تاکنون از شریعتی، اندیشه و راه او بسیار گفتهاند و میگویند. تقریباً هر ساله به مناسبت سالگرد هجرت و شهادت شریعتی ویژهنامههای گوناگون از طرف پیروان او، و نیز نقدهای گوناگون از سوی موافقان و مخالفان او انتشار مییابد، اما کمتر مقاله و سخنرانی و یا ویژهنامهای دیده میشود که توانسته باشد چراییی تکیه به شریعتی در شرایط فعلی، و نیز نیاز جامعهی امروزین ما به شریعتی را توضیح دهد، و اگر هم در این رابطه سخن گفتهاند و یا نوشتهاند، نمیتوان با تکیه بر آنها راه و رسمی نوین ترسیم کرد، و به تداوم راه شریعتی، که خود به تنهایی بخاطر تلاشهای پر ارجاش سنتی ماندگار را به یاد گار گذاشت، پرداخت. ما در این مقاله برای اولین بار بر آن شدیم تا نشان دهیم که جامعهی ما و ما چه نیازی به شریعتی، اندیشه، و راه او داریم. تا شاید از این رهگذر راهی برای نجات و رهاییی جامعه پیدا کنیم.
نیاز جامعهی ما به شریعتی
۱. نان:
حیاتیترین نیاز جامعهی ما، که باعث گردید تا تودههای میهنمان را از بسیاری از ارزشهای انسانی و متعالی دور نگه داشته و آنها را از توجه به نیازهای روحی، معنوی، و متعالیی درونیی خویش وا بدارد، نیاز به "نان" و نیاز به معیشت اقتصادی و نیاز به بر خورداری از مواهب مادیی روزانهی زندگی است. نیازهای اقتصادیی جامعه، از قبیل نان، مسکن، داشتن شغل مناسب، امنیت شغلی، درآمد مکفی، تفریحات سالم، و نهایتاً برخورداری از یک زندگیی انسانی و شرافتمندانه، و از بین رفتن استثمار مضاعف و ستم وحشتناک طبقاتی، از اولیترین و حیاتیترین نیاز بیش از ۷۰ در صد از جامعهی ما میباشد. بدون پاسخ به این نیاز اساسیی جامعه، مردم ما هرگز به نجات و رهایی نخواهند رسید.
۲. آزادی:
آزادی به عنوان اصلی جداییناپذیر از سرشت آدمی، که آدمی با آن پای به هستی گذاشت، به عنوان یک نیاز اساسی، در کنار "نان" (معیشت اقتصادی)، لازم و ملزوم هم هستند. بدون وجود آزادی، و به تعبیری با وجود استبداد، بسیاری از استعدادهای درونیی انسانهایی که میخواهند جهت رشد و رهاییی خویش تلاش نمایند، منفعل گشته، و خاصیت بالندگی و تبلور خویش را از دست میدهند، و به قول شریعتی، هر کس که بخواهد آزادی را از آدمی بگیرد، دیگر هیچ چیز ندارد که به او بدهد. بنابراین، آزادی یک عطیهی الهی است، و همهی انسانها از هر رنگ و نژاد و مذهب که باشند، باید از آن بر خوردار شوند. در واقع "نان و آزادی" به عنوان دو شاهبال هستیی انسان، لازمهی رشد، تعالی، و تبلور استعدادهای درونیی آدمی هستند.
۳. فرهنگ:
در جامعهی ما بخاطر حاکمیت استبداد مذهبی، و به خاطر تحمیل فقر و استبداد، و به خاطر سرکوب شدید فعالیتهای فرهنگی و فکری، و اعمال فرهنگ ارتجاعی از یکسو، و تهاجم گستردهی فرهنگهای سرمایهداری و نو لیبرالی از سوی دیگر، از سطوح بالای روشنفکری تا لایههای میانی و تحتانیی آن، از نوعی سردرگمی و بیثباتیی فرهنگی رنج میبرد. بهگونهای که هنوز روشنفکران، نویسندگان، محققین، و تمامی دردمندانی که میخواهند صادقانه کاری برای جامعه انجام دهند، موفق نگشتهاند تا فرهنگی که بتواند منجر به هویتیابیی جامعهی ما در تقابل با مشکلات فرهنگی معاصر باشد، را ارائه دهند. این است که، جامعهی ما در کنار مسئلهی نان و آزادی، شدیداً به پالایش فرهنگی، که بتواند با ارزشهای انسانی در اشکالی نوین و مدرن، و بهگونهای که با تاریخ میهنمان هماهنگی داشته باشد، نیازمند است.
