درود مهمان گرامی!ورودثبت نام


Close
ورود...


گذرواژه‌تان را فراموش کرده‌اید؟


حالت‌های نمایش موضوع
مقالات جنبش زنان ۳
01_02_2011 . 01:55
#1
shervin آفلاین
مدیر
ارسال‌ها: 2,717
تاریخ عضویت: Dec 2009
مقالات جنبش زنان ۳
مقالات سری ۳





دوستان گرامی!
منتظر دریافت اطلاعات شما درباره این موضوع هستیم.


فهرست مقالات :

نگاهی به "منشور زنان" جبهه مشارکت ۱ / سهیلا وحدتی
نگاهی به "منشور زنان" جبهه مشارکت ۲ / سهیلا وحدتی
نگاهی به "منشور زنان" جبهه مشارکت ۳ / سهیلا وحدتی
نگاهی به "منشور زنان" جبهه مشارکت ۴ / سهیلا وحدتی
بیش از سی سال تلاش فعالان جنبش زنان / مینو مرتاضی
اینک دیگر، همه‌ی روزها "روز زن" است / ناهید توسلی
تعریف دوباره فمینیسم در ایران / آزاده دواچی
از ریشه‌های خشونت در ایران : تجاوز به زنان / آزاده دواچی
سرکوب یک هویت / آزاده دواچی
تبعیض جنسیتی در ایران : ادعا یا واقعیت؟ / ناهید توسلی


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مدیر انجمن جنبش زنان : مهراوه
.
     
01_02_2011 . 02:09
#2
مهراوه آفلاین
ناظم
ارسال‌ها: 125
تاریخ عضویت: Dec 2009
نگاهی به "منشور زنان" جبهه مشارکت ۱
نویسنده : سهیلا وحدتی

موضوع : ـــــ





طبق خبر سایت زنان ایران، جبهه مشارکت طرح منشور زنان را تهیه کرده، و آن را به نظرخواهی عمومی می‌گذارد. اکنون سایت امروز این طرح را منتشر کرده است، و شما هم می‌توانید آن را در صفحه امروز، در قسمت زنان امروز، ببینید.

اول از همه باید بگویم که به عنوان یک زن خشنود هستم که مسائل زنان به‌طور جدی و نسبتاً بارز مورد توجه یک گروه سیاسی قرار می‌گیرد. دوم این‌که خوشحال‌ام که نظر همه، من‌جمله من، در این باره خواسته شده. از این رو، ضمن تشکر از جبهه مشارکت، من به سهم خودم سعی می‌کنم نگاه خودم را، به عنوان یک زن، به منشور زنان در اینجا بازتاب دهم.


منشور دارای سه بخش می‌باشد :

۱. بینش‌ها و گرایش‌های مبنایی
۲. مسائل و مشکلات زنان
۳. جهت‌گیری‌ها و تجویزها


این نوشته به بخش اول منشور زنان می‌پردازد. با امید به این‌که در نوشته‌های بعدی فرصت بررسی‌ی بخش‌های دیگر منشور زنان فراهم آید.

بخش اول، یعنی "بینش‌ها و گرایش‌های مبنایی"، نسبتاً روشن و با دید باز انسانی نوشته شده است، و به موجودیت زن به عنوان انسان اذعان شده است: "زن و مرد، دو فرد از نوع واحد(انسان) هستند.” به‌علاوه، با صراحت کامل بیان شده که زن موجود ناقصی نیست، و تفاوت‌های بیولوژیکی زن و مرد به معنای نقص برای زن نیست. البته باعث خوشنودی است که منشور با رعایت نزاکت خاص حقوق بشری، و با تکیه به احترامی که به‌شان انسانی‌ی برابر برای زن و مرد قائل است، مرد را هم در اینجا در کنار زن ذکر می‌کند، با آنکه می‌دانیم که در فرهنگ سنتی‌ی ما "نقص" همیشه برای تفاوت‌های زن در نظر گرفته می‌شود، و نه مرد. دقت کنید: "در جوهره‌ی وجودی‌ی هیچ‌کدام نقص و خللی نیست"، و "گرچه زن و مرد از نظر ساختار جسمی و زیست‌شناختی، متفاوت‌اند، لیکن منشاء نابرابری‌های موجود میان زنان و مردان، ساختار و کارکرد نظام‌های اجتماعی است، و نه تفاوت‌های زیست‌شناختی”.


بند دوم به برابری‌ی حقوق انسانی، "سوای رنگ، نژاد، طبقه، مذهب، ملیت، و جنسیت" اشاره می‌کند. جالب این‌جا است که به جای کلمه "جنس"، از کلمه‌ی “جنسیت” استفاده شده است. تبعیض بر اساس "جنس" است که مفهوم "جنسیت" را می‌آفریند. تبعیض براساس جنسیت، یعنی تبعیض بر اساس تبعیض، که فکر نمی‌کنم منظور نویسندگان منشور بوده باشد. بگذریم از این‌که در ترجمه‌ی این عبارت از احتمالاً یک متن خارجی، نویسندگان عزیز منشور زنان به این مسئله توجه نکرده‌اند که آنچه در ایران تبعیض می‌آفریند، مثل کشورهای غربی "رنگ و نژاد" نیست، بلکه "قومیت و زبان" است. نیز بگذریم از این‌که به نظر نویسندگان منشور تبعیض بر اساس "عقیده" ایرادی ندارد، و فقط بر اساس "مذهب" نباید تبعیض قائل شد.


در بند چهارم نگاه روشنی به مسائل زنان به‌طور کلی بیان می‌شود: "مناسب‌ترین مفهوم برای توصیف موقعیت و جایگاه کنونی زنان در جوامع بشری، "نابرابری" است. از این دیدگاه جایگاه زنان در بیش‌تر موقعیت‌ها، نه تنها متفاوت از جایگاه مردان، بلکه فروتر و نابرابر با آن است".


در بند پنجم گفته می‌شود که: "بینش دینی سنتی‌ی ما نسبت به زنان نیازمند دگرگونی‌ی اساسی است"، و برای من مشخص نیست که در بیان بینش‌ها و گرایش‌ها مبنایی، این جمله چه مفهومی دارد؟ آیا افرادی که این منشور را نوشته‌اند و به آن باور دارند، این را درباره‌ی خودشان می‌گویند؟ که این با خواندن بندهای بالایی بعید به نظر می‌رسد، و واضح است که این افراد فکر روشن و انسانی نسبت به زن دارند، یا می‌خواهند داشته باشند. آیا این نوشته درباره‌ی جامعه است؟ در این صورت دیگر جای آن در اینجا نیست! شاید این بند می‌توانست در میان “تجویزها” آورده شود.

در ادامه دید روشن و انسانی‌ی نویسندگان منشور نسبت به زن، با سردرگمی در بینش و عدم توانایی نویسندگان منشور در فهم و درک صحیح مسئله زنان روبرو می‌شویم.

در بند ششم گفته می‌شود که: "نو شدن دیدگاه عمومی‌ی جامعه نسبت به "زن" و ارتقاء عینی‌ی موقعیت زنان بایستی طی فرآیند "نوسازی درون‌زا" تحقق یابد. در نوسازی‌ی درون‌زا "سنت" به عنوان دشمن و مانع توسعه تلقی نمی‌شود، بلکه "سنت بازخوانی‌شده" به عنوان مکمل و یاور توسعه تأیید می‌گردد. در نوسازی‌ی درون‌زا بر وجود مسیرهای متعدد چندسویه برای مدرن شدن تأکید می‌شود، و از منحصر کردن راه توسعه به الگوهای غالب موجود پرهیز می‌گردد. در نوسازی‌ی درون‌زا، رفتن به سوی زندگی مدرن، حاصل احساس نیاز درونی‌ی جامعه و نتیجه‌ی بکارگیری‌ی "عقلانیت انتقادی" در وجوه مختلف است". اولاً که من متوجه نشدم که چرا در میان بینش‌ها و گرایش‌های مبنایی جبهه مشارکت، قضیه “نو شدن دیدگاه عمومی جامعه نسبت به زن” مطرح می‌شود. آیا این نباید در بخش سوم و در میان "جهت‌گیری‌ها و تجویزها" آورده شود؟

نکته مهم‌تر این‌که فرآیند "نوسازی‌ی درون‌زا" یعنی چه؟ "سنت بازخوانی‌شده" یعنی چه؟ "عقلانیت انتقادی" یعنی چه؟ این تعاریف باید کاملاً مشخص شود. وقتی که منشور زنان برای طرح مسائل زنان و تجویز راه‌حل برای مسائل ارائه می‌شود، باید، هم طرح مسئله، و هم راه‌حل ارائه‌شده، کاملاً مشخص و قابل فهم باشد. بازی با کلمات نامفهوم دردی را از ما دوا نمی‌کند.


در بند هفتم، دم خروس کاملاً از لای در نمایان می‌شود! بند هفتم با این عبارت شروع می‌شود که: "در یک خانواده‌ی آرمانی..." و این به وضوح نشان می‌دهد که این منشور توسط مردان و یا احتمالاً زنانی با دید کاملاً سنتی نوشته شده است، که در زندگی خویش جز محیط خانواده، هیچ محیط اجتماعی‌ی دیگری را تجربه نکرده‌اند!

چرا که جای زن را فقط در خانواده می‌بینند. اگراین طور نیست، چرا باید در میان هفت بند که با انسان بودن زن و برابری‌ی حقوقی و اعتراض به نابرابری زن شروع می‌شود، یک بند به "خانواده‌ی آرمانی" اختصاص داده شود؟ چرا صحبت از "جامعه‌ی آرمانی" نیست؟ چرا حرفی از "محیط کار آرمانی" نیست؟ چرا سخن از "بازار اشتغال آرمانی" نیست؟ چرا صحبت از "میادین ورزشی‌ی آرمانی" نیست؟ چرا حرف از "هیئت دولت آرمانی" نیست؟ چرا صحبت از "نمایشگاه‌های آرمانی" نیست؟ چرا تنها جای "آرمانی" برای زن، "خانواده" است؟

آیا در این "بینش‌ها و گرایش‌های مبنایی" زن در بیرون از خانواده هم سهمی در اجتماع دارد؟ آیا این منشور برای حقوق زنان نسخه می‌پیچد، یا روابط خانوادگی؟ آیا مردان جبهه مشارکت واقعاً خواهان این هستد که ما زنان را در جامعه و در محیط کار و در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و ورزشی و تفریحی هم در کنار خودشان ببینند؟ یا جای ما زنان را فقط در نقش "همسر" در خانواده می‌بینند؟ آیا هنوز هم کلمه‌ی "زن" فقط و فقط مفهوم "همسر" و "زوجه" را تداعی می‌کند؟ و اوج تلاش مردان جبهه مشارکت این است که محیط خانه را برای "زن" بهتر بسازند؟

اولین پیشنهاد من به جبهه‌ی مشارکت این است که زن را به عنوان انسان در بیرون از رابطه‌ی زناشویی، و کاملاً بیرون از روابط خانوادگی خودتان، باور کنید! بینش خود را تصحیح کنید و گرایش‌های مبنایی خود را چنان تغییر دهید که نقش زن به عنوان عنصر فعال اجتماعی هم در آن بگنجد. آنگاه واقعاً می‌توانید "منشور زنان" بنویسید، و خدای ناکرده متهم به نوشتن "منشور زنان خانه‌دار" نشوید.

ادامه در ارسال بعدی


تاریخ انتشار : ۲۸ / ژوئن / ۲۰۰۳

منبع : سایت سهیلا وحدتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : یک بار / شروین
.
  
01_02_2011 . 02:16
#3
مهراوه آفلاین
ناظم
ارسال‌ها: 125
تاریخ عضویت: Dec 2009
نگاهی به "منشور زنان" جبهه مشارکت ۲
نویسنده : سهیلا وحدتی

موضوع : ـــــ





این نوشته درباره‌ی "منشور زنان" جبهه‌ی مشارکت است، و نگاهی دارد به بند دوم این منشور تحت عنوان "مسایل و مشکلات زنان". این بخش چنین شروع می‌شود که: "بخش قابل ملاحظه‌ای از زنان ایرانی از موقعیت و جایگاه کنونی‌ی خود ناراضی‌اند، و انتظار دارند که مراکز تصمیم‌گیری و خط‌ مشی‌گذاری کشور، توجهی ویژه به حل مسائل آنها داشته باشند."، و البته همین نشان‌دهنده‌ی دلیل عمده‌ی توجه جبهه مشارکت به مسائل و مشکلات زنان است، که بسیار به جا می‌باشد. خوش‌بختانه جبهه‌ی مشارکت، به عنوان یک سازمان سیاسی، این حقایق را درک کرده است که اولاً توجه به زنان، به عنوان نیمی از جمعیت کشور، اصل اولیه مردم‌سالاری است، و ثانیاً توجه ویژه به مسائل زنان لازمه‌ی ضروری بقاء در میدان سیاست ایران است.

من، علی‌رغمِ همه انتقادات و ایراداتی که به درک رشد نایافته‌ی جبهه‌ی مشارکت از مسایل زنان ایران دارم، توجه‌ی ویژه‌ی آنان را به مسائل زنان، یک واقع‌بینی‌ی سیاسی‌ی قابل تحسین می‌دانم. به‌علاوه، شیوه‌ی ارائه‌ی منشور، و نظرخواهی از عموم نیز، مایه‌ی خوشوقتی‌ی همه‌ی ما، اعم از زن و مرد، است، که با صحبت و گفتگو می‌توانیم در درک و حل مسایل هم‌دیگر را یاری کنیم.


حالا با هم نگاهی به بندهای بخش دوم "منشور زنان" بیندازیم:

بخش اول "مهم‌ترین و کلی‌ترین مسائلی که زنان ایرانی با آن مواجه‌اند" را به این شکل بیان می‌کند:

الف) نابرابری‌های حقوقی میان زن و مرد.

ب) نابرابری‌فرصت‌ها، دسترسی، و کنترل میان زنان و مردان.

پ) فرهنگ مردسالار و کلیشه‌های جنسیتی.

ظاهراً با چنین عناوینی انتظار می‌رود که جبهه‌ی مشارکت به روشنی و وضوح روی مسایل زنان انگشت بگذارد. اما جبهه‌ی مشارکت به‌طور عام، و خیلی کلی، به این مشکلات فقط اشاره می‌کند، تا ثابت کرده باشد که گوشه‌نگاهی هم به زنان و مشکلات آنها دارد. مثلاً در بیان "نابرابری‌های حقوقی‌ی میان زن و مرد" از این‌که حق وراثت نابرابر است، حق ازدواج نابرابر است و دختر به اجازه پدر احتیاج دارد، حق رابطه‌ی جنسی در ازدواج نابرابر است، حق طلاق نابرابر است، حق سرپرستی‌ی فرزندان نابرابر است، هیچ سخنی به میان نمی‌آید! از این‌که قانون سن ازدواج دختران در نه سالگی در واقع قانونی کردن کودک آزاری است، حرفی زده نمی‌شود! از این‌که فرزند زن ایرانی حق شهروندی ندارد و این حق فقط مال مرد ایرانی است، صحبتی نمی‌شود! گفته نمی‌شود که سقف رشد اجتماعی‌ی برای زنان در قانون تصریح شده و زنان نمی‌توانند قاضی شوند و رئیس جمهور شوند، حرفی نیست. از این‌که موانع رشد فردی و اجتماعی برای زنان در قانون رسماً ثبت شده است! به جای ذکر مشکلات قانونی برای زنان، فقط به ذکر "موارد متعددی از قانون..." اکتفا شده است، و گویا صفت "متعدد" در کنار موصوف "مشکلات"، جبهه‌ی مشارکت را از برشمردن مشکلات زنان به‌طور مشخص، و انگشت گذاشتن روی مسایل واقعی‌ی زنان، معاف می‌کند.

در برشماری‌ی "نابرابری‌فرصت‌ها، دسترسی، و کنترل میان زنان و مردان" گفته شده است که "تفاوتی معنادار میان زنان و مردان از نظر دسترسی به منابع مولد ثروت، قدرت، منزلت، و اطلاعات وجود دارد، و میزان برخورداری‌ی کاملاً نابرابری از این مطلوب‌های اجتماعی میان آنان ملاحظه می‌شود.". حالا این "تفاوت معنادار" چیست، خدا می‌داند! "منابع مولد ثروت، قدرت، منزلت، و اطلاعات" چیست، فقط جبهه‌ی مشارکت می‌داند!

وقتی که به "حضور قدرت‌مند نوعی جنس‌گرایی" در "فرهنگ عمومی" اشاره می‌شود، چنان است که گویا فقط باعث "تحقیر زنان" می‌شود و در عقب نگه‌داشتن آنها در جامعه و بستن درهای فرصت و اشتغال و... نقشی ندارد! مثلاً از این‌که آگهی‌های استخدام دولتی رسماً حضور زنان را در بسیاری از محل‌های کار نمی‌پذیرد، و به عیان بین زن و مرد استثناء قائل می‌شود، و قانون هم در مقابل این همه بی‌‌عدالتی ساکت است، حرفی زده نمی‌شود. آیا جبهه‌ی مشارکت در مخیله‌اش می‌گنجد که تبعیض استخدام بین زن و مرد باید غیر قانونی شود؟ آیا جبهه مشارکت قبول دارد که قانون باید تضمین کند که زن و مرد در مقابل کار مساوی، حقوق مساوی دریافت کنند؟


بند دوم می‌گوید که: "یکی از محورهای چالش زنان امروز ایران، مسائلی است که از شکل خانواده‌ی سنتی، و بحران‌هایی که این نوع خانواده با آن دست به گریبان است، ناشی می‌شود" و سپس "چند واقعیت مهم در رابطه با خانواده‌ی سنتی" را بر می‌شمارد. به جبهه مشارکت باید گفت که آنچه آنان روی آن انگشت می‌گذارند، رابطه‌ی سنتی‌ی زن و مرد در خانواده است، و نه "خانواده‌ی سنتی". خانواده‌ی سنتی یعنی یک زن و یک مرد و بچه‌هایشان. در برخی کشورهای غربی اشکال مدرن خانواده دیده می‌شود که مثلاً در آن از حضور پدر در خانواده اثری نیست، یا مثلاً از حضور زن و مردی که با هم رابطه دارند، نشانی نیست، و بچه‌ها با مادر بزرگ‌شان بزرگ می‌شوند، یا... خلاصه، اشکال دیگری از خانواده، که شکل سنتی‌ی "زن و مرد و بجه‌های این دو" را ندارد. به عبارت دیگر، خانواده‌ی سنتی متشکل از یک زن و مرد است که با هم رابطه‌ی جنسی دارند و بچه‌هایی که حاصل این رابطه هستند، و خانواده‌ی مدرن منکر ترکیب سنتی‌ی والدین و رابطه‌ی خونی آنها با فرزندان است. حالا جبهه مشارکت که مفهوم "خانواده‌ی سنتی" و "خانواده‌ی مدرن" را ناآگاهانه به دلخواه خود و به غلط تعریف می‌کند، چرا در نظر نمی‌گیرد که به جای وارد شدن به مباحث نظری که برایش جدید است، بهتر است در حیطه‌ی مسائل سیاسی بماند، و مسائل زنان را به‌طور واقعی و ملموس و قابل درک تعریف کند؟ آیا از یک جبهه‌ی سیاسی ما انتظار اظهارنظر تئوریک در مسایل زنان داریم، یا اظهارنظر سیاسی درباره‌ی مسایل زنان؟ چنین گریزی به صحرای تئوری، چه معنایی دارد جز آن‌که ثابت کند جبهه‌ی مشارکت در پذیرش واقعیت مسائل زنان هیچ احساس مسئولیتی ندارد، و از طرح واقعی‌ی مسائل طفره می‌رود، و فقط و فقط می‌خواهد ادعای صلاحیت نظر داشتن بکند؟ که آن هم متاسفانه باز دم خروس را از لای در نمایان می‌کند! و نه تنها هیچ دردی از زنان دوا نمی‌کند، که هیچ، بر دردهای جبهه‌ی مشارکت هم می‌افزاید، که حالا باید از حیثیت خود در این زمینه دفاع کند.

حال ببینیم که آیا یکی از محورهای چالش زنان امروز ایران، مسائلی است که از روابط سنتی‌ی زن و مرد در خانواده (یا به قول جبهه‌ی مشارکت "خانواده سنتی") ناشی می‌شود یا این مسائل تا حد زیادی حاصل عدم تامین اقتصادی‌ی زن از طریق کار خویش است، که او را به مرد وابسته می‌کند؟ آیا ریشه‌ی مسایل زنان در طول تاریخ جز این است که زن به دلیل عدم توانایی‌ی استقلال مادی نهایتاً به جایی می‌رسد که برده‌ی خانگی و جنسی‌ی مرد می‌شود؟ مگر نه این‌که زنان در کشورهای غربی با ورود به بازار کار توانستند مبارزات خود را برای احقاق حقوق اجتماعی و فردی‌ی خویش گام به گام به جلو ببرند؟

حتی اگر فرض را هم به این بگذاریم که جبهه مشارکت مسئله را درست می‌بیند، و در بر شمردن ویژگی‌های رابطه‌ی سنتی در خانواده به خطا نمی‌رود، سوال اینجا است که در برنامه‌ی یک حزب سیاسی چه راه‌حلی می‌تواند برای مسائل خانواده وجود داشته باشد؟ از یک حزب سیاسی انتظار می‌رود که روی مسائل کاملاً مشخص اجتماعی و سیاسی با صراحت انگشت بگذارد، و راه‌حل‌های مشخص برای آنها عرضه کند. ولی مثلاً بیان این‌که "کودکان علت وجودی‌ی ازدواج بودند و خانواده پرجمعیت مطلوب یا طبیعی قلمداد می‌شد"، چه فایده‌ای دارد؟

به گمانم در پایان بخش دوم منظور جبهه‌ی مشارکت به روشنی بیان شده است که:

"... مقایسه میان ویژگی‌های خانواده سنتی با تحولات دوران ما نشان می‌دهد که تا چه حد بازگشت به خانواده‌ی سنتی غیرممکن است. از این رو برای جلوگیزی از فروپاشی‌ی خانواده و استحکام آن، بایستی به دنبال خانواده‌ای متناسب با ارزش‌ها و ویژگی‌های جدید بود. خانواده‌ای که می‌توان از ‌آن به عنوان "خانواده مدرن و متعادل" یاد کرد..."

سوالی که باید جلوی جبهه‌ی مشارکت گذاشت، این است که: آیا وظیفه‌ی یک حزب سیاسی در برخورد با مسائل زنان، "جلوگیری از فروپاشی‌ی خانواده و استحکام آن" است؟ اگر مسئله‌ی خانواده و رابطه‌ی زن و مرد یک مسئله‌ی جدی است، این، مسئله‌ی همه‌ی اجتماع است، و نه فقط مسئله‌ی زنان! و اذعان کنید که در حال حاضر حتی بیش‌تر مسئله‌ی مردان است که در نبرد با فرهنگ جنس‌گرایی از زنان عقب مانده‌اند. بیان مسائل اجتماعی خوب است، و لازم است، اما لطفاً وقتی که از مسائل زنان صحبت می‌کنید، این قدر احترام برای زنان قائل باشید که از مسائل آنان صحبت کنید! تمام توجه‌ی شما به زنان، به نیمی از جامعه، همین "منشور زنان" است، که آن را هم به "خانواده" اختصاص داده‌اید!

بله، صحبت از خانواده، یک صحبت اجتماعی است. اما لطفاً صراحتاً بگویید که کدام یک از شما جرات می‌کند که در بیان مسائل سیاسی و اجتماعی کشور، در ملاء عام، و وقتی که مخاطبین شما فقط زنان نیستند، از مسائل و مشکلات خانواده صحبت کند؟! چند تن از شما در جمع مردان سیاسی جرئت می‌کند که مسائل "خانواده" را جزو مسائل اصلی بشمارد؟ و جزو مسائل کشور بیان کند؟ و درباره‌ی مسائل خانواده بحث کند؟ و مثلاً در گزارشی درباره‌ی مسائل اجتماعی که به حضور مردان ارائه می‌شود، نُه خط را به "مهم‌ترین مسائل" اختصاص دهد، و نوزده خط را به مسائل "خانواده"؟ اصلاً در بحث‌های عمومی‌ی جبهه‌ی مشارکت درباره‌ی سیاست، چند بار صحبت "خانواده‌ی سنتی و مدرن" مطرح می‌شود، که در حیطه‌ی زنان به‌طور عمده مطرح می‌شود؟ آخر مگر زنان نیمی از همین جامعه‌ای که شما در سیاست با آن سر و کار دارید، نیستند؟ چرا به همان مسایل سیاسی و اقتصادی‌ی جامعه در رابطه با زنان نمی‌پردازید؟ آیا این جز این است که اصولاً جبهه‌ی مشارکت در ذهنیت خود جایی جز خانواده برای زنان متصور نمی‌بینید؟ و هر چقدر هم که سعی می‌کند که به مسائل زنان بپردازد، باز صحبت از خانواده می‌شود؟

من به عنوان یک زن از جبهه‌ی مشارکت می‌خواهم که اگر کاری برای زنان انجام نمی‌دهد، حداقل آن قدر شهامت سیاسی داشته باشد که به‌طور صریح و مشخص روی مسایل زنان انگشت بگذارد!

جبهه‌ی مشارکت اگر رای زنان را می‌خواهد، باید نشان دهد که توانایی و شهامت دفاع از حقوق زنان را دارد. جبهه‌ی مشارکت اول از همه باید حقوق زنان را بپذیرد! تا زمانی که حقوق زن به عنوان حقوق بشر در جامعه پذیرفته نشود، یعنی تا خود زن به عنوان بشر برابر با مرد در همه‌ی عرصه‌های زندگی اجتماعی دیده نشود، تا مسایل زنان به عنوان مسایل اجتماعی و پا به پای مسایل مردان دیده نشود، این ادعاهای توجه به "مسائل و مشکلات زنان"، گزافه‌ای بیش نیست.

سیاست‌مداران جبهه‌ی مشارکت! از طرح مسائل و مشکلات زنان طفره نروید. مشکلات مردان را در ارتباط با زنان، یعنی مشکلات مردانی را که ارتباطشان با زن به ارتباط با زوجه‌شان در خانه محدود می‌شود!، به حساب مشکلات زنان نگذارید! در غیر این صورت ممکن است که "منشور زنان" جبهه‌ی مشارکت، خدای ناکرده، "منشور مردان درباره‌ی نگرانی از فروپاشی خانواده" خوانده شود.

ادامه در ارسال بعدی


تاریخ انتشار : ۱ / جولای / ۲۰۰۳

منبع : سایت سهیلا وحدتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین یک بار
.
  
01_02_2011 . 02:24
#4
مهراوه آفلاین
ناظم
ارسال‌ها: 125
تاریخ عضویت: Dec 2009
نگاهی به "منشور زنان" جبهه مشارکت ۳
نویسنده : سهیلا وحدتی

موضوع : ـــــ





این نوشته، نقدی است بر بخش سوم منشور زنان جبهه‌ی مشارکت، "جهت‌گیری‌ها و تجویزها"، که بخش پایانی‌ی منشور است. این بخش شامل نه بند است، که البته طولانی‌ترین بند آن در شش قسمت به مسئله‌ی "خانواده" می‌پردازد. از آنجایی که جبهه‌ی مشارکت با اصرار و پافشاری روی محور خانواده در منشور زنان تکیه می‌کند، من نیز با احترام به این اصرار، یک نوشته‌ی کامل را به بند خانواده اختصاص خواهم داد. این نوشته به سایر بخش‌های بند سوم می‌پردازد.

بخش سوم، مهم‌ترین قسمت منشور است، که موضع جبهه‌ی مشارکت را در زمینه‌ی حل مسائل زنان مشخص می‌کند، یا بهتر است بگوییم که "نامشخص" می‌کند. یک نگاه کلی به بخش سوم بسیار خوشحال‌کننده است، چرا که در اینجا جهت‌گیریهای مثبت و تجویزهای اساسی و ریشه‌ای عرضه شده است. اما یک نگاه دقیق‌تر کافی است تا روشن شود که این بند هیچ چیز مشخصی را ارائه نمی‌دهد، و فقط کلی‌گویی‌ی شعارگونه است! اولاً این‌که، همه‌ی فعل‌ها به شکل مجهول است، و معلوم نیست که خطاب جهت‌گیری‌ها و تجویزها با کیست. آیا مخاطلب جامعه است؟ یا قانون‌گزاران؟ یا زنان؟ این‌که جبهه‌ی مشارکت خود را موظف می‌داند در مبحث زنان منشور بنویسد، بسیار ارزشمند و شایسته‌ی تحسین است، اما حاشیه رفتن و نپرداختن به اصل مطلب اسباب تعجب است.

می‌توان با خوش‌بینی حدس زد که جبهه‌ی مشارکت نیت مثبت، و موضعی مترقی، نسبت به مسائل زنان دارد، اما هنوز واقعیت مسئله را درک نکرده است، و در این زمینه بس جای پیشرفت دارد. کاملاً پیدا است که متاسفانه در تدوین منشور، از دانش و تجربه‌ی زنان خارج از جبهه‌ی مشارکت کمک گرفته نشده است. اما خوش‌بختانه اکنون جبهه‌ی مشارکت این فرصت را برای عموم فراهم کرده است که نظر دهند. امیدوارم که جبهه‌ی مشارکت در آینده به شکل فعال عمل کند، و در یاری جستن از حاصل تجربه‌ی علمی و عملی زنان دیگر گام پیش بگذارد، و مثلاً با دعوت از فعالین امور زنان در کنفرانس‌های مربوطه، و گفتگو با زنان شاغل در رشته‌های گوناگون تخصصی و غیر تخصصی مانند پزشکی، کارگری، مهندسی، خیاطی، پرستاری، خانه داری، معلمی، وکالت، و غیره، به درک بهتری از مسائل زنان و راه‌های عملی‌ی حل این مسائل دست یابد. با این امید به نقد مختصری از بقیه‌ی منشور می‌پردازم.


بند اول می‌گوید: "قوانین موضوعه‌ای که نابرابری میان زنان و مردان را رسمیت می‌بخشد، و موجب می‌شود زنان از منابع مادی، منزلت اجتماعی، قدرت، و فرصت‌‌های خودیابی‌ی کمتری برخوردار شوند، باید تغییر کند.". بگذریم از این‌که این قوانین موضوعه شکافته نمی‌شوند، و روی هیچ قانون خاصی انگشت گذارده نمی‌شود. اما "فرصت‌های خودیابی" یعنی چه؟ واژه‌ی "خودیابی" مسئله را به زن برمی‌گرداند گویا که این تقصیر زن است که تا به حال خود را نیافته است. آیا درباره‌ی روانشناسی‌ی زن صحبت می‌کنیم، یا درباره‌ی مسائل قانونی و اجتماعی و سیاسی‌ی مربوط به زنان؟

من حدس می‌زنم که منظور این بند توجه به "رشد فردی" و "رشد اجتماعی"‌ی زن است، که قانون باید زمینه‌های لازم برای هر دو را فراهم کند. اما کلی‌گویی و استفاده از واژه‌های نامناسب این بند را به کلی نامفهوم ساخته است. کاش قوانین موضوعه‌ای که نابرابری زن و مرد را رسمیت می‌بخشد، توسط جبهه‌ی مشارکت به وضوح محکوم می‌شد، و جبهه‌ی مشارکت با انگشت گذاردن مشخص روی این قوانین، خواستار تغییر این قوانین می‌شد.


بند دوم، راه‌حل فقهی برای برابری‌ی زن و مرد ارائه می‌کند. آیا جبهه‌ی مشارکت با تجربه‌ی غنی‌ی سیاسی خود نمی‌داند که ارائه‌ی راه‌حل به دیگران دردی را دوا نمی‌کند، و فشار سیاسی و اجتماعی است که راه پشنهادی را ضروری و ممکن می‌سازد. جبهه‌ی مشارکت به عنوان یک سازمان سیاسی نباید و نمی‌تواند راه‌حلی را که ارائه می‌کند به دیگران محول کند، بلکه می‌تواند مسئولیت خود را در این زمینه مشخص کند، آن را در عمل بپذیرد، و در همین راستا تلاش کند که برابری‌ی حقوقی‌ی زن و مرد به عنوان ضرورت سیاسی‌ی روز پذیرفته شود. در آن صورت، نظام حقوقی، خود، راه‌حل را خواهد یافت.


بند چهارم به ضرورت "حضور زنان در عرصه‌های مدیریتی، تصمیم‌گیری، و خط‌مشی‌گذاری در کشور" اشاره می‌کند، و "تبعیض مثبت" را نیز به عنوان یک راه‌حل بیان می‌دارد. خبر تصویب سهمیه‌ی سی درصدی برای زنان در کلیه شاخه‌ها و کمیته‌های مرکز توسط جبهه‌ی مشارکت، نمودار صداقت جبهه‌ی مشارکت در این زمینه، و مایه‌ی خشنودی‌ی همه‌ی زنان است. این مایه‌ی مباهات جبهه‌ی مشارکت است که آنجا که راه‌حل مشخصی را ارائه می‌کند، بدان عمل می‌کند، و امید می‌رود که در همه‌ی زمینه‌ها راه‌حل‌های مشخص و اجرائی ارائه کند.


بند پنجم، یک بند اساسی در زمینه‌ی حل برخی مسائل اجتماعی‌ی زنان است، که ضرورت امکانات "بیمه‌ای و حمایتی و امدادی" برای "زنان اقشار مختلف" را مطرح می‌کند. متاسفانه این بند در سطح بیان یک ضرورت باقی می‌ماند. یعنی نه تنها طرح یک اقدام عملی را ارائه نمی‌کند، بلکه ضرورت را به شکل یک جمله مجهول بیان می‌کند، که فاقد موضع‌گیری‌ی روشن است. جبهه‌ی مشارکت یک نیروی سیاسی است، و انتظار همه‌ی ما از آن اتخاذ موضع‌گیری‌ی روشن سیاسی است، به‌خصوص وقتی که منشور زنان ارائه می‌شود، انتظار ما زنان، ارائه‌ی راه‌کارهای مشخص عملی برای بهبود وضعیت زنان می‌باشد. بیان ضرورت‌ها، آن هم به شکل مبهم، و با یک سری افعال مجهول، چاره‌ی کار زنان نیست. در این بند، مفهوم "امکانات بیمه‌ای و حمایتی و امدادی" اصلاً روشن و مشخص نیست، و فقط حدس زده می‌شود که این بند می‌تواند به چیز خوبی اشاره داشته باشد! اما می‌توان حدس زد که حتی جبهه‌ی مشارکت هم به درستی تصویر مشخصی از منظور این بند ندارد، و امید است که با کار بیش‌تر در توضیح این بند بکوشد و طرح مشخص بیمه‌ی اجتماعی‌ی زنان با همه‌ی جزئیات آن ارائه شود. اگر جبهه‌ی مشارکت به هر دلیلی نمی‌تواند طرح مشخصی را ارائه کند، بهتر است که بیان شود که ارائه‌ی طرح یا برنامه، به چه زمانی، یا چه کسانی، موکول می‌شود.


بند ششم، خیلی کلی و گنگ است، و خیلی شعارگونه مطرح می‌کند که: "گسترش مشارکت زنان و افزایش برخورداری‌ی آنان از مواهب اجتماعی، هم راه توسعه است، و هم آرمان و معیار سنجش موفقیت برنامه‌های توسعه.”. من منظور از "مواهب اجتماعی" را متوجه نشدم! مواهب اجتماعی یعنی چه؟ و معنی این بند چیست؟ و نقش جبهه‌ی مشارکت در این زمینه چیست؟ و تجویز آن برای خود و دیگران چه می‌باشد؟


بند هفتم، نیز شعارگونه و با فعل مجهول بیان می‌دارد: "گسترش و تقویت نهادهای مدنی‌ی معطوف به زنان بایستی به عنوان یکی از راه‌های اساسی‌ی تامین حقوق و افزایش مشارکت فعال اجتماعی‌ی آنان، مدنظر قرار گیرد.". آیا منظور از "نهادهای مدنی معطوف به زنان" تشکل‌های مستقل زنان است؟ یا سازمان‌های غیر دولتی؟ یا سازمان‌های کمک‌رسانی به زنان؟ و این نهادها توسط چه کسی باید موردنظر قرارگیرد؟ و جبهه‌ی مشارکت در این میان چه مسئولیتی برای خود قائل است؟


بند هشتم می‌توانست به سادگی بیان دارد که "قانون باید برابری‌ی حق اشتغال زن و مردم در ارگان‌های دولتی و سازمان‌های خصوصی را تضمین کند.” و نیز اضافه کند که "حقوق مساوی برای کار مساوی زن و مرد باید توسط قانون در جامعه اعمال شود." اما به جای بیان این مطلب ساده که ضرورت روز است، جبهه‌ی مشارکت یک قدم عقب رفته و تازه از "حق" اشتغال برای زنان صحبت می‌دارد!


بند نهم نیز با زبانی گنگ و مجهول از "آسیب‌های اجتماعی که زنان، و به‌ویژه دختران جوان، را تهدید می‌کند"، صحبت می‌کند، که من حدس می‌زنم اشاره به فحشا دارد. شاید هم ندارد! درک این زبان ناروشن بس مشکل است، و واقعاً نمی‌توان منشوری را که حجاب ابهام دارد، نقد کرد! اصلی‌ترین نقد این است که جبهه‌ی مشارکت اگر در زمینه‌ای اظهارنظر می‌کند، و منشور صادر می‌کند، موظف است روشن و صریح صحبت کند. لطفاً جهت‌گیری‌های خود و تجویزهای‌تان را برای دیگران روشن کنید، سهم مسئولیت خود را بردارید، و سهم مسئولیت دیگران را هم، با مشخص کردن مخاطبین خود، به‌درستی تحویل آنان بدهید.

نیت خیر شما را برای زنان می‌توان حدس زد، اما طرح مشخص برای اقدام عملی‌ی آینده چه می‌شود؟ طرح برنامه‌ای شما به عنوان یک نیروی سیاسی چیست؟ چه برنامه‌ای برای بهبود وضعیت سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی‌ی زنان دارید؟ با استفاده از فعل‌های معلوم، منظور خود را مشخص و معلوم کنید، و موضع‌گیری‌ی خود را نسبت به مسائل زنان روشن کنید. نیت خیر کافی نیست! و واقعیت این است که پشتیبانی زنان را برای شما به همراه نمی‌آورد. یک طرح جزئی و مشخص در یک زمینه‌ی محدود بهتر از هفتاد من کلی‌گویی و شعارنویسی است. اقدام تصویب سهمیه‌ی سی درصدی‌ی زنان در جبهه‌ی مشارکت، بیش‌تر از همه‌ی این منشور گنگ و مجهول، گویاست، و بس قابل تحسین است.

من تلاش جبهه‌ی مشارکت را در برشماردن همه‌ی مسائل زنان صمیمانه تحسین می‌کنم. و مشخصاً بند سوم منشور را در مطرح کردن خطوط اساسی‌ی برخی گام‌های جدی که باید در جامعه‌ی ما، در راه برابری‌ی زن و مرد، برداشته شود، اقدامی مترقی و حاصل نگاهی پیشرو به مسائل زنان می‌بینم. اما واقعیت این است که تلاش در برشمردن همه‌ی مسائل در منشور به کلی‌گویی انجامیده است، و طبیعتاً دقت لازم برای طرح مسائل و ارائه‌ی راه‌کارها به کار نرفته است.

پیشنهاد من به جبهه‌ی مشارکت این است که به جای پرداختن به همه‌ی مسائل در سطح بسیار کلی و نامفهوم، کوشش خود را روی کار سیاسی در یک حیطه‌ی محدود و مشخص برای زنان متمرکز کنید. به این معنی که، اکنون یک، دو، و یا حداکثر سه تا از ضروری‌ترین و مبرم‌ترین نیازهای زنان ایران را با استفاده از همه‌ی نیروی تبلیغاتی‌ی خود مطرح کنید. سپس به کمک دیگر نهادهای غیردولتی و افراد آگاه به مسائل زنان، طرح راه‌کارهای مشخص این مسائل را تهیه کرده، و با طرح وسیع آن در جامعه، زمینه‌ی عملی را برای قانون‌گزاری در راستای تحقق برابری‌ی زن و مرد هموار کنید. ضمن این‌که مشکلات دیگر را انکار نمی‌کنید، و به‌طور کلی به آنها اشاره می‌کنید، اما در واقع تلاش خود را روی راه‌حل روشن و عملی برای مسائل مشخص متمرکز می‌کنید.

به عنوان مثال، اگر جبهه‌ی مشارکت بتواند فقط و فقط تبعیض در استخدام زن و مرد را از میان بردارد، چنان‌چه یک ارگان دولتی یا سازمان خصوصی نتواند در آگهی‌ی استخدامی‌ی خود "جنس" را قید کند، و قانوناً موظف باشد زن و مرد را فقط و فقط بر اساس استحقاق شغلی بپذیرد، و نیز قانوناً موظف باشد حقوق مساوی برای کار مساوی‌ی زن و مرد بپردازد، در این میدان برنده هستید.

ادامه در ارسال بعدی


تاریخ انتشار : ۷ / جولای / ۲۰۰۳

منبع : سایت سهیلا وحدتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین یک بار
.
  
01_02_2011 . 02:30
#5
مهراوه آفلاین
ناظم
ارسال‌ها: 125
تاریخ عضویت: Dec 2009
نگاهی به "منشور زنان" جبهه مشارکت ۴
نویسنده : سهیلا وحدتی

موضوع : ـــــ





با توجه با اصرار و علاقه فراوان جبهه‌ی مشارکت بر تاکید روی محور خانواده به عنوان عامل اصلی مسئله زنان، آخرین نوشته در نقد منشور زنان را با احترا م به نظر جبهه‌ی مشارکت به مسئله‌ی خانواده اختصاص می‌دهم.

نکته اول این‌که، مساله‌ی خانواده یک مساله‌ی اجتماعی است. اگر جای زن را فقط در خانواده بدانیم، آن وقت مسائل زنان به مسائل خانواده محدود می‌شود. در غیر این صورت، میزان سهم زنان و مردان از مساله‌ی خانواده به یک اندازه است، و هرجایی که مسائل اجتماعی مطرح می‌شود، مسائل خانواده نیز باید مطرح شود، چه برای مردان و چه برای زنان، فرقی نمی‌کند. اما در کشوری که مجلس آن رسما "کمیسیون زنان و خانواده" دارد، یعنی که سیاست‌مداران قانون‌گزار کشور ما، زن و خانواده را قانونا به هم گره می‌زنند، و در سیاست نیز جای زن را به عنوان شهروند فعال اجتماعی در بیرون از خانواده انکار می‌کنند، در جایی که نیمی از جمعیت کشور را کودکان تشکیل می‌دهند، ولی کمیسیون خاصی برای رسیدگی به مسائل کودکان وجود ندارد، و از کودکان، به‌عنوان شهروندان دارای حق، حمایت نمی‌شود، و در جایی که انسان بودن هنوز به درجات مختلف برای دو جنس تعریف می‌شود، این امر تا حدی قابل توجیه است که هر گام مثبتی برای حل مسائل زنان، هنوز از خاست‌گاه اندیشه‌های سنتی فاصله‌ی چندانی نگرفته است. از این رو، کاستی‌های منشور زنان جبهه‌ی مشارکت تا اینجا قابل درک است، اما از اینجا به بعد ادامه این کاستی‌ها قابل توجیه نخواهد بود. چرا که شرط این‌که یک طرح مثبت، مثل منشور زنان، بتواند موثر هم باشد، این است که از زمینه‌ی سنت فاصله بگیرد، و به واقعیت روز نزدیک شود، و راه‌کار عملی‌ی مطابق با نیازهای اجتماعی‌ی روز را ارائه کند.

این که جبهه‌ی مشارکت که چهل درصد متن منشور را به مسئله‌ی خانواده، و شصت در صد دیگر را به سایر مسائل اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی‌ی زنان اختصاص داده، قابل توجیه می‌بود اگرمسائل مشخص زنان در چارچوب خانواده مورد بحث و بررسی قرار می‌گرفت، چنان‌چه در ادامه‌ی این صحبت به آنها اشاره خواهد شد. اما جبهه‌ی مشارکت چنان مساله‌ی "استحکام" خانواده را مطرح می‌کند انگار که فروپاشی‌ی خانواده تقصیر زنان است، و استحکام خانواده عمده‌ترین مسئولیت زنان می‌باشد، و راه‌حل آن هم دلبستگی‌ی عاطفی است! و یک سری اندرزهای روانشناسی‌ی خانواده، که جایش هر جایی می‌تواند باشد، بجز در منشور زنان یک حزب سیاسی.

نکته دوم درباره‌ی برخورد اجتماعی به مساله‌ی خانواده، به معنی در نظر گرفتن روابط اجتماعی میان واحد خانواده و جامعه است. این نکته به کلی از دید جبهه‌ی مشارکت دور مانده است. در نظر گرفتن رابطه‌ی خانواده با اجتماع به این معنا است که آیا خانواده به عنوان یک واحد در قبال جامعه مسئولیت دارد؟ یا جامعه در قبال خانواده مسئولیت دارد؟ و این مسئولیت‌ها چیست؟ و چگونه قانون‌گزاری می‌شود؟

واحد خانواده محل زایش و پرورش نسل جدید برای جامعه است. درعین‌حال، داشتن فرزند یک حق و اختیار است، ولی وظیفه نمی‌باشد، و هر خانواده‌ای ملزم به بچه‌دار شدن نیست. از طرف دیگر، وظیفه‌ي جامعه است که در تولید و پرورش و آموزش نسل جدید، مسئولیت جمعی بپذیرد. بدین معنا که دولت موظف است در حفظ سلامت و تامین بهداشت دوران بارداری و زایمان مادران، و تغذیه‌ی مناسب کودکان از دوران جنینی، مسئولیت بپذیرد، و در این زمینه نقش فعالی برای انجام مسئولیت خود ایفا کند، همان‌طور که مثلاً در زمینه‌ی واکسیناسیون این مسئولیت را پذیرفته، و نقش خود را به خوبی ایفا می‌کند.

به علاوه، دولت وظایف دیگری نیز در قبال خانواده در زمینه‌ی پذیرفته شدن این نهاد در بافت اقتصادی‌ی جامعه دارد. به عنوان مثال، حضور کودکان در خانواده، مخصوصاً در سنین قبل از دبستان، مانع عمده‌ای در راه اشتغال و تحصیل مادران است، و به نوعی تضاد خانواده و جامعه را باعث می‌شود: خانواده زن را به عنوان مادر می‌طلبد، در حالی‌که جامعه او را به عنوان دانشجو یا شاغل تمام وقت می‌طلبد، و هزینه‌ی مهد کودک سرسام آور است، دولت می‌تواند با به‌عهده گرفتن کمک هزینه‌ی مهد کودک، به مادران، و در واقع به نهاد خانواده، کمک کند. یک مسئله‌ی دیگر در این زمینه این است که در ایران امکانات آموزشی برای کودکان مهیا است، اما امکانات پرورش جسمی نادر است، و برای کودکان مونث امکانات ورزشی تقریباً صفر است، و وجود ندارد! دولت بایستی نقش خود را در پرورش نسل جدید بپذیرد، و در این زمینه سهم مسئولیت خود را در قبال خانواده ایفا کند.

نکته سوم در زمینه‌ی مسائل اجتماعی‌ی حول محور خانواده، رابطه‌ی افراد درون خانواده با هم‌دیگر است. آیا دولت می‌تواند قانونی برای این رابطه‌ها تعیین کند؟ از آنجایی که دولت حافظ و حامی‌ی حقوق همه‌ی افراد جامعه می‌باشد، در حیطه‌ی خانواده نیز باید حقوق هر فرد قانوناً محترم شمرده شود، و افراد خانواده حق تجاوز به حقوق فردی‌ی هم‌دیگر را نداشته باشند. به‌طور مثال، افراد خانواده حق اعمال خشونت فیزیکی، یعنی حق کتک زدن هم‌دیگر را ندارند، و قانون باید این را تضمین کند، و فرد خاطی از محیط خانواده دور شده و قانوناً منع شود. به همین ترتیب، افراد خانواده حق تجاوز جنسی به هم‌دیگر را ندارند، و حتی تمکین زن به معنای صدور حق تجاوز جنسی توسط شوهر به وی نمی‌باشد، و رابطه‌ی جنسی با تمایل طرفین انجام می‌شود.

منشور زنان خوش‌بختانه به این مسئله می‌پردازد. بند سوم در قسمت "ج" می‌گوید: "وجود تدابیر قانونی، حقوقی، و حمایتی‌ی بازدارنده در زمینه‌ی روابط خانوادگی، به منظور پیشگیری از ستم و خشونت خانوادگی و سوءاستفاده‌ی جنسی از اعضای خانواده." و برداشت این است که جبهه‌ی مشارکت خواستار این‌گونه تدابیر می‌باشد. نکات مثبت درباره‌ی این قسمت این است که اولاً به وجود "خشونت خانوادگی" و "سوءاستفاده‌ی جنسی از اعضای خانواده" اذعان می‌شود. جالب این‌که این مسئله به صراحت در بخش "مشکلات و مسائل" نیامده، و به‌عنوان یک امر تاریخی که "…بوده است"، به آن اشاره شده. دوم این‌که، این قسمت به‌روشنی "وجود تدابیر قانونی، حقوقی، و حمایتی" را برای زنان و کودکان پیش می‌کشد، و امید است که جبهه‌ی مشارکت در این زمینه بتواند با ارائه‌ي طرح روشن و مشخص، تدابیر قانونی، حقوقی، و حمایتی‌ی کار مثبت را ادامه دهد. فقط همین قسمت در زمینه‌ی ارائه‌ی راه‌حل برای مسائل زنان نسبتاً گویا و موفق است. بقیه‌ي قسمت‌ها یا به فرهنگ فردی بر می‌گردد، یا به روانشناسی، یا اصلاً در هیچ عرصه‌ای مفهومی را نمی‌رساند، مثل تجویز "برابری عاطفی" که در بخش "ب" آمده است.

نکته چهارم در حول مسئله خانواده که باید به آن اشاره شود، و تقریباً هر روز خبری در این زمینه به چشم می‌خورد، اما از چشم جبهه‌ی مشارکت دور مانده است، واقعیت فقر و اعتیاد و بیکاری است که جدی‌ترین تهدیدکننده‌ی نهاد خانواده در ایران است. جبهه‌ی مشارکت چگونه می‌تواند چهل درصد از منشور زنان را به اندرزهای اخلاقی درباره‌ی خانواده مدرن و آرمانی اختصاص دهد، ولی واقعیت‌های موجود را که آمار طلاق را به نحو چشم‌گیری افزایش داده، نبیند، یا ذکر نکند!

یک حزب سیاسی که به طرح یک مسئله‌ی اجتماعی می‌پردازد، بهتر است که جوانب اجتماعی‌ی مساله را به خوبی نگاه کند، و سعی کند که قضیه را روشن و جامع و در کلیت آن ببیند، و بعد راه‌حل سیاسی برای آن ارائه کند. اندرز روانشناسی از جانب یک حزب سیاسی که راه حل نشد! حتی اگر صحبت از تغییر کلیشه‌های فرهنگی هم می‌شود، باید راه‌حل سیاسی برای اجرای یک برنامه در سطح جامعه ارائه شود، که با این کلیشه‌ها برخورد کند، چه رسد به مسائل اجتماعی مثل فقر و بیکاری و اعتیاد، که عوامل رشددهنده‌ی طلاق هستند. به علاوه، به خاطر همین عوامل است که متوسط سن ازدواج نیز در حال افزایش است، و روابط نامشروع گسترش می‌یابد. ولی جبهه‌ی مشارکت چشم امید به "پایبندی‌ی اخلاقی" و "دلبستگی‌ی عاطفی" دوخته، و دل خوش دارد که "دلبستگی‌ی عاطفی" می‌تواند بر فقر و بیکاری و اعتیاد غلبه کرده، و مانع از طلاق شود، و نهاد خانواده را مستحکم نگاه دارد!

در اینجا لازم است تکرار کنم که، به عقیده‌ی من، این منشور با همه‌ی ایرادات و کاستی‌ها، گام مثبتی است که حاصل توجه جبهه‌ی مشارکت به مسائل زنان جامعه‌ی امروز ما می‌باشد. البته این توجه به دلیل درک رشدنایافته از مسائل واقعی‌ی زنان، متاسفانه در حد بسیار ناکافی است. این بر جبهه‌ی مشارکت است که منفعل ننشسته، و به خود حرکت دهد، و از حیطه‌ی معدود زنان همکار و آشنا و خویشاوندان فراتر رفته، و در برخورد با زنان گوناگون، و در صحبت با افراد آگاه به امور زنان، مسائل اجتماعی‌ی زنان ایران را بشناسد.

جبهه مشارکت که خواهان مشارکت عموم در رفع کاستی‌های این منشور است، می‌تواند از طریق کنفرانس‌ها و سمینارها و گردهمایی‌هایی از زنان آگاه و فعال و متخصصین امور زنان، نظر آنان را جویا شود. نیز می‌تواند از طریق گفتگوی ساده با زنان شاغل و خانه‌دار و محصل و مجرد و مزدوج و... از اقشار و سنین گوناگون، و یا از طریق نظرخواهی، به درک صحیح‌تری از مسائل زنان دست یافته، و راه‌کارهای عملی‌ی مناسب با نیاز‌های روز جامعه ارائه دهد.

این منشور به‌طور کلی گامی مثبت است، و حاصل توجه سیاسی به مسائل زنان می‌باشد. اما باید گفت که این منشور فقط در این مرحله یک گام مثبت به نظر می‌رسد، و در صورتی که پیشرفتی در کار نباشد، در جا زدن است، و البته از این مرحله به بعد به معنای رکود است، و به‌هیچ‌وجه مثبت تلقی نخواهد شد! انتظار عمومی پس از این مرحله، ترتیب اثر دادن به انتقادات و خواسته‌های ما زنان است، بدان معنا که، طرحی که برای تصویب نهائی به جبهه‌ی مشارکت ارائه می‌شود، واقعاً منشور "زنان" باشد، و بازتاب مسائل و مشکلات و خواسته‌های اکثریت زنان ایران، به همراه ارائه راه‌کارهای عملی، که متناسب با شرایط روز جامعه است.

با سپاس ویژه از کمیسیون زنان جبهه‌ی مشارکت، لازم به ذکر است که من به گام‌های بعدی‌ی جبهه‌ی مشارکت خوش‌بین هستم، و امیدوارم که این خوش‌بینی واقع‌بینانه باشد، چرا که از دیدگاه من، جبهه‌ی مشارکت، با گام‌های مثبت آن، ‌که عملی شده، هم‌چون سهمیه‌بندی‌ی مشارکت زنان، قضاوت می‌شود.


تاریخ انتشار : ۲۰ / جولای / ۲۰۰۳

منبع : سایت سهیلا وحدتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین یک بار
.
  
