مقالاتی درباره شریعتی ۱۲
01_08_2014 . 20:46
#1
مقالاتی درباره شریعتی ۱۲
صورت کلی





سری دوازدهم : زن


فهرست مقالات :

شریعتی به آزادی‌ی زن معتقد نبود / شهلا لاهیجی
شریعتی زنان را به آزادی و رهایی دعوت کرد / پروین بختیارنژاد
دوگانه‌ی زنِ "اَثیری _ لَکاته" در "باغِ ابسرواتوآر" / سمانه خادمی
آیا دکتر شریعتی برای زنِ امروز، حرفی برای گفتن دارد؟ / فاطمه صادقی
گفتمانِ شریعتی : دغدغه‌ی فقدانِ هویتِ زن ایرانی در سایه‌ی مدرنیته‌ی غرب / آزاده دواچی


ــــــــــــــــــــــــــــــ
.
01_08_2014 . 20:51
#2
شریعتی به آزادی‌ی زن معتقد نبود



نام مقاله : شریعتی به آزادی‌ی زن معتقد نبود

نویسنده : شهلا لاهیجی

موضوع : _____


آراء دکتر علی شریعتی و تفسیرهای روزآمد وی در مورد مذهب تشیع، رسالت پیامبر، و تاریخ اسلام و مسایلی نظیر این‌ها، تفسیرهایی چند وجهی و قابل تأمل است. تأثیر اندیشه‌های شریعتی ــ که عمدتاَ از طریق سخنرانی‌های پُرشور و جذاب وی در حسینیه ارشاد و دانشگاه‌های سراسر کشور صورت می‌گرفت ــ بر شکل‌گیری و تقویت اسلام انقلابی و "تشیع سرخ" در ایران نیز قابل انکار نیست. نفوذ آراء ایشان به حدی گسترش یافته بود که سر انجام برخی از نیروهای سنتی را نیز به واکنش علیه آموزه‌های دینی‌اش وا داشت. دکتر شریعتی هم‌چنین در سازماندهی و راهبری یک موج فکری و اجتماعی وسیع در کشور نیز موفق بود با این حال، هنگامی که تفسیرهای ایشان به شناخت و تعریف انسان ــ و به‌خصوص به زنان ــ می‌رسد، قضیه تا حدودی متفاوت می‌شود. دکتر شریعتی در چهارچوب نگاه و فلسفه‌ی بومی گرای خود، انسان را به چند نوع و گونه‌ی متفاوت تقسیم می‌کند: انسان مظلوم / انسان ظالم، انسان متقی / غیرمتقی، یا انسان غربی / انسان غیر غربی. ایشان هم‌چنین زنان را نیز به سه دسته‌ی مشخص تقسیم می‌کند یعنی: زنان سنتی، زنان فاضل و زنان متجدد. در باور دکتر شریعتی زن متجدد به معنی زنی غرب‌گرا، و پشت کرده به اصالت است، یعنی حامل و نماینده‌ی فرهنگ و ارزش‌های بیگانه و غیربومی است. البته دکتر شریعتی بر خلاف برخی دیگر از مفسران، هیچگاه مستقیما انگ فساد به زن متجدد وارد نکرد، اما او زن متجدد را به تلویح و به‌طور غیرمستقیم، مسبب فساد‌های جامعه می‌دانست. نمود بارز الگوسازی از زن ـ که نقطه متضاد زن متجدد به حساب می‌آمد ـ در واقع الگویی از پیش تعریف شده و کاملاً روشن، برای زن ایرانی است که در کتاب معروف خود "فاطمه، فاطمه است" تبیین کرده است.

زنان با فضیلت در نگاه شریعتی، زنان متدین و بومی‌گرا هستند. آنهایی که به اصالت و "خویشتن خویش" یعنی خودِ ایرانی ـ شرقی‌شان بازگشته‌اند یا هرگز از آن جدا نشده اند. زنان متقدم را هم می‌توان در تفسیر شریعتی زنان پیشرو معنی کرد، زنانی که البته معلوم نیست واقعاَ در چه زمینه‌ای پیشرو هستند. از سوی دیگر هم مشخص نیست که زن بافضیلت از نگاه چه کسی، قرار است بافضیلت باشد آیا از نگاه مردم یا از نگاه حکومت، یا از منظر تاریخ؟ زنی که با تعریف یک فرد هوادار شریعتی، بافضیلت ارزیابی می‌شود، آیا از نگاه فرد دیگری می‌تواند "متجدد" شناخته شود، و بالعکس؟

به باور من چنین تقسیم بندی‌های قالبی از انسان‌های یک جامعه، در فرهنگ و تاریخ کشور ما همواره آغازی برای تقسیم جامعه به "دوست و دشمن" بوده است و مهم‌تر از آن اینکه، زاویه نگرش فرد در این تعریف نقش بسزایی دارد. از سوی دیگر باید گفت تفکیک انسان‌ها در گروه بندی هایی با ارزش گذاری‌های دوبُنی "بد / خوب"، "غرب‌گرا / بومی گرا" آن‌چنان که شریعتی در تفسیرها و آثارش صورتبندی کرد حداقل در عصری پوپریسم کاری شگفت انگیز است. در واقع شریعتی با این تقسیم‌بندی می‌گوید که زنان یا باید فاضل باشند یا سنتی و متقدم، و اگر این دو نباشند بی‌ شک متجدد و غرب زده هستند. حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا یک زن نمی‌تواند هم متجدد باشد هم با فضیلت. در دوره و زمانه‌ای که نه فقط در ایران حتی به کشور‌های همسایه نگاه کنیم می‌بینیم نقشی که زنان با فضیلت و متجدد آن کشور‌ها در پیشبرد فرهنگ آن جوامع بازی می‌کنند، چگونه است.

نگرش دکتر علی شریعتی به جهان پیرامونش در واقع یک نگاه ایدئولوژی زده بود که دامن تعریف ایشان از زنان را هم گرفته بود. در اندیشه دکتر شریعتی، غرب به کلی نفی می‌شود، چرا که او غرب را مسبب تمام نواقص، کاستی‌ها و فساد می‌دانست. این نگاه یک طرفه به غرب فراموش می‌کند که نمی‌توان دستاورد‌های غرب را به‌خصوص در حوزه علوم انسانی نادیده گرفت. نمی‌توان از دموکراسی حرف زد و از "جان لاک" سخن نگفت. نمی‌توان از حقوق اقلیت در جامعه سخن گفت و "استوارت میل" را فراموش کرد. نفی تمام آنچه غرب به آن دست یافته در بهترین صورت تنها منجر به آن خواهد شد که ما، راه قبلا پیموده آنان را دوباره بپیماییم. دکتر شریعتی در نفی غرب تا بدان جا پیش رفت که عبارت نامانوس "بازگشت به خویشتن خویش" را مطرح کرد. اما هرگز مشخص نکرد بازگشت از چه چیزی به کدام خویشتن؟

شاید زمانی دکتر شریعتی توانست یک موج نو در اندیشه دینی و اجتماعی را با موفقیت سازماندهی کند ولی حتی آن زمان هم برای من و امثال من دردناک بود که می‌دیدم در عمل، آن موج فکری، زنان را به دو گروه تقسیم می‌کند. خط قرمز آن موج اسلام سیاسی و انقلابی، به‌طور مشخص، "پوشش زنان" بود. اگر دکتر شریعتی در یک نظریه، زنان را به این سه گروه متقدم، بافضیلت و متجدد تقسیم کرد اما در عمل، هواداران دکتر شریعتی با نگاه تقلیل گرایانه، زنان را به دو دسته بر مبنای پوشش‌‌شان تقسیم می‌کردند، یعنی دو گروه مجزا: گروه خوب (که یونیفرم پوش بود) و گروه بد (که غیریونیفرم پوش بود)؛ و یا زن "خوب و بافضیلت"، و زن "بد متجدد و سطحی".

البته از فردای خاموشی دکتر شریعتی تا به کنون بحث‌های بسیار متنوعی در مورد رویکرد و نگاه ایشان نسبت به زنان و الگوی مورد نظر وی از زن مسلمان، در جامعه ما مطرح شده است. اما برای من (در زمانی که جوان‌تر بودم و به دنبال راه برون رفتی می‌گشتم)، هر چند که مطالعه‌ی کتاب تحسین شده‌ی "فاطمه، فاطمه است" شریعتی، جذاب بود. ولی حقیقتش این است که نتوانستم از مباحث مطرح شده در کتاب، دستمایه‌ای برای زندگی خودم به عنوان یک زن، استخراج کنم. آن موقع‌ها در یکی از شهرستان‌های جنوب کشور زندگی می‌کردم و با سختی توانستم این کتاب را پیدا کنم و بخوانم، اما پس از خواندن، باید بگویم که ناامید شدم، چون که با تمام سعی و تلاشی که صرف کردم اما موفق نشدم از محتوای آن، چیزی بیاموزم. شریعتی به آزادی زن (با تعریفی که ما امروز از آزادی داریم یعنی آزادی در انتخاب) معتقد نبود.

دکتر شریعتی، تنها در کتاب "فاطمه، فاطمه است" از زن سخن گفته است که در این کتاب هم تنها به نفی آنچه فاطمه نیست، پرداخته‌ و نه به اثبات آنچه فاطمه هست. در ثانی او در این اثر، هرگز به تعریف یا بازتعریف مبانی حقوق زنان نمی‌پردازد. می‌توان با قاطعیت گفت که دکتر شریعتی در این کتاب، در واقع هیچ تعریفی از فاطمه به دست نمی‌دهد و تنها به نفی آنچه فاطمه نیست، می‌پردازد و در نهایت به آنجا می‌رسد که "فاطمه تنها فاطمه است." در حالی که حضرت فاطمه یکی از شگفت‌انگیزترین شخصیت‌های سیاسی ـ مذهبی تاریخ شیعه بوده است. زیرا برای نخستین بار در تاریخ جهان، تبار یک قوم یا بخش بزرگی از پیروان یک مذهب(شیعه) از یک زن انتقال یافته است. اما متاسفانه دکتر شریعتی در کتاب خود حتی به این موضوع هم نمی‌پردازد، و نیز به این‌که چنین زنی، واقعاً چه خصلت‌های ویژه‌ و مشخصی داشته است بلکه به این مسئله پرداخته شده که فاطمه چه چیزهایی نیست. بنابراین، چنین نگاهی به زن، نمی‌توانست برای من که در آن زمان جوانی ام، در پی راهی برای آگاهی و شناخت از جایگاه واقعی خودم ــ به عنوان یک زن ــ بودم، جذب کننده باشد.


تاریخ انتشار: ۰۰ / تیر / ۱۳۹۰

منبع : فیس‌بوک مدرسه فمینیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : ۰ بار / شروین / ایندیزاین
.
01_08_2014 . 20:54
#3
شریعتی زنان را به آزادی و رهایی دعوت کرد
[تصویر: http://talar.shandel.info/photo/bakhtiar.jpg]


نام مقاله : شریعتی زنان را به آزادی و رهایی دعوت کرد

نویسنده : پروین بختیارنژاد

موضوع : نقدی بر نظراتِ شهلا لاهیجی


"شریعتی به آزادی زنان اعتقادی نداشت". این عنوان یادداشت کوتاه خانم شهلا لاهیجی در نقد نگاه و گفتگوی شریعتی با زنان است . وی در در یادداشت کوتاهی بدون آوردن حتی یک فاکت و فقط به استناد خواندن کتاب فاطمه فاطمه است آن هم در سال‌های جوانی انتقاداتی را روانه آرای شریعتی می‌کند. در این یادداشت کوتاه خانم لاهیجی (منتشره در مدرسه فمینیستی) به این موارد اشاره می‌کند:

۱. شریعتی در فلسفه بومی گرای خود انسان را به چند نوع و گونه متفاوت تقسیم می‌کند . انسان مظلوم و انسان ظالم و ... که نماینده فرهنگ و ارزش‌های بیگانه و غیر بومی است.

۲. زنان را به زنان سنتی، زنان فاضل و زنان متجدد تقسیم می‌کرد و زنان با فضیلت، زنان متدین و بومی‌گرایی هستند که به اصالت و خویشتن خویش یعنی خود ایرانی شرقی‌شان بازگشته اند.

۳. در اندیشه شریعتی غرب به کلی نفی می‌شود چرا که غرب را مسبب تمام نواقص و کاستی‌ها می‌دانست . و در نفی غرب آنقدر پیش رفت که عبارت نامانوس بازگشت به خویشتن خویش را مطرح کرد .اما مشخص نکرد بازگشت از چه چیزی و به کدام خویشتن؟

۴. زنان را به زنان یونیفرم پوش خوب و زنان غیر یونیفرم پوش بد و زن متجدد سطحی تقسیم کرد.

این‌ها موارد انتقاد خانم لاهیجی ناشر و نویسنده است. همان‌طور که در آغاز این نوشتار هم اشاره شد ایشان برای طرح این انتقادات حتی یک فاکت هم نمی‌آورد.


حال می‌خواهم از خانم لاهیجی سوال کنم که آیا می‌توان با خواندن یک متن ۵۰ صفحه‌ای از مارکس او را متهم کرد که آراء وی دعوت به سرمایه‌داری بود نه سوسیالیزم؟ آیا می‌توان با خواندن یک سخنرانی از هابرماس اورا به جنگ‌طلبی متهم کرد نه گفتگو؟ آیا بهتر نیست که برای نقد آرا یک متفکر به مطالعه چند کتاب او و بالاتر از آن مجموعه کتاب‌های او، آن هم به‌طور دقیق و با حوصله، اقدام نمود .آیا وقت آن نشده که جامعه را از اظهار نظرات عجولانه و سطحی هشدار داد که سه دهه است ما تاوان نگاه‌های این‌گونه را می‌دهیم .

با این حال من به عنوان کسی که از ۱۵ سالگی شروع به مطالعه کردم و اتفاقاً در آن سال‌های نوجوانی بیش‌تر کتاب‌های شریعتی را خواندم، هیچ متفکری و آراء هیچ روشنفکری را به اندازه شریعتی دردهه ۵۰ در گفتگو با زنان جدی نیافتم .

بگذارید تنها به چند نمونه اشاره کنم، هر چند برای کسانی که کتاب‌های شریعتی را خوانده‌اند این‌ها از بدیهیات است.

شریعتی در مجموعه آثار ۱ (با شما دو تن) در ص ۱۵ از ۱۹ می‌گوید :

"... یک خانواده مسلمان خانواده پدر سالاری است که مرد حاکم مطلق است، خدای خانه است و زن به صورت یک ابزار جنسی در خدمت مرد، بی‌ هیچ شرف و شرافتی، بی‌ هیچ استقلال و اراده ای، بی‌ هیچ نقشی، یک زندانی محترم در حرم..."


شریعتی در م.آ ۲۱ (فاطمه فاطمه است) در صفحه ۱۲۷ از ۲۸۱ می‌گوید :

"... زن در جامعه شرقی از جمله جامعه شبه اسلامی فعلی به نام مذهب و سنت بیش از همه رنج می‌برد و از درس و سواد و بسیار حقوق انسانی و امکانات اجتماعی و ابزاررشد و کمال و پرورش و تغذیه روح و اندیشه محروم است..."


شریعتی در م.آ ۲۱ (فاطمه فاطمه است) ص ۱۲۸ـ۱۳۲ از۲۸۱ می‌گوید :

"... تقوا و عفت زنان را چنین حفظ کردیم، با دیوار و زنجیر، نه به عنوان یک انسان و با اندیشه و شعور و پرورش و شناخت . او را حیوان وحشی تلقی می‌کردیم که تربیت بردار نیست، اهلی نمی‌شود، تنها راه نگه داری‌اش قفس است و هر گاه زنجیر در خانه باز ماند، می‌گریزد .زن به زندانی می‌مانست که نه به مدرسه راه داشت و نه به کتابخانه و نه به جامعه..."


شریعتی در بازگشت به کدام خویشتن در م.آ ۴ ص ۳۶ از ۵۰۸ می‌گوید :

"... به‌هرحال سطح تفکر و شعور و نیاز و توقعش در سطح شماست . وقتی او می‌بیند که در وسط یک سالن سخنرانی پرده کشیده می‌شود اسم سالن هم سالن درس است، علم است، درسطح امروز دانشگاه است، بعد توی پرده باز حجاب دوبله و سوبله هم دارد بعد باز توی حجاب پشت پرده، آن تو می‌رانندش که بمان... وقتی اینطور تحقیر می‌شود او عامل بدبختی و بیچارگی‌اش را آیا مذهب می‌داند یا نه؟..."


تمثیل جالب او از وضعیت دختران جوان این‌چنین است. م.آ۲۱ (فاطمه فاطمه است) ص ۱۴۰ تا ۱۴۲ از ۲۸۱:

"... عروسکی است که در میان دو بچه ریش‌دار نفهم (برادر، پدر / شوهر)‌گیر کرده است..."


شریعتی در م .آ ۲۱ (فاطمه فاطمه است) ص ۱۴۰ تا ۱۴۲ از ۲۸۱می گوید :

"... وی می‌خواهد به شخصیت انسانی و با ایمان و اخلاق وفادار بماند، ولی می‌بیند که آنچه مادر و پدر وعمو و ملای محل به نام دین و اخلاق و شخصیت و عصمت و تقوی براو عرضه می‌کنند کلکسیونی است از نه، نرو، نکن، نخوان، نبین، نگو، نشناس، ننویس، نخواه، نفهم..."


شریعتی در م .آ ۳۰ (شناخت محمد)ص۹۱ می‌گوید :

"... مرد همواره می‌خواسته بر زن تسلط مستبدانه داشته باشد..."


در م.آ ۱۰ (جهت‌گیری طبقاتی) ص ۹۰ می‌گوید :

"... نظام اجتماعی مردانه نظامی بود که، در شرق و غرب، زن را از رشد انسانی و ارزش‌های فکری و روحی و معنوی باز داشته..."


شریعتی در م . آ ۲۲ (میز گرد پاسخ به سوالات و انتقادات) ص۹۵ ـ۹۷ از ۱۸۰ می‌گوید :

"... آیا در اسلام زن بودن، مونث بودن یک نقطه‌ضعف و یک جرم است؟..."

شریعتی در م . آ ۱ ص ۴ خطاب به دخترانش در ترسیم زنان دوره خود، زنان سنتی را هم‌چون کلاغ شوم توصیف می‌کند و زن بظاهر مدرن که فاقد فکر و اندیشه مدرن است را به عروسک فرنگی که توانایی مصرف محصولات شرکتها و کمپانی‌ها را دارد بدون فکر مدرن، بدون اندیشه مدرن و هر دو این راهها را بیراهه می‌داند که باید به راه سومی فکر کرد.

شریعتی گفتگوهای بسیار جدی با زنان را آغاز کرده بود بی‌ هیچ تعارف و لای زرورق پیچیدنی وضیعت زنان را به عنوان یک متفکر و یک جامعه‌شناس گفت و نوشت و بی‌ پرده با آنان به گفتگو نشست و در این گفتگوهای مکرر که تا آخرین روزهای زندگی شریعتی به طول کشید زنان را بر علیه هر آنچه که اصرار بر ندانستن و نخواندن و نفهمیدن داشت به عصیان فرا خواند .

این موارد ذکر شده از گفتگوی شریعتی با زنان مشتی است نمونه خروارها بحث و گفتگو بر علیه شرایط موجود که زنان را گرفتار جهل و خرافه کرده بود، زنان را به نام سنت و مذهب از تحصیل و رشد و فکر و اندیشه باز داشته بود و اتفاقاً باید با تاکید گفت که شریعتی زنان را به اگاهی و انتخابهای آزادانه دعوت کرد.

شریعتی در دوره دانشجویی خود که فعال سیاسی نیز بوده در مقاله‌ای در یکی از نشریات اپوزیسیون در خارج از کشورمی نویسد :زنان ایران از ابتدایی‌ترین حقوق اجتماعی محرومند، حقوق اجتماعی و سیاسی برابر با مردان و آزادی تشکیل اتحادیه‌های واقعی را برای زنان زحمتکش ایران خواهانیم . م .آ ۳۶ (ایران آزاد) ص ۴۳ از ۱۲۳.

البته شریعتی یک مذهبی ملی‌گرای طرفدار مصدق بود که به دنبال ایجاد تغییر در جامعه خود است. بنابراین نمی‌توانست که هر فکر و اندیشه‌ای که با جامعه ما نمی‌تواند پیوند برقرار کند و یا در کار تغییر جامعه ما کمک کند را بپذیرد. او به عنوان یک انسان شرقی به غرب نگاه می‌کرد و البته او خود بسیاری از مهم‌ترین نظریات و معروف‌ترین چهره‌های جامعه‌شناسی غرب و مکاتب و گرایشاتی چون اومانیسم و اگزیستانسیالیسم را به جامعه ایرانی – حداقل در فضاهای مذهبی ـ شناساند و فراوان در مورد آنها بحث کرد .متهم کردن اوبه دشمنی با غرب (گویی که غرب یک کل یک پارچه است) اتهام بدون دلیل و سندی است.


شریعتی می‌گوید :

"... تمدن جدید یک کل نیست، مجموعه‌ای است از تجربیات تلخ و شیرین و ارزشهای بد و خوب و نسبی و ملاکهای مشکوک و جهانی که دربنا و اراده آن اهورا مزدا و اهریمن هر دو دست اندر کارند و نباید آن را یکسره حقیقت مطلق یا غول و شیطان و جن و ارواح موذی دانست..." م .آ ۲۰ص ۲۰۸.


و یا می‌گوید :

"... اما حتی در شناخت چهره منفی تمدن غرب نیز در ذهن روشنفکران ما یک اسطوره استعمار پدید آمده باشد بینش و تلقی آنان بیش از آنکه مبتنی بر تجزیه و تحلیل منطقی و شناخت علمی واقعی باشد با خرافه‌های افسانه‌ای و اساطیری آمیخته است . از قدرت و اثر خارجی به گونه‌ای حرف می‌زنند که قدما از غول و شیطان و جن و ارواح موذی سخن می‌گفتند و این معلول دو عامل است یکی عدم شناخت واقعی و عینی استعمار که یکی از عواملش عدم تماس نزدیک و مستقیم ما با آنان است .چنانکه مللی که استعمار را در کشورشان کوچه و بازار و کارخانه و مزرعه‌شان می‌دید ند و لمس می‌کردند دچار چنین گفتار توهمی روحی و اسطوره‌ای نسبت بدان نشده‌اند و تابوی خارجی در اعماق روح و خیالشان حلول نکرده است..." م . آ ۳۵ ص ۶۱ و ۶۲


شریعتی در م.آ. ۳۵ ص ۶۰ می‌گوید :

"... همه پریشانی‌ها و شومی‌ها را به گردن عامل خارجی انداختن، اغفال مردم از واقعیت‌های زشت داخلی است. وی‌ معتقد است‌ "ما در غرب‌زدگی‌مان‌ چون‌ غرب‌ را نمی‌شناسیم‌، ناشیانه‌ و بی‌آنکه‌ از عوامل‌ مثبت‌ و مترقی‌ آن‌ سود بجوییم"(م . ۴ ص ۲۸۲) از غرب‌ تقلید می‌کنیم. شریعتی‌ به‌ "آموختن‌ متد و بینش‌" باور دارد و این‌که "شیوه‌ کار اروپایی‌ را بیاموزیم‌ و کارش‌ را درست‌ و دقیق‌ بشناسیم‌ نه‌ این‌که قضاوت‌هایش‌ را واگو کنیم‌ و بدان‌ عمل‌ نماییم‌ و این‌ دو یکی‌ نیست‌. چنان که‌ مدام‌ از طبیب‌ نسخه‌ گرفتن‌ و بی‌چون‌ و چرا عمل‌ کردن‌ مسئله‌ای‌ است‌ و طب‌ آموختن‌ و شیوه‌ معالجه‌ را یاد گرفتن‌ مسئله‌ای‌ دیگر؛ شیوه‌ سومی‌ هم‌ هست‌ و آن‌ اصلاً به‌ طبیب‌ مراجعه‌ نکردن‌ است‌ و برای‌ استقلال‌ یافتن‌ و تقلید نکردن‌ و به‌ فرهنگ‌ و اندیشه‌های‌ خود متکی‌ شدن‌، به‌ دارو و درمانها و جادو و جنبل‌های‌ خاله‌ زنک‌ها عمل‌ کردن‌ است‌. اولی‌ شیوه‌ کار روشنفکران‌ فرنگی‌مآب‌ و متجدد ماست‌ و سومی‌ شیوه‌ تفکر و عمل‌ شبه‌مذهبی‌ها..." (م آ ۴ص ۳۳۶)".


شریعتی می‌گوید :

"... آنجا دو قرن است که قرون وسطی را پشت سر گذاشته‌اند و اینجا در متن آن زندگی می‌کنند، آنجا دو قرن است که انقلاب فرانسه را بر پا کرده‌اند و اینجا هنوز ترجمه روح القوانین مونتسکیو برای دانشمندان روشنفکر یک اثر عمیق و تازه بیدار کننده است و از دایره المعارف ولتر هنوز کسی خبر هم ندارد..." م.آ ۴ ص ۳۹.

"... آنجا به مرحله صنایع سنگین رسیده‌اند و اینجا صنعت هنوز برایشان نه تنها یک معنی مصرفی و بیش‌تر سمبلیک دارد و احیانا چند کارخانه مونتاژ..." م .آ ۴ ص۳۹


آنجا هر فرد عادی به‌طور معمول در هر روزبه اندازه یک کتاب جیبی، چه می‌دانم چیز می‌خواند و اینجا هر ایرانی در یکسال، سه و نیم ثانیه از وقت‌اش را می‌خواند.

آنجا جز روزهای یکشنبه از مذهب عیادت نمی‌کنند و اینجا نبض اجتماع به شور دین می‌زند.

"... بورژوازی آنها روشنفکران مترقی نوپرست و ضد کلیسایی انقلابی آزادی‌خواه و انقلاب کبیر فرانسه کار آنها ست و بورژوازی کلاسیک ما بازاری است که در بست مطیع مسجد است..." م .آ ۴ ص ۳۹.


شریعتی نه غرب‌ستیز بود و نه غرب‌ستا، بلکه او به رابطه‌ای باز با غرب بر اساس اقتباس و انتخاب و گرفتن شیوه و متد کار و پیشرفت معتقد بود، نه تقلید و نه ستایش . رویکرد شریعتی به غرب بر اساس نگاه ملی و نیز نگاه تاریخی است.

شریعتی اتفاقاً در مورد زن اروپایی می‌گوید :

"... آزادی زن اروپایی برخاسته از آگاهی و فرهنگ است . زن اروپایی پس از چندین نسل رشد اجتماعی و فرهنگی آزاد شده است . آزادی او ثمره فداکاری‌ها مبارزات مداوم و عمیق فلسفی و فکری و اجتماعی و حقوقی بسیاری است . وی آزادی‌اش را به وسیله آگاهی و فرهنگ به دست آورده است..." م.آ ۴ (بازگشت به خویشتن) ص۳۵۷


در همین مجموعه آثار در ص ۳۶ ادامه می‌دهد :

"... زن روز در آنجا ثمره آزادی و نشانه پیشرفت خود را که بر می‌شمارد از شماره شهدایی که در نهضت مقاومت علیه اشغال پاریس به وسیله نازی‌ها داده است ؛از شماره استاد، نویسنده، مترجم و موسیقی دان و رهبر ارکستر، مکتشف، مخترع و مبارز اجتماعی و سیاسی مردم . یعنی شراکت هرچه بیش‌تر در افتخاری که غالباً در انحصار مردان بوده است.

در آنجا آزادی زن یعنی رها شدن او از قید وبندهای منحط فکری و روحی و حقوقی و اجتماعی یعنی آزادی انتخاب، آزادی اندیشیدن، آزادی زندگی کردن آزادی دوست داشتن آزادی از همه رنگها و سنتهایی که یادگار دوران بردگی و ذلت و نقص عقل و پا شکستگی زن است.

نشانه این آزادی این است که زن هم‌چون مرد می‌تواند تصمیم بگیرد، انتخاب کند، عقیده و احساسش را ابراز کند و این آزادی را در رفتار و تفکرش نیز نشان دهد..." م.آ ۴ بازگشت به خویشتن ص۳۶۱ـ۳۶۰از ۵۰۸



شریعتی می‌گوید :

"... فقط بعضی از زنهای اروپایی هستند که ما حق شناختن‌شان را داریم و باید همیشه همان‌ها را بشناسم . آنهایی را که فیلمها و مجله‌ها و تلویزیونها و رمانهای جنسی نویسندگان جنسی به ما نشان می‌دهند . به عنوان تیپ کلی زن اروپایی به ما می‌شناسانند . اما حق نداریم آن دختر اروپایی را بشناسیم که از ۱۶ سالگی به صحرای نوبی به افریقا به صحرای الجزایر می‌رود و تمامی عمرش را در آن محیطهای وحشت و بیماری و مرگ در جوانی و پیری درباره‌ی امواجی که از شاخکهای مورچه فرستاده می‌شود کار کند و دخترش کار او را دنبال می‌کند

حق نداریم مادام گوشن را بشناسیم که تمام عمر را صرف کرد تا ریشه افکار و مسائل حکمت فلسفی، حکمت بوعلی و ابن رشد و ملا صدرا و حاجی ملا هادی سبزواری را در فلسفه یونان و آثار ارسطو و دیگران پیدا کند. نباید دوشیزه میشن که در اشغال پاریس از سنگر نهضت مقاومت فرانسه ضربه‌های کاری بر ارتش هیتلر زد که دو بار غایبانه به اعدام محکوم شد را بشناسیم..." م .آ ۳۳ ص ۱۳۲۲



از همین چند نمونه محدود که منتخبی از سخنان بسیار مفصل شریعتی با زنان است می‌خواهم نتیجه بگیرم که شریعتی به عنوان یک جامعه‌شناس به مسائل ایران نگاه می‌کرد و با دانشی که به آن مجهز شده بود جامعه ایران را گرفتار یک سنت دینی متصلب می‌دید که برای عقلانی کردن و رهایی از آن می‌باید آن را از درون متحول می‌کرد .وی البته آن را راهی بس طولانی می‌دید که با کار عمیق فرهنگی میسراست .او پروژه خودرا هم پروتستانتیزم دینی اعلام نمود. (که البته نا تمام هم ماند) در این پروژه می‌باید به جز جز موضوعات دینی سرک می‌کشید و از نو آن را بازخوانی می‌کرد و در این بازخوانی و باز اندیشی به استخراج و پالایش منابع فرهنگی معتقد بود .او بر این تفکر بود که یک ایرانی با تکیه بر هویت ایرانی خود خواهد توانست به استقبال هر فکر و اندیشه نو که در هر جایی شکل گرفته برود و تاثیر بگیرد و تاثیر بگذارد والبته نه هم‌چون انسانهای بی‌ هویت و بی‌ پیشینه که سرمایه‌داری غرب باید آنها را بسازد آن طور که می‌خواهد و منافعش اقتضا می‌کند.

شریعتی زنان را به سنتی، زنان به ظاهر متجدد و زنان اگاه و مسئول که زن روشنفکر می‌خواند که دارای اندیشه مدرن اما ملی و متصل به پیشینه فرهنگی خودش است، تقسیم کرده است. (البته نمی‌دانم سر کار خانم لاهیجی زن فاضله را از کجا آورده اند؟)

شریعتی در کجای آثارش زنان را تشویق به یونیفرم‌پوشی دعوت کرده در حالی که در همان زمانی که این سخنرانی‌ها را مطرح می‌کرده نه همسرش دکتر پوران شریعت رضوی و نه دخترانش و نه شاگردان و مستمعانش در ارشاد یونیفرم‌پوش نبودند که هیچ، بعضاً حجاب هم نداشتند.

برای من این فرصت مهیا بود که در دوره‌های متفاوتی چون دوره نوجوانی، جوانی و میانسالی بارها آراء شریعتی را مطالعه کنم، خصوصاً گفتگوهایش با زنان را و هر بار آن نظرات را واقع گراترین و عملی‌ترین ورهایی بخش‌ترین نظرات زن خواهانه و به تعبیری فمینیستی‌ترین نظرات در دوره خودش یعنی دهه ۴۰ و ۵۰ برای اکثریت زنان جامعه‌اش بیابم .

البته خانم لاهیجی عزیز در این سال‌ها جامعه ایرانی با رشد فکری نظری که کرده و من نیز یکی از آحاد همین جامعه ام، می‌دانیم که دوره سرسپردگی به یک متفکر و اندیشمند و آرا آن به پایان رسیده است . من خود به برخی آراء او (مثلا کتاب امت و امامت و یا شیعه یک حزب تمام) منتقدم اما به آرا او در خصوص زنان خیر . نتیجه آن همه گفتن با زنان نه تنها منجر به آگاهی‌بخشی وآزادی و رهایی بسیاری از زنان گردید ؛ زنانی که برای این رهایی هزینه کمی هم پرداخت نکرده ا ند.