سه اصل اساسی و بنیادین فوق، که لازمهی رشد و تعالی آدمی است، و نیاز حقیقی و واقعیی امروزین جامعهی ما است، شریعتی در آنجایی که از زندگی تعریف ارائه میدهد، با ایمان تمام اعلام میکند. او میگوید که، از نظر من، زندگی عبارت است از نان، فرهنگ، آزادی، ایمان، و دوست داشتن. برای شریعتی زندگی بدون اینها هیچ مفهومی نداشت. بیشک پس از نان، آزادی، و فرهنگ، مردم ما به ایمان و دوست داشتن نیز شدیداً نیازمندند، اما تا زمانی که این سه مقولهی بسیار حیاتی، یعنی نان، آزادی، و فرهنگ نباشند، چگونه میتوان از ایمان و دوست داشتن سخن گفت. در جامعهای که حتی بسیاری از مردم باایمان آن میگویند: آری خدا خوب است، اما اول پول و بعد خدا، و نیز در جامعهای که مشکلاتی نظیر فقر و نابرابری، ستم وحشتناک طبقاتی، و همچنین وجود استبداد، ستم سیاسی، فقدان آزادی، و نهایتاً بحران و بیهویتیی فرهنگی بیداد میکند، و بسیاری از مردم آن حاضرند برای نجات خویش و تامین نیازهای اولیهی روزانه، حتی زن و فرزندان و نزدیکان خویش را قربانی کنند، چگونه میتوان از دوست داشتن همسایهها و دوست داشتن دیگران سخن گفت!!!! و از ایمان حرف زد. مگر نشنیدهام که "فقر همسایهی دیوار به دیوار کفر هست"، و "هرگاه فقر از دری وارد شود، ایمان از دری دیگر خارج میشود".
سازماندهی و سازمانیابی :
جامعهای که پراکنده است، و تودهای آن سازمانیافته نیستند، بر فرض اینکه بخواهند برای نان و آزادی مبارزه کنند، چگونه میتوانند به این امر دست یابند. شریعتی خود میگوید: تا زمانیکه جامعه خود نهادینه نشود، همواره به دنبال قهرمانان و منجیان میباشد. شریعتی بهخاطر اینکه تودهها برای رسیدن به برابری و آزادی و آگاهی یا فرهنگ و ایمان و دوست داشتن تلاش کنند، بی صبرانه به دنبال راهی جهت سازماندهی و سازمانیابیی مردم بود، و در این رابطه مدلهایی را نیز جهت سازماندهیی تودهها در "شیعه یک حزب تمام" مطرح کرد. او که خودآگاهی را به عنوان موتور حرکت تاریخ مطرح کرده، و انقلاب قبل از خودآگاهی را فاجعه میدانست، بهخاطر مساعد نبودن جامعه برای ایجاد نهادهای مدنی و تشکلهای مستقل، مدلهایی از سازماندهی و سازمانیابی را مطرح میکند، که شاید برای شرایط امروزین جامعهی ما پاسخی راهگشاه نباشد.
برابری حقوقی :
اقشار مختلف تودههای ما، یعنی زنان، افلیتهای قومی، مذهبی، و ملی، شدیداً از نابرابریی حقوقی رنج میبرند، و حاکمیت فقر و استبداد، و نیز اعمال فرهنگ ارتجاعی و فرقهای توسط مرتجعین حاکم، باعث گردید که نابرابریی حقوقی بهعنوان یکی از معضلات اساسی در جامعه ما محسوب گردد. شریعتی بارها و بارها با تاکید بر اینکه در فلسفهی توحید، که به عنوان جهانبینی از آن نام میبرد و آنرا زیربنای تمامیی مسائل هستی، یعنی انسان، تاریخ، و جامعه میداند، میگوید: از دیدگاه توحیدی هیچ کس نسبت به دیگری برتری ندارد، همه با هم برابرند، و خداوند روح خویش را در همهی انسانها به یکسان دمیده است: زن و مرد، روحانی و جسمانی، مادی و معنوی، دنیا و آخرت، سیاه و سفید، همه و همه از نمودهای یک بودِ مطلقاند، و آن بودِ مطلق، خدا (توحید) میباشد. این است که برابریی حقوقی و آگاهی و آفرینندگی و آزادی و اختیار جز لاینفک وجود آدمی است، همهی انسانها از حقوق برابر بر خوردار میباشند.
نتیجه :
در این قسمت از مقاله میتوان این نتیجه را گرفت که، نیاز جامعهی ما، و نیاز ما به شریعتی و به راه او، نیازهایی است عینی و واقعی، و نه صرفاً یک نیاز مسلکی و ذهنی و یا عاطفی و... شریعتی تمام عمر و هستیی خویش را جهت نشان دادن راههائی که میتواند منجر به پاسخگویی به این نیازها شود، گذاشت. او در طول عمر کوتاه و پربار خویش، سعی کرد تا راهحلهای بومی و علمی را، که هم با تاریخ و فرهنگ ما انطباق داشته باشد و هم از دستآوردهای علمیی جهان معاصر بهرهمند باشد، ارئه دهد. اگرچه راهحلهای شریعتی در بعضی از حوزهها میتواند دارای نقصانهای زیادی باشد، اما دغدغههای شریعتی در تشخیص دردها و نیازهای مردم جامعهی ما، و نیز بسیاری از راهحلهای او، هم واقعی و عینی، و هم دردمندانه و صادقانه بوده است. و اکنون این ما هستیم که میبایست با تاکید بر دغدغهها و آرزوهای او، و با الهام از راهحلهای او، و بر طرف کردن نقصانهای آن، برای نجات و رهائیی مردم ستمدیدهی جامعهی ما تلاش کنیم.
ویژگیهای دیگر شریعتی :
ویژگیهای دیگر شریعتی که امروز میتوان با الهام از آنها جامعه را گامهایی به جلو برد عبارتند از:
چند بعدی و سیال بودن اندیشه شریعتی
اندیشه و تفکر شریعتی، در عین سیالیت و عدم در جا زدن، و نیز مخالقت شدید با دگماتیسم، دارای ابعاد گوناگون نیز بود. ابعادی که با تکیه بر آنها به نیازهای متنوع انسانها پاسخ گفته میشود. اندیشه و اعتقاد شریعتی، که انسانی مبارز، عارف مسلک، و انقلابی نیز بود، در حوزههای متفاوت عبارت بوده است از:
۱. در عرصهی اعتقادی، شریعتی به توحید، به عنوان جهانبینی، و اومانیسم توحیدی، و عرفان اجتماعی باور داشت. در واقع این اعتقادات به مثابهی محکمات اندیشهی شریعتی محسوب میشوند، و بدون تکیه به آنها نمیتوان از شریعتی و راه او سخن گفت.
۲. در عرصه تاریخی، شریعتی معتقد به مبارزهی طبقاتی در تاریخ بود. او در تفسیر خویش از تاریخ، مبارزهی طبقاتی را اساس میداند. اگر چه او خود آگاهی را موتور حرکت تاریخ میداند، اما جنگ مابین هابیل و قابیل را، که هر دو از یک نژاد، خانواده، مذهب، و فرهنگ هستند، جنگی طبقاتی میداند، و براین باور است که مادامیکه تضادهای طبقاتی در جوامع باقی باشند، نمیتوان از آزادی و دموکراسی، برابری حقوقی، فرهنگ متعالی، و اصالت انسان، به مفهوم حقیقیی آن، سخن گفت.
۳. در عرصهی فرهنگی، شریعتی به پالایش فرهنگی، و بازگشت به خویشتن ایرانی ـ اسلامی باور داشت. در این رابطه، شریعتی اعتقاد داشت که نمیتوان ایران و اسلام را جدای از هم، و در تقابل با یکدیگر، مطرح کرد، بلکه به باور او تمدن ایرانی ـ اسلامی، میراث تاریخیی جامعهی ما است، و باید پالایش فرهنگی در این راستا انجام گیرد.
