"... و علی! چه کسی میتواند سیمای او را نقاشی کند؟ روحِ شگفتی، با چندین بُعد! مردی که، در همهی چهرههایش، به عظمتِ خدایانِ اساطیر است. انسانی که، در همهی استعدادهای متفاوت و متناقضِ "روح" و "زندگی"، قهرمان است: قهرمانِ شمشیر و سخن، خردمندی و عشق، جانبازی و صبر، ایمان و منطق، حقیقت و سیاست، هوشیاری و تقوی، خشونت و مهر، انتقام و گذشت، غرور و تواضع، انزوا و اجتماع، سادگی و عظمت...
انسانی که هست، از آن گونه، که باید باشد، و نیست!
در معرکههای خونینِ نبرد، شمشیرِ پرآوازهاش، صفوفِ دشمن را به بازی میگیرد، و سپاهِ خصم، همچون کشتزارِ گندمهای رسیده، در دمِ تیغِ دو دَماش، بر روی هم میخوابد، و در دلِ شبهای ساکتِ مدینه، همچون یک روحِ تنها و دردمند، که از خفقانِ زیستن، بیطاقت شده است، و از "بودن" به ستوه آمده، بسترِ آرامش را رها میکند، و در پناهِ "شب"، که با علی سخت مانوس و محرم است، از سایه روشنهای آشنای نخلستانهای ساکتِ حومهی شهر، خاموش میگذرد، و سر در حلقومِ چاه میبرد، و غریبانه مینالد.
زندانیی بزرگِ خاک! عظمتی که، در زیستن نمیگنجد، روحِ آزادی که، سقفِ سنگین و کوتاهِ آسمان، بر سینهاش افتاده است، و دم زدن را بر او دشوار کرده است.
از شمشیرش مرگ میبارد، و از زباناش شعر. هم "زیباییی دانش را میشناسد، و هم زیباییی خدا را"، هم پروازهای اندیشیدن را، و هم تپشهای دوست داشتن را. خونریزِ خشمگینِ صحنهی پیکار، سوختهی خاموشِ خلوتِ محراب!
ویرژیلِ دانته است، رستمِ فردوسی است، و شمسِ مولای روم، و...
چه میگویم؟ مگر با کلمات میتوان از علی سخن گفت؟! باید به سکوت گوش فرا داد، تا از او چهها میگوید! او با علی آشناتر است.
علی، خود، محمد دیگری است، و شگفتتر آن که، در سیمای علی، محمد را نمایانتر میتوان دید..."
مجموعه آثار ۳۰ / اسلامشناسی مشهد / ص ۵۸۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین یک بار