پاورقی :

آدرس‌های مربوط به مباحث شریعتی در مورد زنان برگرفته از صفحات سی دی آثار شریعتی، منتشر شده از سوی بنیاد شریعتی است.


تاریخ انتشار: ۱۸ / تیر / ۱۳۹۰

⚡️ منبع : فیس‌بوک مدرسه فمینیستی

ویرایش : شروین 0 بار / ایندیزاین
.
01_08_2014 . 21:12
#4
دوگانه‌ی زنِ "اَثیری _ لَکاته" در "باغِ ابسرواتوآر"



نام مقاله : دوگانه‌ی زنِ "اَثیری _ لَکاته" در "باغِ ابسرواتوآر"

نام نویسنده : سمانه خادمی

موضوع : درباره‌ی مقاله‌ی باعِ اُبسرواتوآر در کتابِ کویرِ شریعتی


با وجود آنکه در میان نوشته‌های کویری شریعتی، آنچه بیش از همه مرکز توجه بوده "کویر" و "هبوط" است اما داستان "در باغ ابسرواتوآر" سرشار از لطایف و ظرایف خاص خود است؛ داستانی که چالش میان ایده‌آلیسم و رئالیسم را با بیانی از فراز و فرود یک عشق به نمایش می‌گذارد. در باغ ابسرواتوآر شریعتی، آندره ژید را بهانه می‌کند تا از داستان یک دل سخن گوید. "ناتانایل بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد، نه در آن چه به آن می‌نگری." ژید، برای سال‌ها ایده‌آلیسمی در بینش شریعتی ساخته است که سرانجام در مواجهه با تجربه زیسته وی در هم می‌شکند. در این میان، روایت یک عشق بار این جدال را به دوش می‌کشد. شریعتی چنان با حوصله مخاطب خود را به هزارتوی دل خویش می‌کشاند و در اوج و نشیب یک عشق درگیر می‌کند که گویا چالش میان ایده‌آلیسم و رئالیسم تنها دست‌مایه داستان عاشقانه اوست. بدین‌ترتیب در باغ ابسرواتوآر مجالی فراهم می‌آید تا شریعتی بار دیگر از زن سخن گوید؛ سخنی متفاوت از آنچه تاکنون بیان کرده بود. این بار نه از زنی انقلابی و نه از زنی در خانواده که از زنی اثیری حرف می‌زند آنچه که به تعبیر علی اکبری (۱۳۸۲) "زن ماورایی" است. شریعتی در این نگاه است که هویت حقیقی زن را سرچشمه هنر، مذهب، اخلاق و معنویت می‌داند که قدرتی خدایی دارد و در دگرگونی جامعه و هدایت آن به سوی ارزش‌های ناب و دور از دسترس نقش بازی می‌کند. هویت حقیقی زن، خاستگاه عشق‌های متعالی و معبد دوست داشتن‌های عظیم است. این زنان اثیری شخصیت‌هایی با روح سیال‌اند که درون شریعتی را از حضور لغزنده خود پر می‌کنند. اما همان قدر که حضور این زنان در روح شریعتی لغزنده و گریزپاست، تصویر شریعتی نیز از چنین زنی ناپایدار و گذراست و بیش‌تر جنبه خصوصی دارد و نه عام (علی اکبری، ۱۳۸۲). این رویکرد عارفانه و آسمانی شریعتی به زن بیش‌تر در نوشته‌های کویری او به چشم می‌خورد. حوا در "هبوط" و زنی که "در باغ ابسرواتوآر" از او یاد می‌شود همه نمونه‌هایی از چنین زنانی هستند.


دیدار در باغ ابسرواتوآر

در باغ ابسرواتوآر نیز ما با یکی از زنان اثیری شریعتی ملاقات می‌کنیم. باغ ابسراتوآر بهشتی کوچک است که شریعتی آن را با زنی سهیم می‌شود که همپای او در سکوت محض، در عرش سیر می‌کند. زن باغ ابسرواتوآر از آسمان نیامده است. دختری است خاموش و مرموز؛ به زعم شریعتی از مردم جنوب اروپا می‌نماید؛ اما رنگ موهایش آن را تکذیب می‌کند. گیسوانش به شکل عجیبی خاکستری رنگ است و نیز چشمانش که شریعتی هرگز چشمانی بدان رنگ ندیده "چشمانی بی‌رنگ، به رنگ روح" است و "مانتویی خرمایی رنگ سربی" به تن دارد. اما در واقع، این زن به چشم شریعتی زنی ماورایی ست. او با آنکه از توصیف جسمانی زن آغاز کرده است، اما دست به جسم‌‌زدایی و انکار ابعاد مادی او می‌زند و می‌کوشد تا ایده‌آل‌ترین شکل یعنی بی‌شکلی را بر او تحمیل کند. مثلاً در توصیف چشم‌هایش می‌نویسد: "چشم‌هایی به رنگ ابر داشت، نه به رنگ ملکوت، به رنگ عالم اثیر، صبح سربی ازل، به رنگ سکوت، به رنگ خیال، به رنگ... روح" (م. آ. ۱۳، ص. ۳۸۵). زن بی‌وزن و سبک در آرامشی نیروانایی به سر می‌برد. او بی‌نظیر است و از همه روزمرگی‌ها رسته است. زن به واسطه رنجی که می‌برد عظمت روح یافته است و ماهیتی فرازمینی دارد. زن از جنس روح است. تصویر زن با ماهیت سیال و لاهوتی پیوند خورده است. زن وجودش مملو از تاملات بی‌پایان و سکوت سرشار است. این زن است که مخاطب شریعتی است؛ مخاطبی که همواره شریعتی در جست‌وجوی آن است؛ مخاطب آشنا؛ مخاطب حرف‌هایی که پاره‌های وجود آدمی را بیان می‌کند. اما در طول یک سالی که می‌گذرد، زن و مرد هر یک بر روی نیمکتی در باغ، به سکوت می‌گذرانند و پس از آن روزی می‌آید که زن، مخاطب حرف‌های نگفته مرد دیگر نمی‌آید. روزها پس از هم سپری می‌شوند و به تدریج غیبت عینی زن، همه وجود مرد را پر از حضور ذهنی می‌کند. و سه سال بدین منوال می‌گذرد و مرد بی‌او لحظه‌ای را نمی‌گذراند تا آنکه شریعتی روزی در کافه نزدیک باغ، گروهی جوان شاد یا به تعبیر خود "بیکاره‌های بی‌درد و بی‌عقل سویسی" را ملاقات می‌کند که گرد میزی حلقه زده بودند و کنجکاو و پچ‌پچ‌کنان گاه به او خیره می‌شدند. در اثنای این جریان که او را کلافه کرده و با انتقادهای تند و تیز خود ـ در دلـ سرگرم کرده است، یک نفر از جمع آنان ("یکی از همین فضول‌ها"!) به او نزدیک می‌شود. شریعتی با بی‌میلی و خستگی و قیافه‌ای آمیخته با تعجب و اعتراض سر برمی‌گرداند تا "جوابکی" بدهد و بعد زنی را می‌بیند که "با تمام وجودش می‌خندید و حتی قطعات لباسهایش نیز همگی خوشحال بودند و خندان! گیسوانش برق می‌زد و گویی تازه از قالب بیرون آمده است، رنگش خاکستری بود و... چشمهایش به رنگ الماس‌های بدل! مثل دو تیله بلور برق می‌زد..." (م. آ. ۱۳، ص. ۳۹۵). مرد زن را بازیافته بود اما نه به کمال. این زن شباهتی به او نداشت. فربه و پر جنب و جوش و براق شده بود. گویی تمام وجودش را برق انداخته است. گونه‌هایش هم‌چون گونه‌های دختران سالم با حجاب خانه‌دار، قرمز بود، سرخ و سفید مثل سیب! از لب‌هایش جوانی خالص می‌ریخت. و رطوبت براق سیری و پریـ مثل لب‌های بچه تپلی که خروس قندی می‌مکد، ـ لب‌هایش را شبیه پوست ِ پاک کرده دنبه یک شیشک پرواری کرده بود. احساس می‌کردم که از شدت خوشی همه جایش دم درآورده‌اند و با آن گردو می‌شکنند. کمی غبغب گرفته بود و، بر هر یک از دو نیمرخش، لپی سرخ و خونی روییده بود؛ هر کدام مثل یک دمل خونی بزرگ ورم کرده‌ای.

صورتش حالت یک لبوی چاق آب‌پزی را به بیننده الهام می‌داد. به‌قدری عجولانه و چنان بریده بریده و ناهماهنگ و پیاپی‌، خنده و نیم خنده و لبخنده و غیره... را به هم می‌ریخت که نه مجالی می‌یافتند که هیچ‌کدامشان معنی بگیرند و نه من فرصتی می‌یافتم که، در قبال هر یک، خود را و قیافه و حالت خود را متناسب با آن تنظیم کنم. مثل "خل‌خنده"های دیوانه‌ای می‌مانست در برابر نگاه مبهوت یک آدم بی‌تقصیر! (م. آ. ۱۳، ص. ۳۹۶). همه اینها کافی است که آن زن اثیری و ماورایی و آسمانی، به زمین هبوط کند؛ هبوطی پلشت و زننده و هرچه شریعتی در او گذاشته بود هم‌چون برق و باد بگریزد و پراکنده شود. زن که مظهر شکوه روح بود اکنون تهی از هرچیزی است. چشمانش چنان مسحور‌کننده و پر معنا بود که بی‌رنگ و بی‌معنی است. و از همه بدتر زن پرسیده است "آن وقت‌ها شما هم مثل من ناراحت بودید، هنوز هم مثل سابق ناراحت می‌باشید؟" و با این سوال "وجه اشتراکی و شباهتی" جسته است میان تاملات عظیم روحی شریعتی و افسردگی و احساسات پیش‌پاافتاده یک زن معمولی ساده اروپایی خوش بی‌درد!


دوگانه‌ی زنِ اثیری / لکاته

چنین است که زن در باغ ابسرواتوآر تصویری دوگانه می‌یابد. در مرحله اول تصویر زن اثیری را می‌بینیم که از یک سو جسم‌زدایی و ابعاد مادی او انکار شده و اگر هم زیبایی در او یافت می‌شود بعد معنوی و ماورایی دارد؛ و از سوی دیگر این زن اساساً رنجور است. رنج به زن عظمتی به قامت روح بخشیده و به واسطه آن مقدس شده است. در مرحله دوم زن به سوی دیگر این قطب می‌لغزد. زن جسمانیت می‌یابد. با ابعاد مادی پیوند می‌خورد و اگر چیز زیبایی در او یافت می‌شود به زننده‌ترین شکل ممکن ترسیم می‌گردد. زن در تصویر دوم به ابتذال لکاته دچار می‌شود. او دیگر اثیری نیست چون رنج نمی‌برد. زن شاد است این گناه کافی است تا از مقام اثیری به حضیض لکاته هبوط کند. هرچه در تصویر اثیری تلاش می‌شود زن را بریده و گسسته از جهان ماده ترسیم کرد، در تصویر لکاته زن عین ماده است، همین او را "چندش‌آور" می‌کند. دوگانه اثیریـلکاته مقوله‌ای ریشه‌دار در ادبیات فارسی و البته سایر نمودهای فرهنگی ماست که در واقع همان دوگانه‌نگری فرهنگ مردسالار را بازنمایی می‌کند. زن معمولاً بر سر یکی از این دوقطب قرار می‌گیرد؛ قطب اثیری، آسمانی، نیک، پاکدامن، عاری از جسمانیت، رنجور، ساکت (نجیب) و در سوی دیگر قطب زن لکاته، زمینی، پلید، حریص، مکار وـ اگر نه عجوزه زشتـ زیبای بدلی و بیان. اوج این دوگانه‌انگاری در "بوف کور" صادق هدایت دیده می‌شود. این‌گونه تصویر‌سازی از زن ضمن آنکه تنوع چهره زن را نادیده می‌گیرد و درگیر ایده‌آلیسم شدید مردانه است، دست به ارزش‌گذاری نیز می‌زند. بدین‌ترتیب زن در دو تصویر خوبـ بد، آسمانیـزمینی، غیرمادیـ مادی، دردمندـ بی‌درد، رنجور شاد، سکوتـبیان، و... بازنمایی می‌شود و با این قضاوت تنگ‌نظرانه، جامعه و فرهنگ مردمحور همواره زن و تعریف هویت او را در کنترل خود دارد. از این گذشته در باغ ابسرواتوآر نه تنها با بازنمایی تصویر دوگانه اثیریـ لکاته مواجه‌ایم، بلکه انفعال زن را در این بازنمایی به وضوح می‌بینیم. چه زن اثیری و چه زن لکاته در باغ ابسرواتوآر نه براساس نقشی، کنشی، یا ابراز ایده‌ای، بلکه صرفاً براساس درک و تلقی شریعتی از ظاهر رنجور و شاد یا سکوت و بیان زن در دسته خود جای گرفته‌اند. زن چه زمانی که اثیری و چه آنگاه که تبدیل به لکاته بی‌ارزش می‌شود خود نمی‌داند و خود این دو جایگاه را انتخاب نمی‌کند. ارتباط شریعتی با هر دو زن در سکوت سپری شده و تعامل یا وجود ندارد یا در ابهام صورت می‌گیرد. و به محض آنکه زن خواهان بیان و برقراری ارتباط می‌شود، پس می‌خورد و طرد می‌شود. شاید دلیل این امر را بتوان در خوانش نوعا مردانه شریعتی از ایده‌آلیسم و رئالیسم دانست. او گرچه در باغ ابسرواتوآر می‌خواهد چالش میان ایده‌آلیسم و رئالیسم را ترسیم کند و درنهایت به نفع رئالیسم رای دهد (چنانچه در ابتدای داستان اشاره می‌کند)، اما چنان درگیر ایده‌آلیسم مردانه خود است که نمی‌تواند تماما به ابعادی از واقعیت نزدیک شود. شریعتی در بازخوانی داستان عاشقانه خود، تلویحا تلقی "اثیری بودن" زن را تلقی‌ای ایده‌آل و تلقی "لکاته بودن" را درکی رئال می‌داند و دقیقاً این نکته چالش‌برانگیز داستان اوست چرا که دوگانه‌انگاری در هر سطحی و در هر بحثی ریشه در ایده‌آلیسم دارد که با ساده‌سازی واقعیت پیچیده و دوقطبی کردن آن، می‌خواهد دست به تفسیر زند و به شناخت برسد. اما مساله اینجاست که چگونه می‌توان با حفظ این پیش‌فرض معرفت‌‌شناختی ایده‌آلیستی (بخوانید دوگانه‌انگاری) به نقد ایده‌آلیسم پرداخت و به رئالیسم (بخوانید شناخت واقعی) نزدیک شد؟ رئالیسمی که انتظار می‌رود تنوع کیفیت‌های وجودی را فارغ از ارزش‌گذاری درک کند و به رسمیت بشناسد. دوری و شاید گریز نیمه‌ارادی شریعتی از این رئالیسم، او را چنان دچار سرخوردگی می‌کند که در پایان ماجرا به سرزنش "شبح احمقانه آندره ژید" که "در صدها هزار چهره مکرر، در زمین و آسمان و فضا و بر روی هر چیز" دیده می‌شود، می‌پردازد. گویی ژید در آن لحظه به عذرخواهی شریعتی آمده است اما "از شدت شرمندگی، چشمانش را از قیافه بُله و بی‌تقصیر بز اخفشش" برنمی‌دارد! اما شکاف میان واقعیت و ایده‌آل او چنان عظیم و آزارنده است که شریعتی حیران و درمانده آرزو می‌کند‌ای کاش مانند مسیح به آسمان عروج می‌کرد یا لااقل مانند قارون در زمین بلعیده می‌شد اما "... نه، من نه خوبی عیسی را داشتم و نه بدی قارون را. من یک متوسط بی‌چاره بودم و ناچار، محکوم که پس از آن نیز، "باشم و زندگی کنم"، نه، باشم و زنده بمانم" (م. آ. ۱۳، صص. ۴۰۱و۴۰۲).