03_02_2011 . 21:20
#6
مهراوه آفلاین
ناظم
ارسال‌ها: 125
تاریخ عضویت: Dec 2009
بیش از سی سال تلاش فعالان جنبش زنان برای احقاق حق مبارک باد
سخنران : مینو مرتاضی لنگرودی

موضوع : ـــــ

مناسبت : ۸ مارس / روز جهانی زن





مدرسه فمینیستی :

روز ۱۶ اسفندماه، مراسمی به مناسبت ۸ مارس، روز جهانی زن در تهران برگزار شد. در این مراسم گروه‌های مختلف فکری جنبش زنان شرکت داشتند. اولین سخنران این مراسم مینو مرتاضی بود که متن تحریر شده سخنرانی ایشان در این مراسم را می‌توانید در زیر مطالعه فرمایید:


سخنرانی :

به نام خدا، فرا رسیدن روز جهانی زن را خدمت مردم ایران و حضار محترم تبریک عرض می‌کنم. و تبریکات ویژه‌ای برای فعالان جنبش زنان دارم. همان‌ها که پیشتاز طرح و بیان مطالبات حقوقی و انسانی زنان در جامعه بودند و بیش از سی سال است که نهان و آشکار با پرداخت هزینه‌های فراوان مادی و معنوی از این روز تریبونی ساخته‌اند تا زنان و مردان ایران را متوجه وضعیت و موقعیت خویش سازند. تبریک به فعالانی که با پافشاری و پیگیری مجدانه مطالبات زنان را در سطح گسترده‌ای از جامعه پراکندند.

چنین پیگیری‌ها و چنان مبارزات و تلاشهایی سبب شد تا مسائل و مشکلات زنان در ایران به سطح مسائل زنانه تقلیل پیدا نکند، که ان هم در نوعی مصادره به مطلوب توسط دولت، در روزی به نام روز مادر از زن و دکتر در مقام مادر، به صورت فله‌ای و با اهدای شاخه‌ای گل و یا سکه‌ای خرد از آنان به خاطر زحماتی که می‌کشند و فداکاریهایی که می‌کنند قدردانی شود تا سال بعد ...!

امروز و در این گردهمایی شاهدیم که در جریان فعالیت‌های فعالان جنبش زنان "که به واقع یکی از عمده‌ترین سهم‌ها در بستر‌سازی جنبش مدنی سبز اخیر ایران دانسته اند" گروه‌ها و طیف‌های بی‌ شماری از زنان از قید جهل نسبت به وضعیت و موقعیت و هویت خویش رها شده‌اند و به آگاهی‌های جنسیتی و حقوقی قابل توجهی دست یافته‌اند که آنها را در کنار و دوشادوش فعالان جنبش زنان برای کسب مطالبات زنان قرار داده است. از این رو با استفاده از فرصتی که این روز در اختیارم گذاشته است. با زنان فرهیخته و اندیشمند ایرانی و به‌ویژه با فعالان نخبه جنبش زنان سخنی کوتاه دارم و قطعاً مخاطب این سخن و پیشنهاد تنها زنان نیستند بلکه مردان نخبه و فرهیخته را نیز دربر می‌گیرد.

نکته‌ای که می‌خواهم توجهتان را جلب کنم و خدمتتان عرض می‌کنم این است شاید برای یک یا دو نسل پیش‌تر از ما عدم وجود موضوعات نو در آثار و اندیشه‌های زنان که بتوانند خود را در تولید علم وخلق فناوری همدوش و برابر با مردان نشان دهد مشکل عمده و بزرگی محسوب می‌شد.

اما امروزه با پیشرفت چشمگیر فناوری و حسابگری فوق تصور نظام سرمایه و سود، اختراعات و اکتشافات علمی از محدوده‌های تبعیضات جنسیتی و تفاوتهای بیولوژیک عبور کرده‌اند که این عبور باعث شد زنان بتوانند برخی مفاهیم بکرعلمی وفلسفی را در آثار و اندیشه هایشان بروز دهند که به آنان اجازه داده تا بتوانند پایه‌گذار جهان‌بینی نوینی شوند و هستی‌شناسی انسانی را ابعاد گسترده تری ببخشند که نمونه هایش را در فلسفه و نگرش فمینیستی در اکولوژی، زبان‌شناسی، تاریخ و الهیات فمینیستی می‌توانیم مشاهده کنیم. اما به نظر من مشکل عمده‌ای که هم‌چنان در نظام اندیشگی زنان وجود دارد که خود را در آثار آنان نمایش می‌دهد، این است که زنان نیز چون مردان هنوز نتوانسته‌اند مبانی تفکر خود را از چارچوب معنای اعتباری "خصوصیات ذاتی" و تفاوتهای بیولوژیک رها سازند. این یعنی چه؟ یعنی این‌که می‌خواهم بگویم زنان نتوانسته‌اند خود را از قید معانی مردانه حاکم بر مفاهیم کهن (که براساس خصوصیات ذاتی وتفاتهای بیولوژیک و تقسیم جهان به دو دنیای مردانه و زنانه و سلطه فرادستانه مردانه بر زن و جهان، اعتبار می‌یابند) برهانند و از دریچه چشم انسان به این مفاهیم بنگرند و برای آنها معانی بکر و تازه‌ای متناسب با وضعیت و موقعیت فعلی انسان در جهان پیدا کنند. تا بتوانند بر پایه آن معانی در نظام هستی‌شناسی و معرفتی تبعیض‌آمیز و مسلط مردانه در جهان تغییرات ژرف تری به نفع انسان ایجاد نمایند.هر چند تا زمانی که مفاهیم کهنی چون قدرت، سیاست، حکومت، سرمایه، دموکراسی، عدالت، عقل، آزادی، و ... حتی عشق در چارچوب برداشت‌های مردانه و تحت سیطره "خصوصیات ذاتی" تفکر و تاریخ مذکر قرار دارند،چه بسا زنان ناگزیر از این باشند که در واکنش نسبت به نظام سلطه مردانه بر خصوصیات ذاتی وویژگی‌های زنان تاکید کنند.من معتقدم شایسته‌تر انستکه زنان رفتار واکنشی را تبدیل به کنشی اگاهانه وموثر در سرنوشت بشر نمایند.

مثلاً تعریف مردان از مفهوم دموکراسی؛ برابری و برادری است. بدیهی است وقتی مردان با شوریدن علیه نظام کهن توانسته‌اند خود را از سلطه حاکمیت مطلق پادشاهان و فرمانروایی کلیسائیان که خود را ذاتاً متفاوت و برتر از دیگران می‌پنداشتند رها سازند و دوران نوینی را پدید آورند که ظاهراً در آن رابطه فرماندهی و فرمانبری به صورت خصوصیات ذاتی و ازلی ابدی از میان برداشته شده باشد. تعریف‌شان از مفهوم دموکراسی، برابری محدود به رابطه برادران می‌باشد. آنها هرگز معنای دموکراسی را تا آنجا گسترش نداد ه ند که نظام حاکمیت مردانه و تمکین و فرمانبری زنان در جهان را ابطال سازد.

از این رو تا وقتی زنان نتوانند مفاهیمی چون دموکراسی، قدرت، سیاست، عدالت، آزادی، مدنیت، حکومت و حتی عشق را از معنای اعتباری که براساس تفاوتهای بیولوژیک و خصوصیات ذاتی به آنها بخشیده می‌شود، رها سازند، و به آنها معانی نوینی خارج از چارچوب خصوصیات ذاتی، "معانی انسانی و فرا جنسیتی" ببخشند، نمی‌توانندبه تحقق برابری امیدوار باشند. این مفاهیم تا وقتی در محدوده‌های جنسیتی حبس باشند حتی اگر براساس خصوصیات ذاتی زنانه بازتعریف شوندمی توانند بازتولید کننده‌ی تبعیض، بی‌ عدالتی، سلطه، فریب و خشونت و خدعه شوند. معانی اعتباری با استناد به خصوصیات ذاتی به جای تکیه به ابعاد گسترده درک و شعور انسانی بر ویژگی‌های جنسیتی و تفاوتهای جنسی بنا می‌شوند . که چون تکیه گاه‌های لق قابلیت اتکا برای انسان توسعه یافته ندارند. زیرا معانی اعتباری با استناد به خصوصیات جنسی و جنسیتی ذاتی می‌توانند در فرایند اجتماعی شدن ودر اعماق مبانی فکری و نظام اندیشگی دختربچه و پسربچه نگرش تبعیض‌آمیز و نابرابر را وارد سازند.

و جامعه را متقاعد کنند که مردان به استناد خصوصیات ذاتی‌شان از زنان قوی‌تر،عاقل‌تر، فلذا برترند و زنان به استناد خصوصیات ذاتی‌شان از مردان عاطفی‌تر، ضعیف‌تر و فرودست ترند.

همچنانکه شاهان و اربابان کلیسا و موبدان دوران کهن در توجیه قدرت مطلقه و برتری و سلطه خویش در رابطه با مردم که رعایا و بردگان خطایشان می‌کردند به خصوصیات و برتری ذاتی خویش استناد می‌جستند. جنسیت بخشیدن به مفاهیم براساس خصوصیات ذاتی به تحکیم هرچه بیش‌تر نگرش و جهان‌بینی می‌پردازد که در آن بردگی و فرودستی و تبعیض میان بی‌ قدرتان به‌ویژه زنان دائماً در اشکال جدید و ابعاد پیچیده‌تر بازتولید می‌گردد.

از این رو من باور دارم و پیشنهاد می‌کنم که زنان و مردان اندیشمند همت خویش را مصروف بخشیدن معانی انسانی فارغ از روابط سلطه و کلیشه‌های خصوصیات ذاتی مردانه و زنانه به مفاهیم کهن کنند تا بتوانند بینش و نگرشی فراجنسیتی پدید آورند که انسان‌ها بتوانند از دریچه آن به خویش و روابط انسانی خویش بنگرند و راه‌های نویی برایآینده‌ای روشن جستجو کنند. بدیهی است براساس قاعده‌ای که می‌گوید هیچ چیز از هیچ زاده نمی‌شود دستیابی به چنان بینش ونگرشی محتاج مرور دقیق، موشکافانه و نقادانه تاریخ، فرهنگ و سنت‌های حاکم برماست.


تاریخ انتشار : ۱۷ / اسفند / ۱۳۸۸

منبع : مدرسه فمینیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین 0 بار / ایندیزاین
.
  
03_02_2011 . 21:52
#7
مهراوه آفلاین
ناظم
ارسال‌ها: 125
تاریخ عضویت: Dec 2009
اینک دیگر، همه‌ی روزها "روز زن" است
نویسنده : ناهید توسلی

موضوع : ـــــ

مناسبت : ۸ مارس / روز جهانی زن





مقدمه :

سال‌هاست روز هشتم ماه مارس میلادی از سوی سازمان ملل به عنوان "روز جهانی زن" نام‌گذاری و اعلام شده است. در‌عین‌حال با توجه به "آثارالباقیه" ابوریحان بیرونی در سده‌هایی بسیار دور، در همین سرزمین ایران که امروز میهن عزیز ماست نیز، روزی به نام "روز زن" نامیده می‌شده است. این‌که این‌دو مناسبت در یکی از روزهای آخرین ماه زمستان واقع شده، مناسبت فرخنده‌ای است. گرچه "روز جهانی زن" متاخر، با نام "کلارا زاتکین" گره خورده است، زنی که برای احقاق حقوق از دست‌شده خود و هم‌جنسان [بخوانیم هم‌جنسیت‌های] خود بهانه‌ای برای نامیدن روزی جهانی به نام زن شد؛ اما باید اشاره کنم که پیشینیه روز زن در ایران باستان که در روز پنجم اسفند (اسپندارمدروز)، از ماه اسفند نامیده شده‌است، پیشینه‌ای بس زیبا و اساطیری است.

ماه اسفند، آخرین ماه زمستان سرد و منجمد، آمدن بهار را، که با شکوفایی و نونوشدن تداعی می‌شود، نوید می‌دهد. این نونوشدن، نونو شدنِ چیزی نیست الاّ همان توانایی‌های بهار که بر اثر سرمای جانسوز زمستان، خویش را در زیر ِ زمین تا شکوفایی بهاری دیگر پنهان کرده است. در اساطیر یونان نیز پرسه‌فونه، بار سنگین نگهداری آب‌های زیرزمینی را برای آماده‌سازی و به‌کارگیری آن برای رشد و نمو دانه‌های خفتیده در زیر دامان مادر زمین بردوش می‌گرفته است.

من این تقارن‌ها را با شکل‌گیری روزگار نوین دوران پست‌مدرن و روزگاری که دیگر زمانِ در زیر ِ زمین‌ ماندن پرسه‌فونه به‌سر رسیده است، به فال نیک‌ می‌گیرم. زمستان قرار نیست همیشه باشد و بماند. بی‌شک، هر زمستانی را بهاری در پی است. این یک اصل دیالکتیکی است که در هستی و در جهان و یونیورس ما حضور دارد و عمل می‌کند.


اما... اینک و در جهان هزاره سوم...

شاید شگفت‌انگیز باشد اگر بگویم که: من، در همین‌جا (همین مقاله) می‌خواهم اذعان کنم که دیگر، به "روز زن"، و نیز به "روز مادر"، به مفهومی که در جهان امروز ما فهمیده می‌شود باورمند نیستم. گرچه‌ خود، هم "زن"‌ام و هم "مادر" و در حاکمیت مرد/ پدرسالارانه جهانی، با همه قوانین و تبعات آن می‌زیم؛ نیز، همه زندگی و عمر و همه هستی خویش را برای ا حقاق حقوق از دست‌شده "زن/مادر" در جامعه جهانی به‌کار برده و می‌برم. بدبین و ناامید نیز نیستم. هرگز مباد! تنها و تنها، معترض به "ساختِ زیستی جهان مردسالارانه"‌ام، که خود، ناگزیر بخشی از آن شده‌ام و در آن ساخت محکوم به زیستن‌ام.

می‌دانم – بی‌شک – پرسیده خواهم شد پس چرا درست در این مناسبت، یعنی هشتم مارس، که "روز جهانی زن" از سوی سازمان ملل نامیده شده است، اقدام به نوشتن درباره‌ی "زن" و "مادر" می‌کنم؟ مسلماً این از همان پارادوکس‌های ریشه در "حاکمیت مردانه‌ای" دارد که من و امثال من را ‌ناگزیر از پذیرش مقطعی (و نه دایم) همه واقعیت‌های تلخ خود کرده است.

از هردیدگاهی: اسطوره‌ای، دینی، تاریخی، فلسفی، علمی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، ادبی، هنری، روان‌شناختی،جامعه‌شناختی و... و... که بخواهیم "ساحتِ وجودی" خویش را، به نام انسان، تعریف و توجیه و تفسیر و تاویل و آزمایش و... کنیم قادر نخواهیم بود که از یک واقعیت که ریشه در "حقیقت"ی مطلق (و نه نسبی) دارد [به‌زعم این‌که من خود نسبی‌گرا هستم] چشم بپوشانیم و آن "حقیقت" این است که ما "انسان"ایم و همه و همه، از هر جنس و رنگ و نژاد، در به‌وجودآمدن و در شدنِ خود از یک منشاء‌ایم. جایی، در نوشته‌ای گفته بودم: "همه، از یک حوضچه برخاسته‌ایم".

اینک نیز بر همین رای‌ام و با استناد به آفرینش برابر زن و مرد در ادیان توحیدی آریایی و سامی، که می‌گوید:

* ۶۹ـ هنگامی‌که [کیومرث] بگذشت (=بمُرد)، به سبب سرشت فلزی داشتن، هشت نوع فلز از اندام او پدید آمد که است (=عبارتست): ۷۰ زر و سیم و آهن و روی، ارزیز (=قلع) و سرب و آبگینه و الماس. زر به سبب برتری <بر فلزات دیگر> از جان و تخم آفریده شد. ۷۱ – چون کیومرث بگذشت، زر را سپندارمد (=زمین) پذیرفت و چهل سال در زمین بود. ۷۲ – در پایان چهل سال مشی و مشیانه (=مرد و زن نخستین) ریباس مانند از زمین برآورده شدند به یکدیگر پیوسته هم بالا و همانند. ۷۳ – و میان ایشان فَرِه برآمد، هم‌بالای ایشان چنان‌که پیدا نبود که کدام نر و کدام ماده و کدام آن فره مزداآفریده است. ۷۴ – این آن فَرِه است که مردم برای آن آفریده شده است. (وزیدگیهای زادسپرم، پژوهشی از (دکتر) محمدتقی راشدمحصل، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم ۱۳۸۵ـ تهران)

* پس خدا آدم را به‌صورتِ خود آفرید او را به‌صورتِ خدا آفرید ایشانرا نر و ماده آفرید (کتاب مقدس، عهد قدیم، سِفر آفرینش،باب اول، بند ۲۷)

* به درستی که شما را از یک نفس واحده آفریدیم.... (در بسیاری از آیات قرآن)

یا "ای مردم، ما شما را مرد و زنی آفریدیم (بی‌هیچ اشاره‌ای به هیچ تمایز و تفاوتی) و شما را ملّت‌ملّت و قبیله‌قبیله (هر یک از ملتی و رو به قبله خویش، تا ایمان و باور خویش را بستایید) گردانیدیم تا با یک‌دیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. درحقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شما است ......". (قرآن: حجرات، ۱۳)

این باور را، که در روند بررسی و پژوهش در حوزه‌ی چرایی این "شقاق‌جنسیتی" به‌دست‌آورده‌ و درونی خویش کرده‌ام، دیگر نمی‌توانم از خویش جدا سازم. از این‌روست که اینک با ایستادگی و یاری بر این باور، دوست دارم به همه‌ی زنان و مردان جهان بگویم که دوران این شقاق و دوآلیسمی که جامعه‌ی جهانی مرد/پدرسالار، [تکیه‌ام بر مرد است که در تکوین خانواده، به پدر نیز تبدیل شد و سلطه خویش را به عنوان مرد، بر زن (همسر) و به عنوان پدر، بر فرزند تحمیل کرد] پس از دوران توحش و بربریت و در آغاز کشف کشاورزی (که آن‌هم – بنا به تائید مردم‌شناسان و تاریخ‌نویسان چونان ویل‌دورانتـ از سوی زن به جهان ارزانی شد) و ادامه‌ی آن تا دوران تمدن (اختراع خط را آغاز تمدن می‌دانند) تحمیل جهان و نیز زنان کرده‌بود، اینک دیگر به سر رسیده‌است و بگویم آنان که هنوز خود را باورمند یا درگیر یا ناگزیر از تَبَعیت از این دوآلیسم می‌دانند، تنها آب در هاون می‌کوبند.

با یک نگاه به تاریخ علم (از هرگونه‌اش که در بالا ذکر کردم) و با یک نگاه به دور وُ برمان، چه در ایران، چه در کشورهای اسلامی، چه در شرق و چه در غرب، به‌راحتی، "نابودیِ" این نظام سلطه‌گرِ انسانی را لمس می‌کنیم و می‌بینیم. از تجربه‌ها و نتیجه‌های بازخوانی اسطوره و دین و تاریخ و فلسفه و علم گرفته تا همه مظاهر جهان الکترونیکی و دیجیتالی دهکده کوچک جهانی امروز، که آنقدر ما انسان‌ها را به یک‌دیگر نزدیک کرده است، که نه تنها با عینیت و تجربه و دانش خود، بلکه حتی با ذهنیت و باورهای درون‌دلی و درون‌قلبی خویش نیز یقین حاصل کرده‌ایم که دیگر امکان پذیرش وجود چنین شقاقِ متحجرانه‌ی "تفکیک زن/مرد" را نه تنها نمی‌پذیریم بلکه اساساً دیگر نمی‌توانیم بنا بر هیچ بهانه‌ای حتی، مصلحتی و مصلحانه نیز، آن رادر باور خویش بگنجانیم و بقبولانیم.

"فریتیوف کاپرا"، فیزیک‌دان برجسته متاخر، با توجه به گسترش بحران‌های وحشتناک دو دهه آخر قرن بیستم، (که عقیده دارد از آغاز پیدایش انسان نظیر نداشته‌ و حیات انسان‌ها و کلیه جانداران جهان را با خطر نابودی مواجه ساخته؛ مانند فزونی و ادامه ساخت و انباشت ده‌هاهزار سلاح اتمی که قادر است کل جهان را چندین بار نابود کند)، هشدار می‌دهد و برای برون‌رفت از این فاجعه سه عامل مهم را در میان عوامل بازدارنده بشر از این فاجعه برمی‌شمارد که نخستین و مهم‌ترین آن‌ها مردسالاری است. او عقیده دارد این پدیده، از سه هزارسال پیش تا کنون تاثیر منفی و عمیقی در پیشرفت تمدن‌ها بجا گذاشته و تمام ملل جهان را درگیر کرده است. کاپرا ریشه مردسالاری را در طرز تفکر بسیار کهن تاریخی جوامع و باورهای مذهبی و سنت‌ها و قانون‌گذاری‌ها و رسوم و آداب جستجو می‌کند. (فریتیوف کاپرا، نقطه عطف، ترجمه محمدگوهری نائینی، ص ۱۹ـ روشنگران، ۱۳۸۵ تهران)

بنابراین، پیش از آن‌که روز ۸ مارس را "روز جهانی زن" بدانم؛ به زعم من اینک، همه‌ی روزها، نه تنها روز زن است، بلکه به‌رغم آن‌که تاریخ مرد/ پدرسالار همه‌ی روزها را به نام خود مصادره کرده و تنها یک روز را به زنان اختصاص داده‌ است! اینک، در نخستین سال‌های هزاره سوم به دوران "انسان‌سالاری"، یا به تعبیر جامعه‌شناختی‌اش به دوران "مردم‌سالاری" رسیده‌ایم و دیگر این شقاق‌های متحجرانه پیش‌مدرنیستی و پیش‌پسامدرنیستی، عملاً رنگ باخته‌اند. ما اکنون در جهانی می‌زییم که دیگر جنس و جنسیت، رنگ و نژاد، زبان و فرهنگ خاص و نیز فلسفه و علمِ روزگاران هزاره‌های پیشین که برساخته‌ی فرهنگ مرد/پدرسالاری بوده‌ رنگ و بویی ندارند و اساساً این مقوله‌ها باید به "تاریخِ" تجربه‌های انسانی سپرده شود. بی‌شک اگر کسی بخواهد با چنین واقعیتی رو در رو قرار بگیرد و به انکار آن بکوشد، مسلماً، پیش از هر چیز به انکار و نفی خویش کوشیده است. این جریان‌ِ درحال‌ِحرکتِ "برابری عادلانه‌ی انسان‌ها"، (در هر حوزه‌ای)، آن‌چنان شتاب گرفته که هیچ سدّ و مانعی نمی‌تواند آن را متوقف کند. "جهان دوم و سوم" نیز، مانند مفاهیم و مقولاتی چون "جنسیت"، "نژاد"، "رنگ" و دیگر دوآلیسم‌هایی که محصول حاکمیت یک‌سونگرِ اندیشه و فلسفه‌ی تک‌جنسی، تک‌نژادی، تک‌رنگی، تک‌زبانی و... سودجویانه و منفعت‌خواهِ فرهنگ مرد/پدراسالارانه بود، اینک دیگر در برابر روش‌ها و فلسفه‌های برابرنگر و برابراندیش فیلسوفان زن و مرد جهان امروز، رنگ باخته است. امروزه دیگر در این دهکده کوچک جهانی و با این سرعت ارتباطات وسیع، جایی برای سرکوب و استعمار و استثمار و استحمار ِ هیچ نحله‌ای باقی نمانده‌است. شاید از همین‌روست که درگیری‌ها و جنگ و جَدَل‌ها، با وجود ‌همه‌ی این پیشرفت‌‌های علمی و تکنولوژیکی، رو به فزونی نهاده است، زیرا هرکس و هر گروهی می‌خواهد حق خود را به‌دست آورد. این نیست مگر، آگاهی یافتن اقشار وسیعی از جامعه‌ی جهانی که به مختصات "حقوق انسانی" خویش دست یافته‌اند.

در روند به‌دست‌آوردن حقوق انسانی‌ی زنان توسط خویش، ناگزیر از اشاره به‌پدیده "فمینیسم" هستم. این اندیشه، به دلیل رشد فکری و ذهنی زنان و نیز آگاهی مردان از آن، در دو سده اخیر به پهنه‌ی گسترده‌ای از تجزیه تحلیل‌ها و نیز بررسی‌های روان‌شناختی و جامعه‌شناختی – حتی در سطح فیلسوفان مرد – انجامید. توسعه و پیشرفت علم، دیگر نمی‌توانست انکار واقعیتِ روند تکوین هستی را بدون حضور هر دو جنس ممکن بداند، واقعتی که در هزاره‌های پیشین، از طریق اساطیر و ادیان، و در قرون جدید، توسط علم اثبات شده است. [در روایت‌های دینی نیز آمده است که دانشمندان ادامه‌دهنده‌ی راه انبیاء هستند]

بنابراین، ما زنان، به دلیل توانایی مادرشدن که بی‌شک تفاوتی بیولوژیکی میان ما زنان با مردان است (بی‌هیچ ارزش‌گذاری ویژه‌ای)، اما، بنا به دلایل اقتصادی/ اجتماعی /فرهنگی‌یِ پس از دوران کشاورزی و افزایش سرمایه و سود حاصل از آن، که مردان در غیبت حضور ما زنان در اجتماعات – و آن‌هم به دلیل مادری – به آن دست یافته بودند، سرنوشت ما زنان از آن مقطع تاریخی به بعد سرنوشتی متفاوت‌تر از خود مردان شد که خود، سرنوشت خویش را رقم می‌زدند. این شقاق و دوآلیسمی که از همین مقطع وارد اجتماع آن‌روز و جامعه امروز ما شده است علاوه بر این‌که بخش عظیمی از این شرایط را که، تاریخ در هزاره‌ها بر سر "زن" آورد و ناشی از ذهینیت تک‌زبانه و تک‌اندیش فیلسوفان و اندیشمندانی بود که در عین بزرگی و دانش‌شان ضربه مهلکی بر سرنوشت حیاتی زن وارد آوردند، متاسفانه خود مردان نیز کم‌تر از زنان آسیب ندیدند. اما از آن‌جا که جامعه مردانه، خود می‌بُرید و خود می‌دوخت و خود می‌پوشید و ناگزیر نیز خود بَه‌بَه‌گوی خود بود، به خلاف‌کاری‌های انسانی زیادی برای جبران معضلی که بر سر زن آورده بود روی آورد. این‌جا، بخش هوشیار و با "انیما"ی جامعه‌ی مردمحور و در عین هوشمندی‌های فلسفی/ ادبی‌ی بسیاری از مردان نسبت به زنان، مردان، اعتراض ناخودآگاهانه خود را در روایت‌ها و قصه‌ها و تمثیل‌هایی چونان پدرکشی اودیپ، سهراب‌کشی فردوسی و... در اساطیر، و یا داستان‌هایی مانند داستان آسیه و فرعون، مریم و عیسا، محمد و خدیجه و... در افسانه‌های دینی) نشان دادند. گرچه، ناگزیر، برای باج‌دادن به این کم‌لطفی‌یی که عملاً می‌دیدند از سوی اقتدار مردانه، به زن می‌شود، در زمانه‌ها و مناسبت‌های گوناگون با فریب‌هایی این‌چنانی؛ مانند اختصاص روزی به او، به نام "روز زن"، چه در جهان باستان و چه در دوران جدید، به نوعی به‌سبک‌کردن خویش از زیر بار ظلم و ستم سنگینی که به پاره‌ای از انسان و انسانیت تنها به‌دلیل جنس‌اش، روا داشته بودند، روی آوردند. هیچ فیلسوفی و هیچ اندیشمندی – به دلیل ساخت فکری/ ذهنی مرد/ پدرسالارانه‌اش، نه جرات و نه توانایی ورود به حوزه شکوه‌مند "زن/ مادرانه" زن را داشت. از دکارت گرفته تا فروید و مارکس و نیچه تا همین فلاسفه قرن بیستم (که تنها مباحثی درباره‌ی مسئله زنان تحت نام فمینیسم داشته‌اند)، هیچ‌گاه به اندازه فعالیت‌ها و جنبش‌های خود زنان در راه رهایی خویش از ستم مردانه، عمل نکرده‌اند.

بی‌شک نمی‌توان از نقشی که خود زنان، ـ زنانی که در زیر ستم مردان خویش و نیز در زیر ستم حاکمیت‌های مرد/ پدر محور جهانی بوده‌اند ـ در اکتساب حقوق حقه انسانی خود به‌کار برده‌اند چشم پوشید. بیش از هرچیز، این خود زنان بودند که با هوشیاری زنانه خود (که بخشی از هویت مادرانه‌شان هست)، خود به داد خویش رسیدند و خود و نسل‌های بعدی زنان را از زیر یوغ استثمار مردانه‌ی فرهنگ مردمحور رهانیدند.

بدین دلیل است که من فکر می‌کنم دیگر زنان، تنها به روزهایی مانند هشتم مارس، "روز جهانی زن" و یا به بسیار خدعه‌های دیگری که در شکل‌های گوناگون تحمیل‌شان می‌شود تسلیم نخواهند شد. این امر، با توجه به شرایط فرهنگی/ اجتماعی/ اقتصادی/ سیاسی/ و... در فرهنگ‌های جغرافیایی/ تاریخی گوناگون، بی‌شک متفاوت خواهد بود.

شکی نیست که در آغازین سال‌های سده بیست و یک، دیگر نمی‌توان "زن" را به شرایط دوران باستان و توحش و یا به دوران قرون وسطی بازگردانید. اینک، این زنان‌اند که عملاً حضور توان‌مند علمی، فرهنگی، تاریخ، هنری، سیاسی، اقتصادی و... خود را در جامعه‌ها تثبیت کرده‌اند و همان‌طور که می‌بینیم، با همه سختی‌هایی که هنوز در فرهنگ‌های متحجر و عقب‌افتاده با آنان روبرو هستند، از میزان مشارکت خود در امور گونه‌گون گفته‌شده در بالا نکاسته‌اند. بنابراین، شاید بهتر باشد که دیگر تنها امید به‌روز ۸ مارس یا "روز جهانی زن" و یا یارانه‌های راه‌کاری نهادهای بین‌المللی چون سازمان ملل و... دل نبندیم. به‌زعم من، زنان در جهان امروز به جایگاه انسانی/ حیاتی خویش به شدت نزدیک شده‌اند و دیگر نه تنها "اُبژه" نیستند بلکه به قول ژولیا کریستوا، خود "انسان"اند: سوژه‌ی ‌سخن‌گو.


تاریخ انتشار : ۱۲ / اسفند / ۱۳۸۸

منبع : مدرسه فمینیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار / ایندیزاین
.
  
03_02_2011 . 22:25
#8
مهراوه آفلاین
ناظم
ارسال‌ها: 125
تاریخ عضویت: Dec 2009
تعریف دوباره فمینیسم در ایران
نویسنده : آزاده دواچی

موضوع : نگاهی به ویژگی فعالیت‌های زنان ایرانی

مناسبت : ۸ مارس / روز جهانی زن






سال‌ها است که در ایران فعالیت‌های حقوق زنان و جریان‌های فمینیستی در ابعاد گوناگون همانند دیگر نقاط جهان در جریان است . این جریان‌ها که شامل طیف‌ها و گروهها‌ی مختلفی هستند، توانسته‌اند بر روند فعالیت‌ها و اهداف برابری‌طلب زنان تأثیرمثبت بگذارند . به‌طور کلی جریان‌ها و جنبش هایِ مدافع حقوق زنان در سال‌های اخیر پیشرفت‌های زیادی کرده است که هر کدام از آنها به نوبه‌ی خود جای تأمل و بررسی دارند.

گرچه این جنبش‌ها از دیرباز تا کنون با موانع زیادی مواجه بوده‌اند، اما تا حدودی توانسته‌اند مسیر مشخصی را برای خود بگشایند، به طوری که شاهد آن بودیم دراعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران، بخش اعظمی از فعالیت‌ها و جنبش‌های اعتراض‌آمیز را زنان شکل دادند . تعداد زیادی از روزنامه نگاران، فعالان حقوق زنان و کیلان زن و چندین و چند نفر دیگر از معترضان زن بازداشت و راهی زندان شده‌اند . گرچه رشد و ترقی این جنبش موانع زیادی را پشت سرگذاشته است؛ اما حضور پرشور زنان در عرصه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی تا حدود زیادی ناشی ازتأثیر مبارزات جریان‌های فمینیستی در خلال چند سال اخیر ایران بوده است .

از دیگر اتفاقاتی که در طول رشد جریان‌های فمینیستی و حقوق زنان افتاده است، سرکوب فعالان زن و دستگیری و ارعاب آنها در زندان‌ها بوده است . زنان با همه‌ی این تهدیدات، مخصوصا در داخل کشور، هرگز از فعالیت باز نماندند و محکم تراز گذشته به فعالیت‌های مصلحانه‌ی خود ادامه دادند.

با توجه به این موارد می‌توان گفت که جنبش زنان در ایران اکنون راه روشن و مشخصی را برای خود گشوده است، راهی که آنها را از دیگر فعالیت‌های زنان در دیگر نقاط جهان متمایز می‌کند . آثار و تاثیر این نوع فعالیت‌ها آن قدر پراهمیت است که می‌توان از جنبش زنان درایران نوع جدیدی از فمینیست‌های جهان سوم را تلقی کرد. چاندرا مهانتی از نظریه پردازان فمینیست جهان سوم درمقاله‌اش تحت عنوان زیر چشمان غربی‌ها می‌نویسد :" آنچه که غرب از فمینیسم تعریف کرده است برای ما کافی نیست . در واقع تعاریف غربی‌ها از فمینیسم نمی‌تواند با بافت و شرایط جوامع جهان سوم جور درآید. ما نیاز به تعریف هویت براساس معیارها و مقیاس‌های جهان سوم داریم ." همین‌طور نرایان ازدیگر متفکران فمینیست جهان سوم درمقاله خود نوع دیگری از هویت را بر می‌شمارد که در‌عین‌حال که هم جهت با فمینیسم غربی است اما سوگیری آن همسو با هویت زن جهان سوم و دنیای واقعی نرایان است به عنوان یک زن هندی و جهان سومی تجربه کرده است .

می توان گفت که در مورد جریان‌های فمینیستی در ایران هم این مورد صادق است . گرچه ممکن است مطابق آنچه که نرایان بیان کرده شالوده و بنیان فمینیسم درایران متأثرازغرب بوده باشد ؛ اما آنچه که اکنون آن را تجربه می‌کنیم شیوه‌ی متفاوتی از جریانهای فمینیستی است که عموماً نه تحت تأثیرغرب است و نه این‌که از جریان‌های سیاسی مرسوم، تأثیر پذیرفته است . ویژگی بارز جنبش حقوق زنان در ایران آن اصالت و هویت بارز ایرانی است که راه خودش را پیدا کرده و به حرکتی قابل قبول و ایده‌آل ارتقاء پیدا کرده است . مشخصه‌های فمینیست‌های ایرانی که می‌توان آن را متفاوت ازغرب برشمرد از جمله موارد زیر می‌باشند:


۱. مادرانگی و تطبیق آن با سنت :

اکثر فعالان و مدافعان حقوق زنان در ایران مادرانی هستند که دارای یک یا چند فرزنداند. به نظر می‌رسد که یکی از خصوصیات بارز فعالان زن درایران مادر بودن است . در ایران مادربودن درعین حال که ارتباط نزدیکی با سنت دارد اما نتوانسته است که از مجرای فعالیتهای حقوق زنان جدا بماند و در واقع به گرایشی همسو با جریان‌های فمینیستی تبدیل شده است . فعالان حقوق زنان در ایران در بسیاری از موارد با وجود مادر بودن سختیهای زیادی را متحمل می‌شوند و درعین حال در راه خود ایستادگی می‌کنند . حتی در بسیاری از موارد و در بسیاری از سرکوبهای چند ماه اخیر هم مادران زیادی در زندان‌ها بودند و همین خصوصیت، آنها را از اکثر جریان‌های فمینیستی در غرب متمایز می‌سازد.


۲. هویت سیاسی و روحیه مبارزه طلبی :

از دیگر مشخصه‌های فعالان حقوق زنان درایران، شکل‌گیری هویت مستقل سیاسی و روحیه مبارزه طلبی است که درفضای بومی ایران شکل گرفته و قابل انطباق با همین فضا می‌باشد. آن هویت سیاسی که در جریانهای اخیر شکل گرفته است نوعی از آزادی‌خواهی زنانه است که در جهت برخورد با هرنوع اسارت و بندگی قدعلم کرده است . زنان ِفعال درجریانهای فمنیستی این هویت را مستقلا و در طی سال‌ها باوجود انواع سرکوب‌ها از جانب هیئت حاکمه کسب کرده‌اند . همین‌طور در جریان فعالیت‌های اخیر که بسیاری از زنان متحمل احکام سنگین و همین‌طور بازداشت‌ها وفشارهای سیاسی شده اند.

این هویت مشخص سیاسی در برابر آسیب هایی که به زنان وارد شده هرگز سرخم نکرده و درعین حال روحیه مبارزه طلبی خود را حفظ کرده است . ویژگی بارز ِزنان در این فضا تحمل شرایط سخت زندان‌ها و مواجهه با ترس‌ها و تهدیدهاو خشونت هایی است که در طی فعالیت‌های سیاسی برآنها روا داشته شده است . شرایط سخت و فشارهای وارده بر فعالان زن در ایران آنها را از تلاش برای شکل‌گیری هویت سیاسی‌شان باز نداشته است . درنتیجه آنچه که مشخص است حفظ این روحیه با همه‌ی موانع موجود بر سر راه زنان درایران است که دستاورد منحصر به فرد جریان‌های فمینیستی در ایران بوده و جدا از تمامی تئوریهای غربی راه مشخص خودش را پیدا کرده است .


۳. همسویی و مواجه با قوانین سنتی :

از دیگر مشخصات بارز فعالان حقوق زنان در ایران قرار گرفتن در موقعیت همسر و درعین حال چالش با قوانین سنتی است . به طوری که می‌دانیم قوانین در ایران آن قدر نابرابر تنظیم شده‌اند که زنان در خانواده و در جامعه دارای کمترین حقوق خود هستند . با این حال این مسئله در غرب و در کشورهای جهان سومی کم‌تر به چشم می‌خورد، آنچه که زنان فعال حقوق زنان را از شرایط تعریف شده غرب جدا می‌سازد همین بودن در کنار همسر و در‌عین‌حال ساختن شرایط ایده‌آل زندگی است . از طرفی فعالان حقوق زنان در ایران می‌دانند که با ازدواج در مواجهه با قوانین سنتی قرار خواهند گرفت، اما بسیاری از آنها توانسته‌اند در‌عین‌حال که زندگی مشترکی با همسر خود دارند از قوانین سنتی فاصله گرفته و الگوهای جدیدی از زندگی مشترک را تعریف کنند که کم‌تر کسی در جامعه سنتی چون ایران قادر به تجربه‌ی آنها بوده است . این نوع تعریف ازهویت در زندگی مشترک و شناساندن الگوهایی که تا حدودی منطبق بر ساختارهای مذهبی و سنتی جامعه بوده است و درعین حال سنت شکن هم نیز بوده در کمترین جایی اتفاق افتاده است . مثلاً بتی فریدان درکتاب رازگونگی زنانه، کار زن را مورد نقد قرار می‌دهد وازآن به عنوان ابزاری برای استثمارعلیه زنان یاد می‌کند . پس ازاو فمینیست‌های جهان سوم نگاه فرایدان را نقد کرده‌اند و مدعی آن شدند که تعریف فرایدان تنها مطابق با اصول و قواعد جامعه‌ی غربی بوده است، در حالی که امروزه می‌بینیم که زنان فعال در ایران در‌عین‌حال که فعالیت‌های مستقل خود را در مجراهای مختلف پیش می‌برند اما اکثر آنها در زندگی شخصی خود الگوهایی را ارائه داده‌اند که در‌عین‌حال که چندان با فضای مذهبی ایران در تقابل نیست، اما نوع جدیدی از تجربه زندگی مشترک است.


۴. طغیان علیه سرکوب و "پرهیزاز خشونت" :

از دیگر مشخصه‌های زنان فعال درعرصه‌های حقوق زنان طغیان علیه شرایط موجود و ساختار‌شکنی در سطوح اجتماعی است . درعین حال که فعالیت‌های زنان در ایران به شدت سرکوب می‌شود اما هرروز بر تعداد فعالان زن وغنای فعالیت‌شان افزوده می‌گردد . مشخصه‌ی طغیان که مطابق با هویت زن ایرانی است در مجرای خاصی صورت می‌گیرد . این مجراها عموماً فرهنگی، پژوهشی و سیاسی می‌باشند. مثلاً در ادبیات و آفرینش‌های ادبی، زنان معترض‌تر از گذشته عمل می‌کنند. در کارهای اجتماعی هم زنان فعالترازگذشته به سمت سنت‌شکنی گام برمی دارند، و با حضور نسل جدید این سنت شکنی‌ها در عرصه‌ی اجتماعی پررنگ تراز گذشته می‌شود . این نوع فعالیت‌ها که از بارزترین مشخصه‌های فعالیت‌های حقوق زنان است درعین حال که تمایلاتش به سمت مدرنیته و قوانین برابری جویانه است، اما تابع هیچ تئوری بیرونی نیست، بلکه تحت تأثیر جریان‌های منطقی و ملایم حاضر در ایران است . مهمترین نوع این طغیان علیه قوانین و نظام مردسالار و تمنای برابری خواهی در کمپین یک میلیون امضاء است که در نوع خود یکی از ابتکارات جنبش زنان به شیوه‌ی مسالمت آمیزو به دور ازهرگونه خشونت است . گرچه تلاش می‌شودتا فعالیت‌های این کمپین سرکوب شود وفعالان کمپین مشکلات فراوانی هم‌چون بازداشت‌های مکرر و طولانی را متحمل شده‌اند، اما در نهایت این کمپین توانسته است به عنوان یکی از فعالیت‌های مدنی وشاخص حقوق زنان ایران، خود را به اثبات برساند.

از سوی دیگر سرکوب وبازداشت بی‌ شمار فعالان حقوق زنان نتوانسته است جلوی این پیشرفت و طغیان علیه نظام مردسالار را بگیرد و فعالان زن با وجود همه محدودیتهای توانسته‌اند راه برای طغیان علیه مردسالاری و عرضه الگوها و تعاملات برابری خواهانه را باز بگذارند. فعالان زن در ایران در تمام طول سال‌ها هرگز به سمت جنبش‌های خشونت‌آمیز جلب نشده‌اند بلکه رویه‌ی مبارزات مسالت‌آمیز به دور از خشونت‌های اجتماعی و فردی را پیگیری کرده اند. تمامی استراتژی هایی که زنان در طول این فعالیت‌ها به کار گرفته‌اند بر طبق گفتمان‌های مسالمت‌آمیز، مذاکرات و جلسه هایی بوده که هیچ‌گاه از روند مسالمت‌آمیز خود خارج نشده است . بنابراین، طغیان و درعین حال رفتار عاری از خشونت ازدیگر خصوصیات فعالان زن درایران است .


۵. نظام مردسالارانه مستحکم و قوانین ناعادلانه :

از دیگر مشخصه‌های فعالان حقوق زنان در ایران این است که هویت زن ایرانی برخلاف زن غربی در جامعه‌ای تماما مردسالار شکل گرفته است در صورتی که در غرب حداقل قوانین برمبنای قوانین مردسالارانه بنا شده است . فمنیست‌های غربی در دو موج اول و دوم بیش‌تر به برابر کردن قوانین می‌اندیشیدند، امادرموج سوم بیش‌تر به دنبال راههایی برای تعریف دوباره‌ی هویت بودند . به نظرمیرسد که ما در ایران هنوز با مسئله‌ی تبعیض جنسیتی که درغرب حل شده است درگیرهستیم. با این حال فعالان حقوق زنان و فمنیست‌های ایرانی گرچه می‌توانند ازغرب تأثیر بپیذیرند،اما نمی‌توانند ایده آل‌های غربی را در جامعه‌ی خود که تماما حکمیت مردسالار دارد، اجرا کنند، درنتیجه دراین فضای تماما مردسالار، قدعلم کرده و راهی متفاوت از غرب را با الگوهایی منحصربه فرد انتخاب کرده اند. این الگوها وراه حل‌ها نمی‌توانند متأثر ازغرب باشند، بلکه خواستگاه آنها جامعه‌ی مردسالار ایرانی است . کنشگران حقوق زن کوشیده‌اند تا در جهتی گام بردارند که در‌عین‌حال که مطابق با هویت فرهنگی وظرفیتهای جامعه‌ی خود است اما از میزان قوانین نابرابر بکاهد . زنانی که مجدانه در تلاش و تکاپو هستند تااز سد جامعه‌ی مردسالار ایرانی با صرف هزینه‌های حداقلی، عبور کنند و وارد حیطه‌های جدیدی از تفکر و تعاریف مختلف جامعه‌شناختی شوند.

همه‌ی موارد ذکر شده خلاصه‌ای از مشخصه‌های فمینیست‌های ایرانی و فعالان حقوق زنان در طول این سال‌ها بوده است. آنچه که مشخص است این‌که فمینیست‌های ایرانی دارای هویتی منحصر به خود و مستقل از سایرکشورها هستند. استقلالی که زاده‌ی شرایط جغرافیایی، منطقه‌ای و اقتصادی اجتماعی آنهااست. نمی‌توان گفت که فعالا ن حقوق زنان در ایران تحت تأثیرغربی‌ها گام برداشته و مطابق با ظرفیت‌های جامعه‌ی خود حرکت نکرده‌اند، بلکه برعکس آنها توانسته‌اند تعاریف و الگوهای جدیدی را ارائه دهند که با هویت فرهنگی آنها هماهنگ است و درعین حال مدرنیته را نیز تجربه کرده‌اند . می‌توان نتیجه گرفت که سویه‌های مشخص فکری فعالان حقوق زن در مجراهای خاصی حرکت کرده و هرچه می‌گذرد براستحکام و استقلال هویتی آن در عرصه‌های مختلف افزوده می‌شود . با وجود همه‌ی فشارها و سرکوبها و سعی مداوم جامعه مردسالارایران در تحمیل نقشهای سنتی به زنان ؛ فعالان حقوق زن نشان داده‌اند که در عین ایرانی بودن و زندگی کردن در شرایط و بحران‌های ایران که مدام دست‌خوش تغییر است، می‌توان الگوهایی را ارائه داد که در تطابق با فرهنگ و شرایط خاص زندگی آنهاست و ازهیچ کشور غربی تأثیر نپذیرفته است که بتوان آنها را به واسطه‌ی غرب‌گرایی محکوم کرد. این جنبش با همین رویه به راه روشن خود ادامه خواهد داد.


منابع :

Dietzel، Susanne B. Redefining Identity and ThirdـWorld Feminism. ۱۹۹۹

Mohandty، Chandra Talpade. Under Western eyes: Feminist scholarship and colonial discourses. ۱۹۸۸.


تاریخ انتشار : ۱۲ / اسفند / ۱۳۸۸

منبع : مدرسه فمینیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین . بار / ایندیزاین
.
  
03_02_2011 . 22:53
#9
مهراوه آفلاین
ناظم
ارسال‌ها: 125
تاریخ عضویت: Dec 2009
از ریشه‌های خشونت در ایران : تجاوز به زنان
نویسنده : آزاده دواچی

موضوع : ـــــ






خشونت، از رویدادهای نفرت انگیز و از پدیدارهای بغرنج و تکرار شونده‌ی جوامع امروز بشری است که در وجوه مختلف و حوزه‌های گوناگون زندگی اجتماعی ما گسترش می‌یابد و درنتیجه تأثیر خود را بر اغلب رویکردها، رفتارها، عواطف و روابط متقابل انسانی بر جای می‌گذارد. در اکثر جوامع به‌خصوص جوامع جهان سوم و کشورهای عقب مانده خشونت (و به‌ویژه خشونت علیه زنان) به مراتب بیش‌تر و در گستره‌ی وسیع تری اتفاق می‌افتد . تأثیر مخرب و دیرپای خشونت تنها به زنان یک جامعه محدود نمی‌شود، بلکه کل اجزاء خانواده و حوزه عمومی جامعه را فرا می‌گیرد و فضا را آلوده و مسموم می‌کند درنتیجه بر رفتارهای فردی شهروندان نیز تأثیر می‌گذارد . نمونه‌های بارز خشونت در جوامع جهان سوم به مراتب بیش‌تر و مشخص‌تر از دیگر جوامع است . نگاه سنتی و عقب گرای این گونه جوامع بر تشدید اعمال ِخشونت ـ از جمله تجاوز ـ علیه زنان به طرز آشکاری تاثیر دارد . در جامعه‌ای مثل ایران که سنت و مذهب به‌طور گسترده و فشرده در جای جای روابط و مناسبات اجتماعی حضور دارند، زنان بیشتری هم تحت فشار قرار می‌گیرند . هر چند که تجاوز می‌تواند علیه مردان هم صورت گیرد اما تجاوز علیه زنان به مراتب بیش‌تر از مردان صورت می‌گیرد.

تجاوز، نتیجه نوع نگاه سلطه گرانه و خشن مردانه به جایگاه زنان است. در جامعه‌ای مثل ایران هم که از این قانون مستثنا نیست، مردسالاری، تئوریهای مردسالارانه، و باورهای غلط، از جمله‌ی مهم‌ترین عوامل در ایجاد خشونت و مخصوصا تجاوز علیه زنان می‌باشند . در جامعه‌ای که امور مردسالارانه در رأس همه امور قرار دارد و قوانین مردسالار بر جامعه حکم می‌کند، تجاوز به عنوان بخشی از حیات اجتماعی زن تصور می‌شود و بالطبع تجاوز وجودش به قطعیت می‌رسد.

همان طور که تسلیتز در مقاله‌اش می‌گوید برای بیش‌تر مردان تجاوز چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ گفتاری راهی است برای کنترل دیگران تا از طریق تجاوز بتوانند منافع اجتماعی و شخصی کسب کنند و درنتیجه نفس‌گرایی و تسلط‌گرایی را گسترش دهند (ص ۱). مردان در جامعه مردسالار این‌گونه بار آمده‌اند تا تجاوز را به عنوان ابزاری برای گسترش و حکمیت ِ شخصیت خود بر قشر خاصی در نظر گیرند. بنابراین خصومت مردانه، محیطی را برای متجاوز فراهم می‌کند و در حقیقت جامعه به مردان اجازه می‌دهد تا در همه موارد نقش خود را بر زنان تحمیل کنند . از سوی دیگر هنجارها و رفتارهای جامعه به زنان القاء می‌کند که آنها روزی طعمه یکی از همین مردان می‌شوند و باید مراقب رفتار خود باشند . زنان همواره با این عقیده بارآمده‌اند که تجاوز به آنان بخشی از رفتارهای اثبات شده مردان نسبت به آنهاست و آنها باید بیاموزند که چه طور رفتار خود را تنظیم کنند تا کم‌تر مورد توجه قرار گیرند و بدین ترتیب از خطر تجاوز در امان بمانند .

تجاوز و خشونت متعاقب با آن همیشه علیه زنان نبوده است بلکه گاهی به عنوان ابزاری برای سرکوب و کنترل دیگر افراد جامعه هم به کار می‌رود . در بسیاری از موارد در جنگهای قدیم هم وقتی دشمنان به یک شهر حمله می‌کردند برای ضربه زدن بیش‌تر به دشمنان، به زنان آنها تجاوز می‌کردند .

از دیگر دلایل وجود تجاوز، نقشی است که جامعه به زنان می‌دهد . در جامعه مردسالار، زنان به عنوان الگویی اطاعت‌پذیر و تسلیم شونده در هر موردی ارائه می‌شوند و به آنها این واقعیت القاء می‌شود که مردان باید در رأس همه‌ی امور باشند و کنترل تمامی امور حق مسلم مردان است. بدین ترتیب ناخودآگاه، ایده‌ی تسلط‌گرایی تقویت می‌شود . در این نوع جامعه، مرد خوب معمولاً کسی است که خشن و اقتدارگرا باشد و در بسیاری از موارد حتی فرهنگ و سنت جامعه به مردان این حق را می‌دهد که در مواردی که نتوانند با کسب رضایت از زن، امیال جنسی خود را ارضاء بکنند، متوسل به زور شوند و جامعه و ساختار‌های فرهنگی و ارزشی آن به جای این‌که مرد را مسبب پیدایش این نوع رفتار خشونت بار تلقی کند و او را به مجازات برساند متاسفانه تقصیر را به گردن زن و نوع پوشش او می‌اندازد .

مردسالاری ریشه اصلی و نهایی تجاوز و خشونت به زنان است . تا زمانی که نقش‌های مسلم مردانه چه از نظر برتری جنسی و چه در کنترل امور اجتماعی بر فرهنگ و ساختارهای یک جامعه حاکم باشد تجاوز به‌طور طبیعی حضور خواهد داشت، نقشهای سنتی و جنسی مردانه که در آنها به مرد نقش اصلی و به زن نقش منفعل می‌دهد . همان‌طور که ترن هیل و پالمر در کتاب خود خاطر نشان می‌کنند خوی غریزی مردان، تهاجم و تخطی نسبت به احساسات جنس مخالف است و مردان در جامعه مردسالار این گونه تربیت می‌شوند که هر زمان که تمایل داشتند و بدون در نظر گرفتن تمایلات جنس مخالف خود، غریزه‌شان را ارضاء کنند. (صفحه ۲). در فرهنگ مردسالار به مردی که دارای روحیه تهاجمی، خشن و سلطه گرانه باشد ارزش داده می‌شود . در واقع طبیعی است که در چنین جامعه‌ای ساختار و رفتارها و الگوهای فرهنگی و مذهبی در جهت تقویت تسلط‌گرایی و پرورش روحیه تجاوزگری و خشونت، به کار می‌روند و به زنان این گونه باورانده می‌شود که جنسیت و امیال آنان در درجه دوم قرار دارد. همین امر سبب می‌شود که زنان به‌طور ناخودآگاه در ترس از این‌که روزی مورد تجاوز قرار گیرند بزرگ شوند . قربانیانِ تجاوز در جوامعی از این دست، اصولاً جرأت بازگو کردن ظلمی که به آنان روا شده است را ندارند و درنتیجه معمولاً دچار اختلالات روحی می‌شوند و چه بسا از سر ناگزیری و استیصال دست به خودسوزی یا دیگرکشی هم بزنند.

وجود تابوهای راجع به تجاوز و رفتارهای واپس گرای افراد جامعه نسبت به قربانیان تجاوز که در این نوع جوامع وجود دارد نتیجتا باعث جلوگیری از مجازات عاملان آن می‌باشد . توجیهِ تجاوز به عنوان بخشی از رفتار موجود در جامعه تاثیر مخربی بر دیگر اعضای جامعه خواهد گذاشت . نتیجه و تأثیری که تجاوز و خشونت بر قربانیان زن می‌گذارد به مراتب بیش‌تر است چرا که روحیه زنان را به عنوان موجودی که در درجه چندم اجتماعی قرار دارد تضعیف کرده و درنتیجه باعث سرخوردگی شدید و شکست روحی و روانی آنها می‌شود .

ارائه این نوع فرهنگ و رخنه‌ی ناگزیر آن به مناسبات سیاسی و اجتماعی می‌تواند بر گسترش خشونت در حوزه عمومی جامعه به شدت دامن زند. تا زمانی که نقش‌های سنتی رایج و تبعیض‌آمیز، بر جامعه حاکم باشند و ارزش گذاری مردان بر پایه میزان خشونت و نحوه‌های برخورد اقتدارگرایانه آنها با زنان سنجیده شود تجاوز به عنوان یک رفتار خشونت‌آمیز در جامعه و علیه زنان، هم‌چنان وجود خواهد داشت و قربانی خواهد گرفت .

شاید بهترین و موثرترین راه برای مقابله با بروز خشونت و تجاوز، بالابردن سطح فرهنگ و آگاهی و گسترش توانایی‌ها، استقلال جنسیتی، و تعهد و تلاش برای کسب برابری است . زنان یک جامعه باید در تلاش باشند تا نقش‌های منفعل و سنتی جامعه به جنیست را تغییر دهند و در قالب‌های نوی ظاهر شوند . راه دیگر تلاش برای مبارزه با الگوهایی است که از سوی قوانین جامعه ارائه می‌شود . الگوهایی که مشخصاً از طریق رسانه‌های جمعی سعی در پر رنگ کردن نقشهای سنتی مردان و محکم کردن حاکمیت مردسالار دارد.

در جامعه مردسالاری مثل ایران شکستن تابوها و برقراری نظام‌ها و تعاریف جدیدی از جنیست، کمک شایانی به در هم شکستن نگاه سنتی و الگوهای ارائه شده خواهد کرد. هم‌چنین برخورد قاطع و جدی با عاملان خشنونت و مروجان آن، و برخورد مناسب از طریق مکانیسم‌های قانونی و حمایتگرانه نسبت به قربانیان این نوع خشونت ضد انسانی، یکی دیگر از راه‌های جلوگیری و مهار خشونت علیه زنان است.


منابع :

Taslitz، Andrew.E. Rape and the culture of the courtroom. New York University Press. ۱۹۹۹.

Thornhill، R. and Palmer. A posse of good citizens brings outlaw evolutionists to justice. A response to Evolution، Gender، and Rape. Cambridge، ۲۰۰۳.،


تاریخ انتشار : ۱۳ / دی / ۱۳۸۸

منبع : مدرسه فمینیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار / ایندیزاین
.
  
03_02_2011 . 23:18
#10
مهراوه آفلاین
ناظم
ارسال‌ها: 125
تاریخ عضویت: Dec 2009
سرکوب یک هویت : نگاهی به هویت زنانه و عوامل سرکوب آن
نویسنده : آزاده دواچی

موضوع : ـــــ






هویت چیست؟

سؤالی که در اغلب مباحث فمینیستی به چالش کشیده می‌شود مبحث هویت زنانه و باز یافتن آن در جامعه مردسالار است . فمینیست‌های موج اول و دوم در تلاش بودند تا هویت زنانه را ازهویت مردانه در میان قوانین و رویکردهای جامعه‌ی مردسالار بازشناسند . هرچند که مبحث هویت یکی از مباحث چالش انگیز موج اول و دوم بود اما فمینیست‌های موج سوم که شامل فمینسیت‌های جهان سوم و فمینیست‌های پُست‌مدرن می‌شد تعاریف جدیدتری از هویت ارائه دادند . جودیت باتلر در کتاب آشفتگی جنسی مسئله بحران هویت زنانه و مردانه را به چالش کشیده است و این نظریه را مطرح کرد که چیزی به نام هویت مستقل زنانه و مردانه وجود ندارد و جای هویت زنانه و مردانه می‌تواند در جامعه عوض شود.

فمینیست‌های جهان سوم هم به نقد هویت ارائه شده از سوی فمینیست‌های غربی پرداختند و آن هویت ارائه شده را با مغایر با رسوم و اخلاقیات جهان سوم قلمداد کردند . مسئله هویت هنوز هم بخش مهمی از مباحث فمینیسم را تشکیل می‌دهد . بازشناسی هویت و شناختن هویت زنانه در ایران همیشه با چالش مواجه بوده است . چگونه می‌شود یک هویت مستقل را باز شناخت؟ به نظر می‌رسد که این پرسش با مشکلی جدی مواجه است . دلایل زیادی برای نشناختن و یا سرکوب این هویت وجود دارد .در ابتد باید دید که اساساً هویت زنانه در چه مواردی و در کجا نشان داده می‌شود . به‌طور کلی زنان چه در ایران و چه در هر جامعه دیگری، هویت خود را از طریق هریک از جریانهای زیر آشکار می‌سازند.


ادبیات :

ادبیات بستر مناسبی برای رونمایی هویت زنانه و نشان دادن وجوه مختلف آن می‌باشد . اما این‌که چگونه این هویت آشکار می‌شود و در بستر ادبیات شکل خودش را نشان می‌دهد بسته به جامعه و محیطی دارد که در آن شخص رشد یافته متفاوت عمل می‌کند . این تفاوت در میان زنان ایرانی نیز صادق است . دو نوع هویت در بستر ادبیات زنان در جریان است هویت آن دسته از کسانی که در ایران به سر می‌برند و افراد خارج از ایران . با بررسی متون نوشته شده توسط این دو دسته تفاوت در بروز و نشان دادن هویت متفاوت مشخص می‌گردد . در ادبیات زنان ایران نوعی از هویت سرکوب شده به تصویر کشیده شده است که به دنبال یافتن آمال و آروزهای خود در نوشته هایشان می‌باشند . به نظر می‌رسد که پردازش به این نوع هویت در هر دو دسته ذکرشده از زنان، مشترک است . در واقع می‌توان گفت که زنان با هویت واقعی خود در ادبیات می‌توانندبه جامعه ستیزی بپردازند و آن شکل رشدیافته ذهنی خود را در سطور ادبی جایگزین کنند . این به تصویر کشیدن هویت بسته به شخصیت نویسنده و یا شاعر متفاوت است، گاهی ضعیف و گاهی هم قوی نمایان می‌شود و در بعضی موارد هم جرأت کافی برای نشان دادن و مشخص کردن هویت مستقل خودش را ندارد که نتیجه همان جامعه مردسالار می‌باشد . با این همه جایگاه مشخص هویت زنانه می‌تواند با تفسیر و تعبیر متون ادبی به دست آید و در ایران بستر مناسبی خواهد بود تا این چالشها را بدون هیچ ارجاعی مستقیم به خارج به تصویر بکشند و بیان کنند.


هویت اجتماعی :

هویت اجتماعی نوع دیگری از آن هویت زنانه است که در اجتماع شکل می‌گیرد . ظاهر و نمود خارجی این هویت ممکن است با آنچه که در بستر ادبیات و یا سیاست شکل می‌گیرد تا حدودی متفاوت باشد . این تفاوت ناشی از سرکوب، تابوهای اجتماعی و نرمهای غلط و رایج در جامعه است . در جامعه‌ای مثل ایران این هویت از منیت حقیقی خودش فاصله گرفته است و آن چیزی را که باید باشد، پنهان می‌کند . عوامل اصلی که بر سرکوب این هویت اجتماعی اثر می‌گذارند می‌توانند از طریق رسانه، از طریق سنتهای رایج و بعضاً غلط اجتماعی، سیستم‌های آموزشی نا درست و القائات مذهبی باشند . سرکوب واقعی یک هویت زنانه در جامعه مردسالار به خودی خود و به طرز نامحسوسی انجام می‌پذیرد . تمامی سیستم‌های حقوقی و قضایی در جامعه مرد سالار علیه این هویت عمل کرده و بازنمایی واقعی آن را به چالش می‌کشند . آنچه که امروزه ما از یک زن در جامعه می‌بینیم، همان هویتی است که به او القاء شده است و این باور در او تقویت شده که این هویت همان هویت حقیقی او ست . به نظر می‌رسد که با این توصیف، یک نوع تضاد میان هویت اجتماعی و هویت حقیقی زن در جامعه باشد . این تضاد به صورت نا محسوسی در بستر جامعه در جریان است.


هویت سیاسی :

هویت سیاسی هم تا حدودی در راستای هویت اجتماعی شکل می‌گیرد . این هویت با وجود فشارها و سرکوبهای فراوانی که برجامعه زنان می‌شود توانسته است تا حدودی ماهیت خود را حفظ کند . علاوه براین، تجمعات و برابری خواهی، نمادی از این هویت سیاسی زنانه است که در راستای فعالیت‌های اجتماعی شکل می‌گیرد . اما همین نوع هویت هم نیز در چالش عظیمی با ساختها و زیر ساختهای روان در بستر جامعه شکل گرفته است . به طوری که در جامعه مردسالار پذیرش برابری سیاسی زن و مرد به آ سانی به دست نمی‌آید . در‌عین‌حال هم مردان هویت سیاسی زنان را نشأت گرفته از جامعه سیاسی مردانه می‌دادند و از پذیرش وجود این‌چنین هویتی به صورتی مستقل و خودآگاه اجتناب می‌کنند، که این برداشت خود نتیجه نگرش سنتی و مذهبی رایح در جامعه مردسالار می‌باشد . درنتیجه این هویت نمی‌توانند به صورت هویت مستقل و بدون وابستگی به هویت مردانه نمود پیدا کند.


هویت فردی :

مبدا هویت هر زن ایرانی و یا هر زن دیگر همین هویت فردی است . به‌طور کلی در مورد وجود این هویت بحث و جدلهای زیادی در مباحث فمینیسم شده است . برخی از فمینیست‌ها این عقیده را که هویت مستقلی به نام هویت زنانه در جامعه مردسالار وجود ندارد به باد انتقاد گرفته‌اند، هویتی که در واقع همان بازتاب هویت مردانه در جامعه مردسالار است و به صورت مشخص نمی‌تواند وجود داشته باشد . هویت یک زن ایرانی مجموعه‌ای است از باید‌ها و نبایدها که به صورتی جامع د ر طول زندگی او شکل گرفته است . شکل‌گیری هویت فردی از نقطه مشخصی آغاز می‌شود و به تدریج تحت تأثیر عوامل اجتماعی، فرهنگی و سنتی رشد کرده و به تکامل می‌رسد . اما در نهایت هویت فردی هر زن ایرانی درنتیجه قوانین و باورهای موجود با دو نوع تضاد مواجه می‌شود . دو نوع تضادی که با خود فرد و در نهایت جامعه او روبه رو است . اگر کسی هویت مستقل خودش را بخواهد نمایان کند مسلماً با شکستن باورها و سنت‌های رایج در جامعه همراه خواهد بود درنتیجه هر فرد مجبور به کنار گذاشتن هویت حقیقی زنانه در جامعه خودش می‌باشد و درنهایت مجبور به تعقیب و دنبال کردن القائا ت و باورهای دیکته شده در مورد هویت خود می‌باشد.

با توجه به نکات ذکر شده می‌توان گفت که هویت در یکی از نمونه‌های گفته شده باید من ِواقعی خودش را به نمایش بگذارد به عبارت دیگر نشان دهد که چه طور می‌اندیشد و چه طور مراحل پیشرفت و سیر به سوی تکامل را در جامعه مدرن طی می‌کند . هویت در شرایطی که سرکوب شود از این مرحله دور خواهد شد و نمی‌تواند بازتاب حقیقی خودش باشد.

عوامل مؤثر در سرکوب یک هویت و عدم حضور آن به صورتی حقیقی می‌تواند به شرح زیر باشد . این عوامل به نوبه خود به چند دسته تقسیم می‌شوند که هر کدام از این عوامل می‌تواند برروی انواع هویتهای ذکر شده تاثیر گذارد . مهمترین این عوامل همان قوانین حاکم بر جامعه و رواج آنها در جامعه مردسالار می‌باشد که هویت زنانه را زیر سؤال می‌برد و آن را مخدوش می‌کند . رواج شیوه‌های سنتی و به ظاهر معمول که به نظر در راستای احقاق حقوق زنان می‌باشند نه تنها تأثیری در اجرای این حق نداشته است، بلکه به هویت واقعی زنانه ضربه می‌زند. قوانین رایج ازدواج مانند مهریه و شیربها که به منظور حقوق زن در نظر گرفته می‌شود تنها آن من حقیقی و مستقل آنها را به چالش می‌کشد و از آنها موجوداتی وابسته می‌سازد . در این رسوم این گونه به زنان باورانده شده است که باید مردی را برای ادامه زندگی خود و داشتن هویت اجتماعی داشته باشند، بدین ترتیب هویت زنانه زیر سؤال رفته و تا حدی از بین می‌رود . در صورتی که برای احقاق حقوق زنان باید تغییر قوانین به نفع زنان باشد و آنها حق مساوی در اراده حق طلاق بدون هیچ قید و بندی داشته باشند . ازدواج و شیوه‌های غلط آن به عنوان نوعی از سرکوبگری هویت زنانه به شکل سنتی در جامعه در حال گسترش است و در واقع این شیوه‌های سنتی نوعی از بین بردن هویت و استقلال طلبی شخصیت زنانه است . این هویت در‌عین‌حال می‌تواند در ازدواج هم حالت مستقل خود را حفظ کند و نوعی سرکوب به حساب نیاید ؛وقتی که حق زن و مرد در قوانین طلاق و امورقضایی و حقوقی مربوط به آن و پس از آن یکسان باشد . عامل دوم رسانه و یا همان مولتی مدیا است . سرکوب هویت مستقل و مشخص زنانه به شدت در رسانه‌ها انجام می‌شود . همان‌طور که در موانع جنبش‌های فمینیسم به آن اشاره کردم این عامل یکی از عوامل مؤثر در سرکوب هویت حقیقی و درنتیجه القاء هویتی است که در تضاد با هویت زنانه می‌باشد . به نظر می‌رسد که این نوع ترسیم‌ها برای نا آگاه نگه داشتن زنان از حقوق واقعی آنها در دنیای مدرن انجا م می‌شود . در اکثر سریالها و تبلیغا ت رسانه ای، زنان به عنوان عضوی وابسته به تصویر کشیده می‌شوند و در بعضی موارد جوانی آنها به گلی تشبیه می‌شود که خیلی زود پر پر می‌شود و دوران خوب او هم با این پر پر شدن به سر می‌آید . ضعف زنان در پذیرش شکست عاطفی، رویکرد ضعیف آنها نسبت به سرخوردگیهای اجتماعی، نشان دادن چند همسری به عنوان حق مسلم مردان، همین‌طور نمود و چهره‌سازی زنان با الگوهای افراطی مذهبی به عنوان الگوی زن ایده آل، طرح زنان مستقل به عنوان زنانی که زندگی پایدار و مداومی ندارند و همین‌طور نشان دادن زنان مطیع و فرمانبردار به عنوان الگوی ارجح از مواردی است که به‌طور مستمر در این برنامه‌های تلویزیونی به آن پرداخته می‌شود . در این سریالها و یا برنامه‌های این امکان وجود دارد که بتوان شخصیت‌های زنانه‌ای را به تصویر کشید که مستقل هستند و در‌عین‌حال در زندگی شخصی خود موفق می‌باشند که در جامعه ایران هم کم نیستند اما این‌که چرا این نوع الگو ارائه نمی‌شود خود مانع اصلی رسیدن به هویت مستقل زنانه است.

عامل بعدی در سرکوب هویت زنانه، مردان یک جامعه می‌باشند . متاسفانه مردان در اکثر موارد به صورت ناخودآگاه تمایل به سرکوب هویت زنان دارند . تمامی این رفتارها به خاطر ارائه الگوهای غلط و رایجی است که از جامعه مردسالارانه و از کودکی به آنها القاء شده است، در نظر آنها و در مذهب آنها زن همیشه جنس ضعیفی بوده است که تنها در کنار یک مرد می‌توانسته به هویت حقیقی خود دست یا بد . از سوی دیگر این نوع طرز تفکر سبب شده است که زنان هرچند دارای استقلال مادی نتوانند به هویت مستقل خود دست یابند.

مردان بنا بر فرهنگ غلط و مرسوم جامعه و مذهب نمی‌توانند با پذیرفتن وجود و هویت مستقل زنانه کنار بیایند و آن را در کنار هویت خود بپذیرند. هرچند که این روند با حضور نسل جدید در مناطق شهری و با وجود پیشرفت‌های تحصیلی و فنی در شهرهای بزرگ کم‌کم در حال کم رنگ شدن است و مردان نسل جدید به این نتیجه رسیده‌اند که جایگاه هویت زنان نه در سطح پایین‌تر بلکه برابر و همتراز با آن است . عامل بعدی تأثیر آموزشهای غلط و خوراندن فرهنگ غلط به دختران و زنان یک جامعه می‌باشد . آنها از کودکی آموخته‌اند که تنها در سایه یک مرد آرزوهایشان محقق می‌شود . در فرهنگ رواج داده شده به ظاهر ایرانی ؛ دختران باید منتظر بمانند تا وقتی همسر داشته باشند و بعد اجازه دارند تمامی آروزهای خود را محقق کنند. برای بسیاری از دختران داشتن همسر و مرد‌ی در کنارشان و رفتن به خانه شوهر رؤیای مشترکی است . در آموزش‌های مقاطع مختلف، در خانواده و در اجتماع و در هر جریان فکری و اجتماعی الگوی "زن خوب" برای آنها زن وابسته به مرد است، به همین دلیل اکثر دختران در سنین بالاتر هویت حقیقی خود را در مرد دیگری جستجو می‌کنند و از پروش هویت زنانه خود غافل می‌مانند . عدم صحیح دانستن روابط میان پسر و دختر و تابو شمردن هر نوع ارتباط و هر نوع رابطه برای دختران یک جامعه و همین‌طور نوع نگاه مردم به آنها در ایجاد روابط با جنس مخالف سبب شده که دختران در سنین نوجوانی و جوانی دچار بحران هویت شوند و هویت زنانه آنها از همان کودکی سرکوب شده و به آنها توصیه می‌شود که بروز هر کدام از آزادی‌های هویت زنانه با برخوردهای اجتماعی همراه خواهد بود.

تمامی این عوامل به اضافه سرکوب فعالیتهای آزادی خواهانه زنان در عرصه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی بر بازنمایی هویت حقیقی زنان تأثیری شگرف گذاشته و آن‌ها را از من حقیقی خود به دور می‌کند. به نظر می‌رسد که بحران هویت زنانه در فصل‌های آتی با چالش جدیدی روبه رو گشته است و سرکوب هویت‌های مشخص بر شدت این بحران می‌افزاید . از یک سو سطح سواد و میزان مشارکت زنان در عرصه‌های مختلف ادبی، سیاسی و اجتماعی پر رنگ‌تر شده است و زمینه برای گسترش استقلا ل طلبی آنها فراهم کرده است و از سوی دیگر این پیشرفت‌ها با واکنش‌های انکار‌ناپذیر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همراه شده است تا بر پیشرفت این هویت سرپوش بگذارند ونگذارند تا پروسه‌های ذهنی و فرهنگی هویت زنانه بدون مانع رشد کند . و طبیعی است که در چنین جامعه‌ای که تمامی قوانین حقی و حقوقی و فرهنگی و سنتی علیه هویت آزادی خواهی و استقلا ل طلبی زنان می‌باشد، کار خود زنان برای به دست گرفتن این هویت سخت‌تر می‌شود. درنتیجه می‌توان گفت که تنها راه گشای این بحران و جلوگیری از سرکوب هویت خود زنان می‌باشند که باید در جهت اعتلای خود در هر عرصه اجتماعی گام بردارند و نگذارند که استقلا ل طلبی و هویت مستقل زیر سرپوش سنت و قوانین مردسالار جامعه بماند.

شکستن تابوهای اجتماعی به هر نحو و کم رنگ کردن مفاهیم غلط ازدواج و تن ندادن به سرکوبها‌ی فرهنگی می‌تواند عرصه را برای حضور هرچه پررنگ‌تر کردن زنان فراهم کند و هویت خواهی آن‌ها را تا مرز برابری اجتماعی و سیاسی پیش ببرد.


تاریخ انتشار : ۲۷ / آبان / ۱۳۸۸

منبع : مدرسه فمینیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار / ایندیزاین
.
  
03_02_2011 . 23:34
#11
مهراوه آفلاین
ناظم
ارسال‌ها: 125
تاریخ عضویت: Dec 2009
تبعیض جنسیتی در ایران : ادعا یا واقعیت؟
نویسنده : ناهید توسلی

موضوع : ـــــ






اخیراً خبری در سایت‌ها (۱) آمده بود تحت عنوان "تاسیس دانشگاه تک جنسیتی در کشور" همراه با آمارهای تطبیقی میان چند دانشگاه از جمله دانشگاه امام صادق، دانشگاه الزهرا و دانشگاه شهید بهشتی و اهداف آن این گونه تعریف شده بود: "هدف اصلی از اجرای این طرح، پاسخگویی علمی و تجربی به ادعای تبعیض جنسیتی مثبت یا منفی در تحصیلات و پذیرش یا رد هر یک از این پیامدها است که ابعاد، علل و آثار یک نظام آموزشی تک جنسیتی (دخترانه) به عنوان نهاد و سازمانی علمی آموزشی و تربیتی مورد بررسی همه جانبه و دقیق و مقایسه با همتای دوجنسیتی (مختلط) آن در حوزه آموزش عالی قرار گرفته است." در این خبر نکته‌های بسیار مهم و جالبی دیده می‌شود که هر یک به جای خود در عین پرسش برانگیزی قابل بررسی است. با یک نگاه اجمالی به این آمار انگاری ما باید متوجه یک ناموزونی و نتیجه‌گیری متفاوت میان "دانش آموختگی" دانشجوی دختر و "دانش آموختگی" دانشجوی پسر بشویم!

انگیزه‌ی تاسیس دانشگاه تک جنسی، مانند دانشگاه الزهرا (مدرسه‌ی عالی دختران سابق)، که در دوران پیش از انقلاب اقدام به تاسیس آن شده است مطالعه و تحصیلات در حوزه هایی را شامل می‌شد که در جامعه‌ی آن روز و حتی در بخشی از جامعه‌ی امروز صِرفاً دروسی "زنانه" محسوب می‌شدند. مانند، خیاطی، گلدوزی، آشپزی و امثالهم ...... البته فراموش نکنیم منظور اموری هستند که در جامعه‌ی جهانی مرد/پدرسالار تحمیل زنان شده است؛ در عین این‌که بسیاری از مردان در طول تاریخ و به‌ویژه در قرون جدید در همه‌ی این نوع حرفه‌ها و مشاغل تخصص داشته و انجام وظیفه کرده‌اند، همان گونه که زنان هم در همین دوره از زمان به مشاغلی که همان نظام مرد/پدرسالار برایشان تابو پنداشته بود روی آورده و تخصص پیدا کرده و عملاً برابری فکری، اندیشه‌ای برابر خود با مردان در جامعه‌ی جهانی را اثبات نموده اند.

بنابراین، در چنان دانشگاهی مسئله "جنسیت" و توانایی‌های علمی زن و مرد نه تنها وجود نداشت، بلکه این نوع دانشگاه به دلیل "جنسی" بودن تاسیس شده بود و نه جنسیتی.

"جنس"، که بحثی فیزیولوژیکی است، همان‌گونه که می‌دانیم، با "جنسیت" که بحثی است ناشی از تحمیل نظام‌های متفاوت اجتماعی به زنان و مردان، کاملاً با هم متفاوت اند. در یک بررسی دقیق در قرآن، هیچ کجا ما با تاکیدی به تفاوت بین زن و مرد در حوزه‌های مسایل "انسان" و "انسانی" مانند درک و شعور و فهمیدن و استعداد و نیز حتی رنج و یا لذت بردن نسبت به هیچ پدیده ای، چه جسمی و چه روحی بر نمی‌خوریم. یعنی این استعدادها و توانایی‌ها، به‌ویژه استعدادها و توانایی‌های مغزی و ذهنی در "انسان" در هر دو جنس، یک سان وجود دارد و در هیچ کجای قرآن اشاره‌ای به این نشده است که "علم" و درک و آگاهی از آن و نیز کاربرد آن، در حوزه‌ی جنس خاصی قرار گرفته باشد. همان گونه که پیامبر اسلام گفته است: "اطلبوالعلم من المهد الی اللحد" (ز گهواره تا گور دانش بجوی). خطاب این روایت، هم زن است و هم مرد، و در هیچ جا نشانه‌ای وجود ندارد که به یک جنس بیش‌تر از دیگر جنس تاکید برای درس خواندن و پژوهش و تحقیق و .... امثالهم شده باشد.

نکته‌ی بسیار مهم در این خبر این مطلب است که می‌گوید: "میزان پایبندی به اعمال و فرائض دینی در خانواده‌های دانشجویان دانشگاه امام صادق و الزهرا از دانشگاه شهید بهشتی بیش‌تر است"... "بیش از ۹۰‬ درصد دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) بر این عقیده هستند که دانشگاه تک جنسیتی موفق‌تر است..." و بعد اشاره می‌شود که: "اکثر دانشجویان دانشگاه‌های شهید بهشتی و الزهراء چنین باوری را ندارند".

میان پای‌بندی به اعمال و فرائض دینی، آن هم در خانواده‌های دانشجویان، (چه دین را شخصی بفهمیم و چه آن را سیاسی تلقی کنیم) چگونه می‌تواند محملی از بررسی و پژوهش نسبت به میزان توانایی درس خواندن بین دختر و پسر باشد؟ و یا نتیجه‌گیری این آمار به این صورت عنوان شود که: "میزان انگیزه تحصیل نزد دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) با ‪۵۸/۸‬ درصد از دو دانشگاه دیگر بالاتر بود ...". باید پرسید منظور از انگیزه چیست؟ در کشوری که هرسال میلیون‌ها جوان با انگیزه‌ی ادامه تحصیل کنکور می‌دهند تا بلکه بتوانند وارد دانشگاه شوند، این بررسی تطبیقی/آماری با توجه به نوع تفاوت‌های ساختاری و ماهوی میان این دانشگاه‌ها چگونه توجیه‌پذیر است؟ و از همه مهم‌تر بخشی از این آمارها ارتباطی به تاسیس دانشگاه جنسیتی پیدا نمی‌کند!

در جای دیگری آمده است که: "دانشجویان دختر دانشگاه شهید بهشتی، با ۳/۳۸ درصد و الزهرا (س) با ۶/۳۴ درصد، نسبت به دانشجویان پسر دانشگاه شهید بهشتی با ۷/۲۹درصد از انگیزه بیشتری برای درس خواندن برخوردارند ....". خُب، این آمار نشان از گرایش، انگیزه و اشتیاق بیش‌تر دانشجویان دختر نسبت به دانشجویان پسر دارد، اما آیا این آمار باید توجیهی برای تاسیس دانشگاه تک جنسیتی باشد؟

و یا این آمار که می‌گوید: "۹/۴۶ درصد دانشجویان دانشگاه الزهرا، ۶/۵۰ درصد دختران شهید بهشتی احساس آزادی بیشتری در این عرصه نسبت به دانشجویان پسر دانشگاه شهید بهشتی با ۱/۴۲ درصد داشتند ..." آیا صِرفاً به دلیل "جنسیت" آنان است و یا مشکلات اقتصادی یی که پسران در جامعه با آن روبرو هستند و به عنوان "رئیس خانواده پدر/مرد سالار" (که آن هم خوش‌بختانه یا متاسفانه عملاً میان هردو جنس بنا به نیاز جامعه، تقسیم شده است)، مسئولیت سنگین زندگی بر دوش آنان سنگینی می‌کند؟ آیا همین آمار نشان دهنده‌ی این نیست که شاید عوامل دیگری موجب این اُفت انگیزه در پسران نسبت به دختران شده باشد؟ و از همه مهم‌تر این‌که اصل مسئله‌ی "دانشگاه جنسی"، که من از آن بیش‌تر "دانشگاه جنسیتی" می‌فهمم، چه هدف کلان و بنیانی یی در تحصیل علم و دانش را بین دختران و پسران توجیه می‌کند؟

این تفکیک "جنسی" یا جنسیتی، آن هم در کسب علوم ـ از هر نوع‌اش – بی‌ شک اثرات منفی‌اش بیش‌تر از اثرات مثبت‌اش خواهد بود. در بخش دیگری از همین خبر آمده است که: "۱/۴۶ درصد دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) و دانشجویان پسر و دختر دانشگاه شهید بهشتی در مقایسه با دانشجویان دانشگاه الزهرا (س)، عملکرد آموزشی دانشگاه خود را بهتر ارزیابی می‌کنند". این ارزیابی عملکرد آموزشی را چگونه ما با "جنس" و یا "جنسیت" گره بزنیم و اساساً چه نسبت و نسبیتی است میان عملکرد آموزشی یک دانشگاه و تائید آن از سوی دانشجویان با مسئله "جنس" یا "جنسیت" و تاسیس "دانشگاه جنسی" جنسیتی؟

آیا تفکیک دانشگاه‌ها بر اساس جنس یا جنسیت مانند تفکیک اتوبوس‌ها به زنانه و مردانه قابل بررسی و تحقیق نمی‌تواند باشد؟ آیا انگیزه‌ای یک سان در این تفکیک و دیگر تفکیک‌های جنسی یا جنسیتی وجود ندارد؟

این گونه جداسازی‌های علمی آیا میزان رشد و دانش و تجربیات متقابل دانشجویان باهم را، (که در صورت عملی شدن در همه دانشگاه ها) بالا می‌برد یا پایین می‌آورد؟ آیا علم را هم می‌توان "جنسی" یا "جنسیتی" کرد و در روند تجربه‌های متقابل علمی انسان‌ها (زن و مرد)، باید آن‌ها را ازهم جدا ساخت؟ آیا این خدمت به علم است؟

مگر نه این‌که ما تجربه‌ی جهان مردمحور را – در هر حوزه‌ای که می‌خواهد باشد، که متاسفانه تا این اواخر بوده است و هنوز هم هست – نداشته و نداریم؟ تفکیک جنسی/ جنسیتی، که به حذف جنس "زن" در جامعه‌ی جهانی منجر شده است آن هم در حوزه‌های معنوی و علمی، آیا موجب عقب افتادن فراگیری دانش از سوی زنان و نیز اساساً موجب تاخیر و تعلیل و تقلیل جامعه‌ی انسانی از کسب دانش و اندوختن علم نشده است؟ جهان مردمحور، هزاره‌ها هزاره این تجربه را داشته است و نتیجه‌اش همین است که می‌بینیم.

حذف نیمی از جامعه، که تاکنون در تاریخ رخ داده است، بزرگ‌ترین لطمه را به انسان و انسانیت در همه‌ی حوزه‌ها از جمله حوزه علم – که باید آن را هر انسانی، چه زن و چه مرد، از گهواره تا لحد بیاموزد – نزده است؟ جداسازی و تفکیکِ "هم اندیشی ذهن و احساس و درک توامان زن و مرد" آیا خلاف نظم طبیعت نیست؟

نکته‌ی بسیار بسیار مهم در این آمار و خبر که کمی متناقض و پارادوکسیکال می‌نماید این نکته است که در این بررسی و آمار گفته شده است که: "اکثر دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) و شهید بهشتی معتقدند که دانشگاه فرصت‌های علمی و اجتماعی (از قبیل فرصت‌های اشتغال، ازدواج، منزلت اجتماعی وغیره) خوبی برایشان فراهم کرده است.... در حالی که این نگرش تنها در کم‌تر از یک سوم دانشجویان دانشگاه الزهرا دیده می‌شود". آفتاب آمد دلیل آفتاب!! وقتی تفکیک جنسیتی در هر حوزه‌ای صورت بگیرد نخستین گروهی که نه تنها یک سوم بلکه بسیار بسیار بیش‌تر ".... فرصت‌های علمی و اجتماعی (از قبیل فرصت‌های اشتغال، ازدواج، منزلت اجتماعی وغیره)..." را از دست خواهند داد آیا زنان نخواهند بود که دوباره باید مشمول چرخه‌ی عدم توازن کفه‌ی دانش آموختگی گردند؟ آیا هزاره‌ها هزاره برای خفته بودن و بارور نشدن دانه‌ی وجود معنوی و انسانی زنان، به قول قرآن: "وقد خاب من دساها" که در زیر خاک مدفون مانده است کافی نیست؟

آخرین نکته این خبر و این تحلیل این است که: "تک‌ جنسیتی و یا مختلط بودن دانشگاه‌ها در روند آموزش و یا موفقیت‌های بعد از فارغ‌التحصیلی نقش مستقیم ندارد... عوامل اجتماعی، روان‌شناختی و حتی اقتصادی باعث می‌شود که ارزیابی دانشجو از دانشگاه به سمت منفی گرایش پیدا کند و چون این عوامل پوشیده است دانشجو این عدم موفقیت را به نزدیک‌ترین و ظاهری‌ترین عامل که تک‌جنسیتی بودن است، نسبت می‌دهد."

چگونه می‌شود هم، "اکثر دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) و شهید بهشتی معتقدند که دانشگاه فرصت‌های علمی و اجتماعی (از قبیل فرصت‌های اشتغال، ازدواج، منزلت اجتماعی وغیره) خوبی برایشان فراهم کرده است...." را پذیرفت و هم، "تک‌ جنسیتی و یا مختلط بودن دانشگاه‌ها در روند آموزش و یا موفقیت‌های بعد از فارغ‌التحصیلی نقش مستقیم ندارد"؟


آیا این دو نظر، باهم درتضاد نیستند؟

هیچ معلوم نیست انگیزه‌ی این تفکیک‌ها چیست؟ آیا نظم و اخلاق انسانی جامعه، که در همه‌ی تاریخ و در همه جای جهان مجموعه‌ی انسان‌ها، یعنی زن و مرد هستند، تنها با تفکیک جنسی/ جنسیتی حاصل می‌شود؟ اگر چنین است چرا همه‌ی پدیده‌های طبیعت و هستی و رانه‌ی "حیات" مجموعه‌ای از نیروهای مادینه/ نرینه و تعامل طبیعی آنان با یگدیگر است؟

مگر جز این است که قران می‌گوید : "اناخلقناکم من نفس واحده" و یا "اناخلقناکم من ذکرو و انثی"؟ و یا آیا مگر در آخرت در هنگام جزای نیک و بد انسان، حق و حقوق زن و مرد متفاوت است؟

زنان، تا کی باید تاوان اقتدار مردمحور جهانی را با حذف شدن از "زیست برحق و طبیعی"‌شان پس بدهند؟ و تاکی باید "زنان" حذف شوند تا مردان گرفتار مشکلات ناشی از حضور زنان در جامعه نشوند؟ آیا علت را باید از میان برداشت یا معلول را؟


پانویس :

۱. ایسنا: کد خبر: ۸۸۰۸ـ۰۰۶۸۳
۲. ایرنا: خبرگزاری جمهوری اسلامی ‪۲۳/۰۸/۸۸ ـ ارسال خبر: ۱۶:۰۹ ‪جمعه، ۲۲ آبان ۱۳۸۸‬


تاریخ انتشار : ۹ / آذر / ۱۳۸۸

منبع : مدرسه فمینیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین ۰ بار / ایندیزاین
.
  
« قدیمی‌تر | جدیدتر »




موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  مقالات جنبش زنان ۶ shervin 4 4,893 25_11_2011 . 20:08
آخرین ارسال: kimia
  جنبش زنان ایران shervin 2 2,627 25_05_2011 . 02:25
آخرین ارسال: shariati.group
  مقالات جنبش زنان ۵ shervin 10 5,530 03_05_2011 . 14:40
آخرین ارسال: مهراوه
  مقالات جنبش زنان ۴ shervin 4 3,744 07_02_2011 . 19:44
آخرین ارسال: مهراوه
  مقالات جنبش زنان ۲ shervin 10 8,041 03_02_2011 . 20:39
آخرین ارسال: مهراوه
  مقالات جنبش زنان ۱ shervin 10 7,665 27_01_2011 . 00:31
آخرین ارسال: مهراوه

  • مشاهده‌ی نسخه‌ی قابل چاپ
  • مشترک شدن در این موضوع
پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان

خانه بازگشت به بالا خوراک انجمن‌های تالار خوراک کلی تالار

kanoun
کانون آرمان شریعتی
قدرت‌گرفته از : مای بی بی
پشتیبانی از سایت : مای بی بی فارسی
فارسی‌سازی انجمن : پشتیبانی مای بی بی ایران
شبکه شریعتی در تلگرام _ سایت مرکزی شاندل _ تالار گفتمان جدید
جدید new
تلگرام
خبرنامه خبرنامه
.
حالت خطی
حالت موضوعی