این است که در عرصهی اعتقادی، تاریخی، و پالایش فرهنگی، نیز، جامعهی ما شدیداً به شریعتی، راه، و اندیشهی او نیازمند است. در واقع، اگر اغراق نکرده باشیم، با تکیه و اصلاح و تکمیل آن ما میتوانیم به نوعی از هویتیابیی تاریخی، اجتماعی، و ملی دست یابیم. نیازی که بهخاطر گسست فرهنگی، حاکمیت ارتجاع مذهبی، از بین رفتن ارزشهای انسانی و اجتماعی، شدیداً حس میشود. مردم جامعهی ما، که امروز در محاصرهی سنتگرایان فقاهتی و سرمایهداری جهانی قرار دارند، جهت هویتیابیی خویش نیازمند به علائم روشن و پایداری هستند، که با تکیه بر آنها، و با چنگ زدن به آنها، راه خویش را پیدا کنند.
پیروان شریعتی
تاکنون از شریعتی و ویژگیهای راه و اندیشهی او سخن گفتیم، و از انطباق نیازهای جامعه به این راه و اندیشه حرف زدیم، اکنون بنگریم که پیروان شریعتی و راه او تاکنون چه کردند و اکنون چه باید بکنند.
در اواخر حیات شریعتی، و پس از شهادت او، پیروان شریعتی به پیروی از راه او و گام نهادن در مسیر پاسخگویی به دغدغهها و آرزوهای او، و نیز در تداوم بخشیدن راه او، که بر خودآگاهی و منافع تودهها برای رسیدن به آزادی، برابری، و عرفان تاکید داشت، اقدام به برپاییی تشکلها و سازمانهای سیاسی نمودند. این سازمانها و گروهها در سالهای پیش از انقلاب بهمن، و پس از آن، در دهههای ۵۰ و ۶۰، هر کدام توانستند به فراخور توان خویش فعالیتهای فکری، سیاسی، و تشکیلاتی انجام دهند. اما پس از تثبیت ارتجاع مذهبی و از بین رفتن آزادیهای نیمبند سیاسی در جامعه، نظیر سایرسازمانهای سیاسی در ایران، متحمل ضرباتی سنگین شده، و فعالیتهای آنها بهتدریج متوقف شد.
گروهها وسازمانهایی که، به پیروی از شریعتی و تداوم راه او تشکیل شدند، به قرار زیر بودند:
۱. کانون ابلاغ اندیشههای شریعتی (ارشاد)
۲. سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین (آرمان مستصعفین)
۳. موحدین انقلابی
۴. سازمان مهاجرین
۵. سازمان پیشتازان حکومت قسط اسلامی
۶. کانون توحیدی حدید. و...
تمامیی این جریانات به پیروی از اندیشهی شریعتی، خط مشی آگاهیبخش، و فعالیت عقیدتی ـ سیاسی را در دستور کار خویش قرار دادند، و تا زمانی که باقی ماندند، بر این راه و رسم پای فشردند.
در این میان جریانی نیز در اوایل انقلاب بهوجود آمد که بر مبارزهی مسلحانه تکیه کرد، و شروع کرد به ترور چهرههای سرشناش رژیم جمهوری اسلامی. این جریان که "فرقان" نام داشت، در اوایل انقلاب بهمن ناماش به خاطر انتصاب به شریعتی و نیز ترورهای انجام داده، حتی بیشتر از مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق بر سر زبانها افتاد. فرقان بر این باور بود که ارتجاع مذهبی بههیچوجه این حق را ندارد که خود را به شریعتی منتصب کرده و از اندیشه و افکار او سوءاستفاده نماید. هم چنین اعتقاد داشت که روحانیت و آخوندیسم به خاطر تبهکاریهای ذاتیشان، برای جامعه و مردم ایران جز فاجعه چیزی به بار نخواهند آورد. به همین خاطر اصطلاح "آخوندیسم تبهکار" را همواره مطرح میکرد.
به هر حال بسیاری از جریانات عقیدتی ـ سیاسیی طرفدار شریعتی توانستند اقدام به انتشار آثار تئوریک و اعتقادی در راستای تداوم راه شریعتی نمایند. برخی از این آثار هنوز قابل دسترسی است، و بهطور نمونه میتوان به
سایت پویا، در بخش هواداران شریعتی، مراجعه کرد. همچنین بخش اعظم این سازمانها توانستند از طریق اتخاذ مواضع و مرزبندیهای روشن سیاسی، مرزهای خویش را با اسلام ارتجاعی، حاکمیت سیاسی در ایران، و نیز لیبرالیسم ترسیم کنند.
علیرغم اینکه این جریانات توانستند صادقانه مبارزه نمایند، و خود را تسلیم ارتجاع مذهبی حاکم ننمایند، اما بهخاطر حاکمیت مجدد استبداد و دیکتاتوری در ایران، و بهخاطر شروع مبارزهی مسلحانه توسط مجاهدین خلق و برخی گروههای دیگر، و بهوجود آمدن اختناق و سرکوب مضاعف سیاسی، شانس ارتقاء و رشد را نیافته، و بهتدریج از صحنهی سیاسی، به لحاظ عملی و خط حرکتی، حذف گشتند.
برخی از افراد و گروههایی، که در این رابطه به خارج از کشور مهاجرت کردند، تلاش کردند تا در راستای تداوم راه و اندیشهی شریعتی فعالیت کنند، و دست به تجمعات، تشکلات، انجمنها، و محافل گوناگون زده، تا راه اتحاد و مبارزه را تجربه نمایند.
در داخل نیز پس از بهوجود آمدن موج اصلاحات و اصلاحطلبی، برخی از نیروهای سابق معتقد به راه شریعتی، که بخشاً نیز در سازمانهای سیاسی فعالیت میکردند، بهتدریج از آراء و افکار انقلابیی شریعتی فاصله گرفته، و به صف اصلاحطلبان پیوستند. این افراد و یا جریانات در همکاری با برخی از نیروهای نهضت آزادی و ملیون، جریان ملی ـ مذهبی را بهوجود آوردند. این نیروها و افراد در تلاش بر آمدند تا از راه و اندیشهی شریعتی، که راهی انقلابی و سوسیالیستی است، قرائت و رویکردی اصلاحطلبانه، دموکراتمآبانه و لیبرالی ارائه دهند، که البته در این کار موفق نشدند. زیرا مرزهای شریعتی در رابطه با رفرم و لیبرالیسم مرزهای روشنی است. و شریعتی به رفرم و اصلاح تنها در کادر انقلاب باور داشته، و دموکراسی را همواره منهای بورژوازی و لیبرالیسم طرح میکرد، و در تحلیل نهایی، معلم شریعتی دموکراسی و سوسیالیسم را لازم و ملزوم هم میدید، و این مسئله را در "کتاب خودسازیی انقلابی"، در بخش "عرفان، برابری، و آزادی" با صراحت توضیح داده است.
جریانات پیرو راه شریعتی اگر چه توانستند خطمشیی آگاهیبخش را به عنوان یک مشیی سیاسی در مقابل خطمشیی مسلحانه مطرح کنند، اما بهخاطر نداشتن استراتژیی رئال و خط حرکتیی روشن سیاسی، نتوانستند از خویش سنت مبارزاتیی استواری بر جای گذارند. زیرا، مشیی آگاهیبخش و خودآگاهی دادن به تودهها، آنگاه که در ملاء اجتماعی نباشد، و در غیاب تودهها و مبارزات جاری و عینیی آنها بخواهد انجام گیرد، هیچگاه تبدیل به سنت مبارزاتی نشده، و خصلت تودهای و اجتماعی به خود نمیگیرد . البته در این میان وجود استبداد و اختناق، بازداشت و شکنجه و اعدام رهبران، اعضاء، و هواداران سازمانهای سیاسی، و نهایتاً خروج بسیاری از نیروها به خارج از کشور را نیز نباید از یاد برد. اما این امر شرط قضیه هست، و اصل همان عدم تودهای و اجتماعی شدن مبارزات سیاسیی آنها است.
پیروان شریعتی اکنون چه باید بکنند
۱. حضور در مبارزات جاری تودهها :
لازم است تا پیروان شریعتی با شناخت درست اندیشه و راه شریعتی، یعنی عرفان، برابری، وآزادی، و در واقع، نان، آزادی، فرهنگ، ایمان، و دوست داشتن، بیمهابا در مبارزات جاریی تودهها، در هر کجا که هست، شرکت جوییم. در مبارزات کارگران، دانشجویان، معلمان، زنان، پرستاران، جوانان، اقلیتهای قومی و مذهبی، روشنفکران، نویسندگان، روزنامهنگاران و... شرکت صادقانه و آگاهانه و بدون چشمداشت، هر کجا که مبارزهای به منظور دستیابی به عدالت، آزادی، و کسب حقوق برابر وجود دارد، حضور داشته باشیم. زیرا آرزوها و دغدغههای شریعتی را چیزی جز این امور تشکیل نمیداد.
۲. تلاش درجهت تعمیق نهادها و تشکلهای مستقل تودهای
اساسیترین وظیفهی پیروان شریعتی، در هنگام حضور در مبارزات جاریی تودها، امر سازماندهی و سازمانیابیی مبارزات جاریی آنها است. میبایست راه رسیدن به اهداف مبارزاتی، که چیزی جز اتحاد و همبستگی و پیشبرد مسولیت مشترک، آنهم در غالب نهادها و تشکلهای مستقل در جامعه نیست، را آموخت و آموزاند. در واقع تا زمانی که نهادها و تشکلهای مستقل در جامعه شکل نگیرند، مبارزهی قانونمند با استبداد نیز معنی ندارد، و دستیابی به مطالبات آنها نیز امکانپذیر نیست. بنابراین تعمیق و تقویت نهادهای مستقل، از جمله وظایف و "چه باید کرد"های کنونیی پیروان شریعتی میباشد.
۳. فعالیت گروهی و جمعی در راستای ایجاد تشکیلات سراسری
یکی از مشکلات بسیار جدیی جامعهی ما، در شرایط فعلی، تشکلگریزی، عدم تشکلپذیری، و فعالیتهای فردی و پراکنده است. اگرچه دشمنان مردم ما، یعنی طبقات حاکم و استثمارگر در ایران، هر کدام به خاطر دستیابی به منافع استثمارگرانه و استبدادیشان دارای نهادها، تشکیلات، و احزاب خویش هستند، اما در صف دوستان مردم، تفرقه و عدم تشکلپذیری بیداد میکند. روشنفکران، مبارزین، صاحبنظران، و نیز افراد مسئول در جامعه، بسیارند، اما بنا به دلائل متعدد، و شاید بعضاً به دلیل فردگراییی مفرط و خودمحوری و یا عدم داشتن تجربه و صبر و حوصله در کار مشترک، ملاحظه میشود که در جامعه عدم فعالیتهای گروهی و جمعی به شدت ریشه دوانده است. اعتماد مطلق به خرد فردی، و عدم اعتقاد به خرد جمعی، منجر به نوعی فردگرایی و اندیویدوآلیسم غیرمسولانه شده است. زیرا، از نظر اصولی آنگاه که فردیت در تقابل با فرهنگهای قبایلی و مناسبات استبدادی و توتالیتر در جامعه شکل میگیرد، میباید خود زمینهساز نوعی کار و فعالیت مشترک برای ایجاد آلترناتیو مناسب در مقابل استبداد و روابط قومی و قبایلی شود. و آن روابط که همان روابط دموکراتیک است، تنها و تنها در کار مشترک جمعی تبارز مییابد. البته باید فوراً اضافه کنیم که در این امر وجود استبداد مطلقه همواره نقش بهسزایی داشته و دارد، زیرا همواره در مقابل فعالیتهای مستقل از حاکمییت حساسیت فوقالعاده نشان داده، و به سرکوب آنها پرداخته است. اما نباید هیچگاه تسلیم شرایط شد، و از طریق فرافکنی، که آن هم سنت ارتجاع مذهبیی حاکم است، از زیر بار این مسولیت خطیر شانه خالی کرد. آنانی که سالیان طولانی در این راه گام بر داشتند، میدانند که کار گروهی و جمعی، بهویژه در میان انسانهائی که خود دارای منزلت، فردیت، و استقلال نظری و فکری شدند، کار آسانی نیست، اما ظرافت کار نیز در همین جا است. اگر افراد اینچنانی بتوانند در جامعه کار گروهی و جمعی کنند، میتوانند منشاء تغییر و تحولی اساسی باشند، و از خود سنت اجتماعی و خط حرکتیی بالنده ارائه دهند.
این است که، تلاش در جهت کار گروهی و جمعی، از دیگر وظایف پیروان شریعتی است. اما این تلاشها باید جهتمند باشد. باید این حرکتهای مشترک و جمعی، ما را به سمت یک تشکیلات سراسری رهنمون باشد. تشکیلاتی که دارای اهداف استراتژیک مشخص مبارزاتی است، و میتواند بخش وسیعی از طرفداران استقلال، آزادی، و سوسیالیسم را، با الهام از محکمات اندیشهی شریعتی، در درون خویش جمع کند. این تشکیلات سراسری یک شبه بهوجود نمیآید، بلکه از دل فعالیتهای گروهی و جمعی است که میتوان با صبر و حوصله و درایت و کاردانی به آن تشکیلات سراسری راه برد .
درجهبندیی مجدد تضادها :
اکنون بیش از ۳۰ سال از شهادت شریعتی میگذرد، و در این ۳۰ سال بسیاری مسائل در سطح حهانی و داخلی تغییر کرده است. در سطح جهانی، بلوک شرق (سوسیالیسم موجود) فروپاشیده، و امپریالیسم امریکا یکهتاز میدان شد. مبارزات ملی و ناسیونالیستی در خاور میانه به شدت تضعیف شده است، و نئولیبرالیسم و جهانیسازی(گلوبالیزیشن) در جهان حاکم شد. بنیادگراییی اسلامی بعد از فروپاشیی شوروی به عنوان اصلیترین دشمن امپریالیسم امریکا و متحداناش قلمداد گردید، و امپریالیسم امریکا و متحدیناش با توسل به این حربه به چندین نقطهی جهان حمله کرده، و یا برخی از کشورها را به اشغال خود در آوردند. در ایران، ارتجاع مذهبی، که در عصر شریعتی به عنوان دشمن فرعی بود، بر جامعه حاکم شد، و جزء دشمن اصلی شد. برخی از جریانات مترقیی آن زمان الآن به جریانات ارتجاعی تبدیل شده، و در کنار امپریالیسم امریکا پهلو گرفتند. لیبرالیسم، که آن زمان در مقابل سوسیالیسم بسیار زبون و گوشهگیر بود، الآن خود را تنها آلترناتیو میداند، و سخنگوی آن، فوکویاما، استقرار آنرا به عنوان آغاز "پایان تاریخ"، مطرح کرده است. همهی این مسائل باعث میشود تا پیروان شریعتی به درحهبندیی مجدد تضادهای احتماعی پرداخته، و درحهبندیی این تضادها، و نحوهی برخورد با آنها را، توضییح دهند. از این طریق، میتوانیم از سیل شبهه و توهمی که از همه سو بر سر مردم میهنمان میبارد، در امان باشیم. درجهبندیی تضادها با تکیه بر محکمات اندیشهی شریعتی، که در کنار آن مواضع ضد امپریالیستی، ضد استبدادی، ضد استثماری و ضد ارتجاعی موج میزند، یکی از وظایف پیروان او میباشد.
آری، ویژهنامهی امسال شریعتی را ما میتوانیم با تاکید بر نیازهای جامعه، و متمرکز شدن بر آن نیازها، و طرح مجدد آرمانهای شریعتی و رهنمودهای او، انتشار دهیم، و از این ویزهنامه بهعنوان نامهای که به طرح "چه باید کرد"های مشخص میپردازد، استفاده کنیم. اگر محتوا و یا مضمون این "چه باید کرد"ها را قبول نداریم، و یا آنها را ناقص میدانیم، بهصورتِ فعال با آنها برخورد کنیم، و اگر پیرو صدیق راه شریعیی هستیم، بدانیم که دیگر زمان آن رسیده است که به دنبال ایجاد خط حرکتیی فعالی، که بتواند با تکیه بر محکمات اندیشهی شریعتی، از یکسو جو شبهه و توهم را بشکند، و از سوی دیگر طیف وسیع پیروان او را در خود متشکل کند، باشیم. خط حرکتی و تشکیلاتیای که بتواند در راستای تحقق واقعیی معنای زندگی از زبان شریعتی، یعنی نان، آزادی، فرهنگ، ایمان، و دوست داشتن، کوشا باشد. به امید آن روز.