تاریخ انتشار : ۳۰ / خرداد / ۱۳۹۱

منبع : سایت رسمی دکتر شریعتی
___________________________
ویرایش : شروین ۰ بار / ایندیزاین
.
02_08_2014 . 00:06
#5
گفتمانِ شریعتی : دغدغه‌ی فقدانِ هویتِ زن ایرانی در سایه‌ی مدرنیته‌ی غرب



نام مقاله : گفتمانِ شریعتی : دغدغه ی فقدانِ هویتِ زن ایرانی در سایه‌ی مدرنیته‌ی غرب

نام نویسنده : آزاده دواچی

موضوع : ____

حضور چهره‌های مذهبی در جنبش‌های ضد استعماری و ضد شاه قبل از انقلاب٥٧، تأثیری انکار نشدنی بر فعالیت‌های زنان و حضور زن ایرانی در عرصه‌ی سیاست و اجتماع به‌خصوص در شکل‌گیری و برآمد انقلاب داشته است. چهره هایی هم‌چون "دکتر علی شریعتی" و "جلال آل احمد" که در تلاش بودند تا به مبارزه با الگوهای غربی بپردازند و در عوض الگوهای اسلامی و ملی را جایگزین کنند. همان‌طور که دکتر نیره‌ توحیدی می‌نویسد: "نوشته‌های جلال آل‌احمد که از حزب توده بود در کنار سخنرانی‌ها و مقالات معروف دکتر شریعتی؛ اصلاح‌طلب اسلامی تحصیل کرده در فرانسه، نقش مهمی در پُررنگ کردن و عمومی ساختن گفتمان ضد غربی و ضد امپریالیستی در انقلاب ٥٧ را داشتند‌. هر دوی آنها پروسه‌ی مدرنیزه را بازیافتی و مسموم می‌دانستند " (١٢٢). دکتر شریعتی با قرائت‌های تازه از اسلام و نشان دادن راهکارهای سیاسی نوین به زن ایرانی که تماما بر پایه‌ی آموزه‌های مذهبی قرار داشت توانست بخش وسیعی از زنان به‌خصوص از قشر مذهبی و سنتی را علیه نظام شاه بسیج کند. دکتر شریعتی در کنار دیگر کسانی چون آیت‌الله خمینی در ارائه‌ی تئوری‌های دینی و شخصیت‌های تاثیرگذار زن مذهبی در زمان قبل از انقلاب نقش بسزایی داشته‌اند.

از فردای مرگ دکتر شریعتی و به‌ویژه پس از روی کار آمدن حکومت دینی در کشور، نقدها و نظرات بسیاری پیرامون آراء شریعتی و نگاه او به زنان، در افکار عمومی روشنفکران مطرح شده است که بعضی از این نقدها جانبدارانه و تنها به واسطه‌ی خصومت با دین و مذهب است و بعضی دیگر، که معمولاً به جا و سنجیده هستند حوزه‌ی تخصصی نگاه شریعتی به زنان را شامل می‌شود. آنچه که در این مقاله قصد دارم به آن بپردازم رویکرد انتقادی به نگاه دکتر شریعتی به زنان و همین‌طور تاثیر اندیشه‌های او در رشد بنیادگرایی دینی پس از انقلاب است. گرچه که نمی‌توان گفت اندیشه‌های دکتر شریعتی به‌طور مستقیم در رشد بنیادگرایی، تاثیر داشته است، اما ارائه‌ی الگوهای باورپذیر مذهبی و ایدئولوژیک او بر سرنوشت بسیاری از زنان در ایران در دهه‌های بعد از انقلاب تاثیری عمیق گذاشته است. هرچند نباید از نظر دور داشت که اندیشه‌های شریعتی در زمان خود توانست بسیاری از زنان را از کنج خانه‌ها به حوزه‌ی چالش‌های سیاسی و اجتماعی وارد کند، اما همین اندیشه‌ها طی چند مرحله تغییر و دگرگونی، متاسفانه علیه حقوق زنان در دهه‌های بعد از انقلاب عمل کرد.


رویکرد انتقادی به شریعتی

دکتر شریعتی در کتاب "فاطمه، فاطمه است" که مجموعه‌ای از سخنرانی‌های اوست به‌طور کلی در مورد نماد زن اسلامی سخن گفته است. در این کتاب شریعتی با طرح الگوهای اخلاقی و گریز از سنت، به نوعی الگوهای از پیش تعیین شده‌ی مذهبی را جایگزین می‌سازد. هرچند که تیغ تند انتقاد او به سوی بنیادهای سنتی مذهب است که از نظر او، برداشت سوئی از مذهب دارند. شریعتی تماما می‌کوشد تا بنیان دیدگاه‌های سنتی را به چالش بکشد و آنچه که او پیشنهاد می‌کند گریز از سنت‌های غلط و شکل‌دهی آنها در سایه‌ی مذهب سیاسی است. او به دنبال راه حلی برای گریز از شرایط چندگانگی و در واقع روی آوردن به اسلامی بود که درس‌هایش با آنچه که در باور عمومی جا افتاده بود، کاملاً متفاوت باشد. شریعتی همانند دیگر رفرمیست‌ها و روشنفکران منتقد غرب، به دنبال الگویی از زن می‌گشت که از یک سو بتواند در جهت توجیه افکار عمومی ارائه شود و از سوی دیگر از مذهب سنتی فاصله بگیرد. او الگوی زنی را پیشنهاد می‌کند که مطابق گفته خودش "فاطمه وار" است و تماماَ با زن سنتی و با زن مدرن غربی، متفاوت است.

شریعتی با این حال اذعان می‌کند که چهره‌ی زن مدرن در ایران با زن سنتی در تضاد و تغییر است، اما نمی‌تواند الگویی از زنی ارائه دهد که حدفاصل میان این دو باشد. زن ایده‌آل یعنی فاطمه‌ای که شریعتی به تصویر می‌کشد در واقع همان زن سنتی است که تنها می‌تواند در مقابل زن غربی بایستد. گرچه تصویری که از فاطمه به دست می‌دهد با آنچه که از اسلامی که به نظر او تحریف شده، متفاوت است اما این تصویر از فاطمه تنها قدرت بسیج کردن بخشی از زنانی را دارد که به خاطر نگاه مذهبی و اعتقاداتی که داشتند حاضر به همکاری درحوزه‌ی زنان با رژیم شاه نمی‌شدند. با این حال نباید از نظر دور داشت که تصویر او از زن که در بستر دگرگونی‌های جامعه رنگ می‌بازد، نیز متفاوت از دیگر تصویرهاست.

شریعتی می‌پذیرد که تفاوت میان نسل‌ها وجود دارد و از سوی دیگر به شدت با دیدگاه سنتی و جایگاه زنان در این دیدگاه مخالف است و با آن به مقابله برمی خیزد (ص ١٧ کتاب فاطمه، فاطمه است). با این‌که شریعتی مسئله‌ی سنت‌های موروثی و دین را دو مقوله‌ی جدا از هم می‌بیند، اما نمی‌تواند تعریف مشخصی از زنی را بدهد که هم رویکردهای ملی و مبارزاتی ایرانی را داشته باشد و هم در قالب‌های تعریف شده‌ی ایدئولوژیکی دینی نگنجد. شریعتی به شدت مخالف سنت بود، آن هم سنت‌هایی که در آن‌ها زن را به صورت کلیشه تعریف کرده بود و در تمام نوشته‌هایش بر این باور بود که می‌توان جامعه‌ای مذهبی داشت اما به دور از سنت‌های کلیشه ای! او در واقع مرز روشنی میان سنت و اسلام سیاسی قائل بود اما تعریف مشخصی از زنی که در واقع به دلیل عقاید مذهبی گره خورده با سنت با موانع بی‌شمار در جامعه‌ی ایرانی روبرو بود، ارائه نکرد.

دکتر شریعتی از درون سنت‌ها، به اسلام نگاه نمی‌کرد بلکه خواسته‌اش تغییر محتوای کلیشه‌ای سنت‌ها و نگرش به سمت انقلابی کردن آنها بود. در جایی از کتاب فاطمه، فاطمه است شریعتی به نقد چندهمسری می‌پردازد اما آن را مشکل دین نمی‌داند بلکه آن را به نوعی متناسب با شرایط آن روزگار برمی‌شمارد و توجیه‌اش می‌کند. دکتر شریعتی حتی در جایی از کتاب فاطمه، فاطمه است همزیستی زن و مرد را که نمی‌توانند طلاق بگیرند در غرب را نقد می‌کند و از سوی دیگر در پاگراف‌های بعدی می‌نویسد که اسلام این موقعیت‌های اجتماعی و انسانی را می‌پذیرد و درنتیجه می‌تواند نتایج و عواقبش را کنترل کند (ص ٣٨) "مثلا همین کنکوبیناژ (زندگی جفتی را که در اروپا به صورت ازدواج نامشروع، غیرقانونی و منفور و نجس تلقی می‌شود، ولی وجود دارد و همه جای اروپا و آمریکا، و در ممالک بسیار مذهبی و گروه‌های مذهبی هم هست و حتی بیش‌تر اسلام، با قبول طلاق و جواز ازدواج مجدد و وضع " ازدواج موقت " (متعه یا صیغه) آن را در موارد استثنایی زندگی و وضع غیر عادی اجتماعی پذیرفته است که اگر نمی‌پذیرفت روی می‌داد ولی بیرون از دسترس و کنترل او " (ص٣٧).

شریعتی مثل هر مبارزه ملی‌گرا و ضداستعماری در آن زمان، حتی برای ایستادگی در مقابل فرهنگ غرب به فرهنگ اسلامی روی می‌آورد بدون آنکه اشاره کند اصلاً به نفع حقوق زنان نیست و تنها الگویی برای مبارزه با غرب‌زدگی است . دغدغه‌ی شریعتی بیش‌تر از آنکه زنان باشد؛ مثل هر مبارز ملی مذهبی دیگر؛ ایستادگی در برابر استعمار و جلوگیری از نفوذ فرهنگ آن به اندیشه‌ی زن ایرانی است، چرا که او نگران از دست دادن هویت زن ایرانی در سایه‌ی مدرنیته‌ی غرب است. همان‌طور که در الجزیره، ملی‌گرایان برای مبارزه با استعمار از زنان خواستند تا حجاب بگذارند، حتا گاندی نیز در مبارزات ملی‌گرایی از زنان به عنوان نمادهای مبارزه‌ی میهنی استفاده کرد، به طوری که حتی کسانی مثل کاتراک و دیگر منتقدان هندی، این استفاده گاندی از تن زنان را به عنوان نمادهای مبارزه با امپریالیسم نقد می‌کنند.

در عین حال که شریعتی در مقابل زن غربی می‌ایستد اما بر این باور است که کلیشه‌هایی که از زن غربی وارد ایران شده است بسیار متفاوت با حقیقت دنیای غرب است. درواقع او به دنبال الگوهای مناسبی از زن اروپایی می‌گردد که جدا از فرهنگ برهنگی رایج در ایرانِ آن زمان باشند. گرچه رویکرد شریعتی به زن در جامعه‌ای است که زنان مدرن آن به نظر او تبدیل به ابژه‌های جنسی شده بودند که با ماهیت زن سنتی در ایران و زن ایده‌آل غربی تفاوت داشت، اما در تمامی مباحث شریعتی و انتقاد او به وضعیت زنان همان نقد مردسالارانه به چشم می‌خورد و به‌نظر می‌رسد تنها دغدغه‌ی او ایستادگی زنان در برابر استعمار غرب بود. او هرچند که سنت را هم نقد می‌کند اما زن ایده‌آل ارائه شده‌ی او با آنچه که او از میان سنت و مدرنیته تعریف می‌کند، سرگردان است.


استقلال اقتصادی زنان : عاملی برای دور شدن آنها از عشق به همسر!

در جای دیگری از کتاب فاطمه، فاطمه است، شریعتی استقلال اقتصادی زن را از معایب رشد شهرنشینی و مدرنیسم در غرب می‌داند چرا که به عقیده او باعث می‌شود زن از کانون خانواده و توجه به همسر و فرزندان خود و گذشت و فداکاری دور شود. تحلیل او از عدم داشتن استقلال مالی، در واقع یکی از هسته‌های اصلی توجه به متن خانواده و نگه‌داشتن زنان صرفاً در نقش همسر فداکار و مادر مهربان است. گرچه او به شدت با دیدگاه سنتی در مورد زنان مخالف است، اما به نظر می‌رسد که این طرز تفکر او زمینه را برای نگه داشتن زنان به عنوان مادران و زنان در کانون خانواده‌ی اسلامی فراهم می‌کند. او براین باور است که این استقلال، فرد را از آزادی‌های اجتماعی و امکانات اجتماعی فراوانی برخوردار می‌کند، از دیگران جدایش می‌کند و او را تنها می‌سازد(ص٥٣.). در اینجا دوباره استقلال زنان در محیط خانواده فدای ایده‌آل‌گرایی و مبارزه علیه مدرنیزاسیون غربی می‌شود. شریعتی از یک سو پیش فرض‌های سنتی را در قبال زن و خانه‌داری برهم می‌زند و از طرف دیگر اقتصاد مالی زنان را به عنوان عاملی برای دور شدن آنان از عشق به همسر می‌داند.

هرچند او اذعان می‌کند که به زن باید به دیده‌ی احترام نگریست و درواقع سنت‌های کهنه‌ای را که به زن دید ابزاری دارد را نقد می‌کند اما انگار میان این دو دیدگاهش به تناقض می‌رسد. دکتر شریعتی تا حدودی به تعالی زن معتقد است، اما نگاه او به این رشد و تعالی، به دلیل ضدیت‌اش با مدرنیسم غربی و نیز سنت‌های کهنه، در همان چهارچوب مذهب ایدئولوژیک قرار می‌گیرد. شریعتی نمونه‌ی زن ایده‌آل را زنی می‌داند که تنها محدود به خانه و یا کارهای خانه‌داری نباشد، اما مشخص نیست که این تصویر، وقتی که ایده‌آل او شخصیتی است که بخش زیادی از زندگی‌اش همین بوده، چگونه می‌تواند متحقق شود. جایگزینی که شریعتی برای نمونه‌ی زن موجود نشان می‌دهد به نوعی یک ایده‌آل و یا نماد برای بسیج کردن زنان علیه نظم استعماری و مدرنیسم غربی است. دغدغه شریعتی، الگویی است که استعمار غربی از طریق آن در تلاش است تا زن مسلمان را از اصالت خود خارج کرده و به غربی‌گرایی نزدیگ کند. زن ایده‌آل او زنی است که در اسلام به او توجه می‌شود و در عصر جاهلیت برخلاف زن‌های دیگر آن دوران، زنده به گورش نمی‌کنند. فاطمه‌ی شریعتی به عنوان الگوی زن مسلمانی ارائه می‌شود که هر چند مانند دیگر زنان عرب محدود به خانه نیست بلکه حضوری فعال نیز در صحنه‌ی اجتماعی دارد. اما ارجاعات تاریخی شریعتی از فاطمه به عنوان یک زن فعال در حوزه‌ی سیاست و اجتماع آن قدر محدود است که تنها در حد یک سمبول و یا سوژه‌ی کل، باقی می‌ماند و وقتی وارد عمل می‌شود کارایی‌اش را در لایه‌ها و بافتار واقعی اجتماع از دست می‌دهد. با این حال به نظر می‌رسد الگوی سمبولیکی فاطمه که برای بسیج کردن بخشی از زنان در ایران و در جریان انقلاب به کار می‌رود، استقلال لازم برای رهبری و فعالیت جریان‌های مختلف فکری زنان را ندارد و تنها به عنوان سوژه‌ای برای گسترش مبارزات سیاسی علیه رژیم شاه و استعمار غرب کارایی دارد.

با این حال شخصیت فاطمه‌ی شریعتی در زمانی ارائه می‌شود که از یک طرف جامعه‌ی ایران تحت‌تاثیر الگوهای غرب است و از سوی دیگر سنت‌های خانوادگی که در بسیاری از خانواده‌ها وجود داشت عملاً دستیابی زنان به حوزه‌های بالاتر را محدود کرده بود. اما با این حال در همان زمان نیز حضور زنان در بسیاری از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی کم نبود و شاید الگوی فاطمه‌ی شریعتی تنها برای بخش مذهبی جامعه، کارکرد داشت که نمی‌توانستند در دستگاه بوروکراسی شاه به مبارزه برای حقوق زنان برخیزند.

شریعتی می‌پذیرد که چند همسری در مورد زن امروز پسندیده نیست اما در مورد شرایط زنان عرب قابل اجرا بوده است. شریعتی با مؤلفه‌های اسلامی و جابه جا کردن آنها با توجه به مقتضیات روز و به عنوان جایگزین سنت‌های غلط، سعی دارد تفسیر تازه‌ای از اسلام را ارائه بدهد که هم مطابق با سنت‌های آن شرایط باشد و هم در برابر غربی شدن جامعه‌ی ایرانی مقاومت کند. ایده‌آل شریعتی نتوانست تصویر و فضای خود را به صورت قرائت مدرن در بعد از انقلاب ایران حفظ کند و الگوهای ارزشی ارائه شده توسط او با روی کار آمدن اسلام در قالب دولت و دین دولتی، به عنوان حربه‌ای علیه زنان به کار گرفته شد.


رویکرد انتقادی به نوشته‌های اخیر در خصوص نگاه دکتر شریعتی به زن

در چند مقاله‌ی اخیر که توسط سه تن از محققان و پژوهشگران حوزه‌ی زنان نوشته شد و در تارنمای مدرسه فمینیستی انتشار یافت، نگاه دکتر شریعتی به زن تا حدودی ستوده شده است به طوری که خانم فاطمه صادقی در مقاله‌اش بر این باور است که در این شرایط که دچار بن بست ایدئولوژیک شده‌ایم بازگشت به شریعتی می‌تواند ما را از این بحران نجات دهد. از سوی دیگر خانم مینو مرتاضی در مقاله‌اش تاثیر نگرش جنسیتی مردان منتفذ روحانی و دانشگاهی را بر نقش‌ها و روابط جنسیتی در فرآیند اجتماعی زندگی خانوادگی و اجتماعی زنان ایرانی از نوع واقعیتی غیرقابل انکار می‌داند. مینو مرتاضی در مقاله‌ی تحقیقی که در مورد دیدگاه‌های آیت‌الله خمینی و دکتر شریعتی نوشته، می‌کوشد تا نشان دهد تصویری که مذهب و اسلام از زن دارد متفاوت با آن چیزی است که در ایران امروزی تجربه می‌شود. باید گفت که نفوذ شخصیت‌های دینی برخلاف نظر خانم مرتاضی تنها در حوزه‌ی بخشی از زنان اجتماع که عموماً از خانواده‌های مذهبی و سنتی بوده‌اند تاثیر داشته است. تا پیش از انقلاب زنان بسیاری بوده‌اند که در دستگاه‌های سیاسی و اقتصادی حکومت محمد رضا شاه پهلوی و یا در بورکراسی دولت مشغول به کار و خدمت به کشور بوده اند. بنابراین این‌که تحولات انجام گرفته در حوزه‌ی جنسیت را تنها محدود به گرایش‌های مذهبی کنیم، به نظرم کمی یک جانبه می‌آید. خانم مرتاضی سپس می‌گویند که در کنار دو پاسخ مطرح، رویکرد کمرنگ فمینیستی هم به چشم می‌خورد اما این رویکرد هرگز نتوانست به جریان فکری مطرح در زمان خود تبدیل شود و سرمایه‌ی اجتماعی لازم برای پیشبرد نظریاتش را گرد خود جمع کند. با این حال خانم مرتاضی شکاف عمیق میان دولت و ملت را از جمله موانع مهمی برای فعالیت‌های رسمی و دولتی زنان با اعتبار فرهنگی و ملی می‌داند. اما باید گفت که این تنها مانع برای فعالیت‌های زنان نبود بلکه عموماً فضای سیاسی جامعه‌ی ایران به گونه‌ای شده بود که عملاً امکان فعالیت را از بسیاری از گروه‌های زنان که اسلامی هم نبودند گرفته بود "صدها زن فعال در گروه\‌های سیاسی مخالف شاه زندانی و شکنجه می‌شدند. اشرف دهقانی یکی از زنان سرشناس سیاسی بود. او از مؤسسان اصلی سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران محسوب می‌شد" (ساناساریان، ١٧٢). بنابراین این گروه از زنان که تحت‌تاثیر اندیشه‌های مذهبی شریعتی و آیت‌الله خمینی نبوده‌اند و به مارکسیسم انقلابی باور داشته‌اند به نظر می‌رسد که از دید خانم مرتاضی بیرون مانده‌اند. الگوی فاطمه صرفاً یک الگو و نماد مبارزه سیاسی است تا این‌که بخواهد تماما ارزش زنانگی داشته باشد. آن‌طور که خانم مرتاضی الگوی فاطمه را معرفی می‌کنند، نگاه انتقادی شریعتی به غرب باعث شد تا الگوی ایده‌آل فاطمه را پیش بکشد، اما باید گفت که این الگوی ایده‌آل هم، چندان فاصله‌ای با سنت تقلیدی اسلامی ندارد.

در مقاله‌ی خانم صادقی همان اذعان به ایدئولوژیک بودن، دیده می‌شود اما در‌عین‌حال می‌خواهد که به آن حقیقیت ایدئولوژیک باز گردد. خانم صادقی هم مانند خانم مینو مرتاضی براین باور است که آنها با فاطمه‌ی شریعتی در تنش به سر می‌برند اما در سطر بعدی می‌نویسد که افکار شریعتی هم رهایی‌بخش بود هم ایدئولوژیک. اصرار فاطمه صادقی بر بازخوانی موقعیت‌ها حتی موقعیت‌های ایدئولوژیک به نظر می‌رسد پایه‌ی نظری آنها را با مشکل روبه رو می‌سازد. خانم صادقی هم هم‌چون خانم مرتاضی از خاطره نام می‌برد که رابطه‌ای مهرآگین است اما آیا بازخوانی این‌چنین خاطره‌ها در شرایط متفاوت به بهبود وضعیت زن در جامعه‌ی امروز ایران کمک خواهد کرد؟ آیا صرفاً ارتباط شریعتی و فاطمه‌ی او با باورهای مذهبی یک جامعه می‌تواند معیار مناسبی برای بازگشت به او باشد؟ و نهایتاً سرنوشت اکثریتی که از او پیروی نمی‌کنند چه می‌شود؟

در چند سطر بعد خانم صادقی تعریفی از ایدئولوژی ارائه می‌کند و می‌نویسد: "ایدئولوژی افراد را واردار می‌کند تا به دنبال دستیابی به آن الگوی آرمانی، به تلاشی مذبوحلانه دست بزنند و مخالفین را ساکت کنند. فاطمه‌ی شریعتی همین جا اهمیت می‌یابد". صادقی بر این باور است که فاطمه‌ی شریعتی برعلیه تصاویر ایدئولوژیک می‌آشوبد. با این تعریفی که او از ایدئولوژی به دست می‌دهد و با تجربه‌ای که زنان به‌ویژه بعد از انقلاب به دست آوردند، آیا نمی‌توان گفت که حتی این سوژه هم دیگر کاربرد ندارد و درواقع در همان چهارچوب مفهومی از ایدئولوژی قرار می‌گیرد که چند سطر قبل‌تر تعریف‌اش را می‌کند؟ می‌توان گفت که یکی از ایرادهای فاطمه‌ی شریعتی دقیقاً در همین سوژه پردازی و تلاش برای رسیدن به تصویری است که هرگز به دست نیامد. صادقی اصرار دارد که شریعتی می‌تواند در شرایط امروزی به کار آید، شرایطی که در آن زنان از یک سو مدام امرونهی می‌شوند و از سوی دیگر زن را در زیبایی صرف تعریف می‌کنند. اما می‌توان این پرسش را مطرح که به راستی دال و سوژه‌ای چون فاطمه در این شرایط چه قدر می‌تواند کارکرد داشته باشد؟ به نظر من این سوژه به نوعی تصاویر سنتی را تقویت می‌کند. از سوی دیگر قبل از این‌که لزوماً بخواهیم بحث بازگشت به شریعتی را مطرح کنیم باید این پرسش را پاسخ دهیم که آیا آن الگوی زن شریعتی، توانست فضای سنتی را برای همیشه از جامعه‌ی ایرانی محو کند؟ مسلماً نه! چون الگوهای از پیش تعیین شده‌ی شریعتی با دلالت‌های مذهبی عجین شده است که به جز در یک زمان خاص، دیگر کارکرد خود را از دست داده اند. اما صادقی در قسمت دیگری از مقاله‌اش دیدگاه متناقضی را با آنچه پیش‌تر در همین مقاله بیان کرده بود، مطرح می‌کند. صادقی می‌نویسد: "اما به نظرمن این اشکال با در نظر گرفتن بن بستی که در مقابل زنان بود، قابل فهم است. لذا با وجودی که پیام شریعتی این بود که از جنسیت‌تان فاصله بگیرید تا به رسمیت شناخته شوید، اما این بدان معنا نیست که شریعتی زن بودن را امری ذاتا نامطلوب می‌دانست" (ص٥). سپس او می‌گوید: این پیام را باید در نظم نمادین آن زمان قرار داد و می‌نویسد: "با این‌که فاطمه‌ی شریعتی دلالت مذکر هم دارد رهایی بخش است" (٦). بنابراین طبق این گفته‌ی صادقی که در آن به نوعی پارادوکس وجود دارد، فاطمه‌ی شریعتی نماد یک زن نیست بلکه می‌تواند دلالت مذکر داشته باشد پس چگونه است که در چند سطر بالاتر براین باور است که همین فاطمه در شرایط کنونی زنان می‌تواند رهایی‌بخش باشد؟ اگر فاطمه‌ى شریعتی، زنان را بسیج کرد پس تصویر او فاصله گرفتن از جنسیت نبود، اما شریعتی با به تصویر کشیدن فاطمه به عنوان سوژه و شخصیت میان سنت و مدرنیته توانست بخشی از زنان را به خیابان‌ها کشد و آنها را در به ثمر رساندن جنبش‌های ملی‌گرایی و ضد استعماری و نهایتاً انقلاب اسلامی بسیج کند. اما صادقی در نهایت با نشان دادن دلالت مذکر داشتن فاطمه‌ی شریعتی فرضیه‌های خود برای بازگشت به آن را در جامعه‌ی امروز زیرسؤال می‌برد. با این‌که صادقی کاملاً براین باور است که دال اعظم شریعتی به یک سوژه‌ی ایدئولوژیک دیگر گره می‌خورد و در واقع صادقی می‌گوید که همان فاطمه زمینه‌ساز نظم ایدئولوژیکی بود که ما را به محاصره‌ی امروز در آورد. صادقی براین باور است که تنها در یک صورت می‌توان به شریعتی بازگشت که نه وجه ایدئولوژیک آن بلکه وجه انقلابی‌اش را در نظر بگیریم، یعنی وجه رها‌سازی این فاطمه را . صادقی باور دارد که فاطمه‌ی شریعتی یک شور احساسی بود و یک پیامد ایدئولوژیک داشت اما در پایان باز معتقد است که باید با او به گفتگو نشست و این تنش را حل کرد. چگونه می‌توان از رابطه‌ی تنش‌زا گذشت و از ایدئولوژی در شرایط بحرانی و در نهایت با او حرف زد. خانم صادقی در پارگراف بعدی دوباره می‌نویسند که باید فاطمه را به عنوان بخشی از واقعیت امروز شناخت و با او به گفتگو نشست اما نمی‌نویسند که این گفتگو از چه نوعی می‌تواند باشد که آن دسته از "ما"یی را که نمی‌خواهد به شریعتی بازگرداند قانع کند. در واقع صادقی در آخر نتیجه‌ی خود را نیمه می‌گذارند و پایه‌ای برای گشودن این گفتگو ارائه نمی‌دهند. از سوی دیگر پایه‌های نظری و پیشنهادات خود را ارائه نمی‌دهند که اگر دال فاطمه اکنون کارکرد خود را از دست داده است و به تصویری تخیلی تبدیل شده است چگونه می‌توان به ایدئولوژی بازگشت که با بسیاری از زنان نسل امروز غریبه است. به نظر می‌رسد که خاطره‌ی فاطمه‌ی شریعتی است که خانم صادقی را برآن می‌دارد تا از آن عبور نکند و هم‌چنان خواهان برقراری گفتمانی باشد که خود می‌داند صرفاً ایدئولوژیک است.

در مقایسه مقاله‌ی دکتر ناهید توسلی نیز هم‌چون دیگر نویسندگان به بررسی رویکرد دکتر شریعتی در قبال زنان می‌پردازد و تاکید او بر نگرش در زمان و مکان است: "به عبارتی دیگر شریعتی با در نظر گرفتن مؤلفه‌های زمان تاریخی و مکان جغرافیایی زمانی خود، نگاه و نسبت خود را با وضعیت زن بیان می‌کند و هم زمان با آن، با در نظر گرفتن وضعیت زن در همه‌ی زمان‌ها و همه‌ی مکان‌ها، آن وضعیت به اصطلاح بومی را در چارچوب عصریت همیشگی مفهوم انسان توجیه و تببین می‌کند". با توجه به این مسئله شاید بتوان گفت که بخشی از زنان در آن زمان نیازمند آموزه‌های مذهبی در حوزه زنان بوده‌اند اما در زمان حال هم می‌توان این بودگی را نسبت داد؟ اکنون چند دهه از استقرار نظامی اسلامی در ایران می‌گذرد و با رشد جهانی شد و رشد فزاینده‌ی تئوری‌های مختلف در حوزه‌‌ی علوم انسانی می‌توان به الگ‌های ارائه شده توسط شریعتی بازگشت و آن‌ها را ایدئولوژیک ندانست. اما دکتر توسلی بسیاری از منتقدان شریعتی را نقد می‌کند و براین باور است که دغدغه‌ی شریعتی حل مسائل و مشکلات عمده‌تر و کلان‌تر انسانی؛ فراتر از پرداختن به حقوق زنان در دستور کار روشنفکران جامعه، از هر نحله‌ای بود"، بنابراین دکتر توسلی به نوعی اذعان می‌کند که دلیل ضعف شریعتی در ارائه‌ی الگوی زنی که برابر با مردان باشد شرایط زیستی و تاریخی است. با این حال قسمت اعظم مقاله‌ی دکتر توسلی به شرایط و ارجاعات تاریخی شریعتی در آن زمان بازمی‌گردد و به نوعی منتقدان را به خاطر ندیدن آن شرایط نقد می‌کند. اما در آخر این نکته از نظر دور می‌ماند که نگاه شریعتی که تنها بر حول مذهب و پیش فرض‌های مبارزه با استعمار غرب بنا شده بود در همان زمان توانست برای بخشی از زنان جامعه مؤثر واقع شود اکنون که چند دهه از آن باورها گذشته است و نسل جوان کم‌تر از گذشته در قید و بند سنت است و مدرنیته نه تنها در ایران بلکه جزئی از شرایط زندگی نسل جوان شده است بازهم می‌توان از فاطمه‌ی شریعتی دفاع کرد.

ایدئولوژی اسلامی که بر بستر روابط تاریخی و پیچیده‌ی مرسالاری در جامعه‌ی ایرانی وارد شد از گفتمان‌های بارور شده‌ی مذهبی قبل از انقلاب بود که در زمان بعد از انقلاب تاثیر زیادی بر نابرابری‌های موجود در جامعه‌ی ایرانی گذاشت. اما متأسفانه در تمامی نقدها، نقش مذهب سیاسی نادیده گرفته شده است این در حالی است که پایه‌گذاران مذهب سیاسی موجب شدند تا این مذهب در قوانین حقوقی ایران نهادینه شود و حقوق زنان ایرانی که در زمان محمدرضاشاه به وسیله فعالیت شبانه روزی دو نسل از زنان پیشرو، به دست آمده بود، زایل گردد.


نتیجه :

ملی‌گرایی و مبارزه با استعمار در زمان قبل از انقلاب ٥٧ که علیه مدرنیزاسیون حکومت پهلوی شکل گرفت نتیجه‌ی مبارزات و تاثیر سخنرانی‌ها و رهنمودهای شخصیت‌های مذهبی ـ از جمله دکتر شریعتی، آیت‌الله خمینی ـ بود. گرچه بسیاری از مردمی که در جریان مبارزات انقلاب شرکت کردند مذهبی نبودند، اما پیروی آنها از رهبری مذهبی ایدئولوژیک، منجر به شکل‌گیری انقلاب اسلامی شد. عدم تعادل میان مدرنیته و جریان سنتی و تسلط گفتمان قهرآمیز علیه نظم موجود، بسیاری از مردم و گروه‌های مختلف سیاسی را از اصلاحات در زمان شاه ناامید کرده بود. بخشی از مبارزاتی که علیه استعمارگرایی و مبارزه با غرب در ایران انجام گرفت نیز تحت‌تاثیر همین گفتمان قهرآمیز ضد مدرنیته، بسیاری از زنان و مردان را در کنار هم بسیج کرد. همان‌طور که ساناساریان می‌نویسد: "در واقع آن چه در میان مردم ایران به تدریج جا بازمی‌کرد و گسترش می‌یافت ایدئولوژی مذهبی به معنای دقیق کلمه نبود بلکه ایدئولوژی سیاسی همراه با اسلام بود که به عنوان پشتوانه‌ای ایدئولوژیک "برای غلبه بر ازخودبیگانگی، تحریف شدگی و خشم" عمل می‌کرد."(١٨٢). اما پس از انقلاب ٥٧ اوضاع دگرگون شد. به تدریج کلیه ایدئولوژی‌های مذهبی رنگ سیاسی و دولتی به خود گرفتند و وارد ساختار قضایی و نظم حقوقی کشور شدند. این بار مبارزه‌ی زنان حق خواه در سیستم جدید کاملاً اسلامی، نه بر مبنای ملی‌گرایی بلکه بر مبنای ارائه‌ی راهکاری جدیدی از فمینیسم استوار شد که بتواند در چهارچوب نظم جدید سیاسی، دینی، بار دیگر فراروید. اما چه شد که الگوهای مذهبی و پیش فرض‌های ایدئولوژیکی که قرار بود مدافع زنان باشند به یک باره علیه آنها تبدیل شد و بستری برای سرکوب فعالیت‌های زنان، خانه نشین کردن و راندن آنها از فضای اجتماعی به فضای خصوصی شد؟ برخلاف دکتر ناهید توسلی که معتقد است اکثر منتقدان شریعتی او را به خاطر ایدئولوگ بودن نقد می‌کنند، اما من ضرورتاً گفتار شریعتی را در آن شرایط خاص ایدئولوگ نمی‌دانم ؛ گرچه که در آن زمان هم شریعتی نتوانست پایه‌های نظری قوی از زن ایرانی که تنها محدود به یک قشر و طبقه‌ی خاص نباشد ارائه بدهد، اما نهایتاً کارکرد گفتمان او در قبال زنان و ارائه‌ی شخصیت مذهبی برای زنان و درنتیجه تاکید بر مذهب برای به دست آوردن حقوق برابر، پایه‌گذار غلبه‌ی شرایط ایدئولوگ پس از انقلاب شد.

شاید اگر دکتر شریعتی زنده می‌ماند می‌توانست تصویرهای ارائه‌ی شده‌ی مذهبی را رنگی دیگر بخشد و شاید خود او هم اگر زنده بود در قبال زنان و در دنیای امروزی هرگز از مذهب سیاسی و ایدئولوگ نام نمی‌برد. شریعتی نمی‌تواند به رشد فمینیسم در ایران کمک کرده باشد چرا که او فمینیسم به معنای غربی را رد می‌کند و فاطمه‌ای که او نشان می‌دهد تنها یک نماد کلی برای بسیج سیاسی زنان است و بسیاری از مؤلفه‌ها برای حضور برابر در کنار مردان را ندارد.

امروز با پیشرفت علم و تکنولوژی و با رشد آگاهی جهانی و سرعت و تاثیر جهانی شدن بر رفتارهای اجتماعی، شکست تئوری‌ها و ایدئولوژی‌های مذهبی را می‌توان در اکثر نقاط دنیا و حتی در جنبش‌های اخیر خاورمیانه مشاهده کرد. شکست این ایدئولوژی‌ها ضرورت پیدایش گفتمان‌هایی را فراهم کرده است که تنها محدود به دین نیست برعکس جای خود را به ارزش‌های انسانی و معیارهای جهان شمولی داده است و در هر گوشه‌ای از دنیا ضرورت بررسی این گفتمان هر روز بیش از پیش روشن می‌شود. ته مایه‌ها و اسطوره‌های مذهبی رفته رفته کارآیی خود را از دست می‌دهند و به جای آنها نمادهای کلی و جهانی و رشد و پیشرفت و دستاوردهای عمومی ارائه می‌شود. گرچه توده‌ای از مردان هنوز تحت تآثیر باورهای مذهبی و سنتی قرار دارند اما این باورها مخصوصا از نوع ایدئولوژی‌اش رشد و پیشرفت را با مشکل مواجه می‌سازند و از سوی دیگر دامنه‌ی کارایی گفتمان‌های ایدئولوژیک را تقویت می‌کنند و درنتیجه به بدتر شدن وضعیت زنان در جامعه‌ای که بنیادگرایی دینی دستاورد چند سال انقلاب است نیز دامن می‌زند. از سوی دیگر هژمونی که می‌توانست در اثر کنش‌های مذهبی و اسطوره‌سازی در زمان شریعتی جواب دهد اکنون کارکرد خود را از دست داده است چرا که شرایط کنونی امکان باروری این عقاید را کم رنگ‌إتر از گذشته می‌کند.

انتظار می‌رود که تحلیل‌گران جنبش زنان، نه به تمنای بازگشت به اسطوره‌ها و الگوی مذهبی ــ که کارایی خود را از دست داده‌اند ــ باشند بلکه تلاش کنند تا چالش‌های ایدئولوژیک را که نتیجه‌ی همان اسطوره‌سازی‌هاست از میان بردارند و راهی متفاوت پیش پای نسلی بگذارند که با آن اسطوره‌ها همدلی و همخوانی ندارد. شریعتی و الگوهای مذهبی و تعبیر و تفسیرهای متفاوت از آنها در زمانه‌ای که هیچ تعبیر و تفسیری را در هیچ زمینه‌ای را نمی‌توان جدی گرفت جز پراکنده کردن نیروها و تقلیل فعالیت‌های زنان و ایجاد چالش‌های نظری و عملی نتیجه‌ای نخواهد داشت. همان‌طور که شاید اگر خود دکتر شریعتی هم‌اکنون در قید حیات بود از اسطوره‌هایی که کارایی خود را از دست داده‌اند دوری می‌جست.


منابع :

- توسلی ، ناهید . زن در گفتمان شریعتی، سایت مدرسه فمینیستی / لینک

- ساناساریان ، الیز . ترجمه نوشین احمدی خراسانی . جنبش زنان در ایران : طغیان ، افول و سرکوب از 1280 تا انقلاب 57. نشر اختران ، تهران . 1384.

- شریعتی ، علی . فاطمه ، فاطمه است . نشر الکترونیکی وبسایت دکتر شریعتی:

- صادقی ، فاطمه . آیا دکتر شریعتی برای زن امروز ، حرفی برای گفتن دارد، سایت مدرسه فمینیستی

- مرتاضی ، مینو . آراء دو شخصیت پرنفوذ دینی و تحول نگرش زنان ایرانی، سایت مدرسه فمینیستی / لینک

Tohidi, Nayereh. "Modernity, Islamization, and Women in Iran." In Gender and National Identity:
Women and Politics in Muslim Societies (edited by Valentine M. Moghadam), 110-41. London: Zed Books 1994.


تارخ انتشار : ١۴ / تیر /١٣٩٠

منبع : مدرسه فمینیستی
_____________________
ویرایش : شروین ۰ بار / ایندیزاین
.
02_08_2014 . 00:16
#6
آیا دکتر شریعتی برای زن امروز، حرفی برای گفتن دارد؟



نام سخنرانی : آیا دکتر شریعتی، برای زنِ امروز، حرفی برای گفتن دارد؟

سخنران : فاطمه صادقی

موضوع : رابطه‌ی دکتر شریعتی با زنِ امروز ایران

مکان : گروه جامعه‌شناسی دین، انجمن جامعه‌شناسی ایران


مدرسه فمینیستی :

روز سه‌شنبه ۲۴ خردادماه ۱۳۹۰، گروه جامعه‌شناسی دینِ انجمن جامعه‌شناسی ایران نشستی با عنوان "رابطه‌ی دکتر شریعتی با زن امروز ایران" در سالن کنفرانس این انجمن بر پا کرد. به گزارش مدرسه‌ی فمینیستی، در این نشست، فاطمه صادقی گیوی، استاد دانشگاه، و پژوهشگر حوزه‌ی زنان، به ایراد سخنرانی پرداخت. متن کامل سخنرانی فاطمه صادقی در این نشست را در ادامه می‌خوانید:


سخنرانی :

پرسش از رابطه‌ی "ما" با شریعتی، محور بحث امروز است. این بحث را در سه قسمت ارائه می‌کنم: نخست، به این پرسش می‌پردازم که چرا باید به شریعتی بازگشت. دوم این‌که، شریعتی بر بسیاری از مادران و خواهران ما چه تأثیری داشت؟ و سوم این‌که، رابطه‌ی او با ما چگونه است؟


۱. چرا بازگشت به شریعتی؟

شریعتی از چهره‌های مناقشه‌برانگیز است. برخی آرای او را هنوز هم الهام‌بخش می‌دانند. عده‌ای دیگر تأثیرگذاری او را خنثی و او را شخصیتی می‌دانند که به تاریخ پیوسته است. چه دیدگاه شریعتی را در مورد بسیاری مسائل، از جمله جنسیت، رد، و چه قبول کنیم، در نظر گرفتن این نکته مهم است که شریعتی از معدود روشنفکران مردمی و تأثیرگذار بر جامعه‌ی ایران، هم پیش و هم پس از انقلاب است، که ما می‌توانیم با او به گفتگو بنشینیم، زیرا دست‌کم مثل بسیاری دیگر در مورد وضعیت زنان در جامعه سکوت نکرده است. به نظر من، با این‌که برخی از تلاش‌های فکری‌ی روشنفکران مردمی‌ی تأثیرگذار در ایران بعد از انقلاب در مورد جایگاه زنان و مسأله‌ی جنسیت شایان تقدیر است، و در این زمینه به‌ویژه می‌توان به نقش نشریه‌ی ایران فردا اشاره کرد، اما واقعیت این است که بسیاری از چهره‌های روشنفکری‌ی عامه‌خواه سکولاریست یا دینی، برخلاف دیگر اندیشه‌هایشان، یا در مورد جنسیت ساکت بوده‌اند، یا آگاهانه و نا آگاهانه با ایدئولوژی‌ی رایج و غالب در جامعه و سیاست همراه بوده‌اند. به نظر من، یکی از دلایل هم‌دلی در بین بسیاری از روشنفکران دینی را باید در تأثیری جستجو کرد که آنها از دیدگاه‌های مرتضی مطهری در مورد زنان گرفته‌اند. می‌دانیم که آرای مطهری در این مورد زیربنای ایدئولوزی‌ی جنسیت در ایران بعد از انقلاب را تشکیل می‌دهد، و طیف گوناگونی از افراد، به‌ویژه در این میان روشنفکران دینی از او متأثر بوده‌اند. برای نمونه می‌توان به تأثیر مطهری بر افکار آقایان سروش، کدیور، و سعید حجاریان یاد کرد. هر یک از این چهره‌ها ممکن است از جسارت اندیشه‌ورزی و تعمق در حوزه‌های دیگر برخوردار باشند، اما در مورد جنسیت، تفاوت چندانی میان آرای آنها با مطهری و ایدئولوژی‌ی جنسیتی‌ی غالب در ایران بعد از انقلاب وجود ندارد. یادآور می‌شوم که میان افکار مطهری، در مورد نقش زنان در جامعه، با آرای شریعتی تفاوت بسیار است. آرای اولی در این مورد بسیار محافظه‌کار، و دیدگاه‌های دومی بسیار انقلابی و سنت‌شکن است.

با در نظر گرفتن این ملاحظات می‌شود گفت که: شریعتی، خواهی نخواهی هنوز هم در میان روشنفکران عامه کمترین فاصله را با ما را دارد. افزون بر این، برخلاف بسیاری دیگر، هنوز هم می‌توان با او به گفتگو نشست، حتی اگر این گفتگو از جنس انتقادی باشد، و به اجماع ختم نشود. با این‌حال اهمیت شریعتی تنها به این خلاصه نمی‌شود که او ما را به خود راه می‌دهد، و می‌توانیم با او گفتگو کنیم، بلکه در این هم هست که تأثیرگذارترین روشنفکر مردمی در شکل‌گیری‌ی انقلاب ایران، و به یک معنا، معمار نظری‌ی آن بود. آرای شریعتی در بسیج بسیاری از مردان و زنان بر ضد شاه تأثیر منحصر به فرد داشت، و بسیاری از افراد، اعم از متدین و غیره، را به خود جلب کرد. بنابراین، آرای او به‌طور مستقیم و غیر مستقیم بر وضعیت امروز ما تأثیر داشته است، و این خود دلیل دیگری است برای این‌که بتوان به او بازگشت، و سخن او را از نو شنید.

سوای این‌ها، من برای بازگشت به شریعتی دارای یک انگیزه‌ی شخصی هم هستم: ما نه تنها با شریعتی، بلکه با بسیاری از پدران ایدئولوگی که گذشته را رقم زدند، در رابطه‌ای پر تنش به سر می‌بریم. یعنی از یکسو شوریدگی تمام‌عیار آنها را بر واقعیت نامطلوبی که در آن به سر می‌بردند، تأئید می‌کنیم، و از سوی دیگر درست همین شورش تمام‌عیار و نفی و انکار مطلق واقعیت، ما را به تردید می‌اندازد. آرای شریعتی نیز از این وجه خالی نیست: افکار او از یکسو رهایی بخش بود، اما دلالت ایدئولوژیک هم داشت، و خود در ایجاد نظمی که برای زنان از بسیاری جهات سرکوب‌گر بود، تأثیر زیاد داشت. این دوگانگی تنش‌زاست. شاید با وجود همه‌ی تلاش‌ها هرگز نتوانیم این تنش را رفع کنیم، اما وجود آن انگیزه‌ای کافی است تا از نو با گذشته‌ی خودمان، و به‌ویژه کسانی که در سرنوشت ما تأثیر داشته‌اند، از جمله شریعتی، مواجه شویم. نتیجه‌ی این مواجهه هرچه باشد، به نظر من، به نحوی اجتناب‌ناپذیر می‌نماید، چون فکر می‌کنم در زمانه و روزگاری به سر می‌بریم که به اعلی درجه وضعیتی آستانه‌ای است. در این موقعیت، یکی از ضرورت‌ها بازخوانی است. منظورم این است که خاطره‌ای وجود دارد که بسیاری از ما را به خود می‌خواند. با این‌حال رابطه‌ی ما با این خاطره، رابطه‌ای مهراکین است، یعنی از یک‌سو، بسیار به آن عشق می‌ورزیم و تمایل داریم به آن بازگردیم، و از سوی دیگر، احساس خطر می‌کنیم. همین رابطه انگیزه‌ای قوی است برای مواجه شدن انتقادی‌ی با آن، تا شاید بتوان از مهر و کین عبور کرد. به این موضوع در پایان بازخواهم گشت.


۲. تأثیر شریعتی بر مادران و خواهران ما

پیش از پرداختن به این سؤال که تأثیر شریعتی بر امروز چیست، به نظر من باید به این موضوع پرداخت که تأثیر او بر خواهران و مادران ما، و حتی برادران ما، چه بوده است. شریعتی چه کرد که توانست آنها را بسیج کند تا به اقدامی رهایی‌بخش دست بزنند. مقطعی وجود داشت که در آن کتاب‌ها و سخنرانی‌های شریعتی را در خانه‌های بسیاری می‌شد یافت. بسیاری تحت‌تأثیر بازتفسیر او از شخصیت‌های تاریخی‌ی شیعه قرار گرفتند، و از روایت او به وجد آمدند، و خود این وجد، رابطه‌ی جدیدی را میان این فاعلان با تاریخ خودشان ایجاد کرد، که برانگیزاننده و الهام‌بخش بود. یکی از شخصیت‌هایی که در گفتار شریعتی به اعلی درجه تأثیرگذار بود، فاطمه بود. شریعتی در سخنرانی‌های خود در حسینیه‌ی ارشاد، در مورد او سخن گفت. این سخنرانی‌ها بعدها به صورت کتابی در آمد با عنوان "فاطمه، فاطمه است"، که برای نخستین بار در ۱۳۴۹ شمسی چاپ شد. این کتاب از ذهن بسیار خلاق او پرده بر می‌دارد، و لذا هنوز هم خواندنی است. به نظر من، این کتاب، با این‌که امروز یک متن مکتوب است، و خالی از گفتار بلاغی شریعتی است، که هم‌چنان‌که اشاره خواهم کرد، از پیام او جدایی‌ناپذیر است، اما به دلیل انتشار همگانی‌ی آن، ملاک خوبی است برای سنجش تأثیرپذیری‌ی او. هم‌چنین این کتاب چکیده‌ی منسجمی از آرای او در باب زن و جنسیت را در خود دارد، که با تحلیل او در مورد وضعیت زنان در آن دوره همراه است.

فاطمه‌ی شریعتی، آن‌گونه که در کتاب "فاطمه، فاطمه است" تشریح می‌شود، یک دالّ اعظم است. منظور از دال اعظم همان مفهومی است که نزد لاکان با زبان و تاریخ پیوند دارد، و بر ذهن افراد سلطه‌ای منحصر به فرد ایفا می‌کند. همین‌جا اشاره کنم که بر فاطمه‌ی شریعتی، یعنی فاطمه‌ای که در ذهن شریعتی بود، تأکید خواهم کرد، چون شخصیتی که او از فاطمه روایت می‌کند، اگر با فاطمه‌ی تاریخی تضادی هم نداشته باشد، اما از بسیاری جهات با آن متفاوت است. در واقع فاطمه‌ی شریعتی قوت خود را از همین فاصله‌گذاری می‌گیرد. او زنی نیست که در بسیاری از متون شیعه توصیف می‌شود، و با انفعال، گوشه‌نشینی، تارک دنیا بودن، و جز این‌ها شناخته شده است. این شخصیت به نظر شریعتی بیش‌تر به درد آن می‌خورد تا بر مظلومیت‌اش عزاداری کنند و بگریند. شریعتی، درست در برابر این تصویر از فاطمه بر می‌آشوبد.

هر نوع دلالتی با نمادین مرتبط است، خاطره را بسیج می‌کند، و آدم‌ها را به اقدام وامی‌دارد. اگر از آدم‌ها بپرسند که این جذبه از کجا می‌آید، پاسخ سرراستی برایش ندارند. فاطمه‌ی شریعتی هم درست به همین شکل بسیاری از زنان را بسیج می‌کند، و به اقدام وامی‌دارد. فاطمه تنها به دلیل این‌که دال اعظم است، می‌تواند این کار را بکند. مثلاً زینب هم شخصیت مهمی است، ولی دال اعظم نیست. اما فاطمه مهمترین شخصیت زن تاریخ شیعه است، بسیاری از زنان خواب او را می‌بینند، بسیاری برایش نذر می‌کنند، بسیاری برایش می‌گریند، و نهایتاً این‌که داشتن او قدرت می‌آورد. به همین دلیل، بخشی از منازعه‌های سیاسی و اجتماعی برای تسخیر این دلالت‌های اعظم در می‌گیرد. برای مثال در زمانه‌ی ما، انقلاب، اسلام، امام، حقوق بشر، آزادی، و غیره از جمله دلالت‌های اعظم‌اند.

فاطمه‌ی شریعتی در برابر دو نوع ایدئولوژی قد علم می‌کند: از یک‌سو، تصویر سنتی از زن، و از سوی دیگر، تصویر ساخته و پرداخته‌ی گفتار پهلوی، همان ایدئولوژی‌ای که معتقد بود زن باید فریبا باشد. بنابراین، این شخصیت، نه به فاطمه‌ی سنتی شباهت دارد، که وعاظ سعی در ساخته و پرداخته کردن آن داشتند، و نه به قول شریعتی به زن آن روز. او دو نوع تصویر خیالی از زن را به چالش می‌کشد: از یک‌سو تصویر زن منفعل خانه‌نشینِ بی‌‌سواد و مطیعی که نیمه‌آدم است، و از سوی دیگر، زن ساخته و پرداخته‌ی گفتار پهلوی، همان عروسک فرنگی‌ی بی‌‌مغز و مقلدی که از صبح تا شب جلوی آینه می‌نشیند. شریعتی هر دوی این‌ها را شبیه هم می‌داند، و الگوی زن برساخته‌ی آن‌ها را این‌گونه توصیف می‌کند: "حیوانی که خرید می‌کند."

اما چرا می‌گویم این دو تصویر ایدئولوژیک‌اند؟ دقیقاً به دلیل تصویر بودن‌شان. تعریف آلتوسر از ایدئولوژی(بی‌آنکه مجبور باشیم تفاوت‌اش را با علم هم تأئید کنیم)، در اینجا به کار می‌آید. به نظر آلتوسر، ایدئولوژی عبارت است از رابطه‌ی تخیلی با جهان واقعی و با مناسبات واقعی‌ی سلطه. ایدئولوژی واقعیت را منکر می‌شود، و تصویری تخیلی از آن می‌سازد. قوت ایدئولوژی در همین تصویر نهفته است. به تعبیر لاکان، فریب، ذات تصویر است. اما این رابطه با وجود فریب‌آمیز بودن‌آش، تخیلی است، یعنی از آدم‌ها انتظاری دارد که بر آورده نشدنی است. نمونه‌ای از این رابطه‌ی تخیلی، مناسبات آمرانه‌ی میان افراد است. وقتی در این مناسبات اِشکالی پیش می‌آید، به افراد گفته می‌شود اِشکال از این است که شما اطاعت نمی‌کنید، یا آن‌طور که لازم است، اطاعت نمی‌کنید. اگر درست اطاعت کنید، مسأله حل می‌شود. در حالی‌که نفس این مناسباتِ آمرانه است که مسأله‌ساز است، و هر قدر و به هر نحوی هم افراد تمکین و اطاعت کنند، مشکلات حل نمی‌شوند. بنابراین منظور از رابطه‌ی تخیلی با مناسبات قدرت این است.

از سوی دیگر، به تعبیر آلتوسر، ایدئولوژی ما را استیضاح می‌کند، یعنی با خطاب "هی با توام!" ما را به محاصره‌ی قدرت در می‌آورد، و از ما می‌خواهد به این خطاب واکنش نشان دهیم و آن را بپذیریم. وقتی گفته می‌شود که زن باید فریبا باشد، در فریب قرار داریم، زیرا این سخن تصویری را می‌سازد و از زنان می‌خواهد آن را بپذیرند. طبیعی است بسیاری هم به دام آن می‌افتند، یعنی به صورت مذبوحانه تلاش می‌کنند تا خود را با آن هم‌ساز کنند. می‌توان به چند نمونه‌ی دیگر از این ایدئولوژی‌ها اشاره کرد: پورنوگرافی یکی از مهم‌ترین ایدئولوژی‌های زمان ماست، زیرا زنی تخیلی را به تصویر می‌کشد که تنها به کار لذت سادیستی می‌آید، اما در واقع این زن هیچ نسبتی با دنیای واقعی ندارد. زن پورنوگرافی یک تصویر اسطوره‌ای تخیلی است. محصولات زیبایی نیز از جمله‌ی این تصاویر فریب‌آمیز و ایدئولوژیک‌اند. یادآور می‌شوم که بحث بر سر زیبایی نیست، بلکه بر سر ایجاد تصویری تخیلی از زن است. زن اثیری‌ای که در ایدئولوژی‌ی زیبایی و محصولات آرایشی تبلیغ می‌شود، قرار است از رهگذر مصرف برخی از اقلام برای همیشه جوان و زیبا بماند. این تصویر نیز تخیلی است، زیرا هیچ زنی برای همیشه جوان و زیبا نمی‌ماند.

از سوی دیگر، زنی هم که در تصویر سنتی تبلیغ می‌شود، یعنی کسی که دائم اطاعت شوهر یا پدر را می‌کند، قوه‌ی تشخیص نازلی دارد، باید به همه نوع هوس مرد تن بدهد، تمکین کند، حتی چند همسری را به عنوان امری عادی بپذیرد، و در هیچ موردی هم لب به اعتراض نگشاید، نیز به اندازه‌ی زن پورنوگرافی یا ایدئولوژی‌ی زیبایی‌ی سرمایه‌داری، موجودی افسانه‌ای، تخیلی، توهمی، فریب‌آمیز، و غیر واقعی است. هر دوی این ایدئولوژی‌ها توهم‌آمیز‌اند، و از رهگذر فریب اثر می‌کنند. می‌خواهند به ما بباورانند که وجود چنین زنانی ممکن است. هر دوی آنها آینه‌ای را به دست زن می‌دهند تا او خود را با تصویر مطلوب هم‌ساز کند. هم‌چنان‌که اشاره شد، هر رابطه‌ی ایدئولوژیک، رابطه‌ی قدرت است. کسانی هستند که از تلاش زنان برای هماهنگی با این تصاویر منتفع می‌شوند، و از این رو خواهان تداوم این مناسبات‌اند.

ایدئولوژی با به محاصره در آوردن، انفعال ایجاد می‌کند. افراد را وادار می‌کند تا به دنبال دستیابی به آن الگوی آرمانی، به تلاشی مذبوحانه دست بزنند، و مخالفین را ساکت می‌کند. فاطمه‌ی شریعتی از این‌جا اهمیت می‌یابد، زیرا او دست‌کم به‌طور موقتی به این انفعال خاتمه می‌دهد، بر علیه تصاویر ایدئولوژیک و سوژه‌های اعظمی که زنان را به محاصره در آورده‌اند، بر می‌آشوبد: از یک‌سو، بر ضد "زن فریبا" و عروسک فرنگی، و از سوی دیگر، بر ضد "زن اُمُل". فاطمه به روایت شریعتی آن زن سر به زیر، ساکت، و مطیع تقدیر نیست که چنان‌چه در اسطوه‌های سنتی توصیف شده، دائم از پیامبر می‌خواست در مورد عذاب جهنم سخن بگوید تا او بگرید، بلکه، او زنی مستقل، آزاده، فعال، و خواهان گرفتن حقِ خود است. شریعتی بخش‌هایی از کلام خود را به توصیف این فاطمه اختصاص می‌دهد. توصیف او نیز کاری خلاقانه است. او به جای این‌که مثل بسیاری از روایات رایج در کتب شیعه و در بین وعاظ و روحانیون، به فاطمه به عنوان دخت پیامبر، یا همسر علی بپردازد، او را انسانی تصور می‌کند هم‌چون بسیاری از زنان که زمانی کودک بوده، بعد بزرگ شده، و در این مسیر مرارت‌هایی را تحمل کرده است. در روایت شریعتی، فاطمه دختر بچه‌ی کوچکی است که به همراه پیامبر به این سو و آن سو می‌رود، و شاهد ظلم‌های قریش بر او است. او با این تجربه رشد می‌کند، و به زنی مبارز و فعال تبدیل می‌شود. بنابراین، با این‌که فاطمه‌ی شریعتی به شخصیتی تاریخی اشارت دارد، اما از دلالتی واقعی برخوردار است. شخصیتی که شریعتی به او اشاره می‌کند، بر ایدئولوژی‌ها خط بطلان می‌کشد. بنابراین، زنی که توسط شریعتی در قالب فاطمه به تصویر کشیده می‌شود، برخلاف بسیاری از تصاویر ایدئولوژیکی که در برابر زن آن روزگار قرار داده شده بود، دسترس‌ناپذیر و تخیلی و موهوم نیست، بلکه کاملاً واقعی است.

بسیاری از زنان توانستند با فاطمه‌ی شریعتی همزادپنداری کنند. به جای این‌که بر او بگریند، محنت‌های او را از آن خود دانستند، و برای تغییر وضعیت خود دست به اقدام زدند. دال اعظم شریعتی، سوژه‌های اعظم از جمله خود شخص شاه، و تصاویر فریب‌آمیز و الگوی تخیلی‌ای را که او و زنان و مردان درباری از زن ساخته بودند به پرسش گرفت. قوت فاطمه‌ی شریعتی از اینجا است. فاطمه‌ی شریعتی با این‌که دارای ارجاع تاریخی است، اما با "سنت" قطع ارتباط می‌کند. او به زنی امروزی تبدیل می‌شود که در برابرش، زن تخیلی‌ی مجله‌ی زن روز، از مد افتاده و منسوخ به نظر رسید، بنابراین، هر دوی آن تصاویر با ظهور فاطمه‌ی شریعتی، به‌طور موقت، به تاریخ پیوستند. بدین‌ترتیب، فاطمه‌ی شریعتی، بسیاری از زنانی را که گرفتار انفعال و از خود بیگانگی شده بودند، به حرکت در آورد. مشارکت زنان در انقلاب ایران چنان تأثیرگذار بود که بسیاری از تلاش‌های محافظه‌کاران و سنتی‌ها برای بازپس گرفتن حق رأی از زنان، و هل دادن آنها به پستوی خانه، موقتاً ناکام ماند. البته این روزها شاهد بازگشت پیروزمندانه‌ی هر دوی آن ایدئولوژی‌ها هستیم.

بنابراین، تا به این‌جا می‌شود گفت، شریعتی مادران و خواهران ما را از انفعال در آورد، به آنها نهیب زد تا مستقل باشند، در سرنوشت خود شریک شوند، و تاریخ را بسازند. با در نظر گرفتن این سابقه اکنون می‌توانیم به پرسش اصلی بازگردیم.


۳. تأثیر شریعتی بر ما

بسیاری از ما زنان امروزه، خود را در وضعیت ایدئولوژیکی‌ی مشابهی می‌یابیم که خواهران و مادران ما در آن زمان به آن مبتلا بودند. شاید تنها تفاوت از این نظر در جا به جا شدن ایدئولوژی‌ها به جای یکدیگر بوده باشد. این تشابه وضعیتی در واقع گرفتار شدن در همان تصاویر فریب‌آمیز و تخیلی از زن، همان هویت آینه‌ای و تخیلی است. ما از یکسو به محاصره‌ی سوژه‌های اعظمی در آمده‌ایم که دائم برای ما تعیین تکلیف می‌کنند، امر و نهی می‌کنند، به ما امر می‌کنند که زن ایده‌آل زنی مطیع، سر به زیر و ساکت است که تمکین می‌کند، و بزرگ‌ترین جهاد او اطاعت از شوهر و ماندن در خانه است. از سوی دیگر، ایدئولوژی‌ای قرار دارد که زن را در زیبایی صرف و خواستنی بودن هرچه بیش‌تر برای مردان تعریف می‌کند. این دو ایدئولوژی، با این‌که به ظاهر متضاد هم‌اند، اما در واقع یکی‌اند، خاستگاه هر دوشان هم یکی است. به همین دلیل به سرعت به یکدیگر تبدیل می‌شوند. بنابراین، دل دادن به یکی، ضرورتاً نفی دیگری نیست، درست همان‌طور که زن اثیری روی دیگر زن لکاته‌ی بوف کور هدایت است. هر دو مصنوع و ساخته و پرداخته‌ی سریال‌های تلویزیونی، و طرح‌های رنگارنگ عفاف‌اند، و هر دو غیر واقعی. اولی همان‌قدر با زنان واقعی در جامعه بیگانه است، که زن مخاطب برخی از شبکه‌های ماهواره‌ای، که دغدغه‌ای جز لاغری و کشیدن پوست و جوان ماندن ندارد. بنابراین، میان وضعیتی که ما زنان امروز در آن به سر می‌بریم، و وضعیتی که بسیاری از زنان در آن زمان خود را در آن می‌یافتند، تشابه زیاد است. تفاوت این دو در این است که این وضعیت ایدئولوژیک جدید، منکر تاریخ چند سال گذشته است، و می‌خواهد بسیاری از تصاویری را که ما زنان در حافظه داریم، از ما برباید. بنابراین، به یک معنا، خطرش به مراتب از وضعیت ایدئولوژیک پیش از انقلاب خطرناک‌تر است. متأسفانه هم‌چون گذشته بسیاری از زنان به دام این تصاویر و انفعال ناشی از آنها گرفتار شده‌اند.

درست همین وضعیت می‌تواند انگیزه‌ای برای بازگشت ما به شریعتی باشد. تشابه وضعیتی، اگر راهی را پیش پای ما نگشاید، دست‌کم این موضوع را قابل فهم می‌کند که چرا بسیاری از زنان در آن زمان، شریعتی را برگزیدند، به خیابان‌ها آمدند، در انقلاب شرکت کردند، و در صدد بر آمدند واقعیت نامطلوب را تغییر دهند. این کنش رهایی‌بخش، حتی ممکن است حسرت ما را برانگیزد. زیرا پی می‌بریم که در شرایطی که تغییر ناممکن به نظر می‌رسید، راهِ گریزی یافت شد.

اما عده‌ای دیگر از ما ممکن است حس کنند که، این بازگشت، به این سادگی نیست. چیزهایی مانع‌اند. با این‌که اقدام شریعتی برای مادران و خواهران ما دلالت رهایی‌بخش داشت، اما انگار سرنوشت ما به شیوه‌ای دیگر رقم خورده است. در ادامه به این نسبت خواهم پرداخت.

در این رابطه‌ی تنش آلود ما با شریعتی، مشخصاً دو مسأله برجسته‌تر می‌نماید: یکی این‌که به نظر می‌آید شریعتی زنان را تا زمانی به رسمیت می‌شناسد و آنها را به نظم نمادین راه می‌دهد که جنسیت خود را تا حد زیادی فراموش کنند. می‌شود گفت اتوپیای شریعتی هم تا حد زیادی پدرسالار است. برای اثبات این دعوی هم می‌شود همان ارجاعات شریعتی در فاطمه فاطمه است را در نظر گرفت: با این‌که شریعتی در ابتدا و نیز انتهای این متن تأکید می‌کند که فاطمه، دختر پیامبر نیست، زن علی نیست، مادر زینب و حسنین نیست، بلکه فاطمه فاطمه است، اما روایت او از فاطمه باز هم او را تا حد زیادی به عنوان دختر محبوب پیامبر برجسته می‌کند. در‌عین‌حال فاطمه‌ی شریعتی نیز هم‌چون بسیاری از مردان قهرمان او، تنها تا جایی بدن دارند که در خدمت آرمان باشند. به این معنا در تقابل با سنت ادبیات اروتیک حجیم اسلامی، فاطمه‌ی شریعتی زنی است که انگار از لذت جسمانی خالی شده است. همین موضوع مهمترین وجه تمایز گفتار انقلابی شریعتی از سنت است. بسیاری از زنان در آن زمان نیز پیام شریعتی را درک کردند. روی آوردن بسیاری از آنها به حجاب اسلامی را باید تا حد زیادی ناشی از تأثیر کلام شریعتی دانست. آنها بر روی جنسیت و بدن خود، که در طول تاریخ مانع دستیابی‌شان به آزادی و رهایی بوده، حجابی کشیدند، تا به عنوان انسان‌هایی برابر با مردان به رسمیت شناخته شوند. این یکی از اشکالاتی است که می‌شود به او وارد کرد.

اما به نظر من این اشکال با در نظر گرفتن بن‌بستی که در مقابل زنان بود، قابل فهم است. لذا، با وجودی که پیام شریعتی این بود که از جنسیت‌تان فاصله بگیرید تا به رسمیت شناخته شوید، اما این بدان معنا نیست که شریعتی زن بودن را امری ذاتاً نامطلوب می‌دانست. حتی به این معنا هم نمی‌تواند باشد که زنان محکوم‌اند تا به ابد، برای به رسمیت شناخته شدن، آنچه را که هستند نادیده بگیرند. به نظر می‌آید چنان‌چه پیام شریعتی را در نظم نمادین مذکر در آن زمان قرار دهیم، قابل فهم است. در مجموع می‌شود گفت صرف نظر از این‌که شریعتی خود چگونه می‌اندیشید، این پیام ضرورتاً به معنای تأئید پدرسالاری یا فالوسنتریسم نظام نمادین نیست. بر عکس، در چارچوب انتخاب‌های پیشِ روی زنان، در جامعه‌ای مملو از خشونت، که در آن زن نیمه‌انسان است، قابل فهم است. با این‌که فاطمه‌ی شریعتی تا حدی دلالت مذکر دارد، اما رهایی‌بخش هم هست.

البته این پرسش باقی می‌ماند که آیا در این شرایط اساساً راهی برای خروج از نظم نمادین مذکر پیش پای زنان قرار دارد یا خیر. انتخاب شریعتی این بود که قواعد این نظم را بپذیرید، و آن را از درون به چالش بگیرید. ممکن است برخی راه‌حل‌های دیگر را ترجیح دهند، برای مثال: روی آوردن به نوشتار زنانه و پشت کردن به نمادین. اما به نظر می‌آید در این راه‌حل، صرفاً می‌توان آن را برای مدتی نادیده گرفت. پشت کردن به واقعیت نامطلوب، حتی اگر به لحاظ فردی ممکن باشد، نمی‌تواند راه گریزی پیشِ پای بسیاری از کسانی قرار دهد که قربانی‌ی هر روزه‌ی آن‌اند. بنابراین، اگرچه راه‌حل شریعتی، خود، دلالت مذکر دارد، اما راهی را پیش پای زنان می‌گذارد.

دومین مشکل، در رابطه‌ی نا سرراست ما با شریعتی، به نظر مهم‌تر می‌آید. این تنش با هراس توأم است، و به این دلیل به وجود می‌آید که دال اعظم شریعتی خود به یک سوژه‌ی اعظم ایدئولوژیک دیگر گره می‌خورد. به تعبیر دیگر، با این‌که فاطمه‌ی شریعتی رهایی‌بخش بود، اما به سرعت زمینه‌ساز نظم ایدئولوژیک جدیدی شد، که ما را امروز به محاصره در آورده است. لذا به نظر می‌رسد آن اقدام رهایی‌بخش، انگار خود تلاش ایدئولوژیکی دیگری بود، یا اگر بخواهیم منصف‌تر باشیم، به ایدئولوژی‌ی جدیدی راه داد و با آن گره خورد، و در‌هر‌حال وضعیت امروز را برای ما پدید آورد. ممکن است کسی بگوید اقدام شریعتی یا فاطمه‌ی شریعتی ایدئولوژیک نبود، به ایدئولوژی تبدیل شد، یعنی امروز می‌توان فاطمه فاطمه است را به نحوی قرائت کرد که ضرورتاً به ایدئولوژی پیوند نخورد، و بر این اساس معتقد شد که این متن هنوز هم از دلالت‌های رهایی‌بخش برای زنان امروز برخوردار است، یعنی تنها کافی است که از آن ایدئولوژی‌زدایی شود، و با حافظه‌ای فارغ از تاریخ ایدئولوژیک بعدی، و پیامدهای آن، قرائت شود. فرض کنیم این اقدام شدنی است، اما آیا با این کار تنش رفع می‌شود؟ به نظر من چنین نیست. یادآوری می‌کنم که برای بسیاری از خوانندگان آن روزگار، کلام مبلغانه‌ی شریعتی همه‌چیز بود. این کلام بود که شور می‌آفرید و به عمل فرا می‌خواند. این ویژگی که بسیاری آن را خصلت رمانتیک کلام شریعتی دانسته‌اند، از اقدام او دست‌کم در آن زمان جدایی‌نا‌پذیر بود. شور کلام او، راه را تا حد زیادی بر شعور می‌بست، و بر می‌انگیخت. به عبارت دیگر، می‌شود گفت خود این کلام در واقع با نوعی استیضاح ایدئولوژیک همراه می‌شد، که با خطابی سنگین به محاصره در می‌آورد. بنابراین، می‌شود این نتیجه را گرفت که پیام شریعتی در آن زمان نیز از دلالت‌های ایدئولوژیک قوی برخوردار بود.

اما بر گردیم به دوره‌ی خودمان. ما امروز می‌توانیم متن او را فارغ از آن شور و هیجان انقلابی مورد مطالعه قرار دهیم، آیا بدین ترتیب ایدئولوزی‌زدایی می‌شود؟ به نظر من حتی در این صورت نیز رابطه‌ی تنش‌زای ما با شریعتی هم‌چنان باقی است، زیرا بیش از هر چیز، خود همین شوریدگی تام و مطلق بر واقعیت نامطلوب، امری که در واقع امکان‌ناپذیر است، اقدامی ایدئولوژیک است. این شورش تمام‌عیار، انکار مطلق واقعیت، ممکن است واقعیت نامطلوب را برای مدتی واپس بزند، اما به بازگشت فراموش‌شده و واپس‌زده‌شده می‌انجامد، و انجامید. بنابراین، آنچه به ایدئولوژیک شدن اقدام شریعتی می‌انجامد، تنها با رتوریک‌زدایی یا بازخوانی‌ی خنثی امکان‌پذیر نیست. فاطمه‌ی شریعتی، بخشی از سنت را در دلالت خود حفظ کرد، که پس از انقلاب در قالب ایدئولوژی‌ی جدیدی سر بر آورد. اما در مقابل، واقعیت سیاسی‌ی نامطلوبی را که در برابرش بود، به همراه همه‌ی خطاب‌های ایدئولوژیک آن برای زنان، به عنوان بخشی از همان سنت و بر آمده از دل همین جامعه، نپذیرفت، و آن را به تمامی انکار کرد. آنچه به تنش می‌انجامد، سوای مسائل دیگر، درست همین شورش و یورش تمام‌عیار بر آن واقعیت است که به رخداد انقلابی انجامید، به نفی و انکار یک‌سره‌ی آن، و نه به عنوان چیزی خودی و غیر بیگانه، یعنی بر آمده از خود ما، هیولایی بر آمده از دل همان جامعه. در این‌جا متذکر شوم که استدلال من بر خلاف بسیاری این نیست که چون آن دلالت به خشونت انقلابی انجامید، غیرقابل دفاع است. می‌دانیم که خشونت فقط مختص انقلاب نیست. در ضمن، در اینجا بحث از خشونت، خواه در رد یا در دفاع آن، در میان نیست. بحث بر سر این است که آن شورش تمام‌عیار بر واقعیت، تا چه حد از آن واقعیت گسست، و آیا توانست جلوی بازگشت پیروزمندانه‌ی آن را، که به‌طور موقت پس زده شده بود، بگیرد، یا خیر. به نظر من نمی‌تواند و نتوانست. به نظر من رابطه‌ی پر تنش از اینجا آغاز می‌شود، و باعث می‌شود از شریعتی و اقدام او فاصله بگیریم.

اما آیا این بدان معناست که بسیاری از زنان مجبور به زیستن در واقعیت نامطلوب‌اند؟ خیر.

شاید در برابر آن اقدام و آن انکار تام و تمام، بسیاری از ما ترجیح بدهیم در واقعیت ساکن شویم، آن را بپذیریم، و از رهگذر تأمل بازتابی آن را تغییر دهیم. به نظر من، بسیاری از زنان در ایران بعد از انقلاب، در مواجهه با ایدئولوژی، آگاهانه و نا آگاهانه چنین کرده‌اند. بسیاری از آنها به جای بازگشت به دلالت‌های نمادینی که خطر پیوند یا تبدیل شدن به ایدئولوژی را دارند، ترجیح داده‌اند با واقعیت زندگی کنند، و در‌عین‌حال آن را به صورت روزمره به چالش بگیرند. البته این گزینه در مقابل شورش تام و تمام، نه جذاب و رمانتیک است، نه انقلابی و برانگیزاننده‌ی تخیل، اما دست‌کم با هستی‌ی سیاسی و اجتماعی‌ی ما سازگار‌تر است، و به نظر مسئولانه‌تر هم می‌آید.

ما از اقدام شریعتی می‌گریزیم، چون هراس‌انگیز است، با اراده‌ای مواجه می‌شویم که می‌خواهد کن فیکون کند، یک انسان طراز نوین بسازد، و برای این‌کار، یکشبه همه‌چیز را زیر و زبر می‌کند، اما، به‌رغمِ همه‌ی این‌ها، به قدر کافی از واقعیت نمی‌گسلد، بلکه تنها آنها را واپس می‌زند. آن واقعیت نامطلوب با همه‌ی دلالت‌های ایدئولوژیک در کمین ماند تا در فرصتی مناسب ظاهر شود. شاید برای برخی اقدام او هنوز هم جذابیت داشته باشد، اما در وضعتی که ما در آن به سر می‌بریم، تخیلی به نظر می‌آید. درست به همین دلیل، به نظر می‌رسد باید این تنش را جدی گرفت، و در برابر هر نوع وسوسه‌ای از جنس بازگشت شورانگیز به شریعتی، یا هر ایدئولوگ دیگری، مقاومت کرد، زیرا این تنش تنها حسی گذرا نیست، از مواجهه‌ای اصیل خبر می‌دهد، که به دلیل قرار داشتن ما بر سر چند راهی پدید می‌آید: تن سپردن به ایدئولوژی، شورش بر واقعیت نامطلوب، و انکار تام و تمام آن از رهگذر یک تغییر ناگهانی که در واقع به معنای "بازگشت" به گذشته است، یا گزینه‌های دیگر، از جمله: زیستن با واقعیت و تغییر آن از رهگذر چالش روزمره و دائمی. البته این رهیافت ضامن موفقیت نیست، بیش از همه شاید به این دلیل که بسیاری از ما هنوز هم با آن اقدام همدلی‌ی بیش‌تری داریم.


جمع‌بندی می‌کنم :

رجوع به شریعتی و برقراری‌ی گفتگوی انتقادی با او نه تنها هنوز هم به سهولت امکانپذیر است، بلکه ضروری به نظر می‌رسد، زیرا امروز ما را از خود متأثر کرده است، خواه او را رد یا تأئید کنیم. شریعتی با ما نسبت دارد، و از او گریزی نیست.

اقدام شریعتی برای بسیاری از زنان در آن زمان تعیین‌کننده‌ی کنشی رهایی‌بخش برای فرار از محاصره‌ی ایدئولوژی‌های رایج بود، که به‌رغمِ تفاوت ظاهری، شباهت بسیاری به یکدیگر داشتند. این اقدام، چنان‌چه فارغ از دلالت‌های ایدئولوژیک در نظر گرفته شود، هنوز هم قابل دفاع است، ولو آنکه خود با تأئید ضمنی‌ی نظم مذکر همراه بوده باشد.

با در نظر داشتن این نکات، می‌توان پرسید، فاطمه‌ی شریعتی با ما چه نسبتی دارد؟ به نظر می‌آید فاطمه‌ی شریعتی، برخلاف گذشته، امروز به "دالی تهی" تبدیل شده است. نسل امروز، چه آنها که گرفتار ایدئولوژی‌اند، یا آنهایی که در جستجوی راهی برای خروج از آن‌اند، دیگر خود را چندان مخاطب او نمی‌دانند. این بدان معناست که فاطمه‌ی شریعتی برای بسیاری از زنان امروز دیگر آن زن واقعی نیست، بلکه خود به تصویر تخیلی‌ی دیگری تبدیل شده است. لذا، با این‌که تشابه زیادی میان وضعیت زن آن روزگار و زن امروز وجود دارد، اما بسیاری از ما چندان تمایلی به بازگشت به شریعتی ندارند.

اما رابطه‌ی ما با شریعتی رابطه‌ای تنش‌زا هم هست، حتی اگر همه‌ی تدابیر را به کار ببندیم تا بلاغت او ما را نفریبد. این تنش عمدتاً به دلیل رهاورد ایدئولوژیک شریعتی و فاطمه‌ی اوست که بیش از هر چیز در شورش تمام‌عیار او بر واقعیت نامطلوب متجلی شد. آن خاطره‌ی رهایی‌بخش، آن فاطمه، هنوز هم با ماست، و احترام ما را بر می‌انگیزد. ما می‌توانیم با این خاطره به گفتگو بنشینیم، و آن را به همراه شریعتی به عنوان بخشی از واقعیت امروزی‌مان به رسمیت بشناسیم، می‌توانیم آن را از خودمان بدانیم. اما فریفته شدن به خاطره به معنای پا گذاشتن به حیطه‌ی خطر و مخاطره هم هست. ما از اقدام شریعتی و پیامد آن آموخته‌ایم که حتی اگر این خطر پذیرفتنی و ممکن باشد، بعید است رهایی‌بخش باشد. شریعتی حرف‌های زیادی برای گفتن به ما دارد، به شرطی که بخواهیم تن به گفتگو بدهیم. این یعنی از تجلیل تام و تمام او، یا انکار، تقبیح، و نفی مطلق او، اجتناب کنیم.


تاریخ انتشار : ۲۴ / خرداد / ۱۳۹۰

منبع : مدرسه‌ی فمینیستی، فیس‌بوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویرایش : شروین 0 بار / ایندیزاین
.




موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  مقالاتی درباره شریعتی ۱۱ shervin 8 4,969 30_08_2014 . 13:46
آخرین ارسال: shervin
  مقالاتی درباره شریعتی ۸ shervin 10 88,780 08_08_2014 . 16:30
آخرین ارسال: shervin
  مقالاتی درباره شریعتی ۵ shervin 9 86,100 05_08_2014 . 13:17
آخرین ارسال: shervin
  مقالاتی درباره شریعتی ۷ shervin 9 102,462 02_08_2014 . 16:21
آخرین ارسال: shervin
  مقالاتی درباره شریعتی ۱۰ shervin 11 3,099 02_08_2014 . 11:38
آخرین ارسال: shervin
  مقالاتی درباره شریعتی ۹ shervin 10 28,940 02_08_2014 . 02:26
آخرین ارسال: shervin

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان