جملات شریعتی درباره آزادی
23_12_2009 . 14:40
#1
جملات شریعتی درباره آزادی



دوستان گرامی!
جهت تهیه آرشیوی برای دسته‌بندی موضوعی اندیشه‌های شریعتی، جملات شریعتی درباره آزادی را با ذکر شماره مجموعه آثار و صفحه مربوطه، در این بخش وارد نمائید.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
09_01_2010 . 16:20
#2
آزادی معبود من است
"... من هرگز از مرگ نمی‌هراسیده‌ام.
عشقِ به آزادی، سختیِ جان دادن را بر من هموار می‌سازد.
عشقِ به آزادی مرا همه‌ی عمر در خود گداخته است.
آزادی معبودِ من است،
به خاطرِ آزادی
هر خطری بی‌خطر است،
هر دردی بی‌درد است،
هر زندان‌ی رهایی است،
هر جهادی آسودگی است،
هر مرگ‌ی حیات است.
مرا این چنین پرورده‌اند.
من این چنین‌ام..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهایی ۱ / ص ۳۶۵
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 16:37
#3
انسان تنها آزادی است
"... من معتقدم هرچه درباره‌ی انسان گفته‌اند فلسفه و شعر است و آنچه حقیقت دارد جز این نیست که انسان تنها آزادی است و شرافت و آگاهی. و این‌ها چیزهایی نیست که بتوان فدا کرد، حتی در راهِ خدا..."


مجموعه آثار ۳۵ / آثار گونه‌گون / ص۵۴۹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 16:49
#4
انسان با آزادی آغاز می‌شود
"... انسان،
با آزادی آغاز می‌شود،
و تاریخ،
سرگذشتِ رقت‌بارِ انتقالِ اوست
از این زندان، به آن زندان،
و هر بار،
که زندان‌اش را عوض می‌کند،
فریادِ شوقی برمی‌آورد که:
آزادی!..."


مجموعه آثار ۲۴ / انسان / ص ۱۴۵
__________________________

ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 16:52
#5
آزادیِ سیاسی، فکری، هنری، اعتقادی
"... آزادیِ سیاسی، فکری، هنری، اعتقادی، آزادیِ چگونه زیستن، و آزادیِ انتخاب کردن، دست آوردِ عزیزِ انسان در طولِ تکاملِ خویش است..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص۱۴۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 16:54
#6
آدمی یعنی آزادی و رشد
"... آدمی یعنی آزادی و رشد، یعنی تنوع و درگیری. اگر آزادی و تنوع و درگیری و تضاد را از زندگی برداریم، نه تکامل خواهیم داشت، و نه معنیِ بودن و زندگی کردن، که ویژه‌ی آدمی است..."


مجموعه آثار ۲۵ / انسان بی‌خود / ص ۳۵۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 17:00
#7
از عدالت عزیزتر
"... فرار، فرار برای باز یافتنِ آنچه از عدالت عزیزتر است، و آنچه از سیری والاتر : "آزاد" بودن. انسان، در گرسنگی، ناقص است. انسان، در استثمار شدن، ناقص است. انسان، در محروم از سواد بودن، ناقص است. انسان، در محروم ماندن از نعماتی، که خداوند بر سرِ سفره‌ی طبیعت نهاده است، ناقص است، اما، "انسان" است. اما، انسانی که از "آزادی" محروم است، انسان نیست. زیرا، انسان حیوانِ آزاد است، یعنی اختیار و اراده دارد، و این اختیار و اراده است که، او را با طبیعت بیگانه می‌کند، و از حیوانات جدا می‌سازد، و با خدا، اراده‌ی مطلقِ آفرینش، "همانند". آن‌که آزادی را از من می‌گیرد، دیگر، هیچ چیز ندارد که، عزیزتر از آن، به من ارمغان دهد..."


مجموعه آثار ۲۵ / انسان بی‌خود / ص ۳۵۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 17:57
#8
آزادی و نان
"... لیبرالیسم و سرمایه‌داری می‌گوید :
برادر! حرفت را خودت بزن، نانت را من می‌خورم.

مارکسیسم، برعکس، می‌گوید :
رفیق ! نانت را خودت بخور، حرف‌ات را من می‌زنم.

و فاشیسم می‌گوید :
نانت را من می‌خورم، حرف‌ات را هم، من می‌زنم، تو فقط برای من کف بزن!

( شریعتی دیدگاهِ علی و نظرِ خودش را چنین می‌گوید : )
نانت را خودت بخور، حرف‌ات را هم خودت بزن، من برای اینم، تا این دو حق، برای تو باشد. من، آنچه را حق می‌دانم، بر تو تحمیل نمی‌کنم، من خود را "نمونه" می‌سازم، تا بتوانی سرمشق گیری..."


مجموعه آثار ۳۵ / آثار گونه‌گون ۱ / ص ۲۲۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 18:12
#9
درباره آزادی
"... آزادی که ارزشی نسبی است، ارزشِ مطلق شده، و از صورتِ حقیقی‌اش، که وسیله است و شرط و وضع، در آمده، اصالت می‌یابد، و هدف می‌شود، و خود، به‌ذاته، تقدسِ مطلق می‌گیرد. و باز، چنین تلقی‌ای از آزادی، شک نیست که، چنان که می‌شناسیم و حتی می‌بینیم، نتایجی به بار می‌آورد که از شدتِ سیاهی و شومی و تباهی، وجدان‌های انسان دوستِ مردم‌گرای عدالت‌خواه و مسئول و آرمانی را به سوی تَبَرّی از آزادی و تولای وحدت‌گرایی و حتی دیکتاتوریِ "سیاسی ـ فکری" می‌کشاند، و زشتی‌ها و فاجعه‌های توتالیتاریسمِ عقلی و اعتقادی را از چشم و ذهنِ روشنفکران نیز می‌برد، و آن را حقیقتِ مطلق و ایده آلِ مقدس می‌نماید.

( علیجانی : هم اکنون این حالت در جامعهٔ ما برعکس شده است. ما هر چیزی را که به آن نمی‌رسیم به شکلِ مطلق‌اش می‌خواهیم. شریعتی سپس برعکسِ این حالت را بیان می‌کند. )..."


مجموعه آثار ۱ / با مخاطب‌های آشنا / ص ۱۱۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 18:15
#10
مبارزهٔ مقدس به سوی آزادی
"... روشنفکران، در نبرد با این خفقانِ ناشی از دیکتاتوریِ فکری، و تحمیلِ یک فکر بر همه، مبارزه‌ی مقدسی را، به سوی آزادی، و به سوی رشدِ متنوع و آزادِ استعدادها، و اعطای فرصتِ ابتکار و انتخاب، و تحملِ تضاد و جدالِ فکری و علمی و عقیدتی، و امکانِ تحقیق و ابرازِ وجود و شکوفاییِ نبوغ و...، آغاز کردند. شعارها چه بود؟ لائیک شدنِ (غیرِ مذهبی شدنِ) حکومت، و نیز تعلیم و تربیت، استقلالِ علوم، فلسفه، ادب و هنر و اقتصاد، از سلطه‌ی احکام و عقایدِ مذهبِ حاکم، تا خود، آزادانه رشد کنند..."


مجموعه آثار ۱ / با مخاطب‌های آشنا / ص ۱۱۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 18:18
#11
آزادی برای سواره‌ها!
"... اما، این آزادی، کم‌کَمَک، ضعف‌های خود را نشان داد. پیشرفت... آری، اما به کدام سو ؟ ثروت... آری، اما به سودِ کدام طبقه؟ علم... آری، اما در خدمتِ چی؟ تکنولوژی... آری، اما در دستِ کی؟ آزادی! می‌بینی که در آن، همه، به تساوی، حق تاختن دارند، و مسابقه‌ای به راستی آزاد، و بی‌ظلم و تبعیض و تقلب، در جریان است، اما، طبیعی است که، فقط آنها که سواره‌اند، پیش می‌افتند..."


مجموعه آثار ۱ / با مخاطب‌های آشنا / ص ۱۱۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 23:13
#12
ای آزادی! تو را دوست دارم
"... ای آزادی!
تو را دوست دارم، به تو نیازمندم، به تو عشق می‌ورزم، بی‌تو زندگی دشوار است، بی‌تو من هم نیستم، هستم، اما "من" نیستم، یک موجودی خواهم بود توخالی، پوک، سرگردان، بی امید، سرد، تلخ، بیزار، بدبین، کینه دار، عقده‌دار، بیتاب، بی‌روح، بی‌دل، بی‌روشنی، بی‌شیرینی، بی‌انتظار، بیهوده، منی بی تو یعنی هیچ!..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۱۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 23:15
#13
ای آزادی! من از باید بیزارم
"... ای آزادی!
من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که، تو را در بند می‌کشد، بیزارم..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۱۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 23:18
#14
من پرورده‌ی آزادی‌ام
"... ای آزادی!
چه زندان‌ها برایت کشیده‌ام! و چه زندان‌ها خواهم کشید،
چه شکنجه‌ها تحمل کرده‌ام، و چه شکنجه‌ها تحمل خواهم کرد.
اما، خود را به استبداد نخواهم فروخت.
من پرورده‌ی آزادی‌ام، استادم علی است،
مرد بی‌بیم و بی‌ضعف و پر صبر،
و پیشوایم مصدق، مرد آزاد،
مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید.
با من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۲۷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 23:21
#15
ای آزادی! کجائی؟
"... ای آزادی!
با من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد.
اما من، به دانستن از تو نیازمندم، دریغ مکن،
بگو! هر لحظه کجایی، چه می‌کنی؟
نا بدانم، آن لحظه، کجا باشم، چه کنم..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۲۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 23:35
#16
ای آزادی! مرغک پر شکسته‌ی زیبای من
"... ای آزادی!
مرغکِ پر شکسته‌ی زیبای من، کاش می‌توانستم، تو را، از چنگِ پاسدارانِ وحشت، سازندگانِ شب و تاریکی و سرما، سازندگانِ دیوارها و مرزها و زندان‌ها و قلعه‌ها، رهایت کنم. کاش قفس‌ات را می‌شکستم، و در هوای پاکِ بی‌ابر و بی‌غبار بامدادی، پروازت می‌دادم، اما…، دست‌های مرا نیز شکسته‌اند، زبانم را بریده‌اند، پاهایم را در غل و زنجیر کرده‌اند، و چشمانم را نیز بسته‌اند..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۱۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 23:38
#17
ای آزادی! مرا با تو سرشته‌اند
"... ای آزادی!
مرا با تو سرشته‌اند، تو را در خویش، در آن صمیمی‌ترین و راستین‌ترین منِ خویش، می‌یابم، احساس می‌کنم. عمقِ طعمِ تو را، هر لحظه، در خویش می‌چشم. بوی تو را، همواره، در فضای خلوتِ خویش، می‌بویم. آوای زنگ‌دار و دل‌انگیزت را، که به سایش بال‌های فرشته‌ای، در دلِ ستاره‌زیر آسمانِ شب‌های تابستانِ کویر می‌ماند، همواره می‌شنوم..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۱۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 23:47
#18
ای آزادی! ای روح گرفتار من!
"... ای آزادی!
آنگاه که خدا کالبدم را ساخت، تو را، ای آزادی، به جای روح، در من دمید، و بدین گونه، با تو زنده شدم، با تو دم زدم، با تو به جنبش آمدم، با تو دیدم و گفتم و شنفتم، و حس کردم و فهمیدم و اندیشیدم… و تو، ای روح گرفتار من! می‌دانی، می‌دانی که در همه‌ی آفرینش، چه نیازی دشوارتر و دیوانه‌تر، از نیازِ کالبدی است به روح‌اش؟ اما…، تو را که، میر‌غضب‌های استبداد، و فراشانِ خلافت، از من باز گرفتند، و مرا به "تنهایی‌ی دردمندم" تبعید کردند، و به زنجیر بستند، چگونه می‌توانند از یکدیگر بگسلند؟ که نگاه را، از چشم، باز نمی‌توانند گرفت، و چشم را، از نگاه‌اش، باز نمی‌توانند گرفت. و من، ای آزادی! با تو می‌بینم..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۲۶
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 23:50
#19
ای آزادی! کاش با تو زندگی می‌کردم
"... ای آزادی!
کاش با تو زندگی می‌کردم، با تو جان می‌دادم، کاش در تو می‌دیدم، در تو دم می‌زدم، در تو می‌خفتم، بیدار می‌شدم، می‌نوشتم، می‌گفتم، حس می‌کردم، بودم..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۰۰
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
09_01_2010 . 23:53
#20
ای آزادی! مناره‌ی زیبای معبد من
"... ای آزادی!
به مهرِ تو پرورده‌ام، ای آزادی! قامتِ بلند و آزادِ تو، مناره‌ی زیبای معبدِ من است. ای آزادی! کبوترانِ آزاد و رنگینِ تو، دوستانِ همراز و آشنای من‌اند، کبوترانِ صلح و آشتی‌اند، پیک‌های همه‌ی مژده‌ها، و همه‌ی پیام‌های نوید و امید و نوازش من‌اند..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۰۰
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
10_01_2010 . 02:09
#21
كلام مقدس
"... خدایا!
این كلام مقدسی را، كه به "روسو" الهام كرده‌ای،
هرگز از یاد من مبر، كه :
"من، دشمنِ تو، و عقایدِ تو، هستم،
امّا، حاضرم جانم را،
برای آزادی تو،
و عقاید تو،
فدا كنم!"..."


مجموعه آثار ۸ / نیایش / ص ۱۰۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
29_01_2010 . 04:25
#22
آزادی
"... دل‌هائی که رنجِ اسارت را چشیده‌اند،
می‌توانند پرورنده‌ی مژده‌ی بزرگِ آزادی باشند.
آزادی، همواره، در دامنِ اسارت می‌زاید،
و در زنجیر رشد می‌کند،
و از ستم تغذیه می‌کند،
و با غصب بیدار می‌شود.
های!، این، سرنوشتِ آزادی است..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهایی ۲ / ص ۹۲۷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
05_03_2010 . 15:54
#23
جملات شریعتی درباره آزادی
"... عشق خواهر آزادی است، و آزادی برادرش، و غصب و اسارت مادر و پدرشان..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهایی ۲ / ص ۹۲۷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
05_03_2010 . 16:11
#24
جملات شریعتی درباره آزادی
"... من هرگز تعطیل و بی‌پناه نخواهم ماند.
هیچ‌گاه "تنهایی و کتاب و قلم"،
این سه روح و سه زندگی و سه دنیای مرا،
کسی از من نخواهد گرفت.
قصرِ بلند و زیبای تنهائی،
و از آن دو یارِ همیشگی‌ام،
کتاب و قلم.
دیگر چه می‌خواهم؟
آزادی، چهارمین بود،
که به آن نرسیدم،
و آن را از من گرفتند.
اما،
این سه را،
که نمی‌توانند گرفت.
حتی به زندان هم که می‌روم،
این‌ها وفادارتر می‌شوند..."


مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهایی ۲ / ص ۱۲۰۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
05_03_2010 . 17:18
#25
ای نسل بیدار وطنم
"... ای نسلِ بیدارِ وطن‌ام!
تو می‌داني،
و همه می‌دانند که،
من،
هرگز به خود نينديشيده‌ام.

تو می‌داني،
و همه می‌دانند که،
من،
حيات‌ام، هوايم، و همه خواسته‌هايم،
به خاطرِ تو،
سرنوشتِ تو،
و آزادی‌ی تو بوده است.

تو می‌دانی،
و همه می‌دانند که،
هرگز،
به خاطرِ سودِ خود،
گامي بر نداشته‌ام،
از ترسِ خلافت،
تشيع‌ام را از ياد نبرده‌ام .

تو مي‌داني،
و همه مي‌دانند که،
نه ترسويم،
و نه سود‌جو!

تو مي‌داني،
و همه مي‌دانند که،
دل‌ام غرقِ دوست داشتنِ تو،
و ايمان داشتنِ به تو است.

تو مي‌داني،
و همه مي‌دانند که،
من خود را فداي تو کرده‌ام،
و فداي تو مي‌کنم،
که ايمان‌ام تويي،
و عشق‌ام تويي،
و اميدم تويي،
و معني‌ی حياتم تويي،
و جز تو،
زندگي برايم رنگ و بويي ندارد،
طعمي ندارد.

تو مي‌داني،
و همه مي‌دانند که،
زندگي،
از تحميلِ لبخندي بر لبانِ من،
از آوردن برقِ اميدي در نگاهِ من،
و از بر انگيختنِ موجِ شعفي، در دلِ من،
عاجز است.

تو مي‌داني،
و همه مي‌دانند که،
شکنجه ديدن به خاطرِ تو،
زنداني کشيدن به خاطرِ تو،
و رنج بردن به پاي تو،
تنها لذتِ زندگی‌ی من است.

از شادي‌ی تو است که من در دل مي خندم،
از اميدِ رهايی‌ی تو است که،
برقِ اميد در چشمانِ خسته‌ام مي‌درخشد،
و از خوشبختی‌ی توست که،
هوای پاکِ سعادت را، در ريه‌هايم، احساس مي‌کنم.

نمي‌توانم خوب حرف بزنم،
نيروي شگرفي را،
که در زيرِ اين کلماتِ ساده،
و جمله‌هاي ضعيف و افتاده،
پنهان کرده‌ام،
درياب! درياب!


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
08_03_2010 . 01:18
#26
آزادی، مقدس‌ترین اصل
"... آزادی‌ی انسانی را،
تا آنجا حرمت نهيم،
كه مخالف را،
و حتی،
دشمنِ فكری‌ی خويش را،
به خاطرِ تقدسِ آزادی،
تحمل كنيم،
و تنها،
به خاطرِ اين‌كه می‌توانيم،
او را از آزادی‌ی تجلی‌ی انديشه‌ی خويش،
و انتخابِ خويش،
با زور،
باز نداريم،
و به نامِ مقدس‌ترين اصول،
مقدس‌ترين اصل را،
كه آزادی‌ی رشدِ انسان،
از طريقِ تنوعِ انديشه‌ها،
و تنوعِ انتخاب‌ها،
و آزادی‌ی خلق و آزادی‌ی تفكر و تحقيق و انتخاب است،
با روش‌های پليسی و فاشيستی،
پايمال نكنيم.
زيرا،
هنگامی كه "ديكتاتوري" غالب است،
احتمال اين‌كه عدالتی در جريان باشد،
باوری فريبنده و خطرناك است.
و هنگامی كه "سرمايه‌داري" حاكم است،
ايمان به دموكراسی و آزادی انسان،
يك ساده‌لوحی است.

و اگر به تكاملِ نوعِ انسان اعتقاد داريم،
كم‌ترين خدشه به آزادی‌ی فكری‌ی آدمی،
و كم‌ترين بی‌تابی،
در برابرِ تحملِ تنوعِ انديشه‌ها و ابتكارها،
يك فاجعه است ..."


مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۴۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
08_03_2010 . 01:33
#27
آزادی در حکومت علی
"... او، علی، حاكمی بود كه، بر پهنه‌های بزرگی در آفريقا حكم می‌راند، اما، زندانِ سياسی نداشت. حتی يك زندانی‌ی سياسی و قتل سياسی. و طلحه و زبير، قدرت‌مندترين شخصیت‌های بانفوذ و خطرناكی، كه در رژيمِ او توطئه كرده بودند، هنگامی كه آمدند و بر خروج از قلمروِ حكومت‌اش اجازه خواستند، و می‌دانست كه به يك توطئه‌ی خطرناك می‌روند، اما اجازه داد، زيرا نمی‌خواست اين سنت را برای قداره‌بندان و قلدران به جای گذارد، كه به خاطر سياست، آزادی‌ی انسان را پامال كنند..."

مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۱۴۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
14_04_2010 . 01:45
#28
آدمی یعنی آزادی
"... و از سوی دیگر، و در قطبِ دیگر، وحشت از این‌که، آدمیان، همه، در جامعه‌ای که هم‌چون مخروطی به یک رأس می‌رسد، یک دستگاه، یک اراده، یک جمع، همه را برنامه‌ریزی کند، همه را قالب‌ریزی کند، همه را انتخاب کند، و هیچ انسانی در آن حقِ انتخاب، اراده، تجلی ی ذوق، تنوعِ اندیشه، فکر، فهمِ راه، و چگونه زیستن نداشته باشد: سازمانی که همه‌ی افراد آدمی در آن چیده می‌شوند، و به گونه‌ی پیش‌ساخته، جایگزین می‌شوند، و گروهی، راه و کار و شکلِ زندگی و قالب‌های آموزش و استانداردهای پرورش را، بر همه، دیکته می‌کنند، و هم‌چنان که، کالاهای تولیدی‌ی یک دستگاه را، از پیش، دقیقاً قالب‌ریزی می‌کنند، و صفت و خصوصیت و هدف و جنس و فصل‌اش را از پیش انتخاب می‌کنند، نسل‌ها و نسل‌ها و نسل‌ها را هم، آن چنان، از پیش بپرورند، و بسازند، و همه‌ی اراده‌ها، موم‌های رام، نرم، و به فرمانِ دست‌های نیرومندی، که به وکالت از همه، حکومت می‌کنند، در آید.

وحشت از این‌که آدمی باز بنده شود، آزادی‌اش را ببازد، انتخاب نداشته باشد، و تابعِ آراء گروهی شود، که به هر شکل مشروع یا نامشروع، بر همه‌ی ابعادِ انسانی، مادی، معنوی، روحی، ذوقی، و فکری، حاکمیت و ولایت می‌یابند. وحشت و فرار از این نظامی که، بر فرض که "عدالت"، "حق" و رابطه‌ی تولید، توزیع، و مصرف را تنظیم کرده باشد، آدمی را قربانی خویش (کرده است). زیرا، آدمی یعنی آزادی و رشد، یعنی تنوع و درگیری. اگر آزادی و تنوع و درگیری و تضاد را از زندگی برداریم، نه تکامل خواهیم داشت، و نه معنی بودن و زندگی کردنی، که ویژه‌ی آدمی است..."


مجموعه آثار ۲۵ / انسان بی‌خود / ص ۳۵۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
12_08_2010 . 17:07
#29
آزادی چهارمین بود
"... هیچ‌گاه تنهایی و کتاب و قلم، این سه روح و سه زندگی و سه دنیای مرا، کسی از من نخواهد گرفت.

دیگر چه می‌خواهم؟

آزادی چهارمین بود، که به آن نرسیدم، و آن را از من گرفتند..."


مجموعه آثار ۰۰ / ـــــ / ص ۰۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
09_09_2010 . 12:00
#30
جملات شریعتی درباره آزادی
عشق خواهر آزادی است و آزادی برادرش، و غصب و اسارت مادر و پدرشان. / (گفتگوهای تنهایی)


عشق به آزادی ، سختی جان دادن را بر من هموار می‌سازد. / (گفتگوهای تنهایی)


ای آزادی! تو را دوست دارم! به تو نیازمندم! به تو عشق می ورزم! / (خوذسازی انقلابی)


ای آزادی! قامت بلند و آزاد تو، مناره‌ی زیبای معبد من است! / (ودسازی انقلابی)

ویرایش : یک بار / شروین
.
07_04_2011 . 16:09
#31
آزادی‌های فردی
"... "آزادی‌ی فردی"، عاملِ مخدرِ بزرگی است برای اغفالِ از "آزادی‌ی اجتماعی" و از "خودآگاهی‌ی اجتماعی". برای این‌که "خودآگاهی‌ی اجتماعی" در ذهن کور شود، و آدمی از آن اغفال شود، مسئله‌ی "آزادی‌های فردی" را مطرح می‌کنند، و چون این آدم احساس می‌کند از نظر "فردی" آزاد است، احساس "آزادی" می‌‌کند! در صورتی‌که، درست مثل این است که، درِ قفسِ مرغی را باز کنند، اما درِ سالن بسته باشد! چه فرق می‌کند؟ این، فقط یک احساسِ کاذب از آزادشدن است، و حتی بدتر! چون، "آگاه بودن نسبت به اسارت"، خودش عاملی برای نجات است، اما، وقتی که همین آگاهی هم از بین برود، و به طور دروغین، "احساس آزادی" کند، دیگر خدا را شکر خواهد کرد، و می‌کند!..."

مجموعه آثار ۲۰ / چه باید کرد / ص ۲۳۹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
07_04_2011 . 16:22
#32
آزادی وجودی
"... این کلمه ( آزادی)، در مذهب، یک بُدِ بی‌نهایت عمیق دارد، اما، در تاریخ، و در فلسفه‌های ماتریالیستی‌ی جدید، معنای خیلی خلاصه‌شده‌ی سطحی و بی‌دامنه دارد... در اسلام، آرمان، فلاح است، البته، با همان اندازه اختلافِ معنائی که بینِ "لیبرته" و فلاح وجود دارد. لیبرته، آزاد شدن از یک بند است، فقط، اما، فلاح در بردارنده‌ی یک آزادی‌ی تکاملی‌ی وجودی است، نه آزاد شدن یک فرد از یک زندان. یک برداشتنِ مانع نیست، بلکه، یک نوع رشد است، یک شکوفایی است..."

مجموعه آثار ۲ / خودسازی انقلابی / ص ۴۳
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
15_10_2011 . 01:48
#33
جملات شریعتی درباره آزادی
"...آزادي فردي‌اي كه جهتش مشخص نباشد، باز به صورت ذلت و تنزل در يك منجلاب فساد و كثافت در مي‌آيد و نتيجه قطعي‌اش يك نوع آزادي كثيف مي‌باشد..."


مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص82

.
16_10_2011 . 21:54
#34
جملات شریعتی درباره آزادی
"...‌ای آزادی، آزادیِ من که در چنگ استبداد به اسارت افتاده‌ای، کاش مي‌توانستم قفست را بشکنم و تو را در فضای پاک بي‌دیوار پرواز دهم، اما مرا نیز به بند کشیده‌اند، پاهایم را بسته‌اند، چشم هایم را بسته‌اند، قلمم را، انگشتانم را، دست‌هایم را شکسته‌اند، زبانم را بریده‌اند، لب‌هایم را دوخته‌اند. نمي‌دانی چه کرده‌اند؟..."



مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص128

.
17_10_2011 . 11:19
#35
جملات شریعتی درباره آزادی
"...و من که بیزارم از گفتگو از سرنوشت خویش و سرگذشت بیزار خویش و با تو گفتن از دردها و رنج‌ها و غم‌ها و شکنجه‌ها که در هوای تو دیده‌ام که نه رسم مردی است که پیش دوست از آن چه در هوای دوست کشیده‌اند سخن گفتن و نه شیوه مردی که دل دوست را آزردن، و دریغم آید از آن لحظه‌ها که بدین قصه‌ها به سرآید و توضیح‌ها، که گاه گامی نابهنجار در هوای آزادی و قلمی بیباک در ستایش آزادی، آزادی را بیشتر به بند مي‌کشد و عاشقان آزادی را از کمترین نشانه‌های آزادی محروم مي‌سازد و چه تجربت‌ها که در این کار ندارم و چه دانستنی‌های بسیار..."

مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص124
.
21_10_2011 . 14:56
#36
جملات شریعتی درباره آزادی
"...ای خداوند! تو که همه‌ی فرشتگانت را در پای آدم به سجده افکندی، اینک نمی‌بینی که بنی‌آدم را در پای دیوان به خاک سجود افکنده‌اند ؟ آنان را از بند عبودیت بت‌های این قرن -که خود تراشیده‌ایم- به بندگی آزادی بخش عبادت خویش، آزادی ببخش!..."


مجموعه آثار 8 / نیایش / ص117
.
08_11_2011 . 01:06
#37
جملات شریعتی درباره آزادی
"...چه زشت است، بد است زمزمه زيباي رهايي در گوش اسيري خواندن و نجواي بهشت با کسي که در دوزخ محکوم است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص91
.
08_11_2011 . 10:59
#38
جملات شریعتی درباره آزادی
"...من به اين حقيقت که بيداري براي کسي‌که در بستر خوابش بسته‌اند، بينايي براي کسي‌که پيرامونش را همه زشتي‌ها فرا گرفته‌اند، پويايي براي آنکه در فضايي پر از عفونت دم مي‌زند، آزاديخواهي براي کسي‌که محکوم به زندان ابد است... جز رنج، جز بيماري، جز شومي و تلخي و سياهي و پريشاني ارمغاني ندارد..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص90

.
11_11_2011 . 12:48
#39
جملات شریعتی درباره آزادی
"...اين نسل حق دارد که مرا دشنام دهد، از خشم بر چهره من پنجه کشد، با ناخن‌هايش پوست صورتم را بخراشد اما حق ندارد آنچه را در عشق به آزادي گفته‌ام و نوشته‌ام به جز عشق به آزادي نسبت دهد..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص125
.
18_11_2011 . 00:47
#40
جملات شریعتی درباره آزادی
"...بازصبح شد... برم از اطاق بيرون، رو پله‌ها کمي بنشينم و رديف آجرهاي ديوارهاي حياط را بشمارم و بعد برگردم و اگر شد برم خانه بخوابم و اگر نشد روي پشتي لم بدم و با دودهاي سيگار بازي کنم... هر پکي که مي‌زنم ياد دارم که دودش را به هر شکلي که بخواهم در فضا نمايش دهم، بازي جالبي است، در زندان تمرين کرده‌ام، براي يک زنداني و شبهاي زندان تماشاي خوبي است، خيلي عالي است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص258

.
18_11_2011 . 00:51
#41
جملات شریعتی درباره آزادی
"...چه کسي فرصت دارد ماههاي پياپي در يک دنياي سياه يک متر در دو متري تنها و تنها و تنها زندگي کند، فکر کند، به خودش فرو رود و هي بکاود و هي بکاود و هي بکاود ؟ چقدر انديشه و خيال آنجا آزاد است، فقط لش آدم زنداني است اما روح آزاد آزاد است، به آزادي روح پس از مرگِ لش..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص271
.
20_11_2011 . 00:08
#42
جملات شریعتی درباره آزادی
"...من تنهايي را از آزادي بيشتر دوست دارم. و، حال مي‌خواهم چه کنم ؟ قلب که مي‌زند، براي کيست؟ براي چيست؟و صبح که سر بر مي‌کشد، براي کيست؟ براي چيست؟رفيقان من، با من مدارا کنيد.به پرتگاه چه نيستي‌يي زندگي من خواهد لغزيد..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص299
.
20_11_2011 . 00:08
#43
جملات شریعتی درباره آزادی
"...اي خويشاوند غريب من چه سود، نشستن و چشم به در آهنين زنداني دوختن که در آن خويشاوند تو به زندان ابد محکوم شده است ؟ چه سود..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص305
.
20_11_2011 . 00:09
#44
جملات شریعتی درباره آزادی
"...به خانه‌ات برگرد و مرا در سلول تنهاي خويش که محکومم تا عمر را در آن به پايان برم تنها بگذار..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص305
.
20_11_2011 . 00:10
#45
جملات شریعتی درباره آزادی
"...تو نمي‌داني که براي يک زنداني که حق ملاقات ندارد، احساس اينکه خويشاوندش به ديدار او آمده و مدتها است خانه را رها کرده و بيرون حصار، بي‌ثمر چشم به برجهاي سياه و باروهاي بلند و خشن اين حصار دوخته و در انتظار ديدن او که هرگز دري را برويش نخواهند گشود نشسته است چه رنج طاقت‌فرسايي است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص305

.
30_11_2011 . 00:12
#46
جملات شریعتی درباره آزادی
"...تشنه را چه در يک سلول به زنجير کشند، چه در کويري رها کنند و چه بر تخت زئوس، بر قله پارناس بنشانند رنجش يکي است. بانگ آب تنها سمفوني جان او است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص515
.
01_12_2011 . 21:08
#47
جملات شریعتی درباره آزادی
"...از واژه‌های عشق،«آزادی، برابری، آگاهی، صلح، مردم، زیبایی، خیر،حقیقت، کمال، ایمان و ارزش، مرثیه‌ای بساز برای «خدا» و برای «انسان»..."


مجموعه آثار5 / ما و اقبال / ص142 و دفترهای خاکستری/ص18
.
02_12_2011 . 16:51
#48
جملات شریعتی درباره آزادی
"...آنهايي که زندان‌ها کشيده‌اند مي‌دانند که روز ملاقات غم‌انگيزترين و دردناک‌ترين روزهاي هفته زندانيان است..."


مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص882
.
02_12_2011 . 16:51
#49
جملات شریعتی درباره آزادی
"...صبح ملاقات، در زندان شر و شوري پيدا است، ريش مي‌زنند، اصلاح مي‌کنند، سر و صورتشان را صفا مي‌دهند، حمام مي‌گيرند، لباس‌هاي نو و تميز و خوبشان را مي‌پوشند، کراوات مي‌زنند، کفش‌ها را واکس مي‌زنند، ناخن مي‌گيرند، دندان مسواک مي‌زنند، خودشان را پس از يک هفته در آينه تماشا مي‌کنند، يقه شان را اطو مي‌کنند، زلفشان را شانه مي‌زنند ... دلهاشان مي‌تپد، مي‌تپد، مي‌تپد تا سرباز صداشان زند که آقاي ... ملاقات! چه لحظه پرهيجاني..."

مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص822

.
12_12_2011 . 03:31
#50
جملات شریعتی درباره آزادی
"
... اگر يک زنداني، در بيرون هيچ دلخوشي نداشته باشد آزادي را طلب نمي‌کند، هر چند در را به روي خود گشوده بيند..."


مجموعه آثار 33 / گفتگوهای تنهایی / ص 900
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
.
18_12_2011 . 03:18
#51
جملات شریعتی درباره آزادی
"... آن که آزادی را از من می‌گیرد، دیگر هیچ چیز ندارد، که عزیزتر از آن به من ارمغان دهد..."


مجموعه آثار ۲۵ / انسان بی خود / ص ۳۶۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.




موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  جملات شریعتی درباره عرفان، برابری، آزادی shervin 10 4,813 05_06_2018 . 13:18
آخرین ارسال: shariati.group

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان