‌هاست، "...نه شکلِ بودن، نه بودنی بی‌شکل..." ادامه‌ی غریزه در انسان است و حرکتِ خودآگاه به سمتِ تکامل و به‌سوی "شدن"..."


برگرفته از : شریعتی، پیام‌آور امید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
13_08_2010 . 01:59
#7
شریعتی متفکری مسئله‌ساز
"... شریعتی متفکری مسئله‌ساز بود، برای خود، برای ما، و برای دیگران.

مسئله‌ساز بود برای خود، چرا که قالب‌ناپذیر بود، ناراضی از آنچه که هست و در جست‌وجوی مدام، برای دستیابی به حقیقتِ فرّار، به آنچه که باید باشد. دررفت‌وآمدی نفس‌گیر میانِ نیازهای انسانیِ خود و مقتضیاتِ زمانه‌اش، میانِ "موقعیتِ اجتماعیِ" خود و "وضعیتِ انسانی‌"اش، میانِ عشقِ به مردم و دغدغه‌ی خویشتنِ خویش.

مسئله‌ساز بود برای ما؛ چرا که ما را به چالشِ بی‌وقفه با خود، با محیطِ پیرامونِ خود، قدرت‌های حاکم و عُرفِ غالب دعوت می‌کرد. از ما می‌‌خواست که ثنویتِ الگوهای موجود را نپذیریم، "...برای این‌که گرفتار هیچ دیکتاتوری نشویم، بخوانیم و بخوانیم و بخوانیم...." همه‌ی پیش‌فرض‌های سنتی ـ تاریخی را به نقّادی بکشانیم و با سلاحِ شناخت و نقد به سراغِ تجاربِ بشری برویم و این چنین طرّاحِ سرنوشت خود شویم.

و مسئله‌ساز بود برای دیگران، چرا که دکان‌های بسیاری را تخته کرد.


شریعتی متفکری مسئله‌ساز هست، و ماند.

مسئله ساز است برای خود،چرا که خود را همواره در معرضِ بدفهمی قرار می‌دهد. در این تلاش برای یافتنِ راهی دیگر، آشتی دنیاهای به ظاهر ناممکن. این ساحت‌های متکثری که در او به یگانگی رسیدند، دوستان و دشمنانی پیدا می‌کند که به او بی‌شباهت‌اند، هم در دوستی و هم در مخالفت‌شان.

مسئله‌ساز است برای ما؛ چرا که به ما می‌گوید همه‌ی نهادهای سنتیِ اقتدار را به کناری بگذاریم و فریبِ استحمارِ کهن و نو را نخوریم. مذهبِ تاریخی را نپذیریم، غربِ مّحَقَّق را نقد کنیم، دیکتاتوری را به‌نام آزادی برنتابیم، دموکراسیِ منهای عدالت‌ِاجتماعی را نخواهیم، ایمان بیاوریم پس از شناخت، آزاد باشیم اما مسئول، به استقبالِ دنیاهای جدید برویم، امّا ریشه‌هایمان را فراموش نکنیم.

و بالاخره شریعتی متفکری مسئله‌ساز است برای دیگران، چرا که کلامش، دعوتِ مدام است به تغییر. تزریقِ نارضایتی است. نقد گفتمانِ غالب است، ایجاد احساسِ مسئولیت است و درنتیجه، دردسرساز..."


برگرفته از : شریعتی، پیام‌آور امید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین
.
06_02_2011 . 20:27
#8
جدایی دستگاه دینی از دستگاه دولتی
"... شریعتی دین را از سیاست جدا نمی‌داند، ولی دستگاه دولتی را از دستگاه دینی جدا می‌داند، که تحت عنوان سکولاریزاسیون امروزه مطرح می‌شود. این بحث سکولاریته است و نه سکولاریزم، که خود یک ایدئولوژی است. سکولاریزاسیون یک روند است. به جدایی‌ی دستگاه دینی از دستگاه دولتی اعتقاد دارد، نه الزاماً جدایی‌ی دین از سیاست. شریعتی می‌گوید: ما الگوی مدرنیته را باید به تمامی بشناسیم، اما از درون نقد بکنیم، دین را هم باید به میدان بیاوریم، بشناسیم، و برداشت‌های موجود را از درون نقد کنیم، و ترکیب این دو شاید ممکن و میسر باشد. این راه سومی است. امروز توصیه می‌شود که: دین را بگذار در خانه‌ات، وارد ساخت اجتماعی‌اش نکن، و یکی از مدل‌های مدرنیته‌ی غرب را بگیر، و در جامعه بازآفرینی کن. در حالی که شریعتی می‌گوید: باید سراغ هر دو رفت، نقد و بررسی کرد، و به گزینش پرداخت..."


برگرفته از : شریعتی، جور دیگری دیدن، جور دیگری بودن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
27_05_2011 . 17:55
#9
دعوت به جایی و ناکجایی
"... شریعتی متفکری است در دسترس، آدمی ساکنِ دنیاهای موازی، روحی سیال و مواج که از هر دری رانده شود، از گوشه‌ای دیگر بر می‌گردد و باز می‌بینی که در برابرت نشسته است و تو را واداشته تا در برابرش بنشینی. اصلاً مهم نیست این همنشینی با چه نیتی است. نشسته است رو به رویت تا تو را دعوت کند به جایی و ناکجایی، یا اینکه نشسته‌ای در مقابل‌اش تا با او دراُفتی و متهم‌اش کنی..."


برگرفته از : شریعتی و مصدرهای موازی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
27_05_2011 . 17:59
#10
جرم نامشخص شریعتی
"... می‌بینیم هنوز که هنوز است جرمِ او (شریعتی) دقیقاً روشن نشده، این است که هیچ کدام از قضات ـ متولیانِ سنت در دههٔ پنجاه و متولیانِ امرِ نو در این روزها ـ نتوانسته‌اند او را به زندانِ تاریخ بیندازند. دادگاهِ شریعتیِ متهم تا اطلاعِ ثانوی برپاست و هنوز تماشاچی دارد و بدل شده است به یکی از دموکراتیک‌ترین پرونده‌های نظریِ این مرز و بوم. موفقیتِ یک روشنفکر همین است. زندگی‌اش را بدل به پرونده‌ای اجتماعی کند. کدام زندگی؟ همان زندگی که ترکیبی است از مصدرهای نابهنگام و غیرِ مترقبه..."


برگرفته از : شریعتی و مصدرهای موازی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
19_08_2011 . 17:22
#11
مقایسه نسل قبل و بعد از انقلاب
"... نسل ما را نوعی ناب‌گرایی تشخص می‌داد. یک جور رومی روم یا زنگی زنگ. اگرچه این در معرض موقعیت‌های ترکیبی فرهنگی و تهاجم عناصر متضاد قرار داشتن ماجرایی قدیمی است اما واکنش ما گرایش به نوعی گزینش بود. درک کلاسیک از هارمونی ما را هل می‌داد به سمت گزینش عناصری که به هم شبیه است. در ذهن ما حرف‌ها باید «از دل هم بیرون می‌آمد»، اگر این بودی دیگر نمی‌شد آن هم باشی. ما استعداد هضم و جذب عناصر متناقض را نداشتیم و تمایل عمومی‌مان این بود که سریع و روشن جبهه‌مان را روشن کنیم. یکدستی بیشتری در دنیاهای ما بود. خیر و شر ساحت‌های تعریف‌شده‌تری داشت، قرار بود شبیه اسطوره‌هایی شویم که قبول‌شان داشتیم، نه اینکه آن‌ها را شبیه خود کنیم، انقلابی اگر بودیم در همه ساحت‌های زندگی خود را باید نشان می‌داد، سنتی اگر بودیم به همین ترتیب و امروزی‌ها نیز تا آخر منطق امروزی بودن می‌رفتند.

این نسل به نظرم می‌آید تفاوت فاحشی اگر با ما داشته باشد نه در گسست از دیروز است بلکه در رفتاری است که در آشتی دادن و کنار هم نشاندن عناصر بی‌ربط به هم نشان می‌دهد. موسیقی نامجو همین نیست؟ از جاز و بلوز تا حاج قربان، از مولوی تا... این درهم ریختگی است که نسل گذشته را مضطرب می‌سازد. در سینما مگر همین نیست : به نام هایدگر قتل‌های ناموسی انجام می‌دهد(رستگاری در هشت دقیقه)، زوج مدرن هنرمندی که ناگهان به پای درخت مقدس که قرار می‌گیرد دخیل می‌بندد(کنعان)... در خیابان‌ها، در امامزاده‌ها... در نسبت مذکر- مونث، در پرونده ازدواج – طلاق، در پرونده عشق آزاد- صیغه، در ماجرای تحصیلات بالای دختران و مهریه بالا و... همه جا می‌توان این اختلاط انواع و اقسام را دید. هم این و هم آن. در سیاست نیز. میل به تغییر و عبور از یک سو و ایده‌آلیزه کردن برخی از عناصر دیروزی تا بتواند برای خود تباری تعریف کند و تدوامی. این تناقضات را در روش‌ها هم نشان می‌دهد. عبور‌های رادیکال و یدک کشیدن رودربایستی‌های دیروزی...."


برگرفته از : تا همین دیروز، بیست ساله بودم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
02_09_2011 . 15:48
#12
راه‌های متعدد سیاست ورزیدن
"... می‌تواند نارضایتی‌ها و کمبودها و توقعاتش را آرام و معقول در میان بگذارد بی‌آنکه لازم باشد ناگهان خشم فروخورده‌ای را سرریز کند و سرشکن، در عین حال دولت- مدار را عادت بدهد به شنیدن اعتراض، سروصدا، مخالفت. تساهلش را بالا ببرد تا هر تحرک اجتماعی را تشویش افکار عمومی نپندارد. قدرت را صرفا دولت فهمیدن این اشکال را دارد که همه هم و غم شهریار می‌شود حفظ آن و در نتیجه هیچ چیز خارج از آن را نمی‌تواند برتابد. چنین باوری در نزد مردم نیز چنین عارضه‌ای را به دنبال خواهد داشت : تقویت دولت و او را قادر مطلق پنداشتن و یا تضعیف آن و بی‌اعتنایی به آن و او را غاصب نامیدن. تنها شکلی که ما باز بتوانیم به نسبت دوباره خود با سیاست بیندیشیم اعاده حیثیت کردن از آن است از طریق نشان دادن راه‌های متکثر انتخاب با محوریت انسان. نشان دادن این واقعیت که سیاست اگرچه کسب اندیشیدن به قدرت است، تضعیف آن نیز هست، یکی به قصد بالا رفتن، دیگری به قصد پایین کشیدن و از همه مهمتر اگرچه سیاست قدرت است اما تکثیر آن، توزیع آن، تقسیم آن، و سهیم کردن هرچه بیشتر همگان نیز هست. ایجاد فضایی که تو مجبور به انتخاب بر سر این دو راهی نباشی : یا ظالم یا مظلوم. یا آلوده یا ترس خورده. یا بازیگردان یا بازیچه.

فضایی که تو دست‌اندکار به تمامی بودن خود باشی و مسولیت آن را بپذیری و در برابر هر عاملی که نمی‌گذارد تو، خودت باشی، باشی و بایستی. این حرف که سیاست آلوده است، وحشی است و حرامزاده... درست است اما به دردنخور. به دردنخور است چرا که هیچ معلوم نیست بتوان با پرهیز از آن و چشم برگرفتن از آن، پاک و مطهر و غیر وحشی ماند. این کلاهی است که خودمان بر سر خودمان می‌گذاریم. کلاهی بالای کلاه‌های دیگری که دیگران بر سرمان می‌گذارند.

آیا لازم است که در این کش و واکش شبیه او شد؟ یعنی از جنس قدرت؟ ممکن است اما جبری نیست. باید به راه‌های متعدد سیاست ورزیدن (پرداختن به فردای خود) و شبیه خود ماندن اندیشید. کم است، نادر است، تحلیل می‌خواهد و تخیل...."


برگرفته از : کدام سیاست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان